سوگنامه امام علی (علیه السلام)

سوگنامه امام علی (علیه السلام)0%

سوگنامه امام علی (علیه السلام) نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: امام علی علیه السلام

سوگنامه امام علی (علیه السلام)

نویسنده: عباس عزیزی
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 117635
دانلود: 4627

توضیحات:

سوگنامه امام علی (علیه السلام)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 565 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 117635 / دانلود: 4627
اندازه اندازه اندازه
سوگنامه امام علی (علیه السلام)

سوگنامه امام علی (علیه السلام)

نویسنده:
فارسی

341 ملاقات اصبغ بن نباته از على عليه‌السلام

اصبغ بن نباته گوید: هنگامى كه امیرمؤمنان عليه‌السلام ضربتى بر فرق مباركش ‍ فرود آمد كه به شهادتش انجامید مردم بر در دارالاماره جمع شدند و خواستار كشتن ابن ملجم لعنه الله بودند. امام حسن عليه‌السلام بیرون آمد و فرمود: اى مردم، پدرم به من وصیت كرده كه كار قاتلش را تا هنگام وفات پدرم رها سازم، اگر پدرم از دنیا رفت، تكلیف قاتل روشن است و اگر زنده ماند خودش در حق او تصمیم مى گیرد؛ پس باز گردید خدایتان رحمت كند.

مردم همه باز گشتند و من باز نگشتم. امام دوباره بیرون آمد و به من فرمود: اى اصبغ، آیا سخن مرا درباره پیام امیرمؤمنان نشنیدى؟

گفتم: چرا، ولى چون حال او را مشاهده كردم دوست داشتم به او بنگرم و حدیثى از او بشنوم؛ پس براى من اجازه بخواه خدایت رحمت كند.

امام داخل شد و چیزى نگذشت كه بیرون آمد و به من فرمود: داخل شو.

من داخل شدم دیدم امیرمؤمنان عليه‌السلام دستمال زردى به سر بسته كه زردى چهره اش بر زردى دستمال غلبه داشت و از شدت درد و كثرت سم پاهاى خود را یكى پس از دیگرى بلند مى كرد و زمین مى نهاد. آن گاه به من فرمود: اى اصبغ آیا پیام مرا از حسن نشنیدى؟

گفتم: چرا، اى امیرمؤمنان، ولى شما را در حالى دیدم كه دوست داشتم به شما بنگرم و حدیثى از شما بشنوم.

فرمود: بنشین كه دیگر فكر نمى كنم، كه از این روز به بعد از من حدیثى بشنوى.

بدان اى اصبغ، كه من به عیادت رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رفتم همان گونه كه تو اكنون آمده اى، به من فرمود: اى اباالحسن، برو مردم را جمع كن و بالاى منبر برو و یك پله پایین تر از جاى من بایست و به مردم بگو: (به هوش ‍ باشید، هر كه پدر و مادرش را ناخشنود كند لعنت خدا بر او باد. به هوش ‍ باشید، هر كه از صاحبان خود بگریزد لعنت خدا بر او باد. به هوش باشید، هر كه مزد اجیر خود را ندهد لعنت خدا بر او باد).

اى اصبغ، من به فرمان حبیبم رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عمل كردم، مردى از آخر مسجد برخاست و گفت: اى اباالحسن، سه جمله گفتى، آن را براى ما شرح بده. من پاسخ ندادم تا به نزد رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رفتم و سخن آن مرد را بازگو كردم.

اصبغ گفت: در این جا امیرمؤمنان عليه‌السلام دست مرا گرفت و فرمود: اى اصبغ دست خود را بگشا. دستم را گشودم حضرت یكى از انگشتان دست مرا گرفت، سپس فرمود: هان، اى اباالحسن، من و تو پدران این امتیم، لعنت خدا بر آن كس كه از ما بگریزد. هان كه من و تو اجیر این امتیم، هر كه از اجرت ما بكاهد و مزد ما را ندهد لعنت خدا بر او باد. آن گاه خود آمین گفت و من هم آمین گفتم.

اصبغ گوید: سپس امام بیهوش شد، باز به هوش آمد و فرمود: اى اصبغ، آیا هنوز نشسته اى؟

گفتم: آرى مولاى من.

فرمود: آیا حدیث دیگرى بر تو بیفزایم؟

گفتم: آرى خدایت از مزیدات خیر بیفزاید.

فرمود: اى اصبغ، رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در یكى از كوچه هاى مدینه مرا اندوهناك دید و آثار اندوه در چهره ام نمایان بود، فرمود: اى اباالحسن، تو را اندوهناك مى بینم؟ آیا تو را حدیثى نگویم كه پس از آن هرگز اندوهناك نشوى؟ گفتم: آرى، فرمود: چون روز قیامت شود خداوند منبرى بر پا دارد برتر از منابر پیامبران و شهیدان، سپس خداوند مرا امر كند كه بر آن بالا روم، آن گاه تو را امر كند كه تا یك پله پایین تر از من بالا روى، سپس دو فرشته را امر كند كه یك پله پایین تر از تو بنشینند، و چون بر منبر جاى گیریم احدى از گذشتگان و آیندگان نماند جز آن كه حاضر شود. آن گاه فرشته اى كه یك پله پایین تر از تو نشسته ندا كند: اى گروه مردم، بدانید: هر كه مرا مى شناسد كه مى شناسد و هر كه مرا نمى شناسد خود را به او معرفى مى كنم، من (رضوان) دربان بهشتم، بدانید كه خداوند به من كرم و فضل و جلال خود مرا فرموده كه كلیدهاى بهشت را به محمد بسپارم، و محمد مرا فرموده كه آنها را به على بن ابى طالب بسپارم، پس گواه باشید كه آنها را بدو سپردم.

سپس فرشته دیگر كه یك پله پایین تر از فرشته اولى نشسته بر مى خیزد و به گونه اى كه همه اهل محشر بشنوند ندا كند: اى گروه مردم، هر كه مرا مى شناسد كه مى شناسد و هركه مرا نمى شناسد خود را به او معرفى مى كنم، من (مالك) دربان دوزخم، بدانید كه خداوند به فضل و كرم و جلال خود مرا فرموده كه كلیدهاى دوزخ را به محمد بسپارم، و محمد مرا امر فرموده كه آنها را به على بن ابى طالب بسپارم، پس گواه باشید كه آنها را بدو سپردم. پس من كلیدهاى بهشت و دوزخ را مى گیرم. آن گاه رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به من فرمود: اى على، تو به دامان من مى آویزى و خاندانت به دامان تو و شیعیانت به دامان خاندان تو مى آویزند. من (از شادى) دست زدم و گفتم: اى رسول خدا، همه به بهشت مى رویم؟ فرمود: آرى به پروردگار كعبه سوگند.

اصبغ گوید: من جز این دو حدیث از مولایم نشنیدم كه حضرتش چشم از جهان پوشید، درود خدا بر او باد. (395)

__________________________

395-روضه، 22 و 23.

2. امام على بن ابى طالب (ع) ص 962 959.

342 سر مبارك به دامان امام حسن عليه‌السلام

در عبارت دیگر آمده: امام حسن عليه‌السلام سر مبارك پدر را به دامن گرفت و گریه كرد، قطرات اشكش روى صورت امام على عليه‌السلام ریخته مى شد، امام على عليه‌السلام پسرش را دلدارى داد و امر به صبر كرد، امام حسن عليه‌السلام عرض ‍ كرد: پدر جان چه كسى تو را ضرب زد؟

فرمود: پسر زن یهودى عبدالرحمن بن ملجم... (396)

__________________________

396-بحار، ج 42 ص 284 283، در نقل دیگر آمده: دو كاسه شیر نزد آن حضرت آوردند، حضرت به امام حسن (ع) فرمود: یك كاسه شیر را به آن اسیر بده، امام حسن (ع) آن كاسهرا براى ابن ملجم برد، آن ملعون وقتى كه آن احسان را دید گریه كرد. (عنوان الكلام، ص 118).

343 آخرین سخنان على عليه‌السلام با زینبعليها‌السلام

حضرت زینب عليها‌السلام فرمود: زمانى كه ابن ملجم لعنه الله علیه پدرم را ضربت زد و من اثر مرگ را در آن حضرت مشاهده كردم محضرش عرضه داشتم:

اى پدر ام ایمن برایم حدیثى چنین و چنان نقل نمود، دوست دارم این حدیث را از شما بشنوم. پدرم فرمودند:

دخترم، حدیث همان طورى است كه ام ایمن نقل كرده، گویا مى بینم كه تو و دختران اهل تو در این شهر به صورت اسیران در آمده، خوار و منكوب مى گردید، هر لحظه هراس دارید كه مردم شما را بربایند، بر شما باد به صبر و شكیبایى، سوگند به كسى كه دانه را شكافته و انسان را آفریده روى زمین كسى غیر از شما و غیر از دوستان و پیروانتان نیست كه ولى خدا باشد و هنگامى كه رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم این خبر را براى ما نقل مى نمودند و فرمودند: ابلیس لعنه الله علیه در آن روز از خوشحالى به پرواز در مى آید پس در تمام نقاط دستیاران و عفریت هایش را فرا خوانده و به آنها مى گوید:

اى جماعت شیاطین، طلب و تقاص خود را از فرزند آدم گرفته و در هلاكت ایشان به نهایت آرزوى خود رسیده و آتش دوزخ را نصیب ایشان نمودیم مگر كسانى كه به این جماعت مقصود اهل بیت پیغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بپیوندند از این رو سعى كنید نسبت به ایشان در مردم شك ایجاد كرده و آنها را بر دشمنى ایشان وادارید تا بدین وسیله گمراهى مردم و كفرشان مسلم و محقق شده و نجات دهنده اى برایشان به هم نرسد، ابلیس با اینكه بسیار دروغگو و كاذب این كلام را به ایشان راست گفت، وى به آنها اطلاع داد.

اگر كسى با این جماعت (اهل بیت عليه‌السلام دشمن باشد هیچ عمل صالحى برایش سودمند نیست چنان چه اگر با ایشان صحبت داشته باشد هیچ گناهى غیر از معاصى كبیره ضررى به او نمى رساند.

زایده مى گوید: حضرت على بن الحسین عليه‌السلام این حدیث را برایم فرمودند و سپس گفتند: این حدیث را بگیر و ضبط كن، اگر در طلب آن یك سال شتر مى دواندى و در كوه و كمر به دنبال آن جستجو مى كردى و محققا و اندك بود. (397)

__________________________

397-كامل الزیرات، ص 808 807

344 فرزندان على كنار بستر پدر

هنگامى كه حضرت على عليه‌السلام بسترى شد فرزندانش یك یك آمدند و به دست و پاى پدر افتادند، و قدم مبارك او را مى بوسیدند و مى گفتند: پدر جان این چه حالى است كه از شما مشاهده مى كنیم، كاش مادرمان فاطمه عليها‌السلام زنده بود و ما را تسلى مى داد، و كاش در مدینه كنار قبر جدمان رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بودیم و درد دل خود را به آن حضرت مى گفتیم، آه از غریبى و یتیمى...

آه جانسوز و شیون جانكاه آنها به گونه اى بود كه هر كس مى شنید بى اختیار گریه مى كرد.

امیرمؤمنان عليه‌السلام یكایك آنها را به آغوش مى گرفت و مى بوسید و مى فرمود: صبر كنید، من نزد جد شما محمد مصطفى صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و مادر شما فاطمه عليها‌السلام مى روم، من در این شب ها در خواب دیدم، رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با آستین خود، غبار از چهره ام پاك كرد و مى گفت: (اى على آن چه بر تو بود به جاى آوردى)، این خواب دلالت دارد كه نقاب جسم را از پیش روى جانم بر خواهند داشت. (398)

__________________________

398-روصة الشهدا، ص 170

345 گریه ابا عبدالله بر على عليه‌السلام

محمد بن حنفیه مى گوید: پس از ضربت خوردن، پدرم فرمود: مرا بردارید و به محل نمازم ببرید، آن حضرت را به مكان نمازش حمل كردیم، مردم زار زار مى گریستند، و به گونه اى جانسوز گریه مى كردند كه نزدیك بود روح از بدنشان بیرون رود، امام حسین عليه‌السلام متوجه پدر شد و سخت گریه مى كرد و در این حال به پدر عرض كرد: (ما بعد از تو چه كنیم؟ و روز رحلت تو مانند روز رحلت رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بسیار جانسوز است، به خدا برایم سخت و طاقت فرسا است كه تو را در چنین حالى بنگرم).

امام على عليه‌السلام صدا زد: اى حسین، خود را به من نزدیك كن، حسین كه چشمانش پر از اشك شده بود نزدیك شد، على عليه‌السلام اشك هاى چشمان حسین عليه‌السلام را پاك كرد و دستش را بر روى قلب حسین عليه‌السلام گذاشت و فرمود:

یا بنى قد ربط الله قلبك بالصبر...

  (پسر جانم خداوند قلبت را با صبر و استقامت، توان بخشد، و بزرگ ترین پاداش را به تو و برادرت عنایت فرماید، آرام باش، گریه نكن، خداوند در قبال این مصیبت عظیم به تو اجر مى دهد).

سپس فرزندان دیگر امام به بالین او آمدند و گریه مى كردند و امام آنها را امر به صبر مى كرد، و گاهى خود نیز بى اختیار همراه آنها مى گریست. (399)

__________________________

399-بحار، ج 42 ص 288

346 استقبال زهرا عليها‌السلام از علىعليه‌السلام

از اسماء بنت عمیس روایت شده است كه گوید:

پس از آن كه حضرت على عليه‌السلام مورد اصابت شمشیر ابن ملجم قرار گرفته بود، من خدمت حضرت بودم، ناله اى كرد و از هوش رفت و بعد از لحظه اى به هوش آمد و فرمود: خوش آمدى.

به آن حضرت گفته شد: چه مى بینى؟

على عليه‌السلام فرمود: اینان رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و برادرم جعفر و عمویم حمزه هستند درهاى آسمان گشوده گشته و فرشتگان فرود آمده و بر من سلام و بشارت مى دهند و این فاطمه عليها‌السلام است كه فرشتگان خدمتكارانش ‍ اطرافش را گرفته اند و به استقبال من مى آید. (400)

__________________________

400-ربیع الابرار ج 5 ص 208

347 برترى على عليه‌السلام بر پیامبران اولوالعزم  

در روز بیستم ماه مبارك رمضان سال چهلم هجرت كه آثار ارتحال بر آن حضرت ظاهر شد در اثر ضربت شمشیر زهر آلود كه اشقى الاولین و الاخرین بر فرق سر مباركش وارد آورده بود، به فرزندش امام حسین عليه‌السلام فرمود: شیعیانى كه بر در خانه اجتماع نموده اند اجازه دهید بیایند مرا ببینند، وقتى آمدند اطراف بستر را گرفتند و آهسته به حال آن حضرت گریه مى نمودند.

حضرت با كمال ضعف فرمودند: سلونى قبل ان تفقدونى ولكن خففوا مسآئلكم.

  (سئوال كنید از من هر چه مى خواهید قبل از آن كه مرا نیابید و لكن سئوال هاى خود را سبك و مختصر كنید).

اصحاب هر یك سئوالى مى نمودند و جواب هایى مى شنیدند.

از جمله سئول كنندگان صعصعة بن صوحان بود كه از رجال بزرگ شیعه و از خطباى معروف كوفه و از راویان عظیم الشاءن است كه علاوه بر علماى شیعه بزرگ از علماء اهل سنت حتى صاحبان صحاح روایت هاى او را از على عليه‌السلام و ابن عباس نقل نموده اند.

صعصعه كه مورد توثیق همه است و مردى عالم و فاضل كه از اصحاب على عليه‌السلام بوده به حضرت عرض كرد: (اخبرنى انت افضل ام آدم؟ )

مرا خبر دهید شما افضل هستید یا آدم ابوالبشر عليه‌السلام ؟

حضرت فرمودند: تزكیة المرء لنفسه قبیح قبیح است كه مرد از خود تعریف و تزكیه نماید و لكن از باب (و اما بنعمة ربك فحدث) (401) مى گویم (انا افضل من آدم) من از آدم افضل هستم.

عرض كرد: (ولم ذلك یا امیرالمؤمنین) به چه دلیل افضل از آدم هستى؟

حضرت بیاناتى فرمود كه خلاصه اش این است كه براى آدم عليه‌السلام همه قسم وسایل رحمت و راحت و نعمت در بهشت فراهم بود، فقط از یك درخت گندم منع گردید و او راضى نشد و از آن درخت نهى شده خورد و از بهشت و جوار رحمت حق خارج شد. ولى خداوند مرا از خوردن گندم منع ننمود من به میل و اراده خود چون دنیا را قابل توجه نمى دانستم از گندم نخوردم.

__________________________

401-سوره ضحى، آیه 11

كنایه از آن كه كرامت و فضیلت شخص در نزد خدا به زهد و ورع و تقوى است هر كس اعراض او از دنیا و متاع دنیا بیشتر است، قطعا قرب و منزلت او در نزد خدا بیشتر و منتهاى زهد این است كه از حلال غیر منهى اجتناب نماید.

عرض كرد: (انت افضل ام نوح؟ ) شما افضل هستید یا نوح عليه‌السلام ؟

فرمود: (قال انا افضل من نوح) من از نوح برتر هستم.

عرض كرد: (لم ذلك) چرا افضل هستید از نوح؟

فرمود: نوح قوم خود را به سوى خدا دعوت كرد، آنها اطاعت نكردند به علاوه اذیت و آزار بسیار به آن بزرگوار نمودند تا درباره آنها نفرین كرد، ( رَّبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِینَ دَیارًا ) (402)

اما من بعد از خاتم الانبیاء صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با آن همه صدمات و اذیت هاى بسیار فراوانى كه از این امت دیدم ابدا درباره آنها نفرین نكردم و كاملا صبر نمودم (چنانچه در ضمن خطبه معروف شقشقیه فرمود: (صبرت و فى العین قذى و فى الحلق شجى) (403)

صبر نمودم در حالى كه در چشم من خاشاك و در گلویم من استخوان بود.

كنایه از اینكه نزدیك ترین مردم خدا كسى است كه صبرش بر بلا بیشتر باشد.

عرض كرد: (انت افضل ام ابراهیم؟ ) شما افضل هستید یا ابراهیم عليه‌السلام ؟

فرمود: (قال: انا افضل من ابراهیم) من افضل از ابراهیم هستم. ابراهیم عرض كرد: ( رَبِّ أَرِنِی كَیفَ تُحْیی الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِن قَالَ بَلَى وَلَـكِن لِّیطْمَئِنَّ قَلْبِی ) الایة) (404)

__________________________

402-سوره نوح، آیه 26

403-نهج البلاغه خطبه شقشقیه

404-سوره بقره، آیه 160

ولى ایمان من به جایى رسیده كه گفتم: (لو كشف الغطاء ما ازددت یقینا) اگر پرده ها بالا رود و كشف حجب گردد یقین من زیاد نخواهد شد.

كنایه از آن كه علو درجه شخص به مقام یقین او مى باشد كه واجد مقام حق الیقین شود.

عرض كرد، (انت افضل ام موسى؟ ) شما افضل هستید یا موسى عليه‌السلام ؟

فرمود: (قال: انا افضل من موسى) من افضل هستم.

عرض كرد: به چه دلیل شما افضل از موسى هستید؟

فرمود: وقتى خداوند موسى را ماءمور به دعوت فرعون كرد كه او به مصر برود، عرض كرد: ( قَالَ رَبِّ إِنِّی قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْساً فَأَخَافُ أَن یقْتُلُونِ * وَأَخِی هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِسَاناً فَأَرْسِلْهِ مَعِی رِدْءاً یصَدِّقُنِی إِنِّی أَخَافُ أَن یكَذِّبُونِ ) (405)

موسى گفت: اى خدا من از فرعونیان یك نفر را كشته ام و مى ترسم كه (به خون خواهى و كینه دیرینه) مرا به قتل برسانند، و با این حال اگر از رسالت ناگزیرم هارون را نیز كه ناطقه اش فصیح تر از من است با من شریك در كار رسالت فرما تا مرا تصدیق كند كه مى ترسم این فرعونیان سخت تكذیب رسالتم كنند.

اما من وقتى رسول اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از جانب خدا ماءمورم كرد كه بروم در مكه معظمه بالاى بام كعبه آیات اول سوره برائت را بر كفار قریش قرائت نمایم. با آن كه كمتر كسى بود كه برادر یا پدر یا عمو یا دایى یا یكى از اقارب و خویشانش به دست من كشته نشده باشند مع ذلك ابدا نترسیدم، اطاعت نموده تنها رفتم ماءموریت خود را انجام دادم آیات سوره برائت را برخواندم و مراجعت نمودم.

__________________________

405-سوره قصص، آیه 34 33.

كنایه از آن كه فضیلت شخص با توكل به خداست هر كس توكلش بیشتر است فضیلتش بالاتر مى باشد موسى عليه‌السلام به برادرش اتكاء و اعتماد نمود ولى امیرالمؤمنین عليه‌السلام توكل كامل به خدا و اعتماد به كرم و لطف عمیم ذات ذوالجلال حق نمود.

  (قال: انت افضل ام عیسى؟ قال انا افضل من عیسى قال لم ذلك).

عرض كرد: شما افضل هستید یا عیسى عليه‌السلام ؟

فرمود: من افضل از عیسى هستم.

عرض كرد: چرا شما برتر هستید؟

فرمود: پس از آن مریم عليها‌السلام به واسطه دمیدن جبرییل در گریبان او، به قدرت خدا حامله شد همین كه موقع وضع حمل رسید وحى شد به مریم كه:

اخرجى عن البیت فاءن هذه بیت العبادة لابیت الولادة.

از خانه بیت المقدس بیرون شو زیرا كه این خانه محل عبادت است، نه زایشگاه و محل ولادت و زاییدن فلذا از بیت المقدس رفت در میان صحرا پاى نخله خشكیده عیسى به دنیا آمد.

اما من وقتى مادرم فاطمه بنت اسد را درد زاییدن گرفت در حالتى كه وسط مسجدالحرام بود به مستجار كعبه متمسك گردیده و عرض كرد: الهى به حق این خانه و به حق آن كسى كه این خانه بنا كرده درد زاییدن را بر من آسان گردان. همان ساعت دیوار خانه شكافته شد، مادرم فاطمه را با نداى غیبى، دعوت به داخل خانه نمودند كه:

  (یا فاطمة ادخلى البیت)

فاطمه، مادرم وارد شد و من در همان خانه كعبه به دنیا آمدم.

این قضیه اشاره دارد به آن كه مرتبه اول شرف مرد به حسب و نسب طاهریت مولد است هر كه روح و نفس و جسد او پاكیزه باشد او افضل است.

  (از این امر پروردگار به فاطمه بنت اسد در دخول كعبه معظمه و نهى از مریم عليها‌السلام از وضع حمل در بیت المقدس با توجه به شرافت مكه معظمه بر بیت المقدس شرافت فاطمه عليها‌السلام بر مریم و شرافت على عليه‌السلام بر عیسى عليه‌السلام معلوم مى شود). (406)

__________________________

406-1. شبهاى پیشاور، ص 473.

2. على (ع) قهرمان ارزش ها ص 218 213

348 وصیت على عليه‌السلام به عباسعليه‌السلام

بعضى نقل كرده اند: حضرت على بن ابى طالب عليه‌السلام در شب 21 رمضان سال چهلم هجرت (شب شهادت خویش) ابوالفضل العباس عليه‌السلام را در آغوش گرفت و به سینه چسبانید و فرمود: پسرم، به زودى در روز قیامت به وسیله تو چشمم روشن مى گردد. آن گاه افزود:

  (ولدى، اذا كان یوم عاشوراء و دخلت المشرعة، ایاك ان تشرب الماء و اءخوك الحسین عطشان)، پسرم هنگامى كه روز عاشورا فرا رسید و بر شریعه آب وارد شدى، مبادا آب بیاشامى در حالى كه برادرت تشنه است. (407)

آرى عباس مشك را پر از آب كرد، ولى خود آب نیاشامید و خطاب به نفس خویش گفت:

یا نفس، من بعد الحسین هونى!

و بعده لا كنت اءن تكوین!

هذا الحسین وارد المنون

و تشربین بارد المعین؟!

هیهات! ما هذا فعال دینى

و لا فعال صادق الیقین

یعنى: اى نفس، بعد از حسین زندگى تو ارزشى ندارد، و تو نباید بعد از او باقى بمانى. حسین لب تشنه است و در خطر مرگ قرار دارد و آن گاه تو مى خواهى آب گوارا و خنگ بیاشامى؟! سوگند به خدا كه دین من اجازه چنین كارى را نمى دهد!

__________________________

407-معالى السبطین، ج 1 ص 454

349 وصیت به صبر

حضرت على عليه‌السلام در بستر شهادت به فرزندان خود گفت: زود باشد كه فتنه ها رو به شما آورد از هر جانب. و منافقان این امت كینه هاى دیرینه خود را از شما طلب نمایند و انتقام از شما بكشند، پس بر شما باد به صبر كه عاقبت صبر نیكو است پس به جناب امام حسن و امام حسین عليه‌السلام فرمود كه: بعد از من به خصوص بر شما فتنه هاى بسیار واقع خواهد شد از جهت هاى مختلف، پس صبر كنید تا خدا حكم كن میان شما و دشمنان شما، او بهترین حكم كنندگان است. پس رو كرد به امام حسین عليه‌السلام و فرمود: اى ابوعبدالله تویى شهید این امت، پس بر تو باد به تقوى و صبر بر بلا.

این را گفت و ساعتى مدهوش شد، چون به هوش آمد گفت: در این وقت رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و عمویم حمزه و برادر من جعفر به نزد من آمدند گفتند كه: زود بیا به نزد ما كه ما مشتاقیم به سوى تو، پس دیده هاى خود را گردانید و به اهل بیت خود نظر كرد فرمود كه: همه را به خدا مى سپارم، خدا همه را به راه حق درست بدارد و از شر دشمنان حفظ نماید خدا خلیفه من است بر شما،: و خدا بس است براى خلافت و نصرت پس ‍ گفت: بر شما باد سلام اى رسولان وحى پروردگار من، و گفت:

  ( لِمِثْلِ هَـذَا فَلْیعْمَلِ الْعَامِلُونَ) (408)

__________________________

408-صافات /آیه 61

  ( إِنَّ اللَّـهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوا وَّالَّذِینَ هُم مُّحْسِنُونَ ) (409) یعنى: براى مثل این ثواب و منزلت باید كه عمل كند عمل كنندگان، به درستى كه خدا با آنهاست كه پرهیزگارى كردند و آنها كه نیكوكار بودند. پس جبین مبینش در عرق نشست و مشغول ذكر خدا گردید، رو به قبله آورد و دیده هاى خود را بر هم گذاشت، دست ها و پاهاى مبارك خود را به سوى قبله كشید و شهادت به وحدانیت الهى و رسالت پیامبر داده، به قدم شهادت به سوى ریاض رضوان خرامید. (410)

__________________________

409-نحل /آیه 128.

410-بحار الانوار ج 42 ص 293 - 292

بخش نهم: وصایاى على عليه‌السلام

350 سپردن امر خلافت به حسن عليه‌السلام

كلینى و ابن بابویه و شیخ مفید و شیخ طوسى و سایر محدثان به طریق بسیار از حضرت امام حسن و امام موسى كاظم عليه‌السلام و سلیم بن قیس ‍ هلالى روایت كرده اند كه چون امیرالمؤمنین عليه‌السلام اراده وصیت نمود، جمیع فرزندان و اهل بیت و سركرده هاى شیعه خود را جمع كرد، و حضرت امام حسن عليه‌السلام را وصى و خلیفه خود گردانید، و نص بر امامت آن حضرت نمود، و كتاب هاى الهى و صحف پیغمبران و علوم گذشتگان و سلاح و زره رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و سایر آثار آن حضرت و آثار معجزات سایر پیغمبران را به آن حضرت تسلیم نمود و فرمود: اى فرزند گرامى! رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مرا امر كرد كرد كه تو را وصى خود گردانم و كتاب ها و اسلحه كه نزد من است به تو تسلیم نمایم چنانچه حضرت رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مرا وصى خود گردانید و كتاب ها و اسلحه خود را تسلیم من نمود، و امر كرد مرا كه تو را امر كنم كه چون وقت وفات تو شود، برادرت حسین را وصى خود گردانى و اینها را به او تسلیم نمایى، پس رو كرد به سوى امام حسین عليه‌السلام و فرمود: امر كرد تو را رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه چون وقت شهادت تو شود، فرزند خود على بن الحسین را وصى خود گردانى و اینها را به او تسلیم نمایى، پس رو به جانب على بن الحسین عليه‌السلام گردانید و فرمود: رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تو را فرموده است كه در وقت وفات خود، پسر خود محمد بن على را وصى خود گردانى و اینها را به او تسلیم نمایى، چون او را دریابى از جانب رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و از جانب من او را سلام برسان.

پس رو كرد به سوى حضرت امام حسن عليه‌السلام و فرمود: اى فرزند گرامى! تویى صاحب امامت و خلافت بعد از من، و اختیار كشنده من با توست، اگر خواهى از او عفو كن و اگر خواهى به یك ضربت او را بكش، پس ‍ فرمود: بنویس وصیت مرا:

بسم الله الرحمن الرحیم

این وصیت نامه على بن ابیطالب است، وصیت مى كند كه گواهى مى دهم به وحدانیت حق تعالى و آنكه او را شریكى نیست، و گواهى مى دهم كه محمد صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بنده و رسول خدا است، كه او را با هدایت و دین حق فرستاده است تا غالب گرداند او را بر همه دین ها هر چند مشركان نخواهند، پس بدانید كه نماز من و حج من و عبادت من و زندگانى من و مردن من همه از براى پروردگار عالمیان است، و كسى را با او شریك نمى گردانم، و به این ماءمور شده ام، و من از جمله مسلمانم.

پس وصیت مى كنم تو را اى حسن و جمیع اهل بیت و فرزندان خود را و هر كه این نامه من به او برسد به تقوى و پرهیزگارى خداوند عالمیان كه پروردگار شماست كه نمیرید مگر با دین اسلام، و چنگ بزنید در ریسمان خدا كه كتاب خدا و اهل بیت رسول خداست، و همه بر طریق حق مجتمع باشید و پراكنده مشوید، به درستى كه شنیده ام از رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمود: كه اصلاح كردن در میان مردم بهتر است از نماز و روزه، به درستى كه فساد كردن در میان مردم دین را زایل مى گرداند و هلاك كننده خلق است، لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم.

نظر كنید خویشان خود را و احسان كنید نسبت به ایشان تا حق تعالى حساب قیامت را بر شما آسان گرداند، و خدا را به یاد آورید در باب یتیمان كه ایشان به گرسنگى نیفتند و ضایع نگردند در حضور شما، به درستى كه شنیدم از رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه: هر كه یتیمى را در عیال خود داخل گرداند تا مستغنى شود، حق تعالى بهشت را از براى او واجب گرداند، چنانچه براى خورنده مال یتیم جهنم را واجب گردانیده است و خدا را به یاد آورید در باب قرآن و كسى بر شما پیشى نگیرد در عمل كردن به آن، و خدا را به یاد آورید در حق همسایگان خود، به درستى كه رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آنقدر در باب همسایگان ما را وصیت كرد كه گمان كردیم میراثى از براى ایشان مقرر خواهد فرمود.

و خدا را به یاد آورید در باب خانه پروردگار خود كه هرگز از شما خالى نباشد تا هستید، زیرا كه اگر ترك كنید حج خانه كعبه را، مهلت نخواهید یافت و به زودى عذاب خدا بر شما نازل خواهد شد، و كمتر ثوابى كه به حاجیان بیت الله مى دهند آن است كه گناهان گذشته ایشان را مى آمرزد. و خدا را به یاد آورید در باب نماز كه آن بهترین عمل هاست و ستون دین شماست، و خدا را به یاد آورید در باب زكات كه آن غضب پروردگار شما را فرو مى نشاند. و خدا را به یاد آورید در باب روزه ماه مبارك رمضان كه آن براى شما سپرى است در برابر آتش جهنم، و خدا را به یاد آورید در باب فقرا و مساكین، ایشان را شریك كنید با خود در معاش خود.

و خدا را به یاد آورید در جهاد كردن در راه خدا به مال هاى خود و جان هاى خود و زبان هاى خود، بدانید كه جهاد نمى توان كرد در راه خدا مگر به مدد امامى كه پیشواى راه هدایت باشد یا كسى كه اطاعت كننده او باشد و به هدایت او هدایتى یافته باشد. و خدا را به یاد آورید در باب ذریه پیغمبر شما كه ستم بر ایشان نكنند در حضور شما و حال آنكه قادر باشید كه دفع ظلم از ایشان كنید، و از خدا بترسید در باب اصحاب پیغمبر و رعایت نمایید آنها را كه بدعتى در دین خدا نكرده اند و صاحب بدعتى را پناه نداده اند، به درستى كه حضرت رسالت صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وصیت نمود در حق این گروه از صحابه خود و لعنت كرد كسى را كه بدعتى كند از صحابه و غیر صحابه و كسى را كه صاحب بدعتى را پناه دهد و یارى كند، و از خدا بترسید از زنان و غلامان و كنیزان خود، به درستى كه آخر چیزى كه پیغمبر شما به آن تكلم نمود، این بود كه وصیت مى كنم شما را در حق دو ضعیف: زنان شما و غلامان و كنیزان شما.

پس سه مرتبه فرمود: نماز را رعایت كنید، و در راه خدا مترسید از ملامت ملامت كنندگان، حق تعالى كفایت كند از شما هر كه را اذیت رساند به شما و ستم كند بر شما، و با مردم سخن نیك بگویید چنانچه حق تعالى در قرآن شما را امر نموده است و ترك مكنید امر به نیكى ها و نهى از بدى ها را كه اگر ترك كنید خدا بدان شما را بر شما والى مى گرداند، چون دعا كنید دعاى شما مستجاب نمى شود.

بر شما باد اى فرزندان من به نیكى كردن و بخشش كردن و مهربانى با یكدیگر، و زنهار بپرهیزید از دورى كردن و بدى كردن و پراكنده شدن از یكدیگر، و معاونت كنید یكدیگر را بر نیكى و تقوى، و معاونت مكنید یكدیگر را بر گناه و ظلم، و از عذاب الهى بپرهیزید كه عقاب او شدید است، خدا حفظ نماید شما را اى اهل بیت و حفظ كند در میان شما حرمت پیغمبر شما را، به خدا مى سپارم شما را، سلام و رحمت و بركات الهى بر شما باد.

پس پیوسته (لا اله الا الله) مى گفت تا به رحمت الهى واصل شد در شب بیستم و سوم ماه مبارك رمضان در شب جمعه در سال چهلم هجرت، و در شب بیست و یكم ضربت به آن حضرت رسیده بود. (411)

__________________________

411-كافى، ج 7 ص 51.