آزمايش و امتحان انسان در قرآن

آزمايش و امتحان انسان در قرآن0%

آزمايش و امتحان انسان در قرآن نویسنده:
گروه: علوم قرآنی
صفحات: 124

آزمايش و امتحان انسان در قرآن

نویسنده: سيد جعفر موسوى نسب
گروه:

صفحات: 124
مشاهدات: 38434
دانلود: 3232

توضیحات:

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 124 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 38434 / دانلود: 3232
اندازه اندازه اندازه
آزمايش و امتحان انسان در قرآن

آزمايش و امتحان انسان در قرآن

نویسنده:
فارسی

تجسم اعمال از ديدگاه قرآن

از آنچه در موضوع (رابطه دنيا و آخرت) بيان شد، مساءله تجسم اعمال نيز تا حدى روشن مى شود زيرا اين دو بحث مرتبط با هم است ، با توجه به اين كه اين جهان عموما و اعمال انسان خصوصا، ظاهرى دارد و باطنى ، آنچه در قيامت به عنوان ((تجسم اعمال)) مطرح است ، عينا ظهور صورت باطنى و ملكوتى اعمال انسان است كه در قيامت عينيت مى يابد و با همين صورت مادى ظهور مى كند منتهى چگونگى و كيفيت اين تجسم ، براى هر كسى متناسب با نوع اعمال و نيات او در اين جهان است .

اين حقايق و صور ملكوتى ، هم اكنون نيز وجود دارد چون هر عملى ، داراى اثر خاص معنوى و ملكوتى است كه همراه انسان مى باشد ولى انسان بلحاظ اينكه در اين نشه طبيعت ، با تعليقات و اسباب ، سرو كار دارد، از توجه به آن غافل است اما در قيامت كه پرده ها كنار مى رود و رشته وابستگى ها، بريده مى شود. انسان با روز يادآورى و تذكر مى داند - يوم يتذكر الانسن ما سعى (۱۱۴) در سوره قيامت نيز مى فرمايد: ينبؤ ا الانسن يومئذ بما قدم و اءخر بل الانسن على نفسه بصيرة و لو اءلقى معاذيره (۱۱۵) يعنى انسان در آن روز نسبت به وضع خودش كاملا آگاه و آشنا است و نياز به تفهيم و شناسائى ندارد.

در قرآن از بعضى گناهان ، به آتش تعبير شده است مانند ان الذين ياءكلون اءموال اليتمى ظلما انما ياءكلون فى بطونهم نارا و سيصلون سعيرا (۱۱۶)

_________________________

۱۱۴- نازعات / آيه ، ۳۵.

۱۱۵- قيامت / آيه ، ۱۳ تا ۱۵.

۱۱۶- نساء / آيه ، ۱۰.

۶۱

بخاطر اين نيست كه قرآن مجاز گويى كند بلكه بكار بردن كلمه آتش در اين گونه موارد، تعبير حقيقى است يعنى در همين دنيا، حقيقتا در شكم آنان آتش فرو مى رود نه اينكه آنان در قيامت آتش مى خورند بلكه آلان بالفعل به خوردن آتش مشغول مى باشند منتهى حقيقت اين آتش را درك نمى كنند و به صورت لقمه چرب مى بيند و لذا در آخر آيه تاكيد مى كند كه و سيصلون سعيرذا؟ (يعنى در قيامت كه حقايق ظهور مى كند شعله هاى ((سعير)) جهنم او را در كام خود فرو مى برد. كلمه ((انما) نيز در اين آيه براى تاكيد و تثبيت مطلب است يعنى تحقيقا چنين كسى آلان دارد آتش مى خورد! در حقيقى ذيل اين آيه بيانگر موضوع تجسم اعمال ، در مورد صدر آيه است يعنى جمله عاطفه (و سيصلون سعيرا) تجسم عمل خوردن مال يتيمى است كه عمل ياءكلون اموال اليتمى ظلما در قيامت بصورت شعله جهنم ظهور مى كند و تجسم مى يابد. بنابراين در رابطه با مساءله ((تجسم اعمال)) و وضعيت انسان در آخرت ، دو دسته از آيات بايد مورد توجه قرار گيرد.

۱. آياتى كه بر نقش ((عمل)) و وضعيت اخروى انسان تاكيد دارد و هر كسى را مهمان سفره خويش و مرهون اعمال خود مى داند.

۲. آياتى كه بر غفلت انسان از حقايق اعمال ، در اين دنيا و بصيرت انسان نسبت به آن در آخرت دلالت دارد.

موضوع اول از موضوعاتى است كه عميقا مورد عنايت قرآن است و بخشى زيادى از آيات قرآن به اين موضوع اختصاص دارد و اين جا به ذكر چند نمونه از اين دسته آيات اكتفا مى شود:

۶۲

۱. آياتى كه بطور عام مى فرمايد انسان در قيامت فقط با اعمالش سروكار دارد نظير:

الف - كل نفس بما كسبت رهينة (۳۸ - مدثر)

ب - كل امرى بما كسب رهين (۲۱ - طور)

ج - و اءن ليس للانسن الا ما سعى (۳۹ - نجم)

۲. آياتى كه انسان را به عمل صالح براى توشه جهان آخرت فرا مى خواند نظير:

الف - و قدموا لاءنفسكم و اتقوا الله و اعلموا اءنكم ملقوه (۲۲۳ - بقره)

ب - فمن كان يرجوا لقاء ربه فليعمل عملا صلحا (۱۱۰ - كهف)

۳. آياتى كه بيانگر دريافت ثمره اعمال از پيش فرستاده شده ، در قيامت دارد نظير:

الف - اليوم تجزى كل نفس بما كسبت لا ظلم اليوم (۱۷ - غافر)

ب - هنالك تبلوا كل نفس ما اءسلفت (۳۰ - يونس)

ج - يوم ينظر المرء ما قدمت يداه (۴۰ - نباء)

در آيات نوع اخير، عنايت روى ((قدمت)) و ((اءسلفت)) است يعنى هر آنچه امروز نصيب شما مى شود از نتيجه ، پيش فرستاده خودتان هست چيز جديدى نيست حاصل تلاش گذشته است در مورد اينكه معامله ((سلف ، انسان در قيامت ((نقد)) مى شود مى فرمايد:

يوم تجد كل نفس ما عملت من خير محضرا و ما عملت من سوء (۱۱۷)

در مورد گروه صالحين و اهل بهشت مى فرمايد:

_________________________

۱۱۷- آل عمران / آيه ، ۳۰.

۶۳

كلوا و اشربوا هنياء بما اءسلفتم فى الاءيام الخالية (۱۱۸) يعنى نعمت هاى بهتش گواراى تان باد، اين ها همه نتيجه آن اعمالى است كه قبلا فرستاده ايد و الان ثمره آن را مى چشيد و يا مى فرمايد:

و تلك الجنة التى اءور ثتموها بما كنتم تعملون (۱۱۹) يعنى وارثت بهشت آنچنانى بازتاب حقيقى آن اعمال گذشته شما است كه امروز در افق فضل و رحمت الهى آن را به اين صورت مى يابيد. در سوره ذاريات نيز مى فرمايد:

ان المتقين فى جنت و عيون ءاخذين ما ءاتهم ربهم انهم كانوا قبل ذلك محسنين . ذاريات . (۱۵ - ۱۶).

در مورد عملكرد سوء اهل جهنم مى فرمايد:

لبئس ما قدمت لهم اءنفسهم اءن سخط الله عليهم و فى العذاب هم خلدون . (۸۰ - مائده)

در جاى ديگر در مورد پشيمانى و ندامت كفار از گرفتارى هاى دردناكى كه در نتيجه سوء رفتار آنان در اين دنيا، گريبان گير آنان شده است مى فرمايد:

ياءيها الذين كفروا لا تعتذروا اليوم انما تجزون ما كنتم تعملون (۷ - تحريم).

ذيل آيه استدلال مطلب است يعنى شماها حتى حق عذر خواهى و اظهار ندامت هم نداريد زيرا چيزى جز آنچه خود آورده ايد دامنگير شما نشده است ((انما)) براى بيان حصر است . در اين آيه نفرمود: ((بما كنتم تعلمون)) يعنى در عوض آنچه شما انجام داده ايد جزا داده مى شويد،

_________________________

۱۱۸- حاقه / ۲۴.

۱۱۹- زخرف / ۷۲.

۶۴

بلكه فرمود: انما تجزون ما كنتم تعلمون - تا عينيت جزاء و عمل را افاده كند، اين يعنى تجسم اعمال . در سوره انفال نيز وقتى وضعيت قبض روح كفار را بازگو مى كند مى فرمايد:

ولو ترى اذ يتوفى الذين كفروا الملئكة يضربون وجوههم و اءدبرهم و ذوقوا عذاب الحريق ذلك بما قدمت اءيديكم و اءن الله ليس بظلم للعبيد (۱۲۰) تعبير ((ايدى)) بعد از ((دقمت)) براى تاكيد بيشتر بر اثبات موضوع است كه وضعيت امروز شما، دست آورد خودتان و پيش فرستاده ديروزتان است و لذا كفار در قيامت نه راه نجاتى دارند و نه حجت و حق عذر خواهى هر وقت فرياد بى تابى آنان بلند مى شود كه - ربنا اءخرجنا منها فان عدنا فانا ظلمون (۱۲۱) پاسخ داده مى شود كه - اخسئوا فيها و لا تكلمون (۱۲۲)

همه اينها بخاطر اين است كه ميان انسان و اعمال و ملكات نفس انسان كه به اين صورت بجسم و ظهور كرده است ، امكان جدايى و انفكاك وجود ندارد و انسان هاى شقى ، نمى توانند غير از اين باشند اهل جهنم در قيامت نمى توانند وضعيتى غير از اين داشته باشند و از عذاب و آتش فاصله بگيرند زيرا آنها حقيقت جان خود را تبديل به آتش كرده اند هر جا بروند شعله هاى آتش همراه آنان است مساءله ، مساءله تغيير مكان نيست تا قابل درمان باشد بلكه تجسم اعمال و تغيير هويت مطرح است انسان كافر، هويت و ذاتش تغيير نموده است .

_________________________

۱۲۰- انفال / آيه ، ۵۰، ۵۱.

۱۲۱- مومنون / آيه ، ۱۰۷.

۱۲۲- مؤمنون / آيه ۱۰۸.

۶۵

اما آيات دسته دوم

۱. يوم يتذكر الانسن ما سعى و برزت الجحيم لمن يرى ... (۱۲۳) اين آيه و آيات مشابه آن كه شرائط بعد از قيامت را به عنوان ((تذكر)) يعنى يادآورى مجدد و ديدن حوادث قبلى ياد كرده است و بيانگر وجود و تحقق اين حوادث در ظرف اين دنيا است زيرا ((تذكر)) فرع بر بودن يك امر در زمان قبل و ارتباط قبلى انسان با آن است اين آيه مى فرمايد: آنچه براى انسان پديد مى آيد در قيامت چيزى جديد و بى سابقه اى نيست بلكه نمايش ‍ اتفاقاتى است كه انسان كاملا با آن آشنا است و تجربه نموده است .

۲. هنالك تبلوا كل نفس ما اءسلفت (۱۲۴) در اين آيه نيز از پيشامدهايى كه در قيامت نصيب انسان مى گردد به عنوان ((تبلوا)) ياد شده است يعنى هر نفسى آنچه در اين دنيا انجام داده و ظاهرا فراموش شده و مخفى بنظر مى رسيد در آنجا آشكارا مشاهده مى كند و به تماشا مى نشيند.

۳. لقد كنت فى غفلة من هذا فكشفنا عنك غطآءك فبصرك اليوم حديد (۱۲۵) اين آيه شريفه از جمله آياتى است كه روشن ترين دلالت بر ارتباط اعمال انسان در اين جهان و جهان آخرت را دارد و وجود فعلى حقايق باطنى اعمال را اثبات مى كند عنايت اصلى در اين آيه بر اين مطلب است كه اعمال انسان داراى يك حقيقتى است كه دو چهره دارد: چهره ظاهرى كه مربوط به اين دنيا است و چهره باطنى و ملكوتى كه در آخرت پديدار مى گردد

_________________________

۱۲۳- نازعات / آيه ، ۳۵ و ۳۶.

۱۲۴- يونس / ۳۰.

۱۲۵- ق / ۲۲.

۶۶

اما فعلا نيز وجود دارد اين دو چهره دو حقيقت جداى از هم نيست بلكه يك حقيقت است تاكيد آيه بر اين است كه در قيامت ، چيز جديدى ايجاد نمى شود بلكه هر آنچه آنجا پديد مى آيد عينا صورت ملكوتى و باطنى اعمالى است كه هم اكنون با انسان در اين دنيا همراه است فقط تنها چيزى كه در قيامت رخ مى دهد اين است كه پرده هاى ((غفلت)) كه مانع از شهود اين حقايق در اين دنيا بود، كنار مى رود و هر كسى با بصيرت كامل آنچه را كه ديروز بر او مخفى بود، مى بيند و مى يابد.

اين آيه كه خطاب الهى به انسان را در قيامت بازگو كرده است با جمله فعلى ماضى (لقد كنت) كه همراه با كلمه ((لام)) و ((قد)) به كار رفته است كه تاكيد بر تحقيق و مسلم بودن موضوع است ، اين مطلب را تذكر مى دهد كه قبلا در دنيا نيز اين حقايق همراه شما بوده است و آنچه را كه يافته ايد قبلا نيز داشته ايد و از توجه به آن غافل بوديد و تعلق شما نسبت به مظاهر غرورانگيز دنيا مانع از بصيرت شما شده بود بنابراين اكنون كه اسباب و تعلقات بر چيده شده و پرده هاى غفلت كنار رفته است ، جاى تعجب نيست كه اين گونه حقايق اعمال خود را به صورت روح و ريحان بهشتى و يا آشت و دوزخ ، مى بيند، مشكل اصلى ما ظاهربينى و غفلت است - يعلمون ظهرا من الحيوة الدنيا و هم عن الاءخرة هم غفلون . (۱۲۶)

مرحوم علامه طباطبائى رحمة الله عليه در ج ۱ ص ۹۴ تفسير الميزان در رابطه با دلال روشن آيه مباركه (۲۲ - ق) بر موضوع تجسم اعمال و اين كه حقايق ملكوتى اعمال هم اكنون وجود دارد

_________________________

۱۲۶- روم / ۷.

۶۷

و ثواب و عقاب اخروى عينا اعمال دنيوى انسان است نه چيز ديگر مى فرمايد: ((بجانم قسم اگر نبود هيچ آيه اى در قرآن جز همين آيه - لقد كنت فى غفله من هذا... - هر آينه اين آيه به تنهايى كافى بود براى اثبات موضوع تجسم اعمال و وجود فعلى ملكوت اعمال ، زيرا ((غفلت)) در جايى صدق مى كند كه آن چيز هم معلوم باشد و هم حاضر باشد و الا غفلت - نسبت به يك امرى كه معلوم و حاضر نيست - معنا نخواهد داشت همچنانكه ((كشف غطاء)) نيز در مورد چيزى كه فعلا وجد دارد ولى در پشت پرده مخفى است ، معنا پيدا مى كند، بنابراين اگر بنا باشد انسان آنچه را كه در صحنه قيامت به عنوان پاداش اعمال مى يابد و مشاهده مى كند، هم اكنون در اين دنيا حاضر نباشد؛ معقول نيست كه به او گفته شود: تو از اين ها غافل بودى قبلا و امروز پرده غفلت از ديد شما برداشته شده است !)) دوباره تاكيد مى كند كه : بجانم قسم اگر شما هم اكنون از نفس خود سوال كنيد كه اين حقيقت را بدون مجاز گويى براى شما معنا كند، جوابى نخواهيد شنيد جز عين همين بيان و توصيفى كه قرآن ارائه داده است)).

 ((آنچه در قيامت انسان با آن مواجه مى شود از جزاى نيك و بد اعمال ، همانا نفس اعمال است حقيقة نه اينك از سنخ جز او پاداش اعتبارى و قرار دادى اجتماعى باشد بلكه در قيامت عمل انسان عينا همراه با نفس عامله ، در پيشگاه الهى محفوظ است و خداوند اين حقايق باطنى اعمال را در - يوم تبلى السرائر - كه روز ظهور حالات درونى و اوصاف باطنى نفس است آشكار مى كند)). (۱۲۷)

_________________________

۱۲۷- تفسير / الميزان ، ج ۶ ص ۳۷۷.

۶۸

در پايان مطلب فوق بعد از تاكيد مجدد بر دلالت آيه فوق بر اينكه جزاء اعمال هم اكنون در دنيا موجود است منتهى انسان ها نوعا نسبت به آن غافل اند، در رابطه با جمع بندى ميان آيات كه مربوط به جزاء اعمال و ثواب و عقاب است مى فرمايد: ((اين دسته از آيات ، آن طائفه ديگر آيات را كه ظهور در جدايى جزاء از عمل ، دارد، تفسير مى كند زيرا طائفه دوم آيات ناظر به رابطه اجتماعى و وضعى اعمال است كه غير از همديگر است اما دسته اول رابطه حقيقى و عينى جزاء و عمل را بيان مى كند)). (۱۲۸)

با توجه به آنچه مرحوم علامه بيان نموده است نشان مى دهد كه هم رابطه ميان جزاء و عمل يك رابطه حقيقى و تكوينى است و چون رابطه حقيقى و عينيت بين عمل و جزاء حاكم است لذت اين حقايق هر چند بصورت نامرئى و غير ظاهر، هم اكنون نيز همراه انسان موجود و حاضر است . و هم انسان از ابزارى برخوردار است و خداوند او را ((بصير)) و ((سميع)) آفريده است و لذا در قيامت انسانها نسبت به رخدادهاى خود بيگانه محض ‍ نيستند بل الانسن على نفسه بصيرة ولو اءلقى معاذيره (۱۲۹) آنچه در آنجا مطرح است غفلت زدائى است نه اينكه حقيقت انسان تغيير كند و در قيامت ((بصيرت)) بر خلقت اصلى و فطرى او افزوده شود بلكه آن ابزار و اين ابزار بصيرت و بينائى را در اين جهان وسيله امتحان او قرار داده است انا خلقنا الانسن من نطفة اءمشاج نبتليه فجعلنه سميعا بصيرا (۱۳۰)

_________________________

۱۲۸- ق / آيه ۲.

۱۲۹- قيامت ، آيه ، ۱۴، ۱۵.

۱۳۰- انسان / آيه ، ۲.

۶۹

اين ((سميع بصير)) بودن ابزار باطنى است كه غير از خلقت مادى و طبيعى انسان و لذا با كلمه ((فا)) بيان شده است اين ابزار درونى در قيامت نيز كارايى دارد و مربوط به آن است نه چشم ظاهرى فيزيكى . البته اين دنيا چون داراى طبيعت غفلت انگيز است به طور طبيعى انسان ها تا در اين جهان هستند نوعا دچار غفلت اند و چشمان درونى و قلبى آنان آنچنان كه بايد فعال نيست اگر چنان چه كسى با عنايت الهى هم اكنون موفق به ((كشف غطاء)) شود و چشم ملكوت در او روشن گردد هم اكنون نيز حقايق و باطن عالم را مى بيند و بهشت و جهنم را مشاهده مى كند، اين چنين نيست كه اين شهود اختصاص به قيامت داشته باشد، حداقل اينكه مرتبه ضعيف از آن در اين دنيا نيز براى بعضى از بندگان الهى حاصل مى شود چه رسد به انبياء عليهما السلام و اولياء الهى عليهما السلام . نظير زيد ابن حارثه كه صحابى خاص رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) است كه ببركت شاگردى پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) در محضر آن حضرت نشانه يقين خود را اين گونه بيان مى كند كه : كانى انظر الى عرض ربى و قد نصب ... (۱۳۱)

_________________________

۱۳۱- در بحارالانوار، ج ۷، ص ۱۵۹، متن از امام صادق (عليه السلام) اين گونه نقل شده است : اسحاق ابن عمار قال سمع ابا عبدالله (عليه السلام) يقول : ان رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) صلى بالناس الصبح فنظر الى شاب فى المسجد و هو يخفق و يهوى براسه مصفر الونه قد نجف جسمه و غارت عيناه فى راسه فقال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) كيف اصحبت يا فلان - (حارث بن مالك انصارى) قال اصبجت يا رسول الله موقنا فعجب رسول الله من قوله و قال له ان لكل يقين حقيقه فما حقيقته ليقينك ؟ فقال ان يقينى يا رسول الله هو الذى اخزننى و اسهر ليلى و اظما هو اجرى فغرفت نفسى عن الدنيا و ما فيها حتى كانى انظر الى عرض ‍ ربى و قد نصب للحساب و حشر الخلايق لذلك و انا فيهم و كانى انظر الى اهل الجنته تنيعمون فى الجنه و يتعارفون على الا رالك متكون و كانى انظر الى اهل النار و هم فيها معذبون مصطرفون و كانى

۷۰

و رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) نيز ادعاى او را صحه مى گذارد و در مورد اولياء الهى (عليه السلام) سخن فراتر از اينها است نمونه آن ، جمله اميرالمومنين (عليه السلام) در مورد خود است مى فرمايد: لو كشف الغطاء ما ازددت يقينا (۱۳۲) يعنى اگر ديگران در قيامت در اثر كشف غطاء به بينائى و بصيرت مى رسند، من هم اكنون اين چنين مى باشم و از اين جهت امروز و فردا براى من تفاوتى ندارد، كشف غطاء در كلام حضرت از باب سالبه به انتفاع موضوع است مفاد كلام اين است كه براى امثال من اصلا غطاء مطرح نيست نه اينكه غطاء هست و كشف آن اثر ندارد زيرا با وجود پرده و ((غطاء)) بديهى است كه كشف غطاء موجب ازدياد يقين خواهد بود. بنابراين آيه (۲۲ ق) حداقل در مورد ائمه معصومين عليها السلام مصداق پيدا نمى كند.

_________________________

۱۳۲- بحارالانوار، ج ۶۶، ص ۲۱۰.

۷۱

فصل پنجم : جمع بندى مطالب

جمع بندى بحث

با توجه به آنچه بيان شد، مساءله رابطه دنيا و آخرت و به عبارت دقيق تر رابطه عمل و جزاء، از نظر قرآن يك رابطه حقيقى و عينى است و مساءله تجسم اعمال نيز ناشى از همين رابطه حقيقى و تكوينى است كه ميان عمل و جزاء حاكم است .

از تدبير و جمع بندى آيات مربوط به اين موضوع ، بر مى آيد كه هر عملى تاثير خاصى بر نفس و روح انسان ايجاد مى كند و اين آثار و پيامدها نيز ماندگار و جاودانه است زيرا نفس انسان ماندگار و ابدى است . بخاطر همين تاثيرگذارى مستقيم اعمال بر نفس انسان و بقاء جاودانگى آن ، حقيقت جان و روح هر انسانى متناسب با اعمال و اعتقادات او شكل مى گيرد در اين رابطه قرآن مى فرمايد:

قل كل يعمل على شاكلته فربكم اءعلم بمن هو اءهدى سبيلا (۱۳۳) در اين آيه شاكله و ساختار روحى انسان را ناشى از اعمال انسان و مطابق با افكار و رفتار او، بيان كرده است ، انسان گرچه از شكل روح و ساختار باطنى نفس ‍ خويش ، نا آگاه است اما با توجه به هماهنگى كه ميان ظاهر و صورت انسان با باطن و سيرت او حاكم است ، شكل روح هر كسى را مى توان در آئينه اعمال و افكار او مطالعه كرد زيرا چگونگى روح و طينت درونى هر كسى در شكل گفتار و رفتار و نوع اعمال او، نمود دارد.

_________________________

۱۳۳- اسرا / آيه ، ۸۴.

۷۲

اى عالم چون ماهيتة داراى حالت تغيير و تحول است ، تا وقتى كه انسان تعلق به اين نشئه دارد، شئون روحى و نفس او نيز در اثر اعمال مختلف ، در حال تغيير و تحول مى باشد زيرا تا انسان در اين نشئه مستقر است ، عمل نيز هست و تا عمل وجود داشته باشد طبيعى است كه در اثر ارتباط متقابل عمل با روح ، اين تاثير نيز وجود دارد چه بصورت مثبت و در جهت كمال نفس و چه بصورت منفى در جهت نقص آن و در هر حال اين رابطه حقيقى ميان ظاهر و باطن انسان موجب مى شود كه در همين دنيا اعمال ظاهرى انسان باعث پيدايش حالات و ملكات دائمى در نفس و روح انسان گردد و اين سيماى باطنى و هميشگى او در قيامت تجسم و صورت واقعى خود را نشان دهد.

البته اعمال انسان نسبت همديگر نيز تاثير متقابل درد كه در اصطلاح قرآن به عنوان ((حبط)) و ((تكفير)) بيان شده است حبط يعنى تاثيرگذارى منفى اعمال كه يك عملى آثار مثبت اعمال ديگر را نابود سازد، تكفير يعنى تاثير مثبت ميان اعمال ، در جايى كه يك عملى موجب جبران و ترميم آثار قبلى گردد.

رابطه حقيقى و نقش تعيين كننده اعمال انسان در تكوين شكل و روح شخصيت معنوى او موجب مى شود در جهان آخرت ، سرمايه و دارائى هر كسى به ميزان اعمال او محدود گردد و مراتب و درجات هر كسى بر اساس ‍ ميزان اعمال و شاءن ايمان او تعيين شود. ولكل درجت مما عملوا و ما ربك بغفل عما يعملون . (۱۳۴) بنابراين همچنان كه نوع اعمال و اعتقادات مهم است ، ميزان كيفى و كمى اعمال نيز مهم است .

_________________________

۱۳۴- انعام / ۱۳۲.

۷۳

مساءله تجسم اعمال نيز - با توجه به آن چه ذكر شد - مربوط به ظهور و تجسم حالات و ملكات نفس است كه در اثر اعمال دنيوى براى انسان حاصل مى شود و شكل روح و شئونات نفس را شكل مى دهد.

اما اين كه حقيقت اين رابطه ميان اعمال و روح و جان انسان ، رابطه ظاهر اين عالم با باطن آن و حقيقت رابطه ما، غير ممكن است . ما نه از شؤ ن پيچيده نفس خود و حقايق غيبى جهان اطلاع داريم و نه حقايق عالم آخرت براى ما قابل درك است ، اين حقايق فهميدنى نيست بلكه يافتنى و چشيدنى است و اساسا چنين توقعى براى ما، انتظار خطا است زيرا كاربرد فهم ما در حد ظواهر اين عالم است و موقعيت ما نسبت به جهان غيب و عالم آخرت نظير وضعيت جنين در رحم مادر در مقايسه با اين دنيا است حقايقى عينى مربوط به آخرت در وهم و خيال ما نمى گنجد - آنچه اندر وهم نايد آن شود! بنابراين انسان در شناخت خويشتن ، حقايق غيبى از مبداء و معاد، و راه يابى و ارتباط با عالم غيب ، محتاج به دستگيرى وحى و بلكه وصل به وحى است زيرا ((وحى)) تنها روزنه اى است كه او را با جهان غيب پيوند مى دهد، معارف الهى مخصوصا محورهاى كليدى شناخت انسان از مبداء و معاد، بيان صفات الهى و بيان چگونگى قيامت و رخدادهاى آن و... چيزى نيست كه انسان بتواند با تكيه بر نيروى عقل و فكر خود به آن راه يابد، عقل به تنهايى مى تواند فقط امور كلى را نظير اثبات صانع ، ضرورت دين ، ضرورت معاد و امثال آن را درك كند اما نسبت به چگونگى اين حقايق ، هرگز راه ندارد فقط عامل وحى است كه از حقايق گزارش مى دهد و همين موضوع است كه فلسفه ((نبوت)) و ضرورت وحى را تشكيل مى دهد

۷۴

چون وحى است كه معماهاى انسان را از مبداء تا معاد حل مى كند وحى است كه بيان معارف توحيدى در رابطه با شؤ ون و اوصاف الهى ، اعم از صفات ذاتى و فعلى ، ثبوتى و سلبى را به عهده دارد، وحى است كه عالم تكوين را تشريح مى كند و از بهشت و جهنم و كم و كيف حواديث قيامت خبر مى دهد، وحى است كه جايگاه و نقش انسان را در عالم خلقت تبيين مى كند. در نظام تشريع وحى است كه رابطه انسان را با غيبت و شهود، تنظيم مى كند، وحى است كه هدايت و راه رسيدن انسان به سعادت را به عهده دارد همه اين ها، ره آورد وحى است چه در امور مربوط به شناخت و تكوين و چه امور مربوط به تشريع . البته بيان خطوط كلى معارف دينى را در هر دو حوزه تكوين و تشريع وحى به معناى خاص يعنى ((قرآن)) به عهده دارد. اما تطبيق اين اصول كلى و بيان جزئيات و خصوصيا آن را، وحى به معناى عام يعنى ((سنت)) به عهده دارد.

به هر حال قرآن كريم در بحث ((دنيا و آخرت)) هم سخن از پيوند و ارتباط دائمى انسان را عمل او، به ميان آورده و از گره خوردن سرنوشت او با عمل او، خبر داده است و هم سرانجام جهان و چگونگى حالات اخروى انسان را در حد ظرفيت فهم بشر، ترسيم نموده است . ما ببركت قرآن و سنت ، اجمالا مى فهميم كه ميان حالات فعلى نفس انسان و وضعيت اخروى او ارتباط و هماهنگى وجود دارد. ما اجمالا مى فهميم كه سرنوشت آخرت هر كسى بايد در اين دنيا تعيين شود و شرائط فردا، امروز بايد توسط خود انسان رقم بخورد ما ببركت قرآن و سنت مى دانيم كه پيامدهاى عالم آخرت از نيات و اعمال فعلى ما نشاءت مى گيرد و بلكه عين اعمال اعمال ما است و رابطه عينيت حاكم است ،

۷۵

بهشت و جهنم قيامت در متن زندگى دنياى ما قرار دارد و منتهى در قيامت كه - يوم تبلى السرائر - است در اثر كشف غطاء همه چيز آشكار مى گردد - فبصرت اليوم حديدا.؟

از آنچه در مورد رابطه انسان با عمل و عنايت خاص قرآن نسبت به ((عمل)) و آثار و پيامدهاى جاويدانه آن ، ذكر شد، ارتباط بحث با موضوع ((ابتلاء)) نيز به خوبى روشن مى شود چون تا عمل هست ابتلاء نيز هست . اهميت موضوع ((ابتلاء)) به خاطر نقش حساس و تعيين كننده ((عمل)) در سرنوشت انسان است و مساءله ابتلاء ناظر به جهت گيرى و مسير اعمال است . از منظر ابتلاء اهميت درجه اول به نوع عمل و نوع انتخاب مربوط مى شود، مهم اين است كه انسان چگونه انتخاب داشته باشد و سعى و تلاش او با چه جهت گيرى همراه باشد و از انگيزه اى نشاءت گرفته باشد؟ و در حقيقت مساءله ابتلاء به كيفيت و رنگ و لعاب ((عمل)) مربوط مى شود.

با توجه به سفارشات و اهتمام خاص قرآن كريم نسبت به مقوله ((عمل)) و ارتباط آن با موضوع در ((ابتلاء)) كه در فصل قبل تا حدى بيان شده در اين جا بررسى رابطه ابتلاء با دو موضوع ديگر حائز اهميت است : يكى هماهنگى فلسفه ابتلاء با موضوع ((رحمت و قدرت)) الهى . دوم رابطه ابتلاء با ((قضا و قدر)) الهى ، ذيلا به تحليل و بررسى اين دو موضوع بطور جداگانه مى پردازيم :

رابطه ابتلاء با رحمت و قدرت الهى

طرح اين بحث بخاطر پيدايش بعضى پرسشهايى كه ذهن عامه مردم ممكن است با آن مواجه باشد مبنى بر اينكه : براى خداوند متعال كه او غنى مطلق است

۷۶

و رحمت و قدرتش بى پايان ، حساب و كتاب ريز و درشت اعمال بندگان چه ضرورتى دارد؟ چرا رحمت و تفضل الهى بى شرط و بى حساب نيست ؟ چرا پاداش اخروى بر اساس ابتلاء انسان و سيران اعمال او تعلق مى گيرد؟ و چرا...؟

منشاء پيدايش اين قبيل سوالات در، دو چيز است : ۱. عدم توجه و درك كافى نسبت بفلسفه ابتلائات الهى .

۲. نگرش سطحى نسبت به صفات الهى و ارتباط ميان اين اوصاف . پاسخ اين گونه سوالات را نيز بايد در ريشه يابى و تحليل منشاء آن جستجو كرد: اما موضوع اول : در اين خصوص قبلا در بحث ابتلاء توضيح كافى داده شد.

اما موضوع و مطلب دوم

براى اينكه چنين شبهه اى پديد نيابد، لازم است كه انسان علاوه بر صحت مبانى شناخت در بحث اوصاف الهى ، ارتباط ميان اين اوصاف را نيز مورد توجه قرار دهيم زيرا اوصاف جمال و جلال الهى با هم هماهنگ و مرتبط است اگر خداوند رحمان و رحيم است ، عزيز و قهار نيز هست ، عليم و حكيم نيز هست و... در مقام معرفت اوصاف الهى نسبت به انسان بايد قبل از هر چيز خداوند را بعنوان ((هو الحكيم)) شناخت يعنى خداوند نسبت به بعضى بندگان بعنوان ((قهار و جبار)) ظهور مى كند، رحمت و قدرتش با حكمتش همراه است . براى اينكه ثواب و عقاب اخروى بر پايه ((عمل و ابتلاء)) روشن مى شود توجه به دو نكته ضرورى است :

۱. رابطه رحمت با حكمت ۲. رابطه قدرت با حكمت : و صفت ((رحمت)) كه از صفات فعلى ((رحمانيت و رحيميت)) انتزاع مى شود،

۷۷

گرچه مطلق و بى نهايت است اما اين رحمت بى پايان ، در مقام اعطا و تعلق به بندگان ، معيار و ضابطه دارد و آن صفت ((حكمت)) است كه از صفت ((حكيم)) انتزاع مى شود حكيم بودن الهى رحمان و لطيف و كريم و... را؟؟؟ مى كند بنابراين اين گونه اوصافى كه مظهر رحمت لطف ، فضل ، احسان ، عفو، و كرم الهى است بايد در ارتباط با صفت حكيم مورد عنايت باشد زيرا ((حكيم)) بودن الهى موجب تعدد اين اوصاف مى باشد، صفت ((حكيم)) موجب مى شود كه خداوندى كه رحمتش (وسعت كل شى) است دو نوع رحمت داشته باشد يكى رحمت ابتداى يعنى رحمت عامه دوم رحمت پاداشى يعنى رحمت خاصه ، از آن جهت رحمت ابتدايى و عامه دارد چون متصف مى باشد به صفت ((رحمان)) و از آن جهت كه داراى رحمت خاصه نسبت به بندگان صالح است چون متصف مى باشد به صفت ((رحيم)) اين به اقتضاى وصف ((حكمت)) است كه عنايتهاى ويژه و رحمت خاصه را مشروط به قابليت قابل در پذيرش رحمت خاصه نموده است .

مساءله ثواب و عقاب و جزاى اعمال و پاداشها اخروى ، از سنخ رحمت پاداشى است كه مجراى فيض رحيميت الهى است و مشروط به ايجاد قابليت و ظهور صلاحيت در بندگى است كه بايد بوسيله خود انسان پديد آيد، البته عذاب الهى همگى كيفرى است و خداوند تحكم وصف ((حكيم)) عذاب عامه و ابتدايى ندارد زيرا عذاب ابتدايى بحكم وصف ((حكيم)) الهى و شاءن خداوند سازگار نيست و منشاء عذاب كيفرى نيز به خود انسان بر مى گردد. اين عذاب كيفرى نيز محكم و صفت ((حكمت))

۷۸

در موردى است كه وصف ((غفور و حليم)) در مورد او جارى نگردد - عذابى اءصيب به من اءشاء و رحمتى وسعت كل شى ء فساءكتبها للذين يتقون (۱۳۵)

در آيه بيانگر عذاب كيفرى است و ذيل آيه نيز قرينه است بر اينكه - و رحمتى وسعت كل شى - نظر به رحمت پاداشى دارد و بيان صفت ((رحيم)) است كه مربوط به دنيا و آخرت مى شود نه وصف ((رحمتى)) كه مربوط به دنيا است و عموميت دارد،

_________________________

۱۳۵- اعراف / آيه ، ۱۵۶.

۷۹

مراد از وسعت رحمت در اين آيه ، وسعت پاداش ها و غير قابل تصور بودن آن در مقايسه با اعمال انسان است . اين آيه از اين جهت نظير آياتى است كه جزاء اعمال بد و پاداش اعمال نيك را بازگو مى كند و جزاء گناه را هموزن گناه مى داند اما پاداش حسنات و طاعات را نامحدود اعلام مى كند - للذين اءحسنوا الحسنى و زيادة ... والذين كسبوا السيئات جزاء سيئة بمثلها (۱۳۶) در آيه مورد بحث نيز ضمير ((فساكتبها)) به ((رحمتى)) بر مى گردد كه متصف به ((وسعت كل شى ء)) است يعنى چنين رحمت واسعه ، پاداش بندگان با تقوى است !

بنابراين رحمت الهى گرچه بى نهايت است اما خداوند حكيم ، نظام جهان و خلقت انسان را بگونه اى قرار داده است كه بهره مندى انسان از رحمت خاصه الهى منوط به زمينه سازى و ايجاد قابليت در انسان باشد و كليه اين رحمت را نيز در اختيار او قرار بدهد - ان الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما باءنفسهم (۱۳۷) و لذا ((حكمت)) الهى ايجاب مى كند كه خداوند رحيم در مقام افاضه رحمت خاصه نسبت به بندگان - الرحم الراحمين فى موضع العفو و الرحمه - باشد و در مقام كيفر و انتقام از افراد عصيانگر و عنود - اشد المعاقبين فى موضع النكال و النقمة . (۱۳۸) و الا اگر رحمت خاصه الهى به هر دو گروه افاضه گردد و يا بندگان صالح و مستعد از چنين امتيازى برخوردار نگردد، با ((حكيم)) بودن خداوند متعال منافات خواهد داشت ، و ذات مقدس او منزه از چنين كار غير حكيمانه اى است .

_________________________

۱۳۶- يونس / ۲۶، ۲۷.

۱۳۷- رعد / ۱۱.

۱۳۸- دعا افتتاح .

۸۰