بزرگسال و جوان از نظر افکار و تمایلات جلد ۱

بزرگسال و جوان از نظر افکار و تمایلات0%

بزرگسال و جوان از نظر افکار و تمایلات نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: جوانان و ازدواج

بزرگسال و جوان از نظر افکار و تمایلات

نویسنده: استاد محمد تقی فلسفی (ره)
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 84692
دانلود: 4733


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 15 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 84692 / دانلود: 4733
اندازه اندازه اندازه
بزرگسال و جوان از نظر افکار و تمایلات

بزرگسال و جوان از نظر افکار و تمایلات جلد 1

نویسنده:
فارسی

۹ - تمدن صنعتى و اخلاق نسبى

( یا على ان الله عز و جل احب الكذب فى الصلاح و ابغض الصدق فى الفساد ) .

رسول اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله

پیشرفت صنعت و تحول زندگى

در روزگار گذشته، اخلاق و آداب عمومى تقریبا داراى وضع پایدار و ثابتى بوده و دگرگونى آن به كندى و در طول حیات چند نسل صورت مى گرفت، ولى در دنیاى كنونى، با پیشرفت روزافزون صنعت و ماشین، زندگى مردم به سرعت تحول مى یابد و به موازات تغییر شرایط زندگى، اخلاق عمومى و آداب اجتماعى نیز تغییر مى یابد، تا جاى كه گاهى بعضى از آداب و رسوم، در طول زندگى یك نسل، چند بار عوض مى شود.

تغییر قانون و اخلاق

در روزگار گذشته، قوانین و مقررات، اخلاق و سنن، و آداب و رسوم، مانند ساختمان هاى محكمى بودند كه مى توانستند سالیان دراز در جامعه استوار و مستقر بمانند تا بر اثر گذشت زمان تدریجا فرسوده شوند و خود به خود ویران گردند، ولى پیشرفت صنعت و ماشین، جوامع بشرى را به صورت مناطق زلزله خیز درآورده، بناهاى نوبنیاد قانونى و اخلاقى در مقابل چشم هاى حیرت زده مردم، یكى پس از دیگرى، فرو مى ریزند و جاى خود را به مقررات تازه اى مى دهند و دیرى نمى پاید كه تحولات صنعتى، آن مقررات جدید را نیز متزلزل مى كند و به سرعت از میان مى برد.

بر اثر انقلاب صنعتى، كره زمین به صورت یك خانه بزرگ درآمده و جوامع بشرى از اوضاع و احوال یكدیگر آگاه شده اند.

رادیو و تلویزیون، جراید و مجلات، فیلم هاى سینمایى و دیگر وسایل ارتباطات جمعى، اخلاق و آداب هر یك از ملل و اقوام بشرى را در معرض ‍ دید و شنید سایر مردم جهان قرار مى دهد و از این راه پاره اى از خلقیات خوب و بد و عادات پسندیده و ناپسند بعضى از ملت ها مورد تقلید و اقتباس مردم دیگر قرار مى گیرد.

برخورد آمدن قدیم و جدید

مطالعات مردم شناسى نشان مى دهد كه افراد در جوامعى كه در حال رشدند هنگامى دستخوش اختلال و ناراحتى و بى نظمى مى گردند كه فرهنگشان با مدنیت باختر تماس حاصل مى كند و ناگهان اصول زندگى و سنن و آدابشان از هم متلاشى مى گردد، و در این هنگام است كه به قول ساپیر: فرد از آغوش گرم و مطبوع فرهنگ خویش بیرون مى جهد و در فضاى سرد زندگى ناجورى سرگردان مى گردد.(۳۲۹)

تقلیدها و اقتباس ها، اگر متكى به محاسبه عقلى و اندازه گیرى صحیح و عالمانه باشد، خوب و پسندیده و براى جامعه مفید و سودبخش است. ولى در تقلیدهاى كوركورانه و حساب نشده، اغلب خوب و بد مخلوط مى شوند و زشت و زیبا به هم مى آمیزند. در این قبیل مواقع، بعضى از افراد آن قدر از واقع بینى و درك حقیقت باز مى دانند كه پاره اى از خوبى ها در نظرشان بد و مطرود مى گردد و قسمتى از بدى ها خوب و مطلوب جلوه مى كند.

بزرگسالان و ثبات نسبى

مى دانیم كه بزرگسالان تا اندازه اى محتاط و محافظه كارند و با گذشت عمر و تجربه هایى در مدرسه زندگى آموخته و داراى ثبات نسبى هستند و دیرتر به تقلیدها و اقتباس ها ناسنجیده تن مى دهند، ولى نسل جوان و كم تجربه، كه طبعى نوع طلب دارد و در مقابل پدیده هاى تازه زندگى آسیب پذیر است، خیلى زود تحت تأثیر روش هاى جدید قرار مى گیرد و به سرعت، اخلاق و اعمال خویش را به آن ها منطبق مى كند. به خصوصى اگر آن روشهاى نو با تمایلات شهوى و كشش هاى احساسى جوان موافق و هم آهنگ باشد.

اختلاف بزرگسال و جوان

در این مواقع است كه بین دختران و مادران، پسران و پدران و خلاصه جوانان و بزرگسالان، اختلاف و ناسازگارى آغاز مى شود، و محیط خانه و اجتماع به صحنه تشاجر و كشمكش مبدل مى گردد. بزرگسالان قسمتى از اعمال تقلیدى نسل جوان را گناه و ناپاكى مى خوانند و آن را بد و مایه فساد تلقى مى كنند و روى علاقه و دلسوزى، مى خواهند جوانان را از آن حذر دارند.

برعكس، جوانان آن كارها را نمونه اى از پیشرفت هاى اجتماعى و نشانه اى از زندگى نوین مى دانند. به بزرگسالان مى گویند شماها نماینده تمدن دیروز هستید و بر همان اساس فكر مى كنید و خوب بدها را با آن مقیاس ‍ مى سنجید و بر همان اساس فكر مى كنید و خوب و بدها را با آن مقیاس ‍ مى سنجید. ولى ما پیرو تمدن جدید هستیم و با پیشرفت جهان پیش ‍ مى رویم. نیك و بدها را با بینش نو و از دیدگاه دنیاى امروزى مى بینیم.

خوب و بد نسبى

اگر چیزى در زمان شما بد بوده، لازم نیست در زمان ما نیز بد باشد، خوبى و بدى یك امر نسبى است و با تغییر شرایط زمان و مكان و دگرگون شدن اوضاع و احوال تغییر مى كند. ممكن است چیزى در شرایط مخصوصى خوب و روا باشد و همان چیز در شرایط دیگرى بد و ناروا گردد. شما از مقتضیات دنیاى امروز بى خبرید و از طرز تفكر ما آگاه نیستید و اساسا ما را درك نمى كنید.

چگونه مى توان به این كشاكش و اختلاف پایان داد؟ آیا حق با بزرگسالان است و باید گفته آنان را بپذیریم؟ یا جوانان درست مى گویند و باید منطق منطق آن ها را صحیح بدانیم؟ یا آن كه بگوییم درستى یا نادرستى سخنان آن دو گروه نیز نسبى است و در بعضى موارد گفته بزرگسالان صحیح است و در پاره اى از مواقع سخن جوانان؟ پاسخ این پرسش تا اندازه اى در این فصل روشن مى شود و قسمت هایى از سخنان بزرگسالان و جوانان مورد بررسى قرار مى گیرد.

انقلاب صنعتى و دگرگونى اخلاق

خلاصه، انقلاب صنعتى، افكار و اعمال مردم را، عموما، و نسل جوان را، خصوصا دگرگون ساخته و در اخلاق اجتماعى اثر عمیق گذارده است.

بر اثر آن، بعضى از خوبى ها بد تلقى شده و از پاره اى از ناروایى ها، روا گردیده است. این امر بین جوانان و بزرگسالان ایجاد اختلاف كرده و آنان را رو در روى یكدیگر قرار داده است و در نتیجه خانواده ها و جوامع بشرى با تضاد و ناسازگارى مواجه شده اند.

براى آن كه جوانان و بزرگسالان به این موضوع مهم بیشتر توجه كنند و به وظایف دینى و علمى خود بهتر واقف كردند، تا بتوانند از اختلاف و پراكندگى خویش بكاهند، در آغاز این فصل، پیرامون تأثیر انقلاب صنعتى در اخلاق عمومى توضیح مختصرى داده مى شود و سپس درباره اخلاق نسبى از نظر دنیاى امروز و تفاوت آن با اخلاق نسبى اسلام بحث و گفت وگو خواهد شد. در خلال بحث، قسمت هایى از خط مشى صحیح بزرگسالان و جوانان واضح مى گردد.

منشاء تغییر اخلاق

این امر مسلم است كه اصول اخلاقى مى تواند تغییر كند، اما آن چه موجب این تغییر مى باشد چیست؟ و چرا اعمالى كه در عصرى و سرزمینى مطلوب است، ممكن است در عصر و سرزمین دیگرى نامطلوب باشد؟ چنین گمان مى رود كه تغییر مبانى اقتصادى زندگى، موجب تغییر اصول اخلاقى مى گردند. در تاریخ زندگى بشر از این قبیل تغییرات عمیق دوبار اتفاق افتاده است: یكى از انتقال زندگى صیادى به زندگى كشاورزى و دیگرى از زندگى كشاورزى به دوره صنعتى. تمام حوادث و وقایع اساسى زندگى ناشى از این دو تغییر مهم در تاریخ زندگى بشرى است. در هر یك از این دوره ها، اصول اخلاقى كه در دوره سابق براى سلامت نوع، مفید محسوب مى شد، در دوره نو مصر شناخته شد، و با آشفتگى رو به تغییر نهاد.

تبدیل صیادى به كشاورزى

هنوز نمى دانیم كه انسان كى و چگونه از صیادى به كشاورزى منتقل شد، ولى نمى دانیم كه در نتیجه این انتقال بزرگ، به فضایل جدیدى نیاز افتاد و در زندگى آرام و پایدار كشاورزى، بسیارى از فضایل كهن به نقایص بدل شدند. به كار و كوشش بیش بیش از شجاعت نیاز افتاد و میانه روى مطلوب تر از شدت عمل گشت و صلح مفیدتر از جنگ شد.(۳۳۰)

ماشین و افزایش تولید

زندگى كشاورزى به حیات صنعتى تبدیل گرید. تحولات همه جانبه اى در جوامع بشرى پدید آمد و تدریجا تمام شرایط و اوضاع اجتماعى تغییر كرد. فعالیت هاى اقتصادى شكل تازه اى به خود گرفت. صنایع دستى را از اعتبار انداخت. ماشین هاى كشاورزى به مزارع راه یافت و جاى نیروى انسانى و حیوانى را گرفت و كمیت و كیفیت را بالا برد.

روستاییان براى به دست آوردن شغل، به شهرها هجوم آوردند و در محیط بسته و محدود كارخانه ها مشغول كار شدند.

اقتصادى، اخلاق و عادات عمومى را دگرگون كرد.

قبح بعضى از رذایل و گناهان از میان رفت و جامعه نسبت به آن ها بى تفاوت گردید. و پاره اى از فضایل، ارزش و اهمیت خود را از دست داد و مردم نسبت به آن ها بى اعتنا شدند. خلاصه، بر اثر انقلاب صنعتى، اعمال و اخلاق مردم به كلى تحول یافت و در نظر آنان بسیارى از خوبى ها، بد و بسیارى از بدى ها، خوب به حساب آمدند.

در زندگى صنعتى، نه تنها سازمان اقتصادى قدیم و دگرگون مى شوند و سازمان هاى اقتصادى جدیدى، مانند كارخانه و شركت و بانك به وجود مى آیند، بلكه سایر سازمان هاى اجتماعى هم تحول مى پذیرند و سازمان هاى اجتماعى بى سابقه اى نیز ایجاد مى شوند.

تمركز مردم در شهرها

از یك سو، به جاى دو طبقه زمین دار و دهقان، كه در اعصار كشاورزى عامل اصلى تولید جامعه بودند، دو طبقه سرمایه دار و كارگر صنعتى قد علم مى كنند و به ستیزه دامنه دارى كه در دوره هاى پیشین، میسر نبود، مى پردازند. از سوى دیگر، بسط صنعت موجب توسعه كارخانه ها و تمركز مردم در شهرها مى شود و شهر و شهرنشینى گسترش مى یابد و بدین شیوه، كانون اقتصاد كشورهاى صنعتى از روستاها به شهرها انتقال مى یابند و شهرهاى عظیم صنعتى و تجارى سر بر مى آورند.

واحد اجتماع در كشاورزى و صنعت

در دوره كشتكارى، فرد، واحد و اجتماع نبود، بلكه جزیى از خانواده بود، و خانواده واحد سازنده اجتماع شمرده مى شد، اما در دوره سرمایه دارى، فرد، واحد اجتماع است و بستگى هاى خونى و خانوادگى، هم مانند دوره پیش، در زندگى فرد كارگر نمى افتد.

در دوره تولید دستى یا خانگى، هر واحد تولید مركب از چند خویشاوند یا دوست بوده كه در محیط دلپذیر خانه یا كارگاهى كوچك همان كارخانه است و كارخانه محیط وسیع و ناآشنایى است آكنده از هیاهوى ماشین هاى پرپیچ و تاب، و جوش و خروش انسان هاى ناآشنا، كه روابط كارگران با یكدیگر و مناسبات آنان با كارفرمایان، صورت خصوصى و خودمانى ندارند.(۳۳۱)

ناگهان، كارخانه ها ظاهر شدند و مردان و زنان و فرزندان، خانه و خانواده را ترك گفتند تا در ساختمان هاى غم انگیزى كه نه براى پناه دادن انسان ها، بلكه براى حمایت ماشین ها ساخته شده بود، به نحو فردى، نه خانوادگى، كار كنند و مزد خود را به نحو فردى دریابند. شهرها بزرگ تر شدند و مردان به جاى بذرافشانى و جمع خرمن در مزارع، در امكنه كثیف و تاریك با تسمه ها و قرقره ها و تیغه ها و اره ها و هزاران چرخ و منگنه و دنده آهنى و بازوى پولادى به نبرد مرگ و زندگى پرداختند. ظهور ماشین هاى نو، عمل زندگى و درك آن را سال به سال مشكل تر ساخت.(۳۳۲)

همكارى خانواده در كشاورزى

در دوران كشاورزى، معمولا روستازادگان قبل از فرا رسیدن بلوغ، به منظور همكارى با پدران و مادران خود به مزارع مى رفتند و در حدود توانایى خویش به كارهاى كشاورزى مى پرداختند و از كودكى با راه و رسم فلاحت آشنا مى شدند. اینان در سنین جوانى ورزیده و كارآزموده بودند و از شخم زنى، بذرافشانى، آبیارى، جمع آورى خرمن، و دیگر فنون كشاورزى آگاهى كامل داشتند و در بیست سالگى مانند دهقان هاى سى و پنج ساله و چهل ساله مى توانستند مسئولیت مزرعه را به عهده بگیرند و كار كشاورزى را به خوبى انجام دهند.

در آن دوران، سایر كارها از قبیل كسب و تجارت و صنایع دستى و ساده بوده و نیازى به تحصیلات عالى نداشت.

فرزندان كسبه و تجار و دیگر طبقات نیز از كودكى به مركز كسب پدران مى رفتند و طرز كار آنان را تدریجا فرا مى گرفتند و در سنین جوانى براى قبول مسئولیت آن كار آمادگى داشتند، در نتیجه، كشاورززادگان و فرزندان كسبه و تجار، در سنین جوانى، به موازات بلوغ جنسى، از بلوغ اقتصادى نیز برخوردار مى شدند و بر اثر درآمد شخصى و استقلال مالى، خیلى زود ازدواج مى كردند و در بحبوحه جوانى و شدت هیجان هاى جنسى، داراى همسر قانونى بودند و از خطرات بى عفتى و فساد اخلاق مصونیت داشتند.

لزوم تخصص در زندگى صنعتى

با انقلاب صنعتى وضع زندگى بشر دگرگون گردیده و فعالیت هاى اقتصادى شكل دیگرى به خود گرفته است. كار كردن در محیط صنعتى و دست یافتن به استقلال مالى مستلزم تخصص است، و فراگرفتن معلومات تخصصى، چند سال صرف وقت لازم دارد.

جوانانى كه مى خواهند در یكى از رشته ها كارشناس و متخصص شوند، باید از پى تحصیلات عالى بروند و سال ها در دانشگاه درس بخوانند تا بتوانند عهده دار كار آبرومندى شوند و درآمد شایسته اى پیدا كنند. جوانانى كه مى خواهند كمك مهندس یا كارگر فنى باشند و در محیط صنعتى، مسئولیتى را قبول كنند، باید مدتى كلاس هاى اختصاصى ببینند و با كارآموزى و تمرین هاى لازم، اطلاعات كافى به دست آورند تا بتوانند با ماشین هاى دقیق كار كنند و به درآمد مناسبى نایل آیند. در هر دو صورت، استقلال مالى چند سال پس از بلوغ جنسى به دست مى آید.

جوانان در این فاصله با وضع مخصوصى مواجه اند. از طرفى در فشار غریزه جنسى هستند و مایل اند هر چه زودتر ازدواج كنند و التهاب طبیعى خویش ‍ را فرو نشانند، و از طرف دیگر، به علت نداشتن درآمد مالى، به همسر قانونى دسترسى ندارند و ناچار باید ازدواجشان به بعد موكول گردد.

تأخیر امر ازدواج، كه یكى از عوارض خطرناك زندگى صنعتى است. نتایج شومى دربردارد و مى تواند جوانان را در معرض بى عفتى و سقوط اخلاق قرار دهد. دامن پاكشان را به پلیدى هاى گوناگون آلوده نماید، و مصائب غیرقابل جبرانى را به بار بیاورد.

تأخیر ازدواج در جامعه صنعتى

ویل دورانت مى گوید:

رشد جنسى مانند سابق زود دست مى دهد، ولى رشد اقتصادى دیرتر مى رسد. تحدید شهوات، كه در زندگى روستایى امرى معقول و عملى به نظر مى رسید، در جامعه صنعتى، كه ازدواج را تا سى سالگى به تأخیر مى اندازد، امرى دشوار و غیرطبیعى مى نماید. شهوت ناگزیر سربرمى آورد و كف نفس مشكل مى گردد. عفت كه وقتى جزو فضایل بوده، مردود مى شود و حجب و حیا كه بر شدت عشق و محبت مى افزود، از میان مى رود. مردان به كثرت گناهان افتخار مى كنند و زنان مى خواهند در لجام گسیختگى با مردان همقدم شوند. عشق بازى امرى عادى مى شود. فحشاى رسمى، نه براى اثر مراقبت پلیس، بلكه به علت رقابت فحشاى غیررسمى از كوچه و بازار برچیده مى شود. اصول اخلاقى جامعه كشاورزى از هم مى پاشد و جامعه شهرى دیگر آن را به حساب نمى آورد.(۳۳۳)

زندگى شهرى و جوانان درمانده

زندگى شهرى، میلیون ها جوان درمانده را طعمه دلالان محبت ساخته است. زنان جوان، دلبرى هاى نهان خود را چنان آزادانه در معرض نهاده اند كه كنجكاوى دیگر مایه زناشویى نمى شود. ادبیات امروز، مانند دین باستانى یونانى در وصف آلات توالد و تناسل است. ازدواج، كه سابقا هر كس ناگزیر از آن بوده و در دوره جوانى بر زندگى و رفتار انسان ثبات و استقامت مى بخشید، از رواج افتاده است و مردان خیال مى كنند كه مى توانند ازدواج ناكرده، از منافع آن بهره مند شوند و از زیان هاى آن در امان باشند. خانواده، كه روزگارى مهد گرامى اخلاق و پایه نظم اجتماعى بود، تسلیم اصالت فرد زندگانى صنعتى شهر مى گردد و پیش از یك نسل دوام نمى یابد. خانه هایى كه به رنج و زحمت براى پناه دادن به دختران و پسران و بنا مى شود، خالى و ساكت مى ماند و فرزندان براى كسب نان، هر گوشه اى پراكنده مى شوند. پدران و مادران در خانه هاى حزن انگیز خود، تنها مى نشینند و به صندلى هاى خالى و در و دیوار عارى كه از صداى خانوادگى مى نگرند.(۳۳۴)

تأخیر ازدواج و بروز مفاسد

ما نمى دانیم كه چه مقدار از مفاسد اجتماعى معلول تأخیر ازدواج است، ولى ظاهرا بیشتر از تأخیر امر بركت ازدواج ناشى مى شود و حتى فساد پس ‍ از ازدواج نیز بیشتر محصول عادات پیش از ازدواج است.(۳۳۵)

انقلاب صنعتى، علت اساسى تغییر اخلاق و آداب است و كلیه تغییرات خوب و بد دنیاى ما از آن متاءثر است. توسعه كارخانه ها، اضطراب و نگرانى افراد را زیاد كرده و به همین جهت، ازدواج آنان را به تأخیر انداخته است. تأخیر ناشایست ازدواج، فحشا را توسعه داده و میلیون ها مردم را در تماس هاى محرك شهوت شهرهاى جدید به هم آمیخته است. كثرت جمعیت سبب شده است كه كسى از شهره شدن به بدنامى نترسد. انقلاب صنعتى موجب آزادى زنان و صنعتى شدن آنان گردیده است و این امر با روابط پیش از ازدواج و نتایج فرعى آن توأم شده است. در نتیجه، نفوذ اخلاقى خانواده ها سست شده و تقوا به عیش و نوش و بى بندى و بارى بدل گشته است.(۳۳۶)

سستى مبانى اخلاق و تقوا

مسئله تأخیر ازدواج و شیوع فحشا و بى عفتى، اكنون به صورت یك مشكل بزرگ و اخلاقى و اجتماعى درآمده است.

سقط جنین، افزایش فرزندان غیرقانونى، فساد اخلاق، تبهكارى، زناى به عنف، شیوع بیمارى هاى آمیزشى، و اختلافات عمیق خانوادگى، از جمله مفاسدى است كه از این رهگذر دامنگیر دنیاى غرب شده و با بسط و توسعه روزافزون صنایع ماشینى پیوسته افزایش مى یابد.

ازدواج موقت و حل مشكل

بعضى از دانشمندان اروپا و آمریكا، براى چاره جویى و حل این مشكل و به منظور جلوگیرى یا لااقل تقلیل فساد و بى عفتى طرح ازدواج موقت را پیشنهاد كرده اند و عقیده دارند كه اگر این طرح قانونى شود و جوانان بتوانند از ازدواج موقت با شرایط سهل و ساده آن استفاده نمایند، بسیارى از مشكلات كنونى حل خواهد شد و نسل جوان از این آلودگى و وضع ننگین و رقت بار، رهایى خواهد یافت.

لیندس، كه سالیان دراز در راءس محكمه رسیدگى به جرایم زنان دنور(۳۳۷) بود و در آن سمت، در زمینه تحقیق درباره حقایق امر از موقعیتى ممتاز برخوردار بوده، نوع جدیدى از زندگى زناشویى را پیشنهاد كرد كه خود، آن را زناشویى رفاقتى مى نامند.

لیندس بدوا این حقیقت مسلم اشاره مى كند كه آن چه مانع زناشویى جوانان مى گردد، بى پولى است و نیاز به پول در زندگى زناشویى، قسمتى به خاطر نگهدارى اطفال و قسمتى هم به این سبب است كه رسم نیست كه زن كار كند و معاش خود را شخصا تأمین نماید.

زناشویى در شرایط آسان

لیندس معتقد است جوانان باید امكان اقدام به نوع دیگرى از زناشویى را داشته باشند كه سه خصیصه متمایز، آن را زناشویى معمولى ممتاز مى كند: اول آن كه در بدو امر قصد بچه دار شدن در بین نباشد و براى تأمین این منظور، بهترین روش هاى جلوگیرى از باردارى در اختیار زوج جوان گذارده شود. دوم، مادامى كه بچه اى به دنیا نیامده و زن باردار نیست، زن و شوهر با توافق هم به سهولت بتوانند متاركه كنند. سوم، در صورت جدایى، نفقه اى به زن تعلق نگیرد.

دانشجویان و ازدواج موقت

راسل در تاءیید این نظریه چنین مى گوید: لیندس به حق فكر مى كند كه خصوصا دانشجویان دانشگاه ها، زندگى مشترك و نسبتا استوارى را كه عارى از این روابط جنسى رقت بار باشد، آغاز مى كنند. لیندس شواهدى را ارائه مى دهد تا نشان دهد كه دانشجویان متاءهل بهتر از دانشجویان مجرد كار مى كنند. در حقیقت همین طور هم هست، زیرا كار را مى توان با سهولت بیشترى با روابط جنسى مرتب و استوار درآمیخت و تلفیق كرد تا وضعى كه آدمى مدام در همهمه شب نشینى ها و در پنجه هیجانات جنسى و تحریكات الكل باشد. دلیلى در دست نیست كه هزینه مشترك یك دختر و پسر بیش از زمانى باشد كه جدا از هم زندگى مى كنند. با این اوصاف، علل اقتصادى كه در حال حاضر موجب تعویق زناشویى است، اهمیت و تأثیر خود را از دست مى دهد.

من ذره اى تردید ندارم كه چنان چه پیشنهاد این قاضى در قانون تبلور مى یافت، نتایج فوق العاده مفیدى به بار مى آورد و این نتایج آن چنان مى بود كه همه قبول كنند كه از نظر اخلاقى به سود جامعه است.(۳۳۸)

اسلام و ازدواج موقت

در آیین مقدس اسلام، مسئله ازدواج موقت با شرایط بسیار سهل و ساده آن، یك قسم زناشویى قانونى شناخته شده و پیشواى گرامى اسلام، با جهان بینى خود، در چهارده قرن قبل، مشروعیت آن را اعلام كرده است. در ازدواج موقت، خوراك و پوشاك و مسكن زن به عهده شوهر نیست. به علاوه مرد مى تواند از باردارى زن جلوگیرى نماید. همچنین، در ازدواج موقت، مقررات ارث بین زن و شوهر برقرار نمى شود و با مرگ یكى از زوجین، دیگرى از اموال متوفى ارث نمى برد.

ارضاى غریزه در كادر قانونى

به طورى كه از روایات اسلامى استفاده مى شود، هدف اساسى قانون گزار از تشریع ازدواج موقت، جلوگیرى از بى عفتى و فحشاست. در مواردى كه زنان و مردان واجد وسایل و شرایط ازدواج دائم نیستند، مى توانند از ازدواج موقت استفاده كنند و غریزه جنسى خود را در چهارچوبه قانون و مقررات راضا نمایند و دامن خویش را از پلیدى گناه و ناپاكى مصون نگاه دارند.

بى نیازان از ازدواج موقت

( عن على بن یقطین قال سئلت اباالحسن عليه‌السلام عن المتعة قال: ما انت و ذاك قد اغناك الله عنها ) .(۳۳۹)

على بن یقطین به محضر حضرت رضاعليه‌السلام شرفیاب شد و از ازدواج موقت سئوال كرد. حضرت در جواب فرمود: تو را با آن چه كار است؟ با آن كه داراى همسر دائمى هستى و خداوند تو را از ازدواج موقت بى نیاز ساخته است.

( عن الفتح بن یزید قال: سئلت اباالحسن عليه‌السلام عن المتعة فقال هى حلال مباح مطلق لمن لم یغنه الله بالتزویج فلیستعفف بالمتعة ) .(۳۴۰)

فتح بن یزید مى گوید: از حضرت اباالحسنعليه‌السلام درباره ازدواج موقت سئوال كردم. فرمود: این ازدواج حلال مطلق است براى كسى كه ازدوج دائم نكرده است. البته چنین شخصى باید عفت خود را از راه ازدواج موقت محافظت نماید.

تعویق ازدواج و شیوع فحشا

خلاصه، بر اثر انقلاب صنعتى و تأخیر امر ازدواج، مفاسد عظیمى در جوامع پیشرفته به بار آمد. فحشا و بى عفتى شایع شد.

بسیارى از دختران و پسران بیش و كم به انحراف اخلاقى گراییدند

و موجبات سیه روزى خود را فراهم آوردند. اینان با رفتار زشت و اعمال ناپسند خویش، باعث اختلافات خانوادگى و اجتماعى شدند، خود را بدبخت و كسان و بستگان خویش را بدنام كردند.

نورما كه این روزها نامش به خاطر رسوایى سكسى لندن بر سر زبان هاست، ۲۶ سال دارد. والدین و بستگان نورما از وقایعى كه روى داده، سخت متاءسف هستند. مادرش، خانم كاتریل راسل، گفته است این دختر زندگى ما را خراب كرده است. ما یك خانواده وابسته به طبقه كارگر هستیم و امیدوار بودیم كه نورما براى خودش زندگى شرافتمندانه اى داشته باشد، اما نشد. عموى نورما گفته نورما همیشه براى فامیل ما مایه ننگ بوده است. ما یك فامیل كارگر و مذهبى هستیم. مردم حالا ما را با انگشت به هم نشان مى دهند. این حادثه، به خصوص براى خواهرم، كه یك راهبه است و براى برادرم كه یك راهب است، تكان دهنده بود.(۳۴۱)

فیلم هاى سكسى و جنایى

یكى دیگر از نتایج انقلاب صنعتى، فیلم هاى سكسى و جنایى است كه در انحراف اخلاق جوانان نقش مؤثرى ایفا كرده است. در كشورهاى صنعتى، مؤ سسات بزرگى با سرمایه هاى سنگینى براى تهیه فیلم هاى سینمایى تشكیل شده است. این مؤ سسات با همكارى عده زیادى از زنان و مردان براى دنیا فیلم تهیه مى كنند. صاحبان این مؤ سسات هدف اقتصادى دارند.

مى خواهند از سرمایه خود حداكثر استفاده را بنمایند. سود بیشترى ببرند و درآمد زیادترى عایدشان گردد. براى رسیدن به این منظور، باید فیلم ها را آن چنان جالب و مهیج بسازند كه مورد استقبال جوانان واقع شود و با رغبت و علاقه به تماشاى آن ها بروند.

غریزه جنسى و تهاجم

كشش غریزه جنسى و غریزه تخریب و تهاجم در وجود جوانان بسیار قوى و نیرومند است. فیلمسازان با راهنمایى روان شناسان، از این دو غریزه بیش ‍ از سایر تمایلات غریزى استفاده كردند و قسمت اعظم فیلم ها را سكسى یا جنایى ساختند تا جوابگوى تمایلات آتشین جوانان باشد و آنان را به سوى خود جذب كند، و براى آن كه بازار سرد نشود و نسل جوان از تماشا باز نایستد، هر سال فیلم هاى سكسى را وقیح تر و فیلم هاى جنایى را پرحادثه تر ساختند.

نقش فیلم هاى مضر در انحراف افكار

چه بسیار نوجوان و جوان با تماشاى فیلم هاى جنایى، افكار انحرافى پیدا كردند و مرتكب جنایت شدند. چه بسیار دختران و پسران جوان تحت تأثیر فیلم هاى سكسى قرار گرفتند و به راه بى عفتى و ناپاكى كشانده شدند و سرانجام در فساد و تباهى سقوط كردند.

مردان، در سال هاى پیش از ازدواج، براى ارضاى شهوات خود با مؤ سسه عالمگیرى روبه رو هستند كه با آخرین وسایل و تشكیلات علمى مجهز است. گویى دنیا براى تحریك و ارضاى میل آنان هر گونه روش متصور را به هم چیده و جور كرده است.

ما باید بكوشیم كه عوارض اجتماعى و حیاتى پیشرفت صنعتى را درك كنیم و نتایج آن را، كه به دست خود انسان پیدا شده است، ناگزیر، گردن نهیم. اما این امر شرم آور است كه نیم میلیون دختر آمریكایى قربانى شهوت رانى بشوند و ادبیات تئاتر ما باولع پلید خود، شهوت پرستى مردان و زنانى را كه در نتیجه آشفتگى اجتماعى صنعتى از سلامت و راحت ازدواج محروم شده اند، به پول تبدیل كند.(۳۴۲)

جنگ و اخلاق عمومى

جنگ، یكى دیگر از امورى است كه بر اثر انقلاب صنعتى دگرگون شده و روى اخلاق عمومى اثر عمیق گذارده است. جنگ در تمام ادوار زندگى بشر بیش و كم وجود داشته و عوارض شومى به بار آورده است، ولى انقلاب صنعتى و پیدایش ماشین هاى نیرومند و بمب افكن هاى سریع السیر و سلاح هاى ویران كننده وضع جنگ را آن چنان تغییر داده كه قابل قیاس با جنگ هاى گذشته نیست. با توجه به این كه صنایع ماشینى پیوسته رو به تكامل است، سلاح هاى جنگى نیز همه سال مدرن تر و زیان بارتر مى شود و خطرات ناشى از آن افزایش مى یابد. به همین جهت، خساراتى كه از جنگ جهانى دوم دامن گیر مردم روى كره زمین شد، به مراتب سنگین تر و وحشتناك تر از جنگ جهانى اول بوده، و اگر جنگ سومى روى دهد، مصیبت آن قدر بزرگ است كه قابل تصور نیست و شاید جنگ سوم به قیمت محو تمام آثار تمدن و نابودى اكثریت مردم روى زمین تمام شود.

در عصر حاضر، بر اثر ترقى صنعتى عظیم، سلاح هاى ویرانگرى به دست آمده اند كه براى نابودى تمام جامعه متمدن كافى هستند. اختراع بمب هاى اتمى اورانیم و هیدروژن و كبالت و دیوترى یوم، قدرت انهدامى جنگ را به پایه اى باورنكردنى بالا برده است.

از سده پانزدهم به این سو، به همان نسبت كه بر قدرت سلاح هاى تخریبى افزوده شده، شماره تلفات جنگ ها نیز فزونى یافته است. آمار تلفات جنگ جهانى دوم سرسام آور است و مسلما اگر جنگ دیگرى درگیرد، تلفاتى به مراتب بیشتر از تلفات جنگ جهانى دوم وارد خواهد شد، زیرا وسایل جنگ كنونى، موشك و ماهواره و هواپیماهاى بسیار تندرو و بمب هاى اتمى، قدرت مخرب موحشى به وجود آورده اند.

قدرت تخریب بمب هسته اى

اگر یك بمب اتمى هیدروژنى معمولى، نه فوق العاده اى، در شهر بزرگ پرجمعیتى مانند نیویورك فرود آید، در لحظه انفجار ۲۵۰ میل مربع را ویران مى سازد و هفت میلیون و نیم را به هلاكت مى رساند. سپس امواج رادیواكتیو و غبارهاى مرگ آور آن شروع به شكنجه و كشتار جانداران مى كنند و برخى از ذرات آن، حتى در مغز استخوان حیوانات راه مى یابند و سال ها دوام مى آورند و ارگانیسم را فاقد مى سازند.(۳۴۳)

جنگ و فساد اخلاق

جنگ منشاء بسیارى از بدبختى هاى خانوادگى و اجتماعى است: قتل و غارت، ویرانى و نابودى، وحشت و اضطراب، ناامنى و نگرانى، بیمارى و نقص عضوى، فقر و گرسنگى، و ده ها مصائب دیگر، از نتایج شوم جنگ است. به موازات همه بدبختى ها، بر اثر جنگ، روحیه مردم نیز تغییر مى كند و فساد اخلاق شایع گردد.

فضایل و ملكات پسندیده جاى خود را به رذایل مى دهد و بر مشكلات مى افزاید.

ویل دورانت مى گوید:

در جنگ جهانى اول، عادت به همكارى و مسالمت، كه با صنعت و تجارت رشد یافته بود، از میان رفت. جنگ مردان را به خشونت و فحشا معتاد ساخت و هزاران نفر كه پس از پایان جنگ به خانه برگشتند، وطن خود را به مركز سرایت این گونه امراض اجتماعى قرار دادند. در نتیجه كشتار كوركورانه، قیمت حیات كاهش یافت و امراض روحى و جنایى و دسته هاى راهزنى پیدا شد. میلیون ها مردم عقیده به عنایت الهى را از دست دادند و اتكاى عقاید دینى از ضمایر رخت بربست. پس از پایان جنگ و دوره ایده آلیسم، نسلى پیدا شد كه به بى عفتى و بداخلاقى گستاخانه و اصالت خود گراییده است. مردان از مسئولیت ازدواج شانه خالى كرده و زنان تن به بردگى نابودكننده اى داده اند و یا طفیلیان فاسدى گشته اند. انقلاب صنعتى آن ها را در چنگال خود گرفته و رفتار و كار و لباس و دینشان را عوض كرده است. اخلاق و ضداخلاق هر دو دچار طوفان شده است. طناب هاى كهن براى نجات آن ها از هم گسسته و طناب هاى نوین هنوز پیدا نشده است. هنوز كسى نمى داند كه در دنیاى فردا، این كلمات چه معانى پیدا خواهد كرد و براى فهم رفتار انسانى، در عصر صنعتى و شهرنشینى چه تعریفى از آن ها خواهد شد.(۳۴۴)

تظاهر به اعمال زشت

نتیجه آن كه انقلاب صنعتى روى اخلاق و آداب مردم اثر عمیق گذارده و جوانان بیش از بزرگسالان تحت تأثیر آن قرار گرفته اند. بسیارى از صفات بد و اعمال زشت، قبح خود را از دست داده و افراد، بى پروا به آن صفات تظاهر مى كنند و آشكارا اعمال زشت را مرتكب مى شوند و همین امر یكى از علل اساسى اختلاف بزرگسالان و جوانان در خانواده و اجتماع است.

اشتباه در تشخیص

نكته قابل ملاحظه اى كه در این موضوع از نظر دینى و علمى شایان توجه است و باید مورد بررسى قرار گیرد آن است كه بعضى از افراد، نه تنها داراى اخلاق بد و اعمال زشت هستند، بلكه در شناخت خوب و بد نیز دچار اشتباه شده اند و به عنوان این كه خوب و بد یك امر نسبى و تابع شرایط و زمان و مكان است، اخلاق بد خود را خوب تصور مى كنند و رفتار ناپسند خویش را پسندیده مى پندارند. اینان با طرز تفكرى كه دارند، بعید به نظر مى رسد كه روزى براى نجات خود فكرى كنند و در اصلاح اخلاق و اعمال خویش قدمى بردارند.

به عبارت دیگر، بعضى گناه مى كنند و مى دانند كه مرتكب گناه مى شوند و در باطن از اعمال زشت خود رنج مى برند. اینان ممكن است روزى از راه غلطى كه در پیش گرفته اند، برگردند و خویشتن را اصلاح نمایند، ولى بعضى گناه مى كنند و به گمان خود كار خوب و پسندیده اى انجام مى دهند و در باطن از اعمال خویش راضى و خشنودند. این گروه با اندیشه نادرستى كه نسبت به اعمال زشت خود دارند، همواره در گمراهى به سر مى برند و ایام عمرشان با گناه و آلودگى طى مى شود. واضح است كه وضع این گروه از گناهكاران، به مراتب بدتر از گروه اول است. قرآن شریف درباره اینان فرموده است:

زیانكارترین مردم

( قل هل ننبئكم بالاخسرین اعمالا. الذین ضل سعیهم فى الحیوة الدنیا و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا ) .(۳۴۵)

اى رسول معظم، به مردم بگو آیا مى خواهید شما را به زیانكارترین مردم آگاه سازم؟ زیانكارترین مردم كسانى هستند كه در زندگى خود تحرك گمراهانه دارند و فعالیت خویش را در راه بد به كار مى اندازند و تصور مى كنند و عمل خوبى انجام مى دهند.

موقعى كه گناهى بین مردم شایع مى گردد و افراد بى پروا و علنى آن را مرتكب مى شوند، بر اثر تكرار، تدریجا قبحش از میان مى رود. مردم به آن گناه انس مى گیرند و در افكار عمومى مورد قبول واقع مى شود. طولى نمى كشد كه افراد جامعه، آن عمل بد را خوب و پسندیده تلقى مى كنند و از انجامش ابراز خشنودى و مسرت مى نمایند. پیشواى عالى قدر اسلام، ضمن سخنان خود، این وضع گمراه كننده و خطرناك را براى مسلمین پیش بینى فرموده است:

پیشگویى رسول اكرم

( قال النبى صلى‌الله‌عليه‌وآله : كیف بكم اذا فسدت نساؤ كم و فسق شبابكم و لم تامروا بالمعروف و لم تنهوا عن المنكر؟ فقیل له و یكون ذلك یا رسول الله؟ قال: نعم و شر من ذلك، فكیف بكم اذا امرتم بالمنكر و نهیتم عن المعروف؟ فقیل یا رسول الله و یكون ذلك؟ قال نعم و شر من ذلك، كیف بكم اذا رایتم المعروف منكرا و المنكر معروفا؟ ) ع.(۳۴۶)

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله جمعى از مسلمین را مخاطب ساخت و فرمود: چگونه خواهید بود روزگارى كه زنانتان فاسد شوند و جوانانتان گناهكار و فاسق گردند، امر به معروف نكنید و نهى از منكر ننمایید؟ عرض شد یا رسول الله آیا چنین روزگارى پیش مى آید؟ فرمود: بلى و بدتر از آن، چگونه خواهید بود در روزگارى كه به منكر و گناه امر كنید و از خوبى و معروف نهى نمائید؟ گفته شد یا رسول الله آیا چنین مى شود؟ فرمود: بلى و بدتر از آن، چگونه خواهید بود روزگارى كه در نظرتان خوبى و بد و منكر شود و بدى خوب و معروف گردد؟

میزان خوب و بد

اكنون این پرسش قابل طرح است كه اگر جامعه اى چیزى را قبول كرد و آن را خوب دانست، مى توان گفت خوب است؟ و برعكس اگر جامعه اى چیزى را رد كرد آن را بد دانست، مى توان گفت بد است؟ به عبارت كوتاه تر، آیا قبول یا رد جامعه مى تواند معیار شناسایى خوب و بد اعمال و اخلاق باشد؟

بدبختانه، دنیاى امروز به این سئوال تقریبا جواب مثبت مى دهد و در اكثر موارد، قبول و رد مردم را میزان شناخت خوب و بدهاى اخلاقى و اجتماعى مى داند و این خود یكى از خطرناك ترین نقاط انحرافى جهان كنونى است.

تزلزلاصول اخلاقى

این فكر نادرست، كه بر اساس اخلاق نسبى پایه گذارى شده، بسیارى از صفات پسندیده و سجایاى انسانى را كه ریشه سعادت فردى و اجتماعى است، بى ارزش ساخته و اصول فضایل اخلاق را متزلزل كرده است. این تصور باطل، لاابالى گرى و شهوت پرستى را، كه مایه تیره روزى و بدبختى بشر و منشاء فساد و تباهى نسل جوان است، شایع نموده و قبح سیئات اخلاقى را از میان برده است.

مقصود از اخلاق نسبى

روزگار گذشته مسئله خیر و شر و شناخت اخلاق خوب و بد، بین فلاسفه و متكلمین و دیگر دانشمندان مورد بحث بوده و همچنان در كتاب هاى علمى پیرامون آن گفت وگو مى شود ولى بر اثر انقلاب صنعتى و دگرگون شدن اخلاق اجتماعى، مسئله نسبیت اخلاق، بیشتر مورد توجه قرار گرفته و در كتاب هاى تربیتى، اخلاقى، جامعه شناسى، و روان شناسى اجتماعى، درباره آن بحث بسیار شده است. مقصود از اخلاق نسبى این است كه خوبى و بدى در مورد اخلاق، یك امر مطلق و ثابت نیست، بلكه با اختلاف شرایط محیط و تفاوت زمان و مكان، نیك و بدهاى اخلاقى تغییر مى كند.

ساموئل كنیگ مى گوید:

افكار ما راجع به درست و نادرست و صواب و ناصواب بستگى كامل به آداب و رسوم و سنن متداول دارد.

بنا به اظهار سمنر، آداب و رسوم اجتماعى، هر ناصوابى را ممكن است صواب جلوه دهد و آن چه روزى مطلوب بود، ممكن است روزى نامطلوب شناخته شود و بالعكس. همچنین، آن چه در جامعه اى صواب مى نماید، در جامعه دیگر ممكن است خطا به نظر آید. براى درك این حقیقت كافى است لباس هاى شناى امروزى را كه تنها قسمت كوچكى از بدن را مى پوشاند، با لباس هاى شناى چند سال قبل مقایسه كنیم كه قسمت اعظم بدن زن و مرد را از انظار، مستور مى داشت.

اخلاق و مقتضیات زمان

بنابراین درمى یابیم كه كلیه اصول و افكار اخلاقى و فضایل ما بستگى تام به مقتضیات زمان و مكان دارد و یك مقیاس بین المللى مطلق، براى تعیین ارزش اصول اخلاقى، وجود ندارد.

ادوارد وستمارك نیز در كتاب خود به نام اخلاق نسبى به همین نتیجه رسیده است. وى با ذكر شواهد بى شمارى، از مبانى و اصول اخلاقى جوامع بشرى مختلف اثبات مى كند كه اخلاقیات جنبه نسبى دارند و نسبت دارند و نسبت به جامعه هاى مختلف با هم متفاوت مى باشند. این اختلاف ناشى از تفاوت تجربه بین گروه ها و جوامع مختلف و همچنین میزان اطلاعات و دانش گذشته آنان است.(۳۴۷)

گناه و آراى عمومى

یكى از بزرگ ترین معیارهاى خوبى و بدى اخلاق و اعمال در دنیاى امروز، قضاوت هاى اجتماعى و قبول یا رد مردم است.

عده زیادى از دختران و پسران جوان و زنان و مردان میانسال، مرتكب پاره اى از گناهان بزرگ مى شوند و بى پروا به اعمال پلیدى تن مى دهند و اگر مورد اعتراض والدین و بستگان خیراندیش خود قرار گیرند، براى تصحیح اعمال خویش، به آراى عمومى و روش هاى علمى مردم تكیه مى كنند و بر اساس نظریه اخلاق بر اساس نظریه اخلاق نسبى، جماعتى از این قبیل مى گویند: این مسائل در دنیاى كنونى حل شده است، افكار عمومى جهان این كارها را پذیرفته است، دوره سخنان كهنه سپرى شده است، این اعمال مورد قبول جهان امروز است، و این كارها را یك روزى مردم بد مى دانستند، ولى امروز در نظر مردم خوب است.

تغییر آداب و رسوم

این طرز تفكر، در مورد آداب و رسوم اجتماعى، كه تأثیرى در خوش بختى آدمى ندارند، مى تواند مورد قبول باشد. مثل این كه روزى كلاه به سر داشتن در حضور دگران علامت احترام بود و جامعه ما آن را خوب مى دانست و امروز این رسم تغییر كرده و برداشتن كلاه را خوب و نشانه احترام تلقى مى كنند. ولى در مورد مسائل اخلاقى، كه اركان سعادت فرد و اجتماع است، افكار عمومى نمى تواند میزان خوبى و بدى آن ها باشد و رد و قبول مردم قادر نیست واقعیت آن ها را از میان ببرد، ولى قادر است به عنوان خوب و بد نسبى، ارزش هاى اخلاقى را در نظر مردم متزلزل كند و آنان را در انجام وظایف انسانى، دودل و مردد نماید و سد راه تعالى و تكاملشان گردد.

لكنت دونویى مى گوید:

ایده مجرد خوب و بد مطلق هیچ وقت بیان نشده است، ولى در آغاز، وجدان انسان وجود داشته است.

فلاسفه به تشریح این دو ایده پرداخته و گفتند كه ارزش این ایده ها كاملا نسبى است. خوب و بد مطلق وجود ندارد. آن چه در یك كشور خوب است، در كشور دیگر ممكن است بد باشد، ولى این كه بگذاریم فكر نسبى بودن خوب و بد در میان مردم منتشر شود، بسیارى خطرناك و مایه تاءسف است.

مراعات قواعد اخلاقى

عده زیادى، كه بسیارى از آن ها هوشمند هستند، رفتارشان طبق قواعد اخلاقى است، زیرا این رفتار را مادامى كه در جامعه زندگى مى كنند، لازم مى دانند. اینان با آن كه به خوب و بد مطلق اعتقاد ندارند، شخصا بى ضرر هستند، ولى توجه ندارند كه عده بسیار بیشترى از بشر، داراى این خوددرى نیستند. اغلب مردم به سدهاى احساساتى روحانى یا عقلانى احتیاج دارند. دیوان هاى دادگسترى پر از اطفال و اشخاص مسنى است كه فاقد تربیت متناسب اخلاقى هستند.

نوشته هاى مضر

بعضى از نویسندگان خود را بالاتر از این مى دانند كه محتاج به اطاعت از مقررات مذهبى و اخلاقى باشند، چه خود را از این مسائل بى نیاز دانسته و ارزش مطلق آن عقیده ندارند. نفوذ این قبیل اشخاص و نوشته هاى آن ها ممكن است خانه برانداز باشد، ولى اغلب خود آن ها متوجه نكته نیستند.(۳۴۸)

براى آن كه بحث اخلاق نسبى تا اندازه اى واضح گردد و بزرگسالان و جوانان در این باره اطلاعات بیشترى به دست آورند، قبلا پیرامون خوبى و بدى و سخنانى كه دانشمندان در این باره گفته اند، به اختصار گفت وگو مى شود.

یكى از مسائل مشكل علمى در جهان دیروز و امروز تعریف خیر و شر و شناخت خوب و بد است. از قرن هاى گذشته تاكنون، حكما و دانشمندان بشر در این باره فراوان بحث كرده و سخن بسیار گفته اند، ولى معیار جامع و كامل خوب و بد، همچنان ناشناخته و مجهول است.

تعریف خوبى و بدى

افلاطون مى گوید:

خیر در نظر عبارت از درك خوشى هاست و در نظر خواص عبارت در نظر خواص عبارت از معرفت.(۳۴۹)

سوفسطاییان یونان مى گفتند:

میزان نیكى و بدى، شخص انسان است. هر چه نفس انسان مى پسندد و خواهان آن است، خوب است و خلافش بد است.(۳۵۰)

لكنت دونویى مى گوید:

خوبى آن است كه به سیر صعودى تكامل كمك كند و ما را از حیوانات به سوى آزادى هدایت نماید، و بدى آن است كه با تكامل مخالف باشد و به طور انحطاط، ما را به طرف حیوانیت ببرد و از تكامل رو بر گرداند.(۳۵۱)

اختلاف دانشمندان

دكتر كارل مى گوید:

در هیچ عصرى و هیچ كشورى، علماى اخلاق در تعریف نیك و بد متفق الكلام نبوده اند. برخى خوبى را مرادف با مفید و درست و سودمند و مطبوع دانسته اند و بعضى به آن چه متوافق با طبیعت یا اراده خداوندى باشد. بدى نیز مترادف با رنج و بیداد و نادانى و تلقینات شیطانى در نظر آمده است. بنابراین، تعریف خوبى و بدى همیشه مختلف و غیرقطعى بوده است.(۳۵۲)

درباره شناخت خوب و بد، از این قبیل سخنان در كلمات قدما و متاءخرین فراوان دیده مى شود و از مجموع همه آن ها یك نتیجه بدست مى آید و آن این كه بشر تاكنون به میزان واقعى خیر و شر پى نبرده و نمى داند كه خوب و چیست و بد كدام است.

نارسایى عقل بشر

حیوانات، به هدایت تكوینى خداوند، از خوب و بدهاى زندگى خویش ‍ آگاهى دارند و با نیروى غرایز، خیر و شر خود را تمیز مى دهند و از این رهگذر به كمالى كه لایق آن هستند، مى رسند. ولى انسان عاقل، كه در محصوره غرایز زندانى نیست و آزادى عمل دارد، نمى تواند همه جا و در تمام موارد، خیر و شر خود را تشخیص دهد و به خوب و بدهاى زندگى خویش پى ببرد.

فلاسفه و دانشمندان بشر پس از قرن ها بحث و بررسى، هنوز نتوانسته اند معیار جامع و كاملى براى شناخت خوب و بد به دست آورند و با واقع بینى خیر و شر خود را بشناسد.

پیامبران و تمیز حق و باطل

براى جبران این نارسایى، خداوند بشر را از نعمت هدایت تشریعى برخوردار ساخت و پیامبران را مبعوث فرموده تا حق و باطل را تمیز دهند و مردم را از خیر و شرشان آگاه سازند و به راه سعادت و كمالشان سوق دهند.

( لو كان الحق على حده و الباطل على حده كل واحد منهما قانم بشاءنه ما احتاج الناس الى نبى ولا وصى ولكن خلطهما وجعل یفرهما الانبیا و الائمة عليهم‌السلام من عباده ) . (۳۵۳)

امام صادقعليه‌السلام به مرد شامى فرمود: اگر حق و باطل در حدود خود قرار مى داشتند و مرزهاى هر یك از آن دو واضح و آشكار مى بود، مردم به پیامبران و اوصیاى آنان محتاج نمى شدند. خداوند حق و باطل را به هم آمیخت و مقرر داشت كه پیامبران و ائمه، آن ها را از یكدیگر جدا كنند.

سعادت و شناخت خیر و شر

بشر، اگر بخواهد به سعادت واقعى و كمال حقیقى، كه لایق مقام انسان است، نایل گردد، از خیر و شر خود در تمام شئون مادى و معنوى، جسمى و روحى، ظاهرى و باطنى، فردى و اجتماعى، دنیوى و اخروى آگاه باشد تا بتواند از بدى ها اجتناب نماید و به خوبى ها بگراید و در نتیجه به تعالى و تكامل همه جانبه دست یابد.

هیچ انسانى، هر قدر هم تحصیل كرده و عالم باشد، نمى تواند با اندیشه و فكر خود به همه خوبى ها و بدى ها احاطه پیدا كند و به تمام حق و باطل ها در جمیع شئون بشرى واقف گردد. چنین شناسایى وسیع و دامنه دار، تنها با هدایت تشریعى خداوند و راهنمایى پیامبران الهى امكان پذیر است.

خوبى هاى دنیوى و اخروى

پیشواى عالى قدر اسلام، این هدف عالى و جامع را در مجلسى كه به منظور دعوت بستگان خود تشكیل داده بود، ضمن جمله كوتاهى اعلام داشت و فرمود: من براى شما آیینى آورده ام كه حاوى تمام خوبى هاى دنیا و آخرت است.

انى قد جئتكم بخیر الدنیا و الاخرة.(۳۵۴)

مسئله اخلاق یكى از اركان اساسى سعادت بشر است.

كسى كه خواستار تعالى و تكامل است، باید اخلاق خوب و بد را به خوبى بشناسد و فضایل و رذایل آن را به درستى تمیز دهد.

به اخلاق پسندیده متخلق گردد، و از خلقیات ناپسند خود را بركنار نگاه دارد. یك قسمت مهم از تعالیم اسلام، ناظر به مسائل اخلاقى و شناساندن صفات حمیده و رذیله است. رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله مبعوث گردید كه مكارم اخلاق و محاسن اخلاق را به مردم بیاموزد، صفات ممدوح و مذموم را براى آنان توضیح دهد، و جامعه را به خلق و خوى پسندیده متخلق سازد.

مكارم و محاسن اخلاق

( عن على عليه‌السلام قال: سمعت النبى صلى‌الله‌عليه‌وآله قال: بعثت بمكارم الاخلاق و محاسنها ) .(۳۵۵)

علىعليه‌السلام از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله شنیده است كه فرمود: من براى خلقیات كریمه و صفات پسندیده مبعوث شده ام.

( قال رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله : بعثت لاتمم مكارم الاخلاق ) .(۳۵۶)

و نیز فرموده است: مبعوث شده ام تا برنامه هاى مكارم اخلاقى را تتمیم و تكمیل نمایم.

مكارم اخلاق و محاسن اخلاق، روى تمام جهات مادى و معنوى مردم مؤثر است. بعضى از صفات، مایه تحكیم روابط اجتماعى و باعث بهزیستى است. بعضى از صفات، در تعالى معنوى و تكامل روحانى نقش ‍ مؤثر دارد، و پاره اى از خلقیات، از جهات دیگر مفید و سودبخش است.

تكامل مادى و معنوى

من حیث المجموع، هدف اساسى اسلام در مكارم و محاسن اخلاق این است كه مردم به تعالى و تكامل مادى و معنوى نایل آیند و صلاح و سعادت فردى و اجتماعى تأمین گردد.

اسلام و اخلاق نسبى

در روایات اسلامى به مردم دستور داده شده است كه در موارد مخصوص و شرایط معینى، روش صحیح اخلاقى خویش را تغییر دهند و بر اساس ‍ مصلحت فرد و اجتماع، نسبت به اشخاص معین و مواقع خاص از انجام پاره اى از مكارم و محاسن اخلاق خوددارى نمایند. در واقع، اولیاى گرامى اسلام، با این دستورى كه به مردم داده اند، مكارم و محاسن اخلاق را نسبى معرفى كرده و به مردم آموخته اند كه بعضى از اخلاق حمیده و صفات پسندیده اى كه به طور عموم در شرع مقدس نامطلوب است، در موارد معینى مرجوع و نامطلوب شناخته شده است. به طور نمونه، در این جا به چند مورد اشاره مى شود.

دروغ مصلحت آمیز

( قال رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله : یا على ان الله عز و جل احب الكذب فى الصلاح و ابغض الصدق فى الفساد ) .(۳۵۷)

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله به علىعليه‌السلام فرمود: خداوند دروغى را كه موجب صلاح باشد، دوست دارد و راستى را كه باعث فساد گردد، دشمن دارد.

( قال على عليه‌السلام : الوفا لاهل الغدر غدر عندالله سبحانه و الغدر لاهل وفاء عندالله سبحانه ) .(۳۵۸)

علىعليه‌السلام فرموده: وفا در مورد فریبكاران، نزد خداوند مكر است، و مكر كردن با فریبكاران، در پیشگاه الهى وفاست.

( قال على بن الحسین عليه‌السلام : و حق من سائك ان نعفو عنه و ان علمت ان العفو یضر انتصرت ) .(۳۵۹)

حضرت سجادعليه‌السلام فرموده: حق اخلاقى آن كس كه به تو به بد كرده این است كه او را عفو نمایى و اگر بدانى عفو تو مضر است و او را به تجرى و تجاوز وامى دارد، براى كیفر او، از قانون و مردم نصرت مى طلبى.

تكبر با افراد متكبر

( قال على عليه‌السلام : التكبر على المتكبرین هو التواضع بعینه ) .(۳۶۰)

علىعليه‌السلام فرموده: تكبر كردن با افراد متكبر، خود عین تواضع است.

گمان خوب و بد

امام هادىعليه‌السلام فرموده: زمانى كه عدل و داد، در جامعه، بیش از ظلم و ستم باشد، در آن موقع حرام است آدمى به كسى گمان بد ببرد، مگر وقتى كه آن بدى از وى معلوم و مشهود گردد، و زمانى كه ظلم و بیدادگرى بر عدل و داد غلبه داشته باشد، سزاوار نیست احدى گمان خوب به كسى ببرد، مگر وقتى كه آن خوبى از او معلوم شود.

اخلاق نسبى بر اساس مصلحت

نسبیت اخلاق به معناى صحیح و سعادت بخش خود، كه در اسلام آمده و حاوى مصلحت فرد و اجتماع است، از این روایات به خوبى استفاده مى شود، راستگویى از صفات حمیده و محبوب خداوند است، ولى نه همه جا و به هر صورت، زیرا در مواردى كه باعث فساد باشد، در پیشگاه الهى مطرود و مبغوض است. وفادارى از خلقیات پسندیده و صفات حمیده است، ولى به طور مطلق. چه در مورد حیله گران، ترك وفا خوب و به مصلحت است، عفو و اغماض، از مكارم اخلاق است، ولى در جایى كه چشم پوشى و بخشش باعث تجرى گناهكار مى شود و زیان به بار مى آورد، مجازات وى پسندیده و ممدوح است. تكبر از صفات ذمیمه است، نه در تمام موارد افراد متكبر، تكبر، خود ارزش تواضع دارد و ممكن است متكبر را از خوى ناپسندش بگرداند. گمان بد از صفات مذموم است، ولى در محیطى كه ظلم و فساد بر عدل غلبه دارد، این صفت، شایسته و ممدوح است.

قرآن شریف، اخلاق نسبى پیروان رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله را با یك عبارت كوتاه بیان فرموده است:

( محمد رسول الله والذین معه اشدا على الكفار رحما بینهم ) .(۳۶۱)

حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله فرستاده خداوند است و یاران این رهبر بزرگ، نسبت به كفار و مخالفین مكتب توحید، شدید و سختگیرند و با برادران مسلمان خود، مشفق و مهربان اند.

اسلام و معیار خوب و بد

نكته جلب توجهى كه اخلاق نسبى اسلام را از اخلاق نسبى دنیاى امروز ممتاز مى سازد آن است كه معیار خوب و بد اخلاق در اسلام، صلاح و فساد فردى و اجتماعى و تعالى و انحطاط بشر است، ولى دنیاى كنونى، خوب و بد اخلاق را با قبول و رد مردم مى سنجد و توجهى به صلاح و فساد و خیر و شر فردى و اجتماعى ندارد.

روش دنیاى امروز

به عبارت دیگر، در اسلام هر صفتى كه به مصلحت واقعى انسان باشد و به سعادت آدمى كمك كند، خوب است و هر صفتى كه خلاف مصلحت انسان باشد و فساد و بدبختى به بار بیاورد، بد است. از این روى راستگویى با این كه از صفات پسندیده است، اگر باعث فساد شود مبغوض خداوند است، و دروغ گفتن، كه از صفات ذمیمه است، اگر باعث صلاح گردد، محبوب پروردگار عالم است. ولى در دنیاى امروز هر صفتى كه مورد قبول جامعه باشد و مردم عملا آن را بپذیرند، خوب است و اگر مقبول جامعه واقع نشود و مردم آن را رد كنند بد است. به همین جهت، تمام مثال هایى كه براى اخلاق نسبى در كتاب هاى امروزى آمده، بر اساس سنجش افكار عمومى و قبول و رد مردم در گذشته و حال است.

مثال هایى براى اخلاق نسبى

ویل دورانت مى گوید:

اكنون چند مثال براى نسبیت اخلاق بیاوریم... سمنر مى گوید: در جزیره بریتانیا، گوشت انسان را در دكان ها مى فروختند، همچنان كه قصابان ما، گوشت خوك را مى فروشند. دست كم در بعضى از جزایر سلیمان، مردم بومى و به خصوص زنان را مانند خوكان فربه مى كنند و براى مهمانى هاى بزرگ آماده مى سازند. مى توان به آسانى مثال هاى بسیارى براى نمایاندن این كه امور زشت و ناپسند زمان و مكان ما در زمان و مكان دیگرى خوب و پسندیده هستند ذكر كرد.(۳۶۲)

در جزایر مورى تنگه تورس پسندیده مى دانستند كه عده دختر و پسر در یك خانواده یكسان باشد و اگر عده دختران یا پسران از این حد مى گذشت، آن هایى را كه اضافه بودند، مى كشتند. در هبرید جدید، زنان كار بسیار داشتند و نمى توانستند به بیش از دو یا سه كودك برسند، بنابراین بقیه را، به محض این كه به دنیا مى آمدند، زنده زنده به گور مى كردند.(۳۶۳)

به كار بردن كلمه خوب

دنیاى امروز، بر اثر این كه خوب و بد اخلاق و اعمال را تابع قبول و رد مردم مى داند، كلمه خوب را به عنوان اخلاق نسبى در مورد فروختن گوشت انسان و كشتن بچه ها به كار مى برد، ولى اسلام، كه اخلاق نسبى را بر معیار مصلحت و سعادت مردم مى سنجد، كلمه خوب را هرگز درباره اعمال بد و پلید به كار نمى برد، اگر چه آن كارها مقبول یك گروه یا یك ملت یا فرضا تمام مردم روى زمین باشد.

همان طور كه مردم دیروز پاره اى از اعمال زشت را خوب دانسته و با حسن قبول تلقى مى كردند و دنیاى پیشرفته امروز آن را با دیده تنفر و انزجار مى نگرد، همچنین، در جهان كنونى قبایح بسیارى از قبیل فحشا و بى عفتى، میگسارى و قماربازى و دیگر گناهانى نظایر این ها وجود دارد كه مورد قبول مردم امروز است و جهان تكامل یافته فردا، آن ها را بد و قبیح تلقى خواهد كرد.

ورزش بوكس

در عصر ماشین، كه فعالیت طبیعى و تحرك جسمانى مردم كم شده است، ورزش براى سلامت بدن و نیرومندى اندام كارى بسیارى مفید و لازم است. در نظر مردم امروز بازى بوكس، به حساب ورزش آمده و مورد قبول دنیاى غرب و شرق قرار گرفته است. ده ها هزار نفر انسان سالم به جان هم مى افتند و یكدیگر را هدف مشت هاى پولادین خود مى سازند موقعى كه یكى، چشم دیگرى را با مشت مى كوبد، استخوان پیشانى یا فك او را مى شكند و غرق خونش مى سازد، تماشاچیان به وجد مى آیند. كف مى زنند. پاى مى كوبند.

عربده مى كشند. مشت زن فاتح را روى دست بلند مى كنند.

گل به گردنش مى افكنند، و سرانجام مبلغ گزافى به او جایزه مى دهند و عمل وى را خوب و پسندیده مى دانند.

براى مردم امروز مایه تعجب است كه چه طور در فلان جزیره، زن ها را مانند خوك فربه مى كردند تا در مهمانى ها از گوشتشان استفاده نمایند.

تصور مى رفت عمل مشت زنى امروز، براى مردم پنجاه سال بعد، بیشتر مایه تعجب باشد و از خود سئوال كنند كه چه طور این كار خشن و خطرناك مورد قبول مردم عصر فضا قرار گرفته بود و آن را خوب تلقى مى كردند؟ چرا روى آن مطالعه نشد و عمل بوكس را از ستون ورزش هاى مجاز حذف ننموده اند؟

قضاوت اجتماع

خلاصه، ممكن است قضاوت هاى اجتماع، در پاره اى از مواقع مطابق با واقع و حقیقت باشد، ولى نمى توان همه جا و در تمام موارد، قبول و رد جامعه را معیار شناخت خوب و بد و میزان تشخیص خیر و شر قرار داد. زیرا بشر، اغلب تحت تأثیر هوى و تمایلات خویشتن است و نیك و بدها را از دیدگاه خواهش هاى نفسانى خود مى بیند و كمتر به مصالح و مفاسد واقعى توجه مى كند.

دیر زمانى است كه در دنیاى غرب پیروى از خواسته هاى مورد قبول واقع شده و حسن و قبح مسائل اخلاقى با موافقت و مخالفت جامعه سنجیده مى شود و بر اثر آن، پاره اى از رذایل و ناروایى ها، تحت عنوان اخلاق نسبى، مجاز و روا شناخته شده است. این روش نادرست و خلاف مصلحت، روز به روز گسترش یافته و از دنیاى غرب به جهان شرق سرایت كرده است.

اكنون در نظر عده اى از جوانان و میانسالان، اصول اخلاقى به مقدار قابل ملاحظه اى متزلزل شده و ارزش خود را از دست داده است. همین امر یكى از علل اختلاف در خانواده و اجتماع است.

اختلاف والدین و فرزندان

والدین، اخلاق نیك و بد را با معیار صلاح و سعادت فرزندان مى سنجند و فرزندان، اخلاق و نیك و بد را با رد و قبول دنیاى امروز اندازه گیرى مى كنند. والدین، خوش بختى فرزندان خویش را در پیروى از فضایل اخلاقى، كه متكى بر اساس مصلحت است، مى دانند و فرزندان، خوش بختى خود را در پیروى از اخلاق نسبى، كه بر پایه اصالت لذت استوار شده مى پندارند.

والدین مسلمان و با ایمان مى خواهند فرزندانشان پیرو اصول ثابت اخلاقى و متوجه جلب رضاى الهى باشند. فرزندان جوان مى خواهند رفتارشان طبق اخلاق نسبى روز و باعث تشویق و تاءیید مردم باشد.

جان دیویى مى گوید:

اظهارنظر درباره عمل یا رفتارى، با توجه به واكنش اجتماع درباره آن، تا اندازه اى مطلوب است، لكن باید تصدیق كرد كه افراط در توجه به مقتضیات اجتماعى در اخلاق موجب آن خواهد شد كه اصول اخلاقى تا اندازه زیاد متزلزل گردد و اخلاق به طور محسوس سست شود. زیرا قضاوتى كه تنها مبتنى بر تشویق یا تقبیح جامعه باشد، بیشتر جنبه عاطفى دارد نه مبنى بر پیش بینى هاى عاقلانه و منطقى نیكى و بدى.

انعقاد و تشویق جامعه

انتقاد و عیب جویى جامعه آن مى گردد كه شخص مورد انتقاد در خویشتن احساس نارضایتى و تاءثر نماید. و برعكس، تشویق و تصدیق، قضاوت جامعه، مخصوصا اشخاص حساس را در مقابل قضاوت شخص را به ادامه عمل و رفتار خود تحریص مى كند و بدین طریق سایرین، در یك وضع تدافعى قرار مى دهد و آنان را بر آن مى دارد كه به محض مواجه شدن با نكوهش دیگران، خویشتن را سرزنش نمایند و بكوشند رفتار خویش را از هر جهت منطبق با قضاوت جامعه نمایند. حال آن كه قضاوت اجتماعى تنها هنگامى در اصلاح اخلاق فردى اثر مطلوب خواهد داشت كه بى طرفانه باشد.

اشخاص در چنین شرایطى آن قدر گرفتار دفاع از رفتار خویش در مقابل انتقاد حقیقى یا فرضى جامعه مى شوند كه فرصت كافى براى قضاوت عادلانه درباره اقدام و رفتار خودشان نخواهد داشت.(۳۶۴)

واقعیت هاى اخلاقى و قضاوت مردم

فضیلت و رذیلت اخلاقى در جان انسان، مانند سلامت و بیمارى در جسم بشر، یك امر واقعى و حقیقى است. همان طور كه گفته هاى مردم، مرض را به سلامت و سلامت را به مرض تبدیل نمى كند، همچنین، تمایلات نفسانى ما و نفى و اثبات هاى مردم نمى تواند واقعیت اخلاقى را تغییر دهد و فضایل را به رذایل و رذایل را به فضایل سازد.

امام باقرعليه‌السلام در این باره به جابر جعفى چنین فرموده است:

( واعلم بانك لا تكون لنا ولیا حتى لواجتمع علیك اهل مصرك و قالوا انك رجل سوء لم یحزنك ذلك و لو قالوا انك رجل صالح لم یسرك ذلك و لكن اعرض نفسك على ما فى كتاب الله فان كنت سالكا سبیله زاهدا فى تزهیده راغبا فى ترغیبه من تخویفه فاثبت وابشر فانه لا یضرك ما قیل فیك و ان كنت مباینا للقرآن فما الذى یغرك من نفسك ) .(۳۶۵)

آگاه باش كه زمانى در گروه دوستان ما به حساب مى آیى كه اگر تمام اهل بلدت بگویند كه تو مرد هستى، سخن آنان غمگین و متاءثرت نكند و اگر همه آنان گفتند تو مرد شایسته و خوبى هستى، مسرور و خوشحالت ننماید.

قرآن و سنجش خوب و بد

بلكه خود را به كتاب خداوند عرضه كن. اگر دیدى در راه قرآن قدم بر مى دارى، منهیاتش را ترك مى گویى و خواسته هاى آن كتاب مقدس را با علاقه و میل انجام مى دهى و از كیفرهایى كه در آن آمده خائف و ترسانى، در روش خود پابرجا و شادمان باش و بدان كه گفته هاى مردم تو زیانى نمى رساند، ولى اگر بر خلاف كتاب خدا قدم بر مى دارى و رفتارت مباین با قرآن شریف است، چه چیز تو را از خودت غافل و بى خبر مى كند؟