بزرگسال و جوان از نظر افکار و تمایلات جلد ۱

بزرگسال و جوان از نظر افکار و تمایلات0%

بزرگسال و جوان از نظر افکار و تمایلات نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: جوانان و ازدواج

بزرگسال و جوان از نظر افکار و تمایلات

نویسنده: استاد محمد تقی فلسفی (ره)
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 85128
دانلود: 4975


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 15 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 85128 / دانلود: 4975
اندازه اندازه اندازه
بزرگسال و جوان از نظر افکار و تمایلات

بزرگسال و جوان از نظر افکار و تمایلات جلد 1

نویسنده:
فارسی

۳ - احساس حقارت و ناسازگارى

( من هانت علیه نفسه فلا تاءمن شره)

امام هادىعليه‌السلام

به شرحى كه در فصل گذشته توضیح داده شد، تكریم شخصیت مردم یكى از وظایف دینى و علمى و از عوامل مهم سازگارى و حسن تفاهم است، و تحقیر شخصیت دگران، از اعمال ناپسند و باعث ناسازگارى و اختلاف خانوادگى و اجتماعى است.

ولى لازم است این نكته روشن شود و همواره مورد توجه باشد كه احترام به شخصیت مردم، با تن دادن به خودپرستى و تفوق طلبى مردم فرق دارد. تكریم شخصیت دگران نمونه اخلاق و ادب و از صفات حمیده است، ولى تن دادن به خودپرستى و توقعات نابه جاى دگران، نشانه ذلت و زبونى و از صفات ذمیمه است.

تكریم شخصیت مردم، یك عمل صحیح و مشروع است و باید آن را انجام داد، و تن دادن به خودخواهى دگران، یك عمل ناصحیح و غیرمشروع است و باید از آن سرباز زد.

توقع خودپرستان

بدبختانه در خانواده ها و جوامع بشرى، جوانان و میانسالان و كهنسالان بسیارى وجود دارند كه دچار انحراف اخلاقى شده و گرفتار بیمارى خودپسند و برترى جویى هستند و از دگران متوقع اند كه خواهش هاى افراطى آنان را به عنوان احترام به شخصیتشان برآورده سازند و به تمایل ناردستشان جامه عمل بپوشانند، و چون به توقع نابه جاى آن ها اعتنا نمى شود، خشمگین مى گردند و بى اعتنایى دگران را بى احترامى به شخصیت خود تلقى مى كنند. عكس العمل نشان مى هند. به ناسازگارى و مخالفت مى گرایند. به لجاج و خصومت به دست مى زنند و محیط خانواده و اجتماع را دچار بى نظمى و اختلال مى كنند.

منحرفین اخلاقى

انحراف اخلاقى و تمایلات غیرعادى، علل متعدى دارد.

در این فصل پیرامون بعضى از انحراف ها و منشاء روانى آن ها گفت و گو مى شود. در آغاز، انحراف اخلاقى و حالت روحى جوانان و سپس ‍ بزرگسالان مورد بررسى و توضیح قرار مى گیرد.

جوانان و انحرافات اخلاقى: بعضى از پدران و مادران افرادى دانا و وظیفه شناس اند و با فرزندان خود، با روش هاى صحیح دینى و علمى رفتار مى كنند و استقلال و شخصیت آنان را محترم مى شمرند، ولى فرزندان جوانشان گرفتار بیمارى خودپرستى و انحراف اخلاقى هستند. مى خواهند با یاغیگرى و طغیان، با عربده و فریاد، با ارعاب و تهدید، با تخریب و ویرانى و دیگر اعمال خودسرانه، محیط ترس و وحشت به وجود آورند، و در خانه برترى و قدرت خود را اثبات نمایند تا بدین وسیله زمام امور را به دست گیرند و فرمانرواى خانواده باشند.

علل انحراف

خودپرستى و انحراف این قبیل جوانان، مستند به علل و عوامل گوناگونى است، پاره اى از آن علل ریشه طبیعى دارد و ناشى از ساختمان غیرعادى آن هاست، و بعضى از آن عوامل منشاء اكتسابى دارد و مرتبط به شرایط تربیتى و ناكامى هاى دوران كودكى آنان است.

به عبارت دیگر، جوانان منحرف و مخرب را مى توان به دو گروه تقسیم نمود: گروه اول كسانى هستند كه از كودكى وضع غیرعادى داشته و جزء اطفال دشوار بوده اند. گروه دوم جوانانى هستند كه بر اثر نقص عضوى یا سوء تربیت دوران كودكى یا علل دیگر، دچار عقده هاى روحى شده و اكنون كه به جوانى رسیده اند، به صف مجرمین اكتسابى پیوسته و اعمال نادرستشان، عكس العمل حقارت هاى باطنى آن هاست.

گروه اول: عنوان اطفال دشوار در حقیقت داراى معناى وسیعى است.

این عنوان در درجه اول بر كودكانى اطلاق مى شود كه اخلال مى كنند، یعنى بچه هاى ناآرامى كه تعلیم و تربیت امروز با نظر تحیر و تعجب به آن ها مى نگرد. این كودكان براى نیل به مقاصدى كه دارند، با قدرت و بى بندوبارى، موجد زیان ها و خرابى هایى در اطراف خود مى شوند، و همین زیان كارى هاست كه بازى هاى ایشان را تشكیل مى دهد.(۸۵)

اطفال دشوار

اطفال دشوار به اعتنا تمایلات نفسانى و كشش هاى اخلاقى، با یكدیگر تفاوت دارند. به همین جهت، دانشمندان آنان را از نظر علمى به گروه هاى متعدد تقسیم نموده و حالات روحى هر گروهى را جداگانه توضیحى داده اند. یكى از گروه هاى اطفال دشوار كودكانى هستند كه طبعا انحراف اخلاقى دارند.

بى حسى اخلاقى

انحراف هاى فطرى یا فطرت هاى منحرف داراى مجموعه علائم مشخص است، و گاهى هم عنوان دیوانگى اخلاقى بر آن ها اطلاق مى كنند و اسامى دیگرى هم از قبیل بى حسى اخلاقى، نابینایى اخلاقى و علیلى اخلاقى براى این حالت ذكر شده و در تمام این اصطلاحات، دو عنصرى كه نماینده فطرت منحرف و فاسد است وجود دارد.

از یك طرف بى اعتنایى اخلاقى، كه نتیجه از میان رفتن حس و نوع دوستى و شخصیت فردى است و از طرف دیگر فساد فطرى، یعنى تمایلاتى كه مخالف تمایل اخلاق معمولى است.

فساد و انحراف فطرى خیلى زود ظاهر مى شود. زیرا همان سال هاى اول، این اطفال به واسطه عصبیت و فریادهاى غیرارادى شناخته مى شوند و چون اغلب كینه جو و عصبانى و قهرى و حسود و نافرمان هستند، پیوسته دچار ناراحتى مى گردند و از آن روى كه متلون اند به ولگردى و دزدى و گدایى خو مى كنند و حتى دسته هاى بدكاران خطرناك تشكیل مى دهند.

در سنین بلوغ، ابتلاى به شهوت رانى، كه زاییده ارتباطات جنسى قبل از موقع است و ممكن است با ولگردى هاى مخصوصى نیز همراه باشد، غالبا در مرتبه اول قرار دارد.

این گونه افراد چون بر اثر تنبلى و عدم ثبات نمى توانند درآمدى داشته باشند، براى رفع احتیاجات خود به زور و تهدید و بداخلاقى و حتى فحاشى از والدین خود پول مى گیرند. این عده بلاى خانواده اند و حتى ممكن است احیانا جنایتى نیز مرتكب شوند.

بى قیدى عاطفى

حساسیت و احساسات یك شخص فاسد و منحرف، به طور مخصوصى دچار بى قیدى است. زیرا از هر نوع عواطف اخلاقى آزاد است. عواطفى كه ملاك و معیار ارزش، هدف، حساسیت و احساسات ماست.

در حقیقت فاسد و منحرف كسى است كه اعمال انحرافى و خلاف اجتماعى را با بى اعتنایى مخصوص انجام دهد و بدتر از این آن كه براى عمل ضد اجتماعى ارزش اخلاقى قائل شود.(۸۶)

تربیت هاى اختصاصى

گروه هاى مختلف اطفال دشوار باید از آغاز تحت مراقبت هاى علمى قرار گیرند و با برنامه ها اختصاصى زیرنظر كارشناسان متخصص، تربیت شوند، به این امید كه در جوانى وضع عادى داشته باشند و بتوانند خود را به شایستگى با محیط اجتماعى منطبق كنند.

اطفال دشوارى كه در كودكى از مراقبت هاى علمى و روش هاى صحیح عملى برخوردار نبوده و به طور معمولى پرورش یافته اند، در جوانى افراد منحرف و ناسالمى هستند. اینان با اخلاق بد و رفتار نادرست خویش ‍ محیط خانواده را دچار بى نظمى و اختلال مى كنند. مفاسدى به بار مى آورند و والدین و دیگر اعضاى خانواده را با مشكلات گوناگونى مواجه مى سازند.

وظیفه والدین با این قبیل جوانان، صبر و حوصله و مداراى توأم با تدبیر است. سایر اعضاى خانواده نیر موظف اند در چنین مواردى انعطاف پذیر و سهل گیر باشند. باید از راه تلقین هاى نرم و ملایم، روش هاى صحیح را به جوان بیاموزند و كارى كنند و آموخته هایش تدریجا به صورت عادت درآید و به قدر ممكن وى را با محیط خانواده منطبق سازد.

احساس حقارت

گروه دوم، جوانان منحرف و ناراحت، كسانى هستند كه بر اثر سوء تربیت یا نقص عضوى یا محرومیت ها و ناكامى ها، از دوران طفولیت دچار حقارت شده اند به ضربه هاى شدیدى كه در طول ایام كودكى بر روحشان وارد آمده، خلق و خوى آن ها را تغییر داده است. اینان در خانواده و اجتماع به كارهاى مخرب و غیرعادى دست مى زنند تا بدین وسیله اظهار وجود كنند، قدرت خود را بنمایانند و از این راه حقارت درونى خویش را جبران نمایند.

منحرفین اكتسابى

انحرافات اكتسابى: در ردیف منحرفین و نیمه منحرفین و سهل انگاران اخلاقى كه بیش و كم به خودى خود به این حال درآمده اند، دسته منحرفین اكتسابى قرار دارد. این گونه انحرافات، در پى ناگوارى ها و فریب ها و كینه ها و نفرت ها و غالبا پس از ضربه هاى عاطفى، كه طفل را متشنج مى سازد، به وجود مى آید، بدون این كه طفل نسبت به آن چه اتفاق وقوف داشته باشد. بعضى اوقات یك نوع خلق و خوى ثانوى كه اكتسابى است و در برابر منش ‍ ذاتى قرار دارد ایجاد مى شود و حتى گاهى هم بر منش و خلق اولیه فائق مى آید.

به نظر آدلر شخص منحرف، دانسته یا ندانسته، بیش از هر كس خود را كوچك و ضعیف حس مى كند. عوامل اجتماعى و اقتصادى این ضعف، در مورد اغلب از منحرفین در رتبه اول از اهمیت قرار دارد.

طفل یا نوجوانى كه بر اثر حقارت منقلب و عصبانى شود، عادات و منش ‍ جدیدى حاصل مى كند و این اعمال و رفتار و منش او واكنشى است، پس ‍ اكتسابى و ثانوى هم هست، و اگر خانواده و آموزشگاه و اجتماع قلب او را جریحه دار نساخته بود، این انحرافات بروز نمى كرد.(۸۷)

كسى كه گرفتار عقده حقارت یا احساس حقارت شده است و خود را پست و ناچیز مى داند، ضمیرى آشفته و نگران دارد و عصبى و خشمگین است. این حس پستى و خود كم بینى، او را نسبت به معیارهاى اخلاقى و مقررات اجتماعى بى اعتنا مى كند و با خود مى اندیشد كه من به هر حال در نظر مردم خوار و ناچیزم و در محیط خانواده و اجتماع ارج و ارزشى ندارم، چرا خویشتن را از قید و بندهاى اجتماعى نرهانم و خود را از محدودیت هاى قانونى و اخلاقى آزاد نكنم؟ چرا از تحقیركنندگان انتقام نگیرم و بدین وسیله حقارت خویش را جبران ننمایم؟ این طرز تفكر، او را به اعمال انحرافى وا مى دارد و به راه شر و گناهش سوق مى دهد.

( عن ابى الحسن الثالث عليه‌السلام : من هانت علیه نفسه فلا تاءمن شره ) .(۸۸)

امام هادىعليه‌السلام فرموده است: كسى كه خویشتن را ناچیز و خوار مى یابد و در باطن نسبت به خود احساس پستى و حقارت دارد، از شر او ایمنى نداشته باش.

عوارض احساس حقارت

جوان، بر اثر عقده حقارت یا احساس حقارت، دچار بیمارى تكبر مى شود. به مردم بى اعتنا مى گردد. تجاوز مى كند. به عصیان و طغیان مى گراید. یاغى مى شود. اصول اخلاقى و صفات انسانى را نادیده مى گیرد و خلاصه جبار مى شود، و بى پروا به هر عمل ناروایى دست مى زند.

( عن ابى عبدالله عليه‌السلام قال: من رجل تكبر او تجبر الا لذلة وجدها فى نفسه ) .(۸۹)

امام صادقعليه‌السلام فرموده است: هیچ انسانى خودبین و متجاوز نمى شود و به تكبر و جباریت آلوده نمى گردد، مگر به سبب ذلت و حقارتى كه در ضمیر خود احساس مى كند.

قدرت طلبى

جان دیویى مى گوید:

میل قدرت طلبى در اشخاصى شدید است كه مبتلا به احساس حقارت یا عقده حقارت هستند و براى جبران نقایص شخصى مى كوشند دگران را تحت تأثیر قرار دهند و از این راه توجه آنان را به قدرت و نیروى خود جلب نموده و بدین وسیله حقارت خویش را جبران نمایند.

آشفتگى هاى شدید اشخاص ضعیف، رؤ یاهاى جاه طلبى، جیغ زدن، سرسختى، گستاخى و زورگویى اشخاص، كه معمولا تسلیم دگران هستند، همه نشانه هاى میل قدرت طلبى مى باشد.(۹۰)

علل و عوامل گوناگونى مى توانند در آدمى اثر بگذارند و باعث بروز احساس حقارت شوند. در صورتى كه آن عوامل ثابت و مستقر بمانند، ایجاد عقده حقارت مى كنند و با فشارهاى جانكاه و طاقت فرساى خود، همواره شخص را شكنجه و عذاب مى دهند.

كسانى كه گرفتار احساس حقارت یا عقده حقارت هستند، باید به این نكته متوجه باشند كه جباریت و تكبر، ناسازگارى و مخالفت، اخلال و تخریب، ایذا و تجاوزكارى، و خلاصه هر قسم عمل ناروا، نه تنها عقده آنان را نمى گشاید و حقارتشان را زایل نمى كند، بلكه بر حقارتشان مى افزاید و ارزش آنان را بیش از پیش كاهش مى دهد. به همین جهت، اولیاى گرامى اسلام به پیروان خود توصیه مى كردند كه در مواقع برخورد با اعمال تحقیرآمیز جهال، عكس العمل هاى نامطلوب از خود نشان ندهند و با كارهاى نادرست دست نزنند.

امام صادقعليه‌السلام با دو نفر از دوستان خود به نام مرازم و مصادف به عزم قریه سالحین، كه در چهار فرسخى بغداد بود حركت كردند. اول شب به قریه رسیدند. مردى كه در مدخل قریه، از طرف دولت، مأمور و وصول عوارض و عشریه بود، امام صادقعليه‌السلام را شناخت و به قصد ایذا و اهانت گفت:

- اجازه نمى دهم به قریه وارد شوید.

آنان اصرار كردند و از او خواستند كه با ورودشان موافقت كند، ولى او با بى اعتنایى ابا مى كرد و اجازه نمى داد.

اندیشه اقدام

عمل موهن و تحقیركننده مأمور وصول، مصادف و مرازم را سخت ناراحت كرد و براى جبران حقارت خویش تصمیم حادى گرفتند و به فكر كشتن او افتادند. مصادف مطلب را با امام صادقعليه‌السلام در میان گذارد و عرض كرد این مزاحمت به دستور منصور دوانیقى نیست، بلكه مأمور وصول، خود، روى عناد و دشمنى دست به این كار زده است. اكنون شب است و تاریك. اگر اجازه بدهید من و مرازم او را مى كشیم و جسدش را در نهر مى افكنیم.

امام صادقعليه‌السلام برآشفت و فرمود:

- این چه سخن است كه مى گویى؟ حرف نزن.

تندى امام آن دو را از تصمیمشان منصرف كرد و در خدمت آن حضرت، همچنان در محل ماندند و گاه به گاه از مأمور وصول درخواست موافقت مى كردند، تا شب از نیمه گشت. آن گاه اجازه داد و وارد قریه شدند.

( فقال عليه‌السلام : یا مرازم هذا خیر ام الذى قلتماه؟ قلت هذا، جعلت فداك، فقال: ان الرجل یخرج من الذل الصغیر فیدخله ذلك فى الذل الكبیر ) .(۹۱)

امامعليه‌السلام به مرازم فرمود: آیا این كه انجام شد بهتر بود یا آن چیزى كه شما دو نفر گفتید؟

جواب داد: البته این بهتر بود.

سپس فرمود: مرد مى خواهد با یك عملى خود را از ذلت و پستى كوچكى خلاص كند، غافل از آن كه همان عمل او را دچار ذلت و خوارى بزرگ خواهد كرد.

( و عنه عليه‌السلام : لا تشار من فوقك و ج تسخر بمن هو دونك ) .(۹۲)

و نیز امام صادقعليه‌السلام به عبدالله بن جندب فرموده است: با كسانى كه از تو بالاترند ستیزه مكن و كسانى را كه از تو پایین ترند مورد استهزا و تمسخر قرار مده.

چاره جویى عاقلانه

آنان كه از عقده حقارت یا احساس حقارت رنج مى برند، باید درست بیندیشند و براى جبران حقارت خود چاره جویى عاقلانه نمایند و از راه صحیحى خویشتن را از نقص و پستى رهایى بخشند و در خانواده و اجتماع كسب شخصیت و محبوبیت كنند.

مثلا، نقص عضوى، یكى از علل اساسى عقده حقارت است.

كسانى كه از كودكى گرفتار آن بوده یا بعدا دچار آن شده اند، وقتى به جوانى مى رسند، از وجود آن نقیصه در رنج و عذاب اند و همواره در خود احساس ‍ حقارت مى كنند.

نقص بدنى شامل خیلى چیزها مى شود. از یك خال یا لكه كوچكى كه در صورت یك دختر زیبایى باشد تا كجى استخوان پا یا ستون فقرات و غیره. تمام این ها و نواقص مشابه آن ها مى توانند انسان را از اول تا آخر عمر زیر فشار عقده حقارت، شكنجه دهند و حتى كار را به دیوانگى و جنون یا انتحار بكشانند.

كودكى كه ضعیف است یا نقص بدنى دارد نمى تواند از خود دفاع كند و مجبور است پیوسته تمسخر و سرزنش هم بازى هاى سالم خود را تحمل نماید. تنها عكس العمل او این است كه فقط به روى خودش نیاورد. ولى همین خودخورى و سركوبى غرور و احساسات است كه مقدمه بدبختى هاى بعدى و ناراحتى هاى فكرى او مى شود. احساسات جریحه دار، وقتى كه به وسیله اى التیام نیافت، به ضمیر ناآگاه مى خزد و تمام انرژى هاى سركوفته را دور خود جمع كرده و مایه تباهى اندیشه و اختلال فكر مى گردد.(۹۳)

دنیاى امروز، با پیشرفت هاى عظیمى كه در رشته هاى مختلف جراحى نصیبش شده، قادر است قسمتى از عیوب و نقایص عضوى را برطرف سازد. این قبیل جوانان در درجه اول باید از روش هاى علمى و فنى استفاده كنند و خود را در اختیار كارشناسان متخصص بگذارند تا اگر میسر باشد، نقص بدنى خویش را اصلاح كنند و عقده درونى خود را بگشایند.

در صورتى كه عیب عضوى آن ها با وسایل علمى قابل اصلاح نباشد، مى توانند از قابلیت هاى درونى خود بهره بردارى نمایند و براى چاره جویى، بعضى از استعدادهاى باطنى خویش را به فعلیت بیاورند و بدین وسیله نقص عضو خود را جبران نمایند.

جبران نقایص

چه بسیار افرادى كه به كورى یا كرى یا لنگى یا دیگر عوارضى نظایر این ها مبتلا بودند و نقص عضوى نتوانست آنان را ماءیوس كند. به سعى و كوشش ‍ پرداختند و با استفاده از استعدادهاى خود مدارج كمال را پیمودند و بدین وسیله نقص خویش را جبران كردند و از احترام و تكریم همگان برخوردار شدند.

سوء تربیت و حقارت

یكى دیگر از علل حقارت، سوء تربیت دوران كودكى است. كسانى كه در طفولیت، بر اثر سختگیرى و خشونت پدر و مادر، مقهور و خودباخته بار آمده اند، یا به سبب محبت هاى افراطى والدین، لوس و از خود راضى پرورش یافته اند، و در جوانى گرفتار عقده حقارت اند و قادر نیستند به شایستگى با مردم بیامیزند و در فعالیت هاى اجتماعى با آنان سازش ‍ نمایند.

اینان اگر بخواهند، مى توانند با اراده جدى و تصمیم قاطع خود را اصلاح كنند و تمام صفات ناپسندى را كه بر اثر تربیت بد پدر و مادر در نهادشان مستقر شده واپس زنند و صفات پسندیده اى را جایگزین آن ها نمایند و بدین وسیله حقارت خویش را جبران كنند و از احساس پستى و خوارى رهایى یابند. در فصل چهارم كتاب، پیرامون این موضوع مبسوطا گفت و گو خواهد شد.

حقارت موهوم

یكى از مسائلى كه در بحث حقارت لازم است مورد بررسى واقع شود این است كه بسیارى از جوانان و بزرگسالان، حقارت واقعى را از حقارت موهوم تمیز نمى دهند و بر اثر عدم توجه به واقعیت هاى طبیعى و ناآگاهى از حالات روانى انسان ها در سنین مختلف، خود را ضعیف و حقیر مى پندارند و هر یك به نوعى در خود احساس نقص و كمبود مى كنند و براى پوشاندن ضعف تخیلى و جبران حقارت موهوم خویش به كارهاى تند و خشن دست مى زنند. همین امر، جوانان و بزرگسالان را روى در روى هم قرار مى دهد و آنان را به ستیزه جویى و ناسازگارى وا مى دارد.

جوانان و احساس حقارت

توضیح مطلب: جوانان نوخاسته و تازه بالغ، از دو جهت خود را ضیعف مى بینند و در خویشتن احساس حقارت مى كنند. یكى از خاطرات ناتوانى ایام گذشته و دیگرى از تزلزل و اضطراب نسبت به آینده.

اول. دختران و پسران جوانى كه تازه دوران كودكى را پشت سر گذارده و منزل شباب قدم نهاده اند، تشنه قدرت و نیرومندى هستند، زیرا هنوز ضعف ایام طفولیت را از یاد نبرده اند. به خاطر دارند كه تا دیروز طفل بودند و از خود استقلال و شخصیتى نداشتند. اینك كه جوان و نیرومند شده اند، از خاطره ضعف و رنج آور دوران كودكى متاءثرند و در خود احساس حقارت مى كنند و مى خواهند این نقیصه هر چه زودتر جبران شود تا بتوانند مستقلا اظهار وجود نمایند و توانایى خود را به دگران بقبولانند.

آدلر، تشخص طلبى را واكنشى در برابر احساس حقارت واقعى یا خیالى یا جبران آن مى داند. او مى گوید: نوعى حقارت و كهترى دامنگیر همه هست، و آن این كه همه، روزى بچه بوده اند و در كودك حس حقارت بر سه تجربه متقارن مبتنى است.

نخست احساس ناتوانى،

دوم احساس ضعیف تر بودن از بزرگسالان،

سوم احساس وابستگى به بزرگسالان.

هر كودكى مى خواهد آدم بزرگى باشد و در راه برترى مى كوشد تا بر احساس كم و كاستى خود فائق آید.(۹۴)

آرزوى قدرت

اثبات وجود در جوانان، مبین پیشرفت نیروى بدنى و فكرى در آخرین دوره رشد است، و در عین حال، عكس العمل آرزوى قدرت در مقابل احساس ‍ زیردستى است كه نسبت به اشخاص بالغ و نسل پیش از خود مشاهده مى نمایند.(۹۵)

جوانان فهمیده و دانا، ضعف ایام كودكى را از سنین الهى در نظام آفرینش ‍ مى دانند و هرگز از یادآورى آن احساس حقارت نمى كنند تا بخواهند با كارهاى ناروا، از خود عكس العمل نشان بدهند و با تفوق طلبى، آن را جبران نمایند. اینان از بزرگسالان تنها یك توقع صحیح و عاقلانه دارند و آن این كه استقلال و شخصیتشان را محترم شمارند و آنان را به چشم كودكى نگاه كنند.

عكس العمل حقارت

جوانان نادان و غیرمتوجه، از یادآورى ضعف ایام كودكى رنج مى برند و آن را یك حقارت واقعى تلقى مى كنند و براى این كه آن را جبران نمایند و خود را بزرگ و نیرومند نشان بدهند، اعمال خشن و ناروا دست مى زنند و این كار را از محیط خانه آغاز مى كنند. در پاره اى از مواقع، با پدر و مادر به سختى مخالف مى كنند و از دستورشان سرباز مى زنند. پدربزرگ و مادربزرگ را به باد مسخره مى گیرند. به اطفال خانواده امر و نهى مى كنند و گاهى آنان را مى زنند. به كلفت و نوكر زور مى گویند. در غذا و لباس بهانه جویى مى كنند. فریاد مى كشند و عربده مى زنند تا اهل خانه را به خود متوجه كنند و آنان را مرعوب خویش سازند. این كارها عكس العمل حقارت موهومى است كه آنان از دوران كودكى خود به خاطر دارند.

هدف این جوانان در اعمال تند و نادرستى كه مرتكب مى شوند آن است كه خود را بنمایانند. اظهار وجود كنند. شخصیت خویش را اثبات نمایند. اعضاى خانواده را از قدرت و نیرومندى خود آگاه سازند و به همه بفهمانند كه ما كودك دیروز نیستیم، دوره ضعف ما سپرى شده و اكنون روز توانایى و برترى ماست.

نگرانى از آینده

دوم. ضعف و حقارت دیگرى كه جوانان در ضمیر خود احساس مى كنند. نگرانى و تزلزلى است كه نسبت به آینده خویش دارند. جوانان به كشش ‍ طبیعى، عاشق آزادى و استقلال اند.

مى خواهند هر چه زودتر خود را از قید وابستگى پدر و مادر برهانند و از طفیلى گرى خلاص شوند، ولى اعتماد به نفس ندارند و خود را از راهنمایى و حمایت والدین بى نیاز نمى بینند و همین احساس ضعف و نیازمندى، آنان را به عكس العمل هاى نامطلوب وا مى دارد.

براى جوانان، زمان بلوغ، زمان پرواز از آشیانه هاست. زمانى است كه مى توانند تنها و آزاد به سوى انجمن ها و مجامع جوانان بگریزند، در حالى كه هنوز از جدایى و تنهایى وحشت دارند. همین تفاوت بین خواسته ها و قدرت آن ها سبب مى شود كه جوانان غالبا رفتارى زننده و ناموزون پیدا كنند.(۹۶)

حركات بچه گانه

بعضى از جوانانى كه به دنبال آزادى و استقلال مى روند و آرزوى جدایى از پدر و مادر در دل مى پرورند، هر چه ناتوان تر مى شوند، از این تنهایى بیشتر مى ترسند و نسبت به والدین خشن تر و گستاخ  تر مى گردند.

از این رو بیشتر به حركات بچه گانه دست مى زنند. پسرى كه فحش مى دهد، خشونت مى كند، در را به هم مى كوبد. سر میز غذا دیر حاضر مى شود و به طور كلى غیرقابل تحمل است، مسلما بر اثر بلاتكلیفى شدید روحى است. او استقلال مى طلبد و در عین حال از آزادى مى ترسد و به علت عقده هاى روانى ناشى از آن است كه ستیزه جویى مى كند.(۹۷)

این قبیل جوانان اگر از كارهاى زننده و ناروا بپرهیزند، به شخصیت و محبوبیت خود آسیب نرسانند، و حدود و حقوق پدر و مادر را محترم شمارند، مى توانند با راهنمایى و كمك آنان، مشكلات خویش را حل كنند و به آسانى نقایص خود را جبران نمایند و در پرتو سازگارى و حسن تفاهم خانوادگى، راه ترقى و استقلال را با سرعت بپیمایند و آینده پرفروغ و درخشانى را براى خود پایه گذارى كنند.

پدران و احساس حقارت

بعضى از پدران نیز از یك یا چند جهت گرفتار عقده خود كم بینى هستند و در خویشتن احساس حقارت مى كنند و بر اثر آن خشن و تندخو، برترى طلب و تفرق جو، و غیرقابل تحمل مى شوند و براى جبران حقارت خویش به كارهاى غیرعادى و نامطلوب دست مى زنند.

اینان براى آن كه در كشور كوچك خانواده قدرت خود اثبات نمایند، با كودكان و دیگر افراد منزل بدرفتار مى شوند فریاد مى كشند. دشنام مى گویند. گاهى اطفال را مى زنند. در محیط منزل ایجاد رعب و هراس ‍ مى نمایند و تمام اعمال ناپسند خویش را در حساب تربیت پدرى و انضباط خانوادگى مى گذارند و مى خواهند به این عناوین كارهاى زشت و نادرست خود را صحیح و مستحسن وانمود كنند.

پدر تفوق طلب و از خودراضى در كارهاى اطفال و سایر اعضاى خانواده بى گذشت و سختگیر است. لغزش یا اشتباه كوچك آنان را بزرگ تلقى مى كند و بدون چشم پوشى، مورد مواءخذه و كیفرشان قرار مى دهد، ولى كارهاى بد و اعمال قبیح خود را ناچیز مى گیرد و به احدى اجازه نمى دهد به او اعتراض نماید یا لااقل تذكر دهد.

پدران خودپسند

مثلا، پدر خودپسند و برترى طلب، متوقع است وقتى به خواب مى رود، تمام اعضاى خانواده به احترام او سكوت كنند.

هیچ كس حرف نزند و هیچ صدایى نباشد تا خوب بخوابد و استراحت كامل نماید. اگر اتفاقا بچه اى فریاد كند یا بر اثر وزش باد، درى به هم بخورد و صدا كند یا چیزى به زمین بیفتد و او از خواب بپرد، طوفانى برپا مى كند و تمام اهل خانه را مورد توبیخ و تعرض قرار مى دهد. ولى در نظر این پدر خودخواه، استراحت و آسایش دیگران اهمیت و ارزشى ندارد. موقعى كه تمام اعضاى خانواده در خواب هستند، به خود حق مى دهد فریاد بزند. داد كند.

درها را به هم بكوبد. همه را با ناراحتى از خواب بیدار نماید و براى احدى حق اعتراض نباشد.

سختگیرى هاى بى مورد

اطفال این خانواده، بر اثر سختگیرى هاى بى مورد پدر، خشمگین و عصبى بار مى آیند و همواره در خود احساس ذلت و خوارى مى كنند و رفته رفته دچار عقده حقارت مى شوند. اینان در طول ایام كودكى ناچارند به همه سختى ها و ناراحتى تن در دهند و با شرایط موجود بسازند، زیرا خردسال و ضعیف اند و نمى توانند در مقابل رفتار خشن پدر نیرومند خود، عكس العملى نشان بدهند و از خویشتن دفاع نمایند.

مشكل بزرگ در این خانواده، زمانى آغاز مى شود كه اطفال، ایام كودكى را طى مى كنند و به منزل جوانى و نیرومندى قدم مى گذراند، در حالى كه ضمیرشان آكنده از خاطرات تلخ و ناراحت كننده دوران خردسالى است و از عقده حقارتى كه بر اثر سخت گیرى هاى پدر در دل دارند، رنج مى برند.

پدر و فرزند ناسازگار

در چنین خانواده اى، از یك طرف پدر خودپسند مى خواهد مثل گذشته تفوق طلب و بلند پرواز باشد و حقارت هاى درونى خویش را با سخت گیرى و تحكم بر فرزندان جوان خود جبران نماید و از طرف دیگر، فرزندان جوان، كه اكنون قوى و نیرومند شده اند، نه تنها مانند دوران كودكى مطیع پدر سخت گیر خود نیستند، بلكه چون خودشان نیز گرفتار عقده حقارت اند، مى خواهند هم مانند پدر، با قدرت نمایى اظهار وجود كنند، اعضاى خانواده را مرعوب خود سازند، زمام امور را در دست گیرند و بدین وسیله حقارت درونى خویش را جبران نمایند.

بدیهى است در چنین شرایطى، خانواده كانون مشاجره ناسازگارى و میدان جنگ و ستیز خواهد شد. فرزندان جوان در مقابل پدر مى ایستند و براى پیشبرد مقاصد خویش مقاومت مى كنند. در نتیجه، امنیت و آسایش از آن خانه رخت بر مى بندد و طوفان اختلاف، زندگى را غیرقابل تحمل مى سازد.

علاج ناسازگارى

در این قبیل موارد باید پدران و فرزندان جوان، پیرو عقل و مصلحت باشند. خودسرى و لجاج را ترك گویند و از تمایلات نادرست خویش چشم پوشى نمایند تا بتوانند با همكارى یكدیگر مشكلات را حل كنند، موجبات سازگارى و حسن تفاهم را فراهم آورند، و عمرى در كنار هم به زندگى گرم و صمیمانه ادامه دهند.

وظیفه پدران و فرزندان

باید پدران خیلى زود به خود آیند، روش هاى نامطلوب گذشته را ترك گویند و فكر تفوق طلبى را از صفحه خاطر بزدایند.

شخصیت فرزندان خود را محترم شمارند و به فرموده رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله ، جوانان را وزیر خانواده بدانند. با سخنان آمرانه و خشن تحقیرشان نكنند ت با آن ها مانند یك دوست صمیمى و مشاور زندگى رفتار نمایند و با این عمل، احساس پستى و ذلتشان را برطرف سازند و عقده حقارتشان را بگشایند و حالت روانى آنان را تدریجا به وضع عادى برگردانند.

باید فرزندان جوان نیز وضع خود را به درستى تجزیه و تحلیل كنند. فرداى خود را در نظر بگیرند و از نیروى جوانى امروز خویش سوء استفاده نكنند. به تجاوزكارى و تعدى دست نزنند. از انتقامجویى و كینه توزى بپرهیزند، و به این نكته جدا متوجه باشند كه گستاخى و ستیزه جویى، تخریب و تهاجم، و هتك حرمت و اهانت، نه تنها حقارتشان را جبران نمى كند و به آنان شخصیت و ارزش اجتماعى نمى بخشد، بلكه برعكس، پستى و حقارت آن ها را افزایش مى دهد و تا پایان عمر سرافكنده و شرمسارشان مى دارد.

اگر پدران و فرزندان وظایف خود را به درستى تشخیص دهند و عملا رفتار و گفتار خویش را با برنامه هاى دینى و علمى منطبق نمایند، از خودپسندى و توقعات ناشى از آن صرف نظر كنند و به تكریم شخصیت یكدیگر قانع باشند، اختلاف و تشاجر، جاى خود را به سازگارى و محبت مى دهد و محیط خانه از نعمت دوستى و همكارى برخوردار مى گردد.

پدران برترى طلب

برعكس، اگر پدران بخواهند همچنان برترى طلب و تفوق خواهند باشند و براى جبران حقارت درونى خود، با دختران و پسران جوان خویش مانند دوران كودكى آنان رفتار نمایند، آمرانه سخن بگویند و با خشونت و تندى به آن ها دستور بدهند و شخصیتشان را در هم بشكنند، و همچنین اگر فرزندان جوان بخواهند به جبران حقارت هاى ایام كودكى در مقابل پدران سختگیر خود مقاومت كنند، از دستورشان سر باز زنند، با كلمات ركیك با آن ها سخن بگویند و از آنان با اسائه ادب و اهانت انتقامجویى نمایند، اختلاف و ناسازگارى اوج مى گیرد و روز به روز بر شدت آن افزوده مى شود. زیرا از یك طرف، پدر براى آن كه برترى و تفوق خود را در خانواده محافظت كند و ضعف خویش را در برابر فرزندان جوان و نیرومند پنهان نماید، بیش از پیش سخت گیر مى شود و با خشونت زیادترى قدرت نمایى و اظهاروجود مى كند، و از طرف دیگر، جوانان نیز كه از فشارهاى تحقیرآمیز دوران كودكى خشمگین و ناراحت هستند، مى خواهند هر چه بیشتر خود را بنمایانند و ضعف و حقارت گذشته خود را با قدرت نمایى هاى پدر، عكس العمل موهن نشان مى دهند و فریادهاى آمرانه او را با كلمات زننده و لبخندهاى تمسخرآمیز پاسخ مى گویند. واضح است كه زندگى در چنین شرایطى براى اعضاى خانواده طاقت فرسا و غیرقابل تحمل خواهد بود.

توهم حقارت

بعضى از پدران و مادران كه ضمیرى آرام و رونى مطمئن دارند و از احساس ‍ حقارت یا عقده حقارت منزه و مبرى هستند، در محیط خانه، با روش ‍ صحیح و عاقلانه رفتار مى كنند و كودكان خود را به شایستگى پرورش ‍ مى دهند. ولى موقعى كه فرزندانشان به بلوغ و جوانى مى رسند و به اقتضاى دوران شباب، تشخص طلب و استقلال خواه مى شوند، والدین از مشاهده وضع آن ها دچار توهم حقارت مى شوند و احساس ناراحتى و نگرانى مى كنند. خود را ضعیف و حقیر مى پندارند و قدرت خویش را در محیط خانه متزلزل مى بینند. فكر مى كنند كه تا دیروز فرمانرواى مطاع خانواده بودیم و فرزندان، پیش از بلوغ از ما اطاعت مى كردند، ولى اكنون كه به مرحله بلوغ و جوانى رسیده اند، طرز تفكرشان تغییر كرده و رفتارشان دگرگون شده است، از استقلال و آزادى دم مى زنند و طبق میل خود رفت و آمد مى كنند و به ما بى توجهى ندارند.

نگرانى بى مورد

او اصلا به من اعتنا نمى كند و همیشه مخالفت مى نماید. گاه اصلا جواب نمى دهد و گاه در را به هم مى زند و خارج مى شود. هر چه مى كند، بدون اطلاع من و موافق میل خود اوست. تصور مى كنید چنین جوانى، با این سن و سال كم و این همه بدى، قابل اصلاح است؟ نمى دانم چرا این طور شد. او سابقا خوب بود.(۹۸)

من به كلى عقلم را از دست داده ام. خیال مى كنم او از من بدش مى آید.

در حالى كه ما هر چه مقدورمان بود، براى او انجام دادیم و هیچ چیزى از او دریغ نداشتیم. عیب این جاست كه من و شوهرم همیشه احساس مى كنیم او مى خواهد چیزى بگوید، اما هر بار در عین انتظار ما خاموش مى ماند. او همیشه حرف هایش را به من مى گفت، اما حالا وقتى از او مى پرسم كجا مى روى، فقط مى گوید: یك پسر.(۹۹)

به این قبیل پدران و مادران باید گفت آیا به خاطر دارید كه فرزندان شما، وقتى طفل بود، در آغاز راه رفتن، دستش را به مادر مى داد و مدتى با كمك او قدم او بر مى داشت؟ به خاطر دارید روزى كه نیرومند شد، آزادش ‍ گذارید تا خود مستقلا و بدون اتكاى به دیگرى راه برود؟ آیا راه افتادن به موقع كودك شما، دلیل سلامت استخوان بندى و عضلات او نبود؟ آیا آن روز، پدر و مادر از مشاهده استقلال بچه خود مضطرب و نگران شدند؟ آیا از این كه طفل آن ها در راه رفتن از كمك والدین بى نیاز شد، در خود احساس ‍ حقارت كردند؟ آیا نه این بود كه اگر بچه آن ها در موقع خود، به راه نمى افتاد متاءثر و ناراحت مى شدند؟

پس چرا امروز، این پدران و مادران، از استقلال طلبى جوانان خود، كه پایه تحرك اجتماعى آنان است. اظهار ناراحتى مى كنند؟ آیا فرزندان جوان آن ها

باید همچنان كودك و طفیلى باقى بمانند؟ آیا نباید از صف اطفال خارج شوند و به گروه مردان و زنان جامعه بپیوندند و خود مستقلا در مسیر اجتماع قدم بر دارند؟

استقلال طلبى جوانان

استقلال طلبى، یكى از تمایلات پرارزشى است كه به قضاى حكیمانه الهى در نهاد جوانان آفریده شده است. این تمایل پایه اساسى اعتماد به نفس و مقدمه پیروزى هاى اجتماعى نسل جوان است. پدران و مادران فهمیده و دانا، نه تنها از استقلال خواهى فرزندان جوان دچار نگرانى و احساس ‍ حقارت نمى شوند، بلكه از بروز به موقع آن، كه نشانه سلامت جسم و جان آنان است، دل شاد مى گردند. همان طور كه از راه رفتن مستقل آن ها در ایام كودكى خوش حال و مسرور شدند.

نیاز جوان به راهنمایى

براى آن كه جوانان در اعمال تمایل استقلال و آزادى تندروى نكنند و در آغاز شباب، كه حساس ترین ایام تحول زندگى آنان است، دچار غرور و خودسرى نشوند و موجبات بدبختى خویش را فراهم ننماید، لازم است همواره به این نكته متوجه باشند كه احترام به استقلال و آزادى آنان بدان معنى نیست كه خود به تنهایى در تمام امور تصمیم بگیرند و هر كارى را كه بخواهند انجام دهند. جوانان، خام و بى تجربه هستند. خیلى زود از مسیر مصحلت منحرف مى شوند و باعث تیره روزى خود مى گردند.

جوانان به راهنمایى والدین و دیگر افراد دانا احتیاج شدید دارند.

باید از معلومات و تجارب آنان استفاده كنند و با تذكراتشان راه را از بى راهه تمیز دهند و خویشتن را از خطرات گوناگون زندگى محافظت نمایند.

روزى كه بچه مستقلا به راه مى افتد، پدر و مادر دست و پاى او را نمى بندند و مانع راه رفتنش نمى شوند او آزادانه در محیط منزل مى گردد و از این سو به آن سو مى رود، ولى احتیاج به مرقبت شدید دارد. زیرا طفل است و خیر و شر خود را تشخیص نمى دهد. اگر او را به حال خود واگذارند و در راه رفتن آزاد باشد، خود را به خاطرات سوختن، سقوط از بلندى، خفه شدن در آب و حوادثى نظایر این ها دچار مى كند و در نتیجه حیات و یا لااقل سلامت خود را از دست مى دهد.

كودك عاشق بازى است و چون در راه رفتن استقلال دارد، با شتاب خود را به حوض و یا استخر مى رساند دست را تا كتف در آب فرو مى برد وقتى مادر مى رسد و او را از آب دور مى كند، خشمگین مى شود فریاد مى زند خود را به زمین مى كوبد كه چرا مادر مزاحم من شده است، ولى مادر بر اساس مصلحت از او سلب آزادى كرده است. بچه عاشق آب بازى است و مادر عاشق زندگى و سلامت كودك است. طفل در كنار حوض لذت آب بازى را درك مى كند، ولى خطر مرگ را نمى فهمد. مادر موظف است همه جا به مراقبت هاى خود ادامه دهد تا كودك رشد كند و خود شخصا سلامت و خطر را تشخیص دهد، آن گاه آزادش مى گذارد.

آزادى در حدود مصلحت

جوانان نیز به كشش طبیعى، استقلال طلب مى شوند. مى خواهند آزادانه محیط اجتماع بگردند و از این سو به آن سو بروند.

پدران و مادران فهمیده و متوجه، با آزادى و استقلالشان مخالفت نمى كنند و مانع تحرك اجتماعى آنان نمى شوند. ولى موظف اند از آن ها مراقبت نمایند و خیر و شرشان را خاطرنشان سازند و از كارهاى زیان بخش و نادرستشان باز دارند.

بعضى از جوانان تذكرات یا مخالفت هاى والدین را به سلب آزادى تفسیر مى كنند و ناراضى و خشمگین مى گردند. این قبیل جوانان باید بدانند كه آزادى با لاابالى گرى فرق دارند. پدران و مادران دانا و مآل اندیش در مواردى كه تذكراتى مى دهند، یا جوانان را از پاره اى از اعمال منع مى نمایند، به طور تأمین سعادت و خوشبختى فرزندان و بر اساس مصلحت و خیرخواهى است. اگر جوانان آن تذكرات را بپذیرند و عملا به كار بندند، خود از فواید آن ها برخوردار مى گردند.

كهنسالان و احساس حقارت

پدربزرگ ها و مادربزرگ ها نیز بر اثر ناتوانى روزافزون پیرى، در خود احساس ضعف و حقارت مى كنند و مى كوشند از هر راهى كه ممكن است، قدرتى به دست آورند و به وسیله آن، حقارت خویش را جبران نماید.

اینان به خاطر دارند كه دیروز قوى و توانا بودند و اینك فرسوده و ناتوان شده اند اعصاب پولادینشان لرزان گردیده و قواى بدنشان به سستى گراییده است. چشمشان كم فروغ و گوششان ضعیف و اندامشان سست شده و قدرت فعالیت و تحرك را از دست داده اند. دیروز خود حامى دگران بودند و امروز مانند كودكان به حمایت و دستگیرى دگران نیاز دارند.

ضعف واقعى

ناتوانى و عجز ایام پیرى، یك ضعف تخیلى و حقارت موهوم نیست كه با تجزیه و تحلیل روانى بتوان آن را برطرف كرد، بلكه یك ضعف واقعى و حقیقى است كه دامنگیر كهنسالان مى شود و روى تمام قواى آن ها اثر نامطلوب مى گذارد.

بسیارى از دانشمندان بزرگ و ادباى عالى قدر، كه خود به ایام كهولت رسیده و ذلت و خوارى آن را احساس كرده اند، پیرامون آن سخن ها گفته و بنام روزگار از عوارض موهن و تحقیر آمیزش گله ها كرده اند.

حكیم ابوالقاسم فردوسى مى گوید:

الا اى بر آورده چرخ بلند

چه دارى به پیرى مرا مستمند

چو بودم جوان در برم داشتى

به پیرى چرا خوار بگذاشتى

همى زرد گردد گل كامكار

همى پرنیان گردد از رنج خار

دوتا گشت آن سرو نازان به باغ

همان تیره گشت آن گرامى چراغ

به كردار مادر بدى تاكنون

همى ریخت باید ز رنج تو خون

وفا و خرد نیست نزدیك تو

پر از رنجم از رأی تاریك تو

مرا كاش هرگز نپروردیى

چو پرورده بودى نیازردیى

هر آن گه كه زین تیرگى بگذرم

بگویم جفاى تو با داورم

بنالم ز تو پیش یزدان پاك

خروشان به سر بر پراكنده خاك

جوانان و پیران، هر دو از یادآورى ایام گذشته خود احساس حقارت مى كنند، با این تفاوت كه گذشته جوانان، ضعف دوران كودكى است و گذشته پیران و قوت و نیرومندى ایام جوانى است.

احساس حقارت كهنسالان به مراتب شدیدتر و خطرناك تر از جوانان است.

راه نشیب زندگى

جوانان راه فراز زندگى را مى پیمایند و به سوى قدرت پیش مى روند، هر روز كه بر آنان مى گذرد، نیرومندتر مى گردند و رفته رفته نگرانى هاى گذشته را فراموش مى كنند و عقده حقارتشان خود به خود گشوده مى شود. ولى پیران، در راه نشیب زندگى قدم بر مى دارند و هر روز كه بر آنان مى گذرد، ناتوان تر مى شوند و قهرا احساس ضعفشان شدیدتر و عقده حقارتشان محكم تر مى گردد.

كهنسالان، كه از نظر قواى جسمانى ضعیف اند و نمى توانند مانند جوانان با عربده و فریاد یا تخریب و تهاجم، قدرت نمایى و اظهار وجود نمایند، براى آن كه از گردونه خانواده خارج نشوند و تمام ارزش و شخصیت خود را از كف ندهند، كوشش مى كنند تا از راه هاى ممكن براى خود جایى باز كنند و با به دست آوردن قدرتى، خود را به حساب بیاورند و بدین وسیله حقارت خویش را بپوشانند.

یكى از مجارى كسب قدرت، براى تمام طبقات مردم، در همه ادوار زندگى، گردآورى ثروت و جمع مال است. بیشتر مردم ثروتمندان را نیرومند و مهم تلقى مى كنند و آنان را با دیده تكریم و احترام مى نگرند.

پیران و كسب قدرت

ثروت مى تواند بسیارى از نقایص و عیوب را بپوشاند و به آدمى جمال و زیبایى اجتماعى ببخشد.

براى سالخوردگان، متناسب ترین وسیله قدرت یابى و تفوق جویى، كه با مزاج ناتوانشان سازش دارد، گردآورى ثروت است.

اینان مى توانند از راه جمع مال، كسب نیرو كنند و بدین وسیله برترى خود را اثبات نمایند و ضعف و حقارت خویش را بپوشانند.

حرص كهنسالان

به همین جهت است كه آدمى وقتى پیر مى شود، به طور آگاه یا ناآگاه، در ثروت اندوزى حریص تر مى گردد و بیش از پیش به اموال خود دلبستگى و علاقه نشان مى دهد.

( قال رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله : یهرم ابن آدم و تشب منه الثنتان الحرص و الامل ) .(۱۰۰)

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده است: فرزند آدم، به پیرى مى رسد، ولى دو صفت در وجودش جوان مى شود و شكوفان مى گردد. یكى حرص است و دیگرى آرزو.

( و عنه صلى‌الله‌عليه‌وآله : الشیخ شاب فى طلب الدنیا ) .

و نیز فرموده است: پیر و سالخورده و ناتوان در دنیاطلبى جوان و تواناست.

گردآورى مال

بعضى از كهنسالان با جمع آورى مال كسب قدرت مى كنند و از این راه به تفوق و برترى نایل مى شوند و مورد توجه خانواده و اجتماع قرار مى گیرند. ضمنا، افراد طمعكار، براى آن كه از ثروت آنان نصیبى به دست آرند، گرد آن ها جمع مى شوند و با تمجید و تملق، با خضوع و تذلل، حداكثر تكریم و احترام را نسبت به آن ها معمول مى دارند، به این امید كه عواطف آنان را به خود جلب كنند و از ثروتشان بهره شایانى ببرند. واضح است كه ضعف و حقارت از این قبیل سالخوردگان، بر اثر ثروتى كه در اختیار دارند، جبران مى شود، و خواهش برترى طلبى و تفوق جویى آنان بدین وسیله ارضا مى گردد.

مداخله در امور دگران

بعضى از كهنسالان كه فاقد ثروت اند، براى آن كه خود را بنمایانند و اظهار وجود نمایند، به اظهارنظر در كارهاى دگران مى پردازند. در محیط خانواده به كودكان تندى و خشونت مى كنند.

به جوانان اندرز و نصیحت مى گویند یا آنان را مورد توبیخ و سرزنش قرار مى دهند. در كارهاى میانسالان تفتیش و تفحص مى كنند و بدون این كه از آنان خواسته باشند، اظهارنظر مى نمایند.

در محیط اجتماع نیز همین برنامه را پیاده مى كنند و تا جایى كه دستشان برسد، در كوچه و بازار، در كوى و برزن، و مسجد و معبد در امور مردم مداخله مى نمایند و نسبت به اعمالشان نظر موافق با مخالف مى دهند. گاهى در این كار آن قدر زیاده روى مى كنند كه همه را به ستوه مى آورند.

اندرزگویى بى حساب

ویل دورانت مى گوید:

یكى از مسائل دقیق روان شناسى امروز این است كه آیا جوانان در ارتكاب محرمات بیشتر لذت مى برند یا پیران در تخطئه و نكوهش آنان.

از نظر اخلاق، زندگى دو دوره دارد: دوره نخستین، فرو رفتن در لذات و شهوات است. دوره دوم پند و نصیحت به دگران. در این دوره، شهوات به حزم و احتیاط بدل مى گردد و طوفان امیال رنگ اندرز به خود مى گیرند. مزاج تغییر مى یابد و پیران بر جوانان نمى بخشایند.(۱۰۱)

مادرم همیشه و در همه جا حضور دارد، هرگز فرصتى براى طرح مسائل دو نفره با شوهرم دست نمى دهد. خوب به خاطر دارم كه روزى با لحنى مهربان و بسیار مؤ دب از مادرم خواستم كه لحظه اى ما را تنها بگذارد تا حرف هایمان را بزنیم، اما او آن چنان با صداى بلند گریست و چنان به هق هق افتاد كه ترسیدم گرفتار شوك عصبى شده باشد و صرف نظر كردم.

این گوشه اى از حرف هاى دخترى جوان است كه بتازگى ازدواج كرده و با مادرش زندگى مى كند.(۱۰۲)

جلب توجه و اظهار وجود

بعضى از سالخوردگان براى اظهار وجود و جلب توجه دگران، گاهى قصه هاى عجیب و غیرواقعى را به عنوان مشاهدات ایام عمر خویش نقل مى كنند. گاهى خود را قهرمان وقعایع مهم و پرهیجان معرفى مى نمایند. گاهى روزگار گذشته و حال را با هم مى سنجند و بر خوبى هاى گذشته افسوس مى خورند و از بدى هاى كنونى ابراز تاءسف مى كنند. آنان در این قبیل گفتار و رفتار یك هدف اساسى دارند و آن این كه در مقابل دگران عرض اندام كنند.

تفوق و برترى خود را نشان بدهند. ضعف خویشتن را بپوشانند و از احساس حقارت درونى بكاهند.

ناگفته نماند كه قدرت طلبى و برترى جویى همه سالخوردگان یكسان نیست. بعضى از آنان بیمارى خودپرستى دارند و بیش از حد عادى اسیر تفوق طلبى هستند و با روش هاى نادرست و افراطى خویش، زندگى را بر اعضاى خانواده تلخ و غیرقابل تحمل مى سازند.

پیران تندخو

عصبانیت و تحریك پذیرى سالخوردگان. اینان نه تنها خودپرست و حساس بوده و زود گریان مى شوند، بلكه گاهى واكنش هاى خشمگینى، زورگویى، دیكتاتورى و سوظن از خود نشان مى دهند و زندگى را بر اطرافیان خود حرام مى كنند. روى هم رفته مى توان گفت كه دو گروه از سالخوردگان، از جهت رفتار، بیشتر جلب نظر مى كنند. یا اینان افرادى آرام و خوش مشرب و بساز و خندان هستند و یا بالعكس، كژخو و عصبانى و بهانه جو و حتى پارانوئیاك مى باشند كه حق نفس كشیدن به كسى نمى دهند و دمار از روزگار اطرافیان بر مى آورند.(۱۰۳)

سالخوردگان بى ایمان

اگر جوانان و میانسالان نسبت به سالخوردگان سخت گیرى كنند، به آنان میدان خودنمایى و عرض وجود ندهند، و با تندى و خشونت، آن ها را از كارهایى كه در پیش گرفته اند، منع نمایند، ممكن است گروهى از آنان به عزلت و انزوا بگرایند و بدون آن كه آسیبشان به كسى برسد، باقیمانده عمر را با سكوت و تنهایى بگذراند. ولى گروه دیگر، اگر بى ایمان و نادان باشند، ممكن است براى جبران حقارت خود به عكس العمل هاى خطرناك دست بزنند و در خانواده و اجتماع مفاسد بزرگى به بار بیاورند. دختران منزه را رمى به بى عفتى كنند. به پسران پاك دامن و شریف تهمت بزنند. بین زنان و شوهران جدایى بیفكنند. دختران را بر ضد مادران و پسران را بر ضد پدران تحریك نمایند و محیط خانه را دچار بى نظمى و اختلال كنند. در اجتماع نیز جوانان را بر بزرگسالان بشورانند. بین مردم تفتین و افساد كنند. بذر اختلاف و ناسازگارى بیفشانند. افراد را به جان هم بیندازند. خلاصه، براى آن كه خود را منشاء اثر نشان بدهند و توجه دگران را به خویشتن معطوف دارند، ممكن است مرتكب انواع گناهان و پلیدى ها بشوند و زیان هاى غیرقابل جبرانى به بار بیاورند.

به فرموده امام هادىعليه‌السلام :

( من هانت نفسه فلا تاءمن شره .)

كسى كه خود را ناچیز و خوار مى یابد و در باطن احساس ذلت و حقارت مى كند، از شر او ایمنى نداشته باش.

گرچه در ایام پیرى نیروهاى جسم و جان ضعیف مى شوند و آدمى من حیث المجموع ناتوان مى گردد، ولى بعضى از صفات روحى و معنوى، نه تنها در پیرى ضعیف نمى شوند، بلكه فروغ زیادترى به خود مى گیرند و ظهور بیشترى پیدا مى كنند.

دكتر شاك و همچنین محققین دیگر پى برده اند كه مردم باهوش و زیرك، در پیرى خیلى زیرك تر و باهوش تر مى شوند، در حالى كه آدم هاى كودن، كودن تر مى گردند.(۱۰۴)

عقل و جهل كهنسالان

( قال على عليه‌السلام : اذا شاب العاقل شب عقله و اذا شاب الجاهل شب جهله ) .(۱۰۵)

علىعليه‌السلام فرموده است: وقتى افراد عاقل پیر مى شوند، نیروى عقل در نهادشان جوان مى گردد و موقعى كه اشخاص جاهل به پیرى مى رسند، جهل و نادانى در وجودشان جوان مى شود.

پیران نادان

كسانى كه در جوانى و میانسالى، بر اثر یك یا چند عقده حقارت، گرفتار بیمارى خودپرستى و برترى طلبى بوده اند و با روش هاى جاهلانه، به حقوق و حدود دیگران تجاوز مى كرده اند، وقتى به پیرى مى رسند و حقارت كهولت، ضمیمه حقارت هاى گذشته آنان مى گردد، خودپرست تر مى شوند و اعمال جاهلانه و رفتار ناپسندشان مى باید. ضرر ایام پیرى این قبیل افراد به مراتب از دوران جوانى و میانسالى آن ها بیشتر است، زیرا اینان در طول عمر خود تجربه ها آموخته اند و اكنون مى توانند براى نیل به مقاصد شوم خویش، نقشه هاى خطرناكى طرح كنند و به دست دگران آن را به موقع اجرا بگذارند و مفاسد بزرگ و غیرقابل جبرانى به بار بیاورند.

مجلس اوس و خزرج

شاس بن قیس پیرمرد فرتوتى بود كه در كفر و بى ایمانى پافشارى مى كرد. نسبت به مسلمین كینه و دشمنى داشت، و درباره آنان به شدت حسد مى برد. روزى بر جمعى از اصحاب پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله ، از قبیله اوس و خزرج، گذر كرد و دید آنان در یك مجلس گرد هم نشسته و در كمال صفا و برادرى با یكدیگر سخن مى گویند. او مى دانست كه این دو قبیله در جاهلیت با هم دشمن بودند و از این كه امروز در پرتو اسلام این چنین با هم ماءنوس و مهربان اند سخت ناراحت و خشمگین شد. به جوانى از یهود، كه همراهش ‍ بود، دستور داد برود و در مجلس آنان شركت كند و روز بعاث را به یاد آن ها بیاورد و بعضى از اشعار آن روز را در مجلس بخواند.(۱۰۶)

جوان یهودى وارد مجلس شد و از روز بعاث سخن و گفت و طبق دستور، مأموریت خود را انجام داد. یادآورى آن روز، خاطرات گذشته را بیدار كرد و آتش خشم اوس و خزرج را مشتعل نمود. به هیجان آمدند و در همان مجلس نزاع در گرفت، تا جایى كه بعضى از افراد دو قبیله با یكدیگر گلاویز شدند. یكى گفت ما حاضریم صحنه بعاث را تكرار كنیم. دیگرى گفت ما نیز حاضریم. فورا تصمیم گرفتند. فریادهاى مسلح شوید، مسلح شوید، به هم آمیخت و سرزمین حره به عنوان نبردگاه معین شد و هر دو گروه به راه افتادند. خبر این تصمیم در شهر پیچید و افراد هر قبیله با سرعت به جمعیت خود مى پیوستند و رفته رفته زمینه زد و خورد سخت و خوینى آماده مى شد.

جریان امر به اطلاع رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله رسید. حضرت به معیت جمعى از اصحاب كه در حضورش بودند، حركت كرد و خیلى زود خود را به آن ها رساند.

سخنان رسول اكرم

( فقال یا معشر المسلمین، الله الله ابدعوى الجاهلیة و انا بین اظهركم بعد ان هداكم الله تعالى الى الاسلام و اكرمكم به وقطع عنكم امر الجاهلیة و استنقذكم به من الكفر و الف بینكم ترجعون الى ما كنتم علیه كفارا ) .(۱۰۷)

فرمود: اى مسلمانان، آیا به كشاكش دوران جاهلیت گراییده اید با آن كه در میان شما هستم؟ پس از آن خداوند شما را به دین اسلام هدایت كرد، موجبات عز و عظمتتان را فراهم آورد، پیوندهاى جاهلیت را از شما برید، از كفر و نجاتتان داد و بین شما ایجاد الفت و محبت كرد. آیا مى خواهید روش هاى جاهلیت را در پیش گیرید؟ و به كفرى كه قبلا گرفتار آن بودید بر گردید؟

ندامت اوس و خزرج

سخنان رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله آنان را به خود آورد و دانستند كه این افكار شیطانى، نقشه خائنانه اى است كه دشمن آن ها را طرح كرده انداختند، اشك هیجان و ندامت باریدند، مراتب اطاعت خود را به رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله اظهار داشتند و در معیت آن حضرت، از نیمه راه حره برگشتند. خداوند بالطف خود، آتش فتنه شاس بن قیس را خاموش كرد.

شاس بن قیس و احساس حقارت

شاس بن قیس از كفار مدینه است. او علاوه بر ضعف و شكستگى پیرى، از چند جهت در خود احساس ذلت و حقارت مى كرد. مى دید كه مسلمین روز به روز قوى تر مى شوند و كفار ضعیف تر. مى دید كه مسلمانان در كوچه و بازار كفار را با دیده پستى و تحقیر مى نگرند. مى دید كه ناچارند براى ادامه زندگى با وضعى ذلت بار و تحقیرآمیز به حكومت اسلام جزیه بدهند.

این ها و عوامل دیگرى در شاس بن قیس عقده حقارت به وجود آورده بود. مى خواست در فرصت مناسب عكس العمل مؤثرى نشان بدهد و حقارت درونى خود را جبران نماید و چون پیر و تجربه بود، از اجتماع اوس و خزرج استفاده كرد. نقشه اختلافى را بر اساس تعصب عربیت طرح نمود و به وسیله یك جوان یهودى آن را پیاده كرد. نقشه آن قدر خطرناك بود كه اگر رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فورا اقدام نمى فرمود و آتش فتنه را خاموش نمى ساخت، فساد بزرگى به بار مى آمد و خون هاى زیادى به زمین مى ریخت.

جبران حقارت پیران

براى آن كه پیران سالخورده، بر اثر عقده حقارت، به كارهاى ناروا دست نزنند و موجبات بدبختى خود و دگران را فراهم نیاورند، اولیاى گرامى اسلام پیروان خود را موظف ساخته اند كه در خانواده و اجتماع آنان را مورد كمال توقیر و تكریم قرار دهند و شخصیتشان را گرامى و محترم شمارند، تا بدین وسیله احساس حقارت آن ها جبران گردد.

توقیر كهنسالان

درباره تجلیل و توقیر كهنسالان جامعه نیز روایات بسیارى از رسول اكرم و ائمه طاهرینعليهم‌السلام رسیده كه علماى حدیث آن ها را در باب مخصوصى جمع آورى نموده اند. مجموع آن احادیث روشنگر این حقیقت است كه تكریم و توقیر كهنسالان در مكتب تربیتى اسلام مورد كمال توجه است. به طور نمونه، به بعضى از آن روایات اشاره مى شود:

( قال رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله : من وقر ذا شیبة فى الاسلام امنه الله من فزع یوم القیمة ) .

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده: كسى كه پیر مسلمانى را توقیر و تجلیل نماید، خداوند او را از ترس قیامت ایمن مى دارد.

( جاء شیخ الى رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله فابطاءعوا عن الشیخ ان یوسعوا له فقال صلى‌الله‌عليه‌وآله : لیس منا من لم یرحم صغیرنا و لم یوقر كبیرنا ) .(۱۰۸)

پیرمردى در محضر پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله

پیرمردى حضور رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله شرفیاب شد. كسانى كه در محضر آن حضرت نشسته بودند، مراعات احترامش را ننمودند و در جا دادن به او كندى و تسامح كردند. پیغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله از این رفتار بر خلاف ادب ناراحت شد. به آنان فرمود: كسى كه به خردسالان ما تفضل و ترحم نكند و پیران ما را مورد تكریم و احترام قرار ندهند، از ما نیست و با ما بستگى و پیوستگى ندارد.

روایات اسلامى، از یك طرف مسلمین را به احترام و توقیر سالخوردگان موظف نموده و بدین جهت وسیله حقارتشان را جبران كرده است و از طرف دیگر، براى آن كه كهنسالان از موقع معنوى و مسئولیت سنگین خود آگاه باشند و بر اثر احساس حقارت به گناه و ناپاكى دست نزنند و راه تجاوز و طغیان در پیش نگیرند، به آنان اعلام خطر نموده كه سنشان از چهل سال گذشته، شدید و سختگیر است.

اینان از ارفاق قبل از چهل سالگى بى نصیب اند و تمام اعمال كوچك و بزرگشان مورد محاسبه و مؤاخذه قرار مى گیرد.

مسئولیت پیران

( قال ابو عبدالله عليه‌السلام : ان العبد لفى فسحة من امره ما بینه و بین اربعین سنة فاذا بلغ اربعین سنة اوحى الله عز و جل الى ملكیه قد عمرت عبدى هذا عمرا فغلظا و شددا و تحفظا و اكتبا علیه قلیل عمله و كثیره و صغیره و كبیره ) .(۱۰۹)

امام صادقعليه‌السلام فرموده: بنده الهى تا چهل سالگى در گشایش و توسعه رحمت الهى قرار دارد و چون به چهل سال رسید، خداوند به دو فرشته ثبت اعمالش وحى مى كند كه از این پس بر او سخت بگیرید و با شدت مورد مراقبتش قرار دهید و تمام اعمال وى را از كم و زیاد و كوچك و بزرگ بنویسید.

( قال رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله : من جاوز الاربعین و لم یغلب خیره فلیتجهز الى النار ) .(۱۱۰)

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده است: كسى كه سنین عمرش از چهل سال بگذرد نیكش بر كارهاى بدش فزونى نیابد، خود را براى عذاب الهى آماده سازد.

( عن الصادق عليه‌السلام قال: یا صاحب الشعر الابیض و القلب الاسود امامك النار و خلفك ملك الموت فماذا ترید ان تفعل؟ كنت صبیا و كنت جاهلا و كنت شابا و كنت فاسقا و كنت شیخا و كنت مراثیا فاین انت و این عملك ) .(۱۱۱)

امام صادقعليه‌السلام مى فرماید: اى آن كه موى سفید و دل سیاه دارى، به هوش باش كه پیش رویت عذاب الهى و پشت سرت ملك الموت است.

سفیدمویان سیاه دل

مى خواهى چه كنى؟ روزى بچه بودن و نادان، روز دیگر جوان بودى و گناهر، امروز پیر هستى و ریاكار، تو اكنون كجایى و در چه حالى؟ پس اعمال خوب و پسندیده ات كجاست؟

از مجموع این بحث این نتیجه به دست آمده كه شخصیت و عزت نفس هر فردى، در خانواده و اجتماع باید مورد تكریم و احترام دگران باشد، ولى نباید آدمى بیمارى خودپرستى و برترى طلبى ناشى از حقارت واقعى یا موهوم را با شخصیت انسانى خود اشتباه كند و از دگران توقع برآوردن تمنیات نارواى خویش را داشته باشد. به همان اندازه كه احترام به شخصیت اعضاى خانواده و اجتماع از نظر اخلاقى نافع و سودمند است، همان قدر تن دادن به خودپرستى افراد از خودراضى، مضر و زیان بخش ‍ است.

پرهیز از خودخواهى

راه صلح و سازگارى خانواده و اجتماع این است كه هر یك از افراد تمایل قدرت طلبى خویش را تعدیل نماید. خواهش تفوق جویى خود را با عقل و شرع اندازه گیرى كند. از خودخواهى بپرهیزد. حد و مرز خویش را بشناسند و در شعاع معینى اعمال قدرت نماید. اگر چنین شود، تمایلات متخالف و متضاد، موزون و هم آهنگ مى شوند. اختلاف و ناسازگارى از میان مى رود. جوان و میانسال و كهنسال مى توانند به گرمى و صمیمیت با حسن تفاهم در كنار هم زندگى كنند و ایام حیات را با خشنودى و شادكامى بگذرانند.

( قال على عليه‌السلام : من استصلح الاضداد بلغ المراد ) .(۱۱۲)

علىعليه‌السلام فرموده است: كسى كه بر اضداد غلبه كند و آن هم را با هم سازگار نماید، به مراد خویش نایل مى گردد.

تعادل در نظام خلقت

پروردگار توانا، با اراده حكیمانه خود، بین نیروهاى متضاد جهان تعادل و موازنه ایجاد كرده است و موجودات متخالف عالم را با هم آهنگ ساخته و مكمل یكدیگر قرار داده است و در پرتو آن، به جهان باعظمت، سازمان بخشیده و نظام حكیمانه آن را استوار ساخته است.

( قال على عليه‌السلام : فاقام من الاشیا اودها و نهج حدودها ولام بقدرته بین متضادها و وصل اسباب قرائنها ) .(۱۱۳)

علىعليه‌السلام مى فرماید: خداوند اعوجاج و كجى اشیا را راست گردانید و حدودشان را واضح و روشن ساخت و به قدرت خود، بین موجودات متضاد سازگارى و التیام به وجود آورد و موجبات پیوستگى و تقارنشان را فراهم ساخت.

پیرى از سنن آفرینش

اگر اعضاى خانواده و اجتماع از برنامه تكوینى خداوند پیروى نمایند، كج روى و انحراف را ترك گویند، و تمایلات خویش را به درستى اندازه گیرى كنند، اگر جوانان از خودسرى دست بر دارند و میانسالان از خشونت هاى بى مورد خوددارى كنند، و كهنسالان از توقعات نابه جا چشم پوشى نمایند و هیچ یك از مرز خود قدم فراتر نگذارند، محیط خانه و اجتماع از سازگارى و حسن تفاهم برخوردار مى گردد و افراد، در كنار هم، با گرمى و محبت به زندگى خویش ادامه خواهند داد.