بزرگسال و جوان از نظر افکار و تمایلات جلد ۱

بزرگسال و جوان از نظر افکار و تمایلات0%

بزرگسال و جوان از نظر افکار و تمایلات نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: جوانان و ازدواج

بزرگسال و جوان از نظر افکار و تمایلات

نویسنده: استاد محمد تقی فلسفی (ره)
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 84721
دانلود: 4743


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 15 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 84721 / دانلود: 4743
اندازه اندازه اندازه
بزرگسال و جوان از نظر افکار و تمایلات

بزرگسال و جوان از نظر افکار و تمایلات جلد 1

نویسنده:
فارسی

۸ - نقش اقتصاد در خانواده و اجتماع

( و انه لحب الخیر لشدید)

قرآن كریم

نقش اقتصاد در زندگى بشر

مسئله اقتصاد یكى از اركان اساسى در حیات فردى و اجتماعى بشر است. اقتصاد در شئون علمى و اخلاقى، فرهنگى و تربیتى، اجتماعى و سیاسى، و دیگر امور مربوط به چگونگى زندگى مردم، نقش بزرگى را ایفا مى كند. اقتصاد در خوش بختى و بدبختى، ترقى و انحطاط، پیروزى و شكست، و عزت و ذلت انسان ها اثر عمیق دارد. یك قسم مهم از ناسازگارى ها و اختلافات، تضاد و تشاجر، جنگ و ستیز، و جرم و جنایت كه در خانواده ها و جوامع بشرى به وقوع مى پیوندد و گاهى مفاسد عظیم و غیرقابل جبرانى به بار مى آورد، از مسائل اقتصادى سرچشمه مى گیرد.

بر اثر امور مالى، چه بسیار زنان از شوهران جدا مى شوند.

فرزندان، والدین را ترك مى گویند، برادران و خواهران از یكدیگر قطع رابطه مى كنند. خانواده ها بهم مى ریزند و كودكان بى سرپرست مى شوند. خلاصه، یكى از علل اختلاف و تضاد در خانواده ها مسائل اقتصادى است.

اقتصاد و جنگ

در جامعه نیز یك قسمت قابل ملاحظه از كشمكش ها و اختلاف كه بین افراد یا گروه ها اتفاق مى افتد، یا ملل و اقوام بشرى را رو در روى یكدیگر قرار مى دهد و آتش جنگ را مشتعل مى سازد، منشاء اقتصادى دارد.

اگر سئوال شود كه در جامعه چه چیز سبب جنگ مى گردد، پاسخ قطعى دادن كار آسانى نیست. اعتقاد به این كه عامل اقتصادى سهم به سزایى در ایجاد جنگ دارد و دلایل عینى فراوانى نیز آن را تاءیید مى كند، روز به روز بیشتر مى شود.(۲۸۶)

جامعه شناسان و پایه گذاران مكاتب فلسفى پیرامون مسائل اقتصادى بحث و گفت و گوى بسیار نموده و نقش آن را در جوامع بشرى و اداره امور زندگى توضیح داده اند. بعضى از آنان، در شناخت ارزش هاى اقتصادى، از واقع بینى بازمانده و به راه مبالغه و افراط گراییده اند.

مكتب كمونیسم و نظریه افراطى

مكتب كمونیسم امر اقتصاد را بیش از حد واقعى اش مهم شمرده و درباره تأثیر آن در مظاهر مختلف زندگى زیاده روى كرده است. پیروان این مكتب تصور نموده اند كه اقتصاد، یگانه عامل اساسى تطورات اجتماعى و منشاء تمام دگرگونى هاى مادى و معنوى در جوامع بشرى است. اینان عقیده دارند كه چگونگى روبناهاى اجتماعى، از قبیل مذهب، حكومت، قانون، اخلاق، عقاید و افكار، و نظایر این ها ناشى از چگونگى تولید است و عامل دیگرى در آن ها نقش اساسى ندارد.

اقتصاد و روبناهاى اجتماعى

عامل تعیین كننده هر عصرى، چگونگى تولید همان عصر است.

تاءسیسات اجتماعى هر زمان بر پایه اقتصادى همان زمان بنا شده است. به زبان علمى تر، روبناهاى هر دوره، مولود مناسبات اقتصادى و بالاخره چگونگى تولید همان دوره مى باشد.

مذهب، سیاست، حقوق، هنر، آداب، و امثال آن ها، همه محصول وضع اقتصادى و چگونگى تولید است و اگر در طى قرون، آداب و سیاست و هنر و قوانین تغییر مى یابد و رو به تكامل مى رود، جز این نیست كه قواى تولیدى و روابط اقتصادى، طى زمان، رو به تغییر و در حال تكامل است.(۲۸۷)

رابطه تكامل و اجتماعى و تكامل تولید

مكتب كمونیسم، بر پایه اصالت اقتصاد بنیان گذارى شده است. طرفداران این مكتب تمام توجه خود را به مسئله اقتصاد معطوف داشته و از سایر ذخایر فطرى و سرمایه هاى طبیعى انسان، كه منشاء بسیارى از فعالیت هاى فردى و اجتماعى است، غافل مانده اند. در این مكتب، اقتصاد زیربناى تمام امور اجتماعى و عامل تعیین كننده شئون بشرى در همه مظاهر زندگى شناخته شده است. طبق این نظریه، تكامل اجتماعى از تمام جهات و جوانب تابع تكامل تكامل تولید است و حاكم مطلق در زندگى انسان ها اقتصاد است. بر این اساس، تمام افكار اجتماعى، سجایاى انسانى، مكارم اخلاقى، عقاید مذهبى و مقررات قانونى در همه جوامع بشرى به اوضاع و احوال اقتصادى و چگونگى تولیدشان بستگى دارد.

حقیقت این است كه اقتصاد در زندگى انسان ها نقش بسیار مهمى را ایفا مى كند و بسیارى از امور اجتماعى وابسته به شاءن اقتصادى است. ولى این بدان معنى نیست كه تمام سایر تحولات اجتماعى را معلول چگونگى هاى تولید بدانیم و سایر عوامل را بى اثر پنداشته و به دست فراموشى بسپاریم.

اشتباه مكتب كمونیسم

اشتباه بزرگى كه پایه گذاران مكتب كمونیسم مرتكب شده اند این است كه در بیان ارزش هاى اقتصادى از واقع گویى بازمانده اند. اینان در نظریه خود نسبت به تأثیر اقتصاد در شئون مختلف زندگى بشر مبالغه كرده و آن را یگانه عامل سازنده تمام مظاهر اجتماعى تصور كرده اند. به همین جهت، بسیارى از دانشمندان محقق، این نظریه را نادرست خوانده و از جهات متعدد آن را مورد انتقاد قرار داده اند.

دكتر كارل مى گوید:

كسانى براى ماده اولویت قائل شدند و امور معنوى را در برابر امور اقتصادى قربانى كردند. انسان فقط براى ایجاد و مصرف ساخته نشده، بلكه از آغاز تكاملش به عشق جمال و حس مذهبى و كنجكاوى فكرى و تصور خلاقه و حس فداكارى و زندگى قهرمانى اقبال كرده است. اگر انسان را فقط به فعالیت اقتصادى اش منحصر كنند، مانند آن است كه قسمت بزرگى را از وى بریده باشند. بنابراین، لیبرالیسم و ماركسیسم، هر دو، تمایلات اصلى و طبیعى را پایمال مى كنند.(۲۸۸)

راسل و اقتصاد بودن

راسل مى گوید:

اقتصادیون مرتكب اشتباه گردیده و تصور نموده اند كه محرك اصلى در جامعه شناسى مسئله اقتصاد است. هنگامى كه آسایش با درجه معتدلى تأمین مى گردد، فرد و جامعه، به جاى گردآورى ثروت و انباشتن سرمایه به دنبال قدرت رهسپار مى شوند. حتى اغلب، تمول، به عنوان وسیله اى جهت كسب قدرت به كار مى رود. همچنین اتفاق مى افتد كه در راه تحصیل قدرت از جمع آورى مال صرف نظر مى شود. در تمام امور ملاحظه مى كنیم كه محرك اساسى، مسائل اقتصادى نبوده و عوامل روانى، نظیر قدرت طلبى، انگیزه اصلى را تشكیل مى دهند.(۲۸۹)

نظریه ماركس و جامعه شناسان

ساموئل كینگ مى گوید:

نظریه ماركس، مبنى بر این كه قواى اقتصادى كلیه جنبه هاى دیگر زندگى را تحت الشعاع قرار مى دهد، مبتنى بر حقیقت كامل نیست.

حقایق بى شمارى كه جامعه شناسان و مردم شناسان و بسیارى از دانشمندان درباره سازمان جوامع اولیه و همچنین اجتماعات متمدن به دست آورده اند، این نظر را كه فعالیت اقتصادى هر گونه فعالیت دیگرى را در جامعه تحت الشاع قرار مى دهد، نفى و یا دست كم به طور محسوس ‍ تعدیل مى كند.

این نكته كه فعالیت اقتصادى در هر جامعه نقش بزرگى بازى مى كند، قابل انكار نیست. نیز این ادعا كه اقتصاد، كم و بیش كلیه جنبه هاى دیگر زندگى را تحت نفوذ قرار مى دهد، قابل قبول است، لكن باید همواره به خاطر داشت كه فعالیت هاى اقتصادى، چنان كه به ثبوت رسیده است، خود نیز تحت نفوذ عوامل غیراقتصادى دیگر جامعه قرار دارند، به طور كه گاهى غیرممكن است تشخیص داد علت چیست و معلول كدام است.

محیط طبیعى و فعالیت هاى اقتصادى

در حقیقت، هیچ گونه تردیدى نیست كه محیط طبیعى یك جامعه در فعالیت هاى اقتصادى آن مؤثر است. همچنین میزان پیشرفت فنون و علوم یك جامعه در فعالیت هاى اقتصادى آن جامعه اثر فراوان دارد.

گذشته از این، تاءسیسات مذهبى و سیاسى و به طور كلى سازمان اجتماعى در نوع اقتصاد یك جامعه اثر زیاد مى كند.(۲۹۰)

نظریه هاى افراطى یا تفریحى در هر مورد ناشى از نارسایى فكر صاحب نظر است. زیرا در این جهان حساب شده و منظم، هر موجودى داراى اندازه مخصوص و حد معینى است. كسى كه به ارزش حقیقى موجودى پى برده و حد واقعى آن را درك كرده است، هرگز درباره آن دچار افراط یا تفریط نمى شود.

( قال الصادق عليه‌السلام : ما من شى ء الا وله حد ) .(۲۹۱)

امام صادقعليه‌السلام فرموده: هیچ موجودى نیست مگر این كه براى آن حد مخصوصى مقرر است.

اسلام و مسائل اقتصادى

در مكتب آسمانى اسلام، مسائل اقتصادى، به عناوین مختلف، مورد توجه قرار گرفته و حدود واقعى هر قسمتى بر اساس مصالح مادى و معنوى و تأمین سعادت فردى و اجتماعى معین شده است.

در مقررات اسلامى، نارسایى یا زیاده روى وجود ندارد، زیرا قانون گزار، در شرع مقدس، خداوند خالق است. خداوندى كه جهان را آفریده و از تمام حقایق آن آگاه و باخبر است.

همان طور كه قوانین تكوینى در نظام آفرینش منزه از افراط و تفریط است و خداوند حد واقعى هر موجودى را آن طور كه هست، معین كرده و آن را در جاى خودش قرار داده است، همچنین در قوانین تشریعى نیز افراط و تفریط وجود ندارد و حد واقعى هر چیزى در شرع مقدس با واقع بینى معین شده است.

مقررات منزه از افراط و تفریط

قوانین تكوینى خداوند به جبر اجرا مى شود و بر اثر آن، كاخ با عظمت خلقت با نظم حكیمانه خود پابرجا و استوار است.

ولى اجراى، قوانین تشریعى پروردگار در اختیار بشر است. اگر مردم مقررات اقتصادى و سایر تعالیم الهى را درست به كار بندند، فرد و جامعه در كمال خوش بختى و سعادت راه خود را مى پیماید و به كمال لایق خویش ‍ مى رسد و اگر از آن مقررات سرپیچى و تخلف نمایند، سعادت فرد و اجتماع به همان نسبت آسیب مى بیند و سازش و هم آهنگى خانواده و اجتماع متزلزل مى گردد.

مسائل اقتصادى در اسلام بسیار وسیع و پردامنه است و از جهات متعدد ممكن است مورد بحث قرار گیرد. ولى در این فصل به مناسبت موضوع كتاب، پیرامون بعضى از قسمت هایى گفت و گو مى شود كه چگونگى آن ها در سازگارى یا ناسازگارى خانواده و اجتماع نقش مؤثر دارد.

نقش اقتصاد در خانواده و اجتماع

مى دانیم اقتصاد سالم و متوازن به نوبه خود مى تواند در كشور كوچك خانواده و در خانواده بزرگ كشور اثر بگذارد و آن دو محیط را از نعمت امنیت و آسایش برخوردار سازد. اقتصاد ناسالم و غیرمتعادل نیز مى تواند اعضاى خانواده و اجتماع را رو در روى یكدیگر قرار دهد و محیط سازش و صفا را به میدان جنگ و ستیز مبدل سازد.

مجموع مطالب این فصل، تحت سه عنوان خلاصه مى شود:

اول، حب مال.

دوم، كسب مال.

سوم، صرف مال.

ضمن هر عنوان، از طرفى روش معتدل اسلام درباره هر یك از آن ها توضیح داده مى شود و از طرف دیگر، آثار نامطلوب افراط یا تفریط در مورد آن ها آشكار مى گردد.

بشر و حب مال

حب مال: تمام مردم، بیش و كم، به مال علاقه دارند، ولى این موضوع مورد بحث قرار گرفته است كه آیا علاقه به مال و انگیزه تملك، فطرى و طبیعى است یا عارضى و اكتسابى است. بعضى عقیده دارند كه مسئله تملك یك عمل غریزى است و در نهاد آدمیان ریشه طبیعى و زیستى دارد. اینان مى گویند نه تنها بشر، بلكه حیوانات نیز به كشش غریزى داراى رفتار تملكى هستند و بعضى از چیزها را گردآورى مى كنند و آن ها را ملك اختصاصى خود تلقى مى نمایند.

وسیله ارضا غرایز

به نظر دانشمندان محقق، علاقه به مال و انگیزه تملك، خود مستقلا یك كشش طبیعى نیست و در وجود انسان ریشه فطرى ندارد، بلكه وسیله اى براى ارضاى غرایز و نیل به تمایلات طبیعى خواهش هاى نفسانى است.

بشر، با تملك ثروت قادر است نیازمندى هاى زندگى و ضروریات حیاتى از قبیل غذا، لباس، مسكن، و دیگر شرایط رفاه خود را با شایستگى تأمین نماید و از این راه غریزه صیانت ذات و حب حیات خویش را اقناع كند و در كمال آسایش به زندگى ادامه دهد.

آدمى با به دست آوردن مال مى تواند تمناى التذاذ خویش را آن طور كه مى خواهد عملى كند. به كامیابى و خشنودى خاطر دست یابد، و از این رهگذر غریزه جنسى خود را به شایستگى ارضا نماید.

بشر مى تواند از راه تملك و گردآورى مال، وسایل نگاهدارى فرزند خویش ‍ را فراهم آورد و موجبات پرورش او را طبق خواسته خود آماده نماید و خواهش طبیعى حب فرزند را برآورده سازد. خلاصه، ثروت قادر است بسیارى از خواهش هاى فطرى و تمایلات غریزى ما را عملى كند و به آن ها جامه تحقق بپوشاند.

رفتار تملكى در حشرات

رفتار تملكى در ساختمان حشرات و حیوانات نیز ریشه مستقل زیستى و فطرى ندارد و بر اساس كشش غریزى نیست، بلكه انگیزه تملك در آن ها هم مانند انسان وسیله اى براى ارضاى غرایز طبیعى است.

تملك بر اساس احتیاج

بیگل هول، كار خود را با بررسى دلایل تملك در انواع جانوران و حشرات آغاز كرد و سرانجام به این نتیجه كلى رسید كه هر چند رفتار تملكى در آن ها بسیار فراوان است، اما نمى توان آن را غرض مستقلى شمرد و به تبیین آن پرداخت، بلكه به عنوان وسیله ارضاى عمده ترین احتیاج بدن است كه مى تواند تبیین شود.

جانوران، اشیایى را كه براى هدف هاى معینى به آن ها احیتاج دارند، به تملك خود در مى آورند. صور عمده عمل تملك، مربوط به غذا و همدم و آشیانه و وطن است. میل به تملك در جانوران غالبا مربوط به عمل كشش هاى نیرومندتر گرسنگى و میل تناسلى و مواظبت از نوزاد خویش ‍ است.(۲۹۲)

گذشته از غرایز و تمایلاتى كه مشترك بین انسان و حیوان است و به وسیله تملك اشیا و اموال ارضا مى شوند، در آدمى پاره اى از خواهش ها و كشش هاى اختصاصى وجود دارد كه آن ها نیز از راه تملك ثروت برآورده مى شوند.

بشر داراى غریزه قدرت طلبى است و مى تواند با جمع ثروت، خود را قوى و نیرومند كند، بر افراد عادى جامعه برترى یابد و بدین وسیله تمایل تفوق جویى خویش را اقناع نماید و به غریزه قدرت طلبى خود جواب مثبت بدهد.

آدمى به زیبایى و محبوبیت و كسب افتخار علاقه شدید دارد و ثروت به مقدار قابل ملاحظه اى مى تواند این خواهش ها را برآروده سازد.

ثروت و سربلندى

در نظر بسیارى از مردم، ثروت مایه زیبایى و جمال اجتماعى است و به صاحبش شخصیت و عظمت مى بخشد.

ثروتمندان افزایش مال را باعث افتخار و سربلندى خویش مى دانند و نقصان آن را براى خویشتن شكست و حقارت مى پندارند.

مالكیت و گسترش شخصیت

ویلیام جیمز مالكیت را در جامعه به منزله گسترش شخصیت یا نوعى افزایش حجم روانى تلقى مى كرد. او مى گفت: من هر كس، به وسیع ترین معنى آن، مجموعه چیزهایى است كه او مى تواند آن ها را مال خود بداند. این چیزها تنها شامل تن و نیروى روانى نیست.

لباس ها و خانه و زمین ملكى و مركب و حساب او در بانك را نیز شامل مى شود و تمام این چیزها، عواطف واحدى را در وى ایجاد مى كنند و اگر رو به وفور گذارند، شخص خود را پیروزمند حس مى كند و اگر رو به كاهش ‍ روند و بابود شوند، او خود را سرافكنده و كوچك مى پندارد.

با این همه، باید این نكته را نیز یادآور شد كه رابطه میان شخص و دارایى اش، تنها آدام و رسوم گروه است و اگر مردم حس مى كند كه شخصیت آنان همراه با مالشان كم و بیش مى شود، براى این است كه جامعه براى مالكیت اهمیت قائل است.(۲۹۳)

مال و محبوبیت

گر چه محبوبیت و مقبولیت مال، فطرى و غریزى نیست، ولى از این جهت كه عامل مؤثرى در اداره زندگى و ارضاى غرایز و كسب قدرت است و مى تواند بسیارى از تمنیات انسان را برآورده سازد و به شخصیت آدمى توسعه و تحكیم بخشد، رفته رفته در نظر مردم محبوبیت یافته و خود اصالتا مورد علاقه شدید انسان ها واقع شده است. قرآن شریف در این باره مى گوید:

( و انه لحب الخیر لشدید .) (۲۹۴)

پیوند باطنى و علاقه درونى انسان به مال بسیار محكم و شدید است.

علاقه به مال و تحرك اجتماعى

علاقه به مال، منشاء تحرك اجتماعى و گرداننده چرخ  هاى اقتصادى است. علاقه به مال آدمى را به تلاش معاش و تأمین زندگى و حفظ شرف انسانى، كه از وظایف مقدس دینى و عقلى است، وادار مى كند. اگر این علاقه معتدل و به اندازه صحیح باشد و از حدود مصلحت فردى و اجتماعى تجاوز ننماید، در نظر اولیاى گرامى اسلام پسندیده و ممدوح است.

( عن عمرو بن جمیع قال سمعت ابا عبدالله عليه‌السلام یقول: لا خیر فیمن لا یحب جمع المال من حلال یكف به وجهه و یقضى به دینه و یصل به رحمه ) .(۲۹۵)

امام صادقعليه‌السلام فرموده: خیر و خوبى در آن كس نیست كه علاقه ندارد از راه حلال جمع مال نماید، تا بدان وسیله، آبروى خود را محافظت كند، دین خود را بپردازد، وصله رحم نماید.

علاقه افراطى یا تمایل عصبى

اگر علاقه به مال از حد مصلحت تجاوز نماید و به صورت تمایل عصبى در آید و مانند عشق سوزانى در نهاد آدمى مستقر شود و شخص را دلباخته و مجذوب خود سازد، در نظر اولیاى گرامى اسلام، ناپسند و مذموم است. چنین علاقه اى مى تواند عقل را تیره كند. دیده دل را نابینا و گوش دل را ناشنوا سازد، و آدمى را به پرتگاه سقوط و تباهى بكشاند.

( قال على عليه‌السلام : حب الدنیا یفسد العقل و یصم القلب عن سماع الحكمة ) .(۲۹۶)

علىعليه‌السلام فرموده است: محبت دنیا عقل را فاسد مى كند و گوش دل را از شنیدن مطالب حكیمانه ناشنوا مى سازد.

معیار برترى

علاقه شدید به مال، حجاب عقل مى شود. آدمى را از واقع بینى و درك حقایق باز مى دارد. عاشقان ثروت، به مكارم اخلاقى و فضایل انسانى توجهى نمى كنند و آن ها را میزان شخصیت و بزرگوارى نمى دانند. در نظر آنان، مال، تنها معیار برترى و عظمت و یگانه مقیاس ارزش و احترام اجتماعى است. هر كه ثروت بیشتر و درآمد زیادتر دارد، او را بزرگ تر و محترم تر مى پندارند.

بدبختانه، عاشقان ثروت، این بیمارى روحى را به فرزندان خویش نیز منتقل مى كنند و مى كوشند آنان را مانند خود بار بیاورند و تمام توجهشان را به درآمدهاى مالى و جمع ثروت معطوف دارند و از سایر سرمایه هاى انسانى غافل و بى نصیب بمانند.

( روى عن النبى صلى‌الله‌عليه‌وآله : انه نظر الى بعض الاطفال فقال: ویل لاولاد آخر الزمان من آبائهم. فقیل یا رسول الله من آبائهم المشركین؟ فقال لا، من آبائهم المؤمنین لا یعلمونهم شیئا من الفرائض و اذا تعلموا اولادهم منعوهم و رضوا عنهم بعرض یسیر من الدنیا فانا منهم برى و هم منى برآء ) .(۲۹۷)

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله به بعضى از كودكان نظر كرد و فرمود: واى بر فرزندان آخر زمان از روش پدرانشان. عرض شد: یا رسول الله از پدران مشرك آن ها؟

فرمود: نه، از پدران مسلمانشان كه چیزى از فرایض دینى را به آن ها یاد نمى دهند، و اگر فرزندان، خود از پى فراگیرى بروند، منعشان مى كنند و تنها از این خشنودند كه آن ها در آمد مالى داشته باشند، هر چند ناچیز باشد. سپس فرمود: من از این پدران برى و بیزارم و آنان نیز از من بیزارند.

حب مال و خطرات اخلاقى

عاشقان ثروت، اگر تسلیم حب مال شوند و بى قید و شرط از بى هواى دل بروند، در معرض بزرگ ترین خطرات اخلاقى و انسانى قرار مى گیرند.

اینان براى آن كه به معشوق خویش دست یابند و هر چه بیشتر ثروت گرد آورند، باید به عدل و انصاف و حق و فضیلت پشت پا بزنند، بشر دوستى و تعاون را نادیده انگارند، و عواطف انسانى را از صفحه خاطر بزدایند.

( كلا بل لا تكرمون الیتیم. و لا تحاضون على طعام المسكین. و تاءكلون التراث اكلا لما. و تحبون المال حبا جما ) .(۲۹۸)

یتیمان را اكرام و نوازش نكنند، و فقرا را با رغبا كنار سفره خود ننشانند.

تمام مال ارث را مى خورند و به حقوق وراث ضعیف اعتنا نمى كنند.

اینان سخت فریفته و عاشق مال اند.

گاهى علاقه شدید به مال آن چنان در آدمى اثر مى گذارد كه بى پروا به هر گناه و ناپاكى دست مى زند. از ارتكاب هیچ جرم و جنایتى ابا نمى كند.

مال دوستى و جنایت

ناروایى ها را روا مى بیند، و زشتى ها را زیبا مى پندارد. در طول تاریخ بشر، بسیار اتفاق افتاده است كه پول پرستان، براى آن كه به مال برسند، آدم ها كشته اند. خون ها ریخته اند. پرده ها دریده اند.

آبروها برده اند، و زیان هاى غیرقابل جبرانى به بار آورده اند.

بدبختانه، این قبیل افراد بر اثر حرص و علاقه آتشینى كه به مال دارند، نه تنها هرگز سیر نمى شوند، بلكه هر قدر ثروتشان افزایش مى یابد، بیشتر احساس فقر و كمبود مى كنند. آرزو و آمالشان زیادتر مى شود و در نتیجه گرسنه تر و حریص تر مى گردند.

یك عمر در گرداب بدبختى دست و پا مى زنند، و سرانجام زندگى نكبت بارشان با ناكامى پایان مى پذیرد.

ثروتمندان فقیر

( قال على عليه‌السلام : الحریص فقیر و لو ملك الدنیا بحذافیرها ) .(۲۹۹)

علىعليه‌السلام فرموده: انسان حریص همواره فقیر و نیازمند است، اگر چه مالك تمام ثروت هاى جهان گردد.

( عن ابى عبدالله عليه‌السلام انه قال: من تعلق قلبه بالدنیا قلبه بثلاث خصال: هم لا ینفى و امل لا یدرك و رجاء لا ینال ) .(۳۰۰)

امام صادقعليه‌السلام فرموده: كسى كه به دنیا دل بسته و در بند علاقه اش ‍ اسیر است، همواره گرفتار سه حالت روحى است. غصه و اندوهى كه هرگز از صفحه دلش زدوده نمى شود، آرزویى كه هرگز برآورده نمى گردد، و امیدى كه هرگز به آن دست نمى یابد.

یك نوع بیمارى روانى

عاشقان ثروت، به یك بیمارى روانى و تمایل عصبى گرفتارند.

آنان در این عشق و علاقه از خود اراده اى ندارند، بلكه بى اختیار مجذوب كشش روحى خود هستند و این تمایل به جبر در نهادشان فعالیت مى كند.

ولى براى آن كه عملا از خطرات آن مصون بمانند، به حقوق دگران تجاوز نكنند و از مسیر حق و عدالت منحرف نشوند، لازم است همواره خدا را به خاطر داشته باشند و این خواهش سركش را با نیروى ایمان مهار كنند و تمایل خود را با مقیاس قانون و اخلاق اندازه گیرى نمایند و مراقب باشند كه در راه به دست آوردن مال، از مرزهاى روا قدمى فراتر نگذارند، خود را به گناه و خیانت آلوده نكنند و موجبات بدبختى و سقوط خویش را فراهم نیاوردند. قرآن شریف در این باره به پیروان اسلام توصیه نموده است:

( یا ایها الذین امنوا لا تهلكم اموالكم و لا اولادكم عن ذكر الله و من یفعل ذلك فاولئك هم الخاسرون ) .(۳۰۱)

اى اهل ایمان، مبادا شدت علاقه به مال و اولاد، شما را از یاد خدا غافل و بى خبر نماید. آنان كه عملا چنین كنند و در زمینه مال و اولاد، خداوند را نادیده گیرند، زیانكاران واقعى هستند.

مال دوستى معتدل

نتیجه آن كه حب مال، اگر معتدل و به اندازه باشد، در مكتب اسلام پسندیده و ممدوح است. اعتدال در مال دوستى از طرفى آدمى را به تحرك صحیح اقتصادى و تلاش معاش وا مى دارد و از تنبلى و بیكارگى مى رهاند و از طرف دیگر، باعث افراط كارى و لاابالى گرى نمى شود و شخص را دچار حرص و پلیدى هاى ناشى از آن نمى نماید و این هر دو، زمینه سازگارى و حسن تفاهم خانوادگى و اجتماعى را فراهم مى آورد.

مال دوستى شدید، در نظر اولیاى گرامى اسلام، ناپسندیده و مذموم است. عشق سوزان به مال، از طرفى ایجاد بخل و امساك مى كند و آدمى را نسبت به عائله خود سختگیر مى نماید و از طرف دیگر، باعث ولع و حرص ‍ مى شود و شخص را در معرض تجاوز به حقوق دگران قرار مى دهد. و این هر دو، مایه ناسازگارى و اختلاف در خانواده و اجتماع است.

كسب مال

كسب مال: فعالیت هاى اقتصادى و كار و كوشش براى به بدست آوردن مال، اگر در حد معتدل و به منظور امرار معاش و تأمین زندگى باشد، پسندیده و ممدوح است و اولیاى گرامى اسلام، انجام این وظیفه را به پیروان خود تأکید كرده و بشارت داده اند كه اجر تلاش معاش، در پیشگاه الهى، هم پایه اجر جهاد در راه خداوندى است. برعكس، اگر سعى و كوشش براى كسب مال ناشى از حرص و ولع و به منظور ازدیاد ثروت و فخرفروشى باشد، مذموم و ناپسند است و پیشوایان دینى پیروان خود را از آن برحذر داشته اند.

( كان صلى‌الله‌عليه‌وآله جالسا مع اصحابه ذات یوم فنظر الى شاب ذى جلد و قوة و قد بكر یسعى. فقالوا ویح هذا لو كان شبابه و جلده فى سبیل الله فقال صلى‌الله‌عليه‌وآله : لا تقولوا هذا فانه ان كان یسعى على نفسه لیكفها عن المسئلة و یغنیها عن الناس فهو فى سبیل الله و ان كان یسعى على ابوین ضعیفین او ذریة ضعاف لیغنیهم و یكفیهم فهو فى سبیل الله و ان كان یسعى تفاخرا و تكاثرا فهو فى سبیل الشیطان ) .(۳۰۲)

روزى رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله با جمعى از صحابه خود نشسته بود. جوان نیرومند و چابكى را دید كه از اول صبح، مشغول سعى و عمل است. اطرافیان آن حضرت از كار او اظهار تاءسف كردند و گفتند: كاش این مرد، نیرومندى و جوانى خود را در راه خدا به كار مى انداخت.

تفاوت تلاش ها

پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: این سخن را نگویند. چه اگر او براى تأمین زندگى خود كوشش مى كند تا خویشتن را از ذلت سئوال نگاه دارد و از مردم بى نیاز باشد، با این عمل به راه خدا مى رود. اگر سعى و كوشش براى والدین ضعیف و كودكان ناتوان است، كه زندگى آنان را اداره كند و بى نیازشان نماید، باز هم در راه خدا قدم بر مى دارد، ولى اگر كار مى كند تا مال بیشترى جمع كند و به مردم بى بضاعت فخر و مباهات نماید، فكرش ناپاك و پلید است و راه شیطان را مى پیماید.

پرهیز از افراط و تفریط

( عن ابى عبدالله عليه‌السلام انه قال: ایاك و الضجر و الكسل انهما مفتاح كل سوء من كسل لم یؤ د حقا و من ضجر لم یصبر على حق ) .(۳۰۳)

امام صادقعليه‌السلام فرموده: از افراط در كار و تلاش بیش از حد بپرهیز و همچنین از سستى و مسامحه كارى اجتناب نما، كه این هر دو، كلید تمام بدى ها و بدبختى هاست. زیرا افراد مسامحه كار انجام وظیفه نمى كنند و حق كار را آن طور كه باید ادا نمى نمایند، و افراد زیاده رو در مرز حق، توقف نمى نمایند و از حدود مصلحت تجاوز مى كنند.

حریصان فرومایه

( و عنه عليه‌السلام : لیكن طلبك المعیشة فوق كسب المضیع و دون طلب الحریص الراضى بدنیاه المطمئن الیها ) .(۳۰۴)

و نیز فرموده است: تلاش تو در راه كسب معاش باید فوق عمل مسامحه گرى باشد كه بر اثر سستى حق كار را ضایع كرده است و دون كار حریصى باشد كه به زیاده روى و افراط گراییده است. حریص و فرومایه اى كه به جاى تمام فضایل انسانى و تعالى معنوى، تنها به دنیاى خویش دلگرم و مسرور است و با وجود آن خود را مطمئن و آرام احساس مى نماید.

از این روایات به خوبى استفاده مى شود كه فعالیت هاى اقتصادى و كسب مال اندازه گیرى شده و در حدود اعتدال، در مكتب اسلام، مورد امضا و تشویق قرار گرفته است. اولیاى گرامى اسلام، از طرفى بیكارگى و سربار دگران بودن را مذموم شناخته و با آن سختى مخالفت كرده اند، و از طرف دیگر، زیاده روى و حرص و ولع را نیز طرد نموده و پیروان خود را از آن حذر داشته اند، و بین این دو روش تفریطى و افراطى، میانه روى عادلانه و عاقلانه را ممدوح شناخته و مردم را به انجام آن موظف نموده اند.

كار و زندگى شرافتمندانه

زندگى شرافتمندانه ایجاب مى كند كه آدمى در جامعه شغلى را به عهده بگیرد و از سعى و عمل خود امرار معاش نماید. كسى كه مالى در اختیار ندارد و مى خواهد بدون كار و فعالیت، زندگى خود و عائله خویش را تأمین نماید، یا باید از راه دزدى و چپاول و دیگر اعمال غیرمشروع، اموال دگران را برباید، یا با گدایى و تن دادن به ذل سئوال، از دسترنج دگران ارتزاق نماید و این هر دو، منافى با مقررات اسلامى و شرف انسانى است.

( قال رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله : ملعون من القى كله على الناس ) .(۳۰۵)

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده است: كسى كه بار زندگى خود را بر دوش مردم مى افكند و از دسترنج مردم امرار معاش مى كند، رانده و مطرود درگاه الهى است.

ترك كار براى عبادت

كسب و كار براى امرار معاش، به اندازه اى در نظر ائمه طاهرینعليهم‌السلام ارزنده و مهم بود كه اجازه نمى دادند افراد متدین براى عبادت بیشتر، شغل خود را ترك گویند و ساعات كسب را در بندگى و خلوت با خداوند بگذرانند.

( روى على بن عبدالعزیز عن ابى عبدالله عليه‌السلام قال، قال لى: ما فعل عمر بن مسلم؟ قلت جعلت فداك اقبل على العبادة و ترك التجارة فقال و یحه اما علم ان تارك الطلب لایستجاب له دعوات ) ؟(۳۰۶)

على بن عبدالعزیز مى گوید: امام صادقعليه‌السلام به من فرمود: عمر بن مسلم چه كرد؟

عرض كردم: او به عبادت خدا روى آورده و تجارت را ترك گفته است.

حضرت از عمل او اظهار تاءسف كرد و فرمود: مگر نمى داند كه هر كس كار خود را در طلب معاش ترك نماید، دعاى مستجابى در پیشگاه الهى نخواهد داشت؟

اسلام و تلاش معاش

كسى كه با علاقه و جدیت كار مى كند و هدفش این است كه عضو مفید جامعه باشد، مالى از راه مشروع به دست آورد، زندگى خود و عائله خویش ‍ را با شرافت و بى نیازى از مردم تأمین نماید، و سر بلند و مباهى، به حیات خود ادامه دهد، در مكتب آسمانى اسلام، مورد كمال و تكریم و احترام است.

كسب مال و حفظ آبرو

( عن النبى صلى‌الله‌عليه‌وآله انه قال: من طلبا لدنیا حلالا، استعفافا عن المسئلة و سعیا على عیاله و تعطفا على جاره لقى الله و وجهه كالقمر لیلة البدر ) .(۳۰۷)

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده است: كسى كه از پى مال مشروع برود براى آن كه آبروى خود را از ذلت سئوال مصون دارد، عائله خویش را اداره كند، و به همسایه خود كمك نماید، در پیشگاه الهى سربلند و روسفید است و صورتش مانند ماه تمام مى درخشد.

اسلام دین شرف و فضیلت و آیین عزت نفس و حریت است.

كسى كه مى خواهد مسلمان واقعى باشد و به طور كامل از تعالیم اسلام پیروى كند، باید از هر قسم پستى و حقارت بپرهیزد و آزادگى خود را با هیچ چیز معامله نكند.

امیرالمؤمنین و عزت نفس

( روى ان امیرالمؤمنین عليه‌السلام اجتاز بقصاب و عنده لحم سمین فقال: یا امیرالمؤمنین هذا الحم سمین اشتر منه فقال عليه‌السلام : لیس الثمن حاضرا، فقال انا اصبر یا امیرالمؤمنین فقال له: انا اصبر عن اللحم ) .(۳۰۸)

علىعليه‌السلام از مقابل دكان قصابى عبور مى كرد. مرد قصاب كه گوشت فربهى داشت، به حضرت عرض كرد: از این گوشت پروار بخرید.

فرمود: فعلا پول ندارم.

قصاب گفت: نسیه نمى دهم و براى دریافت قیمت آن صبر مى كنم.

امامعليه‌السلام فرمود: به جاى صبر تو، من از خوردن گوشت صبر مى نمایم.

آزادگان و استقلال

گر چه معامله نسیه از نظر مقررات تجارى اسلام بلامانع است، ولى یك انسان آزاده، جز در موارد ضرورى، به این كار تن نمى دهد، زیرا مدیون تا زمانى كه بدهى خود را نپرداخته و ذمه خویش را برى نكرده است، همواره در خود یك نوع فشار و محدودیت احساس مى كند. و براى آزادگان سنگین است كه حتى به مقدار قیمت متاع ناچیزى زیر بار دگران بروند و به عز و استقلال خویش آسیب برسانند.

بدبختانه، در روزگار ما افراد بسیارى هستند كه بر اثر حرص و طمع در تجارت، یا علاقه به تجمل و خودنمایى در خانواده، اشیایى را نسیه و به طور اقساط خریدارى مى كنند و تعهدات سنگینى را به دوش مى گیرند. افكار خود را پریشان مى سازند. از خویشتن سلب آزادى و آسایش مى كنند، و احیانا در موقع مقرر، از پرداخت بدهى خود عاجز مى مانند. آبروى خویش را در خطر مى بینند. براى تمدید مدت به داین التماس مى كنند و خود را در معرض ذلت و خوارى قرار مى دهند.

جایى كه علىعليه‌السلام براى غذاى روزانه، از خرید گوشت نسیه ابا مى كند و زیر بار تعهد كوچكى نمى رود، واضح است كه تا چه حد ناراحت مى شود اگر ببیند انسان توانایى از كار كردن شانه خالى كرده و براى معاش ‍ روزانه خود به ذلت سئوال تن داده است.

كار در شرایط سخت

اولیاى گرامى اسلام، براى آن كه پیروان خود را از پستى و ذلت سئوال مصون نگاه دارند و آنان را شریف النفس و با عزت بار بیاورند، توصیه مى كردند كه حتى در سخت ترین شرایط، با كار و فعالیت امرار معاش كنند و بدین وسیله خویشتن را از مردم بى نیاز سازند.

خوددارى از ذل سئوال

مردى شرفیاب محضر امام صادقعليه‌السلام شد. عرض كرد: نه دست سالمى دارم كه با آن به خوبى كار كنم، نه سرمایه اى دارم كه تجارب نمایم و از نظر مالى سخت در مضیقه هستم.

گویى مى خواست در این شرایط از امام استجازه كند كه براى زندگى خود، از مردم كمك بگیرد. حضرت كه مى دید سرسالمى سالمى دارد و مى تواند طبق رسوم محلى، با آن بردبارى كند، اجازه نداد عرت و شرافت خود را با ذلت سئوال درهم بشكند. به او فرمود:

اعمل و احمل راءسك و استغن عن النفس.(۳۰۹)

كار كن و با سرعت بار ببر و بدین وسیله خویشتن را از كمك مردم بى نیاز نما.

( قال رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله : لئن یحتطب الرجل على ظهره یبیعه و یستغنى به و یتصدق بفضله خیر من ان یساءل رجلا آتاه الله من فضله فیعطیه اویمنعه ) .(۳۱۰)

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده است: اگر مردى براى خاركنى به بیابان برود، هیزم جمع كند، با دوش خود حمل نماید، آن را بفروشد، از قیمتش خویشتن را بى نیاز كند، و مازادش را صدقه بدهد، بهتر از آن است كه از ثروتمندى درخواست كمك نماید، خواه مرد متمكن به او چیزى بدهد یا محرومش ‍ سازد.

به كار واداشتن بیكاران

یكى از اعمال بسیار پسندیده، به كار واداشتن كسانى است كه مى خواهند كار كنند و از راه مشروع امرار معاش نمایند. آنان كه تمكن مالى دارند، اگر با سرمایه خود مؤ سساتى به وجود آورند و براى افراد نیرومند ایجاد كار نمایند، از نظر اسلام به توفیق بزرگى نایل آمده و بهترین زندگى نصیبشان شده است.

بهترین معیشت

( قال على بن شعیب دخلت على ابى الحسن الرضا عليه‌السلام فقال لى: یا على من احسن الناس معاشا؟ قلت انت یا سیدى اعلم یه منى. فقال عليه‌السلام : یا على من حسن معاش غیره فى معاشه ) .(۳۱۱)

على بن شعیب مى گوید: به محضر رضاعليه‌السلام شرفیاب شدم. به من فرمود: چه كسى از تمام مردم، معاش بهتر و زندگى نیكوترى دارد؟ عرض ‍ كردم: شما داناترید. فرمود: كسى كه دگران در معاش او به خوبى معیشت نمایند و در پرتو زندگى او مرفه زندگى كنند.

كار فعالیت اقتصادى باعث اعتماد به نفس و تحكیم شخصیت است و به انسان عز و شرف مى بخشد. سعى و كوشش براى امرار معاش، نشانه وظیفه شناسى اجتماعى است و آدمى را از دگران بى نیاز مى كند. اشتغال به كار و مجاهده در راه تأمین زندگى شرافتمندانه مایه سربلندى و افتخار و از عوامل سازگارى خانوادگى و اجتماعى است. كسى كه زحمت مى كشد و با دسترنج خویش معاش خود و زن و فرزند را اداره مى كند، در پیشگاه الهى ماءجور است و در نظر مردم و عائله خود نیز مورد تكریم و احترام است.

بیكارى و حقارت

كسانى كه از كار و كوشش شانه خالى مى كنند و در زندگى بار دوش ‍ دگران اند، همواره با سرافكندگى و حقارت به سر مى برند. این فرومایگان، در نظر عائله خود و جامعه اى كه در آن زندگى مى كنند، فاقد ارزش ‍ شخصیت اند و مردم آنان را با دیده پستى و ذلت مى نگرند.

ارتزاق از راه گدایى

این گروه، اگر از راه گدایى ارتزاق نمایند و براى تأمین معاش خود به ذلت سئوال تن دردهند، اغلب در محیط خانه با ناسازگارى و اختلاف مواجه هستند. زیرا زنان و فرزندان جوانشان از رفتار ذلت بار آن ها خجلت زده و شرمسارند و در خود احساس پستى و حقارت مى كنند. زشتكارى آنان را به رخشان مى كشند و در این عمل ناپسند به شدت مورد ملامت و انتقادشان قرار مى دهند.

اگر از راه دزدى و راهزنى، جرم و جنایت، و دیگر اعمال غیرمشروع، امرار معاش نمایند، كار اختلاف و تشاجر به مراتب سخت تر خواهد بود، زیرا از طرفى اعضاى خانواده از این زندگى شرم آور و ننگین شكایت مى كنند، با خشونت و تندى مراتب نگرانى و نارضایى خود را به زبان مى آورند، و آنان را مورد اعتراض قرار مى دهند و از طرف دیگر، مردم نیز به مخالفتشان بر مى خیزند و به سبب تجاوزكارى و ایجاد ناامنى، آن ها را تسلیم مقامات قضایى مى كنند تا به مجازات هاى قانونى برسند.

سربار جامعه بودن

خلاصه، بیكار گشتن و در زندگى سربار جامعه بودن، به منزله كشتن شخصیت و پایمال كردن شرف انسانى است. كسى كه نیرومند و تواناست و مى تواند از راه شغل مشروع، امرار معاش نماید، ولى از قبول مسئولیت و انجام كار سرباز مى زند، با این عمل ارزش اجتماعى خود را نابود مى كند و موجبات پستى و سقوط خویش را فراهم مى آورد.

بیكارى و سقوط شخصیت

( كان رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله اذا نظر الى الرجل فاعجبه قال: هل له من حرفة؟ فان قالوا لا، قال: سقط من عینى ) .(۳۱۲)

وقتى رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله مردى را مى دید كه اعضا و عضلات نیرومندش باعث شگفتى آن حضرت مى شد، سئوال مى كرد: آیا حرفه و شغلى دارد؟ اگر منفى جواب مى دادند و مى گفتند نه، مى فرمود: از چشم من افتاد.

لازم است این نكته خاطرنشان شود كه پدران، نه تنها خودشان باید داراى شغلى باشند و از راه كار مشروع، زندگى عائله خویش را تأمین نمایند، بلكه موظف اند براى به كار واداشتن فرزندان جوانشان نیز كوشش كنند و با آنان در انتخاب شغل، اشتراك مساعى نمایند و این خود از شرایط سازگارى و حسن تفاهم در محیط خانواده است.

جوان و استقلال اقتصادى

ایام جوانى، دوره تكوین شخصیت و تحكیم اعتقاد به نفس و یكى از عوامل احراز شخصیت و استقلال اقتصادى است. جوان به نسل هاى قبل از خود فشار مى آورد تا براى خود جایى باز كند.

به كارى اشتغال یابد و راهى را براى فعالیت هاى اقتصادى و درآمد مالى در پیش گیرد و تا زمانى كه به هدف نرسیده و شغلى به دست نیاورده، یا رشته تحصیلش براى به دست آوردن شغلى در آینده معین نشده است، اعتماد به نفس ندارد. از آینده خویش نگران است. شخصیت خود را متزلزل مى بیند. بى قرار و ناآرام است.

هر قدر این وضع بلاتكلیفى بیشتر ادامه پیدا كند، ناراحتى هاى درونى اش ‍ افزایش مى یابد. در این موقع، جوان، تندخو و ناسازگار مى شود و در محیط خانه و اجتماع، به بهانه هاى كوچكى عكس العمل هاى تند از خود نشان مى دهد.

اشتغال به كار و مسرت

روزى كه شغلى به دست مى آورد و درآمد مستقلى پیدا مى كند، غرق شادى و مسرت مى گردد. خود را با شخصیت و متكى به نفس احساس ‍ مى كند، نگرانى اش پایان مى پذیرد و ضمیرش آرام مى شود. با سربلندى و افتخار بین مردم راه مى رود و میل دارد همه بدانند كه این پیروزى و موفقیت نصیبش شده اكنون یك عضو فعال اجتماع است.

شغل و انتخاب آن یك نقش سیستم در اثبات شخصیت جوان دارد.

زیرا این موضوع نشانه آزادى جوان است و از این پس مى تواند از وسایل شخصى براى ادامه زندگانى استفاده نماید. به همین دلیل است كه به دست آوردن اولین پول، این قدر لذیذ و مطبوع است، در نتیجه اعتماد به شخص ‍ خود پیدا مى كند و تا سمت الراءس صعود مى نماید.

جوان دانشجویى كه هنوز پول به دست نمى آورد و حتى احتیاج به كمك مالى دارد، غالبا یك نوع خفت و خوارى مبهمى را حس مى نماید. وى لااقل به این خوش حالى و لذت راضى است كه پول جیب خود را مطابق میل خود مصرف نماید.(۳۱۳)

جوان و انتخاب شغل

مسئله انتخاب شغل در زندگى جوانان یكى از مسائل مهم و مشكل است، زیرا از طرفى شغل باید مورد تمایل و رغبت جوان باشد و خود با علاقه آن را انتخاب نماید، نه آن كه به وى تحمیل شود، و از طرف دیگر اغلب جوانان بر اثر خامى و نارسایى، به خود اطمینان ندارند و جراءت نمى كنند كه در انتخاب شغل، شخصا تصمیم بگیرند و به تنهایى راه خود را انتخاب نمایند.

شغل و استعداد جوان

به عبارت دیگر، پذیرفتن شغل، به معنى قبول مسئولیت اجتماعى است. جوان میل دارد خود مستقلا روى شغل هاى مختلف مطالعه كند. جهات آن ها را بسنجد، و شغلى را كه موافق میل و مطابق استعداد خود تشخیص ‍ مى دهد، انتخاب نماید.

مسئولیت آن را به عهده بگیرد و با دلگرمى و اراده جدى، وظایف خود را انجام دهد. درآمدى پیدا كند و بدین وسیله شخصیت خویش را اثبات نماید. ولى بیشتر جوانان از این كار مى ترسند، زیرا در صلاحیت و شایستگى خود تردید دارند. از قبول مسئولیت خائف اند. دورنماى زندگى را با دلهره و اضطراب مى نگرند. نسبت به آینده خویش بى قرار و ناراحت اند. از شكست و عدم موفقیت خود بیم دارند، و نگران اند از این كه مبادا نتوانند در آتیه، خویشتن را به شایستگى با جامعه منطبق كنند و از مزایاى اجتماعى برخوردار گردند.

براى آن كه جوانان به بیراهه نروند و با تصمیم هاى نادرست به خوشبختى و سعادت خود آسیب نرسانند، باید خودسرى و غرور را ترك گویند. از افكار بزرگسالان دانا و خیرخواه استفاده كنند. با مشورت آنان خط مشى خود را تعیین نمایند، و موجبات پیروزى و موفقیت خویش را فراهم آورند.

به كارگماردن فرزندان

پیشواى عالى قدر اسلام، پدران را موظف نموده است كه یارى فرزندان خویش را در انتخاب شغل، حمایت و یارى نمایند و آنان را به كار خوب و شایسته اى بگمارند، و این وظیفه مقدس را در ردیف حقوق فرزندان به حساب آورده است.

حقوق فرزند به پدر

( قال رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله یا على حق الوالد على والده ان یحسن اسمه و ادبه و یضعه موضعا صالحا ) .(۳۱۴)

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله به علىعليه‌السلام فرمود: حق فرزند به پدرش این است كه براى او اسم خوب انتخاب كند. خوب تربیتش نماید، و در كار شایسته اى مستقرش سازد.

( عن ابى الحسن موسى عليه‌السلام قال: جاء رجل الى النبى صلى‌الله‌عليه‌وآله فقال یا رسول الله ما حق ابنى هذا قال: تحسن اسمه و ادبه و ضعه موضعا حسنا ) .(۳۱۵)

حضرت موسى بن جعفرعليه‌السلام فرمود: مردى شرفیاب محضر رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله شد، عرض كرد: بچه ام به من حقى دارد؟ در جواب فرمود: او را به رسم خوبى نام گذارى كن، سپس به درستى و خوبى تربیتش نما و سرانجام او را به كار خوبى بگمار.

در این روایت، به كار گماشتن فرزندان از جمله حقوق آنان بر عهده پدران شناخته شده است. با این تفاوت كه در حدیث اول، شغل شایسته ذكر شده موضعا صالحا در حدیث دوم شغل خوب قید شده است و موضعا حسنا. خوبى و شایستگى شغل كه در این دو حدیث آمده، به چند بیان قابل توضیح است.

كسب هاى خوب و بد

اول: بعضى از اسم ها خوب است و بعضى بد. پاره اى از تربیت ها صحیح و خوب است و برخى بد. بعضى از كسب ها نیز از نظر موازین شرعى و مصالح اجتماعى خوب است و بعضى بد.

كارهاى شایسته

همان طور كه قسمت اول و دوم حدیث، پدران را موظف نموده است كه براى فرزندان، اسم خوب انتخاب كنند و آنان را با ادب شایسته، و صحیح تربیت نمایند، همچنین قسمت سوم حدیث، آنان را مكلف ساخته است كه فرزندان را به كارهاى شایسته وادارند و براى آنان كسب خوب و مباح برگزینند، نه آن كه به طمع درآمد مالى، جوانان را به شغل هاى بد و كسب هاى حرام بگمارند و این خود معنى تعدیل تمایل ثروت است. یعنى پدران مراقبت نمایند كه نه فرزندانشان بیكاره و كل بر جامعه بار آیند و نه براى گردآورى مال، به مشاغل گناه و كارهاى آلوده دست بزنند. به این بیان، مراد از شغل خوب، آن كسب پاك و منزهى است كه منطبق با مقررات تجارى اسلام باشد.

( قال رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله : طوبى لعبد طاب كسبه ) .(۳۱۶)

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده است: خوش بخت كسى كه كسبش خوب و منزه از پلیدى و ناپاكى باشد.

تفاوت استعدادها

دوم: مردم از نظر ساختمان طبیعى و صفاتى موروثى با یكدیگر متساوى نیستند. همان طور كه قیافه و شكل، آهنگ و چشم و دیگر صفات ظاهرى افراد با هم فرق دارد، همچنین استعدادهاى معنوى و قابلیت هاى روحى آنان نیز با هم متفاوت است.

برخى مى توانند از عهده انجام كارهایى برآیند كه دگران كم هوش تر یا جاهل تر یا بى دست و پاتر ضعیف تر از آن اند كه به انجامشان قادر باشند. بعضى براى فكر و برخى براى عمل ساخته شده اند و بالاخره دسته اى از موهبت فطرى فرماندهى برخوردارند، در صورتى كه اغلب از اداره خود نیز عاجزند.(۳۱۷)

كار بر وفق لیاقت

بر این اساس، شغل خوب و شایسته براى هر فرد، آن شغلى است كه با ساختمان طبیعى او هم آهنگ و متناسب باشد. اگر آدمى به كارى اشتغال یابد كه منطبق با لیاقت و استعداد فطرى او باشد، مى تواند آن را به خوبى و شایستگى انجام دهد و به آسانى از پیروزى و موفقیت درخشان برخوردار گردد.

( قال رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله : اعملوا فكل میسر لما خلق له ) .(۳۱۸)

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده است: همه كار و كوشش نمایید، ولى آگاه باشید كه افراد، كارى را به آسانى انجام مى دهند كه براى آن آفریده شده اند.

در دنیاى كنونى، مسئله شناخت استعدادها در انتخاب مشاغل، كه یكى از مهم ترین عوامل پیروزى در زندگى بشر است، مورد توجه قرار گرفته و كارشناسان آزموده در مؤ سسات مخصوصى آماده مشاوره و راهنمایى هستند. اینان از تمایلات جوان پرسش مى كنند. استعدادهاى او را مى آزمایند و پس از مطالعه و بررسى دقیق، شغل هایى را كه در خور استعداد اوست معین مى كنند.

مشورت با آزمودگان

افراد هنگامى كه به سنین شباب مى رسند، یا كارى براى آموزش حرفه اى كه در پیش دارند، آغاز كرده اند، یا تحصیل خود را در زمینه نقشه اى كه براى آینده دارند تنظیم نموده اند، و به این ترتیب آن ها مى دانند از چه راهى خواهند رفت. اما با این وجود لازم است تمایلات شخصى خودشان را در این باره تحت رهبرى هاى آزموده و هشیارانه اشخاص واقف و خبره قرار دهند.

اظهارنظر كارشناسان

امروز براى این منظور، در خیلى از كشورهاى جهان، كانون هایى گشایش ‍ یافته است كه در آن، كارشناسان با تجربه، افرادى را كه براى مشورت و راهنمایى به آن ها مراجعه مى كنند، مورد مطالعه قرار مى دهند و پس از دریافتن تمایلات و استعدادهاى ذاتى آنان، درباره انتخاب حرفه و پیشه اى كه به سود و صلاح آن هاست، اظهارنظر مى كنند و یاریشان مى دهند.

این كارشناسان از مطالعات دقیق خود پى مى برند كه هر كس در چه نوع پشه اى امید موفقیت و پیشرفت هاى فراوان دارد. مى توانید پى ببرید كه به این ترتیب، مراجعه و مشورت با این گونه اشخاص، تا چه حد براى نوجوانان سودمند خواهد بود.

آیا مى توان انكار كرد كه بسیارى از زندگى ها بر اثر انتخاب راه دور از صلاح، و محرومیت از راهنمایى هاى هشیارانه، تباه شده اند و جز شكست، چیزى براى صاحبان خود بار نیاورده اند.(۳۱۹)

مى دانیم همه پدرها قادر نیستند صلاحیت طبیعى فرزندان خود را به درستى تشخیص دهند، ولى تا حدى كه مى توانند، باید این نكته را مراعات نمایند و جوانان را به كسبى وادارند كه متناسب با ساختمان طبیعى و استعداد فطرى آنان باشد.

كار و شرایط زمان و مكان

سوم: خوبى و شایستگى مشاغل، وابسته به شرایط زمان و مكان و تابع چگونگى تولید است. بسیارى از حرف و مشاغل، در گذشته خوب و شایسته بوده و مردم در اوضاع و احوال روزگار خود، بدان ها محتاج بوده اند، ولى در دنیاى كنونى، با پیشرفت صنعت و ماشین، آن كارها از ردیف مشاغل اجتماعى خارج شده و مردم كمترین نیازى به آن ها ندارند.

پدرانى كه مى خواهند به وظیفه پدرى عمل كنند و براى فرزندان خود شغل خوب و شایسته اى برگزینند، باید مقتضیات زمان را در نظر بگیرند و آنان را به كارهایى وادارند كه مفید و مورد احتیاج مردم باشد، نه آن كه شغلى براى آن ها انتخاب نمایند كه باعث ناكامى و محرومیتشان شود و سرانجام، ندامت و پشیمانى به بار بیاورد.

آگاهى از مقتضیات زمان

( عن ابى عبدالله عليه‌السلام قال: العالم بزمانه لا تهجم علیه اللوابس ) .(۳۲۰)

امام صادقعليه‌السلام فرمود: كسى كه از مقتضیات زمان خود آگاه است، مورد هجوم اشتباهات واقع نمى شود.

اشتغال به كار، صرف نظر از فعالیت اقتصادى و درآمد مالى، روى اخلاق اجتماعى جوانان اثر مى گذارد. به گفتار و رفتارشان نظم و ترتیب مى بخشد، و موجبات سازگارى آنان را با خانواده و اجتماع فراهم مى آورد.

جوانان، تا زمانى كه شاغل شغلى نشده اند و احساس مسئولیتى نكرده اند، اغلب در نیك و بدهاى اجتماعى بى تفاوت اند. به موازین قانونى اعتنا نمى كنند.

اخلاق و ادب اجتماعى را به باد مسخره مى گیرند. گاهى در خانواده با اعمال زشت خود، باعث ناراحتى والدین و سایر افراد مى شوند و نظم داخلى منزل را بر هم مى زنند. گاهى در اجتماع به مردم اهانت مى كنند و با گفتار و رفتار ناپسند خویش، موجبات هتك حرمت و تحقیر آنان را فراهم مى آورند. ولى با اشتغال به كار و مسئولیت، وضعشان تغییر مى كند. خلیق و مؤ دب مى شوند.

جوانان و اثبات لیاقت

براى آن كه مراتب لیاقت و شایستگى خود را اثبات نمایند، روش هاى ناپسند را ترك مى گویند. حقوق و حدود مردم را محترم مى شمرند و متوجه مى شوند كه اخلاق خوب و حسن سازگارى با مردم، رمز كامیابى و شرط اساسى پیروزى و موفقیت اجتماعى است.

كار و اصلاح اخلاق جوان

خانواده جرى تصور مى كردند كه یك مدرسه خوب مى تواند مشكلى را كه آن ها معما مى دانستند، حل كند. جرى حاضر نبود درس بخواند، او سردسته یك عده پسر بود كه دزدى مى كردند و مزاحم دگران مى شدند. رفتارش بسیار بد و زننده بود. والدینش سه بار مدرسه او را عوض ‍ مى كردند، ولى نتیجه نگرفتند. او با تمام پسرهاى دسته خود براى یك مسافرت دسته جمعى مطالعه مى كردند. والدین جرى، كه از این فكر خطرناك آگاه شدند، با كمال بى میلى با ترك تحصیل او موافقت كردند. ناچار به او اجازه دادند كه براى خود كارى پیدا كند. با این كه از تحصیل پسرشان در ۱۶ سالگى ناراحت بودند، ولى هنگامى كه به گفتند: برو كار كن، پول به دست بیاور، زندگى خود را اداره كن.

جرى به كلى عوض شد، به طورى كه هیچ كس باور نمى كرد. او چون از درآمد خود خرج مى نمود، بیشتر دقت مى كرد. از كارهاى ناپسند سابق دست برداشت. معاشرتش را با پسرهاى شرور قطع كرد و كم كم متوجه شد كه براى انجام كار بهتر، احتیاج به تحصیل دارد.(۳۲۱)

شكایت پدر از فرزند

( كان داود بن شكاابنه الى ابى الحسن عليه‌السلام فیما افسد له فقال: استصلحه فماماءته الف فیما انعم الله علیك ) .(۳۲۲)

داود بن زربى حضور حضرت رضاعليه‌السلام شرفیاب شد و از فرزند خود شكایت كرد كه به قسمتى از اموالم تجاوز نموده و آن را نابود كرده است. حضرت فرمود: در مقابل تمام نعمت هایى كه خداوند به تو عنایت كرده است، صدهزار چه اهمیتى دارد؟ وظیفه تو اكنون این است كه در فكر كار فرزندت باشى و موجبات اصلاح او را فراهم آورى.

اصلاح كار فرزند

باید به این نكته توجه داشت كه در آیین اسلام، تلاش عاقلانه و معتدل افراد براى تأمین معاش خود و زن و فرزند خویش، با فعالیت هاى افراطى اشخاص حریص براى ثروت اندوزى و جمع مال زیادتر تفاوت بسیار دارد. گروه اول، مال را براى خود مى خواهند و گروه دوم خود را براى مال. گروه اول آبرو و شرف انسانى خویش را به وسیله مال حفظ مى كنند و گروه دوم عز و حیثیت انسانى خود را فداى مال مى كنند. گروه اول آزادگانى هستند كه با تلاش معاش، خویشتن را از ذلت و خوارى سئوال مصون مى دارند و گروه دوم ثروت پرستانى هستند كه با حرص و طمع، موجبات ذلت و خوارى خود را فراهم مى آورند.

( قال على عليه‌السلام : الحرص ذل و مهانة لمن یستشعره ) .(۳۲۳)

علىعليه‌السلام فرمود: در نظر افراد آگاه و دراك، خوى ناپسند حرص، مایه پستى و ذلت است.

نشانه هاى رذیلت و فضیلت

كار و كوشش زحمت كشان كه مى خواهند از دسترنج خود ارتزاق نمایند، دلیل خوبى و فضیلت آن هاست، و سعى و تلاش عاشقان ثروت، كه مى خواهند با گردآورى مال بیشتر، حرص و آز خود را اقناع نمایند، دلیل بدى و رذیلت آنان است.

( عن على عليه‌السلام انه قال: یستدل على شر الرجل بكثرة شرهه و شدة طمعه ) .(۳۲۴)

علىعليه‌السلام فرموده است: حرص فراوان و طمع شدید یك انسان را مى توان دلیل بدى او گرفت و به آن استشهاد كرد.

خطرات پول پرستى

پول پرستى و حرص مال ممكن است بشر را آنچنان تحت تأثیر درآورد كه خود را فراموش نماید، ارزش خویش را از یاد ببرد، و جز به گردآورى مال به چیزى فكر نكند. فزون طلبى و عشق به ثروت مى تواند آدمى را از خدا و حقیقت غافل سازد، از تعالى روانى و تكامل معنوى باز دارد، و مكارم اخلاقى و صفات انسانى را از صفحه خاطرش محو نماید.

بعضى، آن چنان به اسارت حب مال در مى آیند و در اندیشه ثروت غرق مى شوند كه حتى به زن و فرزندان خویش نمى رسند.

محبت زناشویى و مهر پدرى را از یاد مى برند، و كانون گرم خانواده را به محیط سرد مبدل مى سازند.

راسل مى گوید:

در دنیاى جدید، عشق، دشمنى خطرناك دارد و آن اصل كار و كسب و موفقیت اقتصادى است. خصوصا در آمریكا كه مردم معتقدند نباید آدمى اجازه دهد عشق، مانع موفقیت هاى او در زندگى گردد و اگر چنین كند، آدم احمق و بى شعورى است.

روش احمقانه

با آن كه در این هم مانند چیزهاى دیگر تعادلى لازم است و این احمقانه است كه آدمى كار و موقعیتش را یك سر فداى عشق كند، ولى این هم احمقانه است كه شخص بخواهد عشق را به كلى فداى كسب و كار نماید. مع ذلك، این امر درجامعه اى كه اساس آن تقلا و تلاش همه جانبه در راه تحصیل پول باشد پیش مى آید و وقوع آن اجتناب ناپذیر است.

یك بازرگان آمریكایى

زندگى یك بازرگان امروزى را، خاصه در ایالات متحده آمریكا، در نظر بگیرید: از لحظه اى كه خود را مى شناسند و به مردى مى رسد، تمام سعى و همتش را مصروف پول درآوردن مى كند. در نظر او سایر چیزها تفریح پیش پا افتاده اى بیش نیست. در جوانى با فحشا رفع احتیاج مى نماید. پس ‍ از آن ازدواج مى كند، اما علایق و امیالش با علایق و تمایلات زنش فرق دارد و لذا هرگز صمیمیت و نزدیكى لازم بین آن دو پیدا نمى شود. دیر هنگام، خسته و فرسوده به خانه مى آید. صبح ها قبل از آن كه زنش از خواب بیدار شود، بستر را ترك مى گوید. علایق زنش در نظر او زنانه اند و مایل نیست در آن سهیم گردد. با این كیفیت، بعید نیست زنش از نظر جنسى در قبال او سردى نشان دهد، زیرا طرف او هیچ گاه وقتى نداشته است كه به وى ابراز عشق و علاقه نماید.(۳۲۵)

مردى كه بیشتر اوقات شبانه روز خود را در خارج منزل مى گذراند و تمام نیروى خویش را براى كسب مال بیشتر به كار مى اندازد، موقعى كه به خانه باز مى گردد، آن قدر خسته و بى نشاط است كه نمى تواند به همسر خود برسد، به وى علاقه و ابراز علاقه كند، عواطف او را محترم شمارد، و خواهش هاى طبیعى اش را برآورده سازد.

دلسردى زن از شوهر

واضح است كه زن در چنین شرایطى افسرده خاطر و متاءثر مى گردد و روز به روز تاءثرش افزایش مى یابد. ناكامى ها و محرومیت هاى پى در پى، زن را نسبت به شوهر دل سرد و بى علاقه مى كند. از زندگى زناشویى ماءیوس ‍ مى شود. طولى نمى كشد كه مراتب شكایت و نارضایى خود را همسرى او به زبان مى آورد و نگرانى هاى درونى خویش را آشكار مى سازد.

ناسازگارى خانوادگى

اگر این وضع نامطلوب، زن را به بى عفتى و ناپاكى وادار و رسوایى به بار نیاورد، اگر دامنه گله مندى و شكایت توسعه نیابد و كار به جدایى و طلاق نكشد، حداقل این است كه عشق و امید و گرمى محبت از محیط زناشویى رخت مى بندد و جاى خود را به ناامیدى و دل سردى مى دهد و سرانجام خانواده گرفتار ناسازگارى و اختلاف و احیانا پرخاشگرى و ستیزه جویى مى گردد.

ثروت پرستان حریص، با روش ناپسند خویش، نه تنها به گرمى و حسن سازش خانواده آسیب مى رسانند، بلكه در شعاع فعالیت هاى افراطى خود، به اجتماع نیز ضربه مى زنند. اینان براى آن كه پول بیشترى گرد آورند و طبع فزون طلب خویش را قانع نمایند، ناچار باید عهده دار كارهاى متعددى شوند، یا كارى را كه در دست دارند بیش از حد، توسعه دهند تا جوابگوى تمنیاتشان باشد و در هر دو صورت میدان فعالیت دگران را تنگ مى كنند و باعث محرومیت یكى از علل ستیزه جویى و تضاد است.

مبارزه جوان براى اشتغال

جوانان، با دلى لبریز از امید وارد جامعه مى شوند و مى خواهند شغلى به دست آورند. وقتى مشاهده مى كنند تمام كارها در قبضه نسل كهن است، ناراحت مى شوند. به رقابت بر مى خیزند تا مگر براى خود جایى باز كنند. ولى موقعى كه متوجه مى شوند كه ثروت پرستان حریص، مشاغل متعددى را در اختیار گرفته و آنان بى كار و سرگردان اند بیشتر ناراحت و نگران مى گردند. كار به مبارزه و كشاكش مى رسد، و اختلاف و ناسازگارى با شدت زیادترى در جامعه بروز مى كند.

اسلام و فعالیت هاى افراطى

خلاصه در آیین مقدس اسلام، فعالیت هاى افراطى و حرص در جمع آورى مال، مانند بیكار گشتن و از دسترنج دگران ارتزاق كردن، ناپسند و مذموم است. همان طور كه بیكارگى و سربار جامعه بودن، آدمى را ذلیل و خوار مى كند و در محیط خانواده و اجتماع تضاد و تشاجر به بار مى آورد، حرص ‍ و طمع نیز باعث پستى و حقارت و مایه ناسازگارى و اختلاف خانوادگى و اجتماعى است.

صرف مال: میانه روى در مصارف مالى نیز مانند اعتدال در حب مال و كسب مال، از عوامل سازگارى در خانواده و اجتماع است. اولیاى گرامى اسلام به پیروان خود توصیه كرده اند كه در مخارج زندگى، از افراط و تفریط بپرهیزند و روش متوسطى را كه دور از امساك یا اسراف باشد، در پیش ‍ گیرند.

اعتدال در مصارف مالى

( فقه الرضا عليه‌السلام : ولیكن نفقتك على نفسك و عیالك قصدا ) .(۳۲۶)

حضرت رضاعليه‌السلام فرمود: نسبت به مصارف مالى درباره خود و عائله خودت، معتدل و میانه رو باش.

بعضى از پدران تمكن مالى دارند و به خوبى مى توانند موجبات رفاه و آسایش عائله خود را فراهم آورند، ولى بر اثر عشق به ثروت و حرص مال دچار بخل شده اند، بر زن و فرزند خود سخت مى گیرند، آنان را در مضیقه مى گذراند، ناراحت و خشمگینشان مى كنند، زندگى را بر آن ها تلخ و غیرقابل تحمل مى سازند، و با این روش ناپسند، در محیط خانه، ناسازگارى و اختلاف به وجود آورند.

افراط در مصارف

بعضى از پدران به زندگى عائله خود بیش از حد توسعه مى دهند و به عنوان ابراز راءفت و شفقت به زن و فرزند، راه افراط در پیش مى گیرند. روش این گروه نیز ناپسندیده و مذموم است.

اینان، علاوه بر این كه فاصله طبقاتى به وجود مى آورند و باعث اختلاف و ناهم آهنگى جامعه مى شوند، ممكن است در بعضى از مواقع براى ادامه آن زندگى وسیع و گسترده، به حقوق دگران تجاوز نمایند و اموال غیرمشروع آلوده شوند.

( یابن مسعود لاتحملن الشفقة على اهلك و ولدك على الدخول فى المعاصى و الحرام ) .(۳۲۷)

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله به ابن مسعود توصیه فرموده است: مبادا مهر و محبت نسبت به زن و فرزند، تو را وادارد كه در محیط گناه قدم بگذارى و دامن خویش را به حرام بیالایى.

بدبخت كردن دگران

افرادى كه در مصارف زندگى و مخارج روزانه خود زیاده روى مى كنند، با این عمل، نه تنها زمینه گناهكارى خود را مهیا مى سازند و خویشتن را در معرض تجاوز به حقوق دگران قرار مى دهند، بلكه در پاره اى از مواقع ممكن است باعث بدبختى بستگان و دوستان خود شوند تمكن مالى به بسط و توسعه زندگى وادار نماید و در نتیجه آنان را نیز به راه گناه و ناپاكى بكشاند.

بدبختانه، این روش نادرست، در زمان ما، كم و بیش در بعضى از خانواده ها وجود دارد و كسانى براى آن كه خود را از ملامت زن و فرزند خویش رهایى بخشند یا روى رقابت و همچشمى خود را ثروتمند و متمكن جلوه دهند، براى خرید لباس هاى فاخر و جواهرات گران قیمت و ماشین آخرین سیستم، به خیانت و ناپاكى دست مى زنند و سرانجام با رسوایى و بدنامى راه زندان در پیش مى گیرند.

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله ، این وضع خطرناك و شرم آور را ضمن حدیثى براى امت خود پیش بینى كرده و فرموده است:

( یعیرونه لضیق المعیشة و یكلفونه ما لا یطیق حتى یرودونه موارد الهلكة ) .(۳۲۸)

زمانى فرا مى رسد كه مرد را كسان و بستگانش به تنگى معاش سرزنش ‍ مى كنند و او را به تهیه مالى، كه قدرت آن را ندارد، وادار مى نمایند تا وى را به محیط بدبختى و هلاكت وارد سازند.

از مجموع بحث، این نتیجه به دست آمد كه چگونگى امور مالى، در سازگارى خانوادگى و اجتماعى نقش مؤثرى دارد. اگر افراد در مورد حب مال، كسب مال، و صرف مال روش معتدلى در پیش گیرند و از افراط و تفریط اجتناب نمایند، مى توانند در محیط خانه و اجتماع از سازگارى و حسن تفاهم برخوردار باشند.