سلوك علوى

سلوك علوى20%

سلوك علوى نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام
صفحات: 200

سلوك علوى
  • شروع
  • قبلی
  • 200 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 179995 / دانلود: 3646
اندازه اندازه اندازه
سلوك علوى

سلوك علوى

نویسنده:
فارسی

1

2

3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28

29

30

31

32

33

34

35

36

37

38

39

40

41

42

43

44

45

46

47

48

49

50

51

52

53

54

55

56

57

58

59

60

61

62

63

64

65

66

67

68

69

70

71

72

73

74

75

76

77

78

79

80

هان اى دل عبرت بين ازديده عبر كن هان
يك ره زلب دجله منزل به مدائن كن
دندانه هر قصدى پندت دهد نونو
اين هست همان ايوان كز نقش رخ مردم
چندين تن جباران كاين خاك فروخورده است
اين بحر بصيرت بين بى شربت از او مگذر

ايوان مدائن را آيينه عبرت دان
وز ديده دوم دجله بر خاك مدائن ران
پند سر دندانه بشنو زبن دندان
خاك در او بودى ديوار نگارستان
اين گرسنه چشمه آخر هم سير نشد زايشان
كزشط چنين بحرى ، لب تشنه شدن نتوان
(۱۷۱)

عبرت بسيار است و راه هاى كسب آن فراوان ؛ اما كجايند آنان كه ديده عبرت بين بگشايند و بهره گيرند.

 ما اءكثر العبر و اءقل الاعتبار ؛ (۱۷۲)

عبرت ها چه بسيار است و عبرت گرفتن چه اندك !

خداوند وسايل عبرت آموزى را در اختيار انسان قرار داد. قلبى فراگير، زبانى داد در خور تعبير و ديده اى نگرنده و بصير. اين انسان است كه بايد در ظواهر امور توقف نكند و راه تفكر و تدبر در پيش بگيرد. حضرت على (عليه السلام) مى فرمايند:

 رحم الله امرءا تفكر فاعتبر واعتبر فاءبصر ؛ (۱۷۳)

خدا رحمت كند انسانى را كه بينديشد و عبرت گيرد و عبرت گيرد و بپذيرد. و به درستى كه :

 وانما ينظر المؤمن الى الدنيا بعين الاعتبار ؛ (۱۷۴)

_________________________

۱۷۱- بخشى از شعر خاقانى شروانى .

۱۷۲- نهج البلاغه ، حكمت ۲۹۷.

۱۷۳- همان ، خطبه ۱۰۳.

۱۷۴- همان ، حكمت ۳۶۷.

۸۱

همانا انسان با ايمان با ديده عبرت به جهان مى نگرد.

 روش موعظه

موعظه در اصل به معناى منعى است كه با بيم دادن همراه است . (۱۷۵)  هم چنين گفته اند: موعظه ، يادآورى قلب است نسبت به خوبى ها در آنچه موجب رقت قلب مى شود. (۱۷۶)  بنابراين ، موعظه قلب را رقت مى بخشد و انسان را به سوى نيكى ها سوق مى دهد. موعظه يكى از روش هاى تعليم و تربيت است كه هيچ كس از آن بى نياز نيست . حضرت امير (عليه السلام) به يكى از اصحابش فرمودند: عظنى مرا موعظه كن . موعظه براى نفس انسان ضرورت دارد. در نفس انسان ، پاره اى از انگيزه هاى فطرى است كه هميشه به ارشاد و تهذيب نياز دارند و اين كار جز با موعظه ميسر نمى شود. تا آن جا كه خداوند، رسالت اصلى پيامبر را تذكر دانسته است . (۱۷۷)  لقمان حكيم در موعظه به فرزندش مى فرمايد: پسر عزيزم ! نخستين سفارش من به تو اين است كه چيزى را شريك خدا قرار ندهى ؛ چون شرك ظلم بزرگى است . (۱۷۸)

قرآن مجيد، حسنه بودن موعظه را اعتقاد حقيقى واعظ به آنچه مى گويد و عمل به آنچه بيان مى كند، معرفى كرده است . حضرت على (عليه السلام) بهترين موعظه را قرآن دانسته و مى فرمايد:

خداوند هيچ كسى را با چيزى مثل قرآن پند و موعظه نكرده است . (۱۷۹)

_________________________

۱۷۵- المفردات ، ص ۵۲۷.

۱۷۶- كتاب العين ، ج ۳، ص ۱۹۶۶.

۱۷۷- غاشيه (۸۸) آيه ۲۱ انما اءنت مذكر ؛ اى پيامبر! تو تنها يادآورنده اى .

۱۷۸- لقمان (۳۱) آيه ۱۳.

۱۷۹- نهج البلاغه ، خطبه ى ۱۷۶.

۸۲

در شنيدن ، اثرى است كه در دانستن نيست و آدمى به گونه اى آفريده شده است كه ارشاد را بهتر از امر و نهى مى پذيرد، بر اين اساس بايد همواره افرادى صالح ، مردم را با موعظه متوجه خدا سازند و آنان را از غفلت بيرون آورند. قرآن كريم به اين امر تاءكيد مى ورزد كه :

 و اءدع الى سبيل ربك بالحكمه والموعظه الحسنه ؛ (۱۸۰)

مردم را با حكمت و موعظه نيكو به راه خدا بخوان .

البته بايد موعظه ، نيكو، سازنده و سودمند باشد تا مقاومت دل را در برابر كلام حق در هم شكند و به آن ، حالت نرمى و تسليم ببخشد. در سخنان على (عليه السلام) آمده است :

 الموعظه النافع ما ردع ؛ (۱۸۱)

موعظه سودمند آن است كه باز دارد.

مواعظ جان بخش دل را صفا مى دهد و زمينه پذيرش كمالات را فراهم مى سازد، با توجه به اين مهم است كه حضرت على (عليه السلام) در نامه تربيتى به فرزندش امام حسن (عليه السلام) مى فرمايند:

 اءحى قلبك بالموعظه ؛ (۱۸۲)

دلت را به موعظه زنده دار.

هم چنين ايشان موارد زير را از فوايد موعظه برمى شمارد:

 المواعظ حياه القلوب ؛ (۱۸۳)

_________________________

۱۸۰- نحل (۱۶) آيه ۱۲۵.

۱۸۱- شرح غرر الحكم ، ج ۱، ص ۳۱۹.

۱۸۲- نهج البلاغه ، نامه ۳۱.

۱۸۳- شرح غرر الحكم ، ج ۱، ص ۸۵.

۸۳

موعظه ، مايه حيات دل ها است .

 بالمواعظ تنجلى الغفله ؛ (۱۸۴)

به سبب موعظه ، غفلت زدوده مى شود.

 ثمره الوعظ الانتباه ؛ (۱۸۵)

نتيجه موعظه بيدارى است .

 المواعظ صقال النفوس ، و جلاء القلوب ؛ (۱۸۶)

موعظه ، صيقل نفس ها و روشنى بخش دل ها است .

على (عليه السلام) در موارد مكرر تصريح كرده اند كه موعظه منحصر به زبان نيست ، بلكه اگر كسى داراى فكر و انديشه باشد و از زيركى خاصى برخوردار باشد، همه اشيا و حوادث جهان براى او نقش واعظ را ايفا مى كنند:

 ان فى كل شى ء موعظه و غيره لذوى اللب و الاعتبار ...؛ (۱۸۷)  همانا در هر چيزى موعظه و برداشتهاى ديگر براى صاحب عقل و بصيرت وجود دارد.

اشيا به انسان مى فهماند كه بر اين چند روز دنيا و امكانات اندك آن مغرور مشو، چون فرداى ديگرى نيز وجود دارد كه بايد پاسخ گوى گفتار و كردارت باشى .

از آن جا كه موعظه مايه بيدارى ، هشيارى و سلامت دل است و هر كس در هر مرتبه اى بدان محتاج است ، امام خمينى (ره) مى فرمايد:

_________________________

۱۸۴- همان ، ج ۳، ص ۲۰۰.

۱۸۵- همان ، ص ۳۲۲.

۱۸۶- همان ، ج ۱، ص ۳۵۷.

۱۸۷- ميزان الحكمه ، ج ۱، ص ۵۸۲.

۸۴

انسان بايد هم خودش را موعظه كند و هم در معرض موعظه واقع بشود. هيچ انسانى نيست كه محتاج به موعظه نباشد، منتها انسان هاى بالا واعظشان خدا است و انسان هاى بعد واعظشان آن ها هستند تا برسد به آخر، تا برسد به ما.(۱۸۸)

اميرمؤمنان على (عليه السلام) خود نيز در تربيت مردم به اين روش عمل كرده و زنگارها از زدوده اند. ايشان مى فرمايند:

 اءيها الناس انى قد بثثت لكم المواعظ التى وعظ الاءنبياء بها اءممهم ، و اءديت اليكم ما اءدت الاءوصياء الى من بعدهم ؛ (۱۸۹)

اى مردم ! من موعظه هايى را در ميان شما نشر دادم كه پيامبران به وسيله آن امت هايشان را موعظه كردند و آن چيزى را درباره شما به جاى آوردم كه اوصياى پيامبران پس از ايشان به جا مى آورند.

 ويژگى هاى روش موعظه

  عامل بودن موعظه گر

انسان ها با سختى با يكديگر مبادله مى كنند. اطلاعاتى كه به هم مى دهند روى آن ها تاءثير مى گذارد و جان انسان هر ساعت به لحاظ نيازها و هواها، غبار و كدورت مى گيرد، پند خيرخواهانه به منزله آبى است كه غبار را شست و شو مى دهدو مانند نورى است كه تاريكى قلب را زايل مى سازد؛ اما موعظه ، زمانى تاءثيرگذار و سودمند است كه مبتنى بر آدابى صورت پذيرد.

_________________________

۱۸۸- صحيفه نور، ج ۱۴، ص ۲۵۷.

۱۸۹- نهج البلاغه ، خطبه ۱۸۲.

۸۵

اركان موعظه عبارت است از موعظه كننده ، موعظه و موعظه شونده ، موعظه كننده بايد عامل به گفتار خود باشد؛ در غير اين صورت ارتباط لازم در امر موعظه حاصل نمى شود؛ زيرا سخنى كه از دل برآيد بر دل مى نشيند، حضرت على (عليه السلام) مى فرمايند:

 اذا خرج الكلام من القلب وقع فى القلب و اذا خرج من اللسان لم يتجاوز الاذان ؛ (۱۹۰)

اگر سخن از دل برآيد بر دل نشيند و اگر از زبان برآيد، از گوش ها فراتر نرود. اگر موعظه از خلوص و يكرنگى برخوردار باشد، كاراتر است . فردى كه موعظه مى كند، بايد نمونه و الگوى عملى باشد. بايد دانست موعظه اى رقت قلب ايجاد مى كند كه از قلبى رقيق برخيزد:

 اءيها الناس استصبحوا من شعله مصباح واعظ متعظ، وامتاحوا من صفو عين قد روقت من الكدر ؛ (۱۹۱)

اى مردم ! روشنى از شعله چراغ وجود واعظى طلبيد كه موعظه خود را به كار بندد و از زلال چشمه اى آب بركشيد كه از تيرگى پالوده بود.

 رسا، بليغ و منطقى بودن موعظه

موعظه بايد چنان باشد كه در جسم و جان اثر گذارد. موعظه بايد رسا، بليغ ، لطيف و رقيق باشد تا پيام خود را به گوش جان ها برساند. ابن ابى الحديد مى نويسد:

_________________________

۱۹۰- ابن قتيبه ، عيون الاخبار، ج ۲، ص ۱۲۵.

۱۹۱- نهج البلاغه ، خطبه ۱۰۵.

۸۶

به آنچه همه ملت ها به آن سوگند ياد مى كنند، سوگند ياد مى كنم كه از پنجاه سال پيش تاكنون بيش از هزار بار اين خطبه را خوانده ام و هرگز نشده است كه آن را بخوانم ، مگر اين كه در درونم لرزش و ترس و موعظه اى تازه پيدا شود. اين سخنان در دلم به شدت تاءثير گذاشته است و اعضا و جوارحم را به لرزه افكنده است . نشده است كه در آن تاءمل كنم ، مگر آن كه به ياد مرگ خانواده ، نزديكان و دوستانم افتاده ام و چنان تصور نموده ام كه گويا من آن كسى هستم كه امام (عليه السلام) حالش را توصيف كرده است . (۱۹۲)

موعظه بايد متناسب با حال و مقام مخاطب باشد و با توجه به توانايى فهم طرف موعظه باشد. موعظه بايد موزون ، لطيف ، زيبا، معقول و منطقى باشد و با زبانى نرم و گويا بيان شود. بسيارى از موعظه هاى طولانى و تكرارى ، ملال آور و خسته كننده و كم تاءثير است . حضرت در اين باره مى فرمايند:

 اءبلغ البلاغه ما سهل فى الصواب مجازه ، و حسن ايجازه ؛ (۱۹۳)

رساترين سخن شيوا، سخنى است كه فهم درست آن آسان باشد و اختصارى نيكو داشته باشد.

 پذيرشگرى موعظه شونده

البته بايد موعظه شونده ، آماده و خواهان پذيرش باشد. چه آن كه اگر دريچه قلب خود را به روى حقيقت و تربيت بسته باشد، هيچ موعظه اى در او تاءثير نمى گذارد. مادام كه موعظه ، حجاب ها را پاره نكند و به گوش شنوا وارد نشود سودى نخواهد بخشيد.

_________________________

۱۹۲- شرح نهج البلاغه ، ج ۱، ص ۱۵۳.

۱۹۳- شرح غرر الحكم ، ج ۲، ص ۴۶۴.

۸۷

انك لا تسمع الموتى و لا تسمع الصم الدعاء اذا ولوا مدبرين ؛ (۱۹۴)  مسلما تو نمى توانى سخنت را به گوش مردگان برسانى و نمى توانى كران را هنگامى كه روى برمى گردانند و پشت مى كنند، فراخوانى .

اگر انسان خواهان موعظه باشد، موعظه بسيار است . بنابراين ، بايد زمينه قلبى مناسبى در شنونده وجود داشته باشد. اگر چنين زمينه مساعد قلبى وجود نداشته باشد و شعله هاى فطرت اخلاقى او بسيار كم نور بوده و به سوى تاريكى گرايش پيدا كند در اين صورت موعظه اثر نمى كند. حضرت مى فرمايند:

 فيا لها اءمثالا صائبه ، و مواعظ شافيه لو صادفت قلوبا زاكيه ، و اءسماعا و اعيه ، و آراء عازمه ، و اءلبابا حازمه ؛ (۱۹۵)

وه ، كه چه مثال هاى به جا و چه موعظه هاى رسا، اگر در دل هاى پاك نشيند و در گوش هاى شنوا جاى گزيند و انديشه هاى مصمم يابد و خردهاى با تدبير آن را برتابد.

به راستى كه موعظه هاى رسا و شيوا از جانب واعظى جان بخش براى موعظه پذيران ، ظلمت زدا و روح افزا و روشى نيكو در تربيت است .

حضرت مى فرمايند:

 من لم يجعل له من نفسه واعظا، فان مواعظ الناس لن تغنى عنه شيئا ؛ (۱۹۶)

كسى كه واعظى از نفس خود نداشته باشد، مواعظ مردم او را كفايت نمى كند.

_________________________

۱۹۴- نمل (۲۷) آيه ۸۰.

۱۹۵- نهج البلاغه ، خطبه ۸۳.

۱۹۶- ميزان الحكمه ، ج ۱، ص ۵۸۲.

۸۸

پس تا زمانى كه زمينه پذيرش موعظه در انسان وجود نداشته باشد، مهم ترين و شيواترين مواعظ هم بر او بى تاءثير خواهد بود. در حقيقت ، موعظه رسا به همراه آمادگى موعظه شونده است كه ره صدساله را به يك باره طى مى كند.

 طولانى نبودن موعظه

يكى ديگر از شرايط تاءثير موعظه آن است كه زياد طولانى نباشد؛ چون طولانى شدن آن باعث خستگى شنونده و كم شدن تاءثير موعظه مى شود. حضرت به اين مسئله توجه ويژه اى دارند و مى فرمايند:

 اذا وعظت فاءوجز ؛ (۱۹۷)

زمانى كه موعظه مى كنى كوتاه و مختصر باشد.

 سرى و مخفى بودن موعظه

يكى از ويژگى هاى موعظه آن است كه بايد حالت سرى و مخفى داشته باشد؛ يعنى واعظ، در ميان جمع ، خطاها و تخلف هاى فرد خاطى را بيان نكند؛ چون اين عمل باعث تحقير شخصيت او مى شود، به همين خاطر موعظه اثر نمى كند و حتى ممكن است اثر و پيامد منفى هم داشته باشد و در پاره اى موارد او را به عكس العمل منفى وادار كند. اما اگر اين عمل به مورت مخفيانه انجام شود احتمال پذيرش وعظ، بسيار بالا خواهد بود. حضرت على (عليه السلام) مى فرمايند:

 من وعظ اءخاه سرا فقد زانه و من وعظ علانيه فقد شانه ؛ (۱۹۸)

_________________________

۱۹۷- همان ، ص ۵۸۹.

۱۹۸- همان ، ص ۵۸۰.

۸۹

هر كس برادرش را مخفيانه موعظه كند، اورا زينت بخشيده و هر كس ‍ آشكارا او را موعظه كند، او را پست و بى ارزش كرده است .

 روش توبه

توبه در لغت به معناى رجوع و بازگشتن است . (۱۹۹)  در توبه دو بازگشت وجود دارد؛ يكى بازگشت خداى مهربان به سوى بنده ، از سر لطف و رحمت تابنده توفيق استغفار و توبه و ديگر بازگشت دوباره خدا به بنده ، در اين كه او را بپذيرد و توبه اش را قبول كند. (۲۰۰)

محبت در رحمت خداى متعال به بندگان ، به صورت توبه جلوه مى كند و راهى براى جداشدن آنان از بدى ها و پستى ها و سلوك به سوى خدا فراهم مى آيد. البته تا زمانى كه در توبه گشوده است انسان بايد فرصت را از دست ندهد. حضرت امير (عليه السلام) نيز به اين امر توجه داده اند:

 فاعملوا و اءنتم فى نفس البقاء و الصحف منشوره ، والتوبه مبسوطه ، و المدبر يدعى ، والمسى ء يرجى قبل اءن يخمد العمل ، وينقطع المهل ، و ينقضى الاءجل ، ويسد باب التوبه ، و تصعد الملائكه ؛ (۲۰۱)

به كار برخيزيد! اكنون كه زندگى به ساز، دفترها گشوده و در توبه باز است ، رويگرداننده را خوانده اند و گناه كار را اميدوار گردانده اند، پيش از آن كه چراغ عمل خاموش شود و فرصت از دست برود و در توبه را ببندند و فرشتگان به آسمان بالا روند.

_________________________

۱۹۹- معجم مقاييس اللغه ، ج ۱، ص ۳۵۷.

۲۰۰- تفسير الميزان ، ج ۴، ص ۲۴۵.

۲۰۱- نهج البلاغه ، خطبه ۲۳۷.

۹۰

زندگى آدمى در مرتبه طبيعت وجود، به ظلمت و غفلت آميخته است و نفسانيت ، پيوسته او را به عصيان و نافرمانى مى كشاند و انسان را از سر منزل كرامت و سعادت حقيقى دور مى سازد. در اين ميان تنها راه چاره توبه حقيقى است . حضرت على (عليه السلام) مى فرمايند:

 ولا شفيع اءنجح من التوبه ؛ (۲۰۲)

هيچ شفيعى رهاننده تر از توبه نيست .

توبه در گشايش رحمت الهى است . به وسيله آن مى توان گذشته را جبران كرده و مسير آينده را سامان بخشيد به بيان امام على (عليه السلام):

 التوبه تستنزل الرحمه ؛ (۲۰۳)

توبه ، رحمت را فرود مى آورد.

 التوبه تطهر القلوب ، و تغسل الذنوب ؛ (۲۰۴)

توبه دل ها را پاك مى سازد و گناهان را مى شويد.

توبه ، انسان را از صورت و سيرت شيطانى بيرون مى آورد و به او توفيق زندگى انسانى مى دهد. بدون توبه جبران گذشته و اصلاح آينده ناممكن است . اميرمؤمنان على (عليه السلام) درباره نقش بى بديل توبه در زندگى خاكى مى فرمايند:

 ولاخير فى الدنيا الا لرجلين : رجل اءذنب ذنوبا فهو يتدار كها بالتوبه ، و رجل يسارع فى الخيرات ؛ (۲۰۵)

_________________________

۲۰۲- همان ، حكمت ۳۷۱.

۲۰۳- شرح غرر الحكم ، ج ۱، ص ۲۶۷.

۲۰۴- همان ، ج ۱، ص ۳۵۷.

۲۰۵- نهج البلاغه ، حكمت ۹۴.

۹۱

در دنيا، جز دوكس را خيرى نبود: يكى آن كه گناهانى ورزيد و به توبه ، آن گناهان را دررسيد (جبران كرد) و ديگرى آن كه در كارهاى نيك شتاب كرد.

 ويژگى هاى روش توبه

  توبه ، انقلاب درونى

البته آن توبه اى اصلاح گر است كه از حقيقت توبه برخوردار باشد. حقيقت توبه ، انقلابى درونى است كه به همه چيز انسان سرايت مى كند، او را مى شويد و از مرتبه پايين قبلى به مرتبه بلند و پاك و اصل مى كند.

حقيقت توبه ، انقلابى است كه در نتيجه آن ، قواى خير آدمى بر قواى شر چيره مى گردد و مرتبه خير و كمال حقيقى باز مى آيد.

من بمردم يك ره و باز آمدم
توبه اى كردم حقيقت با خدا

 مى چشيدم تلخى مرگ و عدم
نشكنم تا جان شدن از تن جدا
(۲۰۶)

اميرمؤمنان على (عليه السلام) همگان را به چنين توبه اى فرا خوانده است :

پس بنده بايد پرواى پروردگار داشته باشد، خيرخواه خود باشد و پيش از رسيدن مرگ توبه آرد. بر شهوت چيره شود - و رهايش نگذارد - چه اين كه مرگ او پوشيده است و آرزوى دراز، وى را فريبنده و شيطان بر او نگهبان و هر لحظه گمراهى اش را خواهان است ، گناه را در ديده او مى آرايد، تا خويش را بدان بيالايد كه : بكن و از آن توبه نما! و اگر امروز نشد فردا؛ تا آن كه مرگ او سر بر آرد و او غفلت ، خود رااز انديشه آن فارغ دارد. (۲۰۷)

_________________________

۲۰۶- مثنوى معنوى ، دفتر پنجم ، ص ۷۶۶.

۲۰۷- نهج البلاغه ، خطبه ۶۴.

۹۲

 اركان توبه

توبه صحيح دو ركن دارد: پشيمانى از گناهان گذشته تصميم بر انجام ندادن آن گناهان براى هميشه . حضرت امير (عليه السلام) مى فرمايند:

 التوبه ندم بالقلب ، واستغفار باللسان ، وترك بالجوارح ، واضمار اءن لايعود؛(۲۰۸)

توبه عبارت است از پشيمانى قلبى و درخواست آمرزش زبانى و ترك عملى و عزم بربازنگشتن به گناه .

 شتاب در توبه

اگر آدمى توبه را با بهانه هاى واهى و آرزوهاى خيالى به تاءخير اندازد، شايد هرگز فرصت توبه نيابد. اميرمؤمنان على (عليه السلام) به مردى كه از او خواست تا پندش دهد، فرمودند:

 لا تكن ممن يرجو الاخره بغير العمل ، و يرجى التوبه بطول الاءمل ... ان عرضت له شهوه اءسلف المعصيه ، و سوف التوبه ؛ (۲۰۹)

از آنانى مباش كه به آخرت اميدوار است بى آن كه كارى سازد و به آرزوى دراز، توبه را واپس اندازد... چون شهوت بر او دست يابد، گناه را مقدم سازد و توبه را واپس اندازد.

داستان مردم ، در تاءخير انداختن توبه و دست نكشيدن از گناهان به اميد روزى كه از آن ها دست بكشند، داستان كسى است كه در راه اين و آن ، بوته خار مى كاشت

_________________________

۲۰۸- شرح غرر الحكم ، ج ۲، ص ۱۲۶.

۲۰۹- نهج البلاغه ، حكمت ۱۵۰.

۹۳

و آن بوته هاى خار گزنده و مزاحم راكه لباس هاى مردم را پاره مى كرد و پاى بينوايان برهنه را مجروح مى ساخت از ريشه نمى كند و چون فرمان مى يافت كه آن ها را بكند، وعده هاى دور مى داد.

هر روز كه سپرى مى شد آن بوته هاى خار، ريشه دارتر و قوى تر مى شد و صاحب بوته هاى خار، پيرتر و ناتوان تر.

 مراحل توبه

از شرايط اساسى توبه اين است كه انسان زود به خود آيد و با آداب كامل ، توبه را پيشه خود سازد. امام على (عليه السلام) در بيان مراحل توبه مى فرمايند:

استغفار، مقام بلند مرتبگان است و آن يك كلمه است ، اما شش مرحله دارد: نخست ، پشيمانى بر آنچه گذشت ؛ دوم ، عزم بر ترك هميشگى بازگشت ؛ سوم ، آن كه حقوق ضايع شده مردم را به آنان بازگردانى ، چنان كه خدا را پاك ديدار كنى و خود را از گناه تهى سازى ؛ چهارم ، اين كه حق هر واجبى را كه ضايع ساخته اى اداكنى ؛ پنجم ، اين كه گوشتى را كه از حرام روييده است با اندوه ها آب كنى ، چندان كه پوست به استخوان بچسبد و ميان آن دوگوشتى تازه رويد و ششم ، آن كه درد طاعت را به تن بچشانى چنان كه شيرينى معصيت را چشاندى . (۲۱۰)

امام خمينى (ره) در شرح سخنان حضرت امير (عليه السلام) مى فرمايد:

اين حديث شريف مشتمل است اولا بر دو ركن توبه كه پشيمانى و عزم بر عدم عود است و

_________________________

۲۱۰- همان ، حكمت ۴۱۷.

۹۴

پس از آن بر دو شرط مهم قبول آن كه رد حق مخلوق و رد حقوق خالق انسان است ، انسان به مجرد آن كه گفت توبه كردم از او پذيرفته نمى شود. انسان تائب آن است كه هر چه از مردم به ناحق برده ، به آن ها ردكند و اگر حقوق ديگرى از آن ها در عهده او است و ممكن است تاءديه يا صاحبش را راضى نمايد، به آن قيام كند و هر چه از فرايض الهيه ترك كرده قضاكند يا تاءديه نمايد و اگر تمام آن ها ممكنش نيست به مقدار امكان قيام كند.بداند كه اين ها حقوقى است كه از براى هر يك از آن ها، مطالبى است و در نشئه ديگر از او به سق احوال (مطالبه) مى كنند و در آن عالم راهى براى تاءديه آن ها ندارد، جز آن كه بار گناهان ديگران را حمل كند و اعمال حسنه خود را رد نمايد، پس در آن وقت بيچاره و بدبخت مى شود و راهى براى خلوص و چاره اى براى استخلاص ندارد.

اى عزيز! مبادا شيطان و نفس اماره وارد شوند بر تو و وسوسه نمايند و مطلب را بزرگ نمايش دهند و تو را از توبه منصرف كنند و كار تو را يكسره نمايند. بدان كه در اين امور هر قدر، ولو به مقدار كمى نيز باشد، اقدام بهتر است، اگر نمازهاى فوت شده و روزه ها كفارات و حقوق خدايى بسيار است و حقوق مردم بى شمار است گناهان متراكم است و خطايا متزاحم ، از لطف خداوند ماءيوس مشو و از رحمت حق ، نااميد مباش كه حق تعالى ، اگر تو، به مقدار مقدور اقدام كنى ، راه را بر تو سهل مى كند و راه نجات را به تو نشان مى دهد. بدان كه ياءس از رحمت حق ، بزرگترين گناهى است كه گمان نمى كنم هيچ گناهى بدتر و بيشتر از آن در نفس تاءثير نمايد. انسان ماءيوس از رحمت ، چنان ظلمتى قلبش را فرابگيرد و چنان افسارش گسيخته شود كه

۹۵

باهيچ چيز اصلاحش نمى توان نمود. مبادا از رحمت حق غافل شوى و گناهان و تبعات آن در نظرت بزرگ آيد، رحمت حق از همه چيز بزرگ تر و به هر چيز شامل است .

و اما آن دو امر ديگر، كه جناب امير المؤمنين (عليه السلام) فرموده است ، از شرايط كمال توبه و توبه كامله است ، نه آن كه توبه بدون آن ها تحقق پيدا نمى كند يا قبول نمى شود، بلكه توبه بدون آن ها كامل نيست . پس اين دو مقام از متممات و مكلمات منزل توبه است و البته انسان كه در مرحله اولى مى خواهد وارد منزل توبه شود، گمان نكند آخر مراتب را از او خواستند و به نظرش راه صعب و منزل پرزحمت آيد و يكسره ترك آن كند. هر مقدارى كه حال سالك طريق آخرت اقتضا مى كند، همان اندازه مطلوب و مرغوب است . پس از آن كه وارد طريق شد، راه را خداى تعالى بر او آسان مى كند، پس نبايد سختى راه، انسان را از اصل مقصد باز دارد؛ زيرا كه مقصد خيلى بزرگ و مهم است . اگر عظمت مقصد را بفهميم ، هر زحمتى در راه آن آسان مى شود. آيا چه مقصدى از نجات ابدى و روح و ريحان هميشگى بالاتر است و چه خطرى از شقاوت سرمدى و هلاكت دايمى عظيم تر است ؟ با ترك توبه و تسويف و تاءخير آن ممكن است انسان به شقاوت ابدى و عذاب خالد و هلاكت دايم برسد و با دخول در اين منزل ممكن است انسان ، سعيد مطلق شود و محبوب حق گردد، پس وقتى مقصد بدين عظمت است از زحمت چند روزه چه باك است .

و بدان كه اقدام به قدر مقدور، هر چه هم كم باشد مفيد است . مقايسه كن امور آخرتى را به امور دنيايى كه عقلا (اگر) نتوانستند به مقصد عالى خود برسند از مقصد كوچك دست برنمى دارند.

۹۶

و اگر مطلوب كامل را نتوانستند تحصيل كنند از مطلوب ناقص صرف نظر نمى كنند. تو نيز اگر به كمال آن نمى توانى نايل شوى از اصل مقصد و از صرف حقيقت آن بازنمان و هر مقدارى ممكن است در تحصيل آن اقدام كن . (۲۱۱)

 آلوده شدن به گناه

در عين آن كه انسان نبايد از توبه و بازگشت ماءيوس شود، بايد هر مقدار كه مى تواند تلاش كند تا گرفتار پستى ها و اسير تباهى و مرتكب گناه نشود. اميرمؤمنان على (عليه السلام) به اين حقيقت ، عنايت ويژه دارند آن جا كه مى فرمايند:

 ترك الذنب اءهون من طلب التوبه ؛ (۲۱۲)

دست از گناه برداشتن آسان تر از روى به توبه داشتن است .

 روش امتحان و ابتلا

ابتلاو امتحان هر دو به معناى آزمايش است . بدين ترتيب كه كارى را به كسى پيشنهاد مى كنند يا او را در حادثه و واقعه اى قرار مى دهند تا بدين وسيله ، خود را نشان دهد و صفات باطنى او را مانند اطاعت ، شجاعت ، سخاوت ، عفت ، علم و وفا يا نقطه مقابل آن ها و ميزانشان را دريابند و بديهى است كه امتحان و آزمايش همواره به وسيله عمل باشد؛ زيرا ابتلا جز با عمل معنا نمى يابد و در صحنه عمل است كه صفات باطنى انسان ظاهر مى شود. (۲۱۳)

_________________________

۲۱۱- چهل حديث ، ص ۲۷۸ - ۲۸۱.

۲۱۲- نهج البلاغه ، حكمت ۱۷۰.

۲۱۳- تفسير الميزان ، ج ۱، ص ۲۶۸.

۹۷

در پى ابتلا و امتحان است كه استعدادهاى انسان شكوفا و گوهر و حقيقت آدمى آشكار مى شود و هر كس در جايگاه شايسته خود قرار مى گيرد. (۲۱۴)  حضرت على (عليه السلام) به معاويه مى فرمايند:

 فان الله سبحانه قد جعل الدنيا لما بعدها، وابتلى فيها اءهلها ليعلم اءيهم اءحسن عملا، و لسنا للدنيا خلقنا، و لا بالسعى فيها اءمرنا، و انما وضعنا فيها لنبتلى بها، و قد ابتلانى الله بك و ابتلاك بى ،فجعل اءحدناحجه على الاخر؛ (۲۱۵)

همانا خداى سبحان ، دنيا را براى آخرت قرار داده و مردم دنيا را در آن به آزمايش نهاده تا معلوم دارد كدام يك نيكوكارترند. ما را براى دنيا نيافريده اند و ما را به كوشش در آن امر نفرموده اند. ما را به دنيا آورده اند تا در آن آزموده شويم و همانا خدا مرا به تو آزمود و تو را به من و يكى از ما را حجت ديگرى قرار داد.

پس اين عالم ، عالم تربيت است . انسان ها بايد در ابتلا و آزمايش قرار گيرند تا خود را بازيافته و استعدادهاى خويش را بروز دهند. ابتلا و امتحان الهى براى آن نيست كه چيزى بر خداوند مكشوف شود، بلكه براى اين است كه انسان ها به كمال شايسته خود دست يابند و آنچه را نمى دانند دريابند و استعدادهايشان شكوفا شود و صلاحيت هاى باطنى شان از نظر استحقاق ثواب يا عقاب به منصه ظهور برسد. هر كه به آنچه مى خواهد و استعداد خود را در آن جهت شكوفا مى كند دست يابد.

_________________________

۲۱۴- سيرى در تربيت اسلامى ، ص ۳۱۰.

۲۱۵- نهج البلاغه ، نامه ۵۵.

۹۸

ابتلا و امتحان ، ناموس الهى است و همه كس و همه چيز را در برمى گيرد و همه امور اين عالم به نحوى وسيله ابتلا و امتحان است . اگر انسان درباره ابتلا وامتحان الهى و عموميت آن به بينش درستى ، دست يابد، مى تواند از اين روش در جهت اتصاف به كمالات و سازندگى خويش بهره مند شود. گوهر وجود آدمى در آزمايشگاه ابتلا و امتحان تجلى مى يابد. حضرت على (عليه السلام) مى فرمايند:

 فى تقلب الاءحوال علم جواهر الرجال ؛ (۲۱۶)

گوهر انسان ها در آزمايشگاه دگرگونى احوال معلوم مى شود.

 عند الامتحان يكرم الرجل اءو يهان ؛ (۲۱۷)

هنگام آزمايش است كه انسان خود را گرامى يا خوار مى دارد.

 ويژگى هاى روش امتحان

  امتحان مادى

ان الله يبتلى عباده عند الاءعمال السيئه بنقص الثمرات ، و حبس ‍ البركات ، و اغلاق خزائن الخيرات ؛ ليتوب تائب ، و يقلع مقلع ، ويتذكر متذكر، و يزدجر مزدجر ؛ (۲۱۸)

خدا بندگان خود را به كيفر كارهاى زشت آنان مبتلا سازد؛ به كاهش ميوه درختان و به ناباريدن باران و بستن گنجينه هاى خير به روى ايشان ؛ تا توبه خواه ، توبه كند و

_________________________

۲۱۶- همان ، حكمت ۲۱۷.

۲۱۷- شرح غرر الحكم ، ج ۴، ص ۳۲۱.

۲۱۸- نهج البلاغه ، خطبه ۱۴۳.

۹۹

معصيت كار، دل از معصيت بكند و پند گيرنده ، پند پذيرد و بازدارنده ، راه نافرمانى را بر بندگان بگيرد.

 امتحان وسيله شكوفايى

اين ها همه ، صورتى از ابتلا و امتحان است كه در جهت تربيت و اصلاح انسان به كار گرفته مى شود و راه هايى براى پالايش و پيرايش و شكوفايى و بالندگى است و در نتيجه بايد گفت :

 يمتحن المؤمن بالبلاء كما يمتحن بالنار الخلاص ؛ (۲۱۹)

مؤمن به بلا آزمايش مى شود، چنان كه ، طلا و نقره در آتش ، گداخته و خالص مى شوند.

انسان به وسيله امتحان متوجه لغرش ها و اشتباهات خود شده و با همه توان در پى اصلاح و ترميم آن ها برمى آيد و مى كوشد تا از تكرار آن جلوگيرى كند.

 روش مراقبه و محاسبه

مراقبه به معناى خود را پاس داشتن و مراقب خود بودن (۲۲۰)  و محاسبه به معناى رسيدگى به حساب خويش و حساب خواهى و حسابرسى است . (۲۲۱)

از آن جا كه آدمى همواره در معرض اشتباه و لغزش است ، لازم است حريم حقيقت را پاس داشته و به حساب خويش توجه كند تا از لغزيدن خود جلوگيرى و در صورت لغزش به سرعت بازگشته و جبران كند.

_________________________

۲۱۹- شرح غرر الحكم ، ج ۶، ص ۴۷۶.

۲۲۰- فرهنگ معين ، ج ۳، ص ۳۹۸۴.

۲۲۱- همان ، ص ۳۸۸۸.

۱۰۰

بديهى است اگر آدمى خود بدين روش به اصلاح خود نپردازد، ديگران نمى توانند او را اصلاح كنند. حضرت امير (عليه السلام) در بهره گيرى از اين روش اصلاحى مى فرمايند:

 عباد الله زنوا اءنفسكم من قبل ان توزنوا، و حاسبو من قبل اءن تحاسبو، و تنفسوا قبل ضيق الخناق ، و انقادوا قبل عنف السياق ، واعملوا اءنه من لم يعن على نفسه حتى يكون له منها واعظ و زاجر لم يكن له من غيرها لا زاجر و لا واعظ ؛ (۲۲۲)

بندگان خدا! خود بسنجيد و حساب نفس خويش را برسيد، پيش از آن كه به حسابتان برسند، پيش از آن كه مرگ ، گلويتان را بگيرد و نتوانيد نفس ‍ بكشيد - رام و گردن نهاده - به راه راست رويد، پيش از آن كه به سختى رانده شويد و بدانيد آن كس كه نتواند خود را پند دهد تا از گناه باز دارد، از ديگرى نيايد تا اين كار را براى او به جاى آورد.

 ويژگى هاى روش مراقبه و محاسبه

براى اين كه مراقبه و محاسبه به درستى سامان يابند، براى آن آدابى برشمرده اند كه عبارتند از: مشارطه ، مراقبه ، محاسبه و معاتبه . (۲۲۳)

 مشارطه

مشارطه در لغت به معناى شرط كردن با كسى است . (۲۲۴)  

_________________________

۲۲۲- نهج البلاغه ، خطبه ۹۰.

۲۲۳- المحجه البيضاء، ج ۸، ص ۱۵۰.

۲۲۴- على اكبر دهخدا، لغت نامه .

۱۰۱

در اصطلاح اهل سلوك اين است كه انسان با خود شرط كند كه مرزهاى الهى را پاس بدارد و خلاف عهد و پيمان الهى عمل نكند و موجبات خشم خداوند رافراهم نسازد و در اطاعت حق كوتاهى نورزد و تا آن جا كه برايش ممكن است به خير و نيكى اقدام نمايد. (۲۲۵)  امام خمينى (ره) در اين باره مى نويسد:

مشارطه آن است كه در اول روز، مثلا با خود شرط كند كه امروز بر خلاف فرموده خداوند تبارك و تعالى رفتار نكند و اين مطلب را تصميم بگيرد و معلوم است يك روز خلاف نكردن امرى است خيلى سهل ، انسان مى تواند به آسانى از عهده برآيد، تو عازم شو و شرط كن و تجربه نما ببين چقدر سهل است . ممكن است شيطان و جنود آن ملعون بر تو اين امر را بزرگ نمايش دهند، ولى اين از تلبيسات آن ملعون است ، او را از روى واقع و قلب لعن كن و اوهام باطله را از قلب بيرون كن و يك روز تجربه كن آن وقت تصديق خواهى كرد.(۲۲۶)

در مرحله بعدى بايد پيوسته بر پايبندى به عهد و پيمان ربوبى و ميثاق فطرى و بيرون نشدن از فرمان الهى عزم و با خود شرط كرد كه آن را پاس ‍ بدارد. پس بايد انسان شرط كند كه عهد و پيمانى را كه بسته ، حفظ كرده و مراقب نفس خويش باشد تا خلافى از او صادر نشود و مخالفت با عهد نكند. اين وفادارى به پيمان ، سازنده است چنان كه حضرت على (عليه السلام) مى فرمايند:

_________________________

۲۲۵- جامع السعادات ، ج ۳، ص ۹۳.

۲۲۶- چهل حديث ، ص ۹.

۱۰۲

ان الوفاء تواءم الصدق ، ولااءعلم جنه اءوقى منه ؛ (۲۲۷)

همانا وفا همزاد راستى است و هيچ سپرى چون وفا بازدارنده (از گزند) نيست .

 مراقبه

براى اين كه انسان بتواند به اين عهد و پيمان وفادار بماند، بايد به حقيقت مراقبت توجه نمايد و در هر حال خداى متعال را حاضر و ناظر و آگاه بر اعمال و رفتار خود بداند. امام على (عليه السلام) سفارش مى فرمايند:

 اتقوا معاصى الله فى الخلوات ؛ فان الشاهد هو الحاكم ؛ (۲۲۸)

از نافرمانى خداوند در نهان ها بپرهيزيد، چه آن بيننده ، داورى كننده هم هست .

هر چه انسان به مرتبه بالاترى از اين مراقبت دست يابد، پايبندى اش به عهد و پيمان الهى بيشتر مى شود كه فرمودند:

 طوبى لمن راقب ربه ، و خاف ذنبه ؛ (۲۲۹) خوشا به حال آن كه هميشه خدا را در نظر دارد و از گناه خويش بيم دارد. حضرت امام خمينى (ره) مى فرمايد:

در تمام مدت شرط، متوجه عمل به آن باشى و خود را ملزم بدانى به عمل كردن به آن و اگر خداى نخواسته در دلت افتاد كه امرى را مرتكب شوى كه خلاف فرموده خدا است بدان كه از شيطان و جنود است كه مى خواهند تورا از شرطى كه كردى باز دارند.

_________________________

۲۲۷- نهج البلاغه ، خطبه ۴۱.

۲۲۸- همان ، حكمت ۳۲۴.

۲۲۹- شرح غرر الحكم ، ج ۴، ص ۲۳۸.

۱۰۳

به آن ها لعنت كن و از شر آن ها به خداوند پناه بر و آن خيال باطل را از دل بيرون نما و به شيطان بگو كه من يك امروز با خود شرط كردم كه خلاف فرمان خداوند تعالى نكنم .

ولى نعمت من ، سال هاى دراز است به من نعمت داده ، صحت و سلامت و امنيت مرحمت فرموده و مرحمت هايى كرده كه اگر تا ابد خدمت او كنم از عهده يكى از آن ها بر نمى آيم ، سزاوار نيست يك شرط جزيى را وفا نكنم . اميد است ان شاء الله شيطان طرد شود و منصرف گردد و جنود رحمان غالب آيد و اين مراقبت با هيچ كارى از كارهاى تو، از قبيل كسب و سفر و تحصيل و غيرها، منافات ندارد و به همين حال باشى تا شب كه موقع محاسبه است . (۲۳۰)

 محاسبه

پس از مرحله مراقبت ، نوبت به محاسبه مى رسد؛ يعنى انسان در هر شبانه روز وقتى را معين مى كند كه در آن به حساب نفس خويش برسد. كرده ها، ناكرده ها، طاعت ها و معصيت ها را رسيدگى و حسابرسى كند. انسان بايد قبل از اين كه به حسابش برسند، خود اقدام كند. حضرت امير در نامه تربيتى به فرزندش امام حسن (عليه السلام) مى فرمايند:

 بادر الفرصه قبل اءن تكون غصه ؛ (۲۳۱)

فرصت را غنيمت دان پيش از آن كه از دست برود و اندوهى گلوگير شود. از امام عسكرى (عليه السلام) روايت شده است كه شخصى از اميرمؤمنان على (عليه السلام) پرسيد: چگونه انسان خود را محاسبه كند؟ حضرت فرمودند:

_________________________

۲۳۰- چهل حديث ، ص ۹.

۲۳۱- نهج البلاغه ، نامه ۳۱.

۱۰۴

چون انسان شب و را به روز و روز را به شب مى آورد، شبانگاه بايد به خويش بازگردد و به خود بگويد: امروزت گذشت و ديگر باز نمى گردد و خداوند از تو پرسش خواهد كرد كه اين روز را چگونه سپرى كردى و در آن چه كارى انجام دادى ؟ آيا خدا را ياد كردى و آيا سپاس او را به جاى آوردى؟ آيا حق برادر مؤمنت را ادا كردى ؟ آيا گرفتارى او را رفع نمودى ؟ آيا در نبود او، از خانواده و فرزندانش نگهدارى كردى ؟ آيا پس از مرگش ، بازماندگانش را رسيدگى كردى ؟ آيا با گذاشتن آبروى خود، ديگران را از بدگويى از برادر مؤمنت بازداشتى ؟ و آيا مسلمانى را يارى كردى ؟ سرانجام ، در اين روزى كه گذشت ، چه كردى ؟ بايد همه آنچه را در اين روز انجام داده است به ياد آورد، پس اگر كارى نيك از او سرزده است خدا را سپاس گزارد و او را بر اين توفيق تكريم و تعظيم نمايد و اگر در ميان آنچه انجام داده است ، كوتاهى يا گناهى يافت ، از خدا آمرزش بخواهد و تصميم بگيرد كه ديگر بدان سوى نرود. (۲۳۲)

 معاتبه

پس از محاسبه ، چهارمين اقدام ، معاتبه است ؛ يعنى پس از محاسبه ، در صورت مشاهده كوتاهى و معصيت در شرط و عهد و پيمان ، در مقام تاءديب نفس خود برآيد و آن را سرزنش و ملامت كند. اگر انسان در اين امر كوتاهى ورزد و نسبت بدان واكنش مناسبى نشان ندهد، زمينه گستاخى نفس اماره و تباهى خود را فراهم مى كند. امام على (عليه السلام) در اين باره هشدار مى دهند:

_________________________

۲۳۲- تفسير منسوب الى الامام اءبى محمد الحسن بن على العسكرى ، ص ۳۸.

۱۰۵

من لم يسس نفسه اءصاعها ؛ (۲۳۳)

هر كه نفس خود را سياست و تاءديب نكند آن را تباه كرده است .

 من ذم نفسه اءصلحها ؛ (۲۳۴)

هركس نفس خود را نكوهش كند آن را به اصلاح و سامان درمى آورد.

اين روش ، زمانى به بار مى نشيند كه انسان پس از محاسبه نسبت به آنچه كه شرط شده در صورت كوتاهى ، نافرمانى و پيمان شكنى در مقام اصلاح برآيد، هم چنان كه امام على (عليه السلام) فرموده اند:

 من حاسب نفسه وقف على عيوبه ، و اءحاط بذنوبه ، واستقال الذنوب و اءصلح العيوب ؛ (۲۳۵)

هر كه نفس خود را مورد محاسبه قرار دهد بر عيب هاى خويش آگاه شود و از گناهان خود مطلع گردد و گناهان خود را بزدايد و عيوب خود را اصلاح نمايد.

 روش تشويق و تنبيه

تشويق به معناى برانگيختن ، به شوق آوردن ، راغب ساختن و شايق كردن است (۲۳۶)  و تنبيه به معناى بيداركردن ، آگاه كردن ، هشيارساختن و ادب كردن است . (۲۳۷)

_________________________

۲۳۳- شرح غرر الحكم ، ج ۵، ص ۲۴۶.

۲۳۴- همان ، ص ۴۴۵.

۲۳۵- همان ، ص ۳۹۹.

۲۳۶- على اكبر دهخدا، لغت نامه ، واژه تشويق .

۲۳۷- همان ، واژه تنبيه .

۱۰۶

تشويق و سپاسگزارى اززحمات و خدمات ديگران ، يكى از ضرورى ترين نيازهاى روانى فرد و جامعه است . گاهى يك جمله تشويق آميز چنان تاءثير عميقى در روحيه افراد مى گذارد كه غير قابل توصيف است . اگر خدمات ارزشمند افراد با كمترين درجه قدردانى ، يعنى ستايش لفظى همراه نباشد، نه تنها دور از مروت و جوانمردى است ، بلكه نوعى حق كشى است .

تشويق انواع مختلفى دارد؛ آن را در درجه اول به مادى و غير مادى و غيرمادى را نيز مى توان به دو قسم كلامى و غيركلامى تقسيم كرد.

مصاديق تشويق در هر يك از اين اقسام ، براى سنين مختلف نيز متفاوت است

البته تشويق اگر به صورت مكرر انجام شود، به تدريج خاصيت خود را از دست مى دهد. از طرفى تشويق نبايد بى اندازه باشد و از حد تجاوز كند. چه بسا افرادى كه به واسطه تعريف و تمجيدى كه درباره شان مى شود، مغرور خواهند شد.

از روش تشويق و تنبيه براى برانگيختگى و بازدارندگى و شكوفاسازى استعدادهاى انسان در جهت كمال بهره مى گيرند؛ حضرت امير (عليه السلام) درباره نقش پاداش و كيفر الهى در تربيت آدمى مى فرمايند:

 ان الله سبحانه وضع الثواب على طاعته ، و العقاب على معصيته زياده لعباده عن نقمته ، و حياشه لهم الى جنته ؛ (۲۳۸)

_________________________

۲۳۸- همان ، حكمت ۳۶۸.

۱۰۷

همانا خداى سبحان ، پاداش را بر طاعت و كيفر را بر معصيت خود قرار داده است تا بندگانش را از عذاب خويش باز دارد و به سوى بهشت روانه سازد.

 ويژگى هاى روش تشويق و تنبيه

  رفتار متناسب با شخص

بايد بين نيكان با بدان و شايستگان با ناشايستگان فرق گذاشت و با هر يك به تناسب وضع و حالشان رفتار كرد و به وسيله تشويق و تنبيه مناسب ، آنان را هدايت نمود. حضرت در عهدنامه مالك اشتر فرمودند:

و لاتكونن المحسن و المسى ء عندك بمنزله سواء؛ فان ذلك تزهيدا لاءهل الاحسان فى الاحسان و تدريبا لاءهل الاساءه على الاساءه و اءلزم كلا منهم ما اءلزم نفسه ؛ (۲۳۹)

هرگز نبايد نيكوكار و بدكار در نزد تو يكسان باشند كه آن رغبت نيكوكار را در نيكى كم كند و بدكار را به بدى وادار نمايد و هر يك از ايشان را مطابق كارش ‍ جزا ده

تشويق ، عاملى براى برانگيختن و وسيله اى براى تقويت انسان در ترغيب به كار خير و فراهم آوردن نشاط لازم در انجام كار است . حضرت على (عليه السلام) به مالك اشتر فرمودند:

 و واصل فى حسن الثناء عليهم ، و تعديد ما اءبلى ذوو البلاء منهم ؛ فان كثره الذكر لحسن اءفعالهم تهز الشجاع ، و تحرض الناكل ان شاء الله ؛ (۲۴۰)

_________________________

۲۳۹- همان ، نامه ۵۳.

۲۴۰- همان ، نامه ۵۳.

۱۰۸

آنان را به نيكويى ياد كن و پيوسته تشويقشان نما و كارهاى مهمى را كه انجام داده اند، برشمار؛ زيرا ياد كردن كارهاى نيك آنان دليريشان را (به كوشش و حركت بيشتر) برانگيزاند و از كار مانده را به خواست خدا (به كار و تلاش) ترغيب كند.

در تربيت انسان ، اصل بر تشويق و ترغيب است نه تنبيه و مجازات . امام على (عليه السلام) نيز به اين اصل اشاره مى فرمايند:

 ضادوا الشر بالخير ؛ (۲۴۱)

به وسيله خوبى با بدى بستيزيد.

 تقويت انگيزه ها با تشويق به جا

نقش تربيتى و مثبت تشويق اين است كه نيروهاى خفته آدمى را برمى انگيزاند و ميل به تلاش و شادابى را فراهم مى سازد و نقش تنبيه در تربيت ، فراهم كردن ترس از بدى و پليدى و نوعى ايمن سازى است . اگر بيدارسازى و ادب آموزى به موقع و به درستى صورت نگيرد، انسان به سرعت به سوى تباهى مى رود.

تشويق بايد به جا، متناسب و متوازن با ميزان و نوع عمل باشد و روحيات و گرايش ها و مرتبت وجودى او در آن لحاظ شود تا بيشترين تاءثير را داشته باشد. گاهى لازم است تشويق معنوى باشد و گاهى مادى ، برخى مواقع ، رفتارى و در بعضى موارد، گفتارى . البته تشويق بايد به اندازه باشد تااثرات منفى به جا نگذارد. حضرت به اين امر اشاره دارند؛ آن جا كه مى فرمايند:

_________________________

۲۴۱- شرح غرر الحكم ، ج ۴، ص ۲۳۱.

۱۰۹

الثناء باءكثر من الاستحقاق ملق ، والتقصير عن الاستحقاق عى اءوحسد ؛(۲۴۲)

ستايش بيش از استحقاق ، تملق است و كمتر از استحقاق ، درماندگى يا رشك بردن است .

همان طور كه تشويق در كارهاى مثبت و مفيد موجب تقويت انگيزه هاى تلاش و توسعه مى شود، تنبيه در امور منفى و مضر به همان ميزان موجب تضعيف انگيزه هاى گرايش به كارهاى خلاف مى گردد؛ اما در تنبيه به علت حساسيت آن ، متفكران و انديشمندان نظريه هاى مختلفى را ارائه داده اند كه مى توان در يك جمع بندى آن را به سه نظريه افراط گرايى ، تفريط گرايى و اعتدال گرايى تقسيم كرد.

الف) نظريه افراط گرايى :

اكثر علما و مكاتب تربيتى قديم ، اعتقاد داشتند كه كودك و يا هر فرد مجرم و خلاف كار به جهت طبع و مزاج ناسالم و فقدان هوش و درك كافى ، لايق سخت ترين نوع تنبيه است . افرادى مثل داروين ، توماس هابس ، جان لاك و برخى از حكماى مسيحى از معتقدان به جواز مطلق تنبيه مى باشند. با دقت در حالت هاى روحى و رفتارى فرد تنبيه شده مشخص مى شود كه اثرهاى زيان بارى متوجه او مى شود، ضررهايى هم چون اضطراب ، دلهره ، احساس ‍ حقارت ، گوشه گيرى و افسردگى ، ترسو و توسرى خور بودن ، خجالت و دروغگويى ، تظاهر و پرخاشگرى ، انتقام جويى ، كله شقى و زورگويى همه از عوارض قطعى تنبيه شديد و بى ضابطه است . تحقير و سرزنش زياد فرزند، آتش لجاجت و دشمنى را در او شعله ور مى سازد

_________________________

۲۴۲- نهج البلاغه ، حكمت ۳۴۷.

۱۱۰

على (عليه السلام) مى فرمايند:

 الافراط فى الملامه يشب نار اللجاجه ؛ (۲۴۳)

زياده روى در سرزنش ، آتش لجاجت را در فرد روشن مى كند.

در حديث ديگرى مى فرمايند:

عقاب و تندى زياد نداشته باشيد؛ زيرا اين امر كينه را در پى دارد و فرد را به سوى دشمنى فرا مى خواند. (۲۴۴)

ب) نظريه تفريط گرايى :

همان طور كه افراط گرايان به جواز مطلق تنبيه اعتقاد داشتند، تفريط گرايان به ممنوعيت مطلق آن مى باشند؛ بدين معنا كه بايد همواره در برابر تمايلات بى حد و مرز كودك و نوجوان تسليم بود و با فرد مجرم و خلاف كار، چون يك بيمار برخورد كرد. در ابتدا، اين نظريه توسط افرادى چون روسو، پستانورى و... بيان شد، مدت ها متروك ماند تا اين كه دكتر اسپاك آمريكايى در اوايل قرن بيستم ، آن را تحت عنوان ، چگونه فرزندان خود را تربيت كنيم مطرح كرد.

و در اندك مدتى شهرت به سزايى يافت . او در كتابش مدعى شد تنبيه در هر صورت آثار كوتاه مدت يا دراز مدت ناگوارى براى خلاف كاران ايجاد مى كند و در آن ها انگيزه هاى انتقام گيرى را با تكرار خلاف تقويت مى كند. در جواب بايد گفت : نفى تنبيه ، در حقيقت به معناى نفى تربيت و اصلاح است ، ترس از تنبيه و مجازات موجب مى شود كه انسان كمتر در انديشه خلاف گرفتار شود.

_________________________

۲۴۳- نهج البلاغه ، نامه ۳۱.

۲۴۴- محمدى رى شهرى ، ميزان الحكه ، ج ۸، ص ۵۴۶.

۱۱۱

اگر تنبيه عامل مؤثرى در تاءديب و تربيت نبود، در تمامى ادوار زندگى بشر وجود نداشت . آرزوى مطلق كودكان و نوجوانان ، آن ها را موجوداتى لاابالى و بى قيد بار مى آورد و در نهايت براى خانواده و جامعه مشكلاتى به بار مى آورد. حضرت على (عليه السلام) مى فرمايند:

 من اءهمل نفسه اءهلكها ؛ (۲۴۵)

هر كه نفس خود را واگذارد، هلاكش گرداند.

ج) نظريه اعتدال گرايى :

اين نظريه هم مطابق عقل سليم است و هم موافق تجربه ، نظريه اعتدال ، تشويق و تنبيه را به عنوان دو عامل پيش برنده و بازدارنده تربيت مى پذيرد، منتها اصل را بر تشويق مى گذارد؛ يعنى در عين حالى كه وجود تنبيه را لازم و ضرورى مى داند، اما معتقد است كه ميزان پاداش ، تشويق و محبت همواره بايد بيشتر از ميزان تنبيه و مجازات باشد. البته در به كارگيرى روش ‍ تنبيه كه از روش هاى كارامد است ، بايد اصول و ويژگى هايى را رعايت نمود.

 ويژگى هاى روش تنبيه

دقت و ظرافت در امر تنبيه

تنبيه بايد كاملا سنجيده ، حساب شده و دقيق باشد و به هيچ وجه از حد و مرز لازم فراتر نرود؛ زيرا عملى طبيبانه است و هرگونه نسنجيدگى و بى دقتى در آن فاجعه آور است و اثرات منفى دارد. امام على (عليه السلام) به اين امر هشدار مى دهند:

_________________________

۲۴۵- شرح غرر الحكم ، ج ۵، ص ۱۶۰.

۱۱۲

الافراط فى الملامه يشب نار اللجاجه ؛ (۲۴۶)

افراط در سرزنش كردن ، ميزان لجاجت را افزون تر مى كند.

تنبيهات بدنى گاهى ضررهاى غير قابل جبرانى را به همراه دارد ازآن جمله :

۱. كودك عادت مى كند در برابر زور بدون چون و چرا تسليم گردد و بااين منطق خو بگيرد كه زورگو و قلدر پيروز است ، هر وقت عصبانى شدى بزن و باكى نداشته باش !

۲. كودك نسبت به تنبيه كننده حس بدبينى پيدا مى كند، و حالت سركشى در او برانگيخته مى شود.

۳. كودك ترسو بار مى آيد و شخصيتش در هم شكسته و تعادل روحى ش به هم مى خورد.

متاءسفانه بسيارى از اوليا براى تربيت كودكان از تنبيهات غيربدنى استفاده مى كنند. مانند: حبس كردن كودك در محل هاى و حشتناك ، سرزنش ، اهانت ، دشنام و غيره ... اين قبيل تنبيهات ضررشان كمتر از تنبيهات بدنى نيست .

اين امور نيز شخصيت كودك را در هم مى كوبد و بدآموزى دارد، يعنى سبب مى گردد كه كودك هم ، چنين رفتار و گفتارى را از خود نشان دهد و كم كم به آن ها عادت كند، علاوه بر آن سرزنش زياد موجب لجوج شدن كودك خواهد شد.

حضرت على (عليه السلام) مى فرمايند: سرزنش و ملامت زياد نكنيد كه كينه توزى و دشمنى به بار مى آورد. (۲۴۷)

_________________________

۲۴۶- نهج البلاغه ، حكمت ۳۲۷.

۲۴۷- لاتكثرن العتاب فانه يورث الضغينه و يدعوه الى البغضاء ميزان الحكه ، ج ۱، ص ۷۶، به نقل از: آنچه بايد والدين و مربيان بدانند، رضا فرهاديان ، ص ۶۸.

۱۱۳

اسلام مهر و محبت و نرمش و ملاطفت را بيش از روش هاى ديگر در تربيت مؤثر و مفيد مى داند، هر چند در بعضى موارد لازم است در مقابل خطاى كودك عكس العمل مناسب نشان داده شود، زيرا اگر در برابر كار زشت كودك واكنش مناسب انجام نشود، زشتى آن كار در نظرش كاسته شده و چه بسا به آن كار عادت كند.

لذا پاره اى از تنبيهات غير بدنى را به طور حساب شده مى توان به اجرا گذارد. مثل : قهر كردن از كودك ، محروم نمودن اواز تفريح و گردش ، منع از بازى و كارهايى كه مورد علاقه او است .

تنبيه عامل بيدار كننده

تنبيه بايد از چنان ظرافت هاى تربيتى برخوردار باشد كه به صورت عاملى بيداركننده و بازدارنده عمل كند. حتى حضرت يادآور شده اند كه در صورت احساس پشيمانى ، نبايد شخص را به ياد اشتباه و گناهش انداخت و به تكرار عذرخواهى واداشت . آن حضرت فرموده اند:

 اعاده الاعتذار تذكير بالذنب ؛ (۲۴۸)

تكرار كردن عذرخواهى ، به ياد گناه انداختن است .

در تنبيه بايد دقت شود كه در صورت نتيجه دادن اقدامات نرم و لطيف ، به هيچ وجه نبايد به اقدامات سخت و شديد روى آورد. اگر شخصى متنبه شد، مثل اين است كه خطا نكرده است و در نتيجه نياز به اقدامات بازدارنده ندارد. حضرت مى فرمايند:

_________________________

۲۴۸- شرح غرر الحكم ، ج ۱، ص ۳۷۳.

۱۱۴

ما اءذنب من اعتذر ؛ (۲۴۹)

كسى كه عذر خواهد، گويا گناه نكرده است .

بنابراين ، در تنبيه بايد فلسفه آن مدنظر باشد و به هيچ وجه به سوى تشفى خاطر و ارضاى خود يا انتقام گيرى ميل نكند. در استفاده از اين دو روش ، حساسيت فوق العاده اى وجود دارد؛ زيرا ساختار روانى و عاطفى انسان طورى است كه اگر در ازاى فعاليت به او پاداش دهند، آن نوع فعاليت برايش خوش آيند مى شود و اگر بعد از انجام كارى تنبيه شود، از آن كار نفرت مى يابد و تكرارش براى او خاطره اى آزاردهنده دارد. پس اين دو عامل ، يعنى پاداش و كيفر، در اصلاح و تغيير رفتار انسان با رعايت آداب و شرايط بسيار مؤثر است .

 روش تكريم

على (عليه السلام) در سيره تربيتى خود، شيوه احترام به شخصيت فرزندان را مورد توجه قرار داده و با واگذار نمودن مسئوليت مناسب به آنان ، حس ‍ اعتماد به نفس و احساس شخصيت را در آنان تقويت مى فرمودند؛ چرا كه بزرگداشت و احترام به شخصيت ، نياز طبيعى هر انسانى است . غريزه حب ذات در طبيعت هر انسانى نهاده شده و به ذات خويش علاقه مند است و ميل دارد ديگران نيز شخصيت او را پذيرفته و گرامى بدارند. چنانچه اين نياز طبيعى برآورده شود با دلگرمى و اميد به موفقيت در مسير زندگى گام برمى دارد و به ديگران خوش بين مى شود و آنان را قدرشناس و قابل اعتماد مى بيند و از همكارى با افرادى كه قدر او را شناخته و شخصيتش را گرامى مى دارند هراسى ندارد. به علاوه ، شخص محترم ، احترام به ديگران را نيز ياد مى گيرد.

_________________________

۲۴۹- همان ، ج ۶، ص ۵۰.

۱۱۵

به وسيله احترام به شخصيت مى توان شخص را به كارهاى نيك به عنوان اين كه با شخصيت گرامى تو سازگار است هدايت كرد و از كارهاى بد و اخلاق زشت به عنوان اين كه با شخصيت والاى تو ناسازگار است ، برحذر داشت . انسان براى حفظ كرامت ذات ، مقام و موقعيت خود حاضر مى شود حتى از خواسته هاى درونى خويش چشم پوشى كند.

در سيره تربيتى امام على (عليه السلام) آمده است كه روزى همراه غير مسلمانى به مسافرت رفت ، هنگام جداشدن ، آن شخص را مشايعت كرد و چند قدم او را بدرقه نمود. مرد تحت تاءثير اين تكريم حضرت به كوفه آمد و مسلمان شد.

حضرت على (عليه السلام) در اين مورد مى فرمايد:

 من شرفت نفسه نزهها عن ذله المطالب ؛ (۲۵۰)

هر كس به شرافت نفس خويش توجه داشته باشد، آن را از ذلت در تمايلات نفسانى باز مى دارد.

 ويژگى هاى روش تكريم

  گرامى داشتن نفس ها

من كرمت عليه نفسه لم يهنها بالمعصيته ؛ (۲۵۱)

هر كه نفس خويش را گرامى بدارد او را به ذلت معصيت نمى كشاند.

اگر انسان به كرامت نفس خود ايمان داشته باشد، ترك خواسته هاى نفسانى برايش آسان مى شود، همان گونه كه مولاى متقيان مى فرمايند:

_________________________

۲۵۰- غرر الحكم ، فصل ۷۷، ش ۹۲۷.

۲۵۱- همان ، ش ۱۰۷۶.

۱۱۶

 من كرمت عليه نفسه هانت عليه شهوته ؛ (۲۵۲)

هر كس نفس خويش را گرامى بداند، ترك خواسته نفسانى برايش آسان خواهد بود.

 كوچك شمردن شخصيت

اگر نياز طبيعى انسان به كرامت نفس تاءمين نشود و مورد تحقير قرار گرفته و خود را ناتوان و ضعيف و ديگران را قدرناشناس ببيند، تن به هر كارى مى دهد و دچار عقده حقارت مى شود و براى عقده گشايى ممكن است در صدد انتقام جويى برآيد. با نگاهى به آمار جانيان ، اكثر آنان را افراد بى شخصيت و تحقير شده خواهيم يافت ؛ زيرا به فرمايش حضرت على (عليه السلام):

 من هانت عليه نفسه فلا ترج خيره ؛ (۲۵۳)

هر كس كه نفس خويش را كوچك شمارد، اميد خيرى به او نداشته باش .

 من هانت عليه نفسه فلاتاءمن شره ؛ (۲۵۴)

اگر كسى نزد خود خوار شود، از شر او ايمن مباش .

در استفاده از اين روش نبايد احترام و تكريم از مقدار لازم تجاوز كند؛ زيرا ممكن است موجب به وجود آمدن خوى زشت تكبر و خود بزرگ بينى شود. در اين صورت ، متربى انتظار دارد كه بيش از حد از او تعريف ، تمجيد كنند و در صورتى كه خواسته اش برآورده نشود، رنجيده خاطر مى شود.

_________________________

۲۵۲- همان ، فصل ۷۷، ش ۱۱۱۷.

۲۵۳- همان ، ش ۱۴۳۳.

۲۵۴- بحار الاءنوار، ج ۱۷، ص ۲۱۴.

۱۱۷

روش تغافل

انسان موجودى است كه همواره در معرض خطا و اشتباه است . يكى از روش هاى تربيتى آن است كه انسان با آگاهى از تخلف ديگران ، خود را به غفلت بزند و چنان وانمود كند كه از خطاى او آگاهى ندارد تا شخص ، از انجام عمل خويش پشيمان شود. البته اين در صورتى است كه شخص قصد تكرار نداشته باشد. در روايات اسلامى به كاربرد اين روش توصيه شده است . (۲۵۵)

حضرت على (عليه السلام) مى فرمايند:

 اءشرف اءخلاق الكريم كثره تغافله عما يعلم ؛ (۲۵۶)

بزرگ ترين ويژگى اخلاق افراد كريم ، زيادى تغافل آن ها از چيزهايى است كه مى دانند.

در برخى روايات ، عواملى كه سبب اصلاح وضع زندگى و معاشرت مردم مى شود به سه درجه تقسيم بندى شده است كه دوسوم آن را زيركى و يك سوم آن را تغافل تشكيل مى دهد. (۲۵۷)  حتى در روايت ديگرى از حضرت على (عليه السلام)، عاقل بودن انسان به دو درجه تقسيم شده است ، نصف آن ، تحمل ديگران و نصف آن ، تغافل معرفى شده است . (۲۵۸)  هم ايشان در كلامى ديگر، يكى از ملاك هاى عقل را تجاهل (خود را به جهل زدن) و يكى از ملاك هاى حلم را تغافل معرفى كرده است . (۲۵۹)

_________________________

۲۵۵- دكتر عين الله خادمى ، درونى كردن ارزش هاى اسلامى ، ص ۱۲۶ با تلخيص .

۲۵۶- محمدى رى شهرى ، ميزان الحكمه ، ج ۷، ص ۲۶۸.

۲۵۷- محمدى رى شهرى ، ميزان الحكمه ، ج ۷، ص ۲۶۸.

۲۵۸- همان جا (ان العاقل نصفه احتمال و نصفه تغافل ).

۲۵۹- همان جا (لا عقل كالتجاهل لاالحلم كالتغافل ).

۱۱۸

روش عفو و چشم پوشى

براساس طبيعت انسانى ، هر شخصى ممكن است در يكى از مقاطع زندگى ، مرتكب كار خلاف يا خطايى شود و با اين كه تنبيه و كيفر خطاكار، يك روش ‍ تربيتى است و در بعضى موارد انجام آن ضرورت دارد، اما در پاره اى مواقع ، عفو و اغماض در اصلاح او تاءثير گذارتر است و در جاى خود يك روش ‍ تربيتى به حساب مى آيد. عفو از خطاكار در صورتى كه به موقع انجام بگيرد، دو اثر مهم به همراه دارد:

الف) در قلب او اثر مى گذارد و به اغماض كننده علاقه پيدا مى كند.

ب) چون چشم پوشى از كيفر، يك خلق پسنديده است ، همين عمل اخلاقى در برابر بدى ها و استحقاق كيفر، فطرت اخلاقى او را بيدار ساخته و از كردار خود پشيمان مى سازد، به گونه اى كه گاهى عفو، يك نوع تنبيه به شمار مى آيد.

 ويژگى هاى روش عفو

  بهره گيرى در موارد خاص

البته از عفو و چشم پوشى نمى توان در همه جا سود جست ، بلكه بايد در موارد خاصى از آن بهره گرفت ؛ به طور مثال :

۱. در صورتى كه خطاكار از كرده خود پشيمان شده و تصميم گرفته است كه عمل خلاف را تكرار نكند.

۲. در صورتى كه مرتكب خلاف ، شخصى است شريف و آبرومند كه از روى جهالت عمل خلافى را انجام داده است و از ظواهر پيدا است كه تكرار نخواهد كرد.

۱۱۹

۳. در صورتى كه خلاف كار شخصى عاقل و پاك سرشت است و احتمال بيدارشدن فطرت اخلاقى و ندامت او مى رود.

حضرت على (عليه السلام) نيز به جنبه تربيتى اين روش توجه خاصى نشان داده اند و در موارد استفاده و عدم استفاده از اين روش به فرزندشان امام حسن (عليه السلام) مى فرمايند:

 فاذا استحق اءحد منك ذنبا؛ فان العفو مع العدل اءشد من الضرب لمن كان له عقل ؛ (۲۶۰)

اگر يكى از خدمت گزاران تو مرتكب خطايى شده و استحقاق كيفر دارد، عفو بارعايت عدالت از كتك بيشتر تاءثير دارد، البته در صورتى كه او عاقل باشد.

پس عفو و اغماض يك روش تربيتى است ، اما در همه جا نمى توان از آن استفاده كرد. در بعضى موارد نه تنها در اصلاح فرد مؤثر نيست ، بلكه موجب فساد و سوء استفاده قرار مى گيرد. حضرتش مى فرمايند:

 العفو يفسد من اللئيم بقدر اصلاحه من الكريم ؛ (۲۶۱)

عفو از خطاى فرد پست موجب فساد او مى شود به همان مقدار كه در اصلاح انسان كريم و شريف مؤثر است .

 احسان در برابر بد رفتارى

مسئله مورد بحث اين است كه آيا راه اصلاح بدى هاى خطاكاران منحصر به تنبيه است يا راه ديگرى نيز وجود دارد؟

_________________________

۲۶۰- بحار الاءنوار، ج ۷۷، ص ۲۱۶.

۲۶۱- همان ، ص ۴۱۹.

۱۲۰

121

122

123

124

125

126

127

128

129

130

131

132

133

134

135

136

137

138

139

140

141

142

143

144

145

146

147

148

149

150

151

152

153

154

155

156

157

158

159

160

161

162

163

164

165

166

167

168

169

170

171

172

173

174

175

176

177

178

179

180

181

182

183

184

185

186

187

188

189

190

191

192

193

194

195

196

197

198

199

200