آشنايى با قرآن

آشنايى با قرآن0%

آشنايى با قرآن نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شرح و تفسیر قرآن

آشنايى با قرآن

نویسنده: مركز تحقيقات انتشارات دانشگاه امام صادق
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 31402
دانلود: 3326

توضیحات:

آشنايى با قرآن
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 569 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 31402 / دانلود: 3326
اندازه اندازه اندازه
آشنايى با قرآن

آشنايى با قرآن

نویسنده:
فارسی

فَإِذَا انشَقَّتِ السَّمَاء فَكَانَتْ وَرْدَةً كَالدِّهَانِ (۳۷) فَبِاءَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (۳۸)

«هنگامى كه آسمان شكافته شود و همچون گل قرمز رنگ گردد(۴۱۶) (حوادث هولناكى رخ مى دهد كه تاب تحمل آن را نخواهيد داشت).پس ‍ كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟!»

از آن جا كه اين ها مربوط به عالم قيامت است و ما نمى توانيم واقعيت آن ها را آن طور كه هست تصور كنيم ، قرآن با تشبيهات و تمثيلات بيان كرده است مقصود اين است كه آسمان آن وقتى كه شكافته مى شود مانند برگ گل نازك و قرمز رنگ مى شود. ما نمى دانيم كه آسمان چگونه شكافته مى شود؛ همه را بايد با هم در نظر گرفت : آسمان شكافته و از هم پاشيده مى شود، كوه ها مانند پشم رنگين زده شده(۴۱۷) مى شوند. خدا عالم است كه اين ها چگونه است و به چه چيز اشاره دارند.

 فَيَوْمَئِذٍ لَّا يُسْاءَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَ لَا جَانُّ (۳۹)

«در آن روز هيچ كس از انس و جنّ از گناهش سؤ ال نمى شود (و همه چيز روشن است).»

قرآن ، هم مى گويد در قيامت سؤ ال هست(۴۱۸) و هم مى گويد سؤ ال نيست.

_________________________

۴۱۶- اين كه دهان را به روغن زيت ترجمه مى كنند درست نيست و طبق تفاسير، نوعى اديم قرمز بوده است .

۴۱۷- و تكون الجبال كالعهن المنفوش

«آن روزى كه كوه ها مانند پشم رنگين زده شده بشوند.» (قارعه / ۵)

۴۱۸- وَقِفوهُم انَّهم مسؤُولونَ

«آنها را نگهداريد كه بايد مورد سؤ ال قرار گيرند.» (صافات / ۲۴)

به دليل اين كه به ما بفهماند آن چه را كه آن جا هست با آن چه كه در دنيا هست مقايسه نكنيم اين جا كه مى گويد سؤ ال نيست ، منظور سؤ ال تحقيقى و بازپرسى است كه با آن كشف حقيقت مى كنند؛ يعنى لازم نيست براى كشف حقيقت سؤ ال شود و همه با آن چه از اعمال دارند شناخته مى شوند؛ چون بعد مى گويد:

 يُعرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيمَاهُمْ فَيُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِى وَالاَْقْدَامِ (۴۱) فَبِاءَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (۴۲) هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِى يُكَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ (۴۳)

«مجرمان از چهره هايشان شناخته مى شوند؛ و آنگاه آنها را از موهاى پيش سر و پاهايشان مى گيرند (و به دوزخ مى افكنند). پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟! اين همان دوزخى است كه مجرمان آن را انكار مى كردند.»

كافران از همان سيمايشان شناخته مى شوند، ديگر احتياج به سؤ ال نيست گروهى را از ناصيه و گروهى را از پايشان مى گيرند. «ناصيه » موى جلو سر(۴۱۹) را مى گويند. اين آيه اشاره به اين دارد كه افراد يك جور اخذ نمى شوند. چون هر كدام گناهانشان در يك جاست ، قلابشان هم همان مركز گناهشان است آن كه جرمش در مغز و فكرش بوده را از پيشانى مى گيرند و آن كه در پايش بوده را از پايش مى گيرند.

اين است آن جهنمى كه گناهكاران به آن نسبت دروغ مى دادند.

_________________________

۴۱۹- در حديث است امسح على ناصيتك يعنى در وضو بر قسمت جلو سر مسح كن «تهذيب ، ج ۱،ص ۳۶۰، با عبارت و تمسح بَبَلَّة يُمنَكَ ناصيَتِكَ) به همين دليل برخى مسح بر فرق سر را خلاف احتياط مى دانند، چون به آن ناصيه مى گويند.

دروغ دانستن غير از نسبت دروغ دادن است و نسبت دروغ دادن يعنى دروغ دانستنى كه انسان نمى خواهد فلان چيز راست باشد. چرا؟ چون مى خواهد گناه كند و كيفرى نباشد، مى گويد اين ها دروغ است اين مطلب را خود قرآن در سوره قيامت مى فرمايد: بل يريد الانسان ليفجر امامَهُ يسئَل ايَّان يوم القيَامَةِ(۴۲۰) چون انسان دلش مى خواهد در پيشاپيش خودش به فسق و فجور بپردازد، مى گويد قيامت يعنى چه ؟

يَطُوفُونَ بَيْنَهَا و بين حَمِيمٍ آنٍ (۴۴) فَبِاءَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (۴۵)

«امروز در ميان آن و آب سوزان در رفت و آمدند. پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟!»

در ميان آتش ها و آب هاى جوشان در حال طواف و گردش به سر مى برند. عجيب اين است كه اين ها را هم ذكر مى كند باز مى گويد: فباىّ آلاءِ رِبِّكما تكذبانِ قرآن مى خواهد بگويد كه اين كيفر، لازمه عمل و جزء نظام احسن است و اگر نبود نعمت ناقص بود؛ يعنى آن فيض عام پروردگار اقتضا دارد كه به هر چيزى آن چه را كه استحقاق همان را دارد بدهد. اين ها چون روى حساب دقيق حكمت و عدل است جزء آلاء و نعمت هاى پروردگار است.(۴۲۱)

 وَ لِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ (۴۶) فَبِاءَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (۴۷)

_________________________

۴۲۰- بلكه انسان مى خواهد (آنچه را خدا از وعده بهشت و دوزخ فرموده است ، همه را تكذيب كند و) هر چه از عمر او در پيش است ، به فجور و هواى نفس بگذراند، از اين رو مى پرسد: «كى روز قيامت خواهد بود؟» (قيامت / ۶ - ۵)

۴۲۱- آشنايى با قرآن ، ج ۶، صص ۶۳ - ۵۵

«و براى كسى كه از مقام پروردگارش بترسد، دو باغ بهشتى است پس ‍ كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟!»

از اين آيه تا آخر سوره درباره اهل بهشت است نمى فرمايد: «از پروردگار خود بترسند.» كه يك معنى عامترى است ؛ مثلا ترس از عقاب راهم در بر مى گيرد. بلكه مى فرمايد: «از مقام پروردگارشان بترسند»(۴۲۲) مقام به معنى جايگاه و مرتبه است و در آن مفهوم معرفت وجود دارد. آنان كه از مقام پروردگارشان مى ترسند كسانى هستند كه خدا را شناخته و مرتبه الوهيت او را درك كرده اند، خوف و خشيت عظمت الهى - نه خوف از عقاب كه خود نوعى غفلت از خداست - در دل آن ها جا گرفته است و غير پروردگار در نظرشان كوچك جلوه مى كند.(۴۲۳) براى اين ها دو بهشت است .

مفسرين درباره اين دو بهشت احتمالاتى داده اند كه شايد معقول ترينش اين باشد كه منظور قرآن بهشت روحانى و بهشت جسمانى است توضيح اين كه قائلين به معاد دو گروهند: بعضى معاد را صرفا روحانى مى دانند؛

_________________________

۴۲۲- اين تعبير در آيه و اما مَن خافَ مَقامَ ربِّه و نهَى النَّفسَ عن الهَوى فانَّ الجنَّة هىَ الماءوى نيز آمده است يعنى «و آن كس كه از مقام پروردگارش ترسان باشد و نفس را از هوا باز دارد، قطعا بهشت جايگاه اوست .» (نازعات / ۴۱ - ۴۰)

۴۲۳- به تعبير حضرت على عليه السلام : عَظُم الخالقُ فى انفسهِم فصغُرَ ما دونَهُ فى اعينِهم

«خداوند در نظر آنان بزرگ است و غير او هر چه هست در ديده آن ها كوچك است .»

( نهج البلاغه ، خطبه ۱۸۴)

يعنى معتقدند كه انسان بعد از اين كه مرد روحش كه همان قدرت عقل و علم اوست باقى مى ماند و اگر در اين دنيا علم و معرفت و فضيلت كسب كرده ، همراهش خواهد بود و موجب سعادتش مى شود و اگر روحش پر از جهل و عناد و صفات رذيله باشد در آن دنيا هميشه با همين عذاب هاى روحانى همراه خواهد بود.(۴۲۴)

كسانى كه قايل به معاد روحانى هستند مقصودشان اين است كه بدن جسمانى براى هميشه از بين مى رود و ديگر انسان با اين بدن سر و كار ندارد. عده اى هم قايل به معاد جسمانى هستند و مى گويند: روح انسان بعد از مرگ وارد عالم برزخ مى شود و در قيامت خداى متعال اين ارواح را به اجسام باز مى گرداند. گويا وضع اجسام در آخرت با اجسام دنيا خيلى فرق مى كند؛ يعنى خيلى لطيف تر است ولى به هر حال جسمانى است نظر صحيح تر اين است كه جمسانى و روحانى بودن بهشت تواءم با يكديگر است وقتى كه انسان در دنيا لذت و المش ، هم جسمانى است و هم روحانى ، در آخرت نيز به طريق اولى اينگونه خواهد بود؛ البته براى افرادى كه كامل هستند، بهشت جسمانى در مقابل آن نعمت هاى روحانى ارزشى ندارد، ولى اكثريت مردم (حتى اكثر صلحا، متقين ، زهاد) به اين مقام نرسيده اند و آن ها هم بهشت روحانى دارند و

_________________________

۴۲۴- ما در اين هم نعمت ها و عذاب هاى روحى داريم نعمت هاى روحى همان لذاتى است كه از سرمايه هاى معنوى و مناجات با خدا به دست مى آيد و عذاب هاى روحى نيز همان رنج هاى روحى است منتها به دليل اين كه روح در اين دنيا اشتغال به بدن دارد و سرگرم تدبير بدن است ، نه لذات و نه رنج هاى روحى را خالص درك نمى كند. قائلين به نظريه مافوق مى گويند: بعد از مگر چون روح اشتغال به بدن ندارد، به خود باز مى گردد، در نتيجه لذت ها و رنج ها را خالص درك مى كند.

هم بهشت جسمانى همان طور كه اقليتى فقط بهشت جسمانى دارند و از بهشت روحانى نصيبى ندارند؛ در مورد عذاب و جهنم هم همين طور است .

قطعا بهشت جسمانى وجود دارد و نمى توان آن را انكار و به شكلى تاءويل كرد و لذا منظور از دو بهشت اشاره شده در اين آيه ، بهشت روحانى و بهشت جسمانى است البته آن عالم تفاوت هاى زيادى با عالم دنيا و طبيعت دارد. اگر عين عالم دنيا مى بود بايد تكليف هم آن جا وجود مى داشت ولى آن جا امكان تكليف و امكان تغيير دادن وضع و حالت نيست ؛ به قول فلاسفه آن جا عالم قوه نيست ، عالم فعليت محض است ؛ ولى به هر حال بايد بدانيم كه جنبه هاى جسمانى در آن جا وجود دارد و البته جنبه هاى روحانى هم به طريق اولى وجود دارد چون در قرآن در بعضى موارد بعد از ذكر نعمت هاى جسمانى مانند جنَّات تَجرِى من تحتِها الانْهارُ(۴۲۵) مى فرمايد: و رِضوَان من اللهِ اكبَر(۴۲۶) و اما بالتر از همه خشنودى خداست كسانى كه در دنيا خدا را نشناخته اند و از حب و رضاى پروردگار و عبوديت ، چيزى درك نكرده اند، در آخرت هم محجوبند. من كانَ فى هذهِ اءَعمى فهوَ فى الاخرةِ و اضلُّ سبيلا(۴۲۷) يعنى آن كه در اين دنيا كور باشد در آن دنيا هم كور و گمراه تر است چشمى كه در اين دنيا بينا نشود در آن دنيا هم بينا نخواهد بود.

_________________________

۴۲۵- باغ هايى كه نهرها از زير درختان آن جارى است (توبه / ۷۳)

۴۲۶- و رضاى خدا از همه اين ها بالاتر است (توبه / ۷۲)

۴۲۷- اسرا/ ۷۳

پس خشنودى و رضاى حق تعالى حقيقت خيلى بزرگترى است كه يك ذره آن ارزش تمام بهشت هاى جسمانى را دارد.(۴۲۸)

 ذَوَاتَا اءَفْنَانٍ (۴۹) فَبِاءَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (۵۰)

« (آن دو باغ بهشتى) داراى انواع نعمتها و درختان پرطراوت هستند. پس ‍ كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟!»

اين دو بهشت انواع نعمت ها را دارد. باز توضيح نمى دهد و فقط مى گويد «انواعى». اين مطلب را عمدا در ابهام گذاشته ، تا ذهن شنونده به هر راه برود و به او بفهماند كه اگر توصيف شود ذهن آن نعمت را به همان كه شنيده محدود مى كند. يعنى مطلب فراتر از آن است كه بخواهد توصيف شود.

در يك آيه ديگر مى فرمايد: فلا تَعلَم نفس ما اءُخفىَ لهم من قرةِ اءَعيُن(۴۲۹) هيچ نفسى نمى تواند بداند كه چه مايه هاى روشنايى چشمى در آن جا پنهان است ؛ يعنى براى انسان در دنيا امكان درك آن مطلب وجود ندارد.

 فِيهِمَا عَيْنَانِ تَجْرِيَانِ (۵۱) فَبِاءَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (۵۲)

«در آنها دو چشمه هميشه جارى است پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟!»

و در آن دو بهشت دو چشمه اى جريان دارد. اين جا هم توصيف نكرده همين مقدار گفته است «دو چشمه اى» جريان دارد. اين «اى» در «دو چشمه اى» باز علامت ابهام است .

_________________________

۴۲۸- آشنايى با قرآن ، ج ۶، صص ۷۳ - ۶۴

۴۲۹- سجده / ۱۷

فِيهِمَا مِن كُلِّ فَاكِهَةٍ زَوْجَانِ (۵۳) فَبِاءَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (۵۴)

«در آن دو، از هر ميوه اى دو نوع وجود دارد (هر يك از ديگرى بهتر). پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟!»

از هر ميوه اى دو نوع وجود دارد. زوجان يعنى «جفت» كه مفسرين به دو نوع تفسير كرده اند. باز قرآن شرح نداده است كه منظور چيست اينجا هم احتمال دارد منظور از دو نوع ، ميوه هاى بهشت روحانى و ميوه هاى بهشت جسمانى باشد.

 مُتَّكِئِينَ عَلَى فُرُشٍ بَطَائِنُهَا مِنْ إِسْتَبْرَقٍ وَ جَنَى الْجَنَّتَيْنِ دَانٍ (۵۴) فَبِاءَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (۵۵)

«اين در حالى است كه آنها بر فرشهايى تكيه كرده اند با آسترهائى از ديبا و ابريشم ، و ميوه هاى رسيده آن دو باغ بهشتى در دسترس است پس ‍ كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟!»

اهل بهشت بر فراش ها و بساطهايى كه بطائن آن ها (بطانه يعنى آستر، در مقابل ظهاره) از استبرق(۴۳۰) است تكيه مى زنند. از اين آيه به بعد وصف اهل بهشت است و بيشتر حالت اهل بهشت جسمانى بيان شده است .

ميوه هاى هر دو بهشت نزديك است ميوه را از آن جهت كه قابل چيدن است مى گويند نزديك است مقصود اين است كه كاملا در اختيار اهل بهشت قرار دارد و تلاشى براى به دست آوردن آن لازم نيست .

_________________________

۴۳۰- استبرق نوعى حرير را مى گويند. لفظ «استبرق » از زبان فارسى وارد زبان عربى شده است و مى گويند معرب «ستبرك » است ستبر به معنى كلفت و ضخيم است نوعى ديبا را كه ضخيم تر بوده «ستبرك » مى گفتند.

فِيهِنَّ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَانُّ (۵۶) فَبِاءَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (۵۷)

«در آن باغهاى بهشتى زنانى هستند كه جز به همسران خود عشق نمى ورزند؛ و هيچ انس و جنّ پيش از اينها با آنان تماس نگرفته است پس ‍ كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟!»

در اين بهشت ها زنانى فروهشته چشم هستند كه هيچ انس و جنى با آنان تماس پيدا نكرده است اين جا «فيهن» به اعتبار اين كه براى هر كدام ، از اين بهشت ها وجود دارد، جمع آورده شده است صفت «فروهشته چشم» با توصيف جسمانى چشم است (همين چيزى كه خمار آلود مى گويند؛ چشم خمارى خودش نوعى زيبايى است) يا كنايه از كيفيت روحى آن زنان دارد. يعنى زنانى هستند عاشق اين مردان كه دل در گرو آن ها دارند؛ يعنى يك حالت يگانگى دارند و از غير اينها چشم بسته اند.(۴۳۱) ممكن است گفته شود در آخرت كه قانون عفاف نيست ،

_________________________

۴۳۱- مساءله «عفت زن » براى مرد يك ارزش ذاتى و اصيل است «راسل » از آن كسانى است كه عليه اين فكر تبليغ مى كند. مى گويد: «امروزه چون دنيا پيشرفت كرده و وسائل ضد آبستنى پيدا شده است ، چه مانعى دارد كه يك زن ، زن قانونى يك مرد باشد و عشقش با مرد ديگرى باشد و لى متعهد شود از غير شوهر قانونى خود آبستن نشود.» مساءله عفت مساءله ديگرى است در ارتباط مرد و زن تنها اقناع غريزه جنسى مطرح نيست ؛ مساءله وحدت و اتحاد روحى بالاتر است به تعبير قرآن «وداد و رحمت » پايه زوجيت است نه شهوت و جنبه حيوانى آن و من آياته اءَن خلَقَ لكم من انفُسِكُم ازواجا لِتسكُنوا اليها و جعلَ بينَكُم مودَّة و رحمة «و از نشانه هاى او اين كه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفريد تا در كنار آنان آرامش يابيد، و در ميانتان مودت و رحمت قرار داد؛ در اين نشانه هايى است براى گروهى كه تفكر مى كنند.» (روم / ۲۱)

چه مانعى دارد كه يك حوريه مال صد نفر باشد؟

قرآن مى گويد: مساءله فقط ارضاء جنسى نيست ، يك امر روحى هم هست كه جزء نيازهاى بشر است و مرد مى خواهد از نظر روحى و عاطفى با زن وحدت و اتحاد داشته باشد.

 كَاءَنَّهُنَّ الْيَاقُوتُ وَالْمَرْجَانُ (۵۸) فَبِاءَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (۵۹)

«آنها همچون ياقوت و مرجانند. پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟!»

گويى ياقوت با مرواريد هستند؛ يعنى چنين بدن هاى باصفايى دارند.

 هَلْ جَزَاء الاِْحْسَانِ إِلَّا الاِْحْسَانُ (۶۰) فَبِاءَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (۶۱)

«آيا جزاى نيكى جز نيكى است ؟! پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟!»

آيا جزاى نيكى جز نيكى خواهد بود؟ يعنى هر كس در دنيا نيكى كند نيكى مى بيند. در حديثى در ذيل همين آيه آمده است كه آيا جزاى توحيد جز بهشت چيز ديگرى مى تواند باشد.(۴۳۲) (۴۳۳)

 وَ مِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ (۶۲) فَبِاءَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (۶۳)

«و پايين تر از آنها، دو باغ بهشتى ديگر است پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟!»

_________________________

۴۳۲- ( نهج البلاغه ، حكمت ۴۵۶) نزديك به اين مضمون .

۴۳۳- آشنايى با قرآن ، ج ۶، صص ۷۸ - ۷۳

دو بهشت نازل تر هم وجود دارد. آن دو بهشتى كه قبلا ذكر شد براى آنان بود كه از مقام پروردگارشان خوف داشته باشند؛ يعنى اهل اخلاص و كسانى كه خدا را به عظمت شناخته اند؛ ولى پايين تر از اينها هم دو بهشت است ، براى افرادى كه از اين ها كمترند؛ كسانى كه عبادتشان براى بهشت و فرار از جهنم بوده است .

مُدْهَامَّتَانِ (۶۴) فَبِاءَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (۶۵) فِيهِمَا عَيْنَانِ نَضَّاخَتَانِ (۶۶) فَبِاءَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (۶۷)

«هر دو خرّم و سرسبزند. پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟! در آنها دو چشمه جوشنده است پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟!»

در آن جا سخن از دو چشمه جارى بود و اين جا سخن از دو چشمه فواره زن اما اين جا هم توصيف نمى كند كه اين چشمه ها چگونه هستند.

 فِيهِمَا فَاكِهَةٌ وَنَخْلٌ وَرُمَّانٌ (۶۸) فَبِاءَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (۶۹)

«در آنها ميوه هاى فراوان و درخت خرما و انار است پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟!»

در آن دو بهشت اهل اخلاص ، از هر ميوه اى دو نوعش بود و در اين دو بهشت درجه پايين تر درخت ميوه و نخل و انار است .

 فِيهِنَّ خَيْرَاتٌ حِسَانٌ (۶۹) فَبِاءَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (۷۰)

«و در آن باغهاى بهشتى زنانى نيكو خلق و زيبايند. پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟!»

منظور از خير، حسن معنوى و حسن صورى است ؛ يعنى زنان نيكو سيرت و نيكو صورت بعضى مفسرين گفته اند: اينجا اشاره به زنان دنياست نه حورالعين ؛ زنانى كه اهل بهشت و سعادتمند هستند.

 حُورٌ مَّقْصُورَاتٌ فِى الْخِيَامِ (۷۲) فَبِاءَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (۷۳) لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَانُّ (۷۴) فَبِاءَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (۷۵)

«حوريانى كه در خيمه هاى بهشتى مستورند. پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟! هيچ انس و جنّ پيش از ايشان با آنها تماس ‍ نگرفته (و دوشيزه اند). پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟!»

حور العين هايى كه منحصرا در خيمه هايى هستند. باز اشاره به همان مفهوم قاصرات الطرف يعنى «نه هر جايى» دارد. نشان مى دهد قرآن به جنبه طهارت و عفاف خيلى عنايت دارد؛ يعنى اين را براى بشر يك ارزش اصيل مى داند.

 مُتَّكِئِينَ عَلَى رَفْرَفٍ خُضْرٍ وَعَبْقَرِيٍّ حِسَانٍ (۷۶) فَبِاءَيِّ آلَاء رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ (۷۷)

«اين در حالى است كه بهشتيان بر تختهايى تكيه زده اند كه با بهترين و زيباترين پارچه هاى سبزرنگ پوشانده شده است پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟!»

در حالى كه بر متكاهاى سبز و بر بساطهاى بسيار قيمتى و بسيار نيك تكيه زده اند. پس چه نعمتى را شما مى توانيد تكذيب كنيد؟

در آخر دو مرتبه مى فرمايد:

 تَبَارَكَ اسْمُ رَبِّكَ ذِى الْجَلَالِ وَالاِْكْرَامِ (۷۸)

«پربركت و زوال ناپذير است نام پروردگار صاحب جلال و بزرگوار تو.»

مبارك و پربركت است نام پروردگارت كه پرجلال و صاحب اكرام است(۴۳۴) مى گويند اشاره است به همان نام «الرحمن» كه سوره با آن شروع شده است ، دارد. اشاره به اين كه آن جا در عالم به وجود آمده ، به اسم «رحمان» به وجود آمده است ظهر الوجود ببِسمِ اللَّهِ الرَّحمَنِ الرَّحيم(۴۳۵) . «رحمان» يعنى خداى خالقى كه خلقش بر اساس جود و رحمت و رساندن فيض است و به هر موجودى آن فيضى را كه لايق است رسانده است «خالق» اين مفاهيم را كه خلقت بر چه اساسى است ، نشان نمى دهد. «رحمان» يعنى سراسر خلقت مساوى با رحمت است و حتى عذاب از اين جنبه كه نظام كل را در نظر بگيريم باز نوعى رحمت است(۴۳۶)

تفسير سوره واقعه

بِسمِ اللَّهِ الرَّحمَنِ الرَّحيم # إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ(۱)

«به نام خداوند بخشنده بخشايشگر. هنگامى كه واقعه عظيم (قيامت) واقع شود.» آنگاه كه «واقع شده» واقع شد. ظاهرا كلمه ديگرى وجود ندارد كه معنايش از «وقوع» روشن تر باشد تا بتوان «وقوع» را با آن تفسير كرد. وقوع با حدوث متفاوت است .

_________________________

۴۳۴- جلال ، يعنى منزه از نقص است و به اصطلاح صفت سلبى است اكرام ، يعنى پر از جمال است و صفت ثبوتى است صاحب جلال و جمال بودن ، يعنى از نقص ها منزه و به كمال ها متصف بودن .

۴۳۵- شبيه اين عبارت در شرح الاسماء الحسنى ، ج ۱،ص ۵ آمده است (بالباء ظهر الوجود)

۴۳۶- آشنايى با قرآن ، ج ۶، صص ۸۰ - ۷۸

حدوث يعنى چيزى كه نبوده ، وجود پيدا كند؛ ولى وقوع يعنى وجود پيدا كردن يك چيز، خواه بعد از عدم باشد يا نباشد. واقعيت يعنى حقيقت ، قطع نظر از تصور و فكر ما؛ يعنى قطع نظر از اين كه ما بدانيم كه آن هست يا نيست ، خودش فى حد ذاته وجود دارد. اين جا كه تعبير از «واقعه» شده بيانگر اين مطلب است كه قيامت امر محقق و موجودى است و به آن نبايد به چشم يك امرى كه واقع نشده و در آينده واقع خواهد شد نگاه كرد. حال يا از آن جهت كه به تعبير بعضى آن چنان قطعى الوقوع است كه بايد آن را واقع شده فرض كرد و يا از آن جهت كه مساءله قيامت ، مساءله زمان نيست كه در زمان آينده بخواهد واقع شود، لذا الان هم قيامت به يك معنا وجود دارد.(۴۳۷) عجيب اين است كه در اين سوره وقتى راجع به دنيا صحبت مى كند گويى از امر گذشته صحبت مى كند؛ مثلا مى گويد: و لقد علمتم النشاءَةَ الْاوُلى(۴۳۸) يعنى نشئه اولى را قبلا مى دانستيد؛ مثل اين كه الان ما در قيامت هستيم .

 لَيْسَ لِوَقْعَتِهَا كَاذِبَةٌ (۲) خَافِضَةٌ رَّافِعَةٌ (۳)

«در آن وقت هيچ كس آن را انكار نمى كند. (اين واقعه) گروهى را پايين مى آورد و گروهى را بالا مى برد.»

_________________________

۴۳۷- وقتى كه از معصوم عليه السلام سؤ ال مى كنند: آيا بهشت و جهنم مخلوق است يا نه ؟ مى فرمايد: مخلوق است و الان هم وجود دارد. ولى براى ما بعد از مرگ وجود دارد. (عيون اخبار الرضا، ج ۲،ص ‍ ۱۰۶) پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد: مَن ماتَ قامَت قيامَتُهُ، يعنى «هر كس كه مى ميرد، به عالم قيامت خودش وارد مى شود.» (بحارالانوار، ج ۵۸،ص ۷)

۴۳۸- واقعه / ۶۲

اين جلمه مستقل از اذا وَقَعة الواقعة است نه اين كه جزاى آن باشد. جزاى آن محذوف است بعضى اين آيه را اين گونه معنا كرده اند: «در وقوع اين قضيه هيچگونه دروغى وجود ندارد»؛ يعنى حتمى است ولى اين معنا كمى مخالف با ظاهر جمله است ؛ چون بايد «كاذبه» كه اسم فاعل است به معنى مصدر (كذب) و لام در «لوقعتها» هم به معنى «فى» در نظر گرفته شود، يعنى ليس فى وقعتها كذب

بعضى از مفسرين هم اين آيه را به ظاهر خود معنى كرده اند كه درست هم است كاذبه به معنى تكذيب كننده است ، در نتيجه مقصود آيه اين است كه در قيامت ديگر تكذيب كننده و دروغگويى وجود ندارد، چون حقايق همه مكشوف است : فكشفنا عنك غطالك(۴۳۹) تكذيب مربوط به مرحله دنياست .

واقعه قيامت پايين برنده و بالابرنده است يك مصداق واضح از پست كردن و بلند كردن اين است كه خيلى از كسانى كه در دنيا در مقدمات رفيع قرار گرفته اند، آن جا پستند و خيلى از افرادى كه در دنيا پست و حقير و كوچك شمرده مى شوند، آن جا بالا هستند.(۴۴۰) باطن هايى ظاهر مى شود و ظاهرهايى باطن مى شود.

_________________________

۴۳۹- ما پرده را از (چشم) تو كنار زديم (ق / ۲۲)

۴۴۰- اين تعبير را حضرت على عليه السلام در مورد امتحان ها و ابتلائات نيز دارند: لتبلبلن بلبلة ، و لتغربلن غربلة ، و لتساطن سوط القدر، حتى يعود اسفلكم اعلاكم و اعلاكم اسفلكم «اين امتحانات كه پيش خواهد آمد، زيرها را بالا مى آورد و بالاها را زير مى برد.» ( نهج البلاغه ، خطبه ۱۶)

در اين دنيا ظاهر بر باطن غالب و حاكم است ، ولى در قيامت قضايا كه زير و رو مى شود ظاهرها تابع باطن ها خواهند بود؛ يعنى حشر هر كس بر اساس ‍ همان نيت و باطن اوست .

يا مثلا در اين دنيا نظام اسباب ظاهر است و مسبب الاسباب با چشم ها ديده نمى شود، ولى در آن جا فقط مسبب الاسباب است كه نمايان است و اسباب مخفى است ؛ يعنى هر كس مى بيند كه آن اسبابى هم كه تا حالا مى ديد واقعا ابزار و اسباب ظاهرى بودند؛ يعنى زمام كارها به دست پروردگار است ؛ ولى اكنون اين مطلب به جز براى اهل حقيقت ظهور ندارد.(۴۴۱)

 إِذَا رُجَّتِ الاَْرْضُ رَجًّا (۴)

«در آن هنگام كه زمين بشدّت به لرزه درمى آيد.»

در قرآن مكرر مساءله زمين لرزه ذكر شده است زلزله اى كه در قيامت واقع مى شود با زلزله هاى دنيا كه در شديدترين آن ها فقط قسمتى از پوسته زمين تكان مى خورد، خيلى متفاوت است در عالم قيامت يك نوع زير و زبر شدن و زلزله اى است كه نه تنها در زمين بلكه در تمام عالم واقع مى شود. قرآن زلزله قيامت را بزرگ و عظيم مى شمارد و در مقام مثل مى گويد در آن روز اگر مادرى طفل شيرخوارى داشته باشد، آن طفل را از ياد مى برد:

_________________________

۴۴۱- آشنايى با قرآن ، ج ۶، صص ۸۷ - ۸۱

يَا اءَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَى ءٌ عَظِيمٌ يَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا اءَرْضَعة وَ تَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَ تَرَى النَّاسَ سُكَارَى وَ مَا هُم بِسُكَارَى وَ لَكِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِيدٌ(۴۴۲)

 وَ بُسَّتِ الْجِبَالُ بَسًّا (۵) فَكَانَتْ هَبَاء مُّنبَثًّا (۶)

«و كوه ها در هم كوبيده مى شود و به صورت غبار پراكنده در مى آيد.»

 وَ كُنتُمْ اءَزْوَاجًا ثَلَاثَةً (۷) فَاءَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ مَا اءَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ (۸) وَ اءَصْحَابُ الْمَشْاءَمَةِ مَا اءَصْحَابُ الْمَشْاءَمَةِ (۱۰) وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ اءُوْلَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ (۱۱)

«و شما سه گروه خواهيد بود. (نخست) سعادتمندان و خجستگان (هستند)؛ چه سعادتمندان و خجستگانى ! گروه ديگر شقاوتمندان و شومانند، چه شقاوتمندان و شومانى ! و (سومين گروه) پيشگامان پيشگامند. آنها مقرّبانند.»

در اين آيات مردم به سه گروه تقسيم شده اند. در بعضى آيات مردم به دو دسته سعدا و اشقيا تقسيم شده اند. اما در اين آيات به سه گروه تقسيم شده اند، حتما يك عنايتى در اين تقسيم بندى هست قرآن خواسته كه سعدا را هم يك تيپ معرفى نكند و بيان كند كه سعدا هم در ميانشان آن قدر تفاوت هست كه بايد آن ها را دو گروه بشماريم يك گروه اصحاب ميمنه و گروه ديگر سابقون هستند. سابقون ، بر خلاف اصحاب ميمنه ، عبادتشان براى نعيم اخروى و براى نجات از عذاب اخروى نيست ،

_________________________

۴۴۲- اى مردم ! تقواى الهى پيشه كنيد، كه زلزله رستاخيز امر عظيمى است روزى كه آن را مى بينيد، (آنچنان وحشت سراپاى همه را فرامى گيرد كه) هر مادر شيردهى ، كودك شيرخوارش را فراموش ‍ مى كند؛ و هر باردارى جنين خود را بر زمين مى نهد؛ و مردم را مست مى بينى ، در حالى كه مست نيستند؛ ولى عذاب خدا شديد است (حج / ۲ - ۱)

بلكه به خاطر شايستگى خدا براى عبادت ، و به خاطر محبت و شكرگزارى خدا او را عبادت مى كنند و اين ها قهرا به جايى مى رسند كه ديگران نمى رسند.

ولى آن چه كه به ديگران بدهند به آنان هم داده مى شود، آن كه كامل را بخواهد به ناقص هم مى رسد؛ مثل اين كه اگر انسان آخرت را بخواهد از دنيا هم بهره مند هست ، ولى اگر دنيا را بخواهد از آخرت محروم خواهد بود.

حال از اين سه دسته معرفى شده در اين آيه ، دو دسته اهل نجات و يك دسته اهل هلاك هستند. قرآن اول به صورت تعظيم و تجليل مى گويد: «تو چه مى دانى اصحاب الميمنه چيست ؟» البته بعد خود مقدارى از سعادت هاى آنان را بيان مى كند. ميمنه دو معنى دارد يكى به معنى راست در مقابل چپ ، و ديگرى به معناى يمن و بركت و خير است اصحاب الميمنه يعنى اصحاب خير و بركت در برابر اصحاب مشئمه كه اصحاب شوم و شئامت هستند. به سابقون كه مى رسد حتى كلمه «چيست» را هم بر مى دارد و مى فرمايد كه پيشى گيرندگان همان پيشى گيرندگان هستند. بعد مى فرمايد: اهل ميمنه هم حتما به خيرات رسيده اند؛ ولى آنها كسانى هستند كه يا گناه و طاعتشان با هم بوده و طاعت آنها بيشتر است يا ابتدا اهل گناه بوده اند و بعد تائب شده اند، در حالى كه سابقون از همان اول در راه راست بوده اند و در هر كار خيرى مقدم و سابق بر ديگران هستند.(۴۴۳)

_________________________

۴۴۳- در قرآن به «اصحاب الميمنه »، ابرار نيز اطلاق شده است اينها نيكان و ابرار هستند و آن ها مقربان حسنات الابرار سيئات المقربين «كارهاى نيك ابرار براى مقربين گناه است »؛ (بحارالانوار، ج ۹۲،ص ۲۳۸، از سخنان صوفيه و عرفا) يعنى درجه آن ها اينقدر بالاست .

در آيهثم اورثنا الكتاب الَّذِينَ اصطفينا من عبادنا فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخيرات باذن الله ذلك هو الفضل الكبير (۴۴۴) بعيد نيست كه وصف همين سه گروه آمده باشد. اصحاب المشئمه با ظالم لنفسه تطبيق ميشود. يعنى «ياران شوم » آنهايى هستند كه به خود ستم كرده اند. پس شومى آن ها از اعمال بدشان پيدا شده است ؛ يعنى شومى و شئامت براى هيچ كس در خارج وجودش نيست و شئامت هر كس در اعمال خودش ‍ است(۴۴۵)

 و منهم مقتصد هم به «اصحاب الميمنه» اشاره دارد؛ يعنى قومى كه حد وسط بين اين دو گروه هستند، و گروه سوم و منهم سابق بالخيرات همان پيشى گيرندگان و مقربان هستند.(۴۴۶)

_________________________

۴۴۴- سپس اين كتاب (آسمانى) را به گروهى از بندگان برگزيده خود به ميراث داديم ؛ (اما) از ميان آن ها عده اى بر خود ستم كردند، و عده اى ميانه رو بودند، و گروهى به اذن خدا در نيكى ها (از همه) پيشى گرفتند و اين ، همان فضيلت بزرگ است (فاطر / ۳۲)

در روايات آمده است اين آيه دليل بر اين است كه هميشه گروه برگزيده اى كه علم قرآن در نزد آن ها باشد وجود دارد و اين گروه ائمه هستند. از نظر اهل تسنن چنين كسانى كه حتى خودشان قايل باشند كه علم حقيقى قرآن نزد آن هاست ، وجود ندارد.

۴۴۵- اين مطلب در اين دو آيه نيز آمده است : قالوا انا تطيرنا بكم لئن لم تنتهوا لنرجمنكم و ليمسنكم منا عذاب اليم قالوا طائركم معكم ائن ذكرتم بل انتم قوم مسرفون

«آنان (خطاب به پيامبران) گفتند: ما شما را به فال بد گرفته ايم (و وجود شما را شوم مى دانيم)، و اگر ( از اين سخنان) دست بر نداريد شما را سنگسار خواهيم كرد و شكنجه دردناكى از ما به شما خواهد رسيد! (رسولان) گفتند: شومى شما از خودتان است اگر درست بينديشيد، بلكه شما گروهى اسراف كاريد.»

(يس / ۱۹ - ۱۸)

۴۴۶- آشنايى با قرآن ، ج ۶، صص ۹۴ - ۸۷

اين تعابيرى كه در قرآن آمده است و يك گروه را اصحاب اليمين يا اصحاب الميمنة و گروه ديگر را اصحاب الشمال يا اصحاب المشئمه ناميده است ، مسلما يك حقيقتى را بيان مى كند؛ يعنى صرف نامگذارى نيست آيا براى ما جايز و لازم است در معنى اين آيات دقيق شويم و تدبر كنيم به گونه اى كه بگوييم چرا عده اى را «اصحاب اليمين» و عده اى را «اصحاب الشمال» ناميده است ؟ اصلا يمين و شمال به چه معنى است ؟ آيا به اعتبار اين است كه هر انسانى طرف راستى دارد و طرف چپى ؟ بعضى تعمق در اين گونه آيات را جايز نمى دانند، لا اقل دنبال اين فكرها نيستند؛ ولى عده اى معتقدند كه قرآن خودش دعوت به تدبر كرده است ؛ يعنى اين ها قطعا حامل يك سلسله اسرار هستند و افرادى كه شايستگى دارند بايد اين اسرار را به دست بياورند.(۴۴۷) البته لازم نيست حتما به صورت جزم و يقين بيان كنند بلكه به صورت احتمال هم مانعى ندارد.

بعضى معتقدند از اخبار و آيات هم مى شود تاييد آورد كه اساسا انسان به صورت عالم و عالم هم به صورت انسان آفريده شده است ؛ يعنى تمام جهان مثل يك انسان است .

_________________________

۴۴۷- معناى «اسرار» اين نيست كه مساءله ساده اى را معماگونه بيان كنند تا مردم عادى نفهمند.

اساسا اگر مسائل مربوط به معارف الهى در حد ذات خودش از نظر بيان كردن ساده بود، هيچ وقت معماگونه بيان نمى شد؛ زيرا با مبين بودن قرآن متناقض است مطلب اين است كه با حدى كه درك بشر دارد و سطحى كه آن معانى دارد مطلب بيش از اين قابل بيان نيست .