آشنايى با قرآن

آشنايى با قرآن0%

آشنايى با قرآن نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شرح و تفسیر قرآن

آشنايى با قرآن

نویسنده: مركز تحقيقات انتشارات دانشگاه امام صادق
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 31398
دانلود: 3326

توضیحات:

آشنايى با قرآن
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 569 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 31398 / دانلود: 3326
اندازه اندازه اندازه
آشنايى با قرآن

آشنايى با قرآن

نویسنده:
فارسی

خلاصه كتاب آشنائى با قرآن ج ۷

تفسير سوره صف

وَ اءِذ قَالَ عِيسَى ابنُ مريم يَا بَنِى اَسرَائِيلَ انِّى رَسولُ الله اِلَيكُم مصدِّقا لِمِا بَينَ يَدَى مِن التَّوراة و مُبَشِّرا بِّرَسوُلِ ياءْتِىَ مِن بَعدِى اسْمُهُ اَحمَد فَلَمَّا جَاءَهُم بالبيِّنَاتِ قَالوا هَذَا سِحر مُّبِين (۶)

«و (به ياد آوريد) هنگامى را كه عيسى بن مريم گفت : «اى بنى اسرائيل ! من فرستاده خدا به سوى شما هستم در حالى كه تصديق كننده كتابى كه قبل از من فرستاده شده (تورات) مى باشم و بشارت دهنده به رسولى كه بعد از من مى آيد و نام او احمد است .» هنگامى كه او با معجزات و دلايل روشن به سراغ آنان آمد، گفتند: اين سحرى آشكار است .»

رسالت حضرت عيسى عليه السلام دو ركن داشت : ۱) تاءكيد تورات كه به گفته قرآن ، عيسى عليه السلام تنها كمى از احكام شريعت موسى عليه السلام را تغيير داد و شريعت آنها اختلاف ناچيزى با هم داشت(۵۳۱)

۲) بشارت ايشان نسبت به پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله و سلم ، توضيح آن كه پيامبران زيادى ممكن است به پيامبران بعدى بشارت دهند، اما عيسى عليه السلام از معدود پيامبرانى است كه بشارت ، ركن پيامبرى ايشان است .

_________________________

۵۳۱- و لا حل لكم بعض الذى حرم عليكم

«يعنى «و (آمده ام) تا پاره اى از چيزهايى را كه (بر اثر ظلم و گناه) بر شما حرام شده ، حلال كنم .» (آل عمران / ۵۰)

«انجيل» به معناى بشارت نيز همين منظور را افاده مى كند.(۵۳۲)

كم بودن تعليمات جديد حضرت عيسى و كوتاه بودن دوره رسالت او - كه تواريخ آن را حداكثر شش يا هفت سال دانسته اند - اين مطلب را تاييد مى كند كه رسالت عيسى عليه السلام عمدتا براى تاييد تورات و بشارت پيامبر خاتم بود.

قرآن پس از بيان اركان رسالت حضرت عيسى رفتار يهوديان را پس از اعلام نبوت حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم به تصوير مى كشد و مى گويد: با اين همه بشارتى كه عيسى عليه السلام به يهودى ها داده بود، پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم را كه با دلايل آشكار آمده بود انكار كرده او را جادوگر معرفى نمودند. در انجيل (مخصوصا انجيل يوحنا) بشارت عيسى عليه السلام با عبارات مختلف آمده و تحقيقات مختلف درباره بشارت در كلام عيسى و ديگر پيامبران بر اين امر تاءكيد فراوان دارد.(۵۳۳)

در مباحثات و مناظره هاى امام رضا عليه السلام در مجلس مامون امام فرمودند كه لفظ «بارقليطا» يا «فارفليطا» كه

_________________________

۵۳۲- انجيلهاى اربعه مكتوبات حواريون است كه مدتها پس از حضرت عيسى عليه السلام با كمك محفوظات ذهنى ايشان نوشته شده ، ولى مسيحيان براى حفظ قداست آن ها، اين مكتوبات را الهام الهى دانسته اند. اما اگر انجيل با چنين الهامى نوشته شده بود نبايد اختلاف و تناقضى ميان آن ها وجود مى داشت ؛ در حالى كه اناجيل اربعه پر از اختلافات و تناقضات آشكار است .

۵۳۳- از آن جمله كتاب انيس الاعلام نوشته فخرالاسلام ، عالم مسلمان شده مسيحى و تحقيقات مرحوم شيخ جواد بلاغى در كتاب الهدى الى دين المصطفى و الراحلة المدرسية مى توان نام برد.

معرف لفظ يونانى پاراكليتوس است در انجيل آمده است [و اين به معناى ستوده ، محمود و احمد است .](۵۳۴)

و من اَظلَمُ ممَّن افتَرَى عَلَى اللهِ الكَذِب و هُوَ يُدعِى اِلَى الاءِسْلام وَ الله لا يَهدِى القَومِ الظَّالِمين (۷)

«چه كسى ظالم تر است از كسى كه بر خدا دروغ بسته در حالى كه دعوت به اسلام مى شود؟! خداوند گروه ستمكاران را هدايت نمى كند.»

دروغ يعنى منحرف كردن ديگران كه اين كار گناه كبيره و ظلم است دروغ در قرآن ظلم تلقى شده ، دروغ بستن (افترا) به خدا و رسول بدترين دروغها شمرده شده و به همين دليل است كه روزه ماه رمضان را باطل مى كند.

دروغ بستن به خدا درجاتى دارد؛ گاه كسى حكمى را به دروغ به خدا نسبت مى دهد و گاه بالاتر از آن ادعاى پيامبرى خدا را مى كند يا پيامبر واقعى خدا را انكار مى كند. در اين آيه سخن از همين گروه اخير است كه عده اى پيامبر خدا را انكار مى كنند؛ در حالى كه خود آن ها به اسلام دعوت مى شوند. اين افراد بايد بدانند كه خدا مردم ستمگر را هدايت نمى كند چه رسد به آنان كه بزرگترين ظالمان هستند.(۵۳۵)

 يريدون ليطفئوا نور الله بافواههم و الله متم نوره و لو كره المشركون (۹)

_________________________

۵۳۴- در جلسه مناظره مامون ، جز امام رضا عليه السلام ، جاثليق مسيحى ، راءس الجالوت يهودى ، بزرگ صابئين ، هربد زرتشتى و برخى دهريون حضور داشتند و امام عليه السلام از همه آن ها از كتاب مقدس خودشان بر نبوت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم تاءكيد گرفت و شاهد آورد.

۵۳۵- آشنايى با قرآن ، ج ۷، صص ۲۳ - ۹

«او كسى است كه رسول خود را با هدايت و دين حق فرستاد، تا او را بر همه اديان غالب سازد، هر چند مشركان كراهت داشته باشند.» آيا خدا نيرويى جبرى جلو خاموش شدن اين نور را مى گيرد يا درون اين نور خصوصياتى وجود دارد كه هميشگى و خاموش ناشدنى است ؟ منطق قرآن با منطق مسلمانان امروز، كه به قول سيد جمال الدين حجاب اسلام شده است ، متفاوت است قرآن حق را به دليل حقانيت آن باقى مى داند و باطل را به دليل بطلان وجود آن فناپذير معرفى مى كند و مى گويد بقاى باطل نيز به كمك نيروى حق است ؛ يعنى باطل هموراه خود را با حقى ممزوج كرده خود را در پناه آن حفظ مى كند.(۵۳۶) قرآن حق و باطل را به باران و كفى كه روى آب قرار مى گيرد تشبيه مى كند؛ چرا كه آب نافع و ماندنى و كف روى آن بيهوده و نابودشدنى است(۵۳۷) خصوصيت اسلام اين است كه به فرموده پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم همانند خورشيد حركت مى كند و هر روز ساعتى به منطقه اى مى تابد، ولى از دنيا نمى رود تا روزى كه به همه عالم برسد و آفتاب حقيقت آن همه عالم را فرا بگيرد.

_________________________

۵۳۶- فلو انّ الباطل خلص من مزاج الحق لم يخف على المرتادين «اگر باطل از آميخته شدن با حق تفكيك و خالص شود، بر حق جويان پوشيده نمى ماند» ( نهج البلاغه ، خطبه ۵۰)

۵۳۷- انزل من السماء ماء فساءلت اودية بقدرها فاحتمل السيل زبدا رابيا... فاما الزبد فيذهب جفا و اما ما ينفع الناس فيمكث فى الارض «خداوند از آسمان آبى فرستاد؛ و از هر درّه و رودخانه اى به اندازه آنها سيلابى جارى شد، سپس ‍ سيل بر روى خود كفى حمل كرد و از آنچه (در كوره ها) براى به دست آوردن زينت آلات يا وسايل زندگى ، آتش روى آن روشن مى كنند نيز كفهايى مانند آن به وجود مى آيد - خداوند، حق و باطل را چنين مثل مى زند!- امّا كفها به بيرون پرتاب مى شوند، ولى آنچه به مردم سود مى رساند [ = آب يا فلز خالص] در زمين مى ماند؛ خداوند اينچنين مثال مى زند.» (رعد / ۱۷)

خداوند راه دين اسلام را بر همه راه ها غلبه داده و اراده كرده كه اين دين كه قرآن آن يهدى للتى هى اقوم(۵۳۸) است بر همه دين ها و آيين ها برترى يابد.(۵۳۹)

 يا ايها الَّذِينَ امنوا هل ادلكم على تجار تنجيكم من عذاب اليم (۱۰)

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! آيا شما را به تجارتى راهنمايى كنم كه شما را از عذاب دردناك رهايى مى بخشد؟!»

اين آيه دومين خطاب به مؤمنان است خطاب اول در آيه دوم آمده بود كه مؤمنان را از اين كه ادعايى كنند و به آن عمل نكنند منع كرده بود. اگر چه مفاد آيه عام است ولى در مورد كسانى است كه قبل از دستور جهاد ادعاهاى زيادى مى كردند ولى به وعده خود وفا نكردند.

در آيه ۱۰ بار ديگر مؤمنان مورد خطاب هستند و خداوند درخواست خود را به صورت پيشنهاد يك تجارت بيان مى كند.

قرآن در اين جا و در موارد زيادى براى مطلب خود از روش استفهام بهره جسته است ؛ چنان كه مى گويد: هل يستوى الَّذِينَ يعلمون و الَّذِينَ لا يعلمون(۵۴۰)

_________________________

۵۳۸- به راهى كه استوارترين راه هاست هدايت مى كند. (اسراء/۹)

۵۳۹- آشنايى با قرآن ، ج ۷، صص ۲۸ - ۲۳

۵۴۰- آيا كسانى كه ميدانند با كسانى كه نمى دانند يكسانند؟!

(زمر/۹)

اين روش كه روش سقراطى ناميده مى شود،(۵۴۱) از بهترين شيوه هاى مباحثه و اقرار گرفتن از اشخاص است ، چرا كه با اين گونه استفهام آن چه بر فطرت انسان عرضه شده ناخودآگاه بر زبان مى آيد و حقيقت را آشكار مى سازد.

در اين آيه نيز گويى خداوند از انسان مى پرسد: آيا اجازه مى دهيد شما را راهنمايى كنم ؟ سپس به طور سربسته بشارت مى دهد كه اين معامله و اين كار شما را از عذاب دردناك نجات خواهد داد؛ اين شيوه بيان از هر فرد عادى هم صورت گيرد مورد پذيرش انسان واقع مى شود، چه رسد به خداوند كه تنها خير انسان ها را مى خواهد.

اين شيوه بيان صورت پيشنهاد الهى را شكل مى دهد و محتواى آن را مفهوم تجارت و معامله در آيه روشن مى سازد.

در قرآن چندين بار از تجارت و معامله با خداوند نام برده شده(۵۴۲) كه قطعا منظور نه معاملات معمول بازار، بلكه لبيك گفتن انسان به ايمان و عمل صالح است .

انسان مى تواند در سرمايه هاى مادى و معمولى خود به معامله بپردازد يا نپردازد، ولى در امور معنوى و اخروى نمى تواند معامله نكند،

_________________________

۵۴۱- سقراط در محاورات خود مطلب را از ساده ترين بحث شروع و مطلب خود را به صورت سوالات متعدد مطرح مى نمود و از مخاطب پاسخ مى گرفت و به اين وسيله به صورت ناخودآگاه ، شخص را متوجه مى كرد كه آن حقيقت مورد نظر سقراط را پذيرفته است .

۵۴۲- مثل آيه معروف اءنّ الله اشترى من المومنين الَّذِينَ انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة

«خداوند از مؤمنان جان ها و اموالشان را خريدارى كرده كه (در برابرش) بهشت براى انان باشد»

(توبه / ۱۱۱) يا سوره والعصر كه بر اساس همين تعابير نازل شده است .

بلكه انسان دائما در حال معامله است كه نتيجه آن ، گاه سعادت ابدى و گاه خسران و عذاب است به دليل ارتباطات هميشگى و متقابل انسان هر سخن و هر نگاه و هر قدم او نوعى معامله و كسب است كه اگر مطلب هدايت الهى باشد تا صدها برابر سود دريافت مى كند و اگر بر خلاف مسير الهى عمل كند سرمايه خود را از كف خواهد داد.

ميان تجارت و عذاب نوعى رابطه برقرار شده است ؛ بدين معنى كه اگر تجارت انسان ، الهى باشد، نتيجه آن سعادت و نجات است و اگر الهى نباشد، عذاب اليم .

قرآن در آيه بعد تجارتى پيشنهاد مى كند كه انسان را از عذاب اليم الهى نجات مى دهد.(۵۴۳)

 تُؤ مِنوُنَ بِاللَّهِ وَ رَسولِهِ وَ تُجاهِدونَ فِى سَبيلِ اللَّه بَاموَالِكُم وَ اَنفُسِكُم ذَلِكُم خَير لَّكُم اءِنْ كُنتُم تَعلَمُون (۱۱)

«به خدا و رسولش ايمان بياوريد و با اموال و جان هايتان در راه خدا جهاد كنيد؛ اين براى شما (از هر چيز) بهتر است ، اگر بدانيد.»

برخى گمان مى كنند كه ماده اين تجارت الهى نجات از عذاب اليم است ؛ در حالى كه نجات از عذاب ، لازمه تجارت است نه عين آن ؛ بلكه ماده اين تجارت ابتدا ايمان به خدا و رسول او و سپس جهاد در راه خدا با مال و جان است اين پيشنهاد خدا، اگر انسان ها بفهمند تنها براى خير خود ايشان است .

_________________________

۵۴۳- آشنايى با قرآن ، ج ۷، صص ۳۵ - ۲۹

تعبير ايمان در قرآن تعبيرى عام است كه شامل ايمان به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و امور ديگر مثل معاد و... هم مى شود و منظور از جهاد، هم جهاد با دشمن بيرونى و هم جهاد با نفس اماره مى باشد.

 يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَيُدْخِلْكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الاَْنْهَارُ وَمَسَاكِنَ طَيِّبَةً فِى جَنَّاتِ عَدْنٍ ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ (۱۲)

« (اگر چنين كنيد) گناهانتان را مى بخشد و شما را در باغهايى از بهشت داخل مى كند كه نهرها از زير درختانش جارى است و در مسكنهاى پاكيزه در بهشت جاويدان جاى مى دهد و اين پيروزى عظيم است .»

نتيجه و سود اين تجارت الهى آمرزش گناهان و ورود در بهشتهايى است كه نهرهاى زيبا در زير درختان آن جارى است و قرار گرفتن در جايگاه هايى بسيار پاكيزه در بهشت خداوندى است .

فوز عظيم و پيروزى و سعادت بزرگ همان وعده الهى و رسيدن به بهشت ها و حور و قصور است(۵۴۴)

 وَ اءُخْرَى تُحِبُّونَهَا نَصْرٌ مِّنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَرِيبٌ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ (۱۳)

«و (نعمت) ديگرى كه دوست داريد (به شما مى بخشد) و آن يارى خداوند و پيروزى نزديك است ؛ و مؤمنان را بشارت ده (به اين پيروزى بزرگ .»)

اگر چه سعادت و فوز عظيم ، همان بهشت موعود الهى است ولى انسان ها غالبا خواهان نتيجه نزديك و سريع عمل خود يعنى پاداش سريع دنيوى ايمان خود هستند كه همان پيروزى بر دشمن و فتح و گشودن سرزمين هاست .

_________________________

۵۴۴- «فوز» به صورت بعيد (ذلك) ذكر شده كه دلالت بر تفخيم و بزرگى دارد.

ايمان و جهاد و تلاش در راه خدا فوز عظيمى است كه علاوه بر سعادت اخروى ، پاداش دنيوى هم در بر دارد كه پيروزى بر دشمنان است .

اگر چه معانى «نصر» و «فتح» بسيار به هم نزديكند، اما برخى تفاوت ها ميان آدمها وجود دارد؛ نصر شامل پيروزى بر افراد دشمن و فتح شامل غلبه بر سرزمين دشمن است تعبير بهتر براى نصر، «پيروزى» و براى فتح «گشودن سرزمين» است(۵۴۵)

پس از ابلاغ پيام الهى ، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم موظف مى شود مؤمنان را در برابر اجابت و لبيكى كه به دعوت خداوند گفته اند به سعادت دنيا و آخرت بشارت دهد.

 يَا اءَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا كُونوا اءَنصَارَ اللَّهِ كَمَا قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوَارِيِّينَ مَنْ اءَنصَارِى إِلَى اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ اءَنصَارُ اللَّهِ فَآَمَنَت طَّائِفَةٌ مِّن بَنِى إِسْرَائِيلَ وَ كَفَرَت طَّائِفَةٌ فَاءَيَّدْنَا الَّذِينَ آَمَنُوا عَلَى عَدُوِّهِمْ فَاءَصْبَحُوا ظَاهِرِينَ (۱۴)

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! ياوران خدا باشيد همان گونه كه عيسى بن مريم به حواريون گفت : «چه كسانى در راه خدا ياوران من هستند؟!» حواريون گفتند: «ما ياوران خدائيم» در اين هنگام گروهى از بنى اسرائيل ايمان آوردند و گروهى كافر شدند؛ ما كسانى را كه ايمان آورده بودند در برابر دشمنانشان تاءييد كرديم و سرانجام بر آنان پيروز شدند.»

_________________________

۵۴۵- در سوره نصر هم مى خوانيم :

اذا جاء نصر الله و الفتح يعنى «هنگامى كه يارى خدا و پيروزى فرا رسد.»

خطاب ديگرى به اهل ايمان است اى اهل ايمان ! ياران خدا باشيد. اين تعبير (ياران خدا باشيد) يك تعبير «استعطافى» است ؛ يعنى وقتى قرآن مى خواهد مردم را در راهى كه به سوى خدا و در واقع به سوى سعادت دعوت كند، به اين اعتبار كه مردم را به دين خدا دعوت مى كند و دين خدا راهى به سوى خداست ، چنين تعبير مى كند كه خدا را يارى كنيد.

در سوره حديد در اين زمينه خيلى تاكيد شده است و براى اينكه بينش و توحيد انسان خدشه اى نپذيرد و خيال نكند العياذبالله خدا نيازمند نصرت و كمك انسانهاست ، مطلب را به اين صورت بيان مى كند كه خداوند غنى مطلق و بى نياز از همه است در اين آيه هم در واقع «خوديارى» را «خدايارى» تعبير كرده است .

عيسى خطاب به حواريين گفت : كيستند ياران من به سوى خدا؟ حواريين گفتند: ما هستيم ياران خدا. در سخن عيسى عليه السلام تعبير توحيدى مطلب آمده است و در تعبير حواريين تعبير استعطافى آن .

و در واقع همان مطب حضرت عيسى عليه السلام اينگونه بيان شده است ، و اين نشانگر يكسان بودن دو مطلب است .

حواريون ياران خاص حضرت عيسى مسيح و عده اى از مومنين واقعى بودند كه مانند مومنين اسلامى آنها نيز مصداق آيات قبل بودند، يعنى در راه خدا واقعا به اموال و جانهايشان مجاهده مى كردند.

در چند جاى قرآن از حواريين نام برده شده و از آنها به تجليل ياد شده است ؛ مثلا در آيه اى مى فرمايد:

و اذ اوحيت الى الحواريين(۵۴۶) اين آيه نشان مى دهد كه آنها افرادى بودند كه ارزش الهام الهى را داشتند.

گفته اند حواريون دوازده نفر بوده اند. خود مسيحى ها هم دوازده نفر را نام مى برند كه انجيلهاى چهارگانه معروف به بعضى از آن ها منتسب است(۵۴۷)

خود مسيحيها معتقدند كه از اين دوازده نفر، يك نفر مرتد و كافر شد و خيانت كرد.

مى گويند يهوداى اسخريوطى در مقابل پولى كه گرفت سر مسيح را آشكار كرد(۵۴۸) و از اين جهت گناهكار و بعد پشيمان شد و خودكشى كرد. ولى از قرآن چنين مطلبى استنباط نمى شود. البته تعبير قرآن كلى و قابل استثناست .

هنوز ريشه اصلى كلمه «حوارى» براى من به دست نيامده است غالبا در كتب اسلامى و تفاسير، اصل آن را «حور» مى گيرند و آن را يك كلمه عربى مى دانند. «حور» دو معنا دارد: يكى حركت و تردد است و ديگرى سفيدى ، بعضى به همين دليل گفته اند حواريين ، «قصار» يعنى رخت شوى بوده اند، چون لباس ها را تميز و سفيد مى كردند؛

_________________________

۵۴۶- و (به ياد آور) زمانى را كه به حواريون وحى كردم (مائده / ۱۱۱)

۵۴۷- «متى ، مرقس ، لوقا و يوحنا» نويسندگان اناجيل اربه هستند. شمعون و برخى ديگر نيز كه اسامى مشترك داشته اند از جمله حواريون هستند.

۵۴۸- مسيحى ها معتقدند كه حضرت عيسى به صليب كشيده شد كه البته اين مطلب از نظر قرآن مجعول است قرآن مى فرمايد: و ما قتلوه و ما صلبوه و لكن شبه لهم

«در حالى كه نه او را كشتند، و نه بر دار آويختند؛ لكن امر بر آن ها مشتبه شد.»

(نساء/ ۱۵۷)

ولى به احتمال زياد اين كلمه بايد عبرى يا سريانى باشد و بعيد است عربى باشد. زيرا كلمه «حوارى» به شكل جمع است ولى در تعبير قرآن و روايات(۵۴۹) به صورت مفرد به كار رفته و «ياى» اين كلمه ياى نسبت است و جمع آن حواريون مى باشد و اين با لغات عربى جور در نمى آيد.(۵۵۰)

تفسير سوره جمعه

بسم الله الرحمن الرحيم # يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِى السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِى الاَرضِ الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ (۱)

«به نام خداوند بخشنده بخشايشگر. آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است همواره تسبيح خدا مى گويند، خداوندى كه مالك و حاكم است و از هر عيب و نقصى مبرا و عزيز و حكيم است .»

 هو الذى بعث فى الا ميين رسولا منهم يتلوا عليهم اياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة و ان كانوا من قبل لفى ضلال مبين (۲)

«او كسى است كه در ميان جمعيت درس نخوانده ، رسولى از خودشان برانگيخت كه آياتش را بر آنها مى خواند و آنها را تزكيه مى كند و به آنان كتاب (قرآن) و حكمت مى آموزد و مسلما پيش از آن در گمراهى آشكارى بودند.»

_________________________

۵۴۹- مثلا در بعضى از احاديث آمده كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمود: «فلان كس ‍ حوارى من است » و يا در عيون اخبار الرضا آمده است كه حضرت رضا عليه السلام در مجلس ‍ مامون فرمود: «اين كه مى گويند يا شما چنين مى گوييد كه آنها را از آن جهت «حوارى » مى گويند كه رخت شوى بودند چنين نيست ، آنها روح شوى بودند، و روح ها را پاكيزه مى كردند به همين دليل به آنها «حوارى » مى گفتند.» از سخن حضرت معلوم مى شود كه اگر حوارى عربى نباشد در ريشه اصلى آن بايد معنى سفيد كردن باشد.

۵۵۰- آشنايى با قرآن ، ج ۷، صص ۴۳ - ۳۵

بسيارى از اشياى عالم ، بى نياز از ساخته شدن هستند و همان گونه كه هستند بهترين وضعى است كه بايد داشته باشند؛ مانند درياها، اقيانوسها و كوهها. اين ها ديگر نيازى به ساخته شدن توسط انسان ها ندارند. ولى بسيارى از امور است كه دست كم براى استفاده بشر نيزا به ساخته شدن دارند و همان حالت اولى و طبيعى آن ها قابل استفاده نيست ؛ مثلا طلا يك عنصر معدنى است ولى طلا به همان صورتى كه از معدن استخراج مى شود، براى بشر خيلى قابل استفاده نيست بشر با ابزارها و عمليات زرگرى طلا را مى سازد و از آن استفاده مى كند.

حال بحث در مورد انسان است كه آيا از آن دسته موجوداتى در طبيعت است كه آن ها را بايد به حالت اولى و دست نخورده باقى گذاشت ؟ يا انسان هم مثل هزاران چيز ديگر نياز به ساخته شدن دارد و يك ماده خام است كه بايد ساخته شود تا ارزش پيدا كند؟

هيچ موجودى به اندازه انسان ، نيازمند به ساخته شدن نيست و هيچ موجودى هم به اندازه انسان قابل ساخته شدن نيست و اين چيزى كه در دنيا از يك نظر نامش را «اخلاق» و از نظر ديگر نامش را «تعليم و تربيت» مى گذارند معنايش همين است ؛ يعنى انسانِ به صورت يك ماده خام را به يك انسان قابل استفاده تبديل كردن .

انسان ، يگانه موجودى است كه از هر نظر بايد ساخته شود.

موجودات ديگر از نظر ماهيت «ساخته شده» به دنيا آمده اند و از نظر كيفيت و كميت نياز به ساخته شدن دارند؛ مثلا طلا در طلا بودنش ديگر نياز به ساخته شدن ندارد و فقط براى استفاده بشر بايد ساخته شود،

ولى انسان يگانه موجودى است كه حتى از نظر ماهيت هم ساخته به دنيا نيامده است بنابراين انسان همه جور ممكن است از آب در بيايد؛ از فرشته برتر و يا از هر موجودى پست تر شود. از آن جا كه انسان امكان همه گونه شدن دارد نياز انسان به «مدل» و دستور العمل روشن مى شود تا ماهيت خود را به شكل فرشته يا حيوان بسازد.

اين كه چگونه شويم ، به دست خود ماست انسان از نظر اندام و جسم در رحم ساخته مى شود، و مرد يا زن بودن ، سفيد يا سياه بودن و... در همان رحم تعيين مى شود؛

اما نطفه خصوصيات روحى پس از تولد است كه منعقد مى شو دو اين به دست خود انسان است كه خود را چگونه بسازد و شخصيت خود را چگونه تشكيل دهد.

شخصيت انسان به عوامل متعددى وابسته است ؛ محيط، معلم ، پدر و مادر، همنشين ، كتبى كه مى خواند و...، ولى در نهايت امر به دست خود انسان است اينجاست كه مساءله اخلاق و تعليم و تربيت اهميت و ارزش ‍ خود را نشان مى دهد.

ما وقتى هنر و فنون ملت ها را مى بينيم خيال مى كنيم ما يك نوع سرشت داريم و آنها سرشت ديگرى دارند؛ در حالى كه چنين نيست اگر تفاوتى هم وجود دارد در اين است كه در قسمتهاى فنى ، آن ها انسانهايى ساخته شده هستند و ما در اين زمينه استعدادهايمان را به كار نگرفته ايم .

يك ملت اگر بخواهد زندگى كند نياز به انواع سرمايه ها دارد كه يكى از آنها سرمايه هاى اقتصادى است ،

ولى كدام سرمايه از همه سرمايه ها بالاتر است ؟ سرمايه انسانى .

اگر ملتى اين توانايى و توفيق را پيدا كند كه از انسانهايش استفاده كند و آن ها را بسازد، گرچه آن ملت ظاهرا هيچ چيز نداشته باشد، همه چيز دارد.

حضرت على عليه السلام براى نخستين بار ميان ارزش مال و علم مقايسه مى كنند و بالاتر بودن ارزش علم را نشان مى دهند.(۵۵۱)

ولى هيچ فكر كرده ايد چرا؟ چون علم يعنى عامل انسان ساز. اگر ملتى مال داشته باشد ولى علم نداشته باشد، آن مال هم به دردش نمى خورد. ولى اگر ملتى علم داشته باشد، مال و ثروت را را نيز به دست مى آورد.(۵۵۲)

اين است كه مى گويند سعادت ملتها به داشتن انسانهاى ساخته شده است و از اينجا مى فهميم چرا پيغمبران از ميان صنعت ها به صنعت انسان سازى مى پرداخته اند.

پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: انما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق(۵۵۳) من مبعوث شده ام براى اين كه انسان بسازم اين است كه مى گويند شريفترين كارها انسان سازى است پس از بعثت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم چه چيزى جز ساختن انسان مى توانست آنچنان چهره دنيا را تغيير دهد و تمدن جديدى به وجود بياورد. اين هنر آدم سازى است .

_________________________

۵۵۱- نهج البلاغه ، حكمت ۱۴۷

۵۵۲- نقل است هنگام تبعيد سيد جمال اسدآبادى عده اى از دوستانش خواستند مقدارى پول به او بدهند ولى او قبول نكرد و گفت : من هر جا كه باشم اينقدر علم و هنر دارم كه بتوانم زندگى خود را اداره كنم .

۵۵۳- من براى به كمال رساندن اخلاق خوب برانگيخته شدم .

(بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۲۱۰)

در درجه اول ، هر كس مسؤ ول ساختن خودش و در درجه دوم مسؤ ول ساختن خانواده خود و در درجه بعد مسؤ ول ساختن جامعه خود است قرآن كريم در مورد اينكه هر انسان مسؤ ول ساختن خودش است مى فرمايد: قد افلح من زكيها و قد خاب من دسيها(۵۵۴) پس از سوگندهاى متوالى مى فرمايد: رستگار شد آن كه جان خود را پاكيزه كرد و بيچاره شد آن كس كه جان خود را از آلودگى حفظ نكرد.

قرآن كريم در مورد مسؤ وليتى كه هر فرد نسبت به ساختن خانواده خود دارد مى فرمايد: يا ايها الَّذِينَ امنوا قوا انفسكم و اهليكم نارا وقودها الناس و الحجارة(۵۵۵) اى مومنين ! خود و خاندان خود را، از آن آتشى كه انسان و سنگ آتشگيره آن هستند نگهداريد.

قرآن در مورد مسؤ وليت انسان در جامعه انسانى مى فرمايد: انّ الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم(۵۵۶) خداوند وضع ملتى را تغيير نمى دهد مگر آن كه خود آن ملت ، آنچه را كه مربوط به خودشان است ، از اخلاق و آداب و... را تغيير دهند. هر ملتى خودش مسؤ ول خودش ‍ است .

 وَ آخَرِينَ مِنْهُمْ لَمَّا يَلْحَقُوا بِهِمْ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (۳) ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاء وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ (۴) مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ اءَسْفَارًا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (۵)

_________________________

۵۵۴- شمس / ۱۰ - ۹

۵۵۵- تحريم / ۶

۵۵۶- رعد/۱۱

«و همچنين رسول است بر گروه ديگرى كه هنوز به آنها ملحق نشده اند؛ و او عزيز و حكيم است اين فضل خداست كه به هر كس بخواهد (و شايسته بداند) مى بخشد. و خداوند صاحب فضل عظيم است كسانى كه مكلف به تورات شدند ولى حق آن را ادا نكردند مانند درازگوشى هستند كه كتابهايى حمل مى كند، (آن را بر دوش مى كشد اما چيزى از آن نمى فهمد). گروهى كه آيات خدا را انكار كردند مثال بدى دارند، و خداوند قوم ستمگر را هدايت نمى كند.»

 قُلْ يَا اءَيُّهَا الَّذِينَ هَادُوا إِن زَعَمْتُمْ اءَنَّكُمْ اءَوْلِيَاء لِلَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ (۶) وَ لَا يَتَمَنَّوْنَهُ اءَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ اءَيْدِيهِمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ (۷) قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِى تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِيكُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ (۸)

«بگو: اى يهوديان ! اگر گمان مى كنيد كه (فقط) شما دوستان خدائيد نه ساير مردم ، پس اگر راست مى گوييد آرزوى مرگ كنيد (تا به لقاى محبوبتان برسيد)! ولى آنان بخاطر اعمالى كه از پيش فرستاده اند؛ هرگز تمناى مرگ نمى كنند و خداوند ظالمان را بخوبى مى شناسد. بگو: اين مرگى كه از آن فرار مى كنيد، سرانجام با شما ملاقات خواهد كرد؛ سپس به سوى كسى كه داناى پنهان و آشكار است بازگردانده مى شويد؛ آنگاه شما را از آنچه انجام مى داديد خبر مى دهد.»

روح آيه قبل اين بود كه علماى يهود با آنكه تكليف و مسؤ وليت تورات به آنها داده شده است عملا حامل آن كتاب نيستند و در عمل پيرو آن نمى باشند و آنها به همان اندازه حامل تورات هستند كه

اگر الاغى را از كتاب بار بزنند حامل آن است .

از جمله ادعاهاى يهوديان اين بود كه مى گفتند: نحن ابناء الله و احبائه(۵۵۷) ما فرزندان خدا هستيم ، ما خدا نژاد هستيم .

مساءله ابن اللهى (خدا نژادى) يكى از معانى و مفاهيمى است كه در طول تاريخ زياد به آن برمى خوريم كه قومى براى اينكه يك سلسله امتيازات اجتماعى را به خودشان اختصاص دهند دعوى خدا نژادى كرده اند.(۵۵۸) و مى گفته اند نژاد ما به فلان رب النوع مى رسد. در ميان يهوديها چون رب النوع مطرح نبود، رسما مى گفتند ما فرزندان خداييم و گاه براى حرف خود توجيهى بيان مى كردند كه مانند عنايت يك پدر به پسران خود، خداوند نيز به ما عنايت دارد.

قرآن چنين استدلال مى كند كه شما اگر در ادعاى خودتان كه اولياء الله هستيد راست مى گوييد، پس مرگ را آرزو كنيد و در ادامه مى فرمايد: ولى آنها هرگز آرزوى مرگ نخواهند داشت ، چرا؟ به موجب آنچه پيش ‍ فرستاده اند و لذا بعد از مرگ بر همان اعمال خودشان وارد مى شوند. خدا هم به ستمكاران آگاه است ؛ يعنى امكان اغفال كردن دستگاه الهى نيست .

شبيه اين آيه آيه اى است در سوره مباركه بقره كه مى فرمايد: قل ان كانت لكم الدار الاخرة عند الله خالصة من دون الناس فتمنوا الموت ان كنتم صادقين(۵۵۹) آنها ادعاى بالاترى داشتند،

_________________________

۵۵۷- مائده / ۱۸

۵۵۸- مثلا در ايران خود ما پادشاهان ادعاى خدانژادى مى كرده اند كه در برخى كتيبه هاى باقى مانده از دوران گذشته موجود است

۵۵۹- بقره / ۹۴

مى گفتند خدا خانه آخرت و بهشت را براى ما ساخته است ، و ديگران هم به خاطر ما و از تصدق سرما به بهشت ميروند.

در آيات ديگر از اينها نقل مى كند كه مى گفتند: ما هرگز اهل جهنم نيستيم قرآن مى گويد: اگر چنين است پس شما بايد عالم آخرت را دوست داشته باشيد، و آرزوى مرگ كنيد.

بعد قرآن مى فرمايد: نه تنها مرگ براى اين ها يك امر آرزويى نيست ، كه از آن فرار مى كنند و مى ترسند. به آن ها بگو: چه فايده اى از فرار؟ اين مرگى كه شما از آن فرار مى كنيد يك روز با شما رو به رو خواهد شد. شما به سوى داناى غيب و شهادت بازگردانده خواهيد شد و او در موقع حسابرسى ، شما را به آن چه عمل كرده ايد خبر خواهد داد.

در اينجا به اصطلاح منطقيين يك استدلال قياسى تشكيل شده است : اگر شما اولياء الله هستيد، بايد آرزوى مرگ داشته باشيد. ولى هرگز آرزوى مرگ نداريد؛ پس شما اولياء الله نيستيد.

از اين آيه چنين استنباط مى كنيم كه لازمه اولياء الله بودن يك شخص ‍ آرزوى مرگ داشتن است در اين جا بايد توضيح بدهيم كه چگونه اين ملازمه برقرار است ابتدا بايد مرگ را قطع نظر از خصوصياتش در نظر بگيريم و ببينيم آيا مرگ فى حد ذاته يك امر مطلوب و يك امر آرزويى است يا نه ؟

در اينجا چند مكتب وجود دارد: مكتبهايى معتقدند مرگ براى هر فردى فى حد ذاته مطلوب و مورد آرزو مى باشد، و مى گويند: رابطه انسان با جهان شبيه رابطه زندانى با زندان و رابطه مرغ با قفس است اگر رابطه انسان و جهان اينچنين باشد يقينا مردن تاسف ندارد.

چنين مكاتبى مخصوصا در دنياى قديم وجود داشته است ؛ مانى(۵۶۰) كه مدعى پيغمبرى هم بود چنين فلسفه اى داشته است اين مكتب بر دو اصل استوار است : يكى جاودانگى روح و ديگر اينكه روح انسان قبل از آمدن به اين دنيا موجود ساخته و پرداخته كاملى بوده و در اين دنيا نقص پيدا كرده و بازگشت او بازگشت به كمال اول است .

مكتب ديگرى كه درست نقطه مقابل اين مكتب است و مكتبى مادى مى باشد، مى گويد: حيات و زندگى در همين دنيا شروع مى شود و در همين دنيا هم پايان مى پذيرد؛ مرگ نيستى است و حيات ، هستى ؛ هستى بر نيستى در هر شكلى ترجيح دارد. مرگ در مكتب كاملا ضدارزش ‍ است .

گفته اند جالينوس(۵۶۱) چنين مكتبى داشته است و از او نقل مى كنند كه من زندگى به هر شكل را بر مرگ ترجيح مى دهم ، در اين مكتب زندگى هميشه مورد آرزوست و مرگ به هيچ شكل نمى تواند مورد آرزو باشد.

مكتب ديگرى وجود دارد كه مى گويد: مرگ براى بعضى انسان ها ارزشمند و براى بعضى از انسانهاى ديگر نامطلوب و غير منطقى است اين مكتبى است كه از يك طرف قائل به جاودانگى روح است ولى از طرف ديگر مثل مكتب مانى نمى گويد انسان قبل از اينكه به اين دنيا بيايد كامل بوده

_________________________

۵۶۰- او در ايران قديم مذهبى آورد كه ثابت شده است ريشه هايى در مذاهب مختلف دارد و ريشه تعليماتش بيشتر در مسيحيت و پوشش ظاهرى اش از مذهب زرتشت است .

۵۶۱- جالينوس از طبيبهاى بزرگ جهان قديم است و همراه بقراط، «پدر طب » در دنياى قديم به شمار مى رود. بوعلى سينا جالينوس را از نظر فلسفى خيلى تحقير كرده است جالينوس يك طبيب شبه مادى است .