آشنايى با قرآن

آشنايى با قرآن0%

آشنايى با قرآن نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شرح و تفسیر قرآن

آشنايى با قرآن

نویسنده: مركز تحقيقات انتشارات دانشگاه امام صادق
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 31389
دانلود: 3325

توضیحات:

آشنايى با قرآن
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 569 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 31389 / دانلود: 3325
اندازه اندازه اندازه
آشنايى با قرآن

آشنايى با قرآن

نویسنده:
فارسی

«زعم» يعنى چيزى را كه به آن يقين ندارند اظهار مى دارند. كافران چه ادعايى داشتند؟ ادعا داشتند كه هرگز مبعوث نخواهند شد.

قرآن در اينجا جوابى مى دهد كه اين جواب دو جنبه دارد؛ در عين اينكه تكرار مدعاست ، اقامه برهان بر آن هم هست توضيح جنبه اول اين است كه اگر كسى چيزى را مشاهده كرده است كه ديگران مشاهده نكرده اند و ديگران دائما او را تكذيب مى كنند، راهى جز اين ندارد كه دائما قسم بخورد كه من راست مى گويم ؟ از اين نظر قرآن جواب را به همين شكل مى دهد: بگو به پروردگارم قسم كه چنين است و شما مبعوث خواهيد شد و به اعمال شما رسيدگى خواهد شد.

قضيه دوم اين است كه برهان مطلب هم گفته شده است چون در اين جا به «رب» قسم خورده شده «بلى و ربى» يعنى بله ، سوگند به ذات خداوند كه پروردگار من و پروردگار همه عالم است اين «پروردگار» يعنى آن ذاتى كه اشيا را در رسيدن به كمال و غايتى كه استعداد رسيدن به آن را دارند، پرورش مى دهد و وسايل و مقدمات را براى رسيدن به آن كمال براى آن ها مى كند.

خداوند كه «رب العالمين» است استعدادهايى را كه در ذات موجودات است به فعليت مى رساند. استعداد انسان و بلكه هر موجودى در دنيا پايان نمى پذيرد. انسان استعداد بقا دارد و خداوند، انسان را تا آنجا كه مى تواند برود، مى برد و حد نهايى انسان جاودانگى و باقى ماندن است پس اينكه فرمود: «سوگند به پروردگارم شما مبعوث مى شويد»؛ يعنى بعث شما شاءنى از شؤ ون ربوبيت خداوند است .

بعد خبر داده مى شويد به آنچه انجام داده ايد.(۶۱۱) منظور از خبر دادن اين نيست كه مثلا محتواى پرونده اعمال انسان به اطلاع او مى رسد، بلكه منظور اين است كه خود اعمال انسان را به انسان ارائه مى دهند؛ خود اعمال انسان در آن جا حضور دارند.

 فامنوا بالله و رسوله والنور الذى انزلنا و الله بما تعملون خبير (۸)

«حال كه چنين است ، به خدا و رسول او و نورى كه نازل كرده ايم ايمان بياوريد، و بدانيد خدا به آن چه انجام مى دهيد آگاه است .»

حال كه به موجب ربوبيت پروردگار، بعث و جزا در كار است پس ايمان آوريد به ذات الله و به رسول او و به آن نورى (قرآن) كه ما فرود آورديم اين نور براى راهنمايى در همين راه طولانى است كه شما از اينجا تا ابديت داريد، و بدانيد كه خدا به تمام اعمال شما آگاه است شما خدايى داريد كه لا تاءخذه سنة و لا نوم(۶۱۲) «غفلتى و خوابى او را نمى گيرد» و به همه اعمال شما ناظر است پس هميشه در حال مراقبه باشيد و بدانيد خدا حضور دارد.

 يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ لِيَوْمِ الْجَمْعِ ذَلِكَ يَوْمُ التَّغَابُنِ وَمَن يُؤْمِن بِاللَّهِ وَيَعْمَلْ صَالِحًا يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئَاتِهِ وَيُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الاَْنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا اءَبَدًا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ

_________________________

۶۱۱- «لتنبئن » از ماده «نباء» به معنى خبر، اطلاع و آگاهى است كه با نون تاءكيد ثقيله » موكد شده است يعنى حتما اعمال انسان به اطلاع او مى رسد.

۶۱۲- بقره / ۲۵۵

«اين در زمانى خواهد بود كه همه شما را در روز اجتماع [= روز رستاخيز] گردآورى مى كند؛ آن روز، روز تغابن است (روز احساس خسارت و پشيمانى)! و هر كس به خدا ايمان بياورد و عمل صالح انجام دهد، گناهان او را مى بخشد و او را در باغهايى از بهشت كه نهرها از زير درختانش جارى است وارد مى كند، جاودانه در آن مى مانند؛ و اين پيروزى بزرگ است .»

روز قيامت به اعتبار خصوصيات گوناگونى كه در آن روز هست القابى دارد. يكى از القاب قيامت يوم الجمع است جهان دنيا يوم الفرق است ، يعنى روز تفرق و پراكندگى و روز از يكديگر دور بودن ؛ چه از نظر مكانى و چه از نظر زمانى از نظر مكانى الان ما كه اينجا هستيم از بقيه نقاط عالم بى خبر هستيم و از نظر زمانى نيز از گذشته و آينده جدا هستيم و در يك قطعه مخصوصى از زمان قرار گرفته ايم .

اما قيامت يوم الجمع است اولين و آخرين در يك جا گرد مى آيند و ديگر در آن جا مساله زمان و مكان به شكلى كه در دنيا مطرح است ، مطرح نيست در يكى از دعاهاى سحر ماه رمضان مى خوانيم : و اذا جمعت الاولين و الاخرين يوم القيامة فارحمنا(۶۱۳) «خدايا! آنگاه كه اولين و آخرين را در قيامت گرد مى آورى به ما ترحم بفرما»!(۶۱۴)

يك لقب ديگر قيامت يوم التغابن است تغابن از ماده «غبن»(۶۱۵) و از باب «تفاعل» است كه معناى اشتراك دارد.

_________________________

۶۱۳- مفاتيح الجنان ، دعاى بعد از افتتاح

۶۱۴- آشنايى با قرآن ، ج ۷، صص ۱۴۹ - ۱۳۹

۶۱۵- غبَن و «غبن » معناى نزديك به هم دارند. «غبن » يعنى در معامله ضرر كردن «غبَن » يعنى در فكر و راءى ضرر كردن ؛ به هر حال ماده «غبن » مربوط به از دست دادن سرمايه است .

«تغابن» يعنى مشاركت كردن در غبن بعضى از مفسرين جنبه باب تفاعل اين كلمه را در نظر نگرفته اند و تنها گفته اند كه روز قيامت روز غبن است ، به اين معنا كه هر كس احساس مغبونيت مى كند؛ هم سعيد و هم شقى سعيد از اين كه چرا اصلا استفاده نكرده است در قيامت همه مردم احساس غبن مى كنند، مگر افراد نادرى كه يك لحظه را هم از دست نداده اند و تمام زندگى و حتى خوابشان عبادت است .

در حديث است كه ساعات و لحظات عمر انسان در مقابلش مجسم مى شود و مى بيند بعضى لحظات را با خوبى پر كرده و سفيد است و بعضى لحظات را هم خالى نگه داشته است .

در حديث است كه اگر قرار بود كسى در قيامت به خاطر احساس مغبونيت بميرد، اكثر اهل محشر مى مردند. و انذرهم يوم الحسرة اذ قضى الامر و هم فى غفلة و هم لا يومنون(۶۱۶) لذا يكى از نام هاى قيامت «يوم الحسرة» است ؛ يعنى روز تاسف .

اما اگر نظر به باب تفاعل داشته باشيم ، چنان كه در بعضى تفاسير از جمله تفسير الميزان به اين نكته توجه كرده اند، معناى ديگرى از آيه فهميده مى شود. تغابن يك كار اشتراكى است تغابن در جايى است كه دو نفر كه با يكديگر همكارى دارند، احساس كنند كه هر دو ضرر كرده اند.

حال در قيامت اين مغبونيت طرفينى در كجاست ؟ مفسرين گفته اند گاهى دو نفر و يا بيشتر حتى هزاران نفر با يكديگر براى هدفى كار مى كنند

_________________________

۶۱۶- آنان را از روز حسرت (= روز رستاخيز كه براى همه مايه تاسف است) بترسان ، در آن هنگام كه همه چيز پايان مى يابد؛ و آن ها در غفلتند و ايمان نمى آورند.

(مريم / ۳۹)

و كسى فرمان مى دهد و عده اى هم فرمان ها را اجرا ميكنند.

به تعبير قرآن يك نفر متبوع است و ديگران تابع تابع و متبوع در دنيا خيال مى كنند هر دو از معامله سود برده اند .در روز قيامت است كه مى فهمند از اين اشتراك مساعى و همكارى و از اين داد و ستدى كه در دنيا با يكديگر داشته اند هر دو ضرر كرده اند. اگر در دنيا معامله اى كه فروشنده و خريدار هر دو ضرر كنند احيانا وجود نداشته باشد، در آخرت اين نوع معامله ها وجود دارد. برخى مفسرين گفته اند: مقصود از روز تغابن ، اشاره است به آيه اذ تبرا الَّذِينَ اتبعوا من الَّذِينَ اتبعوا(۶۱۷) تابع و متبوع هر كدام مى خواهند ظلم ها و جنايت ها را به گردن ديگرى بياندازند، لذا از يكديگر تبرى مى جويند. قرآن مى گويد: تابع و متبوع هر دو مغبونند و هر دو ضرر كرده اند.

پس قيامت «يوم التغابن» است ؛ يعنى بعضى از كارهايى كه در اين دنيا همكارى است ، در آن دنيا به صورت ضرر مشترك ظاهر مى شود. عكس قضيه هم هست ، در آن جهان همكارى هايى به تعبير قرآن به صورت «خلت» و دوستى هاى مشترك ظاهر مى شود. از آيات قرآن استنباط مى شود كه پيوندها و همكارى هاى افراد با يكديگر اگر براى خدا باشد در قيامت گسسته نمى شود و بلكه مستحكم تر مى شود، ولى پيوندهايى كه بر اساس گناه و ظلم است گسسته و تبديل به دشمنى مى شود. قرآن مى گويد: الاخلاء يومئذ بعضهم لبعض عدو الا المتقين(۶۱۸) پيوندها و دوستى ها همه تبديل به دشمنى مى شود، مگر پيوندى كه ميان متقين است .

_________________________

۶۱۷- هنگامى كه پيروان از پيشوايان بيزارى مى جويند. (بقره / ۱۶۶)

۶۱۸- زخرف / ۶۷

تعبير قرآن در اينجا كلمه «خليل» است كه از كلمه «دوست» معنى عميق ترى دارد. دو نفر دوست ، وقتى دوستيهايشان در يكديگر نفوذ كرده باشد، مثل اين است كه در يكديگر فرو رفته و متخلل شده اند اينجا ست كه كلمه خليل را به كار مى بريم(۶۱۹)

روزى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله سلم رو به اصحاب خود كرده و فرمودند: اءى عرى الا يمان اوثق ؟ كدام دستگيره ايمان محكمتر است ؟ يك نفر عرض كرد: نماز. ديگرى عرض كرد روزه سومى : زكات و خود حضرت فرمود: همه اينها دستگيره هاى ايمان هستند، اما محكمترين دستگيره ايمان اين است كه افراد به خاطر خدا يكديگر را دوست بدارند و به خاطر او دشمن بدارند: الحب فى الله و البغض فى الله(۶۲۰)

ادامه اين آيه مى فرمايد: آن كسى كه به خدا ايمان واقعى بياورد و عمل شايسته انجام دهد، خداوند بدى هاى او را مى پوشاند. در اين جا نيز «عمل» بعد از «ايمان» ذكر شده ؛ يعنى هر ايمانى نوعى عمل را ايجاد مى كند. يك فرد وقتى خداشناس و موحد شد، خود خداشناسى ، براى انسان ، برنامه تعيين مى كند. به قول امروزى ها جهان بينى براى انسان ايدئولوژى مى سازد. آن كس كه بينش او توحيدى باشد و بر اساس اين بينش عمل شايسته انجام دهد، اولين بشارت قرآن اين است كه ايمان و عمل صالح گناهان او را جبران مى كند.

_________________________

۶۱۹- ابراهيم عليه السلام را «خليل الله » مى گويند. بعضى از عرفا از اين كلمه خليل الله راجع به مرتبه حضرت ابراهيم استفاده كرده و گفته اند او «خليل الله » ناميده شده است از اين جهت كه چنان با خداوند يگانگى پيدا كرده است كه گويى ابراهيمى وجود ندارد.

۶۲۰- بحارالانوار، ج ۲۷،ص ۵۶

يك وقت هست كه در ميان اعمال انسان غلبه با گناهان است كه تعبير به «حبط» مى شود؛ اعمال صالح چنين افرادى حبط مى شود و از بين مى رود، و يك وقت هم هست كه عمل صالح بيش از گناهان است كه تعبير به «تكفير» يعنى پوشاندن(۶۲۱) مى شود.

دومين بشارت براى موحدى كه عمل صالح انجام مى دهد اين است كه خداوند آن ها را وارد بهشتهايى مى كند كه در زير آن نهرهايى جارى است و براى هميشه در سعادت باقى خواهند ماند و آن فوز و رستگارى بزرگ است .

 و الَّذِينَ كَفَروُا و كذبوا بآياتنا اولئك اصحاب النار خالدين فيها و بئس ‍ المصير (۱۰)

«اما كسانى كه كافر شدند و آيات ما را تكذيب كردند اصحاب دوزخند، جاودانه در آن مى مانند، و (سرانجام آن ها» سرانجام بدى است !»

در اين آيه گروه مغبون ها را شرح مى دهد، آن هايى كه كافر شدند و آيات خدا را دروغ پنداشتند، ياران آتش هستند و براى هميشه در آن جا خواهند ماند و چه بدجايگاهى دارند. صيرورت يعنى گرديدن و به اصطلاح امروز «شدن». چه بد است كه انسان شدن و تحولش به جهنم باشد.(۶۲۲)

 ما اصاب من مصيبه الا باذن الله و من يؤ من بالله يهد قلبه والله بكل شى ء عليم (۱۱)

_________________________

۶۲۱- ماده «كفر» كه كلمه «كفر» هم از آن مشتق است به معناى پوشاندن است كافر را از آن جهت كافر گويند كه روى فطرت خودش را كه فطرت توحيدى است با اعمال ناصالح مى پوشاند، يعنى حقيقتى برا او ظاهر مى شود ولى او روى آن را مى پوشاند.

۶۲۲- آشنايى با قرآن ، ج ۷، صص ۱۵۷ - ۱۴۸

«هيچ مصيبتى رخ نمى دهد مگر به اذن خدا! و هر كس به خدا ايمان آورد، خداوند قلبش را هدايت مى كند؛ و خدا به هر چيز داناست .»

آيات قبل مربوط به معاد بود و آيات ۱۱ تا ۱۳ به توحيد و اخلاق و خلقياتى كه ناشى از توحيد مى شود مربوط است در ابتدا مى فرمايد: مصيبتى به كسى نمى رسد مگر به اذن خدا، و اگر كسى ايمان راستين به خدا پيدا كند، خدا قلب و دل او را راهنمايى مى كند تا حقيقت و حقايق را خوب درك كند و خدا به هر چيزى داناست دو سه لغت در اينجا هست كه ابتدا آنها را توضيح مى دهيم و بعد مجموع آيه را تفسير مى كنيم .

اصل لغت «مصيبت» و ماده «اصاب يصيب» به معناى رسيدن چيزى از بالاست اگر چيزى از بالا به پايين بيايد، به اين امر «صوب » مى گويند. اين رسيدن از بالا به پايين ، يعنى فعل «اصاب» هم در مورد نعمت و رفاه و هم در مورد مصيبت و ناراحتى در قرآن به كار رفته است .

 ما اصابك من حسنه فمن الله و ما اصابك من سيئه فمن نفسك ؛(۶۲۳) ولى لغت «مصيبت» بيشتر به حادثه اى كه براى انسان ناراحت كننده باشد، اختصاص يافته است .

كلمه ديگرى اذن است اعلام موافقت يك شخص با انجام كارى توسط شخصى ديگر را اذن گويند. اين لغت در زبان عربى هر جا به كار برده مى شود، به معناى اعلام است ؛ ثم اذن مؤ ذن ايتها العير انكم لسارقون(۶۲۴) در داستان يوسف است .

_________________________

۶۲۳- آن چه از نيكى ها به تو مى رسد، از طرف خداست ؛ و آن چه از بدى به تو مى رسد، از سوى خود توست (نساء/ ۷۹)

۶۲۴- اعلام كننده اى اعلام كرد كه اى اهل قافله ، شما سارق هستيد. (يوسف / ۷۰

به اذان نيز چون اعلام وقت اذان است «اذان» مى گويند.

ما معمولا در فارسى به جاى «اذن» كلمه «اجازه» يا «جواز» را به كار مى بريم كه با هم فرق دارند. «اجازه» از ماده «جواز» به معناى عبور است وقتى كسى مى خواهد از دروازه اى و يا مرزى عبور كند نياز دارد كه شخص ديگرى به او «جواز» بدهد، يعنى به او اعلام كند كه حق عبور دارد.

قرآن مى فرمايد همه مصيبت ها كه به انسان ها مى رسد به اذن الهى است ؛ يعنى هر موثرى كه در دنيا روى اشيا اثر مى گذارد، خدا اعلام رخصت كرده است ؛ زيرا خداوند متعال كه زمام همه امور به دست اوست ، اگر بخواهد مانع ايجاد مى كند، تا آن مؤ ثر اثر نكند. همين قدر كه مانع در مقابل او ايجاد نمى كند، معنايش اين است كه به اذن خدا واقع شده است .

در باب چگونگى عملكرد نظام تكوين سه نظر وجود دارد.

نظر اول اين كه عمل اشيا و وقوع حوادث العياذ بالله بر خلاف خواست خدا و تابع يك سلسله علل طبيعى است ؛ يعنى خدا دستگاهى را خلق كرده و در آن دستگاه حوادثى واقع مى شود كه خود خدا هم نخواسته ، ولى وقتى طبايع گوناگون كه در وجودشان در عالم لازم است خلق شود، خواه ناخواه اين حوادث هم رخ ميدهد.

نظر ديگر اين است كه كسى حوادث را با الغاى نظام حكيمانه اسباب و مسببات در نظر بگيرد و بگويد كه خود خدا به طور مستقيم حوادث را پديد مى آورد؛ مثلا زمين را تكان مى دهد و زلزله پديد مى آيد.

ديدگاه صحيح «امر بين الامرين در نظام تكوين» است كلمه الا باذن الله در آيه مورد بحث نيز امر بين امرين را در نظام تكوين بيان مى كند. مى فرمايد: هر بدى كه مى رسد، به اذن خدا مى رسد؛

يعنى نه اين چنين خيال كن كه علل و اسبابى دخالت ندارد و نه اين چنين خيال كن كه دخالت آنها به نحوى است كه چه خدا بخواهد و چه نخواهد آن كار صورت مى گيرد، بلكه به اذن خدا مى شود؛ يعنى اگر خدا مى خواست مانع ايجاد كند، چنين مى كرد. همانطور كه در امور اختيارى انسان ها، نه جبر است و نه تفويض ،(۶۲۵) در نظام تكوين يعنى در تاءثير و تاءثرهايى كه در عالم صورت مى گيرد نيز امر بين امرين حاكم است(۶۲۶)

اينجاست كه معناى مصلحت و رضا به قضاى الهى روشن مى شود. اگر حادثه اى پيش بيايد و خداى متعال به آن اذن دهد، يعنى جلو اين حادثه را نگيرد، معلوم مى شود كه مصلحت كلى اقتضا نمى كرده است كه خداوند جلو آن را بگيرد. اگر انسان به اين حقيقت ايمان داشته باشد، به دنبالش ‍ «خلق توحيدى» پيدا ميكند و بعد از هر حادثه اى در انسان حالت رضا پيدا مى شود و مى گويد لابد مصلحت بوده است .

گفتيم كلمه «اذن» را در مورد همه موجودات به كار برده است ، گويى در نظر قرآن همه موجودات در برابر خداوند به منزله عبيد و بندگانى در مقابل خداوند مولايى هستند كه در كارهاى خودشان نيازمند به اعلام رخصت او مى باشند. خداوند براى اين كه بفهماند همه موجودات از نوعى شعور و ادراك نسبت به خداى خود برخوردار هستند، كلمه «اذن» را به كار مى برد.

_________________________

۶۲۵- جبر اين است كه على رغم خواست انسان ها قدرتى آن ها را به انجام كارى ملزم كند. تفويض ‍ يعنى به خود واگذارشدگى و استقلال .

۶۲۶- آشنايى با قرآن ، ج ۷، صص ۱۶۶ - ۱۵۸

اين كه انسان بتواند همين مطلب را در نظام عالم درك كند كه همه اشيا در تاثيرات خود يك رابطه اذن و ماذونى با خداى خود دارند و اگر سبب كار خودش را كرد و مانع ايجاد نشد، اين مانع ايجادنشدن مبنى بر مصلحتى است ؛ نيازمند خداشناسى عميق و توحيد در ذات و توحيد در فاعليت است لذا در ادامه آيه مورد بحث مى خوانيم : آن كه به خدا ايمان بياورد و خدا قلب او را هدايت مى كند، يعنى انسان تا از يك ايمان قوى برخوردار نباشد به اين حقيقت نمى رسد.

در پايان مى فرمايد: خدا به همه چيز آگاه است تو اگر الله را شناختى خاطرت جمع باشد، او به همه چيز آگاه است ، هيچ كدام از تاءثيرها و مؤ ثرها و متاءثرها و اثرها از نظارت الهى كه نامش «اذن الله» است خارج نيست و معناى توحيد همين است .

 و اطيعوا الله واطيعوا الرسول فان توليتم فانما على رسولنا البلاغ المبين (۱۲)

«اطاعت كنيد خدا را، و اطاعت كنيد پيامبر را؛ و اگر رويگردان شويد، رسول ما جز ابلاغ آشكار وظيفه اى ندارد.»

آيه قبل درباره اذن الهى در نظام تكوين بود و اين آيه درباره اذن الهى در نظام تشريع است انسان از آن جهت كه موجود عاقل و مختار و مؤ ثرى از موثرهاى عالم است ، اثر و عمل خود را بايد خودش انتخاب و اختيار كند. كلمه «اختيار» از ماده «خير» است ، يعنى از دو طرف خير و شر، آن را كه خير است برگزيند.

در اين جا يعنى در نظام تشريع ، فقط برنامه راهنمايى است كه توسط وحى و دين براى انسان بيان مى شود. اين برنامه دو قسم است : يك قسمت تشريع الهى است ؛ يعنى قانونى است كه خدا وضع كرده و پيامبر آن را ابلاغ نموده است .

قسمت ديگر آن است كه خداى متعال در مسائل اجرايى و جزيى و خصوصى ، به پيغمبر، حق امر و نهى داده و بر مردم واجب كرده است كه امر و نهى او را طاعت كنند؛ مثلا «جهاد كنيد»، امر خداست ، اما اين كه فرمانده چه كسى باشد، چگونه جهاد كنيم و... مربوط به امور جزئى و اجرايى است كه بايد از پيامبر اطاعت كرد. اين است كه مى فرمايد: امر خدا و پيغمبر را اطاعت و پيروى كنيد.(۶۲۷)

اگر اعراض كرديد و روى گردانديد و امر خدا و رسول او را اطاعت نكرديد، جبر در كار نيست همانا آن چه بر رسول ماست ابلاغ و رساندن آشكار است .

 الله لا اله الا هو على الله فليتوكل المومنون (۱۳)

«خداوند كسى است كه هيچ معبودى جز او نيست ، و مؤمنان بايد فقط بر او توكل كنند.»

در آيه قبل صحبت از «اطاعت» بود و در اين آيه مساله «عبادت» مطرح شده است ارتباط اين دو آيه از اين جهت است كه هر اطاعتى نوعى عبادت است

_________________________

۶۲۷- در اينجا احتمال ديگرى هست كه بگوييم مقصود از اطاعت رسول ، همان اطاعت خداست در آنچه كه خدا دستور داده است ؛ چون پيغمبر هيچ چيزى از ناحيه خود نمى گويد؛ اما از آيات قرآن تفسير اول استنباط مى شود و درست همان است .

ما دو نوع عبادت داريم : يك عبادت ، عبادت معمولى است كه يك عابد در مقابل معبود خود انجام مى دهد. و يك عبادت به معناى اطاعت ؛ يعنى در واقع هر اطاعتى نوعى عبادت است(۶۲۸)

از نظر قرآن انسان فقط بايد از خدا اطاعت كند و اطاعت پيغمبر هم چون خدا امر كرده است ، اطاعت خداست الله لا اله الا هو يعنى معبودى جز خدا نيست در واقع مى خواهد بفرمايد كه مطاعى جز خدا نيست و جز اطاعت خدا هيچ اطاعتى براى انسان روا نيست لا اله يعنى لا طاعة الا عبادة .

از سوى ديگر هر اطاعتى مستلزم يك نوع توكل نيز هست حتى اطاعت غيرخدا. اطاعت ، يك رابطه طرفينى است ؛ از يك طرف اطاعت كردن و تسليم بودن ، و از طرف ديگر تعهد به تحت حمايت قرار دادن و و را به خود وانگذاشتن يكى از اشتباهاتى كه در باب توكل مى شود، خلط ميان «توكل در سرنوشت» و «توكل در وظيفه» است بعضى از افراد به جاى اينكه توكل در سرنوشت كنند، در وظيفه توكل مى كنند. يعنى به جاى اينكه اطاعت كنند، توكل مى كنند. در حالى كه بايد اطاعت كنند و وظيفه شان را انجام دهند، و سرنوشت كار خود را به خدا واگذارند و اعتماد داشته باشند كه او آن ها را به خودشان وانمى گذارد.(۶۲۹)

_________________________

۶۲۸- قرآن راجع به موسى و فرعون و بنى اسرائيل ، اين طور نقل مى كند: و تلك نعمة تمنها علىّ اءن عبدت بنى اسرائيل «موسى عليه السلام به فرعون گفت : يك منتى هم سر من مى گذارى كه همه بنى اسرائيل را عابد خودت قرار داده اى ؟» (شعراء/ ۲۲) در صورتى كه نه بنى اسرائيل برده مصطلح فرعون بودند و نه فرعون را نيايش مى كردند، ولى چون فرعون بنى اسرائيل را اجبارا به اطاعت خود وادار مى كرد، قرآن اين اطاعت را عبادت ناميده است .

۶۲۹- آشنايى با قرآن ، ج ۷، صص ۱۷۳ - ۱۶۶

يا ايها الَّذِينَ امنوا ان من ازواجكم و اولادكم عدوا لكم فاحذروهم و ان تعفوا و تصفحوا و تغفروا فان الله غفور رحيم(۱۴)

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! بعضى از همسران و فرزندانتان دشمنان شما هستند، از آن ها برحذر باشيد؛ و اگر عفو كنيد و چشم بپوشيد و ببخشيد (خدا شما را مى بخشد)؛ چرا كه خداوند بخشنده و مهربان است .»

منظور قرآن از اين كه بعضى از همسران و فرزندان شما دشمنان شما هستند، چيست ؟

آيا مقصود همين دشمنى ظاهرى و كينه توزى است كه گاهى ميان زن و شوهر يا ميان فرزندان و والدين وجود دارد؟

اين چيزى است كه همه مردم درك مى كنند. مراد قرآن اين نيست ، بلكه منظور كارهاى دشمنانه اى است كه با چهره دوستى و با قصد توستى انجام مى شود و اين جايى است كه دوستى آن ها با دوستى خدا تعارض پيدا مى كند.

در شان نزول آيه ، شخصى از صحابه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم را نام مى برند كه هر وقت تصميم مى گرفت در هجرتى و يا در جهادى شركت كند يا در كار خيرى مشاركت كنند، خانواده اش از شدت محبتى كه به او داشتند مى آمدند در حضورش گريه مى كردند تا بالاخره او را از تصميمش منصرف مى كردند. آن ها دشمنش نبودند، ولى رفتارشان عملا مانند رفتار يك دشمن بود.

شكى نيست كه انسان نسبت به خانواده خودش مسؤ وليت بزرگى دارد. اين آيه بدين معنا نيست كه انسان مسؤ وليتى را كه نسبت به همسر و فرزندان خود دارد فراموش كند، ولى بايد توجه كند كه يك مسؤ وليت الهى هم هست

قرآن نمى گويد شما فرزندان را دوست نداشته باشيد يا مال نداشته باشيد، بلكه مى فرمايد: مال شما فتنه است ، اولاد شما فتنه است ، يعنى بازدارنده هستند. هيچ يك از اين ها نبايد وقتى پاى حق و تكليف در ميان مى آيد، پاى بند انسان باشد.(۶۳۰)

پيغمبر فرمود: دشمنان شما آن ها نيستند كه در ميدان جنگ با شما مقابله مى كنند، بلكه دشمن شما يكى نفس خود شماست كه در ميان دو پهلوى شماست و ديگر آن دسته از همسران و فرزندان شما كه مانع راه شما مى شوند.(۶۳۱) نفس انسان هم اين گونه نيست كه احساسات كينه توزانه با انسان داشته باشد، بلكه چون مى خواهد به هوا و ميل خودش رفتار كند نتيجه رفتارش دشمنانه خواهد بود.

_________________________

۶۳۰- قل ان كان اباوكم و ابناوكم و اخوانكم و ازواجكم و عشيرتكم و اموال اقترفتموها و تجاره تخشون كسادها و مساكن ترضونها احب اليكم من الله و رسوله و جهاد فى سبيله فتربصوا حتى ياتى الله بامره والله لا يهدى القوم الفاسقين

«بگو: اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طايفه شما و اموالى كه به دست آورده ايد، و تجارتى كه از كسادشدنش مى ترسيد، و خانه هايى كه به آن علاقه داريد، در نظرتان از خدا و پيامبرش و جهاد در راهش محبوب تر است ، در انتظار باشيد كه خداوند عذابش را بر شما نازل كند و خداوند جمعيت نافرمانبردار را هدايت نمى كند.»

(توبه / ۲۴)

۶۳۱- كنز العمال ، ۱۱۲۶۴

از اين جا معلوم مى شود كه انسان سه گونه دشمن مى تواند داشته باشد:

دسته اول دشمنانى كه با قصد دشمنى و با چهره دشمنى با انسان روبرو مى شوند كه دشمنهاى آشكار و علنى هستند.

دسته دوم دشمنانى هستند كه با قصد دشمنى و با چهره دوستى با انسان روبرو مى شوند. مسلما خطر دوستان منافق بيشتر از دشمنان صريح است .

دسته سوم كسانى هستند كه با چهره دوستى و به قصد دوستى مى آيند، ولى رفتار و تقاضاى ايشان به گونه اى است كه از تيرباران كردن يك دشمن ، بيشتر است .

تفاوت دشمنى نوع سوم با دشمنى نوع دوم و نوع اول در اين است كه اينجا سوء نيت در كار نيست و با حسن نيت دشمنى صورت مى گيرد؛ يعنى دشمنى از روى جهالت است .

در صدر اسلام مسلمينى بودند كه در مواردى كه همسران و فرزندان مانع مى شدند هيچ به حرف آنها گوش نمى كردند. بعدها كه اوضاع به نفع مسلمين گردش كرد و خود آنها هم مجبور شدند مهاجرت كنند، بعضى از مسلمين مى خواستند به انتقام آن روزهايى كه مانع بودند ديگر با آنها هيچ معاشرتى نكنند و آنها را از خودشان طرد كنند. قرآن مى فرمايد: شما به حرف آنها گوش نكنيد، ولى كينه آنها را هم در دل خود نگه نداريد، عفو كنيد و صفح نماييد.

«عفو» يعنى گذشت از مجازات ، ولى «صفح» يك درجه بالاتر است «صفح» اين است كه انسان نه تنها آن مجازات معمول را انجام نمى دهد، بلكه اصلا نامش را هم نمى برد، به روى هم نمى آورد. «غفران» از صفح هم بالاتر است ،

زيرا غفران از «غفر» به معناى پوشاندن است ؛ يعنى روى گناه را با رحمت پوشاندن .

قرآن مى گويد: اگر چنين كنيد همان كارى را كرده ايد كه خدا در مقابل بندگان گناهكار خود انجام مى دهد.

اينجا از مواردى است كه در جمله شرطيه ، چيزى كه به منزله علت است جانشين «جزا» شده است در قرآن اين امر يكى از فنون بلاغت است و نظاير زيادى دارد، مانند و من كفر فان الله غنى حميد(۶۳۲) و كسى كه كفر بورزد ضررش به خودش برمى گردد. ولى عبارت «ضررش به خودش برمى گردد» به عنوان جزا نيامده است ، بلكه به جاى آن فرموده : خداوند از همه جهانيان بى نياز است در آيه مورد بحث هم نمى فرمايد اگر عفو و صفح كنيد و بيامرزيد، براى شما خيلى بهتر است ، بلكه مى فرمايد: اگر چنين كنيد، پس به درستى كه خداوند غفور و رحيم است(۶۳۳)

 انما اموالكم و اولادكم فتنة و الله عنده اجرا عظيما (۱۵)

«اموال و فرزندانتان فقط وسيله آزمايش شما هستند؛ و خداست كه پاداش عظيم نزد اوست .»

كلمه «فتنه» همان مفهوم امتحان و آزمايش را دارد؛ البته به فتنه از اين جهت «فتنه» گفته مى شود كه چيزى است كه انسان را به خود مشغول مى كند و امتحان بودنش همين است .

_________________________

۶۳۲- لقمان / ۱۲

۶۳۳- آشنايى با قرآن ، ج ۷، صص ۱۸۲ - ۱۷۳

در قرآن مى خوانيم : و نبلوكم بالشر و الخير فتنة و الينا ترجعون(۶۳۴)

آنچه كه موجب آزمايش بشر است ، ممكن است خير باشد، يعنى نعمت باشد، و ممكن است شر باشد، يعنى بلا باشد. عمده اين است كه انسان در مقابل اين امتحان چه عكس العملى نشان دهد.

اين است كه نبايد هر چيزى را كه مايه امتحان انسان است بد دانست ، بلكه بايد آن را خوب دانست ، زيرا امتحان براى سه منظور مختلف صورت مى گيرد:

گاهى امتحان همان است كه به آن آزمايش مى گوييم و هدف از آن تبديل مجهولى به معلوم است ؛ يعنى هدف امتحان كننده كشف حقيقتى است واضح است كه در مورد خداوند نسبت به بندگان چنين امتحانى معنى ندارد. نوع دوم امتحانى است كه براى اتمام حجت است ؛ يعنى براى اين است كه به خود امتحان شونده امرى را ثابت كنند.

امتحان به اين معنا در مورد خداوند معنى دارد. ممكن است بنده اى را مورد امتحان قرار بدهد، براى اينكه حجت را بر او تمام كند. نوع سوم امتحان كه مهمتر است به معناى عمل تمرينى براى امتحان شونده است ؛ يعنى امتحان كننده انسان را در بوته اى قرار مى دهد تا استعدادهاى درون او به فعليت برسد.

امتحان الهى براى اين است كه انسان در خلال آن گرفتارى ها كمال يابد. كمال انسان به اين است كه در دنيا، هم با نعمتها و هم با مشكلات و شدت ها هر چه بيشتر درگير شود و از اين درگيرى آزاد و سربلند بيرون بيايد.

_________________________

۶۳۴- شما را با بدى و خوبى ها آزمايش مى كنيم و سرانجام به سوى ما بازگردانده مى شويد.

(انبيا/ ۳۵)

در مورد ابتلاها، حديثى هست از امام صادق عليه السلام كه مى فرمايند: ان الله اذا احب عبدا غته بالبلاء غتا(۶۳۵) «خداوند آنگاه كه بنده اى را دوست بدارد او را در درياى بلا فرو مى برد.»

«غت» به معنى فرورفتن در آب است اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايند: الدنيا دار ممر لا دار مقر دنيا عبورگاه است نه قرارگاه ، و الناس فيها رجلان و مردم در دنيا دو گروهند رجل باع نفسه فاوبقها و رجل ابتاع نفسه فاعتقها(۶۳۶) يك گروه در اين بازار، خودشان را مى فروشند و هلاك مى كنند، حال يا در بازار نعمتها و يا در بازار نقمتها، و گروهى ديگر در اين بازار خودشان را مى خرند و آزاد مى كنند.

قرآن در بيان اين كه اموال و اولاد مايه امتحان هستند، جنبه امتحان بودن و اجتناب ناپذير بودن را بيان مى كند. اين ها مايه هاى امتحان شما هستند، و مايه امتحان بودن مستحق ملامت نيست ، به شما بستگى دارد كه از اين امتحان چگونه بيرون بياييد و اجر بزرگى نزد خداست .

 فاتقو الله ما استطعتم و اسمعوا و اطيعوا و انفقوا خيرا لانفسكم و من يوق شح نفسه فاولئك هم المفلحون (۱۶)

«پس تا مى توانيد تقواى الهى پيشه كنيد كه براى شما بهتر است ؛ و كسانى كه از بخل و حرص خويشتن مصون بمانند، رستگارند.»

«تقوا» از كلماتى است كه ترجمه فارسى دقيق ندارد. ريشه اش از «وقى» به معناى نگهدارى است

_________________________

۶۳۵- اصول كافى ، ج ۲،ص ۲۵۳

۶۳۶- نهج البلاغه ، حكمت ۱۳۳

خود تقوا در بردارنده «خودنگهدارى» و «خود نجات دادن» است و مستلزم مفهوم آزادى معنوى است .

اميرالمومنين عليه السلام مى فرمايد: ان التقوى نجاة من كل هلكه و عتق من كل ملكه(۶۳۷) تقوا مايه نجات از هر هلاكتى و مايه آزادى از هر مملوكيتى است .

تقواى واقعى همان است كه انسان را نجات مى دهد. انسان در ميدان امتحان ها بايد تقوا داشته باشد و اين تقواست كه او را نجات مى دهد. اين آيه مى فرمايد: حال كه ثروتها و فرزندان امتحانهايى است كه بايد با درگيرى پيدا كنيد، پس به هر اندازه كه قدرت داشته باشيد تقوا پيشه كنيد.(۶۳۸)

رفع يك شبهه : دو آيه در قرآن هست كه بعضى مفسرين خيال كرده اند اين دو آيه به نوعى با يكديگر منافات دارند و يكى را ناسخ ديگرى دانسته اند: يكى آيه اى است كه مى فرمايد: يا ايها الَّذِينَ امنوا اتقوا الله حق تقاته(۶۳۹) يعنى تقواى خدا را داشته باشيد آنچنان كه شايسته خداست و آيه دوم همين آيه مورد بحث است كه مى فرمايد: تقواى الهى داشته باشيد به آن اندازه كه قدرت داريد.

بعضى مفسرين گفته اند كه آيه دوم ناسخ آيه اول است چون اين كه «آنچنان كه او شايسته است ، تقواى او را داشته باشيد» مافوق قدرت بشرى است ؛ آيه دوم مى فرمايد به اندازه قدرت خودتان تقوا داشته باشيد؛

_________________________

۶۳۷- نهج البلاغه ، خطبه ۲۲۸

۶۳۸- آشنايى با قرآن ، ج ۷، صص ۱۸۶ - ۱۸۳

۶۳۹- آل عمران / ۱۰۲