آشنايى با قرآن

آشنايى با قرآن0%

آشنايى با قرآن نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شرح و تفسیر قرآن

آشنايى با قرآن

نویسنده: مركز تحقيقات انتشارات دانشگاه امام صادق
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 31411
دانلود: 3326

توضیحات:

آشنايى با قرآن
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 569 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 31411 / دانلود: 3326
اندازه اندازه اندازه
آشنايى با قرآن

آشنايى با قرآن

نویسنده:
فارسی

اما بعضى مفسرين مخصوصا صاحب الميزان مى فرمايند: اين دو آيه اصلا با هم منافات ندارند. زيرا خدا هيچگاه تكليف به مافوق قدرت بشر نمى كند. آيه اول ناظر به اين است كه تقواى هر چيزى متناسب با خود آن چيز است ؛ مثلا در قوانين دنيوى فقط يك نوع خودنگهدارى داريم كه همان تخلف نكردن به صورت ظاهر و آشكار است ؛ اما در تقواى الهى درجات مختلفى داريم : تقواى در عمل ، تقواى به قلب ، تقواى به عقل و تقواى به تمام وجود؛ همه درجات تقوا هستند.

پس آيه مورد بحث بيانگر كميت تقواست و آن آيه اى كه مى فرمايد: آن چنان كه شايسته تقواى الهى است ، تقواى پيشه كنيد، نظر به كيفيت تقوا دارد و كيفيت تقواى الهى با كيفيت تقواهاى ديگر متفاوت است .

در ادامه مى فرمايد: «و بشنويد؛ يعنى امر خدا را بشنويد. گفته اند مقصود اين نيست كه اطاعت كنيد، چون بعد مى فرمايد: و اطيعوا. «بشنويد» يعنى گوش شنوا داشته باشيد، يعنى با قلب خودتان اعتقاد پيدا كنيد، بدانيد كه اين به سود شماست و اسمعوا و اطيعوا دو درجه از تقوا هستند.

در ادامه مى خوانيم : آن چيزى كه براى خودتان خير است ، انفاق كنيد. در قرآن به طور مكرر از ثروت حلال تعبير به «خير» شده است ؛ مانند ان ترك خيرا الوصية للوالدين و الاقربين(۶۴۰) در اينجا هم مى فرمايد: از اين خيرها چيزى به خودتان انفاق كنيد، كه بعضى از مفسرين گفته اند مفهوم اجتماعى دارد؛ يعنى شما اگر از مال خودتان به افراد ديگر خير برسانيد به خودتان رسانده ايد؛

_________________________

۶۴۰- بقره / ۱۸۰

چرا كه ديگران هم مثل شما هستند و بايد آنها را از خودتان بدانيد؛ ولى بعضى مثل صاحب تفسير الميزان گفته اند: قرآن بارها اعمال انسان را به عنوان پيش فرستاده ها تعبير مى كند؛ مثلا ما قدمت يداه(۶۴۱) و بما قدمت ايديهم(۶۴۲) بنابراين معناى آيه اين است كه انفاق كنيد و خير را براى خود پيش ‍ بفرستيد؛ اعمال شما پيش فرستاده هاست ، سعى كنيد كه آن چيزى را كه پيش مى فرستيد خير باشد.

بعد از مساءله انفاق ، مساءله «شح نفس» مطرح شده است ، در قرآن هم كلمه «بخل» و هم كلمه «شح» آمده است «بخل» عبارت است از همان حالت امساك و «شح»، بخل است به علاوه حرص ممكن است كسى بخيل باشد، اما حريص ‍ نباشد كه بيشتر جمع كند و ممكن است كسى حريص باشد و دائما بخواهد جمع كند، اما متقابلا بخشنده باشد، يعنى بخيل نباشد. ولى «شحيح» به آدمى مى گويند كه هر دو را با هم جمع كرده باشد، از بدترين صفت ها در مورد مال و ثروت است .

قرآن «شح» كه صفتى مربوط به مال است را مانند دشمن انسان تلقى كرده است مال و ثروت گاهى به صورت دشمن در مى آيد ولى آن كه دشمن است خود وجود عينى مال نيست ، بلكه آن صفت قائم به نفس ‍ انسان است كه نامش «شح» است تعبير قرآن اين است : كسانى كه از شر اين دشمن نگه داشته بشوند آنها رستگاران هستند.

_________________________

۶۴۱- آن چه با دست هاى خود پيش فرستاده است (كهف / ۵۷)

۶۴۲- به واسطه آن چه كه با دست هاى خود پيش فرستاده اند. (بقره / ۹۵)

ان تقرضوا الله قرضا حسنا يضاعفه لكم و يغفر لكم و الله شكور حليم (۱۷)

«اگر به خدا قرض الحسنه دهيد، آن را براى شما مضاعف مى سازد و شما را مى بخشد؛ خداوند شكركننده و بردبار است .»

«قرض» يعنى كسى مالى را به شخص ديگرى به صورت موقت بدهد و بدون هيچگونه سودى پس بگيرد. اين را مى گويند قرض حسن در برابر «ربا» كه پس گرفتن قرض است همراه با سود و از گناهان كبيره است .

توجه به اين نكته مهم است كه در تعبيرات قرآن وقتى مى فرمايد: به خدا قرض الحسنه بدهيد كه هم شامل قرض الحسنه معمولى است كه انسان به بندگان نيازمند، بدون سود و چشمداشت مى دهد و هم شامل هر نوع عمل خير ديگر، مخصوصا خيرات و انفاقاتى است كه در راه خدا مى شود؛ يعنى همين كه در راه خدا انفاق كنيد، باز در واقع به خدا قرض الحسنه داده ايد و نزد خداوند ماجور هستيد.(۶۴۳)

 عالم الغيب و الشهادة العزيز الحكيم (۱۸)

«او داناى پنهان و آشكار است ؛ و او عزيز و حكيم است .»

_________________________

۶۴۳- آشنايى با قرآن ، ج ۷، صص ۱۹۲ - ۱۸۶

خلاصه كتاب آشنائى با قرآن ج ۸

تفسير سوره طلاق

بسم الله الرحمن الرحيم # يا ايها النبى اذا طلقتم النساء فطلقوهن لعدتهن و احصوا العده و اتقوا الله ربكم لاتخرجوهن من بيوتهن و لايخرجن الا ان ياتين بفاحشه مبينه و تلك حدود الله و من يتعد حدود الله فقد ظلم نفسه لاتدرى لعل الله يحدث بعد ذلك امرا. (۱)

«به نام خداوند بخشنده بخشايشگر. اى پيامبر، چون زنان را طلاق گوييد، در زمانبندى عده آنان طلاقشان گوييد و حساب آن عده را نگه داريد، و از خدا، پروردگارتان بترسيد. آنان را از خانه هايشان بيرون مكنيد، بيرون نروند مگر آن كه مرتكب كار زشت آشكارى شده باشند. اين است احكام الهى و هركس از مقررات خدا پاى فراتر نهد، قطعا به خودش ستم كرده است نميدانى ، شايد خدا پس از اين ، وضع تازه اى پديد آورد.»

در اين سوره قسمت زيادى از آيات مربوط به احكام طلاق آمده است و از اين جهت كه بسيارى از مسائل اين سوره اختصاص به زنها دارد، گاهى آن را «سوره النساء الصغرى» يعنى سوره نساء كوچك مى نامند.

در قرآن كريم به مسائلى كه حكما و فلاسفه آنها را اصطلاحا مسائل تدبير منزل مى نامند، يعنى حقوق و احكام خانوادگى ، اهميت زيادى داده شده است و با اينكه قرآن به جزئيات مسائل نمى پردازد، ولى در اين مسائل بيش ‍ از مسائل ديگر به جزئيات پرداخته و اين نشانه اهتمام قرآن به مسائل زندگى و خانوادگى است .

يكى از آن مسائل مساله طلاق است در باب طلاق ، قوانين دنيا بين افراط و تفريط است در بعضى از قوانين اساسا طلاق به طور مطلق غير مجاز است ، همان چيزى كه مسيحيت كاتوليك روى آن پافشارى مى كند كه ازدواج همين قدر كه منعقد شد، ديگر قابل انفساخ و برگشت نيست و طلاق نبايد وجود داشته باشد. واضح است كه اين يك امر غيرطبيعى است ، براى اينكه بعضى مواقع ازدواجهايى صورت مى گيرد كه بعد به هيچ شكل قابل ادامه واقعى - يعنى ادامه اى كه بر پايه صميميت و عواطف زوجين باشد، نه زور و اجبار - نيست .

نقطه مقابل اين نظر در جايى است كه كوچكترين بهانه اى كافى است براى اينكه طلاق صورت بگيرد؛ يعنى يك امر بسيار عادى است و هيچ شرط و قدى در آن ضرورت ندارد. در هر جا كه اين نظام برقرار شده است ، عملا نظام خانوادگى وجود ندارد؛ يعنى هر مردى در طول عمرش با دهها زن و هر زنى با ده ها مرد ازدواج كرده است و اين بر خلاف روح فطرى ازدواج است .

ازدواج و زوجيت يك امر فطرى در بشر است ؛ يعنى مساله ازدواج صرفا براى ارضاى غريزه جنسى نيست ، بلكه مساله وحدت و صميميتى است كه بايد پايدار بماند.

اينجاست كه حتما بايد عاملى وجود داشته باشد كه پايه ازدواج را تحكيم كند و تا حد امكان نگذارد اين پيمان متزلزل شود؛ البته نه با زور و قانون ، چون در حالى كه اساس آن بر شركت عواطف است ، معنى ندارد كه زور بخواهد حكمفرما باشد.

اينكه اسلام هرگونه التذاذ جنسى را در خارج از كانون خانواده شديدا تحريم كرده است براى استحكام اساس خانواده است اگر مرد براى زن و زن براى مرد، يگانه موجودى باشد كه ارضاكننده غريزه اوست ، عواطف هر يك از آن ها متوجه داخل خانواده مى شود و اين خود به خود در ايجاد وحدت و صميميت مؤ ثر خواهد بود.

از جمله تدابيرى كه براى منفسخ نشدن پيمان ازدواج به كار برده شده ، تدابيرى است كه براى زمان طلاق و بعد از طلاق اتخاذ شده است برخى تدابير، تدابير ابتدايى است كه مى خواهد كار منجر به طلاق نشود، و برخى تدابير براى اين است كه اگر طلاق صورت گرفت مهلت و فرصتى باشد كه اين قضيه به حال اول برگردد.

از آن جمله اين است كه اسلام براى زن مطلقه ، مگر در موارد استثنائى ، عده قايل شده است .

يكى از فلسفه هاى عده همين است كه مهلت و فرصتى براى رجوع باشد. اغلب ، طلاقها در اثر يك عصبانيت يا ناراحتى پيش مى آيد، لذا اين مهلت را برقرار كرده اند كه راه رجوعى بعد از پشيمانى وجود داشته باشد.(۶۴۴)

پس بايد تا حد امكان تدابيرى به كار برد كه پيمان ازدواج باقى بماند؛ ولى اگر به مرحله اى رسيد كه روح خودش - كه صميميت و سازش است - را از دست داد، ديگر در اين جا به زور نگه داشتن آن معنى ندارد. اصلا اين كه طلاق حلال مبغوض است ، به همين معنى است ؛

_________________________

۶۴۴- البته اين مطلب در جايى است كه طلاق رجعى باشد؛ يعنى هم عده داشته وهم قابل رجوع باشد، و گرنه در ديگر انواع طلاق ، حق رجوع وجود ندارد.

يعنى از نظر خدا مبغوض ‍ است كه مقدمات طلاق رخ بدهد و ازدواج به اين مرحله برسد؛ ولى چون آن را با زور نمى شود نگه داشت اسلام مى گويد من مى خواهم خود زن و شوهر، اين كار را انجام دهند. به اين دليل طلاق در عين مبغوض بودن حلال است(۶۴۵) (۶۴۶)

 فاذا بلغن اجلهن فامسكوهن بمعروف او فارقوهن بمعروف و اشهدوا ذوى عدل منكم و اقيموا الشهاده لله ذلكم يوعظ به من كان يؤ من بالله واليوم الاخر و من يتق الله يجعل له مخرجا (۲)

اين آيه مى فرمايد: زنها را طلاق مى دهيد، در مدت عده بايد در همان خانه خودشان با همان وضع زندگى سابقشان بمانند و شما هم بر آنها انفاق كنيد؛ ولى حق رجوع داريد، و اگر خواستيد رجوع كنيد به نيكى و خوبى رجوع كنيد؛ يعنى با سوءنيت رجوع نكنيد كه بگوييد: اگر مدت عده او تمام شود، شوهر مى كند، پس من رجوع مى كنم براى اين كه مانع شوهر كردنش ‍ بشوم در ادامه مى فرمايد: و اگر خواستيد از آن ها جدا شويد به خوبى جدا شويد: يعنى نه تنها حقوق وى را بدهيد، در حد امكان خودتان زائد بر حقوق زن مطلقه هم يك چيزى از تمكن الى همراهش كنيد.

در آخر اين آيه مساءله تقواى الهى و سپس مساءله توكل مطرح مى شود. علت اين كه در خلال آيات مربوط به طلاق و زندگى خانوادگى ، آيات تقوا و توكل آمده اين است كه

_________________________

۶۴۵- پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:

يهتز منه العرش (از يك طلاق عرش الهى مى لرزد).

(عوالى اللئالى ، ج ۲،ص ۱۳۹)

۶۴۶- آشنايى با قرآن ، ج ۸، صص ۲۰ - ۱۳

نشان دهد در زندگى خانوادگى هم تقوا و هم توكل لازم است ، و تا انسان تقوا و توكل نداشته باشد اين وظايف را عمل نمى كند.

تقواى الهى يعنى انسان خود را از آن چه خدا نهى كرده است نگهدارى كند تا از عواقب آن مصون بماند. در قرآن مكرر به آثار تقوا اشاره شده است آثار تقوا عكس آن چيزهايى است كه انسانى كه بصيرت ندارد از تقوا مى فهمد: مثلا انسان وقتى كه بصيرتى نداشته باشد، در ابتدا از تقوا محدوديت مى فهمد، ولى قرآن درست نقطه مقابل اين مطلب را ذكر مى كند و مى فرمايد: تقوا راهى است كه خدا معين كرده است كه اگر انسان از آن راه برود محدوديت و بن بستى براى او نخواهد بود. اين است كه مى فرمايد: هر كس تقوا پيشه كند خدا براى او راه بيرون رفتن از مضايق ، و مشكلات را قرار مى دهد.

 و يرزقه من حيث لايحتسب و من يتوكل على الله فهو حسبه ان الله بالغ امره قد جعل الله لكل شى ء قدرا (۳)

«و از جايى كه حسابش را نمى كند، به او روزى مى رساند، و هر كس بر خدا اعتماد كند او براى وى بس است خدا فرمانش را به انجام رساننده است به راستى خدا براى هر چيزى اندازه اى مقرر كرده است .»

اگر انسان بصيرتى نداشته باشد، خيال مى كند تقوا نه تنها محدوديت است ، بلكه محروميت هم هست ،

قرآن عكس اين قضيه را ذكر مى كند؛ درست است كه انسان اگر تقوا پيشه كند، راههاى نامشروع رزق و روزى را از دست مى دهد، ولى خدا راه ديگرى از روزى را به روى او باز مى كند كه آن راه مزيتى دارد كه راه عادى و معمولى هر چند حلال باشد ندارد و آن اين است كه رزق «لا يحتسب» به و مى رسد؛

 يعنى از راههايى به او روزى مى رسد كه خودش گمان نمى برد و حس مى كند كه از دست خدا دارد مى گيرد.

دستورهاى اخلاقى دينى و توحيد عملى امورى هستند كه انسان بايد در عمل آن را تجربه و آزمايش كند؛ بايد با خدا در حال داد و ستد در عمل باشد. از يك طرف او دستورهاى خدا را به كار ببندد و از طرف ديگر از ناحيه خدا احساس كند كه چگونه خدا گره ها را از كار او باز مى كند.

در ادامه آيه مى خوانيم : هر كس به خدا توكل كند و كار خود را به خدا بسپارد، خدا او را بس است .

تقوا بيشتر جنبه عملى و توكل بيشتر جنبه روحى دارد. اين كه انسان كارش ‍ را به خدا بسپارد، حس مى كند كه او كافى است و ديگر به هيچ چيز نيازى ندارد.

در پايان مى فرمايد: خدا امر و فرمان خودش را محقق مى كند، يعنى آنچه امر و اراده كرده ، تخلف پذير نيست خداست كه براى هر چيزى حد و اندازه قرار داده است ؛ اما خود او كه حد و اندازه ندارد؛ يعنى هر سببى از سببها كاربرد محدود دارد، چون در تحت قدر و اندازه قرار گرفته است ، مگر ذات مقدس حق تعالى كه كاربرد نامحدود دارد.

بنابراين انسان با توكل ، كار را به كسى مى سپارد كه مانعى در مقابل اراده او وجود ندارد.

توكل يك امر قراردادى و ذهنى محض نيست كه انسان در ذهنش بگويد: من توكل كردم معناى توكل اين است كه انسان در كارهاى خودش فقط امر خدا و وظيفه اى كه بر عهده اوست ، در نظر بگيرد، و سرنوشتش را به خدا بسپارد.

چون انسان هميشه نگران سرنوشت خودش است و اگر بخواهد در همه مسائل اين طور فكر كند كه وظيفه او چيست ، يك نوع جدايى ميان كارى كه او انجام مى دهد و سرنوشت و سعادتى كه مى خواهد به دست بياورد به وجود مى آيد، اين جاست كه توكل مى گويد: تو وظيفه ات را انجام بده و در سرنوشت خود به خدا اعتماد كند. درواقع در كلمه «توكل» بيانگر دو تعهد هست بنده متعهد مى شود وظيفه اش را انجام دهد و و خدا هم متعهد سرنوشت او مى شود؛ يعنى توكل يك كار دو طرفه است ، خدا آن وقت متعهد سرنوشت انسان مى شود كه انسان متعهد وظايف خودش بشود. متوكل يعنى كسى كه كارى را به عهده بگيرد، وگرنه اگر به معناى اين بود كه انسان كار خود را به خدا واگذار كند با بايد «توكيل» به كار مى رفت نه «توكل»، چون وكل الله يعنى هر كس خدا را وكيل و كارگزار خودش قرار بدهد، كه در اين صورت على القاعده خدا متوكل مى شود، يعنى كسى كه كار ما را بر عهده مى گيرد. حال آن كه ما مى گوييم بنده متوكل است و اين از همان جهت قبول وظيفه و اوامر الهى است پس توكل على الله يعنى وظيفه ات را انجام بده و در سرنوشت ، به خدا اعتماد كن(۶۴۷) (۶۴۸) «و آن زنان شما كه از خون ديدن ماهانه نوميدند، اگر شك داريد كه خون مى بينند يا نه ، عده آنان سه ماه است ، و دخترانى كه هنوز خون نديده اند نيز عده شان سه ماه است ، و زنان آبستن مدتشان اين است كه وضع حمل كنند، و هر كس از خدا پروا دارد خدا براى او در كارش تسهيلى فراهم سازد.»

_________________________

۶۴۷- در توكل على الله كلمه «متعمدا» تضمين شده است به همين دليل «توكل » با «على » آمده است ؛ يعنى توكل معتمدا على الله ، تو عهده دار وظيفه خودت باش در حالى كه اعتمادت در سرنوشت به خداست .

۶۴۸- آشنايى با قرآن ، ج ۸، صص ۳۰ - ۲۱

در آيات سوره بقره عده زن مشخص شده است و المطلقات يتربصن بانفسهن ثلاثة قروء(۶۴۹) زن هاى مطلقه سه «قرء»(۶۵۰) تربص مى كنند؛ يعنى بايد سه عادت بعد از طلاق در اين ها پيدا شود تا عده شان تمام شود. حال اگر زنى باشد كه از سن حيض نگذشته است ولى حائض نمى شود، تكليفش اين است كه به جاى سه عادت سه ماه عده نگه دارد.

زنهايى هم كه معلوم نيست علت حائض نشدنشان سن است يا بيمارى ، باز هم سه ماه عده نگه دارند.

زنانى كه از حيض شدن مايوس اند، ولى شما شك داريد كه علت حيض ‍ نشدن سن است يا علت ديگرى دارد، عده اينها نيز سه ماه است ؛ و همچنين زنانى كه به علت بيمارى اصلا حائض نمى شوند.

 اولات الاحمال يعنى دارندگان و صاحبان بارها كه منظور زنان حامله است. زن معمولا در مدت حمل عادت نميشود و عده طلاق اين زنان وضع حمل است.(۶۵۱)

_________________________

۶۴۹- بقره / ۲۲۸

۶۵۰- درباره سه قرء بعضى گفته اند: سه «طهر» است و بعضى گفته اند سه «عادت ».

۶۵۱- عده هايى كه در اين جا ذكر شده عده طلاق است عده طلاق كه در همه زنان مساوى است و اختصاص به زنهاى خاصى ندارد، چهار ماه و ده روز است البته اگر زن حامله باشد طبق فقه شيعه عده اش «ابعد الاجلين » است ، يعنى دورترين مدتها است ؛ يعنى از چهار ماه و ده روز و مدت حمل ، هر كدام دورتر باشد عده اش همان است .

در انتهاى آيه دوباره تقوا ذكر شده است تكرار تقوا براى اين است كه قرآن مى خواهد اهميت فوق العاده رعايت حدود خانوادگى را ذكر نمايد. تقوا رعايت حدود الهى است در ابتداى همين سوره هم فرمود: و تلك حدود الله و من يتعد حدود الله فقد ظلم نفسه اينها حدود الهى است ، هر كه از اين حدود تجاوز كند به خود ستم كرده است اينجا مى فرمايد: هر كس تقواى الهى پيشه كند خدا براى او در كارش سهولت و آسانى قرار مى دهد.

 ذلك امر الله انزله اليكم و من يتق الله يكفر عنه سيئاته و يعظم له اجرا (۵)

«اين است فرمان خدا كه آن را به سوى شما فرستاده است ؛ و هر كس از خدا پروا كند، بدى هايش را از او بزدايد و پاداشش بزرگ گرداند.»

دستورهايى كه به شما مى دهيم ، فرمان خداست كه به سوى شما فرود آمده است هر چند معلوم است كه اين فرمان ها از طرف خداست ، ولى براى تاءكيد ذكر مى كند. اگر تقوا پيشه كنيد، تقوا گذشته شما را محو مى كند. هر كس تقوا پيشه كند خداوند اجر را براى او عظيم مى كند؛ يعنى خداوند اجر عظيم به او مى دهد. در اينجا بيشتر جنبه اخروى اثرات تقوا را بيان مى كند.

 اسكنوهن من حيث سكنتم من وجدكم و لا تضاروهن لتضيقوا عليهن و ان كن اولات حمل فانفقوا عليهن حتى يضعن حملهن فان ارضعن لكم فاتوهن اجورهن و اتمروا بينكم بمعروف و ان تعاسرتم فسترضع له اخرى (۶)

«همان جا كه خود سكونت داريد، به قدر استطاعت خويش آنان را جاى دهيد و به آن ها آسيب و زيان مرسانيد تا عرصه بر آنان تنگ كنيد و اگر بار دارند، خرجشان را بدهيد تا وضع حمل كنند و اگر براى شما (بچه) شير مى دهند،

مزدشان را به ايشان بدهيد و به شايستگى ميان خود به مشورت پردازيد، و اگر كارتان در اين مورد با هم به دشوارى كشيد، زن ديگرى بچه را شير دهد.»

در آيه پيش كه فرمود: زنان را در مدت عده از خانه يشان بيرون نكنيد، دلالت دارد كه زن در مدت عده كه مرد متعهد و عهده دار سكنا و نفقه و همه چيز اوست ، بايد مانند گذشته زندگى كند. به واسطه اهميت مطلب باز تكرار مى كند كه آن ها را در همان جا سكنا بدهيد كه در زمان زوجيت داده بوديد، نه اين كه جاى پايين تر و پست تر به آن ها بدهيد و تحقيرشان كنيد. در حدود قدرت و تمكنتان به آن ها جا بدهيد. اين كلمه «در حد قدرتتان » اينجا اضافه شده است ، چون ممكن است مردى باشد كه در همان زمان زوجيت هم متناسب با تمكنش از اين زن پذيرايى نمى كرده است گويا دو مقياس بايد در كار باشد و هر يك كه بالاتر است عمل شود يكى «آنجا كه سكنا مى داديد» و ديگرى «در حد قدرتتان».

اين دستور قرآن از يك جهت احترامى براى آن زن به حساب مى آيد و از جهت ديگر اين سكناى در زمان عده براى اين است كه وسيله اى براى آشتى باشد؛ قرآن مى خواهد حتى الامكان مفارقت و جدايى حاصل نشود، و عجيب اين است كه با اين كه زن در اين مدت همسر مرد نيست گو اين كه بعضى از احكام زوجيت هنوز باقى است ؛ مثلا زن مى تواند در اين مدت خودش را بيارايد، تا شايد بار ديگر در دل مرد نفوذ كند و قضيه به حالت اول بر گردد.

و در ادامه مى فرمايد: با آنها مضاره نكنيد؛ يعنى با ضرر و زيان بر آن ها سخت نگيريد كه عرصه برايشان تنگ بشود و بعد خودشان از اينجا بيرون بروند. اگر اينها باردار باشند، انفاق بر اينها را تا پايان باردارى ادامه بدهيد.

فلسفه اين كه مرد بايد متكفل نفقه زن حامله در مدت عده اش كه همان مدت حمل است ، باشد، همان نفس حامل بودن است ؛ يعنى حتى اگر زنى كه در حال حمل است در وضعى باشد كه غير قابل رجوع است - مثلا زن در طلاق سوم باشد(۶۵۲) - و آن فلسفه آشتى كردن هم در كار نباشد، باز بايد بر او انفاق بشود. چون مساءله اين است كه زن ، بچه اى از همين مرد در رحم دارد. نفقه آن بچه بر عهده پدرش است و الان آن بچه از وجود اين زن تغذيه مى كند، پس مرد بايد زندگى زن را متكفل شود. اين است كه وضعيت زنان حامله را جداگانه ذكر كرده است .

اگر وقتى كه زن را طلاق دادند قبلا وضع حمل كرده است و اكنون به بچه شير مى دهد، آن حالت اجبار و جبر در كار نيست چون در اينجا الزامى نيست كه تغذيه بچه از مادر باشد مى توانند بچه را به زن ديگرى (دايه) بدهند؛ البته اولويت با مادر است يعنى اگر گفت : من بچه را نگه مى دارم ، بايد به او بدهيم و چون بچه مرد را شير مى دهد، مزد و اجر او را نيز در حد معمول و متعارف بپردازيم .

اما اگر مادر بخواهد بيش از حد متعارف مطالبه كند كه در اينجا ضررى به پدر مى رسد، بچه به فرد ديگر مى دهند.

_________________________

۶۵۲- اگر مرد زن را سه طلاق بدهد، ديگر در طلاق سوم حق رجوع ندارد؛ حتى بعد از انقضاى عده هم حق ازدواج با او را ندارد؛ مگر اينكه با محلل مجازات بشود، يعنى يك مرد ديگر با اين زن به عقد دائم ازدواج كند و بعد از ازدواج حتما با او آميزش كند، بعد اگر با ميل خودش آن زن را طلاق داد، شوهر اول حق دارد او را بگيرد.

مى فرمايد: اگر اين ها به سود شما شير بدهند، مزد و اجرت آنها را بدهيد؛ يعنى اين وظيفه شماست و شما بايد غذاى اين بچه و موجبات نگهدارى اش را فراهم كنيد.(۶۵۳)

 لينفق ذو سعه من سعته و من قدر عليه رزقه فلينفق مما اتيه الله لايكلف الله نفسا الا ما آتاها سيجعل الله بعد عسر يسرا (۷)

«آنان كه امكانات وسيعى دارند، بايد از امكانات وسيع خود انفاق نمايند و آن ها كه تنگدست اند، از آن چه كه خدا به آن ها داده انفاق نمايند، خداوند هيچ كس را جز به مقدار توانايى كه به او داده است تكليف نمى كند؛ خداوند به زودى بعد از سختى ها آسانى قرار مى دهد.»

 و كاين من قرية عتت عن امر ربها و رسله فحاسبناها حسابا شديدا و عذبناها عذابا نكرا (۸)

«و چه بسيار شهرها كه از فرمان پروردگار خود و پيامبرانش سرپيچيدند و از آن ها حسابى سخت كشيديم و آنان را به عذابى بى سابقه عذاب كرديم .»

در آيات گذشته بيان شد كه خداوند براى شما يك سلسله تكاليف و وظايفى در مسائل زناشويى و يك سلسله مرزبنديهايى مقرر فرموده است ، مواظب باشيد كه اين حدود و مرزها شكسته نشود. اين مقررات به سود خدا نيست و او بى نياز مطلق است ،

_________________________

۶۵۳- آشنايى با قرآن ، ج ۸، صص ۴۱ - ۳۱

بلكه رعايت اين مقررات به سود خود شما و شكستن آن ها به زيان خودتان است ؛(۶۵۴) يعنى اين يك واقعيتى در متن زندگى شما است كه خداوند آن را براى شما بيان مى كند.

در آيه تلك حدود الله حكم را روى فرد برده است ، اما در اين جا يك دفعه حكم را روى يك جامعه مى برد و مى فرمايد: چه بسيار جمعيت ها(۶۵۵) كه از امر پروردگار و از امر و ارشادهاى پيغمبران سرپيچى كردند و طغيان ورزيدند.(۶۵۶) در اين جا هر چند مساءله را به كلى بيان مى كند، اما اشاره به همين دستورهاى روابط زوجيت دارد كه مردم آن را كوچك مى شمارند. ولى جزاى اين سرپيچى از دستورات چيست كه براى دنياى ديگر بماند، در همين دنيا عواقبش را چشيده اند و ما در همين دنيا به شدت ، يعنى با دقت و مو به مو، به حساب آن ها رسيديم ؛(۶۵۷)

_________________________

۶۵۴- البته رابطه عبد و مولى حساب ديگرى هم ايجاد مى كند. فرض كنيم دستورى از طرف خدا هست كه براى ما هيچ مصلحتى ندارد - هر چند كه اين امر محال است - باز عقل مى گويد اطاعت امر خدا واجب است چون او خداى ماست و ما عبد هستيم و وظيفه عبد تسليم بودن در مقابل امر مولى است بندگى واقعى زمانى است كه انسان امر خدا را از آن جهت كه امر اوست اطاعت كند، نه به خاطر مصلحت .

۶۵۵- در اصطلاح متداول «قريه » به معنى ده است ؛ اما قرآن هم به شهر و هم به ده قريه گفته است .

قريه از ماده «قرى » به معنى جمع است ؛ يعنى مردمى كه در يك جا جمع باشند.

۶۵۶- «عتو» يعنى طغيان و سركشى و بى اعتنايى .

۶۵۷- «حساب » يعنى رسيدگى به پرونده .

يعنى به دقايق اين پرونده رسيدگى مى شود و عكس العمل دقيق تكوينى در همين دنيا براى اين عمل پيدا مى شود. لذا در همين دنيا اقوام گناهكار را به عذاب منكر و ناشناخته اى عذاب كرديم ؛ يعنى يك عذاب بى سابقه و وحشتناك .

 فذاقت و بال امرها و كان عاقبه امرها خسرا (۹)

«در همين دنيا عاقبت و نتيجه كار خود را چشيدند و عاقبت و پايان كارشان زياد بود.»

در واقع مى خواهد بگويد كه تجاوز به مرزهاى زوجيت چه جامعه هايى را به باد داده است ؛ يعنى همان مفهوم و من يتعد حدود الله فقد ظلم نفسه(۶۵۸)

 اعد الله لهم عذابا شديدا فاتقوا الله يا اولى الالباب الَّذِينَ امنوا قد انزل الله اليكم ذكرا (۱۰)

«خدا براى آنان عذابى سخت آماده كرده است پس اى خردمندانى كه ايمان آورده ايد، از خدا بترسيد. راستى كه خدا به سوى شما تذكارى فرو فرستاده است .»

انسان اگر با امر خدا مخالفت كند، هم آن مصلحتى را كه خدا به خاطر آن امر كرده است از دست مى دهد و هم به وظيفه عبوديت عمل نكرده است اين است كه قرآن مى گويد: در اين گونه موارد، هم عذاب دنيا هست و هم عذاب آخرت ، عذاب دنيا عكس العمل طبيعى آن است كه شما به مصالح و مفاسد خودتان هدايت شديد و

_________________________

۶۵۸- هر كس از حدود الهى تعدى كند به خويشتن ظلم كرده است .

(طلاق / ۱)

عمل نكرديد و عذاب آخرت هم به حكم اين است كه شما به وظيفه عبوديت خودتان عمل نكرديد. در اين جا بعد از آن كه عذاب دنيا را بيان كرد مى فرمايد: عذاب دردناكى هم در آينده براى آنها مهياست پس اى صاحبان خرد تقواى الهى پيشه كنيد.

اگر چيزى پوسته اى داشته باشد و ماده قابل استفاده اش در داخل آن پوسته قرار بگيرد به پوسته آن «قشر» و به مغز آن «لب» مى گويند. قرآن در بسيارى از آيات عقل انسان را به منزله لب مى داند؛ يعنى آدميت انسان به عقل و روح انسان است و اندام او قشرى است كه بر روى حقيقت او قرار دارد. قرآن دستور مى دهد كه اى عاقلانى كه ايمان داريد، اى صاحبان اين دو مزيت عالى (عقل و ايمان) تقواى الهى را پيشه خود كنيد.(۶۵۹)

اين كه قرآن مى فرمايد آهن را هم ما فرود آورديم و انزلنا الحديد(۶۶۰) و يا مى فرمايد همه چيز را ما فرود آورديم و اءن من شى ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم ،(۶۶۱) يعنى همه چيز با اراده ما پيدا شده است در اين آيه نيز مى فرمايد: خداوند به سوى شما ذكرى ، فرود آورده است ، كه در آيه بعد توضيح اين ذكر خواهد آمد.

_________________________

۶۵۹- آشنايى با قرآن ، ج ۸، صص ۵۵ - ۴۲

۶۶۰- حديد / ۲۵

۶۶۱- خزائن هر چيز تنها نزد ماست ؛ ولى ما جز به اندازه معين آن را نازل نمى كنيم .

(حجر / ۲۱)

رسولا يتلوا عليكم ايات الله مبينات ليخرج الَّذِينَ امنوا و عملوا الصالحات من الظلمات الى النور و من يؤ من بالله و يعمل صالحا يدخله جنات تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها ابدا قد احسن الله له رزقا (۱۱)

«پيامبرى كه آيات روشنگر خدا را بر شما تلاوت مى كند، تا كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند از تاريكى ها به سوى روشنايى بيرون برد، و هر كس به خدا بگرود و كار شايسته كند او را در باغ هايى كه از زير درختان آن جويبارها روان است ، در مى آورد، جاودانه در آن مى مانند. قطعا خدا روزى را براى او خوش كرده است».

اين آيات پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم را به عنوان «ذكر» ياد مى كند. «ذكر» به معنى يادآورى است .

پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ، هم معلم بود و هم مذكر. معلم كارش اين است كه چيزى را كه نمى دانيم به ما ياد مى دهد. قرآن نسبت به پيامبر كلمه «معلم» را به كار برده است و يعلمكم ما لم تكونوا تعلمون(۶۶۲) پيامبر مذكر هم هست ؛ يعنى مردم را نسبت به آنچه مى دانند آگاه و بيدار مى كند و از وجود خفته اينها يك وجود بيدار ساخته ، آن ها را از غفلت خارج مى كند.

اين آيه در ادامه مى فرمايد كه پيامبر آيات خدا را بر شما تلاوت ميكند، براى اينكه مردم را از ظلمات خارج كند و به نور بياورد؛ ولى به شرط اينكه ايمان بياورند و به اين دستورها عمل كنند.

_________________________

۶۶۲- و به شما آن چه را كه نمى دانستيد فرا بگيريد، تعليم مى كند.

(بقره / ۱۵۱)

در آيات قبل كيفر دنيا و آخرت را ذكر كرد، در اين آيه هم پاداش دنيا و پاداش آخرت را ذكر مى كند. پاداش دنياشان اين است كه پيامبر مردم را از اين ظلمتها خارج مى كند و به نور مى آورد و چون ادامه آيه ناظر به امر آخرت است ، ايمان و عمل صالح را تكرار ميكند: و هر كس به خدا ايمان بياورد و عمل صالح و شايسته انجام دهد، خدا او را در آن بهشت هايى كه در پايين آن ها نهرهايى جارى است وارد مى كند و در نعمت الهى جاويدان باقى مى مانند؛ اين پاداش آخرت است .

خداست كه روزى را براى آنها نيكو كرده است آنچه كه آن نعمت جاويدان را براى انسان خستگى ناپذير مى كند خداست .

سر آن كه انسان به هر چيز مى رسد بعد از مدتى حالت انزجار پيدا مى كند، آن فطرت عجيب انسانى است انسان در عمق فطرت خودش لايتناهى يعنى خدا را مى خواهد. اين است كه قرآن در مورد بهشت مى گويد: لايبغون عنها حولا(۶۶۳) اگر كسى در آن جا بيايد ديگر تحول از آن جا را نمى خواهد. در اين جا راز مطلب را بهتر روشن مى كند و مى گويد: سرّ مطلب اين است كه مهماندارش خداست .

محال است انسان از خدا بيزار شود و غير از او را بخواهد. اگر كسى به مقام رضوان الهى برسد، براى او تنها چيزى كه هدف و مقصد است همين رضوان پروردگار است

_________________________

۶۶۳- كهف / ۱۰۸

فقط با خداست كه انسان آرامش پيدا مى كند الا بذكر الله تطمئن القلوب(۶۶۴) (۶۶۵)

 الله الذى خلق سبع سموات و من الارض مثلهن يتنزل الامر بينهن لتعلموا ان الله على كل شى ء قدير و اءنّ الله قد احاط بكل شى ء علما (۱۲)

«خدا همان كسى است كه هفت آسمان را و از زمين مانند آن ها را آفريد، امر الهى بين آن ها فرود مى آيد، براى اين كه شما بدانيد كه خدا بر هر چيزى تواناست و از نظر علم و دانش بر هر چيزى احاطه دارد.»

نص قرآن اين است كه هفت آسمان وجود دارد و در مورد زمين ، هر چند به آن صراحت نيست ، ولى ظاهر همين آيه(۶۶۶) اين است كه هفت زمين هم وجود دارد. بعد اين مساله است كه امر الهى ميان اين آسمانها فرود مى آيد، كه اين ضمنا اشاره اى است به اينكه آسمانها به يك اعتبار و به يك معنا محل حامل هاى امر الهى يعنى فرشتگان هستند.

در مورد آسمان دو آيه نظير همديگر است : يكى اين كه انا زينا السماء الدنيا بزينه الكواكب(۶۶۷) يعنى ما نزديكترين آسمانها را با ستارگان مزين كرديم و آيه ديگر اين است كه و لقد زينا السماء الدنيا بمصابيح(۶۶۸) ما نزديكترين آسمانها را با چراغ ها (يعنى ستارگان) مزين كرده ايم .

_________________________

۶۶۴- رعد/ ۲۸

۶۶۵- آشنايى با قرآن ، ج ۸، صص ۶۵ - ۵۵

۶۶۶- تنها اين آيه به هفت زمين اشاره كرده است .

۶۶۷- صافات / ۶

۶۶۸- ملك / ۵