آشنايى با قرآن

آشنايى با قرآن0%

آشنايى با قرآن نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شرح و تفسیر قرآن

آشنايى با قرآن

نویسنده: مركز تحقيقات انتشارات دانشگاه امام صادق
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 31407
دانلود: 3326

توضیحات:

آشنايى با قرآن
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 569 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 31407 / دانلود: 3326
اندازه اندازه اندازه
آشنايى با قرآن

آشنايى با قرآن

نویسنده:
فارسی

اما اگر از جنگ دست نكشيدند و سرسختى نشان دادند، نترسيد و بدانيد خدا ياور شماست خدا حامى و يار بسيار خوبى است(۱۲۶)

وَاعْلَمُواْ اءَنَّمَا غَنِمْتُم مِن شَى ءٍ فَاءَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرسُولِ وَ لِذِى الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إ ن كُنتُمْ آمَنتُمْ بِاللّهِ وَ مَا اءَنزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَاللّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (۴۱)

«بدانيد هرگونه غنيمتى به دست آوريد، خمس آن براى خدا، پيامبر، نزديكان، يتيمان ، مسكينان و واماندگان در راه (از آنها) است ، اگر به خدا و آنچه بر بنده خود در روز جدايى (حق از باطل) و درگيرى دو گروه باايمان و بى ايمان (روز جنگ بدر) نازل كرديم ، ايمان آورده ايد و خداوند بر هر چيزى تواناست .»

اين كه از آيات مهم قرآن به شمار مى رود، آيه خمس است و از نظر تفسير و بيان حكم آن ، ميان شيعه و سنى اختلاف دارد. در فقه شيعه كه ملهم از روايات ائمه عليهم السلام است به طور كلى به هر آن چه حكم درآمد خالص را داشته باشد، يعنى درآمد منهاى مخارج ، خمس تعلق مى گيرد.

يكى از مواردى كه به حسب فقه شيعه ، خمس به آن تعلق مى گيرد، غنائم جنگى است كه ميان سربازان تقسيم ميشود؛ اما از نظر اهل تسنن ، خمس ‍ فقط به غنائم جنگى تعلق ميگيرد، يعنى مخصوص زمان جنگ است ؛ در نتيجه ، خمس در بين اهل تسنن يك مساءله بسيار كوچك و از فروع جهاد است ؛ ولى مطابق آن چه شيعه مى گويد، خمس يك امر جارى و دائم است و اختصاص به زمان جنگ ندارد،

_________________________

۱۲۶- آشنايى با قرآن ، ج ۳، صص ۵۹ - ۴۹

بلكه حكمى است اصيل در عرض جهاد كه سراسر زندگى اقتصادى مردم را در بر مى گيرد. اين يك وجه تفاوت ميان عقيده شيعه و سنى است كه منشاء آن اختلاف در معنى كلمه «غنمتم» مى باشد.(۱۲۷)

به گفته ائمه عليهم السلام ، مقصود از «غنمتم» هر نوع درآمد خالص و اضافى است اگر اهل تسنن بگويند به چه دليل حرف ائمه شما درست است ، اول سراغ قرآن مى رويم ببينيم كه در قرآن ماده «غنم» به چه معنى آمده است از اين ماده در قرآن داريم : فعند الله مغانم كثيرة(۱۲۸) «در نزد خدا غنائم بسيارى است .» اين آيه مى خواهد به مردم بفهماند كه فوائد بسيارى كه شما مى خواهيد از دنيا ببريد، نزد خداست و معلوم است كه مقصود اين نيست كه غنائم جنگى ، نزد خداست ؛ پس «مغانم» در قرآن ، در جايى استعمال شده است كه اختصاص به غنائم «دار الحرب» ندارد.

دوم اين كه مى توان يك حديث نبوى را كه اهل تسنن هم روايت كرده اند، شاهد آورد: من له الغنم عليه الغرم(۱۲۹) به كسى كه منفعت مى برد، زيان هم تعلق مى گيرد. بديهى است كه در زبان حديث معنى «غنم» غنيمت «دارالحرب» نيست ، بلكه شامل هر نوع درآمدى مى باشد.

_________________________

۱۲۷- آشنايى با قرآن ، ج ۳، صص ۶۴ - ۶۳ و ۷۳

۱۲۸- نساء/ ۹۴

۱۲۹- [ظاهرا اصل روايت بدين گونه است كه له غنمه و عليه غرمه (وسائل الشيعه ، ج ۱۲،ص ۱۲۶) كه از آن ، قاعده فقهى فوق استنباط شده است .]

سومين شاهد ما رجوع به كتاب لغوى «المنجد» است كه نويسنده آن نه شيعه و نه سنى ، بلكه مسيحى مى باشد. در اين كتاب من غنم مالا را اين گونه معنى كرده است «كسى كه مالى مفت به دست آورد.» در ادامه آورده است : «غنائم دارالحرب يكى از مصداق هاى غنم است ؛ نه اين كه منحصر به آن باشد.»

مويد ديگر بر معنايى كه ائمه عليهم السلام اختيار كرده اند، اين كه عرب به كسى كه مى خواهد به مسافرت برود، مى گويد: سالما و غانما، يعنى «به سلامت ، با سود و منفعت برگردى .» در اين جا «غانما» به هر مسافرى گفته مى شود و اختصاص به سربازى كه به ميدان جنگ مى رود، ندارد.

اهل تسنن مى گويند: چون آيات قبل از اين آيه مربوط به جنگ است ، پس ‍ بايد منظور از اين آيه غنيمت «دارالحرب» باشد تا ارتباط آيات حفظ شود. در جواب مى گوييم غنائم «دارالحرب» يكى از اقسام غنيمت است و قرآن در اين جا خواسته است يك قاعده كلى را بيان كند كه شامل غنيمت «دار الحرب» هم بشود، نه اين كه فقط حكم غنيمت «دار الحرب» را بگويد؛ در نتيجه ارتباط آيات با اين معنا نيز حفظ مى شود. علاوه بر اين آيا ممكن است اسلام كه مدعى است در جميع شؤ ون زندگى مردم حكم دارد، درباره ماليات عمومى حكمى نداشته باشد؟(۱۳۰)

اختلاف ديگرى كه در باب خمس بين فقه شيعه و سنى وجود دارد، اين است كه خسم را به چند قسمت بايد تقسيم كرد. از نظر فقه شيعه خمس را بايد شش قسمت كرد:

_________________________

۱۳۰- زكات ، ماليات عمومى نيست يك امر اختصاصى است و به اموال خاصى تعلق مى گيرد.

سه قسمت آن «سهم امام» و سه قسمت ديگر «سهم سادات» ناميده مى شود. اهل تسنن مى گويند: «خمس را بايد پنج قسمت كرد.» خود قرآن در همين آيه مورد بحث تصريح مى كند كه خمس بايد به شش قسمت تقسيم شود. اهل تسنن مى گويند از آن شش سهم كه در قرآن آمده يك سهم از آن خداست و معنى ندارد كه خدا سهمى ببرد. ذكر نام خدا در اين جا براى تشريف و احترام آمده است و آن پنج نام ديگر حقيقى هستند؛ پس خمس بايد به پنج قسمت تقسيم شود. شيعه جواب مى دهد كه غنائم «دار الحرب» گاهى آن قدر زياد است - مثل غنائم ايران براى اعراب - كه يك فرد نمى داند چگونه آن را خرج كند؛ در اين صورت آيا درست است كه يك پنجم آن همه مال به شخص پيغمبر تعلق بگيرد كه از همه مردم فقيرانه تر زندگى مى كرد؟ حتى در مورد ذى القربى هم اين طور است ، در واقع سهم خدا، پيغمبر و ذى القربى كه در شيعه سهم امام ناميده مى شود در زمان پيغمبر در اختيار پيغمبر و در زمان امام معصوم در اختيار امام ، و در نبودن امام ، در اختيار نايب امام قرار مى گيرد؛ نه براى اين كه صرف خودش بكند، بلكه به اين عنوان كه صرف مصالح عالى و عمومى مسلمين بكند.

اساسا اين يك اصطلاح در قرآن است كه هر چيزى راه خصوصى و فردى براى مصرف نداشته باشد، راه مصرف آن را «سبيل الله» مى نامد. راه خدا، به معنى راه مصلحت عموم مردم است سه سهم ديگر به يتيمان ، فقيران و درماندگان سادات تعلق مى گيرد كه اصطلاحا «سهم سادات» ناميده مى شود.(۱۳۱)

_________________________

۱۳۱- آشنايى با قرآن ، ج ۳، صص ۷۱ - ۶۹ و ۷۶

مطلب ديگر انى است كه ، خمس يك امتياز اقتصادى براى سادات نيست ؛ زيرا در فقه شيعه ، خمس را بايد به سيد فقير داد و آن هم بايد به مقدار خرج سالانه اش باشد نه بيشتر؛ در حالى كه به فقير غير سيد ميتوان آن قدر زكات داد تا يك دفعه غنى بشود؛ بنابراين ، اشتباه است كه كسى خيال كند بنابر مذهب شيعه ، بودجه كلانى را براى سادات قرار داده و خواسته اند سادات را به اين وسيله پولدار كنند. پيغمبر يا امام ، سادات را از اين بودجه تكفل مى كنند و اگر احيانا خمس نرسيد، بايد آن ها را با بودجه ديگر تكفل كرد و اگر بودجه زيادتر بود، بقيه آن را به مصرف مصالح عامه مى رساند.(۱۳۲)

اين كه اصلا اسلام يك حساب مخصوص براى سادات باز كرده است ، نشان مى دهد كه اسلام مى خواهد سلسله نسب سادات ، مشخص باقى بماند و در نتيجه يك احساس روحى در فرد پيدا شود و بگويد: اجداد من داراى چنين فضيلت هايى بوده اند. اين امر سبب مى شود كه عامل نژاد محرك طبقه اى از مردم بشود، براى اين كه در راه اسلام فعاليت بيشترى بكنند. تاريخ هم نشان داده است كه سلسله جليله سادات از صدر اسلام تا عصر حاضر، بيشتر از ديگران به حمايت از اسلام برانگيخته شده اند.

شيعه و سنى قبول دارند كه خمس منحصر به زمان پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم نيست و چون پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از دنيا مى رود، معلوم مى شود كه مقصود اين نيست كه خمس صرف شخص پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم شود.

_________________________

۱۳۲- آشنايى با قرآن ، ج ۳، صص ۸۲ - ۷۸

كلمه ذى القربى را روايات ما به «معصومين عليهم السلام» تفسير كرده اند. و اليتامى و المساكين و ابن السبيل يتيمان ، مساكين و در راه ماندگان سادات از اين بودجه بايد تاءمين بشوند.

 اءنْ كنتم آمَنْتُم بِاللَّه و ما اَنزَلنَا على عَبدِنَا يوم الفُرقَان يوم التَّقى الجَمعَان «اگر شما به خدا و به آن چه بر بنده خودمان در روز رويارويى دو گروه نازل كرديم ايمان داريد، آن روز عظيم (روز جنگ بدر) كه در آن روز ميان حق و باطل جدايى واقع شد.» والله على كل شى ء قدير «خدا بر هر كارى تواناست .» خداوند مى تواند صحنه را به گونه اى نشان دهد كه در نتيجه ، يك نيروى مادى ضعيف را كه در راه حق گام بر مى دارد، بر يك نيروى مادى قوى كه در راه باطل گام بر مى دارد پيروز كند.(۱۳۳)

ما با اهل تسنن در آيه اول سوره انفال هم اختلاف نظر شديدى داريم كه آن هم به همين اهميت است يسئلونك عن الانفال قل الانفال لله و الرسول اى پيغمبر، از تو درباره انفال مى پرسند. بگو انفال منحصرا مال خدا و پيغمبر است .

اهل تسنن مى گويند: «انفال يعنى غنائم جنگى آيه انفال هم مربوط به غنائم جنگى است .»

ائمه ما گفته اند: «انفال هر ثروتى است كه بشر آن را با كار تحصيل نكرده و مفت به دست او رسيده است .»؛ مثل ثروتى كه در طبيعت وجود دارد مانند جنگل ها، معادن و... يكى از انفال همين غنائم جنگى است انفال را حاكم مسلمين صرف مصالح عمومى مى كند.

_________________________

۱۳۳- آشنايى با قرآن ، ج ۳، صص ۸۷ - ۸۲

در آيه خمس خدا اجازه داده كه از غنائم جنگى كه جزء انفال است و در حقيقت مال خدا و پيغمبر است ، چهار پنجم آن بين سربازها تقسيم شود، حتى در مورد گنج ، معادن و درآمد خالص هم ، كه ملك شخصى نيست و در حقيقت طبق اين آيه مال خدا و پيغمبر است ، خداوند اجازه داده است كه از چهار پنجم آن استفاده كنند و يك پنجم را به صاحب اصلى كه خدا و پيغمبر است بدهند تا به مصرف اجتماع برسد.(۱۳۴)

إِذْ اءَنتُم بِالْعُدْوَةِ الدُّنْيَا وَهُم بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوَى وَالركْبُ اءَسْفَلَ مِنكُمْ وَلَوْ تَوَاعَدتمْ لاَخْتَلَفْتُمْ فِى الْمِيعَادِ وَ لَكِن لِيَقضِىَ اللّهُ اءَمْرا كَانَ مَفْعُولا لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِنَة وَ يَحْيَى مَن حَىَّ عَن بَيِنَةٍ وَ إِنَّ اللّهَ لَسَمِيعٌ عَلِيمٌ (۴۲)

«در آن هنگام كه شما در طرف پايين بوديد، و آنها در طرف بالا، (و دشمن بر شما برترى داشت ؛) و كاروان (قريش) پايين تر از شما؛ (و وضع چنان سخت بود) كه اگر با يكديگر وعده مى گذاشتيد (كه در ميدان نبرد حاضر شويد)، در انجام وعده خود اختلاف مى كرديد؛ ولى (همه اينها) براى آن بود كه خداوند، كارى را كه مى بايست انجام شود، تحقّق بخشد؛ تا آنها كه هلاك (و گمراه) مى شوند، از روى اتمام حجّت باشد، و آنها كه زنده مى شوند (و هدايت مى يابند)، از روى دليل روشن باشد، و خداوند شنوا و داناست .»

 إِذْ يُرِيكَهُمُ اللّهُ فِى مَنَامِكَ قَلِيلا وَلَوْ اءَرَاكَهُمْ كَثِيرًا لَّفَشِلْتُمْ وَلَتَنَازَعْتُمْ فِى الاَمْرِ وَلَكِنَّ اللّهَ سَلَّمَ انَّه عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (۴۳)

_________________________

۱۳۴- آشنايى با قرآن ، ج ۳، صص ۸۷ - ۶۱

«در آن هنگام كه خداوند، تعداد آنها را در خواب به تو كم نشان داد، و اگر فراوان نشان مى داد، مسلّما سست مى شديد؛ و (درباره شروع جنگ با آنها) كارتان به اختلاف مى كشيد؛ ولى خداوند (شما را از شرّ اينها) سالم نگه داشت ؛ خداوند به آنچه درون سينه هاست ، داناست .

قرآن تصريح مى كند كه در جنگ بدر خدا وسيله اى فراهم كرد كه هر دو طرف قوت قلب بگيرند و اين جنگ سرنوشت ساز صورت بگيرد تا بر ايمان اهل ايمان افزوده شود. شب قبل از جنگ ، پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم لشكر دشمن را در خواب مى بيند و مقدار دشمن را از آن مقدارى كه بعد در بيدارى ديده شدند، كمتر مى بيند. اين آيه مى فرمايد كه اى پيغمبر، ياد كن آن وقت را كه خدا تعداد دشمن را در خواب به تو كم نماياند. نتيجه اين شد كه پيغمبر خواب خود را براى اصحابش توصيف كرد، آن ها گفتند: «اين ها كه چيزى نيستند» و با قوت قلب بر كفار تاختند. در حالى كه اگر خدا عده اين ها را زياد نشان مى داد و پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم هم آن را براى اصحاب نقل مى كرد، اصحاب سست مى شدند و در پايان امر دچار اختلاف مى گرديدند كه آيا به جنگ بروند يا نه اما خدا اين كار را كرد و ايشان را به سلامت داشت .

 و إِذْ يُرِيكُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَيْتُمْ فِى اءَعْيُنِكُمْ قَلِيلا وَيُقَلِّلُكُمْ فِى اءَعْيُنِهِمْ لِيَقْضِيَ اللّهُ اءَمْرًا كَانَ مَفْعُولا وَإِلَى اللّهِ تُرْجَعُ الاُمُورُ (۴۴)

«در آن هنگام (كه در ميدان نبرد،) با هم روبه رو شديد، آنها را به چشم شما كم نشان مى داد؛ و شما را (نيز) به چشم آنها كم مى نمود تا خداوند، كارى را كه مى بايست انجام گيرد، صورت بخشد؛ (تا شما نترسيد و اقدام به جنگ كنيد،

آنها هم وحشت نكنند و حاضر به جنگ شوند، و سرانجام شكست بخورند!) و همه كارها به خداوند باز گردانده مى شوند.»

از ديگر اسبابى كه خدا فراهم كرد تا جنگ بدر صورت بگيرد، اين بود كه دو لشگر هنگامى كه به يكديگر برخورد كردند، در نظر همديگر اندك آمدند. در نتيجه هر دو قوت قلب پيدا كردند كه بجنگند و عجيب تر اين است كه پس از آغاز درگيرى ، ناگهان تصور كفار دست بر عكس شد؛ به گونه اى كه مسلمين را دو برابر تصور كردند و همين امر سبب تضعيف روحيه و شكست آن ها شد. خدا كارى را كه مى خواهد، با اين وسايل انجام مى دهد و بازگشت همه امور به سوى خداست(۱۳۵)

يَا اءَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا لَقِيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُواْ وَاذْكُرُواْ اللّهَ كَثِيرًا لَّعَلَّكُمْ تُفْلَحُونَ (۴۵)

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد، هنگامى كه (در ميدان نبرد) با گروهى رو به رو مى شويد، ثابت قدم باشيد! و خدا را فراوان ياد كنيد، تا رستگار شويد.»

در اين دو آيه و چند آيه بعد برخى آداب جهاد ذكر مى شود: اى اهل ايمان ! آنگاه كه با دشمن در ميدان جنگ روبه رو مى شويد، پابرجا و محكم بمانيد. اين آيه ، اول دستور ثبات مى دهد؛ يعنى مواظب باشيد روحيه تان را نبازيد و فرار نكنيد. در ميان اديان ، اين از مختصات اسلام است كه پيروان خود را به قوت و قدرت دعوت مى كند در اين زمينه آيات حماسى ديگرى نيز وجود دارد؛

_________________________

۱۳۵- آشنايى با قرآن ، ج ۳، صص ۹۱ - ۸۹

مثلا: اءنّ الله يحبُّ الَّذِينَ يقاتِلونَ فى سَبيلِهِ صفا كانَّهم بنيان مرصوص(۱۳۶) دستور ديگر اين است در همان حال خدا را زياد ياد كنيد و او را فراموش نكنيد. چرا كه از يك طرف ياد خدا سبب قوت قلب انسان مخصوصا وقتى در شرايط سخت قرار مى گيرد، مى شود(۱۳۷) و از طرف ديگر باعث مى شود كه انسان از هر گونه هوا و هوس دورى كند و براى خدا بجنگند. در اين صورت است كه رستگار مى شود.(۱۳۸)

وَ اءَطِيعُواْ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لاَ تَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَ تَذْهَبَ رِيحُكُمْ وَ اصْبِرُواْ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ (۴۶)

«و از خدا و پيامبرش اطاعت نماييد و نزاع (و كشمكش) نكنيد، كه سست نشويد، و قدرت (و شوكت) شما از ميان برود و صبر و استقامت كنيد كه خداوند با صابران است .»

اين آيه نيز آداب جهاد را ذكر مى كند: در ابتدا مى فرمايد كه از خدا و پيامبرش اطاعت كنيد. اطاعت خدا يعنى قوانين اسلام را در آن حال جهاد نيز، كاملا رعايت كنيد، مبادا از دستورات الهى تعدى كنيد.

_________________________

۱۳۶- خدا كسانى را دوست ميدارد كه در راه او پيكار مى كنند، گويى بنايى آهنين هستند. (صف / ۴)

۱۳۷- قرآن مى فرمايد: از نماز كه ذكر خداست مدد و نيرو بگيرد: يا ايها الَّذِينَ آمنوا استعينوا بالصبر و الصلوة «اى افرادى كه ايمان آورده ايد، از صبر (و استقامت) و نماز، كمك بگيريد.) (بقره / ۱۵۳)

۱۳۸- آشنايى با قرآن ، ج ۳، صص ۱۰۰ - ۹۰

و قاتلوا فى سبيل الله الَّذِينَ يقاتلونكم و لا تعتدوا(۱۳۹) يعنى «در راه خدا، (فقط) با كسانى كه با شما مى جنگند، نبرد كنيد و از حد تجاوز نكنيد.» و پيغمبر را به اعتبار اين كه رهبر شماست اطاعت كنيد؛ يعنى انضباط نظامى داشته باشيد. از اين كه در ميان خودتان اختلاف كنيد و با يكديگر به نزاع بپردازيد بپرهيزيد؛ زيرا اين باعث سستى شما مى شود و آن نسيم عزت و غلبه كه برايتان مى وزيد از بين مى رود. در اين جا ممكن است كلمه «ريح»(۱۴۰) كنايه از شوكت و قدرت يا از همان رايحه باشد؛ يعنى بوى شما از بين مى رود كه نتيجه هر دو يكى است در ادامه مى فرمايد: كه خويشتندار باشيد؛ صبر و استقامت و اميد به آينده داشته باشيد كه خدا با صبركنندگان است(۱۴۱) يعنى اگر صبر كنيد، خداى تبارك و تعالى شما را مدد مى دهد.(۱۴۲)

 وَ لاَ تَكُونُواْ كَالَّذِينَ خَرَجُواْ مِن دِيَارِهِم بَطَرًا وَرِئَاء النَّاسِ وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ وَاللّهُ بِمَا يَعْمَلُونَ مُحِيطٌ (۴۷)

«و مانند كسانى نباشيد كه از روى هوى پرستى ، غرور و خودنمايى در برابر مردم ، از سرزمين خود به (سوى ميدان بدر) بيرون آمدند و (مردم را) از راه خدا باز مى داشتند؛ (و سرانجام شكست خوردند) و خداوند به آنچه عمل مى كنند، احاطه (و آگاهى) دارد.»

_________________________

۱۳۹- بقره / ۱۹۰

۱۴۰- «ريح » به معنى باد است و بويى را كه در هوا پخش مى شود و به وسيله باد به انسان مى رسد، «رايحه » برگرفته از همين كلمه «ريح » است .

۱۴۱- صبر يعنى در مقابل مصائب ، جزع و فزع و بى قرارى نكردن .

۱۴۲- آشنايى با قرآن ، ج ۳، صص ۹۴ - ۹۳ و ۱۰۲ - ۱۰۰

تمام مكتب هاى دنيا كوشش مى كنند كه در سرباز، يك غرور ملى به وجود آورند؛ اما اسلام نمى خواهد احساسات مسلمين را طورى تحريك كند كه آن ها را در جهت غرور و خودخواهى سوق دهد. قرآن دستور مى دهد با اخلاص باشيد. خودنمايى و تجملات را كنار بگذاريد. مبادا روحيه شما را روحيه بطر(۱۴۳) و تظاهر و تفاخر باشد. فتح ها و پيروزى ها شما را سرمست و متكبر نكند.

آخرين دستورى كه قرآن به سربازانش مى دهد، تواضع اخلاقى است قرآن دستور ميدهد كه مانند آن اشخاصى كه از خانه هايشان با غرور و خودنمايى بيرون آمدند، نباشيد. نمى گويد چنين نباشيد، مى گويد: مانند كسانى كه چنين هستند نباشيد، چرا كه خدا به چنين كارهايى كه كه آن ها انجام مى دهند احاطه دارد؛ يعنى خدا چنين كارهايى را نمى پذيرد. در كار خدايى انگيزه و هدف مهم است .

مسلمين تا وقتى كه زير لواى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم يا به پيروى از سيرت ايشان جهاد مى كردند، وعده الهى براى آن ها ثابت بود و نتيجه خوبى مى گرفتند؛ ولى به تدريج نه تنها سربازيشان از اين سادگى اخلاقى بيرون آمد، بلكه حتى در كارهاى عبادى هم افت كردند.

معاويه اولين كسى بود كه جلال معنوى را تبديل به شوكت هاى مادى كرد(۱۴۴)

_________________________

۱۴۳- «بطر» يعنى آن حالتى كه انسان وقتى به نعمتى مى رسد، خوشحالى ، سرور و غرورى پيدا مى كند كه به ديگران اعتنايى نمى كند و خودش را از همه بالاتر مى بيند.

۱۴۴- زمانى كه عمر به جلال و جبروت معاويه اعتراض كرد، معاويه با زيركى و حقه بازى گفت : چون ما در مجاورت بيزانس هستيم ، مصلحت اسلام چنين اقتضا مى كند و اينگونه خليفه را قانع كرد.

در صورتى كه قدرت در جلال معنوى است و سر موفقيت مسلمين ، همين قدرت روحى و معنويشان بود. حكام اسلامى كه جهادهاى اسلامى را به رنگ جهاد مادى در آوردند، اشتباه بسيار بزرگى مرتكب شدند.(۱۴۵)

 و إِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ اءَعْمَالَهُمْ وَقَالَ لاَ غَالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَإِنِّى جَارٌ لَّكُمْ فَلَمَّا تَرَاءتِ الْفِئَتَانِ نَكَصَ عَلَى عَقِبَيْهِ وَقَالَ إِنِّى بَرِي ءٌ مِّنكُمْ إِنِّى اءَرَى مَا لاَ تَرَوْنَ إِنِّيَ اءَخَافُ اللّهَ وَاللّهُ شَدِيدُ الْعِقَابِ (۴۸)

«و (به ياد آور) هنگامى را كه شيطان ، اعمال آنها را در نظرشان جلوه داد، و گفت : «امروز هيچ كس از مردم بر شما پيروز نمى گردد و من ، همسايه (و پناه دهنده) شما هستم ؛» امّا هنگامى كه دو گروه (كافران ، و مؤمنان مورد حمايت فرشتگان) در برابر يكديگر قرار گرفتند، به عقب برگشت و گفت : من از شما (دوستان و پيروانم) بيزارم من چيزى مى بينم كه شما نمى بينيد؛ من از خدا مى ترسم ، خداوند سخت كيفر است»

خداوند مؤمنين را هشدار مى دهد كه مبادا مانند كسانى باشند كه شيطان كارهايشان را در نظرشان زيبا جلوه گر ساخت و به آن ها گفت : هيچ قدرتى در مقابل شما مقاومت ندارد و من هم به شما كمك مى كنم .

راجع به اين كه چگونه شيطان به اين ها چنين گفت : اختلاف است كه آيا به شكل وسوسه بوده است يا به شكل تمثل پيدا كردن(۱۴۶)

_________________________

۱۴۵- آشنايى با قرآن ، ج ۳، صص ۹۷ - ۹۵ و ۱۰۸ - ۱۰۲

۱۴۶- در قرآن آمده است كه ملك يا فرشته تمثل پيدا مى كند؛ يعنى ذات و جنس او جسم نيست ، ولى مى تواند مثال جسمانى پيدا كند و در جلوى انسان مجسم شود. در قرآن درباره روح القدس آمده است : فتمثل لها بشرا سويا؛ يعنى : «و او (روح القدس) در شكل انسانى بى عيب و نقص و مريم ظاهر شد.» (مريم / ۱۷) شيطان هم همين طور است .

مفسرين هر دو را ذكر كرده آن و هر دو هم مى تواند صحيح باشد. غرض اين است كه شيطان اين مطلب را القاء كرد؛ حال يا از راه وسوسه در دلشان نفوذ كرد و يا به شكل بشر متمثل شد و اين ها را مغرور و متكبر كرد. اما همين كه دو گروه يكديگر را ديدند، شيطان عقب گرد و فرار كرد. يا همان شيطان متمثل شده فرار كرد و يا آن وسوسه هايى كه در دلشان مى افتاد، يك مرتبه از بين رفت و بجاى آن جبن و ترس جاى آن را گرفت هميشه همين طور است كه شيطان از هر راهى وارد مى شود، بشر را مغرور مى كند تا دست به جنايت بزند و عاقبت همه آن عوامل شيطانى عقب مى روند و انسان تنها مى ماند. پس اين آيه مى فرمايد: شما مانند آن ها كه شيطان اين چنين فريبشان داد، مغرور نباشيد.(۱۴۷)

 إِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِى قُلُوبِهِم مرَض غَر هَؤُلاء دينهُم و مَن يَتَوكل عَلَى اللّهِ فَإِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (۴۹)

«و (به ياد آور) هنگامى را كه منافقان ، و آنها كه در دلهايشان بيمارى است مى گفتند: «اين گروه (مسلمانان) را دينشان مغرور ساخته است»، (آنها نمى دانستند كه) هر كس بر خدا توكّل كند، (پيروز مى گردد.) خداوند قدرتمند و حكيم است .»

جنگ بدر، حكم يك معجزه را داشته است ؛ يعنى از نظر عوامل مادى و نيروهاى جسمانى هيچ كس پيش بينى نمى كرد كه مسلمين پيروز بشوند.

_________________________

۱۴۷- آشنايى با قرآن ، ج ۳، صص ۱۱۰ - ۱۰۰

منافقين و بيماردلان ظاهربين كه عوامل معنوى را نمى بينند، مى گفتند: اين بيچاره ها را ببين ! وعده هاى دينشان ، اين ها را مغرور كرده است با اين كار خودكشى مى كنند.

قرآن مى گويد: اينها نمى دانند كه اگر كسى با خدا باشد، چگونه عوامل الهى به كمك او مى آيند و او را در هدفش تاييد مى كنند. جمله اذ يقول عطف به ماقبل است ، يعنى از كسانى نباشيد كه از شهرشان بيرون آمدند، در حالى كه چنان بودند و در حالى كه منافقين و بيماردلان مى گفتند: دين اينان ، اينها را مغرور كرده است مقصود از بيماردلان ، مريض هاى روانى و اخلاقى است ، ولى اين ها غافل بودند كه هر كس به خدا توكل(۱۴۸) كند و به او متكى باشد، خدا براى او كافى است خداوند قاهر و حكيم است كارهايش حكيمانه و بر اساس مصلحت است و بى جهت كسى را تاييد نمى كند.

 وَ لَو تَرَى إِذْ يَتَوَفَّى الَّذِينَ كَفَروُا الْمَلا ئِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ اءَدْبَارَهُمْ وَ ذُوقُواْ عَذَابَ الْحَرِيقِ (۵۰)

«و اگر ببينى كافران را هنگامى كه فرشتگان (مرگ)، جانشان را مى گيرند و بر صورت و پشت آنها مى زنند و (مى گويند:) بچشيد عذاب سوزنده را، (به حال آنان تاءسف خواهى خورد)!»

اين آيه ، حالت بسيار دردناك كافران را در حين قبض روح بيان مى كند. روح كفر، عناد ورزيدن در مقابل حقيقت است(۱۴۹)

_________________________

۱۴۸- «توكل » يعنى انسان وظيفه خودش را با اعتماد به خدا انجام بدهد.

۱۴۹- امام باقر عليه السلام مى فرمايد: كل شى ء يجره الاقرار و التسليم فهو الايمان ، و كل شى ء يجره الانكار و الجحود فهو الكفر «هرچه باعث اقرار و تسليم شود، ايمان و هر چه انكار و جحود بياورد، كفر است .» (اصول كافى ، ج ۲،ص ۳۸۷)

كافرانى كه در مقابل پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم قرار گرفته بودند با اين مى دانستند رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم كيست و سخنش ‍ چيست ، باز هم عناد و دشمنى مى ورزيدند. از اين جهت ، مخالفت اين ها كفر به معنى واقعى است قرآن وضع قبض روح آن ها را بيان مى كند و مى فرمايد كه آن گاه كه فرشتگان الهى ، اين ها را قبض روح مى كند، از پيش ‍ رو و پشت سر مى زنند و به اين ها مى گويند: اكنون اين عذاب سوزان را بچشيد.

از جمله نكات اين آيه به كار بردن كلمه «توفى» راجع به مردن است «توفى» از ماده «وفات» است نه از ماده «فوت». «فوت» به معنى از دست رفتن است ما «مردن» را به اين اعتبار فوت مى گيريم كه مرده را از دست رفته تلقى مى كنيم ؛ ولى قرآن مكرر كلمه «توفى» را به كار مى برد.(۱۵۰) «توفى» درست نقطه مقابل «فوت»، به معنى چيزى را قبض كردن و تمام تحويل گرفتن است از جمله جاهايى كه در قرآن ، مساءله روح مطرح است ، همين جاست كه مردن را توفى تلقى مى كند، نه فوت ؛ از باب اين كه شخصيت انسان تنها بدن و تشكيلات و تركيبات بدنى نيست ، وگرنه از نظر بدنى در اين كه مردن ، فوت و متلاشى شدن و از دست رفتن است ، شكى نيست ؛

_________________________

۱۵۰- از جمله در اين آيات : الله يتوفى الانفس حين موتها... «خدا نفوس را در وقت مردن به تمام وكمال تحويل مى گيرد.» (زمر/ ۴۲)؛ قل يتوفيكم ملك الموت الذى وكل بكم «بگو ملك الموت قبض روح شما را انجام مى دهد.» (سجده / ۱۱)؛ اءنّ الَّذِينَ توفيهم الملائكة «به درستى كه كسانى كه فرشتگان آن ها را قبض روح مى كنند...» (نساء/ ۹۷). آن چه ملك الموت انجام مى دهد به امر خداست ، او مجرى اراده پروردگار است و فرشتگان الهى هم مجرى اوامر ملك الموت هستند؛ اين نكته نشان مى دهد كه چرا قرآن قبض روح را گاهى به خدا و گاهى به ملك الموت و بالاخره در مواردى به فرشتگان نسبت مى دهد.

ولى قرآن مى گويد مردن مساوى است با تحويل گرفتن تمام و كمال شخصيت انسان ، بدون اين كه ذره اى از آن باقى مانده باشد. قرآن اصلا آن بدن را كه متلاشى مى شود جزء شخصيت انسان به حساب نمى آورد.

نكته ديگرى كه از اين آيه استفاده مى شود عالم برزخ است(۱۵۱) در عالم برزخ با اين كه به حساب كلى رسيدگى نشده است ، بعضى متنعم و بعضى معذبند. اهل سعادت از همان لحظه مردن در سعادتند و اهل عذاب هم از همان لحظه ، عذاب برزخيشان آغاز مى گردد. اين است كه قرآن مى فرمايد: هنگام تحويل روح از پيش رو و پشت سر اين ها را مى زنند و به آن ها مى گويند عذاب سوزان را بچشيد، اين همان عذاب برزخ است .

 ذَلِكَ بِمَا قَدَّمَتْ اءَيْدِيكُمْ وَ اءَنَّ اللّهَ لَيْسَ بِظَلامٍ لِلْعَبِيدِ (۵۱)

«اين ، در مقابل كارهايى است كه از پيش فرستاده ايد و خداوند نسبت به بندگانش هرگز ستم روا نمى دارد.»

وقتى صحبت از عذاب هاى دردناك مى شود، به ذهن مى آيد كه آيا اين ها از طرف خدا، ظلم بر بندگان نيست ؟ قرآن هميشه اين طور جواب مى دهد كه اين ها همه به موجب آن چيزهايى است كه دستهاى خودتان پيش فرستاده است و خدا هرگز به بندگانش ظلم نمى كند.

بعضى افراد فقط آياتى را مى بينند كه همه چيز را به اراده خدا نسبت مى دهد، بنابراين خيال مى كنند كه قرآن ، قائل به اسباب و مسبباتى چون اختيار و اراده بشر نيست و اسلام ، را يك دين جبرى معرفى مى كند.

_________________________

۱۵۱- «برزخ » به معنى حايل و واسطه است عالم برزخ يعنى عالمى كه در بين عالم دنيا و آخرت قرار گرفته است .

واضح است كه اين، يك تهمت به قرآن است در قرآن ، هميشه عموم مشيت و اراده الهى به چشم مى خورد؛ يعنى همه چيز تحت مشيت الهى است ولى انتساب هر چيزى به اراده خداوند از مجراى سبب و علت خودش ‍ است .

انتساب كارهاى بشر هم از طريق خود بشر و اراده و اختيار اوست از جمله آياتى كه مساءله اختيار و اراده بشر را به طور جدى مطرح فرموده ، همين آيه و چند آيه بعد است .

اين آيه مى گويد: اين عذاب هاى دردناك به موجب كارهايى به وجود آمده كه به دست خودتان يعنى به اراده و اختيار خود و بدون هيچ اجبارى انجام داديد، نه به دست خدا كه در نتيجه ظلم باشد و خدا هرگز به بندگان خود ظلم نمى كند.

در اين قسمت دو نكته وجود دارد: يكى استفاده از كلمه «عبيده» كه علامت استرحام است ؛ يعنى بنده از آن جهت كه بنده است مستحق ترحم است بنده در مقابل حق تعالى چيزى نيست كه خدا بخواهد به او ظلم كند؛ بنده چه ارزش و شخصيتى در مقابل خدا دارد كه خدا به او ظلم كند؟

نكته ديگر اين است كه مى گويد: خد «ظلام» يعنى بسيار ظلم كننده نيست ، پس آيه معنايش اين است كه كم ظلم كننده است ؟! جواب مى دهند كه در اين جا مقصود از ظلام ، ظالم است ولى صحى آن است كه براى خداوند ظالم بودن فرض نمى شود، زيرا خدا يا عادل است يا ظلام اگر بنا باشد خدا ظالم باشد، ظلام است چون اگر بناى قانون عالم و سنت الهى بر ظلم باشد، ديگر شامل يك فرد بخصوص نيست ،

شامل همه چيز است و لذا ظلم كامل و مطلق و حد اعلاى آن خواهد بود.(۱۵۲)

 كَدَاءْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَالَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَفَروُا بِآيَاتِ اللّهِ فَاءَخَذَهُمُ اللّهُ بِذُنُوبِهِمْ إِنَّ اللّهَ قَوِيُّ شَدِيدُ الْعِقَابِ (۵۲)

« (حال اين گروه مشركان) همانند حال نزديكان فرعون ، و كسانى است كه پيش از آنان بودند؛ آنها آيات خداوند را انكار كردند؛ خداوند هم آنان را به گناهانشان كيفر داد؛ خداوند قوىّ و سخت كيفر است .»

عادت و روش اين ها از اين جهت عينا مانند روش آل فرعون است ؛ همچنان كه خدا آن ها را به موجب گناهانشان ، در دنيا و آخرت معذب ساخت. با اين ها هم چنين خواهد كرد.(۱۵۳)

 ذَلِكَ بِاءَنَّ اللّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّرًا نِّعْمَةً اءَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِاءَنفُسِهِمْ وَاءَنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (۵۳)

«اين ، بخاطر آن است كه خداوند، هيچ نعمتى را كه به گروهى داده ، تغيير نمى دهد؛ جز آنكه آنها خودشان را تغيير دهند؛ و خداوند، شنوا و داناست .»

تكيه اين چند آيه بر اختيار بشر است آيه ديگرى شبيه اين آيه داريم كه مى فرمايد: اءنّ الله لا يغيِّر ما بِقَوم حتى يغيروا ما بانفسهم(۱۵۴)

_________________________

۱۵۲- آشنايى با قرآن ، ج ۳، صص ۱۲۴ - ۱۱۰

۱۵۳- آشنايى با قرآن ، ج ۳، صص ۱۲۵ - ۱۲۰

۱۵۴- خدا اوضاع و احوالى را كه در يك قوم وجود دارد هرگز عوض نمى كند؛ مگر آن كه خود آن قوم آن چه را كه مربوط به خودشان (و مربوط به روح ، انديشه ، اخلاق و اعمال خودشان) است عوض كند. (رعد/ ۱۱)

يعنى اگر خداوند اقوامى را به عزت مى رساند و يا از عزت به خاك ذلت فرو مى نشاند، به موجب آن است كه آن ها آن چه را كه مربوط به خودشان است ، تغيير داده اند. البته از سوى ديگر در قرآن مى خوانيم كه همه چيز به دست خدا و مشيت اوست : قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِى الْمُلْكَ مَن تَشَاء وَ تَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاء وَتُعِزُّ مَن تَشَاء وَتُذِلُّ مَن تَشَاء بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ(۱۵۵) خدا به هر كس بخواهد عزت و ذلت مى دهد، اما كار خدا از روى حساب است خداوند به اوضاع و احوال روحى و اخلاقى واجتماعى مردم نگاه مى كند. تا وقتى كه خوبند، به آن ها عزت مى دهد، وقتى كه خودشان را تغيير دادند، او هم آن چه را كه به آن ها داده است تغيير ميدهد.

پس اين كه همه چيز به مشيت خداست ، تفسير مى خواهد. ممكن است ما بدون در نظر گرفتن آيات ديگر قرآن به منطق «جبرى مذهب ها» كه قائلند همه چيز به مشيت خداست و در عالم هيچ چيزى نيست يا به منطق «اهل تفويض» كه مى گويند بعضى چيزها به مشيت خداست و بعضى ديگر به مشيت خدا نيست ، دچار شويم ،

_________________________

۱۵۵- بگو: بارالها! اى مالك حكومتها، به هر كس بخواهى ، حكومت مى بخشى و از هر كس بخواهى ، حكومت را مى گيرى ؛ هر كه را بخواهى ، عزت مى دهى و هر كه را بخواهى خوار مى كنى تمام خوبيها به دست توست و بر هر چيز قادرى .

(آل عمران / ۲۶)