تفسير نور (سوره حجرات)

تفسير نور (سوره حجرات)0%

تفسير نور (سوره حجرات) نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
گروه: شرح و تفسیر قرآن

تفسير نور (سوره حجرات)

نویسنده: حجة الاسلام محسن قرائتي
محقق: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 22455
دانلود: 7443

تفسير نور (سوره حجرات)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 23 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 22455 / دانلود: 7443
اندازه اندازه اندازه
تفسير نور (سوره حجرات)

تفسير نور (سوره حجرات)

نویسنده:
فارسی

اين سوره در مدينه نازل شده وداراى هجده آيه وبه نام سوره «حجرات» يا سوره «آداب واخلاق» ناميده شده است .
«حُجرات» جمع «حُجره» است و چون در اين سوره نام حجره هاى پيامبر اكرم صلى‌ الله‌ عليه‌ و آله (كه بسيار ساده و از گل و سقف آن از چوب و شاخه هاى خرما بود) برده شده ، اين سوره حجرات ناميده شده است .
آغاز سه سوره قرآن ، (مائده ، حجرات و ممتحنه) كه درباره مسائل حكومتى و اجتماعى است ، با جمله (يا ايّها الّذين آمنوا) شروع شده است .  


آيه (۱۱)

يََّاءَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لاَ يَسْخَرْ قَوْمٌ مِّن قَوْمٍ عَسَىَّ اءَن يَكُونُواْ خَيْراً مِّنْهُمْ وَلاَ نِسَآءٌ مِّن نِّسَآءٍ عَسَىَّ اءَن يَكُنَّ خَيْراً مِّنْهُنَّ وَلاَ تَلْمِزُوَّاْ اءَنفُسَكُمْ وَلاَ تَنَابَزُواْ بِالاَْلْقَ بِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الاِْيمَنِ وَمَن لَّمْ يَتُبْ فَاءُوْلََّئِكَ هُمُ الظَّ لِمُونَ

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! مبادا قومى قوم ديگر را مسخره كند، شايد مسخره شدگان بهتر از مسخره كنندگان باشند و زنان ، زنان را مسخره نكنند، شايد آنان بهتر از اينان باشند و در ميان خودتان عيبجويى نكنيد و

يكديگر را با لقب هاى بد نخوانيد. (زيرا) فسق بعد از ايمان ، بد رسمى است ، (مسخره وعيبجويى و بدنام بردن ديگران ، خروج از مَدار ايمان و فسق است كه سزاوار شما نيست) و هر كس (از اين اعمال) توبه نكند، پس آنان همان ستمگرانند.


نكته ها:

كلمه «لَمز» عيبجويى روبرو و كلمه «هَمز» عيبجويى پشت سر است (۱۹۲) وكلمه «تَنابُز» صدازدن ديگران با لقب بد است (۱۹۳)

در آيه قبل ، مسئله برادرى مطرح شد و در اين آيه مسائلى مطرح مى شود كه برادرى را از بين مى برد و همچنين در آيات قبل سخن از درگيرى و اصلاح بود، در اين آيه به بعضى از عوامل و ريشه هاى فتنه و درگيرى كه مسخره ، تحقير و بدنام بردن است اشاره مى كند.

آرى ، يكى از بركات عمل به دستورات اسلام ، سالم سازى محيط اجتماعى و جلوگيرى از مسخره و بدنام بردن يكديگر است .


پيام ها:

۱ ايمان به خدا، با مسخره كردن بندگان خدا سازگار نيست (يا ايّها الّذين آمنوا لايسخر )

۲ كسى كه مردم را از توهين به ديگران باز مى دارد نبايد در شيوه باز داشتنش توهين باشد. (لايسخر قوم من قوم ) و نفرمود: «لاتسخروا » كه به معناى اين است كه شما مسخره كننده هستيد.

۳ مسخره ، كليد فتنه ، كينه و دشمنى است (لايسخر قوم ...) (بعد از بيان برادرى ، صلح و آشتى ، از مسخره كردن نهى شده است)

۴ در شيوه تبليغ آنجا كه مسئله اى مهم يا مخاطبان متنوّع هستند، بايد مطالب براى هر دسته از مخاطبان تكرار شود. (قوم من قوم ولانساء من نساء )

۵ در شيوه تربيت وارشاد مردم بايد به سراغ خشك كردن ريشه هاى فساد رفت (عسى ان يكونوا خيرا )  (ريشه مسخره كردن ، احساس خودبرتربينى است كه قرآن اين ريشه را مى خشكاند و مى فرمايد: نبايد خود را بهتر از ديگران بدانيد، شايد او بهتر از شما باشد)

۶ ما از باطن مردم آگاه نيستيم ، پس نبايد ظاهربين ، سطحى نگر وامروزبين باشيم (عسى ان يكونوا خيرا...)

۷ همه مردم از يك جوهرند و عيبجويى از مردم در حقيقت عيبجويى از خود است (و لاتلمزوا انفسكم )

۸ عيبجويى از ديگران ، آنان را به فكرانتقام انداخته و آنها نيز عيب تو را مى گويند، پس نقل عيب ديگران ، در آينده كشف عيوب خود است (و لاتلمزوا انفسكم )

۹ مسخره ، يك طرفه باقى نمى ماند، دير يا زود مسئله به دو طرف كشيده مى شود. «  (لاتنابزوا» براى كار طرفينى است)

۱۰ براى مسخره كردن و نام بد بردن ، توبه لازم است (و من لم يتب فاولئك هم الظالمون ) البتّه توبه تنها به زبان نيست ، بلكه توبه تحقير كردن ، تكريم نمودن است توبه كسانى كه حقّى را كتمان كرده اند، بيان آنچه كتمان نموده اند مى باشد. (تابوا و اصلحوا و بيّنوا ) (۱۹۴) و توبه كسانى كه دست به فساد زده اند، اصلاح كار خود است (تابوا و اصلحوا)

۱۱ مسخره ، تجاوز به حريم افراد است كه اگر مسخره كننده توبه نكند، ظالم است (فاولئك هم الظالمون )


مسخره و استهزاى ديگران

استهزا، در ابتداى نظر يك گناه ، ولى در باطن چند گناه است ؛ مثلاً در مسخره كردن ، گناهانِ تحقير، خوار كردن ، كشف عيوب ، اختلاف افكنى ، غيبت ، كينه ، فتنه ، تحريك ، انتقام و طعنه به ديگران نهفته است .


ريشه هاى مسخره

۱ گاهى مسخره كردن برخاسته از ثروت است كه قرآن مى فرمايد: (وَيلٌ لِكلّ هُمَزة لُمَزة ، الّذى جَمع مالا و عَدّده ) (۱۹۵) واى بر كسى كه به خاطر ثروتى كه اندوخته است ، در برابر انسان و پشت سر او عيبجويى مى كند.

۲ گاهى ريشه استهزا، علم و مدارك تحصيلى است كه قرآن درباره اين گروه مى فرمايد: (فَرِحوا بما عِندهم مِن العِلم و حاقَ بهم ما كانوا به يَستهزؤ ن ) (۱۹۶) آنان به علمى كه دارند شادند و آنچه را مسخره مى كردند، آنها را فرا گرفت .

۳ گاهى ريشه مسخره ، توانايى جسمى است كفّار مى گفتند: (مَن اَشدُّ مِنّا قُوّة ) (۱۹۷) كيست كه قدرت و توانايى او از ما بيشتر باشد؟

۴ گاهى انگيزه مسخره كردن ديگران ، عناوين و القاب دهان پر كن اجتماعى است كفّار فقرايى را كه همراه انبيا بودند تحقير مى كردند و مى گفتند: (ما نَراك اتّبعك الاّ الّذين هم اءراذِلُنا ) (۱۹۸) ما پيروان تو را جز افراد اراذل نمى بينيم .

۵ گاهى تفريح و سرگرمى منشاء مسخره است .

۶ گاهى طمع به مال و مقام ، سبب انتقاد از انسان در قالب مسخره مى شود. مثلا گروهى از پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله درباره زكات عيبجويى مى كردند، قرآن مى فرمايد: (و منهم مَن يَلمزُك فى الصّدقات فان اُعطوا منها رَضوا و اِن لم يُعطوا منها اذا هم يَسخَطون ) (۱۹۹) ريشه اين انتقاد طمع است كه اگر از همان زكات به خود آنان بدهى راضى مى شوند، ولى اگر ندهى همچنان عصبانى شده و عيبجويى مى نمايند.

۷ گاهى ريشه مسخره جهل و نادانى است همين كه حضرت موسى دستور ذبح گاوى را داد، بنى اسرائيل گفتند: آيا مسخره مى كنى ؟ موسىعليه‌السلام گفت : (اءعوذُ باللّه اَن اَكونَ من الجاهلين ) (۲۰۰) به خدا پناه مى برم كه از جاهلان باشم يعنى مسخره برخاسته از جهل است و من جاهل نيستم .


تحقيرهاى ناخواسته

امام صادقعليه‌السلام از يكى از ياران خود پرسيد: زكات مال خود را چگونه مى دهى ؟ گفت : فقرا نزد من مى آيند و من مى پردازم .

امام فرمود: آگاه باش كه آنان را ذليل كرده اى ، هرگز اين كار را تكرار نكن ! زيرا خداوند مى فرمايد: هركس دوست مرا ذليل كند، در كمين جنگ با من نشسته است (۲۰۱)


درجات مسخره

هر چه مسخره شونده مقدّس تر باشد، استهزاى او خطرناك تر است در قرآن مى خوانيم :(اَباللّه و آياته و رَسولِه كُنتم تَستهزؤ ن ) (۲۰۲) آيا خدا و آيات و رسول او را مسخره مى كنيد.

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله روز فتح مكه همه مشركان را بخشيد، جز كسانى كه كارشان هجو و تمسخر بود.

در حديث مى خوانيم : ذليل كردن بنده مؤ منِ خدا، به منزله اعلان جنگ با خداست (۲۰۳)


عواقب مسخره كردن

با توجّه به آيات و روايات ، عواقب بدى در كمين مسخره كنندگان است ، از جمله :

الف : در سوره مطففين مى خوانيم : كسانى كه در دنيا مؤ منان را با لبخند و غمزه و فكاهى تحقير كردند، در قيامت مورد تحقير و خنده بهشتيان قرار خواهند گرفت (فاليوم الّذين آمنوا من الكفّار يَضحَكون ) (۲۰۴)

ب : گاهى كيفر مسخره كنندگان ، مسخره شدن در همين دنيا است (ان تَسخروا منّا فانّا نَسخرُ منكم كما تَسخرون ) (۲۰۵)

ج : روز قيامت براى مسخره كنندگان روز حسرت بزرگى است (يا حَسرَةً على العِباد ما ياءتيهم من رسولٍ الاّ كانوا به يَستهزؤ ن ) (۲۰۶)

د: در حديث مى خوانيم : مسخره كننده با بدترين وضع جان مى دهد. «ماتَ بِشَرّ مَيتَة » (۲۰۷)

ه‍ : امام صادقعليه‌السلام فرمود: كسى كه بر مؤ منان طعنه مى زند يا كلامشان را ردّ مى كند، خدا را ردّ كرده است (۲۰۸)


خاطره

 يكى از كارهاى مبارك رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله تغيير نام افراد و مناطقى بود كه داراى نامى زشت بودند. (۲۰۹) زيرا نام هاى بد، وسيله اى براى تمسخر و تحقير مى شوند.

 عقيل برادر حضرت علىعليه‌السلام بر معاويه وارد شد، معاويه براى تحقير او گفت : درود بر كسى كه عمويش ابولهب لعنت شده قرآن است ! عقيل نيز فورى پاسخ داد: درود بر كسى كه عمّه او «حمّالة الحطب» است (يعنى زن ابولهب كه دختر عمّه معاويه بود) (۲۱۰)


آيه (۱۲)

يََّاءَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اجْتَنِبُواْ كَثِيراً مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلاَ تَجَسَّسُواْ وَلاَ يَغْتَب بَّعْضُكُم بَعْضاً اءَيُحِبُّ اءَحَدُكُمْ اءَن يَاءْكُلَ لَحْمَ اءَخِيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّاللّهَ تَوَّابٌ رَّحِيمٌ

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از بسيارى از گمان ها دورى كنيد، زيرا بعضى گمان ها گناه است (و در كار ديگران) تجسّس نكنيد و بعضى از شما ديگرى را غيبت نكند، آيا هيچ يك از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده خود را بخورد! پس آن را ناپسند مى دانيد و از خداوند پروا كنيد، همانا خداوند توبه پذيرمهربان است


نكته ها:

در قرآن نسبت به حسن ظن سفارش شده است ، ولى از گمان بد نسبت به مسلمين نهى گرديده است

مثلاً در سوره نور مى خوانيم : (لولا اِذ سَمِعتُموه ظَنّ المؤ منونَ و المؤ منات باَنفسِهم خَيراً ) (۲۱۱) چرا درباره بعضى شنيده ها حسن ظن نداريد؟

همان گونه كه در آيه نهم اين سوره براى امنيّت و حفظ جان مردم ، همه مسلمانان را مسئول مبارزه با ياغى دانست ، اين آيه نيز براى امنيّت و حفظ آبروى مردم سوءظن ، تجسّس و غيبت را حرام كرده است .

امروز تمام حقوق دانان جهان از حقوق بشر حرف مى زنند، ولى اسلام به هزاران مسئله توجّه دارد كه حقوقدانان از آن غافلند. چنانكه غيبت را ضربه به حقوق بشرى مى داند.

هيچ گناهى مثل غيبت به درّندگى بى رحمانه تشبيه نشده است آرى ، گرگ نيز نسبت به گرگ اين كار را نمى كند!

و ليس الذِّئبُ ياكل لَحمَ ذِئب و يَاءكلُ بَعضُنا بَعضا عَيانا سؤ ال : چرا به خاطر يك لحظه غيبت كردن ، عبادات چند ساله انسان محو مى شود؟ آيا اين نوع كيفر عادلانه است ؟

پاسخ : همان گونه كه غيبت كننده در يك لحظه با غيبت آبروئى كه سال ها بدست آمده را مى ريزد، خداوند هم عباداتى كه او سال ها بدست آورده را از بين مى برد.

بنابراين محو عبادات چند ساله ، يك كيفر عادلانه و به اصطلاح مقابله به مثل است .


پيام ها:

۱ ايمان همراه با تعهّد است و هر كس ايمان دارد بايد از يك سرى اعمال دورى نمايد. (يا ايّها الّذين آمنوا اجتنبوا ...) (ايمان ، با سوءظن ، تجسّس از كار مردم و غيبت از آنان سازگار نيست)

۲ براى دورى از گناهان حتمى بايد از گناهان احتمالى اجتناب كنيم (چون بسيارى از گمان ها گناه است ، بايد از همه گمان هاى بد، دورى كنيم) (اجتنبوا... انّ بعض الظن اثم )

۳ اصل بر اعتماد، سلامتى ، كرامت و برائت انسان است (انّ بعض الظن اثم )

۴ مردم در جامعه اسلامى بايد هم در فكر مورد سوءظنِ كسى قرار نگيرند و هم كسى كارشان را تجسس نكند و هم در مجالس آبرويشان ريخته نشود. (بعض الظن اثم لاتجسسوا و لايغتب ... )

۵ براى نهى از غيبت بايد زمينه هاى غيبت را مسدود كرد. (راه ورود به غيبت ، اوّل سوء ظن ، بعد پيگيرى و تجسّس و پس از كشف عيب ، غيبت شروع مى شود، لذا قرآن به همان ترتيب نهى كرده است) (اجتنبوا كثيرا من الظن لاتجسسوا ولا يغتب )

۶ گناه گرچه در ظاهر شيرين است ، ولى در ديد باطنى و ملكوتى خباثت و تنفّرآور است (ياءكل لحم اخيه ميتاً ) (باطن غيبت ، خوردن گوشت مرده است و درباره هيچ گناهى اين نوع تعبير بكار نرفته است)

۷ در نهى از منكر از تعبيرات عاطفى استفاده كنيم (لايغتب اءيحبّ احدكم ان ياءكل لحم اخيه )

۸ يكى از وسائل آموزش و تربيت ، استفاده از مثال و تمثيل است (اءيحبّ احدكم ... )

۹ تعجّب از كسانى است كه ديگران را غيبت مى كنند و يا بدان گوش مى سپارند. (اءيحبّ احدكم ...)

۱۰ غيبت حرام است ، از هر سنّ ونژاد ومقامى كه باشد. «  (احدكم» شامل كوچك و بزرگ ، مشهور و گمنام ، عالم و جاهل ، زن و مرد و... مى شود)

۱۱ مردم باايمان برادر وهمخون يكديگرند. (لحم اخيه)

۱۲ آبروى انسان مثل گوشت بدن او وسيله قوام اوست (لحم اخيه ...)

۱۳ كافر غيبت ندارد. (چون كافر، برادر مسلمان نيست) (لحم اخيه)

۱۴ همان گونه كه مرده قدرت دفاع از خود را ندارد، شخصى كه مورد غيبت است نيز چون حاضر نيست ، قدرت دفاع از خود را ندارد. (ميتاً)

۱۵ اگر از بدن زنده قطعه اى جدا شود، امكان پر شدن جاى آن هست ، ولى اگر از مرده اى چيزى كنده شود، جاى آن همچنان خالى مى ماند. آرى ، غيبت، آبروى مردم را بردن است و آبرو كه رفت ديگر جبران نمى شود. (لحم اخيه ميتاً)

۱۶ غيبت كردن ، درّندگى است (ياءكل لحم اخيه ميتاً )

۱۷ غيبت كردن ، با تقوى سازگارى ندارد. (لايغتب واتّقوا اللّه )

۱۸ در اسلام بن بست وجود ندارد، با توبه مى توان گناه گذشته را جبران كرد. (لايغتب ان اللّه توّاب رحيم )

۱۹ عذرپذيرى خدا همراه بارحمت است (توّاب رحيم )


اقسام سوء ظن

سوء ظن اقسامى دارد كه از بعضى آنها نهى شده است :

۱ سوء ظن به خدا، چنانكه در حديث مى خوانيم : كسى كه از ترس خرج و مخارج زندگى ازدواج نمى كند، در حقيقت به خدا سوء ظن دارد؛ يعنى خيال مى كند اگر تنها باشد خدا قادر است رزق او را بدهد، ولى اگر همسر داشته باشد، خدا قدرت ندارد و اين گونه سوء ظن به خداوند، ممنوع است .

۲ سوء ظن به مردم ، كه در اين آيه از آن نهى شده است .

۳ سوء ظن به خود، كه مورد ستايش است آرى ، انسان نبايد نسبت به خود حسن ظن داشته باشد و همه كارهاى خود را بى عيب بپندارد. حضرت علىعليه‌السلام در صفات متّقين (درخطبه همام) مى فرمايد: يكى از كمالات افراد باتقوا آن است كه نسبت به خودشان سوء ظن دارند.

افرادى كه خود را بى عيب مى دانند، در حقيقت نور علم و ايمانشان كم است و با نور كم ، انسان چيزى نمى بيند. مثلاً اگر شما با يك چراغ قوّه وارد سالنى شويد، جز اشياى بزرگ چيزى را نمى بينيد، ولى اگر با نور قوى (مانند پرژكتور) وارد سالن شويد، حتّى اگر چوب كبريت يا ته سيگار در سالن باشد مى توانيد آن را ببينيد.

افرادى كه نور ايمانشان كم است ، جز گناهان بزرگ چيزى به نظرشان نمى آيد و لذا گاهى مى گويند: ما كسى را نكشته ايم ! از ديوار خانه اى بالا نرفته ايم ! و گناه را تنها اين قبيل كارها مى پندارند، امّا اگر نور ايمانشان زياد باشد، تمام لغزش هاى ريز خود را مى بينند و به درگاه خدا ناله مى كنند.

يكى از دلايل آنكه امامان معصوم آن همه گريه و مناجات داشته اند، همان نور ايمان و معرفت آنان بوده است .

آرى ، اگر كسى نسبت به خود خوش بين شد (و هيچ سوء ظن درباره افكار و رفتار خود نداشت)، هرگز ترقّى نمى كند.

او مثل كسى است كه دائماً به عقب خود نگاه مى كند و راههاى طى شده را مى بيند و به آن مغرور مى شود، ولى اگر كمى به جلو نگاه كند و راههاى نرفته را ببيند، خواهد دانست كه نرفته ها چند برابر راههايى است كه رفته است !

آيا وقتى كه مى بينيم قرآن به پيامبرش با دستور (قُل ربّ زِدنى عِلما ) (۲۱۲) مى فرمايد: به دنبال زياد شدن علم خود باش ، و با دستور (شاوِرهُم فِى الاَمر) (۲۱۳) مى فرمايد: تو با مردم مشورت كن ، و با دستور (فاذا فَرَغتَ فَانصَب ) (۲۱۴) مى فرمايد: هر لحظه از كارى آزاد شدى بايد كار جديدى را به شدّت دنبال كنى ، با اين دستوراتى كه خداوند به اشرف مخلوقات دارد، آيا صحيح است امثال ما خود را فارغ التحصيل و بى نياز از مشورت بدانيم و مسئوليّتمان را تمام شده احساس كنيم و به خود حسن ظن داشته باشيم ؟

بنابراين ما نبايد نسبت به خود خوش بين و حسن ظن داشته باشيم ، ولى بايد به الطاف الهى و رفتار مردم حسن ظنّ داشته باشيم .

توجّه به اين نكته نيز لازم است كه معناى حسن ظن ، سادگى ، زودباورى ، سطحى نگرى ، غفلت از توطئه ها و شيطنت ها نيست اُمّت اسلامى هرگز نبايد به خاطر حسن ظن هاى نابجا، دچار غفلت شده ودر دام صيادان قرار گيرد.


غيبت چيست ؟

غيبت آن است كه انسان در غياب شخصى چيزى بگويد كه مردم از آن خبر نداشته باشند، چنانكه اگر آن شخص بشنود ناراحت شود. (۲۱۵) بنابراين انتقاد روبرو يا عيبى كه مردم مى دانند و يا اگر غيبت شونده ناراحت نشود، غيبت نيست .

در حرام بودن غيبت فرقى ميان غيبت كردنِ زن و مرد، كوچك و بزرگ ، آشنا و غريبه ، معلّم و شاگرد، پدر و فرزند، مرده يا زنده نيست .

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: دست از سر مرده ها برداريد، كسى كه مُرد، درباره اش خوب بگوييد. (۲۱۶)


غيبت در روايات

امام صادقعليه‌السلام فرمود: غيبت كننده اگر توبه كند، آخرين كسى است كه وارد بهشت مى شود و اگر توبه نكند، اوّلين كسى است كه به دوزخ برده مى شود. (۲۱۷)

امام رضاعليه‌السلام از امام سجادعليه‌السلام نقل مى كند كه هر كس از ريختن آبروى مسلمانان خود را حفظ كند، خداوند در قيامت لغزشهاى او را ناديده مى گيرد. (۲۱۸)

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند: هر كس زن يا مردى را غيبت كند، تا چهل روز نماز و روزه اش پذيرفته نمى شود. (۲۱۹)

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند: در قيامت هنگامى كه نامه اعمال انسان به عدّه اى داده مى شود، مى گويند: چرا كارهاى خوب ما در آن ثبت نشده است ؟

به آنها گفته مى شود: خداوند نه چيزى را كم مى كند و نه آن را فراموش مى كند، بلكه كارهاى خوب شما به خاطر غيبتى كه كرده ايد از بين رفته است ، در مقابل افراد ديگرى هستند كه كارهاى نيك فراوانى در نامه عمل خود مى بينند و گمان مى كنند كه اين پرونده از آنان نيست ، به آنها مى گويند: به واسطه غيبت كردن ، نيكى هاى كسى كه شما را غيبت كرده ، براى شما ثبت شده است. (۲۲۰)

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله در آخرين سفر خود به مكّه فرمودند: خون شما و مال شما و آبروى شما محترم است ، همان گونه كه اين ماه ذى الحجة و اين ايام حج محترم است (۲۲۱)

در روايات ، نام غيبت كننده در كنار كسى آمده كه دائماً شراب مى خورد.«تحرم الجَنّة على المغتاب و مُدمِن الخمر » (۲۲۲)

در روايات مى خوانيم : كسى كه عيوب برادر دينى خود را پى گيرى (و براى ديگران نقل) كند، خداوند زشتى هاى او را آشكار مى كند. (۲۲۳)

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله در آخرين خطبه در مدينه فرمودند: اگر كسى غيبت كند، روزه او باطل است (۲۲۴) يعنى از بركات وآثار معنويى كه يك روزه دار برخوردار است ، محروم مى شود.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند: يك درهم ربا از سى و شش زنا بدتر است و بزرگ ترين ربا معامله با آبروى مسلمان است (۲۲۵)

در حديث مى خوانيم : نشستن در مسجد به انتظار نمازِ جماعت ، عبادت است البتّه مادامى كه غيبت نكنيم (۲۲۶)


جبران غيبت

براى جبران غيبت هايى كه در گذشته مرتكب آن شده ايم اگر غيبت شونده از دنيا رفته است ، بايد توبه كرده و از درگاه خداوند عذرخواهى كنيم كه البتّه خداوند توبه پذير است امّا در صورتى كه او زنده و در قيد حيات باشد، اگر به او بگوييم كه ما غيبت تو را كرده ايم ناراحت مى شود (به گفته بعضى از مراجع تقليد، نبايد به او گفت ، بلكه بايد بين خود و خداوند توبه كنيم و اگر امكان دسترسى به شنوندگان است ، به نحوى با ذكر خير و تكريم از آنها تحقير گذشته را جبران كنيم و اگر غيبت شونده ناراحت نمى شود از خود او حلاليّت بخواهيم.

شيخ طوسى در شرح تجريد بر اساس حديثى از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله مى فرمايد: اگر غيبت شونده غيبت را شنيده است ، جبران آن به اين است كه نزد او برويم و رسماً عذر خواهى كرده و حلاليّت بخواهيم ، امّا اگر نشينده است، بايد هرگاه يادى از غيبت شونده كرديم ، براى او استغفار نماييم «انّ كفّارة الغيبة اءن تستغفر لمَن اغتبتَه كلّما ذكرتَه » (۲۲۸)


موارد جواز غيبت

در مواردى غيبت كردن جايز است ، به بعضى از موارد آن اشاره مى كنيم :

۱ در مقام مشورت ؛ يعنى اگر شخصى درباره ديگرى مشورت خواست ، ما مى توانيم عيب هاى كسى كه مورد مشورت است را به مشورت كننده بگوييم .

۲ براى ردّ حرف ، عقيده باطل و اشخاصى كه داراى چنين اعتقاداتى هستند، تا مبادا مردم دنباله رو آنها شوند.

۳ براى گواهى دادن بر ضد خلافكار نزد قاضى همان گونه كه براى ردّ ادّعاهاى نابجا بايد حقيقت را گفت .

۴ براى ردّ گواهى شاهدى كه مورد اطمينان نيست .

۵ براى اظهار مظلوميّت ، بيان كردن ظلم ظالم مانعى ندارد.

۶ كسى كه بدون حيا و آشكارا گناه مى كند، غيبت ندارد.

۷ براى تقيّه يا ردّ ادعاهاى پوچ ، غيبت مانعى ندارد. مثلاً مى گويد: من مجتهدم ، دكترم ، سيّد هستم ، و مى دانيم كه او اهل اين صفات نيست ، جايز است به مردم آگاهى دهيم كه او اهل اين صفات نيست .


خطرات غيبت

در غيبت كردن گناهان ديگرى نيز نهفته است از جمله :

۱ اشاعه فحشا، نشر دادن بدى هاى مردم به قدرى خطرناك است كه نه تنها نشر، بلكه علاقه به نشر آن نيز عذابى دردناك دارد. (۲۲۹)

۲ تحقير وخوار كردن مؤ من .

۳ سخن چينى .

۴ جنگ و فتنه انگيزى .

۵ ظلم و گناهان ديگر...


انواع غيبت

غيبت گاهى با زبان ، گاهى با اشاره ، گاهى با نوشتن ، گاهى با عكس ، شكل و مجسمه ، گاهى با تقليد كردن از او و گاهى با سكوت كردن مى باشد.

مثلاً مى گويد: حيف كه دين جلو زبانم را گرفته است و با اين كلمه به همه مى فهماند كه فلانى عيب هاى زيادى دارد. و يا با گفتنِ الحمدللّه كه ما گرفتار نشديم ، مى فهماند كه فلانى گرفتار شده است .

گاهى با عيب گرفتن از خود مى فهماند كه ديگرى عيب دارد، مثلاً مى گويد: انسان ضعيف است ! ما همه كم صبريم ! يعنى او ضعيف و كم صبر است .

گاهى بعد از شنيدن غيبت مى گويد: سبحان اللّه ، اللّه اكبر و با اين ذكر گوينده را براى ادامه دادن به غيبت تشويق مى كند، و گاهى با زبان مى گويد: غيبت نكنيد، ولى قلباً دوست دارد بشنود، كه اين نفاق است .


آثار غيبت


الف : آثار اخلاقى واجتماعى

۱ پيدا شدن كينه و از بين رفتن اعتماد و ايجاد اختلاف و فتنه در ميان مردم و كنار زدن افراد مفيد جامعه .

۲ جراءت بيشتر بر گناه زيرا همين كه انسان فهميد مردم از عيب و خلافكارى او آگاه شده اند و آبرويش رفته است ، جراءت او بر گناه بيشتر مى شود و تصميم بر ترك و توبه در او از بين مى رود.

۳ نشر عيب مردم ، محيط و جامعه را آلوده و جراءت ديگران را بر گناه نيز اضافه مى كند.

۴ حسّ انتقام را تحريك مى كند. زيرا همين كه غيبت شونده فهميد كه ديگرى آبرويش را برده ، به فكر مى افتد كه او نيز آبروى غيبت كننده را بريزد.

به عبارت ديگر غيبت كردن امروز ما، سبب جراءت مردم بر غيبت كردن از ما مى شود. «لاتغتب فتغتب» و كسى كه براى برادرش چاه بكند، خودش در آن مى افتد. (۲۳۰)


ب : آثار اخروى

۱ غيبت كردن ، سبب از بين رفتن حسنات و خوبى هاست (۲۳۱)

۲ غيبت ، مانع قبول شدن طاعات الهى است .

۳ غيبت كردن انسان را از مَدار ولايت الهى خارج و در مَدار ديگران قرار مى دهد. (۲۳۲)


انگيزه وريشه هاى غيبت

۱ گاهى ريشه غيبت ، عصبانيّت و غضب است در بعضى كتب آسمانى آمده : اگر هنگام غضب مرا ياد كنى و كظم غيظ كنى ، من نيز هنگام غضب تو را ياد مى كنم و غضب نمى كنم (۲۳۳)

۲ گاهى همسو شدن با ديگران عامل غيبت است ، او مى بيند كه ديگران از شخصى بدگوئى مى كند و چون مى خواهد خودش را همسوى آنان قرار دهد، او نيز غيبت مى كند، غافل از آنكه غضبِ نقد و قطعى خدا را مى خرد، به اميد محبوبيّت احتمالى نزد دوستان ! و برترى دادن رضاى مردم بر رضاى خداوند، بزرگ ترين خسارت است .

۳ گاهى انگيزه غيبت ، بزرگ نشان دادن خود است ؛ يعنى ديگران را خراب مى كند تا خودش را بزرگ جلوه دهد. او نيز قهر قطعى الهى را مى خرد به آرزوى محبوب شدن احتمالى نزد مردم كه اين معامله پر خسارت است .

۴ گاهى انگيزه غيبت ، مسخره كردن است ، غافل از آنكه او غيبت شونده را نزد افراد كمى تحقير مى كند، ولى خداوند در قيامت او را در برابر تمام خلائق تحقير خواهد كرد.

۵ گاهى با اظهار تعجّب غيبت مى كند. مثلاً مى گويد: من تعجّب مى كنم كه فلانى با آن همه علم و اطلاعات چرا اين گونه شد! در حالى بايد تعجّب كند كه با اين كلمه چگونه آن همه عبادات خودش را به نابودى مى كشاند!

۶ گاهى ريشه غيبت حسادت است .

۷ گاهى براى سرگرمى ، از ديگران غيبت مى كند.

۸گاهى براى تبرئه خود از عيبى ، عيب را به گردن ديگران مى اندازد و غيبت مى كند.

۹ گاهى از روى دلسوزى غيبت مى كند و مى گويد: من دلم براى فلانى كه گرفتار فلان مسئله شده است مى سوزد

البتّه عوامل متعدّد ديگرى نيز سبب غيبت مى شود.


شنيدن غيبت

وظيفه شنونده ، گوش ندادن به غيبت ودفاع از مؤ من است در حديث مى خوانيم : «السّاكتُ شَريكُ القائل » كسى كه غيبت را بشنود و سكوت كند، شريكِ جرم گوينده است (۲۳۴)

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: هر كس غيبتى را شنيد وآن را ردّ كرد، خداوند هزار درب شرّ را در دنيا وآخرت بر روى او مى بندد، ولى اگر ساكت بود و گوش داد، گناه گوينده براى او نيز ثبت مى شود. (۲۳۵) و اگر بتواند غيبت شونده را يارى كند ولى يارى نكرد، خدا در دنيا و آخرت او را ذليل مى كند. (۲۳۶) زيرا سكوت ، سبب مى شود افراد مفيدى در جامعه به حال فلج در آيند وكسى از آنها دفاع نكند.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: اگر در مجلسى از كسى بدگوئى شد بايد آنان را از اين عمل باز دارد و از مجلس خارج شود. (۲۳۷)

در آيه ۳۶ سوره اسراء مى خوانيم : هر يك از گوش و چشم و دل در قيامت مورد بازخواست قرار مى گيرند، بنابراين ما حق شنيدن هر حرفى را نداريم .

در روايتى ، غيبت كردن ، كفر و شنيدن و راضى بودن به آن ، شرك دانسته شده است (۲۳۸)


شيوه هاى ترك غيبت

۱ توجّه به خطرات غيبت و آثار منفى آن كه در صفحات قبل به آن اشاره شد.

۲ ياد عيب هاى خود. حضرت علىعليه‌السلام مى فرمايد: چگونه عيب مردم را مى گوئى در حالى كه خودت يا مثل همان خلاف را دارى و يا بدتر از آن را مرتكب شده اى و بر فرض آن عيب را ندارى ، همين جراءت تو بر نقل خلاف و عيب ديگران ، از عيب آنان بدتر است (۲۳۹)

در روايات مى خوانيم : خوشا به حال كسى كه عيب خودش او را مشغول كند (و به فكر اصلاح باشد) و كارى به عيب مردم نداشته باشد. (۲۴۰)


تذكّرات

در پايان بحث غيبت ، چند تذكّر لازم است :

۱ حرمت غيبت تنها در اين سوره و اين آيه نيست ، بلكه از آيات ديگر مانند آيه (ويل لكلّ همزة لمزة ) (۲۴۱) واى بر هر عيبجوى هرزه گو و آيه (لايحبّ اللّه الجهر بالسوء ) (۲۴۲) خداوند دوست ندارد

بدى هاى مردم علنى شود، نيز حرام بودن غيبت استفاده مى شود.

۲ در غيبت بايد انگيزه عيب جويى باشد، ولى اگر عيب مردم را براى اصلاح ديگران گفتيم ، مانعى ندارد هر چند شخص راضى نباشد. مثلاً اگر خصوصيّات بيمار را به پزشك بگوييم گرچه بيمار راضى نباشد، اشكالى ندارد.

۳ در غيبت بايد شخص معيّن باشد، اگر گفتيم : بعضى چنين و چنانند و مردم مصداق آن بعض را ندانند مانعى ندارد.

۴ گاهى عنوان غيبت در كار نيست ، ولى گفته ها به عنوان توهين ، تحقير، اشاعه فحشا مى باشد كه حرام است .


آيه (۱۳)

يََّاءَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَ كُم مِّن ذَكَرٍ وَاءُنثَى وَجَعَلْنَ كُمْ شُعُوباً وَقَبَآئِلَ لِتَعَارَفُوَّاْ إِنَّ اءَكْرَمَكُمْ عِندَ اللّهِ اءَتْقَ كُمْ إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ

اى مردم ! ما شما را از مرد و زن آفريديم و شما را تيره ها و قبيله ها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد، همانا گرامى ترين شما نزد خدا، با تقواترين شماست ، البتّه خدا داناى خبير است .


نكته ها:

بعضى اين آيه را مربوط به آيات قبل دانسته و گفته اند: چون مسخره و غيبت كردن برخاسته از روحيّه خودبرتربينى و تحقير ديگران است ، اين آيه مى فرمايد: ملاك برترى و كرامت ، تقوى است .

دراين آيه به سه اصل مهم اشاره شده است : اصل مساوات ، اصل آشنايى جوامع اسلامى با يكديگر و اصل اينكه تقوى ملاك برترى است

البتّه در آيات ديگر قرآن ، ملاك هاى برترى ديگرى از قبيل علم ، سابقه ، امانت ، توانايى و هجرت نيز به چشم مى خورد.


پيام ها:

۱ مرد يا زن بودن ، يا از فلان قبيله وقوم بودن ، ملاك افتخار نيست كه اينها كار خداوند است (جعلنا، خلقنا)

۲ تفاوت هايى كه در آفريده ها مى باشد، حكيمانه و براى شناسائى يكديگر است ، نه براى تفاخر. (لتعارفوا)

۳ كرامت در نزد مردم زودگذر است ، كرامت نزد خداوند مهم است (اكرمكم عنداللّه)

۴ افراد با تقوى نبايد از مردم طلبكار باشند، زيرا كرامت آنان يك مقام معنوى و نزد خداست (عنداللّه )

۵ قرآن تمام تبعيضات نژادى ، حزبى ، قومى ، قبيله اى ، اقليمى ، اقتصادى ، فكرى ، فرهنگى ، اجتماعى و نظامى را مردود مى شمارد و تنها ملاك را تقوى مى داند. (ان اكرمكم عنداللّه اءتقاكم )

۶ توسعه طلبى و برترى خواهى ، در فطرت انسان است و اسلام مسير اين خواسته و فطرت را تقوى قرار داده است (انّ اكرمكم عنداللّه اءتقاكم )

۷ آنكه آفريد بهتر مى داند كه نژاد و قبيله ملاك ارزش نيست و تمام سرچشمه هاى برترى جوئى مردم لغو است (انّ اكرَمكم اتقاكم عليم خبير)

۸ ادّعاى تقوى و تظاهر به آن نكنيم كه خداوند همه را خوب مى شناسد. (عليم خبير)