مشاوره در آينه علم و دين

مشاوره در آينه علم و دين0%

مشاوره در آينه علم و دين نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
گروه: سایر کتابها

مشاوره در آينه علم و دين

نویسنده: علی نقی فقیهی
محقق: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 6415
دانلود: 3801

مشاوره در آينه علم و دين
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 15 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 6415 / دانلود: 3801
اندازه اندازه اندازه
مشاوره در آينه علم و دين

مشاوره در آينه علم و دين

نویسنده:
فارسی

انسان به علت زندگي اجتماعي داشتن ، به ناچار با مشكلاتي مواجه مي شود كه گاه باعث اختلال در روان و رفتار او مي شود كه داشتن مشاوري آگاه و دلسوز مي تواند او را ياري رساند. در اعتقاد ما ، نخستين مشاوران انبياء و اوصياي الهي و بعداً رهبران و علماي ديني هستند كه بنا به بهره مندي از سرچشمة زلال معنوي ، بهترين راهكارها را ارائه مي دهند.
كتاب « مشاوره در آينة علم و دين» در راستاي همين هدف ، در يازده فصل به بحث پيرامون تاريخچه و مفهوم و موضوع مشاوره، صفات و ويژگيهاي مشاور، اصول مشاوره و انواع آن، استنباط روشهاي مشاوره از متون اسلامي و مراحل انجام آن ، راهنمايي و انواع آن پرداخته است.


فصل نهم : مراحل انجام روشها و فنون مشاوره

 مشاوره، داراى مراحلى است كه در هريك از آن مراحل، روشها و فنون ويژه اى را بايد به كار گرفت. موقعيت در مشاوره تا حد زيادى، به خصوصيات شخصى مشاور و توانمندى او در به كارگيرى فنون و روشها بستگى دارد و از اين روست كه مشاوره را «هنر مشاور» ناميده اند.

اينك به توضيح سه مرحله آغاز، ادامه و پايان مشاوره مى پردازيم :


۱ - مرحله آغاز

 مرحله آغاز مشاوره و راهنمايى با نخستين جلسه مشاوره شروع مى شود. رعايت روشها و فنون زير، در موفقيت مشاوره، نقش بسزايى دارد:


الف - برقرارى رابطه حسنه بين فرد و مشاور

 مشاور، با ايجاد رابطه حسنه، اضطراب اوليه و ترس مراجعه كننده را كاهش ‍ مى دهد و اعتماد او را نسبت به خود جلب مى كند تا او با احساس امنيت و اعتماد، مشكلش را مطرح سازد.

مشاور، مبتنى بر رابطه ياورانه است. اين رابطه به چند صورت متصور است :(۱۵۹)

۱ - رابطه معلوم : يعنى رابطه اى كه به آسانى، اطلاعات و نظريات و احساسها بين مراجعه كننده و مشاور رد و بدل مى شود و در آن گفتار و حركات مراجعه كننده براى خود او و مشاور معلوم است.

۲ - رابطه مبهم : كه در آن، گرچه مراجعه كننده از نظريات، احساسها و علل حركات و گفتار خود، آگاهى ندارد، ولى براى مشاور، ابهامى ندارد.

۳ - رابطه ناشناخته : كه در آن احساسها، عقايد و... نه براى خود مراجعه كننده روشن است و نه مشاور توانسته آنها را كاملا بشناسد.

۴ - رابطه پنهان : كه در آن گفتار و حركات مراجعه كننده گرچه براى خود او روشن و معلوم است، ولى از مشاور مخفى نگهداشته شده و وى از آن آگاهى ندارد.

در نخستين جلسه مشاوره، معمولا رابطه پنهان وجود دارد و مشاور بايد سعى كند اعتماد متقابل ايجاد گردد و از رابطه پنهان كاسته شود. هرچه رابطه ياورانه حسنه تر باشد مى تواند فرد را از ممانعتها و مقاومتهاى درونى آزاد كند و از سه رابطه منفى بكاهد و رابطه معلوم را افزايش دهد و اعتماد بين مراجعه كننده و مشاور را باعث گردد.

براى ايجاد رابطه حسنه و اعتماد بايد به نكات زير توجه شود:

يك - مشاور با رفتار دوستانه خود، زمينه اى فراهم كند كه فرد، احساس ‍ نمايد مشاور او را دوست دارد و برايش ارزش قايل است، علىعليه‌السلام مى فرمايد:حسن الصحبة يزيد فى محبة القلوب  (۱۶۰) ؛ يعنى : «نيكويى رفتار، محبت قلبى مردم را نسبت به تو زياد مى كند».

همچنين مشاور به هنگام ورود، به وى سلام كند. (سلام آن قدر اهميت دارد كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرموده است :خمس لست بتار كهن حتى الممات... وتسليمى على الصبيان... (۱۶۱) يعنى : «پنج چيز است كه تا هنگام مردن من آنها را ترك نمى كنم... (يكى از آنها) سلام دادن به بچه هاست.») و احترامش گذارد و با او دست دهد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود:تصافحوا فانه يذهب بالغل (۱۶۲) ، يعنى : «با يكديگر مصافحه كنيد؛ زيرا كينه را از دلهاى شما مى برد». و حالش را بپرسد و ابراز محبت نمايد و با وى همدلى كند و اين همدلى را اظهار كند، با چهره بشاش ‍ با او حرف بزند و نگاههاى محترمانه و ارزشمندانه به او داشته باشد و از حركات بى مورد بپرهيزد و او را بدون قيد و شرط بپذيرد و آمادگى خود را براى كمك به او اعلام كند.

دو - مشاور در رابطه مشاوره اى خود از ارائه نقشهاى تصنعى كه جزء شخصيت او نيست، بپرهيزد؛ زيرا خواه ناخواه مراجعه كننده اين نقشهاى تصنعى را كشف مى كند و اطمينان نسبت به مشاور را از دست مى دهد. در حقيقت بايد از پاكى باطن برخوردار باشد و عمل و رفتار و نقش خود را با آن منطبق سازد. علىعليه‌السلام فرمود:زين الايمان طهارة السرائر وحسن العمل فى الظاهر (۱۶۳) زيبايى ايمان در پاكى باطنها و (منطبق با آن) عمل نيكو در ظاهر است.

سه - مشاور به انتظارات مراجعه كننده از خودش توجه داشته باشد و در برآوردن آنها تلاش نمايد و از تداخل مشغوليات، در جريان مشاوره بپرهيزد؛ زيرا مشاور، داراى احساسات، روشها، عادات و احيانا مشكلاتى است كه روى مشاوره اثر مى گذارد. بديهى است كه مشاور، بايد سعى كند تا تداخل مشغوليات خود را در جريان مشاوره به حداقل برساند و صرفا ذهنش را در راستاى انتظارات مراجعه كننده متمركز سازد.

معمولا انتظارات مراجعه كننده از مشاور، امورى از اين قبيل هستند:

الف - اضطراب نداشته باشد.

ب - صادق و با خلوص نيت باشد.

ج - نيازهاى مراجعه كننده را بشناسد.

د - از انگيزه هاى مراجعه كننده آگاه شود.

ه - احساس مراجعه كننده را دريابد.

و - قادر به ايجاد رابطه تواءم با اعتماد و احترام به مراجعه كننده باشد.

ز - خودانگيز و خلاق باشد.

در برابر، مراجعه كننده هم بايد در برآوردن انتظارات مشاور از وى تلاش ‍ كند تا رابطه حسنه دو طرفه برقرار شود. مشاور انتظار دارد كه مراجعه كننده، به دور از نفاق و پرده پوشى، مسايل مورد نياز را بگويد و براى خودآگاهى با همه توانش تلاش كند و به بهداشت روانى خود توجه داشته باشد و در حل مشكل خود كوشش نمايد و امورى از اين قبيل.(۱۶۴)

چهار - مكانى براى مشاوره انتخاب شود كه حتى المقدور محيطى آرام و راحت باشد تا فرد بتواند با فراغت خاطر و بدون ترس و اضطراب، مسايلش را مطرح سازد.

پنج - به وى اجازه داده شود جلسه را هر طور كه او مى خواهد آغاز كند.

شش - نقش حضور و سخن گفتن او در مشاوره برايش توضيح داده شود.

هفت - به احساسات، ارزشها و عواطف وى توجه كافى شود و در مشاوره بيش از حد، بر جنبه هاى عقلانى و منطقى، تكيه نشود.

هشت - از او تعريف و تمجيد به عمل آيد؛ مثلا به او بگويند تو فرد توانايى هستى، خوب فكر مى كنى، كارت مورد قبول است (البته توجه شود كه برخلاف واقع تعريف نشود) و خودت مشكل را حل خواهى كرد، من پيش ‍ بينى مى كنم كه به نتايج خوبى برسى، دوستان خوبى پيدا مى كنى، نمرات بهترى خواهى گرفت و...

نه - آشنا ساختن شخص به اينكه اين مشكل منحصر به او نيست، ديگران هم نظير اين مشكل را دارند، بنابراين، جاى نگرانى نيست.


ب - محرمانه ماندن مذاكرات

 بايد به شخص، اطمينان داده شود كه مذاكرات جلسات مشاوره محرمانه مى ماند و به هيچ وجه بدون اجازه او افشا نخواهد شد.


ج - سازماندهى مشاوره

 خط مشى و چگونگى اجراى مشاوره يا روشى براى آغاز و ادامه و پايان مشاوره - كه «سازماندهى مشاوره» ناميده مى شود - تعيين گردد.

سازماندهى چارچوب مشاوره است كه فرد را يارى مى دهد تا احساس ‍ سردرگمى، بى هدفى، ابهام و بلا تكليفى نكند و از مشاوره نتيجه سودمندى بگيرد.

در سازماندهى بايد مشخص شود كه فرد به منظور چه هدفى از اهداف، نظير تغيير عادات نامناسب، بهبود روابط خود با ديگران، حل مشكل اشتغال، حل ناراحتيهاى خانوادگى و امورى از اين قبيل، به مشاور مراجعه كرده است.

همچنين درباره نقشهاى هريك از مشاور و مراجعه كننده در مشاوره و اينكه چه انتظارى از هريك از آن دو هست، بايد گفتگو شود.

تعيين زمان براى هر جلسه مشاوره نيز ضرورت دارد و بايد توجه داشت كه كودك و نوجوان و بزرگسال در چه مرحله اى از رشد و توان براى تمركز حواس است و مشاوره تا چه مدت زمان برايش مفيد است ؛ مثلا بايد هر جلسه مشاوره براى كودكان دبستان بيش از ۲۵ دقيقه و براى نوجوانان ۳۵ دقيقه و براى بزرگسالان ۴۵ تا ۶۰ دقيقه، بيشتر طول نكشد.

تعيين زمان باعث مى شود كه وقت مشاور، بين همه مراجعه كنندگان تقسيم شود و همگى بتوانند از مشاور استفاده كنند. و نيز با تعيين زمان از پراكنده گويى جلوگيرى مى شود و نيرو و دقت مشاور و شخص مقابل تلف نمى گردد. همچنين در تعيين زمان، با توجه به نوع مشكل فرد، تعداد جلسات مشاوره به صورت تقريبى مشخص مى شود.

انجام اين نوع امور و نظاير آن در اولين جلسه مشاوره، سازماندهى مشاوره است.


د - احتياط در شروع مشاوره

 مشاور در آغاز مشاوره، بايد با احتياط بيشترى عمل كند و به رد عقايد و افكار طرف بپردازد. و در جايگزين كردن عقايد و افكار صحيح به جاى آنها تعجيل نكند. و او را تحت فشار قرار ندهد؛ زيرا تعجيل و تحميل، برقرارى رابطه حسنه را مشكل مى سازد و چه بسا شخص را ناراحت و نگران كرده، او را به ترك مشاوره يا سكوت، بكشاند.


ه - پديدار ساختن شخصيت مراجعه كننده

 سعى شود شخصيت مراجعه كننده به خوبى پديدار شود.

شخصيت انسان به طور شگفت انگيزى پيچيده است. و مى توان گفت شخصيت مراجعه كنندگان همانند غالب انسانها، كاملا قابل درك و توصيف نيست، بويژه در شروع آشنايى كه قسمتهايى از آن شخصيت ديده مى شود؛ مانند بخشهايى از توده هاى يخ كه بالاى سطح آب قرار دارد، قابل مشاهده است ولى بخشهاى ديگرى از آن كه در زير آب است ديده نمى شود مگر آنكه با غلتيدن اين توده هاى يخ و چرخش آنها قسمتهاى ديگر، قابل رؤ يت گردد. در جلسه مشاوره، بيشتر بخشهاى شخصيت مراجعه كننده، پنهان است و گاه براى خود مراجعه كننده نيز مخفى است، مشاور بايد شخصيت مراجعه كننده را به چرخش درآورد تا تمام ابعادش ‍ پديدار گردد تا هم خود مراجعه كننده به خودشناسى برسد و هم مشاور بداند چگونه و از چه راههايى به حل مسايل و مشكلات او مى توان رسيد.


و - تاءثير متقابل مشاور و مراجعه كننده

 مشاور و مراجعه كننده هر كدام داراى نيازها، نظام ارزشى ويژه، مفهوم خاصى از خويشتن، جهان بينى و انسان شناسى مخصوصى هستند كه در رابطه مثبت و منفى مشاوره اثر مى گذارند. اگر مشاور و مراجعه كننده در اين خصوصيات با هم توافق داشته باشند و يا به توافق برسند، رابطه مثبت برقرار مى شود و اگر با همديگر، در اين خصوصيات تصادم داشته باشند، اين رابطه ضعيف خواهد بود.(۱۶۵) بر اين اساس، مشاور بايد سعى كند كه با توجه به اصول عقلى و ارزشهاى دينى، اين توافق ايجاد شود. توانايى مشاور در فهم ويژگيهاى مراجعه كننده و سازگار كردن آنها با اصول ارزشى قابل قبول، به ايجاد رابطه حسنه و اعتماد بين مشاور و مراجعه كننده نيز، كمك مى كند.


ز - نكات قابل توجه در شناخت شخصيت مراجعه كننده

 در جريان مشاوره، بويژه در مرحله آغاز، براى اينكه مشاور به كل شخصيت سازمان يافته مراجعه كننده كه حاصل هماهنگى و وحدت افكار، احساسات، گفتار و رفتار اوست، پى ببرد، توجه به امور زير مطلوب است :

۱ - براى اينكه مراجعه كننده تجربيات خويش را جزئى از خود احساس ‍ كند، از وى خواسته شود تا ضمير اول شخص را در جملات خود به كار ببرد و از به كار بردن ضماير غايب، اجتناب نمايد.

۲ - به منظور كشف انديشه شخصى مراجعه كننده، وى تشويق شود كه در مسايل اظهار نظر كند و فكر و انديشه خاص خود را بيان كند و نظر خود را نسبت به ديگران و رابطه با آنها ابراز نمايد.

۳ - براى اينكه مراجعه كننده بدون ابهام، خود را نشان دهد، از وى خواسته شود از جملات خبرى و نه جملات سؤ الى، استفاده كند و اتفاقات و كارها را آن طور كه واقعيت يافته، نقل نمايد.

۴ - براى اينكه مراجعه كننده در توجيه كارها به دليل تراشى روى نياورد، از وى خواسته شود از چگونگى رفتار سخن بگويد و به چرايى رفتارش ‍ نپردازد.


۲ - مرحله ادامه

 در اين مرحله علاوه بر روشهاى مرحله آغاز به رعايت روشهاى زير توصيه مى شود:


الف - توجه دقيق به صحبتهاى مراجعه كننده

 مشاور بايد به طور كامل و دقيق به گفته هاى فرد گوش دهد و در ضمن سخن گفتن وى سكوت اختيار نمايد و با چيزى بازى نكند و عوامل مزاحم ديگر را نيز از بين ببرد. درست و دقيق گوش ندادن باعث تضييع حق از مراجعه كننده است و به همين دليل جايز نيست. در حديثى از امام صادقعليه‌السلام نقل شده است كه...سوء الاستماع منه خيانة ؛(۱۶۶) بد گوش ‍ كردن به گفتار طرف مقابل، خيانت محسوب مى شود».


ب - پرسش به منظور كسب اطلاعات عميق تر

 پرسش از شخص بايد به منظور كسب اطلاعات عميق تر و موثق درباره او و موقعيت و متناسب با سن و توانايى و مشكل وى انجام شود تا بر اساس آن به امور لازم هدايت گردد.

پرسشهاى زير نمونه اى از پرسشهاى هدايت كننده است :

۱ - آيا از نظر سلامت جسمى، مشكلى دارى، آنها چيست ؟

۲ - چه چيزهايى شما را بيشتر در زندگيتان نگران و ناراحت مى كند؟

۳ - خوش ترين لحظات زندگى شما چه مواقع است ؟

۴ - هدفهاى شما در زندگى چيست ؟

۵ - سه تا از مهمترين آرزوهاى خود را به ترتيب اهميت نام ببر.

۶ - از مدرسه چه احساسى دارى ؟

۷ - كداميك از دروس مدرسه را دوست ندارى ؟

۸ - مشكل شما چگونه به وجود آمد؟

۹ - در اين مورد چه احساسى دارى ؟

۱۰ - بزرگترين مانع در كارت چيست ؟

۱۱ - بهترين دوست شما كيست، روابط شما با او در چه حد است ؟

۱۲ - درباره خانواده ات چه مى توانى مطرح كنى ؟

۱۳ - اگر بخواهيد در منزلتان چيزى تغيير كند، آن چيست ؟

۱۴ - از هفته گذشته تاكنون چه افكار جديدى در شما پديد آمده است ؟


ج - استفاده از روش تست

 براى فراهم آوردن اطلاعات لازم در زمينه صفات و خصوصيات شخصى، پندار، تعيين ميزان پيشرفت تحصيلى و كمك براى تصميم گيرى در مسايل زندگى و شغلى دانش آموزان، مى توان از روش تست و پرسشنامه نيز استفاده كرد.(۱۶۷) البته تست در صورتى مناسب است كه نگرانى و ترس را در دانش آموز، ايجاد ننمايد و او را به مشاور، وابسته نسازد.


د - پى بردن به علل سكوت و مقاومت مراجعه كننده

 اقدام مناسب در برابر سكوت و مقاومت مراجعه كننده با توجه به علل آن و چگونگى برخورد صحيح با آن.

سكوت از نظر مشاوره و روان درمانى، داراى اهميت خاصى است و به همان اندازه گفتار كلامى با معناست و مى تواند بيانگر مسايل بسيارى از قبيل ترس، خشم، بى حوصلگى، احترام، نگرانى، اندوه يا نفرت باشد. مشاور بايد سعى خود را به كار گيرد تا به معناى احتمالى سكوت پى ببرد. سكوت مراجعه كننده علل متعددى دارد؛ از جمله :

۱ - سكوت در لحظات اوليه ممكن است به خاطر نبودن ايجاد رابطه حسنه مشاوره اى بين فرد و مشاور باشد.

۲ - سكوت در مراحل آخر مشاوره ممكن است به خاطر اين باشد كه مراجعه كننده چيزى ديگر براى گفتن ندارد.

۳ - ممكن است سكوت به خاطر اين باشد كه وى از نتايج و چگونگى ادامه مشاوره رضايت نداشته است.

۴ - ممكن است سكوت به خاطر اين باشد كه براى فرد احساس بسيار ناراحت كننده اى (مثل مرگ مادر و...) پيدا شده كه در اين صورت بايد با او همدردى كرد و در شكستن سكوت عجله نكرد.

۵ - گاهى سكوت شخص بدين سبب است كه مشاور نقش فعال ترى در مشاوره داشته باشد و به سخنان خود ادامه دهد.

۶ - و گاهى سكوت به سبب خستگى زياد است كه نياز به استراحت دارد.

۷ - و گاهى بدين علت است كه درباره موضوع طرح شده به تفكر و تاءمل فرو رود.

براى شكستن سكوت، نبايد عجله كرد و حتى الامكان به صورت دعوت غير مستقيم، مثل تكان دادن چشم، سر و دست اشاره به شروع صحبت كند يا بگويد: بلى، ديگر چه ؟، ادامه آن چيست ؟ و يا مشاور به خلاصه كردن و دوباره گويى سخنان او بپردازد و بعد از او بخواهد تا بقيه موضوع را بيان كند.

گاهى فرد در برابر مشاور به صورتهاى مختلف مقاومت مى كند، از جمله به شكل :

يك - بى ميلى به مشاوره.

دو - نپذيرفتن گفته يا پيشنهاد مشاور به عبارتهايى نظير من نمى توانم انجام دهم، وسايل كافى ندارم، اين راه را قبلا هم رفته ام و نتيجه نگرفته ام، اين عقيده را دوست ندارم، فكر خوبى است ولى عملى نيست، اين اصل هم مؤ ثر نخواهد افتاد.

سه - حضور نيافتن به موقع براى مشاوره.

چهار - سعى در پوشاندن عواطف و احساسات خود.

پنج - سكوت طولانى.

شش - اظهار بى اعتقادى به روان شناسى و...

هفت - سعى بر پايان دادن هرچه زودتر جلسه مشاوره.

هشت - پرداختن به موضوعات پراكنده و غير مناسب با موضوع مشاوره.

نه - نامناسب دانستن محيط مشاوره (در حالى كه مناسب است).

ده - اظهار ترس از حل نشدن مشكل.

براى از بين بردن مقاومت بايد اولا: عوامل بيرونى (مثل محيط نامناسب، پاسخ درست نشنيدن از مشاور و...) و عوامل درونى (مثل ترس از حل نشدن مشكل و بدتر شدن شرايط، خستگى، بيمارى و...) را كه موجب مقاومت شده شناسايى و از ميان برداشت.

ثانيا: آنچه در برقرارى روابط حسنه مشاوره اى گفته شد به كار گرفته شود.

ثالثا: به طور موقت گفتگو را از حالت مشاوره اى خارج و درباره مطالب روزمره، بحث را ادامه دهند.

رابعا: در صورت ناموفق بودن مشاوره، بايد براى از بين بردن مقاومت فرد، مشاوره را خاتمه و او را به مشاور ديگر ارجاع داد.


ه - بازى درمانى در مشاوره با كودك و نوجوان

 مشاور بايد از خصوصيات روانى و توانمنديهاى جسمى و ميزان علاقه كودك و نوجوان به بازيهاى مختلف آگاه باشد. در بكار گرفتن روش بازى درمانى، درك نيازها، احساسها، عواطف و دنياى خيال كودك و ويژگيهاى سنى مراجعه كننده ضرورت دارد. استفاده از اين روش آن هنگام قرين موفقيت خواهد بود كه مشاور داراى ذهنى محدود نباشد و بتواند پرواز كودك را به دنياى خيال، در سطحى ماوراى معنايى كه بزرگسالان از آن دارند، تصور نمايد و وى را از فشارهاى اجتماى (خانواده، مدرسه و...) محفوظ نگهدارد و با او ارتباط صميمى برقرار كند و با احساسها و عواطفى كه نسبت به اسباب بازيها يا همبازيها، از وى آشكار مى شود، احساس ‍ همدردى، همبستگى و موافقت نمايد؛ زيرا دنياى كودك متغير، ظريف، پرتحرك و فعال، احساسى و عاطفى است.

مشاور موفق آن است كه بتواند بفهمد روش برخورد كودك با بازى، انتخاب او و اهميتى كه بدان مى دهد، همه مشخص كننده نگرش او و رابطه اش با محيط و اطرافيانش و ويژگيهاى روانى و رفتارى اوست. و به طور كلى درك كند كه رفتارها و گفتارها از چه نوع كاستيها، ناراحتيها و اختلالات روانى حكايت دارند؛ مثلا بفهمد كودكى كه عروسك و اسبابازيهاى ديگرش را مى زند و يا مى شكند، انتقامجو است، كودكى كه كمتر خود را درگير بازى مى كند و گوشه گير است ؛ شكست خورده است و كودكى كه از بازى با همسنهاى خود طفره مى رود، توانايى تطابق صحيح با محيط و همبازيها را ندارد. و چه بسا ترس دارد از اينكه نقش خود را خوب در بازى ايفا كند و به خود اعتماد ندارد، چنين كودكى آمادگى بدگمانى را به خود و ديگران دارد.

مشاور بايد با توجه به تفاوتهاى سنى كودكان و نوجوانان و گرايش آنان و نوع مشكل مراجعه كننده، زمينه بازيهاى متنوع انفرادى و گروهى و استفاده از اسباب بازيهاى مختلف و همبازيهاى متناسب را فراهم سازد.

وسايلى كه براى بازى انتخاب مى شود بايد كودك را در آموختن هماهنگى چشم و دست، درك تناسب شكلها و رنگها، كنترل و تقويت عضلات، تقويت فكر، پرورش روحيه و توانايى تصور، انضباط فكرى و تلاش عملى و امورى از اين قبيل يارى رساند تا كودك بتواند چيزهايى را كشف كند و سازندگى و خلاقيت در او ايجاد گردد.

معمولا اگر مشكل كودك و نوجوان از نوع مشكلات عاطفى باشد، بازى درمانى انفرادى و اگر مشكل از نوع ناسازگاريهاى اجتماعى باشد، بازى درمانى گروهى، مؤ ثرتر است.

هدايت كردن بازى توسط مشاور نيز، از اهميت برخوردار است. مشاور براى ايفاى اين نقش بايد خود نقشى را در بازى به عهده گيرد و فكر و نقشه بازيكنان و خواسته هاى آنان را درك كند تا بتواند مانند يكى از آنان، نظر مشورتى خود را مطرح سازد و بدينوسيله چيز جالبى را به بازى اضافه كند و يا جهت تازه اى به آن بدهد. البته چه بسا كه همين فرد، مشكل دار و يا عضوى جسور و خودخواه باشد و انعطاف نپذيرد و حتى اعضاى ديگر خط دهى او را بپذيرند و با ميل و رغبت از او حرف شنوى داشته باشند. و مشاور در تغيير و يا جهت دادن به بازى با دشوارى رو به رو شود. مهارت و هنر مشاور در اين موارد اين است كه افراد را سازماندهى كند و با ظرافت خاصى از بروز اختلاف جلوگيرى نمايد. و در صورت بروز نزاع و كشمكش ‍ بر سر تقسيم نقشها، تغيير بازى، افزودن نقشهاى جديد و... هوشيارانه به حل و فصل سريع بپردازد و پرخاشگريها و ستيزه جوييها را تعديل كند و با جهت دادن به فعاليتها زمينه هاى انحرافى را اصلاح و يا كاهش دهد. و از ناكامى فرد مشكل دار ممانعت نمايد و سعى كند در مواقعى اين فرد طعم موفقيت را بچشد.

كودك و نوجوان در بازى انفرادى و گروهى، عقايد، احساسات، نيازها، علايق، مشكلات، نگرانيها، ترسها، ناسازگاريها و سازگاريها و عواطف خويش را ابراز مى كند و مشاور با ايجاد رابطه حسنه با او، وى را كمك مى نمايد تا مشكلاتش بيان شود و راه حلى برايش پيدا كند.

مشاور، در ضمن بازى بايد به احساسات كودك يا نوجوان توجه كند و وى را به كار و فعاليت تشويق نمايد و از سرزنش او، بويژه در برابر ديگران، بپرهيزد. و به تدريج به وى بفهماند كه اگر بخوهد در بازى يك فرد قابل قبول به حساب آيد، بايد درستكار، حق طلب، مسلط به خود و با انصاف باشد. و نيز به وى اطمينان دهد كه بازى او معنادار و معتبر است و جايى براى عصبانيت و خشم و عمل تهاجمى يا تلافى جويانه نسبت به ديگران نيست. و بدين صورت، زمينه را فراهم سازد تا وى با ديگر اعضا رابطه دوستانه برقرار نمايد، احساس مسؤ وليت كند، به ارزيابى منصفانه رفتارش ‍ و همبازيهايش بپردازد و روحيه سازگارى پيدا كند و براى بازى دسته جمعى با هدفى واحد كوشش نمايد و با آنها متحد عمل كند.

با اعمال روش بازى درمانى، تمايل به بازى و سرگرمى در كودك و نوجوان ارضا مى شود، انرژى مازادش تخليه مى شود و از عوارض تراكم انرژى جلوگيرى شده، باعث آرامش و اعاده قواى ذهنى تضعيف شده مى گردد و وى را براى رشد نيروهاى خام و آماده سازى آنان براى استفاده در زندگى، قادر مى سازد. احساسات و مسايل، ابراز مى گردد و فرد، به خودشناسى مى رسد. كودك با واقعيتها وفق مى يابد و مفاهيم اجتماعى و اخلاقى را در خود رشد مى دهد و نقشهاى مختلف بزرگسالان، مقررات اجتماعى و معيارهايى را كه رفتار وى را تنظيم كند، مى آموزد. و در يك تجربه يادگيرى كاملا اجتماعى و پيچيده درگير مى شود و بر اضطرابها و ناراحتيهايش غلبه مى نمايد و تسلط خود را بر موقعيتها افزايش مى دهد و اعتماد به نفس ‍ بيشترى پيدا مى كند. بازى حتى عاملى در پرورش ذهنى كودك و نوجوان به شمار مى آيد. آنچه را آموخته، ضمن بازى تكرار مى كند و در هنگام تكرار درباره آنها مى انديشد و معناى بسيارى از اين پديده ها برايش قابل فهم تر مى گردد. فعاليت فكرى كودك و نوجوان ضمن بازى، همواره با تصور، همراه است ؛ مثلا وقتى نقشى براى خود انتخاب مى نمايد، در ذهن خود، رفتار، حركات و گفتار خويش را تصور مى كند و در تجسس ابزار و وسايلى براى اجراى نقش نيز مى انديشد و بدينوسيله به افزايش هوش او مى انجامد.


و - انعكاس محتوا

 مشاور، به انعكاس محتواى(۱۶۸) كلام مراجعه كننده بپردازد؛ به اين صورت كه به حرفهاى مراجعه كننده خوب گوش دهد و چكيده و مسايل مهم آن را با عبارتهاى خودش (و نه به عبارتهاى مراجعه كننده) و به شكلى ديگر به او بازگو نمايد. با انجام اين كار، مراجعه كننده احساس مى كند كه حرفهايش ‍ شنيده شده و مورد توجه مشاور قرار گرفته و توسط وى درك شده است (و اين كار به مراجعه كننده كمك مى كند تا در كاوش خويش به پيش برود) و همچنين خود مراجعه كننده از گفته خود آگاهى بيشترى پيدا مى نمايد و حقيقتا اهميت آنچه را گفته، درك مى كند، علاوه بر اينكه مشاور هم اطمينان پيدا مى كند كه منظور مراجعه كننده را درست فهميده است.


ز - انعكاس احساسات و زبان مشابه

 انعكاس احساسات(۱۶۹) نيز از مهمترين مهارتهاى مشاوره است ؛ زيرا مشاوره همراهى كردن با مراجعه كننده است كه در حال شناسايى خويش ‍ مى باشد. اين همراهى به اين است كه مشاور، خود را جاى مراجعه كننده بگذارد و (به تعبير استعارى) با كنشهاى او راه برود(۱۷۰) و اين در صورتى است كه آنچه را كه مراجعه كننده احساس مى كند بفهمد و براى او منعكس ‍ سازد.

اين مهارت در عين شباهت با انعكاس محتوا، با آن متفاوت است، هردو بازگرداندن اطلاعات به دست آمده از مراجعه كننده به خود اوست، ولى انعكاس محتوا با اطلاعات و افكارى سر و كار دارد كه مراجعه كننده، خود گفته است، در حالى كه انعكاس احساسات با هيجانها و احساسهاى مراجعه كننده سرو كار دارد و به رفتارهايى از قبيل : سريع حرف زدن، سرخ شدن چهره، لكنت زبان، آه كشيدن، اصرار بر يك مطلب ؛ توجه مى شود و مشاور، درك خود را از اين گونه احساسها و چگونگى رفتار و گفتار مراجعه كننده، بازگو مى كند.

انعكاس احساسات بايد به گونه اى باشد كه ارزشهاى خود مشاور به صورت موافقت يا مخالفت در آن نباشد، بلكه بايد با همان اهميتى كه فرد اظهار داشته و با همان لحن و نحوه گفتار، منعكس شود تا فرد، حالات و عواطف خود را بدون كم و زياد در آيينه انعكاس ببيند.

با انعكاس، او به خوبى مى فهمد كه مورد درك و پذيرش مشاور قرار گرفته است. و واقعيتى را مشاهده مى نمايد كه او را به تفكر و انديشه بيشتر، تشويق مى كند، حالت دفاعى او كاسته مى شود و مى تواند به ارزشيابى اعمال و رفتارش، اقدام نمايد. او مى فهمد كه خود احساس و عمل او از عوامل ايجاد كننده مشكل به حساب مى آيند. بنابراين، با شناخت اين امور، خود به راه حل مناسب دست مى يابد.

مشاور، به منظور پيوند با مراجعه كننده و ايجاد احساس نزديكى مراجعه كننده با وى، مى تواند در انعكاس روش، استفاده از زبان مشابه را به كارگيرد.

مردم به شيوه هاى گوناگون فكر مى كنند و تجربه به دست مى آورند و از دنياى اطرافشان آگاه مى شوند و افكار و احساسات خود را به آگاهى ديگران مى رسانند. اين شيوه ها عبارتند از شيوه ديدارى، شيوه شنيدارى و شيوه احساسى.

اكثر مردم در اظهار افكار خود، غالبا از يكى از اين شيوه ها استفاده مى كنند. البته برخى به هر سه شيوه تسلط دارند و به راحتى قادرند با هريك از آنها فكر كنند.

مشاور، با توجه به جملات و كلماتى كه مراجعه كننده مى گويد، مى تواند نوع زبان مورد استفاده او را تشخيص دهد و همتا سازى نمايد و هماهنگ با او كلماتى را به كار ببرد كه براى او با معناتر باشد؛ مثلا مراجعه كننده مى گويد: متوجه شدم كه از جلو من چيزهايى گذشتند، آنها زيبا بودند و... (زبان ديدارى).

مشاور، هماهنگ با او مى گويد: چشم انداز خوبى را در پيش رو ديديد.

و يا مراجعه كننده مى گويد: من به حرف مادرم در مورد آنچه درباره زنم مى گفت، گوش مى دادم، اما اخيرا متوجه شدم برخى از آنها نادرست بوده است (زبان شنيدارى).

مشاور مى گويد: به نظر مى رسد شما در مورد صحت گفته هاى مادرتان شك داريد.

و يا مراجعه كننده مى گويد: از محبت او بسيار خوشحال شدم و احساس ‍ خوبى نسبت به او پيدا كردم (زبان احساسى).

مشاور مى گويد: احساس شما نسبت به او تغيير كرده است و حالا احساس ‍ خوبى داريد.


ح - خوددارى از قضاوت عجولانه

 مشاور بايد از قضاوت عجولانه بپرهيزد و بعد از تشخيص علل مشكل، مشورت كننده را آگاه سازد. ذكر علل نبايد به صورت جزمى و قطعى باشد، بلكه به صورت سؤ ال يا با جمله «احتمالا چنين باشد»، مطرح گردد.


ط - طبقه بندى احساسات

 مشاور بعد از شناخت احساسات شخص، آنها را طبقه بندى كند كه داراى چه نوع احساساتى است ؛ مثلا آيا داراى احساسات مفيد از قبيل شادى، امنيت، عشق، خوشبينى و... است، يا داراى احساسات منفى از قبيل احساس گناه، ترس، رنجش، افسردگى، عداوت و... است ؟ و يا احساسات دوگانه دارد؛ در يك لحظه عشق و نفرت، شادى و غم و امنيت و دلهره را با هم دارد.


ى - ارزشيابى موضوعات از نظر اخلاقى

 هر موضوعى كه مورد بحث قرار مى گيرد به طور جداگانه از نظر اخلاقى ارزشيابى شود تا شخص، با بصيرت به طرح نقشه اى براى زندگى آينده خود نايل آيد.


ك - خلاصه گيرى محتوا

 مشاور، در مقاطع مناسب از جلسه مشاوره از گفتار و مراحل گذشته مشاوره، خلاصه گيرى و نتيجه گيرى به عمل آورد تا از گفته ها در مراحل بعدى به نحو احسن بهره بردارى شود.

از مهارتهاى لازم در مشاوره و راهنمايى، خلاصه كردن مطالب گفته شده مراجعه كننده است كه در بردارنده نكات اساسى و مهمى است كه در مورد آنها صحبت شده است.

هدف از خلاصه كردن، اين است كه مراجعه كننده از آنچه بيان كرده است ؛ تصويرى واضح در قالبى سازمان يافته، به دست آورد و با تصوير روشن از موقعيت خود به بازبينى مسير طى شده بپردازد و موارد اشتباه را اصلاح كند و نواقص را تكميل نمايد.

خلاصه كردن محتوا در موارد زير بكار مى رود:

۱ - هنگامى كه مشاور با يادآورى نكات مهم از جلسه قبل بخواهد شروع جلسه فعلى را تدارك ببيند.

۲ - وقتى كه مطالب ارائه شده به وسيله مراجعه كننده، مبهم و از شاخه به شاخه پريدن و اطاله كلام باشد.

۳ - آن هنگام كه مراجعه كننده تقريبا تمام مسايل مهم درباره يك موضوع را مطرح كرده باشد و مى خواهد موضوع جديدى را بيان كند.

۴ - وقتى كه برداشتن قدمهاى بعدى، مستلزم ارزيابى و توافق نسبت به مطالبى باشد كه تاكنون گفته شده است.

۵ - هنگامى كه مشاور بخواهد با جمع بندى مطالب گفته شده، جلسه مشاور را پايان دهد و يا به مراجعه كننده، تكليفى براى جلسه بعدى بدهد.(۱۷۱)


ل - استفاده از تجارب ديگران

 مشاور، تصويرى از زندگى مشكل دار خود يا فرد ديگر را به عنوان شخص ‍ ثالث ارائه دهد تا شخص از تجارب زندگى ديگران آگاهى پيدا كند و بهتر بينديشد و راه حل مناسب را در مورد مشكل خود بيابد.


م - روش برخورد با عقايد و افكار نامعقول

 از آنجا كه هركس حق دارد براى خود يك نظام فكرى و عقيدتى داشته باشد و باور داشتن يا باور نداشتن هرچيز را خود برگزيند؛ مراجعه كننده هم براى خود اين حق را قائل است كه داراى عقايد، افكار و باورهاى خاصى باشد. و انتظار ندارد كه مشاور با عقايد و باورهاى او، تند برخورد نمايد و به تخطئه افكار او بپردازد.

مشاور، با توجه به اينكه مى داند بسيارى از عوارض و نتايج روانى عاطفى، تابع افكار و سيستم عقيدتى شخص است و از باورها و عقايد غيرمنطقى وى منشاء مى گيرد؛ در صدد برمى آيد تا آگاهى مراجعه كننده را نسبت به آنچه اعتقاد دارد و يا آن را برگزيده است بالا ببرد و وى را متوجه سازد كه برخى از باورها و عقايد، بدون بصيرت و صرفا به تقليد از والدين و يا افراد ديگر به اشخاص منتقل مى شود. هر فردى بايد با استفاده بهينه از عقل خدادادى، سعى نمايد روى هر موضوعى كه باور پيدا كرده، بويژه موضوعات اعتقادى، فكر كند و صحت و سقم آن را بررسى نمايد و آنچه را عقل خود شخص، با بصيرت كامل آن را حق تشخيص مى دهد، بپذيرد و به آن، باور و اعتقاد پيدا كند.

فرد با استفاده غلط از عقل خود، افكار موهومى را مى پذيرد. عقايدى از قبيل اينكه، فقط كسى با ارزش است كه در همه جنبه هاى زندگى موفق باشد، همه وى را دوست داشته باشند و او را احترام بگذارند. و اگر عدم موفقيتى در جنبه اى از زندگى پيش آيد و يا كسى با او مخالفتى بنمايد و يا مورد احترام قرار نگيرد، خود شخص بى ارزش و بى اعتبار است و از شخصيت واقعى، تهى مى باشد.

و يا باور بر اينكه هر كار خلافى كه شخص انجام دهد، مستوجب سرزنش و تنبيه است و هيچ گاه ندامت، صفح و ناديده گرفتن، آن را شستشو نمى دهد و يا اعتقاد بر اينكه هر امرى كه بر طبق مراد شخص پيش نرود فاجعه است و يا اينكه سرنوشت ما با اتفاقات و حوادث رقم زده مى شود و ما خود توانايى تغيير يا كنترل آن را نداريم و... اين گونه باورها و عقايد غيرمنطقى، جايگزين عقايد و افكار صحيح و منطقى مى شوند و شخص را تحت تاءثير قرار مى دهند و باعث مى گردند فرد از واقعيت دور بماند و حوادث را با همان عقايد باطل و افكار غيرمعقول تفسير و تحليل كند. و چه بسا به هنگام اتفاق حادثه اى كوچك، آن را ناگوار و وحشتناك و چيزى كه نمى بايست اتفاق مى افتاد ارزيابى مى نمايد و به اين صورت، خشم، بى ارزشى، احساس گناه و اضطراب او را فرامى گيرد و با فكر غيرمنطقى مبنى بر اينكه خود و ديگران از مقابله با آن حادثه وحشتناك ناتوانند، احساسات نامناسبى مانند تنفر از خود، ياءس از ديگران پيدا مى كند و لذت زندگى را از دست مى دهد.

مشاور، به كشف افكار و عقايد غيرمنطقى مراجعه كننده مى پردازد و سعى مى كند به صورت منطقى، افكار غير معتبر و نادرست، تصحيح شود تا عوارض روانى عاطفى در فرد از بين برود.

مشاور، براى مواجهه با باورهاى نامعقول، اولا: مى كوشد تا با شيوه اى معقول و به دور از هرگونه پرخاشگرى و تهديد، همه ناهمخوانيهاى گفتارى و رفتارى مراجعه كننده و نادرستى افكار، عقايد، هدفها و رفتارهاى غلطش ‍ را مشخص نمايد و وى را با منطق شخصى خودش كه براى مورد قبول واقع شدن رفتارش در ذهن خويشتن به كار مى گيرد، رو به رو سازد و رفتارهايش ‍ را با انديشه هاى معقول خود او مقايسه نمايد.

ثانيا: با ذكر تفسيرها و تحليلهاى گوناگون از واقعيت و آنچه اتفاق افتاده است، به مراجعه كننده آموزش دهد كه افكارش را تفسيرى از واقعيت بداند و نه خود واقعيت، بنابراين، مى تواند درست نباشد.

ثالثا: براى اينكه بتواند تفسير غلط مراجعه كننده را تغيير دهد و يا ميزان باور وى را به آن كاهش دهد، لازم است كه مراجعه كننده اطلاعاتى را كسب كند و يا آزمايشى را انجام دهد؛ مثلا دانش آموزى كه از سؤ ال كردن در كلاس، ترس دارد و تصور مى كند كه به او خواهند خنديد و يا نخواهد توانست سؤ ال خود را در كلاس مطرح كند؛ مى تواند توجه كند به كسانى كه در كلاس، سؤ الهايى را مطرح مى كنند و با اينكه در بين اين سؤ الها، سؤ الهاى ساده اى هم پرسيده مى شود ولى هيچ كس عكس العمل نامناسبى نشان نمى دهد، افراد به او نمى خندند و مسخره اش نمى كنند. علاوه، مى تواند خود را آزمايش كند و يك سؤ ال بكند و بفهمد كه مى تواند موفق بشود.

بنابراين، با جمع آورى اطلاعات از ديگران و آزمايش عملى خود، آن تصور و فكر نامعقول از ذهنش مى رود. و در مورد بسيارى از افكار نامعقول كه فرد به صورت برچسبهايى حاكى از حقارت خود، بيان مى كند مانند اينكه مى گويد: ناتوانم، مى ترسم، احساس گناه مى كنم، تنبلم و...، مشاور مى تواند نادرستى اين نوع تفسير از خود را با اين روش از بين ببرد كه از وى بخواهد هريك از اين برچسبها را دقيقا تعريف كند و مصداقها را نشان دهد. نتيجه اى كه اغلب حاصل است اين است كه خود فرد مى فهمد كه بسيارى از اين برچسبها را به غلط در مورد خودش به كار مى برد و نامعقول بودن آنها برايش روشن مى شود و جاى خود را به تصور معقول از خودش، خواهد داد.

رابعا: مشاور، مراجعه كننده را با هدفها و انگيزه هاى خصوصى و شخصى و احساسهايش مواجه مى سازد و سعى مى كند تا آنچه در اين خصوص پنهان نگهداشته مى شود، آشكار گردد. پرده برداشتن از انگيزش نهانى مربوط به رفتار مراجعه كننده، يك موقعيت گرايشى - اجتنابى را ايجاب مى كند. يعنى هم او را به انگيزه هاى واقعى تر رهنمون مى سازد و هم سبب مى شود از انگيزه نادرستش فاصله بگيرد و به تدريج از آن دست بردارد. با اين شيوه نيازهاى كاذب مراجعه كننده، شناسايى مى شود و غيرواقعى بودن آنها براى او آشكار مى گردد.

خامسا: از طريق نقل گفتار و تاريخ بزرگان و با استفاده از شيوه ذهنى و عقلى، فرد را موعظه كند و او را اميدوار سازد و از نگرانى و ترس او نسبت به عواقب كارش بكاهد تا او با آرامش و اطمينان بينديشد و تصميم منطقى بگيرد و به كارهاى مناسب و لازم، اقدام نمايد.

سادسا: وى را با عقايد و بينشهاى نادرستش مواجه سازد و براى پى بردن او به آنها و روشن ساختن نظرات و عقايد غير معقولش، زمينه چينى نمايد و به وى آگاهى دهد كه علت اصلى ناراحتيهاى فعلى، عقايد شخصى خود اوست. و آشفتگى و اضطراب او به دليل عقايد موهومش مى باشد، بنابراين، بايد همكارى نمايد و افكارش را دوباره سازى كند و به صورت افكار منطقى و صحيح، درآورد.

مشاور، با مقايسه اى بين افكار نامعقول و معقول و مشخص كردن آثار آنها مى تواند مراجعه كننده را از عواقب عقايد نامعقولش آگاه سازد و به تغيير نظر خويش تشويق نمايد.

در زير، نمونه هايى از باورهاى معقول و نامعقول، با هم مقايسه مى شود:

باورهاى نامعقول

الف - من نمى بايست اشتباه مى كردم.

ب - مردم بايد طبق انتظارات من عمل كنند.

ج - هيچ كس نبايد كار خلاف و اشتباه انجام دهد.

د - شادكامى من به آن است كه ديگران نگرشى خوب نسبت به من داشته باشند.

ه - زندگى بايد هميشه عادلانه باشد.

و - من نبايد به هيچ وجه عصبانى شوم.

ز - ناراحتى من از قضاوت نادرست مردم نسبت به خودم است.

باورهاى معقول

الف - من سعى مى كنم اشتباه نكنم ولى ممكن است براى انسان اشتباه رخ دهد.

ب - هركس براى خود نظرى دارد و ممكن است مطابق با انتظارات من نتواند رفتار كند.

ج - از آنجا كه هيچ كس كامل نيست، معقول آن است كه بپذيرم ديگران هم ممكن است خلاف و يا اشتباه كنند.

د - گرچه سعى دارم ديگران نسبت به من نگرش خوبى داشته باشند ولى شادكامى من به خودم بستگى دارد.

ه - گاه مى شود كه زندگى عادلانه نيست گرچه زندگى عادلانه مطلوب و ايده آل است.

و - عصبانى شدن در بعضى اوقات نه تنها بد نيست بلكه خوب است.

ز - اين غيرقابل انكار است كه گاهى ديگران در مورد من و شما بد قضاوت مى كنند ولى با توجه به اينكه مى دانيم كارمان درست است، آن قضاوت را مهم نمى انگاريم.

از شيوه هاى برخورد با باورهاى نامعقول فرد، اين است كه مزايا و زيانهاى باورهايش با هم مقايسه شود؛ مثلا كسى كه باورش اين است كه همه بايد او را دوست داشته باشند و اگر نه بى ارزش خواهد بود، در مقايسه مزايا و زيانهاى اعتقادش، به تعديل خواهد رسيد. مزايا و زيانهاى باور فوق عبارتند از:

مزايا:

اين باور باعث مى‏شود كه:

۱- فرد رفتار خوبى با ديگران داشته باشد و ديگران هم نسبت به او نظر خوبى داشته باشند و بدين صورت، دوستان زيادى پيدا مى‏كند.

۲ - فرد سعى مى‏كند نسبت به ديگران محتاطانه عمل كند و با دقت در انجام كار!طور صحيح تلاش مى‏نمايد.

زيانها:

۱ - اين باور باعث مى‏شود شخص دائما سعى داشته باشد مطابق ميل ديگران عمل كند تا آنان را راضى نگه دارد.

۲ - به انجام كارهايى كه واقعا به آنها مايل نيست اقدام نمايد.

۳ - عدم ابراز عقيده در صورتى كه ديگرى ناراحت بشود، اثر ديگر اين باور است.

۴ - نسبت به انجام كارها ترديد و دلهره دارد، زيرا نمى‏تواند حدس بزند كه موجب ناراحتى ديگرى مى‏شود يا نه.

۵ - از كار با كسانى كه وى را دوست ندارند دورى مى‏گزيند.

۶ - بداخلاقى و رفتارهاى عصبى ديگران را ناشى از نوع برخورد خود تلقى مى‏كند.

۷ - به جاى مقابله با دشمنيهاى ديگران به تحقير خود مى‏پردازد و خود را بى ارزش مى‏داند.

۸ - پيوسته نگران است كه ديگران درباره من چگونه مى‏انديشند؟

۹ - قادر نيست آنچه را كه فكر مى‏كند درست نيست آن را بيان كند، زيرا احتمال مى‏دهد سبب خدشه در رابطه دوستانه‏اش با ديگران بشود.

۱۰ - در هنگام كار در پيش ديگران، اضطراب او را فرا مى‏گيرد، زيرا نمى‏داند مورد پسند ديگران قرا مى‏گيرد يا نه و در نتيجه از كار هم لذت نمى‏برد.


ن - روش عدم منع صريح

 مشاور، حتى الامكان، مراجعه كننده را به صورت صريح و بدون آگاهيها و تمهيدات لازم، از چيزى منع نكند؛ زيرا مراجعه كننده به مصداقالانسان حريص على ما منع ، هر قدر بيشتر او را از چيزى منع كنند، بيشتر مقاومت مى كند. منع مراجعه كننده از رفتار وسوسه آميزش، او را در همان رفتار وسوسه اش مقاوم تر مى سازد؛ زيرا چنين فردى به طور ناخوشايند، احساساتش برانگيخته شده و از نظر هيجانى درمانده است و در سردرگمى و اضطراب به سر مى برد و موانعى(۱۷۲) را مى بيند كه قادر به گرفتن تصميم يا اجراى اقدامى نيست و اميدى به تغيير موقعيت زندگى خويش ندارد. آگاهى دادن به مراجعه كننده براى كشف موانع تغيير موقعيت خود و كمك به او بر ايجاد اعتماد به نفس و تكيه بر تواناييهاى شخصى، وى را قادر مى سازد تا با موانع برخورد منطقى كند و بر تغيير رفتار وسوسه هاى غيرمعقول، اقدام نمايد.


س - اطلاع رسانى مفيد

 مشاور به دادن اطلاعات لازم و مفيد اقدام كند؛ مشروط بر آنكه اطلاعات، در يافتن راه حل و تصميم مناسب مورد نياز فرد باشد؛ مانند مشاوره تحصيلى و شغلى كه دادن اطلاعات، شخص را در انتخاب رشته تحصيلى و برگزيدن شغل مناسب و نظاير آن، يارى مى نمايد.


ع - تشويق به انديشيدن

 فرد به تفكر و انديشيدن تشويق شود و درباره اينكه در چه چيزى و چگونه بينديشد و چه شرايطى را در نظر بگيرد، راهنمايى گردد تا به رهبرى خود، راه حلهاى احتمالى را دريابد. علىعليه‌السلام مى فرمايد:الفكر فى غيرالحكمة هوس  (۱۷۳) ؛ «در غير حكمت، انديشيدن هوا و هوس ‍ است».

و نيز فرموده است :التفكر فى آلاء الله نعم العبادة (۱۷۴) ؛ «فكر در نعمتهاى خدا، خوب عبادتى است».

فرد با تفكر، به رشد فكرى و عقلى مى رسد. امام اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام در اين باره فرمود:الفكر يهدى الى الرشد (۱۷۵) ؛ «انديشيدن، فرد را به رشد فكرى و راه درست هدايت مى كند».

و نيز فرموده است :الفكر يفيد الحكمة ؛(۱۷۶) «انديشيدن درست، مفيد حكمت است».

فكر باعث مى شود فرد درباره امور، بصيرت يابد و عقلش او را به گونه اى تدبير كند كه رفتارهاى انحرافى و نابهنجار را كنار گذارد و به انجام رفتارهاى نيك كشانده شود.

اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايد:تفكرك يفيدك الاستبصار ويكسبك الاعتبار ؛(۱۷۷) «انديشيدن، تو را به بصيرت و درك صحيح مى كشاند و اعتبار و ارزش را براى تو به ارمغان مى آورد». همان طور كه حضرتش مى فرمايد:الفكر فى الخير يدعوا الى العمل به .(۱۷۸) «انديشيدن در كار خير، انسان را به انجام آن دعوت مى كند».

و همو نيز مى فرمايد:الفكر يوجب الاعتبار ويؤ من العثار (۱۷۹) ؛ «فكر موجب اعتبار انديشه و ايمنى از لغزشها و رفتارهاى نابهنجار مى گردد».


ف - اميدوار نمودن مراجعه كننده

 در ضمن بحث، مشاور، پيشرفت در مشاوره را نشان دهد تا شخص ‍ اميدوارتر گردد.


ص - يادداشت رؤ وس مطالب و خصوصيات

 در مشاوره، ضبط و يادداشت رؤ وس مطالب و خصوصيات فرد مراجعه كننده و تشكيل پرونده لازم است. البته يادداشت مطالب بهتر است بعد از هر جلسه مشاوره انجام شود تا به روحيه فرد و ادامه مشاوره، لطمه اى وارد نگردد.


غ - تعيين تكليف مناسب

 مشاور، براى فاصله زمانى تا جلسه آينده مشاوره، تكليف مناسب با موضوع را با توجه به توانايى فرد و نحوه انجام تكليف، به طور دقيق، تعيين مى نمايد.


۳ - مرحله پايان

 جلسه مشاوره هنگامى پايان مى يابد كه علل مشكل، كشف شده و فرد در رسيدن به اهداف مشاوره به موفقيتهايى نايل گرديده ؛ توانايى لازم را براى حل مشكل به دست آورده باشد.

در اين صورت، با اشاره به پايان وقت جلسه مشاوره و خلاصه گيرى و اعلام نتيجه و تشويق به عمل و تكليف محول شده، بدون طرح موضوع جديد و در صورت لزوم تعيين وقت براى جلسه آينده، مشاوره را به پايان مى رسانند. و از آنجا كه مشاور، در يك چهارچوب زمانى محدود، عمل مى كند و مى داند كه براى جلسه مشاوره، محدوديت زمانى وجود دارد، لازم است براى ختم جلسه تدارك ببيند، اين تدارك بايد حدود پانزده دقيقه قبل از پايان جلسه آغاز شود؛ مثلا به اين صورت كه مشاور بگويد: به نظر مى رسد كه بايد جلسه را در حدود پانزده دقيقه ديگر خاتمه دهيم، با اعلام پايان جلسه، به مراجعه كننده فرصتى داده مى شود تا به مسايل ناتمامى كه لازم است قبل از پايان جلسه تكميل شود، بپردازد و مشاور هم در اين فرصت مى تواند به خلاصه گيرى از آنچه مراجعه كننده در طول جلسه مشاوره گفته است، بپردازد.

همچنين ضرورت جلسه يا جلسات بعدى يا تاريخ آنها را بيان كند؛ مثل اينكه بگويد: هنوز مشكلاتى براى شما وجود دارد كه لازم است حل شود و احتمالا چندين جلسه ديگر ضرورت دارد. شما اگر مى توانيد در هفته بعد در همين ساعت نيز براى ادامه مشاوره تشريف بياوريد.

در جلسه پايانى بايد به مساءله وابستگى مشاور و مراجعه كننده توجه بشود؛ زيرا در جريان مشاوره مداوم، به آسانى و احيانا به طور اجتناب ناپذيرى وابستگى ايجاد مى شود، مراجعه كننده، مشاور را دوست صميمى خود دانسته است و چه بسا مشاوره برايش وابستگى ايجاد كرده است، بايد به تدريج اين وابستگى رفع شود و در شرايطى شايد لازم باشد به عنوان جلسه پيگيرى با فاصله هاى دور مانند دو ماه، سه ماه يكبار و... قرار ملاقات گذارده شود تا انديشه استقلالى، به تدريج در مراجعه كننده ايجاد گردد و از وابستگى رهانيده شود.

در جلسه پايانى، نبايد ديگر از مراجعه كننده سؤ ال شود و از احساسات و محتواى گفته وى انعكاس انجام شود؛ زيرا اين سه كار باعث ادامه جلسه مشاوره مى شود.


روشها و فنون ديگر

 تاكنون برخى از روشهايى را كه در حل مسايل و مشكلات، مى تواند مفيد و مؤ ثر افتد، ذكر كرديم، اينك مسايل و مشكلات خاصى را مطرح نموده و روشهاى مفيد و مؤ ثر در حل آنها را بيان مى كنيم.


روش تقويت اراده

 بسيارى از اختلالهاى روانى، از ضعف اراده ناشى مى شود و تعداد زيادى از افراد كه دچار مشكل روانى مى شوند، به اين دليل است كه از اراده قوى برخوردار نيستند. مشاور، از طريق نشانه هاى زير مى تواند «ضعف اراده» را در مراجعه كننده تشخيص دهد:

الف - فرد، كارها را به تاءخير مى اندازد.

ب - فكرش با عملش هماهنگ نيست.

ج - زياد تاءثيرپذير است و بيش از حد، انعطاف از خود نشان مى دهد.

د - كم صبر است و بردبارى ندارد و زود عصبانى مى شود.

ه - بجا و به موقع تصميم نمى گيرد و در كارها دو دل و متزلزل است.

و - در كارها افراط و يا تفريط دارد و متعادل عمل نمى كند.

ز - از متانت در عمل و آرامش در حالت و وقار گفتار، برخوردار نيست.

مشاور، بايد سعى كند ضعف اراده را در فرد از بين ببرد و به تقويت نفس ‍ وى بپردازد و قدرت نفسانى در او پديد آورد تا بتواند بر خواسته هاى غيرمعقول و هواى نفس خويش، فايق آيد. علىعليه‌السلام فرمود:اذا كثرت المقدرة قلت الشهوة (۱۸۰) ؛ «هنگامى كه نفس توانمند و قوى شود، هواهاى نفسانى در وى كم مى شود». روشن است كه فرد با غلبه بر شهوت و هواهاى نفسانى زمينه روانى در او به وجود مى آيد تا به دستورالعملهايى كه برايش معين مى شود عمل كند و بدينوسيله زمينه حل مشكل برايش فراهم مى گردد.

مشاور، مى تواند از عوامل زير در تقويت اراده مراجعه كننده استفاده كند:

۱ - ازدياد علم و آگاهى از موضوعات مورد عمل و از نتايج و آثار مفيد آن.

۲ - ايجاد شوق و علاقه به شيئى، يا موضوع و يا كار مورد نظر.

۳ - تمرين بر تمركز در موضوع واحد (مورد نظر) و پرهيز از اشتغالات ذهنى متعدد.

۴ - تمرين تدريجى بر تصميمها از ساده به مشكل.

۵ - فراهم آوردن زمينه تشخيص كارهاى اهم از مهم و تقديم آنها.

۶ - برنامه ريزى منظم براى فعاليت و عمل در اوقات خاص.

۷ - توجه دادن به الگوها و اسوه ها و تصميم گيريهاى آنها و مراقبت عملى تا در بين عمل، تزلزل بر او عارض نشود.


روش درمان كمرويى

«كمرويى» نيز از مشكلاتى است كه افراد متعددى بويژه كودكان و نوجوانان با آن روبرو هستند و به عوارض فردى و اجتماعى آن دچار مى شوند.

عوارض فردى كمرويى، عوارضى است از قبيل اينكه : به هنگام عمل، ضربان قلبش بيشتر مى شود، رنگش تغيير مى كند، دهانش خشك مى گردد، صدايش عوض مى شود، لكنت زبان پيدا مى كند، بدنش به لرزه مى افتد، به چيزى كه در دست دارد بازى مى كند و يا بدنش را مى خاراند، گريه سر مى دهد و...

عوارض اجتماعى كمرويى نيز عبارتند از اينكه : فرد، گوشه گير مى شود، دعوت ديگران را براى ارتباط و فعاليت نمى پذيرد، از بيان حق و دفاع از آن و از امر به معروف و نهى از منكر، دورى مى گزيند، سؤ ال نمى كند و در بحثهاى علمى شركت نمى كند و در نتيجه پيشرفت علمى برايش حاصل نمى شود، در روابط خانوادگى و اجتماعى، دچار مشكل مى شود و از كسب روزى باز مى ماند و...

كمرويى ممكن است جنبه ارثى داشته باشد، ولى عوامل ديگرى در ايجاد و يا تقويت آن بسيار مؤ ثر است. اين عوامل عبارتند از: عدم پرورش روحيه اجتماعى در دوران كودكى، فراهم نبودن زمينه اظهار وجود براى كودك و نوجوان در محيط خانواده، مدرسه و اجتماع، ناآگاهى از توانمنديهاى خود، مراقبتهاى بيش از حد والدين كه سبب مى شود اعتماد به نفس در كودك و نوجوان رشد نكند و متكى به غير پرورش يابد، ترس و دلهره از عدم موفقيت در گفتار و رفتار، دوستى با افراد ضعيف و كمرو، انتقاد بى جا و اعتراض بى مورد به فرد، احساس گناه، احساس زشت رويى، نقص عضو و به طور كلى احساس حقارت عدم آگاهى فرد از مرز حيا و پررويى و...

براى درمان كمرويى، با توجه به عوامل آن، مشاور، بايد به اعمال روشهاى زير بپردازد:

اولا: به اطرافيان توصيه نمايد تا از روشهاى منفى مانند: مسخره كردن، لحن تند، مقايسه با ديگر افراد و به رخ كشيدن ديگران، حرف زدن و كار كردن به جاى او، اجبار و تهديد و محروم كردن ؛ پرهيز شود؛ زيرا نه تنها اين روشها، كمرويى را درمان نمى كند بلكه مشكلات كمرو را افزايش مى دهد.

ثانيا: فرد را با توانمنديهايش، از طريق ذكر مواردى كه بدون كمرويى اقدام كرده است، آشنا سازد و در پرورش اعتماد به نفس در وى، كوشش ‍ شود.

ثالثا: زمينه حرف زدن و فعاليت جمعى، برايش فراهم گردد و به مباحثه با ديگران، اجراى مراسم دسته جمعى، نوشتن مقاله و ارائه آن و به امورى از اين قبيل تشويق شود.

رابعا: در محيط زندگى و موقعيت فعاليتى انسان كمرو، تغيير ايجاد شود تا موانع، بروز ننمايند.

خامسا: فرد را از مرز حيا و پررويى آگاه سازد و مصاديقى از اعمال را كه شخص كمرو تصور مى كند پررويى است، از بزرگان برايش نقل شود و با ذكر رفتارهاى اسوه هاى دين، فرد را به تعادل در رفتار سوق دهد.

سادسا: عوارض منفى كمرويى برايش تبيين شود و توجه داده شود كه چه بسا كمرويى، شخص را از انجام مسؤ وليتها و وظايف شرعيش باز مى دارد؛ مانند آنچه در روايات آمده است كه مبادا كمرويى باعث شود تا فرزند نسبت به بوسيدن دست والدين، بلند شدن جلوى پاى آنان به احترام، كوتاهى كند و يا به اين دليل به زيارت مؤمنان نرود و يا به مهمان كم خدمتى كند. و يا بدليل كم بودن چيزى به ديگرى هديه نشود. اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايد:ثلاث لايستحيا منهن خدمة الرجل ضيفه، وقيامه عن مجلسه لابيه ومعلمه... (۱۸۱) «سه چيز است كه نبايد گذاشت كمرويى مانع آنها شود يكى خدمت به ميهمان، دوم برخاستن به مناسبت ورود پدر و سوم برخاستن از جايگاه خود به احترام معلمش».

و نيز آن حضرت فرمود:لا تستحيى من اعطاء القليل فان الحرمان اقل منه (۱۸۲) ؛ «حيا نكن از دادن هديه كم، زيرا كه محروم بودن از اين كار نيك از آن كم، بدتر است».


روش برخورد با پرخاشگرى

 افراد زيادى وجود دارند كه بدون عامل آشكارى، زود عصبانى مى شوند و در برابر ديگرى، به ستيزه جويى، مجادله، عتاب و تندى، توپ و تشر، تهديد و جنگ لفظى و گاه اعمال خشونت آميز، اقدام مى كنند اين حالت و رفتار را «پرخاشگرى» مى نامند.

پرخاشگرى، اختلال روانى و رفتارى است كه بايد درمان شود و فرد پرخاشگر، تحت كنترل و نظارت قرار گيرد؛ زيرا اختلالهاى روانى بسيارى را باعث مى شود و سركشيها و رفتار خشونت آميز در وى به تدريج، رو به فزونى مى گذارد و زندگى اجتماعى او را با مشكل جدى رو به رو مى سازد و سبب مى گردد به بسيارى از رفتارهاى نابهنجار ديگر كشيده شود.

پرخاشگرى، امرى ذاتى و صرفا ارثى نيست كه هر فردى با خود داشته باشد و گريزى از آن نباشد. آنچه در انسان به صورت طبيعى وجود دارد، گرايش به خشم و دفاع است كه براى انسان و زندگى اجتماعيش، ضرورت دارد و امر ناپسند و تنفرآميز محسوب نمى شود، ولى پرخاشگرى حالت افراط خشم و رفتارهاى خشونت آميزى است كه تنها ضرورت زندگى نيست بلكه نامعقول است و مردم از آن متنفر مى باشند.

بنابراين، پرخاشگرى و حالت هيجانى افراطى در فرد، امرى اكتسابى است كه مى توان از آن پيشگيرى كرد و يا آن را درمان نمود.

مشاور، براى حل مشكل پرخاشگرى و پيشگيرى از رفتارهاى پرخاشگرانه مراجعه كننده، به امور زير مى پردازد:

۱ - عوامل پرخاشگرى را از قبيل : ناكاميها، بدآموزيها، موضعگيريهاى نادرست، سختگيريها و سهل گيريهاى نابجا، تهديدها و تنبيه ها و...، شناسايى كند و به فرد پرخاشگر، كمك نمايد تا اين عوامل و عوارض آنها از وجود وى زدوده شود.

۲ - زمينه اى فراهم سازد تا از عوامل تشديد كننده پرخاشگرى در فرد، جلوگيرى شود. عوامل تشديد كننده پرخاشگرى، امورى از قبيل امور زيرند:

تحميل مشكلات، سختگيرى در اجراى قوانين بدون هرگونه انعطاف، استهزا و به بازى گرفتن عواطف و احساسات، محروم ساختن فرد از چيزى كه محبوبش مى باشد، ايجاد مانع در سر راه وى براى وصول به هدف، بالا بردن توقع و انتظار، با وعده هاى بى حساب و عمل نكردن به آنها، درگيريهاى خانوادگى و...

۳ - در محيط زندگى و موقعيت اجتماعى (در صورت امكان) وى تغيير ايجاد كند؛ زيرا انس به محيط پرخاشگرى، در ازدياد رفتارهاى پرخاشگرانه بسيار مؤ ثر است.

تحقيقات نشان داده است كه پرخاشگرى در موارد زير، افزايش ‍ مى يابد:

الف - آنانى كه مدير لايقى براى خود نيستند و بر اعصاب خويش تسلط ندارند.

ب - افرادى كه محيط خانه و كارشان، محل درگيريهاست.

ج - در كسانى كه فشارهاى طولانى بر آنان وارد مى شود.

د - در آنانى كه در وسوسه ها و بدبينيها زندگى مى كنند و...

۴ - از رفتارهاى تقويت كننده رابطه عاطفى استفاده نمايد؛ مثلا با وى ابراز همدردى و همدلى كند و اميد را در او زنده نمايد.

۵ - فرد، به صورت منطقى توجيه شود و واقعيتهاى زندگى كه احيانا با ناكاميها و سختيها همراه است، به صورت معقول برايش تبيين گردد تا تدبير و تصميم عاقلانه را در رفع مشكلات در او زنده نمايد.

۶ - به رفتار لين و پرهيز از رفتار پرخاشگرانه هدايت گردد و به منظور تقويت رفتارهاى متعادل و آرام، از وى تشويق به عمل آيد.

۷ - به اطرافيان فرد پرخاشگر تاءكيد شود كه به هنگام پرخاشگرى وى، عصبانى نشوند، سر او داد نزنند و به هيچ وجه به تنبيه بدنى متوسل نشوند، بلكه وى را با حقوق افراد آشنا سازند، به وى احترام بگذارند و عزت نفس ‍ را در او پديد آورند. و زشتى رفتارهاى پرخاشگرانه را برايش روشن نمايند و نقش انسانى و برخورد اخلاقى را در وى تقويت كنند.

۸ - زمينه محروميت زدايى فراهم گردد تا فرد، حتى الامكان، بتواند به خواسته هاى معقولش دست يابد.

۹ - مشاور، با كمك والدين، مؤ سسات خيريه و يا دولت، امكانات تفريح، بازى و سرگرميهاى سالم را فراهم سازند و وى را به اين نوع امور، مشغول سازند تا نشاط روحى برايش ايجاد شود و آرامش وجودش را فرا گيرد و از رفتارهاى پرخاشگرانه پرهيز كند.


پرورش اعتماد به نفس

 از مهمترين حالات عاطفى كه داراى نقش فوق العاده اى در رشد شخصيت و حيات انسانى است، «اعتماد به نفس» مى باشد.

كودكى كه از اعتماد به نفس برخوردار است، خود را دوست دارد، و هستى خويش را با ارزش تلقى مى كند و در سخن گفتن، آرام و متين و بر خويشتن مسلط است و هيچ دلهره و اضطراب ندارد. و بيش از آنكه از ديگران متوقع باشد از خود توقع دارد و خود جوش و فعال، كار خويش را خود انجام مى دهد. امام اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايد:من شرفت نفسه كثرت عواطفه .(۱۸۳)

«كسى كه از شرافت و اعتماد به نفس برخوردار باشد، عواطف انسانى او زياد خواهد بود».

اما كودكى كه از اعتماد نفس برخوردار نيست، به ديگران متكى مى شود و براى جلب نظر ديگران، خود را به نحوى مورد پسند آنان قرار مى دهد، احساس حقارت در او پديد مى آيد و به بيماريهاى روانى و عصبى دچار مى گردد. چنين فردى، استقلال راءى پيدا نمى كند، از مورد سؤ ال قرار گرفتن پرهيز دارد و گاه گريزان از شخصيت واقعى، براى خود شخصيت دروغين مى سازد و خودستا مى گردد و سعى مى نمايد نقاط ضعف خود را بپوشاند. وى از فعاليت و جنب و جوش، بيزار است. شوخى مى كند ولى تحمل شوخى ديگران را ندارد؛ خود را تنها احساس مى كند و...


عوامل عدم اعتماد به نفس

 عوامل زيادى باعث عدم اعتماد به نفس مى شود، در زير، مهمترين آنها فهرست مى شود:

۱ - شكستهاى پى در پى.

۲ - اظهار بدبينى نسبت به فرد.

۳ - رنج و سختى مستمر و طولانى.

۴ - توجه زياد به نقايص بدنى و احساس زشتى.

۵ - عدم توجه به نقاط قوت خود.

۶ - به رخ كشيدن ضعفها و عيوب فرد.

۷ - استبداد والدين و تحميل نظرات خود بر فرزند.

۸ - مراقبت شديد والدين از كودك به گونه اى كه او را ناز پرورده و وابسته مى سازد.

۹ - مقايسه كودك با فرد ديگرى و امتياز دادن به ديگرى، بدون اينكه امتيازات او مطرح شود.

۱۰ - بى مهرى، بى محبتى و بى اعتنايى نسبت به كودك به هنگام ابراز وجود و فعاليتهاى شايسته.

لازم به توجه است كه عواملى از قبيل : نگرانى و اضطراب، تحمل مديريتهاى سلطه اى، ديدن ترحم زياد از ديگران، واگذار كردن كارهاى شخصى به ديگران، مواجه شدن با امور خلاف انتظار و... بى اعتمادى را در شخص تشديد مى كند و درمان را مشكل تر مى سازد.


روشهاى پرورش اعتماد به نفس

 روشهاى زيادى موجب مى شود تا شخص اعتماد به نفس پيدا كند و يا آن را در خود تقويت نمايد. به مهمترين آنها اشاره مى شود:

۱ - توسعه آگاهى فرد نسبت به خود و نقاط قوتش.

۲ - پرورش عزت نفس و تقويت روح ارزشمندى.

۳ - شركت دادن فرد در فعاليتها و مديريتها تا تسلط و كنترل برخود را تمرين و تجربه نمايد.

۴ - تقويت اراده و ايجاد جراءت و تصميم در مورد كارهاى معقول و مورد نظر.

۵ - ايجاد عادات نيكو در فرد، مانند عادت به گشاده رويى و نشاط روانى و آرامش و سكون در برخورد كه باعث برانگيختن تحسين ديگران از شخص ‍ مى شود امام صادقعليه‌السلام فرمود:ثلاثة تدل على كرم المرء: حسن الخلق وكظم الغيظ وغض الطرف  (۱۸۴) ؛ «سه چيز به كرامت و اعتماد به نفس مى انجامد، اخلاق نيكو، فرو بردن خشم و چشم پوشى». و از عادات نيكو است : عدم انتظار كار شخصى از ديگران، نظم و انظباط در فعاليتها و برنامه ريزى مناسب، عادت به تحمل دشواريها، خوش بينى و اميدوار بودن نسبت به آينده و...

۶ - جلوگيرى فرد از عجله و شتاب در كارها و وقوع در اشتباه و از كارهايى كه باعث خجالت و شرمسارى است و پرهيز دادن فرد از زياده گويى، نفاق و دورويى، شكوه و شكايت بى جا از زندگى و منع وى از ترديدها و وسوسه ها.

۷ - محبت متعادل به كودك و نوجوان و پرهيز از بى اعتنايى نسبت به او.

۸ - استفاده از غرور كودك و نوجوان در ايجاد اعتماد به نفس.

۹ - آموزش و پرورش اعتماد به نفس از طريق عملى توسط والدين، معلم و مشاور؛ زيرا آنان در اين زمينه نيز، مى توانند اسوه باشند. منظور اين است كه والدين و ديگران كه با كودك و نوجوان در ارتباطند، خود، اعتماد به نفس ‍ داشته باشند و آن را در عمل نشان دهند كه اين موجب اعتماد به نفس در كودك و نوجوان مى باشد. امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد:كونوا دعاة للناس بغير السنتكم، ليروا منكم الورع والاجتهاد والصلاة والخير فان ذلك داعية (۱۸۵) .

«مردم را در عمل به كارهاى خوب و ايجاد صفات نيك دعوت كنيد تا تقوا، كوشش و فعاليت بر اساس اعتماد به نفس، نماز و كارهاى خوب را از شما ببينند. زيرا اين عمل است كه صفات خوب و توانمنديها را در افراد سبب مى شود».

۱۰ - توصيه به والدين مبنى بر عدم مداخله زياد در كارهاى كودكان و نوجوانان.

۱۱ - سفارش به والدين مبنى بر عدم تحقير فرزند و اينكه شكستها را به رخ آنان نكشند.

۱۲ - آماده كردن امكانات براى رشد استعدادها و موفقيت در كارها و حمايت از كودك و نوجوان به هنگام شكست و ناكامى و اميدوار ساختن او نسبت به فعاليتهاى بعدى و موفق بودن در آنها.


روش درمان افسردگى

«افسردگى»، حالت آشفتگى روانى نسبتا طولانى است كه بر كيفيت خلق و خوى شخص، تاءثير منفى مى گذارد و نحوه ادراك او را از خويش، محيط و ديگران، دگرگون مى سازد و در رفتار عاديش، اختلال ايجاد مى كند و به طور كلى به كاهش قابليتها و توانمنديهاى فرد، منجر مى شود.

انسان افسرده، داراى علايمى به شرح زير است :

از نظر شخصى، داراى احساس خستگى مستمر، ناتوانى، بى اشتهايى، ناراحتيهاى جسمانى بدون علت معلوم، اختلال در خواب (بى نظمى در خواب، پريدن از خواب بدون علت و...) كاهش ميل جنسى، غمگينى، دلسردى به كار، كسالت، سستى در اراده، كمرويى، بى قرارى، احساس عدم عزت و سرزنش و تحقير خويش، عدم اعتماد به نفس، زود رنجى، عدم درك موقعيت خويش، خيالبافى، عدم رضايت از خود، احساس پشيمانى، بيهودگى، گناه، ترس و اضطراب است و در سراسر زندگى، خود را با زنده بى كفايتى مى بيند كه ناكامى و شكست، محروميت و ذلت را لازمه لاينفك خود مى پندارد. و احساس نااميدى، بى فايده بودن و بى علاقگى دارد. و از شادى و شور و هيجان عاطفى بى بهره است.

و از حيث روابط اجتماعى، از ارتباط و جوشيدن با ديگران پرهيز دارد، احساس مى كند كه مردم او را درك نمى كنند و به وى مهر نمى ورزند بلكه او را تحقير مى نمايند و نيز به فعاليت اجتماعى روى نمى آورد.

و از حيث اخلاق اجتماعى، پرخاشگر، شكوه گر، بدبين، عيبجو و داراى سوء ظن به ديگران است.

افسرده، از حيث تحصيلى نيز به درس و تحصيل علاقه مند نيست، در كلاس، پرسش نمى كند و نسبت به جريانها و عملكردهاى كلاس بى تفاوت است. وى هنگام مطالعه، قدرت بر تمركز حواس ندارد از وقت، خوب استفاده نمى كند و به طور كلى، فعاليتهاى تحصيلى را قطع و يا لااقل كاهش ‍ مى دهد.

بايد توجه داشت هر فردى در زندگى ممكن است يك يا چند تا از علايم فوق را دارا شود و در عين حال افسرده نباشد؛ مثلا هر نوع غمگينى، افسردگى نيست ؛ زيرا چه بسا فردى به دليل اتفاق حادثه اى غمگين بشود ولى احساس خوشى واقعى را از دست ندهد، دچار بى خوابى نشود، بينش ‍ او تقليل نيابد. و يا در بين مردم عادى، كسانى هستند كه نمى توانند با برخى از مسايل كنار بيايند و بر آنها غلبه كنند ولى افسرده نيستند، افسرده، در سراسر و يا اكثر مسايل و مشكلاتش، خود را بى كفايت و ناتوان مشاهده مى كند.

بنابراين، علايم فوق، در صورتى نشانه هاى افسردگى مى باشند كه يك شخص، تعدادى از آنها را با هم دارا باشد و يا يك علامت در مدت طولانى دامن شخص را بگيرد و عوارض منفى نگرشى، احساسى و رفتارى داشته باشد.


شيوع افسردگى

 افسردگى، در همه جوامع شايع است تا آنجا كه آن را «سرماخوردگى اختلالات دماغى» ناميده اند. و اين شيوع در زنان، دو برابر مردان است ؛ مثلا در اروپا و آمريكا بر اساس مطالعات انجام شده، بين ۹ تا ۲۶ درصد زنان و ۵ تا ۱۲ در صد مردان، در طول زندگى خود، به بيمارى افسردگى دچار مى شوند.(۱۸۶) البته افسردگى، در دوره بلوغ زيادتر شايع است(۱۸۷) و يكى از شايعترين اختلالهاى افسردگى، «اضطراب» است.

بنابر تحقيقات(۱۸۸) كدوارد و كوپر (۱۹۶۹) ۲۷ درصدر كسانى كه علايم روانى و افسردگى دارند، به «حالت اضطراب» دچارند.

اضطراب يك آشفتگى روانى است كه با نگرانى، عصبانيت، ترس خفيف و احساس ناراحتى، همراه است و علايم جسمى آن طپش قلب، ضعف، سرگيچه و عرق كردن است.

«اضطراب» همانند افسردگيهاى ديگر (مانند روان پريشى، ماليخوليايى و...) واكنشى است در مقابل فشار، كه خود مبدل به فشار شده و در هر كسى طبق خصوصيات روانى وى به نوعى تاءثير گذاشته و ايجاد عكس العمل مى نمايد. و چون مردم غالبا تحت انواع فشارها قرار مى گيرند، در اكثر آنها حداقل اضطراب خفيف ديده مى شود.

«افسردگى» به دو قسم تقسيم شده است ؛ يكى، افسردگى ساده و خفيف است كه در آن فرد از اندوه افراطى و يا اختلال رفتارى خود و علت آن آگاه است و چه بسا آن را اظهار مى دارد تغييرات روز به روز خلق و خوى فرد را مى توان به حساب حالات خفيف افسردگى گذاشت. اين نوع افسردگى، عوارض منفى كمى دارد و از اين رو درمانش خيلى مشكل نيست.

دوم، افسردگى مزمن يا شديد است كه حداقل پنج علامت(۱۸۹) از علايم اساسى افسردگى در مدت نسبتا طولانى را داراست و در شخص تاءثيرات منفى زياد گذاشته است. و از جمله با كم كردن وزن، به صورت قابل ملاحظه اى در سنين جوانى همراه است. و علت آن هم از خاطر شخص ‍ محو گرديده است و رفع عوارض ناشى از افسردگى در افراد مبتلا به اين نوع، از رفع علل اساسى خود افسردگى مشكلتر است و وقت زيادترى لازم دارد.(۱۹۰)

براى درمان افسردگى، مشاور بايد:

۱ - عوامل آن را شناسايى كند. عوامل افسردگى ممكن است زيستى باشد؛ مانند كم كارى برخى از غدد و يا عاطفى باشد، مانند احساس حقارت، غرور و خودخواهى، عدم تحمل شكست، حسادت و يا عوامل اجتماعى ؛ مانند فشارهاى اجتماعى، امر و نهى شديد، محروميت از والدين (در دو سال اول پس از تولد) و يا عوامل طبيعى، مانند وقوع حادثه اى ناگوار و مرگ عزيز و يا نقص عضو و نگرشهاى نامعقول و نظاير اينها باشد. و مشاور بايد توجه كند كه چه بسا چند عامل سبب افسردگى در شخص افسرده مى شود.

از آنجا كه مهمترين عوامل افسردگى احساسات، افكار و نگرشهاى بنيادى افسرده است، به روشهايى كه مشاور مى تواند براى شناسايى و كشف آنها به كار گيرد، اشاره مى شود.

براى رديابى و كشف احساسات، افكار و نگرشهاى بنيادى كه در مراجعه كننده ايجاد ملال كرده و باعث افسردگى و اضطراب وى شده است، از روشهاى زير مى توان استفاده كرد:

الف - مشاور با مراجعه كننده، رابطه حسنه برقرار سازد و با لطف و مهربانى، خوش طبعى، صميميت و خلوص، خود را به وى نزديك جلوه دهد و اعتماد را جلب نمايد تا او، خود، همه افكار و احساسات خويش را براى مشاور، آشكار سازد.

مشاور، به مراجعه كننده بگويد كه هردو همچون دو دانشمند هستند كه مى خواهند با تشريك مساعى، مشكلى را مشخص كنند و فرضيه هايى را بيازمايند و راههايى را براى اين نوع مشكلات بيابند. بنابراين، در كشف علل مربوطه، از جمله احساسات و افكار، بايد نهايت همكارى و كوشش را داشته باشد.

البته براى تحقق اين منظور، مشاور بايد توجه داشته باشد كه از انتقاد، استنطاق و پرسشى كه موجب آزار مراجعه كننده شود، پرهيز نمايد و نيز در ساختار هر جلسه مشاوره و در جريان مشاوره و استفاده از فنون، انعطاف پذيرى از خود نشان دهد.

ب - مشاور به تاريخچه ناراحتى و افسردگى شخص آشنا شود. دانستن تاريخچه باعث مى شود زمينه هاى آسيب پذير و شيوه كلى مواجهه مراجعه كننده با مشكلات، مشخص شود و اينكه آيا در گذشته به طور مناسب با مشكلات مواجه مى شده و از افكار درست بهره مى برده است و يا در مقابله با مشكلات از خود، ضعف نشان داده است.

براى پى بردن به تاريخچه افسردگى شخص و افكار نگرشهايى كه سبب آن شده است، مى توان از پرسش مستقيم و يا غير مستقيم استفاده كرد. پرسش ‍ مستقيم مانند اينكه : در آن موقع چه فكر مى كرديد؟ در ذهن شما چه مى گذشت ؟ و پرسش غير مستقيم، مانند اينكه : كى دچار آن حالت شديد شديد؟ آيا قبل از ملاقات با دوستتان يا بعد از آن ؟ آيا در محل كار يا منزل، اتفاقى برايتان رخ داد؟ آيا احساس نگرانى، ملال، اضطراب دقيقا از همان زمان شروع شد؟ آيا كسى به شما زنگ زد و بعد از آن، اين حالت برايتان پيش آمد؟

ج - از لحظات هيجانها استفاده كند، مانند اينكه مراجعه كننده صحبتش ‍ تند يا كند مى شود، گريه يا خنده مى كند، بى قرار مى شود يا متانت بيشترى پيدا مى نمايد، افروخته مى شود يا رنگش مى پرد و... در اين مواقع مشاور از او مى خواهد كه قدرى تاءمل كند و بگويد در ذهنش چه گذشته است ؟

همچنين مشاور مى تواند از مراجعه كننده بخواهد كه موقعيت هيجانى و احساسى خود را در گذشته، عينا در ذهن خود بازآفرينى كند و سپس در مورد افكار و نگرشهاى همراه با اين تجسم ذهنى، از وى سؤ ال نمايد. و يا از وى خواسته شود كه به ايفاى نقش بپردازد و در اين نقش هم موقعيت حالت كسى را كه نسبت به او حساس بوده، نشان دهد و هم عكس العمل خويش را در برابر آن موقعيت، عينا بازگو نمايد.

مشاور با استفاده، از اين نوع روشها مى تواند نگرشها و احساسهايى كه موجب اختلالات روانى مراجعه كننده شده، پى ببرد.

۲ - پس از كشف عوامل افسردگى، بايد براى از بين بردن آنها در وجود شخص افسرده، تلاش شود؛ مثلا فشارهايى كه از جامعه و اطرافيان بر فرد وارد مى شود، كوشش شود تا اين فشارها برداشته شود و يا پس از تشخيص ‍ دادن نوع نگرش و باورهاى نامعقول فرد و تفسيرهاى نادرست وى و تاءثير آنها در اختلال روانى او، بايد به تغيير و يا تصحيح آن نگرشها و باورها پرداخت.(۱۹۱) و نوع برداشت و طرز تلقى روانى و چگونگى تفسير او از حوادث، اشيا و افراد را بايد عوض كرد. و احساس و شناخت و تفسير غير واقعى وى را كه تصوير ذهنى خاصى را در او به وجود آورده است، به احساس و شناخت واقعى و تفسيرهاى واقع بينانه تر تغيير دهد.

۳ - موقعيت و شرايط زندگى شخص افسرده نيز بايد تغيير يابد و كسى كه به چيزى حساسيت دارد؛ بايد ذهن و حواس او به چيز ديگرى معطوف گردد و شرايط ديگرى برايش به وجود آورد و كسى كه غمگين است بايد زمينه هاى شادى برايش فراهم شود؛ مثلا به خواندن شعر، پياده روى، گوش دادن به موزيكهاى شاد(۱۹۲) ، رفتن به پارك و گشت و گذار، تشويق گردد.

۴ - با توجه به نوع اختلال روانى افسرده، روش مقابله با آن را اعمال نمايد؛ مثلا كسى كه اعتماد به نفس ندارد و در كارها دودل و مردد است و نمى تواند تصميم بگيرد، مشاور با برجسته ساختن تواناييهاى او و شناساندن او به خودش، در احساس توانمندى او تلاش كند و در تنظيم وقت، برنامه ريزى و تعيين اولويتها، وى را يارى رساند.

و يا در مورد كسى كه دچار اختلال در خواب است بايد از روشهاى تضعيف محركهاى مخل خواب و تقويت محركهاى خواب آور استفاده شود. چنين فرد بيمارى، بايد از چرت زدن در طول روز، از آشاميدن نوشيدنيهاى محرك، مانند قهوه و چاى در ساعت قبل از خوابيدن و نيز از فعاليتهاى تحريك كننده نظير كارهاى ذهنى يا مطالعه كتاب مهيج در شب، باز داشته شود و همچنين از انديشيدن درباره مشكلات روزانه در بستر اجتناب گردد.

و از طرف ديگر، به فعاليتهايى، مانند: انجام تمرينات آرام سازى (شل كردن عضلات دستها، گردن، شانه و تنفس عميق و بيرون دادن تدريجى آن)، رفتن به رختخواب در زمانى معين، و در صورت بيدار شدن در شب، بيرون آمدن از رختخواب و انجام بعضى از فعاليتهايى كه سبب حواس پرتى مى شوند و... تشويق شود.

و نيز براى كسانى كه مشكل كنار آمدن با ديگران را دارند و در مقابل خواستهاى نامناسب ديگران جراءت ندارند كه پاسخ منفى بگويند و يا قادر نيستند درخواست خود را از ديگران مطرح كنند و احساس بى كفايتى و درماندگى مى كنند، مشاور از روشهايى مانند: آموزش ابراز وجود و جراءت آموزى و اطمينان بخشى استفاده كند؛ مثلا براى جراءت آموزى، سعى شود تا شخص به ابراز وجود و ايفاى نقش بپردازد و مناسب است او را در دو موقعيت درخواست كننده از ديگران و پاسخ دهنده به ديگران قرار دهد تا به طور متناوب هم نقش خود را و هم نقش مقابلش را بازى كند و در هر نوبت، مشاور يا كس ديگرى نقش مقابل را بازى نمايد. اين كار سبب مى شود كه فرد هردو نقش را تجربه كند به طورى كه بتواند در دو موقعيت، احساس و واكنش خود را نسبت به خواسته هاى ديگران و احساس و واكنش ديگران را نسبت به خود و درخواستهايش بشناسد.

و براى فرو نشاندن خشم، يا اظهار از آن شيوه مناسب و مؤ ثر، مشاور توضيح مى دهد كه خشم، يك هيجان طبيعى و مفيد است، ولى بايد توانايى آشكار كردن مناسب آن را پيدا كرد.

و نيز از او خواسته شود چيزى را كه موجب خشم شده، كاملا تعيين كند و آن را بيان نمايد و سپس به جاى سرزنش، با وى همدلى شود و با آنچه حق با اوست، اعلام موافقت كند و زمينه مناسب فراهم سازد تا نقطه نظرات خود را به آرامى و با متانت بيان نمايد. و همچنين به وى توجه دهد كه زندگى در دنيا، مشكلاتى دارد و بايد با شيوه منطقى با آنها برخورد شود. سپس از وى بخواهد كه مشكلات را با صبر و حوصله بيان نمايد و با كمك مشاور، آنها را به مؤ لفه هاى خرد تقسيم كند و با كمك يكديگر راه حل مناسب هريك را پيدا نمايند.

۵ - از آنجا كه معمولا در فرد افسرده، ميل به كار و فعاليت كاهش مى يابد، مشاور سعى كند تا وى به كار و فعاليتى مشغول گردد. اينكه چه نوع كارى، خيلى مهم نيست، حتى اگر خطى ترسيم كند، نقاشى بكشد، خريد نمايد، نظافت كند، ورزش و نرمش بنمايد و... سبب مى گردد حالتش عوض شود و از ادامه دادن به سستى و تنبلى جلوگيرى به عمل مى آيد.

آنچه براى انسان افسرده زيانمند است، ادامه دادن سستى و عدم فعاليت است؛ زيرا باعث مى شود در وى نااميدى و ياءس نسبت به بهتر شدن اوضاع و احوال او، احساس درماندگى در رسيدن به آرزوها، عدم توانايى انجام كار، ترس ازشكست و نظاير آن ايجاد شود، با تشويق شدن به كار از همه اين عوارض و يا تشديد آنها مى توان جلوگيرى نمود و زمينه بهبودى را در وى پديد آورد.

۶ - در انواع حاد و مزمن افسردگى (همانند افسردگى شيدايى، ماليخوليايى و...) ضمن استفاده از شيوه هاى مشاوره اى كه در اين كتاب مطرح گرديد، مى توان با ارجاع بيمار به روان پزشك و متخصص اعصاب و روان و تجويز داروهاى ضد افسردگى(۱۹۳) براى او، در بهبوديش به وى كمك كرد. گرچه تحقيقات نشان داده است كه ۵۶ در صد بيمارانى كه اختلال عاطفى داشته اند، در استفاده از دارو بهبودى ضعيفى رانشان داده اند و عود بيمارى به طور غيرقابل انتظارى، بالا است. ولى دارو درمانى، حداقل، زمينه را براى استفاده از روشهاى مشاوره اى فراهم مى سازد و از اين رو در درمان اين نوع افسردگيها روشهاى مختلف (از قبيل دارو درمانى، شناخت درمانى و رفتار درمانى) بايد به كار گرفته شود.(۱۹۴)