یکصد و بیست درس زندگی از سیره حضرت محمد (صلی الله علیه وآله)

یکصد و بیست درس زندگی از سیره حضرت محمد (صلی الله علیه وآله)0%

یکصد و بیست درس زندگی از سیره حضرت محمد (صلی الله علیه وآله) نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
گروه: پیامبر اکرم

یکصد و بیست درس زندگی از سیره حضرت محمد (صلی الله علیه وآله)

نویسنده: حمید رضا کفاش
محقق: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 3662
دانلود: 2763

توضیحات:

یکصد و بیست درس زندگی از سیره حضرت محمد (صلی الله علیه وآله)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 125 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 3662 / دانلود: 2763
اندازه اندازه اندازه
یکصد و بیست درس زندگی از سیره حضرت محمد (صلی الله علیه وآله)

یکصد و بیست درس زندگی از سیره حضرت محمد (صلی الله علیه وآله)

نویسنده:
فارسی

این کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنینعليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام نگردیده است.

يكصد و بيست درس زندگى از سيره حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌

نام نویسنده: حميد رضا كفاش

مقدمه

( لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ... ) (۱)

زندگينامه رسول مكرم اسلام حضرت محمد بن عبداللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ كتاب قطور و بزرگى است كه عصاره همه خوبيهاى عالم در آن جمع شده است.

زندگى اين اسوه بزرگ خلقت، عظمت و اعجازى است كه در تاريخ بشريت نظير ندارد.

جاى جاى اين زندگى نور، سرمايه عظيمى براى پرورش انسان هاى نمونه و ارائه آنها به عنوان الگو و سرمشق به ديگران است. از آنجا كه آموختن راه و رسم زندگى رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ اولين وسيله مطمئن براى شناخت مقاصد و مفاهيم عاليه اسلام به شمار مى رود. از درياى بيكران فضايل آن حضرت ۱۲۰ درس زندگى (به ياد ۱۲۰ ماه ايثار براى گسترش اسلام در مدينه) از منابع معتبر انتخاب و به ترتيب حروف الفبا مرتب شده، كه به محضر عاشقان حضرتش تقديم مى شود.

با آرزوى توفيق

مؤلف

۱ - آداب جنگ

هرگاه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ تصميم مى گرفت لشگرى را به جنگى بفرستد، آنها را مى طلبيد و در مقابل خود نشانده و مى فرمود: به نام خدا و در راه خدا و بر روش پيامبر او حركت كنيد. به دشمنان خويش خيانت نكنيد، آنها را مثله ننمائيد و با آنها مكر نورزيد. پيرمرد ضعيف و زن و كودك را نكشيد. درختان را قطع ننمائيد، مگر اينكه ناچار شويد. هر كس از مسلمين از كوچك و بزرگ توجهى به يكى از مشركين داشته باشد و او را پناه بدهد، او در امان است تا كلام خدا را بشنود، اگر از شما متابعت كرد از برادران دينى شما محسوب مى شود، و اگر امتناع كرد، او را به منزلگاه خود برسانيد و از خدا استعانت جوئيد.(۲)

۲ - آداب ديدار

مردى به خانه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ آمد و درخواست ديدار نمود، هنگامى كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ خواست از خانه خارج شود و به ديدار آن مرد برود، جلو آينه يا ظرف بزرگى از آب داخل اتاق ايستاد و سر و صورت خود را مرتب كرد.

عايشه از ديدن اين كار تعجب كرد. پس از بازگشت آن حضرت پرسيد: يا رسول الله، چرا هنگام رفتن در برابر ظرف آب ايستادى و موها و سر و صورت خود را مرتب كردى؟

فرمود: اى عايشه، خداوند دوست دارد، هنگامى كه مسلمانى براى ديدار برادرش مى رود، خود را براى ديدار او بيارايد!!(۳)

۳ - آداب غذا خوردن

حضرت در كنار سفره همانند بنده متواضع مى نشست، و سنگينى خود را بر روى ران چپ مى افكند. هرگاه در حال صرف غذا بود، تكيه نمى داد. با نام و ياد خدا شروع مى كرد، بين دو لقمه خدا را ياد مى كرد و سپاس مى گفت. وقتى غذا تناول مى فرمود، نام خدا را مى برد و حمد و سپاس خدا را بين دو لقمه به جا مى آورد.

اين نكات حاكى از توجه به ولى نعمت و يا و نام خداى سبحان مى باشد. او هيچ گاه زياده روى در تناول غذا نداشت. وقتى بر طعامى دست مى نهاد، مى فرمود: به نام خدا، خدايا؛ بر ما مبارك قرار ده. او هيچ غذايى را بد نمى شمرد، اگر ميل داشت، تناول مى كرد و اگر به طعامى تمايل نداشت، آن را ترك مى كرد. حضرت تنها غذا نمى خورد، دوست داشت دسته جمعى باشد: بهترين طعام براى او طعام دسته جمعى بود. در هنگام غذا از همه زودتر شروع مى كرد و آخر از همه دست مى كشيد، تا ديگران در غذا خوردن شرم نكنند و گرسنه برنخيزند. از جلو خودش غذا مى خورد، غذاى داغ نمى خورد، و غذاى او بسيار ساده، مانند نان جو بود، هرگز نان گندم نخورد، و به غذاى ساده پرانرژى مانند رطب علاقه داشت.(۴)

۴ - آداب نشستن

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ جاى خاصى براى نشستن در نظر نمى گرفت(۵) ، و سعى مى كرد در پايين مجلس بنشيند. دوست نداشت در هنگام نشست و برخاست، كسى به احترام او برخيزد. و در اين رابطه فرمودند: كسى كه دوست دارد ديگران به احترام وى از جا برخيزد، جايگاهش آتش است.

۵ - آزار همسايه

مردى نزد پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ آمد و به آن حضرت از آزار همسايه اش شكايت كرد. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ به او فرمود: صبر كن. دوباره آمد و شكايت كرد. فرمود: صبر كن. سپس بار سوم باز آمد و شكايت كرد. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ به مرد شاكى فرمودند: روز جمعه كه مردم به نماز جمعه روند، اثاث منزل خود را بر سر راه بنه تا هر كس به نماز جمعه مى رود آن را ببيند و چون از تو سؤال كردند، موضوع را به آنها گزارش كن. آن مرد: چنين كرد و همسايه آزاردهنده اش آمد و گفت: اثاث خانه ات را برگردان، براى تو با خدا عهد كنم كه به آزارت برنگردم.(۶)

۶ - آموختن علم و دانش

مردى از انصار به محضر رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ آمد و عرض كرد: يا رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ ! اگر جنازه اى حاضر باشد و مجلس عالمى، كداميك را دوست تر دارى كه من حضور يابم؟ رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمودند: اگر براى تشييع و دفن، كسانى باشند كه عهده دار انجام آن شوند، حضور يافتن در مجلس دانشمند، از حاضر شدن در تشييع هزار جنازه و عيادت هزار بيمار و از نماز شب و روزه هزار روز و از هزار صدقه به مستمندان دادن و از هزار حج مستحب و از هزار جنگ مستحب در راه خدا با مال و جان برتر است، كجا اينها با فضيلت حضور در محضر عالم برابرى مى كند؟! آيا ندانسته اى كه اطاعت و عبادت خدا وابسته به علم و دانش است و خير دنيا و آخرت با علم مى باشد و بدى دنيا و آخرت با نادانى است؟!(۷)

۷ - احترام به ديگران

حضرت علىعليه‌السلام فرمود:

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ هرگز با احدى دست نداد كه دست خود را از دست او جدا كند، تا اينكه طرف دست خود را جدا مى ساخت و احدى كارى به او نمى سپرد كه آن را رها كند، تا زمانى كه طرف از حاجت خود صرفنظر مى كرد. و با احدى به گفتگو نپرداخت كه سكوت كند، تا وقتى كه طرف ساكت مى شد، و بالاخره هرگز ديده نشد كه آن حضرت پا مبارك را در برابر همنشينى دراز نمايد.

۸ - احترام به كودكان

روزى پيامبر نشسته بود، امام حسن و امام حسينعليه‌السلام وارد شدند. حضرت به احترام آنان از جاى برخاست و به انتظار ايستاد. چون كودكان در راه رفتن ضعيف بودند، لحظاتى چند طول كشيد. بدين جهت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ به سوى آنان رفت و استقبال كرد. آغوش خود را گشود و هر دو را بر دوش خويش سوار كرد و به راه افتاد و مى فرمود: فرزندان عزيز، مركب شما چه خوب مركبى است و شما چه سواران خوبى هستيد.(۸)

۹ - احترام پدر و مادر

مردى به حضور پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ رسيد و پرسيد، اى رسول خدا! من سوگند خورده ام كه آستانه در بهشت و پيشانى حورالعين را ببوسم. اكنون چه كنم؟

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود: پاى مادر و پيشانى پدر را ببوس. (يعنى اگر چنين كنى، به آرزوى خود در مورد بوسيدن پيشانى حورالعين و آستانه در بهشت مى رسى.)

او پرسيد: اگر پدر و مادرم مرده باشند، چه كنم؟

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود: قبر آنها را ببوس.(۹)

۱۰ - احترام مؤمن

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ به خانه خدا نگاهى كردند و فرمودند: خوشا به حال تو خانه اى كه چقدر بزرگت داشته و احترامت را برافراشته است! به خدا قسم كه مؤمن نزد خداوند از تو محترم تر است، زيرا خداوند بزرگ بر تو يك چيز را حرام كرده و آن قتل و كشتار پيرامون تست، ولى از براى مؤمن سه چيز را حرام و ناروا فرموده است؛ خون، مالش و گمان بد به او بردن.(۱۰)

۱۱ - ارزش كار

ابن عباس (ره) گفت: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ چون به مردى مى نگريست و از ديدن او خوشوقت مى شد، مى پرسيدند: كارش چيست؟ اگر مى گفتند: بيكار است، مى فرمودند: از نظر من افتاد. عرض مى شد: يا رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ ! چرا بى ارزش گرديد؟ مى فرمودند: چون مؤمن بيكار بماند، ناچار با دين خود بايد معيشت كند.(۱۱)

۱۲ - اشتغال

حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ همين كه به مردى نگاه مى كرد و از وى خوشش مى آمد، مى فرمود: آيا شغلى دارى؟ اگر مى گفتند، بيكار است، مى فرمود: از چشم من ساقط شد، عرض مى كردند: يا رسول الله براى چه از چشم شما افتاد؟ مى فرمود: زيرا مؤمن بيكار بود، دين خود را اسباب معيشت قرار مى دهد!(۱۲)

۱۳ - اصولگرايى

عبدالله بن ابى، سردسته منافقان كه با اداى كلمه شهادت مصونيت يافته بود، در باطن امر از اينكه با هجرت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ به مدينه، بساط رياست او برچيده شده بود، عداوت آن حضرت را در دل مى پرورانيد و ضمن همكارى با يهوديان مخالف اسلام، از كارشكنى و كينه توزى و شايعه سازى بر ضد او فروگذار نبود. آن حضرت نه تنها اجازه نمى داد يارانش او را به سزاى عملش برسانند، بلكه با كمال مدارا با او رفتار مى كرد و در حال بيمارى به عيادتش مى رفت!

در مراجعت از غزوه تبوك، جمعى از منافقان به قصد جانش توطئه كردند كه به هنگام عبور از گردنه، مركبش را رم دهند تا در پرتگاه سقوط كند و با اين كه همگى صورت خود را پوشانيده بودند، آنها را شناخت و با همه اصرار يارانش، اسم آنها را فاش نساخت و از مجازاتشان صرفنظر كرد.(۱۳)

۱۴ - الگوى جامع

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ لباسش را خودش مى دوخت، و كفشش را خودش وصله مى كرد، و گوسفندش را خود مى دوشيد. و با بردگان غذا مى خورد. روى زمين مى نشست و سوار بر الاغ مى شد، و كسى را همرديف خود قرار مى داد، و شرم آن نداشت كه خودش به بازار برود و نيازهاى خانه را خريدارى كرده و حمل كند.

با همه افراد دست مى داد، و تا طرف، دستش را رها نمى كرد، او رها نمى كرد، به همگان سلام مى كرد و اگر به چيزى دعوت مى شد، هر چند به خرماى خشك، دعوت را رد نمى نمود. كم خرج و بزرگ طبع و خوش برخورد بود. چهره اش گشوده و خندان بود، اندوهش آميخته مهربان با خشم نبود، و در تواضعش ذلت نبود، اشراف در بخشش داشت، قلبى مهربان داشت، و همه مسلمانان مهربان بود. هرگز سر سفره اى سير بر نخاست و هرگز دست طمع به چيزى دراز نكرد.(۱۴)

۱۵ - امتياز

روايت شده، رسول مكرم اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ در سفرى بود. براى طعام، امر فرمود گوسفندى را ذبح نمايند. شخصى عرض كرد: يا رسول الله! ذبح گوسفند به عهده من، و ديگرى گفت كه پوست كندن آن با من، و شخص ديگر گفت كه پختن آن با من. آن حضرت فرمود: جمع كردن هيزم هم با من باشد. گفتند: يا رسول الله، ما هستيم و هيزم جمع مى كنيم. نياز به زحمت شما نيست. فرمود: اين را مى دانم، ليكن خوش ندارم كه خود را بر شما امتيازى دهم. پس به درستى كه حق تعالى كراهت دارد از بنده اش كه ببيند او خود را بر دوستانش امتياز داده است.(۱۵)

۱۶ - انصاف

هنگامى كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ هفت ساله بود، روزى از دايه اش (حليمه سعديه) پرسيد، برادرانم كجا هستند؟ (چون در خانه حليمه بود، فرزندان او را برادر خطاب مى كرد). حليمه جواب داد: فرزندان عزيز، آنان گوسفندانى را كه خداوند به بركت وجود تو به ما مرحمت كرده است، به چرا برده اند. طفل گفت: مادر: درباره من به انصاف رفتار ننمودى. مادر پرسيد: چرا؟ گفت: آيا سزاوار است كه من در سايه خيمه بمانم و شير بنوشم، ولى برادرانم در بيابان، زير آفتاب سوزان باشند؟(۱۶)

۱۷ - اوايل زندگى

از همان اوائل زندگانى كه در سرزمينى به نام اجياد در اطراف مكه به شبانى مى پرداخت، با عزلت و تنهائى مأنوس بود و در آن سكوت صحرا، ساعتها به فكر فرو مى رفت و در امر وجود و حيات غور مى نمود. او در دنيايى، غير دنياى قوم خود مى زيست، و هيچ گاه در مجالس لهو و تفريح آنها حضور نمى يافت، و در جشنها و مراسمى كه به نام بت ها برپا مى داشتند، شركت نمى كرد، و با گوشت قربانى كه تقديم بت ها مى شد، دست و دهان آلوده نمى ساخت.(۱۷) او سير و تفكر خود را در جزء كلمه توحيد و نفى ماسوا خيلى زود به پايان رسانده بود. از بت ها تنفر داشت و مى گفت: هيچ چيز را به قدر اين بت ها دشمن نمى دارم.(۱۸)

۱۸ - اهميت كودك

امام صادقعليه‌السلام فرمودند: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ با مسلمانان خواندن نماز ظهر را با جماعت شروع كردند، ولى بر خلاف معمول، ديدند آن حضرت دو ركعت آخر نماز ظهر را با شتاب به پايان رسانيد. بعد از نماز، مردم از آن حضرت پرسيدند: چه شده؟ مگر حادثه اى رخ داده كه شما نماز را با عجله تمام كرديد؟ پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمودند: «اما سمعتم صراخ الصبى.» يعنى: آيا شما فرياد گريه كودك را نشنيديد؟(۱۹)

۱۹ - بخل

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ به طواف كعبه مشغول بود، مردى را ديد كه پرده مكه را گرفته و مى گويد: خدايا به حرمت اين خانه مرا بيامرز.

حضرت پرسيد: گناهت چيست؟

او گفت: من مردى ثروتمند هستم. هر وقت فقيرى به سوى من مى آيد و چيزى از من مى خواهد، گويا شعله آتشى به من رو مى آورد.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ به او فرمود: از من دور شو! و مرا به آتش خود نسوزان.

سپس فرمود: اگر تو بين ركن و مقام (كنار كعبه) دو هزار ركعت نماز بگزارى و آن قدر گريه كنى كه از اشكهايت نهارها جارى گردد، ولى با خصلت بخل بميرى، اهل دوزخ خواهى بود.(۲۰)

۲۰ - بدهكارى

جنازه مردى را آوردند تا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ بر آن نماز گزارد.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ به اصحاب خود فرمود: شما بر او نماز بخوانيد، اما من نمى خوانم.

اصحاب گفتند: يا رسول الله! چرا بر او نماز نمى گزارى؟

حضرت فرمود: زيرا بدهكار مردم است.

ابو قتاده گفت: من ضامن مى شوم كه قرض او را ادا كنم.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود: به طور كامل ادا خواهى كرد؟

ابو قتاده: بله، بطور كامل خواهم كرد. آنگاه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ بر او نماز گزارد.

ابوقتاده گويد: بدهكارى آن مرد هفده يا هجده درهم بود.(۲۱)

۲۱ - برخورد يكسان با فرزندان

روزى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ مردى را ديدند كه روى يكى از فرزندانش را بوسه زد به ديگرى توجهى نكرد.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ با ناراحتى فرمود:

چرا ميان دو فرزندت فرق گذاشتى و برابر رفتار نكردى؟(۲۲)

۲۲ - بردبارى در مقابل دشنام

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ بر گروهى از مردم فرمودند كه پيرامون مردى كه سخت ترين و سنگين ترين سنگ را بلند مى كرد حلقه زده بودند حضرت فرمودند: چه خبر است؟ عرض كردند: اين مرد سنگى را كه وزنه بزرگ براى سنجش زورمندان است، بر مى دارد. فرمودند: آيا ميل داريد به كسى كه زورمندتر از او باشد، به شما خبر دهم؟ و آن مردى است كه ديگرى دشنامش گويد و او بردبارى به خرج دهد و بر نفس و خشم خود و شيطان خويش حريف پيروز گردد.(۲۳)

۲۳ - بلند شدن به احترام مؤمن

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ در مسجد نشسته بودند كه مردى وارد شد و آن حضرت به احترام او از جاى خويش برخاست. مرد گفت: اى رسول خدا! جاى گسترده و وسيع است. آن حضرت فرمود: اين از حقوق مسلمان بر مسلمان ديگر است كه چون وى را براى نشستن نزديك خويش ديد، براى او جابجا شود.(۲۴)

۲۴ - بوسيدن دست كارگر

وقتى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ از غزوه تبوك برگشتند. سعد انصارى به استقبال آن حضرت رفت و نبى اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ با او مصافحه كرد و چون دست در دست سعد گذاشت، فرمود: اين زبرى چيست كه در دستهاى توست؟ عرض كرد: يا رسول الله! با بيل و كلنگ كار مى كنم و براى خانواده ام روزى فراهم مى نمايم. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ دست سعد را ببوسيد و فرمود: اين، دستى است كه حرارت آتش دوزخ به آن نرسد.(۲۵)

۲۵ - بى اعتنايى به دنيا

سهل بن سعد ساعدى گفت: مردى به خدمت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ رسيد و گفت: اى رسول خدا! مرا به عملى راهنمايى فرماى كه وقتى آن عمل را انجام دهم، محبوب خدا و خلق گردم. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمودند: به دنيا بى رغبت باش تا خداوند تو را دوست بدارد و به آنچه از دنيا در اختيار مردم است، چشم پوش و بى اعتنا باش، تا مردم تو را دوست داشته باشند.(۲۶)

۲۶ - پاداش زنان

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ در باب جهاد و پاداش مجاهدان سخن مى گفت. در اين بين، زنى بپاخاست و پرسيد: آيا براى زنان هم از اين فضيلت ها بهره اى هست؟

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمودند: آرى، از هنگامى كه زنان باردار مى شوند، تا لحظه اى كه كودكان خود را از شير باز مى گيرند، همانند مجاهدان در راه خدا پاداش مى برند. و اگر در اين فاصله، اجل آنان فرا رسد و مرگ ايشان را دريابد، اجر و منزلت شهيد را دريافت خواهند كرد.(۲۷)

۲۷ - پاداش نماز مؤمن

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ در حالى كه تبسمى داشتند، به آسمان نگاه مى كردند. شخصى علت را سؤال كرد. حضرت فرمودند: به آسمان نگاه كردم، ديدم دو فرشته به زمين آمدند تا پاداش عبادت شبانه روزى بنده با ايمانى را كه هر روز در محل نماز خود، به عبادت و نماز مشغول مى شدند، بنويسند. اما او را در محل نماز خود نيافتند، بلكه در بستر بيمارى يافتند. آنها به سوى آسمان بالا رفتند و به خداوند عرضه داشتند: ما طبق معمول براى نوشتن پاداش عبادت آن بنده با ايمان، به محل نماز او رفتيم، ولى او را در محل نمازش نيافتيم، بلكه او در بستر بيمارى آرميده بود.

خداوند به آن فرشتگان فرمود: تا او در بستر بيمارى است، همان پاداش را كه هر روز براى او هنگامى كه در محل نماز و عبادتش بود، مى نوشتيد، بنويسيد، و بر من است كه پاداش اعمال نيك او را تا آن هنگام كه در بستر بيمارى است، برايش بنويسم.(۲۸)

۲۸ -پيوند با مادر مشرك

اسماء، دختر ابى بكر گويد: بر من وارد شد. من به عرض رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ رساندم، مادرم كه زنى مشرك است، بر من وارد مى شود، آيا با او پيوند برقرار كنم؟ فرمودند: آرى.(۲۹)

۲۹ - تأثير نماز

حضرت علىعليه‌السلام فرمودند: با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ به انتظار وقت نماز در مسجد نشسته بوديم، در اين بين، مردى برخاست و گفت: اى رسول خدا! من گناهى كرده ام، براى آمرزش آن چه بايد بكنم؟ پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ روى از او برگرداند. هنگامى كه نماز تمام شد، همان مرد برخاست و سخن خود را تكرار كرد. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ در پاسخ فرمود: آيا هم اينك با ما نماز نگزاردى، و براى آن به خوبى وضو نگرفتى؟ عرض كرد: بلى، چنين كردم. فرمود: همين نماز، كفاره و سبب آمرزش گناه تو خواهد بود.(۳۰)

۳۰ - تحفه

ابن عباس روزى در محضر مبارك رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ شرفياب بود و عده اى از مهاجرين و انصار حاضر در مجلس بودند. پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود: هر كس به بازار برود و براى خانواده اش تحفه اى بخرد، مانند كسى است كه براى محتاج ها صدقه حمل نموده است. و نيز فرمودند: بايد وقت قسمت ميوه يا غذا و يا هر تحفه ديگر، اول به دخترها بدهد، بعد به پسرها.

به درستى كه هر كس دختر خود را شاد كند، مثل اين است كه غلامى از اولاد اسماعيل را آزاد كرده است و هر كس پسرش را ساكت كند. نگذارد چشمش در دست ديگران باشد و به اين سبب او را شاد كند، مانند اين است كه از ترس خدا گريه كرده است، و هر كس از ترس خدا گريه كند، خداوند او را داخل بهشت مى نمايد.(۳۱)

۳۱ - تعليم و تعلم

در مدينه روزى پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ وارد مسجد گرديد، چشمش به دو اجتماع افتاد كه در دو دسته تشكيل شده بودند و هر دسته اى حلقه اى تشكيل داده و سرگرم بودند؛ يك دسته به عبادت و ذكر خدا، و دسته اى به تعليم و تعلم و ياد دادن و ياد گرفتن سرگرم و مشغول بودند. حضرت از ديدن هر دو دسته مسرور و خرسند گرديد و به همراهانش فرمود:

اين هر دو دسته كار نيك نموده و بر خير و سعادتند. لكن من براى دانا كردن و دانا شدن مردم فرستاده شده و مبعوث گشته ام. پس خودش به طرف همان دسته كه به تعليم و تعلم اشتغال داشتند، رفت و در حلقه آنان(۳۲) نشست.

۳۲ - تنبيه بدنى

ابومسعود انصارى گويد: من غلامى داشتم كه را كتك مى زدم. از پشت سر خود صدايى شنيدم مى فرمود: ابومسعود، خداوند تو را بر او توانايى داده است (او را بنده تو ساخته)، برگشتم، نگاه كردم. ديدم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ است.

به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ عرض كردم: من او را در راه خدا آزاد كردم!!

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود: اگر اين كار را انجام نمى دادى، زبانه آتش تو را فرا مى گرفت.(۳۳)

۳۳ - توجه به ديگران

پيامبر اكرم وقتى به كسى رو مى كرد، نيم رخ برنمى گشت، و با تمام بدن به طرف او روبه رو مى شد. به كسى جفا نمى كرد و عذر طرف را زود مى پذيرفت.(۳۴)

۳۴ - ثواب كار

در يكى از سفرها بعضى از اصحاب، روزه دار بودند، از شدت گرما هر يك به گوشه اى افتاده و از حال رفتند. سايرين به نصب چادرها، سيراب نمودن چارپايان و خدمات ديگر مى كوشيدند. حضرت فرمود: همه اجر و ثواب متعلق به كسانى است اين كارها را انجام مى دهند.(۳۵)

۳۵ - جواب سلام

مردى به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ (السلام عليك) گفت، حضرت در جواب فرمودند: (و عليك السلام و رحمة الله). ديگرى آمد و گفت: (السلام عليك و رحمة الله و بركاته). سومى آمد و عرض كرد: (السلام عليك و رحمة الله و بركاته). حضرت فرمودند: (عليك). آن مرد عرض كرد: جواب مرا كم فرمودى، مگر دستور خداى تعالى نيست، و اگر به شما درود گفتند به بهترين وجه پاسخ دهيد؟ حضرت فرمودند: تو براى من جاى پاسخ بهتر گفتن باقى نگذاشتى، ناگزير من همانند سلام تو جواب گفتم.(۳۶)

۳۶ - جوانان

رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ مسئوليت هاى بزرگ فرهنگى، اجتماعى و نظامى را به جوانان واگذار مى كرد. پيش از هجرت به مدينه، مصعب بن عمير كه نوجوانى بيش نبود، از سوى رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ براى انجام رسالت فرهنگى و تبليغى به مدينه اعزام مى شود: «و قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ لمصعب و كان فتا حدثا و امره رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ بالخروج.»(۳۷) همين جوان در جنگ هاى بدر و احد فرمانده و پرچمدار سپاه حق است، كه با حماسه آفرينى در جنگ احد به شهادت مى رسد.

۳۷ - حب علىعليه‌السلام

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود: در شب معراج هنگامى كه مرا به آسمان مى بردند، به هر جا مى رسيدم، دسته هايى از فرشتگان با اظهار شادى و شادمانى به ديدارم مى آمدند، تا اينكه به جايى رسيدم كه جبرئيل به همراه جمعى از فرشتگان به استقبالم آمدند. آن روز جبرئيل سخنى شنيدنى گفت: اگر امت تو بر دوستى و مهر علىعليه‌السلام اجتماع مى كردند، خداوند متعال آتش جهنم را نمى آفريد.(۳۸)

۳۸ - حسن معاشرت

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ لباس و كفش خود را مى دوخت، گوسفندان خود را مى دوشيد، با بردگان هم غذا مى شد، بر زمين مى نشست، بدون اينكه خجالت بكشد، مايحتاج خانه اش را از بازار تهيه مى كرد و هنگام مصافحه دست خود را نمى كشيد تا طرف دست خود را بكشد. به هر كسى مى رسيد سلام مى كرد، چه توانگر و چه درويش، چه كوچك و چه بزرگ، و اگر به مهمانى و خوردن چيزى دعوت مى شد، آن را كوچك نمى شمرد، هر چند خرمايى پوسيده باشد.

... و مخارج زندگى آن حضرت سبك، داراى طبع بزرگ و خوش معاشرت و خوشرو بود. بدون اينكه بخندد، هميشه تبسمى بر لب داشت، و بدون اينكه چهره اش در هم كشيده باشد، اندوهگين به نظر مى رسيد. بدون اينكه از خود ذلتى نشان دهد، همواره متواضع بود. بدون اينكه اسراف بورزد، سخى بود، دل نازك و با همه مسلمانان مهربان بود...(۳۹)

۳۹ - حضرت خديجه عليهما‌السلام

حضرت خديجهعليهما‌السلام پانزده سال از پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ بزرگتر بود. پس از وفاتش هر وقت نام او برده مى شد، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ با عظمت از وى ياد مى فرمودند و گاهى اشكشان جارى مى شد، كه عايشه ناراحت مى شد.(۴۰) به درستى كه من خديجه را بر زنان امتم برترى مى دهم. همانگونه كه مريمعليهما‌السلام بر زنان عالم برترى داده شد. قسم به خدا كه بهتر از خديجه پس از او براى من جايگزين نكرد.

۴۰ - حفظ ارتباط

شخصى نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ آمد و عرض كرد: يا رسول الله! بستگانم با من قطع رابطه كرده و مرا مورد حمله و شماتت قرار داده اند، آيا من هم با آنها قطع رابطه كنم؟

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود: با اين وضع، خداوند نظر رحمتش را از همه شما بر مى دارد.

آن مرد گفت: پس چه كنم؟

حضرت فرمود: ايجاد رابطه كن با كسى كه با تو قطع رابطه كرده است، و ببخش به كسى كه تو را محروم ساخته است، و عفو كن كسى را كه به تو ظلم كرده است؛ در اين صورت، از سوى خداوند پشتيبانى در برابر آنها خواهى داشت.(۴۱)

۴۱ - حق پياده

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ هنگامى كه سواره بودند، نمى گذاشتند كسى پياده با آن حضرت حركت كند، يا او را با خود سوار مى كردند و چنانچه طرف قبول نمى كرد، مى فرمودند: جلوتر و در فلان جا منتظر باش.(۴۲)

۴۲ - حق فرزند

حق فرزند من چيست؟

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمودند: اسم نيكو برايش انتخاب كنى، و به خوبى او را ادب كنى، و به كار مناسب و پسنديده اى بگمارى.(۴۳)

۴۳ - حلال و حرام

عربى شرفياب محضر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ گرديد و عرض كرد: يا رسول الله، از خداوند بخواه دعاى مرا مستجاب گرداند.

پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود: اگر مى خواهى دعاى تو مستجاب شود، كسبت را از حلال بگير و مالت را پاك كن و از حرام به شكمت داخل نكن.(۴۴)

۴۴ - حلم

انس بن مالك مى گويد: ده سالم تمام خدمتگذار پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ بودم. هرگز نفرمود: چرا چنين و چنان كردى؟ يا چرا چنين و چنان نكردى؟(۴۵)

نيز از انس نقل شده كه: ساليانى به رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ خدمت كردم، هرگز مرا ناسزا نفرمود. هرگز مرا كتك نزد. هرگز مرا از خود نراند. هرگز به من پرخاش نكرد. هرگز در برابر سستى و سهل انگارى من نسبت به كارى، با من تندى و درشتى ننمودى. هرگاه كسى از خاندانش با من خشونت به خرج مى داد، حضرت مى فرمود: بازش گزار! هر چه باشد، پيش خواهد آمد.

۴۵ - حمد شكر

در مواقعى كه خبر خوشى براى آن حضرت مى آوردند و شاد بود، مى گفت: «الحمد لله على كل نعمة.» وقتى گرفتار مصيبت و اندوه مى شد، مى گفت: «الحمد لله على كل حال.» خلاصه شكر و حمد از زبان حضرتش ‍ نمى افتاد.(۴۶)

۴۶ - خشم

مردى به حضور پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ رسيد و عرض كرد: يا رسول الله! چيزى به من بياموز تا خدا سودم بخشد و سخن را كوتاه بگير، شايد من آن را حفظ كنم، فرمودند: خشم مگير، عرض كرد: يا رسول الله! چيزى به من بياموز تا مرا سود دهد، و هر چقدر اين تقاضا را تكرار مى كرد، حضرت نبى اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ به او مى فرمودند: خشم مگير.(۴۷)

۴۷ - خوابيدن

حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ بعد از بيدار شدن از خواب به سجده مى رفتند، و اين دعا را مى خواندند: «الحمدلله بعثى مرقدى هذا و لوشاء لجعله الى يوم القيمة»: سپاس خدايى را كه مرا از خوابگاهم برانگيخت، اگر مى خواست تا قيامت مرقد من قرار مى داد. و نيز هنگام خوابيدن و بعد از بيدار شدن مسواك مى زدند.(۴۸)

۴۸ - خود برتربينى

نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ از شخصى تعريف شد. روزى او به محضر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ رسيد. اصحاب عرض كردند: يا رسول الله، اين همان كسى است كه از او به خوبى تعريف كرديم.

حضرت فرمود: من در چهره او نوعى سياهى از شيطان مى بينم. او نزديك شد و بر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ سلام كرد.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود: تو را به خدا سوگند، آيا در پيش خود نگفتى كسى بهتر از من در ميان مردم نيست؟

او در پاسخ گفت: بله، همين طور است كه فرموديد.(۴۹)