عباسیان (از بعثت تا خلافت)

عباسیان (از بعثت تا خلافت)0%

عباسیان (از بعثت تا خلافت) نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: تاریخ اسلام

عباسیان (از بعثت تا خلافت)

نویسنده: محمد الله اکبری
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 10091
دانلود: 6408

عباسیان (از بعثت تا خلافت)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 11 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 10091 / دانلود: 6408
اندازه اندازه اندازه
عباسیان (از بعثت تا خلافت)

عباسیان (از بعثت تا خلافت)

نویسنده:
فارسی

 اين كتاب در هفت فصل تنظيم شده و در حد توان تمام عناوينى كه به اين موضوع مربوط مى شود مورد بحث قرار گرفته است.
در فصل اول ، كه به شرح حال عباس و فرزندان و نوادگان وى اختصاص ‍ يافته بيشتر مشاهير آنان به ويژه كسانى كه در سلسله نسب خلفا واقع شده اند، مورد بحث قرار مى گيرد اين فصل با عنوان از عباس تا ابوالعباس ‍ سفاح ، از عبدالمطلب شروع شده و عباس و فرزندانش ، عبدالله بن عباس ، و فرزندان او، و على بن عبدالله و اولادش و محمد بن على و فرزندانش مورد بحث قرار مى دهد و با شرح حال ابولعباس سفاح پايان مى پذيرد.
فصل دوم علت و چگونگى و انتقال خاندان عباسى از حجاز به حميمه شام را مورد بحث قرار مى دهد و در ضمن آن به جدايى عباسيان از علويان و جهت گيرى سياسى عباسيان در منازعه زبيريان و مروانيان نيز اشاره مى كند.
فصل سوم ؛ درباره اخبار رسيده از پيامبر و امامان و ديگر پيشگويى ها درباره به خلافت رسيدن عباسيان بحث و گفت و گو مى كند و به نقد وتحليل آنها مى پردازد. اظهار نظرهايى در اين باره پيشگويى ها در پايان فصل آمده است.
فصل چهارم ؛ تحت عنوان الرضا من آل محمد صلى الله عليه و آله ، اين شعار عباسيان را از جوانب مختلف بحث كرده و آن را از صدر اسلام تا حدود 250 هجرى پيگيرى مى كند .همچنين مفهوم اين شعار و برداشت افراد مختلف (دعوت كنندگان و دعوت شدگان) از آن بررسى شده و به تاثير آن در موفقيت عباسيان اشاره شده است  .در ادامه از گسترش اين شعار در دهه پايانى قرن دوم و سال هاى نخست قرن سوم هجرى و ولايت عهدى امام هشتم شيعيان با عنوان الرضا نيز بحث شده است.
در فصل پنجم ، تحت عنوان عباسيان و علويان ، روابط اين گروه از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله تا بنياد و سقوط دولت عباسيان بررسى شده ، به ويژه موضع عباسيان در قبال قيام هاى ضد اموى علويان و نيز قيام هاى آنان عليه عباسيان به بحث كشيده شده است . همچنين از دسته بنديهاى سياسى هاشميان در روزگار امويان و چگونگى جدايى عباسيان از علويان نيز سخن گفته شده است.
در فصل ششم ازاوضاع سياسى و اجتماعى خراسان و ديگر زمينه هاى دعوت بحث شده است ، از جمله از برخورد واليان عرب با اهالى بومى خراسان و شدت عمل آنان در گرفتن جزيه حتى از مسلمان شدگان و تحقير آنان و تعصب عربى و تعصب نژادى سخن به ميان آمده است . همچنين به نزاع قبايل عرب ساكن خراسان (مضر، ربيعه ، و يمن) بر سر نفوذ بيشتر در حكومت و اوضاع آشفته خراسان و گرفتارى هاى حكومتى اموى در عصر دعوت اشاره شده است.
فصل هفتم ، كه مهمترين فصل كتاب محسوب مى شود، دعوت عباسى را در مراحل سه گانه بررسى مى كند و در آن از ريشه هاى دعوت ، تشكيل و گسترش سازمان دعوت ، شعارهاى دعوت ، دعوتگران نقيبان ، پايگاه هاى دعوت و داعيان بزرگ و خلاصه درباره دعوت ز صلح امام حسن عليه السلام تا بنياد دولت عباسى بحث مى كند. در اين راستا به سه مرحله تقسيم مى شود: در مرحله اول (از آغاز تا مرگ ابوهاشم ) چگونگى آغاز و استمرار دعوت به سمت محمد حنفيه و پسرش ابوهاشم و وصيت او به محمد بن على و صحت و سقم اين وصيت مورد بحث قرار گرفته است ؛ مرحله دوم (از مرگ ابوهاشم تا ظهور دعوت) درباره چگونگى و كيفيت دعوت و كار داعيان بحث مى كند ومرحله سوم (از ظهور دعوت تا بنياد دولت عباسى) چگونگى فتح تا بيعت با سفاح و مرگ مروان را پيگيرى مى كند.
از آن جا كه هر جا موضعى پيچيده و بغرنج بوده و به تحليل دقيق و علمى نياز داشته ، مانند جريان ابن عباس و اموال بصره تو وصيت ابوهاشم ، سعى شده است كه در حد توان موضوع روشن شده شود و براى اطلاع بيشتر نيز افزون بر آوردن منابع در پاورقى ها، در پايان هر موضوعى فهرستى از منابع آن به دست داده شده است


فصل دوم : انتقال از حجاز به شام

مكه حرم خدا و زادگاه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ و مدينه هجرتگاه و مدفن آن حضرت، دو شهر مقدس جهان اسلام بوده اند؛ از اين رو در گذشته هر مسلمانى آرزو داشته است كه آن جا را زيارت كند و در آنها مجاور شود. با آن كه مكه و پس از آن مدينه مركز اصلى بنى هاشم بوده اند، با اين حال بنى عباس اين دو شهر را رها كرده و به منطقه شام، روستاى حميمه از توابع بلقاى ناحيه شراة واقع در شمال بندر عقبه فعلى رفته اند. در اين جا پرسشى اساسى اين است كه عباسيان چرا و چه وقت به آن جا رفته اند؟

در دوره پيامبر و خلفاى راشدين مكه و مدينه از احترام خاصى برخوردار بوده اند و مدينه افزون بر اين كه هجرتگاه و مدفن پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ بود پايتخت حكومت اسلامى نيز به شمار مى رفت. در دوره علىعليه‌السلام گرچه پايتخت به كوفه منتقل شد، ولى مدينه همچنان از اهميت سابق برخوردار بود، اما پس از دست يافتن امويان به حكومت بويژه پس از يزيد، اين دو شهر امن و مقدس مورد تعرض قرار گرفت و حرمت آنها شكسته شد و اهميت پيشين خود را از دست دادند، ولى همچنان مركز علمى دنيا اسلام محسوب مى شد. بعد از شهادت امام حسينعليه‌السلام عبدالله بن زبير در حجاز ادعاى خلافت كرد و بعد از مرگ يزيد بر مكه و مدينه نيز چيره شد. در اين دوران از نظر حكومت هاى وقت، محمد حنفيه و عبدالله بن عباس از بزرگان بنى هاشم بودند. ابن زبير با اصرار زياد از آنان مى خواست، تا با او بيعت كنند، ولى آنان امتناع مى كردند. ابن زبير چون از اصرار و پافشارى نتيجه اى نگرفت آنان را در مكه زندانى كرده قصد داشت ايشان را در آتش بسوازند كه نيروهاى مختار از كوفه رسيدند و آن دو را نجات دادند. بعد از اين واقعه آن دو به اجبار به طايف رفتند. در اين دوران ابن زبير در حجاز و عبدالملك مروان در شام مدعى حكومت بودند و هر دو از بنى هاشم بيعت مى خواستند تا بدين وسيله حكومت متزلزل خود را استوار كرده بر رقيب پيشى بگيرند و در اين ميان چنان عرصه را بر بنى هاشم تنگ كردند كه در تمام قلمرو پهناور اسلام شهرى نبود كه بزرگان بنى هاشم در آن در امان باشند.

عبدالله بن عباس در سال ۶۸ هجرى، در طايف درگذشت. او كه درباره حوادث آينده از علىعليه‌السلام و فرزندش محمد حنفيه اخبارى شنيده بود به هنگام مرگ به فرزندش على كه بعد از او بزرگ عباسيان بود، سفارش ‍ كرد كه حجاز قلمرو ابن زبير را ترك كرده و به شام نزد عبدالملك برود. او به فرزندش على چنين سفارش مى كند:

فرزندم، بيشتر مردم در كارشان گمراه شده اند و به خاطر دنيا يكديگر را مى كشند؛ از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ شنيدم كه به جدت عباس مى گفت : چون حكومت از بنى اميه زايل شود بر فرزندان تو قرار خواهد گرفت، هر كس از ايشان كار امت را عهده دار شد بايد از خدا بپرهيزد و به حق عمل كند و به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ اقتدا كند، زيرا سزاوارترين مردم به پيروى از او خويشاوندترين آنان نسبت به اوست. فرزندم، پس از من حجاز جاى تو نيست، چون مرا به خاك سپردى خاندانت را جمع كن و به شام برو. بنى اميه خوراكى هايى دارند كه ناگزير بايد بخورند. آنان گرچه ستمگر و گمراهند ولى به سبب خويشاوندى كه بين تو و آنهاست از آل زبير نسبت به تو مهربان ترند. فرزندم، به پسر عمويت عبدالملك بپيوند كه او براى حكومت از ابن زبير سزاوارتر است. ابن زبير را ترك كن و از او بر حذر باش، زيرا او دشمن را از دوست باز نشناسد، و هر كس چنين باشد كارش قوام نگيرد، و حكومتش بى رقيب نشود. عبدالملك به پيش مى رود و ابن زبير به عقب. چون فرزندم، چون به شام رفتى و عبدالملك تو را در انتخاب منزل آزاد گذاشت، در كوهستان شراد مقام گير، زيرا چون، حكومت از بنى اميه برگردد بر مردى از اهل شراة قرار مى گيرد كه از بزرگ ترين و شريف ترين خاندان در بين مردم است.(۳۴۲)

پس از درگذشت عبدالله، پسرانش، عباس و على، از هم جدا شدند؛ عباس ‍ در عراق به مصعب بن زبير پيوست و على به شام نزد عبدالملك مروان رفت.

عبدالملك از آمدن على بن عبدالله بى نهايت خوشحال شد، زيرا اين كار او موجب تقويت او گرديد، از اين رو پيوسته او را بزرگ و گرامى مى داشت و به پاداش كار او زمين ها و مزارع زيادى در حومه دمشق و ناحيه شراة به وى اقطاع كرد(۳۴۳) و او را در انتخاب مسكن آزاد گذاشت.(۳۴۴) على منزلى در دمشق برگزيده و براى سكونت دايم در روستاى حميمه در منطقه اى كه عبدالملك به او تيول داده بود خانه اى وسيع ساخته در آن سكنا گزيد و در آن جا باغ ها و مزارع ايجاد كرده. فرزندانش تا پيروزى نهضت عباسى در آن جا سكنا داشتند. محمد بن على امام عباسيان براى اختفاى بيشتر در كار دعوت به روستاى كوچك تر، به نام كداد در همان ناحيه نقل مكان كرد و تا موقع مرگش در آن جا بود.


شراة كجاست ؟

شراة از نواحى دمشق است كه بر سر راه دمشق به مدينه در جنوب بحرالميت واقع شده است. بخشى از آن جلگه و قسمتى كوهستانى است. منطقه اى است كه از غرب و به صحراى سينا و فلسطين، از شرف به صحراى سماوه، از جنوب به حجاز و درياى سرخ و از شمال غربى به بلقاء و اريحا و از شمال شرقى به ناحيه امان - پايتخت فعلى اردن - محدود است. در حال حاضر بخش شرقى اين منطقه جزو كشور اردن و قسمت غربى آن جزو متصرفات دولت غاصب اسرائيل است. شهرهاى اين ناحيه عبارتند: از صغر، مآب، معان، تبوك، اذرخ، و ايلة. ابن حوقل (متوفاى ۳۶۶ ه) ياقوت متوفاى ۶۳۲۶ ه و ابوالفدا متوفاى ۷۳۱ ه مركز آن را اذرح دانسته اند، ولى مقدسى متوفاى ۳۹۰ ه از صغر به عنوان آن مركز ياد كرده است.(۳۴۵) به گفته جغرافى دانان شراة منطقه اى حاصلخيز و پر نعمت و روستاهاى آن از شهرهاى جزيره بزرگ تر(۳۴۶) و بيشتر ساكنان آن عرب و دوستدار بنى هاشم بودند.(۳۴۷)

در سال نهم هجرى، كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ به قصد جنگ با روميان به اين منطقه آمد، مردم اين ديار با او پيمان صلاحى امضا كردند و پرداخت جزيه را پذيرفتند.(۳۴۸) جريان حكمت بين حضرت علىعليه‌السلام و معاويه نيز در ميانه راه اذرح كه از روستاهاى اذرح است واقع شد.(۳۴۹)


حميمة كجاست ؟

حميمه تصغير حمة است و حمه چند معنا دارد: ۱. سنگ سياهى كه به زمين چسبيده باشد؛ ۲. چشمه آب گرمى كه بيماران براى بهبودى خود را در آن بشويند؛ ۳. آنچه از دنبه كه پس از آب كردن بماند؛ ۴. سياه هر چيزى را نيز حمه گويند.(۳۵۰)

در جنوب بحرالميت فرورفتگى بزرگى است كه وادى عربه نام دارد.(۳۵۱) حميمه روستايى بزرگ و به تعبير ياقوت شهرى بوده است.(۳۵۲) از توابع بلقا در سرزمين شراة كه در اين وادى و به فاصله يك مرحله از قلعه شوبك قرار داشته است.(۳۵۳) به گفته مقدسى در كوهستان شراة چشمه آب گرمى (حمة) وجود داشته و ممكن است كه نام حميمه از آن گرفته شده باشد.(۳۵۴) اين روستا گر چه دور افتاده بود، و به تظاهر هيچ اهميتى نداشت، ولى حقيقتا از روى دقت انتخاب شده بود، زيرا راه هاى كاروان هاى حج در اين جا به هم مى پيوست، راه كاروانى مصر، فلسطين، شام، جزيره، موصل و شهرهاى شمالى شام و ديار روم به مدينه در اين جا يكى مى شد؛ نيز حاجيانى كه از نواحى ايران، خراسان و ماوراءالنهر به منظور تجارت و زيارت از طريق شام سفر مى كردند از آن جا عبور مى كردند؛ جايى بود كه كاروان هاى تجارى حجاز و يمن كه به مصر، شام و فلسطين و جزيره مى رفتند؛ نيز از آن جا مى گذشتند. على بن عبدالله پس از آن به عبدالملك پيوست ۶۹-۷۰ ه آن جا را براى سكونت برگزيد و در آن جا صاحب فرزندان بسيارى شد. در تمام مدت ۳۲ ساله دعوت، امام عباسى در آن جا بود و دعوتگران خود را به خراسان مى فرستاد. قاصدان و داعيان در هيات بازرگانان از خراسان به دمشق و از آن جا به حميمه مى آمدند و دستور مى گرفتند بى آن كه كسى به آنان بد گمان شود.(۳۵۵) خاندان عباسى تا ظهور دولتشان در آن جا مى زيستند و پس از بنياد دولت عباسى به عراق نقل مكان كردند.