شگفتى هاى آفرينش در كلام اهل بيت جلد ۲

شگفتى هاى آفرينش در كلام اهل بيت0%

شگفتى هاى آفرينش در كلام اهل بيت نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: سایر کتابها

شگفتى هاى آفرينش در كلام اهل بيت

نویسنده: رضا کوشاری
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 9415
دانلود: 2406


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 82 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 9415 / دانلود: 2406
اندازه اندازه اندازه
شگفتى هاى آفرينش در كلام اهل بيت

شگفتى هاى آفرينش در كلام اهل بيت جلد 2

نویسنده:
فارسی


سنگهاى آسمانى يا بمباران فضائى

 دهانه هاى مدور بر سطح كرات كه در عكسها مى بينيم، بر اثر اصابت شهاب سنگها بر سطح آنها است كه اين چنين ديده مى شوند.

شهاب سنگها قدرت تخريبى دارند به خصوص آنها كه بزرگترند، به طور مثال از حادثه اى كه از راه بسيار دور ديده شد براى شما نقل مى كنيم: در ژوئن ۱۱۷۸ پنج راهب صومعه كانتربى در انگلستان گزارش دادند كه در شبى از كنار ماه، مشعلى فروزان جهيدن گرفت و آتش و زغال قرمز و جرقه به اطراف آن پراكنده شد.

اين خبر در كتابها ماند تا چند سال پيش، دانشمندان علوم فضائى در تحليلى از اين حادثه كه در گذشته اتفاق افتاد، گفتند به نظر مى رسد كه شهاب سنگى بزرگ بر كناره ماه اصابت كرده باشد، با اين كه فاصله ماه تا زمين، ميليونها كيلومتر است ولى حادثه، آنقدر مهم و بزرگ بود كه از زمين، آن صحنه اى كه همانند انفجار مهيبى بود ديده شد.

آيا مى دانيد كه شهاب ها در اصل، شهاب نمى باشند بلكه آنها سنگهاى فضائى هستند كه در برخورد با جو زمين، همانند مشعلى فروزان در يك لحظه نمايان مى شوند، و به اين شكل نورانى و گداخته را در اين لحظه برخورد با جو، شهاب مى گويند.

چشم انسان هيچگاه قادر نخواهد بود كه سنگهاى فضائى را ببيند، چون آنها از ما بسيار دورند. علاوه بر آن قطر، لايه هاى ضخيم جو كه از گازها و بخار انبود كه بر روى هم انباشته شده، همچنين حجاب و پرده اى است كه آن سنگهاى رها در فضا را بر ما پنهان مى كند.

و شناخت انسان در همين حد بود كه در شبها گهگاه شهابى در بالاى سر خود ببيند و ماهيت شهاب و علل گداختى شدن آن در يك لحظه را كسى نمى دانست و همچنين از اوضاع جو، هيچگونه آگاهى وجود نداشت.

ولى امام زين العابدينعليه‌السلام با دقت و درستى، آنها را به عنوان سنگهاى آسمانى معرفى مى كند و از انبوه بودن سنگها در فضا مى گويد و تعريف آن حضرت از آن سنگها در واقع، تعريف قبل از شهاب شدن آنها است، يعنى در خالى كه آنها هنوز شهاب نشده اند، آن حضرت از وجود آنها باخبر است و آنها را به نام شهاب معرفى نمى كند و مردم قديم، تنها آن جرقه نورانى را مى ديدند و به آن شهاب مى گفتند.

امام زين العابدينعليه‌السلام در نفرين به دشمنان كينه توز اسلام و عدالت، از خدا طلب مى كند كه آنها را همواره مورد اصابت سنگ باران هاى فضائى و پى در پى قرار دهد.

به اين نكته از دعاى شماره ۲۷ در صحيفه سجاديه توجه كنيم:و الح عليها بالقذوف

(و پيوسته آنها و ديارشان را به سنگ بارانها، هلاك و خراب گردان)

آن حضرت از خدا مى خواهد تا آن ناكسان را مورد بمباران شديد سنگهاى انبوه موجود در فضا قرار دهد، آن حضرت حتما از وجود سنگهاى بيشمارى كه در فضا وجود دارند باخبر است كه اينچنين مى گويند.

و همچنين آن حضرت كه اين گونه نفرين مى كند، حتما از بلاهاى هولناك آن در صورت اصابت آن سنگهاى فضائى به زمين و فرود آمدن آنها بر ناحيه اى كه سپاهيان بدخواه در آن هستند به خوبى مى داند كه چه بلائى بر سر آنها خواهد آمد.

و متخصصان علوم فضائى مى كويند هر لحظه، احتمال تكرار كم و بيش آن حادثه ياد شده در زمين و يا ماه و يا كرات ديگر ممكن است رخ دهد و پيش ‍ بينى اين كه در چه زمانى، جرمى بزرگ بر ماه و يا زمين اصابت كند ميسر نيست و جز خدا، هيچكس واقعيت امر را به درستى نمى داند.

در صورتيكه آن سنگها به جائى اصابت كند، آنچنان جهنمى بر پا مى شود و آتش و جرقه هاى گداخته و لرزش، همه جا را فرا مى گيرد و در واقع، بلاى بزرگ همين است كه در يك لحظه سنگهاى ريز و درشت به طور انبوه، منطقه اى را هدف قرار دهد و آنجا را بمباران كند، كه در آن صورت آنچنان آشفتگى در محيط آنجا به وجود مى آورند كه تمام آثار حيات را از بين مى برد و شكل طبيعى آن ناحيه را در هم فرو مى ريزد.

آن حضرت در كلمه (قذوف) كه مفرد آن (قذف) است استفاده نموده، معمولا معناى اين كلمات بر آن چيزى كه با سرعت و شدت زيادى اصابت و يا پرتاب مى شود به كار مى رود و اينك در زمان، دانشمندان علوم فضا همين معنا را براى سنگهاى فضائى نسبت مى دهند و مى گويند كه حتى يك سنگ بسيار كوچك فضائى در برخورد با جائى و چيزى، همانند يك گلوله كاليبر بزرگ، عمل مى كند تا چه برسد به سنگهاى بزرگى كه دهها تن وزن دارد؟

در فضاى آسمانها و ما بين كرات، سنگهاى كوچك و بزرگ بيشمارى در فضا به صورت تك تك و پراكنده و يا به صورت دسته جمعى و انبوه، به سوئى رها هستند و با سرعت زيادى در حال حركت به سمتى مى باشند گاهى حركت سنگها به سمتى است كه در سر راه آنها كره اى قرار دارد و سنگها به سطح آن كره، با شدت تمام اصابت مى كند و آن حفره ها را به وجود مى آورند.

گاهى دايره حفره ها بيش از هزاران متر عرض و طول دارند و نشانه اصابت سنگ بزرگى در آن محل بوده و گاهى حفره ها كوچكتر و كوچكترند كه نشانه اصابت سنگهاى بزرگترى است.

در زمانى كه آن حضرت اين گونه از وجود سنگها در فضا سخن مى گويد مردم آن زمان با ديدن منظره، خاموش شدن يك شهاب در شب، فكر مى كردند كه مردمى بزرگ و يا پادشاهى اكنون مرده، و اين ستاره عمرش بود كه اينك خاموش شده است.

آن حضرت در دعاى خود با جمله اى كوچك، از موضوع مهم و بزرگ سخن مى گويد و اين هنرى است كه هر كس نمى تواند با يك جكله كوچك، موضوع مهمى را بيان كند.

در كتابهاى علمى، اصطلاح بمباران فضائى به چشم مى خورد ولى براى اولين بار كه اين اصطلاح بكار رفت، امام سجادعليه‌السلام بود كه اين عنوان را مطرح نمود.(۲۳)


ستاره ها بسيارند و بيشمار

 يكى از دعاهاى معروف به نام دعاى عشرات، در آن نكات خوب و آموزنده بسيارى براى ما دارد، از اخلاق و از علم و ايمان گفته شده و خلاصه اين كه تمام خوبيها در آن جمع است.

و لك الحمد عدد كل نجم و ملك فى السماء

(پرودگارا تنها شايسته حمد توئى، و آنقدر تو را سپاس مى گوئيم به اندازه تعداد هر ستاره و هر ملكى كه در آسمانها وجود دارد).

معناى اين جمله براى رساندن مبالغه است يعنى به اندازه تعداد ستاره در فضاى آسمانها، آنقدر زياد است كه غير قابل شمارش مى داند و حمد و ثناى ما از خالق هستى به اين اندازه مثال ياد شده است.

اين جمله مى خواهد به ما بگويد كه تعداد ستاره در فضاى آسمانها تنها اين نيست كه چشمان ما آنها را مى بيند، بلكه بمراتب بيش از اين است كه ما درباره اش فكر و تصور ميكنيم.

جملات دعاها و يا جملات احاديث، از لحاظ اين كه تمامى آنها بيانات پيامبر گرامى و ائمه معصومينعليه‌السلام است با هم فرقى ندارند چون منشاء و سرچشمه همه آنها از فيض الهى است.

از آنجا كه عشق ما به خالق جهان، غير قابل وصف است و از نعمتهاى فراوانش بهرمند هستيم لذا بى حد و اندازه، شكر گذار درگاه او مى باشيم و احساس عاطفى ما با ذكر بيحد و بى اندازه و بيشمار و گاهى با ذكر مثالى در اين رابطه همچون به اندازه برگهاى تمامى درختان و يا قطرات آب و يا به اندازه تعداد ستاره ها و ملائكه ها، ابراز عواطف خود را در بى نهايت نشان مى دهيم و اين شيوه اى است كه پيشوايان ما در رابطه با معرفت خداوند و سپاسگذارى از او مثالهائى ياد نموده اند و اين چنين به ما آموخته اند.

و اكنون به جنبه علمى اين جمله دعا توجه كنيم كه داراى معنائى بسيار با ارزش است در اين جمله از وجود تعداد بيشمار ستاره ها مى گويد و بايد ببينم كه نظر علم و متخصصان علوم فضا چيست و چگونه پاسخ مى دهند؟

گسترش علم و صنعت در زمان ما آنقدر وسيع است كه انسان به فكر افتاد تا از فضا و ستاره گان نيز تحقيق كند و در اين زمينه، توانست كارهاى خارق العاده اى انجام دهد و در پرتو تلاش بسيار خود، به موفقيتهاى چشمگيرى نائل شد و به مراحل عالى و درخشانى از شناخت و آگاهى رسيد و براى همين است كه اين زمان را به عصر فضا ناميدند.

دانشمندان و متخصصان علوم فضائى اين چنين مى گويند كه در فضاى بى نهايت آسمانها، ميلياردها همچون منظومه شمسى وجود دارند كه در اين فضاى وسيع عالم شناور و در قلمرو و هر منظومه، سيارات ريز و درشت بسيارى پيرامون آن هست، بنابراين در آسمانها آنقدر ستاره هست كه هرگز نمى توانيم آنها را بشمريم.

و نكته جالب اينجا است كه هر روز با توسعه علم و ساخته شدن تجهيزات فضائى مدرنتر، از حقايق تازه ترى با خبر مى شويم و از ابعاد وسيعتر آسمانها و تعداد بيشتر كهكشانها دانسته مى شود و هر روز مى بينيم كه انديشمندان علوم فضا، خبرهاى تازه اى را در اين باره مطرح مى كنند.

با اين همه آگاهى از عظمت خداوند، شايسته و به جا است كه ما بگوئيم، به اندازه ستاره ها كه قابل شمارش نيستند، شكر گذار و ثنا گوى اين همه نعمتها و لطف و عنايت خالق جهان و اين همه عظمت آفرينش او هستيم و بى نهايت شكر گذار او مى باشيم كه ما را از ديار نيستى به ديار هستى به وجود آورد.

حمد و ثناى خداوند در اندازه و مقدار خاصى نمى تواند او را توصيف كنيم لذا به ناچار با ذكر مثالى همچون به اندازه تعداد ستاره ها، مثال مطلوبى براى عرض ادب به آستان مقدس پروردگار است.(۲۴)


كهكشانى برنگ سبز

 مطلب جالبى است به شرطى كه خوب بخوانيم تا موضوعش را بهتر بدانيم چون احتمال دارد كه بنده نتوانسته باشم به خوبى، حق مطلب را ادا كنم و چه بسا در تفهيم اين موضوع، بيانم ضعيف باشد و از شما خواننده عزيز، خواهشى كه دارم به خودتان اعتماد كنيد و با دقت بيشتر، موضوع را صحيحتر بفهميد.

عن ابى الحسن عليه‌السلام قال سمعته يقول: ان الله خلف هذا النطاق، زبرجده خضراء، فمن خضرتها اخضرت السماء، قلت و ما النطاق؟ قال عليه السلام الحجاب، ولله ذللك سبعون الف عالم اكثر من عدد الانس ‍ و الجن

يكى از راويان اين حديث مى گويد، شنيدم علىعليه‌السلام فرمودند: به يقين بدانيد كه از براى خدا آفريده هائى است در پشت اين آسمان نيلگون، زبر جدى سبز رنگ، و از سبزى درخشان آن، فضاى آسمانش سبز شده است، گفتيم نطاق چيست؟ آن حضرت فرمودند كه حجاب است بين ما و آن، كه آن در پشت اين حجاب، هفتاد هزار جهانى هست كه به تعداد هر كدام از مخلوقات جن و انس مى باشد.

نطاق به معناى آسمان جائى كه بسيار وسيع است و اين اصطلاح، بيشتر براى فضاى آسمان بكار ميرود، و نزديكترين معناى مشابه آن در فارسى ، اصطلاح گنبد نيلگون است پس نطاق، همين آسمان بسيار وسيع است كه فضاى آن در شب، پر از ستاره مى بينيم.

آن حضرت به ماوراى اين نطاق، فضاى آسمانى وسيع اشاره نموده و مى فرمايد: كه پشت اين آسمانى كه آنرا مى بينيم، جهانى بسيار وسيع است كه در آن كهكشان زبر جدى سبز رنگ هست.

در واقع - جهان يك پارچه است و بزرگ و داراى وسعت و عظمتى غير قابل وصف است و ديد چشمان ما محدود است و قدرت ديد ما تا اين اندازه است كه آسمان را در شب، اين گونه مى بينيم، اما بايد بدانيم كه دانش و تكنولوژى پيشرفته براى ما ثابت كرده كه در پشت آنچه كه مى بينيم، جهان فراخى است كه در آن ميلياردها كهكشان گوناگون وجود دارد و انديشمندان علوم فضا با تلسكوپهاى بسيار پر قدرت و مدرنى كه دارند، منظره هاى با شكوه و شگفت انگيزى را مشاهده مى كنند و علاوه بر تماشا و تحقيق درباره آنها، فيلم و عكس نيز گرفته مى شود.

و گاهى در تلويزيون، فيلمهائى از كهكشانها نشان داده مى شود و در جملات و كتابهاى علمى و درسى نيز، عكسهاى متنوعى از آن منظره ها ديده مى شود.

و آنچه را كه از اين فيلمها و عكسها مى بينيم، منظره هائى بسيار جالب و متنوعى از كهكشانهاى كوچك و بزرگ در شكلهاى مختلف ديده مى شوند و هر كدام از كهكشانهاى كوچك و بزرگ در شكلهاى مختلف ديده مى شوند و هر كدام از آنها وضعيت و شكل خاصى دارند، برخى از آنها بيضوى و يا حلزونى و دائرى و مثلث و يا به شكل مار پيچ و به شكل پروانه و پرنده و اشكال مختلف كه هر كدام از آنها به يك شكلى مى باشد و علاوه بر شكلهاى گوناگون آنها، مى بينيم كه هر كدام از آنها به رنگ هاى خاصى مى باشند، سفيد و سرخ و سبز و زرد و آبى و نارنجى و بنفش و رنگهاى ديگر كه به صورت پرنگ و يا كمرنگ ديده مى شوند، و در پس اينها چيست؟ باز هم خدا مى داند و بس.

همانگونه كه آن حضرت فرمودند پشت اين گنبد نيلگون كه آنرا مى بينيم، زبرجدى سبز رنگ وجود دارد، و اين زبرجد سبز رنگ، كهكشانى است با اين رنگ آميزى، در فضاى دور هر چه ديده مى شود كهكشان مى بينيم كه هر كدام از آنها به صورت يك پارچه و به شكل خاص و به رنگ خاصى هستند.

زبرجد يكى از سنگهاى قيمتى است و رنگ آن سبز متمايل به زردى است هر چند كه به رنگهاى مختلف ديده مى شود ولى اصلى ترين و زيباترين نوع مشهور آن، زبرجد سبز متمايل به زرد است و اين نوع زبرجد از انواع ديگر، با ارزش تر مى باشد.

معناى جمله زبرجد خضراء را امروز مى فهميم كه آن چيست چون به توسط تلسكوپهاى پر قدرتى كه در مراكز تحقيق فضائى وجود دارد.

خوشبختانه، فيلم و عكس كهكشان زبرجدى سبز رنگ هم ديده مى شود، در وسط اين كهكشان، چيزى به شكل نگين بيضى درخشنده و صيقلى است و محيط اطراف آن را به صورت مخملى سبز رنگ احاطه كرده مانند گلى كه برگهاى شكفته به اطراف آن، حلقه زده، و اين نگين كه در ميان اين كهكشان است به نحوى ديده مى شود كه گويا اين قسمت، برجسته تر از اطراف خود مى باشد و اينك حقيقت كلام مبارك آن حضرت، ثابت و معلوم شده است كه در پشت اين گنبد نيلگون، فضائى بسيار وسيع و بى نهايت وجود دارد و در آن كهكشانى زبر جدى سبز رنگ با همان وصفيات ياد شده ديده مى شود، در حالى كه تيزبين ترين چشم، آنها از روى زمين، هيچگاه قادر نيست اين كهكشان را رؤ يت كند، و نكته جالب اينجا است كه حتى با تلسكوپهاى معمولى هم نمى توانيم چنين صحنه هائى را در آن فضاهاى بسيار دور را ببينيم.

آن شخص از آن حضرت سوال مى كند كه نطاق چيست؟ او مى فرمايد: حجاب (نهان) است يعنى آنجا كه چشمان ما قادر به ديدنش نمى باشد و به چشم ما آن ناپيدا، قابل رويت نيست.

آن حضرت مى فرمايد: كه پشت اين نطاق (آسمان نيلگون) به تعداد هر كدام از انس و جن، هفتاد هزار عالم است، خوشبختانه انديشمندان علوم فضائى، تعداد كهكشانها را از ميليارد و بيليارد، پا را فراتر گذاشته اند و عدد و ارقام تا به آنجا مى رسد كه از بى نهايت بگويند خود را از شر محاسبات سخت، راحت مى كنند، يعنى آنقدر كهكشان زياد است كه قابل شمارش ‍ نمى باشد، پس علىعليه‌السلام اولين كسى بود كه از وجود كهكشانهاى بسيار و غير قابل شمارش اشاره نمود و مثال و تشبيه بسيار جالبى را براى آن ذكر كرد، يعنى به تعداد انس و جن مى باشد در حالى كه نه تعداد انسانها معلوم است و نه تعداد جن، و مفهوم ديگر اين مثال اين است كه تا آنجا كه ممكن است انسانها را مى توان مشاهده كرد پس تا آنجا كه ممكن است انسانها را مى توان مشاهده كرد پس تا آنجا كه بشر مى تواند دم و دستگاه خود را مدرنتر و پيشرفته تر كند به واسطه آنها كهكشانهاى آسمانها را تماشا كند، و مفهوم به تعداد جن اين است كه كهكشانهاى بسيارى هست كه به هيچ نحوى، بشر به رويت آنها موفق نمى شود همانطور كه جن قابل رويت نيست.

آن حضرت مى گويد به تعداد هر كدام از اين موجودات، در ماوراى اين آسمان نيلگون، عوالمى جدا دارد و همانطور كه مى دانيم هر كهكشان براى خودش عالمى جدا دارد كه بيان وصف و بحث هر كدام، جدا از كهكشان ديگرى است، و هفتاد هزار به معناى بسيار بودن كهكشانها است و آنرا با مقايسه كردن با تعداد جن و انس، مرتبط ساخته كه در واقع، معناى تعداد كهكشانها را به بى نهايت ربط داده است.

آن حضرت مى فرمايد::زبرجده خضراء خضرتها اخضرت السماء (كهكشانى زبرجدى يعنى سبز متمابل به زردى وجود دارد كه از سبزى آن فضاهاى محيط اطراف آن را سبز رنگ، نمايان كرده است.

و همانطور كه علم روز ثابت كرده، اين كهكشانهاى رنگى كه عبارت از انبوه ستاره در يك مجموعه است، محيطهاى اطراف آن به يك رنگ نمايان مى شوند و اين بر اثر تابش نورى است كه از خورشيدهاى آن به اين شكل در مى آيد و اين صحنه ها در مجموع و به طور كلى، كهكشان به اين شكل ديده مى شوند و آن حضرت از تاثير نور تابيده شده بر فضا و محيط بين ستاره ها در مجموعه اى به نام كهكشان اعلام نموده است

همانطور كه آن حضرت از پشت اين فضاى آسمان نيلگون باخبر است يقينا انواع از كهكشانهاى كه با رنگ ديگر وجود دارد نيز به خوبى آگاه است.

به عقيده بنده، حالا كه آن حضرت از وجود اين همه كهكشان سخن گفته، بايد بدانيم كه چرا آن حضرت به اين كهكشان زبرجدى، اشاره خاص ‍ نموده، حتما علتى دارد كه آنرا مخصوصا ياد نموده و شايد اين كهكشان، ويژگيهاى خاصى دارد و چه بسا در آن عجايب و شگفتيها و اسرار ناشناخته بسيارى در آن هست كه غرض و هدف از اين يادآورى، انديشمندان علوم فضائى عصر حاضر و زمانهاى آينده است تا آنها را متوجه اين كهكشان كند و فكر و ذهن آنها را جلب آن كند تا شايد با تحقيقاتشان، از احوالات بسيار جالب آن با خبر شوند تا به عظمت و شگفتيهاى آفرينش پروردگار، پى ببرند.

يكى از مثالهاى قديمى كه در قالب يك خط شعر است شاعر چه بسيار زيبا گفته اند:

انسان تا سخن نگفته باشد

عيب و هنرش نهفته باشد

بنابر اين علىعليه‌السلام از موضوعات علمى بسيارى كه بيان نموده، ميتوان او را بهتر شناخت و لا اقل، اين شخصيت الهى را از اين يك موضوع علمى مى توانيم، شخصيتش را بهتر درك كنيم و اين موضوع براى ما، مى تواند دليلى قوى و حجتى روشن و آشكار باشد كه چرا پيامبر گرامى علىعليه‌السلام را جانشين بعد از خود اعلام نموده و او را لايق و شايسته رهبرى مردم دانست.

پيامبر گرامى در واقع، به اين مردم، افتخار داد كه همچنون علىعليه‌السلام بر آنها امير المومنين باشد.

پيامبر گرامى به مردم مى گفت:انا مدينه العلم و على بابها (من شهر علومم و علىعليه‌السلام دروازه هاى آن است) و اينك حقيقت گفتار آن بزرگوار بر ما ثابت شده است.

واينك معلوم مى شود آنهائيكه با خواسته بر حق پيامبر گرامى مخالفت كردند در واقع با خدا مخالفت كرده اند و آنهائيكه با علىعليه‌السلام مخالفت كردند در واقع، آنها با عقل و علم مخالفت كردند.

آن مردم بى لياقت كه با نا ديده گرفتن خلافت بر حق علىعليه‌السلام بعد از پيغمبر، در واقع آنچنان ضربه اى به اسلام زدند كه تا امروز و آينده حساب و كتاب ضررها و آثار بد آن قابل شمارش نيست.

و حرف آخر اين است كه پس از چهارده قرن، اينك دانشمندان و متخصصان علوم به نكته اى پى بردند كه آن حضرت بيان فرمود، و اينك به حقيقت آن رسيدند.

هزاران دانشمند با تحقيقات بسيار و پيوسته خود را دست به دست هم دادند تا دانسته ها و يافته هاى آنها تكميل شد، و صنعتگران ماهر و كار انديش، هر گونه ابزار و لوازم و تجهيزات مدرنى را كه لازم بود ساختند و يارى خوب براى پيشبرد اهداف دانشمندان بود

ولى ما مردم عادى كه نه صنعتگريم و نه انديشمند، لااقل از آنها نباشيم كه آن حضرت، از مردمى كه در آخر الزمان با رفتار و كردار بد خود، تيشه بريشه اسلام ميزنند ياد نموده است و از آنها نباشيم كه آن حضرت مردمى را معرفى مى كند كه با تظاهر به فساد و بى بند و بارى و گناه انجام مى دهند، و انشاء الله از پيروان و علاقه مندان به حضرت مهدىعليه‌السلام و منتظران ظهور آن يگانه منجى عالم بشريت باشيم.

پيامبر گرامى فرمودند كه اسلام در آخر الزمان غريب است همانگونه كه در آغاز ظهور اسلام، اسلام غريب بود چون عده اى مردم بيخبر در آنروزها با اين آئين الهى مخالفت كردن و ما از آنها نباشيم كه در اين آخرالزمان، با رفتار و كردار خود به اسلام بى اعتنا باشيم و اين آئين الهى را كم اهميت نشان بدهيم و اسلام را خوار كنيم.(۲۵)


منظومه شمسى جزئى از يك كهكشان است

 مردى كه به اصطلاح، انديشمند بود و اعتقادى به اسلام نداشت و خود را روشن فكر مى دانست، او آوازه امام صادقعليه‌السلام را بسيار شنيده بود به نزد امام آمد و با آن حضرت به گفتگو پرداخت، به اين اميد كه شايد، افكار خود را بر امام تحميل كند و در اين جلسه طولانى با بحثهاى گوناگون، بر آن حضرت غالب شود و امام را محكوم كند، و آوازه امام صادقعليه‌السلام را در ميان مردم در هم شكند، غافل از اين كه او محكوم شد و امروز پس از گذشت بيش از هزار و سيصد سال از آن زمان اينك سخنان آن حضرت در عصر فضا آنچنان جلوه اى يافته كه باعث حيرت و تعجب هر انديشمند و آگاه است، و فرضا اگر آن تشخيص، امروز مى توانست زنده شود، حقايق را به نفع امام صادق مى ديد و به يقين كه او شرمنده و سر افكنده خواهد شد و حتما از گفتارها و ادعاهايش پشيمان مى شد و غلط بودن تصوراتش بر او ثابت مى گشت، به هر حال، تاريخ با گذشتن زمان، درست قضاوت خواهد كرد.

و اكنون به يك موضوع از گفتگوهاى آنها توجه كنيم و ببينيم كه او چه مى خواست به امام بفهماند و افكارش را تحميل كند تا با اين كارش، بين مردم به اصطلاح سر بلند شود.

ايها الحكيم! فما تقول فيمن ان هذا التدبير الذى يظهر فى العالم تدبير النجوم السبعه؟ قال عليه السلام: يحتاجون الى دليل، ان هذا العالم الكبر و العالم الا صغر من تدبير النجوم التى تسبح فى الفلك، و تدور حيث دارت، متبعه لا تفتر، و سائره لاتقف

(آن شخص به امام صادقعليه‌السلام گفت: اى حكيم! چه مى گوئى درباره اين ادعا، كه اين نظامى كه در عالم است بتوسط اين ستاره هاى هفتگانه است.

امام صادقعليه‌السلام در جواب فرمودند: آنها كه اينچنين ادعا مى كنند بايد دليلى داشته باشند تا صدق گفتارشان معلوم و ثابت شود، بدانكه اين جهان بزرگ و اين جهان كوچك، برپائى آن بر اساس نظامى كه تمام سياره ها در مدارهاى خود، همواره در حال حركتند، و ميچرخند همانگونه كه در مدارهاى خود دوران ميكنند و در اين كار سياره ها، كندى و يا وقفه اى در ميان برنامه آنها بوجود نمى آيد، و آنها در مسيرهائى بدون توقف در حال حركتند.

آن مرد فكر مى كرد كه با مطرح كردن يك سئوال پيچيده، امام را ناچار و درمانده از جواب دادن ميشود. امام صادقعليه‌السلام را نه به عنوان امام، بلكه حكيم خطاب ميكند و ميگويد كه ستاره شناسان ميگويند كه جهان را همين هفت ستاره، اداره مى كند يعنى خورشيد و ماه و زحل و مشترى و عطارد و مريخ و زهره.

مقصود آن شخص از جهان، يعنى همين دنياى زمين بود و فكر و عقل او محصور و محدود به همين اندازه بود و نمى دانست كه زمين نيز، خود يك سياره همانند بقيه ستاره ها است، او فكر مى كرد كه زمين دنيا است و نمى دانست كه ماه و خورشيد، هر كدام يك وضع خاص و جدا از سيارت ياد شده دارند، و همچنين اين سياره ها را به عنوان ستاره ياد مى كند بدون اين كه از سياره بودن اينها و از اوضاع ستارگان آشنا باشد و نشان مى دهد كه درك او محدود به شناخت همين چند ستاره، خلاصه مى شد، آنهم شناختى ساده و بسيار نا چيز در حد ديدين آنها در شب بود و تشخيص ‍ نمى داد كه ماه، در واقع قمر زمين است.

امام صادقعليه‌السلام در جواب به او مى گويد كه هر چه مى گوئى و يا ديگران مى گويند احتياج به دليل قطعى دارد و براى اثبات هر ادعا و صحت گفتارها، دلائل متقن بسيارى لازم است و بدون دليل هر نظريه و گفتار، قابل اثبات نيست.

امام صادقعليه‌السلام در بيانات خود، جهان را به دو بخش مشخص ‍ نموده، مجموعه اى كه در جهانى كوچكترند همانند منظومه شمسى و جهان بزرگتر، همانند كهكشان است كه اين جهان يا اين منظومه شمسى در آن قرار دارد و جزئى از آن است و تعريف آن حضرت از جهان، بر خلاف تصور آن شخص كه جهان را زمين مى دانست كه او در آن زندگى مى كند

امام صادقعليه‌السلام بر پائى جهان رابر اثر شناور بودن تمامى سياره ها كه هر كدام در مدارهاى خاصى مى باشند، شناور بودن به معناى همواره در حال حركت بودن آنها است، بنابر اين آن حضرت بر حركت دورانى تمامى سياره ها در مدارهاى خاص اشاره نموده است.

تدور حيث دارت: (مى چرخند همانگونه كه در مدار خاصى در گردشند) يعنى همانگونه كه اين سيارات در حال حركت در مدار خود هستند، همواره در حال چرخش به دور خود نيز مى باشند، در حالى كه از چرخش ‍ وضعى و گردش تمامى سيارات در مدارها، از هيچ ستاره شناسى اين چنين موضوعى ارائه و مطرح نشده بود يعنى آن زمان كسى نمى دانست كه تمام سيارات چرخش وضعى و گردش مدارى دارند.

در دو جمله بعدى، آن حضرت اشاره مى كند به وضعيت حركت دورانى و چرخش هر كدام از اين سياره ها، هيمشه به يك اندازه است بدون اين كه گاهى در حركت و چرخش آنها، كندى و يا وقفه اى ايجاد شود و همواره به يك اندازه، حركتها و چرخشها ادامه دارد.

و همچنين آن حضرت در جمله هاى بعدى مى فرمايد: كه هر سياره اى در مسيرهاى خاص خود، همواره حركت مى كنند بدون كمترين كجى و انحراف، و اين سخن تا آن زمان هنوز شنيده نشده بود كه سياره ها هر كدامشان داراى مسير يا مدار خاصى هستند و امروز معلوم و مسلم شده كه هر سياره اى روى برنامه اى كه دارد در مدار خاصى همواره در حال گردش ‍ هستند.

و آنها كه فكر مى كردند تدبير امور جهان كه مقصود زمين است در دست هفت ستاره اداره مى شود، انديشه اى باطل مورد قبول كسى نمى باشد.

آن حضرت در ادامه سخنان خود، فرمودند.

و ان لكل نجم منها موكل مدبر، فهى بمنزله العبيد المامورين المنهيين، فلو كانت ازليه لم تتغير من حال الى حال

(و به يقين كه از براى هر كدام از اين سياره ها، موكل و نگه دارنده اى با تدبير است و گوئى هر كدام از سياره ها همچون بردگانى هستند كه به اين كار مامور شده اند، و چنانچه اگر اينها از قديم و از روز نخست، اين چنين بودند هيچ گاه تغيير نمى يافتند و از حالى به حال ديگر، تغيير وضع نمى دادند.

بله هر سياره و قمرى را گرداننده اى است و آن نيست جز همان جاذبه نامرئى است كه در كتابهاى علمى، تعريف بسيار مفصلى دارد و بدون جاذبه، هيچ سياره اى در مدار خاص و چرخش آن با نظم و هماهنگى خاص، پاى بند نمى داندند و هر كدام به سوئى رها مى شدند، لذا آن حضرت از موكل و گرداننده سيارات، به عنوان يك فرد خاص معرفى نكرده است بلكه تنها بذكر وجود موكل و گرداننده و نگهدارنده، اكتفاء نموده است.

و آن حضرت براى تفهيم مردم آن زمان به صورت ساده بيان مى كند و توضيح بيشتر نمى دهد چون و درك آنها بيش از اين نبود و آن حضرت بجاى مطرح كردن جاذبه، از گرداننده اى مدبر و هماهنگ كننده اى براى حركت مدارى و چرخش وضعى آنها معرفى مى كند كه اينها به صورت دائم سيارات را به حركت و چرخض در مى آورند و آنها را نگه دارى مى كنند.

آن حضرت براى اين سياره ها مثال بردگانى گوش به فرمان ياد مى كند و آنها كارى ندارند كه در اين كارى كه انجام مى دهند، چه فايده و چه صلاح و حكمت و يا چه خير و شرى براى خود و يا ديگران دارند بلكه آنها وادار شدند تا بطور دائم حركت و چرخش كنند.

آن حضرت اشاره مى كند بر تغييراتى كه در احوالات و اوضاع سياره ها پديد آمده، و با مرور زمانها دچار دگرگونى شده اند و انديشمندان معاصر نيز به اين موضوع اشاره نموده اند.(۲۶)


نورى كه از نور خورشيد درخشانتر است

 در زمانهاى گذشته از خورشيد هيچگونه آگاهى وجود نداشت و مردم از اوضاع و احوال آن، بيخبر بودند و تنها تابش نور آن را در روزها مى ديدند.

نور خورشيد به قدرى زياد است كه ممكن نيست كسى بتواند با چشم خود، حتى يك لحظه به خورشيد نگاه كند، چون نور خورشيد از هر نور ديگر، روشنتر و درخشنده تر است و همين عامل، باعث مى شود تا بر ابهامات و ناشناخته بودن آن افزوده شود.

مردم قديم به خاطر عظمتى كه خورشيد دارد آن را يك پديده عجيبى تصور مى كردند و لذا درباره آن، افكار و عقايد گوناگونى ابراز مى كردند در حالى كه هيچگاه از نور خورشيد، نورى بيشتر و درخشانتر ديده نمى شد و مردم مات و متحير اين خورشيد اسرارآميز بودند، مى بينيم كه امام صادقعليه‌السلام سخنى را فراتر از اعتقادات و باورهاى مردم بيان مى كند و به گونه اى تعريف مى كند كه خورشيد و پرتو نور آن را با اين همه عظمتى كه دارد، در مقابل وجود نورهاى ديگر، هيچ و اندك مى شمارد و بايد بدانيم كه صحبت كردن از فضاهاى دور آسمانها كه در آنجا چه چيزهائى دارد، كار ساده اى نيست آنهم با نبودن امكانات و تجهيزات پيشرفته، واقعا خارق العاده است و آن حضرت مردم را باخبر مى كند كه از اين خورشيد، بزرگتر و نورانى تر هم وجود دارد و اين بيانات آن حضرت، براى مردم آن زمان، باور كردنش مشكل بود چون اين چنين چيزى را نمى ديدند و اين حديث، اكنون معناى حقيقى آن جلوه گر شده و امروز، انديشمندان علوم فضائى توانسته اند به خيلى از اسرار جهان پى ببرند و در آن، عجائب بسيارى مشاهده كردند و از آن جمله، آن ها دريافتند كه خورشيد هائى هست كه هزاران برابر خورشيد ما است و نور آن، هزاران بار از نور خورشيد ما، نورانى تر و درخشنده تر است.

ابن ابى عبدالله عليه‌السلام قال: الشمس جزء من سبعين جزءا من نور الكرسى، و الكرسى جزء من سبعين جزءا من نور العرش، و العرش جزء من سبعين جزءا من نور الحجاب، الحجاب جزء من سبعين جزءا من نور الله، فان كانوا صادقين فليملاوا اءعينهم من الشمس ليس دونها سحاب

(امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد: به يقين بدانيد كه خورشيد جزئى از هفتاد جزء از نور كرسى است، و كرسى جزئى از هفتاد جزء از نور عرش ‍ است، و عرش جزئى از هفتاد جزء از نور حجاب است، و حجاب جزئى از هفتاد جزء از نور خداوند است، و مردم اگر راست مى گويند و مى توانند، چشمان خود را از نور خورشيد پر كنند، البته خورشيدى كه در جلوى آن ابرهاء تيره نباشد).

مهمترين و درخشان ترين نورى كه در تمام عمر خود ديده ايم تنها نور خورشيد است و بالاتر از آن، نور درخشنده ترى نديده ايم، و نور فروزان عرش و كرسى و غير آن را ما نمى توانيم درباره اش، تعريف و توصيف كنيم و در اين حديث نيز مى بينيم كه آن حضرت تنها از جنبه هاى نورانيت آن را به برترى با نور خورشيد مقايسه مى كند و اين جزء از هفتاد جزءها، اين نوع تقسيم بندى بر اساس چه نوع محاسبه است؟ خدا مى داند، و عرش و كرسى و غيره، مقوله اى است كه خارج از تصور و درك ما است ولى آنچه كه مهم و مسلم است اين است كه آن حضرت مى فرمايد:: نورهائى در فضاى آسمانها وجود دارد كه هزاران بار از خورشيد نورانى تر است و بهترين مصداق براى سخن آن حضرت، مى توانيم به خورشيدهائى اشاره كنيم كه از خورشيدمان بزرگتر و نورانى تر است، و اكنون علم دريافته است كه در فضاهاى پهناور آسمانها، خورشيد هائى وجود دارد كه خورشيد ما، در مقابل آن مانند جرقه گداخته اى در برابر درياى آتش است، يا كرم شب تابى در برابر ماه قرار دارد، مثلا ستاره قطبى جدى، دو هزار برابر خورشيد است و ستاره سهيل، نود هزار برابر خورشيد روشنائى دارد و باز هم خورشيد هائى وجود دارد كه از اينها هم به مراتب بزرگتر و درخشنده تر است و بيان آن حضرت دقيقا همين وضع را ياد آورى مى كند.

امام صادقعليه‌السلام براى اولين بار از وجود نورهاى فراتر از خورشيد را مطرح نمود و حقيقت آن، امروز به اثبات رسيده است.

و همانگونه كه در قرآن مى خوانيمالله نور السماوات و الارض  يعنى نور خدا برترين نور در آسمانها و زمين است و سر چشمه تمامى انوار موجود در اين جهان بزرگ، از نور الهى است و همه اين انوار درخشان، در واقع ذره اى از نور خدا است.

در جمله آخر حضرت خوانديم كه ما هيچگاه نمى توانيم چشممان را به نور اين خورشيد، يك لحظه نگاه كنيم تا چه برسد به نورهاى خورشيدهاى بزرگتر و نوارنى تر، و تا چه برسد به انواع عرش و كرسى و الى ماشاءالله(۲۷)