راه خود سازی (چهل مجلس)

راه خود سازی (چهل مجلس)0%

راه خود سازی (چهل مجلس) نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: اخلاق اسلامی

راه خود سازی (چهل مجلس)

نویسنده: جواد حبيبى تبار
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 16463
دانلود: 3563

راه خود سازی (چهل مجلس)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 32 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 16463 / دانلود: 3563
اندازه اندازه اندازه
راه خود سازی (چهل مجلس)

راه خود سازی (چهل مجلس)

نویسنده:
فارسی

مجموعه اى كه پيش رو داريد سلسله سخنرانيهايى است كه در زمينه تزكيه نفس و خود سازى در سال 1362 در بين پرسنل محترم شهربانى استان مركزى ايراد شده و هم اينكه به همت فرزندان عزيزم جمع آورى و تدوين گشته و به درخواست بعضى دوستان و به اميد آنكه براى جامعه مفيد باشد چاپ و منتشر مى گردد.
مباحث مطروحه در اين مجموعه شرحى پيرامون سه آيه اول از سوره مباركه مؤ منون با گرايش به مباحث اخلاقى است. تذكر اين نكته لازم است كه چون مطالب مورد بحث به صورت سخنرانى بوده، طبعا در زمان ايراد هر سخنرانى مسائل متناسب با حوادث روز و مطالب حاشيه اى در آن وجود داشته و در ابتداى هر بحث خطبه و در انتهاى آن ذكر توسل و دعا بوده است كه اين قسمتها تنظيم اين مجموعه براى چاپ حذف گرديده است.
مطالب اين مجموعه مى تواند مورد استفاده عموم به ويژه وعاظ و مبلغين مذهبى، دبيران و آموزگاران دينى و مردمى و مربيان تربيتى و دانشجويان و دانش پژوهان دينى ء معارف اسلامى قرار گيرد.

اما حال بايد ديد چه عاملى يا عواملى باعث مى شود كه انسان دچار حب مدح گردد. اينجا بايد بيان كينم كه چهار عامل است كه موجب مى شود حب مدح در انسان تقويت گردد:

۱ - اينكه مدح را وسيله كمال بدانيم.

۲ - تصور كنيم كه قلوب ماد حين را در تسخير خود داريم.

۳ - در صورتى كه مدح علنى باشد اينكه تصور كنيم شنوندگان مدح معتقد به مورد مدح هستند.

۴ - به اينكه مدح دلالت بر حشمت ممدوح دارد معتقد باشيم و فكر كنيم مادح كه زبان بر ستايش ما گشوده از باب اضطرار خود چنين مى كند حال خواه تمجيد او داوطلبانه باشد يا نباشد.

راه علاج حب مدح

۱ - نظر كردن به انگيزه خشنودى از مدح (كه انگيزه اى پوچ است)

۲ - توجه به اينكه جاه و مقام و مال (كه جاه موجب حب مدح مى شود) از امور دنيويه و فانى هستند.

۳ - تشخيص دادن كمالات حقيقى از كمالات وهمى.

راه معالجه كراهت ذم

مذمت كننده نيز دو حالت دارد: ۱ - مذمت همراه با صداقت در گفتار ۲ - مذمت همراه با دروغ. اما اولى مذمت كننده در مورد مذمت صادق و راستگو است در اين صورت ممكن است قصد او را با دو عبارت زير بيان كنيم:

ان كان قصد النصح و الارشاد فلا ينبغى بغضه

و ان كان الايذاء و التغنت فلا بغضه ايضا لانه ارشدك الى عيبك ان كنت جاهلا به و ذكرك اياه ان كنت غافلا به و قبحه فى عينك ان كنت مذكراله

كسى كه در مورد مذمت راست مى گويد اگر قصد او نصيحت و ارشاد است كه در اين صورت قطعا نبايد بغض او را به دل گرفت و حتى اگر قصد او اذيت و ايذاء است در اين صورت هم نبايد كينه او را به دل گرفت زيرا بالاخره او تو را بر عيب خود ارشاد و راهنمايى نموده (در صورتى كه از آن عيب آگاه باشى) و اگر از آن عيب آگاه باشى تو را به ياد آن عيب انداخته يعنى از غفلت در آورده است و اگر هم غافل از آن عيب نباشى و آن عيب را مد نظر هم داشته باشى باز او در حق تو خيرى انجام داده و آن اينكه زشتى و قباحت آن عمل را در نزد تو مجسم نموده است. و اما اگر شخص ذام كاذب باشد باز هم نبايد از او ناراحت شويم.و ان كان الذام كاذبا فلا ينبغى بعضه ايضا لانك و ان خلوت من ذلك العيب الا انك لاتخلوا من عيوب آخر مساويه لها او افحش منها و اگر هم شخص ذام و مذمت كننده به دروغ مذمت كند باز هم نبايد بغض و كينه او را به دل گرفت چه آنكه هر چند تو از آن عيبى كه او به تو نسبت داده عارى هستى، ليكن از عيوب مترادف با آن كه عارى نيستى. يا شايد از عيوبى بدتر از عيبى كه به تو نسبت داده است برخوردار باشى. پس بنابراين بالاخره بغض و عداوت ذام بيجا و بى مورد است و حالات موجود در ذام است. وقتى در هيچ يك از موارد آن راهى براى بغض و عداوت ذام وجود نداشته باشد، بديهى است محملى هم براى كراهت از ذم باقى نمى ماند شايد به همين دليل است كه نبى اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ مى فرمايد:اذا رايتم المداحين فاحثوا فى وجوههم التراب (۱۷۸) هنگامى كه مداحين را ديديد (كه مدح بيجا مى كنند) خاك بر چهره آنان بپاشيد و باز فرمودند:اذا مدحت اخاك فى وجهه فكانما امررت على حلقه الموسى (۱۷۹) هنگامى كه تو برادرت را رودرو او ستايش كنى مانند آن است كه با تيغ بر گردن او كشيده باشى (مدح رودرو مثل هلاك كردن و كشتن ممدوح است) و از همان حضرت نقل شده است:راس التواضع ان تكره ان تذكر بالبر و التقوى (۱۸۰) همانا مردم به دو دليل هلاك شدند:

۱ - تبعيت از هوى و هوس هاى نفسانى و شيطانى ۲ - دوست داشتن ثناء و تعريف و مدح شدن خود توسط ديگران. اينجاست كه انسان بايد خودش را مورد آزمايش قرار دهد و ببيند توانايى دارد حب مدح را در خود بكشد و كراهت ذم را در وجود خود نابود كند يا خير. اميد است پيروزى در اين امتحان نصيب ما بگردد. ما در بحث لغوهاى قولى به تفصيل در خصوص مداحى بيمورد بحث كرده ايم لذا در اينجا به همين مقدار بسنده مى كنيم.


۷ - نفاق

 تعريف نفاق

نفاق عبارت است از مخالفت باطن يا ظاهر، حال اين مخالفت باطن با ظاهر خواه در ايمان باشد (يعنى به ظاهر خود را مومن نشان دهد در حالى كه باطنه مومن نيست) خواه در طاعات باشد و يا در معاشرت با مردم تفاوتى نمى كند. حال بايد ديد انگيزه نفاق چيست؟ انگيزه نفاق حب جاه، جلال، مقام، مال و دنيا است، يعنى دوستى و علاقه به بهره ورى از لذائذ دنيوى.

در اين بحث ما به چند سوال پاسخ خواهيم داد:

۱ - منافق كيست؟ و منافقين داراى چه صفاتى هستند؟

۲ - منافقين چند نوع است؟

۳ - هدف منافقين چيست؟

۴ - از چه راهى مى توان منافقين را شناسايى كرد؟

اما قسمت اول اين مبحث به پاسخ به اينكه منافق كيست و منافقين داراى چه صفاتى هستند اختصاص دارد.

بحث لغوى

نفاق بر وزن فعال مصدر است و اسم فاعل آن نافق مى باشد. ريشه لغوى اين لغت را كه بررسى مى كنيم به نافقاء يربوع مى رسيم. يربوع به موش صحرايى مى گويند و نافقاء هم اسم لانه موش است. حال بايد ديد بين اين ريشه لغوى و منافق اصطلاحى چه وجوه شباهتى وجود دارد. برخى وجوه تشابه كه مى توان به عنوان وجه مشترك اين دو يافت عبارتند از:

۱ - دو چهره بودن.

۲ - دارا بودن مسير انحرافى و راه مخفى.

۳ - فرار از حملات احتمالى دشمن از راه مخفى.

البته وجوه تشابهى را كه ذكر كرديم با استفاده از آيات قرآن است مثلا در مورد دو چهره بودن منافقين، خداوند مى فرمايد:اذا لقو الذين آمنوا قالوا و اذا خلوا الى شيا طينهم قالوا انا معكم (۱۸۱) هنگامى كه منافقان با اهل ايمان ملاقات كنند مى گويند ما ايمان آورده ايم و هنگامى كه با (هم فكران) شيطان خود خلوت مى كنند مى گويند ما با شماييم. پس مى بينيد دريك چهره ادعاى ايمان و دريك چهره مخالفت با مومنين دارند.

و اما دليل بر وجه شباهت دوم لفظ خلو در آيه شريفه اى است كه بيان شد كه مى فرمايد هنگامى كه منافقين با شياطين خود خلوت مى كنند، اين كنايه از آن دست كه راه مخالفت با مومنين را علنى مى كنند و مخفى نگه مى دارند. وجه شباهت سوم هم فرار از حملات احتمالى بود كه خداوند در اين زمينه مى فرمايد: و اذا قيل لهم لاتفسدوا فى الارض قالوا انما نحن مصلحون(۱۸۲) و هنگامى كه به منافقين گفته شود در زمين فساد نكنيد مى گويند فقط ما مصلح هستيم. و لذاست كه اميرالمؤ منين علىعليه‌السلام در نهج البلاغه در خصوص منافقين مى فرمايد:يتلونون الوانا و يفتنون افتانا يمشون الخفاء (۱۸۳) به رنگها و حالات گوناگون در مى آيند و سخنان گوناگون مى زنند و راه مخفى دارند و در پنهانى حركت مى كنند و بعد در دنبال همين خطبه دارد كهو لكل شجو دموع قد اعد و لكن حق باطلا و لكل قائم مائلا و لكل باب مفتاحا براى هر در بسته كليدى دارند و بالاخره راه براى آنها بسته نيست، بلكه داراى مفرهاى مخصوص هستند. سوالى كه بايد ما به آن پاسخ دهيم آن است كه منافقين چه كسانى هستندان المنافقين يخادعون الله و هو خادعهم و اذا قاموا الى الصلوه قاموا كسالى و يراون الناس و لايذكرون الله الا قليلا مذبذبين بين ذلك لا الى هوالاء و لا الى هولاء و من يضلل الله فلن تجد له سبيله (۱۸۴) به درستى كه منافقين با خدا مكر و خدعه مى كنند و خدا نيز با آنها مكر مى كند و هنگامى كه براى نماز برمى خيزد با حالت كاهلى و بى ميلى برخيزد و براى خودنمايى مى خوانند و بجز اندكى خدا را ياد نمى كنند اينان افرادى هستند كه بين كفر و ايمان مردد هستند نه به سوى اين گروه و نه به سوى آن گروهند و خداوند هر كه را كه گمراه كند براى او راه نجاتى نخواهى يافت.

صفات منافقين در قرآن عبارت اند از: ۱ - صفت كذب و دروغ ۲ - نداشتن فهم و تفقه ۳ - قسم و دروغ خوردن ۴ - صفت جهل و نادانى ۵ - صفت دو روئى ونقاق ۶ - صفت استكبار ۷ - صفت فسق و فجور ۸ - صفت لجبازى ۹ - صفت كينه توزى ۱۰ - صفت خدعه و نيرنگ(۱۸۵) .

افراد منافق را به طور كلى با استفاده از آيات قرآن مجيد مى توان به گروه هاى زير تقسيم كرد:

۱ - گروهى كه معتقد به كفر و نظام شرك مى باشند و ظاهرا اسلام را پيشه خود ساخته اند (به عنوان يك حربه و يك وسيله)(۱۸۶)

۲ - كسانى كه نه به اسلام و نه به مرام و نظام ديگرى معتقد نيستند. بى ايمانى و لامذهبى مرام و اعتقاد آنها است در پى منافع خود و سود جويى مى باشند.(۱۸۷)

۳ - دسته سوم مومنين ضعيف الايمان و سست عنصر هستند. زيرا هر قدر ايمان در هر شخص ضعيف شود به همان ميزان نفاق در او راه پيدا مى كند.(۱۸۸)

هدف منافقين، راه شناسايى آنها

هدف افراد منافق چيست و راه شناسايى آنها كدام است؟ در برخى آيات قرآن به مساءله هدف منافقين اشاره شده است. مثل اين آيه كه مى فرمايد:اتخذوا ايمانهم جنه فصدوا عن سبيل الله (۱۸۹) منافقان قسم هاى خود را سپر قرار داده اند (از هر وسيله ممكن استفاده مى كنند) تا اينكه مردم را از راه خدا باز دارند پس هدف آنها جلوگيرى از ايجاد حكومت الهى و يا جلوگيرى از استمرار حكومت خدا بر روى زمين و جدا كردن مردم از مسير الهى است. منافقين در صدر اسلام با استفاده از انواع راههاى ممكن سعى در انحراف مردم از مسير الهى داشتند. داستان عبد الله بن ابى يك نمونه از اين اقدامات براى كسب آن هدف شوم است و يا جنگ جمل را كه ملاحظه مى كنيم مى بينيم مسببين اصل جنگ، طلحه و زبير مى باشند آن طلحه و زبيرى كه يك عمر در ركاب رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ شمشير زدند با آن همه سوابق درخشان هم اكنون كه حضرت علىعليه‌السلام به عنوان خليفه رسمى مسلمين زمام امور را به دست گرفته است، پس از اينكه در منزل حضرت اميرعليه‌السلام آمدند و موضوع خاموش شدن چراغ روغنى را توسط آن حضرت در جهت پيشگيرى از اسراف بيت المال ديدند و ملاحظه كردند علىعليه‌السلام كسى نيست كه بشود در كنار او به آمال و آرزوهاى شخصى رسيد، رفتند و عايشه ام المومنين را تحريك كردند و جنگ جمل به پا ساختند. به عنوان نمونه يكى از اقدامات منافقانه لشگر نفاق در مقابل حضرت علىعليه‌السلام جريان تزوير عمر و عاص در جنگ صفين است كه قرآن ها را سر نيزه ها كردند و گفتند كه اى واى ما مسلمان هستيم، و شما با قرآن مى جنگيد. با سپر كردن قرآنى كه چيزى جز كاغذ و مركب بى كياست را از اطراف مولاى متقيان پراكنده كردند. پس منافقين از هر اقدامى در جهت تضعيف استمرار حكومت حق فروگذار نمى كنند. خداوند اين صد عن سبيل الله را به عنوان هدف منافقين و كفار معرفى مى نمايد.اتخذوا ايمانهم جنه فصدوا عن سيبل الله فلهم عذاب مهين (۱۹۰) البته بايد دانست:

چراغى را كه ايزد بر فروزد

هر آنكس پف كند ريشش بسوزد

و يا به قول شاعر ديگر كه مى گويد:

مدعى خواست كه از بيخ كند ريشه ما

غافل از آنكه خدا هست در انديشه ما

يك اصل كلى براى شناخت منافقين اين است كه قول و عمل آنها مقاير است. پس هر جا ديده شود كه قول كسى غير از عملش مى باشد بايد دانست آن شخص شيوه نفاق پيشه خود ساخته است. قول بى عمل يا قولى كه در عمل خلاف آن انجام شود از نظر اسلام مردود است. خداوند در اين رابطه مى فرمايد:يا ايها الذين امنوا تقولون ما لاتفعلون كبر مقتا عند الله ان تقولوا ما لا تفعلون (۱۹۱) اى مومنين چرا سخنى مى گوئيد كه عمل نمى كنيد نزد خدا موجب خشم است كه سخنى بگوئيد كه عمل نمى كنيد. و يا در آيه ديگرى مى فرمايد:اتامرون الناس بالبر و تنسون انفسكم (۱۹۲) آيا مردم را به نيكى دعوت مى كنيد و خود را فراموش مى نمائيد. (البته بايد توجه داشت مفهوم اين دو آيه و موارد مشابه، اين نيست كه امر به معروف و يا نهى از منكر نباشد، بلكه مراد اين است كه ضمن امر به معروف و نهى از منكر، خود آمر به معروف و ناهى از منكر عامل به موارد امر و نهى باشد و اين طور نيست كه شخص مقصرى كه مرتكب خلافى مى شود، تكليف شرعى نهى از منكر در مورد همان خلاف از گردن او ساقط باشد، بلكه در روز قيامت دو گناه براى او متصور است. (يكى عدم انجام تكليف نهى از منكر و ديگرى عمل نكردن خود او به اين موارد) پس گفتيم ملاك، عمل است و بايد ديد افراد صداقت در عمل دارند، صداقت در ايمان دارند يا خير، صداقت در ايمان هم از جهاد فى سبيل الله، انفاق جان و مال در راه خدا و امثال اينها معلوم مى شود.(۱۹۳) پس، عمل محكى است كه منافق را از غير او مشخص مى كند. درست به دليل نداشتن عمل صحيح و صادقانه است كه قرآن عمل منافقين را نفى مى كند و مى فرمايد:ساء ما كانوا يعملون قرآن مجيد در مبارزه پيگير با منافقين كه عمدتا در شهر مدينه و با قدرت گرفتن اسلام و مسلمين پديدار شدند آيات فراوانى دارد.

برخى از اين آيات به تناسب مقام در سوره هاى مختلف قرآن قرار دارد و سوره اى نيز به همين نام (منافقين) با موضوع شناساندن نفاق و حيله هاى آنها بعد از اقدامات عبد الله بن ابى كه به بهانه اختلاف بر سر بر داشتن آب از چاه در صدد ايجاد اختلاف بين مهاجرين و انصار بود نازل شد. ما با اين فرصت مختصر مجال بررسى تفصيلى نداريم و علاقه مندان را به مطالعه تفسيرى دلالت مى نمائيم.


۸ - ريا

 يكى ديگر از حالات و صفات لغو، ريا مى باشد.

ريا عبارت است از طلب منزلت در قلوب مردم به وسيله نمايش خصلت هاى نيك و يا به وسيله آنچه دلالت بر خصلتهاى نيك دارد. چيزى كه دلالت بر خصلتهاى نيك دارد آثار آن خصلتهاى است. حال آن خصلتهاى نيك، خواه عبادى باشد مثل نماز، روزه، حج، صدقه واجب و امثال اينها و يا اينكه غير عبادى باشد به اين معنى كه واجب نباشد و يا قصد تقرب در آنها شرط و قيد نشده باشد مثل تميز نگهداشتن بدن، دارا بودن نظافت در محيط كار و منزلت، نشان دادن سخاوت و انفاق مستحبى و امثال اينها.

و اما مراد از آثار خصلت خير، آن افعال و حالاتى است كه خود به خود عمل خير نيست ولى به استناد وجود آن افعال و حالات در شخص به خوبى وى استناد مى شود از اين نمونه آثار:

۱ - افعالى است كه متعلق به بدن است مثل اظهار ضعف و ناتوانى نمودن تا اينكه مردم بگويند از كم خوراكى، يا از روزه گرفتن، و يا از شب زنده دارى اوست و يا اينكه خود را در مورد گرفتارى مومنين محزون و گرفته نشان دهد تا ديگران خيال كنند لابد از رفت قلب فراوان او اين حالت به وجود آمده و محزون شده و يا خوف از خدا بر او غلبه كرده است.

۲ - افعال و امورى كه متعلق به بدن نيست، بلكه متعلق به كيفيت و هيبت است مثل كوتاه كردن شارب، بلند كردن محاسن و يا پايين انداختن سر زمان راه رفتن و يا نمود اثر سجده در پيشانى و يا پوشيدن لباس كهنه به كيفيتى كه دلالت بر علم، تقوا و زهد او بنمايد و او را دور از دنيا نشان دهد تا اينكه مردم وى را به سبب وجود اين علائم داراى آن مشخصات بدانند.

۳ - افعال و امورى كه متعلق به قول و يا متعلق به حركات مى باشد مثل اظهار عضب و ناراحتى و تاسف از منكرات و سخت گرفتن و ترشرويى كردن به مردم به خاطر اينكه فلان مكروه واقع شده است، به قصد اينكه خود را دلسوز و پشتيبان دين معرفى كند و مردم او را به اين نام بشناسند و يا مثل اختر از و از دويدن و شتابكارى و عجله و در كوچه و خيابان و در انظار مردم كه مردم او را فردى موقر و متين بدانند.

۴ - مواردى كه متعلق به سه مورد مذكور نيست و موارد متفرقه است مثل اينكه كسى در منزلش رفت و آمد، زياد باشد و خود او موجب اين رفت و آمدها بشود تا مردم بگويند چه آدم معروفى است و يا چه آدم با سخاوتى است و امثال اينها. ديديم كه انسان يا به وسيله خصلتهاى نيك و تشبث به آنها و يا به وسيله آثار خصلتهاى نيك، مبتلا به ريا مى شود.

آيات و روايات زيادى در مذمت ريا موجود است كه به بعضى از آنها اشاره مى كنيم.

برخى آيات و روايات در مذمت ريا

خداوند در سوره ماعون مى فرمايد:ويل المصلين اللذينهم عن صلوتهم ساهون الذينهم يراون و يمنعون الماعون (۱۹۴) واى بر نمازگزارانى كه در نماز خود را به دست فراموشى مى سپارند آنها كه ريا مى كنند و ديگران را از ضروريات زندگى منع مى كنند. و نيز مى فرمايد:فمن كان يرجوا ربه فليعن عملا صالحا و لا يشرك بعباده ربه احدا (۱۹۵) پس كسى كه اميدوار به لقاى پروردگار خود است بايستى عمل شايسته انجام دهد و كسى را در عبادت خداى خود شريك نكند (رياء در عبادت شريك قرار دادن براى خداوند است).

خداوند مى فرمايد:يراون الناس و الا يذكرون الله الا قليلا (۱۹۶) در برابر مردم ريا مى كنند و جز اندكى يا خدا نمى نماييد. و نيز در قرآن در مذمت انفاق همراه با ريا مى خوانيم:يا ايهاالذين آمنوا الاتبطوا صدقاتكم باالمن و الاذى كاالذى ينفق ماله رئاء الناس (۱۹۷) اى كسانى كه ايمان آورده ايد صدقات خود را به وسيله منت گذاردن و آزار دادن (به صورت صدقه گيرنده) باطل نكنيد.