راه خود سازی (چهل مجلس)

راه خود سازی (چهل مجلس)0%

راه خود سازی (چهل مجلس) نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: اخلاق اسلامی

راه خود سازی (چهل مجلس)

نویسنده: جواد حبيبى تبار
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 16472
دانلود: 3564

راه خود سازی (چهل مجلس)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 32 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 16472 / دانلود: 3564
اندازه اندازه اندازه
راه خود سازی (چهل مجلس)

راه خود سازی (چهل مجلس)

نویسنده:
فارسی

مجموعه اى كه پيش رو داريد سلسله سخنرانيهايى است كه در زمينه تزكيه نفس و خود سازى در سال 1362 در بين پرسنل محترم شهربانى استان مركزى ايراد شده و هم اينكه به همت فرزندان عزيزم جمع آورى و تدوين گشته و به درخواست بعضى دوستان و به اميد آنكه براى جامعه مفيد باشد چاپ و منتشر مى گردد.
مباحث مطروحه در اين مجموعه شرحى پيرامون سه آيه اول از سوره مباركه مؤ منون با گرايش به مباحث اخلاقى است. تذكر اين نكته لازم است كه چون مطالب مورد بحث به صورت سخنرانى بوده، طبعا در زمان ايراد هر سخنرانى مسائل متناسب با حوادث روز و مطالب حاشيه اى در آن وجود داشته و در ابتداى هر بحث خطبه و در انتهاى آن ذكر توسل و دعا بوده است كه اين قسمتها تنظيم اين مجموعه براى چاپ حذف گرديده است.
مطالب اين مجموعه مى تواند مورد استفاده عموم به ويژه وعاظ و مبلغين مذهبى، دبيران و آموزگاران دينى و مردمى و مربيان تربيتى و دانشجويان و دانش پژوهان دينى ء معارف اسلامى قرار گيرد.

به قول شاعر:

افتادگى آموز اگر قابل فيضى

هرگز نخورد آب زمينى كه بلند است


۲۱ - قساوت

 در اين جا به مساله قساوت قلب و عصبيت مى پردازيم كه هر دو از حالات و صفات لغو است.

قساوت عبارت است از ملكه عدم تاثير از تالم هم نوغان (يعنى حالتى كه انسان از درد و گرفتارى ديگران ناراحت نشود) به كسى كه چنين حالتى را دارد قسى القلب مى گويند.

قساوت از قوه سبعيه انسان سرچشمه مى گيرد. همانطور كه در مباحث قبلى گفته شد انسان داراى چهار قوه است:

۱ - قوه شهويه ۲ - قوه سبعيه ۳ - قوه شيطانيه ۴ - قوه قوه روح كه موجب صفات ربوبيه است.

قوه سبعيه قوه اى است كه كارهايى كه از روى سبوعيت و درنده خوئى باشد از اين قوه سرچشمه گرفته و بر مى خيزد مثل ظلم، قتل، غارت و عدم تالم از رنج و درد افراد هم نوع، از اين قوه سرچشمه مى گيرد. وجه اشتراك بين صفت عدم تالم از رنج هم نوع، با قتل و غارت و ظلم و امثال اينها اين است كه همه اين صفات، صفات حيوانى هستند. حيوان، قتل و غارت برايش مشكلى ندارد و زشت نيست و درد هم نوع را نمى فهمد و براى آن متاثر نمى شود.

قساوت قلب مى تواند موجب ظلم، ايذاء، اذيت ديگران، قتل و غارت شود و نيز همين صفت قساوت است كه موجب مى شود انسان به همنوعان خود از جمله به مظلومين كمك نكند و از كمك به فقراء و محتاجين دورى كند و از رحمت و شفقت و مهربانى فاصله بگيرد.

ضد قساوت، رحمت و رقت قلب است كه مدح زيادى در اين خصوص وارد شده است.

برخى روايات در مدح رقت قلب

پيامبر گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ مى فرمايد: قال الله تعالىاطلبوا الفضل من الرحماء من عبادى تعيشوا فى اكنافهم فانى جعلت فيهم رحمتى و لا تطلبوا من القاسيه قلوبهم فانى جعلت فيهم سخطى (۳۴۷) خداوند فرموده است فضل و بخشش را از افراد مهربان در ميان بندگان من درخواست كنيد و در سايه رحمت افراد با رحم زندگى كنيد پس به درستى من در ميان اين افراد رحمت خودم را قرار داده ام و رحمت و گذشت را از كسانى كه قسى القلب هستند نخواهيد پس بدرستى من در ميان افراد قسى القلب سخط و غضب خودم را قرار دادم.

امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد:تواصعوا و تبادروا و تراحموا و كونوا اخوه برره كما امركم الله (۳۴۸) رئيس مذهب تشيع مى فرمايد: به همديگر نزديك شويد و به هم نيكى كنيد و با هم مهربان باشيد (رحم در مقابل قساوت است) و براساس دستور خدا باهم برادر باشيد.

عصبيت چيست؟

يكى ديگر از حالات لغو عصبيت است. عصبيت را با عصبانيت اشتباه نكنيد. عصبانيت همان غضب است كه بحث آن مشروحا گذشت، اما عصبيت عبارت است از قوم گرائى، قبيله گرائى، فاميل گرائى و امثال اينها. براى روشن شدن اين مطلب كه مراد از عصبيت چيست و چرا از حالات لغو شمرده شده است مثالى مى زنم. اگر كسى ببيند جمعيتى در يك گوشه جمع شده اند و صحنه دعوا و نزاعى اتفاق افتاده بعد متوجه شود يكى از طرفين دعوا پسر او و يا پدر او يا برادر و يا از بستگان او و يا همشهرى او يا هم وطنى او است و بدون اينكه بداند حق با كدام يك از دو است شروع كند به نفع پسرش يا پدرش يا فاميلش يا همشهريش يا هم وطنش اقدام كند، اين كار او از روى عصبانيت انجام شده يعنى قوم گرائى فاميل گرائى و... اين شرعى نيست. البته اسلام نمى گويد فرزندت، پدرت، فاميل، يا قبيله ات را دوست نداشته باش. اسلام نمى گويد وطنت را دوست نداشته باش بلكه مى گويد:حب الوطن من الايمان (۳۴۹) اما آنجايى كه دوستى وطن، قبيله، شهر و فاميل موجب شود حقى پايمال گردد، اينجا ديگر اسلام عصبيت را تجويز نمى كند. حضرت سيد الساجدين امام زين العابدينعليه‌السلام در اين زمينه و در پاسخ به كسى كه سوال كرده بود عصبيت چيست فرمود:العصبيته التى ياتم عليها صاحبها ان يرى الرجل شرار قومه خيرا من خيار قومه آخرين (۳۵۰) يعنى عصبيتى كه فاعل اين عصبيت گناه كرده آن است كه مردى اشرار قوم خود را از اخيار قوم ديگر برتر بداند (اما دوست داشتن قوم و قبيله، اين عصبيت حرام شمرده نمى شود) بنابراين تعصبات گروهى و حزبى كه باعث شود نيروهاى لايق به صرف اينكه از حزب ما نيستند ناديده گرفته شوند عصبيت حرام است.

رسول گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ مى فرمايد:من كان فى قلبه حبه من خر دل من عصبيه بعثه الله يوم القيامه مع اعراب الجاهليه (۳۵۱) هر كس در قلب او حبه اى از خردلى از عصبيت (حرام) باشد خداوند در روز قيامت او را با اعراب جاهليت مبعوث مى كند (زيرا كار كسى كه عصبيت دارد مثل كار اعراب جاهليت است.)

خلاصه اينكه عصبيت، عملى شيطانى است. اين كه انسان بگويد قوم من اينچنين است و قوم ديگرى آنچنان من چنينم و ديگرى چنان، اين عصبيت و شيطانى است. در اول خلقت، عصبيت از شيطان بروز پيدا كرده است آنجا كه مى گويد:قال انا خير منه خلقتنى من نار و خلقته من طين (۳۵۲) شيطان گفت من از آدم بهترم زيرا مرا از آتش و آدم را از خاك آفريدى.


۲۲ - حسد

اين بحث آخرين مبحث از بخش سوم اين سلسله مباحث است كه در آن به موضوع حسد از حالات و صفات لغو مى پردازيم.

حسد آرزوى زوال نعمت هاى الهى از ديگران است. البته نعمت هايى كه در آن مصلحت ديگران نهفته است. اگر شخصى اراده زوال نعمت ها را نكند و فقط خواهان آن باشد كه او هم نعمت هايى كه ديگران دارد را داشته باشد، اين را غبطه مى گويند كه نام ديگر آن هم منافسه است. اما اگر شخصى نعمتى دارد كه در حقيقت نقمت است ليكن در لباس نعمت و مصلحتى براى آن شخص در آن نعمت ظاهرى و نقمت حقيقى نيست و كسى آرزو كند اين نقمت واقعى و نعمت ظاهرى از بين برود با اين شرط كه بداند اين نقمت است نه نعمت اين آرزوى زوال نعمت ظاهرى و نقمت حقيقى حسد نيست بلكه غيرت نام دارد.

اقسام حسد

حسد داراى اقسامى است:

۱ - حسد به اين شكل كه شخص حسود براى رسيدن به نعمت هايى كه ديگران از آن برخوردار هستند حرص مى ورزد. (اين حسد از قوه شهويه برخواسته است)

۲ - حسد به اين شكل كه حسود رسيدن رنج و ناراحتى به ديگرى و از دست رفتن نعمت هاى او را مى خواهد نه رسيدن نعمت به خودش را. (كه اين حسد از حقد و كينه نسبت به محسود بر خواسته است بنابراين منشاء آن قوه غضبيه است.)

۳ - حسدى كه هم به انگيزه رسيدن به نعمتهايى كه ديگران از آن برخوردار ايجاد شده و هم به انگيزه رسيدن ناراحتى به ديگران و از دست رفتن نعمتهاى آنها. (كه در اين صورت حسد از دو قوه شهويه و غضبيه سرچشمه مى گيرد).

اگر ما بدانيم آنچه از نعمتهاى دنيا كه در دست ديگرى است در واقع نقمت و بلا براى او مى باشد. و در چنين فرضى آرزوى زوال آن نعمتهاى ظاهرى آن شخص را داشته باشيم اين حسد نيست. ولى اگر نعمتى در دست كسى باشد و ما مشكوك باشيم كه آيا واقعا نعمت است يا نقمت در لباس نعمت است و آرزوى زوال آن را داشته باشيم ملاك در اينكه عمل ما حسد است يا نه اين است كه گمان ظن ما بر كدام طرف غلبه داشته باشد. اگر ظن ما به نعمت بودن آن اموال غلبه داشته باشد عمل ما حسد است و گرنه حسد نيست، بلكه مقتضاى غيرت است. و نيز بايد توجه كرد در جايى كه ما نتوانستيم ظن غالب پيدا كنيم كه فلان چيز در دست فلان شخص نعمت است يا نقمت در اينجا نبايد علاقمند به زوال آن چيز باشيم. همچنانكه نبايد اراده بقاء آن را داشته باشيم. زيرا اگر اراده زوال آن را داشته باشيم چه بسا آن چيز نعمت واقعى باشد و ما به حسد مبتلا شويم و اگر آرزوى بقاء آن را بنماييم چه بسا آن چيز نقمت باشد و ما از مقتضاى غيرت دور شويم. بله ما مى توانيم اينطور اراده كنيم كه اگر آن چيز نعمت است براى او محفوظ باشد و اگر نعمت نيست زوال يابد.

به ضد حسد نصيحت مى گويند. ملاك در اين كه انسان حسود نيست و ناصح است اين است كه آنچه براى خودش دوست دارد براى ديگران نيز دوست داشته باشد و آنچه براى خود بد مى داند براى ديگران نيز بد بداند.

حسد از شديدترين امراض روحى و از پليدترين رذايل اخلاقى مى باشد. زيرا حسود به عقوبت دنيوى و عذاب اخروى كشيده مى شود.

مذمت حسد در آيات و روايات

خداوند در قرآن مجيد مى فرمايد:و دكثير من اهل الكتاب اين يردونكم من بعد ايمانكم كفارا حسدا من عند انفسهم (۳۵۳) بسيارى از اهل كتاب از روى حسادتى كه دارند دوست دارند شما را بعد از ايمانتان كافر كنند. و نيز در سوره آل عمران مى فرمايد:ان تمسسكم حسنه تسوهم و ان تصبكم سيه يفرحوا بها (۳۵۴) اگر به شما خيرى برسد آنان را غمگين سازد و اگر بدى به شما برسد بدان شاد مى شوند (از روى حسادت) و نيز در سوره نساء مى فرمايد:ام يحسدون الناس على ما آتاهم الله من فضله (۳۵۵) آيا به مردم حسد مى ورزند در برابر آنچه خداوند از فضلش به آنها عطا فرموده است؟ رسول گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ مى فرمايد:الحسد ياكل الحسنات كما تاكل النار الحطب (۳۵۶) حسد نيكى ها را مى خورد همانطور كه آتش چوب را. (با سوزاندن مى بلعد) و همان حضرت مى فرمايد:لا تحاسدوا و لاتقاطعوا و لاتدبروا و لاتباغضوا و كونوا عبادالله اخوانا (۳۵۷) به يكديگر حسد نورزيد و قطع رابطه با يكديگر نكنيد و پشت به همديگر و غضب به يكديگر ننماييد و شما بندگان خدا را با هم برادرى نماييد.

همان حضرت مى فرمايد:اخوف ما اخاف على امتى ان يكثر فيهم المال فيتحاسدون و يقتلون (۳۵۸) ترسناك ترين چيزى كه بر آن بر امت خود مى ترسم اين است كه اموال آنها زياد شود پس نسبت به هم حسادت ورزند و يكديگر را بكشند. و نيز فرموده است:ان لنعم الله اعداء فقيل و من هم قال الذين يحسدون الناس على ما آتاهم الله من فضله (۳۵۹) براى نعمت هاى خداوند دشمنانى هست گفته شد آن دشمنان چه كسانى هستند حضرتصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود كسانى كه به مردم نسبت به آنچه خداوند از فضل و كرمش به آنها عطا فرموده است حسادت مى وزند.

در حديث قدسى وارد است كهان الحاسد عدو لنعمتى متسخط لقضائى غير راض بقسمتى التى قسمت بين عبادى (۳۶۰) خداوند فرموده است به درستى حسود، دشمن نعمت من است، از قضاء و قدر من ناراحت است و به تقسيمى كه بين بندگانم كردم ناراضى است.

امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد:آفه الدين الحسد و العجب و الفخر (۳۶۱) آفت دين سه چيز است:

۱ - حسد ۲ - عجب ۳ - فخر. و نيز فرموده است:ان المومن يغبظ و لا يحسد و المنافق يحسد و لا يغبظ (۳۶۲) به درستى مومن غبطه مى خورد (بنا به شرحى كه در تعريف غبطه گذشت البته غبطه هم دو نوع است يكى غبطه به امور كه مندوب است و يكى غبطه خوردن در امور دنيوى كه مكروه است) ولى حسد نمى ورزد بر خلاف منافق كه حسد مى ورزد ولى غبطه نمى خورد.

همان حضرت فرموده است:الحاسد مضر بنفسه قبل ان يضر بالمحسود كابليس اورث بحسده لنفسه اللعنه و لادم الاجتباء و الهدى و الرفع الى محل حقايق العهد و الاصطفاء فكن محسودا و لا تكن حاسدا (۳۶۳) حسود به خودش ضرر مى رساند قبل از آنكه به محسود ضررى برساند. مثل ابليس كه به وسيله حسدش براى خود لعنت را باقى گذاشت و براى حضرت آدمعليه‌السلام پاكى و هدايت و رفعت به سوى محل حقائق عهد و برگزيدگى را باعث شد. پس محسود باش و ولى حاسد و حسود نباش.

انگيزه هاى حسد

انگيزه هايى كه موجب ايجاد حسد مى شود عبارتند از:

۱ - خيانت نفس و خوددارى از رساندن خير به بندگان خدا.

۲ - عداوت، دشمنى و بغض.

۳ - حب رياست و طلب جاه و مال.

۴ - خوف از نرسيدن به مقصد در معارضه و مسابقه با ديگران (مثلا دو نفر هستند كه هر دو يك هدف دارند و مى خواهند فقط خود به آن برسند. اگر يكى از آنها به مقصد برسد ديگرى به مقصد نمى رسد مثل اينكه دو نفر بخواهند يك منزلى را بخرند كه بالاخره منزل به يكى از آن ها فروخته شد ديگرى طبعا از خريدن آن منزل محروم مى شود در چنين مواردى هر يكى از طرفين ممكن است از ترس اينكه ديگرى به مقصد برسد و در مثال منزل را بخرد نسبت به شخص ديگر حسادت مى ورزند.)

۵ - ناگوارى از برتر ديدن ديگران بر خود از خوف استيلاء آنها.

۶ - وجود صفت تكبر نسبت به بعضى از مردم و توقع انقياد از آنها و مانع بودن مال و اموال آنها از انقيادشان كه موجب حسادت متكبر بر مال و اموال آنها مى شود.

۷ - اينكه محسود در نظر حاسد حقير و بى مايه و نعمت در دست او بزرگ و عظيم باشد كه معمولا حسادتى كه به انبياء الهى مى شده از اين قبيل است. آيات مختلفى از قرآن بر اين موضوع دلالت دارد از جمله اين آيه:ما انتم الا بشر مثلنا (۳۶۴) به پيامبران مى گفتند شما جز بشرى مثل ما نيستيد. قرآن در جاى ديگرى از قول بعضى حسودان مى فرمايد:و لئن اطعتم بشرا مثلكم انكم اذا لخاسرون (۳۶۵) و اگر شما از بشرى مثل خوتان اطاعت كنيد به درستى شما از زيانكاران هستيد.انومن لبشرين مثلنا (۳۶۶) آيا ما به دو انسان مثل خودمان ايمان بياوريم.

علاج حسد

در مورد معالجه مرض حسد بايد به موارد زير توجه داشت و آنها را عملى كرد:

۱ - علم به اينكه حسد براى دين و دنياى انسان ضرر دارد. زيرا حسد حسنات را زائل مى كند و از شروط ايمان نداشتن حسد است. پس وجود حسد به دين و دنياى انسان ضرر مى زند. زيرا حسود هميشه از اينكه ديگران را در نعمت الهى ببيند رنج مى برد پس هميشه با غم و اندوه همراه است.

۲ - علم به اينكه حسد ما، ضررى به محسود نمى رساند. زيرا خداوند براى هر كس چيز را مقرر كرده باشد همان مى شود و اينكه ما حسد بورزيم تقدير خدا را بر هم نمى زند. خداوند در سوره رعد مى فرمايد:و كل شيئى عنده بمقدار (۳۶۷) هر چيز در نزد او (خداوند) داراى اندازه اى است.

۳ - مكلف كردن نفس بر انجام دادن كارهايى كه ضد حسادت است (مثلا وقتى مى بيند حسد او اقتضاء دارد كه نسبت به محسود بى اعتنايى كند او به جاى بى اعتنايى نسبت به محسود توجه كند و براى او احترام قائل شود.)

۴ - بررسى و يافتن انگيزه حسد در خود (از ميان انگيزه هاى هفت گانه اى كه ذكر شد) و ملزم كردن نفس براى از بين بردن آن انگيزه (مثلا اگر كبر انگيزه حسادت در او شده تكبر را از خود دور كند.)

حسد ممكن است از حد و حدود نفس و نيت انسان خارج گردد و موجب عكس العملهايى مثل غيبت، تهمت، دروغ، بهتان، شهادت ناحق و انواع و اقسام خلافهاى ديگر بشود. اينجاست كه بايد گفت:قل اعوذ برب الفلق من شر ما خلق و من شر غاسق اذا وقب و من شر النفاثات فى العقد و من شر حاسد اذا حسد. (۳۶۸) آخرين كلام اين است كه حسود نفعى به خود و ديگران نمى رساند و قبل از آنكه به محسود ضرر بزند به خودش آزار مى رساند. لذا بايد توجه كرد خود خورى و در غم فرو رفتن به خاطر اينكه ديگرى از نعمت هاى الهى برخوردار است كار ابلهانه اى است، البته غبطه خوردن مانعى ندارد، به اين معنى كه شخصى آرزو كند خداوند به او هم از آن نعمتهايى كه به ديگرى داده عطا كند. البته غبطه اگر در مورد امور اخروى باشد مثلا انسان نسبت به يك فرد مومنى يا عالمى غبطه بخورد كه چرا من ايمان و يا علم او را ندارم اين خوب است، اما غبطه در امور دنيوى و امثال اينها مكروه است. حكم غبطه، بنا به اينكه متعلق آن چه باشد فرق مى كند. اگر غبطه در مورد چيز حرامى باشد حرام مى شود. اگر غبطه در مورد چيز مستحبى باشد مندوب مى شود و اگر در مورد چيز مباحى باشد مباح مى شود. و اگر در مورد چيز مكروهى باشد مكروه مى شود. و بالاخرهالحسود لايسود حسود هرگز نياسود.


بخش دوم: لغوهاى فعلى خارجى

 ۱ - كتك كارى، فحاشى و طعن

 به بخش چهارم از مباحث خود از سلسله بحثهاى خود سازى رسيديم. بحث ما در اين آيه شريفه است كهاللذينهم عن اللغو معرضون . اعراض از لغو شرط ايمان واقعى است. در اين بخش به لغوهاى فعلى خارجى خواهيم پرداخت. اولين لغو فعلى خارجى كه مورد بحث قرار مى گيرد كتك كارى و دعوا است. اصولا درگيرى و مشاجره با ديگران، كارى قبيح و زشت مى باشد. بالاخص اگر اين درگيرى و دعوا مفاسدى چون زدن، فحاشى و طعانى را به همراه داشته باشد كه در اين صورت شدت قبح آن بيشتر مى شود. دعوا و درگيرى نوعا از عداوت و كينه توزى و يا از غضب و سوء خلق ريشه مى گيرد