راه خود سازی (چهل مجلس)

راه خود سازی (چهل مجلس)0%

راه خود سازی (چهل مجلس) نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: اخلاق اسلامی

راه خود سازی (چهل مجلس)

نویسنده: جواد حبيبى تبار
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 16468
دانلود: 3564

راه خود سازی (چهل مجلس)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 32 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 16468 / دانلود: 3564
اندازه اندازه اندازه
راه خود سازی (چهل مجلس)

راه خود سازی (چهل مجلس)

نویسنده:
فارسی

مجموعه اى كه پيش رو داريد سلسله سخنرانيهايى است كه در زمينه تزكيه نفس و خود سازى در سال 1362 در بين پرسنل محترم شهربانى استان مركزى ايراد شده و هم اينكه به همت فرزندان عزيزم جمع آورى و تدوين گشته و به درخواست بعضى دوستان و به اميد آنكه براى جامعه مفيد باشد چاپ و منتشر مى گردد.
مباحث مطروحه در اين مجموعه شرحى پيرامون سه آيه اول از سوره مباركه مؤ منون با گرايش به مباحث اخلاقى است. تذكر اين نكته لازم است كه چون مطالب مورد بحث به صورت سخنرانى بوده، طبعا در زمان ايراد هر سخنرانى مسائل متناسب با حوادث روز و مطالب حاشيه اى در آن وجود داشته و در ابتداى هر بحث خطبه و در انتهاى آن ذكر توسل و دعا بوده است كه اين قسمتها تنظيم اين مجموعه براى چاپ حذف گرديده است.
مطالب اين مجموعه مى تواند مورد استفاده عموم به ويژه وعاظ و مبلغين مذهبى، دبيران و آموزگاران دينى و مردمى و مربيان تربيتى و دانشجويان و دانش پژوهان دينى ء معارف اسلامى قرار گيرد.

و يا اينكه اگر با آنها همراهى نكند و او هم يكى از اين موضوعات را پيش نكشد از معركه دور مى ماند و اگر حرفى بزند او را طرد مى كنند و... بالاخره او هم يكى از همه مى شود و شريك گناه.

۹ - جرح شهود:

شخصى را به نام متهم به دادگاه احضار كرده اند، در محضر دادگاه شهودى هم آمده اند كه عليه متهم شهادت بدهند. اين متهم كه در حقيقت خودش مى داند كه گناهكار است و شهود راست مى گويند، براى اينكه خود را تبرئه كند به آنها نسبت بى عدالتى يا دروغگويى يا بى اطلاعى از جريان مى دهد كه اين بنا به يك تعريف، نيز از انواع غيبت است.

۱۰ - حس رحمت:

گاهى بعضى منظره ها انسان را تحت تاءثير قرار مى دهد. مثلا مى بيند شخصى كه تا به حال آبرومند بوده، به تكدى افتاده است. به هر كس مى رسد مى گويد نمى دانى چقدر متاءثرم، اگر بدانى چقدر ناراحتم. به او مى گويند آخر چه خبر شده مى گويد: فلانى! كه تا به حال با آبرو زندگانى مى كرد گدايى مى كند. اين يكى از انواع غيبت است چه بسا غيبت كننده هم خيال مى كند دلسوزى كرده و احساس همدردى داشته است. گاهى تعجب باعث غيبت مى شود. مواردى پيش مى آيد كه انسان اشخاصى را كه به آنها اطمينان دارد و از نظر او اشخاص خوبى هستند دست به اعمال زشتى مى زنند كه از اين افراد خيلى بعيد بوده است و اين انگيزه غيبت مى شود. يعنى ما تعجب مى كنيم و پشت سر او به عنوان اظهار تعجب، گناه او را نقل مى نماييم، كه اين غيبت است. پس معلوم شد چه چيزهايى مى تواند انگيزه غيبت شود. خوب مساءله اى كه باقى مانده اينكه بدانيم تا چه حد غيبت مذموم است. خداوند مى فرمايد:ايحب احدكم اين ياكل لحم اخيه ميتا فكرهتموه (۴۱) مساءله غيبت را به خوردن گوشت بدن برادرى كه فوت شده تشبيه مى كند و بعد مى فرمايد بديهى است كه از خوردن گوشت مرده برادر خود كراهت داريد و دورى مى كنيد (پس بايد از غيبت هم دورى كنيد). از رسول گرامى اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ روايت شده است كه حضرت فرموده اند:اياكم و الغيبه اشد من الزنا فان الرجل يزنى و يتوب فيتوب الله عليه و ان صاحب الغيبه لايغفر له حتى يغفر له صاحبه (۴۲) اياكم كه در اينجا آمده است به معنى تحذير است. اينجا كه پيغمبر مى فرمايد: اياكم و الغيبه يعنى اتقوا انفسكم من الغيبه بپرهيزيد و دورى كنيد از غيبت كه به درستى گناه غيبت از گناه زنا بيشتر است. چه آنكه شخصى كه زنا كرده، اگر توبه واقعى كند خداوند توبه او را قبول مى كند. اما كسى كه غيبت كند، خداوند او را نمى آمرزد مگر اينكه شخص غيبت شده او را راضى شود و در اين زمينه از امام صادقعليه‌السلام روايت شده است كه فرمود:الغيبه حرام على كل مسلم و انها لتاكل الحسنات كما تاكل النار الحطب (۴۳) غيبت بر هر مسلمانى حرام است و به درستى كه غيبت حسنات را مى بلعد همانطور كه آتش چوب به خاكستر تبديل مى كند.

راه هاى دورى از غيبت

علماى اخلاق و بزرگان اهل علم و عمل در خصوص علاج بيمارى روحى و اين گناه بزرگ راههايى را بيان داشته اند كه در اينجا اجمالا به آن اشاره مى كنيم.

۱ - ياد آورى مفاسد دنيوى غيبت

مورد اول اين است كه انسان مفاسد دنيوى غيبت را مد نظر بياورد و ببيند اگر اقدام به غيبت كند چقدر فساد مى تواند همراه داشته باشد. مثلا يك غيبت مى تواند باعث عداوت، كينه توزى، بغض، بى عفتى، جرح و قتل، بدبينى و امثال آن باشد. معلوم است اگر كسى به اين مساءله كه يك غيبت مى تواند باعث اين همه فساد شود توجه كند، از انجام غيبت منصرف مى شود. بالاخص اگر به اين توجه كند كه اثرات سوء اين غيبت دچار خود او نيز خواهد گشت.

۲ - يادآورى مفاسد اخروى غيبت

ما مسلمين كه معتقد به دنياى آخرت هستيم بايد مراقب اعمال و رفتارمان باشيم كه خوب باشد، پس بايد به مفاسد اخروى غيبت نيز توجه نماييم، تا بدين وسيله جراءت بر انجام غيبت در ما پيدا نشود، چون غيبت تمام اعمال نيك انسان را از بين مى برد و بر آنها خط بطلان مى كشد. در آن روايتى كه بيان شد امام صادقعليه‌السلام فرمود:الغيبه حرام على كل مسلم و انها لتاكل الحسنات كما تاكل النار الحطب (۴۴) غيبت بر هر مسلمانى حرام است و اين غيبت خوبيها را نابود مى كند همچنانكه آتش چوب را مى سوزاند. پس انسان مومن اگر توجه كند كه تمام عبادات نيكش به خاطر غيبت، تباه مى شود قطعا به اين امر تن در نخواهد داد.

۲ - مراقبت از زبان

ديگر اينكه انسان بايد زبان خود را مراقبت كند. بعضى افراد هستند كه نمى توانند چه مى گويند و چرا مى گويند گفتار آنها چه نفعى دارد و يا چه ضررى؟ و بدون توجه سخن مى گويند، كه اين صحيح نيست. انسان بايد مراقب باشد كه هر سخنى و در هر جايى نبايد گفته شود. همچنان كه به موجب روايتى رسول گرامى اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود:ان كان فى شيى ء شوم ففى اللسان (۴۵) اگر بنا باشد در يك عضو از اعضاى بدن پليدى و شومى باشد در زبان است.

زبان بريده به كنجى نشسته صم بكم

به از كسى كه نباشد زبانش اندر حكم

۴ - ياد آورى منافع ترك غيبت

مراقبت انسان از زبان خود عامل موثرى در دورى از غيبت است. اگر انسان فكر كند كه اگر من زبانم را بگردش در نياورم و غيبت نكنم منافعش چيست؟ توجه به اين فوائد خودش موثر در ترك غيبت است. باترك غيبت در جامعه اطمينان جايگزين بدبينى ها مى شود. خوش بينى، جايگزين سوء ظن ها مى گردد و زمينه كدورت ها و كينه توزى ها از بين مى رود و آبروى افراد محفوظ مى ماند و... بالاخره توجه به فوائد ترك غيبت در ترك آن مفيد است.

۵ - تفكر قبل از كلام

ديگر از مواردى كه در ترك غيبت مى تواند موثر افتد تفكر قبل از كلام است.

بايد انسان خود را عادت دهد به اينكه هميشه قبل از سخن گفتن فكر كند و سنجيده سخن بگويد. اين نيز عامل بسيار موثرى است. معروف است برخى علماء كه در سير و سلوك عرفانى بوده اند براى مراقبت شديد از زبانشان و عادت به تفكر قبل از كلام سنگ ريزه در دهان خود مى گذاشته اند تا بهتر بتوانند از زبان خود مراقبت كنند، اين موضوع مى تواند اهميت تفكر قبل از سخن را به ما بفهماند.

۶ - استمرار تكليف نفس به عوامل بازدارنده

اما مهمتر از همه اينها آن است كه انسان مراقب باشد كه به عوامل بازدارنده از غيبت پايبند بماند، آنقدر كه ديگر رغبت و ميلى به غيبت نداشته باشد. بايد دانست انسان مى تواند ميل جلى و ميل خفى به غيبت داشته باشد.

ميل جل آن است كه هر جا امكان داشته باشد علنا غيبت مى كند و ميل خفى آن است كه خود را دوستدار غيبت نشان نمى دهد اما قلبا از انجام غيبت راضى است لذا آدمى بايد آن امور پنجگانه را مدام در يادداشته باشد تا زمانى كه ميل خفى و جلى به غيبت از وجود انسان زائل شود.

مسوغات غيبت

مواردى كه انجام غيبت مذموم نيست و گناهى ندارد تا به مورد بيان شده است:

اول در مورد تظلم و دادخواهى است. وقتى مظلومى نزد قاضى يا شخص مسئولى مى خواهد دادخواهى كند و يا حتى شخصى مى خواهد حق مسلم خودش را از ديگرى بستاند، طرف مقابل كه ظلم كرده از سخنان دادخواه چه در حضور او و چه در غياب او خشنود نيست اما مع الوصف اين عمل غيبت محسوب نمى گردد.

دوم كمك خواستن براى مبارزه با مفاسد است. مثلا در محله شما يك خانه، لانه فساد شده و مركز توزيع هروئين است و احتمال دارد كه باعث فساد كشيده شدن اهالى شود، بيان اين موضوع به ديگران جهت جلب كمك و دفع مفسده غيبت نيست.

سوم در مقام مشاوره است. مثلا در امر ازدواج و يا در مورد امانت، يك نفر آمده با ما مشورت مى كند كه شما آيا فلان خانواده را مى شناسيد؟ آيا مناسب است من با دختر اين خانواده ازدواج كنم يا خير. شما اگر از فسادى در آن خانواده خبر داريد كه اين شخص نبايد با آنها وصلت نمايد اينجا بايد بيان كنيد كه اين ازدواج به مصلحت او نيست و اين نوع مشورت غيبت محسوب نمى شود. يا اگر كسى در خصوص امانت سپردن چيزى به شخص سؤ ال كرد كه آيا فلان شخص صلاحيت را دارد يا خير؟ شما اگر اين صلاحيت را در او نمى بينيد بايد او را مطلع كنيد.

چهارم تكذيب ادعاى كسى كه به دروغ خود را به طائفه اى نسبت مى دهد. مثلا شخصى را مى بينيد كه خود را به دروغ منتسب به سادات بنى هاشم مى نمايد. شما مى توانيد به او اعتراض نماييد و در غياب او نيز به مردم بگوييد و اين اقدام غيبت محسوب نمى شود.

پنجم در مورد بدعت است. اگر كسى مساءله اى را كه مربوط به دين نيست جزء مسائل دينى معرفى كند اين بدعت است و بايد با بدعت گزار مخالفت كرد و كار او را براى مردم روشن ساخت و اين هم غيبت نيست بلكه اين افشا گرى لازم است و الا اساس دين از بين مى رود.

ششم اگر شما اطلاع داريد كه شخصى در موضوعى مظلوم واقع شده يا حقى بر ديگرى دارد و نفع او شهادت بدهيد، گرچه خوشايند ظالم نيست ولى اين غيبت محسوب نمى شود بلكه در مواردى شهادت، واجب است.

هفتم آنجايى است كه شخصى داراى يك وصف و صفتى است كه بدون آن به هيچ وجه شناخته نمى شود مثلا به نام عاجز، كور، لنگ و امثال آنها او را مى خوانند، اگر به نحوى باشد كه بدون ذكر صفت مربوط شناخته نشود، اينجا ذكر آن صفت غيبت محسوب نمى شود. به شرطى كه آن وصف به قصد شناخته شدن آن شخص بيان شود.

هشتم زمانى كه شخصى آنقدر مرتكب فساد شده و گناه كبيره علنى انجام داده كه ديگر به عنوان فاسق و متظاهر به فسق معروف شده، اين شخص خودش عرض و آبروى اجتماعى خود را برده و بر همين اساس غيبت كردن و در مورد او حرام نيست. البته بايد توجه داشت غيبت چنين شخصى در مورد همان عمل حرامى كه علنى مرتكب مى شود جايز است و در موارد ديگر جايز نيست.

نهم مورد ديگر غيبت در مورد كودك است. منظور، كودك غير مميز است كه هنوز خوب و بد را تشخيص نمى دهد، كه گفته شده غيبت در مورد او جايز است. چون هنوز اصولا وجهه اجتماعى پيدا نكرده و شخيصت او در جامعه نمى تواند مطرح باشد و مساءله مهمى در خصوص او وجود ندارد تا بوسيله غيبت به موقعيت او لطمه بخورد. البته اين مورد از حيث فتوى اختلافى است و هر كس بايد به فتواى مرجع تقليد خود رجوع كند.

كفاره غيبت

در غيبت دو حق وجود دارد، يكى حق الله و ديگرى حق الناس، در مورد حق الله يعنى براى اينكه خداوند از حق خود بگذرد، بايد استغفار و توبه نمود، البته توبه حقيقى. و اما در مورد حق الناس بايد از صاحبان حق استحلال نمود. در مورد جنبه حق الناسى غيبت چند صورت وجود دارد:

الف - كسى كه غيبت او شده از دنيا رفته است.

ب - كسى كه غيبت او شده به طورى غايب است كه دسترسى به او امكان ندارد.

ج - دسترسى به او ممكن نيست، اما خبر غيبت به او نرسيده و اگر برسد فتنه بر پا مى شود.

د- خبر به او رسيده باشد و يا اگر هم خبر به او برسد احتمال آشوب نمى رود.

در مورد اول و دوم غيبت كننده بايد سعى كند حتى المقدور اثرات سوء اجتماعى غيبت انجام شده را (از جمله آبروى شخص غيبت شده) جبران و براى او طلب مغفرت و بخشش از خداوند بنمايد.

در مورد سوم غيبت كننده بايد صبر كند تا موقعيت مناسبى پديد آيد آن وقت از شخص مورد غيبت طلب رضايت كند. در مورد چهارم غيبت كننده بايد از غيبت شونده طلب رضايت كند، بر او درود بفرستد و او را احترام كند، اثرات سوء غيبت خود را از بين ببرد و از كرده خويش اظهار ندامت و پشيمانى بنمايد. كه اين اقدامات در مقابل گناهش حسنه اى خواهد بود.


۲ - تهمت

 بحث ما در مورد اعراض از لغو است كه به تعبير قرآن در سوره مؤ منون شرط ايمان است. بحث در لغوهاى قولى اعمال اكتسابى انسان بود. يكى از انواع بارز اين نوع لغو را بررسى كرديم و اما مساءله تهمت يا بهتان را در اين جلسه بررسى مى نماييم.

تعريف تهمت يا بهتان

بهتان يعنى به شخص مومنى نسبتى بدهيم كه واقعيت ندارد و از اين نسبت برى است و از آن رنجيده مى شود. بهتان دو صورت مى تواند داشته باشد.

۱ - در حضور متهم بهتان به او زده شود.

۲ - در غياب متهم بهتان به او زده شود.

در صورت اول، گناه ضمن اينكه تهمت است از شديدترين نوع دروغ نيز مى باشد، زيرا بهتان زننده در مقابل و حضور شخصى ايستاده و به او نسبتى داده كه در وجود او نيست. پس اين عمل دروغ نيز هست. ولى در صورت دوم اين گناه شديدتر از غيبت است.

زيرا غيبت آن بود كه به كسى نسبتى كه در او هست بدهيم و او رنجيده شود ولى آنچه كه نسبت مربوط كذب است به وضوح روشن است كه اين عمل، غيبت سخت ترى است و گناه آن شديدتر است.

نكته اى كه بايد اشاره كنم ما اگر در رفع اين مفاسد اخلاقى كوشا نباشيم، دود آن به چشم خود ما خواهد رفت. زيرا فردا كه اين مفاسد رواج پيدا كرد ممكن است به ما هم نسبت هاى ناروايى بدهند. با حركت اين زبان به اين كوچكى آبروى شخص با يك تهمت از بين برود و حتى يك عمر خانه نشين مى شود و هر لحظه زندگى براى او مرگ تدريجى خواهد بود و اين نوع مرگ بسيار از مرگ واقعى بر او سخت تر مى گذرد. ما بايد فكر كنيم چرا بى جهت نسبت ناروا به كسى بدهيم، بر فرض كه چنين تهمتى به نفع ما هم باشد، مگر اين دنيا و عمر ما در آنچه در دنيا است تا كى باقى مى ماند؟! او بالاخره مواظب باشيم با آبروى افراد بازى نكنيم.

تذكر اينست كه بسيار اتفاق مى افتد بدگمانى باعث تهمت مى شود، انسان مشكوك مى شود و شك خود را يقين مى پندارد و آنچه را كه به گمانش راست مى آمده را به ديگرى نسبت مى دهد. در صورتى كه قرآن مى فرمايد بسيارى از گمان هاى ما گناه است.يا ايهاالذين آمنوا اجتنبوا من الظن ان بعض الظن اثم (۴۶) يعنى اى مومنين از بسيارى از گمانها بپرهيزيد زيرا برخى از گمانها گناه است. پس نبايد هر چه گمان ما رسيد آن را حقيقت بپنداريم و آن را مبناى عمل خود قرار دهيم. چه آنكه در اين ميان ممكن است ما تصور كنيم فلان آقا فلان كار را انجام داده و بنابر گمان و ظن خويش آن عمل را به او نسبت بدهيم و بعدا روشن شود خلاف واقع را نسبت داده ايم. و وقتى آبروى كسى رفت ديگر نمى شود آن را باز گرداند و روغن ريخته جمع شدنى نيست. پس مراقب باشيم خطا نكنيم و آبروى افراد توسط ما از بين نرود. خداوند در مقام سرزنش پيروى از گمان فرموده است:اين يتبعون الا الظن و ما تهوى الانفس (۴۷) يعنى آنان صرفا از گمانهاى بى اساس و هواى نفس پيروى مى كنند.

مذمت تهمت

آيه اى كه از سوره نسا بيان كرديم خود تهمت را شديدا مذمت مى كند و آن را گناه مبين مى داند، يعنى گناه و جرمى كه روشن است و پليدى و زشتى آن احتياج به تاءمل ندارد. از طرفى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ مى فرمايد:من بهت مومنا او مومنه او قال فيه ما ليس فيه اقامه الله على تل من نار (۴۸) كسى كه تهمت بزند به مومنى (زن يا مرد مومن) و چيزى در مورد او بگويد كه در او نيست خداوند او را بر تپه اى از آتش وا مى دارد.


۳ - مداحى

 توجه به اين نكته لازم است كه ما در بخش لغوهاى قولى (در مفهوم كلى آن) يك ضد عام داريم كه آن عبارت از صمت به معنى سكوت است و در مورد هر كدام از انواع لغوهاى قولى نيز يك ضد خاص داريم، ضد خاص دروغ، صدق است، همچنانكه ضد خاص تهمت حرام و كارى بس زشت و پليد است آيا تعريف كردن خوب است يا خير؟ اينجاست كه بايد متذكر شوم مدح و ستايش از افراد در حضور يا در غياب اشخاص به خودى خود مطلوب است (به شرط دارا بودن شرايط لازم) ولى ما آفاتى داريم كه اگر در مدح، مداح، و يا ممدوح باشد اين مدح، مضر و گاهى حرام است.

آفات مدح و مداح

در رابطه با ستايشگرى ممكن است آفات زير به وجود آيد:

۱ - تفريطى كه منجر به كذب شود:

مثلا اگر به يك نفر كه معلومات او در حد ابتدايى است (بر خلاف واقع) گفته شود تو چنان انشاء و املاء خوبى دارى كه افراد متخصص در رشته ادبيات و ادباء و نويسندگان به پاى تو نمى رسند، خوب اين دروغ است و اگر در مدح زياده روى شود آنقدرى كه به دروغ بيانجامد اين عمل حرام است و آفتى براى مدح و مداح به حساب مى آيد.

۲ - نفاق:

اگر مداحى كه ديگرى را مدح مى كند (اعم از اينكه ستايش مداح، راست باشد يا دروغ و در حد ممدوح يا نباشد) خودش به آن معتقد نباشد، اين نوع مدح نيز، دروغ و منافقانه است.

مدح ظالم:

اگر كسى ظالمى را مدح كند، چه آن ظالم صفت خوبى داشته باشد يا نه و چه حالات قابل تمديح در او نباشد، چون مدح مداح باعث خوشحالى و فرح او مى شود اين مدح از نوع حرام است و اين نشانگر آن است كه اسلام تا چه حد با ظلم در ستيز است.

۴ - مدح فاسق:

كسى كه آنقدر گناه كبيره انجام داده و مى دهد كه به فسق و فجور معروف شده نبايد او را مدح كرد، وقتى مى گوييم نبايد او را مدح كرد يعنى حتى اگر صفاتى در او باشد كه مستقلا قابليت مدح را داشته باشد نبايد او را ستايش كرد و الا مدح بيجا كه در مورد غير فاسق هم حرام است. مدح فاسق باعث شادمانى و تشويق او و ايجاد موقعيت اجتماعى براى فاسق و جراءت او بر گناه مى شود كه مسلما حرام است، مگر اينكه اطمينان داشته باشيم از نظر روانشناسى تكيه بر نقاط مثبت، چنين شخصى را به سوى صلاح سوق مى دهد.

۵ - مدح موجب عجب و كبر ممدوح:

گاهى بعضى افراد در مدح كردن ديگران آنقدر غلو مى كنند كه در ممدوح تكبر و خود بزرگ بينى ايجاد مى كنند. اين نوع مدح چون مولد صفتى ناپسند است حرام مى باشد.

۶ - مدحى كه ممدوح را از خود راضى كند:

مدحى كه موجب شود تصور كند انسانى كامل و بسيار والا و شايسته مى باشد و بالاخره از نفس خود راضى شود، اين نوع مدح نيز حرام است چه آنكه غفلت از نفس، خود موجب گناهان و خطاهاى بسيارى مى گردد.

برخى روايات در مورد مدح

رسول گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ مى فرمايد:اذا مدحت اخاك فى وجهه فكانما امررت على حلقه الموسى (۴۹) وقتى ديگرى را رودرو مورد ستايش قرار دهى مانند آن است كه با تيغ برنده بر گلوى او بكشى. آن حضرت در روايت ديگرى فرموده است:

لو مشى رجل الى رجل بسكين مرهف كان خيرا له من ان يثنى عليه فى وجهه (۵۰) يعنى اگر كسى با چاقوى برنده بر كسى حمله ور شود بهتر از آن است كه او را مورد ستايش قرار دهد.

پس بهتر است حتى مدح بى آفت را هم رودروى ممدوح انجام نداد. چه آنكه مدح رودرو باعث فتور از عمل مى شود. البته بايد دانست مقوله تشويق و تقدير از افراديكه استحقاق آن را دارند از اين گفتار مستثنى است.

آفات ممدوح

در شخص مورد ستايش است اين آفات پديدار شود:

۱ - تغيير حالت او به وسيله مدح:

وقتى كسى را كه ستايش كردند اگر حالت او تغيير كرد و از نفس خود راضى شد، بايد بداند در پرتگاه هلاكت قرار گرفته است، پس نبايد بواسطه ستايش ديگران حالت انسان تغيير كند و از خود راضى شود يا خوشنود گردد. اصولا بايد توجه داشت چنانچه كارى كنيم كه خداوند متعال ما را مورد ستايش قرار دهد آن وقت مايه خوشنودى است نه زمانى كه مخلوقى چون خودمان ما را ستايش كند.

۲ - مد نظر آوردن خوبى هاى خودش:

وقتى كسى را مدح مى كنند نبايد اعمال خوب و نيك خود را مد نظر بياورد، بلكه بايد سعى كند اعمال زشت و پليد خود، قصورها و تقصيرهايش را مدنظر بياورد تا غرور و عجب و تكبر او را فرا نگيرد، در غير اين صورت دچار آفت گرديده است.

۳ - تاييد قول مداح:

ممدوح نبايد مواردى كه به آن واسطه او را مدح مى كنند را تاييد كند، بلكه بايد اظهار كند مداح در بيان ستايش او در اشتباه است و خود را عارى از آن نقاط مثبت بداند. البته اين بدان معنى نيست كه خود را هميشه در ضعف ببيند و از نقاط قوت خود غافل باشد، بلكه در ميان مردم اين چنين عمل كند.

پس ممدوح بايد بگويد:الهم ان هولاء لايعرفونى و انت تعرفننى. . يعنى خداوندا اينان (كسانى كه مرا مدح و ستايش مى كنند) مرا نمى شناسند و تو مرا خوب مى شناسى.

حضرت علىعليه‌السلام مى فرمايد:اللهم اغفر لى يعلمون و لاتواخذنى بما يقولون واجعلنى خيرا مما يظنون (۵۱) وقتى بعضى اصحاب خدمت حضرت علىعليه‌السلام مى آمدند و او را به خاطر نقاط عالى قوت موجود در او مى ستودند، مى فرمود: بار خدايا پروردگار تو مرا در مورد آنچه اينان نمى دانند ببخشاى و مرا به آنچه آنها مى گويند مواخذه مكن و مرا بهتر از آنچه گمان كرده اند قرار بده. و بالاخره حاصل كلام اينكه العاقل ينبغى الا يسر بمدح الغير و لايحزن بذمه يعنى عاقل سزاوار است كه به ستايش كسى خرسند نشود و به مذمت كسى هم محزون نگردد.


۴ - دروغ

بحث راجع به اعراض از لغو است كه شرط ايمان قرار داده شده و از جمله لغوهاى قولى در بعد اعمال اكتسابى انسان دروغ است. ما در جلسات گذشته بيان كرديم كه لغو، انواع مختلف و گوناگونى دارد و از نوع لغوهاى قولى، در مورد غيبت و تهمت مشروحا توضيح داده شد. حالا مى پردازيم به نوع ديگرى از اين لغوها كه همان كذب يا دروغ باشد. ابتدا بايد ديد دروغ چيست؟ و دروغگو كيست؟ دروغ عبارت است از تفهيم و يا گفتن مطلبى كه خلاف آن صحيح باشد و دروغگو كسى است كه به شكلى مطلبى را كه خلاف واقع است بيان يا تفهيم كند. بديهى است كه دروغ عمل حرامى است و علت حرمت آن در عبارات علماى اخلاق چنين بيان شده است:لما فيه من الضرر على المخاطب او على غيره و لايجابه اعتقاد المخاطب خلاف الواقع فيصير سبيا لجهله يعنى دروغ حرام است براى اينكه دروغ موجب ضرر و زيان شنونده آن مى شود. و شايد اين ضرر دامنگير غير از شنونده هم بشود و نيز حرمت آن به اين جهت است كه دروغ باعث مى شود شنونده به مطلبى ناصحيح و خلاف واقع معتقد شود كه اين خود سبب جهل او خواهد شد.

اما دروغ داراى انواع و اقسامى است كه ابتدا به دو قسم قولى و فعلى تقسيم مى شود.

تقسيمات دروغ

كذب قولى:

اين نوع دروغ شامل اخبار به خلاف واقع، شهادت زور، افك، يمين كاذب، و عده دروغين مى شود.

كذب فعلى:

اين نوع دروغ شامل كذب نيتى، عزمى و عملى مى گردد.

اما دروغ در بخش دروغ هاى قولى، يعنى اخبار به خلاف واقع و اينكه انسان چيزى را خبر بدهد كه صحيح نيست. شهادت زور هم همان شهادت ناحق دادن است. يعنى شخصى در دادگاه نزد قاضى شهادت بدهد به خوبى كسى، در حالى كه مى داند انسان خوبى نيست يا بر بدى كسى، در حالى كه مى داند فردى است متدين و خوب. يا در موارد خاص مثلا شهادت بدهد اين آقا سارق است در حالى كه او ميگسارى نكرده بوده، اين شهادت، زور و حرام است. اما فك يعنى دامن زدن به شايعاتى كه اساس آن معلوم نيست. يك خبرى در مورد يك موضوعى به انسان رسيده اما ما نمى دانيم كه واقعيت دارد يا نه، حال اگر آن مساءله مجهول الحال را به عنوان يك مساءله حقيقى منعكس كنيم اين دروغ است. مرحوم استاد مطهرى (ره) نقل مى كند(۵۲) در يكى از شهرستانها در اواخر ماه رمضان شايع مى شود كه اول ماه شوال است و ماه رويت شده و مردم مى توانند روزه خود را افطار و مراسم عيد فطر را بر گزار كنند. يك نفر مى گويد من بايد تحقيق كنم ببينم مساءله صحت دارد يا نه؟ بعد از شخصى مى پرسد شما از كجا اطلاع داريد كه ماه رويت شده، مى گويد از فلانى شنيدم. از اين يكى مى پرسد او هم شخص ديگرى را معرفى مى كند و بالاخره نفر آخرى مى گويد از آقاى... خادم فلان مدرسه پرسيدم. او به من گفت من با چشمهاى خودم ماه را ديدم و زمانى كه به مدرسه مزبور و نزد آن خادم مى رود مى بيند كه او نابيناست. گاهى اينطور مسائل شايع مى شود و ما هم دامن مى زنيم، كه اين عمل، حرام است.

يمين كاذب هم يعنى قسم دروغ خوردن. مثلا فروشنده مى گويد من اين كالا را به فلان قيمت خريده ام، به خدا هم قسم مى خورد در حالى كه كمتر خريده است كه اين هم دروغ و حرام است.

وعده دروغ هم به همين شكل است. شخصى قول مى دهد و مى گويد من فردا به منزل شما مى آيم يا پولى را كه از من طلب داريد فردا يا يك ماه ديگر مى دهم در حالى كه همان زمان رعده كردن، مى داند كه اين كار را انجام نمى دهد اين هم حرام است و جزء اقسام دروغ محسوب مى گردد.

اما فعلى شامل سه قسمت، عزمى و وفاء به عزمى و عملى مى شود. در اينجا اين اصطلاحات را مختصرى توضيح مى دهيم.

كذب و دروغ نيتى: اين نوع دروغ معمولا در عبادات است فردى كه رو به خدا مى ايستد و نيت مى كند مثلا چهار ركعت نماز به جا مى آورم براى رضاى خدا، اگر در حقيقت نيت او اين است كه مردم بگويند او نمازگزار است پس اين شخص در حقيقت نيت دروغين كرده و است و در عبادات ديگر نيز چنين است و اين نوع دروغ، فراوان يافت مى شود. اما كذب عزمى به اين شكل است كه انسان اراده اى اظهار كند كه يقين دارد نمى تواند آن را عملى سازد. گاهى هم مى شود كه انسان عزم و اراده اش صحيح است، اما در وفاء به عزم دروغ مى گويد. يعنى ديروز تصميم گرفته است كه فلان كار خير را انجام دهد اما امروز به تصميم خود وفا ندارد، او هم وفاء به عزم مرتكب كذب شده است. نوع عملى از كذب و دروغ آن است كه انسان عملا صورت ظاهر خود را به نحوى بيارايد و كيفيت آن را طورى قرار دهد كه هر كس ببيند خيال كند او از بهترين انسانها است اما در حقيقت قصد او فساد باشد، اين نيز نوعى دروغ است چه ظاهر حق را نشان مى دهد در حالى كه باطن او باطل است.

اما برخى از انواع دروغ كه ذكر شد گناه آن بيشتر است، يعنى از شديدترين انواع دروغ است كه به ترتيب عبارتند از:

۱ - دروغ بستن به خدا و پيامبر و معصومينعليهم‌السلام

۲ - شهادت زور.

۳ - قسم دروغ.

۴ - خلف وعده.

۵ - دروغ گفتن به خدا در نماز (دروغ نيتى)

برخى آيات و روايات در مورد كذب

خداوند دروغ را صفت افراد غير مومن مى شمردانما يفترى الكذب الذين لا يومنون بايات الله (۵۳) تنها كسانى دروغ پردازى مى كنند كه آيات خدا را باور ندارند. بنابراين صفت صدق و راستى مشخصه ايمان است، همانطور كه دروغ مشخصه بارز نقطه مقابل ايمان مى باشد. در اين زمينه روايات فراوانى داريم كه اگر بخواهيم آنها را ذكر كنيم مجالى نيست و فقط به ذكر چند روايت بسنده مى كنيم: روايتى است از رسول گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ كه مى فرمايد:اياكم و الكذب فان الكذب يهدى الى الفجور يهدى الى النار (۵۴) بپرهيزيد از دروغ بدرستى همين دروغ است كه هادى و كشاننده انسان به سوى فجور و كارهاى ناپسند و زشت است و فسق و فجور هم انسان را به سوى آتش (عذاب الهى) رهنمون مى گردد و هم چنين باز از نبى اكرم اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ روايت شده كه حضرت فرمودند:ويل للذى يحدث فيكذب ليضحك به القوم ويل له ويل له (۵۵) يعنى واى بر آن كسى كه سخنان بى پايه و دروغ مى گويد براى خشنودى و خنده مردم، واى بر چنين شخصى، واى بر او و نيز از آن حضرت روايت شده است كه فرموده اند:لا تمزح فيذهب بهاوك و لاتكذب فيذهب نورك (۵۶) مزاح (بيهوده و بيش از حد) مكن كه شخصيت و ارزش تو از بين مى رود و دروغ هم مگو كه نور تو از بين مى رود.

در اين زمينه از مولاى متقيان اميرالمومنان علىعليه‌السلام روايت شده است كه حضرت فرمودند:لايجد العبد لايمان حتى يترك الكذب (۵۷) هيچ بنده اى از بندگان خدا طعم ايمان را نمى چشند مگر دروغ را ترك كند.

حضرت على بن الحسين زين العابدين امام سجادعليه‌السلام در اين زمينه مى فرمايد:اتقوا الكذب الصغير منه و الكبير فى كل جد و هزل فان الرجل اذا كذب فى الصغير اجترا فى الكبير (۵۸) بپرهيزيد از دروغ چه دروغ كوچك و چه بزرگ چه در امورى جدى و چه شوخى، چون زمانى كه كسى به خود جراءت داد دروغ كوچك را بگويد در گفتن دروغ هاى بزرگ نيز جراءت پيدا مى كند.

مسوغات كذب

مطلبى كه باقى مانده مسوغات كذب است، يعنى مواردى كه دروغ گفتن جايز است، ما شش مورد داريم كه گفتن دروغ مانعى ندارد البته با شرايط مربوط به آن ذكر مى شود:

۱ - نجات دادن مسلمان از قتل يا اسارت:

براى نجات مسلمان از مرگ يا از اسير شدن به دست دشمنان اسلام مى توان دروغ گفت. در اين زمينه نقل شده كه حضرت علىعليه‌السلام نشسته بودند و ديدند شخصى از آنجا عبور كرد، سپس فرد ديگرى با عجله در حالى كه كاردى در دست داشت آمد و سراغ آن شخص اول را از حضرت گرفت، حضرت از جاى خود برخاست و به سمت ديگرى رفته و نشستند بعد فرمودند: از زمانى كه من اينجا نشسته ام كسى را نديدم عبور كند. به هر صورت اگر انسان ببيند جان يك مسلمان بى گناهى به خطر افتاده اگر بتواند او را با دروغ نجات بدهد بايستى دروغ بگويد و جان او را نجات دهد يعنى نه تنها در اين مورد دروغ جايز است بلكه واجب است. همين حكم در مورد نجات مومن از اسارت جارى است اين موارد از مصاديق واقعى ضرب المثل معروف است كه دروغ مصلحت آميز به از راست فتنه انگيز است.

۲ - حفظ عرض و مال محترم:

اگر مشاهده شود آبروى كسى در خطر است و يا احتمال نابودى مال و اموال كه مشروعيت دارد مى رود و با دروغ گفتن، اين خطرات مرتفع مى شود اينجا نيز دروغ نه تنها جايز بلكه واجب است.

۲ - اصلاح بين مردم:

در بين مردم مشاجرات زيادى اتفاق مى افتد كه البته اين مشاجرات اكثرا به خاطر بدبينى ها است و اگر كسى در اين ميان براى نزديك كردن قلوب اينها به هم حتى به دروغ هم از قول يكى از طرفين، طرف ديگر را تحسين و تمجيد نمايد، اين دروغ جايز است و در روايت هم دارداصلاح ذات البين افضل من عامه الصلوه و الصيام (۵۹)

۴ - غلبه بر دشمن در جنگ:

در جنگ براى غلبه بر دشمن دين مى توان دروغ گفت و در اين مورد گفته شده است:اذا الحرب خدعه يعنى چه آنكه جنگ عبارت از خدعه و فريب است. اين همان اصل غافلگيرى است. اينجا چنين دروغى بستگى به نوع جنگ فرق مى كند.

۵ - جلب رضايت همسر به طور طرفين:

در زندگانى مشترك و مسائل زناشويى گاهى مسائلى رخ مى دهد كه انسان احساس مى كند مى تواند با يك وعده اى يا با يك حرفى آن مسائل و منازعات را خاتمه دهد و چه بسا مسائل پوچ و هيچى كه باعث از هم پاشيده شدن كانون گرم خانواده مى گردد، لذا اسلام جايز دانسته است براى اينكه كانون خانواده متلاشى نشود گاهى زن به شوهر و يا شوهر به زن روى يك سرى مصالح دروغ بگويد تا رضايت او را جلب كند. اين نوع دروغ نيز مباح است.

۶ - تشويق كودكان به تحصيل يا كار:

اين مورد را بعضى از علماء نقل كرده اند و خيلى معلوم نيست كه اجماعى باشد. اين مورد مربوط به ايجاد انگيزه و علاقه بين كودكان جهت تحصيل بهتر و يا كار بهتر است. مثلا پدرى به فرزندش وعده مى كند اگر درس بخوانى براى تو دوچرخه مى خرم در حالى كه مى داند نمى تواند بخرد، اين نوع دروغ مباح است. در اين زمينه يك روايتى از رسول گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ منقول است كه حضرت فرمودند:لم يرخص فى شى من الكذب الا فى ثلاث الرجل يقول يريد به الاصلاح و الرجل يقول فى الحرب و الرجل يحدث امراته و المراءه تحدث زوجها (۶۰) يعنى هيچ كس مجاز به گفتن دروغ نيست مگر در اين موارد:

الف: اراده اصلاح بين مردم.