راه خود سازی (چهل مجلس)

راه خود سازی (چهل مجلس)0%

راه خود سازی (چهل مجلس) نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: اخلاق اسلامی

راه خود سازی (چهل مجلس)

نویسنده: جواد حبيبى تبار
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 16475
دانلود: 3564

راه خود سازی (چهل مجلس)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 32 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 16475 / دانلود: 3564
اندازه اندازه اندازه
راه خود سازی (چهل مجلس)

راه خود سازی (چهل مجلس)

نویسنده:
فارسی

مجموعه اى كه پيش رو داريد سلسله سخنرانيهايى است كه در زمينه تزكيه نفس و خود سازى در سال 1362 در بين پرسنل محترم شهربانى استان مركزى ايراد شده و هم اينكه به همت فرزندان عزيزم جمع آورى و تدوين گشته و به درخواست بعضى دوستان و به اميد آنكه براى جامعه مفيد باشد چاپ و منتشر مى گردد.
مباحث مطروحه در اين مجموعه شرحى پيرامون سه آيه اول از سوره مباركه مؤ منون با گرايش به مباحث اخلاقى است. تذكر اين نكته لازم است كه چون مطالب مورد بحث به صورت سخنرانى بوده، طبعا در زمان ايراد هر سخنرانى مسائل متناسب با حوادث روز و مطالب حاشيه اى در آن وجود داشته و در ابتداى هر بحث خطبه و در انتهاى آن ذكر توسل و دعا بوده است كه اين قسمتها تنظيم اين مجموعه براى چاپ حذف گرديده است.
مطالب اين مجموعه مى تواند مورد استفاده عموم به ويژه وعاظ و مبلغين مذهبى، دبيران و آموزگاران دينى و مردمى و مربيان تربيتى و دانشجويان و دانش پژوهان دينى ء معارف اسلامى قرار گيرد.

رسول بزرگوار اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ مى فرمايد:كاد الفقرا ان يكون كفرا (۱۱۵) چه نزديك است كه فقر تبديل به كفر بگردد و نيز دراين زمينه از آن حضرتصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ روايت شده كهالفقر الموت الاكبر (۱۱۶) يعنى فقر مرگى است بزرگتر (از مرگ حقيقى) و امير المومنان علىعليه‌السلام در اين زمينه مى فرمايد:من ابتلى بالفقرا فقد ابتلى ياربع خصال بالضعف فى يقينه و النقصان فى عقله و الرفه فى دينه و قله الحياء فى وجهه فنعوذ باالله من الفقرا (۱۱۷) يعنى هر كس به فقر مبتلا شود پس به تحقيق به چهار خصلت، مبتلا شده است. اول ضعف در يقين، دوم كمبود در عقل، سوم سستى در دين و چهارم كمى حياء در صورت، پس پناه بر خدا مى بريم از فقر.

حال مساءله اين است كه روايات مدح و ذم فقر را چگونه جمع كنيم؟

جمع روايات مدح و ذم فقر

ما ديديم روايات مختلفى در زمينه فقر داريم از يك طرفالفقر فخرى از طرفى ديگركاد الفقر ان يكون كفرا فقر مايه فخر و مايه مباهات من است و از طرفى نزديك است فقر تبديل به كفر بشود اين دو دسته روايات را چگونه بايد توجيه كرد. به نظر مى رسد توجيه آن اين است كه كليه روايات و آيات مربوط به مدح فقر را متوجه فقرى بنماييم كه شخص فقير به خاطر خداوند و از بهر رضاى او اموالش را انفاق و ايثار كرده و دچار فقر گرديده است و يا توان تحصيل مال دنيا را داشته ولى به خاطر خدا آن را ترك گفته و اين امكانات را براى ديگران خواسته است. اين فقر و اين فقير محسن است. ليكن آن دسته رواياتى كه فقر را مذمت مى كند را متوجه فقرى كنيم كه بر اثر استثمار در جامعه به وجود آمده باشد يا آن فقرى كه عامل آن تنبلى و سستى و نداشتن پشتكار و دست روى دست گذاشتن و بى تحركى باشد. پس مى بينيم فقر نسبت به افراد مختلف به خودى خود نه خوب است و نه بد و عوامل ديگرى آن را نيكو و زشت مى سازد. فقرى كه حاصل ايثار و از خود گذشتگى باشد ارزش است و فقرى كه حاصل تنبلى و عدم پشتكار يا حاصل ناتوانى يا فقدان عدالت اجتماعى و ظلم و بيداد باشد ناپسند است، حال پس از آنكه جمع بين اين دو دسته روايات را بيان كرديم مى پردازيم به اينكه فقير بايد چگونه باشد؟

فقير بايد چگونه باشد؟

فقرا تكاليف و وظايفى دارند و حالاتى را بايد براى خود حفظ كنند. اينطور نيست كه بايدها و نبايدها فقط متوجه اغنياء باشد بلكه فقراء هم وظايفى دارند و ضمنا بايد حالاتى را در خود حفظ كنند و از بعضى صفات و حالات دور باشند.

۱ - اگر فقر آنها ناشى از ايثار است نبايد به خاطر فقر ناراحت باشند بلكه بايد با توجه به روايات فراوان در مدح فقراء خرسندى را براى خود حفظ كنند تا اينكه از نظر روح و روان دچار مشكل نشوند و از طرفى بايد توجه كنند كه آنها غنى بوده اند و خود در راستاى وظيفه ايثار كرده اند.

۲ - با توكل باطنى به خداوند يقين داشته باشند و به رزاق بودن خدا و اينكه خداوند مايحتاج آنها به قدر ضرورت را براى آنها مهيا مى سازد.

۳ - از مردم قطع طمع كنند و به آنچه در دست ديگران است طمع نورزند و توجه نكنند. اينطور نباشد كه بخواهد از هر طريق ممكن ارتزاق كنند و پول دربياورند بلكه مواظب راه تحصيل مال براى خود باشند.

۵ - در هر حال صابر و شاكر باشند.

۶ - تعف داشته باشند و فقر خود را بر كسى نسازند و تعف خود را نيز مستور دارند.

۷ - به طمع كسب مال و اغنياء مجالست نكنند و كمتر با آن ها مراوده داشته باشند.

۸ - به خاطر ثروت و دارائى براى اغنياء تواضع نكنند، بلكه بزرگوارى بر اغنياء نشان دهند. ( اينجا متذكر مى شوم كه در سه مورد تكبر جايز است و در جاهاى ديگر حرام يكى تكبر در مقابل متكبر و ديگر تكبر زن نامحرم در مقابل مرد اجنبى و آخرى تكبر فقير در مقابل غنى.) البته در زمينه اين حالاتى كه فقير باشد داشته باشد به روايتى برخورد كردم كه تقديم مى نمايم: حضرت اميرالمومنان علىعليه‌السلام مى فرمايد:اين لله عقوبات بالفقر و مثوبات بالفقر فمن علامات الفقر اذا كان مثوبه اين يحسن عليه خلقه و يطيع به ربه و لايشكوا حاله و يشكر الله تعالى على فقره و من علاماته اذا كان عقوبه ان يسوء عليه خلقه و يعصى ربه بترك طاعته الخ (۱۱۸) حضرت اميرالمومنانعليه‌السلام فرمود: بدرستى خداوند فقر را وسيله عقوبت برخى و وسيله خوشبختى برخى ديگر مقرر مى سازد.

از علامات آن فقرى كه وسيله خوشبختى افراد مى باشد اين است كه فقير به واسطه اين فقر به واسطه اين فقر خلقش را نيكو مى كند و پروردگارش را اطاعت مى نمايد و شكوه اى هم ندارد و از خداوند بر همين فقر شكرگزار است. و اما از علامات فقرى كه عقوبت الهى است اين است كه فقير خلقش را تنگ و ناراحت مى كند و با ترك طاعت خدا بخاطر فقر مرتكب معصيت مى شود و... از اين روايت تا حدودى حالات لازم براى فقير روشن مى شود.

حال كه حالات لازم براى فقرا براى ما روشن شد مى پردازيم به وظيفه فقرا در رابطه با مردم و خودشان.

وظايف فقرا

بديهى است هيچگونه شريعت اسلامى جهت اغنيا وظايفى را مشخص مى كند، براى فقرا نيز وظايفى تعيين نموده است كه ما در اين قسمت به آن وظايف مى پردازيم، اعم از اينكه فقرا مكلف به ترك كارى باشند.

۱ - ترك سؤ ال به كف:

فقير تا حد امكان و تا آنجا كه مى تواند سؤ ال به كف بكند، يعنى از مدم طلب كمك نمايد بلكه بايستى فقير بودن خود را بر كسى باز گو نكند و از كسى طلب كمك ننمايد. حال با توجه به ترك سؤ ال به كف اگر باز وجوه و اموالى به او مى رسد از دو حال خارج نيست يا حرام و شبهه ناك و يا حلال و پاك است. پس اگر حرام يا شبهه ناك بود نبايد آن را دريافت كند.

۲ - رد اموال حرامى كه به او مى رسد:

فقير بايد اموالى كه به غير از راه سؤ ال به كف از طريق يا شبهه ناك به او مى رسد را به صاحبانش رد كند و نپذيرد و از آن اجتناب ورزد.

۳ - دريافت اموالى كه به غير از راه سؤ ال به او هديه مى شود:

اموالى كه به غير از راه سؤ ال به كف فقير مى رسد اگر حلال باشد و در صورتى كه عنوان هديه داشته باشد، مستحب است بپذيرد. اما به شرطى كه واهب (هديه دهنده) منتى بر سر او نگذارد و اگر در همين مال حلال و هديه منت باشد بهتر است نپذيرد.

۴ - پذيرش صدقات منطبق با خود:

اگر صدقه يا زكات يا سهم سادات يا كفاره به فقير اعطا شود بايد با شرايطى كه دارد مستحق دريافت و مصرف آن وجوه مى باشد يا خبر. اگر مصرف آن توسط وى جايز باشد بپذيرد و الا رد كند و نپذيرد. مثل اينكه سهم سادات به فقير سيد داده شده باشد كه نبايد قبول كند.

۵ - عدم پذيرش هدايايى كه موجب وهن است:

اگر كسى به خاطر صفتى و وصف در فقير مثل علم يا تقوا و يا آنكه از سادات است خواست به او چيزى به او اعطا نمايد يعنى اگر مثلا صفت علم يا سيد بودن يا تقوا نمى بود چيزى به او اعطا نمى كرد و در ضمن قصد معطى، رضاى خدا و تقرب به سوى پروردگار نباشد بر فقير روا نيست آن عطا و آن چيز را قبول كند، چون ارزش علم، سيادت و تقوى و پاداش آن بالاتر از ماديات است.

۶ - اگر معطى، اعطايش به عنوان هديه يا صدقه و امثال آن بلكه به خاطر مشهور شدن خودش و به خاطر ريا كردن و يا سمعه (شنيدن ديگران) به فقير اعطا كرد، سزاوار است كه فقير آن وجه يا آن چيزى را رد كند تا خود را وسيله منويات سوء ديگران قرار ندهد.

۷ - اگر فقير، به مورد اعطاء محتاج باشد (با وجود ساير شرائط در معطى) افضل است آن را بپذيرد و الا بهتر است كه عطاء را رد كنند. مثل اينكه به فقير نان بدهند در حاليكه او محتاج نان نيست. در اين زمينه از رسول اكرم اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ وارد است كه فرمودند:ما المعطى من سعه باعظم اجرا من لاخره ادا كان محتاجا (۱۱۹) يعنى عطا كننده بيشتر از پذيرنده، عطا (در صورتى كه محتاج باشد) ثواب نمى برد. پس بنابر آنچه ذكر شد فقير اگر به قدر حاجت، نيازمنديهاى خود را از غير راه سؤ ال به كف و بدون آفت هاى ششگانه مذكور قبول كند راجح است و اما اخذ به ميزان مازاد بر نياز و حاجت سزاوار نيست.


۲ - حرص

 گاهى حالتى در انسان به وجود مى آيد كه باعث مى شود آدمى به همه چيز حتى چيزهايى كه بدان نياز ندارد نيز آزمند شود، كه اين حالت حرص نام دارد. پس تعريف حرص در همين جملات روشن شد يعنى به آن حالت آزمندى و ولع مى گويند. البته ممكن است نوع ديگرى به چيزهاى ديگر و ممكن است اين حرص به حدى برسد كه محدوديت كيفى و كمى نداشته باشد، يعنى شخصى به همه چيز بينهايت حريص شود. البته معلوم است كه مراد از همه چيز مواردى است كه انسان از آن لذت مى برد مثل موارد شهوت كه مى تواند عبارت از غضب، رياست، غريزه جنسى مال دنيا و امثال آن باشد معلوم است كه انسان حريص هيچگاه به نقطه كمال و بى نيازى نمى رسد. انسان حريص در نهايت ثروتمندى فقير و در نهايت خوشگذرانى كاملش تلخ است، زيرا او هرچه از دنيا به دست آورد منتظر مابقى آن است و اينچنين شخصى همواره نيازمند است در اين زمينه شعرى منتسب به حضرت علىعليه‌السلام را بازگو مى كنم. بنا به نقلى حضرت اين اشعار را بر شمشير خود حك فرموده بود:

دع الحرص عن الدنيا و فى العيش فلاتطع

ولا تجمع من المال و لاتدرى لمن تجمع

و ان الرزق مقسوم و سوءالظن لاتنفع

فقير كل ذى حرص غنى كل من يقنع

معنى اين شعر اين است كه حرص از دنيا را رها كن و در عيش و عشرت (مشروع) دنيا طماعى و زياده روى منما و مال دنيا را جمع آورى مكن در حالى كه نمى دانى اين اموال را براى چه كسى اندوخته مى كنى. رزق و روزى در دنيا تقسيم شده است و اگر به اين نكته بدگمان باشى تو را سودى نمى رسيد كه هر حريص شد فقير است و هر كه قناعت كرد غنى است. اين دو بيت شعر كه شعر سليس و روانى به زبان عربى است بعيد نيست از لسان مولى علىعليه‌السلام باشد. بنابراين حضرت در اين دو بيت، انسانها را بيدار مى كند و به آن ها هشدار مى دهد كه مراقب باشند و اين صفت حرص را از خود دور كنند. ما خود در زندگانى بارها و بارها تجربه كرده ايم كه حرص به نفع ما نيست. چون دو حالت بيشتر عقلا تصور نمى شود، يكى اينكه به آنچه حرص مى ورزيم به طور مقطعى برسيم كه باز هم تصور حرص پايان ندارد و هنوز آزمنديم و ديگر اينكه اصلا به آنچه راجع به آن حرص مى زنيم نرسيم كه اين نيز خود مايه ناراحتى است. بنابراين چه خوب است انسان رو به قناعت بياورد. حال در رابطه با مساءله حرص ببينيم روايات چه مى گويند:

برخى روايات مربوط به حرص

رسول گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ مى فرمايد:لو كان لابن آدم واديان من ذهب لابتغى ثالثا و لايملاء جوف ابن آدم الا التراب و يتوب الله على من تاب (۱۲۰) يعنى اگر براى انسان دو صحراى پر از طلا باشد او باز مى گويد اى كاش سه صحرا پر از طلا داشتم و شكم انسان را هيچ چيز مگر خاك (مرگ) پر نمى كند. البته خداوند بر كسانى كه توبه كنند مى بخشايد (كسانى كه رو به قناعت بياورند).

در روايت ديگرى آمده است:منهومان لايشبعان منهوم العلم و منهوم المال (۱۲۱) يعنى دو گرسنه سير نمى شوند يكى گرسنه علم و ديگرى گرسنه مال.

رئيس مذهب تشيع امام صادقعليه‌السلام فرمود:ان فيما نزل به الوحى من السماء لو ان لابن آدم واديين يسيلان ذهبا و فضة لابتغى لهما ثالثا يابن آدم انما بطنك بحر من البحور، و واد من الاودية لايملاه شى ء الا التراب (۱۲۲) . يعنى به درستى در آنچه به وسيله آن وحى الهى نازل شده آمده است اگر براى آدميان دو صحرا (دو وادى) باشد كه همه آن صحرا طلا و نقره شود آدمى مى گويد اى كاش صحراى سومى هم داشتم كه از طلا بود. اى فرزند آدم به درستى شكم تو دريايى است از درياها و صحرائى است از صحراها كه پر نمى كنند آن را مگر خاك (مرگ).

ضد خاص حرص

صد خاص حرص قناعت است و ما در مورد موضوع قناعت نيز مطالبى را به عرض مى رسانيم.

قناعت عبارت است از حالتى كه موجب مى شود انسان در مورد استفاده از چيزهايى كه بدان نياز دارد به حد ضرورت اكتفا كند. در زمينه قناعت و مدح آن به برخى روايات اشاره مى كنيم.

برخى روايات مربوط به قناعت:

رسول گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ مى فرمايد:طوبى لمن هدى للاسلام و كان عيشه كفافا و قنع به (۱۲۳) يعنى خوشا بر حال كسى كه به اسلام هدايت شده باشد و در عيش و گذران زندگى به حد كفاف قناعت كند و هم چنين آن حضرت فرمودند:ما من احد من غنى ولا فقير الا ورد يوم القيامة انه كان فى الدنيا اوتى قوتا (۱۲۴) يعنى هيچ كس، چه فقير و چه غنى در روز قيامت پيدا نمى شود مگر اينكه در دنيا قوتى به او رسيده است. اين اشاره دارد به اينكه انسان بايد از مال به حد مكفى قناعت كند و حرص نزد چون بالاخره روزى انسان مى رسد و كسى بى رزق و روزى نمى ماند و نيز نبى اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ مى فرمايد:اجملوا فى الطلب فانه ليس للعبد الا ما كتب له فى الدنيا و لن يذهب عبد فى الدنيا حتى ياءتيه ما كتب له فيث الدنيا (۱۲۵) آن حضرت مى فرمايد در طلب مال دنيا حريص نباشيد و به اجمال برگزار كنيد. اجمال به معنى اختصار است يعنى كم طلب كنيد. پس به درستى چيزى براى بنده خدا نيست مگر آن كه براى او نوشته شده است و بنده خدا از اين دنيا نمى رود تا اينكه آنچه براى او مقرر داشته به او برسد. و نيز آن حضرت فرمودند:كن ورعا تكن اعبدالناس و كن قانعا تكن اشكر الناس و احب للناس ما تحب لنفسك تكن مؤ منا (۱۲۶) . پرهيزگار باش تا عابدترين مردم باشى و قانع باش تا شكرگزارتين مردمى باشى (يعنى قناعت شكرگزارى است) و دوست بدار براى آنچه را كه براى خود دوست مى دارى تا اينكه مؤ من باشى. در زمينه قناعت يك حديث ديگرى ديدم و آن اينكهيابن آدم، لو كانت الدنيا، كلها لك لم يكن لك منها الاالقوت (۱۲۷) يعنى اى فرزند آدم اگر همه دنيا براى تو باشد براى تو از آن دنيا جز قوت (خوراك) چيزى نخواهد بود.

و اما راه معالجه حرص چيست؟ و انسان چگونه مى تواند از شر وجود اين صفت و حالت در خود رهايى يابد. ما اجمالا راه نجات از حرص را به عرض مى رسانيم به اميد اينكه در ما مؤ ثر افتد.

راه معالجه حرص

براى دورى از حرص توجه به موارد ذيل ضرورى است:

۱ - ياد آورى مدح و شرافت قناعت كه موجب عزت، حريت طبع و استقلال راى انسان مى شود.

۲ - ياد آورى مذمت حرص كه موجب تنگى و تاريكى زندگى مى گردد.

۳ - تفكر در آفات وجود مال و مقام.

۴ - نگرش به زير دستان در امور زندگانى.

۵ - رعايت اقتصاد در زندگى (معنى اعتدال در دخل و خرج نه به معنى اصطلاحى آن).

برخى روايات در مورد حرص

پيامبر بزرگوار اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ مى فرمايد:ما عال من اقتصد (۱۲۸) كسى كه اعتدال در زندگى خود دارد دچار گرفتارى نمى شود و نيز همان حضرت فرموده است:ثلاث متجيات خشيه الله فى السر و العلانيه و القصد فى الغناء و الفقر و العدل فى الرضا و الغضب (۱۲۹) يعنى سه چيز است كه منجى و نجات دهنده است. اول ترس از خداوند در خفا و آشكار، دوم رعايت اعتدال و قناعت در حالت دارايى و فقر و سوم رعايت عدالت در كار عادى و غضب و نيز حضرت موسى ابن جعفرعليه‌السلام مى فرمايد:التدبير نصف العيش (۱۳۰) تدبير در امور زندگانى خود نصف معيشت است و روايت ديگرى كه در اين زمينه از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ نقل مى كنم اين است كه حضرت فرمود:من اقتصد اغناه الله (۱۳۱) يعنى اقتصاد و اعتدال در زندگى امرى خداوندى است و همچنين آن حضرت فرمودند:من اقتصد لايفتقر (۱۳۲) يعنى هر كس كه رعايت اعتدال كند فقير نمى شود. و آن حضرتعليه‌السلام مى فرمايد:ان السرف يورث الفقر و ان القصد يورث الغناء (۱۳۳) يعنى اسراف فقر را به ارث مى گذارد و اعتدال را پس معلوم شد نسبت به اعتدال چقدر سفارش شده و از طرفى ما عرض كرديم كه اعتدال راه جلوگيرى از حرص است و در واقع تشويق به اعتدال به معنى دور نمودن انسان از حرص مى باشد.

رسول گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود:و اذا نظر احدكم الى من فضله الله عليه فى المال و الخلق فلينظر الى من هو اسفل منه (۱۳۴) يعنى هرگاه كسى نظر كند به شخصى كه خداوند او را از نظر مال و يا خلقت برترى داده است پس بايد به كسى كه از او پايين تر است بنگر؛، اين روايت نيز تشويقى است براى دورى از چشمى كه از انگيزه هاى حرص است.