پرده پندار

پرده پندار0%

پرده پندار نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: امام علی علیه السلام

پرده پندار

نویسنده: احد فرامرز قراملكى
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 10060
دانلود: 5259

توضیحات:

پرده پندار
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 16 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 10060 / دانلود: 5259
اندازه اندازه اندازه
پرده پندار

پرده پندار

نویسنده:
فارسی


گفتارسوم: گونه ها و مراتب غفلت

استن اين عالم اى جان، غفلت است

هوشيارى، اين جهان را آفت است

مولوى


چكيده

 غفلت از جهت نفوذ در دل آدمى، عوامل بروز، شيوه پيشگيرى و روش درومان و آثار زيانبارش، مراتب و درجات مختلفى دارد. شناخت مراتب گوناگون غفلت و شناخت جايگاه خويش در اين مراتب، شرط لازم تغيير رفتار است. مراتب غفلت عبارتند از: غفلت گريز ناپذير، غفلت معذور، غفلت مذموم، غفلت مستقر، غفلت مضاعف، غفلت در فرهنگ سازمانى.

مراتب شش گانه، از جهت شدت و ضعف، يكسان نيستند. غفلت گريزناپذير لازمه زندگى اين جهان است و از مصادق خلقت حكيمانه آفرينش است. غفلت معذور هر چمد عيب و نقصان است اما انسان را در ابتلا به آن تقصيرى نيست ولى غفلت مذموم، از انسان متوقع نيست و فرد غافل مستحق سرزنش است. اين دو مرتبه اخير را به اين ترتيب مى توان غفلت قبل از بعثت و غفلت پس از انبياء ناميد.

غفلت مستقر، غفلتى است كه در دل آدمى ريشه مى دواند و به صورت ملكه نفسانى و طبيعت ثانوى در مى آيد. غفلت مضاعف، مانند جهل مركب، غفلت از غفلت است و غفلت در فرهنگ سازمانى، غفلت زدگى هويت سازمانى و اجتماعى است و شديدترين و پرآسيب ترين مرتبه غفلت است.


مقدمه

 برخوردارى افراد از فضايل و رذايل اخلاقى، يكسان نيست. اگر چه مفهوم صبر به عنوان مثال، در خصوص همه افراد صبور معناى واحدى دارد اما برخوردارى آنها از صبر يكسان نيست. عده اى با صبرتر از ديگران هستند. انسانهاى صبور، نسبت به هم، درجات و مراتب گوناگون دارند. ديگر فضايل نيز بدين گونه است: برخوردارى افراد از علم، شجاعت، صلابت و... داراى درجات است. رذايل اخلاقى نيز چنين است: حسد، عجب، خودخواهى و... درجات مختلفى دارند.(۸۵) لذا حسودان از حيث شدت و ضعف حسد، يكسان نيستند.(۸۶)

درجات مختلف داشتن غفلت از جنبه هاى گوناگون قابل بيان است. غفلت اولا از حيث شدت نفوذ در دل غافلان، ثانيا از جهت سهولت و صعوبت در پيشگيرى و درمان و ثالثا از حيث سنخ مطلق آن داراى درجات مختلفى است. كسى كه در مقام تغيير رفتار خود بر آمده و در صدد غفلت زدايى است، بايد نسبت به شدت غفلت خويش وقوف داشته باشد، زيرا هر درجه اى از بى خبرى را روش درمان خاصى است. در اين فصل به مراتب شش گانه غفلت اشاره مى كنيم.


۳-۱) غفلت گريزناپذير

 غفلت، مانند بسيارى از حالات درونى و احساسات و عواطف روانى، بر دو گونه است: غفلت گريزناپذير و غفلت درمان پذير.

تامل در يك مثال ساده روشنگر تمايز اين دو قسم است. انسانها از حيث بينايى بر دو قسم مشكل مواجه مى شوند. نقصانى كه همه انسانها از آن برخوردارند و ناشى از ساختار خاص مجموعه بينايى است. شى ء مايل در آب را شكسته مى بينيم و اشياء را در فاصله دور، كوچكتر از اندازه واقعى مشاهده مى كنيم. ما انسانها، از وجود چنين نقصانى شكايت به چشم پزشك نمى بريم بلكه زندگى روزمره خود را بر اساس قبول آن تنظيم مى كنيم. غفلت گريزناپذير، مرتبه اى از بى خبرى است كه ريشه در سرشت آدمى دارد و لوازم گريزناپذير ساختار اين جهانى انسان است. جهان طبيعت، به جهت ساختار آن، جهان غيبت پديدارها از يكديگر، و جهان پرده بر امور است. غفلت گريزناپذير، امر ثانوى نيست كه در شرايط زيستى خاصى و اقتضاى عوامل روانى و اجتماعى معين پيدا شود و به گونه اى كه وسيله تصرف در آن عوامل و شرايط، بتوان غفلت زدايى كرد. غفلت گريزناپذير با انسان اين جهانى همزاد است و جز از طريق فرونهادن زندگى اين جهانى قابل رفع نيست. چنين غفلتى به دليل اينكه ريشه در ساختار مادى زندگى اين جهانى دارد، از آن همه موجودات است. هر موجودى، اعم از اينكه جماد باشد يا گياه، و يا حيوان به دليل هويت اين جهانى در غفلت گريزناپذير است اين سخن منافاتى با هشيار دانستن موجودات عالم ندارد. هوشيارى از جهتى است و نسبت به امورى و غفلت از جهت ديگر و نسبت به امور ديگر است. همه موجودات در عين غيبت از همديگر و غفلت، از نوعى هشيارى نيز برخوردار هستند. اينكه همه اجزاى عالم هوشيار و ناطق هستند، از آموزه هاى قرآنى هستند. به عنوان مثال در آيه ۴۴ سوره اسراء مى خوانيم:

 اءن من شى الا يسبح بحمده ولكن لا تفقهون تسبيحهم

و هيچ چيز نيست مگر آنكه به ستايش خدا مشغول است ولى شما ستايش آنها را در نمى يابيد.

ما سميعيم و بصيريم و خوشيم

با شما نامحرمان ما خامشيم

انسانها نيز مادامى كه از زندگى دنيوى برخوردار هستند از چنين غفلتى، گريزى ندارند. غفلت گريزناپذير، همگانى و دايمى است. هيچ انسانى از آن رهايى ندارد مگر آنكه از لوازم زندگى اين جهانى فارغ شود و به زندگى نورانى آن جهانى دست يابد. انسانهاى كامل كه از دلبستگى هاى دنيوى جسته اند، و به دنبال عالم حقايق و جهان حضور پيوسته اند از چنين غفلتى رسته اند. اما آنها نيز در زندگى دنيوى چون ديگران زندگى مى كنند، عيب ديگران را مى پوشانند و از بيان آنچه مى بينى لب مى دوزند. به همين دليل بايد از فراست و هشيارى اهل ايمان احتياط ورزيد.

هرچه زير چرخ هستند امهات(۸۷)

از جماد و از بهيمه و زنبات

هر يكى از درد غيرى غافلند

جز كسانى كه نبيه و كاملند

آنچه صاحبدل بداند، حال تو

تو زحال خود ندانى اى عمو(۸۸)

عموم مردم، زندگى اين جهانى را بر اساس غفلت سامان داده اند، به گونه اى كه اگر پرده غفلت از چشمان آنها برداشته شود، نظام عالم مادى ويران مى شود، مناسبات اجتماعى مختل مى گردد سامان سازمان روانى فرو مى ريزد و تباهى، همه عالم را فرا مى گيرد. به همين دليل، در برخى از روايات ناهشيارى و غفلت موجب آبادانى دنيا و تلقى مى شود. از خضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام نقل شده است:

 لو عقل اهل الدنيا الخربت الدنيا (۸۹)

اگر انسانهاى اين جهانى، به هشيارى و عقل برسند، دنيا ويران مى شود.

غفلت گريزناپذير و آثار آن را در زندگى متداول خود مى توان مشاهده كرد. سازمان روانى و انسانها به گونه اى آفريده شده اند كه پر مصيبت ترين صحنه هاى زندگى در پرده غفلت به فراموشى سپرده مى شود. دشمنى انسانها كه سر آغاز نابودى تمدن بشرى است غالبا به وسيله غفلت و فراموشى، درمان مى گردد. زندگى اين جهانى به وسيله غفلت، آباد مى شود. عيب ها فاش نمى شود و ناملايمات و مصايب قابل تحمل مى شود. غفلت همگانى گريزناپذير، در ادبيات روايى و عرفانى، نعمت تلقى شده است كه خلقت حكيمانه، آن را به مردم ارزانى داشته است. انسانها يا برخوردارى از آن، سرمايه وجودى خود را حفظ مى كنند و آلام و دردهاى خود را تسكين مى دهد و اضطراب ناشى از تعارضات روانى و ناكامى هاى خود را درمان مى كند. بر اين اساس است كه مولوى ستون آفرينش را غفلت مى داند. غافل بودن، حكمت و نعمت است. و در برابر آن هشيارى، به يك معنا آفت آور است، آفت بر زندگى اين جهانى. آفتاب حقيقت در زندگى اخروى، همه غفلت ها را زدوده و سامان نوينى را براى انسان به همراه خواهد آورد.

غافلى هم حكمتست و نعمتست

تا نپرد زود سرمايه ز دست(۹۰)

استن اين عالم اى جان غفلتست

هوشيارى اين جهان را آفتست

هوشيارى زآن جهانست و چون آن

غالب آيد پست گردد اين جهان(۹۱)

اين غفلت و بى خبرى طبيعى دامنگير همه موجودات درباره يكديگر است. اشياء و انسانها به طور عمومى از خودشان هم، به يك معنا، در غفلت هستند. اين همان معناى عمومى غفلت است كه شيخ عطار نيز دو بيت زير را يادآور مى شود:

كارگاهى بس عجايب ديده ام

جمله را از خويش غايب ديده ام

سوى كنه خويش كس را راه نيست

ذره اى از ذره اى آگاه نيست

اين عدم آگاهى نه تنها درباره درد و اندوهها است بلكه هر يك از موجودات به طور عموم و جانداران به طور خصوص و انسانها به طور اخص درباره تمام شئون همديگر دارند، با صرف نظر از عدم آگاهى جمادى و نباتات از يكديگر كه معلول طبيعى ماهيت روبنايى آنها است.(۹۲)

بنابر اين مرتبه اى از غفلت، بى خبرى گريزناپذير است كه همه انسانها، به دليل زندگى اين جهانى از آن برخوردار هستند و به تعبير مولوى چنين غفلتى ناشى از تن است و هر كسى كه از تن و لوازم آن برخوردار باشد داراى اين غفلت است و اما اگر كسى وجود روحانى پيدا كند، به درجه برخوردارى از روح آن جهانى، پرده پندار فرو مى ريزد و نه شبى باقى مى ماند و نه روزى.

غفلت از تن بود، چون تن روح شد

بيند او اسرار را بى هيچ بد

چون زمين برخواست از جو فلك

نه شب و نه سايه باشد لى و لك(۹۳)

هر جا سايه است شب سايگه

از زمين باشد نه از افلاك و مه(۹۴)

به طور كلى غفلت و بى خبرى از جنبه مادى و جسمانى انسان ناشى مى شود و همينكه حسم و روح مبدل شد يعنى به محض آنكه جسم به اوصاف روحانى در آيد، ناگريز اسرار نهايى را در مى يابد. براى مثال، اگر زمين از فضاى اين منظومه شمسى ارج شود، براى من و تو نه شبى مى ماند و نه سايه اى. هر كجا كه سايه و و شب سايگاهى باشد، مسلما ناشى از خود زمين است نه از افلاك و ماه، حال اين مثنوى را شيدى بدان كه انسان نيز مانند كره زمين هر گاه از انوار شمس حقيقت و اوصاف الهى و تجليات ربانى برخوردار شود، ظلمت ماديات و تاريكى حيوانات از آن برداشته مى شود و سراسر نور مى گردد.

زخواب غفلت و هستى و تعبير عدم دارد

توان بيدار گرديدن اگر به خود زنى پاى(۹۵)


غفلت درمان پذير

 مراد از غفلت درمان پذير، غفلتى است كه نه به دليل سرشت اين جهانى بلكه به دلايل بيرونى بر فرد عارض مى شود و به همين دليل امر ثانوى است و به صورت اتفاقى در زندگى فردى و جمعى انسان بروز مى كند. اين نوع غفلت عرضى و مرضى است. در شرايط خاص بر زندگى انسان عارض و چيره مى شود و آن را به تباهى مى كشاند. انسانها هميشه به معناى نخست، غافلند ولى به معناى دوم در معرض غفلت هستند و تحقيق و فعليت آن مرهون برخى از شرايط محيطى، تربيتى، اقتصادى و اجتماعى است. اين نوع غفلت، قابل درمان است و پيامبران آسمانى براى پيشگيرى و درمان چنين غفلتى ماموريت يافته اند زيرا اين نوع غفلت، برخلاف غفلت گريزناپذير، مانع شكوفايى شخصيت آدمى و سد وصول او به كمالات نوعى است. نوع دوم غفلت، بى خبرى از مفاهيم لذايذ، آلام و آثارى است كه آن مفاهيم در روح ديگران اثر مى گذارد. اين نوع غفلت است كه در امتداد تاريخ بشرى دود از دودمان انسانى بر آورده است و روزگار را چنان سياه كرده است كه هيچ فلسفه اى بافى و جر بحث و تاويل و سرپوش گذاشتن، نمى تواند عذرى براى آن بدبختى ها و نادانى ها بتراشد.(۹۶)


۳-۳) غفلت معذور

 غفلت درمان پذير، مراتب گوناگون دارد

شايع ترين مرتبه آن غفلت معذور است. مراد از غفلت معذور، بى خبرى است كه از طرفى گريزناپذير نيست و جنبه مرضى دارد و از طرفى مانند غفلت گريزناپذير به عنوان رذيلت اخلاقى تلقى نمى شود و فرد برخوردار از چنين غفلتى مستحق ذم و سرزنش انگاشته نمى شود. معذور، بى خبرى كسانى است كه به دليل فقدان هدايت و روشنگرى آسمانى غافل هستند. به همين دليل چنين غفلتى اگر چه ناشى از كوتاهى و قصور فرد است اما ناشى از تقصير وى نيست. پيام انبيا آسمانى غفلت زدايى از غافلانى است كه سر غفلت آنها عدم وقوف به حقايق آسمانى است. واژه نبى بر خبير بودن و آگاهى بخشى پيامبر دلالت دارد. مفسران، مردم قبل از آگاهى بخشى انبيا را غفلت معذور ناميده اند و آن را در برابر غفلت مذموم مورد بحث قرار داده اند.


۳-۴) غفلت مذموم

 تمايز دو مرتبه غفلت معذور و غفلت مذموم را مفسران بر اساس نحوه مواجهه مردم با دعوت پيامبران بيان كرده اند: مراد مفسران از غفلت معذور آن است كه فرد به علت عدم اتمام حجت خداوند و به دليل روشن نبودن هدف يا تبيين را سلوك، غفلت گردد و مقصود آنها از غفلت مذموم، بى خبرى است كه فرد پس از اتمام حجت و صرفا به دليل عدم توجه و دقت به سبب بى مبالاتى و دل مشغولى هايش با آن دچار شده است.(۹۷) فخر رازى در تفسير كبير گويد: گاهى غفلت به اين دليل است كه هنوز رسالتى از جانب خداوند مبعوث نشده است و احوال و اوضاع و آخرت، تكاليف مردم، شقاوت و سعادت جاودان براى مردم روشن نيست و لذا مردنم نسبت به مبدا و معاد، سرنوشت و سعادت خود در بى خبرى هستند. و گاهى غفلت به اين دليل است كه فرد از مواعظ روشنگر پيامبران آسمانى اعراض كرده و خود به غفلت و بى خبرى مى زند و تغافل مى ورزد.

چنين غفلتى مذموم و مستحق عقاب و عتاب است.(۹۸) بر اساس بيان مولف تفسير كبير مى توان گفت: غفلت درمان پذير كه درمان و پيشگيرى آن از اصول برنامه تربيتى پيامبران است داراى دو مرتبه است: غفلتى كه قبل از ظهور انبيا و روشن شدن اذهان است. چنين غفلتى بر خلاف غفلت گريزناپذير عيب شمرده مى شود و به منزله يك بيمارى و آفت بزرگى در زندگى فردى و اجتماعى بشر، مورد شفابخشى و درمانگرى انبيا قرار مى گيرد. اما عيب بودن آن به معناى اين نيست كه فرد به جهت چنين غفلتى مستحق عقاب و سرزنش است. خداوند جامعه اى را كه به وسيله انبيا مورد هشدار قرار نگرفته است، به هلاكت و بدبختى دچار نمى سازد و عقاب بدون بيان و هشدار از جانب حكيم، پسنديده نيست.

مرتبه ديگر از غفلت درمان پذير، غفلت به معناى اعراض از روشنگريهاى پيامبران است و آنچه موجب عقوبت سخت تباهى است، غفلت پس از برخوردارى از بيدادگريها و هشدارهاى وحى است. غفلت مذموم مسبوق به آگاهى بخشى پيام آوران آسمانى بوده و ناشى از بى توجهى و تقصير و تفسير فرد است و لذا موجب سرزنش و عقاب است. مذموم بودن اين مرتبه از غفلت به دليل آن است كه انسانها على رغم هشيارى تكوينى به وسيله عصيان امر الهى دچار غفلت مى شوند. اگر چه فضل و احسان خدا جمادات را آگاه و هشيار ساخته و آنها را تسبيح گو فرموده است: انسانها على رغم برخوردارى از عقل و انديشه به دليل گناه و نافرمانى دچار قهر الهى گشته اند و قهر خداوند آنها را غافل و كور ساخته است. چنين غفلت رذيلت اخلاقى است و نسبت به غفلت معذور، شدت بيشترى دارد و درمان آن سخت تر است. دو مرتبه غفلت معذور و مذموم را ترتيب مى توان غفلت پيش از انبيا و غفلت پس از بعثت خواند. كسانى كه نه به تقصير بلكه به قصور و ناتوانى غفلت مى ورزند، در مواجهه با نور هدايت گر وحى، دو گروه مى شوند گروهى كه هدايت مى يابند و غفلت خود را با نور وحى مى زدايند و كسانى كه از آن اعراض مى كنند و بر گمراهى و غفلت خود مى افزايند. وحى براى گروه نخست شفابخش بيمارى غفلت است و موجب رحمت براى مؤمنان اما براى گروه دوم جز زيادت خسران و فزونى غفلت حاصلى ندارد.

 و ننزل من القرآن ما هو شفا و رحمه للمومنين و لا يزيد الظالمين الا خسارا اسرا /۸۲

و از قرآن و آنچه بر مؤمنان شفابخش و رحمت است نازل مى كنيم و اين بر ستمكاران جز زيان نيفزايد.(۹۹)


۳-۵) غفلت مستقر

 غفلت مذموم، خود، از جهت رسوخ در دل آدمى مراتب گوناگون دارد. گاهى انسان به ندرت غفلت مى ورزد و گاهى او بيش و كم غافل مى شود و گاهى غفلت ورزى چنان در وى رسوخ مى كند كه از بى خبرى رهايى ندارد. غفلت، مانند هر رذيلت ديگر، چنانچه مداوا نشود و فرد نسبت به رفتار خود نيز غفلت كند، ريشه دارتر شده و به طور كامل در دل آدمى استقرار مى يابد. به همين دليل مفسرانى جون علامه طباطبائى (ره) با تدبير در آيات الهى به تمايز دو مرتبه از غفلت مذموم پرداخته اند. غفلت غير مستقر و غفلت مستقر. علامه در تفسير الميزان در خصوص آيه شريفه:

 و لا تكن من الغافلين (اعراف / ۲۰۵)

از غافلان مباش

مى فرمايد: در اين آيه از خود غفلت نهى نشده است بلكه از درآمدن در زمره غافلان نهى شده است، زيرا غافل كسى است كه غفلت و بى خبرى در وى مستقر شده است.(۱۰۰)

مراد از غفلت مستقر بى خبرى نهادينه شده در دل آدمى است به گونه اى كه تمام رفتار وى را شكل مى بخشد و به صورت طبيعت ثانوى، بخشى از شخصيت و شاكله فرد مى گردد. غفلت در اين مرتبه، وصف ناپذير نيست كه در شخصيت و سازمان روانى آدمى ماندگار نباشد بلكه به گونه اى در شخصيت وى استقرار مى يابد كه همه رفتارهايش از غفلت وى حكايت مى كند. در كاربرد عرفى واژه غافل، كسانى كه مبتلا به غفلت مستقر هستند، غافل ناميده مى شوند. چنين غفلت به تدريج حاصل مى شود و به سختى درمان مى شود. غفلت مستقر در نسبت با مراتب ياد شده غفلت، شديدترين مرتبه آن است. دليل اين امر دو نكته است: اولا غفلت مستقر به دليل رسوخى كه در دل آدمى به سهولت قابل درمان نيست و هر كسى توانايى تغيير وضعيت خويش را در اين مرتبه ندارد. ثانيا غفلت، به دليل رسوخ و استقرار، همه هويت آدمى را تحت تاثير قرار داده و تمام رفتار و كردار وى را رنگ مى بخشد و به همين دليل چنين غفلتى پر آسيب تر، زيان آورتر و مهلك تر است. بنابراين غفلت مستقر بر خلاف غفلت گريزناپذير، عيبى است فاحش كه بايد درمان شود و بر خلاف غفلت معذور رذيلتى است آشكار كه بايد زدوده گردد و بر خلاف غفلت غير مستقر دشمنى است زيان آور، كه بايد دفع شود.(۱۰۱)

براى توضيح تمايز غفلت مستقر و غير مستقر از تمايزى كه در خصوص فضايل اخلاقى در اين خصوص وجود دارد، مى توان بهره جست. سخاوت، انفاق و بخشش به ديگران، صفت پسنديده اى است اما هر كسى را صرفا به دلايل انفاق و بخشش، سخى نمى نمايد. سخى، در كاربرد عرفى و اصطلاحى نزد عالمان اخلاق، كسى است كه در اثر بخششهاى مكرر، سخاوت به شكل طبيعت ثانوى او در آمده باشد و به گونه اى كه در هر موضع مورد نياز بدون سختى و تكلف دست سخاوت بگشايد و از انفاق، در تشويش و ندامت نيفتد. بسيارى از انسانها، در مواقع اضطرار به ياد خدا هستند و يا در شرايط معنوى از شهد ذكر خداوند برخوردار هستند. اما ذاكر به معناى دقيق كلمه كسى است كه ذكر خداوند چنان در دل وى نقش بندد كه هميشه و در همه حالات به ياد خدا باشد و لحظه اى از او غافل نباشد.


۳-۶) غفلت مضاعف

 غفلت مستقر داراى دو مرتبه است: غفلت بسيط و غفلت مضاعف. مفهوم غفلت مضاعف در اينجا مانند مفهوم جهل مركب به كار مى رود. همانگونه كه فرد در جهل مركب نه تنها نسبت به امرى جاهل است بلكه نسبت به جهل خود نيز جاهل است. در غفلت مضاعف نيز فرد نه تنها نسبت به امور مهم در زندگى خويش غافل است بلكه نسبت به غفلت خود نيز بى خبر است، بنابراين در چنين مرتبه اى از غفلت، در واقع، دو غفلت وجود دارد: غفلت به امرى. غفلت به غفلت. شديدترين مرتبه غفلت، از جهت پيچيدگى و ناپيدايى، عمق و نفوذ در دل آدمى و سختى در درمان، غفلت مضاعف است، زيرا همان گونه كه فرد توانايى در رفع جهل مركب را ندارد، گرفتار به غفلت مضاعف نيز توان خود را در زدودن آن از دست مى دهد. وضعيت فرد گرفتار به جهل مركب بحرانى تر از كسى است كه جهل بسيط دارد، زيرا كسى كه نسبت به امرى علم ندارد ولى بر جهل خود وقوف دارد، انگيزه رفع جهل خويش را داراست و متناسب با همت و تلاشش به رفع نقيصه جهل توفيق مى يابد اما كسى كه به جهل خود وقوف ندارد و دچار علم پندارى است، انگيزه اى براى رفع جهل ندارد، اما خود را واصل مى داند و فرد واصل انگيز حركت پيدا نمى كند زيرا به صورت پندارى سيراب است و احساس تشنگى ندارد تا در پى يافتن آب گوارا باشد. امير محمود بن يمين الدوله خراسانى معروف به اين يمين، تمايز جهل بسيط و جهل مركب را از حيث امكان رهايى به علم و رهايى از جهل به خوبى نشان داده است:

و آن كس كه نداند كه نداند

هم خويش از ننگ جهالت برهاند

و آن كس كه نداند و نداند كه نداند

در جهل مركب ابدالدهر بماند

اين سخن در خصوص غفلت مضاعف نيز صدق مى كند. غفلت مضاعف بى خبرى نسبت به غفلت خويش است: غفلت از غفلت. مهمترين غفلت مضاعف، استمرار بى خبرى و نبود هشداردهنگان مشفق و تملق هاى چاپلوسان است. غفلت مستمر، فرد را به تدريج از خويشتن غافل مى كند و يكى از آثار بى خبرى از خويشتن، بى خبرى از بى خبرى است. البته فرد غافل دچار بيدارى پندارى است و غفلت خود را در عين بيدارى مى پندارد و لذا از هشدار مشفقانه ديگران بيزارى مى جويد. كس يكه دچار غفلت مضاعف شده، ممكن است خود در زمره هشدار دهندگان باشد ولى بى توجه به نياز خود به هشدار، به وسيله هشدار بر ديگران بر پندار خويش مى لافد و بر پندار خويش پرده اى ديگر مى افزايد. راقم اين سطور، به عنوان مثال، اگر صرفا به بيان آثار و آفات غفلت. نگارش پرده پندار بسنده كند و به همين مقام موعظه و هشدار بخشى، دل خويش را مشغول سازد و از نياز مبرم و مستمر خود به هشدار، غفلت بورزد و تنها خوانندگان را مخاطب خود پندارد، بدون ترديد در غفلت مضاعف بيدارى پندارى در غلطيده است.

او به سبب همين غفلت شناسى، از طرح اين مساله غفلت خواهد كرد كه آيا من مشغول به بحث از خطرات غفلت، خود در دام غفلت غلطيده ام و يا در زمره ذاكرين ره يافته ام؟ در اين صورت است كه بحث از غفلت خود عامل بروز مى گردد ولى غفلتى نقابدار و ناپيدا.

بنابراين، بحث از غفلت، اگر با غفلت درونى بحث كننده از خويش توام باشد، سبب غفلت مضاعف است. مثالى ديگر: مدير يك سازمان را كه بر زندگى غافلانه جمعى از همكاران، غصه مى خورد در نظر آوريم. او سعى دارد در سخنرانى ها و مواجهه هاى گوناگون با آنها، به غفلت زدايى بپردازد و با خلوص و صميمت تمام مشفقانه هشدار بدهد. اگر چنين مديرى قبل از آنكه به همكاران دلسوزى كند، بر خويش دلسوزى نكند و پيش از آنكه بر غفلت ديگران وقوف يابد، بر بى خبرى و غفلت خود وقوف نيابد و در غفلت زدايى از ديگران به عامل غفلت زا و تخدير كننده مبدل شود و وى را دچار غفلت مضاعف مى كند. اين سخن به معناى نفى اهميت ضرورت هشدار دادن به ديگران نيست، بلكه تاكيد بر اين نكته است كه مهمترين مخاطب براى هشدار، خود فرد است و پيش از هشدار به ديگران هشدار به خود لازم است تا فرد دچار غفلت مضاعف نشود.

بنابراين، توجه به غفلت مضاعف در اخلاق مديران اصل بنيادى است. هدايتگرى انبيا و غفلت زدايى آنها بر همين اصل مبتنى است كه پيام آوران هدايت، خود پيش از ديگران و پيش از آنها از هدايت برخوردار هستند. چنانچه حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام در آخرين فراز از خطبه ۱۷۴ بر اين نكته امر تاكيد كرده اند. به همين سبب در فراخوان مردم به اقبال بر دعوت انبيا در قرآن مجيد بر اين نكته تاكيد شده است:

 و جا من اقصا المدينه رجل يسعى قال يا قوم اتبعوا المرسلون * اتبعوا من لايسئلكم اجرا و هم مهتدون يس / ۲۰-۲۱

و مردم از دوردست شهر شتابان آمدند، گفت: اى قوم من از فرستادگان پيروى كنيد * از كسانى كه از شما پاداشى نمى خواهند و خود رهايافته اند، پيروى كنيد.(۱۰۲)

مهتدى بودن نى و رهايى از او از غفلت درونى، از مهمترين عوامل اقبال مردم به دعوت اوست. اساسا دعوت كسى كه هشدار بخشى، خود را فراموش كرده، اقبالى ندارد و اثرى را بر نمى انگيزد. انسانى كه غفلت مضاعف دچار مى گردد، در هلاكت ابدى گرفتار مى آيد و به گونه اى كه جز به رحمت الهى اميدى به رهايى از غفلت نتوان داشت. غفلت مضاعف مهرى است بر دل و بيمارى است در قلب كه چشم را از ديدن، گوش را از شنيدن و دل را از بصيرت هر آنچه هشدار آور است محروم مى سازد.

وضعيت غافلان گرفتار به غفلت مضاعف مانند آن صوفى است كه عارف رومى داستان او را نقد حال ما دانسته و در دفتر دوم مثنوى به زيبايى ترسيم كرده است: يكى از صوفيان از راهى دور و دراز به خانقاهى رسيد و بيدرنگ خر خود را به طويله برد و در آبخورى بست و مقدارى آب و علف به آن زبان بسته داد و خود نيز نزد ديگر صوفيان رفت. صوفيان كه گرسنه و فقير بودند، تصميم گرفتند خر او را بفروشند و از بهاى آن، مجلسى بيارايند و شكمى از عزا در آورند. خر فروخته شد و مجلس آراسته. طعامهاى الوان خورده شد ولوله و غوغايى به راه افتاد و از شدت پايكوبى و رقص و سماع آنان دود و گرد همه فضا را گرفته بود.

صوفى مسافر نيز بى خبر از همه جا يكسره مغلوب اين همه شادى و شعف، دست افشان و پايكوبان به حلقه سماع كنندگان پيوست، پس از مدتى سماع به پايان خود نزديك مى شد كه يكى از صوفيان، قطعه اى آهنگين را با ضربى سنگين آغاز كرد و خواند: خر برفت و خر برفت و خر برفت. ساير صوفيان نيز همان ضرب را دم گرفتند و دسته جمعى شروع به خواندن كردند. صوفى مسافر نيز از همه جا بى خبر با جمع، همراهى كرد و آن شعر را با شور و هيجانى بيشتر مى خواند.

سرانجام مجلس به پايان آمد و بامدادان سر زد و هر يك از صوفيان وداع كنان به راهى رفتند. صوفى مسافر نيز براى ادامه سفر به طويله رفت تا بار و بنه اش را روى خر نهد و رهسپار شود. ولى با كمال شگفتى خرى در طويله نديد. از سر سادگى و خوش خيالى با خود گفت: حتما خادم خانقاه، آن زبان بسته را براى سيراب كردن به چشمه برده است. وقتى خادم آمد ديد از خر خبرى نيست با نگرانى به او گفت: پس خر كو؟ خادم نگاهى همچون نگه كردن عاقل اندر سفيه روى به او كرد:

گفتم: والله آمدم من بارها

تاترا واقف كنم از اين كارها

تو همى گفتى كه خر رفت اى پسر

از همه گويندگان با ذوق تر

 باز مى گشتم كه او خود واقف است زين قضاراضى است، مرد عارف است(۱۰۳)


۳-۷) غفلت نهادينه در فرهنگ سازمانى

 غفلت از حيث شيوع در يك سازمان و يا جامعه، داراى دو مرتبه است: غفلت فردى آن است كه فرد يا افرادى در يك سازمان گرفتار غفلت هستند. مرتبه شديد غفلت، آن است كه به دليل شيوع اين بيمارى، هويت اجتماعى و فرهنگ سازمانى فرهنگ غفلت زده باشد. درمان غفلت فردى به مراتب آسان تر از پيشگيرى و درمان جمعى است. عوامل بروز آثار اين دو مرتبه از غفلت نيز گوناگون است. به عبارت ديگر، غفلتى كه بر جماعت عارض مى شود و نهادهاى اجتماعى، سازمان، ملت و امتى را گرفتار مى كند، پر آسيب تر بوده و به لحاظ عوامل ظهور بسيار پيچيده تر است. و به همين دليل تغيير رفتار جمعى و پيشگيرى و درمان غفلت از هويت سازمانى، بسى مشكل تر و محتاج روش و شيوه هاى دقيقتر است. غفلت زدگى فرهنگ سازمانى عواملى گوناگون دارد: سازمانى كه مديران آن اهل غفلت و بى توجهى باشند و يا اعضاى آن اهل خمود و اهمال ورزى باشند و موفقيتهاى فردى، منزلتى بيشتر از همكارى سازمانى و شايستگى هاى حرفه اى داشته باشد، در اين صورت، احساس كهترى و اهداف غير اجتماعى كاركنان سازمان افزايش مى يابد و غفلت مستقر خانمان سوز بر آن سازمان مسلط خواهد شد و فرهنگ سازمانى را تباه خواهد كرد. برنامه ريزى هاى استراتژيك يك سازمان هر اندازه بر مسئوليت پذيرى افراد، تقسيم عادلانه و موقعيت ها و افزايش خودباختگى افراد تاكيد كند، به همان اندازه فرهنگ سازمانى را از غفلت زدگى مصون داشته است.

غفلت زدگى هويت اجتماعى، آثار بسيار مخربى دارد. بدون ترديد، يكى از عوامل فروپاشى تمدنهاى بزرگ در تاريخ، مستولى شدن غفلت بر فرهنگ اجتماعى است و يكى از اهداف دشمنان جوامع اسلامى از صدور فرهنگ خويش و تحمل آن بر جوامع اسلامى، تزريق سم غفلت بر پيكر جامعه دينى مسلمانان است. جامعه غافل، جامعه اى فاقد پويايى، تلاش، توسعه، و توفيق است. مراتب هفت گانه غفلت در نمودار شماره يك ترسيم شده است.