پرده پندار

پرده پندار0%

پرده پندار نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: امام علی علیه السلام

پرده پندار

نویسنده: احد فرامرز قراملكى
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 10062
دانلود: 5260

توضیحات:

پرده پندار
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 16 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 10062 / دانلود: 5260
اندازه اندازه اندازه
پرده پندار

پرده پندار

نویسنده:
فارسی


گفتارششم: آثار غفلت در زندگى فردى و اجتماعى

آدمى را دشمن پنهان بسى ست

آدمى با حذر عاقل كسى ست


چكيده

 غفلت، آثار زيانبارى فراوانى در زندگى فردى و اجتماعى دارد و به گونه اى كه در ادبيات روايى از آن به عنوان زيان آورترين دشمن، تعبير شده است. آثار ويرانگر غفلت كه در اين نوشتار به اختصار مورد بحث واقع شده عبارتند از: خودباختگى و تهى شدن شخصيت آدمى، آفت عزم و اراده، بى حاصلى كوشش و تلاش، افزايش گناه و رذايل اخلاقى، ازدياد مشقت، محنت و اندوه در زندگى، قساوت قلب و دلمردگى، آفت مديريت ؛ مانع استكمال و عامل انحطاط فرد و ناشى از غفلت به طور كلى است كه در مقدمه همين گفتار بيان مى شود.


مقدمه

 غفلت در ادبيات روايى، به عنوان زيان آورترين دشمن، توصيف شده است. از اميرالمؤمنين، حضرت علىعليه‌السلام نقل شده است:الغفله اضر الاعداء (۱۳۴) يعنى غفلت، زيان آورترين دشمن است. اين سخن حكيمانه به چند دليل، قابل ابتناء است. دليل نخست، درونى بودن غفلت است. بى خبرى فرد از حالات جوانحى و درونى است كه در فرد پايگاه دارد و آثار ماندگار و دائمى بر روان آدمى مى گذارد. مبارزه با امر درونى و ناپيدا، سخت تر و رهايى از آن دشوارتر است. به تعبير عارف رومى، ظلم و جور روزگاران و ناملايمات و رنجهايى كه نصيب انسان مى شود، در مقايسه با رنج غفلت از خداوند، قابل تحملتراست، زيرا اين رنجها، زودگذر و قابل رفع است، اما رنج دورى از خداوند و درد غفلت به سادگى قابل رفع نيست، بلكه مصيبتى است ماندگار و دردى است پايدار.

جور دوران و هر آن رنجى كه هست

سهلتر از بعد حق و غفلتست

زانكه اينها بگذرد، آن نگذرد

دولت آن دارد كه جهان آگه برد(۱۳۵)

بنابراين غفلت به دليل درونى بودن، به سختى قابل درمان است و به دليل صعوبت درمان پرضررتر است. كسى مى تواند از سعادت و دولت برخوردار باشد كه از غفلت رهايى يافته و جان آگاه يابد. مصراع اخير، ظاهرا اقتباس از روايتى است كه از اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام نقل شده است:

 من دلائل الدوله قله الغفله

يعنى از عوامل دولت، اندكى غفلت است.

دليل دوم بر اينكه غفلت، زيان آورترين دشمن است اين است كه انسان از دشمنان پيدا و پنهان فراوانى برخوردار است. دشمنان بيرونى راه نفوذى بر آدمى ندارد، جز از مواضع غفلت و بى خبرى وى. غفلت راه نفوذ و تسلط دشمنان و بيگانگان بيرونى را هموار مى كند و عزم و اراده فرد را رد مبارزه، با آنها از بين مى برد. آنچه، در مواقع، ملك وجود آدمى را در تسلط شياطين قرار داده و دل آدمى را چراگاه ابليس مى كند، غفلت است. روايتى كه از امام صادقعليه‌السلام نقل شده است، به همين نكته ناظر است:

 و ان كان الشيطان عدوا فالغفله لماذا؟

اگر شيطان دشمن آدمى است، پس چه جاى غفلت است؟

انسان با داشتن دشمنى چون شيطان چگونه مى تواند غفلت بورزد و از خويشتن بى خبر باشد؟ انسان با حذر از خطرهاى دشمنان پيدا و پنهان غفلت نمى ورزد بلكه از هشيارى، دژى مستحكم مى سازد و از تقوى، حزم و احتياط حصارى پولادين ايجاد مى كند تا دشمنان بر او راهى نيابند.

آدمى را دشمن پيدا و پنهان بسى است

آدمى با حذر عاقل كسى است

خلق پنهان زشتشان و خوبشان

ميزند بر دل هر دو كويشان(۱۳۶)

تصرف انسان بى خبر از خويشتن و تسلط بر فردى كه دغدغه و هراس سلطه دشمنان را ندارد، امرى سهل است. بنابراين غفلت به دو دليل، بزرگترين ضررآور است، اولا به دليل ناپيدايى آن كه پيشگيرى و درمان را سخت مى سازد و ثانيا به دليل هموار ساختن راه نفوذ دشمنان كه روحيه دشمن شناسى و دشمن ستيزى را از فرد سلب مى كند.

 نمودار شماره پنج صفحه ۱۱۹ كتاب

انسان غافل در برابر دشمنان، اژدهايى را ماند كه از شدت سرماى زمستان افسرده شده و از هويت واقعى خود تهى گرديده است، به گونه اى كه به وسيله مارگير شكار مى شود و مورد تمسخر مردم قرار مى گيرد در معركه ها ابزار روزى عده اى و وسيله تفريح عده اى ديگر مى شود. اما اگر آفتاب هشيارى بر او بتابد و به خويشتن آيد، تحقير را نمى پذيرد و دشمنان را نابود مى كند. عارف رومى داستانى را در همين خصوص آورده است كه غفلت زدا است:

گفته اند كه مارگيرى براى گرفتن مار راهى كوهساران مى شود، پس از تكاپوى بسيار به اژدهايى بزرگ برخورد مى كند كه درميان برف مرده مى نمود. مارگير بى درنگ دست به كار مى شود و آن اژدها را به زنجير در مى آورد و رهسپار شهر بغداد مى شود تا معركه و نمايشى بر پا كند.

اژدهاى مرده اش را كشان كشان با خود برد تا آنكه به كنار دجله بغداد رسيد و بساط معركه را گسترد و مردم از هر سو باى ديدن نمايش هجوم آوردند و از انبوهى و ازدهام جمعيت، به اصطلاح جا براى سوزن انداختن نبود، ديرى نگذشت كه آفتاب عالمتاب، تابش سوزان خود را بر روى زمين پخش كرد و اژدهاى خمود و افسرده را گرمى بخشيد و كم كم جان گرفت و جنبيدن آغاز كرد. مردم با ديدن اين صحنه هولناك پا به فرار گذاشتند و اژدها، خشمگين و آتشين زنجيرها و بندها را از هم گسست و به راه افتاد و شاهدان از هر سو گريزان. ولى ازدحام بيش از حد سبب شد كه شمار بسيارى از آنان زير دست و پا تلف شوند. مارگير نيز حيرت زده و بيمناك بر جاى خشكيده بود و با خود مى گفت: عجب تحفه اى از كوهسار آورده ام؟

اژدها، به مارگير حمله كرد و در دم به هلاكتش رساند و مردم هراسان و گريزان... خمود و فسرده شده و هويت واقعى خود را از دست داده است و به همين دليل مورد تمسخر و تفريح مردمان گشته است اما وقتى كه در اثر تابش آفتاب هويت خود را بدست آورد، تحقير و آزار مردمان را تحمل ننمود و بر آنها خروشيد. از طرف ديگر اين داستان درجه غفلت و حيرانى خلق را نيز نشان مى دهد. انسان كه كوهى تبر و استوار است و اشرف مخلوقات ؛ به دليل غفلت از خويشتن حيران مار مى شود.

مار گير از بهر حيرانى خلق

مار گيرد، اينت نادانى خلق

آدمى كوهى ست چون مفتون شود

كوه اندر مار جيران چون شود؟

خويشتن نشناخت مسكين آدمى

از فزونى آمد و شد در كمى

خويشتن را آدمى ارزان فروخت

بود اطلس، خويش بر دلقى بدوخت

صد هزاران مار و كه حيران اوست

اوچرا حيران شدست ومار دوست(۱۳۷)

مار دوستى، نمونه اى از شيفتگى غوغا و معركه عوام الناس است. مولوى تحليل روشن و عبرت آموزى از اين پديده به دست مى دهد. اين تحليل بر آنچه كه در خود باختگى فرهنگى، برخى از جوانان بدان دچار مى شوند، به طور كامل صدق مى كند. بيان مولوى از منشا حيرانى آدمى كه شايسته حيران شدن همه مخلوقات است، در خصوص حيرانى برخى از جوانان به معركه هاى دشمنان پيدا و پنهان، به دقت صادق است. چقدر غمناك است حيرانى عده اى بر سمبلهاى فرهنگ مبتذل كه از طريق رسانه هاى برون مرزى و درون منزلها بساط معركه بر پا كرده و بر غفلت، خمودگى و فسردگى غافلان، حيران مى شوند و غفلتى بر غفلت خود مى افزايند. انسانى كه از در گرانبهاى وجود خود بى خبر است، خود را به قيمت ارزان مى فروشد و در برابر دلق فرهنگ مبتذل غرب، اطلس هويت خود را از دست ميدهد. چه بايد كرد كه هر وقت معركه اى جديد برپا مى شود، ساده لوحان بى خبر از هويت خويشتن، برگرد آن جمع مى آيند.

جمع آمد صد هزاران خام ريش

صيد او گشته چو او از ابلهيش(۱۳۸)

خطر غفلت در اين است كه سرمايه وجود آدمى را تباه مى سازد. از حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام نقل شده است كه فرمودند:

من طاعت غفلته تعجلت هلكته (۱۳۹)

هر كه غفلتش به درازا كشد هلاك و تباهى اش شتاب گيرد.

به همين جهت حضرت فرموده اند:

 ان كنتم لنجاه طالبين فارفضوا الغفله و اللهو و الزموا الاجتهاد و الجد(۱۴۰)

اگر خواهان نجات هستيد، غفلت و بى خبرى را رها كنيد و بر تلاش و جديت پايبند باشيد.

بر اساس همين روايت معلوم مى شود كه اولا نجات در گرو غفلت زدايى است، ثانيا تلاش و جديت با غفلت و بى خبرى نسبت معكوس دارد و لذا غفلت از موانع رشد و توسعه هر جامعه است. جامعه غفلت زده از تلاش و كوشش گريزان بوده و به وضعيت موجود بسنده مى كند و لذا از توسعه و رشد باز مى ماند.


۶-۱) خود باختگى

 غفلت از خويشتن، به ويژه اگر در مرتبه غفلت مستقر باشد، شخصيت ستان است زيرا غفلت از هر امرى در درجه اول موجب از دست رفتن هويت فرد غافل است و در درجه دوم سبب تباه شدن متعلق شدن غفلت است و در روايتى از امام صادقعليه‌السلام نقل شده است:

  اياكم و الغفله! فانه من غفل فانما يغفل على نفسه .

از غفلت بپرهيزيد! چرا كه هر كس دچار غفلت شود بر خويشتن، بى خبرى روا داشته است.

انسان غافل به جاى شكوفا كردن استعدادهاى خويش، به خيالپردازى مشغول مى گردد، در جهل مركب مى غلطد و عنكبوت گونه لاف مى زند و گزاف مى بافد و بر زندان اوهام خويش حصارهاى پولادين مى كشد. غفلت و بى دغدغه بودن منشاء اوهام و پندارها مى شود و فرد، تصوير واقعى خويش را از دست داده و با تصوير وارونه و خيالى زندگى مى كند اما غافل از اينكه با خود واقعى زندگى نمى كند.

غفلت و بى درديت فكر آورد

در خيالت نكته بكر آورد(۱۴۱)

همان گونه كه غفلت فردى، شخصيت ستان است، غفلت شايع در جامعه نيز هويت جمعى را تباه مى كند. از خود بيگانگى، منحصر در فرد نيست ممكن است فرهنگ سازمانى و جامعه نيز دچار اين بيمارى گردد. يكى از عوامل خود باختگى اجتماعى، غفلت شايع و مستقر است. انسان غافل از خويشتن، خود واقعى را از دست مى دهد و در تسخير بيگانگان در مى آيد و عمرش چراگاه شياطين مى گردد و جامعه گرفتار به بيمارى غفلت، همه سرمايه هاى ملى، توان جمعى در عرصه هاى مختلف آن را از دست داده و از توسعه از مى ماند. يكى از عوامل فقرزايى جامعه، غفلت جمعى است. در روايت به همبستگى غفلت و فقر اشاره شده است:

الغفله فقد،(۱۴۲)

غفلت، فقدان و از دست دادن است.

بى خبرى از هر چيزى، در واقع، از دست دادن همان چيز است. شرط برخوردارى از امكانات، موفقيتها، وقوف بر آنها است لذا غفلت از خويش به معناى از دست دادن خود واقعى است. آفت خودباختگى ناشى از غفلت هايى است كه فرد را از زندگى انسانى سقوط مى دهد و آن را به صورت حيوان در مى آورد و متناسب با غفلت بيشتر، از حيوان نيز گمراهتر مى كند، زيرا وى بر خلاف حيوان، از استعداد، آگاهى و كمال برخوردار است ولى به دليل غفلت، استعداد از خود را تباه كرده و گمراه شده است:

 و لقد ذر انا لجهنم كثيرا من الجن و الانس لهم قلوب لايفقهون بها و لهم اعين لا يبصرون بها و لهم اذان لا يسمعون بها، اولئك كالانعام بل هم اضل، اولئك هم الغافلون .

و به راستى از جن و انس را براى دوزخ آفريديم چرا كه دلهايى دارند كه با آن در نمى يابند و ديدگانى دارند كه با آن نمى بينند و گوشهايى دارند كه با آنان نمى شوند، اينان همچون چارپايانند، بلكه گمراه تر، اينان غافلانند.(۱۴۳)

كه آن مردمان جملگى جاهلند

ز معناى انسانيت غافلند(۱۴۴)


۶-۲) آفت عزم و اراده

 انسان غافل، به دليل خودباختگى، بى خبرى از كوتاهى فرصت در زندگى اين جهانى و غفلت از اهميت سعادت اخروى، سست راى و بى اراده مى گردد. انسانهاى رازدان، اراده هاى پولادين دارند. سخت رويى و خودباختگى دو ميوه هشيارى اند. هشياران، عرصه اراده پولاديشان را جولانگاه كنديها و غفلت ورزيها نمى كنند و لذا خدنگ شهوتشان فرصت نمى يابد تا در تصميم نفوذناپذيرشان به نشانه بنشيند:

 لا تعدوا على عزيمه جهدهم بلاده الغفلات و لا تنتضل هم خدائع الشهوات (۱۴۵)


۶-۳) جهد بى توفيق

 انسان غافل همانگونه كه بيان شد، مرد كار و تلاش نيست و اگر به دلايلى ناچار از تلاش و كوشش باشد، جهد او حاصلى ندارد. كوششى كه انسان هاى هشيار را به كام مى رساند، در كام غافلان شهد نمى شود زيرا خلاف تصور غالب، جهد لزوما با توفيق همراه نيست. همراهى جهد و توفيق كه در ادبيات اخلاقى و متون دينى به آن اشارت شده است، مشروط بر هشيارانه بودن جهد است. پس در بيان حكيم سنايى

جهد بر توست و(ره) خدا توفيق

زآنكه توفيق و جهد هست رفيق

تلاش انسان بى خبر او را به كام نمى رساند توفيق به شرطى لازمه جهد است كه غافلانه انجام نپذيرد.(۱۴۶) مولوى كه بدون ترديد از حكيم سنايى متاءثر و ملهم است، سخن مجمل وى را با ذكر نمونه تاريخى قابل تاءمل، توضيح مى دهد:

گرچه جمله اين جهان بر جهد است

جهد كى بر كام جاهل شهد شد؟

تلاش توام با بى خبرى به دليل اينكه بى ثمر است، در واقع جز جان كندن نيست، تلاشى بيهوده كه از آن بايد به خداوند رحمان پناه برد.

جهد بى توفيق جان كندن بود

زارزانى كم گر چه صد خرمن بود

جهد بى توفيق خود كس را مباد

در جهان والله اعلم بالسداد(۱۴۷)

مولوى مثال بارز تلاش و بى توفيق ناشى از غفلت را تدبير و تلاش فرعون مى داند و هرچه وى تدبير مى كرد ناكام مى ماند.

جهد فرعونى چو بى توفيق بود

هرچه او مى دوخت آن تفتيق(۱۴۸) بود(۱۴۹)

احاديث فراوانى در بيان اين حقيقت كه جهد غافل بى توفيق است، در ادبيات روايى وجود دارد، از جمله روايتى از امام علىعليه‌السلام نقل شده است:

  اياك و الغفله و الاغترار بالمهله، فان الغفله تفسد الاعمال و الاجال تقطع الامال ؛ (۱۵۰)

از غفلت و فريفتگى به مهلت پرهيز كنيد چرا كه غفلت، كردارها را تباه مى كند و اجلها، اميدها را از بين مى برند.

  كفى بالمرء غفله ان يصرف همته فيما لا يعينه ؛ (۱۵۱)

مرد غافل را همين بس كه همت خود را در امرى صرف كند كه كمترين كمكى به او ندارد.

  كفى بالرجل غفله ان يضيع عمره فيما لا ينجيه ؛ (۱۵۲)

فرد غافل را همين بس كه عمر خود را در امورى تباه كند كه موجب رستگارى وى نيست.

روايات ياد شده نه تنها بى حاصلى جهد غافلان را بيان مى كند بلكه به دليل آن را نيز توضيح مى دهند. غفلت و بى خبرى، اعمال و رفتار آدمى را تباه مى كند زيرا بى خبرى موجب مى شود كه فرد غافل، همت خود را مصروف امرى كند كه به او يارى نمى رساند و عمر خود را در امرى از بين مى برد كه نجاتش نمى دهد.

دليل عمده ناكام بودن جهد غافلانه در اين است كه اثر بخشى و كارآيى فعاليت ها در گرو هشيارى دائمى نسبت به اهداف فعاليت است: آيا رفتار و تلاش هدفمند است؟ آيا كوشش نسبت به اهداف وفادار است؟ بنابراين غفلت موجب مى شود انسان در زمينه هايى تلاش كند كه برايش حقيقتا سود ندارد و عمر خود را در ميدانهايى از دست بدهد كه مايه نجات او نيست. به تعبير شيخ عطار نيشابورى:

چون ز اول تا به آخر غافليست

حاصل ما لاجرم بى حاصليست(۱۵۳)

ممكن است، پرسيده شود، دليل اينكه انسان غافل همت خود را مصروف امرى بى فايده كند، چيست؟ پاسخ اين است كه غافل به حسابرسى خود نمى پردازد و دغدغه سود دهى ندارد، او به تلاش صرف، بسنده مى كند. روشن است كه مديرى كه به حسابرسى سازمان خود وقوف كامل نداشته باشد، از خسارتهاى وارد بر سازمان غافل مى ماند. همچنين است حال انسان غافل كه مدير سازمان روانى خويش است اما از حسابرسى خويش بى خبر. به همين دليل در نهج البلاغه مى خوانيم:

 من حاسب نفسه ربح، و من غفل عنها خسر (۱۵۴)

هر كه به محاسبه خويشتن بپردازد، سود برده است و كسى كه از آن غفلت بورزد، خسران مى يابد.

 نمودار شماره شش، صفحه ۱۲۷ كتاب


۶-۴) كشتزار گناه و زشتى

 غفلت، مزرعه مستعدى براى رشد و بارورى رذايل اخلاقى و مفاسد اجتماعى است. منشاء بسيارى از رذايل، ببى خبرى فرد است و انسان بى خبر خود، به عيب ديگران مشغول است و مرتكب گناه و غيبت مى گردد.

غافلند اين خلق از خود اى پدر

لاجرم گوين عيب همدگر(۱۵۵)

همچنين است عجب، دنيازدگى، كبر، و خود خواهى، دروغگويى و ديگر بزهكاريها، انسان بيدار، قدر و منزلت خود را مى شناسد و از بيماريهايى چون عجب،، كبر و خودخواهى مصون مى گردد. چه سعادتمند است كسى كه خود را بشناسد: رحم الله امر عرف قدره. اما كسى كه از منزلت خويش بى خبر است و از موضع خويش در جهان هستى غافل، لاف كبر مى زند و به گزاف، فخر مى فروشد. چنين كسى نه خويش را مى شناسد و نه ديگران را لذا نه حرمت خود را نگه مى دارد و نه حرمت خلق را. منشاء چنين گستاخى و بى ادبى، فروگذارى غفلت آدمى از لباب و روح هستى است:

اين تكبر چيست؟ غفلت از لباب

منجمد چون غفلت يخ از آفتاب

چون خبر شد ز آفتابش يخ نماند

نرم گشت گرم گشت و تيز راند

كبر ز آن جويد هميشه جاه و مال

كه زسرگين است گلخن را كمال

كين دو دايه را افزون كنند

شحم و لحم و كبر و نخوت آگنند؟

ديده را بر لب لب(۱۵۶) نفراشتند

پوست را زان روى لب پنداشتند(۱۵۷)


۶-۵) مشقت در زندگى

 همان گونه كه بيان شد جهد غافلانه، جهد بى توفيق است و جهد بى توفيق، جان كندن و مشقت بى معنا بردن است. آنچه تلاش و كوشش اين جهانى را معنا دار و لذت بخش مى كند، پرتو هشيارى است كه از زندگى پايدار و سعادت جاودان بر آن مى تابد. يكى از دلايل كسب آرامش از طريق كسب آرامش از طريق ياد خدا، همين است. ياد خدا، موجب آرامش دل و تسكين قلوب مى شود. بر اساس آيات قرآن هر كس از ياد خداوند، رويگردانى كند و غفلت ورزد، در زندگى اين جهانى چنان دچار مشقت، رنج و عذاب مى شود كه جز در رحمت الهى از آن، نتوان رهايى يافت. نتيجه طبيعى اعراض غافلانه از ياد خدا و بى خبرى از نعمات الهى، گرفتار آمدن به معيشت پر رنج و عذاب است.

و من اعرض عن ذكرى فان له معيشه ضنكا (طه - ۱۲۴)

و به تعبير جامى:

مى رود عمر گرانمايه و ما غافل از او

وه كه جزمحنت و اندوه نشد حاصل از او


۶-۶) قساوت دل

 آثارى كه از غفلت بر شمرديم، به قساوت دل آدمى منجر مى شود. غفلت به تدريج موجب خودباختگى، حريم شكنى و بزهكارى مى گردد و گناه و بى شرمى بر دل آدمى قساوت مى آورد. همبستگى بين غفلت و قساوت دل، در روايات گوناگونى بيان شده است، از جمله در روايتى از امام باقرعليه‌السلام نقل شده است:

 اياك و الغفله! ففيها تكون قساوه القلب. (۱۵۸)

از غفلت بپرهيز! زيرا قساوت قلب در آن شكل مى گيرد.

غفلت ناشى از گستاخى است و سبب دريده شدن پرده ادب و عبوديت است. بى خبرى، حرمت كبريائى را مى شكند و بر دل آدمى نيز قساوت و سنگدلى مى زند. در روايتى از امام علىعليه‌السلام مى خواهم كه فرموده اند:

من غلبت عليه الغفله مات قلبه (۱۵۹)

غفلت بر قلب هر كسى چيره شود دل او مى ميرد.

بر اساس همين روايت مى توان گفت قساوت قلب و دل مردگى از آثار غفلت مستقر و مراتب شديدتر از آن است.(۱۶۰)


۶-۷) آفت مديريت

 غفلت و بى خبرى، علاوه بر آثار زيانبار بر شخصيت آدمى، آفات ويرانگرى در مناسبات سازمان و مديريت دارد. غفلت سبب مس شود، مديران نگرش يك بعد يافته و از واقع بينى نسبت به واقعيات مربوط به سازمان خود محروم گردند و از تصميم گيريهاى دقيق باز مانند. توضيح مورد پژوهانه(۱۶۱) آسيب غفلت در مديريت را با توجه به نسبت هشيارى و بى خبرى با آنچه مديريت خوانده مى شود، مى توان توضيح داد.

مى دانيم كه بر آورده نشدن انتظارات افراد سبب ناخوشنودى و نارضايتى آنها مى گردد. چنين نارضايتى موجب بروز دغدغه و و تشويش مى شود كه اصطلاحا درد ناميده مى شود. درد از حيث اينكه مسبوق به نوآورى و دگرگونى است يا سابق بر آن، به دگرگونى به دو گونه درد سازنده و بازدارنده مسبوق به دگرگونى است و موارد آن، تشويشى است كه پس از معرفى و يا اجراى طرح، در افراد پديد مى آيد و سبب بروز آن نيز برآورده نشدن انتظارات قبلى افراد در اثر اعمال دگرگونى است.

اين نوع تشويش، مانع خلاقيت و بازدارنده نوآوريها است. مراد از درد سازنده، تشويشى است كخ در اثر عدم اجراى دگرگونى و يا ادامه وضعيت پيشين پديد مى آيد و دگرگونى، نوآورى و خلاقيت مسبوق به چنين تشويشهايى است و لذا تشويش و درد سازنده ناميده مى شود.

از آنجا كه هر چه سطح آگاهى و تعهد مديران و مجريان افزايش يابد، الگوى تغييرات و انتظارات آنها نيز تغيير كرده و كيفيت تشويش و درد آنها از مخرب و بازدارنده و سازنده و مثبت تبديل مى گردد، به همين دليل، افزايش سطح آگاهى و تعهد مديران با دو عنصر تشويش سازنده و خلاقت و نوآورى همبستگى دارد. به همين دليل است كه عده اى مديريت درد را عبارت از افزايش سطح آگاهى و تعهد مديران و مجريان طرح دگرگونى در جهت اجراى موفقيت آميز آن مى دانند. بررسى و مقايسه بين هشيارى و غفلت ورزى مدير، در نمودار شماره هفت آمده است.

 نمودار شماره هفت - صفحه ۱۳۱ كتاب


۶-۸) مانع استكمال و عامل انحطاط

 غفلت از موانع مهم در كمال طلبى آدمى است. كسى كه از نقص و نادارى خويش بى خبر است و دغدغه اى از ناكامى خود ندارد، احساس كاذب بى نيازى يافته و لذا در مقام جبران نواقص خويش بر نمى آيد و كمترين جهدى در جهت كسب كمالات نمى كند.

هر كه نقص خويش را ديد و شناخت

اندر استكمال خود ده اسبه تاخت

زان نمى پرد به سوى ذوالجلال

كو گمان مى برد خود را كمال

فريفته شدن به كمالات پندارى كه مراتب غفلت و پرده پندار است ؛ موجب توقف انسان در استكمال و بلكه باعث سقوط و انحطاط آدمى مى گردد. در روايتى از امام علىعليه‌السلام مى خوانيم:

من طالت غفلته تعجلت هلكته (۱۶۲)

هر كس غفلتش طولانى شود، هلاكتش شتاب مى گيرد.

شيطان در ادبيات دينى، نمونه اى از سقوط ناشى از غفلت است. غفلت و غره شدن به مقام قرب، او را از ديدن واقعيت خويش و وقوف به منزلت آدمى محروم ساخت و لذا كبر آورد و بر آدمى حسد ورزيد و علم عصيان فراز كرد. منشاء اصلى سقوط شيطان تصور پندارى او از كمالات خود بوده است. هر انسانى در معرض گرفتار آمدن به چنين بيمارى هست. بيمارى پندار كمال، و غفلت از نقصان، بدترين بيمارى است كه انسان را زا كمال جويى باز مى دارد و به همين جهت است كه در ادبيات روايى غفلت، زيان آورترين دشمن تلقى شده است.

علتى(۱۶۳) برتر پندار كمال

نيست اندر جان تو اى ذو دلال(۱۶۴)

از دل و از ديده ات بس خون رود

تا زتو اين معجبى بيرون رود

علت ابليس اناخيرى(۱۶۵) بدست

وين مرض درنفس هرمخلوق هست(۱۶۶)

اين اثر ويرانگر غفلت، در بعد اجتماعى به صورت انحطاط جوامع در مى آيد. يكى از عوامل انحطاط تمدنها شيوع بيمارى غفلت بوده است. غفلت آنگاه كه در فرهنگ سازمانى استقرار يابد، افراد، گرفتار آرزوهاى طولانى بى اساس شده و از ديدن هويت و واقعيت جمعى خود محروم مى شوند، نيروهاى ملى ناشناخته مى ماند و منابع ملى از بين مى رود. نه از حوادث و تجربه هاى تلخ و شيرين و عبرتى اخذ مى شود و نه از نزديكى مرگ، دغدغه اى به وجود مى آيد. اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام در نهج البلاغه ابتدا بيان مى فرمايد، عامل انحطاط تمدنها همين پرده پندارى است كه چشمان مردم را از ديدن واقعيت نابينا ساخته است و سپس با زبان انگيزيشى مردم را از غفلت بر حذر مى سازند:

و انما هلك من كان قبلكم بطول آمالهم و تغيب اجالهم حتى نزل بهم الموعود الذى ترد عنه المعذره و ترفع عنه التوبه و تحل معه القارعه و النقمه.

واقعيت جز اين نيست كه تنها دليل هلاك و سقوط جوامع پيش از شما اين بود كه به آرزوهاى دراز گرفتار آمدند و اجل هايشان را ناديده گرفتند تا تهديدهاى الهى، جامه عمل پوشيد، تهديدهايى كه چون فرود آيد، بر سينه هر توجيهى رد زند. توبه از ميانه خيزد و همزمان فاجعه هاى كوبنده و خشم حق باريدن گيرند.(۱۶۷)

امام علىعليه‌السلام به عنوان رهبرى دلسوز در خصوص ابتلا امت اسلامى بر چنين بيمارى خطرناكى، هشدار فراوان داده است. حضرت، روزگارى را پيش بينى كرده است كه امت مسلمان نسبت به آيات الهى ناشنوا باشند و از قرآن صاحب ذكر، جز جز نقشى در ميان نباشد و از اسلام بيدادگر جز اسمى به جاى نماند. مساجد آباد باشند اما از حيث روشنگرى و هدايت مردم، تهى گردند. ترسيمى كه از انحطاط چنين فاجعه اى ارائه شده است، امنيت كاذب هر غافلى را از ميان بر مى دارد.

  ياتى على الناس زمان لايبق فهم من القرآن الارسمه و من الاسلام الااسمه و مساجد يومئذ عامره من البناء من الهدى. سكانها و عمارها شر اهل الارض. منهم تخرج الفتنه و اليهم تاوى الخطيئه يردون من شذغنها فيها، و يسقون من تاخر عنها.

اين مردم را زمانه اى در پيش است كه از قرآن مجيد جز نقش و نكارى، و از اسلام جز نامى به جاى نماند و در آن زمان بناى مساجدشان آباد، اما از معنا و روشنگرى تهى است. مسجد سازان و مسجد نشينان آن روزگار، بدترين مردم زمين اند. فتنه از آنها بر مى خيزد و گناه سوى آنها روى مى كند. فتنه و فساد را بر گوشه گرفتگان، تحميل كنند و تناسان و بازماندگان را پيش مى رانند.(۱۶۸)

 يقول الله سبحانه فى حقت لا بثن على اولئك فتنه تترك الحليم فيها حيران و قد فعل و نحن نستقبل الله عشره الغفله

خداوند متعال مى فرمايد: به حق خودم سوگند كه بر آنان چنان فتنه اى بر مى انگيزم كه بردبار و انديشمند را سرگردان گذارم! و بدون ترديد، تهديد خداوند انجام پذير است. بارى، لغزشهايى ناشى از غفلت، به خداى بزرگ پناه مى برد.

عبارت اخير نشان مى دهد كه منشاء اصلى تباهى هاى كه در متن خطبه به آن اشاره شده، غفلت و بى خبرى است. همچنين در اين بيان به وضوح آمده است كه تباهى هاى جامعه نشانه عذاب الهى است كه جوامع گرفتار به غفلت در زندگى اين جهانى گريزى از آن ندارند و در آخرت عذاب دردناكترى در انتظار آنان است.


۶-۹) عذاب اخروى

 سزاى غفلت ورزانى كه پس از اتمام حجت و آگاهى يافتن از راه سعادت، همچنان از آيات الهى و انذار آسمانى اعراض مى كنند و بى خبرى خود را تداوم مى بخشند، آتش جهنم و عذاب الهى است. اينكه غفلت از ياد خدا از عوامل گرفتارى آدمى به آتش دوزخ است، مورد تاكيد قرآن مجيد است:ولقد ذرانا لجهنم كثيرا من الجن و الانس لهم قلوب لا يفقهون بها و لهم اعين لا يبصرون بها و لهم اذان لا يسمعون بها، اولئك كالانعام بل هم اضل اولئك هم الغافلون (اعراف - ۱۷۹)

و محققا بسيارى از جن و انس را برابر جهنم واگذارديم چه آنكه آنها را دلهائيست بى ادراك و معرفت و ديددگان بى نور و بصيرت، و گوش هاى ناشنواى حقيقت، آنها مانند چهارپايانند بلكه بسى گمراهترند.

بسيارى از مفسران بر مبناى اين آيه شريفه گفته اند: عامل وارد شدن آنها در جهنم، همان غفلت از ياد خداوند است و آنچه انسان را زا عذاب الهى مى رهاند، فقط ذكر خدا است. مفسران بزرگى چون شيخ طوسى در ذيل همين آيه، پرسشى كلامى را طرح كرده اند و پاسخ داده اند كه گزارش مختصر آن مفيد است: در پاسخ مى توان گفت: مراد از غفلت در اينجا، اعراض از آيات و عدم التفات به آنها است. اعراض و روى گردانى، رفتار اختيارى است و همين رويگردانى اختيارى سبب مى شود كه فرد در زمره غافلان در آيد. بر اساس آنچه در گفتار سوم در خصوص مراتب غفلت بيان شد، مى توان گفت، عذاب اخروى مانند عذاب دنيوى، نتيجه طبيعى غفلت ورزى كسانى است كه دچار غفلت مذموم شده اند و دو قسم غفلت گريزناپذير و غفلت معذور، از اين حكم بيرون هستند. غفلت مذموم، غفلت بعد از هشدارهاى آسمانى، در مراتب سه گانه آن، غفلت مستقر، غفلت مضاعف، و غفلت جمعى، موجب عذاب الهى است كه در دنيا به صورت فتنه و انحطاط پديدار مى شود و در آخرت به شكل آتش دوزخ تجسم مى يابد. در چنين روز است كه پرده پندار مى افتد و انسان، غفلت خود را درك مى كند اما جز حسادت و اندوه ثمرى ندارد.