بررسى تاريخ عاشورا

بررسى تاريخ عاشورا0%

بررسى تاريخ عاشورا نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: امام حسین علیه السلام

بررسى تاريخ عاشورا

نویسنده: دكتر محمدابراهيم آيتى
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 17599
دانلود: 3390

بررسى تاريخ عاشورا
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 21 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 17599 / دانلود: 3390
اندازه اندازه اندازه
بررسى تاريخ عاشورا

بررسى تاريخ عاشورا

نویسنده:
فارسی

كتابى ارزشمند، حاوى سخنراني هاى مرحوم دكتر محمدابراهيم آيتى كه در سال هاى 3-1342 از راديو ايران پخش شده است و درباره قيام سیدالشهدا و ابعاد گوناگون آن است.


بخش سیزدهم

بسم الله الرحمن الرحيم

 نشانه هاى پايانى حكومت يزيد

 اهل بيت عصمت و طهارت هر چند داغدار و سوگوار بودند اما با خاطرى فارغ و آسوده و با اطمينان كامل به پيروزى خويش و بيچارگى دشمن رهسپار مدينه شدند، هنوز اهل بيت در شام بودند كه نشانه هاى بيچارگى يزيد به چشم مى خورد و به زودى اهل بيت از اسيرى بيرون آمدند و به دستور خليفه به دار الخلافه منتقل شدند و آنجا مورد احترام و تكريم اهالى دمشق قرار گرفتند، و چنانكه طبرى مى نويسد زنان خاندان معاويه بدون استثنا براى تسليت نزد بانوان بنى هاشم آمدند و بر امامعليه‌السلام سوگوار و عزادار شدند و سه روز در قصر خليفه براى شهداى بنى هاشم مجلس سوگوارى برقرار بود و يزيد نهار و شام را جز با حضور امام چهارمعليه‌السلام صرف نمى كرد.


كودكى شجاع در برابر يزيد

 در يكى از همين روزها بود كه يكى از پسران صغير امام حسن يا امام حسينعليه‌السلام همراه امام چهارم حاضر شده بود و يزيد ضمن صحبت به او گفت با پسر من خالد جنگ مى كنى ؟ گفت نه مگر آن كه سلاحى به من و سلاحى به او دهى و آن گاه با هم جنگ كنيم، يزيد را اين شجاعت و صراحت لهجه آن هم از پسرى صغير كه آن همه پيش آمدهاى ناگوار را ديده است بسيار خوش آمد و او را سخت در آغوش كشيد و سخنى گفت كه معنى آن به فارسى اين است : شير را بچه همى ماند بدو.

نعمان بن بشير دستور يافت كه وسائل بازگشت اهل بيت را فراهم سازد و مردى امين و درستكار با ايشان همراه كند و به گفته شيخ مفيد (ره) خود نيز در خدمت ايشان برود به روايت اخبار الدول نعمان بن بشير با سى نفر همراه اهل بيت از شام به مدينه رفتند، و در تمام راه به خدمت ايستاده بودند، و نعمان به اندازه اى با ادب رفتار كرد كه پس از ورود به مدينه فاطمه دختر امير المومنينعليه‌السلام كه يكى از بانوان اسير بود به خواهرش زينب گفت اين مرد ما بسيار محبت كرد و شايسته است جايزه اى به وى داده شود، اما نعمان جايزه بانوان را نپذيرفت و گفت من اگر خدمتى كرده ام براى خدا و براى خويشاوندى شما با رسول خدا بوده است.

نعمان بن بشير خود و پدرش هر دو از اصحاب رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ بودند، پدرش بشير بن سعد خزرجى نخستين كسى است كه در سقيفه بنى ساعده با ابوبكر بيعت كرد و چنانكه نوشته اند در بيعت خود قصد قربت نداشت و براى آن بود كه مبادا سعد بن عباده خزرجى به خلافت برسد، و چون بر سعد حسد مى ورزيد و راضى نمى شد كه مردى از خزرجيان جز خودش خليفه شود در بيعت با ابوبكر شتاب كرد و پيش از بزرگان مهاجرين با وى بيعت نمود، نعمان خودش از كسانى است كه با على بن ابى طالبعليه‌السلام بيعت نكرد و اهل كوفه را براى دوستى با اهل بيتعليه‌السلام دشمن مى داشت و طرفدار معاويه بود و پس از كشته شدن عثمان و خليفه شدن علىعليه‌السلام به شام رفت و در جنگ صفين هم با معاويه همراه بود و گفته اند كه در جنگ صفين از انصار يعنى مسلمانان صحابى مدينه جز نعمان و سلمه بن مخلد كسى با معاويه همراه نبوده است. نعمان تا سال ۶۵ هجرى زنده بود و در آن سال به هواى خلافت افتاد و جمعى طرفدار وى شدند اما در مقابل مروان بن حكم شكست خورد و كشته شد اما هر چه بود و هر كه بود در سفر شام تا مدينه با اهل بيت عصمت و طهارت با كمال ادب و احترام رفتار كرد و اين حسن سلوك او مورد احترام هر مسلمانى است كه تدريجا اهل بيت به مدينه نزديك مى شدند، همان مدينه اى كه از آغاز هجرت رسول خدا يعنى ۶۱ سال پيش از اين تاريخ محل سكونت و مورد علاقه رسول خدا و فرزندان او بوده است، و مردم آن يعنى انصار و مسلمانان قبيله اوس و خزرج بزرگترين فداكارى ها را نسبت به رسول خدا انجام داده اند.

همان شهرى كه پيغمبر اسلام را در آغوش ارادت و اخلاص خويش جاى داد و روزى كه همه درها به روى رسول خدا بسته بود دروازه خويش را به روى آن بزرگوار گشود، و مهاجران و آوارگان مسلمان را كه از شهر مكه و ديگر نواحى حجاز مى گريختند و هجرت مى كردند در خود جاى داد، و كار علاقمندى رسول خدا كه روزى فقط براى رضاى پروردگار رو به اين شهر نهاد به جايى رسيد كه حتى پس از فتح مكه در سال هشتم هجرى در مكه سكونت نگزيد و بعد از برگزار شدن جنگ حنين و غزوه طائف ديگر بار به مدينه برگشت و بقيه عمر را در همان جا زندگى كرد، و تنها در سال دهم هجرى براى انجام مراسم حج و تعليم مناسك آن به مسلمانان رهسپار مكه شد و پس از انجام دادن اعمال حج به مدينه بازگشت.


مدينه زادگاه امام شهيدان

 مدينه زادگاه امام حسين و بيشتر خواهران و برادران او بود، پنجاه و هفت سال عمر امام حسينعليه‌السلام جز چهار سال و چند ماه كه در خلافت پدر و برادرش امام حسن در عراق گذارند در مدينه برگزار شده بود، مدينه شهرى بود كه محيط مساعد خود را در اختيار دعوت رسول خدا گذاشت و روزى كه محيط مكه براى مسلمانان به صورت يك زندان درآمده بود، اين شهر راه دعوت رسول خدا را هموار ساخت، و از اين محيط مساعد بود كه صداى دعوت پيغمبر اسلام به گوش جهانيان رسيد.

امير مومنانعليه‌السلام در يكى از خطبه هاى خود به اين مطلب يعنى تسهيلى كه مدينه براى انتشار اسلام فراهم ساخت اشاره مى كند و مى گويدمولده بمكه و هجرته بطيبه، علابها ذكره و امتد بها صوته (۹۲)

يعنى رسول خدا در مكه تولد يافت اما به مدينه هجرت كرده، نامش در آنجا بلند آوازه گشت و آوازش از آنجا بلند شد و به گوش مردم دنيا رسيد خويشاوندان رسول خدا با وى درافتادند و دشمنى ها كردند و او را از خانه اش بيرون كردند، اما دو قبيله اوس و خزرج او را پذيرفتند و به شهر خويش آوردند و در راه انتشار دعوت او از جان و مال خويش گذشتند و اين همان حقيقتى است كه اميرعليه‌السلام در يكى از كلمات قصار خود بيان مى كند من ضيعه الاقرب اتيح له الا بعد يعنى هر كس خويشان و نزديكان او را ضايع گذارند و يارى نكنند و حق او را پايمال كنند، بيگانگان و دوردستان براى يارى وى مهيا شوند و خدا آنان را آماده سازد تا جاى خويشان و نزديكان را بگيرند و آن چه را كه از آن ها انتظار مى رفت انجام دهند.

درباره رسول خدا مطلب همين گونه بود، بيست و پنج طايفه قريش كه همگى خويشان و منسوبان رسول خدا بودند و نسبشان به ابراهيم و اسماعيل و عدنان و نضر بن كنانه اجداد بزرگوار رسول خدا مى رسيد، يعنى همگى عرب اسماعيلى و عدنانى و قريشى بودند در مقابل رسول خدا به دشمنى برخاستند و تا در مكه بود به هر وسيله اى امكان پذير بود از انتظار دعوت اسلام جلوگيرى كردند، پيروان رسول خدا را شكنجه دادند برخى از آنان را به فجيعترين صورتى كشتند درباره رسول خدا سخنان ياوه و ناسزا مى گفتند تا روزى كه او را ناچار به هجرت ساختند، و آنگاه كه به شهر ديگرى رفت باز دست از وى برنداشتند و جنگى به پا كردند و فتنه ها انگيختند و تا توانستند ياران او را كشتند و يهوديان مدينه را عليه او تحريك كردند و به جنگ و پيمان شكنى وادار ساختند شعراى سخنور خود را به ميان اعراب بدوى مى فرستادند و آنها را نيز عليه رسول خدا تحريك مى كردند تا آن جا كه در سال پنجم هجرت توانستند كه از مشركان مكه و بدويان و يهوديان در حدود دوازده هزار نفر عليه مسلمانان فراهم سازند تمام اين كارها به وسيله خويشان رسول خدا به انجام مى رسيد و همان مردان قريش بودند كه اين صحنه ها را به وجود مى آوردند و همان خويشان حق ناشناس ناسپاس رسول خدا بودند كه پيش از هجرت و پس از هجرت از دشمنى با وى برنگشتند و تا روز فتح مكه كه ديگر هيچ قدرت مقاومت براى ايشان باقى نمانده بود، همچنان در بى مهرى و دشمنى خويش استوار بودند امير المومنينعليه‌السلام به معاويه مى نويسد:

 فاراد قومنا قتل نبينا و اجتياح اصلنا، و هموا بناالهوم و فعلو بنا الا فاعيل، و منعونا العذب و احلسونا الخوف و اضطرونا الى جبل و عر، و اوقد و النانار الحرب (۹۳)


خويشاوندان پيامبر

 در اين چند جمله امير المومنينعليه‌السلام صحنه هايى را كه خويشان پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ عليه وى به وجود آوردند نشان مى دهد، و هر مرحله اى را با تعبيرى هر چند مختصر بيان مى كند، و ايجاد آن همه تضييقات و مشكلات را براى رسول خدا به قريش نسبت مى دهد و مى نويسد كه خويشان و بستگان ما و طوايف قريش كه همگى عموها و عموزادگان ما بودند تصميم گرفتند پيغمبر ما را بكشند و ما را ريشه كن سازند، و براى نابود ساختن ما تصميم ها گرفتند و كارها كردند، و آسايش زندگى را از دست ما گرفتند، و ما را به ناراحتى و ترس و بيم گرفتار كردند و چنان ما را بيچاره ساختند كه به كوهى ناهمار پناه برديم يعنى در حدود سه سال و چند ماه در يكى از دره هاى مكه معروف به شعب ابى طالب محصور و محبوس و پر بيم و هراس زندگى كرديم، و قطع نظر از آنچه در مكه رفتار مى كردند هنگامى كه از خانه و زندگى خود گذشتيم و به شهر ديگران رفتيم آنجا هم ما را آسوده نگذاشتند و آتش هاى جنگ برافروختند و فتنه ها به راه انداختند.

اين بود وضع رفتار خويشان و نزديكان رسول خدا و اين بود نمونه اى از دشمنى ها و بى مهرى هاى آنان نسبت به كسى كه اگر نام او بلند مى شد و پيش مى رفت و دعوت وى انتشار پيدا مى كرد همه مردم او را به سرورى مى شناختند، بيش از همه كس باعث افتخار و سرفرازى خود آنان بود، اما در مقابل اين طوايف نامهربان حق ناشناس قريش كه گويى با عزت و سرفرازى خويش مخالف بودند دو طايفه از قبايل قحطانى نسبت يمن براى يارى و پذيرايى رسول خدا آماده گشتند و بيش از آنچه از هر خويش و نزديكى اميد مى رود در پيشرفت كار پيغمبر اسلام فداكارى و از جان گذشتگى نشان دادند اينان عرب عدنانى يا اسماعيلى نبودند و با قبيله قريش و طايفه بنى هاشم و خاندان عبدالمطلب هيچ گونه نسبت و آشنايى نداشتند.

اما خداوند همين بيگانگان را با مقدماتى كه در حدود صدها سال پيش از ولادت پيغمبر اسلام فراهم ساخت، از جنوب عربستان و يمن به شمال عربستان و وادى القرى حجاز و شهر يثرب كشانيد و بهانه هجرت ايشان را خراب شدن سد مارب يمن و از آب افتادن بسيارى از اراضى يمن و باز شدن راه كشتى رانى درياى سرخ و از رونق افتادن يمن از نظر اقتصادى قرار داد و ممكن است هر كدام از اين دو امر در پراكنده شدن قبايل قحطانى يمن اثر داشته است، به هر جهت خداى متعال دو قبيله از قبايل يمن را هر بهانه اى كه بود به يثرب مى كشاند و در آنجا سكونت مى دهد، تا روزى كه پيغمبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ از زندگى در محيط مكه و در ميان خويشان خود به جان مى آيد و ديگر ماندن در خانه خويش براى وى امكان پذير نباشد، همين دو قبيله آغوش خود را براى پذيرفتن خود و اصحاب مهاجر وى باز كنند و آنان را در خانه هاى خويش جاى دهند و حتى بر خود مقدم دارند.


رستگارى اوس و خزرج

 از روزى كه دو قبيله اوس و خزرج به يثرب آمدند و در آنجا سكونت گزيدند، پيوسته جنگهايى ميان اين دو قبيله روى مى داد، تا زير فشار جنگ به ستوه آمدند و مى رفتند كه نابود مى شوند و نيز يهوديان بنى نضير و بنى قريظه و ديگر يهوديان ساكن يثرب بر آنان چيره شوند و ناچار جمعى از ايشان به مكه رفتند تا از قريش يارى بخواهند و بدين وسيله سرفراز و نيرومند گردند اما قريش شرايطى پيشنهاد كردند كه براى ايشان قابل پذيرش نبود، سپس به طائف رفتند و از قبيله ثقيف كمك خواستند اما بى نتيجه بازگشتند.

از طرفى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ پس از آن كه در سال چهارم بعثت دعوت خود را علنى ساخت ده سال متوالى در موسم حج در بازارهاى عربستان از قبيل عكاظ و ذوالمجاز و منى و مكه منازل حاجيان با آنان تماس مى گرفت و از آنان مى خواست تا وى را يارى دهند و در راه رساندن رسالت هاى خدايى حمايت كنند و بهشت را پاداش برند، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ بر يكايك قبايل مى گذشت و خود را بر آنان عرضه مى داشت و مى گفت اى مردم بگوييد لا اله الا الله تا رستگار شويد و بر عرب و عجم حكومت يابيد و در اثر ايمان پادشاهان بهشت باشيد.

اما هيچ يك از قبايل عرب جز اين دو قبيله قحطانى اوس و خزرج كه ساكن يثرب بودند توفيق پذيرفتن دعوت رسول خدا را پيدا نكردند و شهرى جز يثرب براى پذيرايى مسلمانان آواره رنج ديده آماده نگشت و تنها همين شهر مقدس بود كه توانست براى هميشه بدن مطهر رسول خدا را در آغوش بگيرد، در اثر وفات ابو طالب و خديجه در سال دهم ماندن رسول خدا در مكه سخت دشوار شده بود و شهر طايف هم رسول خدا را نپذيرفت لذا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ در آشنايى با قبايل عرب بيشتر اصرار مى ورزيد تا آنكه بعد از يكى دو برخورد مختصر كه رسول خدا با مردم يثرب داشت در سال يازدهم بعثت در موسم حج در عقبه منى با گروهى از مردم يثرب ملاقات كرد و از ايشان پرسيد كه شما چه كسانى هستيد؟ گفتند: مردمى از قبيله خزرج، فرمود از هم پيمانان يهود؟ گفتند: آرى، پس با رسول خدا نشستند و اسلام را بر ايشان عرضه داشت و قرآن را بر ايشان تلاوت كرد، و اهل يثرب پس از شنيدن دعوت رسول خدا به يكديگر گفتند به خدا قسم اين همان پيامبرى است كه يهوديان ما را به بعثت او بيم مى دادند.

اينان كه شش نفر از قبيله خزرج بودند دعوت رسول خدا را پذيرفتند، و همان جا همگى بدين اسلام درآمدند و گفتند ما قوم خود را در حال دشمنى و گيردار جنگ گذاشته ايم و اميدواريم كه خداى متعال آنان را به وسيله تو با هم الفت دهد، اكنون به يثرب باز مى گرديم و آنان را به اسلام دعوت مى كنيم باشد كه خدا به اين دين هدايتشان كند و در آن صورت در ميان ما بسى عزيز و نيرومند خواهى بود.


قحطانيان يمن و بيگانگان

 در همين موقع كه قحطانيان يمن و بيگانگان و رجال اوس و خزرج دعوت پيغمبر اسلام را مى پذيرفتند و مقدمات هجرت او را به شهر خود فراهم مى ساختند و در سيماى او لياقت متحد ساختن دو قبيله را كه سال ها با هم در جنگ و ستيز بوده اند مى خواندند، خويشان رسول خدا و رجال قريش نقشه كشتن او را مى ريختند و هيچ كارى را براى تامين سعادت و خوشبختى خود مهمتر از كشتن رسول خدا نمى دانستند من ضيعه الاقرب اتيح له الا بعد اين شش نفر خزرجى به يثرب بازگشتند و امر رسول خدا را به عنوان يك خبر مهم و يك موضوع قابل بررسى و يك طليعه سعادت و سيادت با مردم در ميان گذاشتند، و آنان را به دين اسلام دعوت كردند و چيزى نگذشت كه اسلام در محيط مساعد يثرب شيوع يافت و خانه اى از خانه هاى اوس و خزرج باقى نماند كه در آن صحبتى از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ در ميان نباشد، نخستين مسلمانان انصار را برخى دو نفر و بعضى هم هشت نفر نوشته اند.


بيعت مردم مدينه با پيامبر

 سال بعد يعنى سال دوازدهم بعثت ۱۳ نفر از اهل مدينه در موسم حج در عقبه منى با رسول خدا بيعت كردند پنج نفر از همان شش نفر سال گذشته و هفت نفر ديگر اينان با رسول خدا بيعت كردند كه براى خدا شريكى قرار ندهند و دزدى نكنند، و زنا نكنند، و فرزندان خود را نكشتند، و از راه حرام فرزندى نياورند و در كارهاى نيك رسول خدا را نافرمانى نكنند، رسولخدا هم به آنان وعده داد كه اگر وفا كرديد اهل بهشت خواهيد بود، و اگر چيزى از اين كارها را مرتكب شديد و در دنيا حد آن بر شما جارى شد، كفاره آن گناه همان حد خواهد بود و اگر تا روز قيامت پوشيده ماند سر كار شما با خداست اگر خواست شما را عذاب مى كند و اگر خواست شما را مى بخشد، اين دوازده نفر به يثرب بازگشتند و رسول خدا مصعب بن عمير عبدرى را همراهشان به مدينه فرستاد تا به هر كس كه مسلمان شد قرآن بياموزد و به سوى خدا دعوت كند، مصعب در كار دعوت مردم به اسلام بود تا كار انتشار اسلام در مدينه به جايى رسيد كه در هر محله اى از محله ها اوس و خزرج مردان و زنان مسلمان بودند. در سال سيزدهم بعثت هفتاد و پنج نفر مرد و زن مسلمان در عقبه منى نزد رسول خدا فراهم شدند و با حضور عباس عموى پيغمبر بيعت كردند و اين بيعت در نيمه شب و پس از اتمام شدن اعمال حج به انجام رسيد، در اين تاريخ عباس عموى رسول خدا هنوز مسلمان نبود.

اما از نظر علاقمندى به سلامت برادر زاده خويش حاضر شد و از اهل مدينه عهد و پيمان گرفت كه در آينده به آنچه مى گويند وفا كنند و رسول خدا را بى جهت از خانه اش بيرون نبرند.

يعقوبى مى نويسد: اينان از رسول خدا خواستار شدند كه همراهشان به مدينه رود و با وى پيمان بستند كه عليه خويش و بيگانه و سياه و سرخ او را يارى كنند، پس عباس بن عبدالمطلب گفت : پدر و مادرم فداى تو باد بگذار تا من از اينان پيمان بگيرم، رسول خدا اين كار را به عموى خويش واگذار كرد و عباس از آنان عهد و پيمان گرفت كه رسول خدا و كسانش را مانند خود و كسان و فرزندان خويش نگهدارى كنند و در راه او با سياه و سرخ بجنگند، و عليه خويش و بيگانه وى را يارى دهند رسول خدا هم تعهد كرد كه به اين پيمان وفادار بماند و جاى آنان نيز بهشت باشد.

 والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته