گلشن ابرار جلد ۲

گلشن ابرار0%

گلشن ابرار نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شخصیت های اسلامی

گلشن ابرار

نویسنده: جمعى از پژوهشگران حوزه علميه قم
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 39320
دانلود: 4329

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 58 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 39320 / دانلود: 4329
اندازه اندازه اندازه
گلشن ابرار

گلشن ابرار جلد 2

نویسنده:
فارسی

مجموعه گلشن ابرار که خلاصه ای از زندگی و شرح حال علمای اسلام است اثری است که در چندین جلد توسط جمعی از پژوهشگرن حوزۀ علمیۀ قم زیرنظر پژوهشکدۀ باقرالعلوم (علیه السّلام) تألیف شده است.
در این بین علمایی هستند که غیر از زندگی علمی خود، زندگی سیاسی پرباری داشته اند و در صحنه های گوناگون سیاسی شرکت داشته اند و برخی دیگر فقط زندگی علمی و زاهدانه ای داشته اند و در سیاست و اوضاع سیاسی دوران خویش هیچ دخالتی نداشته اند که هر کدام در جای خود به آن پرداخته شده است.
برخی از علما شرح کوتاهی دارند و برخی بسیار مفصل است که این امر یا به دلیل محدودیت اطلاعات راجع به عالم موردنظر است یا به جهت اهمیتی که آن عالم در بین مردم دوران خویش داشته، کمیت اطلاعات راجع به آن عالم تغییر کرده است. ساختار نوشتاری کتاب های این مجوعه در تمام مجدات آن به این ترتیب است:
1) تولد، خانواده و حسب و نسب
2) دوران کودکی
3) دوران تحصیل و تهذیب و مقام علمی
4) زندگی فردی، اجتماعی و سیاسی
5) سفرها
6) شاگردان
7) آثار و تألیفات
8) تاریخ و چگونگی وفات یا شهادت


آية الله العظمى شيخ عبدالكريم حائرى

متوفاى ۱۳۱۵ ش.

نگهبان بيدار

سعيد عباس زاده


تولد

سال ۱۳۲۶ ه -. ق در روستاى «مهرجرد» يزد در خانه مردى پاكدل و پرهيزكار به نام «محمد جعفر» كودكى پا به عرصه حيات گذاشت و عبدالكريم نام گرفت.(۱۱۵) وى دروان كودكى را در دامان پر مهر مادرى سپرى كرد تا به شش سالگى رسيد. در آن روزگار كه عبدالكريم بايستى پايش به مكتب باز مى شد در مهرجرد از مدرسه و مكتب خبرى نبود و كودكانى كه بزرگ مى شدند به دنبال كار و حرفه پدران خود رفته، بهار عمرشان را در مزارع سپرى مى كردند، اما عبدالكريم كه گويى سرنوشتى جز اين داشت مورد لطف الهى قرار گرفت و خيلى زود وسيله درس و دانش ‍ اندوزى برايش فراهم شد.


آغاز تحصيل

«روزى يكى از بستگانش به نام محمد جعفر معروف به (مير ابو جعفر) - كه خود عالم و در كسوت روحانيت بود - به مهرجرد آمد و (در ديدار نخست) آثار استعداد و پرتو نبوغى خارق العاده را در سيماى اين كودك مشاهده نمود و اين بود كه تحصيل عبدالكريم را عهده دار شد و در همين سفر با رضايت پدر و مادرش، او را به اردكان برد و به مكتب سپرد. »(۱۱۶)

عبدالكريم، در شهر ناآشنا چندين سال در رفت و آمد بود. روزها در درس ‍ استادان حاضر مى شد و شبها در خانه مير ابو جعفر به سر مى برد و گاهى در شبهاى جمعه به منظور ديدار با پدر و مادر راه مهرجرد را پيش مى گرفت. عبدالكريم هر چند بار رحلت پدر مدتى از تحصيل باز ماند اما اين فراق از مكتب چندان طول نكشيد و ديگر بار شوق مدرسه و مكتب، قرار از كف اختيار او ربود و عشق به معارف قرآن در دلش جوانه زد و اين بار راه حوزه علميه يزد را در پيش گرفت.


حوزه يزد

در آن دروان (اواخر قرن سيزدهم) يزد حوزه علمى پر رونقى داشت. پنج مدرسه علوم دينى در اين شهر، بخش عمده اى از دانشجويان علوم اسلامى را در خود جاى داده بود و دانشمندان بزرگى كه تربيت يافته حوزه پر آوازه نجف و شاگردان شيخ بزرگ انصارى و ميرزاى شيرازى بودند، در آنجا به تدريس علوم مختلف اسلامى اشتغال داشتند.

«در ميان مدرسه هاى مختلف علوم دينى، مدرسه بزرگ (و زيباى) «محمد تقى خان» از معروف ترين آنها به شمار مى فت. »(۱۱۷) كه بسيارى از درسهاى دوره سطح و خارج در آنجا تدريس مى شد. عبدالكريم جوان، در چنين جو معنوى وارد دارالعباده يزد گرديد و در مدرسه محمد تقى خان سكنى گزيد و سالها با شور و اشتياق فراوان در پاى درس استادان بزرگ به تحصيل علوم اسلامى پرداخت.


شوق ديدار

هنوز بيش از ۱۸ بهار از عمر عبدالكريم سپرى نگرديده بود كه شوق ديدار عتبات در دل وى جوشيدن گرفت و راهى سرزمين عراق شد. چهار شهر مذهبى عراق (نجف، كربلا، كاظمين و سامرا) كه فرزندان پيامبر خدا را ميزبان هستند و خاكشان وجود پاك امامان بزرگوار ما را در آغوش خود كشيده است، عتبات مى گويند.

او به همراه مادر خويش با كاروان زيارتى راهى آنجا شد و بى درنگ به حلقه دانشوارن و عالمان بزرگى كه گرداگرد امامان را گرفته بودند، پيوست. عبدالكريم ابتدا چند سالى در حوزه عليمه كربلا در محضر آية الله فاضل اردكانى بود و پس از آن با راهنمايى استادش به حوزه عليمه سامرا و به محضر ميرزاى بزرگ شيرازى شتافت.


در حوزه سامرا

ميرزاى شيرازى در آن زمان مرجع وقت و در راس حوزه علميه سامرا بود. وى از آنجا كه به علم و معنويت آية الله ادركانى احترام زيادى مى گذاشت شيخ عبدالكريم را مورد توجه قرار داد. مى گويند وقتى نامه فاضل اردكانى را خواند و رو به عبدالكريم كرد و فرمود: «من به شما اخلاص پيدا كردم. »(۱۱۸) از همين رو آن طلبه جوان و پر تلاش را در منزل خود جاى داد. آية الله حائرى پس از اينكه به مقام اجتهاد نايل گشته بود از اين دوران به نيكى ياد كرده، از خانه ميرزا خاطراتى را اين گونه نقل مى كند: «سرداب خانه ميرزا هم محل مطالعه ام بود و هم محل استراحتم و در ماه مبارك رمضان سحرى را نيز در آنجام مى خوردم اما براى افطار به خانه ميرزا باز نمى گشتم، بلكه به علت گرماى طاقت فرساى هوا، به سوى فرات رفته، آب مفصلى مى خوردم و شنا مى كردم»(۱۱۹)

شيخ عبدالكريم در حوزه عليه سامرا دوازده سال تمام به تحصيل علم پرداخت. او در اين مدت. با همه رنجها و مشتقها ساخت و فارغ از هرگونه اشتغال ديگرى با دلى پر اميد، به آينده روشن خويش چشم مى دوخت و سرانجام نيز به كمالات علمى و معنوى نايل گشت.


در محضر استادان

گذشته از اراده محكم و تلاش خستگى ناپذير شيخ عبدالكريم در راه تحصيل دانش، استادان پرمايه نيز در شكلى گيرى شخصيّت علمى و معنوى او نقش اساسى ايفا مى كردند.

وى در سالهايى كه در حوزه علميه سامرا حضور داشت از خرمن دانش ‍ فقهاى بزرگى چون آية الله سيد محمد فشاركى، آية لله محمد تقى شيرازى و آية الله شيخ فضل الله نورى، كه هر يك از ستاره هاى درخشان آسمان فقاهت به شمار مى رفتند، خوشه علم و معنويت چيد.


اقامت در كربلا

آية الله حائرى پس از رحلت ميرزاى شيرازى راهى نجف گرديد و در آنجا رحل اقامت افكند اما به زودى در يافت كه حوزه علميه كربلا اكنون به وجود او نياز بيشتر دارد. به همين سبب شهر امام مظلومان حسينعليه‌السلام را بر گزيد و راهى كربلا گرديد.

كربلا كه روزگارى حوزه علميه معروف و باشكوهى داشت در آن روزها ديگر شكوه رونق خود را از دست داده بود و هيچ جنب و جوشى در مدرسه هاى علميه به چشم نمى خورد و از تراكم طلاب مثل سالهاى دوران تحصيل او خبرى نبود.

بارگاه مقدس حسينى نيز آرام و خالى از درس و بحث علمى، روزگار خود را تنها با زمزمه شيفتگان اهل بيت و زائران مشتاق ضريح حسينعليه‌السلام مى گذارند. وى به موجب همين اوضاع تاءسف بار حوزه علميه، اين شهر را انتخاب كرد و اينجا بود كه او لقب حائرى(۱۲۰) را براى خود برگزيد با حضور اندك مدت خود در حوزه علميه كربلا، غبار عزلت و فراموشى سالهاى گذشته را از چهره اين شهر زدود و پس از سالها آرامش و سكوت بار ديگر همهمه طلاب در مدراس پيچيد و بارگاه امام حسينعليه‌السلام نيز با طنين افكندن بحثهاى علمى دانش پژوهان در آن، جلوه اى ديگر گرفت. آية الله حائرى در مدت دو درس عمده خارج اصول و فقه تدريس مى كرد و باقى اوقاتش را در اختيار طلاب علوم دينى قرار داد و علاوه بر اينها، در مقام كسى كه آية الله ميرزا محمد تقى شيرازى مرجع تقليد شيعه احتياطات خود را به ايشان ارجاع داده، پاسخگويى به مسائل دينى مردم را نيز بر عهده گرفت.


در حلقه خوبان

آية الله حائرى در اواخر سال ۱۳۳۲ ه -. ق وقتى ماجراجوى انگليس در عراق شدت گرفت و دامنه آشوب به شهر كربلا نيز كشيده شد به دعوت مردم اراك عزم سفر به ايران كرد. و تا سال ۱۳۴۰ كه عازم قم شد در كنار مردم اين ديار و در خدمت حوزه علميه شهر اراك بود. گويند در اين ايام امام خمينى (ره) جوانى بيست ساله بود كه با شنيدن آوازه حوزه علميه شهر اراك، از عزيمت به حوزه اصفهان صرف نظر كرد و به سوى اراك شتافت و تا انتقال اين حوزه به شهر مقدس قم از حوزه دانش و معروف اين مرد بزرگ بهره ها جست.(۱۲۱)

آية الله حائرى به مدت هشت سال در اين حوزه پر شكوه بر مسند تدريس ‍ تكيه زد و در كنار مسؤ وليت سنگين مرجعيت از پرورش و شكوفايى استعدادهاى طلاب جوان نيز لحظه اى غافل نبود و به موجب اهميت فوق العاده به اين امر صدها جان پاك طينت ديگر را كه اميد آن مى رفت همه در زمره مراجع بزرگ بشمار آينده در دامان پر مهر و محبت پدرانه خود پرورش داد.


قم شهر فضليت

قم از بزرگترين شهرهاى مذهبى جهان تشيع به بشمار مى آيد كه از روزگاران نخست تولد تشيع در ايران، به مركزيت شيعه شهرت داشته و تاكنون نيز مركزيت خود را دانش و بينش اسلامى و تصميم گيرى درباره حوادث سياسى و اجتماعى حفظ كرده است. اين شهر همانند شهرهاى نجف و كربلا در سالهاى پس از ظهور اسلام ايجاد گرديد و با ورود دختر امام موسى كاظمعليه‌السلام و بعدها به سبب وجود بارگاه عظيم آن حضرت به عظمتش افزوده شد و مورد توجه مشتاقان اهل علم و ايمان قرار گرفت.

قم تاريخ درخشانى در خصوص برپاى حوزه علميه و پايگاه دينى مردم دارد. اولين كسانى كه در اين شهر براى تاءسيس حوزه عليمه قيام كردند محدثان و روات قبيله اشعرى بودند كه از ياران امامام معصومعليه‌السلام به شمار مى رفتند. سپس ظهور شخصيتهاى بزرگى چون شيخ كلينى و شيخ صدوق و پس از آنها رو آوردن شيعيان علوى بدين حوزه بر رو نقش افزود. اما با اينهمه اين شهر روزگارى نيز خالى از عالمان بوده است و از قرن ششم هجرى تا دوران صفويه چندان رونقى نداشته است و بر حجره هاى مدارس ‍ آن گرد غربت و تنهايى نشسته بود.

«در اوايل قرن يازدهم ه -. ق چند سالى شخصيتهاى بزرگى چون صدرالدين شيرازى، فياض لاهيجى و فيض كاشانى و بعدها ميرزاى قمى در مدارس اين شهر به بحث و اشاعه علوم اسلامى در فقه، تفسير كلام، فلسفه و عرفان پرداختند. »(۱۲۲) و با تشكيل جلسات پر شكوه علمى مدتى كور سوى دانش را در اين شهر روشن نگه داشتند. اما پس از آن تا روزى كه آية الله حائرى پا به اين شهر مى گذارد وضع حوزه هاى علميه همچنان اسفبار و مدتها عضمت گذشته آن فراموش شده بود.

آية الله حائرى پيش از آنكه از طرف اهالى قم به اين شهر دعوت شود يك بار در سال ۱۳۳۲ ه -. ق در سفرى كه به مشهد رضوى عزيمت نمودند، از قم نيز ديدن كرده و چند شبى را در كنار حرم حضرت فاطمه معصومهعليه‌السلام گذارنده و اوضاع مدارس دينى را از نزديك مشاهده نموده بود. مدرسه فيضيه را ديده بود كه حجره هاى پر غوغاى ديروزش اكنون خالى از همهمه محصلام علوم دينى شده و بر قفسه هاى كتاب گرد فراموشى نشسته است. انگار هيچ گاه زمزمه دانش پژوهان اسلامى در فضاى قم طنين انداز نبوده است! مدرسه بزرگ «دارالشفا» را ديده بود كه سالنهاى درس و بحث آن اكنون محل اسكان فقراى شهر يا زائران شده است «و بعضا كسبه اطراف حرم از حجره هايش به عنوان انبار اجناس استفاده مى كردند. »(۱۲۳) و از همه غمناك تر حال و روز طلاب جوانى بود كه به علت محروم بودن از استادان چيره دست و نبود نظم با چهرهاى افسرده، عمر خود را به بيهودگى مى گذارنيدند و در آن حجره هاى تاريك و غبار گرفته با مباحثات سطح، روزگار سپرى مى كردند.

گويند ايشان پس از آنكه از نزديك اوضاع اسفبار مدارس علمى اين شهر را ديد، بسيار ناراحت و افسرده خاطر قم را ترك گفت و اطرافيانش بارها از او شنيدند كه مى گفت: «چه مى شد اگر حوزه علميه قم سرو سامان مى گرفت!»

آية الله حائرى در اواخر زمستان ۱۳۰۰ ه -. ش (۲۲ - رجب ۱۳۴۰ ق) بود كه با فرزند بزرگش حاج شيخ مرتضى حائرى به همراه آية الله محمد تقى خوانسارى به قصد اجابت دعوت مردم، از اراك به سمت قم حركت كردند و در ميان انبوه جمعيت استقبال كننده وارد شهر قم شدند.


تاسيس حوزه

تاسيس حوزه علميه قم چيزى بود كه زمزمه آن قرنها پيش از حوزه علميه نجف شروع شده بود و ريشه در روايات امامان معصومعليه‌السلام داشت امام صادقعليه‌السلام در قرن دوم هجرى قمرى به ياران خود درباره شهر قم و مركزيت اين شهر براى دانش اسلامى چنين فرموده بود:

زود باشد كه كوفه روزگارى از مؤمنان خالى گردد و دانش و در آن ناپديد شود... و به شهرى كه آن را «قم» گويند ظاهر شود و معدن اهل علم و فضل شود.(۱۲۴)

حضور آية الله حائرى در قم اين نويد امامان بزرگوار شيعه را كه همواره زبان به زبان نقل شده و در ذهن شيعيان جاى گرفته بود، تحقق مى بخشيد.

اوايل بهار ۱۳۰۱ ش، پس از دو ماه اقامت آية الله حائرى در شهر قم، در منزل آية الله پايين شهرى، جلسه اى از طرف علما، بازاريان، و كسبه تهران تشكيل شد كه بزرگانى از فقهاى قم چون آية الله بافقى، آية الله كبير و آية الله فيض در آن شركت داشتند. در اين جلسه، گفتگو پيرامون حوزه علميه قم، ساعتها به درازاكشيد و سرانجام نظر نهايى به آية الله حائرى محول شد.

همه علما و بزرگان علم و معرفت قبول اين امر مهم به آية الله حائرى اصرار كردند و نيز بسيارى از بازاريان و كسبه در تاءمين مالى حوزه اعلام آمادگى نمودند. آية الله حائرى ابتدا بر اين عقيده بود كه بزرگان قم خود اين كار را انجام دهند و از عهده اين امر خطير نيز بر خواهند آمد. اما چون اصرار بى حد علما را مشاهده كرد تكليف را بر عهده خود ثابت ديد و اين نكته را بيان فرمود: «استخاره خواهيم كرد آيا صلاح است در قم مانده، به فضلا و محصلين حوزه اراك كه انتظار بازگشت مرا دارند، بنويسم به قم بيايند يا نه؟»

وى صبح روز بعد، پس از آنكه نماز صبح را به پايان رساند در حرم حضرت معصومهعليه‌السلام به دعا و نيايش ايستاد و به قرآن روى آورد. نقل است كه آية الله حائرى به قرآن استخاره نمى كرد و مى فرمود من درست نمى فهمم «يسبح له ما فى السموات و الارض،  نسبت به موضوع استخاره خواب است يا بد. » اما در مورد ماندن در قم به قرآن استخاره كرد و خود را به مشيت الهى سپرد، كه آيه اى زيبا و مناسب حالش «... واتونى باهلكم اجمعين» (۱۲۵)  خط مشى آينده او را ترسيم نمود و آية الله حائرى را مصمم ساخت حوزه علميه قم را سامان داده، شاگردان خود را از اراك به اين شهر فرا خواند.(۱۲۶)

با اقامت گزيدن آية الله حائرى در قم بنيان حوزه علميه قم نيز نهاده شد و با گامهاى بزرگى كه ايشان بر داشت اين حوزه بتدريج رشد كرد و در رديف بزرگترين حوزه هاى علميه جهان تشيع در آمد.

اساسى ترين گام آية الله حائرى پس از تاسيس حوزه، تعمير مدراس دينى و تغيير روشن آموزشى بود كه تحولى عظيم را در آنها به وجود آورد. و دوران نابسامان حوزه علميه قم كه پس از ميرزاى قمى وضع رقت بارى يافته بود، پايان گرفت. ابتكار آية الله حائرى پس از توجه دادن محصلان علوم دينى به ژرف نگرى در درس و بحث علمى گزينش «هيات ممتحنه» براى گرفتن امتحان از دروس حوزوى بود كه امروز چنين روشى در آموزش و پروش ‍ همه كشورها از ضروريات كار محسوب مى شود.

شكوه و عظمت حوزه علميه قم از آغاز تا به امروز كه بيش از هفتاد سال از شكل گيرى آن مى گذرد هر سال چشمگيرتر از گذشته در عرصه هاى مختلف، نمود داشته است و پرتو آثار وجودى اش افقهاى جديدى از دورترين نقاط عالم را در نورديده است. اين حوزه با شكوه گذشته از اينكه بزرگ ترين دانشگاه علوم اسلامى است در رشته هاى اعتقادات، فقه و حقوق، عرفان، فلسفه، اقتصاد، تفسير، كلام و... پاسخگوى نيازهاى اجتماعى، فرهنگى و فكرى جامعه نيز بوده و هست و در اين راه انديشمندان و فرزانگان فراوانى در دامن خود پرورانده است و اكنون بيش ‍ از ۴۰ هزار دانشجوى علوم اسلامى از ايران و هزاران نفر از ۴۵ كشور اسلامى را در خود جاى داده است.

به طور كلى حوزه علميه در زمينه هاى مختلف فرهنگى، اعتقادى، سياسى و اجتماعى آثار و بركات فراوانى به جاى گذاشت كه مى توان در يك كلام از آن، احياى عظمتهاى فراموش شده اين سرزمين تعبير آورد. پس از تاسيس ‍ حوزه علميه قم بود كه در كمترين زمان، روح بالندگى و تحرك علمى و فرهنگى در بسيارى از شهرهاى ايران نمايان گرديد. پرورش يافتگان حوزه علميه قم به ساير بلاد سرازير گشتند، و دهها كتابخانه و مدرسه علوم دينى در سراسر كشور تاسيس شد. در آن روزگار كه چند مدرسه دولتى ايران محدود به شاهزادگان و حكومتيان بود درگاه حوزه هاى علميه سراسر كشور، به روى فرزندان همه اقشار ملت گشوده بود و حتى در دورترين نقاط كشور هم به همت علماى اسلام آثار اسلامى انتشار مى يافت و مكتبهاى درسى رونق مى گرفت و از هر خانه گلى در دل كوهها و ميان جنگلها هم صداى دلنشين قرآن بچه هاى مسلمان در آسمان اين كشور طنين انداز مى شد و روز به روز فرهنگ اسلامى و معارف تشيع در ايران راه مى يافت.

به بركت شكل گيرى حوزه علميه قم در زمانى اندك فروغ درخشان آن به افقهاى دور دست رسيد.

وضع مدارس ديگر شهرستانها - نيز با گسيل شاگردان مكتب آية الله حائرى بدان مناطق - رو به بهبود گذاشت. و در خود شهر قم علاوه بر احياى مدرسه هاى علميه قديمى چون، فيضيه، دارالشفاء، مومنيه، خان، مدرسه هاى بزرگ ديگرى نيز تاسيس شد كه امروزه تعداد آنها «به بيش از ۷۰» مدرسه مى رسد.


در قلمرو قلم

در كنار همه تلاشهاى خستگى ناپذير آية الله حائرى آثار قلمى مهمى نيز از ايشان به يادگار مانده است كه از آن ميان مى توان به كتابهاى ذيل اشاره كرد: ۱. كتاب الصلوة - كتاب مفصلى درباره مسائل نماز است.

۲. كتاب دررالاصول - اين كتاب تقريرات درس آية الله سيد محمد فشاركى است.

گويند آية الله محمد حسين كمپانى اصفهانى، صاحب كتاب گرانقدر «نهاية الدرايه فى شرح الكفايه» بحثهاى درس خارج خود را مطابق با سرفصلهاى همين كتاب پيش مى برده و از مؤ لف آن با عنوان «بعض ‍ الاءجله» (يكى از مردان بزرگ) تعبير مى فرموده است(۱۲۷)

۳. كتابهاى ديگر آية الله حائرى مجموعه رسائلى است كه در ابواب مختلف فقهى مانند احكام ارث، احكام شير دادن و مسائل ازدواج و طالق به رشته تحرير درآورده است.


شاگردان مكتب آية الله حائرى

آية الله حائرى در دوران زندگى پربار خود علاوه بر خدمات بسيار ارزشمند فرهنگى و اجتماعى به اسلام و مسلمانان، در مكتب خود فرزانگان و انديشمندان بزرگى را تربيت كرد.

او كه در دوران تدريس توجه ويژه اى نسبت به شاگردان خود داشت افراد خوش استعداد را همواره تشويق مى نمود و مورد حمايت خويش قرار مى داد و بدين ترتيب توانست شخصيتهاى بارزى را به جهان اسلام تقديم دارد كه از ميان آنان مى توان از آية الله العظمى امام خمينى، آية الله العظمى آقاى گلپايگانى، آية الله العظمى آقاى اراكى، آية الله العظمى آقاى مرعشى نجفى و صدها فرزانه ديگر نام برد.(۱۲۸)


در خدمت مردم

آية الله حائرى كسى نبود كه در مقام فقاهت و رسيدگى به امور دينى، مشكلات ديگر اجتماعى و اقتصادى جامعه را به فراموشى سپارد. او در حالى كه بر مسند مرجعيت تكيه زده و استوارترين انسان عصر خود به شمار مى رفت، در مقابل مشكلات و نيازهاى مردم محروم، تحمل را از دست مى داد. از اين جهت در كنار مسئوليت سخت اداره حوزه علميه برطرف كردن نيازهاى اساسى مردم را از وظايف اصلى خويش مى دانست، كه به طور خلاصه اشاره مى شود.

در حادثه سيل ۱۳۱۳ ش. سيل بسيارى از خانه هاى مردم فقير ساحل رودخانه را طعمه خود ساخت و انبوهى از آنان را آواره و بى خانمان كرد.

در اين حادثه آية الله حائرى با ارسال پيام به ساير شهرهاى ايران، خواستار كمك ديگر هموطنان به اين شهر سيل زده شد و انبوه كمكهاى مردم را به شهر قم سرازير ساخت.

ايشان در رسيدگى به اين مهم قطعه زمين وسيعى را در منطقه خاك فرج كه متعلق به آستانه حرم حضرت فاطمه معصومه سلام الله عليها بود، خريدارى نمود و با كمك ديگر اقشار جامعه، خانه هايى منطبق با اصول مهندسى وقت، به منظور اسكان آوارگان احداث كرد كه هم اكنون اين منطقه به كوچه رهبر شهرت دارد.

در روزگارى كه بسيارى از مردم در خيابانهاى قم زندگى خود را به تكدى مى گذراندند وى محلى را به «خانه فقرا» اختصاص داد و مستمندان شهر را در آن مكان گرد آورد و بدين ترتيب صدقات و كمكهاى مالى مردم نيك انديش را در مسيرى صحيح، صرف اداره امور آنان كرد.

بيمارستان فاطمى قم به پيشنهاد به آية الله حائرى و با مساعدت يكى از مؤمنين به نام آقا سيد محمد فاطمى تاءسيس شده و بعدها با وجوهى از ارث آقاى سهام الدوله توسعه يافته است.

از خدمات ديگر آية الله حائرى انتقال قبرستان قم به خارج از شهر است. در آن روزها قبرستان بزرگ قم در جوار در شمالى حرم حضرت معصومه سلام الله عليها قرار داشت و چهره ناخوشايندى به بافت قديمى شهر داده بود و شهرى كه پذيراى زائران اهل بيت و محل درس و بحث طلاب علوم دينى به شمار مى رفت، به صورت قبرستانى بزرگ به نظر مى آمد و اى بسا اين امر موجب هتك حرمت به مقبره بزرگان تلقى مى شد. آية الله حائرى در اين مورد نيز گام ارزشمندى برداشت و در آن سوى رودخانه كه آن روزها خارج از شهر محسوب مى شد زمين وسيعى را خريدارى و آن را به عنوان قبرستان عمومى شهر كرد. (اين قبرستان قديمى هم اكنون به «قبرستان نو» معروف است).


ويژگى روحى

از خصوصيات بارز آية الله حائرى كه ساير خصوصيات اخلاقى ديگر او را تحت الشعاع خويش قرار مى داد، زهد و ساده زيستى و زندگى بى آلايش - قبل و پس از مرجعيت - او بود. پاى بندى او به طلبگى زيستن تا آخر عمر، از او تنديسى از زهد ساخته بود. او همواره خدا را شاكر بود كه از همان اندك چيزى كه در دست دارد مى تواند به وضع فقرا رسيدگى كند. روزى يكى از بزرگان، عباى گرانقيمتى را به فرزندش هديه كرد و آية الله حائرى چون از آن مطلع گرديد با فرزندش به سخن نشست و با اين جمله كه «فرزندم، اين عبا براى تو زياد است» او را متقاعد ساخت كه آن را فروخته، با پولش سه عباى متوسط براى خود و دو طلبه ديگر تهيه نمايد.

در مقام زهد ايشان، همين بس كه امام خمينى (ره) وقتى به ياوه گوييهاى پسر رضاخان پاسخ مى دهد، با اشاره به زهد آية الله حائرى چنين مى فرمايد:

«ما مفت خوريم!... مايى كه مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائرى ما از دنيا مى رود، همان شب آقازاده هاى ايشان شام ندارند، مفت خوريم! با آنها كه بانكهاى خارج را پر كرده اند و باز دست از مملكت برنمى دارند مفت خور نيستند!»(۱۲۹)

در جاى ديگر حضرت امام (ره) در خصوص زندگى زاهدانه استاد معظم خود فرموده است:

«جناب استاد معظم و فقيه مكرم حاج شيخ عبدالكريم يزدى حائرى - كه از سال ۱۳۴۰ تا سال ۱۳۵۵ رياست تامه و مرجعيت كامله قطر شيعه را داشت همه ديديم كه چه سيره اى داشت. با نوكر و خادم خود همسفره و هم غذا بود و روى زمين مى نشست. »(۱۳۰)

از ديگر ويژگيهاى روحى آية الله حائرى اينكه اخلاق بسيار در معاشرت با مردم داشت وى كم حرف بود و با مردم با مهربانى و ملايمت رفتار مى كرد و در برخورد با طلاب جوان حال و روحيه آنها را مراعات مى نمود و همواره چهره اى بشاش و بر لبهايش تبسم داشت.

گاهى در دمادم سحر براى سركشى و شناخت طلاب پركار و سحر خيز، راهى مدارس مى شد و در رفع مشكلات مالى و رفاهى آنان همواره تلاش ‍ مى كرد. بارها مى شد كه به صاحبان مغازه هاى اطراف حرم مراجعه مى كرد و بدهى طلابى را كه از آنها اجناس نسيه برده بودند، ادا مى نمود.


بردبارى

صبر و بردبارى يكى از خصوصيات روحى آية الله حائرى در مقابل مشكلات بود كه از وى رادمردى پراستقامت ساخته بود. ايشان در مقابل حوادث و مسائل سياسى در اوايل شكل گيرى حوزه كه مصادف با روى كار آمدن رضاخان پهلوى و به دنبال آن ماجراى كشف حجاب بود همواره صبر و بردبارى را پيشه خود ساخت و حراست از حوزه علميه نو پا را كه انهدام آن در راءس توطئه دشمنان دين بود، تلاش بسيارى نمود و همواره مى فرمود: «من حفظ حوزه علميه را اهم مى دانم» آية الله حائرى در ماجراى كشف حجاب بارها با رضاخان برخورد و ستيز نمود.

معروف است كه: پس از ماجراى كشف حجاب و كشتار مسجد گوهرشاد ايشان هيچ گاه حال و روز خوشى نداشت و اين اندوه را تا پايان عمر در دل داشت.


غروب آفتاب

آية الله حائرى پس از عمرى تلاش و تحمل رنج و مشقت، در ۸۱ سالگى، در ۱۷ ذيقعده ۱۳۵۵ ه - ق (۱۳۱۵ ه - ش) به ديار ابدى شتافت و در جوار مرقد قدسى حضرت معصومه سلام الله عليها به آغوش خاك سپرده شد.