اوصاف روزه داران

اوصاف روزه داران7%

اوصاف روزه داران نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: ادعیه و زیارات

اوصاف روزه داران
  • شروع
  • قبلی
  • 30 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 29470 / دانلود: 13704
اندازه اندازه اندازه
اوصاف روزه داران

اوصاف روزه داران

نویسنده:
فارسی

1

2

3

4

5

6

7

8

9


جلسه دوازدهم

 بسم الله الرحمن الرحيم


آثار حسن خلق در ماه رمضان

 ايها الناس من حسن منكم فى هذا الشهر خلقه كان له جوازا على الصراط يوم تزل فيه الاقدام

اى گروه مردم! هر كس در اين ماه، خلق خود را نيكو كند، در آن روزى كه گام ها بر پل صراط لغزان است او به آسانى از آن عبور مى كند.

عزيزان! چگونه خود را به عادات حسنه عادت دهيم، ماه رمضان، ماه خودسازى و تمرين بر كارهاى نيك و حسنه است. بياييد در اين ماه، خود را به صفات نيكو عادت دهيم ؛ به قرائت قرآن، نماز، نافله، رسيدگى به فقرا و مستمندان كم غذا خوردن، ترك شهوات و محرمات حسن خلق و تواضع و... بسيار مناسب و به جا خواهد بود و بدانيم كه با اين تمرين خواه ناخواه آمادگى پيدا مى كنيم كه براى هميشه و در تمام ماه هاى سال اين چنين باشيم.

يكى از موضوعاتى كه در روايات و گفتار بزرگان، بر آن بسيار تاءكيد شده و همه جا به مناسبت هاى گوناگون سفارش اكيد به آن شده است. حسن خلق است. در بعضى روايات فرموده اند كه كامل ترين مؤمنين از نظر ايمان، كسى است كه اخلاقش از همه نيكوتر باشد. محمدبن مسلم از ابى جعفرعليه‌السلام چنين نقل مى كند:

قال ان اكمل المؤمنين ايمانا احسنهم خلقا؛(۱۵۱) .

مؤمن ترين انسان ها، خوش اخلاق ترين آنها است.

در بعضى روايات فرموده اند:

از ابى عبداللهعليه‌السلام قال:قال رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ : ان صاحب الخلق الحسن له مثل اجر الصائم القائم ؛(۱۵۲) .

صاحب خلق نيكو، اجر روزه دار، نمازگزار را دارد.

و در بعضى ديگر فرموده اند، كه حسن خلق گناهان را از بين مى برد، همانگونه كه خورشيد يخ را آب مى كند؛ عن ابى عبداللهعليه‌السلام قال:(۱۵۳) ان الخلق الحسن يميث الخيطئة كما تميت الشمص الجليد# الميث و الموث: الاذابة، و الجليد هوالماء الجامد من البرد .

و در بعضى روايات سنگين ترين چيز در ميزان، اعمال را حسن خلق مى داند؛ الرضاعليه‌السلام قال: قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ ما من شى فى الميزان، احسن من حسن الخلق(۱۵۴) .

و در بحارالانوار از قرب الاسناد از جعفر بن محمد از پدرانش چنين آمده است:

قال قال رسول الله: ان احبكم الى و اقربكم منى يوم القيامة مجلسا احسنكم خلقا و اشدكم تواضعا و ان ابعدكم منى يوم القيامة الثرثارون و هم المستكبرون و قال رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ : اول ما يوضع فى ميزان العبد يوم القيمة حسن خلقه (۱۵۵) .

يعنى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ فرمود: نزديكترين شما به من محبوبترين شما در نزد من روز قيامت، خوش اخلاق ترين و متواضع ترين شما است. و دورترين شما به من روز قيامت، مستكبران، هستند بعد حضرت فرمود: اول چيزى كه در روز قيامت در ميزان اعمال بنده مى گذارد، حسن خلق اوست.

و در بحارالانوار، از معانى الاخبار چنين نقل شده:

عن عبن محبوب عن بعض اصحابنا قال: قلت لابى عبدالله عليه‌السلام : ما حد حسن الخلق؟ قال: تلين جابنك(جانب: الاجنبى) و تطيب كلامك و تلقى اخاك ببشر حسن (۱۵۶) .

راوى سوال مى كند از امام صادقعليه‌السلام كه حسن خلق را تعريف بفرماييد حضرت فرمود: آن است كه با غريب با ملايمت و نرم خويى رفتار كنى و گفتارت پاكيزه و مردم پسند باشد، و نيز برخوردت با برادر مؤمنت با گشاده رويى باشد.

وقتى انسان به رفتار و اخلاق رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ و ائمه اطهارعليهم‌السلام مراجعه ميكند از برخوردشان با دوست و دشمن، تواضع و فروتنى آنان، رسيدگى به مشكلات مردم، حلم و بردبارى شان، خوش رويى و گشاده رويى شان، گذشت و عذرپذيرى، ايشان و... مطالبى مى بيند كه مات و مبهوت مى ماند. كه خدايا از خدايا اينان هم بشرند؟ يا فرشته اند و آيا ممكن است كه ما هم كه افتخار پيروى آنان را داريم يك صدم يك هزارم، اين گونه اخلاق حسنه را داشته باشيم؟


حسن خلق اكتسابى است

 نكته: البته بايد توجه داشت كه خوش اخلاقى مانند بسيارى ديگر از صفات نيكو، اكتسابى است و مى شود آن را به دست آورد. پس خيال نكنيد كه حسن خلق در ذات هر فردى بايد باشد و اگر انسان طبيعتا بااخلاق بود (و خدا او را اين چنين خلق كرده بود) كه هست، و گرنه نمى شود كه انسان بد اخلاق خود را خوش اخلاق كند

موضوع ديگرى كه بايد به آن توجه داشت، اين است كه حسن خلق، فقط همان خنده رويى تنها نيست ؛ بلكه همان طور كه در روايت گذشت همه صفات حسنه است از جمله تواضع و گذشت و اغماض، و رسيدگى به مشكلات ديگران... پس فكر كنيد هر كس خنده رو و مزاح شد و مردم را خندانيد، او حسن خلق دارد يا آنكه خداى ناكرده كسى شوخى و مزاح كند به وسيله رنجانيدن و مسخره كرده ديگران (به قول بچه دست انداختن) كه اين بدترين صفت است و گاهى مى شود در مجلس كسانى يك نفر را مورد تمسخر قرار مى دهند، دلش شكسته و منفعل مى شود و ديگران بخندند اين چنين كارى مبغوض خدا و رسول خدا است. بله، شوخى نمودن مباح بدون آن كه كسى برنجد، خيلى خوب و بلكه مستحب است و در احوالات رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ و اميرالمؤمنينعليه‌السلام و ائمه اطهار چنين مزاح هايى نقل شده است (بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۲۹۴)


خوش خلقى صفت بارز رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌

 در كتاب وقايع الايام، آمده است: شخصى از اميرالمؤمنينعليه‌السلام درخواست كرد، مكارم اخلاقى رسول خدا را براى او برشمارد. آنحضرت فرمود: تو ابتدا نعمت هاى دنيا را براى من بشمار تا من نيز اخلاق محسنه آن حضرت براى تو بشمارم. او عرض كرد: چگونه ممكن است نعمت هاى دنيا را شمرد؟ زيرا خداوند فرموده است (و ان تعدوا نعمة الله لاتحصوها)(۱۵۷) اگر نعمت هاى الهى را بخواهيد بشماريد نمى توانيد آنها را به پايان برسانيد.

حضرت در پاسخ فرمود: خداوند تمام نعمتهاى دنيا را قليل و كم دانسته و مى فرمايد:

(قل متاع الدنيا قليل)(۱۵۸) بگو اى رسول گرامى متاع دنيا اندك است ولى درباره اخلاق رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ فرموده: (و انك لعلى خلق عظيم) ؛ به درستى كه تو داراى خلق بسيار نيكويى هستى. اينك نعمات و متاع دنيا را تو مى توانى بشمارى و از من مى خواهى چيزى كه عظيم و مهم است برشمارم.

وليكن همين قدر بدان كه اخلاق تمام پيامبران به وسيله رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ به اتمام رسيده است. هر يك از آن ها مظهر يك اخلاق پسنديده بوده اند، و چون نوبت به آن جناب رسيد، تمام صفات اخلاقى پسنديده را جمع كرد. بنابر آن حضرت فرمود: انما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق ؛ من برانگيخته شدم، تا اخلاق نيكو را كامل كنم(۱۵۹) .

در بحارالانوار از كافى از بحرالسقاء چنين نقل مى كند:

قال لى ابوعبدالله عليه‌السلام يا بحر حسن الخلق يسر ثم قال الا اخبرك بحديث ماهو فى يدى احد من اهل المدينة قلت بلى قال بينما رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ ذات يوم جالس فى المسجد اذ جاءت جارية لبعض الانصار و هو قائم فاخذت بطرف ثوبة فقام لها النبى صلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ فلم تقل شيئا و لم يقل لها النبى صلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ شيئا حتى فعلت ذلك ثلاث مرات فقام لها النبى فى الرابعة و هى خلفه فاخذت هدبة من ثوبه ثم رجعت فقال لها الناس فعل الله بك و فعل حبست رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ ثلاث مرات لاتقولين له شيئا و لاهو يقول لك شيئا ما كانت حاجتك اليه قالت ان لنا مريضا فارسلنى اهلى لاخذ هدبة من ثوبه ليستشفى بهالفما اردت اخذها رآنى فقام فاستحييت منه ان آخذها و هو يرانى و اكره ان استاءمره فى اخذها فاءخذتها (۱۶۰) .

امام صادقعليه‌السلام فرمود: اى بحر! حسن خلق، موجب آسانى كارها و با خوشحالى مى شود بعد فرمود: آيا براى تو حديثى نقل كنم كه نزد هيچ يك از اهل مدينه نيست؟ گفتم: بلى فرمود: يك روز رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ در مسجد نشسته بود دختر بچه اى از انصار (كه خودش حاضر بود) آمد واز پشت سر، لباس حضرت را گرفت و كشيد. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ به تصور اينكه كارى دارد، از جا بلند شد ولى دختر بچه چيزى نگفت. پيغمبر هم چيزى به او نفرمود بعد بار دوم و سوم به همين كار ادامه داد و پيغمبر برمى خواست و مى نشست تا در مرتبه چهارم كه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ برخاست دختر بچه از پشت سر او، قطعه اى از لباس حضرت را پاره كرد و برد. مردم او را سرزنش كردند و گفتند: خدا با تو چنين چنان كند، سه مرتبه رسول خدا را از جا بلند كردى و تو هيچ نگفتى، منظورت چه بود؟ گفت: ما در خانه مريضى داريم، كسانم مرا فرستادند، تا قطعه اى از لباس رسول خدا را بگيرم تا همراه او باشد و شفا يابد. من خواستم مخفيانه و آهسته از پشت سر اين كار را بكنم ولى خجالت مى كشيدم كه شايد حضرت مرا ببيند. ولى حضرت متوجه شدند، و من نخواستم كه به حضرت بگويم و بگيرم و اين كار را كردم.

قرآن مى فرمايد (و لكم فى رسول الله اسوة حسنه )(۱۶۱) رفتار حضرت، براى شما و الگو و سرمشق است ما بين خود و خدا ببينيم اگر كسى اين رفتار را ما با داشته باشد، عكس العمل ما چه خواهد بود آيا همان مرتبه اول با او دعوا نمى كنيم؟ و داد سر او نمى كشيد كه بچه آرام باش اين چه كارى بود كردى، دفعه دوم و سوم حتما دنبال او دويده و كتك خواهيم زد؟ چه خوب است كه رفتار آن حضرت را در زندگى الگوى خود قرار دهيم.

در حديث ديگرى چنين آمده است:

و عن انس بن مالك قال: خدمت النبى صلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ تسع سنين، فما اعلمه قال لى قط هلا فعلت كذا و كذا، ولاعاب على شيئا قط (۱۶۲) .

يعنى: انس بن مالك - خادم حضرت - مى گويد: نه سال تمام، خدمتگزار رسول خدا بودم و به خاطر ندارم كه او هيچ وقت فرموده باشد چرا فلان كار را انجام دادى و يا چرا فلان كار را انجام ندادى! و در هيچ موردى بر من ايراد نگرفت.

در جاى ديگر او مى گويد:

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ هميشه به عيادت مريض مى رفت و تشييع جنازه مى كرد، اگر عبدى هم از حضرت دعوتى مى كرد مى پذيرفت و سوار الاغ ميشد در جنگ خيبر و قريضه و نضير سوار الاغى شده بود كه افسارش از ليف خرما بود(۱۶۳) .

در حديث ديگرى انس بن مالك مى گويد:

قال: كانت الرسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ شربة يفطر عليها و شربة للسحر و ربما كانت و احدة و ربما كانت لبنا و ربما كانت الشربة خبزا يماث فهياتها له ذات ليلة فاحتبس النبى صلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ فظننت ان بعض اصحابه دعاه فشربتها حين احتبس فجاءص بعد العشاء بساعة فساءلت بعض من كان معه هل كان النبى صلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ افطر فى مكان او دعاه احد فقال لافبت بليلة لايعلمها الا الله من غم ان يطلبها منى النبى صلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ و لايجدها فيبيت جائعا صبح صائما و ما ساءلنى عنها و لاذكرها حتى الساعة (۱۶۴) .

انس بن مالك مى گويد: برنامه رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ اين بود كه شب ها با نوشيدنى مثل شير افطار مى كرد و همچنين سحرها. گاهى هم، همراه آن نان مى خورد، يك شب، افطارى حضرت را آماده كردم ولى بعد از نماز مغرب حضرت دير كرد. من فكر كردم كه بعضى از ياران و اصحاب او را براى افطار دعوت كرده اند، بنابراين من آن نوشيدنى را خودم خوردم ؛ ولى بعد از گذشت يك ساعت حضرت آمدند. من از بعضى كسانى كه همراه حضرت بودند سؤال كردم: آيا رسول خدا در جايى افطار خورده يا كسى او را دعوت نموده؟ گفتند: نه، پس آن شب بر من خيلى سخت گذشت كه جز خدا كسى نمى داند - و از اين بيم داشتم كه اگر حضرت افطار را بخواهد، چه بگويم. ولى بالاخره حضرت آن شب را گرسنه به سر برده و روز هم روزه گرفتند و هيچ از من نپرسيدند، و اصلا صحبتى نكردند و تا كنون هم نفرموده اند.


گوشه اى از دعاى شريف مكارم الاخلاق

 انصافا همان فرمايش حضرت كاملا درست است ادبنى ربى فاحسن تاءديبى(۱۶۵) خدايم مرا تربيت كرد و خوب هم تربيت نموده است اگر راجع به مكارم اخلاقى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ و ائمه اطهارعليهم‌السلام و اصحاب ائمه بخواهيم صحبت كنيم، از خلق خوش آنان، از عفو و اغماض آنان از تواضع آنان، از برخورد ايشان، با دوست و دشمن مثنوى هفتاد من كاغذ شود، فقط همين را عرض كنم چه خوب است گاهگاهى دعاى شريف مكارم الاخلاق امام زين العابدينعليه‌السلام را كه مرحوم حاج شيخ عباس در آخر مفاتيح آورده است. بخوانيم و كمى به خود بياييم و ببينيم كه از مكارم الاخلاق اسلامى چه داريم و چه نداريم. ائمهعليهم‌السلام جمله جمله اين دعا را خودشان عمل مى كرده اند و بس و بدون تعارف بايد گفت و من و تو دوريم و خيلى هم دور مى گوييد نه چند جمله را گوش كنيد تا با من هم عقيده شويد.

در قسمتى از اين دعا چنين آمده است:

و لاتفتنى بالنظر و اعزنى ولاتبتلينى بالكبر، و عبدنى لك و لاتفسد عبادتى بالعجب و اجر للناس على يدى الخير و لاتمحقه بالمن، وهب لى معالى الاخلاق و اعصمنى من الخفر، اللهم صل على محمد و آله ترفعنى فى الناس درجة الا حططتنى عند نفسى مثلها و لاتحدث لى عزا ظاهرا الا احدثت لى ذلة باطنة عند نفسى بقدرها

خدايا! مرا مورد امتحان خود بزرگ بينى قرار ده، خدايا! مرا عزت بده اما بدون آنكه مبتلا به تكبر شوم. خدايا! به من توفيق عبادت خالص و بدون ريا بده، اما عبادتم را با عجب و خودخواهى فاسد نكنم خدايا! دست مرا براى مردم گره گشا فرما؛ اما نكند با منت نهادن بر سر آنها آن را نابود كنم. خدايا! مكارم اخلاق اسلامى به من لطف بفرما، اما از افتخار كردن به ديگران مرا حفظ كن.

خدايا! بر محمد و آلش درود فرست و مقام و شخصيت مرا در نزد مردم، حتى يك درجه بالا نبر، مگر آن كه خودم را به همان اندازه پايين بياورم و خود را كوچك بشمارم. خدايا! اگر عزت ظاهرى به من مرحمت مى كنى، در نزد خودم به من ذلت درونى به همان مقدار بده.

عزيزان، اين بود و آيات و آثار و فوايد حسن خلق و مكارم اخلاق اسلامى، يك روايت هم از كيفر و بدى سوء خلق بگويم.


كيفر بد اخلاقى

 سعدبن معاذ، يكى از اصحاب خوب رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ بوده است. و رواياتى در تعريف و تمجيد از او ذكر شده(۱۶۶) از جمله روايتى است كه در كتاب جهاد شرح لمعه بيان شده است. درباره جنگ باطايفه بنى قريظه كه از يهود بودند و حاضر به ترك قتال شدند و به هر حكمى كه سعد بن معاذه درباره آنها مى داد، راضى شدند.(۱۶۷) رسول خدا هم قبول كرد، بعد سعد حكم كرد كه تمام مردان آن ها كشته و زن و بچه ها اسير شوند و اموالشان مصادره شود. پس حضرت به او فرمود: لقد حكمت بما حكم الله به من فوق سبعة ارقعه ؛ حكمى كردى كه خدا متعال از بالاى هفت آسمان حكم كرد.

در حالات سعد بن معاذ، بحارالانوار از علل الشرايع و امالى صدوق، از ابن سنان چنين نقل مى كند: عن ابى عبداللهعليه‌السلام قال اتى رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ فقيل له سعد بن معاذ قد مات فقام رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ وقام اصحابه معه فامر بغسل سعد و هو قائم على عضادة الباب فلما حنط و كفن وحمل على سريرة تبعه رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ بلا حذاء ولارداء ثم كان ياءخذ يمنة السرير مرة و يسرة السرير مرة حتى انتهى به الى القبر فنزل رسول الله حتى لحده و سوى اللبن عليه و جعل يقول ناولونى حجرا نولونى ترابا يسد به ما بين اللبن فلما ان فرغ و حثا عليه التراب سوى قبره قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ انى لاعلم انه سبيلى و يصل البلاء اليه و لكن الله عزوجل يحب عبدا اذا عمل عملا احكمه فلما ان سوى التربة عليه قالت ام سعد يا سعد نيئا لك الجنة فقال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ يا ام سعد مه لاتجزمى، على ربك فان سعدا قد اصابته ضمة قال فرجع رسول الله و رجع الناس فقالوا يا رسول الله لقد راءيناك صنعت على سعد مالم تصنعه على احد انك تبعت جنازته بلاحذاء و لارداء فقالصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ ان الملائكة كانت بلا رداء و لاحذاء فتاءسيت بها قالوا و كنت تاءخذ يمنة السرير و يسرته قال كانت يدى فى يد جبرائيلعليه‌السلام اخذ حيث ياءخذ قالوا امرت بغسله و صيلت على جنازته و لحدته فى قبره ث قلت ان سعدا قد اصابته صمة قال فقالصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ نعم انه كان فى خلقه مع اهله سوء(۱۶۸) .

امام صادقعليه‌السلام فرمود: شخصى آمد خدمت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ و خبر داد كه سعد بن معاذ مرده ؛ پس رسول خدا با اصحاب حركت كردند و امر فرمود تا او را غسل دهند و خود كنار در ايستاده بود. پس وقتى حنوط و كفن تمام شد و او را ميان تابوت گذاشتند. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ به دنبال جنازه حركت كرد؛ در حالى كه عبا وكفش نداشت گاهى طرف راست و گاهى طرف چپ تابوت را مى گرفت تا به محل دفن رسيدند. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ وارد قبر شده و سعد را در لحد خوابانيد و خشت ها را چيد. گاهى مى فرمود: سنگ بدهيد، گاهى گل، كه ميان خشت ها را پر كند؛ تا اينكه دفن تمام شد و خاك ها را ريختند. سپس فرمود: من مى دانم كه به زودى قبر خراب مى شود ولى خدا از بنده اى خوشش مى آيد كه وقتى كارى انجام مى دهد درست و مرتب و محكم انجام دهد.

در اين هنگام مادر سعد گفت: خوشا به حالت اى سعد! گوارا باد بر تو بهشت! پس رسول خدا فرمود: اى ام سعد! آهسته! اين چنين قاطع سخن نگو! زيرا سعد اينك در فشار قبر قرار گرفت. امام صادقعليه‌السلام فرمود: پس رسول خدا با اصحاب برگشتند. اصحاب عرض كردند: يا رسول الله! با سعد رفتارى كرديد كه با هيچ احدى انجام نداديد؛ بدون كفش و عبا تشييع كرديد گاهى طرف راست جنازه و گاهى چپ را گرفتيد. دستور داديد او را غسل دادند و خودتان بر او نماز خوانديد و در قبر گذاشتيد و با اين همه فرموديد كه سعد در فشار قبر قرار گرفت.

حضرت فرمود: ملايكه در تشييع او شركت داشتند بدون عبا و كفش بودند و من با آنها همكارى كردم، چنين دستم در دست جبرئيل بود، او گاهى طرف راست بود و گاهى طرف چپ با همه اين امور، سبب فشار قبرش اين بود كه سعد در خانواده و با زن و فرزندش بد اخلاق بود.

آرى پدرى كه وارد خانه مى شود بداخلاق و عبوسا قمطريرا باشد، بچه ها همه از ترس ساكت و آرام مى شوند ولى مى گويند كى بشود بابا از خانه بيرون برود كه ما نفس راحتى بكشيم.


ذكر توسل به على اكبر

 امروز كه اخلاق شريف پيامبر را گفتيم متوسل به شبه پيامبر حضرت على اكبر مى شويم.السلام عليك يا اباعبدالله و على الارواح التى حلت بفنائك عليكم منى سلام الله ابدا ما بقيت وبقى الليل والنهار و لاجعله الله آخر العهد من ء لزيارتكم السلام على الحسين و على على بن الحسين و على اولاد الحسين و على اصحاب الحسين

على اكبر اجازه ميدان رفتن گرفت و به طرف ميدان حركت كرد. سيدالشهداء نيز زير آسمان آمد و محاسن مبارك را به دست گرفت ؛

اللهم اشهد على هولاء القوم فقد برز اليهم غلام اشبه الناس خلقا و خلقا و منطقا برسولك، و كنا اذا اشتقنا الى رسول الله الحسين

خدايا! شاهد و گواه باش جوانى به سوى اين اشقيا مى رود كه شبيه ترين فرد است به رسول خدا و ما هر وقت مشتاق رسول خدا مى شديم، به صورت او نگاه مى كرديم.

على وارد ميدان شد. سيدالشهداء بر در خيمه ايستاده، ناگاه صدايى به گوشش رسيد يا ابه عليك منى السلام خود را به سر وقت جوانش رسانيد، نشست سرش را به دامن گرفت و جعل يمسح الدم عن ثناياه، شايد خاك و خون از دهن على پاك كرد كه اگر وصيتى، حرفى دارد بگويد.

گلزار نبى گشته تهى از همه گلها

افغان زدل زينب خونين جگر آمد

ليلا شده در دشت بلا يك سره مجنون

وقتى كه به او مردن اكبر خبر آمد

يعقوب فراموش نمود از غم يوسف

آن دم كه حسين بر سر نعش پسر آمد

بگرفت تن يوسف خود تنگ در آغوش

يعقوب صفت ناله اش از سينه برآمد

كه اى تازه جوان من كه نديدم ز تو كامى

عمر پدر از بعد تو ديگر به سر آمد

لاحول ولاقوة الا بالله العلى العظيم


جلسه يازدهم

 بسم الله الرحمن الرحيم


فضيلت افطارى در ماه رمضان

 ايها الناس من فطر منكم صائما مؤمنا فى هذا الشهر كان له بذلك عندالله عتق رقبة و مغفرة لما مضى من ذنوبه قيل يا رسول الله فليس نقدر على ذلك فقال صلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ اتقوا النار و لو بشق تمرة اتقوا النار ولو بشربة من ماء

اى گروه مردم! هر كس از شما در اين ماه روزه دارى را افطار دهد؛ خداى تعالى پاداش عملش را ثواب يك بنده آزاد كردن و آمرزش گناهان گذشته او قرار خواهد داد. فردى گفت: يا رسول الله! همه ما كه توانايى افطار دادن نداريم. حضرت فرمود: از آتش جهنم بپرهيزيد، گرچه به دادن نصف دانه خرما باشد (اگر اين را هم نداريد) به دادن شربت آب ساده اى باشد.

مرحوم مجلسى در بحارالانوار، چند روايت در ثواب افطار دادن در ماه رمضان، بيان فرموده از جمله از ابى بصير از امام صادقعليه‌السلام چنين نقل مى كند:

قال ايما مؤمن اطعم مؤمنا ليلية من شهر رمضان كتب الله له بذلك مثل اجر من اعتق ثلاثين نسمة مؤمنة و كان له بذلك عندالله دعوة مستجابة

هر مؤمنى كه مومن ديگرى را در شب ماه رمضان افطار دهد، خداوند براى او ثواب آزاد كردن سى بنده مى نويسد، و در نزد خدا براى او يك دعا مستجاب خواهد بود(۱۳۸) .

در روايت ديگرى آن حضرت مى فرمايد:

من تصدق فى شهر رمضان بصدقة، صرف الله عنه سبعين نوعا من البلاء، هر كس در ماه رمضان، صدقه اى دهد، خداوند هفتاد نوع بلا از او دور خواهد كرد(۱۳۹)

موسى بن بكر از حضرت موسى بن جعفرعليه‌السلام چنين نقل مى كند:

قال فطرك اخاك الصائم افضل من صيامك

ثواب افطار دادن برادر مؤمنت برتر است از روزه گرفتنت(۱۴۰) .

روايت ديگرى است از محاسن برقى از امام صادقعليه‌السلام كه ترجمه اش را نقل مى كنم:

حضرت فرمود: جدم امام زين العابدينعليه‌السلام روزى كه روزه مى گرفت، دستور مى داد گوسفندى ذبح كنند و آن را تكه تكه نموده بپزند. هنگام عصر كه مى شد حضرت به ديگ ها سر ميزد تا بوى آن را استشمام كند؛ در حاليكه روزه بود، سپس مى فرمود: ظرف ها را بياوريد، براى خانواده فلان اين ظرف را پر كنيد، براى خانواده فلان اين ظرف را پر كنيد. همينطور براى همه سفارش مى كرد كه ببرند تا غذا تمام مى شد. آن وقت حضرت خود با نان و خرما افطار مى كرد(۱۴۱) . برادران چه قدر خوب است كه انسان ثروتمند لذت مالش را در دنيا و آخرت ببرد، چند روز قبل رواياتى را كه فرمود روزه واجب شده است تا پول دار طعم گرسنگى را بچشد و بر فقير تنگدست ترحم كند پس چه خوب است كه اگر در غير از ماه رمضان، كمكى به همسايه مستمند نمى كنى، در ماه رمضان بكن. اگر در غير ماه رمضان به فاميل و رحم تهيدست عنايتى ندارى در ماه رمضان داشته باش.


انفاق توشه آخرت

 بيچاره آن كسى است كه در فكر ديگران نباشد و از اموالش در دنيا براى آخرتش توشه نفرستد و از او بدبخت تر كسى است كه فقط مال جمع مى كند نه تنها خود در دنيا از آن استفاده نمى كند، بلكه براى آخرتش نيز توشه اى نمى فرستد و فقط حسابرسى، مى كند، فلان بانك چقدر، فلان بانك چقدر و... اينان مصداق اين آيه هستند كه مى فرمايد:  ويل لكل همزة لمزة الذى جعل مالا وعددة يحسب ان ماله اخلده (۱۴۲) در نهج البلاغه اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايد:ان اعظم الحسرات يوم القيمة حسرة رجل كسب مالا فى غير طاعة الله فورثة رجلا فانفق فى طاعة الله سبحانه فدخل به الجنة و دخل الاول به النار (۱۴۳) .

و در حديث ديگرى مى خوانيم:

من اشد الناس ندامة من راءى ماله فى ميزان غيره از جمله كسانى كه روز قيامت خيلى نادم و پشيمانند كسى است كه مالش را در ميزان اعمال ديگرى ببيند. او كار كرده زحمت كشيده و به دست آورده ولى خودش صرف عمل خير نكرده و به وارث رسيده و وارص صرف كار خير كرده. او مى بيند كه پسرش با اين عمل به بهشت مى رود ولى بيچاره، او بايد حسابش را پس بدهد؛ انصافا كه پشيمانى دارد، آن هم چه پشيمانى اى.

زليخا مرد ازين حسرت كه يوسف گشت زندانى

چرا عاقل كند كارى كه باز آرد پشيمانى؟

يكى ديگر از آثار داشتنى مال و انفاق نكردن، گرفته شدن نعمت از انسان است و تهى دست شدن است كه در اين صورت ديگر هر چه تاءسف بخورد، و حيف و دريغا نمايد هيچ اثرى نخواهد داشت. و به عكس نتيجه بذل و بخشش، زياد شدن نعمت و ثروت است.

در بحارالانوار، يك باب درباره اين موضوع باز شده است. امام صادقعليه‌السلام از پدرشعليهما‌السلام نقل مى فرمايد:

ان رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ قال: من عظمت عليه النعمة اشتدت لذلك مئونة الناس عليه فان هو قائم بمئونتهم اجتلب زيادة النعم عليه من الله و ان هو لم يفعل قد عرض النعمة لزوالها (۱۴۴)

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ فرمود: نعمت خدا بر هر كس كه زياد شد، افراد محتاج به او رو مى آورند. پس اگر به مخارج آنها رسيدگى كرد، نعمتش افزون مى گردد، ولى اگر وظيفه اش را انجام نداد، پس به تحقيق نعمت را در معرض زوال قرار داده است.

شكر نعمتت افزون كند

كفر، نعمت از كف بيرون كند


در انفاق هم بايد ميانه رو باشد

 نكته: برادران اشتباه نكنيد كه منظور از روايت اين باشد كه انسان دار و ندارش را بذل و بخشش كند تا جايى كه خود و اولادش محتاج شوند يا فلان آقا از فرزندش ناراحت شده سوال مى كند، آقا مى خواهم تمام اموالم را يك جا به فلان مؤ سسه خيريه بدهم يا مسجد و مدرسه بسازم. نه اين هم درست نيست و در روايت مزمت از آن شده است بلكه چه بهتر كه انسان از دست آورده اش هم خود استفاده كند و هم به ديگران، بدهد و خداوند خطاب به رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ مى فرمايد:

و لاتجعل يدك مغلولة الى عنقك ولاتبسطها كل البسط فتقعد ملوما محسورا (۱۴۵) .

اى رسول گرامى اسلام! نه دستت را بر گردن قرار ده (يعنى هيچ خيرت به ديگران نرسد) و نه آنقدر انفاق كن كه خودت از مالت بى بهره شوى.

شاعر شيرين زبان فارسى كه گويا نجار بوده است مى گويد:

چو تيشه مباش، جمله زى خود متراش

چون رنده ز كار خويش بى بهره مباش

تعليم زاره گير در امر معاش

نيمى سوى خود بريز و نيمى مى پاش


شمه اى از فضايل حضرت خديجهعليها‌السلام

 ديروز هم وفات حضرت زينب بود و هم وفات حضرت خديجه، متوسل به حضرت زينب سلام الله عليها شدم. امروز مى خواهم شمه اى از فضايل و مناقب حضرت خديجه عليهما السلام بيان كنم، وفات حضرت خديجه عليهما السلام روز دهم ماه مبارك رمضان و بعضى گفته اند بيست و ششم ماه رجب سال دهم بعثت در شصت و پنج سالگى به مدت كمى بعد از وفات حضرت ابوطالبعليه‌السلام در مكه اتفاق افتاده است، از اين رو رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ آن سال را عام الحزن نام نهادند.

اكنون از فضائل حضرت خديجه، يك از مسلمات تاريخ است اول كسى است كه از زنان به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ ايمان آورد حضرت خديجه بود، همان گونه كه از مردان حضرت اميرالمومينعليه‌السلام بود، دوم او تمام اموال خود را - كه فوق العاده و بسيار زياد بود، براى پيشرفت اسلام در اختيار حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ گذاشت تا به هر مصرفى كه بخواهد برساند مورخين نوشته اند اسباب ظاهرى پيشرفت اسلام سه چيز بوده:

۱. اخلاق نيكو و برخورد ملاطفت آميز و تواضع و حلم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌

۲. شجاعت و قدرت بازوى اميرالمؤمنينعليه‌السلام و شمشير پرقدرت ذوالفقار

۳. اموال زياد و بدون حساب حضرت خديجهعليهما‌السلام

مى دانيم براى پيشرفت هر دين و حكومت هم به امور مادى نياز است وهم به امور معنوى. ولواالرغيف لما عبدالطيف ؛ اگر نان نبود خدا پرستش نمى شد. بنابراين وقتى خواستند اميرالمؤمنينعليه‌السلام را خانه نشين كرده و خلافت را غصب كنند، از جمله كارهايى كه كردند، غصب فدك بود تا به اين وسيله، دست حضرت از مال دنيا كوتاه باشد و مردم او را رها كنند. همان گونه كه ديديم در زمان ما چگونه با تحميل جنگ بر جمهورى اسلامى و محاصره اقتصادى چه فشارها و كمبودها و گرانى ها براى ما به بار آوردند، كه همان مؤمنين انقلابى هم دراثر فشار مادى حرفهايى بزنند كه نبايد به زنند.

درباره كثرت اموال حضرت خديجه نوشته اند كه اموال قابل تجارت او را هشتاد هزار شتر حمل كردند من نمى دانم اين بارها را چه فرض كنيم، خوراكى باشد، پوشاك باشد، يا هر چه باشد، مال سرسام آورى مى شود، چهار صد كنيز و غلام داشته كه همه در خدمت او و مال التجارة او بودند و آن حضرت، تمام آن ثروت را در اثر تجارت و دادن به مضاربه به دست آورده بود و اصل آنها را از دو شوهر قبلى او پيش از حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ بود كه تمام اين اموال را وقف خدمت به اسلام نمود و از بذل و بخشش آن، هيچ كوتاهى و دريغى نفرمود.

سوم او در چهل سالگى با حضرت ازدواج كرد؛ در حاليكه حضرت بيست و پنج سال داشت (پانزده سال كوچكتر بود) گويا از خصوصيات اخلاقى محمد امين - كه در سفرهاى تجارى شام او را شناخته بود و يا از جهات خبر دادن كاهنان ايمان به حضرت داشت آگاه بود و آينده دين او را پيش بينى مى نمود(۱۴۶) .

نقل شده است كه حضرت خديجه، شبى در خواب ديد كه خورشيد بر سر شهر مكه دور زد و كم كم فرود آمد تا در خانه او آمد. بعد اين خواب را براى عموى خود ورقه - كه از علماى نصارى و عقيده مند به رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ بود - نقل كرد ورقه به او گفت: تو با كسى ازدواج مى كنى كه دين جديدى مى آورد و دينش سراسر عالم را خواهد گرفت.

چهارم. از فضايل حضرت خديجه اين است كه تمام اولاد حضرت رسول اصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ - به جز ابراهيم كه از ماريه قبطيه بوده - از حضرت خديجه به وجود آمده اند. در فضيلت او همين بس كه مادر حضرت فاطمه اطهر عليها السلام باشد و تمام ائمهعليهم‌السلام از او باشند و در زيارتهاى حضرت امام حسينعليه‌السلام بخوانيم:

السلام عليك يابن خديجة الكبرى ؛ درود بر تو اى آقايى كه فرزند خديجه كبرى هستى كه گويا از افتخارات آن حضرت مى شماريم.

در بحارالانوار، از كشف الغمة نقل مى كند: از اميرالمؤمنينعليه‌السلام :

قال ذكر النبى صلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ خديجة يوما و هو عند نسائه فبكى فقالت عائشة ما يبكيك على مجوز حمراء بن عجائز بنى اسد فقال صدقتنى اذ كذبتم و آمنت بى اذ كفرتم و ولدت لى اذ عقمتم قالت عائشة فمازلت اتقرب الى رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ بذكرها

روزى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ در نزد زنانش بود؛ صحبت از حضرت خديجه شد، پس او گريه كرد. عايشه گفت: چرا گريه مى كنيد؟ يك پيرزن سرخ رنگ از بنى اسد كه گريه ندارد! پس حضرت فرمود: او وقتى نبوت مرا تصديق كرد كه همه شما مرا تكذيب مى كرديد و وقتى او به من ايمان آورده كه همه شما كافر بوديد و او براى من اولادى آورد و شما عقيم و نازا هستيد عايشه از اعتراض خود پشيمان شد و گفت: از آن پس من براى خوش آيند حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ هميشه از خديجه ياد مى كردم (از الطاف خفيه الهى اين است كه عايشه و حفصه بچه دار نشدند)

در تفسير مجمع البيان از معاذبن جبل نقل مى كند:

قال: دخل رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ على خديجه و هى تجود بنفسها فقال: اكراه ما نزل بك يا خديجه و قد جعل الله فى الكره خيرا كثيرا، فاذا قدمت على ضراتك فاقرا بهن منى السلام قالت: يا رسول الله! و من هن؟ قال: مريم بنت عمران و اسية بنت مزاحم و حليمة او كليمة اخت موسى (شك الراوى) فقالت: بالرفاء و البنين ؛ (۱۴۷) . رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ در آخرين لحظات حيات وارد شد، بر خديجه ؛ پس حضرت فرمود: اى خديجه! فراق تو براى من خيلى سخت و دشوار است ولى چاره چيست؟ بايد صبر كرد و خداوند پاداش اين ناراحتى و سختى را خواهد داد اى خديجه! وقتى بر زنان هم رديف خود وارد شدى، از طرف من به ايشان سلام برسان، خديجه پرسيد: يا رسول الله! منظور كيانند؟ فرمود: مريم بنت عمران مادر حضرت عيسى ؛ آسيه بنت مزاحم زن فرعون ؛ و حليمه (يا كليمه) خواهر موسى (شك از راوى معاذبن جبل است) پس خديجه با كمال ميل عرض كرد: اطاعت مى شود.

باز در مجمع البيان در روايت ديگرى از ابى موسى چنين آمده است:

عن النبى صلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ قال: كمل من الرجال كثير و لم يكمل من النساء الا اربع: اسية بنت مزاحم، امرئة فرعون، و مريم بنت عمران و خديجة بنت خويلد و فاطمة بنت محمد صلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌

پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ فرمود: از مردان، افراد زيادى به درجه كمال رسيده اند، ولى از زنان به درجه كمال نرسيده اند، مگر چهار زن: آسيه دختر مزاحم، زن فرعون و مريم دختر، عمران و خديجه دختر خويلد و فاطمه دختر محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ .

۵ - پنجمين فضيلت حضرت خديجه اولاد اوست. حضرت خديجه چهار پسر داشته به نام هاى عبدالله و قاسم و طيب وطاهر(بعضى طيب و طاهر را لقب عبدالله و قاسم دانسته اند) و چهار دختر به نام ام كلثوم (امنه) و رقيه، و زينب و فاطمه عليهما السلام.

در صلواتى كه در هر روز ماه رمضان وارد شده (مفاتيح هم نقل فرموده) مى خوانيم:

اللهم صل على القاسم و الطاهر انبى نبيك اللهم صل على رقية بنت نبيك و العن من آذى نبيك فيها اللهم صل على ام كلثوم بنت نبيك و العن من اذى نبيك فيها اللهم صل على ذرية نبيك...

خدايا! بر دو پسر رسول اكرمت ؛ قاسم و طاهر، درود بفرست خدايا! بر رقيه، دختر رسولت، درود بفرست و لعنت كن هر كس را كه موجب اذيت رسول تو شد به سبب او خدايا! بر ام كلثوم دختر رسولت درود فرست و لعنت كن كسى را كه موجب اذيت رسول تو شد به سبب او.

شكى نيست كه پسران از حضرت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ بوده اند ولى درباره دختران، اختلاف است كه آيا از آن حضرت بوده اند، يا از شوهران قبلى حضرت خديجه بوده اند.

پسران آن حضرت، در زمان، حيات حضرت خديجه از دنيا رفته اند، ولى رقيه و ام كلثوم يكى پس از ديگرى در خانه عثمان از دنيا رفته اند و هم زوجه ابوالعاص بن ربيع بوده و حضرت فاطمه - شفيعه روز جزا - زوجه اميرالمؤمنينعليه‌السلام شد و مادر حسن و حسين و ائمه از نسل حسينعليه‌السلام گرديد و اگر حضرت زهرا سلام الله عليها نبود كفوى براى اميرالمؤمنينعليه‌السلام در عالم نبود، آدم فمن دونه يعنى آدم گرفته تا آخر(۱۴۸) .

سرانجام، حضرت خديجه در دهم ماه رمضان، چند روزى پس از وفات حضرت ابوطالب (سه روز يا سى و پنج روز يا يك سال) در ميان حزن و اندوه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ ازدنيا رفت و در مقبرة المعلى (حجون) در شهر مكه، به دست رسول خدا به خاك سپرده شد.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ سالى كه حضرت خديجه (يگانه حامى و موجب دلگرمى خود در خانه) و ابوطالب (يگانه مدافع او در بيرون خانه) را از دست داد عام الحزن ناميد برادران شنيدند كه حضرت خديجه تمام دارايى و آن همه ثروتش را در اختيار رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ گذاشت حالا اين جمله را هم بشنويد تا پى به عظمت روحى و ايمانى او ببريد.

در لحظات آخر نور چشمانش دختر پنج ساله اش - فاطمه - را نزد پدر مى فرستد كه يا رسول الله! مادرم مى گويد: خواهش دارم مرا در جبه اى از لباس هاى خودتان كفن كنيد.

و به اسماء بنت عميس درباره فاطمه سفارشاتى مى كند: اسماء! عزيزم فاطمه وقتى به خانه شوهر مى رود من نيستم، دختر در چنين وقتى به مادر احتياج دارد؛ تو به جاى من در حق او مادرى نما.


ذكر توسل به حضرت زهراعليها‌السلام

 و اسماء نيز خوب به وصيت خديجه عمل كرد در شب زفاف با او بود، در شب شهادت هم با او بود(۱۴۹) مشهور است كه مى گويد: هنگام غسل دادن زهراى اطهر علىعليه‌السلام جسد را غسل مى داد و من آب مى ريختم. يك وقت ديدم حضرت دست از غسل دادن كشيد و شروع به گريه كردند. عرض كردم: ياعلى! چه شد، شما كه ما را امر به صبر مى فرموديد؟ (به خاطر بچه ها هم كه شده بايد خوددارى كنيد) فرمود:

اسماء! و ان عز على فراقها، لكنى لما و صنعتها على المغتسل ؛ راءيت ضلعا من اضلعها مكسور

اسماء! گرچه مصيبت فقدان زهرا خيلى سخت است ولى گريه على براى چيزى ديگرى است ؛ وقتى او را غسل ميدادم، ديدم يكى از دنده هايش شكسته، ولى تا كنون به من نگفته بود.

اكنون كه حال خوبى داريد چند كلمه بيش تر بخوانم ثوابش براى گذشتگانمان باشد.

بعد از غسل و كفن خواست بندهاى كفن را ببندد، حضرت نگاهى به گوشه اتاق كرد؛ ديد فرزندان زهرا، حسن و حسين، زينب و ام كلثوم ايستاده اند، و خيره خيره به جسد مادر نگاه مى كنند فرمود:

يا حسن! ياحسين! زينب! ام كلثوم! هلموا و تزودوا من امكم فاطمة ؛ بياييد عزيزانم، بياييد از مادرتان توشه برداريد ديگر او را نخواهيد ديد، پچه ها آمدند خود را بر جسد مادر انداختند امير مؤمنان فرمود:

خدا را شاهد مى گيرم ؛ فاطمه ناله اى زد و دست ها را از كفن بيرون آورد و يك دست بر گردن حسنش و يك دست بر گردن حسينش انداخت، آنگاه آوازى بگوشم رسيد: تا على ارفعهما و لقد و الله ابكيا ملائكة السماوات ؛ على اين دو يتيم را از مادر جدا كن ؛ به خدا قسم ملايكه هاى آسمان ها را به گريه درآوردن.(۱۵۰) .

اميرالمؤمنينعليه‌السلام با ملاطفت و مهربانى آنها را از جسد مادر برداشت اما كربلا! چگونه سكينه را از جسد پدر جدا كردند!؟

اجتمعت عليها عدة من الاعراب، فجروها عن جسد ابيها من نميدانم؟ دختر سه ساله را كه يك نفر هم مى تواند كشان كشان و به روز از جسد پدر جدا كند ديگر عده اى از اعراب براى چه؟

لاحول ولاقوة الا بالله العلى العظيم.


12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28