اوصاف روزه داران

اوصاف روزه داران0%

اوصاف روزه داران نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: ادعیه و زیارات

اوصاف روزه داران

نویسنده: سيد محمد على جزايرى (آل غفور)
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 25691
دانلود: 12834

توضیحات:

اوصاف روزه داران
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 30 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 25691 / دانلود: 12834
اندازه اندازه اندازه
اوصاف روزه داران

اوصاف روزه داران

نویسنده:
فارسی


جلسه هيجدهم

 بسم الله الرحمن الرحيم


ثواب فرستادن صلوات در ماه رمضان

 و من اكثر فيه من الصلاة على ثقل الله ميزانه يوم تخف الموازين و من تلا فيه آية من القرآن كان له مثل اجر من ختم القرآن فى غيره من الشهور

اى مردم! هر كس در ماه رمضان بر من زياد صلوات بفرستد، خداوند، ترازوى اعمال او را سنگين خواهد فرمود در روزى كه ترازوها سبك باشد. و هر كس در ماه رمضان يك آيه از قرآن تلاوت كند، پاداش كسى را دارد كه تمام قرآن را ختم كند؛ در غير از ماه رمضان، از ماه هاى ديگر.

برادران در جلسه دوم و پنجم درباره ثواب قرائت قرآن در ماه مبارك اشاره اى داشتم و رواياتى نقل كردم، امروز نيز دو روايت راجع به اين موضوع و چند روايت راجع به صلوات فرستادن تقديم كنم و بعد راجع به قرآن ناطق اميرالمومنينعليه‌السلام عرايضى تقديم كنم، ابتدا روايات صلوات را عرض كنم.

در سفينة البحار از عيون اخبار الرضا چنين نقل مى كند:

قال الرضا عليه‌السلام : من لم يقدر على ما يكفر من ذنوبه فلكيثر من الصلوة على محمد و آله فانها تهدم الذنوب هدما (۲۳۷) .

امام رضاعليه‌السلام فرمود: هر كس توانايى نداشته باشد كه كفاره گناهان خود را بدهد، پس بايد بر محمد و آل او زياد صلوات بفرستد؛ به درستى كه صلوات گناهان را به تمام معنا از بين مى برد.

و همچنين از قرب الاسناد نقل ميكند:

عن احدهمان عليه‌السلام : اثقل ما يوضع فى الميزان يوم القيمة الصلوة على محمد و على اهل بيته (۲۳۸)

امام باقر يا امام صادقعليه‌السلام فرمودند: سنگين ترين چيزى كه روز قيامت، در ترازوى اعمال انسان گذاشته مى شود، ثواب صلوات بر محمد و اهل بيت او خواهد بود.

از كتاب خصال از امام صادقعليه‌السلام چنين نقل مى كند كه:

قال: ما من عمل افضل يوم الجمعة من الصلوة على محمد و آله (۲۳۹) .

هيچ عملى در روز جمعه، فضيلتش از صلوات فرستادن، بر محمد و آل او بيشتر نيست.

اين روايت را هم از امالى صدوق گوش كنيد:

قال: صلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ من صلى على و لم يصل على آلى ؛ لم يجدريج الجنة و ان ريحها لتوجد من مسيرة خمس ماة، عام ؛ رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ فرمود هر كس بر من صلوات بفرستد ولى بر اهل بيتم صلوات نفرستد، بوى بهشت را نخواهد شنيد و به درستى كه بوى بهشت از دورى پانصد سال راه به مشام مى رسد(۲۴۰) .

و در روايت ديگرى اميرالمومنينعليه‌السلام از رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ نقل ميكند:

قال لاتصلوا على صلاة مبتورة بل صلوا الى اهل بيتى ولاتقطعوهم فان كل نسب و سبب يوم القيامة منقطع الا نسبى (۲۴۱) .

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ فرمود: بر من صلوات نفرستيد صلواتى نيمه كاره، بلكه حتما اهل بيتم را به من اضافه كنيد و آن ها را جدا نسازيد به درستى كه هر نسبت و رابطه روز قيامت، بريده مى شود، مگر نسبت من.

اللهم صل على محمد و آل محمد.

با همه اين تاءكيدات مرحوم آيت الله خويى، قدس سره در درس مى فرمود: شخصى بوده از علماى عامه به نام ضبى كه وقتى صلوات مى فرستاد مى گفت: اللهم صل على محمد وحده ؛ يعنى خدايا بر محمد به تنهايى درود بفرست و اين نهايت بدبختى است. لابد مى خواسته بوى بهشت را نشنود.


ثواب قرائت قرآن، در ماه رمضان

 و اما درباره قرائت قرآن، در ماه مبارك رمضان، در بحارالانوار، از معانى الاخبار و امالى شيخ صدوق رحمة الله به سندى از جابر از امام باقرعليه‌السلام نقل مى كند كه فرمود: لكل شى ء ربيع و ربيع القرآن شهر رمضان(۲۴۲) براى هر چيزى بهارى است و بهار قرآن، ماه رمضان است و همچنين از شيخ صدوق، رحمة الله به سندى از عمروالشامى از امام صادقعليه‌السلام نقل مى كند:

ان الشهور عندالله اثنا عشر شهرا فى كتابى الله يوم خلق السموات و الارض فغرة الشهور شهر الله عزوجل و هو شهر رمضان و قلب شهر رمضان ليلة القدر و نزل القرآن، فى اول ليلة من شهر رمضان فاستقبل الشهر بالقرآن (۲۴۳) .

به درستى كه ماه ها در نزد خداى متعال، دوازده ماه است، در كتاب خدا؛ روزى كه پروردگار، آسمان ها و زمين را خلق فرمود، پس ابتداى ماه ها، ماه خداوند است و آن ماه رمضان است و قلب ماه رمضان شب قدر است، و قرآن در اولين شب ماه رمضان، نازل شده است. پس با قرآن به استقبال ماه برويد.


فضايل مولاى متقيان امير مؤمنانعليه‌السلام

 برادران برويم سراغ موضوع اصلى امروز؛ اينك شمه اى كوتاه از فضائل و خصوصيات بارز مولاى متقيان علىعليه‌السلام را برايتان نقل ميكنيم. چند روايت به سمع مباركتان برسانم دلتان نورانى شود.

در بحارالانوار، از مناقب چنين نقل مى كند:

روى الثقات عن النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ انه قال: يا على لك اشياء ليس لى مثلها ان لك زوجة مثل فامطة وليس لى مثلها و لك ولدان من صلبك وليس لى مثلهما من صلبى و لك مثل خديجة ام اهلك و ليس لى مثلها(۲۴۴) حماة و لك صهر مثلى و لك اخ فى النسب مثل جعفر و ليس لى مثله فى النسب ولك ام مثل فاطمة بنت اسد الهاشمية المهاجرة وليس لى مثلها(۲۴۵) .

افراد موثقى از رسول گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ نقل كرده اند كه فرمود: يا على! تو خصوصياتى دارى كه من مثل آن ها را ندارم. تو همسرى نزد مانند فاطمه اطهر دارى، كه من مثل او را ندارم، يا على! تو دو پسر از صلب خود - بدون واسله - مثل حسن و حسين دارى كه من ندارم و تو مادر زنى چون خديجه دارى (كه اولين زن مسلمان است) و من مثل او را ندارم. و تو پدر زنى همانند من دار (رسول خدا) كه من ندارم و تو برادرى از پدر و مادر خود (برادر نسبى) مثل جعفر ابن ابى طالب دارى (شهيد در جنگ موته) و من برادر نسبى مثل او ندارم و تو برادرى مانند فاطمه بنت اسد ماشميه دارى كه مهاجرت به مدينه نمود و من مثل او مادرى ندارم.

برادران گويا پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ بر اميرالمؤمنين بر اين اوصاف غبطه مى خورد.

در روايت ديگرى بحارالانوار از امالى صدوق به سندى از قاسم بن ابى سعيد چنين نقل مى كند:

اتت فاطمة عليها السلام النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ فذكرت عنده ضعف الحال فقال لها اما تدرين ما منزلة على عندى كفانى امرى و هو ابن اثنتى سنة و ضرب بين يدى بالسيف و هو ابن ست عشرة سنة و قتل الابطال و هو ابن تسع عشرة سنة و فرج همومى و هو ابن عشرين سنة و رفع باب خيبر وهو ابن اثنين و عشرين سنة وكان لايرفعه خمسون رجلا قال فاشرق لون فاطمة عليهاالسلام و لم تقر قدماه حتى اتت علياعليه‌السلام فاخبرته فقال كيف لو حدثك بفضل الله على كله(۲۴۶) .

روزى حضرت فاطمه زهرا عليها السلام بر رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ وارد شد پس از ضعف و سستى و ناتوانى حال خود براى حضرت تعريف كرد. رسول خدا فرمود: آيا نميدانى منزلت و مقام علىعليه‌السلام در نزد من چه اندازه است؟ او از امر من پيروى كرد، در حالى كه دوازده سال داشت. شجاعان روزگار را به خاك هلاكت انداخت در حالى كه شانزده سال از عمرش مى گذشت غم و غصه مرا برطرف نمود، در حالى كه بيست سال داشت در قلعه خيبر را از جا كند، در حالى كه بيست و دو ساله بود، (و نتوانست بماند، تا اين كه خدمت اميرالمؤمنين آمد و جريان را بازگو نمود. حضرت فرمود: اگر رسول خدا تمامى فضل و كرمى كه خداوند به من عطا كرده است را براى تو مى گفت، آن وقت چه مى كردى؟!

من از مفصل اين نكته مجملى خواندم

تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل

برادران خدا شاهد و گواه است كه هر خصلت و فضيلتى از ايمان و تقوى و علم و زهد و شجاعت و سخاوت و كه تصور كنيد، اميرالمؤمنينعليه‌السلام نهايت درجه آن را دارا است. اين موضوعى است كه دوست و دشمن به آن اعتراف كرده اند؛ تا آنجا كه آن حضرت از تمام انبياء افضل بوده است مرحوم مجلسى در جلد چهلم بحارالانوار، بابى باز نموده مبنى بر اعلميت آن حضرت نسبت به تمام انبياء و مشترك بودن حضرت، با رسول گرامى اسلام در تمام علوم به جز نبوت(۲۴۷) .

رخ يوسف يد موسى دم عيسى دارى

آن چه خوبان همه دارند، تو تنها دارى

همچنين او بابى باز نموده مبنى بر اين كه آن حضرت خصال تمام انبيا را داشته و با رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ در تمام فضايل شريك بوده است به جز نبوت. و روايات بسيار جالبى نقل نموده است(۲۴۸) .

او در قسمتى از كتاب خود، داستانى را از كتاب فضايل ابن شاذان و روضة الواعظين نقل مى كند ومقايسه بسيار جالبى بين آن حضرت و هفت نفر از انبياء مى نمايد مى نويسد(۲۴۹) .


حره در حضور حجاج

 جمعى از موثقين نقل كرده اند: هنگامى كه حره دختر حليمه سعديه (خواهر رضاعى رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ ) بر حجاج بن يوسف ثقفى وارد شد و در برابر او قرار گرفت، حجاج پرسيد: آيا تو حره، دختر حليمه سعديه هستى؟ گفت: فراسة من غير مؤمن ؛ در عين حالى كه مؤمن نيستى ولى خوب فهميدى (چون مؤمن فراست دارد و با زيركى حدس مى زند) حجاج گفت: خدا، تو را فرستاده است. شنيده ام، كه تو على را از ابوبكر و عمر و عثمان برتر ميدانى و او را ترجيح مى دهى؟ حره گفت: هر كس كه گفته من، فقط آن حضرت را بر اين سه نفر ترجيح مى دهم، دروغ گفته است.

حجاج گفت: پس غير از اين ها، او را از چه كسانى برتر مى دانى.

حره گفت: من اميرالمؤمنينعليه‌السلام را بر آدم و نوح و لوط و ابراهيم و داود و سليمان و عيسى ترجيح مى دهم. حجاج گفت: واى بر تو! حضرت را بر صحابه كه ترجيح مى دهى. هيچ، بر هفت نفر از انبياى اولوالعزم نيز ترجيح مى دهى؟ اگر دليل و برهان بر گفتارت نياورى، تو را خواهم كشت. حره گفت: من او را ترجيح نداده ام ؛ بلكه خداى تبارك و تعالى او را ترجيح داده است، آنجا كه در قرآن مجيد درباره آدم فرموده است: (و عصى آدم ربه فغوى)(۲۵۰) ؛ آدم مخالفت كرد با پروردگارش، پس گمراه شد، و درباره علىعليه‌السلام فرموده است: (و كان سعيكم مشكورا)(۲۵۱) سعى و كوشش شما در نزد خدا محفوظ است و پاداش دارد. حجاج گفت: احسنت يا حرة! ولى چرا على را بر نوح و لوط ترجيح مى دهى و افضل مى دانى؟

حره گفت: خداوند درباره آنان فرموده:

ضرب الله مثلا للذين كفروا و امراءت نوح و امراءت لوط كانتا تحت عبدين من عبادنا صالحين فخانتاهما فلم يغنيا عنهما من الله شيئا و قيل ادخلا النار مع الداخلين (۲۵۲) .

خداوند براى كسانى كه كافر شدند، به زن نوح و لوط مثال مى زند، كه همسران دو بنده صالح، از بندگان ما بودند. پس به آنان خيانت كردند، و ارتباطشان با نوح و لوط هيچ سودى براى آنان نداشت و گفته شد همراه با ديگر كافران، داخل آتش شويد. ولى على بن ابيطالبعليه‌السلام ازدواجش در آسمان، زير درخت سدرة المنتهى منعقد شد و همسرش دختر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ فاطمه زهرا عليها السلام - است كه خشنودى خدا در خشنودى او است و غضب خدا در غضب او.

حجاج گفت: احسنت، ياحرة! خوب، بگو بدانم چرا على را بر پدر انبياء حضرت ابراهيم خليل الله برتر ميدانى؟

حرة گفت: خداى متعال او را برتر دانسته ؛ زيرا درباره ابراهيم مى فرمايد:

و اذ قال ابراهيم رب ارنى تحى الموتى قال اولم تؤ من قال بلى ولكن ليطمئن قلبى (۲۵۳) .

به خاطر بياور آن زمان را كه ابراهيم گفت: پروردگارا! به من نشان بده كه چگونه مرده را زنده مى كنى، خطاب رسيد: مگر ايمان، نياورده اى؟ گفت: بلى ولى مى خواهم كه اطمينان پيدا كنم و به چشم ببينم.

بسى فرق است ديدن تا شنيدن

شنيدن كى بود مانند ديدن

ولى مولاى من - اميرالمومنينعليه‌السلام - درباره اين موضوع كلامى دارد كه هيچ كس از مسلمانان شكى در آن ندارد. آن جا كه فرمود:

لو كشف الغطاء ما ازددت يقينا؛ اگر پرده ها برداشته شود بر يقينم افزوده نخواهد شد.

(زيرا يقين من به نهايت رسيده است) و اين گفتارى است كه هيچ - نه از پيش حضرت و نه بعد از او - به آن اقرار نكرده است.

حجاج گفت: احسنت، يا حرة.

خوب، به چه سبب، على را برتر از موسى - كليم الله - مى دانى؟ناگفته نماند كه در ابتداى داستان در كلام حره، نام موسى نبود بلكه هفت نفر بودند حرة گفت: خداوند درباره موسى فرموده است: (فخرج منها خائفا يتقرب)(۲۵۴) هنگامى كه موسى دشمن خود را در آن شهر (كه گويا پايتخت مصر بوده) كشت، پس در حال ترس از آن شهر خارج شد و منتظر خبرهاى جديد شد. ولى على بن ابيطالبعليه‌السلام در ليلة المبيت در رختخواب رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ تمام شب را خوابيد و هيچ نترسيد و خداوند در حق او فرمود:و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات الله (۲۵۵) كسانى از مردم، جان خود را در برابر رضاى خدا معامله مى كنند.

حجاج گفت: احسنت يا حره!

خوب، بگو چرا على را بر داود و سليمان ترجيح مى دهى و برتر مى دانى؟

حرة گفت: خداى بزرگ او را برتر دانسته كه درباره داوند فرموده است:

يا داود انا جعلناك خليفة فى الارض فاحكم بين الناس بالحق و لاتتبع الهوى فيضلك عن سبيل الله (۲۵۶) .

اى داود! ما تو را خليفه و جانشين در زمين قرار داديم پس در بين مردم به حق قضاوت كن و از هواى نفس پيروى نكن تا آن كه از راه خداوند بزرگ گمراه نشوى.

حجاج گفت: قضاوت داود درباره چه بود؟ حره گفت: درباره دو مرد كه يكى باغ انگور داشت و ديگرى گله گوسفندى، كه گوسفندان در باغ انگور چريدند و آن را خراب نمودند و آن دو نفر جهت قضاوت نزد داود رفتند. داود دستور داد؛ گوسفندان فروخته شوند و پول آنها صرف باغ شود تا مثل اول گردد. پس سليمان گفت: اى پدر! به جاى فروش گوسفندان، بهتر است از شير و پشم آن ها استفاده شود كه صاحب گوسفندها نيز ضرر كمترى ببيند و خداوند در اين باره فرمود (ففهمناها سليمان)(۲۵۷) .

ولى مولاى ما اميرالمؤمنين -عليه‌السلام - فرمود:سلونى عما فوق العرش سلونى عما تحت العرش سلونى قتل ان تفقدونى و هم او بود كه در روز فتح خبير به خدمت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ رسيد، پس رسول خدا به حاضرين فرمود: برتر از همه شما و داناتر از همه شما و قاضى تر از همه شما، همانا على است ؛ افضلكم و اعلمكم و اقضاكم على. حجاج گفت: احسنت! آفرين! خوب حره! چرا على را برتر از سليمان مى دانى؟

حره گفت: خداوند او را فضيليت داده ؛ زيرا درباره سليمان فرموده است: (رب هب لى ملكا لاينبغى لاحد من بعدى)(۲۵۸) خدايا ملك و قدرتى به من بده كه بعد از من سزاوار احدى نباشد ولى مولاى ما - اميرالمؤمنينعليه‌السلام - خطاب به دنيا فرمود:

طلقتك يا دنيا ثلاثا حاجة لى فيك، فعند ذلك انزل الله تعالى فيه تلك الدار الاخرة نجعلها للذين لايريدون علوا فى الارض و لا فسادا (۲۵۹) .

اى دنيا! من تو را سه طلاقه كرده ام، و اصلا نيازى به تو ندارم، و خداوند درباره او اين آيه را نازل فرمود: ما آن خانه آخرت را براى كسانى قرار داديم كه اراده بزرگى و فساد در زمين ندارند.

حجاج گفت: احسنت يا حره!

خوب، بگو چرا على را بر عيسى بن مويم ترجيح مى دهى و برتر مى دانى؟ حره گفت: زيرا خداوند عزوجل او را فضيلت داده آن جا كه فرموده:

و ان قال الله ياعسى ابن مريم اءاءنت للناس اتخذونى و امى الهين من دون الله قال سبحانك ما يكون لى ان اقول ما ليس لى بحق ان كنت قلته فقد علمته تعلم ما فى نفسى و لا اعلم ما فى نفسك انك انت علام الغيوب ما قلت لهم الا ما امرتنى به (۲۶۰) .

به خاطر بياور! زمانى را كه خداوند فرمود: اى عيسى بن مريم! آيا تو به مردم گفته اى كه من و مادرم را دو خدا - غير از پروردگار - بدانند؟ عيسى گفت: خدايا! تو منزهى - من حق ندارم غير از آن چه حق است، چيزى بگويم. اگر چنين گفته باشم، تو خود مى دانى خدايا تو از آن چه در نفس من است، با خبرى ؛ ولى من از آن چه در ذات تو است خبر ندارم. به درستى كه تو هر چيز پنهان را مى دانى، خدايا! من به آنان چيزى نگفته ام مگر آن چه به من دستور فرموده اى.

پس خداوند قضاوت در اين موضوع را به قيامت انداخت ؛ ولى على بن ابيطالبعليه‌السلام هنگامى كه طايفه نصيريه از غلات درباره حضرت ادعاى نا به جايى نمودند، حضرت آنان را كشت و در كار آنان تاءخير ننمود.

آرى حجاج! اين است فضايل آن بزرگوار كه هيچ قابل قياس با ديگران نيست. حجاج گفت: احسنت ؛ آفرين! اى حره! چه خوب از پاسخ سرفراز بيرون آمدى و اگر چنين نبود، تو را مى كشتم.

پس او را آزاد كرد و جايزه و صله داد - رحمة الله عليها(۲۶۱) .

درباره مقايسه حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام با حضرت عيسى در جاى ديگر ديده ام كه حره گفت: زايمان حضرت مريم در بيت المقدس، بود كه به او خطاب شد: اخرجى! هذا بيت العبادة لابيت الولاده، ولى هنگامى كه فاطمه بنت اسد مى خواست اميرالمؤمنين را به دنيا آورد، ديوار كعبه شكافت و او داخل شد كه جمع زيادى ديدند و بعد از سه روز از آن جا بيرون آمد، در حاليكه حضرت را در آغوش داشت(۲۶۲) .

در كعبه شد پديد و به محراب شد شهيد

نازم به حسن مطلع و حسن ختام تو


تمام فضائل در علىعليه‌السلام
جمع است

 عزيزان در بيست و يكم است شما از شنيدن، فضايل اميرالمؤمنينعليه‌السلام و من از گفتن آن ها لذت مى بريم يك حديث ديگر كه جامع خيلى از فضايل آن بزرگوار است بخوانم.

در بحارالانوار، از احتجاج طبرى چنين نقل شده است:

قال سليم بن قيس: حدثنى سلمان و المقداد و حدثنيه بعد ذلك ابوذر ثم سمعته من على بن ابيطالب عليه‌السلام قالوا ان رجلا فاخر على بن ابيطالب عليه‌السلام فقال الرسول الله لما سمع به لعلى عليه‌السلام فاخر العرب فانت فهيم اكرمهم ابن علم و اكرمهم صهرا و اكرمهم نفسا و اكرمهم زوجة و اكرمهم اخا و اكرمهم عما و اكرمهم ولدا و اعظمهم حلما و اكثرهم علما واقدهم سلما و اعظمهم غناء بنفسك و مالك و انت اقروؤ هم لكتبا الله و اعلمهم بسنتى و اشجعهم لقاء و اجودهم كفا و ازهدهم فى الدنيا و اشدهم اجتهاد و احسنهم خلقا و اصدقهم لسانا و احبهم الى الله و الى و ستبقى بعدى ثلاثين سنة تعبد الله و تصبر على ظلم قريش لك ثم تجاهدهم فى سبيل الله اذا وجدت اعوانا فتقاتل على تاءويل القرآن، كما قاتلت معى على تنزيله ثم تقتل شهيدا تخضيب لحيتك من دم راءسك قاتلك يعدل عاقر الناقة فى البغض الى الله و البعد منه (۲۶۳) .

سليم بن قيس گفت: سلمان و مقداد براى من نقل كردند و بعد از آن، ابوذر نيز نقل كرد و بعد هم از خود على بن ابيطالب شنيديم، كه گفتند: شخصى بر اميرالمؤمنينعليه‌السلام اظهار فخر و بزرگى نمود، هنگامى كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ اين موضوع را شنيد، به آن حضرت فرمود: يا على! تو بايد به تمام مردم فخر و مباهات كنى ؛ زيرا پسر عموى تو گرامى ترين فرد است و پدر زن تو نيز چنين است. همچنين، تو گرامى ترين فرد از نظر نفس و گرامى ترين فرد از نظر همسرى (زهراى اطهر) و نيز گرامى ترين فرد از نظر برادرى (جعفر طيار كه در جنگ موته شهيد شد و با ملايكه در بهشت پرواز مى كند) و گرامى ترين فرد از نظر عمويى (حمزه سيدالشهدا) و گرامى ترين فرد از نظر فرزندانى (حسن و حسين عليهما السلام) و بزرگترين فرد از جهت حلم و بردبارى هستى و بيشترين فرد از نظر علمى و سابقترين فرد از نظر پذيرش اسلامى و با سخاوت ترين فرد به جانت و مالت (در راه اسلام) هستى و تو وقارى ترين فرد براى كتاب خدا هستى، و داناترين فرد، به سنت من مى باشى، و شجاع ترين فرد و زاهدترين فرد، در دنيا، هستى و شديدترين فرد از جهت كوشش (در تحصيل رضاى خدا) هستى و نكوترين فرد از نظر اخلاقى، و راستگوترين فرد، در گفتارى و عزيزترين فرد در نزد خدا و من مى باشى يا على! تو بعد از من، سى سال در دنيا مى مانى و در اين مدت خدا را عبادت مى كنى و بر ظلم و ستمى كه قريش بر تو را مى دارند صبر مى كنى. (بيست و پنج سال غصب خلافت و خانه نشينى) سپس با آنان در راه خدا جهاد مى كنى. و هنگامى كه ياران و اصحابى يافتى، پس با آنان جنگ مى كنى بر تاءويل و پياده كردن احكام قرآن (جنگ جمل و صفين و نهروان) همانگونه كه همراه من با كفار جنگ نمودى بر نزول قرآن سپس كشته مى شوى. در حالى كه شهيد، هستى و محاسنت با خون سرت رنگين خواهد شد، قاتل تو در دشمنى با خدا و كفرش) هم رديف پى كننده ناقله صالح است او دشمن خدا و دور از رحمت حق خواهد بود.


اميرالمؤمنينعليه‌السلام
را نشناختند

 سروران، عزيزان دوستان اميرالمؤمنينعليه‌السلام به خود آن حضر قسم امروز على راحت شد و دنيا و مردم دنيا على و زهرا و اولادشان را نشناختند، و قدر آنان را ندانستند، خودم از زبان مرحوم علامه امينى رحمة الله در مدرسه نواب مشهدى بالاى منبر شنيدم كه فرمود به خدا قسم اگر از اول عالم تا آخر عالم مظلومى همانند اميرالمؤمنينعليه‌السلام پيدا شود؟

على اى هماى رحمت تو چه آيتى خدا را

كه به ما سوا فكندى همه سايه هما را

دل اگر خداشناسى، همه در رخ على بين

به على شناختم من به خدا قسم خدا را

به خدا قسم كه در دو عالم، اثر از فنا نماند

چو على گرفته باشد، سرچشمه بقا را

مگر اگر سحاب رحمت تو ببارى ار نه دوزخ

به شرار قهر سوزد، همه جان ماسوا را

برو اى گداى مسكين در خانه على زن

كه نگين پادشاهى، دهد از كرم گدا را

نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت

متحيرم چه نامم، شه ملك لافتى را

به دوچشم خون فشانم هله اى نسيم رحمت

كه ز كوى او غبارى به من آرتوتيا را

به اميد آن كه شايد برسد به خاك پايت

چه پيام ها سپردم، همه سوز دل صبا را

چو تويى قضاى گردان، به دعاى مستمندان

كه زجان ما بگردان، ره آفت قضا را

چو زنم چو ناى هر دم، ز نواى شوق او دم

كه لسان غيب خوش تر به نوازد اين نوا را

همه شب در اين اميدم، كه نسيم صبحگاهى

به پيام آشنايى بنوازد آشنا را

به جز از على كه گويد به پسر كه قاتل من

چو اسير توست اكنون به اسير كن مدارا

به جز از على كه آرد، پسرى، ابوالعجايب

كه علم كند به عالم شهداى كربلا را

ز نواى مرغ يا حق بشنو كه در دل شب

غم دل به دوست گفتن چه خوش است شهريارا(۲۶۴)


ذكر توسل ؛ جريان شهادت

 و اما ماجراى شهادت حضرت و وقوع مصيبتى بزرگ در شب جمعه، بيست و يكم ماه رمضان سال چهلم هجرى در ثلث اول در بحارالانوار از بعضى كتابهاى قديمى، مفصلا نقل مى كند كه فشرده، و خلاصه آن را عرض مى كنم(۲۶۵) .

محمد بن حنفيه مى گويد:

هنگامى كه تاريكى شب بست و يكم، جهان را فرا گرفت، اميرالمؤمنينعليه‌السلام اولاد اهل بيتش را جمع نمود و با همه آنان خداحافظى و وداع كرد و به حفظ ايمان و اجراى احكام رسول سفارش كرد. در حالى كه همه گريه مى كردند، فرمود: شم را به خدا مى سپارم. سپس وصيت هايى درباره غسل و كفن و دفن فرمود. عرق بر پيشانى مباركش جارى شد، با دست پاك كرد، محمد حنفيه گفت: بابا! چرا با دست؟ فرمود: فرزندم! از رسول خدا شنيدم، مرگ مؤمن كه نزديك مى شود، پيشانيش عرق مى كند و دانه دانه مثل مرواريد، مى گردد. بعد با يك يك فرزندان خداحافظى كرد حسنم خداحافظ. حسينم خداحافظ. زينب خداحافظ، ام كلثوم خداحافظ، عباسم خداحافظ.

سپس به امام حسينعليه‌السلام فرمود: عزيزم! تو شهيد اين امتى و بايد در برابر مشكلات صبر كنى لايوم كيومك يا اباعبدالله ناگهان بى هوش شد و بعد از مدتى به هوش آمد و فرمود:

اين است رسول خدا و عمويم حمزه و برادرم جعفر و اصحاب رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ همه مى گويند: عجل قدومك علينا فانا مشتاقون اليك.

فرزندانم! همه شما را به خدا مى سپارم لمثل هذا فليعمل العاملون ؛ (همه اين روز را داريم.ان الله مع الذين اتقوا و الذينهم محسنون اشهدا ان لااله الا الله لاشريك له و اشهد ان محمدا عبده و رسوله بعد از آن مكرر شهادتين را تكرار مى كرد فرمود: يا ملائكه ربى ارفقوا بى.

بعد دست و پاى مبارك را به طرف قبله دراز نمود، و چشم ها را بست و روحش به شاخسار جنان پرواز نمود و جان به جان آفرين تسليم كرد. و قضى شهيد مسلما، و اماماه واشهيداه وا مظلوماه.

لاحول ولاقوة الا بالله العلى العظيم.