اوصاف روزه داران

اوصاف روزه داران7%

اوصاف روزه داران نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: ادعیه و زیارات

اوصاف روزه داران
  • شروع
  • قبلی
  • 30 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 29484 / دانلود: 13704
اندازه اندازه اندازه
اوصاف روزه داران

اوصاف روزه داران

نویسنده:
فارسی

1

2

3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19


جلسه بيست و دوم

 بسم الله الرحمن الرحيم


اميرالمومنينعليه‌السلام
از شهادت خود خبر داشت

 قال اميرالمؤمنين عليه‌السلام فقلت يا رسول الله و ذلك فى سلامة من دينى قال صلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ فى سلامة من دينك ثم قال يا على! من قتلك فقد قتلنى و من ابغضك فقد ابغضنى ؛

پس از آن كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ گريه كرد و خبر شهادت اميرالمؤمنين را در ماه رمضان داد، اميرالمؤمنين مى فرمايد:

پرسيدم: يا رسول اللهعليه‌السلام ! آيا هنگامى كه به شهادت مى رسم، دينم سالم است؟ پيامبر فرمود: آرى، دينت سالم است يا على! قاتل تو مثل اين كه مرا كشته و هر كس نسبت به تو كينه اى در دل داشته باشد، در حقيقت بغض و كينه من را دارد.

برادران در اينجا، دو موضوع قابل بررسى است: كه امروز درباره آنها عرايضى تقديم مى كنم.

موضوع اول آن كه پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ با صراحت خبر از شهادت اميرالمؤمنينعليه‌السلام در ماه رمضان داد و اميرالمؤمنينعليه‌السلام درباره اين موضوع هيچ نپرسيد. پس سؤال مى كنيم: آيا اميرالمؤمنين از شهادت خود خبر داشته؟ و آيا قاتل و وقت شهادت و مكان شهادت را مى شناخته؟

موضوع دوم اين كه، چرا اميرالمؤمنين،عليه‌السلام پرسيد: آيا وقت شهادت دينم سالم است؟ آيا اين سوال مهمتر از هر موضوع ديگر است؟


خبر داشتن ائمه از شهادت خود

 اما بحث در موضوع اول، سروران ارجمند! به نظر اين حقير، اگر كسى به روايات مربوط به احوال ائمه اطهارعليهم‌السلام در كتب مختلف مراجعه كند؛ مثل امالى شيخين و محاسن برقى و بصائر الدرجات و عيون شيخ صدوق و كتاب كافى و كشف الغمه و غيبت نعمانى و مخصوصا بحارالانوار كتاب الامامه، هيچ شك و ترديدى براى او باقى نمى ماند كه ائمهعليهم‌السلام به همه چيز از گذشته و آينده، تا روز قيامت عالم بوده اند و از شهادت خود و كيفيت شهادت و زمان و مكان آن، خبر داشته اند.

مرحوم مجلسى در بحارالانوار بابى منعقد فرموده به اين صورت كه:

انهم لايحجب عنهم علم السماء و الارض و الجنة و النار انه عرض عليهم ملكوت السماوات و الارض و يعلمون علم ما كان و ما يكون الى يوم القيامة ؛(۳۲۹) .

هيچ علمى از ائمهعليهم‌السلام پوشيده نيست، ؛ از آن چه كه مربوط به آسمان و زمين و بهشت و جهنم باشد و تمام اسرار آسمانها و زمين برايشان عرضه شده است و آنان از آنچه اتفاق افتاده و يا در آينده اتفاق خواهد افتاد تا روز قيامت خبر دارند.

همچنين در جلد بيست و هفت بابى منعقد نموده كه:

انهم يعلمون متى يموتون و انه لايقع ذلك الاباختيار هم (۳۳۰) ائمهعليهم‌السلام مى دانستند چه وقت مى ميرند و مرگ آنان به اختيار خودشان بوده است ؛

و در جلد چهل و دوم كه در تاريخ اميرالمؤمنينعليه‌السلام است بابى منعقد نموده تحت اين عنوان كه اخبار الرسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ بشهادته و اخباره صلوات الله عليه بشهادة نفسه(۳۳۱) باب خبر دادن رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ از شهادت اميرالمؤمنينعليه‌السلام و خبر دادن خود آن حضرت از شهادت خودش.

آرى، اين روايات، تواتر معنوى دارد كه ائمهعليهم‌السلام و از جمله اميرالمؤمنينعليه‌السلام از شهادت خود و از زمان و مكان و قاتل خود خبر داشته اند.

در روايت آمده است كه: اميرالمؤمنينعليه‌السلام - همان اولين مرتبه كه ابن ملجم لعين را ديدد - كه همراه ده نفر از يمن آمده بودند) حضرت نگاه تندى به او نمود و پرسيد: اسمت چيست؟ گفت: عبدالرحمن. فرمود: پسر كى؟ گفت: ابن ملجم مرادى. فرمود: تو مرادى هستى؟ گفت: بله يا اميرالمومنين! حضرت فرمود:انا لله و انا اليه راجعون و لاحول ولاقوة الابالله العلى العظيم و مكرر دست هاى مبارك را به هم مى زد و مى فرمود: انا لله و اتنا اليه راجعون.

و در آخرين شبى كه بر فرق مباركش ضربه زدند، تمام شب بيدار بود و از اطاق بيرون مى رفت به آسمان نگاه مى كرد و مى فرمود:

به خدا قسم! نه دروغ گفته ام و نه به من دروغ گفته شده امشب، شبى است كه به من وعده داده اند و هنگام طلوع صبح هم وقت بيرون آمدند از خانه كمربندش را بست و فرمود:

اشدد حياز يمك للموت فان الموت لاقيك

ولا تجزع من الموت اذا حل بواديك

يعنى كمربند را براى مرگ محكم ببند به راستى كه مرگ به ديدار تو آمده است و بايد از مردن باك نداشته باشى ؛ هنگامى كه بر تو وارده شده باشد.

و هنگامى كه در صحن خانه، مرغابى ها جلوى حضرت را گرفته بودند و سر و صدا مى كردند فرمود: صوائج تتبعها النوائج صيحه هايى است كه بعدش نوحه و عزادارى در اين خانه هست.


آيا علىعليه‌السلام
با علم به شهادت به مسجد رفت؟

 در اينجا، يك سوال ديگر پيش مى آيد كه اگر اميرالمومنينعليه‌السلام مى دانسته در آن روز كه به مسجد مى رود، شهيد مى شود، آيا رفتن او انداختن نفس در نابودى و تهلكه و اقدام به خودكشى نيست؟

پاسخ: خير، چون مصالح الهيه مهمتر و بيشترى بر اين شهادت مترتب مى شود هرجا مصالح الهيه و دين اقتضا مى كند؛ خودكشى به حساب نمى آيد. كسى كه به جهاد فى سبيل الله مى رود، اگر صد در صد بداند كه كشته مى شود، آيا اين خود كشى است؟ و القاء نفس در تهلكه و در نابودى است؟ خير بلكه چون در راه خدا است و مصلحت دين است نهايت رضايت خدا در آن است.

عمروبن جموح مى دانست كه در جنگ احد شهيد مى شود و شركت كرد و رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ از او جلوگيرى نكرد؛ بلكه به كسانى كه مانع او بودند (چون پايش لنگ بود و چهار پسر از او چون شيرى شجاع در جنگ بودند) پيامبر فرمود: كارش نداشته باشيد او آرزوى شهادت دارد؛(۳۳۲) . عمار ياسر مى دانست در جنگ صفين شهيد مى شود؛ چون پيغمبر به او خبر داده بود؛ ولى او شركت كرد؛(۳۳۳) و چه جملات تكان دهنده اى گفته است همچنين شهدايى كه در جنگ تحميلى عراق عليه ايران اسلامى، شرك كردند؛ خيلى از آنها با علم به شهادت دست به اقداماتى زدند؛ روى مين رفتند شهيد حسين فهميده با علم به شهادت، نارنجك به كمر خود بست و زير تانك دشمن خوابيد و آن را منهدم نموده و خود را شهيد كرد، ولى كسى نگفت خودكشى كرده، بلكه همه تحسين كردند و برايمان و عزم او آفرين ها گفته و مى گويند. مرحوم امام قدس سره كمال تحليل را از او نمود كه فرمود: رهبر ما آن طفل سيزده ساله اى است كه نارنجك به كمر مى بندد و به زيرتانك مى رود (۳۳۴ )

پس اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى داند چه وقت شهيد مى شود، و در كجا، و قاتلش كيست اما براى مصالح عاليه اسلام و الهى اقدام مى كند و زير بار قضا و قدر مى رود، و قصاص قبل از جنايت هم از ابن ملجم شقى نمى كند تا عدل و احكام قرآن پابرجا بماند از طرفى اگر امام از شهادت خود جلوگيرى كند، بايد براى هميشه و الى الابد زنده بماند، زيرا او مى داند چه غذايى براى او ضرر دارد و نمى خورد، چه هوايى، چه كارى، چگونگى برخورد انواع مرضى ها، و امثال اينها براى او ضرر دارد و موجب مرگ او خواهد شد و از آنها هم بايد خوددارى كند كه خودكشى و القاى نفس در تهلكه نشود، و تا ابد در جهان زنده بماند.

و شايد رمز طول عمر امام زمان - ارواحنا فداه - همين باشد؛ چون در بين مردم ظاهر نيست كه او را شهيد كنند و اگر بود، تا حالا هزار مرتبه شهيدش كرده بودند. در حديث وارد شده كه بعد از ظهور، او را نيز شهيد مى كنند. آن حضرت از هر غذا و كارى كه برايش ضرر دارد، اجتناب مى كند؛ از اين رو به قدرت خدا هميشه جوان و زنده است.

لازم است ذكر كنيم كه هيچ يك از ائمه و چهارده معصومعليهم‌السلام به مرگ طبيعى از دنيا نرفته اند، حتى در حديث دارد كه پيغمبر را هم مسموم كرده اند و در روايت وارد شده ما منا الامسموم او مقتول هيچ كدام از ما نيست جز آنكه يا مسموم شده و يا كشته شده است.

در صلواتى كه در هر روز ماه مبارك رمضان وارد شده است بعد از درود و صلوات برهر يك از ائمهعليهم‌السلام مى خوانيم:،و وال من والاه و عاد من عاداه و ضاعف العذاب على من شرك فى دمه (۳۳۵) خدايا! دوست بدار دوست او را و دشمن بدار دشمن او را و عذاب كسى را كه شريك در خونش بوده چند برابر كن.

بله نسبت به بعضى از آنها به جاى جمله من شرك فى دمه در نسخه بدل دارد: من ظلمه يعنى كسى كه بر او ظلم نموده است.


ائمه از زمان شهادت خود خبر دارند

 درباره خبر داشتن ائمهعليهم‌السلام از شهادت خودشان، در بين علماى شيعه دو نظر است:

بعضى عقيده دارند كه امام از شهادت خود، به طور اجمال خبر داشته است تا آن حد كه فقط مى داند سرانجام شهيد مى شود. اما از زمان شهادت و مكان و قاتل و غيره خبر ندارند.

بعضى بر اين باورند كه از تمام خصوصيات خبردار بوده است ؛ ولى براى مصالح الهيه تن به قضا و قدر داده و اقدام فرموده است كه شايد اين دومى مشهورتر باشد همان گونه كه عرض كردم به نظر اين ناچيز از روايات بيشتر اين معنا استفاده مى شود و من فقط يك روايت از اصول كافى از باب نمونه عرض مى كنم.

الحسن بن الجهم قال قلت للرضا عليه‌السلام ان اميرالمؤمنين عليه‌السلام قد عرف قاتله و الليلة التى يقتل فيها و الموضع الذى يقتل فيه و قوله لما سمع صياح الاوز فى الدار صوائج تتبعها نوائج و قول ام اكثلوم لو صليت الليلة داخل الدار و امرت غيرك يصلى بالناس فابى عليها و كثر دخوله و خروجه تلك الليلة بلا سلاح و قد عرف عليه‌السلام ان ابن ملجم لعنه الله قاتله بالسيف كان هذا مما لم يجز تعرضه فقال ذلك كان و لكنه خير فى تلك الليلة لتمضى مقادير الله عزوجل (۳۳۶) ؛

حسن بن جهم مى گويد: خدمت امام رضاعليه‌السلام عرض كردم: راستى اميرالمؤمنينعليه‌السلام قاتل خود را مى شناخت و مى دانست چه شبى كشته مى شود و در كجا كشته مى شود و وقتى كه مرغابى ها در خانه سر و صدا كردند فرمودند: صداهايى است كه نوحه ها و عزادارى دنبال دارد، و وقتى ام كلثوم گفت: بهتر است امشب به مسجد نرويد و در خانه نماز بخوانيد و ديگرى را براى نماز بفرستيد، حضرت از او نپذيرفت و اين كه در آن شب زياد بيرون مى رفت و برميگشت، بدون اسلحه در حالى كه او مى دانست ابن ملجم با شمشير، قاتل او خواهد بود، جا داشت اين امور صورت نمى گرفت (يعنى يابن رسول الله چه طور مى شود اين مطالب را باور كرد)

حضرت فرمود: همه اين ها كه گفتى، درست بود؛ ولى اميرالمؤمنينعليه‌السلام خود آن شب را اختيار كرد (و تن به شهادت داد) تا تقديرات الهى صورت پذيرد.

مرحوم مجلسى بعد از نقل اين روايت مى فرمايد: خير يعنى مخير بود بين ماندن و به لقاى پروردگار رفتن و حضرت لقا را اختيار نمود.

در بعضى از نسخ مثل كتاب كافى، با ح است ؛ يعنى متحير شد و فراموش نمود وقت را به نظر بنده، اين احتمال با جمله كان ذلكم سازش ندارد؛ يعنى امام رضاعليه‌السلام گفتار حسن بن جهنم را پذيرفت كه همه اينهايى كه گفتى اتفاق افتاده است و اميرالمؤمنين اين كلمات را فرموده و اين رفتار را داشته است پس ديگر چطور به فرمايد حير بنابراين اين احتمال خلاف ظاهر حديث است دقت كنيد، مرحوم مجلسى در بحارالانوار، پس از بيان اخبار شهادت اميرالمؤ مينعليه‌السلام و وصاياى آن حضرت به عنوان تذنيب، مطلبى از شيخ مفيد نقل مى كند(۳۳۷) كه بنده ترجمه آن را مى آورم.

در مسائل عبكريه(اسم جايى است) از شيخ مفيد سوال شد كه ما شيعه ها اجماع داريم كه امام همه چيز را مى داند؛ پس اميرالمؤمنينعليه‌السلام به مسجد رفت در حالى كه مى دانست كشته مى شود، و قاتل خود را نيز مى شناخت و از زمان و مكان قتل خبر داشت؟! و چرا امام حسينعليه‌السلام به كوفه سفر كرد، در حالى كه مى دانست او را رها مى كنند و يارى اش نمى كنند و در آن سفر كشته مى شود؟ و همچنين، هنگامى كه آن حضرت محاصره شده بود واز آب جلوگيرى كردند او مى دانست اگر چند ذرع زمين را گود كند به آب ميرسد، ولى با جان خود بازى كرد و لب تشنه شهيد شد؟ و همچنين امام حسينعليه‌السلام با معاويه كنار آمد و آتش بس را پذيرفت، در حالى كه مى دانست او پيمان مى شكند و به شرايطش عمل نمى كند و شيعيان پدرش را مى كشند؟

شيخ مفيد، پاسخ مى دهد: اما اين كه گفتى، شيعه اجماع دارد كه امام همه چيز را مى داند؛ نه چنين اجماعى به اين وسعت نداريم، بله اجماع شيعه ثابت است كه امام همه چيز را مى داند، ولى اجمالا نه به طور مفصل و با تمام خصوصيات و اثبات اين موضوع تمام آن پرسشها را پاسخ مى دهد ولى ناگفته نماند كه در عين حال، ما اين موضوع كه امام تمام آن چه اتفاق مى افتد را مى داند و از خصوصيات آن خبر دارد را رد نمى كنيم.

و اما اين كه اميرالمؤمنين قاتل خود را مى شناخت و زمانى را كه كشته مى شد مى دانست، بله در اين مورد خبر و روايت داريم كه حضرت مى دانست اجمالا شهيد مى شود و روايت داريم كه تفصيلا قاتل خود را مى شناخت اما اين كه حضرت علم به زمان قتل داشته باشد؛ خبر صددرصد نداريم، و اگر چنين خبر و روايتى داشته باشيم و امام از تمام خصوصيات شهادت خود با خبر باشد، آن اشكالى كه گفته شد پيش نمى آيد؛ زيرا ممكن است از طرف خدا ماءمور باشد كه اين شهادت را بپذيرد و تسليم خواست خدا باشد و صبر كند تا بدين وسيله، به درجات عاليه برسد كه به جز از طريق شهادت به آن نمى رسد؛ چون خدا مى داند كه حضرت آنچنان مطيع محض در برابر اوامر او است كه هر امرى اتفاق بيفتد اطاعت مى كند (گرچه ديگران نفس در تهلكه نفرموده و با جان خود بازى ننموده ؛ به طورى كه عقل آن را نپذيرد (بلكه كار حضرت عقل پسند و مورد كمال تحسين است)

و اما اين كه امام حسينعليه‌السلام مى دانست كه اهل كوفه او را يارى نخواهند كرد، ما اطمينان به اين معنا نداريم ؛ زيرا دليل قطعى عقلى و نقلى بر آن نداريم، و اگر حضرت عالم به آن جهت بوده است، باز پاسخ، همان پاسخى است كه اميرالمؤمنينعليه‌السلام عالم به وقت شهادت و شناخت قاتل خود بوده است (يعنى براى رسيدن به درجات عالذيه، با علم به شهادت اقدام كرده است...)

و درباره اين كه امام حسين چرا براى آب گودال نكند؟ اگر ثابت باشد، باز چه بسا حضرت متعبد بود كه اين كار را انجام ندهد، چون ممنوع از خوردن آب و ماءمور به تحمل تشنگى بوده، همانگونه كه درباره اميرالمؤمنينعليه‌السلام گفتيم.

و اما درباره امام حسنعليه‌السلام و علم آن حضرت بر اين كه معاويه به شرايط صلح عمل نمى كند؛ پس اين معنا، ثابت است و در خبر آمده است و ظواهر امر همين را نشان مى داد؛ ولى حضرت با همين صلح، از شهادت زود رس خود جلوگيرى نمود و همچنين از اين كه اصحاب، بى وفايش او را تسليم به معاويه نكنند و همين كنار آمدن او با معاويه، لطفى بود كه حضرت، چند سالى زنده بماند، و بسيارى از شيعيان واقعى و بستگان و فرزندان او شهيد نشوند و جلوگيرى از جنگ و فساد و خون ريزى، بهترين نتيجه اى كه از صلح حضرت حاصل شد و حتما امامعليه‌السلام خود بهتر مى داند كه چه بايد انجام بدهد، به سبب آن چه گفتيم، و بيان نموديم.

بعد مرحوم مجلسى مى فرمايد:(۳۳۸)

همچنين سيد مهنا، از علامه حلى رحمة الله نظير همين سوال را درباره علم اميرالمؤمنين به شهادت خود پرسيده است و علامه اين چنين پاسخ داده است:

اول آن كه ممكن است اميرالمؤمنين، شب شهادت را مى دانسته ولى ساعت شهادت و مكان دقيق آن را نمى دانسته است. دوم آنكه وظيفه و تكليف آن حضرت، غير از تكلف ما است، بنابراين، ممكن است حضرت جان شريف خود را در راه رضاى خدا بذل كند (با علم به زمان و مكان قتل و شخص قاتل) همانگونه كه مجاهد فى سبيل الله در ميدان نبرد ثابت قدم مى ماند تا كشته شود و اين معنا بر او واجب است. خلاصه كلام، بحث درباره علم امام خيلى مفصل است و مرحوم علامه امينى رحمة الله حق سخن را در اين موضوع ادا نموده و به استناد به آيات و روايات و كتابهاى علماى عامه نيز (در پاسخ قصيمى) آن را اثبات نموده است(۳۳۹) .


علم ائمهعليه‌السلام
علم حضورى است (اگر بخواهند مى دانند)

 نكته ديگر آن كه امامعليه‌السلام اگر چيزى را بخواهد بداند، مى داند ان شاؤ وا علموا.

و اگر نخواهد نمى داند، بنابراين گاهى، مصلحت و فضيلت در ندانستن است نه در دانستن، مثلا اميرالمؤمنينعليه‌السلام كه در ليلة المبيت در رختخواب پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ خوابيد و جان شريف خود را از فداى پيامبر نمود، علم به سالم ماندن خود نداشت، و هنوز امام نبود، و اگر حضرت مى دانست كه آن شب كشته نمى شود خوابيدنش فضيلت براى او ثبات نمى كرد كه در شاءنش آيه نازل بشود (و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات الله)(۳۴۰) و خداوند به وجود او بر جبرئيل و ميكائيل مباهات كند(۳۴۱) همچنين حضرتش كه در غزوات و جنگها، مثل رو به رو شدن با عمروبن عبدود، خبر نداشت، كه سالم مى ماند، و شهيد، نمى شود، و اگر خبر داشت لافتى الاعلى لاسيف الاذوالفقار در شاءنش وارد نمى شود.


آيا دينم سالم است؟

 موضوع دوم كه قابل ذكر است، اين سوال مولا است كه از پيامبر پرسيد: افى سلامة من دينى؟ آيا بعد از شهادتم دينم سالم مى ماند؟ راستى برادران اگر مخبر صادقى مثل امام زمانعليه‌السلام خبر از نزديك شدن مرگ ما بدهد ما چه سوالى از او مى كنيم تند مى گوييم راستى كى، چطور در كجا و امثال اين پرسشهايى ولى مردان خدا فقط در فكر يك امرند و آن سلامت دين است. براى اميرالمؤمنينعليه‌السلام مطرح نيست در چه سالى شهيد مى شود و در كجا و در چه حالى. براى او فقط سلامت دينش مهم است. البته او خود، مى داند كه با سلامت در دين شهيد مى شود و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ هم جوابش را داد: بله فى سلامة من دينك ولى مى خواهد به من و شما ياد بدهد كه فقط بايد در اين فكر باشيد و بس.

رشيد هجرى از خواص اميرالمومنينعليه‌السلام بود و حضرت علم بلايا و منايا(سرنوشت ها و مردنها) را به او ياد داده بود گاهى او كسى را مى ديد و به او مى گفت: فلانى! تو اين جورى مى ميرى و يا مى گفت: فلان كس كشته مى شود و همان مى شد كه او گفته بود خودش مى گويد: اميرالمومنين به من فرمود: رشيد! چه صبرى دارى آن هنگام كه زنازاده بنى اميه - عبيدالله بن زياد - دست و پا و زبان تو را قطع كند؟! پرسيدم: يا اميرالمومنين! آيا خبر اين كارها بهشت است؟ فرمود: آرى، تو در دنيا و آخرت با من هستى.

هنگامى كه ابن زياد او را طلبيد، به او گفت: بايد از على تبرى بجويى گفت: هرگز گفت: مولايت خبر داده است چطور كشته مى شوى؟ گفت: آرى، خليلم كه درود خدا بر او باد، به من خبر داد كه تو مرا دعوت به تبرى از او مى كنى و من نمى پذيرم، پس تو دست و پا و زبان مرا قطع مى كنى.

ابن زياد گفت: به خدا قسم، مولايت را دروغگو مى كنم. بياييد دست و پايش را قطع كنيد ولى زبانش را بگذاريد. همين كار را كردند و او را به خانه اش فرستادند. دخترش پرسيد: بابا! قربانت گردم چه حال دارى؟ گفت: دختر! به خدا سوگند! فقط مثل كسى هستم كه در بين فشار جمعيت قرار گرفته باشد دوستان و همسايگان هنگامى كه به ديدن رشيد مى آمدند، اظهار ناراحتى مى كردند ولى رشيد گفت: قلم و كاغذ بياوريد و هرچه مى گويم بنويسيد، بياييد! تا آن چه مولايم اميرالمؤمنين به من ياد داده است به شما خبر دهم او مى گفت و آنان مى نوشتند، اخبار آينده كوفه، سرنگونى يزيد و كشته شدن ابن زياد و... در اين هنگام به ابن زياد خبر رسيد كه رشيد آبروى تو را برد گفت: مولايش دروغ نگفته، جلاد برود زبانش را قطع كند و در همان شب او شهيد شد(۳۴۲) .

همچنين است ميثم تمار - كه غلام زنى از طايفه بنى اسد بود - و اميرالمؤمنينعليه‌السلام او را خريد و آزاد كرد در روايت است كه حضرت به او فرمود: اسمت چيست؟ گفت: سالم حضرت فرمود: آن اسمى كه پدرت بر تو نهاد، ميثم بود. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ به من خبر داده است ميثم گفت: خدا و پيغمبر و اميرالمؤمنين راست گفته اند. به خدا قسم! اسم من در عجمى ميثم بوده است حضرت فرمود: برگرد به همان اسم(۳۴۳) .

يك روز اميرالمؤمنينعليه‌السلام به او فرمود: بعد از من، تو را مى گيرند و دار مى زنند و با آلت حرب تو را كتك مى زنند. روز سوم از دهان و بينى تو، خون جارى مى شود و ريشت رنگين مى شود تو را در كنار خانه عمروبن حريث، با ده نفر ديگر به دار مى زنند. چوب دار تو از همه كوتاه تر است حضرت به او مى فرمايد: ميثم! برويم تا آن درخت نخلى را كه روى آن تو را دار مى زنند به تو نشان دهم. بعد حضرت آن درخت را به او نشاند داد. ميثم هميشه مى آمد و كنار آن نماز، مى خواند، و مى گفت: تو براى من و من براى تو خلق شده ايم. به عمروبن حريث مى گفت هروقت همسايه تو شدم، با من خوشرفتارى كن عمرو پاسخ مى داد: خانه چه كسى را مى خواهى بخرى؟ نكند خانه ابن مسعود را زير سردارى، يا خانه ابن حكيم را؟ بيچاره نمى دانست منظور ميثم چيست... و داستهانهاى ديگرى بحار مربوط به او نقل فرموده است.

درباره قنبر - غلام اميرالمومنين - نيز چنين داستانهايى نقل كرده اند(۳۴۴) آرى اصحاب خاص نيز از خصوصيات شهادت خود خبر داشته اند و فقط مى پرسيدند: افى سلامة من دينى؟ يا آن كه آخرش بهشت است.


ذكر توسل

 السلام عليك يا اباعبدالله و على الارواح التى حلت بفنائك منى سلام الله ابدا مابقيت و بقى الليل و النهار و جعله الله آخر العهد منى لزيارتكم السلام على الحسين و على على بن الحسين و على اولاد الحسن و على اصحاب الحسين

بنابر آنچه گفته شد، امام حسينعليه‌السلام از تمام خصوصيات شهادتش خبر داشته است. و مى دانست در سرزمين كربلا در همين سفر شهيد مى شود و با علم به همه اينها، حركت مى كند و قاتلش را مى شناسد، و زمان شهادت را مى داند.

و از همان مكه در وقت حركت خطبه مى خواند و چنين مى گويد:

خط الموت على ولد آدم مخط القلادة على جيد الفتاة و ما اولهنى الى اسلافى اشتياق يعقوب الى يوسف و خيرلى مصرع انا لاقيه و كانى باوصالى يتقطعها عسلان الفلوات بين النواويس و كربلاء فيملان منى اكراشا جوفا و اجربة سغبا لامحيص عن يوم خط بالقلم رضى الله رضانا اهل البيت نصبر على بلائه و يوفينا اجور الصابرين لن تشذ عن رسول الله لحمته و هى مجموعة لى فى حظيرة القدس تقربهم عينه و تنجزلهم و عده من كان فينا باذلا مهجتة (۳۴۵) موطنا على لقاء الله نفسه فليرحل معنا فانى راحل مصبحا ان شاء الله (۳۴۶)

مرگ همانند گردنبندى اطراف گردن بنى آدم را گرفته است. فرار از آن، ممكن نيست، چه قدر آرزوى ديدار گذشتگانم را دارم! (دلم هوس جدم، پدرم مادرم، برادرم، را نموده است) همانگونه كه يعقوب مشتاق ديدار يوسف اش بود من مى دانم قتلگاهى براى من اختيار شده، آن را خواهم ديد. گويا مى بينم در سرزمينى به نام كربلا، گرگ صفتانى دور بدنم را گرفته اند و رگهاى مرا پاره پاره مى كنند و شكم خود را سير مى كنند. چاره اى

از قلم قضا و قدر نيست. ما اهل بيت به آن چه خدا براى ما خواسته است، كمال رضايت را داريم. بر بلاهاى الهى صبر مى كنيم و خداوند پاداش صابران را به ما خواهد داد هر كس كه جان شيرينش را نثار مى كند، و اطمينان به ملاقات پروردگار دارد، با ما هم سفر شود، من به خواست خدا، فردا صبح از مكه (به مقصد كربلا) حركت مى كنم.

و تا ابدالدهر مى گويم:

هر كه دارد هوس كرببلا بسم الله

هر كه دارد سر جانبازى ما بسم الله(۳۴۷)

لاحول ولاقوة الا بالله العلى العظيم.


جلسه بيست و يكم

 بسم الله الرحمن الرحيم


دورى از گناهان، بهترين اعمال

 قال اميرالمؤمنينعليه‌السلام فقمت يا رسول الله ما افضل الاعمال فى هذالشهر فقال يا اباالحسن افضل الاعمال فى هذالشهر الورع عن محارم الله

صم بكى فقلت يا رسول الله! ما يبكيك؟ فقال: يا على! ابكى لما يستحل منك فى هذا الشهر كانى بك و انت تصلى لربك و قد انبعث اشقى الاولين و الاخرين شقيق عاقر ناقة ثمود فضربك ضربة على قرنك تخضب منها لحيتك ؛

اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايد: من از جا بلند شدم و گفتم: يا رسول الله! در ماه رمضان، چه عملى فضيلت و ثوابش بيشتر است؟ فرمود: يا اباالحسن! بهترين اعمال در اين ماه، همانا دورى جستن از محرمات الهى است. آنگاه حضرت گريه كرد. گفتم: يا رسول الله! چه امرى سبب گريه شما شد؟ فرمود: يا على! گريه ام براى آن است كه در اين ماه، پيش آمد ناگوارى بر تو وارد مى شود. گويا مى بينم كه تو مشغول به نمازى و شقى ترين فرد از اولين و آخرين برادر و هم رديف پى كننده ناقه ثمود(صالح) ضربتى بر جلوى سرت مى زند كه محاسن تو را به خون سرت رنگين مى نمايد. برادران خوب توجه كنيد.

رسول گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ در پاسخ به سوال اميرالمؤمنينعليه‌السلام كه چه عملى افضل است در ماه مبارك، رمضان، نفرمود نماز است كه عمود دين است كه در جلسه هفدهم راجع به آن عرايضى تقديم نمودم و يا روزه است كه حكم سختى است. به خصوص در تابستان با گرما و روزهاى شانزده ساعتى آن و در جلسه سوم و چهارم در اين خصوص صحبت كردم و نفرمود: بهترين اعمال حج است كه همه عبادتها را در بردارد و در جلسه دوم راجع به آن اشاراتى داشتم كه جامع تمام عبادات است مالى، بدنى، روحى، و دورى از وطن و خانواده كه خداوند نصيب همه شما بفرمايد و در احاديث زياد بيشتر ثواب ها براى عبادات مقايسه به حج مى شود. و نيز نفرمود: بهترين اعمال جهاد است كه انسان بايد از جان بگذرد و ثواب بسيار زيادى دارد. كه روايات و آيات در بيان ثواب آن معركه كرده است. و نفرموده بهترين اعمال قرائت قرآن است - كه ثواب آن در روزهاى گذشته بيان گرديد - و نيز نفرمود افضل اعمال، صدقه دادن و اطعام و افطارى و يا دادن خمس و زكات است - كه در نزد بعضى از جان دادن سختتر است.

خير، رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ به هيچ يك از اين عبادات اشاره نكرد و شايد اگر اين سوال از ما مى شد، اين پاسخ ‌ها را مى داديم، و همه ماها بهترين اعمال را در امور مثبته و انجام دادنى جستجو مى كنيم. در حالى كه رسول خدا فرمود: الورع عن محارم الله ؛ اجتناب و پرهيز از محرمات الهى.

در بحارالانوار از امالى صدوق به سندى از سكونى از امام صادقعليه‌السلام از پدرانشعليهم‌السلام چنين نقل مى كند:

قال قال رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ اعمل بفرائض الله تكن اتقى الناس و ارض بقسم الله تكن اغنى الناس و كف عن محارم تكن اورع الناس و احسن مجاورة من جاورك تكن مؤمنا و احسن مصاحبة من صاحبك تكن مسلما (۳۱۶)

سكونى از علماى عامة است و ثقة است و از امام صادقعليه‌السلام روايات زيادى نقل كرده است و چون حضرت به امامت قبول ندارد، تا يادم مى آيد هر جا روايت نقل كرده، مى گويد، كه حضرت روايت را از پدرانش نقل فرموده از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ در اين روايت هم نقل مى كند:

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ فرمود: به واجبات الهى عمل كن تا از پرهيزكارترين مردم شوى و به رزق و روزى خدا راضى باش تا بى نيازترين مردم شوى و خود را از محارم الهى باز دارد تا خدا ترس ترين مردم باشى. و با هر كس كه با تو سر و كار دارد خوبى كن مؤمن خواهى بود و با هر كس با تو مصاحبت دارد، احسان كن تا مسلمان باشى.

نكته: در اين حديث، اورع الناس يعنى خداترس ترين فرد را كسى معرفى فرموده كه محرمات الهى را ترك كند و به گرد معصيت نگردد.

در معالجه بسيارى از مرض ها، بيش از هر چيز؛ پرهيز و اجتناب از خيلى از غذاها لازم است تا آنجا كه بسيارى از امراض با پرهيز معالجه مى شود؛ بدون نياز به هيچ دوا و دارو، مسلما دارو وقتى مؤ ثر است كه با پرهيز باشد و چه بسا پرهيز نكردن در يك مورد و يا يك غذا، مثل ترشى، خوردن در هنگام زكام و سرماخوردگى، اثرات چند روزه دوا خوردن را از بين ببرد.

اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايد: كم من اكلة منعت اكلات ؛ چه بسيار مى شود كه خوردن يك لقمه، جلوى خوردنها را بگيرد(۳۱۷) . خدا رحمت كند يكى از سادات فاميل را فرمود هر وقت زكام مى شود فقط ۲۴ ساعت هيچ غذايى نمى خورم خوب مى شوم. بدون هيچ دوا و درمانى و نظير.

همين دستور پزشكى، درباره عبادات نيز كاربرد دارد. چه بسا بعضى از عبادات در اثر معصيت و گناه از نامه عمل انسان پاك و محو شود. و ثواب داده نشود! در صفحات قبل گذشت كه گفتن هر يك از تسبيحات اربعه، سبب سبز شدن درختى براى گوينده در بهشت مى شود ولى فرمود: اياك و ان ترسله نارا فتحرقه ؛ مواظب باش آتشى نفرستى كه آن درخت را بسوزاند. البته اين معنا را عرض كنم كه عكس اين جريان نيز ممكن است ؛ يعنى چه بسا كار خير و عبادت موجب شود كه كيفر و عذاب گناه و معصيت برداشته شود (ان الحسنات يذهبن السيئات)(۳۱۸) .

و به همين جهت كه بيان شد كه: اجتناب از گناه و نافرمانى خدا، افضل اعمال در ماه رمضان است در روايات آمده است كه ثواب و پاداش ترك معصيت، بيشتر است از انجام دادن عبادت.

در بحارالانوار از كافى به سندى از امام باقرعليه‌السلام چنين نقل مى كند كه:

الصبر صبران: صبر على البلاء حسن جميل و افضل الصبرين الورع عن محارم الله (۳۱۹) .

امام باقرعليه‌السلام فرمود: صبر بر دو قسم است: يكى صبر و بر بلا و مصيبت كه خيلى خوب و نيكو است و ديگرى، صبر بر محارم خداوند است. افضل تر از هر دو صبر، همين اجتناب از محرمات الهى است در روايت ديگر، اين موضوع را واضح تر بيان مى كند؛ در بحارالانوار از كافى به سندى از اميرالمؤمنينعليه‌السلام آمده است كه:

على عليه‌السلام قال قال رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ الصبر ثلاثة المصيبة و صبر على الطاعة و صبر عن المعصية فمن صبر على المصيبة حيت يردها بحسن عزائها كتب الله له ثلاثمائة درجة ما بين الدرجة الى الدرجة كما بين السماء الى الارض و من صبر على الطاعة كتب الله له ستمائة درجة ما بين الدرجة الى الدرجة كما بين تخوم الارض الى العرش و من صبر عن المعصية كتب الله له تسعمائة درجة ما بين الدرجة الى الدرجة كما بين تخوم الارض الى منتهى العرش (۳۲۰) .

اميرالمؤمنينعليه‌السلام فرمود كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ فرمودند: صبر بر سه قسم است ۱ - صبر بر مصيبت ؛ ۲ - صبر بر ترك معصيت پس هر كس در مصيبت صبر كند و خويشتندارى نمايد و حرفى و كارى بر خلاف رضاى خدا نكند، خداوند سيصد درجه مقام او را بالا خواهد برد، كه مابين هر درجه تا درجه ديگر همانند فاصله آسمان به زمين است و هر كس بر انجام طاعت و عبادت صبر كند(نماز بخواند، روزه بگيرد، حج برود) خداوند مقام او را ششصد درجه بالا خواهد برد، كه ما بين هر درجه تا درجه ديگر همانند، فاصله زير زمين تا عرش برين است. و هر كس بر ترك معصيت صبر كند(بتواند حرامى انجام دهد، ولى براى خدا ترك كند) خداوند نهصد درجه مقام او را بالا خواهد برد كه ما بين هر درجه تا درجه، ديگر، همانند زير زمين تا انتهاى عرش است.


اجتناب از گناه در گفتار و رفتار اميرالمؤمنينعليه‌السلام

 باز، روى همان، جهت، كه ورع و دورى از گناه افضل اعمال است، اميرالمؤمنينعليه‌السلام نيز در خطبه ها و نامه ها و كلمات قصار نهج البلاغه، از عبادات خودش كمتر، تذكر و حرفى به ميان آورده است ؛ ولى از ورع و كناره گيرى از محرمات - به خصوص خوردن مال مردم و ظلم و ستم بر آنان - زياد سخن گفته و رفتار و برنامه خودش را بيان فرموده است، كه در جلسه پانزدهم به آن اشاره شد كه مى فرمايد:

به خدا قسم! اگر تمام شب روى خار مغيلان بيتوته كند و با بدن برهنه، روى سنگهاى خارا مرا بكشانند براى من بهتر است تا اين كه روز قيام خدا و پيامبر را ملاقات كنم، در حالى كه كوچكترين ظلمى به كسى نموده باشم.

بعد حضرت، داستان عقيل را بيان مى كند كه اصرار داشت از بيت المال بيش از ديگران به مقدار يك صاع گندم بگيرد حضرت آهنى را داغ نمود و به دستش نزديك كرد كه عذاب آتش جهنم را براى او مجسم كند. همچنين حضرت موضوع رشوه آوردن بشقاب حيوانى توسط اشعث بن قيس را بيان مى كند و در آخر مى فرمايد: به خدا قسم! اگر هفت اقليم عالم وجود را به من على بدهند كه به اندازه گرفتن پوست جوى از دهان مورچه اى معصيت خدا كنم، نمى كنم ؛ ما لعلى و لنعيم يفنى و لذة لاتبقى ؛ على كجا و خوشى هاى فناپذير كجا؟ على كجا و لذات زودگذر دنيا كجا؟!

يكى از اصحاب و خواص اميرالمؤمنينعليه‌السلام ضرار بن ضمرة ضبانى بوده است او بعد از شهادت اميرالمؤمنينعليه‌السلام در شام وارد بر معاويه مى شود و معاويه از او ميخواهد كه اوصاف اميرالمؤمنينعليه‌السلام را برايش بيان كند ابتدا ضرار قبول نمى كند، ولى معاويه اصرار مى كند و مى گويد: حتما بايد بگويى. ضرار پاسخ مى دهد: حالا كه ناچارم، پس معاويه گوش كن تا بگويم! و بعد شروع به گفتن مى كند (بيان جريان را سيد رضى در نهج البلاغه، در كلمات قصار آورده است و در بحارالانوار در سه جا بيان شده كه مفصل تر از همه در جلد ۳۳ صفحه ۲۷۴ از كنزالفوائد كراجكى است كه در آن سلسله سند را نيز نقل فرموده(۳۲۱) آن روايت اين است:

عن ابى صالح ام هانى قال دخل ضرار بن ضمرة الكنانى على معاوية بن ابى سفيان يوما فقال له يا ضرار صف لى عليا فقال او تعفينى من ذلك قال لاعفوك قال اما اذ لابد فانه كان و الله بعيد المدى شديد القوى يقول فصلا و يحكم عدلا يتفجر العلم من جوانبه و تنطق الحكمة على لسانه يستوحش من الدنيا و زهرتها و ياءنس بالليل و ظلمته كان و الله غزير الدمعة طويل الفكرة يقلب كفه و يخاطب نفسه يعجبه من اللباس ما قصر و من الطعام ما جشب كان و الله معنا كاءحدنا يدنينا الذا اءتيناه و يجيبنا اذا ساءلناه و كان مع دنوه لنا و قربه منا نكلمه هيبة له فان تبسم فعن مثل الؤ لؤ النظيم يعظم اهل الدين و يحب المساكين لايطمع القوى فى باطله و لايياس الضعيف عن عدله اشهد بالله لراءيته فى بعض موافقه و قد ارخى الليل سدوله و غارت نجومه مما ثلافى محرابه قابضا على لحيته يتململ تململ السليم و يبكى بكاء الحزين و كانى اسمعه و هو يقول يا دنيا يا دنيا ابى تعرضت ام الى تشوقت هيهات هيهات غرى غيرى لاحان حينك قد ابتك ثلاثا عمرك قصير و خيرك حقير و خطرك غير كبير آه آه من قلة الزاد و بعد السفر و وحشة الطريق... (۳۲۲)

ضرار گفت: براستى اميرالمومنينعليه‌السلام مردى دور انديش، پرقدرت و شجاع بود. گفتارش حق و روشنگر، و حكمش با عدل و داد بود. از هر سو علم و دانشش سرازير، نطقش حكمت آميز، از دنيا و زر و زيورش گريزان و به شب و تاريكى آن انس زياد داشت.

معاويه! به خدا سوگند! اشك آن حضرت هميشه جارى بود (از خوف خدا گريه مى كرد) و فكرى طولانى و زياد داشت. دستها را به هم مى زد و با خود حرف ميزد و از نفس خود مى گفت.

از لباس ساده و كوتاه خوشش مى آمد (در زهرالربيع دارد لباس خشن و درشت) و از غذاى ساده و آرد نيم كوب سبوس نگرفته استفاده مى كرد.

هنگامى كه آن حضرت در بين ما بود. خود را يكى از ما مى دانست و ما هيچ تشريفات و تكلفى نداشتيم و هر سوالى داشتيم، او با روى گشاده پاسخ مى فرمود. ولى با آن همه نزديكى به ما و خودمانى بودنش، از هيبت آن بزرگوار حساب مى برديم و كمتر حرف مى زديم. هنگامى كه تبسم مى كرد، باوقار بود و دندانهاى مباركش مثل مرواريد به بند كشيده پيدا مى شد. اهل دين را بسيار احترام مى كرد و بينوايان را دوست مى داشت هيچ قدرت مندى اميد رسيدن به هدف باطلش را در نزد حضرت نداشت و هيچ بيچاره ماءيوس از عدلش نبود و به حقش مى رسيد.

معاويه! خدا را شاهد مى گيرم، گاهى حضرت را در شب ظلمانى در حالى كه پرده هاى تاريكى همه جا را گرفته بود و ستاره ها نيز بى فروغ بودند، مى ديدم كه در محراب عبادت ايستاده، در حالى كه محاسن خود را به دست گرفته و مثل مار گزيده به خود مى پيچيد مثل مصيبت زده، گريه مى كرد گويا اكنون صداى حضرت را مى شنود كه مى فرمود: اى دنيا! آيا تو مى توانى متعرض على شوى؟ تو مى توانى على را گول بزنى؟ هرگز! هرگز! برو ديگرى را مغرور كن. تو كه ارزش ندارى من تو را سه طلاقه و از خود جدا كردم اى دنيا! عمر تو كوتاه است و خوشى هايت ناچيز و حقير است و مقامت بزرگ نيست. آه و افسوس از كمى توشه آخرت و از دورى اين سفر، و وحشت اين راه.

در آخر حديث دارد معاويه با آن قساوت و دشمنى كه با اميرالمؤمنينعليه‌السلام داشت، نتوانست خوددارى كند و اشكش بر ريش نحسش جارى گرديد كه با آستين، ، پاك كرد. اطرافيانش نيز همه گريه كردند و به ضرار گفت: آرى، والله ابوالحسن اين چنين بود. ولى تو اى ضرار در (شهادت) مفارقت على چه حالى دارى؟ گفت: حال مادرى را دارم كه فرزندش را در بغلش سر بريده اند، و او براى هميشه، اشكش خشك نمى شود و اندوه و غصه آرام نمى گيرد.

سپس معاويه با اشاره به اطرافيانش گفت: ولى اين ها بعد از مرگ من، نه چنين حالى دارند، و نه مرا چنين معرفى خواهند كرد. بعد رو به آنان كرد و گفت: شما را به خدا اگر تمام شما هم آواز شويد آيا مى توانيد اين چنين كه اين مرد يار و مولايش را توصيف كرد، مرا توصيف كنيد؟ گفته مى شود (كه يكى از آنان كه شايد عمرو عاص باشد) گفت: الصحابة على قدر الصاحب ؛ تعريف و تمجيد بايد به اندازه صاحب تعريف باشد.

سعدى گويد:

بد اصل گدا چو خواجه گردد نه نكوست

مغرور شود، نداند از دشمن دوست

گر دايره كوزه ز گوهر سازند

از كوزه برون همان تراود كه در اوست

خلاصه آن همان گونه كه تمام صفات برجسته و محسنة اميرالمؤمنينعليه‌السلام قابل بيان نيست و شمارش نمى گيرد و هيچ همتايى ندارد، ورع و زهد آن حضرت و خدا ترسى و دورى از شبهات آن بزرگوار نيز قابل شمارش و بيان نيست.

مرحوم مجلسى در بحارالانوار بابى باز نموده در زهد و تقوا و ورع آن حضرت(۳۲۳) همچنين مرحوم قاضى نورالله شوشترى در كتاب احقاق الحق بابى در ورع آن بزرگوار منعقد فرموده و رواياتى را كه علما و دانشمندان سنى در اين باب فرموده اند، نقل كرده است(۳۲۴) .


شيعيان واقعى بايد با ورع باشند

 برگردم به اصل سخن پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ كه فرمود: افضل اعمال در ماه رمضان دورى از محرمات الهى است. برادران اگر ادعا داريم شيعه ايم، اگر ادعا داريم جعفرى هستيم، اگر ادعا داريم پيرو اميرالمؤمنينعليه‌السلام هستيم، بايد با ورع باشيم بايد از گناهان دورى كنيم و خدا ترس باشيم بايد عمل ما معرف شيعه بودن ما باشد. از مال حرام، از مال شبهه ناك، از دروغ از غيبت و از تمام گناهان دورى كنيم.

در سفينة البحار از كافى نقل مى كند:

عن ابن ابى يعفور قال قال ابوعبدالله عليه‌السلام كونوا دعاة للناس بغير السنتكم ليروا منكم الورع و الاجتهاد و الصلاة و الخير فان ذلك داعية (۳۲۵) .

امام صادقعليه‌السلام فرمود: شما با وسيله اى غير از زبان و گفتار، مردم را به سوى ما دعوت كنيد (يعنى با اعمالتان) تا آن كه مردم، از نزديك تقوا و پرهيزگارى و جهاد و نماز و اعمال خير شما را ببينند (و از شما عبرت گيرند) به درستى كه اين اعمال است كه باعث تشويق مردم به مذهب مى شود.

همچنين در بحارالانوار از كافى چنين نقل مى كند:

قال ابوالصباح الكنانى لابى عبدالله عليه‌السلام ما نلقى من الناس فيك فقال ابوعبدالله و ما الذى تلقى من الناس فى فقال لايزال يكون بيننا و بين الرجل الكلام فيقول جعفرى خبيث فقال يعيركم الناس بى فقال له ابوالصبابح نعم قال فقال ما اقل و الله من يتبع جعفرا منكم انما اصحابى من اشتد ورعه و عمل لخالقه و رجا ثوابه فهولاء اصحابى (۳۲۶) .

ابوالصباح كنانى - كه يكى از ياران امام صادقعليه‌السلام است - خدمت حضرت عرض كرد كه ما درباره شيعه بودن و منسوب به شما بودن، مشكلاتى داريم. فرمود: چه داريد در جعفرى بودنتان؟ ابوالصباح گفت: گاهى به مخالفين، بحث و گفتگو مى كنيم. بعد به ما مى گويند شما جعفرى و شيعه خبيث هستيد. حضرت فرمود: مردم شما را سرزنش مى كنند كه به من (جعفر بن محمد) منسوبيد؟ ابوالصباح پاسخ داد: آرى فرمود: راستى كه پيروان جعفر خيلى كم هستند (آنان كه شيعه به تمام معنا باشند، انگشت شمارند،) اصحاب من، فقط كسانى هستند كه بسيار پرهيزكارند و از هر چيز حرام و شبهه ناك اجتناب مى ورزند و فقط براى خدا كار مى كنند و بس، و فقط از خداوند اميد پاداش دارند نه خلق او آرى اينان اصحاب و ياران من هستند.


نمونه ورع

 سفينة البحار، در حالات صفوان بن يحيى - كه از اصحاب موسى بن جعفرعليه‌السلام و امام رضا و امام جوادعليهم‌السلام بوده و وكيل امام رضا و امام جوادعليهما‌السلام نيز بوده - مى نويسند:(۳۲۷) وقتى او، در مكه بود، يكى از همسايه هاى كوفه اش دو دينار به او داد تا به كوفه ببرد صفوان گفت: شترم كرايه است، صبر كن از شتربانم اجازه بگيرم. او تا اين اندازه مواظب بود، كه مال شبه ناك در اموالش نباشد. آرى همين، صفوان شبانه روزى يكصد و پنجاه ركعت نماز مى خوانده ؛ چون با عبدالله بن جندب و على بن نعمان در مسجدالحرام پيمان بسته بودند كه هر كس از اين سه نفر بميرد، هر كدام كه زنده ماند، هر كار خيرى از نماز و روزه و زكات كه براى خودش انجام مى دهد، براى آن رفيقى كه مرده است نيز انجام دهد. اتفاقا آن دو نفر فوت شدند و صفوان ماند بنابراين شبانه روز، پنجاه ركعت نماز واجب و نافله براى خودش مى خواند و پنجاه ركعت براى عبدالله بن جندب و پنجاه ركعت براى على بن نعمان و هر سال سه ماه روزه مى گرفت و زكات مالش را سه مرتبه مى پرداخت و همچنين هر كار خيرى كه انجام مى داد به نيت آن دو نفر نيز انجام مى داد.

همچنين در حالات مرحوم مقدس اردبيلى مى نويسد:

وقتى در بغداد كسى نامه اى به او داد كه به نجف اشرف ببرد، چون مال سوارى اش كرايه بود و صاحب آن، همراهش نبود كه از او اجازه بگيرد، بنابراين نامه را گرفت و در جيب گذاشت و تا نجف دنبال حيوان پياده رفت و گفت: من از مكارى اجازه نگرفته ام.


ذكر توسل ؛ خبر شهادت اميرمؤمنانعليه‌السلام
توسط پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌

 و اما گريه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ و خبردادن از شهادت اميرالمؤمنينعليه‌السلام در اين ماه، برادران، روز بيست و يكم (جلسه هيجدهم) حديثى از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ نقل كردم كه حضرت فضايل و مناقب اميرمؤمنانعليه‌السلام را از نسب و حسب يك يك تذكر داد و فرمود شما در تمام صفات سر آمد همه مردمى، و در آخر حديث فرمود: يا على بعد از من سى سال زندگى مى كنى و بر ظلم و ستم كه به تو مى شود صبر مى كنى همان گونه كه همراه من در نزول قرآن جنگ با كفار نمودى و آخر الامر شهيد مى شوى و محاسن شريفت از خون سرت رنگين مى شود و قاتل تو هم رديف پى كننده ناقل صالح است در دشمنى با خدا.

السلام عليك يا اميرالمؤمنين! يا اباالحسن! يااخاالرسول يا زوج البتول! انا توجهنا و استشفعنا توسلنا بك الى الله و قدمناك بين يدى حاجاتنا يا وجيها عندالله اشفع لنا عندالله .

در جلسه هيجدهم عرض كردم كه من از مرحوم علامه امينى قدس سره شنيدم كه مى فرمود:(۳۲۸) به خدا قسم! از اول عالم، تا آخر عالم، مظلومى مثل اميرالمؤمنين هرگز پيدا نمى شود بى خود نيست وقتى اشقى الاولين و الاخرين، شمشير بر فرق مباركش زد، فرمود، فزت و رب الكعبة ؛ به پروردگار كعبه! قسم رستگار شدم. سالها منتظر امروز بودم حسين عزيزش هم در كربلا در گودال قتلگاه فرمود:

الهى رضا بقضائك و تسليما لامرك لامعبود سواك يا غياث المستغيثين

الا لعنة الله على الظالمين.

لاحول لاقوة الابالله العلى العظيم.


22

23

24

25

26

27

28