اوصاف روزه داران

اوصاف روزه داران7%

اوصاف روزه داران نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: ادعیه و زیارات

اوصاف روزه داران
  • شروع
  • قبلی
  • 30 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 29483 / دانلود: 13704
اندازه اندازه اندازه
اوصاف روزه داران

اوصاف روزه داران

نویسنده:
فارسی

1

2

3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24


پی نوشت ها :

۱- وسائل الشيعه، ج ۱۸، ص ۶۷

۲- سند حديث: شيخ صدوق قدس سره الشريف روايت كرده است: حدثنا محمدبن بكران النقاش عن احمد بن الحسن القطان و محمد بن احمد بن ابراهيم المعاذى و محمدبن ابراهيم بن اسحاق المكتب كلهم عن احمد بن محمد بن سعيد عن على بن الحسن بن فضال عن ابيه عن الرضا عن آبائه عن اميرالمؤمنينعليه‌السلام

۳- شيخ صدوق عيون اخبار الرضاعليه‌السلام ج ۱، ص ۲۳۰ و اربعين شيخ بهائى ص ۱۶۲

۴- شيخ عباس قمى، الكنى و الالقاب، ج ۱، ص ۲۱۲

۵- سوره بقره، آيه ۱۸۵

۶- سوره قدر، ايه ۳

۷- علامه مجلسى، بحارالانوار، ج ۹۳، ص ۱۶۸

۸- عيون اخبار الرضاعليه‌السلام ج ۱، ص ۵۱

۹- معروف به اباصلت

۱۰- علامه مجلسى بحارالانوار، ج ۹۷ ص ۷۳

۱۱- وقايع الايام، خيابانى، ص ۳۲

۱۲- سوره حج، آيه ۲۷

۱۳- بشتابيد به سوى حج ۱۴- سوره بقره آيه ۱۹۸۳

۱۵- نهج عبده، ج ۱، ص ۴۱۷ فيض الاسلام ج ۲، ص ۶۴۲

۱۶- شيخ بهائى اربعين، ص ۱۷۱

۱۷- مصباح المجتهد، ص ۶۱۱

۱۸- بحارالانوار، ج ۹۶، ص ۳۷۶

۱۹- مجالس ماه رمضان، ص ۳۱

۲۰- سوره بقره، آيه ۲۶۱

۲۱- وقايع الايام، ص ۳۴

۲۲- بحارالانوار، ج ۹۳، ص ۱۶۸

۲۳- بحارالانوار، ج ۹۶، ص ۳۵۶

۲۴- سوره محمد آيه ۳۳، بحارالانوار، ج ۹۳، ص ۱۶۸

۲۵- سوره نساء آيه ۹۳

۲۶- بحارالانوار، ج ۹۹، ص ۳

۲۷- شيخ صدوق، امالى، ص ۴۹۵ بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۲۸۴، و ج ۹۹ ص ۳

۲۸- سوره بقره آيه ۲۰۰

۲۹- بحارالانوار، ج ۹۹، ص ۱۱

۳۰- سوره بقره آيه ۱۸۳

۳۱- تفسير نمونه، ج ۱، ص ۴۵۵، در دفتر منابر تمرينى در نجف اشرف اين موضوع را مشروحا و با ذكر مثال نوشته ام

۳۲- نهج البلاغه، تحقيق شيخ محمد عبده، ج ۲، ص ۷۰

۳۳- بحارالانوار، ج ۹۶ ص ۳۳۹. و از اين مضمون جالب تر، عن هشام بن الحكم ح ۵۳ ص ۳۷۱

۳۴- بحارالانوار، ج ۶۶، ص ۳۲۵

۳۵- بحارالانوار، ج ۶۲، ص ۱۴۰

۳۶- همان ص ۱۴۲

۳۷- نهج عبده، ج ۲، ص ۱۷۸

۳۸- تفسير نمونه ج ۱، ص ۴۵۸

۳۹- بحارالانوار، ج ۹۳، ص ۱۶۸

۴۰- سوره آل عمران آيه ۱۹۰

۴۱- سوره بقره، آيه ۱۸۴

۴۲- تفسير نمونه، ج ۱، ص ۳۶۱

۴۳- وسائل الشيعه، ج ۷، ص ۲۲۵ از تهذيب و كافى و فقيه

۴۴- بحارالانوار، ج ۹۷، ص ۲۵

۴۵- همان، ج ۹۶ ص ۳۳۷

۴۶- همان، ص ۳۷۱

۴۷- وسائل الشيعه، ج ۱۰، ص ۲۴۱ بحارالانوار، ج ۹۶ ص ۳۶۹

۴۸- سوره بقره آيه ۱۸۵

۴۹- همان

۵۰- همان

۵۱- بحارالانوار، ج ۹۶ ص ۳۷۱

۵۲- سوره بقره، آيه ۱۸۵

۵۳- سوره انعام، آيه ۱۶۳

۵۴- اصل شعر از مثنوى مولوى است:

رشته اى بر گردنم افكنده دوست

مى كشد هر جا كه مخاطره خواه اوست

ولى صاحب قمى تضمين كرده كه به شكلى كه در متن است و آقاى حاج حسين مولوى رئيس المداحين قم رحمة الله چنين مى گويد:

شعر مى گويى نمى دانى نكوست

مغز را بيرون نمى آرى ز پوست

رشته بر گردن خلاف دوستى است دوستى بى رشته گر باشد نكوست

۵۵- مجمع البيان، ج ۶ ص ۴۴۹؛ و بحارالانوار، ج ۷۰، ص ۲۲۱. سوره كهف آيه ۱۱۰

۵۶- بحارالانوار، ج ۷۰، ص ۲۵۰

۵۷- سفينة البحار، ج ۲، ص ۶۴ و بحارالانوار، ج ۹۶ ص ۲۵۶

۵۸- بحارالانوار، ج ۷۰ ص ۲۴۴

۵۹- بحارالانوار، ج ۹۲، ص ۱۸۲

۶۰- همان، ص ۱۹۷

۶۱- همان، ص ۲۰۲

۶۲- شيخ بهائى، اربعين، ص ۱۷۲

۶۳- بحارالانوار، ج ۹۶، ص ۳۷۵

۶۴- منتهى الامال، ج ۱ ص ۳۳۷، بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۴۹۱

۶۵- نهج عبده، ج ۱، ص ۴۱۸

۶۶- سوره حج، آيه ۲

۶۷- اين چهار مورد را كه نوشتم، در گفتار فقط اشاره به آن ها كردم ولى از جهت يادگار نوشتم

۶۸- سوره عبس، ايا ۴۲-۳۳

۶۹- سوره يس، آيه ۵۹

۷۰- بحارالانوار، ج ۷، ص ۱۰۳

۷۱- سوره حج، آيه ۴۷

۷۲- بحارالانوار، ج ۷، ص ۲۹۰

۷۳- سوره آل عمران، آيه ۲۸

۷۴- همان، ص ۱۰۰

۷۵- بحارالانوار، ج ۳۶، ص ۲۰۵

۷۶- سوره بلد، آيه ۱۶

۷۷- سوره توبه، آيه ۶۰

۷۸- شيخ بهائى، اربعين، ص ۱۷۳

۷۹- كيست كه به خدا قرض الحسنة بدهد تا خدا نيز چند برابر آن را به او مرحمت كند و خدا است كه مى گيرد و پس مى دهد و بازگشت همه چيز به سوى اوست

۸۰- سوره برائت، آيه ۱۰۴

۸۱- سوره تغابن، آيه ۱۷

۸۲- يكى از برادران گفت: با فقير نابينا، چه كنيم، گفتم يا يك دست دستش را بگير و روى دست ديگر كه صدقه را به آن گرفته اى قرار بده (خنده حضار)

۸۳- بحارالانوار، ج ۹۶، ص ۱۲۵

۸۴- بحارالانوار، ج ۹۶، ص ۱۳۰

۸۵- بحارالاانوار، ج ۹۶، ص ۱۲۳

۸۶- بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۱۶۰

۸۷- سوره محمد، آيه ۲۲

۸۸- اربعين شيخ بهائى، ص ۱۷۷

۸۹- بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۸۸

۹۰- سوره رعد آيه ۳۹

۹۱- بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۹۹

۹۲- فصلت آيه ۳۴

۹۳- بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۹۵

۹۴- كليات سعدى، ص ۳۶۴

۹۵- سوره ال عمران، آيه ۳۳

۹۶- بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۴۲

۹۷- سوره حجرات، آيه ۳

۹۸- بحارالانوار، ج ۷۵ ص ۲۴۸

۹۹- همان، ص ۲۲۰

۱۰۰- همان، ص ۲۴۰

۱۰۱- سوره نور، آيا ۳۱-۳۰

۱۰۲- بحارالانوار، ج ۱۰۴ ص ۳۷

۱۰۳- همان، ص ۳۷

۱۰۴- همان، ص ۳۵

۱۰۵- همان، ص ۳۵

۱۰۶- بحارالانوار، ج ۱۰۴، ص ۳۶

۱۰۷- همان، ص ۳۷

۱۰۸- بحارالانوار، ج ۶، ص ۳۴

۱۰۹- كليات سعدى، ص ۷۴

۱۱۰- جريان آن خواب در كتاب عددالسنة ص ۱۶۶ از خط خود مقبل نقل شده است

۱۱۱- خزائن ص ۴۳۱

۱۱۲- اصول كافى، ج ۲، ص ۴۳۰

۱۱۳- نهج البلاغه، عبده، ج ۲، ص ۱۵۶،؟ ۸۸

۱۱۴- اصول كافى، ج ۲، ص ۴۲۳

۱۱۵- سوره بقره، آيه ۲۲۲

۱۱۶- سوره هود، آيه ۳

۱۱۷- اصول كافى، ج ۲، ص ۴۶۶

۱۱۸- همان

۱۱۹- اصول كافى، ج ۲، ص ۵۴۴

۱۲۰- همان، ص ۵۴۹

۱۲۱- همان

۱۲۲- در بحارالانوار، ج ۴۸، ص ۲۲۷ از عيون الاخبار، روايتى نقل مى كند كه مضمونش آن است كه هنگام شهادت حضرت موسى بن جعفرعليهم‌السلام هارون در شام بود. و بعد از آن زمان كه در ابتدا به جنازه حضرت جسارت شد، ولى هنگامى كه از كنار قصر سليمان بن ابى جعفر عموى هارون رد مى شدند صداى غوغا و انقلاب شنيد و جريان را پرسيد، دستور داد كه غلامان او بروند و اگر به روز هم شده جنازه را بگيرند و به عكس نداى اول صدا بزنند: هر كس اراده تشييع طيب را دارد بر جنازه موسى بن جعفرعليه‌السلام حاضر شود.

بنابراين شيعيان همه جمع شدند و با احترام تمام تشييع كردند و حضرت را غسل داده و در كفنى كه قيمت آن دويست و پنجاه دينار بود و تمام آن قرآن بر آن نوشته شده بود كفن كردند و در مقابر قريش دفن نمودند و بعدا هارون كه جريان را شنيد، نامه اى به سليمان نوشت و او را تحسين كرد از بعض محققين شنديم كه اين كار سليمان جنبه سياسى داشته چون حدس زد كه آن غوغا انقلاب شيعه ممكن است به هارون صدمه بزند و كار به جاى باريك كشيده شود، آن رتفار و سفارش را نمود و هارون نيز او را تشويق و تحسين نمود.

۱۲۳- سوره مدثر آيه ۳۸

۱۲۴- سوره طور، آيه ۲۱

۱۲۵- تفسير نمونه، ج ۲۲، ص ۴۳۰

۱۲۶- سوره حجرات آيه ۱۳

۱۲۷- بحارالانوار، ج ۷، ص ۲۳۹

۱۲۸- سفينة البحار، ج ۱ ص ۵۹۸

۱۲۹- بحارالانوار، ج ۸۵، ص ۱۶۴

۱۳۰- الوقايع و الحوادث، ج ۱، ص ۱۱۳ و خصائص الزينبيه، ص ۱۷۵

۱۳۱- بحارالانوار، ج ۴۵، ص خصائص الزينبيه، ص ۲۱۶

۱۳۲- همان، ص ۵۸

۱۳۳- بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۱۵

۱۳۴- همان، ص ۱۳۳

۱۳۵- الوقايع، ج ۱، ص ۱۲۳

۱۳۶- بحارالانوار تج ۴۵، ص ۱۰۸

۱۳۷- بحارالانوار ج ۴۵، ص ۱۱۵

۱۳۸- بحارالانوار، ج ۹۶، ص ۳۱۶

۱۳۹- همان

۱۴۰- همان

۱۴۱- بحارالانوار، ج ۹۶، ص ۳۱۷

۱۴۲- سوره همزه، آيات ۳ - ۱

۱۴۳- نهج عبده، ج ۲، ص ۲۳۶

۱۴۴- بحارالانوار، ج ۹۶، ص ۱۶۱

۱۴۵- سوره اسراء آيه ۲۹

۱۴۶- بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۴، ح ۱۹ و ۹

۱۴۷- تفسير مجمع البيان، ج ۱۰ ص ۳۲۰

۱۴۸- بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۱۰

۱۴۹- بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۱۵۴

۱۵۰- بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۱۷۹

۱۵۱- بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۳۷۳

۱۵۲- همان

۱۵۳- بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۳۷۵

۱۵۴- بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۳۸۶

۱۵۵- همان، ص ۳۸۵

۱۵۶- همان، ص ۳۸۹

۱۵۷- سوره ابراهيم، آيه ۳۴

۱۵۸- سوره نساء آيه ۷۷

۱۵۹- وقايع الايام ج صيام، ص ۵۲۹

۱۶۰- بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۳۷۹

۱۶۱- سوره احزاب، ايه ۲۱

۱۶۲- همان، ج ۱۶، ص ۳۳۰

۱۶۳- همان، صل ص ۲۲۹ بنى قريضه، و بنى نضير از طوائف يهود بودند كه با حضرت جنگيدند.

۱۶۴- همان، ص ۱۶ ص ۲۴۷

۱۶۵- همان، ج ۱۶ ص ۲۱۰ و مجمع البيان، ج ۱۰ ص ۳۳۳

۱۶۶- ر. ك: معجم رجال الحديث، آيت الله خويى، ج ۸، ص ۹۰

۱۶۷- جهاد، ج ۱، ص ۲۵۹

۱۶۸- بحارالانوار، ج ۶، ص ۲۲۰

۱۶۹- جنات الخلود، ص ۲۰

۱۷۰- ج ۱، ص ۲۵۳

۱۷۱- بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۲۵۰

۱۷۲- كشف الغمة، ج ۱، ص ۵۱۴

۱۷۳- همان، ج ۴۳، ص ۲۳۸

۱۷۴- همان، ج ۴۳، ص ۲۸۶

۱۷۵- همان ج ۴۳، ص ۳۳۸

۱۷۶- همان، ص ۳۳۹ و مناقب، ج ۴، ص ۱۴

۱۷۷- همان، ص ۳۳۹

۱۷۸- همان ج ۴۳، ص ۳۲۳ و اصول كافى، ج ۱، ص ۴۶۲

۱۷۹- اى اشك ها بريزيد، ديوان حسان، ص ۱۱۱

۱۸۰- بحارالانوار ج ۴۶، ص ۱۰۳

۱۸۱- اقبال، ص ۴۷۷

۱۸۲- سوره نساء، آيه ۶

۱۸۳- نهج البلاغه تحقيق فيض الاسلام، كلمه قصار ۱۹۸ ص ۱۱۷۰

۱۸۴- بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۹۶ و مناقب ابن شهر آشوب، ج ۳ ص ۱۹۷

۱۸۵- ر. ك:آخر مفاتيح الجنان، حاشيه دعاى توبه

۱۸۶- سفينة البحار، ج ۱، ص ۴۸۸

۱۸۷- ارشاد القلوب ديلمى، ص ۵۶ لمائى الاخبار، ج ۵۴، ص ۹۴

۱۸۸- سوره مؤمنون آيه ۱۰۱

۱۸۹- سوره مؤمنون آيه ۱۰۱

۱۹۰- سوره عبس، آيه ۳۴

۱۹۱- اى اشك بريزيد، ديوان حسان، ص ۲۲۲

۱۹۲- بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۲۷۹

۱۹۳- همان، ص ۲۸۳

۱۹۴- همان

۱۹۵- غررالحكم، ج ۲، ص ۴۷۷

۱۹۶- نهج البلاغه تحقيق شيخ محمد عبده، ج ۱، ص ۴۵۱ و همان، تحقيق فيض الاسلام، ج ۲، ص ۷۰۴ بهج الصباغه، فى شرح نهج البلاغه حاج شيخ محمد تقى شوشترى، ج ۱۲، ص ۲۱۶

۱۹۷- هفت كوكب كه هست عالم را

كه از ايشان نظام گاه خلل

قمر است وعطارد و زهره

شمس و مريخ مشترى و زحل

۱۹۸- سفينة البحار (چاپ نجف) ج ۲، ص ۷۳۱

۱۹۹- بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۴

۲۰۰- همان، ص ۴

۲۰۱- همان، ص ۴

۲۰۲- همان، ج ۴۱، ص ۲۲۰ و ج ۳۳، ص ۴۷

۲۰۳- مرحوم جد اعلاسيد عبدالغفور اين داستان را نقل مى كند و مى نويسد: آن دو، دختر فرزندان عمار ياسر بودند و راوى را عبدالرحمن بن زيد و مكان را منى مى نويسد. منابر متفرقه (منتشر نشده) ص ۱۱۹

۲۰۴- بحارالانوار، ج ۴۱، ص ۵۲

۲۰۵- بحار، ج ۴۲، ص ۲۷۶

۲۰۶- بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۸۹

۲۰۷- همان

۲۰۸- همان، ج ۷۴، ص ۱۰۰

۲۰۹- همان، ج ۷۴، ص ۹۳

۲۱۰- بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۱۳۲

۲۱۱- سوره رعد آيه ۲۱

۲۱۲- همان، ص ۱۱۵

۲۱۳- ر. ك: بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۱۱۵

۲۱۴- بحارالانوار، ج ۴۰، ص ۲۰۴، به نقل از امالى شيخين و رضه كافى

۲۱۵- بحارالانوار، ج ۷۸ ص ۱۸۲

۲۱۶- نهج البلاغه، تحقيق شيخ محمد عبده، ج ۱ ص ۱۱۸

۲۱۷- بحارالانوار، ج ۴۲، ص ۲۸۲

۲۱۸- جواهر الكلام، چاپ، ۴۲ جلدى ج ۷، ص ۳

۲۱۹- بحارالانوار، ج ۸۷، ص ۳۱

۲۲۰- همان، ص ۱۴۸

۲۲۱- همان، ص ۱۳۶

۲۲۲- بحارالانوار، ج ۸۷، ص ۱۵۳

۲۲۳- بحارالانوار، ج ۸۷، ص ۱۵۳

۲۲۴- نهج عبده، ج ۲، ص ۱۸۹ فيض الاسلام، ج ۲، ص ۱۱۸۲، بحارالانوار، ج ۴۱، ص ۱۴

۲۲۵- بحارالانوار، ج ۴۱، ص ۱۴

۲۲۶- بحارالانوار، ج ۴۱، ص ۱۵

۲۲۷- بحارالانوار، ج ۴۱، ص ۱۷

۲۲۸- همان، ص ۱۶ نهج البلاغه، تحقيق، فيض الاسلام، ج ۲، ص ۱۱۲۳

۲۲۹- الغدير، چ ۵، ص ۲۵

۲۳۰- همان، ص ۲۸

۲۳۱- بحارالانوار، ج ۴۲، ص ۲۹۰

۲۳۲- سوره احزاب، آيه ۳۸

۲۳۳- سوره نور آيه ۲۲

۲۳۴- سوره آل عمران، آيه ۱۹۸

۲۳۵- نهج عبده، ج ۲، ص ۲۱ و فيض الاسلام ص ۸۵۶

۲۳۶- منتخب التواريخ، ص ۳۱۳ جز دوازده بند محتشم

۲۳۷- سفينة البحار ج ۵، ص ۱۷۰

۲۳۸- سفينة البحار، ج ۵، ص ۱۷۰

۲۳۹- سفينة البحار، ج ۵، ص ۱۷۰ وسائل الشيعة ج ۷، ص ۲۰۳

۲۴۰- سفينة البحار، ج ۵، ص ۱۷۱

۲۴۱- وسائل الشيعة، ج ۴، ص ۱۲۲۲

۲۴۲- بحارالانوار، ج ۹۶، ص ۳۸۶

۲۴۳- بحارالانوار، و ج ۹۶ ص ۳۸۶ و ج ۹۷ ص ۱۱

۲۴۴- در مناقب اضافه مى كند وليس لى صهر مثلى

۲۴۵- بحارالانوار ج ۴۰، ص ۶۸

۲۴۶- بحارالانوار، ج ۴۰، ص ۶

۲۴۷- همان ج ۲۲، ص ۲۸۲ و ص ۲۰۸ تا ۲۱۲ درباره آيه مباهله

۲۴۸- همان، ج ۳۹، ص ۳۵

۲۴۹- همان، ج ۳۹ ص ۳۵

۲۵۰- سوره طه آيه ۱۲۱

۲۵۱- سوره انسان، آيه ۲۲

۲۵۲- سوره تحريم، آيه ۱۰

۲۵۳- سوره بقره، آيه ۲۶۰

۲۵۴- سوره قصص آيه ۱۸

۲۵۵- سوره بقره، آيه ۲۰۷

۲۵۶- سروه ص، آيه ۲۴

۲۵۷- سوره انبياء، آيه ۷۹

۲۵۸- سوره ص، آيه ۳۵

۲۵۹- سوره قصص آيه ۸۳

۲۶۰- سوره مائده، آيه ۱۱۶

۲۶۱- بحارالانوار ج ۴۶، ص ۱۳۴

۲۶۲- بحارالانوار، ج ۳۵، ص ۸ به نقل از علل الشرايع و معانى الاخبار و امالى صدوق درباره اين كه اين فضيلت تولد حضرت در كعبه مختص به او بوده و حضرت اولين و آخرين كسى است كه خصلت را داشته از علماى عامه هشت حديث و از خاصه هفت حديث وارد شده و تا زمان خلافت هشام بن عبدالملك لوح سبزى در كعبه وجود داشته است كه رباعى ذيل روى آن نوشته شده اسن:

خصصتما بالولد الزكى

الطاهر المنتخب المرضى

فاسمه من شامخ على

على اشتق من العلى

۲۶۳- بحارالانوار، ج ۴۰، ص ۲

۲۶۴- كليات ديوان شهريار، ص ۷۶

۲۶۵- بحار، ج ۴۲، ص ۲۲۷، و ص ۲۹۱

۲۶۶- سوره آل عمران، آيه ۸۵

۲۶۷- سوره بقره آيه ۲۵

۲۶۸- سوره آل عمران، آيه ۱۲۳

۲۶۹- سوره نساء آيه ۷۵

۲۷۰- سوره رعد، آيه ۲۴ - ۲۲

۲۷۱- سوره آل عمران، آيه ۱۳۳

۲۷۲- بحارالانوار، ج ۸، ص ۲۸۳، ح ۸

۲۷۳- فرهنگ اميركبير، ص ۷۴۹

۲۷۴- نور در هر ثانيه سيصد هزاركيلومتر سرعت دارد؛ يعنى اگر فرضا هواپيمايى به سرعت نور دور كره زمين بچرخد درهر ثانيه، فقط به اندازه، گفتن تك تك - هفت متربه مى چرخد. پس اگر سيصد هزار را ضرب در شصت كنيم، دقيقه نورى، معلوم مى شود، و اگر حاصل ضرب را مجددا ضرب در شصت كنيم، ساعت نورى، به دست مى آيد، واگر حاصل را ضرب در بيست و چهار كنيم، روز نورى، وحاصل را ضرب در سيصد و شصت و پنج كنيم، سال نورى به كيلومتر معلوم مى شود (براى توضيح بيش تر به كتاب آفريدگار جهان، ص ۹۲، رجوع شود)

۲۷۵- سوره غافر، آيه ۵۷

۲۷۶- سوره مؤمنون، آيه ۱۴

۲۷۷- بحارالانوار، ج ۸، ص ۱۲۰ ح ۱۱

۲۷۸- بحارالانوار، ج ۸، ص ۱۱۸، و امالى شيخ صدوق ص ۱۷۵

۲۷۹- سوره مؤمنون آيه ۱۱ - ۱۰

۲۸۰- همان، ج ۸، ص ۱۲۵

۲۸۱- سوره مؤمنون، آيه ۱۰

۲۸۲- سوره فاطر، آيه ۳۷ - ۳۸

۲۸۳- بحارالانوار، ج ۸، ص ۲۸۱

۲۸۴- بحارالانوار، ج ۳۹، ص ۱۹۸

۲۸۵- بحارالانوار، ج ۳۹، ص ۱۹۸، ح ۹

۲۸۶- بحارالانوار، ج ۳۹، ص ۲۴۱

۲۸۷- عمادزاده، زندگانى اميرالمومنينعليه‌السلام ص ۴۲۰

۲۸۸- سوره قدر،

۲۸۹- مجمع البيان، ج ۱۰، ص ۵۱۶

۲۹۰- همان

۲۹۱- همان، مجمع البيان، ج ۱۰، ص ۵۱۶

۲۹۲- سوره بقره، آيه ۱۸۵

۲۹۳- رك: تفسير مجمع البيان، ج ۱۰، ص ۵۱۸ و تفسير نمونه، ج ۲۱، ص ۱۴۸ و ج ۲۷ ص ۱۸۲

۲۹۴- سوره قدر آيه ۵

۲۹۵- بحارالانوار، ج ۹۷، ص ۲۰

۲۹۶- تفسير قمى، ج ۲، ص ۴۳۲

۲۹۷- تفسير برهان ج ۴، ص ۴۸۸

۲۹۸- تفسير برهان، ج ۴، ص ۴۸۷

۲۹۹- سوره شعرا، آيه ۲۰۵

۳۰۰- تفسير برهان، ج ۴، ص ۴۸۶

۳۰۱- سوره هود، آيه ۶۹

۳۰۲- تفسر نمونه، ج ۲۷، ص ۱۸۶

۳۰۳- سوره اسراء، آيه ۶۰

۳۰۴- تفسير نمونه، ج ۱۲، ص ۱۷۲

۳۰۵- مروج الذهب، ج ۳، ص ۲۳۴

۳۰۶- مرحوم نراقى، خزائن، ص ۳۶۷ به نقل از ابن اثير، جامع الاصول، نيز همين حساب را آورده است.

۳۰۷- سروه اسراء آيه ۶۰

۳۰۸- تتمه المنتهى، ص ۵۵

۳۰۹- سوره بقره، آيه ۱۸۵

۳۱۰- استاد معظم آيت الله خويى در تاريخ شنبه ۸ صفر ۱۴۱۳ برابر با مرداد ۱۳۷۱ هش دار فانى را وداع گفت

۳۱۱- تفسير البيان، ص ۵۳۳

۳۱۲- بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۳۱۶ خصال ص ۶۲۶

۳۱۳- سوره فاطر، آيه ۵

۳۱۴- ديوان حافظ

۳۱۵- بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۱۱۶

۳۱۶- بحارالانوار، ج ۶۹، ص ۳۶۸

۳۱۷- نهج البلاغه، تحقيق فيض الاسلام، ص ۱۱۵۸ كلمات قصار، ۱۶۲ و تحقيق محمد عبده، ص ح ۱۷۸۱۶۹

۳۱۸- سوره هود، آيه ۱۱۴

۳۱۹- بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۷۷

۳۲۰- بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۷۷

۳۲۱- نهج البلاغه، تحقيق شيخ محمد عبده، ج ۲، ص ۱۵۲

۳۲۲- همچنين بحارالانوار اين حديث را در جلد ۳۳، ص ۲۵۰ از كتاب ((الفضائل، الروضه و در ج ۴۰، ص ۳۲۹ از مناقب مخترا بدون سند مرسلا از امام باقرعليه‌السلام نقل فرموده و در زهرالربيع، ص ۱۹۷ و شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج ۱۸، ص ۲۵۵ نيز آمده است.

۳۲۳- بحارالانوار، ج ۴۰ ص ۳۱۸

۳۲۴- احقاق الحق، ج ۸، ص ۵۹۲

۳۲۵- سفينة البحار، ج ۸، ص ۴۳۹، چاپ جديد

۳۲۶- بحارالانوار، ج ۷۰، ص ۲۹۷

۳۲۷- سفينة البحار، ج ۵، ص ۱۳۲

۳۲۸- در مشهد مقدس، مدرسه نواب، ماه صفر ۱۳۷۸ ق برابر با ۱۳۳۷ شمسى شبها منبر مى رفت و سفر اول حقير بود و از نجف اشرف آمده بودم.

۳۲۹- بحارالانوار، ج ۲۶، ص ۱۰۹

۳۳۰- بحارالانوار، ج ۲۷، ص ۲۸۵

۳۳۱- بحارالانوار، ج ۴۲، ص ۱۹۰

۳۳۲- رك: بحارالانوار، ج ۲۰، ص ۱۳۰ حالات عمرو بسيار جالب و شيرين است

۳۳۳- همان، ج ۳۳، ص ۷ گفتار نبى اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ را در حق او ببنيد

۳۳۴- صحيفه نور، ج ۱۴، ص ۶۰

۳۳۵- صحيفه نور، ج ۱۴، ص ۶۰

۳۳۶- بحارالانوار، ج ۴۲، ص ۲۴۶

۳۳۷- بحارالانوار، ج ۴۲، ص ۲۵۷

۳۳۸- بحارالانوار، ج ۴۲، بيص ۲۵۹

۳۳۹- رك: الغدير، ج ۵، ص ۵۲

۳۴۰- سوره بقره، آيه ۲۰۷

۳۴۱- بحارالانوار، ج ۳۶ ص ۴۰

۳۴۲- بحارالانوار، ج ۴۲، ص ۱۲۱؛ از امالى شيخ طوسى

۳۴۳- بحارالانوار، ج ۴۲، ص ۱۲۴ از ارشاد شيخ مفيد

۳۴۴- بحارالانوار، ج ۴۲، ص ۱۲۷

۳۴۵- مهجة: خون جگر، كنايه از جان

۳۴۶- بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۶۶: و نيز رك: جمعى از محققان، موسوعة كلمات الحسينعليه‌السلام (قم، مركز تحقيقات مؤ سسه باقرالعلوم)

۳۴۷- چند سال پيش جناب آقاى شيخ نعمت الله صالحى كتابى نوشت به نام ((شهيد جاويد) ) كه در نوشتن آن زحمت كشيده بود و تحقيقات نموده بود؛ ولى موجب اختلاف شد و سر و صداى زيادى بلند و در رد آن پاسخهايى هم نوشتند. ايشان با اعتراف به اين كه نظر علماى شيعه درباره علم امام به شهادت خود دو عقيده است (صفحه هشت) بعضى عقيده دارند كه امام از تمام خصوصيات شهادت خود خبر دارد، و بعضى عقيده دارند كه فقط خبر اجمالى دارد، و خصوصيات را خبر ندارند، ايشان نظريه دوم را اختيار نموده. و قلم فرسايى مى نمايد و اصرار بر آن دارد و تا جايى كه يادم مى آيد، ايشان هر روايت و حديثى را كه دلالت بر نظريه اول دارد يا سندا رد مى كند و يا اشكال دلالتى مى گيرد؛ مثل همين خطبه اى كه نقل شد - كه به نظر حقير دلالتش واضح، و خود اسلوب كلمات و سبك سخن داد مى زند كه خطبه امامعليه‌السلام و از دو لب حضرت صادر شده است و هر حديثى كه به نظر ايشان دلالت بر نظريه دوم دارد، بدون ايراد سندى و دلالتى مى پذيرد حتى كلام شيخ مفيد را، قسمتى كه به نفع اوست نقل مى كند و ترجمه مى كند و آن قسمتى كه به ضرر اوست كه شيخ احتمال مى دهد امام از تمام خصوصيات با خبر است، نقطه گذاشته و نقل نكرده است و ترجمه آن را نيز نياورده است (شهيد جاويد، ص ۴۵۳) و چقدر جالب است جملاتى كه علامه استاد جعفرى قدس سره در نامه اى كه به ايشان نوشته، مى فرمايد:... البته مسلم است كه نويسنده ارجمند آگاهتر از آنند كه تحقيقات مفيدشان را در اين كتاب به عنوان واقعيات بسته و غير قابل نظر تلقى نمايند (همان ص ۹)

۳۴۸- سوره آل عمران آيه ۶۱

۳۴۹- احقاق الحق، ج ۳، ص ۴۶

۳۵۰- مرحوم علامه حلى، كتابى در عقايد، شيعه نوشته، به نام كشف الحق و نهج الصدق، وقاضى فضل بن روز بهان شافعى ردى بر آن نوشته به نام ابطال الباطل و قاضى نورالله شوشترى مفصلا اشكالات و ايرادات او را پاسخ داده به نام احقاق الحق كه با حواشى آيت الله العظمى مرعشى رحمة الله چاپ شده است

۳۵۱- رك تفسير نمونه ج ۲، ص ۴۳۷

۳۵۲- آيت الله مرعشى رحمة الله در پاورقى كتاب ((احقاق الحق) ) نام شصت نفر از دانشمندان اهل سنت را مى برد كه همه آنها تصريح كرده اند، آيه مباهله در شاءن اميرالمؤمنين و فاطمه زهرا و حسن و حسينعليهم‌السلام است و مشخصات كتب آنها را با ذكر صفحه بيان فرموده است (احقاق الحق ج ۳، ص ۶۲ - ۴۶) در تفسير نمونه اكتفا به شانزده نفر از افراد سرشناس آنها نموده است (تفسير نمونه ج ۲۰، ص ۴۴۱) و بنده ده نفر را مى نويسم: ۱ - صحيح مسلم، ج ۱۷، ص ۱۲۰ از شش كتاب صحيح معتبر نزد آنها( صحاح ستة) ۲ - مسند احمد بن حنبل ج ۱، ص ۱۸۵؛ ۳ - تفسير طبرى، ج ۳ ص ۱۹۲، ۴ - مستدرك حاكم، ج ۳، ص ۱۵۰؛ ۵ - دلائل النبوة حافظ ابونعيم اصفهانى، ص ۲۹۷؛ ۶ - اسباب النزول واحدى نيشابورى، ص ۷۴ - تفسير كبير فخر رازى ج ۸، ص ۸۵؛ ۸ - جامع الاصول ابن اثير ج ۹، ص ۴۷۰؛ ۹- تذكرة الخواص ابن جوزى، ص ۱۷؛ ۱۰ - تفسير قاضى بيضاوى، ج ۲، ص ۲۲ جهت مشخصات چاپ اين كتب به تفسير نمونه و يا احقاق الحق مراجعه نماييد.

و اما شيعه درباره آيه مباهله در كتب شعيه رك: بحارالانوار، ج ۳۵، ص ۲۵۷

۳۵۳- بحارالانوار، ج ۳۵، ص ۲۵۷

۳۵۴- سوره آل عمران، آيه ۶۱

۳۵۵- بحارالانوار، ج ۳۷، ص ۲۵۴

۳۵۶- بحارالانوار، ج ۳۹، ص ۲۶۴

۳۵۷- سوره احزاب، آيه ۲۳

۳۵۸- بحارالانوار، ج ۳۹، ص ۲۶۵

۳۵۹- نهج البلاغه، تحقيق شيخ محمد عبده، ج ۱، ص ۱۰۵ كلام ۵۷، تحقيق فيض الاسلام ج ۱، ص ۱۳۷

۳۶۰- سوره حشر آيه ۱۰

۳۶۱- البراهين، الاثنا عشر، ج ۱، ص ۳۶۴، به نقل از تاريخ الخميس، ج ۲، ص ۳۵۴

۳۶۲- بحارالانوار، ج ۳۹، ص ۳۱۱

۳۶۳- بحارالانوار، ج ۳۹، ص ۳۱۲

۳۶۴- در شب ۱۴ يا ۱۸ ربيع الاول ۱۷۰ هق موسى از دنيا رفت و برادرش هارون به خلافت رسيد و ماءمون همان شب به دنيا آمد و براى بنى عباس چنين شبى واقع نشد(تتمة المنتهى ص ۲۲۷)

۳۶۵- سيد نعمت الله جزايرى زهرالربيع، ص ۲۶۴

۳۶۶- معالى السبطين، ج ۲، ص ۱۲؛ و ناسخ التواريخ، ج ۲، ص ۳۷۶

۳۶۷- رك: بحارالانوار، جلد ۳۶ از ص ۱۹۲ تا ۴۱۳

۳۶۸- تصريح به اسماى ائمهعليهم‌السلام ينابيع الموده، ج ۳، ص ۹۹؛ تصريح به دوازده نفرند صحيح بخارى، ج ۸، ص ۱۲۷؛ صحيح مسلم، ج ۶، ص ۳

۳۶۹- سوره مائده آيه ۱۲

۳۷۰- نقيب كسى است كه به طور كلى از مصالح و مفاسد آگاه باشد

۳۷۱- بحارالانوار، ج ۳۶، ص ۲۳۶

۳۷۲- بحارالانوار، ج ۳۶ ص ۳۸۵

۳۷۳- كفاية الاثر ص ۶۰۰ ج ۱، ص ۵۷۸

۳۷۴- الغدير، ج ۶، ص ۷۷ - ۶۱

۳۷۵- الغدير، ج ۶، ص ۳۴۱ - ۳۳۸

۳۷۶- سوره معارج آيه ۱

۳۷۷- مجمع البيان، ج ۱۰، ص ۳۵۲، و بحارالانوار، ج ۳۷ ص ۱۳۵

۳۷۸- الغدير، ج ۱، ص ۲۴۶ - ۲۳۹

۳۷۹- رك: تفسير نمونه، ج ۳۵، ص ۶ و المراجعات ص ۲۱۴

۳۸۰- بحارالانوار، ج ۳۹، ص ۲۴۷

۳۸۱- بحارالانوار، ج ۳۹ ص ۲۴۸

۳۸۲- بحارالانوار، ج ۳۹، ص ۲۹۴

۳۸۳- شرح بر نهج البلاغه ج ۸، ص ۱۱۹

۳۸۴- بحارالانوار، ج ۳۹، ص ۲۹۴، ح ۹۶

۳۸۵- رك: قاضى نورالله شوشترى مجالس المؤمنين، ج ۲، ص ۵۸۴، داستان و باستان، ص ۶۹

۳۸۶- سوره شعراء آيه ۲۱۴

۳۸۷- سوره اعراف آيه ۱۴۲

۳۸۸- سوره شعراء آيه ۲۱۴

۳۸۹- رك: المراجعات، ص ۱۴۴؛ بحارالانوار، ج ۱۸، ص ۲۱۶ - ۲۱۱؛ و احقاق الحق، ج ۴ ص ۶۰ به بعد

۳۹۰- سوره نجم آيات ۴ -۳

۳۹۱- سوره حجرات آيه ۲

۳۹۲- آنگاه هدايت شدم به فارسى به همين نام ترجمه شده است

۳۹۳- رك: ملل و نحل شهرستانى، ج ۱، ص ۳۰ و صحيح بخارى، ج ۳، ص باب قول المريض قوموا عنى ؛ و صحيح مسلم ج ۵، ص ۷۵؛ و مسند احمد، ج ۱، ص ۳۵۵ و ج ۵، ص ۱۱۶، و تاريخ طبرى ج ۳، ص ۱۹۳؛ و تاريخ ابن اثير ج ۲ ص ۳۲۰ به نقل از ثم اهتديت

۳۹۴- ابن ابى الحديد معتزلى شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۱۸۳

۳۹۵- شرح بهج الصباغة، جلد ۶، ص ۲۳۴

۳۹۶- شرح ابن ابى الحديد، معتزلى، ج ۱۲، ص ۳ به بعد

۳۹۷- نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج ۱۰، ص ۱۸۰

۳۹۸- بحار الانوار، ج ۳۷، ص ۲۵۳ - ۱۰۸.

۳۹۹- راويان حديث غدير، از صحابه يكصد و ده نفر، از ص ۱۴ تا ص ۶۱، ج ۱، الغدير و راويان از تابعين ۸۴ نفر از ص ۶۲ تا ص ۷۳ و راويان از اصحاب حديث و حافظين ۳۶۰ نفر از ص ۷۳ تا ص ۱۵۱ و نيز ر. ك: المراجعات از ص ۲۰۱ تا ص ۲۲۰.

۴۰۰- بحار الانوار، ج ۴۳ ص ۹۲.

۴۰۱- بحار الانوار، ج ۴۳ ص ۹۳.

۴۰۲- بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۱۰

۴۰۳- احقاق الحق، ج ۴، ص ۴۶۸

۴۰۴- بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۲۸۴

۴۰۵- بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۲۳۲

۴۰۶- سوره انعام آيه ۸۴، و ۸۵

۴۰۷- سوره ال عمران، آى ۶۱

۴۰۸- سوره نساء آيه ۲۲

۴۰۹- بحارالانوار، ج ۱۰، ص ۳۴۹

۴۱۰- ديوان حسان اى اشكها، بريزيد، ص ۱۰۷

۴۱۱- ر. ك: به جلسه دهم

۴۱۲- بحارالانوار ج ۴۵، ص ۱۳۳ و ص ۱۵۷

۴۱۳- بحارالانوار، ج ۳۸، ص ۱

۴۱۴- ج ۴، ص ۴۱۰

۴۱۵- ج ۱، ص ۸۶

۴۱۶- سوره شوى، آيه ۲۳

۴۱۷- مجمع البيان، ج ۹، ص ۲۸

۴۱۸- ر. ك: احقاق الحق، ج ۳، ص ۲؛ و تفسير نمونه، ج ۲۰، ص ۴۱۰

۴۱۹- تفسير كبير رازى، ج ۲۷، ص ۱۵۶؛ تفسير نمونه، نقل از او و تفسير كشاف و قرطبى، ج ۲۰، ص ۴۱۴

۴۲۰- ج ۲۷، ص ۱۶۶

۴۲۱- اشاره به حديث شريف الصائم فرحتان فرحة عند الافطار و فرحة عنداللقاء الله

۴۲۲- سوره حديد آيه ۱۹

۴۲۳- مجمع البيان، ج ۹ ص ۲۳۸

۴۲۴- همان، ص ۲۳۸

۴۲۵- مومن را اصطلاح روايات شيعه دوازده امامى است

۴۲۶- سوره نساء، آيه ۱۵۷

۴۲۷- سوره نساء، آيه ۱۵۸

۴۲۸- بحارالانوار، ج ۱۰۱، ص ۲۳۰ و ۳۲۲


جلسه بيست و ششم

 بسم الله الرحمن الرحيم


امر علىعليه‌السلام
امر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌
و نهى از منكر پيامبر است

 يا على... امرك امرى و نهيك اقسم بالذى بعثنى بالنبوة و جعلنى خير البرية انك لحجة الله على خلقه و امينه على سره و خليفة على عباده

يا على! فرمان تو فرمان من و نهى تو نهى من است قسم به آن خدايى كه مرا به پيغمبرى برانگخيت و بهترين مردم قرار داد! به راستى كه تو حجت خدا بر تمام مخلوقات و امين او بر رازش و نماينده او در بين بندگانش هستى.

همان گونه كه در جلسه بيست و سوم، گفته شد، پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ خطاب به اميرالمؤمنين فرمود:قال يا على؟ منقتلك فقد قتلنى و من ابغضك فقد ابغضنى و من سبك فقد سبنى لانك منى كنفسى روحك من روحى و طينتك من طينتى ؛ يا على! تو به منزله شخص من هستى يعنى ؛ من و تو نفس واحدى هستيم مطالبى درباره اين موضوع تقديم شد كه در روايات زيادى پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ اميرالمؤمنينعليه‌السلام را نفس خود معرفى فرموده است و انصافان فضيلتى از اين بالاتر نيست همانگونه كه امام رضاعليه‌السلام به ماءمون فرمود و گذشت.

حال وقتى على با پيامبر و پيامبر با على، يكى باشد، پس هر حكمى پيامبر دارد، على هم دارد رضاى او رضاى پيامبر و دوستى او دوستى با پيامبر دشمنى با او دشمنى با پيامبر، همچنين اطاعت از او، اطاعت از پيامبر و مخالفت او، مخالفت با پيامبر و امر او، امر پيامبر و نهى او، نهى پيامبر خواهد بود.

من نمى دانم، برادران اهل سنت - مخصوصا علما و دانشمندان آنان - با نقل اين روايات و اينگونه سخنان، چه جوابى دارند و چرا اين قدر تعصب بى جا دارند و بر جدايى از اميرالمؤمنينعليه‌السلام اصرار مى ورزند؟

در بحارالانوار از مناقب از تاريخ طبرى به سندى از سفيان ثورى از منصور، از مجاهد از سلمان فارسى چنين نقل شده كه فرمود:

سمعت رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ يقول: ان وصييى و خليفتى و خير من اترك بعدى ينجز موعدى و يقضى دينى على بن ابيطالب (۴۱۳) .

شنيدم كه پيامبر گرامى اسلام فرمود: به راستى، وصى من، و جانشين من و بهترين كسى كه مى گذارم و مى روم، تا سفارشات مرا انجام دهد و دين مرا پرداخت كند، همانا على بن ابى طالب است.

مرحوم علامه امينىعليه‌السلام در جلد اول (الغدير) به عنوان بلاغ و پيام، پيش از شروع به مطالب از تاريخ خطيب بغدادى(۴۱۴) و حلية الاولياى حافظ ابونعيم،(۴۱۵) از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ نقل مى كند كه حضرت فرمود:

عنوان صحيفة المؤمن حب على بن ابيطالب من سره ان يحيى حياتى و يموت مماتى و يسكن جنة عدن غرسها ربى فليوال عليا من بعدى و ليوال وليه و ليقتد بالائمة من بعدى فانهم عترتى خلقوا من طينتى رزقوا فهما و علما و ويل للمكذبين بفضلهم من امتى القاطعين فيهم صلتى، لاانا لهم الله شفاعتى ؛

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ فرمود: سرلوحه پرونده مؤمن در روز قيامت، دوستى با على بن ابى طالب است. هر كس به اين خوشنود مى شود كه مثل من در دنيا زندگى داشته باشد و مردنش همانند مردن من باشد، و در بهشت خرم عدن - كه پروردگار من كاشته است - ساكن شود، پس حتما بايد بعد از من موالى و پيرو على باشد و موالى ولى او باشد. و بايد حتما بعد از من، به امامان، اقتدا كند و به دستورات ايشان عمل كند به راستى، آنان عترت و اولاد من هستند؛ و از سرشت من خلق شده اند، و خداوند آنان را درك و دانش فوق العاده داده است واى به حال كسانى كه فضل و شرافت آنان را انكار كنند همانا چنين افرادى با من قطع رحم نموده اند، و خداوند شفاعت من را در قيامت از آنها دريغ فرمايد و نصيبشان نگرداند.

باز خدمت شما برادران عرض مى كنم كه من تعجب مى كنم اين آقايان كه خلافت بلافصل اميرالمومنينعليه‌السلام را نپذيرفته اند، باشد، نپذيرند، خليفه چهارمش بدانند و امامت دوازده امام را قبول نكنند، اما اين احاديث و اين همه فضايل و اين همه تاءكيد اكيد پيامبر را چگونه نقل كرده اند؟! به نظر بنده اين خود لطف الهى است كه اين احاديث و اخبار، در كتابها و گفتار آن ها بسيار و بى شمار، بر قلم و زبانشان جارى شده است، تا اتمام حجتى بر همگان باشد.

ما زمحبان على و عمر

هيچ نگوييم ز خير و ز شر

حشر محبان على با على

حشر محبان عمر با عمر

مرحوم سيد ابوالقاسم شرف الدين - از علماى شيعه لبنان - كتاب بسيار شيرين و جالبى دارد به نام المراجعات كه در آن، نامه هايى كه بين ايشان و شيخ سليم - استاد و رئيس دانشگاه الازهر مصر - رد و بدل شده، جمع آورى شده است و يك صد و دوازده نامه است و انصافا از بهترين مناظرات بين شيعه و سنى است كه با روحى پاك و سعه صدر و علم واسع هر دو به بحث پرداخته اند.

او مى فرمايد: من امضا مى كردم: ش هم اشاره به اسمم بود: شرف الدين، هم به مذهبم شيعه، و ايشان امضا مى كرد س كه هم اشاره به اسمش سليم هم، به مذهبش سنى بود. در اين كتاب عقايد شيعه به طور مستدل و منطقى و همه پسند، بيان گرديده است و اتمام حجت كاملى است براى هر كس كه تعصب را كنار بگذارد، و حق و حقيقت را جستجو نمايد. شيخ سليم در يكى از نامه ها اعتراف مى كند كه درباره عقايد شيعه اماميمه اطلاعاتى نداشتم و حتى حاضر به مذاكره و ديدار آنها، نبودم ؛ ولى از اطلاعات وسيع سيد بزرگوار شرف الدين از كتب سنى (از حديث و تفسير و تاريخ) تعجب كردم.

او درباره حديث غدير من كنت مولاه فهذا على مولاه اول تشكيك در سند مى كند و بعد از آنكه مرحوم سيد، اثبات مى كند كه اين حديث از متواترات و مسلمات است تشكيك در دلالت و معناى مولا مى كند و مى گويد: مولا به معنى دوست است.

تا اين كه سيد - در نامه ۸۵ صفحه ۲۱۶ مفصلا اثبات مى كند كه قراين لفظى و ادله عقلى موجب مى شود كه انسان قطع و يقين پيدا كند بر اينكه رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ در آن روز قطعا خواسته است خلافت بلافصل اميرالمؤمنينعليه‌السلام را براى مردم بيان كند و حجت را تمام نمايد؛ بنابراين مرحوم شيخ سليم - در نامه ۵۹ - اعتراف مى كند: قد حصحص الحق فانكشف قناع اشك ؛ حقيقت كاملا روشن شد و پرده ها كنار رفت.


محبت و ولايت اهل بيتعليه‌السلام

 حديث ديگرى براى شما نقل كنم تا لذت ببريد. در تفسير مجمع البيان شيخ طبرسى رحمة الله به سلسله سندى از حاكم ابوالقاسم حسكانى از مفسران به نام و معروف سنى و در كتاب شواهد التنزيل از ابى امامه باهلى همچنين نقل شده كه:

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ : ان الله تعالى خلق الانبياء من اشجار شتى و خلقت انا و على من شجرة واحدة فانا اصلها و على فرعها وفاطمه لقاحها و الحسن و الحسين ثمارها و اشياعنا اوراقنا فمن تعلق بغصن من اغصانها نجا و من زاغ عنها هوى و لو ان عبدا عبدالله بين الصفا و المروة الف عام ثم الف عام ثم الف عام حتى يصير كالشن البالى ثم لم يدرك محبتنا اكبه الله على منخريه فى النار ثم تلا (قل اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى)(۴۱۶) (۴۱۷) .

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ فرمود: خداوند انبيا را از درختان مختلفى آفريد؛ ولى من و على از يك درخت خلق شده ايم. من اصل آنم و على، شاخه آن است و فاطمه، موجب بارورى آن است و حسن و حسين ميوه هاى آن و شيعيان ما، برگهاى آن درخت هستند. پس هر كس به شاخه اى از آن درخت تمسك جويد، نجات مى يابد. و هر كس از آن درخت روى گردان باشد، به هلاكت مى رسد. اگر كسى، هزار سال در بين صفا و مروه خدا را عبادت كند و سپس هزار سال و باز هزار سال، تا از لاغرى مثل مشك خشكيده اى شود (پوس و استخوانى) اما محبت ما خانواده را نداشته باشد، خداوند او را به صورت، در آتش مى افكند. پس حضرت اين آيه را تلاوت فرمود: (قل لااسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى) اى رسول گرامى اسلام، بگو: من اجر و مزدى براى رسالت از شما نمى خواهم جز مودت به اهل بيتم.

در چند روايت كه شيعه و سنى آن را نقل كرده اند، آمده است كه از پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ سوال شد: منظور از اهل بيت كه ما وظيفه داريم مودت و دوستى آنان را داشته باشيم، كيان اند؟ حضرت فرمود: على و فاطمه، حسن و حسين،عليهما‌السلام (۴۱۸) حتى در روايتى كه احمد حنبل در فضايل الصحابه آورده است، قالها ثلاثا؛ يعنى حضرت اين كلام را سه مرتبه تكرار كرد.

خوب، سوال مى كنيم، آيا آن رفتار، با حضرت زهرا عليهاالسلام، به سبب مودت بود؟ آيا جنگ عايشه و معاويه با اميرالمؤمنينعليه‌السلام در جمل و صفين، به سبب مودت و دوستى بود؟ آيا مسموم كردن امام حسنعليه‌السلام و به شهادت رساندن امام حسينعليه‌السلام با آن وضع كه تاريخ بايد از نقل آن شرمسار باشد و به جاى اشك، مسلمين تا روز قيامت، خون گريه كنند، به سبب مودت بود؟ آيا سب كردن اميرالمؤمنينعليه‌السلام حدود هشتاد سال بالاى منابر، به سبب مودت، بود؟ آيا آن رفتار بنى اميه و بنى عباس با ذريه رسول خدا به سبب مودت بود؟!

يك روز در مسجد الحرام با يكى از از برادران اهل سنت حرف مى زدم ؛ نسبت به معاويه كلمات بد تعبير آوردم. طرف خيلى ناراحت شد و گفت: بايد استغفار كنى گفتم: مگر نه او با علىعليه‌السلام جنگيد؟ مگر نه مى خواست او را بكشد؟ مگر نه ما وظيفه داريم كه محب على را دوست داشته باشيم و محبت على را در دل داشته باشيم؟ مگر نه پيامبر فرموده است: على مع الحق و الحق مع على يدور معه حيث ما دار؟

براى اين كه بر تعجب شما افزون شود، توجه كنيد يكى از دانشمندان مشهور اهل تسنن، امام فخر رازى است ؛ كتابى دارد به نام التفسير الكبير كه خيلى مفصل و علمى است و با شيعه خيلى بد است و همه جا به جنگ علمى با آنها پرداخته است در تفسير همين آيه مودت روايت از تفسير تفسير كشاف زمخشرى نقل مى كند به اين صورت كه پيامبر فرمود:

من مات على حب آل محمد مات شهيدا الا و من مات على حب آل محمد مات مغفورا له الا و من مات على حب آل محمد مات تائبا الا و من مات على حب آل محمد مات مؤمنا مستكمل الايمان الا و من مات على حب آل محمد بشره ملك الموت بالجنة ثم منكر و نكير الا و من مات على حب آل محمد صلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ فتح له فى قبره بابان الى الجنة الا و من مات على حب آل محمد جعل الله قبره مزار ملائكة الرحمة الا و من مات على حب آل محمد مات على السنة و الجماعة الا و من مات على بعض آل محمد جاء يوم القيامة مكتوب بين عينيه آيس من رحمة الله الا و من مات على بغض آل محمد مات كافر الا و من مات على بغض آل محمد لم يشم رائحة الجنة (۴۱۹) .

باشيد! هر كس با محبت آل محمد بميرد، گويى با توبه مرده است هر كس با محبت آل محمد بميرد، با ايمان كامل از دنيا رفته است. آگاه باشيد؟ هر كس با محبت آل محمد بميرد، فرشته مرگ بشارت بهشت به او مى دهد. سپس نكير و منكر آنگاه باشيد! هر كس با محبت آل محمد بميرد همان گونه كه عروس را به خانه شوهر مى برند، او را با احترام به بهشت مى برند (با سلام و صلوات و خوشحالى) آگاه باشيد! هر كس با محبت آل محمد از دنيا برود، خداوند قبر او را زيارتگاه فرشتگان رحمت قرار مى دهد آگاه باشيد! هر كس با محبت محمد و آل محمد بميرد بر سنت و جماعت اسلامى مرده است آگاه باشيد هر كس با بغض و عداوت آل محمد بميرد، در روز قيامت، در حالى وارد صحراى محشر مى شود كه در بين دو چشمش (پيشانى) نوشته شده است: مايوس از رحمت پروردگار. آگاه باشيد! هر كس با بغض آل محمد بميرد، كافر از دنيا رفته است، آگاه باشيد! هر كس با بغض و كينه آل محمد بميرد، حتى بوى بهشت را استشمام نخواهد كرد.

باز عجيب آن كه فخر رازى بعد از نقل اين حديث مى گويد:

آل محمد كسانى هستند كه بازگشت امرشان به اوست و كسانى كه ارتباطشان، با رسول خدا شديدتر و كاملتر باشد، آنها (آل) حساب مى شوند و شكى نيست، كه فاطمه و على و حسن و حسين، ارتباط بين آنان و بين رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ محكمتر ارتباط بوده است و اين معنى، از مسلمات و در نزد همه معلوم و به تواتر بوده است پس قطعا آن ها آل محمد هستند(۴۲۰) .

سپس كلامش را دامه مى دهد تا اشعار شافعى - امام فرقه شافعى ها - را نقل مى كند:

يا راكبا قف بالمحصب من منى

واهتف بساكن خيفها والناهض

سحرا اذا فاض الحجيج الى منى

فيضا كما نظم الفرات القائض

ان كان رفضا حب آل محمد

فليشهد الثقلان انى رافض

اى سوارى كه براى انجام حج آمده اى! در سرزمين محصب كه حاجى ها ريگ جمع مى كنند(و همه مردم آن جا جمع مى شوند) به ايست در بين مردمى كه در مسجد خيف هستند، و يا در حال كوچ كردن هستند و مثل رودخانه، در سحر شب عيد در حال حركتند، به ايست و فرياد بزن: اى مردم! اگر دوست داشتن آل محمد، علامت رفض و شيعه بودن است، پس بايد همه جن و انس شهادت بدهند كه من رافضى هستم.

خدايا تو را شكر مى كنيم، امسال هم توفيق رفيق شد، روزه گرفتيم. نماز جماعت خوانديم. منبر و بيان احكام و فضايل اهل بيتعليهم‌السلام داشتيم. دعاها و قرائت قرآن و اعمال شبهاى قدر را به جا آورديم. خدايا! اين اعمال را از همه ما قبول بفرما خدايا! فرحة عند الافطار را داشتيم، فرحه عن لقائك را نيز محرمت فرما!(۴۲۱) خدايا! اگر سال ديگر زنده بوديم، مجددا توفيق روزه و نماز و اعمال خير به ما مرحمت فرما، و اگر مرديم، ما را با محمد و آل او محشور فرما.


قدردان ولايت خود باشيم

 باز هم عرض مى كنم: قدر خودتان را بدانيد؛ از پدر و مادر شيعه، به وجود آمديم. در زمان جمهورى اسلامى هستيم، نه زمان طاغوت كه از در و ديوار فساد مى باريد. حالا يك روايت در اين خصوص براى شما بخوانم.

تفسير مجمع البيان از عياشى در تفسير آيه شريفهوالذين امنوا بالله و رسله اولئك هم الصديقون و الشهداء عند ربهم لهم اجرهم و نورهم.... (۴۲۲) از حرث بن مغيره چنين نقل مى كند:

قال كنا عن ابى جعفر عليه‌السلام فقال العارف منكم هذا الامر المنتظر له المحتسب فيه الخير كمن جاهد و الله مع قائم آل محمد صلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ بسيفه ثم قال بل و الله كمن جاهد مع رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ بسيفه ثم قال الثالقة بل و الله كمن استشهد مع رسول الله فى فسطاطه و فيكم آية من كتاب الله قلت اى آية جعلت فداك قال قول الله عزوجل (والذين آمنوا بالله و رسله اولئك هم الصديقون و الشهداء عند ربهم) ثم قال صرتم و الله صادقين شهدا عند ربكم (۴۲۳)

ما چند نفر خدمت امام باقرعليه‌السلام بوديم، كه حضرت فرمود: هر كدام از شما كه معرفت به اين امر ولايت و امامت داشته و منتظر آن باشد، و اميد خير در او بود (يعنى حقيقتا شيعه نه به اسم) او مثل كسى است كه همراه با قائم آل محمدعليه‌السلام با شمشير جهاد كند. سپس فرمود: بلكه به خدا سوگند! مثل كسى است كه با شمشيرش همراه با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ جهاد فى سبيل الله كند. بار سوم فرمود: بلكه به خدا سوگند! همانند كسى است كه همراه با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ در خيمه و خرگاه او شهيد شده باشد. و درباره شما آيه اى در قرآن است عرض كردم: كدام آيه قربانت گردم؟ فرمود: (والذين آمنوابالله و رسله) كسانى كه به خدا و پيامبرانش ايمان آورده اند، همانا آنان در نزد خدا راستگويان و شهدا هستند، سپس فرمود به خدا سوگند شما راستگويان واقعى گرديده ايد و در نزد خدا شهداء هستيد.

همچنين از عياشى نقل مى كند به سندى از منهال قصاب كه گفت:

قلت لابى عبدالله عليه‌السلام : ادع الله ان يرزقنى الشهادة فقال: ان المؤمن شهيد و قرء هذه الاية (۴۲۴) .

خدمت امام صادقعليه‌السلام عرض كردم: از خدا بخواهيد كه شهادت را روزى من فرمايد حضرت فرمود: به درستى كه مومن شهيد است و اين آيه را تلاوت فرمود(۴۲۵) .

در زمان ما، جوانان غيور و متدين در مدت هشت سال جنگ تحميلى عراق عليه ايران اسلامى، به مرحوم امام قدس سره مى گفتند: از خدا بخواهيد، ما شهيد شويم و ايشان مى فرمود: دعا مى كنم ثواب شهيد داشته باشيد.

روز آخر ماه و روز ختم مجلس است. توسلى به امام زمان - روح و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفدا - داشته باشم.


غيبت امام زمانعليه‌السلام
جلوه اى از قدرت خدا است

 از جمله موضوعاتى كه خيلى بر ما شيعيان خره مى گيرند، و بر عقيده ما تعجب مى كنند و كفار به يك شكل و برادران اهل تسنن به شكل ديگر به ديده حقارت بر ما مى نگرد، موضوع امام زمان - عجل الله تعالى فرجه الشريف - است. گرچه بعضى از علما و دانشمندان، آنان تأليفاتى در مورد آن حضرت دارند و اگر تعصب را كنار بگذارند، و به آن همه روايات متواتر گوناگونى كه درباره آن بزرگوار داريم، مراجعه كنند و به ديده انصاف نگاه كنند، همانند ما صددرصد به حضرت عقيده پيدا مى كنند، مگر كسى در قدرت خدا شك مى كند؟ نستجيربالله آخر خداوند كارهاى غير مادى زيادى دارد و قدرت نمايى مى كند مگر نه اين است كه آدم را بدون پدر و مادر خلق مى كند؟ و مگر نه اين كه آتش را بر ابراهيمعليه‌السلام برد و سلام و گلستان مى گرداند و مگر نه اين است كه عيسى را از مادر تنها بدون پدر مى آفريند؟ و مگر نه اين است كه به حضرت نوح عمر بيش از هزار سال مى دهد؟ و مگر نه اين است كه به نص آيه قرآن، حضرت عيسى هنوز زنده است (و ما قتلوه و ما صلبوه ولكن شبه لهم )(۴۲۶) از او نكشتند، و بردار نكشيدند، بلكه بر آنها موضوع اشتباه شده (بل رفعه الله اليه)(۴۲۷) بلكه خدا و را بالا برده است و تا كنون سن آن حضرت حدود دو هزار سال است پس چه مانعى دارد كه خداوند قدرت نمايى كند و بر خلاف عادى امام زمانعليه‌السلام را زنده نگه دارد؛ مثل حضرت عيسى و خضر و الياس؟


احاديث متواتر در خصال امام زمان (عج)

 حضرت آيت الله صافى - دام ظله العالى - در كتاب شريف منتخب الاثر روايات مربوط به امام زمانعليه‌السلام را جمع آورى فرموده كه هر منصفى را با شيعه دوازده امامى هم عقيده مى كند، به جهت تقويت امام شيفتگان آن حضرت برخى از آن را عرض مى كنم: احاديثى كه دلالت مى كند بر اين كه:

حضرت مهدىعليه‌السلام هم نام رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌‌ است...... ۸۴ حديث

حضرت مهدىعليه‌السلام نهمين فرزند امام حسين است...... ۱۴۸ حديث

حضرت مهدىعليه‌السلام هفتمين فرزند امام باقرعليه‌السلام است.... ۱۰۳

حضرت مهدىعليه‌السلام ششمين فرزند امام صادقعليه‌السلام است.... ۹۹ حديث

حضرت مهدىعليه‌السلام نسل پنجم امام موسى كاظمعليه‌السلام است..... ۹۸

حضرت مهدىعليه‌السلام چهارمين فرزند امام رضاعليه‌السلام است..... ۹۰ حديث

حضرت مهدىعليه‌السلام سومين فرزند امام جوادعليه‌السلام است..... ۱۴۶ حديث

حضرت مهدىعليه‌السلام پسر امام حسن عسكرىعليه‌السلام است...... ۹ حديث

حضرت مهدىعليه‌السلام داراى سنتهايى از انبيا از جمله عمر نوح است..... ۲۳ حديث

حضرت مهدىعليه‌السلام داراى عمرى طولانى است كه به طورى كه حتى مورد شك قرار مى گيرد.... ۳۱۸ حديث

حضرت مهدى چهره اى نورانى دارد و هميشه جوان است و به مرور زمان پير نمى شود............. ۸ حديث

مگر كسى كور باشد، و يا دست روى چشم گذارد و اين احاديث را نبيند و يا ببيند و باور نداشته باشد.

در آن نفس كه بميرم در آرزوى تو باشم

به آن اميد دهم جان كه خاك كوى تو باشم

حديث روضه نگويم، گل بهشت نبويم

وصال حور نجويم، دوان به سوى تو باشم

على الصباح قيامت كه سر ز خاك برآرم

به جستجوى تو خيزم، به گفتگوى تو باشم

مى طهور ننوشتم ز دست ساقى رضوان

مرابه باده چه حاجت كه مست روى توباشم


ذكر توسل ؛ زيارت ناحيه شريفه

 امام زمانعليه‌السلام شب و روز در مصيبت جد مظلومش امام حسينعليه‌السلام گريه مى كند در زيارت ناحيه مقدسه خطاب به امام حسينعليه‌السلام عرض مى كند:

فلئن اخرتنى الدهور و عاقنى عن نصرك المقدور و لم اكن لم حاربك محاربا و لمن نصب لك العداوة مناصبا فلاندبنك صباحا و مساء ولابكين لك بدل الدموع دما حسرة عليك و تاءسفا على ما دهاك و تلهفا حتى اموت بلوعة المصاب و غصبة الاكتياب... تا آنجا كه مى گويد:و اسرع فرسك شاردا الى خيامك قاصدا محمحما باكيا فلما راءين النساء جوادك مخزيا و نظرن سرجك عليه ملويا برزن من الخدور ناشرات الشعور على الخدود لاطهمات الوجوه سافرات بالعويل داعيات و بعد العز مذللات و الى مصرعك مبادرات (۴۲۸) .

اگر زمانه مرا تاءخير انداخت و مقدر نبود كه من در كربلا تو را يارى كنم، و با كسانى كه با شما جنگ كردند، بجنگم و با كسانى كه رسما دشمنى نمودند، دشمنى كنم، پس به راستى، شب، و روز در مصيبت شما گريه و زارى مى كنم و به جاى اشك، خون گريه مى كنم در آه و افسوس بر شما و در حال تاءسف بر آن گرفتارى ها و سختى هايى كه بر شما گذشت. تا اين كه با دل سوختگى بميرم و از غصه و اندوه از بين بروم. اى جد بزرگوار! هيچ وقت فراموش نمى كنم كه عصر عاشورا ذوالجناح بى صاحب شما بر در خيمه آمد و گريه كنان و شيهه زنان خبر شهادت تو را آورد، و هنگامى كه زنهاى داغ ديده از خيمه ها بيرون آمدند و اسب را بى صاحب ديدند و چشمشان بر زين واژگون افتاد، شروع به گريه و زارى و عزادارى كردند موپريشان نمودند و لطمه بر صورت زدند و صيحه و زارى نمودند و بعد از عزت خود را آماده اسيرى نمودند، و به طرف قتلگاه روانه گرديدند، و ديدند كه الشمر جالس على صدرك.

لاحول ولاقوة الابالله العلى العظيم

لااضحك الله سن الدهرران ضحكت

و آل احمد مظلومون قد قهروا


27

28