علم اخلاق اسلامی جلد ۳

علم اخلاق اسلامی0%

علم اخلاق اسلامی نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: دكتر سيد جلال الدين مجتبوى
گروه: اخلاق اسلامی

علم اخلاق اسلامی

نویسنده: علامه مولى مهدى نراقى
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: دكتر سيد جلال الدين مجتبوى
گروه:

مشاهدات: 12134
دانلود: 2910

جلد 1 جلد 2 جلد 3
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 17 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 12134 / دانلود: 2910
اندازه اندازه اندازه
علم اخلاق اسلامی

علم اخلاق اسلامی جلد 3

نویسنده:
فارسی

كتاب حاضر، ترجمه و تلخيصي دقيق و روان از كتاب جامع السعادات عالم رباني علامه مولي نراقي (متوفي به سال 1029 هجري قمري) كه از بزرگان علماي اسلام و جامعه علوم عقلي و شرعي بوده است مي باشد كه يكي از بهترین آثار منتشره براي علاقمندان و بخصوص دانشجويان دانشگاهها در زمينه اخلاق اسلامي و اخلاق در تفكر اسلامي بوده و آنان را كه فرصت خواندن سه جلد ترجمه كامل كتاب را ندارند، بي نياز مي سازد. اين كتاب علاوه بر پرداختن به جنبه عقلي و فلسفي علم اخلاق به جنبه ديني آن نيز با سبك و اسلوب ويژه اي توجه داشته است.

مولف در ابتدا درباره نفس انسان و قوا و غرايز او سخن مي گويد هر يك از فضايل اخلاقي را به يكي از قواي نفس نسبت مي دهد و هر يك از رذايل اخلاقي را به غريزه اي مربوط مي سازد آنگاه به شناساندن هر يك از فضايل و رذايل قوا مي پردازد و مطالب خود را به آيات و روايات وارده مورد تاييد قرار مي دهد و در پايان راه معالجه و درمان را به شيوه حكيمانه بيان مي كند.

و همه آنچه گفته شد در انديشه ها و خاطره هائى است كه متعلق به امور مهم دنياست، كه هر گاه اين امور از دل بيرون آيد، آن انديشه ها و خاطره ها نيز خارج شود. و گاهى افكار و خواطر از جمله وسوسه هاى باطل و خيالات فاسد است، بدون آنكه به كارى دنيوى مربوط باشد، و بنده را در خطور و عدم خطور آنها اختيارى نيست، و امر در اينها دشوارتر است، هر چند ريشه كنى دوستى دنيا و خواهش هاى آن از دل مدخليتى بسيار در زوال آنها دارد، زيرا ماده اين وسوسه ها نيز يا دوستى مال و دوستى جاه يا دوستى يكى ديگر از خواهشهاى دنيوى است، و تفصيل گفتار در آنها و راه علاج آنها در بحث وسوسه ها گذشت

فصل ۸۶ : اسرار نماز

در تحصيل هر يك از شروط نماز و افعال و اركان آن اسرار و اشاراتى است كه مؤمن خواستار آخرت نبايد از آنها غافل گردد، و ما در اينجا آنها را ياد مى كنيم :

اما اذان : چون بانگ مؤ ذن بشنوى، ياد هول نداى قيامت را در دل حاضر كن، و با باطن و ظاهر براى اجابت و شتافتن آماده شو، كه شتابندگان اين ندا را در روز «عرض اكبر» به لطف خواهند خواند، پس اين ندا را بر دل خود عرضه كن، اگر دل را از شادى و سرور پُر يابى، و آن را از رغبت و شتاب به سوى آن آكنده بينى، بدان كه روز قيامت نداى بشارت و رستگارى به تو خواهد رسيد، و از اينرو سرور پيامبران فرمود : ارحنا يا بلال. «اى بلال ما را راحت ساز!» يعنى ما را به نداى نماز از رنج [دنيا] برهان، زيرا روشنى چشم او در نماز بود.

و هر يك از فرازها و كلمات اذان را ملاحظه كن كه آغاز و پايان آن نام خداست، و اين اشاره به آنست كه خدا جل جلاله اول و آخر و ظاهر و باطن است، و هنگام شنيدن تكبير دل خود را آماده تعظيم او ساز، و دنيا و مافيها را كوچك شمار تا در تكبير خود راست گفتار باشى، و چون لا اله الا اللهرا بشنوى هر معبودى غير از خدا را از خاطر خود بزداى و نابود انگار. و چون نام پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله شنوى به ادب باش و با اخلاص به رسالت او شهادت ده و بر او و آل او صلوات فرست. و هنگام گفتن حى على الصلاة و حى على الفلاح و حى على خير العملنفس ‍ خود را بر انگيز و در دل خود به ياد آر كه نماز باعث رستگارى و بهترين اعمال است. و سپس به تكبير و تعظيم خدا باز گرد و همچنانكه با آن آغاز كردى با آن به پايان بر. و خدا را مبدا و معاد خود دادن و پايدارى و قوام خويش را به او و اعتماد خود را بر قوه و قدرت او شناس، كه هيچ قوه و قدرتى نيست مگر به واسطه خداوند والاى بزرگ.

فصل ۸۷ : وقت

و چون وقت نماز آيد، بدان كه اين وقتى است كه خداوند براى تو قرار داده تا در آن به خدمت او بايستى، و تأمل كن كه در پيشگاه او و براى نيل به طاعت او ايستاده اى، و بايد در دل تو سرور و نشاط پديد آيد، و بر رخسار تو بهجت و خرمى ظاهر گردد، زيرا نماز سبب قرب تو و وسيله رستگارى و دستيابى به خير توست. پس با طهارت و پاكيزگى آماده شو، و جامه در خور مناجات در بر كن، چنانكه وقتى پيش پادشاهى از پادشاهان دنيا مى روى مهيا مى شوى، و با آرامش و وقار و بيم و اميد با او ديدار كن، و عظمت و جلال خدا و قدرت و كمال نامتناهى او را به ياد آر، و نقصان قدر و مرتبه خويش و بى قابليتى خود را براى ايستادن به خدمت او و كوتاهى در اداى وظايف طاعت او را متذكر شو.

فصل ۸۸ : آداب نماز

چون به طهارت در جايگاه خود، كه ظرف دورتر توست، و در جامه، كه پوشش نزديكتر توست، و تن، كه پوست نزديك توست، در آمدى، از طهارت مغز و ذات خود، و آن دل توست، غافل مباش و به توبه و پشيمانى بر قصورى كه كرده اى در تطهير آن بكوش و عزم ترك را مصمم باش، و باطن خويش را كه نظر گاه پروردگار توست پاك ساز.

و چون زشتى هاى تن خود را از ديدگان خلق به جامه پوشاندى، پس ‍ رسوائيهاى پنهان خود را كه جز پروردگارت بر آنها مطلع نيست به خاطر آر، و پوشاندن آنها را از نفس خود بخواه، و يقين بدان كه هيچ چيز از خداوند پوشيده و پنهان نيست، و وسيله پوشاندن و كفاره آن ترس و پشيمانى و شرم است، و فايده احضار آن در دل اين است كه لشكرهاى ترس و پشيمانى و شرم از كمينگاههاى آن بر انگيخته شود و نفس تو بدان رام و مطيع گردد و دل تو از خجالت فروتنى نمايد، و در پيشگاه خداى تعالى بايستى، ايستادن بنده گناهكار بدكردار گريخته، كه پشيمان شده به مولاى خود باز گشته در حالى كه از ترس ‍ و شرم سر بر نيارد.

امام صادقعليه‌السلام فرمود : «آراسته ترين لباس براى مؤمن لباس ‍ تقواست، و نرمترين جامه جامه ايمان است»، خداى تعالى مى فرمايد :

و لباس التقوى ذلك خير. (اعراف، ۲۵).

«و جامه پرهيزكارى، اين بهتر است».

و اما لباس ظاهر، نعمتى است از جانب خداى تعالى كه آدميزادگان عورتهاى خويش بدان بپوشند، و اين لباس كرامتى است كه خداوند بدان وسيله فرزندان آدم را مخصوص گردانيده، و آن لباس مؤمنان را آلتى است براى اداى واجباتى كه بر آنان مقرر فرموده. و بهترين لباس ‍ آن است كه تو را از خداى عز و جل مشغول نگرداند، بلكه به ذكر و شكر و طاعت او نزديك سازد، و تو را به خود بينى و ريا و خود آرائى و فخر فروشى و تكبر و بزرگ منشى نكشاند، كه اينها از آفات دين و موجب سنگدلى است. پس هر گاه جامه خويش را مى پوشى، پوشش رحمت خدا را درباره گناهانت به ياد آر، و باطن خود را به صدق و راستى بپوشان چنانكه ظاهر خود را به لباس پوشانى، و باطن تو بايد در پرده راستين هيبت و ظاهر تو در پوشش طاعت باشد. و با ديده عبرت به فضل خداى عز و جل بنگر كه چگونه براى پوشاندن عورت ظاهر اسبابى كه لباس باشد آفريد، و درهاى توبه و انابه را براى پوشاندن عورت باطن كه گناه و اخلاق بد باشد گشود. و هيچ كس را [به سبب اطلاعى كه از كارهاى بد او دارى] رسوا مكن كه خدا بزرگتر از آن را بر تو پوشانده. و مشغول اصلاح و بر طرف كردن عيب خود باش و از حال و كار ديگران كه ربطى به تو ندارد دست بردار. و از پرداختن به كار ديگرى كه سبب تباهى و نابودى عمر توست بر حذر باش. و چنين نباشد كه با سرمايه تو ديگرى سود برد (يعنى ديگرى به عمل تو از عذاب نجات يابد، مثلا با غيبتى كه تو از ديگرى بكنى) و خود هلاك و معذب گردى، كه فراموشى گناهان از بزرگترين عقوبتهاى الهى در دنيا و بالاترين اسباب عذاب در آخرت است. و مادام كه بنده به طاعت خداى تعالى مشغول و در پى شناختن عيوب نفس خويش است، و آنچه را كه مايه عيب و زشتى در دين خداى عز و جل است ترك مى كند از آفات بر كنار است، و در درياى رحمت الهى فرو رفته و به جواهر فايده هاى حكمت و بيان دست مى يابد. و مادام كه از گناهان خود غافل و از عيوب نفس خويش جاهل باشد و به نيرو و قدرت خود تكيه كند هرگز رستگار نخواهد شد. )(۷۲)

فصل ۸۹ : آداب نمازگاه

هر گاه به جايگاه نماز خود فرا آمدى، بخاطر آر كه در پيشگاه پادشاه پادشاهان ايستاده اى و مى خواهى با او سخن گوئى و تضرع نمائى و رضاى او بدست آرى و نظر رحمت او را كسب كنى. پس مكان شايسته اى مانند مسجدهاى شريف و مشهدهاى مطهر، در صورت امكان، اختيار كن. زيرا كه خداى تعالى اين جايگاهها را محل اجابت و موضع نزول رحمت و فيوضات خود قرار داده است، بر مثال محضر پادشاهان كه آن را وسيله نيل مقاصد و مطالب قرار مى دهند. پس با آرامش و وقار داخل شو و مراقب باش كه در حال فروتنى و خشوع باشى.

امام صادقعليه‌السلام فرمود : «هر گاه به در مسجد رسيدى بدان كه در خانه پادشاه عظيم الشانى را قصد كرده اى كه جز پاكان نبايد بر فرش و بساط او پا گذارند، و براى نشستن جز صديقان رخصت ندارند، پس ترسان باش از اينكه پا بر فرش و بساط گذارى چنانكه از پادشاه مى ترسى، كه اگر غافل باشى از خطر عظيم ايمن نيستى، و بدان كه خداوند بر هر چه از عدل و فضل درباره تو بخواهد رفتار كند قادر و تواناست. پس اگر خدا با تو مهربانى كند و بر تو ترحم و تفضل نمايد اندك طاعت تو را قبول فرمايد، و به آن طاعت كم ثواب بسيار بخشد، و اگر از تو صدق و اخلاص فراخور استحقاق خود خواهد و از روى عدل با تو رفتار كند، در حجاب باشى و طاعت تو هر چند بسيار باشد مردود خواهد بود. و او هر چه خواهد همان كند و به عجز و تقصير و شكستگى و فقر خود در پيشگاه او اعتراف نما، كه تو براى عبادت او و انس به او رو به او آورده اى و اسرار خود را بر او عرضه كن، و بدان كه نهان و آشكار هيچ كس بر او پوشيده نيست. و بر در خانه او مانند نيازمندترين بندگان او باش. و دل خود را از هر شاغلى كه تو را از پروردگارت محجوب سازد خالى كن، كه او قبول نمى كند مگر عملى را كه پاكيزه و خالص باشد. و بنگر كه نام تو از كدام دفتر بيرون خواهد آمد، پس اگر شيرينى مناجات او را چشيدى و از گفتگو با او لذتى يافتى، و از جام رحمت و كرامت او بواسطه حسن اقبال او بر تو و قبول و اجابت دعاى تو جرعه اى نوشيدى، شايستگى خدمت او دارى، به درون مسجد رو كه تو را اذن و امان است، و گرنه به همان در مسجد بايست ايستادن كسى كه چاره كار نداند و اميد و آرزويش بر باد رفته و عمرش بسر آمده.

پس اگر خداى عز و جل از دل تو بداند كه به راستى به او پناه برده اى نظر رافت و عطوفت به تو خواهد كرد، و به آنچه دوست دارى و راضى هستى توفيق خواهد داد، كه او كريم است و كرامت را براى بندگان بيچاره اى دوست دارد كه به او پناه برده و بر آستان او ايستاده و خشنودى او را خواستارند. خداى تعالى مى فرمايد :

امن يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السوء. (نمل، ۶۲).

«يا آن كه درمانده را هنگامى كه او را بخواند پاسخ گويد، و رنج و بدى را از او باز دارد؟».(۷۳)

فصل ۹۰ : رو به قبله كردن

و اما رو به قبله آوردن (استقبال)، گردانيدن ظاهر روى توست از ديگر جهات به سوى خانه خدا. و اين اشاره به آنست كه بايد روى دل را از ما سوى الله بگردانى و به خدا رو كنى، كه اين اعمال ظاهر تحريك باطن است بر آنچه مناسب آن است، پس ضبط جوارح و ساكن و ثابت داشتن آنها در يك جهت براى اين است كه بر دل ستم نكند، زيرا هر گاه جوارح به جهتهاى متعدد التفات كند دل نيز به تبع آنها به اشياء متعدد توجه نمايد، پس خداوند به گردانيدن آنها به سوى خانه خود امر فرمود تا دل صاحب خود را به ياد آرد و به او توجه كند، و همچنانكه اعضاء بر يك جهت ثابت است دل نيز به سوى خدا ثابت باشد.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود : «خداى تعالى مادام كه نماز گزار [به غير خدا] التفات ننمايد به او توجه مى كند».

و اين التفات شامل التفات دل نيز مى شود، و همچنانكه حفظ سر و چشم از التفات به جهات واجب است، همچنين پاسدارى دل و درون از التفات به غير خدا و غير نماز واجب است، پس اگر به غير خدا و غير نماز التفات نمود، يادآورى كن كه خدا بر او مطلع است، و چه زشت است كه مناجات كننده از مناجات خود و آنچه در حين مناجات مى گويد غافل باشد، بخصوص وقتى كه با پادشاه پادشاهان سخن مى گويد. و در دل خود فروتنى و خشوع داشته باش، كه رهائى از التفات ظاهر و باطن نتيجه و ثمره خشوع است، و هر گاه باطن فروتن و خاشع باشد ظاهر نيز چنين خواهد بود، و از اينرو رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله وقتى نمازگزارى را ديد كه با ريش ‍ خود بازى مى كند، فرمود : «اين شخص اگر دل او خاشع بود اعضاء او نيز خاشع بود، كه رعيت به فرمان سرپرست و حاكم است»، و در دعا آمده است : «خدايا حاكم و رعيت را اصلاح كن»، و مراد قلب و جوارح است.

و بالجمله : هر مؤمنى براى نماز بايد روى خود را به خانه خدا و روى دل خويش را به صاحب خانه بگرداند، و همچنانكه به سوى خانه رو نمى كند مگر به گرداندن از غير آن، همچنين توجه روى دل به خدا نخواهد بود مگر به خالى شدن از ما سوى الله، و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود : «چون بنده به نماز ايستد، و رغبت و دل او به خدا باشد مانند روزى كه از مادر متولد شده از نماز بيرون آيد».

و فرمود :

«آيا كسى كه روى خود را در نماز مى گرداند نمى ترسد كه خدا روى او را چون روى خر كند؟!»

گفته اند : اين نهى از رو گرداندن از خدا و ملاحظه عظمت او در حال نماز است، زيرا كسى كه به راست و چپ التفات كند از خدا و مطالعه انوار جلال و كبرياى او غافل است، و كسى كه چنين باشد غفلت او ادامه مى يابد، و روى دل او مانند روى دل خر مى گردد كه از تعقل امور عالى و فهم معارف محروم است.

امام صادقعليه‌السلام فرمود : «هر گاه رو به قبله آوردى، از دنيا و هر چه در آن است و از مردم و آنچه بدان مشغولند مايوس شو (يا آنها را فراموش كن)، و دل خود را از هر چه تو را از خداى تعالى مشغول مى سازد خالى كن، و عظمت خداى عز و جل را با ديده بصيرت ببين، و ايستادن خود را در پيشگاه او به خاطر آر، خداى تعالى مى فرمايد :

هنالك تبلو كل نفس ما اسلفت و ردوا الى الله مولاهم الحق.

 (يونس، ۳۰)

«در آن هنگام هر كسى از هر چه از پيش كرده آگاه گردد، و به سوى خدا، مولاى حقيقى خويش، باز گردانده شوند».

و به قدم بيم و اميد بايست.(۷۴)

فصل ۹۱ : قيام

اما قيام، ايستادن تن و دل است در پيشگاه خداى سبحان. پس بايد سرت كه بالاترين اعضاء توست به زير و فرو افكنده و با گردن كج باشد، و اين سرافكندگى تنبيهى است براى دل كه در حال تواضع و تذلل و انكسار باشد، و از تكبر و رياست بيزارى جويد. و در اينجا بايد اهميت ايستادن در حضرت الهى و هول روز حساب و در معرض پرسش بودن را متذكر شوى، و به ياد آورى كه در اين وقت در حضور خداوند ايستاده اى و او بر تو مطلع است، پس ايستادن تو در پيشگاه او بايد در خور عظمت و جلال او باشد، و اگر از معرفت كنه جلال او عاجزى مالك ملك و ملكوت را فروتر از يكى از پادشاهان عصر خود مگردان و لا اقل در حضور او چنان بايست كه در حضور پادشاه زمان خود مى ايستى، يا در حضور مردى صالح از نزديكان خود يا كسى كه مى خواهى تو را به صلاح بشناسد، كه در اين حال دست و پاى تو آرميده و اعضاء تو خاشع و همه اجزاء تو ساكن است، از بيم آنكه آن عاجز مسكين تو را به قلت خشوع نسبت دهد.

و بالجمله : فروتنى و خشوع و شرمسارى و انفعال، مقتضاى طبع آدمى در حضور كسى است از اهل دنيا كه وى را بزرگ مى شمارد، پس چگونه در پيشگاه پادشاه پادشاهان در نزد كسى كه او را مى شناسد مقتضى نباشد؟ و هر كه در حضور غير خدا خاشع باشد و در حضور خدا چنين نباشد، اين از كوتاهى معرفت وى نسبت به جلال خداوند و قصور اطلاع او بر درون و ضمير خود و نشانه عدم تدبر او در گفتار خداى متعال است :

الذى يراك حين تقوم، و تقلبك فى الساجدين. (شعراء، ۲۱۹ -۲۱۸)

«آن [خدائى] كه تو را مى بيند آنگاه كه بر مى خيزى، و گشتن تو را [نيز] در ميان سجده كنان (نماز گزاران»).

پس زيانكار باد كسى كه مدعى معرفت خدا و علم به عظمت و جلال او و محبت او و خشيت از اوست، و با وجود اين يكى از بندگان مسكين او كه قدرت بر سود و زيانى ندارد شرم مى كند، و از خدا شرم نمى كند، و از مردم مى ترسد و از او نمى ترسد!

فصل ۹۲ : تكبيرات

و اما هنگامى كه تكبير گوئى، سزاوار است كه عظمت و جلال خدا و حقارت و ذلت خويش را در جنب عظمت او به خاطر آورى، و كوتاهى خود را از قيام به وظايف خدمت او متذكر شوى.

و چون گوئى : اللهم انك انت الملك الحق. «خدايا توئى پادشاه بحق»، عظمت ملك او و قدرت عام و استيلاى او را بر همه عوالم به ياد آر، و سپس ذلت و انكسار خود را متذكر شو.

و چون گوئى : لبيك و سعديك ! و الخير فى يديك، و الشر ليس ‍ اليك.

«اجابت باد تو را، اينك من و فرمان تو! همه خيرات در دست توست، و شر و بدى را در ساحت تو راه نيست»، خود را در پيشگاه او به نظر در آور، و با يقين باش كه او از خود تو به تو نزديكتر است، سخن تو را مى شنود و دعاى تو را پاسخ مى گويد، و بدان كه خير دنيا و آخرت به دست اوست نه به دست غير او، و او خير محض است و از شر و بدى منزه.

و چون گوئى : عبدك و ابن عبديك، منك و بك و لك و اليك.

«من بنده و بنده زاده توام، هستى من از تو و قوام من به توست، از آن توام و به تو باز مى گردم»، اعتراف كرده اى كه بنده اوئى و او پروردگار و آفريدگار و مالك و ايجاد كننده توست، و تو اثر و فعل اوئى، وجود تو از او و قوام تو به او مالكيت تو براى او و بازگشت تو به اوست، پس تو از اوئى و او تو را وانخواهد گذاشت و رحمت خود را از تو دريغ نخواهد داشت، پس نفس ضعيف و عاجز خود را بر آستانه او بيفكن، و امور دنيا و آخرت خود را به او واگذار، و در مقاصد خود جز بر او اعتماد مكن، و در ذهن خود در وقت گفتن اين فقرات و كلماتى كه زبان تو به آن گوياست اين گونه حقايق را حاضر كن، و از آنها به اسرار و دقايقى كه بر تو گشوده مى شود بالا رو، و خود را از اينكه به پرتگاه وسوسه ها و هواى فاسد افتى نگاهدار، و فيض ‍ را از عالم اعلى بگير.

فصل ۹۳ : نيت

و اما نيت، حقيقت آن قصد انجام فعل يعنى نماز در امتثال امر خدا و جستن قرب او و اميد ثواب و بيم عقاب اوست. پس بايد در خلوص ‍ آن بكوشى كه به غرض دنيوى آلوده و فاسد نشود.

و حقيقت اخلاص و آنچه به آن متعلق است به تفصيل در جاى خود بيان شد، و سزاوار است كه در اينجا لطف عظيم و منت او را بر خود به ياد آورى، كه تو را با بى ادبى تو و بسيارى گناه تو اجازه مناجات داد. و قدر مناجات او را در نفس خود بزرگ شمار. و بنگر كه با كه و چگونه و به چه مناجات مى كنى، و در اين مقام پيشانى تو بايد غرق عرق خجالت شود، و شانه ها و سينه تو از هيبت به لرزه آيد و چهره ات از بيم و خشيت زرد گردد.

فصل ۹۴ : تكبيرة الاحرام

و چون تكبيرة الاحرام گوئى، به ياد آر كه معنى آن اين است كه : خداى تعالى بزرگتر از آنست كه وصف كرده شود، يا از هر چيزى بزرگتر است، يا از اينكه به حواس ادراك شود يا به قياس با آدميان بزرگتر است.

پس به نهايت عظمت و جلال او بينديش كه ايجاد و اختراع غير او مستند به اوست، و اوست كه همه اشياء را از كتم عدم به عرصه وجود آورده است. و بايد دل تو به اين يقين كند بطورى كه آنچه را بر زبان مى آورى تكذيب نكند، پس اگر در دل تو چيزى بزرگتر از خداى تعالى باشد، خدا گواهى دهد كه دروغگوئى، اگر چه اين سخن (الله اكبر) صدق است، چنانكه بر دروغ منافقان گواهى داده است درباره اين گفتارشان كه : پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله رسول خداست. و اگر هواى تو از امر خداى تعالى بر تو غالبتر است، و تو آن را از خدا و فرمان او بيشتر مطيع باشى، پس آن را خداى خود گرفته اى و بزرگ داشته اى، و سخن تو (الله اكبر) به مجرد زبان است، و دل با آن موافق نيست، و اگر توبه و استغفار و حسن ظن به كرم و عفو خداى تعالى در ميان نباشد خطر بس بزرگ است.

امام صادقعليه‌السلام فرمود : «چون تكبير گوئى هر چه را كه ميان آسمانهاى برين و زمينهاى فرو دين است در جنب بزرگوارى و كبريائى خدا كوچك شمار، كه خداى تعالى با آگاهى بر دل بنده اى كه زبانش تكبير مى گويد و دلش از حقيقت بزرگداشت او غافل و خدشه دار است، مى گويد : اى دروغگو آيا مرا مى فريبى ؟ به عزت و جلالم سوگند! تو را از شيرينى ياد خود محروم مى كنم، و از نزديكى خود و شادى به مناجات خود دور مى سازم».(۷۵)

پس در مدت نماز دل خود را بنگر، اگر شيرينى نماز را مى يابى و در نفس خود از آن سرور و بهجت ملاحظه مى كنى، و دل تو به مناجات او شاد است و از سخن گفتن با او لذت مى برد، بدان كه خداى تعالى تو را در تكبيرت راست گفتار مى شناسد، و اگر از لذت مناجات بى بهره و از شيرينى عبادت محرومى، بدان كه خداى تعالى تو را دروغگو شناخته و از درگاه خود رانده و از آستانه خويش دور ساخته، پس بر خود مانند زن فرزند مرده گريه كن، و پيش از آنكه حسرت بزرگ تو را دريابد به علاج پرداز.

فصل ۹۵ : دعاى استفتاح

و اما دعاى استفتاح، اول كلمات آن اين است :

وجهت وجهى للذى فطر السموات و الارض.

«روى خود را به جانب آن كه آسمانها و زمين را آفريده است كردم»، و معلوم است كه در اينجا مراد روى دل است نه روى ظاهر، زيرا خداى سبحان از مكان و جهت منزه است تا روى ظاهر به او شود.

پس مراد و مدعاى تو اين است كه روى دل خود را به سوى خالق آسمانها و زمين كرده اى، زنهار كه در آغاز مناجات سخن تو دروغ باشد، زيرا اگر دل تو متوجه آرزوهاى خود و همت و فكرش در خانه و بازار باشد، يا در پرتگاه وسوسه ها بيفتد، يا غافل باشد، متوجه خدا نخواهد بود، و تو در نخستين سخن خود با پروردگار خويش ‍ دروغگو خواهى بود. پس بكوش كه دل خود را از غير او خالى كنى، هر چند بر دوام نتوانى، تا لااقل در آغاز گفتار دروغزن نباشى.

و چون گوئى : حنيفا مسلما، در خاطرات آيد كه مسلمان كسى است كه مسلمانان از دست و زبان وى در امان باشند. و اگر چنين نباشى دروغگو خواهى بود، پس بكوش تا عزم آن داشته باشى كه در آينده چنين باشى، و بر احوال گذشته پشيمان شوى.

و چون گوئى : و ما انا من المشركين، شرك خفى را به خاطر آر، كه آن هم داخل در شرك است، كه شرك بر اندك و بسيار اطلاق مى شود.

پس اگر در جزئى از عبادت خود غير خدا را قصد كنى، و ستايش ‍ مردم و طلب منزلت در دل آنها را بخواهى، مشرك و در كلام خود دروغزن باشى. پس اين شرك را از نفس خود بزداى، و در دل خود شرمگين باش كه خود را به نفى شرك موصوف كرده اى و در واقع متصف به آنى.

و چون گوئى : و محياى و مماتى لله رب العالمين.

«زندگانى و مرگ من براى پروردگار عالميان است»، بدان كه اين سخن بنده اى است كه خود را هيچ انگارد و خدا را صاحب وجود داند، از خود فانى و به پروردگار باقى باشد، و براى خود قدرت و قوتى نبيند، بلكه حيات و بقاى خود را از خداى تعالى بداند. و حركات و سكناتش جز براى خداى تعالى نباشد.

پس گوينده اين كلام، هر گاه براى نفس خويش در اصل قوت و اثرى ببيند، يا صدور فعل او، از خشنودى يا خشم يا ايستادن يا نشستن يا رغبت به زندگى يا ترس از مرگ، براى امور دنيا باشد، دروغگوست.

فصل ۹۶ : استعاذه

 (پناه بردن به خدا از شيطان)  

و چون گوئى : اعوذ بالله من الشيطان الرجيم، بايد بدانى كه شيطان دشمن ترين دشمنان توست، و در كمين است كه دل تو را از خدا بگرداند از آنرو كه با تو بر مناجات با خدا و سجده او حسد مى برد، با آنكه خود به سبب ترك سجده ملعون شده و رانده درگاه الهى گرديده است. و سزاوار است كه پناه بردن تو به خدا مجرد گفتار نباشد، مانند كسى كه درنده اى يا دشمنى قصد او كرده تا او را بدرد يا بكشد، و او گويد : از تو به اين دژ محكم پناه مى بردم، در حالى كه بر جاى خود ايستاده باشد، كه اين سخن مادام كه حركت نكند و به درون قلعه نرود سودى براى او ندارد. همچنين پناه بردن به خدا از شر شيطان مادام كه دوستى شيطان را ترك نكند و آنچه را كه خدا دوست دارد بجا نياورد فايده نبخشد. پس كسى كه شهوات را كه خوشايند و محبوب شيطان و ناخوشايند و مكروه رحمان است پيروى كند مجرد گفتار او را سود ندهد، و گفتار او بايد همراه عزم بر پناه گرفتن به حصن خدا از شر شيطان باشد، و حصن او لا اله الا اللهاست، كه فرموده است : «لا اله الا الله » حصنى، و من دخل حصنى امن من عذابى. و دخول در حصن لا اله الا اللهنيز بمجرد گفتن نيست، بلكه اذعان قلبى و يقين قطعى است به اينكه هر معبودى غير او باطل است، و هر چيزى از او و براى او و قائم به او و به سوى اوست، و هيچ مؤ ثرى در وجود جز او نيست. و متحصن به توحيد كسى است كه معبودى جز خدا ندارد، و اما كسى كه هواى خود را به خدائى گيرد، او در ميدان شيطان است نه در حصن خدا. و از مكرها و كيدهاى شيطان اين است كه تو را در نماز به انديشه آخرت و تدبير كارهاى نيك مشغول كند تا از حضور قلب و فهم آنچه مى خوانى باز مانى، پس بدان كه هر چه تو را از رو آوردن به خدا و از فهم معانى قرآن و اذكار مشغول كند وسواس ‍ است، زيرا حركت زبان مقصود نيست، بلكه مقصود معانى است.

قرائت

و چون گويى : بسم الله الرحمن الرحيم، نيت تبرك كن كه به نام او به خواندن كلام خدا آغاز مى كنى، و در اينجا مراد از اسم صاحب اسم (مسمى ناميده شده) است، و معناى آن اين است كه : همه چيزها و كارها به خداوند است، و به همين جهت انحصار الحمد للهبه دنبال مى آيد، كه مراد به حمد شكر است و شكر بر نعمتهاست، زيرا همه نعمتها از خدا و منحصر به اوست، پس ‍ كسى كه نعمتى را از غير خدا مى بيند، يا به شكر و حمد غير خداى سبحان را قصد كند نه از اين جهت كه او مسخر از جانب خداست، در بسم الله گفتن و حمد كردن او به اندازه التفات او به غير خداى سبحان نقصان هست.

و چون گوئى : الرحمن الرحيم، انواع لطف و احسان او را به نظر آر، تا رحمت او براى تو روشن گردد، و اميد تو به آن برانگيخته شود.

و چون گوئى : مالك يوم الدين، در دل خود بزرگداشت و بيم را برانگيز، اما بزرگداشت : زيرا ملك و ملك تنها از آن اوست، و اما بيم : به سبب هول روز جزاء و حساب كه او مالك آن است.

آنگاه به گفتن اياك نعبداخلاص تازه كن، و با گفتن اياك نستعينبه عجز و نيازمندى و نداشتن قوت و قدرت اعتراف نما.

و براستى بدان كه طاعت جز به يارى و مدد او ميسر نشده، و منت او راست، كه تو را توفيق طاعت بخشيده و به عبادت خود گماشته و اهل مناجات خود گردانيده، و اگر از توفيق محرومت مى ساخت با شيطان از راندگان درگاه بودى. و بدان كه اعانت جز از او نيست، و غير او توان يارى هيچ كس ندارد.

و چون گوئى : اهدنا الصراط المستقيمبدان كه بايد مهمترين حاجتهاى خود را بخواهى، و آن هدايت به راه حق است كه تو را به جوار خدا برد، و به خشنودى خود رساند، و به مجاورت كسانى كه بر ايشان نعمت هدايت بخشيده از پيامبران و صديقان و شهيدان و صالحان واصل گرداند، نه آنان كه خدا بر آنان خشم گرفته از كافران و گمراهان، از يهودان و ترسايان و صابيان.

و چون فاتحه را بدين سان خواندى، اميد كه از كسانى باشى كه خداوند در حق ايشان، چنانكه پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله خبر داده، مى فرمايد : «نماز را ميان خود و بنده ام دو نيم كردم، نيمى براى من و نيمى براى بنده من. بنده گويد : الحمد لله رب العالمين، خداى عز و جل فرمايد : بنده من مرا ستايش كرد و ثنا گفت. و اين معنى «سمع الله لمن حمدهاست... » تا آخر حديث.

و اگر تو را از نماز بهره اى نباشد مگر لذت ياد خدا در جلال و عظمت او اين غنيمت تو را بس ! و چگونه باشد وقتى كه اميد ثواب و فضل او به آن افزوده شود. و همچنين بايد حقايق را از سوره اى كه بعد از فاتحه مى خوانى بفهمى و بيرون آورى، و از امر و نهى و وعد و عيد و مواعظ و اخبار پيامبران و ياد منت و احسان او غافل مشو، كه هر يك را حقى است. حق امر و نهى عزم [بر فرمانبرى] است، و حق وعد اميد است، و حق و عيد بيم است، و حق موعظه پند گرفتن است، و حق اخبار پيامبران عبرت آموختن است، و حق ياد منت شكر است. و اين معانى به حسب درجات فهم است، و فهم بر اندازه علم و صفاى ذهن، و درجات اين از شمار بيرون است.

و نماز كليد دلهاست، و اسرار كلمات در آن كشف و آشكار مى شود. اين حق قرائت است، و حق اذكار و تسبيحات نيز.

و بدان كه مردم در قرائت بر سه گونه اند : بعضى زبان را مى جنبانند و دلشان غافل است، و بعضى زبان را حركت مى دهند و دلشان پيرو زبان است، يعنى مى شنود و مى فهمد كه گوئى از غير مى شنود، و اين درجه اصحاب يمين است. و بعضى دلشان نخست به معانى پيشى مى جويد و سپس زبان در خدمت دل در مى آيد و ترجمان آن است. و فرق است ميان آنكه زبان ترجمان دل باشد يا معلم آن، و زبان مقربان ترجمان دل ايشان است.

سپس بايد هيئت قرائت را رعايت كنى و به ترتيل خوانى و شتاب نكنى، تا تأمل در آن آسانتر باشد، و آواز و آهنگ خود را در آيه رحمت و عذاب، و وعد و وعيد، و تمجيد و تعظيم دگرگون سازى. يكى از ايشان چون به مانند اين آيه مى رسيد :

ما اتخذ الله من ولد و ما كان معه من اله. (مؤمنون، ۹۲)

«خدا هيچ فرزندى نگرفته و با او هيچ خدائى نيست».

آواز خود پست مى كرد، چنانكه كسى از ذكر چيزى شرم دارد.

و روايت است كه : «صاحب قرآن را در قيامت گويند : بخوان و برتر آى، و هر آيه اى بخواند درجه اى بالاتر رود».

فصل ۹۷ : ركوع

و اما در ركوع، بايد ذكر عظمت و كبرياى خداى تعالى تازه كنى، و دستهاى خود را به جهت تعظيم و تكبير او بلند گردانى، و اين را نشانه آن سازى كه دست عقول و اوهام از رسيدن به جلال و عظمت او كوتاه است و از عقاب او به عفو او پناه گيرى و زينهار خواهى، و به قصد تعظيم او و اظهار ذل و فروتنى خود سر بر ركوع فرود آرى، و در نرم ساختن دل و تجديد خشوع بكوشى، و ذلت خود و عزت او و ضعف خود و قوت او و عجز خود و قدرت او و پستى خود و علو او در دل آرى، و بر اقرار و اعتراف آوردن آن در دل از زبان يارى جوئى، و او را تسبيح گوئى و به عظمت او گواهى دهى، كه او از هر بزرگى بزرگتر است، و اين را در دل خود مكرر كنى تا عظمت و جلال او در دلت راسخ شود، سپس از ركوع سر بردارى به اميد آنكه بر تو رحم آرد، و اين اميد را در نفس خود به گفتن سمع الله لمن حمده : يعنى خدا كسى را كه حمد و شكر او كرد اجابت فرمايد، مؤ كد گردانى، سپس شكر را، كه متقاضى افزايش است، در پى آن آرى و بگويى :

الحمد لله رب العالمين، آنگاه بر اظهار فروتنى و خشوع خود و تعظيم و بزرگداشت او افزائى و گوئى :  اهل الكبرياء و العظمة و الجود و الجبروت.

صدوق - رضوان الله عليه - روايت كرده است كه : «از امير مؤمنانعليه‌السلام درباره كشيدن گردن در حال ركوع پرسيدند، فرمود : معنى آن اين است : به تو ايمان آوردم اگر چه گردنم را بزنى».

حضرت صادقعليه‌السلام فرمود : «هيچ بنده اى ركوع حقيقى براى خدا نمى كند مگر اينكه خدا به نور و بهاء خود او را زينت مى بخشد، و او را در سايه بزرگوارى و كبرياى خود جاى مى دهد، و بر او جامه برگزيدگان خود را مى پوشاند. و ركوع اول است و سجود دوم. پس هر كه اول را بجا آورد شايستگى دوم را به هم مى رساند.

در ركوع ادب است و در سجود قرب، و هر كه ادب را نيكو نكند شايسته قرب نشود. پس ركوع كن ركوع كسى كه در دل خود براى خداى عز و جل فروتن و خاشع است، و خود را خاكسار و بيمناك تحت قدرت و سيطره او مى بيند. اعضاء و جوارح تو بايد براى او افتاده و خاضع باشد افتادگى و تواضع ترسناك و اندوهگين كه مى ترسد از فايده اى كه نصيب اهل ركوع است محروم شود. (نقل كرده اند كه : ربيع بن خثيم به يك ركوع شب را به روز مى آورد، و چون صبح مى شد : ناله دردناك مى كشيد و مى گفت : آه ! مخلصان پيش ‍ افتادند و راه بر ما بريده شد). و پشت خود را در وقت ركوع هموار و برابر ساز تا ركوع خود را درست بجا آورده باشى، و بخاطر آر كه به يارى و مدد او ركوع مى كنى نه به نيروى خود. و از دل خود وسوسه ها و نيرنگها و كيدهاى شيطان را دور كن، كه خدا بندگان خود را به اندازه فروتنى و تواضعشان بالا مى برد. و راه بردن ايشان به فروتنى و خضوع و خشوع بقدر آگاهى آنان به عظمت خداوند است ».(۷۶)

فصل ۹۸ : سجود

و چون اراده سجود كردى باز در دل خود نهايت ذلت و عجز و انكسار را به ياد آر، زيرا سجود بالاترين درجه فروتنى است، و عزيزترين اعضاء خود را كه روى است به پست ترين چيزها كه خاك است بگذار و ميان پيشانى و خاك حايلى منه، بلكه بر زمين سجده كن كه به خضوع نزديكتر و بر ذلت گوياتر است. و چون نفس خود را در مقام خوارى و خاكسارى داشتى و بر خاك افتادى، بدان كه آن را در جاى مناسب خود نهاده اى و فرع را به اصل باز رسانده اى، كه تو از خاكى و به آن باز مى گردى. و در اين هنگام عظمت خدا را در دل خود تازه كن و بگو : سبحان ربى الاعلى و بحمده، و به تكرار مؤ كد ساز، زيرا اثر يك بار سجده ضعيف است، پس اگر دل تو نرم و پاك شد، اميد تو بايد به رحمت پروردگار صادق باشد، كه رحمت او به محل ذلت و ضعف مى شتابد نه به محل تكبر و خود بينى. پس سر از سجده بردار و تكبير گوى و از گناهان خود آمرزش ‍ خواه، و حاجت خود درخواست كن، و تواضع را به تكرار مؤ كد گردان، و بار دوم به سجده رو همچون سجده اول.

از مولاى ما امير مؤمنانعليه‌السلام از معنى سجده اول پرسيدند فرمود : «معنى آن اين است : خدايا ما را از خاك آفريدى»، يعنى از زمين، و معنى سر برداشتن اين است : «و از آن ما را بيرون آوردى».

و سجده دوم اشاره به اين است : «و به آن ما را باز مى گردانى»، و سر برداشتن از آن اشاره به اين است : «و از آن بار ديگر ما را بيرون مى آورى».

و مولاى ما امام صادقعليه‌السلام فرمود : «به خدا سوگند هرگز زيانكار نيست هر كه حق سجود را بجا آورد هر چند در مدت عمر يك بار باشد. و رستگار نيست هر كه با پروردگار خود خلوت كند در چنين حالى و مانند كسى باشد كه با خود خدعه و فريب كند، [يعنى] از سجودش و از آنچه خداى تعالى براى سجود كنندگان آماده ساخته از انس به خدا در دنيا و راحت آخرت در حال غفلت و بازى باشد. و هيچگاه از [رحمت] خداى تعالى دور نيست هر كه در حال سجود به او تقرب نمايد، و از رحمت الهى دور است هر كه سجود او از روى ادب نيست، و حرمت مولاى خود را ضايع كند به اينكه در حال سجود دل به غير او بندد.

پس خدا را از روى فروتنى و تواضع و ذلت سجده كن، سجود كسى كه مى داند از خاكى كه خلق بر آن پا مى نهند آفريده شده، و از نطفه اى كه هر كس آن را پليد و نجس مى شمارد تركيب يافته، و نبوده و پديد آمده، و خداوند سجودى را كه به دل و جان و روح باشد سبب نزديكى به خود قرار داده، پس هر كه نزديكى او را مى خواهد بايد از غير او دورى نمايد، آيا نمى بينى كه آن كه در حال سجود است جميع اشياء از او پنهانند و همه ديدنيها از او پوشيده است ؟ خداى تعالى توجه باطنى را نيز همين گونه مى خواهد.

پس هر كه در نماز به چيزى غير از خداى تعالى دل ببندد، او نمازى را كه وسيله تقرب الهى است وسيله تقرب به غير فهميده، و از آنچه مراد الهى از نماز اوست دور افتاده.

خداى تعالى مى فرمايد :

ما جعل الله لرجل من قلبين فى جوفه.

«خداوند در درون هيچ مردى دو دل نيافريد».

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود :

«خداى عز و جل مى فرمايد : هر گاه بر دل بنده اى مطلع شوم و بدانم كه در آن طاعت مرا با اخلاص براى من و براى جستن رضاى من دوست مى دارد، خودم كار او را راست كنم و تدبير او را به عهده گيرم، و هر كه در نماز خود مشغول به غير من باشد از استهزاء - كنندگان است، و نامش در دفتر زيانكاران نوشته مى شود».(۷۷)

فصل ۹۹ : تشهد

چون براى تشهد نشستى - بعد از اين افعال دقيق و اسرار عميق كه مشتمل بر امور مهم است - از آن بترس و بيم و شرم داشته باش كه آنچه انجام داده اى مطابق با صورت واقع نباشد، و وظايف و شرايط آن حاصل نشده باشد، و در دفتر قبول اعمال نوشته نشود. پس ‍ دست خود را از فوايد آن خالى پندار، و به مبدا و اصل دين، يعنى كلمه توحيد و حصن خدا كه هر كه در آن در آيد ايمن شود باز گرد، و اگر وسيله و دستاويزى ديگر ندارى به آن چنگ زن، و به وحدانيت پروردگار گواهى ده، و در دل خود رسول بزرگوار و پيامبر بزرگ او را حاضر كن و به رسالت او گواهى ده، و بر او و آل او صلوات فرست، و عهد و پيمان خدا را به اعاده دو كلمه شهادت تازه گردان، و بدين وسيله اساس مراتب عبادت را استوار ساز، كه اين دو نخستين وسائل و اساس فضائل است، و به رسول خدا با درود فرستادن بر او توسل جوى، و اميد ده درود از او داشته باش - چنانكه در خبر وارد شده است - كه اگر يكى از آنها به تو برسد رستگار جاويد خواهى بود.

امام صادقعليه‌السلام فرمود : «تشهد حمد و ثناى الهى است. پس ‍ در نهانخانه دل بنده او باش، و در فعل تشهد براى او فروتنى و خضوع نما، چنانكه در گفتار دعوى بندگى او دارى. و راستى گفتار را به صفاى دل بپيوند، كه تو را بنده خود آفريد و فرمان داد كه او را به دل و زبان و جوارح عبادت كنى، و بندگى خود و پروردگارى او را محقق دارى، و بدان كه پيشانى [يعنى سلطه و اختيار] همه خلايق و مهمات آنان به دست قدرت اوست، كه ايشان را هيچ نفس زدن و نظر كردن نيست مگر به قدرت و مشيت او، و آنان از آوردن كمترين چيزى و از كردن كمترين كارى در مملكت او ناتوانند مگر به اذن و اراده او. خداى عز و جل مى فرمايد :

و ربك يخلق ما يشاء و يختار ما كان لهم الخيرة سبحان الله و تعالى عما يشركون. (قصص، ۸۸)

«و پروردگار تو هر چه بخواهد مى آفريند و بر مى گزيند، اختيار به دست آنها نيست، خداوند از آنچه شرك آورند منزه و برتر است».

پس خدا را بنده اى سپاسگزار باش به گفتار و دعوى، و راستى گفتار زبان را به صفاى دل بپيوند. چون خداى عز و جل تو را آفريده و اراده و مشيت او پيش از اراده و مشيت توست، اراده تو بايد موافق اراده او باشد، و بندگى خود را در رضا به حكمت و مصلحت او قرار ده و عبادت تو بايد اداى اوامر او باشد، و او تو را فرمان داده كه بر پيامبرش محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله صلوات فرستى، پس ‍ نماز خدا را به صلوات بر پيغمبر و اطاعت خدا را به اطاعت پيغمبر و شهادت به توحيد را به شهادت رسالت وصل كن. و ملاحظه كن كه بركات شناخت پيغمبر و رعايت حرمت او از دستت بيرون نرود كه اگر معرفت پيغمبر و مراعات حرمت او از تو فوت شود از فايده و ثواب درود آن حضرت و استغفار و شفاعت او محروم خواهى شد، پس اگر بخواهى اوامر و نواهى الهى را بجا آرى و از سنن و آداب شرع بهره اى داشته باشى بايد از شناخت پيغمبر و رعايت حرمت او غافل مباشى، و به مرتبه جليل آن حضرت نزد خداى عز و جل دانا و شناسا باشى».(۷۸)

فصل ۱۰۰ : سلام دادن

و چون از تشهد فارغ شدى، حضرت سيد المرسلين را در دل حاضر كن، و ملائكه مقربين و ديگر پيغمبران خدا و ائمهعليهم‌السلام و فرشتگان نگاهبان بر خود كه اعمال تو را بر مى شمارند همه را به خاطر آر. پس اول بر پيامبر خود سلام كن كه افضل كل است و واسطه هدايت و ايمان توست و بگو : السلام عليك ايها النبى و رحمة الله و بركاته.

سپس بر خود و همه بندگان صالح خدا سلام گوى : السلام علينا و على عباد الله الصالحين. و آنگاه به جميع ايشان توجه نما و چنين سلام فرست : السلام عليكم و رحمة الله و بركاته. و زبان تو نبايد بدون حضور مخاطب در ذهن تو به خطاب گشوده شود، كه از بيهوده گويان و بازيگران باشى، و چگونه خطاب از كسى شنيده شود كه قصد آن نكرده، و اگر فضل الهى چنين گفتارى را به عنوان اصل واجب كافى شمارد، از درجات قبول دور و از مرتبه قرب و وصول ساقط است. و اگر در نماز امامت جماعتى را دارى، در سلام خود ايشان بخصوص آنان را كه تقدم دارند قصد كن، و ايشان نيز سلام را به تو برگردانند، و چون چنين كنيد وظيفه سلام را ادا كرده ايد، و سزاوار مزيد اكرام الهى شده ايد.

امام صادقعليه‌السلام فرمود : «معنى سلام در عقب هر نماز، امان و ايمنى است، يعنى هر كه امر خدا و سنت پيغمبر او راصلى‌الله‌عليه‌وآله از روى فروتنى و خشوع بجا آورد، از بلاى دنيا ايمن و از عذاب آخرت دور است. و سلام نامى است از نامهاى خداى تعالى كه در ميان خلايق به امانت سپرده است تا معناى آن را در معاملات و امانتها و در مقام انصاف و راست نمودن مصاحبت و درست كردن معاشرت ميان خود مراعات كنند. پس اگر مى خواهى سلام را بجاى خود قرار دهى، و به مقتضاى معناى آن عمل كنى، از خداى تعالى بترس تا دين و دل و عقل تو سالم باشد و ظلمت و تيرگى گناهان آنها را آلوده و چركين نسازد، و نگهبانان تو از آزار و ملالت و وحشتى كه به سبب رفتار بد تو با آنان پديد مى آيد به سلامت باشند، و سپس با دوست خود [چنان رفتار كن كه از تو ايمن باشد] و پس از آن با دشمن خود [رعايت عدل و انصاف را فرو مگذار]. و هر گاه آن كه نزديكتر است از آزار كسى ايمن و سالم نباشد آن كه دورتر است بطريق اولى ايمن و سالم نخواهد بود، و هر كه سلام را اين چنين در جاى خود ننهد او را سلام و اسلام و تسليمى نخواهد بود، و در سلام خود كاذب است، هر چند آن را در ميان مردم فاش و آشكار كند».(۷۹)

فصل ۱۰۱ : تابيدن انوار بر نماز گزار بقدر صفاى اوست

بدان كه خالى كردن نماز از آفات و خالص ساختن آن براى خدا و اداى آن با شروط و آدابى كه ذكر شد، از حضور قلب و خشوع و تعظيم و هيبت و حياء، سبب حصول انوار در دل است، و اين انوار كليد در علوم و معارف باطنى است كه بر هر نماز گزارى به اندازه صفاى نفس او از تيرگيهاى دنيا گشوده مى شود، و اين به كمى و بسيارى و قوت و ضعف و پيدائى و پنهانى اختلاف مى يابد، و نيز نسبت به آنچه از علوم كشف و هويدا مى شود تفاوت پيدا مى كند، براى بعضى برخى از صفات و جلال خداوند آشكار مى شود، و براى بعضى ديگر بخشى از عجايب افعال او، و براى بعضى قسمتى از نكته هاى علوم رفتار، و براى بعضى چيزى ديگر. و اولويت ظهور فيض براى هر شخصى آنچيزى است كه در انديشه و طلب آن است.

و آنچه ما از افاضات عالم بالا بر نمازى كه خالص براى خدا و داراى شروط مذكور باشد گفتيم پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله در سخن خود به آن اشاره فرموده است : «هر گاه بنده به نماز بر خيزد، خدا پرده ميان خود و بنده خود را بر مى دارد، و رو به او مى آورد، و فرشتگان از دوش او تا آسمان بايستند، با او نماز كنند، و بر دعاى او آمين گويند، و از اطراف آسمان بر سر او نيكوئى نثار مى شود، و مناديى ندا كند : اگر نماز گزار بداد با كه مناجات مى كند التفات به غير نمى كرد. و درهاى آسمان براى نماز گزاران گشوده شود، و خدا به صدق نماز گزار با ملائكه مباهات فرمايد». و رفع حجاب و گشوده شدن درهاى آسمان كنايه است از افاضه علوم باطنى بر او.

در تورات آمده است : «اى فرزند آدم، از اينكه در پيشگاه من به نماز و گريه بايستى عاجز مباش، كه من آن خدائى هستم كه به دل تو نزديكم، و نور مرا در نهان مى بينى».

و وارد شده است كه : «بنده چون دو ركعت نماز بگزارد، ده صف از فرشتگان كه هر صفى ده هزار باشد از او به شگفت آيند، و خداوند به او بر صد هزار فرشته مباهات فرمايد». و اين بدان جهت است كه بنده در نماز ميان ايستادن و نشستن و ركوع و سجود و ذكر به زبان و غير اينها جمع مى كند، و حال آنكه هيچ يك از ملائكه اين نوع عبادت جامع را ندارد، بلكه اين افعال بر آنها پخش شده است، بعضى تا قيامت در حال قيامند و ركوع نكنند، و بعضى در حال سجده اند و تا قيامت سر بر نيارند، و همچنين آنها كه در ركوع و در قعودند، زيرا قرب و مرتبه اى كه به ملائكه داده شده ملازم آنهاست و همواره بر يك حالت اند، زياد و كم نشود، و از مرتبه اى به مرتبه ديگر بالا نروند، و در افزايش بر آنها بسته است، و از اينرو گفتند :

و ما منا الا له مقام معلوم. (صافات، ۱۶۴)

«هيچ يك از ما (فرشتگان) نيست مگر مقامى معلوم دارد»،

بر خلاف انسان، كه ترقى درجات دارد، و در اصناف كمالات دگرگونى و تحول مى پذيرد، و كليد فزونى درجات نماز است.

خداى سبحان مى فرمايد :

قد افلح المؤمنون، الذين هم فى صلاتهم خاشعون. (مؤمنون، ۲ -۱)

«براستى كه مؤمنان رستگار شدند، آنان كه در نماز خود خشوع دارند»، و بدين گونه ايشان را به نمازى مخصوص، يعنى نماز مقرون به خشوع، ستود، سپس اوصاف رستگاران به نماز را بر شمرد، و در پايان فرمود :

و الذين هم على صلواتهم يحافظون. (مؤمنون، ۹)

«و كسانى كه بر نمازهاى خويش نگهبان باشند»،

سپس درباره نتيجه و ثمره آن صفات مى فرمايد :

اولئك هم الوارثون الذين يرثون الفردوس هم فيها خالدون. (مؤمنون، ۱۱ -۱۰)

«آنان وارثانند، كه بهشت برين را به ارث مى برند و در آن جاويدانند».

ايشان را در آغاز به رستگارى و در پايان به وراثت بهشت وصف فرمود. پس نمازگزاران وارثان بهشت برين اند، و وارثان بهشت برين نور الهى را كه به دل نزديك است مشاهده مى كنند. و هر عاقلى مى داند كه مجرد حركت زبان و اعضاء، با غفلت دل، او را به چنين درجه اى نمى رساند.

فصل ۱۰۲ : آنچه سزاوار امام جماعت است

امام جماعت بايد در ميان مردم به فزونى صفاى دل و رو آوردن به خدا و خشوع و خضوع و ديگر شرايط باطنى ويژگى و امتياز داشته باشد، زيرا او پيشواى ايشان است و نفوس آن جماعت را به سوى خدا مى كشاند، پس بسيار زشت است كه دل او در نماز غافل يا در وادى وسوسه هاى باطل باشد، و بعضى از ماءمومين او با دل حاضر خداى سبحان را تعظيم كنند، و از اين بدتر و نا پسندتر آنكه التفات دل او به كسانى كه در پشت او هستند از مردمى كه نمى توانند به او سود و زيانى برسانند بيشتر باشد از التفات دل به صاحب ملك كه بر همه احاطه دارد و تنها به اراده او عوالم علوى و سفلى و ملك و ملكوت پديد آمده اند. آيا از داناى نهانيها شرم نمى كند كه خود را به عنوان پيشواى امت سرور رسولانصلى‌الله‌عليه‌وآله مى گمارد، و در جاى رسولان خداصلى‌الله‌عليه‌وآله و اوصياى راشدين او مى ايستد و از ايشان نيابت مى كند، و حال آنكه دل او از ضعيفان عوام كه به او اقتدا نموده اند بيشتر دگرگون و متاثر مى شود تا از عظمت و جلال الهى ؟ ! و آيا از خدا خجالت نمى كشد كه حالش به زيادى و كمى مامومين تفاوت مى كند؟

پس هر امام جماعتى بايد خود را بيازمايد، اگر اين صفات پليد در او نبود امامت كند و گرنه ترك نمايد و خود را به هلاكت نيفكند، و اين از آنجا شناخته مى شود كه شادى او به امامت ديگرى از امثال و قرآن مانند شادى او به امامت خودش باشد، بلكه اگر قصد و خوشحالى او تنها برپائى سنت و احياء رسوم شريعت است بايد شادى و اهتمام او به امامت ديگرى بيش از امامت خودش باشد، زيرا هم مقصود حاصل مى شود و هم از فسادهاى احتمالى به سلامت خواهد بود. و نيز سزاوار است كه انگيزه و محرك او به رفتن مسجد امامت جماعت نباشد مگر به قصد قربت و اميد ثواب، پس اگر در بعضى از گوشه هاى دل او انگيزه اى از حب شهرت و منزلت در دلها باشد، يا بخواهد به چيزى كه باعث انتظام معاش اوست برسد، پس ‍ واى بر او كه خود را هلاك ساخته، و از كسانى است كه گمراهند و ديگران را گمراه مى كنند و خود و ديگران را به هلاكت مى افكنند!

فصل ۱۰۳ : آنچه در نماز جمعه و عيدين شايسته است

كسى كه به نماز جمعه و دو عيد (فطر و قربان) حاضر مى شود بايد به ياد آورد كه اين روزها شريف و عظيم و عيدهاى مبارك و كريم است كه خداوند آنها را مخصوص اين امت ساخته و اوقات گرانقدر براى بندگان خود قرار داده تا در آنها به درجه قرب برسند و از عذاب او دور گردند، و آنان را ترغيب فرموده كه در اين روزها به كارهاى شايسته رو آورند، و آنچه در بقيه روزها و ماهها كوتاهى و اهمال كرده اند تلافى نمايند. و بايد به نماز مخصوص اين روزها اهتمام ورزد و آماده لقاء الله و ايستادن در پيشگاه او شود، و مستعد خدمت در حضرت او وفوز سخن گفتن با او گردد. پس بايد بعد از اداى وظايف ظاهرى، از پاكيزگى و بكار بردن بوى خوش و كوتاه كردن موى سر و لب و چيدن ناخن و امثال اينها، در خالص ساختن نيت و حضور قلب و خشوع و زارى و تضرع به درگاه الهى در نماز بكوشد. و بايد دل خويش در عيدين آماده و حاضر كند براى بهره گيرى از جوائز و برخوردارى از رحمت و فيض بردن از مواهب در آن دو عيد بر كسى كه روزه و قربانى او قبول شده و به وظايف آن دو عيد قيام كرده، و نيز خجالت و شرم زيان و زبونى رد و طرد اعمال و خسران معامله خود را متذكر شود، كه بعد از آن چه حسرتى خواهد داشت وقتى رستگاران كامياب شوند و سبقت جويان پيشى گيرند و مخلصان نجات يابند و او از نوميدان و زيانكاران باشد.

فصل ۱۰۴ : آنچه مؤمن هنگام كسوف و خسوف بايد بجا آورد

چون آيات، يعنى كسوف و خسوف و زلزله و امثال اينها، پديدار شود هر مؤمنى بايد به فكر هول آخرت و زلزله آن و گرفتن خورشيد و ماه و تاريكى عرصه قيامت و بيم خلايق و ترس آنان از باز خواست و عقوبت و درماندگى آن روز افتد، پس در نماز آيات دعا و زارى و تضرع كند، و خضوع و خشوع و هيبت و خوف نمايد، كه از اين سختيها نجات يابد و روشنى پس از تاريكى باز گردد و با او بر لغزش ‍ و خطا مسامحه شود. و سزاوار است كه شكسته نفس و سرافكنده و شرمسار از تقصير باشد، و به دل عظمت و جلال خداوند را ياد كند. و بالجمله : حصول خوف و خشيت، و تضرع و زارى نمودن، و رو آوردن به نماز و خشوع هنگام ظهور اين آيات از شعار اهل ايمان است.

حضرت سيد الساجدينعليه‌السلام فرمود : «از پيدائى كسوف و خسوف ترس و بيم ندارند مگر كسانى كه از شيعيان ما باشند، در اين حال به خدا پناه جويند و استغاثه كنند و به او باز گردند».

و حضرت رضاعليه‌السلام فرمود : «براى كسوف نماز قرار داده شد، زيرا از آيات خداى تعالى است، و آدمى نمى داند براى رحمت پديد مى آيد يا براى عذاب، و پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله دوست داشت كه امت او بهنگام آن به آفريدگار مهربان پناه جويند و استغاثه كنند، تا شر آن را بگرداند و آنان را مكروهى نرسد، چنانكه از قوم يونسعليه‌السلام هنگامى كه به خداى تعالى تضرع نمودند بگردانيد.

مقصد سوم : ذكر - فضيلت اذكار - دعا

بدان كه هر مؤمنى بايد به ذكر و دعا بخصوص در عقب نماز واجب بسيار توجه كند، و در فضيلت ذكر و دعا آيات و اخبارى وارد شده كه شمارش آنها ممكن نيست، و چون مشهور است نيازى به ذكر آنها در اينجا نيست.

فصل ۱۰۵ : ذكر

اما ذكر سودمند آنست كه بر دوام يا در اكثر اوقات باشد، با حضور قلب و فراغت خاطر، و توجه كلى به خالق متعال، تا اينكه ياد او در دل قرار گيرد و روشنى عظمت او بر دل بتابد، و با دميدن نور او بر دل سينه گشاده شود، و اين غايت و ثمره همه عبادات است. و براى ذكر اولى است و آخرى. اول آن موجب انس و محبت است، و آخرش را انس و محبت باعث مى شود، و مطلوب اين انس و محبت است.

زيرا كه بنده در آغاز به زحمت و دشوارى دل خود را از وسوسه ها و زبان خود را از ياوه گوئى باز مى دارد و به ذكر خدا وا مى دارد، پس ‍ اگر توفيق پايدارى و مداومت يافت به آن انس مى گيرد و محبت خدا در دل او ريشه مى كند. و هر كه چيزى را دوست دارد آن را بسيار ياد مى كند. و هر كه چيزى را بسيار ياد كرد، اگر چه به مشقت و تكلف باشد، آن را دوست مى دارد.

و از اينجاست كه يكى از ايشان گفته است :

«بيست سال با قرآن به رنج و مشقت بسر بردم، سپس بيست سال به آن متنعم و بهره مند شدم».

و نعمتها جز از انس و محبت سر نمى زند، و انس و محبت جز از پايدارى و مداومت بر رنج و مشقت طولانى پديد نمى آيد، تا تكلف موافق طبع گردد. و چگونه اين بعيد انگاشته شود و حال آنكه كسى كه ابتدا طعامى در ذائقه او ناگوار است و به زحمت آن را مى خورد با مواظبت و مداومت بر آن سرانجام چنان با طبع او سازگار و به آن معتاد مى شود كه نمى تواند آن را ترك كند؟ كه نفس آنچه را كه عادت كرد تحمل مى كند : «نفس به عادتى كه به او بدهى عادت و خو مى كند».

و چون به ياد خدا انس حاصل شد از غير خدا منقطع مى گردد، و ما سوى الله هنگام مرگ از او جدا مى شود و بجز ياد خدا باقى نمى ماند، كه اگر به او انس گرفته باشد بهره مى برد و به سبب جدائى و انقطاع موانع در لذت و بهجت مى باشد، زيرا نيازهاى ضرورى در زندگى او را از ياد خدا غافل مى كرد، ولى بعد از مرگ عايق و مانعى نمى ماند، پس گوئى ميان او و محبوب او حايلى نيست، و خوشحالى و شادمانى او عظيم خواهد بود، و از زندانى كه مانع انس ‍ دائم به محبوب بود رها و خلاص مى شود، و از اين انس بعد از موت در لذت و بهجت مى باشد تا در جوار الهى فرود آيد و از ياد به ديدار بالا رود.

امام صادقعليه‌السلام فرمود : «هر كه براستى (نه به زبان تنها) به ياد خدا باشد مطيع اوست، و هر كه از او غافل باشد عاصى و گناهكار است، و طاعت نشانه هدايت است، و معصيت علامت گمراهى است، و اصل هدايت و گمراهى ياد و غفلت است، پس دل خود را قبله زبان خود ساز، و آن را حركت مده مگر به اشاره دل و موافقت عقل و رضاى ايمان، كه خداى تعالى به نهان و آشكار تو دانست، و مانند كسى باش كه در حال نزع روح باشد، يا كسى كه در روز عرض اكبر ايستاده است، و نفس خود را به غير آنچه پروردگارت به آن مكلف ساخته از امر و نهى و وعد و وعيد مشغول مكن، و دل خود را به آب اندوه بشوى، و به ياد خداى تعالى باش كه او به ياد توست، او تو را ياد مى كند و حال آنكه از تو بى نياز است، و ياد كردن او تو را بزرگتر و مرغوبتر و ستوده تر و پيشتر است از ياد كردن تو او را، و معرفت تو به ذكر او بايد فروتنى و شرم و شكستگى تو را در پى آورد، و در نتيجه آن كرم و فضل پيشى گيرنده او را مى بينى، و در اين هنگام طاعت و عبادت خود را در جنب نعمتهاى او كم و ناچيز مى يابى هر چند در نظر تو بسيار باشد. و اگر ذكر خود را ببينى و در نظر تو جلوه كند اين باعث ريا و خودبينى و سفاهت و درشتخوئى تو و زياده ديدن طاعت و فراموش كردن فضل و كرم او خواهد شد، و زياد نمى شود به اين پندار باطل مگر دورى از خداى تعالى، و بدست نمى آيد از گذشت عمر تلف شده بجز وحشت. و ذكر دو گونه است : يكى ذكر خالص با هماهنگى و موافقت دل، و ديگرى ذكر صادق كه ياد غير او را نفى مى كند، چنانكه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود : «خداوندا مرا توانائى احصاى حمد و ثناى تو نيست، تو آنچنانى كه خود حمد و ثناى خويش كرده اى ».

و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله با همه علمى كه به حقيقت ذكر خداى عز و جل داشت و در اين ميدان گوى سبقت را از همگان ربوده بود براى ذكر خود ارزش و مقدارى قائل نبود. [ پس : جائى كه عقاب پر بريزد - از پشه لاغرى چه خيزد] و غير او بطريق اولى ناتوان و عاجزند، و كسى كه بخواهد خداى تعالى را ياد كند، بايد بداند كه مادام كه خدا بنده را به توفيق ذكر خود ياد نكرده است، بنده را ياراى ياد او نيست».(۸۰)

تتميم : فضيلت اذكار

اذكار بسيار است، مانند تهليل لا اله الا اللهو تسبيح سبحان اللهو تحميد الحمد للهو تكبير الله اكبرو حوقله لا حول و لا قوة الا باللهو تسبيحات اربعه، و اسماء حسناى الهى، و غير اينها.

و در فضيلت هر يك از اينها اخبار بسيار وارد شده است، و مواظبت و مداومت بر هر يك موجب صفاى نفس، و گشادگى سينه مى شود، و هر ذكرى كه دلالت آن بر عظمت و جلال و عزت و كمال الهى بيشتر باشد افضل است. و از اينرو گفته اند كه افضل همه اذكار تهليل است، زيرا دلالت بر يگانگى خدا و استناد كل به او مى كند، و بسا كه دلالت بعضى از نامهاى خداى تعالى در بيان مرتبه او بيشتر باشد، و عارفى كه به سوى خدا سلوك مى كند مى داند كه :

گاهى از عظمت و جلال خدا و شدت كبريا و كمال او چيزى در دل بر انگيخته مى شود كه تعبير از آن به اسم ممكن نيست.

فصل ۱۰۶ : دعا

اما دعا مغز عبادت است، و از اينرو در فضيلت آن آيات و اخبار بسيار وارد شده، و به سبب اشتهار آنها نيازى به ذكر آنها نيست. و دعاهائى كه از حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله و ائمهعليهم‌السلام رسيده در كتب ادعيه مذكور است، و هيچ مطلبى از مطالب دنيا و آخرت نيست مگر اينكه دعاهائى درباره آنها وارد شده، و هر كه بخواهد مى تواند به آن كتابها رجوع كند.

و براى هر دعا كننده اى شرايط و آدابى است كه بايد آنها را مراعات كند تا دعايش مستجاب شود. و به فايده آن برسد، و نورانيتى در نفس او پديد آيد، و آن شرايط عبارتند از :

۱- براى دعاى خود اوقات و حالات شريف و مكانهاى متبرك و داراى شرف و حرمت را انتخاب كند،

۲- و با طهارت دعا كند،

۳- و رو به قبله باشد،

۴- و دستهاى خود را بالا كند به نحوى كه زير بغل او نمايان شود،

۵- و آواز خود را بلند نكند بلكه ميان جهر و اخفات باشد،

۶- و در دعا از روى تكلف سجع بكار نبرد و عبارت پردازى نكند،

۷- و در نهايت تضرع و خشوع و خشيت باشد،

۸- و به اجابت دعاى خود اطمينان و يقين داشته باشد و در اميد خود صادق باشد،

۹- و در دعا اصرار و الحاح نمايد و سه بار تكرار كند،

۱۰- و دعا را با ذكر و ثنا و تمجيد او آغاز كند، [و بر پيغمبر و آل او صلوات فرستد]

۱۱ - و اينكه توبه كند و مظلمه هاى بندگان كه بر گردن اوست ادا كند،

۱۲- و بتمام همت و انديشه خود رو به خدا آورد و از غير او قطع اميد كند، كه اين سبب اجابت دعاست،

۱۳- و اينكه خوراك و پوشاك او از حلال باشد، و اين نيز از شرايط عمده است،

۱۴- و اينكه حاجت را نام برد،

۱۵- و در دعا ديگران را نيز شريك سازد،

۱۶- و هنگام دعا گريه كند، كه اين نيز از آداب عمده است،

۱۷- و اينكه دعا را تاءخير نيندازد و پيش از احتياج دعا كند،

۱۸- و در حاجات خود بر غير خداى تعالى اعتماد نكند.

امام صادقعليه‌السلام فرمود : «آداب دعا را نگاهدار و بجا آور، و نظر كن كه را مى خوانى، و چگونه مى خوانى، و براى چه مى خوانى، و عظمت و كبرياى خدا را به خاطر آر، و در دل خود علم او را به آنچه در ضمير توست و اطلاع او را بر اسرار خود و حق و باطلى را كه پوشانيده اى مشاهده كن، و راه نجات و هلاك خود را بشناس، تا خدا را به چيزى كه هلاكت تو در آن است و تو گمان مى كنى كه نجات تو در آن است نخوانى، خداى تعالى مى فرمايد :

و يدعوا الانسان بالشر دعاءه بالخير و كان الانسان عجولا. (اسراء، ۱۱)

«و آدمى بدى را چون خواستن نيكى مى خواهد و انسان شتابزده است».

و بينديش كه آنچه از خدا مى خواهى چيست (مشروع است يا نه)، و به چه جهت (مشروع يا نامشروع) مى خواهى.

و دعاى حقيقى اين است كه همه وجودت حق را اجابت كند، و خون خود را در راه مشاهده پروردگار بريزى، و از ميل و خواهش ‍ نفس بگذرى، و همه امور ظاهر و باطن را به خداوند واگذارى.

و اگر شرط دعا را بجا نيارى پس منتظر اجابت مباش، كه او نهان و پنهانتر را مى داند، و شايد چيزى را طلب كنى كه او از نهان تو خلاف آن را مى داند.

و بدان كه اگر خداوند ما را به دعا امر نفرموده بود و ما از روى خلوص دعا مى كرديم به فضل و كرم خود سؤ ال ما را اجابت مى كرد، پس چگونه خواهد بود در حالتى كه اجابت دعا را براى هر كه شرايط آن را بجا آورد ضمانت فرموده است. از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله درباره اسم اعظم خدا پرسيدند، فرمود : «همه نامهاى خدا عظيم است». پس قلب خود را از غير او خالى كن، و او را به هر نامى كه خواهى بخوان، و در حقيقت او را نامى عظيم تر از نام ديگر نيست، بلكه او خداى يگانه مقتدر است.

و پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود : «خدا دعا را از دل غافل [از ياد خدا] اجابت نمى كند».

پس هر گاه آنچه را از شرايط دعا ذكر كردم بجا آورى، و دل خود را براى او خالص كردى، بشارت باد تو را [به اجابت دعا] به يكى از سه چيز : يا آنچه خواهى بى تاءخير به تو خواهد داد، و يا افضل از آن را براى تو ذخيره خواهد كرد [تا در قيامت به تو برساند] و يا بلاهاى بزرگ را كه اگر به تو مى رسيد هلاك مى شدى از تو مى گرداند».(۸۱)

از حضرت صادقعليه‌السلام پرسيدند : «چرا ما دعا مى كنيم و به اجابت نمى رسد؟

فرمود : براى اينكه شما كسى را كه نمى شناسيد مى خوانيد، و از كسى كه او را در نمى يابيد سؤ ال مى كنيد، و حال آنكه بيچارگى و درماندگى عين دين است، و كثرت دعا با وجود كورى از خدا نشانه خوارى و زبونى است، زيرا كسى كه ذلت نفس و قلب و نهان خود را كه تحت قدرت خداست نشناسد، بر خدا بواسطه سؤ ال حكم مى كند، و مى پندارد كه سؤ ال او دعاست، و حكم بر خداوند گستاخى بر خداى تعالى است».

مقصد چهارم : تلاوت قرآن

بدان كه ثواب تلاوت قرآن را حدى نيست، و اخبارى كه در بزرگى اجر و بسيارى پاداش آن وارد شده بى شمار است، و چگونه اجر آن عظيم نباشد و حال آنكه كلام خداوند است كه روح الامين به سيد المرسلين منتقل ساخته، و تأمل كن كه كلامى كه از جانب خدا صادر شده بى واسطه است، و چون قرآن از حيث لفظ به سبب نهايت فصاحت معجزه است، و از جهت معنى متضمن اصول حقايق معارف و مواعظ و احكام است، و از دقايق صنع الهى و از امور غيبى و احوال نهانى و داستانهائى كه در قرنها و سالهاى پيشين روى داده خبر مى دهد، تأثیر آن در دلها و صفا بخشى آن براى نفوس چگونه و تا چه اندازه است. و بالجمله : عقل و نقل و تجربه شواهدى است كه بر بزرگى ثواب تلاوت قرآن يكديگر را تاييد مى كنند.

و چون اخبارى كه درباره آن وارد شده مشهور است نيازى به ذكر آنها نيست، و ما در اينجا به برخى از آداب ظاهرى و باطنى تلاوت قرآن اشاره مى كنيم.

اما آداب ظاهرى، اين است كه با وضو باشد، و بر هيئت ادب و سكون و وقار ايستاده يا نشسته رو به قبله و سر به پيش افكنده بدون چهار زانو باشد و تكيه نزده، و شمرده و با تاءنى بخواند و حال گريه داشته باشد، و اگر از ريا ايمن است اندكى بلند بخواند و گرنه آهسته افضل است، و اگر تواند با آواز نيكو و خوش بخواند، و حق آيات را مراعات نمايد، بدين سان كه چون آيه سجود خواند سجده كند، و چون به آيه عذاب رسد به خدا پناه برد، و چون به آيه رحمت و نعمتهاى بهشت رسد از خداى تعالى مساءلت نمايد كه آن را روزى او گرداند، و چون به آيه اى رسد كه در آن تسبيح و تكبير الهى باشد تسبيح و تكبير گويد، و چون به آيه دعا يا استغفار رسد دعا و استغفار كند، و در آغاز قرائت بگويد :

اعوذ بالله السميع العليم من الشيطان الرجيم، و بعد از فراغ از هر سوره بگويد :

صدق الله العلى العظيم و بلغ رسوله الكريم، اللهم انفعنا به و بارك لنا فيه، و الحمد لله رب العالمين.

و اما آداب و اعمال باطنى عبارتند از :

۱- فهميدن عظمت كلام و بلندى قدر آن، و ياد آوردن فضل خداى تعالى و لطف او به خلق خود، كه آن را از عرش جلال خود به درجه فهم انسانى نازل فرموده :

پس انسان بايد نظر كند كه چگونه خداوند معانى كلام خود را كه صفت قائم به ذات اوست به مرتبه افهام خلق خود رسانيده، و چگونه آن صفت در ضمن حروف و اصوات كه از صفات بشرى است براى مردم ظاهر شده، زيرا آدمى از وصول به فهم صفات خدا جز بوسيله صفات نفس خود ناتوان و عاجز است. و اگر جمال كلام خود را به لباس حروف نپوشانيده بود، نه عرشيان را توان شنيدن كلام او از عظمت سلطنت و جلالت انوار او بود نه خاكيان را و نه آنچه ميان آنهاست. و اگر خداوند موسىعليه‌السلام را بر جاى نمى داشت تاب شنيدن كلام او نمى آورد، چنانكه كوه طاقت تحمل نخستين پرتو تجلى او نداشت و در هم كوفته و هموار شد.

و فهماندن عظمت كلام خدا ممكن نيست مگر با مثالهائى در حد فهم مردم، و از اينرو يكى از اهل معرفت چنين تعبير كرده است :

«هر حرفى از كلام خدا در لوحى است بزرگتر از كوه قاف، و اگر جمله فرشتگان بخواهند يك حرف از آن را بردارند و نقل كنند نتوانند تا آنكه اسرافيل كه فرشته لوح است بيايد و آن را بردارد و به اذن خدا و رحمت او نه به قوت و طاقت خود آن را به جائى ببرد».

و رساندن خدا معانى كلام خود را با وجود بلندى درجه به مرتبه فهم قاصر انسانى شبيه است به صدا كردن انسان چهار پايان و مرغان را. زيرا وقتى انسان بخواهد چارپائى يا مرغى را بفهماند كه بيايد يا برود، چون فهم آنها از درك كلام انسانى كه از روى عقل و با زيبائى و نظم و ترتيب صادر مى شود كوتاه است، آدمى از درجه خود نزول مى كند و براى رسيدن به مقصود به آنچه درخور آنهاست از بانگ و سوت و آوازهاى نزديك به آواهاى آنها صدا مى كند. همچنين آدميان، چون از حمل كنه كلام خدا و صفات كامل او عاجزند، از اينرو كلام او از عرش عظمت و جلال به درجه فهم آنان نزول كرد، و در مظاهر اصوات و حروف تجلى نمود، و صوت و حرف آن براى حكمتى كه در آن است صاحب شرف گرديد. و همچنانكه تن آدمى به سبب آنكه جايگاه روح است داراى كرامت و عزت است، همچنين اصوات و حروف كلام الهى بواسطه حكمتى كه در آن است شريف و عزيز است.

و منزلت اين كلام عالى و درجه آن رفيع و برهان آن قوى و حكم آن در حق و باطل نافذ است، و قاضى عادلى است كه امر و نهى مى كند و باطل را تاب آن نيست كه در پيشگاه كلام حكمت آميز آن بايستد، چنانكه سايه را توان آن نيست كه در پيش پرتو آفتاب بپايد، و مردم را يارائى آن نيست كه به عمق آن برسند، چنانكه نمى تواند با چشم خود به نور خورشيد خيره شوند، و ليكن مى توانند به اندازه ديد خود به آن نائل گردند و به حسب نيازهاى خود بدان راه يابند. پس ‍ اين كلام همچون پادشاهى است در پس پرده كه رويش غايب و امرش حاضر است، و كليد گنجينه هاى نفيس، و آب حياتى است كه هر كه از آن بنوشد نميرد، و داروى دردهاست كه هر كه از آن بخورد بيمار نشود.

۲- بزرگداشت صاحب كلام : كسى كه قرآن مى خواند در ابتداى تلاوت بايد عظمت متكلم را به ياد آورد، و بداند كه آن از گفتار بشر نيست، بلكه كلام آفريدگار خورشيد و ماه است، و در خواندن كلام او نهايت خطر هست، زيرا همان گونه كه سزاوار نيست كه دست بى طهارت بر جلد و ورق و حروف آن مالند همچنين زبانهاى ناپاك را كه كلمات زشت و ناشايسته مى گويند سزاوار نيست كه آن را بخوانند، و دلهاى آلوده به اخلاق و صفات رذيله را نشايد كه گرد معانى آن بگردند.