اخلاق الاهى

اخلاق الاهى0%

اخلاق الاهى نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: اخلاق اسلامی

اخلاق الاهى

نویسنده: آیت الله مجتبی تهرانی
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 11846
دانلود: 7261

اخلاق الاهى
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 19 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 11846 / دانلود: 7261
اندازه اندازه اندازه
اخلاق الاهى

اخلاق الاهى

نویسنده:
فارسی

از دیرباز، محفل اشراقی دروس اخلاق و عرفان استاد آیت­ا... مجتبی تهرانی، کانون تجمع طیف طالب طهارت و معرفت است و هزاران جوان از سرچشمه صافی تعلیمات شرقانی استاد سیراب و سرشار می­شوند و بوته انفاس قدسی و مواعظ بالغه او، جان­ها و دل­های گداخته را تزکیه می­دهد. دروس معنوی استاد، اخلاق نظری انتزاعی متعارف نیست و نیز بازگفت تقلیدی اخلاق فلسفی و یونانی نیز نمی­باشد؛ همچنین تعلیمات سلوکی ایشان با عرفان مسلکی نسبتی ندارد؛ زیرا دروس استاد آمیزه­ای از اخلاق نبوی و عرفان علوی است که با اتکا به منطق اجتهاد، از زلال آیات و روایات برگرفته و با رعایت نیاز نسل امروز، سامان یافته است. مجموعه دروس اخلاق و عرفان استاد تاکنون از دوهزار درس فراتر رفته است و همچنان نیز این کوثر فیض در جریان است. این مجموعه مباحث اخلاقی به­صورت حدود سی مجلد با عنوان اخلاق الاهی در دست تدوین و انتشار است که تاکنون چهار مجلد از این مجموعه گرانبها با عناوین آفات زبان و پیوندها و حقوق به زیور طبع آراسته گردیده است. جلد چهارم با عنوان آفات زبان/ بخش یکم، از فصل های زیر سامان یافته است:فصل یکم: غیبت؛ فصل دوم: دروغ؛ فصل سوم: بهتان؛ فصل چهارم: تهمت؛ فصل پنجم: مراء؛ فصل ششم: جدال؛ فصل هفتم: خصومت؛ فصل هشتم: لعن و نفرین؛ فصل نهم: شماتت؛ فصل دهم: فحش؛ فصل یازدهم: فرو رفتن در باطل؛ فصل دوازدهم: استهزاء و سخریّه؛ فصل سیزدهم: سخن چینی؛ فصل چهاردهم: بیهوده گویی.

فصل دوم : دروغ

همانا خداوند كه نام او با شكوه و جلال باد براى بدى ها قفل هايى قرار داد و كليد بازگشايى آن ها را شراب مقرر فرمود و دروغ بدتر از شراب است(۱۱۷) .

حضرت باقرعليه‌السلام

مقدمه

يكى از بيماريهاى مهم زبان كه جامعه بزرگ بشر هميشه از آن آسيب ديده و رنج برده است، بيمارى تباه كننده دروغ است.

دروغ از دو بعد اخلاقى و فقهى قابل بررسى است ؛ از اين رو، هم مورد توجه دانشمندان اخلاق قرار گرفته، و هم فقيهان به بحث از آن پرداخته اند؛ اما از آن رو كه محور اصلى اين گفتار مباحث اخلاقى است، جنبه هاى اخلاقى اين موضوع، بيش تر بررسى مى شود؛ هر چند در خلال آن، از احكام فقهى و شرعى نيز سخن به ميان خواهد آمد.

در بحث دروغ، به موضوعات ذيل پرداخته مى شود:

۱ - تعريف دروغ

۲ - اقسام دروغ

۳ - نكوهش دروغ از ديد شرع و عقل

۴ - ريشه هاى درونى دروغ

۵ - پيامدهاى زشت دروغ

۶ - راه هاى درمان دروغ.

(۱) تعريف دروغ

دروغ و واژه هاى معادل آن در زبان عربى، از قبيل «كذب» «افتراء(۱۱۸) » و «افك(۱۱۹) »، به معناى خبر مخالف با واقع به كار مى روند. دروغ در اصطلاح دانشمندان اخلاق و فقيهان و نزد عرف نيز به همين معنا است. راستى و صدق نيز كه نقطه ى مقابل دروغ است به خبر مطابق با واقع تعريف شده است.

توجه به اين نكته اهميت دارد كه «صدق و كذب» در اصل، صفات خبر هستند؛ از همين رو، گوينده خبر به اعتبار خبرهايش، به صفت دروغگويى يا راستگويى متصف مى شود. آن گاه كه فردى خبر مى دهد، چنان چه خبرش مطابق با واقع باشد، صادق، و اگر خبرش با واقع مخالف باشد، كاذب و دروغگو خوانده مى شود؛ بنابراين، راست و دروغ صفاتى هستند كه اولا و بالذات(۱۲۰) به خبر مربوطند، و ثانيا و بالعرض(۱۲۱) با توجه به خبر، به گوينده خبر نسبت داده مى شوند.

(۲) اقسام دروغ

دانشمندان اخلاق و فقيهان با ديد خاص دانش مربوط به خود، دروغ را به اقسامى تقسيم كرده اند. فقيهان به ظاهر رفتار نظر داشته، در تكاپو براى يافتن احكام رفتار گوناگون بشر هستند؛ در حالى كه دانشمندان اخلاق به باطن عمل نظر داشته و به زواياى درونى عمل پرداخته اند.

اقسام دروغ از ديد فقيهان

پيش از بيان اقسام و انواع دروغ از ديد دانشمندان اخلاق، بايد دانست كه اسباب و وسايل انسان براى خبر دادن، متفاوت است ؛ از اين رو دروغ ها نيز گوناگون مى شود.

خارج كردن امواج و اصوات از دهان، يگانه راه خبر دادن نيست ؛ پس دروغ گفتن نيز فقط به لفظ و گفتارى كه از دهان بيرون مى آيد، محدود نمى شود؛ بلكه ممكن است به شيوه هاى ديگرى همانند اشاره كردن با سر و دست و چشم يا نوشتن و نقش كردن مطالب غير واقعى، صورت پذيرد كه بنابر نظر فقيهان هر سه مورد حرام است.

اقسام دروغ از ديد دانشمندان اخلاق

آن چه نزد فقيهان از آن بحث شده، دروغ هاى گفتارى، اشاره اى و نوشتارى است ؛ اما از نظر دانشمندان اخلاق دروغ بر شش قسم است : ۱ - دروغ در مقامات دين كه بحثى معرفتى و عرفانى است.

۱ - دروغ در گفتار:

درباره دروغ در گفتار - همان گونه كه پيش از اين بيان شد - بايد گفت : هر زمان انسان خبرى مخالف را واقع را ابراز كند، به»دروغ در گفتار« دچار شده است ؛ البته گاه انسان فقط در موقعيتى ويژه به سراغ دروغ روى مى آورد و در مواقع ديگر، مطابق واقع سخن مى گويد، و گاه خبرهاى مخالف واقع آن قدر از انسان به صورت گفتارى ونوشتارى و علمى سر مى زند كه دروغگويى به شكل يك ويژگى و»ملكه(۱۲۲) « در او ظاهر مى شود. در اين حالت، فرد به خلق و خوى دروغگويى مبتلا شده است. در اين زمان، دروغ گفتن و خبرهاى خلاف واقع دادن، رفتارى آسان مى شود؛ به گونه اى كه شخص، از رفتار زشت خود احساس نمى كند.

شخصى كه به خوى دروغگويى مبتلا مى شود، قلم، زبان و رفتارش گرد محور دروغ مى چرخد؛ اما افرادى كه صفت دروغگويى هنوز در وجودشان، ملكه نشده است، بلكه فقط بر اثر اضطرار و موقعيتى خاص، دروغ گفته اند، اگر چه ريشه اين دروغ يكى از رذايل نفسانى است، مايه ناراحتى در وجودشان شده و خوشبختانه هنوز به خوى دروغگويى دچار نشده اند؛ البته در روايات هر دو صورت آن نكوهش شده است.

امير مؤمنان علىعليه‌السلام فرمود:

لا شيمه اقبح من الكذب(۱۲۳) .

هيچ عادت و خلقى زشت تر از دروغ نيست.

شر الاخلاق الكذب و شر الشيم الكذب و اقبح الخلائق الكذب(۱۲۴) .

دروغ، بدترين خوى ها است.

ليس الكذب من خلائق الاسلام(۱۲۵) .

دروغ از خلق و خوهاى اسلامى نيست.

كسى كه با دين پيوند معنوى، و ادعاى مسلمانى دارد، هيچ گاه به صفت زشت دروغگويى دچار نمى شود. ميان روح و معنويت و خلق و خوى دروغگويى ناسازگارى وجود دارد.

الكذب مجانب الايمان(۱۲۶) .

دروغ ايمان را دور مى كند.

اين روايت از دروغ به صورت رفتار سخن مى گويد؛ ولى در روايت پيشين، خلق و خوى دروغگويى مد نظر است ؛ بنابراين، عمل دروغ اگرچه با يكى از رذايل نفسانى ارتباط دارد، آن گاه كه به خوى و عادت طبيعى شخص ‍ تبديل شود، زشت ترين ويژگى در وجود او مى شود و همين خصلت با بعد معنوى انسان ناسازگار است.

۲ - دروغ در نيت :

گاه انسان تصميم مى گيرد كار نيكويى از طاعات، عبادات يا هر امر خير ديگرى انجام دهد؛ اما نيت او بر انجام آن كار، فقط خداوند تبارك و تعالى نيست ؛ بلكه تصميم او در خواسته هاى نفسانى و غير خدايى ريشه دارد. به عبارت ديگر، در نيت و قصدش، غير از خداوند امر ديگرى دخالت دارد كه به اين حالت «دروغ در نيت» گفته مى شود. شايان ذكر است كه بحث «ريا» نيز در همين جهت و مرتبط با همين موضوع مطرح مى شود.

در مقوله ريا نيز دخالت غير خدا در نيت و قصد شخص، براى انجام كار خير مورد توجه قرار مى گيرد كه اين نقطه مقابل خلوص نيت است ؛ از اين رو «ريا» از شاخه هاى «دروغ در نيت» به شمار مى رود؛ البته ريا داخل كردن انسانى ديگر در نيت و قصد عبادت است به اين معنا كه انسان عمل خويش را براى جلب توجه هم نوعش انجام دهد؛ در حالى كه «دروغ در نيت»، داخل كردن هر چيزى غير از خدا در نيت عبادت است ؛ مانند آن كه كسى براى كاهش وزن روزه بگيرد و گمان كند كه هم عبادت كرده و هم به خواسته ديگرش دست يافته است ؛ پس «دروغ در نيت» معنايى گسترده تر از ريا دارد.

وقتى انسان به حالتى مبتلا شد كه در نيت و قصدش براى عمل خير، خواهش هاى نفسانى را دخالت داد، گرفتار «دروغ در نيت» شده است.

۳ - دروغ در تصميم و عزم :

گاه انسان تصميم مى گيرد كار خيرى از طاعات و عبادات را براى تقرب به پروردگار انجام دهد؛ اما در همين تصميم به دليل وجود خللى، سستى مى كند؛ از اين رو صادق نيست ؛ البته سر چشمه اين تزلزل و ترديد چيزى جز خواهش هاى نفسانى نيست. در اين حالت او به «دروغ در عزم» دچار شده است.

اين سستى و ضعف پيش آمده، با ادعاى او در تصميم گيرى اش منافى بوده است ؛ از اين رو او در تصميم و عزمش صادق نيست. به هر اندازه كه اين سستى و تزلزل وجود دارد، به همان اندازه شخص دروغگو است. همان گونه كه در قسم پيشين، نيت صادقانه نبود، در اين جا نيز عزم صادقانه نيست.

۴ - دروغ در وفا به عزم :

برخى از اعمال خير بايد در زمانى خاص و با حصول شرايطى ويژه انجام شود؛ مثل رفتن به حج كه از واجبات است و بايد در زمانى مشخص و پس ‍ از تحقق شرايطى خاص، مثل استطاعت مالى انجام شود يا روزه واجب كه از عبادت ها و زمان آن ماه رمضان است و همين طور اداى حقوق واجب الاهى كه با پيدا شدن شرايط خاص، بايد به جا آورده شوند. حال گاهى شخص، پيش از حصول شرايط، بر انجام آن كار خير مصمم شده، در تصميم خويش، بسيار جدى و استوار است به اين معنا كه در نيت و عزمش ‍ دروغ راه ندارد؛ ولى به محض حصول آن شرايط، مانند پديد آمدن استطاعت و فرا رسيدن زمان انجام تعهدات، خواهش هاى نفسانى از هر سو به او هجوم مى آورد و بر او غلبه مى كند تا آن جا كه بر تمام تصميم ها و پيمان ها، پشت كرده، آن ها را زير پا مى گذارد. در اين حالت او به «دروغ در وفا به عزم» مبتلا شده است و در آن صادق نيست.

۵ - دروغ در عمل :

كذب در عمل به آن معنا است كه انسان در ظاهر حالتى به خود بگيرد كه گوياى وجود صفتى در باطن او است ؛ حال آن كه از چنان صفتى برخوردار نيست ؛ پس عدم هماهنگى حالت ظاهر با صفت باطنى را «كذب در عمل» مى گويند؛ براى مثال، صفت «وقار و سكينه» از ملكات زيباى درونى و از صفات بسيار نيكوى انسانى است. حال، چنان چه فردى، بدون آن كه از اين صفت برخوردار باشد، نماى انسانى سنگين و باوقار را به خود بگيرد، به دروغ در عمل گرفتار شده است ؛ زيرا رفتار او با آن چه در درونش يافت مى شود، هماهنگى ندارد.

نمونه ديگر، انسانى است كه در حال نماز، به ظاهر، چنان حالت خضوع و خشوعى به خود گرفته كه گويا در عظمت پروردگار غرق است ؛ حال آن كه در باطن، از خدا غافل است. اين، نشانه ابتلايش به دروغ در عمل است ؛ البته بايد دقت داشت كه بدون شك، «دروغ در عمل» با «ريا» كه همان «دروغ در نيت» است، تفاوت دارد. «ريا» هنگامى كه انسان، غير خدا را در نيت عمل نيكويش شركت دهد، پديد مى آيد، يعنى زمانى كه براى نشان دادن رفتار نيكوى خود به ديگران، آن عمل را انجام دهد؛ حال آن كه دروغ در عمل فقط به سبب عدم هماهنگى ميان عمل و درون حاصل مى شود؛ خواه هدف، نشان دادن به ديگران باشد يا چنين انگيزه اى در ميان نباشد. چه بسا هنگامى كه انسان تنها است نيز به صفتى تظاهر كند كه در باطن و ضمير او وجود ندارد. چنان نمازى با ظاهر خاضعانه مى خواند كه با باطنش هيچگونه هماهنگى ندارد، خضوع در عمل، هميشه در رابطه اى مستقيم با خشوع درونى است ؛ از اين رو چون اعمال او با باطنش مطابق نيست، به دروغ در عمل مبتلا شده است ؛ البته اگر در همين حال، انگيزه نشان دادن عمل به ديگران را نيز داشته باشد، به دروغ در نيت نيز دچار شده است.

۶ - دروغ در مقامات دين و سلوك :

انسان درباره مراحل حركت به سوى خدا و مراتب معنوى و مقامات دين از قبيل ايمان، تقوا، توكل، رضا، تسليم، خوف و رجاء، چه بسا بر اين تصور باشد كه به اين مقامات دست يافته است ؛ در حالى كه اين گونه نيست ؛ زيرا هر يك از اين مقامات پايه ها، حقيقت، پيامدها و سرانجامى دارد كه دسترسى به آن ها بسيار مشكل است ؛ اما برخى از افراد خود را در آن مقامات تصور مى كنند(۱۲۷) ؛ مانند آن كه حقيقت مقام «خوف» در انسان وجود ندارد و لوازم و آثار آن در او ديده نمى شود؛ اما او خود را «خائف» مى پندارد؛ بنابراين او نيز به دروغ مبتلا است.

مبداء و خاستگاه خوف و بيم در انسان، همان ايمان است. تا ايمان نباشد، بيم و خوف نيز نخواهد بود. همچنين حقيقت بيم و خوف نوعى درد درونى و روحى است كه انسان را از درون مى سوزاند. هنگامى كه اين حقيقت در درون انسان پديد آيد، پيامدهاى آن بر روح، و چه بسا بر پيكره ظاهرى انسان نيز آشكار مى شود. پريدگى رنگ و عوض شدن چهره و بر هم ريختگى سلسله افكار هنگام پديد آمدن خوف را مى توان بخشى از اين آثار دانست و سرانجام آن، وارد شدن به مرحله عمل است. لرزش اندام اولياءالله هنگام برپايى نماز، و پريدگى رنگ چهره امام حسن مجتبى هنگام وضو ساختن، از آثار همين خوف و بيم است كه سرانجام، فرمان بردارى و اطاعت، و پرهيز از گناهان و تباهى ها را در پى دارد.

مولاى متقيان، امير مؤمنان على بارها مى فرمود:

اياكم و الكذب فان كل راج طالب و كل خائف هارب(۱۲۸) .

از دروغ بپرهيزيد. به درستى كه هر اميدوارى خواهان (پاداش الاهى) است و هر بيمناكى فرارى (از عذاب الهى).

چنان چه در دل انسان بيم و خوف باشد، از گناهان پرهيز خواهد كرد. انسان چه بسا در «رجاء» كه يكى ديگر از مقامات معنوى است، نيز به دروغ مبتلا شود.

سرور پرهيزكاران علىعليه‌السلام مى فرمايد:

يدعى بزعمه انه يرجو الله كذب و العظيم ما باله لا يتبين رجاؤ ه فى عمله.

به گمان خويش ادعا مى كند كه به خداوند اميدوار است. سوگند به خداى بزرگ ! دروغ مى گويد. چگونه است حال او كه اميدش به خدا در كردارش ‍ نمايان نيست.

اين، همان دروغ در مقام «رجاء» است ؛ سپس مى فرمايد:

فكل من رجا عرف رجاءه فى عمله....

پس هر كه اميدوار است، اميد او، از كردارش پيدا است و در اعمالش ‍ شناسايى مى شود.

كسى كه اهل «رجاء» است، هيچ گاه واجباتش را ترك نمى كند و به ديگران دل نمى بندد؛ اما به راحتى مى توان شاهد بود كه بيم از خدا و اميدوارى به خدا در انسان ها محكم و پابرجا نيست ؛ در حالى كه بيم هاى مادى و بشرى، قوى و محكم در جاى خود قرار دارند.

حضرت در ادامه مى فرمايد:

يرجو الله فى الكبير و يرجو العباد فى الصغير(۱۲۹) .

در چيزهاى بزرگ، به خدا اميد دارد؛ اما در چيزهاى كوچك به بندگان خدا اميدوار است.

اين، همان مرتبه دروغ در مقامات دين است كه گريبان گير شخص شده است.

(۳) نكوهش دروغ از ديد شرع و عقل

هر انسانى از اين كه به او دروغ گفته شود، ناخشنود مى شود و احساس ‍ بيزارى مى كند و اين بهترين گواه بر آن است كه سرشت پاك بشرى از اين عمل تنفر داشته، از آن مى پرهيزد. طبيعت و فطرت انسانى با دروغ ناسازگار بوده، در برابر اين عمل نوعى مقاومت و بازدارندگى از خود نشان مى دهد كه از آن با عنوان «قبح عقلى» ياد مى شود.

حضرت موسى بن جعفرعليه‌السلام در همين باره به هشام خطاب مى كند:

يا هشام العاقل لا يكذب و ان كان فيه هواه(۱۳۰) .

اى هشام ! شخص عاقل هيچ گاه دروغ نمى گويد؛ اگر چه هواى نفسش در آن دروغ باشد.

شخصى كه هنوز سلامت سرشت و پاكى نهاد دارد و عقلش در بند اوهام و خواسته هاى نفسانى نيست، از دروغگويى بيزار است.

دروغ، پيامدهاى را نيز در پى خواهد داشت كه عقل آن ها را زشت و ناپسند مى شمرد.

از اين ميان مى توان به «اغراء به جهل» كه همان «قرار دادن شخص در راهى خلاف واقع» است، اشاره كرد. اين پيامد، نوعى خيانت است ؛ به همين سبب عقل از آن بيزارى مى جويد.

امير مؤمنان علىعليه‌السلام در همين زمينه مى فرمايد:

الكذب مهانه و خيانه(۱۳۱) .

دروغ، پستى و خيانت است.

زشتى دروغ در آيات قرآنى نيز نكوهش شده است ؛ آن جا كه خداوند مى فرمايد:

انما يفترى الكذب الذين لا يؤ منون بآيات الله(۱۳۲) .

همانا آن ها كه به آيات خداوند ايمان نياورده اند، نسبت دروغ مى دهند.

ان الله لا يهدى من هو كاذب كفار(۱۳۳) .

به درستى كه خداوند دروغگوى كفران كننده را هدايت نمى كند.

حضرت باقرعليه‌السلام در بيان زشتى دروغ، ضمن مقايسه آن با ديگر پليدى ها فرمود:

ان الله عزوجل جعل للشر اقفالا و جعل مفاتيح تلك الاقفال الشراب و الكذب شر من الشراب(۱۳۴) .

خداوند عزوجل براى بدى ها قفل هايى قرار داد كه كليد بازگشايى اين قفل ها همانا شراب است، و دروغ از شراب بدتر است.

امير مؤمنان علىعليه‌السلام نيز فرموده است :

اوصانى رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله حين زوجنى فاطمه (سلام الله عليها) فقال اياك و الكذب فانه يسود الوجه و عليك بالصدق فانه مبارك و الكذب شوم(۱۳۵) .

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله هنگام ازدواج من با فاطمه (سلام الله عليها) فرمود: از دروغ بپرهيز كه چهره را سياه مى كند، و بر تو باد راستى كه مبارك است، و دروغ، شرمندگى است.

از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله نيز نقل شده است :

اجتنبوا الكذب و ان رايتم فيه النجاه فان فيه الهلكة(۱۳۶) .

از دروغ بپرهيزيد؛ اگر چه در آن راه نجات خود را ببينيد؛ پس همانا در آن چيزى جز نابودى نيست.

آيات و روايات به خوبى نشان مى دهد دروغ - همان گونه كه از سوى عقل مورد نكوهش قرار گرفته - از نظر شرع نيز فعلى حرام و سرزنش شده است.

بنابر عقيده و نظر فقيهان، دروغ، هم از ديد عقل و هم از ديد شرع، عملى زشت و ناشايست است و دليل هاى چهار گانه، يعنى «قرآن» «سنت معصومانعليهم‌السلام » «اجماع و اتفاق نظر فقيهان» و «عقل»، حرمت آن را ثابت مى كند.

بيش تر فقيهان معتقدند كه حرمت دروغ به اندازه اى آشكار است كه از جمله «ضروريات(۱۳۷) » به شمار آمده و به دليل نياز ندارد.

همان گونه كه وجوب نماز و روزه از ضروريات دين است، حرمت دروغ نيز از ضروريات دين به شمار مى رود و هيچ شك و شبهه اى در آن نيست ؛ البته حكم حرمت، فقط به برخى از اقسام دروغ در تقسيم دانشمندان اخلاق مربوط مى شود و برخى ديگر از آن ها حرام نيستند؛ اگر چه تمام اقسام دروغ از ديد دانش اخلاق، ناپسند و نازيبايند؛ چنان كه تمام اقسام دروغ در تقسيم فقيهان، حرامند.

از آن جا كه محور اصلى اين گفتار، مباحث اخلاقى است، توجه به برخى نكات اهميت دارد كه از جمله مى توان به موارد ذيل اشاره كرد:

الف : دروغگويى بدون شنونده

همان طور كه پيش از اين اشاره شده، دروغ به معناى خبر مخالف با واقع است. حال چنان چه شخصى در تنهايى و پنهانى و بدون داشتن مخاطب يا با وجود مخاطبى ناشنوا و گنگ كه حرف هاى او را نمى شنود يا زبانش را متوجه نمى شود، دروغ بگويد، مرتكب عمل دروغ شده است ؛ اما چون «خبر دادن»، قيد حرمت دروغ است، و در وضعيت موجود، به دليل نبودن شنونده، هيچ جنبه اخبارى وجود ندارد، از ديد فقيهان، عمل حرامى انجام نشده ؛ ولى از بعد اخلاقى رفتارى انجام گرفته است كه باعث تنزل روحيات والاى انسانى مى شود.

ب : خبر دادن از امور غير قطعى

يكى از مهم ترين مسائل اين گفتار، به خبر دادن از امور مشكوك مربوط مى شود. هرگاه انسان از چيزى كه به آن آگاهى ندارد، خبر دهد، از ديد شرع و عقل مرتكب رفتارى نادرست شده است ؛ زيرا چنان چه خبر او با واقعيت مطابقت كند مشكلى پديد نمى آيد(۱۳۸) ؛ اما اگر با واقعيت مطابقت نكند، مرتكب عملى حرام شده و مستحق مجازات است ؛ بنابراين، عقل انسان، چنان چه يكى از دو احتمال خبر دادن را حرام بداند، به حكم «لزوم دفع ضرر محتمل(۱۳۹) »، آن را جايز نمى شمارد؛ به طور مثال اگر دو كاسه وجود داشته باشد كه در يكى سمى مهلك، و در ديگرى آب گوارا باشد، اما انسان نداند كدام زهر و كدام آب گوارا است، به حكم عقل خويش، از هر دو پرهيز مى كند.

از بعد شرعى، روايات بسيارى وجود دارد كه به برخى از آن ها اشاره مى شود.

حضرت موسى بن جعفرعليه‌السلام مى فرمايد:

ليس لك ان تتكلم بما شئت لان الله يقول «و لا تقف ما ليس لك به علم»(۱۴۰) .

حق ندارى هر چه را بخواهى، بگويى ؛ زيرا خداوند با عزت و شكوه مى فرمايد: «از آن چه آگاهى ندارى، پيروى نكن. »

هشام بن سالم مى گويد: به امام صادقعليه‌السلام عرض كردم : حق خداوند بر بندگانش چيست ؟ امامعليه‌السلام فرمود:

ان يقولوا ما يعلمون و يكفوا عما لا يعلمون فاذا فعلوا ذلك فقد ادوا الى الله حقه(۱۴۱) .

آن چه را كه مى دانند بگويند و [زبان را] از آن چه نمى دانند، نگاه دارند؛ پس اگر اين كار را كردند، حق خدا را به جاى آورده اند.

حضرت با بيانى ديگر فرمود:

اذا سئل رجل منكم عما لا يعلم فليقل : «لا ادرى» و لا يقل : «الله اعلم» فيوقع فى قلب صاحبه شكا(۱۴۲) .

زمانى كه از كسى درباره چيزى كه نمى داند پرسش شود، بايد بگويد «نمى دانم»، و نگويد «خدا داناتر است» تا سؤ ال كننده را به شك و شبهه بياندازد.

روايات بسيار ديگرى نيز در اين باره وجود دارد كه از مجال اين گفتار خارج است.

امور مشكوكى كه انسان از آن ها خبر مى دهد، به دو گروه تقسيم مى شود: دسته اول قضايايى هستند كه انسان حالت و موقعيت پيشين آنها را مى داند؛ مانند اين كه شخصى به سفر رفته است و از دوستش مى پرسند: آيا او بازگشته يا نه ؛ با اين حال، پاسخ مى دهد: نه. دسته دوم، قضايايى هستند كه انسان از موقعيت گذشته آن ها هم آگاهى ندارد؛ مانند آن شخص از سفر رفتن دوستش آگاه نيست و فقط براى پاسخ دادن به پرسش، نظر خود را مى گويد. در هر دو مورد، جواب شخص، غير مجاز و غير اخلاقى است.

برخى از فقيهان در اين جا بسيار دقيق تر مى نگرند و معتقدند كه انسان تا به راست بودن خبرى يقين نيافته، به بيان آن مجاز نيست، و فقط آن هنگام كه به راستى آن يقين كرد مى تواند آن را بيان كند. آن ها اعتقاد دارند كه راست گفتن واجب است ؛ البته اين بدان معنا نيست كه انسان موظف باشد هر مطلب راستى را بگويد؛ بلكه اگر بخواهد چيزى بگويد، بايد راست بگويد.

آيا دروغ از گناهان بزرگ است ؟

درباره كوچك بودن يا بزرگ بودن گناه دروغ، روايات فراوانى وجود دارد، در برخى از آن ها، به ويژه در بخش شمارش گناهان بزرگ، دروغ گناه بزرگ دانسته شده است ؛ چنان كه فضل بن شاذان از حضرت رضاعليه‌السلام نقل مى كند كه حضرت در نامه اى به ماءمون گناهان بزرگ را بر شمرده، دروغ را نيز يكى از آن ها معرفى كرد(۱۴۳) .

فقيهان همه اقسام دروغ را جزو گناهان بزرگ نمى شمرند؛ بلكه برخى از اقسام دروغ، مانند دروغ بستن بر خدا و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله و پيشوايان معصومعليه‌السلام ، گواهى و شهادت دروغ، قسم دروغ و تهمت زدن را به صورت مسلم، از گناهان بزرگ به شمار آورده اند.

امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد:

الكذب على الله و على رسوله و على الاوصياءعليه‌السلام من الكبائر(۱۴۴) .

دروغ بستن به خدا، پيامبر و امامان از گناهان بزرگ است.

فقيهان در باب «مبطلات روزه(۱۴۵) » مى گويند: دروغ بستن به خدا، پيامبر و امامانعليه‌السلام نه تنها روزه را باطل مى كند، بلكه «كفاره جمع(۱۴۶) » نيز دارد.

نكته اى كه بايد بدان توجه شود، اين است كه بزرگ يا كوچك بودن گناه دروغ، به ميزان پيامدهاى آن ارتباط ندارد. چه بسا از يك دروغ مفسده اى بزرگ پديد آيد؛ اما از گناهان بزرگ به شمار نرود و بر عكس، يك دروغ، مفسده اى كوچك به بار آورد، اما از گناهان بزرگ شمرده شود.

ميزان غير واقعى بودن دروغ نيز در بزرگ يا كوچك بودن گناه آن، نقشى ندارد؛ البته اصرار ورزيدن بر گناهان كوچك آن ها را به گناهانى بزرگ تبديل مى كند. فقيه بزرگ شيعى، شيخ انصارى (ره)، توبه نكردن از گناه را هر چند تكرارى در آن نباشد، اصرار بر گناه به شمار آورده، آن را موجب بزرگ شدن گناه مى داند(۱۴۷) .

عبدالله بن حجاج مى گويد: از حضرت صادقعليه‌السلام پرسيدم : آيا «كذاب» كسى است كه درباره چيزى دروغ مى گويد؟

حضرت در پاسخ فرمود:

لا، ما من احد الا يكون ذلك منه و لكن المطبوع على الكذب(۱۴۸) .

نه، هيچ كس [جز معصومان] وجود ندارد كه خلافى نگويد. كذاب كسى است كه طبع و سرشتش دروغگويى شده است.

ابى بصير مى گويد: از حضرت صادقعليه‌السلام شنيدم كه مى فرمود:

ان العبد ليكذب حتى يكتب من الكذابين فاذا كذب قال الله عزوجل كذب و فجر(۱۴۹) .

همانا بنده دروغ مى گويد تا جايى كه در شمار دروغگويان نوشته مى شود؛ پس هنگامى كه دروغ مى گويد، خداوند عزوجل مى فرمايد: دروغ گفت و ستمكار شد.

از امير مؤمنان علىعليه‌السلام چنين نقل شده است.

ما يزال احد كم يكذب حتى يقال كذب و فجر(۱۵۰) .

برخى از شما آن قدر دروغ مى گويد تا اين كه گفته مى شود: دروغ گفت و فاجر شد.

با توجه به اين كه هر گناهى موجب «فسق»، و از بين برنده «عدالت» نيست - چرا كه گناهان كوچك به عدالت زيان نمى رساند - از اين احاديث چنين برداشت مى شود كه اگر شخصى طبع دروغگويى بيابد، «فاجر و فاسق» مى شود.

اصرار بر دروغهايى كه از گناهان كوچك به شمار مى روند، و تكرار آن ها، بيمارى درونى به شمار مى رود كه به تدريج بر صفحه روح و نفس انسان اثر گذاشته، آرام آرام به «ملكه»اى(۱۵۱) در وجود شخص تبديل مى شود تا به آن جا كه به سختى مى تواند راست بگويد.

پيدا شدن چنين «طبيعت ثانويه اى(۱۵۲) » در انسان، بعد معنوى او را ضعيف، و ايمانش را نابود مى كند. در چنين حالى، فسق و فجور، جايگزين ايمان و معنويت مى شود.

موارد جواز دروغ

آيا دروغ در هر زمان و با هر وضعيتى حرام است و از گناهان به شمار مى رود يا در برخى موارد حرام نبوده، مجاز است ؟

اين بخش از گفتار، به بحث از جايز بودن برخى اقسام دروغ اختصاص دارد؛ البته گفت وگو درباره اين كه چه دروغ هايى جايز است، يا گفتن دروغ در چه مواردى اشكال ندارد، بحثى است كه هم فقيهان و هم دانشمندان اخلاق به آن توجه ويژه اى دارند. اين موارد عبارتند از:

۱ - وجود ضرورت :

ناچارى و ضرورت، از موارد مهمى است كه از ديد فقيهان، دروغ گفتن را جايز مى كند؛ البته مجاز شدن رفتار ممنوع به سبب ضرورت، فقط به دروغ اختصاص ندارد؛ براى نمونه آن جا كه راه مداواى بيمار به استفاده از خوردنى ها يا آشاميدن هاى حرام منحصر باشد، استفاده به ميزان ضرورت جايز است. همچنين اگر چه خوردن گوشت حيوان مرده كه ذبح شرعى نشده باشد، حرام است، در حال ضرورت، و ترس از مردن به علت شدت گرسنگى و نبودن هيچ خوردنى ديگر، به مقدار لازم جايز شمرده شده است.

فقيهان مى گويند: ضرورت ها امور ممنوع را مجاز مى سازد(۱۵۳) ؛ البته بايد توجه داشت كه اگر چه اضطرار، دروغ را مجاز، و حرمت آن را بر طرف مى كند، به معناى تغيير حقيقت ناپسند دروغ نيست ؛ بلكه «قبح عقلى» دروغ همچنان پابرجا است و بر طرف نخواهد شد؛ اما آن جا كه شرع و عقل، انسان را به يكى از دو رفتار «ناپسند» و «ناپسندتر» ناگزير ببينند، بر لزوم به جاى آوردن رفتار «ناپسند» حكم مى كنند.

همچنين زمانى كه انسان بين دو امر ممنوع يا بين انتخاب «بد» و «بدتر» قرار گيرد، شرع و عقل، به انتخاب «بد» حكم مى كنند و اين به آن معنا نيست كه «بد»، خوب مى شود؛ بلكه عقل انسان، «بد» را هميشه «بد» مى داند و از اين رو به انجام آن حكم مى كند، كه چاره مناسب ترى جز انجام آن ندارد؛ اما اگر راهى براى گريز از هر دو امر «ناپسند» و «ناپسندتر» يافت شود، شرع و عقل، به پيمودن آن راه، و دورى از «ناپسند» و «ناپسندتر» حكم مى كنند؛ به همين دليل، اگر چه دروغ گفتن از ديد شرع براى دفع ضرر جايز است، چنان چه راهى وجود داشته باشد كه هم دفع ضرر كند و هم انسان را از دروغگويى باز دارد، بايد انجام گيرد و در اين جا است كه مساءله «توريه» مطرح مى شود.

نكته ديگر آن كه جواز دروغ تا زمان بقاى اضطرار باقى است و به محض رفع ضرورت از بين مى رود. همچنين حكم جواز، به اندازه بر طرف كردن ضرورت است به اين معنا كه شخص با وجود ضرورت نمى تواند به هر ميزان كه خواست و توانست دروغ بگويد؛ زيرا ضرورت ها جواز عبور براى پا گذاشتن به وادى فساد نيستند؛ بنابراين به بهانه هر ضررى نمى توان دروغ گفت:

امير مؤمنان علىعليه‌السلام مى فرمايد:

علامه الايمان ان تؤ ثر الصدق حيث يضرك على الكذب حيث ينفعك(۱۵۴) .

نشانه ايمان آن است كه راستى زيان رساننده به تو را بر دروغى كه به تو نفع مى رساند مقدم دارى.

بنابراين دروغ هنگامى كه اضطرارى وجود داشته باشد و راهى براى «توريه» نباشد فقط به اندازه دفع ضرر جايز است.

حضرت رضاعليه‌السلام مى فرمايد:

ان الرجل ليصدق على اخيه فيناله عنت من صدقه فيكون كذابا عندالله و ان الرجل ليكذب على اخيه يريد به نفعه فيكون عند الله صادقا(۱۵۵) .

همانا شخصى در حق برادر مسلمانش سخن راستى مى گويد كه با اين گفتار، او را گرفتار مى كند؛ پس نزد خدا از دروغگويان است و همانا شخصى در حق برادر مسلمانش دروغى مى گويد كه با آن دروغ، از او دفع ضرر مى كند؛ پس نزد خداوند از راستگويان است.

در حال نبرد مسلمانان با كافران، گرچه فتواى صريحى وجود ندارد، از ظاهر برخى روايات چنين به دست مى آيد كه دروغ گفتن با وجود اضطرار و البته فقط به اندازه نياز، بى اشكال است. اگر هنگام جنگ، دروغى بتواند مسلمانان را از تنگنا برهاند و مايه پيروزى آن ها شود، اشكال ندارد.

از حضرت صادقعليه‌السلام روايت شده است :

كل كذب مسؤ ول عنه صاحبه يوما الا كذبا فى ثلاثه : رجل كائد فى حربه و هو موضوع عنه...(۱۵۶) .

در روز قيامت، گوينده هر دروغى بازخواست مى شود، جز از سه مورد:

۱ - شخصى كه در حال جنگ، [دشمن را] فريب دهد، اين دروغ از او برداشته مى شود...

توجه به اين نكته ضرورت دارد كه منظور از جنگ در اين روايت، همان جنگ گرم و نبرد روياروى است، نه آن چه امروزه با عنوان جنگ هاى سرد و تبليغاتى معروف شده است. از ظاهر حديث بر مى آيد كه «كيد» به معناى فريب دادن دشمن به صورت عملى است، نه به معناى فريب گفتارى ؛ اما همان گونه كه پيش از اين گفته شد، دروغ هم به صورت گفتارى انجام مى شود و هم به صورت عملى. دروغ گفتارى همان خبر كردن مخالف با واقع است و دروغ عملى آن است كه انسان، رفتارى را انجام دهد كه مفهوم برداشت شده از آن، غير واقعى باشد.

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله به حضرت علىعليه‌السلام فرمود:

ثلاثه يحسن فيهن الكذب : المكيده فى الحرب...(۱۵۷) .

اى على ! سه چيز است كه دروغ گفتن در آن عملى نيك به شمار مى رود:

۱ - نيرنگ زدن در جنگ و...

از آن جا كه بنابر روايات، جنگ، نوعى حيله براى از بين بردن دشمن است، اعمالى كه بر محور فريب باشد، در جنگ نيك و پسنديده است ؛ البته حسن و قبح اعمال ذاتى است، به اين معنا كه ذات و حقيقت هر عملى يا خوب يا بد است، زشت يا زيبا است ؛ اما گاه همان عمل كه ذاتى قبيح و ناپسند دارد، به سبب اتصاف به اوصاف و حالاتى خاص، نيكو و پسنديده مى شود؛ ولى اين به آن معنا نيست كه ذات عمل تغيير يابد؛ بلكه عمل به صورت «عرضى(۱۵۸) » پسنديده مى شود؛ همانند دروغ كه ذاتى ناپسند و زشت دارد؛ ولى در مواقع اضطرار به صورت عرضى، عملى نيك شمرده مى شود؛ براى نمونه، آن گاه كه انسان در برابر دو عمل زشت قرار گرفته، از ميان آن دو، عملى را بر مى گزيند كه زشتى كم ترى دارد، وقتى از او پرسيده شود: چرا اين عمل را برگزيدى ؟ پاسخ مى دهد: زيرا اين، بهتر از آن ديگرى بود. در اين جا است كه بايد گفته شود: اين عمل : ذاتى ناپسند داشته است ؛ اما در وضعيت موجود، به صورت نسبى و بالعرض نيك شمرده مى شود.

با توجه به اين مطلب روشن مى شود كه وقتى مى گويند: دروغ در سه مورد نيكو است، به آن معنا نيست كه قبح ذاتى اش از بين رفته ؛ بلكه فقط به اين معنا است كه حسن عرضى يافته است.

اين مطلب را در اعمال نيك و پسنديده نيز مى توان مشاهده كرد. اعمالى كه ذاتى پسنديده و نيك دارند، گاه به سبب وضعى خاص، زشت و ناپسند مى شوند؛ همانند راستگويى كه گاه در موقعيتى خاص و ويژه، فتنه اى پديد مى آورد كه البته در اين حالت، به صورت عرضى قبيح شمرده مى شود و به اصطلاح، قبح عرضى مى يابد.

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله به حضرت علىعليه‌السلام فرمود:

ثلاثه يقبح فيهن الصدق النميمه...(۱۵۹) .

راست گفتن در آن ها زشت و ناپسند است. يكى از آن ها سخن چينى است...

سخن چينى، بيان كردن سخنان شخصى نزد شخص ديگر است به شكلى كه باعث فتنه و آشوب شود كه در اين رفتار، اگر چه گفتار سخن چين راست و صادقانه است، از آن جا كه اين راست مايه فتنه مى شود، ناپسند به شمار مى رود.

۲ - اصلاح بين مسلمانان :

دومين موردى كه دروغ گفتن در آن، بازخواستى را در قيامت براى گوينده به دنبال نخواهد داشت و از موارد جواز دروغ به شمار مى آيد، مساءله «اصلاح ذات البين» است. هنگامى كه دروغ باعث حل اختلاف و ايجاد صلح و آشتى بين دو مسلمان شود، از نظر شرعى جايز بوده، حرام نيست، در سخنان حضرت صادقعليه‌السلام آمده است :

الكلام ثلاثه صدق و كذب و اصلاح بين الناس(۱۶۰) .

كلام سه قسم است : «راست» و «دروغ» و «كلامى كه باعث حل اختلاف بين مردم مى شود. »

البته منظور از قسم سوم آن است كه «دروغى» گفته شود تا اختلاف بين دو مسلمان حل شود؛ ولى از آن جا كه اين «دروغ»، حسنى عرضى يافته است و حرام شمرده نمى شود، در عرض قسم دوم قرار داده شده و با عنوان كذب ناميده نشده است.

در اين جا هيچ اضطرارى وجود ندارد؛ اما رابطه برادرى اسلامى اقتضا مى كند كه انسان در برخورد با اختلاف هاى مسلمانان بى تفاوت نباشد. در اين جا سبب جواز دروغ، صلاح جامعه اسلامى است.

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله به حضرت علىعليه‌السلام وصيت فرمود:

ان الله احب الكذب فى الصلاح و ابغض الصدق فى الفساد(۱۶۱) .

همانا خداوند دروغ به مصلحت و خير را دوست دارد و از راستى كه فساد در پى داشته باشد، متنفر است ؛

البته رعايت مقدار و ميزان لازم براى ايجاد صلاح، ضرورت است و نبايد از حد لازم تجاوز كرد؛ چرا كه تجاوز از حد لازم، انسان را به خوى دروغگويى مبتلا مى كند.

حضرت صادقعليه‌السلام مى فرمايد:

المصلح ليس بكذاب(۱۶۲) .

اصلاحگر سرشت دروغگويى ندارد.

آنچه از روايت پيشين مى توان فهميد اين است كه انسان به بهانه اصلاح جامعه، و ايجاد صلح و آشتى بين دو مسلمان، مجاز به دروغگويى بيجا و بى اندازه نيست ؛ بلكه بايد ميزان لازم را رعايت كند.

۳ - وعده دادن :

سومين مورد از موارد سه گانه جواز دروغ، مساءله «وعده دادن» است.

وعده دادن انسان به آن چه نمى تواند وفا كند، يا در اصل دروغ نيست يا چنان چه دروغ باشد، در حالت اضطرار، حرام نيست.

برخى از فقيهان معتقدند كه وعده دادن، فقط تعهد و پيمان است و هيچ خبرى در آن وجود ندارد؛ بنابراين از آن جا كه دروغ، خبر مخالف با واقع است، اين قبيل تعهدها، دروغ به شمار نمى روند؛ اما چنان چه «تعهد»، نوعى از خبر به شمار رود، به اين معنا كه «وعده كردن» خبر از انجام كارى در آينده تلقى شود كه پيش از رسيدن زمان موعود، به انجام آن تعهد شده است، در اين صورت، استثنايى وجود نداشته، اگر اين وعده با واقع مخالف باشد، دروغ و حرام است، مگر آن كه ضرورتى در ميان باشد.

چنان چه شخصى وعده اى بدهد، ولى از همان ابتدا خود را متعهد و ملتزم بر انجام آن نكند و فقط در موقعيت خاصى آن وعده را انجام دهد عمل و گفتارش دروغ شمرده نمى شود.

اشكال دروغ

خبر مخالف با واقع به شكل هاى گوناگون قابل ارائه است كه در ذيل به آن ها پرداخته مى شود:

الف - توريه :

«توريه» سخن دو پهلو گفتن است. كلامى كه از آن دو معنا فهميده شود: يكى معناى ظاهر و آشكار كه ذهن شنونده به سرعت به آن منتقل مى شود، و ديگرى معناى نهايى و ناپيدا كه مقصود اصلى گوينده است و ذهن شنونده به آن منتقل نمى شود.

برخى فقيهان «توريه» را دروغ نمى دانند، و برخى ديگر معتقدند نوعى دروغ است ؛ ولى حكم «حرمت دروغ» را ندارد. مطلب مسلم و قطعى اين است كه اگر انسان براى بر طرف كردن زيان از خود يا مسلمانى ديگر ناچار به توريه با دروغ شود، «توريه» بهتر و شايسته تر است و چنان چه توريه نكند و دروغ بگويد، رفتارش از ديد فقيهان اشكال دارد.

ب - مبالغه، كنايه، مثل و حكايت :

در مبالغه از واقعه اى، مانند آن كه گفته شود: «صد بار گفتم»؛ در حالى كه بسيار كم تر از صد بار گفته است، و نيز در كنايه ها، اگر مقصود گوينده خبر كردن از همان چيزى كه مى گويد باشد، صفات «راست و دروغ» در آن راه مى يابد؛ اما چنان چه مرادش از مبالغه يا كنايه، خبر كردن نبوده ؛ بلكه فقط بيان كثرت، تكرار، مدح يا ذم كسى باشد، آن مبالغه يا كنايه دروغ شمرده نمى شود؛ افزون بر اين، گاه زيبايى كلام، ارتباطى مستقيم با كنايه ها دارد؛ همان گونه كه در قرآن مجيد نيز كنايه به كار گرفته شده است آن جا كه مى فرمايد:

واسئل القريه(۱۶۳) .

از شهر بپرس.

البته بايد توجه داشت كه ستايش و سرزنش بيجا از شخصى كه مستحق آن نيست، بحثى جدا از بحث راست و دروغ داشته، در اين گفتار قرار ندارد. مثل ها و حكايت ها نيز همين حكم را دارند؛ يعنى اگر مقصود گوينده از بيان مثل يا حكايت، خبر دادن از مفاد مثل يا حكايت باشد به اين معنا كه معناى مثل يا حكايت، واقع شده است ؛ دروغ و راست در آن وجود خواهد داشت ؛ ولى چنان چه مراد گوينده تفهيم مطلبى ديگر غير از مفاد خود حكايت است، مانند اين كه حكايتى از گفت وگوى جمادات و حيوانات با يكديگر، براى القاى معانى اخلاقى بسازد، دروغ به شمار نمى رود و حرام نيست.

ج : دروغ به شوخى :

در شوخى نيز موضوع به همين شكل است ؛ اما توجه به اين نكته مهم است كه وقتى انسان از گفتارش، قصد خبر دادن از واقع را ندارد و از همان ابتدا در مقام شوخى است، در اين حال، يا قرينه و نشانه اى بر شوخى بودن گفتارش وجود دارد يا هيچ نشانه اى بر آن نيست.

آن جا كه بر شوخى بودن گفتارش نشانه اى وجود دارد، مانند زمانى كه مجلس و موقعيت، غير جدى است و با توجه به آن مجلس مى توان به شوخى بودن گفتارش دلالت مى كند، در اين حالات شوخى از ديد فقيهان بدون اشكال است ؛ اما اگر مقصود انسان از خبر دادن، شوخى كردن باشد، ولى هيچ قرينه و نشانه اى بر شوخى بودن گفتارش در كار نباشد، مانند آن كه مطلبى را بگويد، اما شنوندگان هيچ نشانى از شوخى در گوينده نيابند، در اين حال، گفتارش از نظر فقهى اشكال دارد، مگر اين كه خبر شخص به قدرى با واقعيت مخالف باشد كه هر شنونده اى به شوخى بودن مطلب پى ببرد؛ مانند آن كه آتش را به سردى، و برف را به گرمى وصف كند.

اگر انسان بخواهد خبر غير واقعى خود را واقعى نشان دهد، هر چند سياق و قالب گفتارش شوخى باشد، كار حرام انجام داده است ؛ البته روايات بسيارى وجود دارد كه انسان را از دروغ به شوخى نيز منع مى كند آن چه از مفاد اين روايات، و تمام روايات موجود در زمينه دروغ برداشت مى شود، بيانگر نكته اى اخلاقى درباره اين رفتار ناپسند است و آن اين كه دروغگويى حتى به صورت مجازش نيز بر روان انسان تأثیر سوء و نامطلوبى بر جاى مى نهد و راه فساد و انحطاط را پيش روى انسان هموار مى سازد.

حضرت باقرعليه‌السلام بارها مى فرمود:

اتقوا الكذب، الصغير منه و الكبير فى كل جد و هزل(۱۶۴) .

از دروغ بپرهيز؛ چه كوچك باشد، چه بزرگ. در هر حالى باشد؛ چه جدى، و چه شوخى.

انسان با گفتن دروغ كوچك، بر گفتن دروغ بزرگ جراءت مى يابد و با گفتن دروغ به شوخى، آماده راه يابى به دروغ هاى جدى مى شود.

امير مؤمنان علىعليه‌السلام مى فرمايد:

لا يجد عبد طعم الايمان حتى يترك الكذب هزله و جده(۱۶۵) .

هيچ بنده اى، مزه ايمان را نخواهد چشيد، مگر اين كه دروغ را چه به صورت شوخى و چه جدى ترك كند.

اين حديث گوياى حرمت دروغ به شوخى نيست، بلكه فقط پيامد زشت بر روح و روان انسان را بيان مى كند.

لا يصلح من الكذب جد و لاهزل... ان الكذب يهدى الى الفجور و الفجور يهدى الى النار(۱۶۶) .

هيچ دروغى چه جدى و چه شوخى، خوب نيست. همانا [دروغ انسان را] به سوى گناهان رهنمون مى شود و گناهان هم به سوى آتش ‍ مى كشاند.

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله مى فرمايد:

يا اباذر ويل للذى يحدث فيكذب ليضحك به القوم ويل له ويل له ويل له(۱۶۷) .

اى ابوذر! واى بر كسى كه براى خنداندن مردم دروغ مى گويد. واى بر او، واى بر او، واى بر او.

انا زعيم ببيت فى ربض الجنه و بيت فى وسط الجنه و بيت فى اعلى الجنه لمن ترك المراء و ان كان محقا و لمن ترك الكذب و ان كان هازلا و لمن حسن خلقه(۱۶۸) .

من دادن خانه اى در پايين بهشت و خانه اى در وسط بهشت و خانه اى در بالاى بهشت را تعهد مى كنم براى كسى كه جدال در گفتار را با آن كه حق با او است، ترك كند و دروغ را با آن كه شوخى است وانهد و كسى كه خلق خويش را نيكو سازد.

بر پايه اين گونه احاديث روشن مى شود كه اگر چه دروغ به شوخى از نظر شرعى حرام نيست، تأثیر آن بر روح و روان انسان، قطعى و حتمى است ؛

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله در بسيارى از موارد شوخى مى كرد؛ ولى هرگز در اين حال دروغ نمى گفت. روزى پيرزنى از حضرت پرسيد: آيا من به بهشت مى روم. حضرت فرمود: پيرزن ها به بهشت نمى روند. پيرزن شروع به گريه كرد و حضرت به سرعت فرمود: در قيامت هيچ كس پير نيست. (همه جوان وارد بهشت مى شوند.)

د - دروغ در دعوت ها و تعارف ها:

انسان در دعوت ها و تعارف هاى عادى هم بايد مراقب گفتار و رفتار خود باشد. گاهى فردى را به چيزى تعارف مى كنند كه به دليلى، خواهان پذيرش ‍ آن نيست كه بايد مراقب باشد تا به دروغگويى آلوده نشود؛ مانند روزه دارى كه نمى خواهد كسى از روزه بودنش آگاه شود و در پاسخ تعارف ديگران، براى جلوگيرى از ريا دروغ مى گويد يا كسى كه درباره حرام يا حلال بودن مال تعارف كننده شك دارد و چون نمى خواهد مرتكب خوردن مال حرام يا مشكوك شود، به دروغ مى گويد: ميل ندارم ؛ در حالى كه بسيار گرسنه بوده، ميل وافرى هم به خوردن دارد. در اين جا شخص براى ترك عملى حرام، مرتكب عمل حرام ديگرى، يعنى دروغگويى، شده است ؛ بنابراين در تعارف ها، نگه دارى و مراقبت از زبان، بسيار لازم و ضرور است و در اين موارد نبايد پاسخى داد كه جنبه اخبارى داشته باشد.

در مواردى كه انسان خود تعارف مى كند نيز اين قبيل مراقبت ها بسيار لازم است ؛ مانند اين كه تعارف كند؛ در حالى كه از آن ناراضى و ناخشنود است.

بر اساس بسيارى از روايات، بيشتر افراد از راه زبان وارد جهنم خواهند شد و اين به آن معنا است كه گناهان انسان ها از راه زبان بسيار بيش تر از گناهان ديگر است.

ه - دروغ در نقل گفتار و رفتار ديگران :

گاه دروغ در نقل گفتار و رفتار ديگران نيز راه مى يابد كه از آن به «بهتان» تعبير مى كنند. دروغ بستن به ديگران، به اين معنا است كه كسى چيزى را نگفته يا عملى را مرتكب نشده است ؛ ولى آن گفتار و عمل را به او نسبت دهند كه اين كار فعلى حرام و از گناهان بزرگ است.

دروغ بستن به خدا، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله و امامانعليه‌السلام همان گونه كه گذشت، از مصاديق اين نوع دروغ است.

حضرت صادقعليه‌السلام مى فرمايد:

الكذب على الله و على رسولهصلى‌الله‌عليه‌وآله من الكبائر(۱۶۹) .

دروغ بستن به خدا و رسولش از گناهان بزرگ است.

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله نيز فرمود:

من قال على مالم اقل فليتبواء مقعده من النار(۱۷۰) .

اگر كسى چيزى را كه من نگفته ام به من نسبت دهد، جايگاهش در آتش ‍ است. امام صادقعليه‌السلام به مردى از اهالى شام فرمود:

يا اخا اهل الشام اسمع حديثنا و لا تكذب علينا فانه من كذب علينا فى شى ء فقد كذب على رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله و من كذب على رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله فقد كذب على الله(۱۷۱) .

اى برادر شامى ! گفتار ما را بشنو و به ما دروغ نبند. همانا هر كس به ما دروغ ببندد، به پيامبر دروغ بسته و هر كس كه به پيامبر دروغ بست، به خدا دروغ بسته است.

از امام باقرعليه‌السلام نيز نقل شده است :

يا ابا النعمان لا تكذب علينا كذبه فتسلب الحنيفيه(۱۷۲) .

اى ابو نعمان ! به ما دروغ نبند كه از صراط مستقيم دور خواهى شد.

ترجمه آيات و نقل قول از امامان بى آن كه به سند آن اطمينانى باشد، از مصاديق بارز اين گفتار است كه انسان به مراقبت بيش تر در برابر آن وظيفه دارد؛ البته زمانى كه انسان از مستند بودن گفتارى مطمئن نيست و آن را به يكى از امامان و يا پيامبر خدا نسبت مى دهد، روزه اش باطل نمى شود؛ بلكه ابطال روزه در آن جا است كه از خلاف واقع بودن مطلب آگاهى كامل دارد، سپس آن را نسبت مى دهد. انسان بايد مراقب باشد كه مسائل مشكوك و مسائلى را كه از سند آن آگاهى كامل ندارد، بيان نكند.

و - سوگند دروغ :

گاهى انسان از دروغ بودن گفتار خود آگاهى كامل دارد و براى آن، خدا را نيز گواه مى آورد كه مرتكب سوگند دروغ، كه گناهى بزرگ مى باشد، شده است.

حضرت عيسى ابن مريمعليه‌السلام فرمود:

من اعظم الذنوب عند الله ان يقول العبد اءن الله يعلم لما لا يعلم(۱۷۳) .

از بزرگ ترين گناهان نزد خداوند آن است كه بنده اى بگويد خدا مى داند در آن چه خدا نمى داند.

يعنى خدا را بر مطلب دروغ خود شاهد بگيرد.

انسان گاهى دروغ مى گويد و با زبان خبرى، خدا را گواه مى آورد كه اين عمل از گناهان بزرگ و بسيار زشت است و گاهى اين گواه آوردن جنبه انشايى مى يابد كه به صورت سوگند دروغ ظهور مى كند، كه اين هم از گناهان بزرگ به شمار مى رود.

امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد:

من قال علم الله ما لم يعلم اهتز العرش اعظاما له(۱۷۴) .

كسى كه بگويد خدا مى داند؛ ولى خداوند خلاف آن را مى داند، عرش ‍ الاهى به سبب عظمت خداوند به لرزه در مى آيد.

در روايتى ديگر آمده است :

اذا قال العبد علم الله و كان كاذبا قال الله عزوجل اما وجدت احدا تكذب عليه غيرى(۱۷۵) .

اگر بنده بگويد خدا مى داند و دروغ بگويد، خداوند مى فرمايد: آيا تو كسى را غير از من نيافتى تا به او دروغ ببندى ؟

در اين جا سوگند، از سنخ امور انشايى است، نه اخبارى.

هنگامى كه شخص سوگند مى خورد، در حقيقت، تأکید را براى يك جمله خبرى انشا مى كند؛ بنابراين، سوگند به خودى خود به راست و دروغ متصف نمى شود؛ بلكه به اعتبار خبرى كه سوگند، آن را تأکید مى كند، به راست يا دروغ متصف مى شود به اين معنا كه اگر سوگند براى تأکید خبرى راست باشد، آن سوگند، به تبع خبرش به صدق و راستى متصف مى شود و اگر آن خبر دروغ باشد، سوگند خورده شده نيز قسم دروغ مى شود.

اقسام سوگند در علم فقه:

۱ - «سوگند عقد» يا «يمين عقد»:

آن گاه كه انسان متعهد مى شود عملى را در آينده انجام دهد يا آن را ترك كند، سپس براى تأکید تعهدش، قسم ياد مى كند، اگر شرايط وفا به عهد فراهم آيد، قسم منعقد شده و سرپيچى از آن حرام است و كفاره را واجب مى كند.

۲ - «سوگند مناشده(۱۷۶) » يا «يمين مناشده»:

هنگامى كه انسان كارى را از ديگرى مى خواهد و براى تأکید بر انجام آن، شخص را قسم مى دهد، در اين حالت چنان چه شخص به آن درخواست عمل نكند، حرامى انجام نداده است ؛ زيرا ملتزم به آن عمل نيست و كفاره نيز بر او واجب نمى شود.

۳ - «سوگند تأکید» يا «يمين تأکید»:

اين شكل از قسم كه مورد گفت و گوى اين نوشتار و مورد نظر دانشمندان اخلاق است، آن است كه انسان از وقوع چيزى خبر مى دهد و براى تأکید بر خبرش قسم بخورد؛ البته تفاوتى ندارد كه خبر او، وقوع در زمان گذشته، حال يا آينده باشد. به هر صورت در اين حالت قسم به راست و دروغ متصف مى شود.

از آن جا كه قسم، امرى انشايى است و به خودى خود، به راست و دروغ متصف نيست، بلكه به اعتبار خبرى كه به آن مربوط مى شود به راست و دروغ اتصاف مى يابد، اگر خبر دروغ باشد، قسم نيز دروغ و حرام است.

اگر دقت شود كه در كليه موارد جواز دروغ، مانند مواقع اضطرار، قسم دروغ نيز جايز است ؛ البته چنان چه بتوان فقط با دروغ گفتن، اضطرار را بر طرف كرد و به قسم دروغ نيازى نباشد، نبايد قسم دروغ خورد؛ اما اگر براى رفع اضطرار، به قسم دروغ نيز نياز باشد، اين عمل حرام نخواهد بود.

از حضرت صادقعليه‌السلام نقل شده است كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

احلف بالله كاذبا و نج اخاك من القتل(۱۷۷) .

براى نجات برادرت از كشته شدن، قسم دروغ بخور.

آنجا كه اضطرار وجود ندارد، قسم دروغ، گناهى بسيار بزرگ به شمار مى رود؛ چنان كه برخى روايات از آن به مبارزه با خدا تعبير كرده اند.

امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد:

من حلف على يمين و هو يعلم انه كاذب فقد بارزالله عزوجل(۱۷۸) .

كسى كه قسم بخورد و بداند دروغ است، به حقيقت با خدا جنگيده است.

حضرت به شخصى به نام سدير فرمود:

يا سدير من حلف بالله كاذبا كفر(۱۷۹) .

اى سدير! كسى كه به دروغ به خدا قسم بخورد، كافر است ؛

البته كفر بر دو نوع است :

۱ - كفر اعتقادى

۲ - كفر عملى.

كفر اعتقادى آن است كه انسان منكر خدا، پيامبر و معاد باشد و كفر عملى آن است كه انسان بى پروا عمل حرامى را انجام دهد؛ البته اگر كفر عملى ادامه يابد، چه بسا به كفر اعتقادى بيانجامد.

قسم دروغ از نوع كفر عملى به شمار مى رود؛ چنان كه درباره ترك كننده نماز نيز از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله نقل شده است :

من ترك الصلوه متعمدا فقد كفر(۱۸۰) .

كسى كه نمازش را از روى عمد ترك كند، كافر است ؛

نكته ديگر آن كه سوگند دروغ فقط در مسائل مادى و دنيايى نيست ؛ بلكه گاه انسان براى مسائل آخرتى نيز سوگند دروغ مى خورد مانند زمانى كه تصور كند ترويج و تبليغ دين از هر راهى جايز است ؛ بنابراين، به گمان اندوختن توشه براى آخرت خويش، دروغى مى گويد، آن گاه بر آن قسم مى خورد كه البته اين دروغ و سوگند، حرامى است و عاقبتى جز آتش دوزخ براى او به بار نخواهد آورد.

سوگندهاى دروغ بيش تر در موارد دنيايى و مادى مثل پايمال كردن حقوق اشخاص براى كسب مال و مقام و غيره ادا مى شود.

امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد:

... و اما التى عقوبتها دخول النار فهو ان يحلف الرجل على مال امرى مسلم او على حقه ظلما فهذه يمين غموس توجب النار و لا كفاره عليه فى الدنيا(۱۸۱) .

سوگند بر دو نوع است :.... نوعى كه عقوبتش ورود در آتش دوزخ است، آن كه انسان به ستم بر ضد فرد مسلمان، از جهت مالى يا حق (غير مالى) او سوگند خورد. اين، سوگند دروغ است كه مايه آتش است و هيچ كفاره اى در دنيا ندارد. در جاى ديگر، درباره سوگند دروغى كه موجب آتش مى شود مى فرمايد:

الرجل يحلف على حق امرى مسلم على حبس ‍ ماله(۱۸۲) .

(اين كه) فرد بر ضد حق شخص مسلمان يا بازداشت مال او سوگند دروغ خورد. در سوره آل عمران نيز آمده است :

ان الذين يشترون بعهد الله و ايمانهم ثمنا قليلا اولئك لا خلاق لهم فى الآخره و لا يكلمهم الله و لا ينظر اليهم يوم القيامه و لا يزكيهم و لهم عذاب اليم(۱۸۳) .

همانا كسانى كه پيمان خدا و سوگندهاى خود را به بهاى اندك بفروشند، ايشان را در سراى آخرت بهره اى نيست و خداوند با آن ها سخن نمى گويد و نظر رحمت به آن ها نمى افكند و ايشان را پاك نمى كند و برايشان عذابى دردناك است.

در سخنان پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله آمده است...

ثلاثه لا يكلمهم الله المنان الذى لا يعطى شيئا الا بمنه و المسبل ازاره و المنفق سلعته بالحلف الفاجر(۱۸۴) .

سه گروه هستند كه خداوند با ايشان سخن نمى گويد:... ۳. كسى كه با قسم دروغ ارزش جنسش را بالا برد؛

بنابراين افرادى كه سوگند دروغ مى خورند، در دو بعد دنيايى و آخرتى زيان مى كنند و همان گونه كه نصيبى از معنويت و نعمت هاى آخرتى ندارند و مورد آمرزش خداوند قرار نمى گيرند، در مسائل دنيايى نيز آسيب هايى را متحمل مى شوند.

امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد:

اليمين الغموس ينتظر بها اربعين ليله(۱۸۵) .

كسى كه قسم دروغ مى خورد تا چهل شب نتيجه شر آن را خواهد ديد.

در روايات ديگر نيز آمده است كه قسم دروغ موجب مقطوع النسل شدن و فقر مى شود(۱۸۶) .

اگر سوگند، راست باشد، در اين حالت چنان چه خبرى كه سوگند بر آن خورده شده است، موضوع مهمى را بيان كند، مثل خبر از واقعيتى كه نزد قاضى در دادگاه بيان مى شود، سوگند بى اشكال خواهد بود؛ ولى اگر اين قسم راست، براى امور كوچك و بى ارزش باشد، مكروه است.

در روايتى ديگر از امام صادقعليه‌السلام آمده است :

اجتمع الحواريون الى عيسىعليه‌السلام فقالوا له يا معلم الخير ارشدنا فقال لهم ان موسى كليم اللهعليه‌السلام امر كم ان لا تحلفوا بالله تبارك و تعالى كاذبين و انا امركم ان لا تحلفوا بالله كاذبين و لا صادقين(۱۸۷) .

روزى حواريون به دور حضرت عيسىعليه‌السلام گرد آمدند و عرض ‍ كردند: اى استاد خوبى ! ما را راهنمايى كن. حضرت فرمود: حضرت موسىعليه‌السلام پيامبر خدا، به شما دستور داد سوگند دروغ به خدا نخوريد و من دستور مى دهم به خدا قسم نخوريد چه دروغ و چه راست.

على بن مهزيار نقل مى كند: مردى به امام زمانعليه‌السلام نامه اى نوشت كه فلان جريان از شما نقل شده و شما چنين چيزى فرموديد. حضرت در پاسخ نوشت :

و الله ما كان ذلك و انى لا كره ان اقول «والله» على حال من الاحوال و لكنه غمنى ان يقال ما لم يكن(۱۸۸) .

به خدا سوگند! چنين نيست. من هيچ خوش ندارم به خدا قسم بخورم به هر شكل كه باشد؛ اما ناراحت شدم ؛ زيرا به من چيزى را نسبت مى دهند كه نگفته ام.

در بعد اخلاقى، سوگند راست نيز ناپسند است و كراهت دارد؛ چرا كه سزاوار نيست خداوند براى مسائل كوچك و پيش پا افتاده دنيا، شاهد گرفته شود.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله مى فرمايد:

من اجل الله ان يحلف به اعطاه الله خيرا مما ذهب منه(۱۸۹) .

كسى كه به خداوند به سبب بزرگى و جبروت او سوگند نخورد، خداوند بهتر از آن چيزى كه از دست مى دهد؛ نصيبش مى كند.

بنابراين، انگيزه و هدف، پديد آمدن اين بينش در انسان است كه مقام پروردگار را بسيار بزرگ تر از آن ببيند كه بخواهد براى مسائل ناچيز و كوچك دنيايى به او قسم بخورد.

ز - گواهى دروغ :

گواهى دروغ، امرى جدا از دروغ نيست ؛ چرا كه انسان در گواهى و شهادت دروغ نيز بر خلاف واقع خبر مى دهد؛ از همين رو اسلام با پرهيز از آن بسيار تأکید كرده، آن را عملى حرام مى شمرد. شهادت دروغ، تضييع مال يا جان يا آبروى انسان را در پى دارد.

از پيامبر گرامىصلى‌الله‌عليه‌وآله روايت شده است :

ان شهاده الزور تعادل الشرك بالله تعالى(۱۹۰) .

همانا گواهى دروغ، برابر شرك به خدا است.

انسان مشرك، در پرستش بت، از هواى نفس خود پيروى مى كند و در شهادت دروغ نيز گرفتار هواى نفسش مى شود و آن را مى پرستند. اگر بندگان خدا به دو دسته بت پرستان و خدا پرستان تقسيم شوند، آنان كه شهادت دروغ مى دهند، از آن جا كه بت نفسشان را مى پرستند، در زمره بت پرستان قرار مى گيرند.

خداوند متعالى در وصف بندگان حقيقى خويش مى فرمايد:

و عبادالرحمن... والذين لا يشهدون الزور(۱۹۱) .

بندگان خداوند... آنهايى هستند كه شهادت دروغ نمى دهند.

با توجه به روايت و آيه پيشين مشخص مى شود كه گواهى دهندگان دروغ از جمع بندگان حقيقى خدا خارج بوده، در رديف بت پرستان قرار مى گيرند؛ البته بايد توجه داشت كه اين مساءله از ديدگاه فقهى بررسى نمى شود؛ بلكه بحث از ديدگاه اخلاقى مورد توجه و دقت است ؛ چنان كه در حديث پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله نيز اشاره شد كه مثل بت پرستان هستند، و اين به آن معنا است كه آن دسته از مسائل فقهى مربوط به مشركان مانند نجس بودن و نفى احكام ظاهرى اسلام، در اين جا مطرح نبوده و براى شهادت دهندگان به دروغ، ثابت نيست.

بايد توجه داشت كه شهادت دروغ پيش از آن كه زيانى بر ديگران وارد سازد و حقوقى را از انسان هاى ديگر ضايع كند، به خود شخص زيان مى رساند؛ زيرا انسان با اين عمل از وادى توحيد به وادى شرك كشانده مى شود.

ح - كتمان شهادت :

اگر انسان از ماجرا و رخدادى آگاه بود؛ ولى به هر دليل درست يا نادرست، از گواهى دادن، دورى كرد و شهادت نداد، دروغ نگفته است و در شمار دروغگويان قرار نمى گيرد.

«كتمان شهادت» با «انكار شهادت» متفاوت بوده، با دروغ ارتباطى ندارد؛ زيرا همان گونه كه گفته شد، دروغ، به خبر مخالف با واقع گويند؛ حال آن كه در «كتمان شهادت»، خبرى داده نمى شود تا دروغ يا راست باشد، بلكه از خبر دادن، پرهيز مى شود؛ در حالى كه در «انكار شهادت»، انسان خبر مى دهد كه شاهد ماجرا نبوده و خبر از آن ندارد كه اين با واقع مخالف بوده و دروغ به شمار مى رود.

البته پرهيز از شهادت در جايى كه گواهى ندادن به پايمال شدن حقى بينجامد، ناپسند است ؛ اما دروغ به شمار نمى رود.

(۴) ريشه هاى درونى دروغ

دروغ به شكل معمول در يكى از صفات زشت و ناپسند نفسانى ريشه دارد كه عبارتند از:

۱ - دشمنى

گاه انسان از روى دشمنى و نفرت در صدد ضربه زدن به كسى بر آمده، دروغ مى گويد كه البته اين دشمنى، از حركت نادرست و افسارگسيختگى نيروى غضب سرچشمه مى گيرد.

۲ - حسد

گاه حسادت به برترى هاى ديگرى، انسان را به دروغگويى وا مى دارد.

۳ - خشم و عصبانيت

خشم از چيزى يا كسى مى تواند سبب بروز اين رفتار ناشايست از انسان باشد.

۴ - علاقه به مال دنيا (حب مال)

گاه علاقه و چشمداشت به مال دنيا، مايه بروز چنين رفتارى مى شود.

۵ - علاقه به مقام و جايگاه دنيايى (حب جاه)

گاه علاقه به مقام و منزلت دنيايى انسان را به دروغ گفتن وا مى دارد.

۶ - علاقه دنيايى به افراد

محبت و علاقه به افراد ممكن است انسان را به دروغ بكشاند. به اين صورت كه انسان براى جلب نظر محبوب خود، به دروغ دچار شود.

دانشمندان اخلاق، بحث دروغ را جزو مباحثى قرار داده اند كه فقط با يك نيروى خاص از نيروهاى نفسانى ارتباط نداشته ؛ بلكه با تمام آن ها مرتبط است ؛ زيرا ممكن است اين رفتار ناپسند از هر يك از اقسام نيروهاى درونى، چون شهوت و غضب، ريشه گرفته، پديد آيد.

دروغ گاه در نيروى شهوت ريشه داشته، گاه از نيروى غضب سرچشمه مى گيرد؛ البته هر يك از دو نيروى شهوت و غضب، مايه پديد آمدن صفاتى چون «حب به مال» و «دشمنى» مى شوند كه آن صفات نيز سرچشمه دروغ هستند. در بررسى چشمه هاى دروغ، چه بسا بتوان بدترين حالت آن را همنشينى با افرادى دانست كه دروغ در بين آن ها نه تنها رفتارى ناپسند به شمار نمى آيد، بلكه بسيار رايج است. انسان با تكرار و ادامه همين همنشينى ها به دروغگويى معتاد مى شود.

گاه انسان براى كسب رياست و حفظ آن يا كسب مال و غيره به دروغ متوسل مى شود، و گاه همان شخص، بدون هيچ علتى، و فقط در اثر معاشرت و همنشينى با دروغگويان، به اين رفتار زشت دچار شده، دروغ مى گويد؛ البته به باور دانشمندان اخلاق، اين نوع نيز از نيروى شهوت ريشه مى گيرد و حالت اعتياد در فرد پديد مى آورد. معاشرت با افراد، آثار فراوانى بر جاى خواهد گذاشت. گرچه شخص در ابتدا به اين آثار توجهى ندارد، با گذشت زمان ناگاه در مى يابد كه زبانش جز به دروغ حركت نمى كند.

(۵) پيامدهاى زشت دروغ

۱ - نابودى ايمان

دروغ با ايمان ناسازگار است و ضعف و نابودى آن را در پى دارد.

حسن ابن محبوب مى گويد: از حضرت صادقعليه‌السلام پرسيدم :

يكون المؤمن بخيلا؟ قال : نعم، قلت : فيكون جبانا؟ قال : نعم، قلت : فيكون كذابا؟ قال : لا و لا خائنا، ثم قال : يجبل المؤمن على كل طبيعه الا الخيانه و الكذب(۱۹۲) .

آيا مؤمن ممكن است بخيل باشد؟ فرمود: بله. آيا ممكن است ترسو باشد؟ فرمود: بله. آيا ممكن است دروغگو باشد؟ فرمود: نه، مؤمن داراى هر سرشتى مى شود، جز دروغ و خيانت.

دروغ و خيانت هرگز در دل مؤمن يافت نمى شود.

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله مى فرمايد:

يطبع المؤمن على كل خصله و لا يطبع على الكذب و لا على الخيانه(۱۹۳) .

مؤمن هر سرشتى را مى پذيرد، جز دروغ و خيانت.

پس سرشت دروغگويى با ايمان ناسازگار است و ايمان را از قلب خارج مى كند.

در بيان امام باقرعليه‌السلام چنين آمده است :

ان الكذب هو خراب الايمان(۱۹۴) .

همانا دروغ، نابودى و خرابى ايمان است.

امير مؤمنان علىعليه‌السلام فرمود:

جانبوا الكذب فانه يجانب الايمان(۱۹۵) .

از دروغ بپرهيزيد؛ چرا كه ايمان را دور مى كند.

۲ - محروميت از هدايت الاهى

دروغ، انسان را از هدايت الاهى محروم مى سازد.

پروردگار عزوجل در قرآن كريم مى فرمايد:

ان الله لا يهدى من هو كاذب كفار(۱۹۶) .

همانا خداوند دروغگوى ناسپاس را هدايت نمى كند.

ان الله لا يهدى من هو مسرف كذاب(۱۹۷) .

همانا خداوند كسى كه اسراف كننده دروغگو است را هدايت نمى كند.

۳ - زمينه سازى كفر و نفاق

دروغ گاه زمينه كفر يا نفاق را در انسان فراهم مى سازد. زمانى كه دل دروغگو از ايمان خالى شد، كفر يا نفاق به آن راه خواهد يافت ؛ چنان كه روايت شده : مردى خدمت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله رسيد و عرض كرد:

يا رسول الله ما عمل اهل النار؟ قال النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله : الكذب، اذا كذب العبد فجر و اذا فجر كفر و اذا كفر دخل النار(۱۹۸) .

اى رسول خدا! كار اهل آتش چيست ؟ پيامبر فرمود: دروغ. هر گاه دروغ گويد، فاسق مى شود و هر گاه فاسق شود، كافر مى شود و هر گاه كافر شد، در آتش قرار مى گيرد؛

بنابراين، دروغ افزون بر دور ساختن ايمان از قلب انسان، زمينه كفر عملى او را نيز فراهم مى كند.

دوگانگى ميان واقعيت و خبر شخص دروغگو، مايه پيدايش و رشد صفت پليد نفاق در دل او مى شود امير مؤمنان علىعليه‌السلام مى فرمايد:

الكذب يودى الى النفاق(۱۹۹) .

دروغ انسان را به نفاق مى كشاند.

طبق نقل حضرت صادقعليه‌السلام ، پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

ثلاث من كن فيه كان منافقا و ان صام و صلى و زعم انه مسلم، ۱ - من اذا ائتمن خان ۲ - واذا حدث كذب ۳ - و اذا وعد اخلف(۲۰۰) .

سه چيز است كه در هر كس باشد، منافق است ؛ اگر چه روزه بگيرد و نماز بخواند و گمان كند كه مسلمان است : ۱ - آن گاه كه او را امين به شمار آورند، خيانت كند. ۲ - آن گاه كه سخن براند دروغ گويد ۳ - آن گاه كه پيمان بندد، پيمان شكند.

دل نيارامد زگفتار دروغ

آب و روغن هيچ نفروزد فروغ(۲۰۱)

۴ - ضعيف ساختن مروت و جوانمردى

پيامبر گرامىصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

اقل الناس مروه من كان كاذبا(۲۰۲) .

جوانمردى در شخص دروغگو از همه كم تر است.

آن گاه كه دروغ، عادت فرد شود، چه بسا جوانمردى، يكسره از وجود او رخت بربندد؛ چنان كه در سخنان گهربار حضرت علىعليه‌السلام آمده است :

من كذب افسد مروته(۲۰۳) .

هر كس دروغ بگويد، جوانمردى خويش را تباه سازد.

گوهر جوانمردى، جز با راستى و درستى سازگار نيست، و روح جوانمرد، از كژى و ناراستى گريزان است. حضرت در جاى ديگر مى فرمايد:

لا يجتمع الكذب و المروءه(۲۰۴) .

دروغ و جوانمردى جمع نمى شوند.

۵ - فراموشى

از آن جا كه خبرهاى انسان دروغگو، با واقع مخالف است و مخالفت با واقع، حد و مرز و معيار واحدى ندارد، چه بسا خبرهاى او از يك واقعه، با هم سازگار و يك سان نباشد.

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

ان مما اعان الله به على الكذابين، النسيان(۲۰۵) .

همانا از كمك هايى كه خداوند بر ضد دروغگويان مى كند، فراموشى [آن ها] است.

۶ - سلب توفيق از رسيدن به برخى مقام ها و انجام برخى اعمال صالح

حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

الكذاب لا يكون صديقا و لا شهيدا(۲۰۶) .

دروغگو در زمره صديقان در آيد و نه در زمره شهيدان.

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

ان الرجل ليكذب الكذبه فيحرم بها صلاه الليل فاذا حرم صلاه الليل حرم بها الرزق(۲۰۷) .

همانا انسان دروغ مى گويد؛ پس، از نماز شب محروم مى شود؛ پس آن گاه كه از نماز شب محروم شد، از روزى [گسترده كه اثر نماز شب است] محروم خواهد شد.

۷ - كاهش ارزش اجتماعى

دروغگو قابل اطمينان نيست و مردم به او اعتماد نمى كنند؛ از اين رو نزد مردم ارزش ندارد. ارزش انسان در جامعه بشرى، به اطمينان مردم به او است. آن گاه كه شخصى وجهه و آبروى خاصى دارد، ارزشمند است و از بين رفتن اعتبار و آبرو، نابود كننده ارزش اجتماعى او است و دروغگويى، رفتار ناشايستى به شمار مى رود كه اعتبار انسان را از بين مى برد. امير مؤمنان علىعليه‌السلام مى فرمايد:

الكذاب و الميت سواء فان فضيله الحى على الميت الثقه به فاذا لم يوثق بكلامه بطلت حياته(۲۰۸) .

دروغگو و مرده يك سان هستند؛ زيرا همانا برترى زنده بر مرده، در اطمينان [مردم] به او است ؛ پس وقتى مردم به سخن دروغگو اعتماد نكنند؛ زنده بودنش باطل است.

امام صادقعليه‌السلام از عيسى ابن مريمعليه‌السلام نقل فرمود:

من كثر كذبه، ذهب بهاءه(۲۰۹) .

كسى كه بسيار دروغ گويد، ارزشش نزد خدا و نزد خلق او از بين مى رود. امير مؤمنان علىعليه‌السلام مى فرمايد:

ينبغى للرجل المسلم ان يجتنب مواخاه الكذاب فانه يكذب حتى يجى بالصدق فلا يصدق(۲۱۰) .

شايسته است كه مسلمان از دوستى و برادرى با دروغگو بپرهيزد؛ زيرا او آن قدر دروغ مى گويد كه اگر سخن راستى هم بر زبان آورد، ديگر باور نخواهد شد.

اين ناباورى تا آن جا گسترش خواهد يافت كه مردم شخص دروغگو را طرف مشورت خويش نيز قرار نخواهد داد؛ چنان كه امير مؤمنان على مى فرمايد:

... لا راءى لكذوب(۲۱۱) .

دروغگو [در مقام مشورت] هيچ رايى ندارد [= رايش بى ارزش ‍ است].

۸ - موجب لعن خدا و فرشتگان

دروغگويى به اندازه اى ناپسند است كه موجب لعن خدا و فرشتگان شده، دروغگو را در شمار لعنت شدگان در گاه الاهى قرار مى دهد. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله مى فرمايد:

فلعنه الله على الكاذب و ان كان مازحا(۲۱۲) .

خداوند دروغگو را لعنت كند؛ اگر چه شوخى كرده باشد.

المؤمن اذا كذب بغير عذر لعنه سبعون الف ملك و خرج من قلبه نتن حتى يبلغ العرش فيلعنه حمله العرش(۲۱۳) .

آن گاه كه شخص مؤمن، بدن عذر دروغ گويد، هفتاد هزار فرشته او را لعنت مى كنند و از قلب او بوى گندى بيرون مى آيد كه به عرش مى رسد؛ آن گاه حاملان عرش الاهى نيز او را لعن مى كنند.

۹ - فقر و تنگدستى

زمانى كه دروغ گفتن، رفتارى ثابت و عادى شود، فقر و تنگدستى را به بار مى آورد و بركت را از زندگى مى برد. امير مؤمنان علىعليه‌السلام در شمارش سبب هاى فقر مى فرمايد:

... و اعتياد الكذب يورث الفقر(۲۱۴) .

و عادت به دروغ، تنگدستى را به جاى مى نهد.

۱۰ - سرزنش و پشيمانى

سرانجام دروغگويى، سرزنش شدن و پشيمانى از كرده خويش است ؛ زيرا مردم دير يا زود، به رفتار ناشايست و گفتار خلاف واقع دروغگويى پى برده، او را خواهند شناخت. از حضرت علىعليه‌السلام نقل شده است :

عاقبه الكذب ملامه و ندامه(۲۱۵) .

سرانجام دروغ، سرزنش و پشيمانى است.

۱۱ - نابودى شرم و حيا

كسى كه عادت كند بدون توجه به ارزش و منزلت انسانى ديگران، به آن ها دروغ بگويد، پرده حيا ميان خود و ايشان را دريده، بى شرم مى شود، چنان كه سرور پرهيز كاران حضرت علىعليه‌السلام فرموده است :

لا حياء لكذاب(۲۱۶) .

دروغگويى، بى حيا است.

دروغ پيامدهاى زشت ديگرى نيز دارد كه سرانجام همه آن ها دوزخ و عذاب الاهى است.

از پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله نقل شده است :

اياكم و الكذب فانه من الفجور و انهما فى النار(۲۱۷) .

از دروغ بپرهيزيد. همانا دروغ از فجور و ستمكارى است و همانا دروغ و فجور در آتش جاى دارند.

امير مؤمنان علىعليه‌السلام هم مى فرمايد:

ثمره الكذب المهانه فى الدنيا و العذاب فى الاخره(۲۱۸) .

ميوه دروغ، پستى در دنيا، و عذاب در آخرت است.

(۶) راه هاى درمان دروغ

دانشمندان اخلاق براى درمان بيمارى هاى اخلاقى انسان، دو راه «علمى» و «عملى» را سفارش مى كنند: در راه علمى، بر آگاهى بازدارنده، و در راه عملى، به رفتارهاى برطرف كننده تأکید مى ورزند.

انسان گاه به صورت موقت و اتفاقى به دروغ آلوده مى شود كه با ياد آورى زشتى آن، به راحتى مى تواند بر اين رفتار ناپسند چيره شود و آن را به صورت كامل كنار بگذارد؛ ولى گاه دروغگويى به صورت ويژگى در او پديدار مى شود كه در اين صورت بايد براى درمان خويش به طور دائم بكوشد و از هر دو راه «علمى» و «عملى» بهره گيرد.

راه علمى درمان دروغ

آگاهى و توجه به پيامدهاى ناخوشايند دروغ، شيوه اى مؤ ثر در درمان اين بيمارى به شمار مى رود.

محروميتى از هدايت الاهى، ناتوانى از چشيدن طعم ايمان، فرو افتادن در گرداب نفاق و كفر، مسخ شدن در روز قيامت، سقوط در آتش دوزخ، دورى از جوانمردى و حيا، بى اعتمادى ديگران و ذلت و آثار شوم ديگر، همه و همه از پيامدهايى هستند كه يادآورى مداوم آن ها، شخص مبتلا به دروغ را در درمان خويش يارى مى كند.

غفلت از پيامدهاى زشت و ناخوشايند رفتارهاى زشت، از مهم ترين عوامل گرفتارى انسان به آن ها است كه با يادآورى و ذكر مى توان آن را برطرف كرد:

و ذكر فان الذكرى تنفع المؤمنين(۲۱۹) .

و به ياد (مؤمنان) آور پس همانا به ياد آوردن براى مؤمنان، سودمند است.

راه عملى درمان دروغ

يكى از مهم ترين روش هاى عملى در درمان دروغ آن است كه انسان پيش از آن كه كلمه اى را بر زبان بياورد، درباره درستى يا نادرستى آن بينديشد، و به آثار و عواقب آن توجه كند. امام عسكرىعليه‌السلام مى فرمايد:

قلب الاحمق فى فمه و فم الحكيم فى قلبه(۲۲۰) ؛

قلب انسان احمق در دهانش، و دهان فرد حكيم در قلب اوست.

دستور بر گفتار و سخن گفتن بايد از خانه خرد صادر شود، نه آن كه انسان، كلام بدون انديشه را بر زبان جارى سازد و آن گاه از پيامدهاى ناخوشايندش ‍ افسوس خورد. چه بسا افرادى كه با سخن نسنجيده، خود را به پرتگاه نابودى انداخته اند.

شيوه ديگر در درمان عملى دروغ آن است كه از معاشرت با دوستان دروغگو بپرهيزد؛ چرا كه بسيارى از زشتى ها در اثر رفت و آمد و همنشينى با انسان هاى ناصالح پديد مى آيد و به عكس، بسيارى از زيبايى هاى اخلاقى هم در همنشينى با خوبان و صالحان پديدار مى شود.

پسر نوح با بدان بنشست

خاندان بنوتش گم شد

سگ اصحاب كهف روزى چند

پى نيكان گرفت و مردم شد