اخلاق الاهى

اخلاق الاهى0%

اخلاق الاهى نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: اخلاق اسلامی

اخلاق الاهى

نویسنده: آیت الله مجتبی تهرانی
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 11844
دانلود: 7261

اخلاق الاهى
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 19 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 11844 / دانلود: 7261
اندازه اندازه اندازه
اخلاق الاهى

اخلاق الاهى

نویسنده:
فارسی

از دیرباز، محفل اشراقی دروس اخلاق و عرفان استاد آیت­ا... مجتبی تهرانی، کانون تجمع طیف طالب طهارت و معرفت است و هزاران جوان از سرچشمه صافی تعلیمات شرقانی استاد سیراب و سرشار می­شوند و بوته انفاس قدسی و مواعظ بالغه او، جان­ها و دل­های گداخته را تزکیه می­دهد. دروس معنوی استاد، اخلاق نظری انتزاعی متعارف نیست و نیز بازگفت تقلیدی اخلاق فلسفی و یونانی نیز نمی­باشد؛ همچنین تعلیمات سلوکی ایشان با عرفان مسلکی نسبتی ندارد؛ زیرا دروس استاد آمیزه­ای از اخلاق نبوی و عرفان علوی است که با اتکا به منطق اجتهاد، از زلال آیات و روایات برگرفته و با رعایت نیاز نسل امروز، سامان یافته است. مجموعه دروس اخلاق و عرفان استاد تاکنون از دوهزار درس فراتر رفته است و همچنان نیز این کوثر فیض در جریان است. این مجموعه مباحث اخلاقی به­صورت حدود سی مجلد با عنوان اخلاق الاهی در دست تدوین و انتشار است که تاکنون چهار مجلد از این مجموعه گرانبها با عناوین آفات زبان و پیوندها و حقوق به زیور طبع آراسته گردیده است. جلد چهارم با عنوان آفات زبان/ بخش یکم، از فصل های زیر سامان یافته است:فصل یکم: غیبت؛ فصل دوم: دروغ؛ فصل سوم: بهتان؛ فصل چهارم: تهمت؛ فصل پنجم: مراء؛ فصل ششم: جدال؛ فصل هفتم: خصومت؛ فصل هشتم: لعن و نفرین؛ فصل نهم: شماتت؛ فصل دهم: فحش؛ فصل یازدهم: فرو رفتن در باطل؛ فصل دوازدهم: استهزاء و سخریّه؛ فصل سیزدهم: سخن چینی؛ فصل چهاردهم: بیهوده گویی.

فصل چهارم : تهمت

آن گاه كه مؤمن به برادرش تهمت زند، ايمان در دل او ذوب [و ناپديد] مى شود؛ همان گونه كه نمك در آب [ناپديد مى شود(۲۴۲) ].

حضرت صادقعليه‌السلام .

مقدمه

يكى ديگر از دردهاى جامعه بشرى كه از ديرباز با آن دست به گريبان بوده و از آن، آسيبهاى فراوان ديده است، بيمارى نابود كننده «تهمت » است.

تهمت همانند ديگر بيمارى هاى مهم زبان از قبيل «دروغ و غيبت»، پيامدها و آثار شوم و بسيار مخربى براى جامعه انسانى دارد؛ بدين سبب بايد در راه شناخت حقيقت و درمان آن بسيار كوشيد.

اين فصل مى كوشد تا با پرداختن به جهات گوناگون تهمت، راه چاره اى براى درمان اين بيمارى مهلك نشان دهد. مباحث مورد توجه در اين فصل عبارتند از:

۱ - تعريف تهمت

۲ - اقسام تهمت

۳ - نكوهش تهمت از ديد شرع

۴ - ريشه هاى درونى تهمت

۵ - پيامدهاى زشت تهمت

۶ - راه هاى درمان تهمت.

(۱) تعريف تهمت

«تهمت» از ريشه «وهم»، به معناى اظهار گمان بدى است كه به دل انسان راه يافته است.

هر رفتارى از مجموعه رفتارهاى انسان كه در جامعه پديدار مى شود، به دو گونه قابل تفسير و برداشت است : برداشتى «خوب و مثبت»، و برداشتى «بد و منفى». در تهمت، انسان از رفتار، گفتار يا حالت ديگرى، برداشت «بد و منفى» مى كند كه البته اين برداشت، گاه به خود رفتار باز مى گردد به اين معنا كه خود رفتار، ناپسند و ناشايست تلقى مى شود، و گاه از آن رفتار، صفات درونى و ويژگى هاى ناپسند برداشت مى شود بى آن كه خود رفتار بد و ناپسند باشد كه در اين صورت، رفتار، فقط به منزله آينه و نماى آن صفت درونى گرفته مى شود؛ يعنى گاه «تهمت» درباره زشتى ذات عمل و خود رفتار است، و گاه عمل و رفتار پلى قرار داده مى شود تا برخى از زشتى هاى درونى به شخص نسبت داده شود.

تفاوت سوءظن با تهمت

هر گاه كسى از رفتار، گفتار يا حالات ديگران برداشت بدى داشته باشد، ولى اين برداشت، فقط در درونش پنهان بماند و آشكار نشود، به «سوءظن» (بدگمانى) مبتلا شده است ؛ ولى اگر برداشت ناشايستش را اظهار كرد، به رفتار او «تهمت» گفته مى شود؛ پس ‍ تفاوت «سوءظن» و «تهمت» در آشكار كردن گمانى است كه از رفتار ديگرى برداشت شده است.

تفاوت بهتان با تهمت

در «بهتان» انسان مى داند كسى كه به او نسبت ناروا مى دهد، كار نادرستى انجام نداده است ؛ ولى از روى اغراض و خواسته هاى نفسانى، همانند دشمنى، كينه و حسد، صفت يا رفتار ناشايستى را به او نسبت مى دهد؛ اما در تهمت، انسان برداشت خويش از رفتار ديگرى را مدنظر قرار مى دهد و او را متهم مى سازد؛ در حالى كه نمى داند اين رفتار از او سر نزده است ؛ براى نمونه اگر انسان، شخصى را با سلاح گرم در كنار مقتولى مشاهده كند و به او نسبت قتل بدهد؛ در حالى كه مى داند قاتل نيست، رفتارش «بهتان» ناميده مى شود و اگر نداند او قاتل نيست، به رفتار او «تهمت» گفته مى شود.

سرچشمه تهمت، «سوءظن» است. بدگمانى به كردار، گفتار يا حالات ديگران ممكن است موجب شود شخص چه در حضور و چه در غياب ايشان تهمت بزند؛ پس سوءظن مى تواند به تهمت بينجامد؛ به اين گونه كه در سوءظن، برداشت انسان از عمل، سخن يا حالت ديگرى، برداشتى بد در درون خود او است و ممكن است به سبب عواملى از درون انسان به بيرون تراوش كند؛ يعنى به ديگران اظهار شود كه در اين صورت به تهمت تبديل مى شود.

(۲) اقسام تهمت

آشكار كردن گمان نادرست و اظهار آن، به دو صورت ممكن است :

۱ - اظهار حضورى

گاه تهمت زننده، رفتار يا ويژگى زشتى را در حضور خود متهم، به او نسبت مى دهد و مدارك و اسناد اين نسبت كه مى تواند شامل عمل، سخن يا حالتى از او باشد را نيز ارائه مى كند.

۲ - اظهار غيابى

گاه تهمت زننده در حضور فرد چيزى بيان نمى كند؛ بلكه در غيابش به او رفتار يا صفت ناپسندى را نسبت مى دهد كه اين امر دو حالت دارد:

الف. تهمت زننده فقط نتيجه برداشت خود را از رفتار شخص در غيابش به او نسبت مى دهد و از خود رفتار، سخنى به ميان نمى آورد به اين معنا كه تهمت زننده نمى گويد به دليل ديدن چه رفتارى از متهم، چنين برداشتى از او داشته است ؛ البته تفاوتى نيست بين آن كه برداشت او از رفتار متهم در برخورد با خود او باشد يا ديگران ؛ زيرا در هر دو صورت، اظهار بدگمانى شده و حقيقت تهمت پديد آمده است.

ب. خود آن رفتار، گفتار يا صفات را نقل مى كند؛ سپس برداشت خود از آن را به ديگران ارائه مى دهد.

زشت ترين مصداق تهمت

تهمت، ابراز كردن گمان بد به ديگرى است كه از زشت ترين مصاديق آن، اين است كه انسان در آغاز كار، شخصى را امين و معتمد خود كند و كارى را به او واگذارد؛ سپس به او سوءظن يافته، اين بدگمانى را به شخص ‍ بگويد.

امام جعفر صادقعليه‌السلام از قول پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله روايت كرده است :

ليس لك ان تتهم من ائتمنته(۲۴۳) .

حق ندارى به كسى كه او را امين خويش ساخته اى، تهمت بزنى.

«حال و ملكه»زشت تهمت

تهمت از رذايل نفسانى چون دشمنى، حسد، شهوت يا غضب سرچشمه مى گيرد و در آغاز، رفتارى است كه اتفاقى از انسان سر مى زند؛ ولى تكرار آن موجب مى شود كه به صورت ملكه در نهاد شخص در آيد و انجام آن برايش آسان شود.

كسى كه اين صفت براى او ملكه نشده است، شايد در اثر انجام اين رفتار، تحت فشار مسائل اعتقادى و وجدانى خود قرار گرفته، متاءثر و متاءلم شود؛ ولى اگر اين عمل تكرار شده، به صورت صفت پايدار نفسانى درآيد، آن رفتار زشت را به آسانى انجام مى دهد و نه تنها برايش ناراحت كننده نيست ؛ بلكه سرور و شادمانى هم به همراه خواهد آورد و با رسيدن به اين گمان باطل كه با تهمت، رقيبى از صحنه خارج شده است، خشنود مى شود؛ بنابراين بايد از تكرار اين گناهان خوددارى كرد تا به ملكه اى زشت و ناپسند در روح انسان تبديل نشوند.

(۳) نكوهش تهمت از ديد شرع

تهمت، ابراز سوءظن نزد ديگران است و از آن جا كه گمان بد به رفتار يا گفتار يا صفات ناپسند مربوط مى شود، تهمت به شكلى، بازگفتن امور ناشايست ديگران است ؛ به همين جهت مى توان آن را نوع خاصى از اقسام غيبت به شمار آورد.

وقتى براى شخصى، سوءظن به ديگرى پيش مى آيد، با بيان آن گمان بد، آن هم در غياب خود متهم، به غيبت آلوده مى شود و اگر اين عيوب يا رذايل در شخص متهم وجود نداشته باشد، باز گفتن آن را مى توان نوعى از انواع «بهتان» به شمار آورد. البته ميان هر سه عنوان، تفاوت هاى دقيقى وجود دارد. با اين بيان مى توان تهمت را رفتارى مردد ميان «غيبت» و «بهتان» دانست كه البته هر دو حرام هستند و در نتيجه، تهمت نيز حرام خواهد بود؛ چرا كه يا در شمار مصاديق غيبت قرار مى گيرد يا عنوان «بهتان» بر او صدق مى كند. ريختن آبروى ديگران نزد شخص سوم يا گروهى از مردم، با توجه به آگاهى نداشتن ديگران از اين كه آن فرد مرتكب عمل خاصى شده يا خير، حرام است.

رد تهمت

همان گونه كه در بحث غيبت آمد، انسان نه تنها نبايد شنونده غيبت باشد، بلكه اگر غيبت به شكل ناخواسته نيز به گوش او رسيد، بايد در رد آن بكوشد و فقط ذكر اين نكته كه «غيبت نكنيد» كافى نيست ؛ زيرا شايد بيان همين جمله، تاءييدى بر وجود عيب و نقص در غيبت شده باشد؛ پس بايد در رد غيبت كوشيد تا غيبت شده از اصل عيب مبرا شود.

«تهمت» و «بهتان» نيز چنين است، و آن كس را كه مورد تهمت قرار گرفته بايد از اتهام پاك سازد.

آن يكى شيخ را تهمت نهاد

كو بد است و نيست بر راه شاد

شارب خمر است و سالوس و خبيث

مر مريدان را كجا باشد مغيث

آن يكى گفتش ادب را هوش دار

خرد نبود اين چنين ظن بر كبار

دور ازو و دور از آن اوصاف او

كه زسيلى تيره گردد صاف او

اين چنين بهتان منه بر اهل حق

ن خيال تو است، برگردان ورق(۲۴۴)

گوينده تهمت فقط با تكيه بر قرائن موجود، نتيجه گيرى كرده و برداشت خود از آنچه واقع شده را به ديگرى نسبت مى دهد و در واقع بدگمانى خود را ابراز مى كند؛ از اين رو بايد در صدد نفى آن بر آمد و يادآور شد كه نسبت دادن اين كار نادرست به ديگرى - حتى اگر اين نسبت درست هم باشد - مشمول حكم غيبت است و در صورت اشتباه، مشمول حكم بهتان مى شود كه در هر دو صورت كار او حرام است ؛ پس وظيفه انسان حمايت از شخصى است كه مورد بهتان و يا تهمت قرار گرفته است و بايد آبروى او را از گزند تهمت مصون داشت.

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله مى فرمايد:

من اذل عنده مؤمن و هو يقدر على ان ينصره فلم ينصره، اذله الله يوم القيامه على رءوس الخلائق(۲۴۵) .

كسى كه نزد او مؤمنى او مؤمنى را خوار كنند، در حالى كه مى تواند وى را يارى كند و اين كار را نكند، خداوند او را روز قيامت در راس تمام آفريده هايش خوار مى كند.

من رد عن عرض اخيه كان له حجابا من النار(۲۴۶) .

كسى كه (آسيب ها) را از آبروى برادر (مؤمن) خود رد كند؛ (همين) براى او پرده اى در برابر آتش مى شود.

در مواردى كه انسان توانايى حمايت از آبروى ديگرى را ندارد مى تواند مجلس را ترك كند و اگر نمى تواند چنين كارى كند، بايد در دل از حضور در چنين مجلسى ناخشنود باشد. بى تفاوتى درونى نيز در برابر چنين رفتار زشتى، بد و نازيبا است.

تأثیر تهمت بر شنونده آن از نظر اخلاقى

در تهمت، شنونده، اخبارى را از تهمت زننده مى شنود كه بر حدس تهمت زننده استوار است و از درستى يا نادرستى آن به صورت قطعى آگاه نيست. حال اگر شنونده نفسى ضعيف داشته باشد، چه بسا تحت تاثير اين تهمت قرار گيرد و ديدش درباره متهم عوض شود؛ يعنى حتى اگر شنونده، به وظيفه شرعى خود عمل، و با گوينده برخورد كند و تهمت او را برگرداند، اين امكان هست كه از لحاظ اخلاقى و حالات درونى، تحت تاثير قرار گرفته، از اعتمادش به متهم كاسته شود.

دانشمندان علم اخلاق براى شنونده تهمت چهار حالت را در نظر گرفته اند و براى هر يك از اين حالات، راه حل هايى علمى را بيان كرده اند تا به متهم بدبين نشود.

۱ - شنونده مى داند اظهارات گوينده تهمت است.

۲ - شنونده نمى داند اظهارات گوينده تهمت است يا بهتان ؛ چرا كه ممكن است اين اظهارات برداشت او از رفتار متهم يا نسبتى دروغين به او باشد.

۳ - شنونده نمى داند گفتار گوينده تهمت يا غيبت است.

۴ - شنونده نمى داند گفتار گوينده تهمت يا بهتان يا غيبت است.

در مورد اول كه شخص مى داند اين اخبار تهمت است، بدگمانى در مرتبه اى ضعيف به شنونده منتقل شده است ؛ يعنى شخص مى داند كه گوينده از روى حدس و بدگمانى، بر نشانه ها و قرائنى تكيه كرده كه موجب برداشت نادرستى از متهم شده است كه با توجه به اين آگاهى مى تواند بدبينى را از خود دور سازد و اتهام را ناشى از درك نادرست تهمت زننده بداند.

در مورد دوم كه گفتار گوينده بين تهمت و بهتان مشكوك است، اگر تهمت باشد، يك طرف احتمال بر محور حدس است و طرف ديگر آن (بهتان) بر دروغين بودن آن نسبت درباره متهم دلالت دارد؛ از اين رو شنونده به آسانى مى تواند بدگمانى را از خود دور سازد.

در مورد سوم كه بين حكم تهمت يا غيبت اشتباهى پيش آيد، چون يك طرف اين اخبار بر محور حدس است مى توان آن را رد كرد و مورد چهارم هم ادغامى از اين سه مورد است كه در هر چهار مورد، اين اخبار با شدت و ضعف خود مى تواند بر فرد تاثير گذار باشد.

امير مؤمنان علىعليه‌السلام فرمود:

ايها الناس من عرف من اخيه وثيقه دين و سداد طريق فلا يسمعن فيه اقاويل الناس اما انه قد يرمى الرامى و يخطى السهام و يحيل الكلام و باطل ذلك يبور و الله سميع و شهيد اما انه ليس بين الحق و الباطل الا اربع اصابع فسئل عن معنى قوله هذا فجمع اصابعه و وضعها بين ادنه و عينه ثم قال : الباطل ان تقول سمعت و الحق ان تقول رايت(۲۴۷) .

اى مردم ! كسى كه برادر دينى اش را اين گونه شناخت كه او در دين محكم و استوار است [= آدم متدينى است] و كردار و رفتارش در مسير شرع قرار دارد، ديگر نبايد درباره او به حرف اين و آن گوش كند. همانا كسى كه تير مى اندازد، گاهى تيرش به خطا مى رود، [= كلامش ريشه ندارد] و آن چه كه گفته مى شود و نادرست است، از بين مى رود و خداوند شنوا و گواه است. هوشيار باشيد همانا بين حق و باطل به جز چهار انگشت فاصله نيست.

از حضرت پرسيدند: اين كه فاصله بين حق و باطل چهار انگشت است، يعنى چه ؟ انگشتان مباركش را جمع كرد و بين گوش و چشمش گذاشت و فرمود: باطل اين است كه بگويى شنيدم، و حق اين است كه بگويى ديدم. با توجه به اين روايت، اخبارى كه بر محور حدس و گمان بوده و ريشه اش ‍ شنيدنى ها و احتمالات است، از موارد تهمت، بهتان يا غيبت به شمار مى آيد. در غيبت، احتمال اين است كه گوينده، آن چه را مى گويد، ديده است ؛ ولى شنونده فقط يك احتمال را مى شنود؛ پس نبايد تحت تاثير شنيده ها قرار گيرد؛ زيرا به ندرت اتفاق مى افتد كه شنيده ها بر مبناى ديده ها و صادقانه باشند.

از امام حسنعليه‌السلام پرسيدند: بين حق و باطل چقدر است ؟ حضرت در پاسخ فرمود:

اربع اصابع فما رايته بعينك فهو الحق و قد تسمع باذنيك باطلا كثيرا(۲۴۸) .

چهار انگشت است. آن چه را با چشمت مى بينى حق است و آنچه را با گوش خود مى شنوى، بيش ترش باطل است.

شيوه پيش گيرى از تهمت

با توجه به تعريفى كه از تهمت ارائه شد، انسان بايد براى پيش گيرى از ابتلاى خود و ديگران به اين گناه، در درجه نخست از بدگمانى به ديگران بپرهيزد، و در صورت شنيدن تهمت از ديگران، به گونه اى از خويش ‍ مراقبت كند كه تحت تاثير بدگمانى ديگران قرار نگيرد. همچنين نبايد از او حركتى سرزند كه منشاء حدس و بدگمانى ديگران قرار گيرد؛ يعنى در نهايت، كارى را كه ممكن است منشاء حدس و بدگمانى ديگران قرار گيرد، انجام ندهد.

دلق بيرون كن برهنه شو زدلق

تا زتو فارغ شود اوهام خلق(۲۴۹)

براى اين منظور بايد از معاشرت و همنشينى با افرادى كه در جامعه به بدى شناخته شده اند دورى جست تا زمينه اتهام فراهم نشود، گاهى حضور در جمعى كه بيش تر افراد آن زشتكارند، منشاء بدگمانى و تهمت مى شود؛ هر چند خود فرد زشت كار نباشد. عدم حضور در چنين مكان ها و مجامعى كه براى انجام اهدافى زشت بر پا شده است مى تواند زمينه اتهام را كاهش ‍ دهد.

از امام صادقعليه‌السلام نقل شده است كه پدر بزرگوارش حضرت باقرعليه‌السلام به او فرمود:

يا بنى ! من يصحب صاحب السوء لايسلم و من يدخل مداخل السوء يتهم(۲۵۰) .

اى پسرم ! كسى كه با بدكاران همنشينى كند، سالم نمى ماند. [= بر روح او تأثیر مى گذارد] و اگر كسى به جايگاهى بد گام نهد، متهم مى شود.

امام صادقعليه‌السلام در جايى ديگر از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله چنين روايت مى كند:

اولى الناس بالتهمه من جالس اهل التهمه(۲۵۱) .

سزاوارترين مردم به متهم شدن كسى است كه با افرادى كه متهم هستند همنشينى كند.

امير مؤمنان علىعليه‌السلام در وصاياى خويش مى فرمايد:

ايك و مواطن التهمه و المجلس المظنون به السوء، فان قرين السوء يغر جليسه(۲۵۲) .

از جاهايى كه مورد تهمت قرار مى گيرند و مجلسى كه به آن گمان بد برده مى شود، بپرهيز. به درستى كه همنشين بد، همنشين خود را فريب مى دهد.

من وضع نفسه مواضع التهمه فلا يلومن من اساء به الظن(۲۵۳) .

كسى كه خودش را در معرض تهمت قرار داد، سرزنش نكند كسى را كه به او بدگمان شده است.

من دخل مداخل السوء اتهم(۲۵۴) .

كسى كه به جايگاه هاى بد گام نهد، متهم مى شود.

شيوه برخورد با برداشت ها و اخبار حدسى و حسى

انسان حق ندارد رفتار، گفتار يا صفت نادرستى را كه بر پايه حدس در برادر يا خواهر مؤمنش دريافته است، به او نسبت دهد و بدون آن كه از اعتبار دريافت خود مطمئن باشد، آن را نقل كند.

نسبت دادن رفتارى زشت كه از روى حدس باشد، همان تهمت ؛ است چرا كه شخص در تهمت، بدگمانى خويش را درباره ديگرى اظهار مى كند و بدگمانى، چيزى جز حدس زدن در حق ديگرى نيست و چه بسيار حدس هايى كه با واقع مطابقت نمى كند و فقط مايه بدگمانى ديگران در حق متهم مى شود.

حس كردن رفتار يا حالات ديگران به دو صورت «مستقيم» و «غير مستقيم» ممكن است :

۱ - حس غير مستقيم : در اين قسم، انسان خود، رفتار متهم را نديده و سخن او را نشنيده ؛ بلكه ديگرى براى او نقل كرده است ؛ يعنى از راه شنيدن از ديگرى، به رفتار يا گفتار متهم پى مى برد و با واسطه از مساءله آگاه مى شود. درباره اين نوع حس و احكام مربوط به آن، روايات بسيارى وارد شده است كه بيانگر باطل بودن مطالبى است كه از طريق گوش به انسان مى رسد.

در اين باره بحث بسيار گسترده است ؛ چرا كه واسطه حس غير مستقيم، انسان است و انسان هم موجودى است كه اگر در مسير اميال نفسانى قرار گيرد، به خبيث ترين آفريدگان تبديل مى شود؛ چنان كه اگر راه درست را بپيمايد، اشرف مخلوقات و برتر از ملائكه است.

بيش تر انسان ها گرفتار رذايل نفسانى چون كينه، حسد، بخل و طمع هستند كه آن ها را به تهمت زدن به ديگران وا مى دارد و باعث مى شود از سادگى صفاى شنونده سوء استفاده كرده، حب و بغض هاى خود به ديگران را در قالب بهتان و تهمت مطرح كنند، و چون نفس بيش تر افراد بشر، به آداب الاهى آراسته نشده است، گفتارشان قابل تصديق و اعتماد نيست و هواهاى نفسانى در بسيارى از كارهايشان تاثير دارد.

گاهى پليدى نفس به حدى شدت مى يابد كه شنونده با اين كه مى داند آن چه درباره برادر مؤمنش شنيده، از واقعيت بسيار دور است، آن مطلب را نقل مى كند و در بعضى موارد چيزى را كه خودش نديده يا نشنيده است و آن را از قول ديگرى عنوان كرده، به گونه اى القا مى كند كه گويى خودش ‍ ديده يا با گوش خود شنيده است. اين پليدى نفس به حدى مى رسد كه او تكذيب متهم درباره اتهام وارد بر خود را مى شنود؛ ولى آن را نشنيده مى گيرد و هم چنان به سخنان خويش ادامه مى دهد.

پيشوايان معصومعليه‌السلام با جنبه هاى درونى انسان به خوبى آشنا بوده و به همين دليل، غالب نقل هايى را كه درباره رفتار يا گفتار ديگران صورت مى گيرد باطل به شمار آورده اند؛ چنان كه از حضرت اميرعليه‌السلام نقل شده است :

الباطل ان تقول سمعت و الحق ان تقول رايت(۲۵۵) .

باطل آن است كه بگويى شنيدم و حق آن است كه بگويى ديدم.

حال اگر نقل كننده فرد عادلى باشد، تكليف انسان چيست ؟

حكم كلى اين است كه از نظر درونى نبايد تاثير بگذارد و از نظر بيرونى نبايد براى ديگرى نقل شود. در اين مساءله، از لحاظ درونى نه بايد آن را تصديق كرد و نه تكذيب ؛ چرا كه تصديق هر يك از متهم و شخص عادل، مستلزم تكذيب ديگرى است. اگر شخص عادل را در دل تصديق كنى، بايد متهم را دروغگو بدانى و اگر متهم را تصديق كنى، لازمه اش تكذيب شخص عادل است.

از نظر بيرونى بايد گفت : گرچه ناقل خبر، فرد عادل و درستى است، نقل كردن او موجب شده كه مشمول حكم غيبت قرار گيرد و همين امر او را از درجه اعتبار ساقط مى كند؛ زيرا غيبت، فسق، پس فرد غيبت كننده هم فاسق است و مطابق آيه شريفه ذيل، دانشمندان علم اخلاق معتقدند: انسان حق حكايت چيزى را كه فاسق براى او نقل مى كند ندارد. خداوند سبحان در قرآن كريم مى فرمايد:

يا ايها الذين آمنوا ان جاءكم فاسق بنبا فتبينوا (۲۵۶) .

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اگر فاسقى براى شما خبر آورد، جست و جو كنيد [= سخن او را بدون تحقيق نپذيريد]؛

پس به صرف عادل بودن نقل كننده نمى توان حكم كرد كه نقل كردن آن مطلب جايز است ؛ چون اين فرد عادل هم مانند ساير افراد بشر، معصوم نيست و ممكن است اشتباه كرده باشد.

۲ - حس غير مستقيم : زمانى كه شخص، كارى را با چشم مى بيند يا گفتارى را با گوش خود مى شنود (هيچ واسطه و شخص سومى در كار نيست) مى گويند با حس مستقيم خود آن عمل يا گفتار را دريافت كرده است.

دانشمند بزرگ شيعى، مولى محمد مهدى نراقى (قدس سره) درباره شيوه برخورد با حس مستقيم مى نويسد: جايز نيست انسان هر چيزى را كه با چشم خود مى بيند تصديق كند. بسيارى از اعمال دو چهره دارند و مى توان آن ها را بر صورت درستى حمل كرد و جايز نيست انسان از آن ها زشتى و نادرستى را برداشت، سپس برداشت خود را براى ديگران هم نقل كند؛ البته در روايات آمده است كه «هر آن چه چشم ببيند، حق است»؛ ولى منظور از اين چشم، چشم پاك و بى غرض و بى هوا است، نه چشم آلوده و مبتلا به هواهاى نفسانى، و چشم پاك هم تا آن جا كه راه درستى را براى عملى باز مى بيند، آن را بر فساد حمل نمى كند. امير مؤمنان علىعليه‌السلام از پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله چنين نقل فرموده است :

اطلب لاخيك عذرا فان لم تجد له عذرا فالتمس له عذرا(۲۵۷) .

(اگر كارى از برادر مؤمنت سر زد كه ظاهرش نقص است)، اول عذرى برايش بياور و اگر عذرى نيافتى، برايش عذر بتراش ؛

پس نبايد به ظاهر عمل توجه كرد. چه بسا ظاهر عملى زشت به نظر آيد؛ ولى دليل موجهى براى انجام آن وجود داشته و جنبه شرعى يا تاديبى در آن نهفته باشد و اگر هم عمل به گونه اى باشد كه به هيچ صورت نتوان آن را بر صحت حمل كرد، بايد خود شخص براى انجام آن عمل دليل بتراشد كه مساءله نزد ديگران بر صحت عمل شود.

امام جعفر صادقعليه‌السلام از حضرت علىعليه‌السلام چنين روايت كرده است :

ضع امر اخيك على احسنه حتى ياءتيك ما يغلبك منه و لا تظنن بكلمه خرجت من اخيك سوءا و انت تجد لها فى الخير محمد(۲۵۸) .

رفتار برادرت را بر بهترين وجه قرار بده تا جايى كه اطمينان به بدى آن ندارى و درباره سخنى كه از دهان او در آمده، گمان بد نكن تا آن جا كه راهى براى نيكو پنداشتن آن وجود دارد.

پس حس مستقيم هم دچار خطا مى شود؛ زيرا اميال نفسانى در هر حال بر ديده ها و شنيده هاى انسان اثر مى گذارد و برداشت ها را دگرگون، و داورى را از جاده حق منحرف مى كند.

بغض و نفرت، خوبى ها را زشت مى نماياند و زشتى ها هم به هيچ روى قابل سفارش نيستند. از سوى ديگر ممكن است وجود ملكات زشت نفسانى در فرد تهمت زننده باعث شود كه آن را به ديگران تعميم دهد. براى نمونه خود شخص آلوده است ؛ بنابراين پيرامون خود را آلوده مى بيند يا خودش ‍ از كارهايى كه انجام مى دهد، هدف زشتى را پى مى گيرد و اين زشتى را به كار ديگران نيز نسبت مى دهد. چون خودش به قصد مسخره كردن جلو ديگران تواضع مى كند، تواضع ديگران به خود را نيز تمسخر مى پندارد. چنان كه گفته اند: «كافر همه را به كيش خود پندارد. »

در اين مساءله دشمنى هاى شخصى دخيل نيستند؛ بلكه بيمارى هاى نفسانى فرد، ريشه بدبينى او مى شود و ريشه اساسى همه بيمارى هاى نفسانى نيز دوست داشتن دنيا و غفلت از آخرت و مقام انسانى است. فرو رفتن در مسائل مادى و فراموشى مسائلى چون مرگ، قيامت، حساب و كتاب و دوزخ سبب غفلت از معنويات مى شود.

حب الدنيا راس كل خطيئه(۲۵۹) .

دوستى دنيا در راس همه خطاها قرار دارد.

(۴) ريشه هاى درونى تهمت

ريشه رفتار ناپسند و زننده تهمت را مانند بسيارى از رفتارهاى زشت ديگر، بايد در رذايل اخلاقى كه از عدم اعتدال قواى درونى انسان پديد مى آيند، جست.

«حسد» «ترس از مجازات» «طمع» و... رذايلى هستند كه موجب ارتكاب اين رفتار زشت از آدمى مى شوند. گاه انسان از روى حسادت به كمالى كه در ديگرى وجود دارد به متهم ساختن وى اقدام مى كند تا به اين وسيله كمال او ناديده گرفته شود.

كس نخواند نامه من كس نگويد نام من

جاهل از تقصير خويش و عالم از بيم شغب

چون كنند از نام من پرهيز اين ها چون خداى

در مبارك ذكر خود گفته است نام بولهب !؟

من برون آيم به برهان ها زمذهب هاى بد

پاك تر زان كز دم آتش برون آيد ذهب

عامه بر من تهمت دينى زفضل من برند

برسرم فضل من آورد اين همه شورو جلب(۲۶۰)

شخص گاه به سبب واهمه اى كه از مجازات در برابر كرده زشت خويش ‍ دارد، به ديگرى اتهام مى زند و گاه حرص و طمع براى رسيدن به مقام و رتبه متهم، او را به تهمت وا مى دارد؛ البته توجه به اين نكته ضرورت دارد كه توهم و بدگمانى پديد آمده از نيروى درونى «واهمه» در تمام اين موارد نقش مهمى را ايفا مى كند.

(۵) پيامدهاى زشت تهمت

تهمت آثار شومى هم براى تهمت زننده و هم براى تهمت زده شده به بار مى آورد كه مى توان آن ها را در دو عنوان ذيل جاى داد:

۱ - پيامد تهمت بر بعد معنوى انسان

در روايتى از امام جعفر صادقعليه‌السلام در اين باره آمده است :

اذا اتهم المؤمن اخاه انماث الايمان من قلبه كما ينماث الملح فى الماء(۲۶۱) .

آن گاه كه مؤمن به برادر مؤمنش تهمت زند، ايمان در دل او ذوب مى شود؛ همان گونه كه نمك در آب ذوب مى شود.

همان طور كه از اين روايت بر مى آيد، تهمت موجب از بين رفتن ايمان مؤمن مى شود.

در توضيح اين مطلب بايد گفت كه بسيارى از اعمال انسان بر ايمان او تاثير مى گذارد. همچنين درباره اين اعمال، دو حالت «انجام» و «ترك» وجود دارد كه هر دو حالت، در بعد ايمانى او موثر است. ترك واجبات از سويى و انجام گناهان از سوى ديگر، ايمان انسان را ضعيف مى كند. «ترك واجب» و «انجام حرام» را مى توان دو گونه از كفر عملى به شمار آورد كه «انجام حرام» شامل «تهمت» هم مى شود و ضعف و نابودى ايمان را در پى دارد.

۲ - پيامد تهمت بر روابط انسانى

تهمت مايه نابودى حريم برادرى و روابط انسانى ميان افراد جامعه بشرى است و جو عدم اعتماد و ترس از اطمينان را فراهم مى سازد:

امام جعفر صادقعليه‌السلام فرمود:

من اتهم اخاه فى دينه فلا حرمه بينهما(۲۶۲) .

كسى كه برادر دينى اش را متهم كند [= به او تهمت بزند]، بينشان حرمتى وجود ندارد.

منظور از كلمه «فى دينه» در جمله من اتهم اخاه فى دينه چه تهمت زدن به «برادر ايمانى» باشد، به اين صورت كه كلمه «فى دينه» را صفتى براى كلمه «اخاه» بدانيم و چه متهم كردن او در امور دينى باشد، تفاوتى در ثمره زشت تهمت پديد نمى آيد؛ چرا كه دين الاهى مانند ريسمانى است كه همه به آن چنگ مى زنند و در اثر توسل به آن با هم رابطه برادرى ايمانى برقرار مى كنند كه اين پيوند از پيوند نسبى و سببى بسيار محكم تر است. با تهمت زدن به برادر يا خواهر دينى، اين رابطه محكم قطع مى شود.

انسان عاقل و متدينى كه به مبدا و معاد اعتقاد دارد، هيچ گاه به ديگرى تهمت نمى زند. حتى اگر انسانى دين نداشته باشد، سرشت انسانى اش به او اجازه اين كار را نمى دهد، مگر آن كه از فطرت پاك انسانى به خوى حيوانى گرويده باشد.

با بررسى اين مساءله در جامعه، مشاهده مى شود كه افرادى براى رسيدن به اهدافى شيطانى مى كوشند ديگران را مورد «تهمت» و «بهتان» قرار دهند؛ ولى در نهايت امر، به ذلت و بيچارگى كشيده خواهند شد.

موضع ابليس در برابر تهمت و بهتان

تهمت و بهتان به اندازه اى زشت و زننده است كه حتى شيطان هم از انجام دهنده آن دو بيزارى مى جويد. شيطان از رفتارهاى زشت و اعمال خلاف استقبال مى كند؛ ولى برخى از رفتارهاى ناروا آن قدر زشت و پليدند كه شيطان هم آن ها را تاءييد نمى كند. يكى از اين اعمال، نابود كردن وجهه افراد در جامعه، و ريختن آبروى آن ها به وسيله بهتان يا نعمت است.

امام جعفر صادقعليه‌السلام در اين زمينه مى فرمايد:

من روى على مؤمن روايه يريد بها شينه و هدم مروءته ليسقط من اعين الناس اخرجه الله من ولايته الى ولايه الشيطان، فلا يقبله الشيطان(۲۶۳) .

اگر كسى سخنى را بر ضد مؤمنى نقل كند و قصدش از آن، زشت كردن چهره او و از بين بردن وجهه اجتماعى اش باشد و بخواهد او را از چشم مردم بيندازد، خداوند او را از محور دوستى خود خارج مى كند و تحت سرپرستى شيطان قرار مى دهد؛ (ولى) شيطان هم او را نمى پذيرد.

(۶) راه هاى درمان تهمت

پاك ساختن زبان از آفت تهمت، با كوششى مداوم ميسر خواهد بود.

درمان اين بيمارى را بايد با انديشه و دقت در پيامدهاى زشت و نازيباى آن آغاز كرد؛ سپس به يادآورى مستمر آن ها پرداخت كه : «فان الذكرى تنفع المومنين(۲۶۴) ».

يادآورى پيامدهاى تهمت، تنفر و انزجار قلبى انسان از اين رفتار زشت و پليد را در پى خواهد داشت و بديهى است كه تمام حركات درونى و برونى انسان، بر پايه «دوست داشتن» و «نفرت ورزيدن» انجام مى گيرد؛ از اين رو مى بايد در صدد ايجاد و تقويت حالت انزجار از تهمت بر آمد تا بتوان به سوى ترك آن گام برداشت. همچنين بايد به ارزش و عظمت آبروى ديگران انديشيد تا به سادگى به سمت تخريب آن گام برداشت.

دين مبين اسلام، آبرو و حرمت مؤمن را بزرگ تر از كعبه و حتى قرآن(۲۶۵) دانسته است و با آگاهى از چنين ارزشى، هيچ كس نبايد به خود اجازه دهد به حريم آبروى ديگران تجاوز كند.

تقويت حسن ظن و حمل رفتار ديگران بر وجه نيكو، راه ديگرى براى درمان اين بيمارى نابود كننده است.