دعا شناسى موضوعى (پژوهشى نوين در دعاى جوشن كبير)

دعا شناسى موضوعى (پژوهشى نوين در دعاى جوشن كبير)0%

دعا شناسى موضوعى (پژوهشى نوين در دعاى جوشن كبير) نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: ادعیه و زیارات

دعا شناسى موضوعى (پژوهشى نوين در دعاى جوشن كبير)

نویسنده: عليرضا فراهانى منش
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 9541
دانلود: 3479

دعا شناسى موضوعى (پژوهشى نوين در دعاى جوشن كبير)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 14 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 9541 / دانلود: 3479
اندازه اندازه اندازه
دعا شناسى موضوعى (پژوهشى نوين در دعاى جوشن كبير)

دعا شناسى موضوعى (پژوهشى نوين در دعاى جوشن كبير)

نویسنده:
فارسی

«دعا»، به كمك انسان شتافته و در دستيابى به خواسته هايش، وى را مدد مى كند. «دعا»، انسان را به مقامى مى رساند كه خويشتن را جز بنده خدا نمى بيند و غير از فرمان او، اطاعت نمى كند. خلاصه : «دعا»، خداشناسى، اعتماد به نفس، تقويت اراده و آرامش به انسان مى بخشد و روح ياءس و نوميدى را از او دور كرده و وى را فردى بلند همّت، تلاشگر، هوشمند و اميدوار مى سازد.
ترديدى نيست، افرادى به هدف بالا و والاى «دعا» دست مى يابند كه آن را شناخته و با شرايط مخصوصش به انجام رسانند.
پر واضح است كه شناخت ابعاد گوناگون دعا، نياز به تخصص و بحثهاى فراوان دارد و اين نوشته بسيار كوتاه، تنها اشارتى است و بس.
كتابى كه اكنون در دست شما خواننده گرامى قرار دارد، شيوه اى جالب در بررسى گوشه هايى از دعاى پربار «جوشن كبير» است كه مؤلف محترم آن را با شيوه «تفسير دعا به دعا» و دعا به قرآن عرضه مى كند تا اينكه مؤمنان واقعى بهتر با مضامين عاليه دعا آشنا شده به صراط مستقيم راه يابند.

آيات قرآن كريم، پلّكانى است از آسمانهاى رفيع كمال، به زمين پستِ ظلمت و ذلّت تا آدمى پاى بر آن بنهد و به مقدار قدرت و لياقت خويش، از پستيها رسته و به كمالات، پيوسته گردد؛ آيات الهى قرآن كريم، مستقيم ترين ارتباط خداوند با بندگان خويش ‍ است. لحظه اى درنگ و انديشه درباره نزول آيات الهى، انسان را به فكرى عميق فرومى برد :

آيا اين سخنان از كسى است كه آسمانها و زمين را خلق كرده است؟

آيا اين سخن كسى است كه به ما هستى بخشيده و ما را به وجود آورده و در كنار ما اين هستى و كاينات را با تمام عظمتش آفريده است؟

آيا اين سخن كسى است كه تمام قدرت هستى به دست اوست؟ آيا اين سخن شعور حاكم بر هستى است؟

آيا اين سخنان آگاهترين، عالمترين، قادرترين، پاكترين و... و خلاصه بهترين و خوبترين موجودات است؟

آيا اين سخن كسى است كه بهترين و بالاترين اسمها و صفات از آن اوست؟ آيا...؟

و آيا اين سخنان، خطاب به منِ انسان است؟ من چه كسى هستم كه از ميان تمام موجودات، خالق هستى پيامش را براى من فرستاده است؟

آيا من آنقدر مهم هستم كه هستى آفرين با من سخن بگويد؟ اگر چنين است - كه هست - من تا چه اندازه به سراغ اين سخنان رفته ام و تا چه مقدار با آن آشنا هستم؟ و اين سخنان تا چه اندازه در قلب و روح من فرو رفته و بر من اثر گذاشته است؟ پيام خالق خود را تا چه اندازه گرفته و نسبت به آن معرفت پيدا كرده ام؟ اصلاً اين پيام چيست و محتواى آن كدام است؟ هدف از ارسال آن چه چيزى مى باشد؟ و...

به هرحال، اين سئوالات و صدها سئوال مشابه، پرسشهايى هستند كه انسان را به تفكر و تاءمّل وامى دارند؛ تفكر و تاءمّلى كه مى تواند رهگشا و بيدار كننده انسان باشد.

سخن ديگر آنكه : الفاظ و جملات قرآن كريم، نشانگر ظاهر قرآن مى باشند در حالى كه حقيقت اين كتاب الهى، فراتر از لفظ و كلمه است. به عبارت ديگر، اين الفاظ و جملات، بيانگر حقايقى بسيار فراتر از ظاهر خود مى باشند؛ حقايقى كه دستيابى به آنها مستلزم توفيقى ربّانى و استعدادى الهى مى باشد.

«يا مَنْ لَهُ الاْياتُ الْكُبْرى!».

«اى كسى كه نشانه هاى بزرگ، از آن اوست!».

همانگونه كه قبلاً گفته شد، آيات الهى از نظر آيه بودن در يك سطح قرار ندارند؛ مثلاً خداوند متعال از برخى معجزات بزرگ انبيا، به عنوان «آيه كبرى» نام مى برد. قرآن كريم درباره معجزه حضرت موسىعليه‌السلام چنين مى فرمايد :

(فَاَراهُ الاْيَةَ الْكُبْرى # فَكَذَّبَ وَعَصى ).(۹۰)

«حضرت موسى، نشانه بزرگ الهى را - كه همان عصاى او بود - به فرعون نماياند، اما فرعون آن آيه را تكذيب كرد و راه عصيان در پيش گرفت».

نكته ديگرى كه از اين آيه فهميده مى شود آن است كه صرف ديدن آيات الهى موجب درك آنها و ايمان آوردن به آنها نمى شود هرچند آن آيات بسيار بزرگ باشند.

همچنين قرآن كريم از برخى مسايلى كه پيامبر اكرم (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌ ) در عوالم مافوق طبيعى مشاهده فرموده اند به عنوان «آيات كبرى» نام مى برد، و در سوره نجم، آيه ۱۸ چنين مى فرمايد :

(لَقَدْ رَاءى مِنْ اياتِ رَبِّهِ الْكُبْرى ).

«به تحقيق كه پيامبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌ ) آيات بزرگ پروردگارش را مشاهده نمود».

البته واضح است كه ديدن و دسترسى به اينگونه آيات الهى از اختصاصات نبى اكرم (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌ مى باشد. به عبارت ديگر، تنها شخص ايشان بودند كه لياقت و قابليت درك و مشاهده اينگونه آيات الهى را داشتند.

البته افراد ديگر هم هرمقدار كه بر سطح معرفت و ايمانشان افزوده شود، آيات الهى را بهتر درك مى كنند و آيات تازه ترى برايشان نمايان مى شود.

«يا راشِد!».

«اى رشد دهنده و راهنمايى كننده!».

«يا مُرشِدَ مَنِ اسْتَرشَدَهُ!».

«اى رهنماى هرآن كس كه خواستار رهنمايى و ارشاد باشد!».

«يا رَشِيد!».

«اى به راه راست برنده و ارشاد كننده!».

«رشد» به معناى «استوارى و برقرارى در راه درست» مى باشد. و يا به عبارتى، تكامل يافتن، كامل شدن، از دست دادن ضعفها و نقصها و به دست آوردن تواناييها و كمالات را مى گويند.

آدمى داراى دو نوع «رشد» است ؛ يكى رشد جسمى و مادى و ديگرى رشد روحى و معنوى، همانگونه كه «رشد جسمانى» تابع شرايط و ملاكهاى خاصى مى باشد، «رشد فكرى» و روحى انسان نيز تابع مقررات و ضوابط خاص خود مى باشد به طورى كه بدون آن نه تنها رشدى براى انسان حاصل نمى شود بلكه به نقايص و كمبودهاى انسان اضافه مى شود. «دين» را به عبارتى مى توان «برنامه رشد انسان» دانست كه از سوى پروردگار متعال براى انسان تنظيم و ارسال شده است. اما بايد دانست كه فهم دين و عمل به آن، توفيقى است كه بايد از سوى خداوند متعال نصيب انسان بشود.

و به عبارتى ديگر، «ارشاد» مرشد اصلى، يعنى خداوند متعال، در لحظه لحظه زندگى، براى «رشد» انسان لازم و حتمى است. انسان با رشد الهى به قدرت و كمالاتى مى رسد كه قبلاً فاقد آن بوده است و يكى از فرقهاى اساسى انسان با بسيارى از موجودات در همين است كه انسان قابليت آن را دارد تا با يك برنامه صحيح، به مراتب و درجات بالايى از هستى دست يابد و از نتايج آن بهره مند شود.

يكى از مطالبى كه درباره هدايت الهى قبلاً ذكر شد، اين بود كه خداوند متعال «هادِىَ مَنِ اسْتَهداهُ» مى باشد؛ يعنى «خداوند متعال كسانى را كه از او طلب هدايت كنند، هدايت مى نمايد» و در اينجا نيز شبيه همان جمله آمده است ؛ يعنى خداوند كسانى را ارشاد مى كند كه از او طلب رشد نمايند.

به عبارت ديگر، خداوند متعال «مُرشِدُ مَن اسْتَرشَدَهُ» مى باشد؛ يعنى به هرحال يك قسمت مهم از كار كه «خواستن» و به دنبال رفتن باشد، به عهده انسان است. كسى كه مى خواهد به رشدى الهى و انسانى نايل شود بايد واقعا خواستار چنين رشد و ارشادى از مرشد جهان هستى باشد و بداند كه بدون ارشاد او نمى توان به رشد حقيقى رسيد و از نقايص و نيستيها نجات يافت. در دعاى نماز حضرت اباعبداللّه الحسينعليه‌السلام چنين آمده است :

«وَبِاِرْشادِكَ نَجَى النّاجُونَ مِنْ نارِكَ».

يعنى : «بارالها! به وسيله ارشاد تو انسانها از آتش جهنم نجات مى يابند».

به عبارت ديگر، بدون رشد الهى، انسان چنان گرفتار نقص و پستى و ذلّت مى شود كه مستوجب عذاب الهى مى گردد.

و به همين خاطر در قرآن كريم هم از خداوند متعال طلب رشدوهدايت شده است :

(...رَبَّنا اتِنا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَهَيِّئْلَنا مِنْ اَمْرِنا رَشَداً ).(۹۱)

«... پروردگارا! از جانب خود، رحمت و بخشش نصيب ما گردان و در كارهايمان طريق رشد برايمان مهيّا فرما».

و اين گفتار «اصحاب كهف» است كه از خداوند متعال درخواست راه صواب و صحيحى كه آنان را به مقصود الهى شان برساند، مى كردند. و در «دعاى روز يكشنبه» نيز اين چنين از خداوند متعال طلب ارشاد شده است :

«وَاِيّاكَ اَسْتَرْشِدُ لِما فِيهِ الصَّلاحُ وَالاِْصْلاحُ ».

«خداوندا! تنها از تو طلب ارشاد و هدايت مى كنم در هرآنچه موجب صلاح و اصلاح است».

«يا مَنْ سَبِيلُهُ واضِحٌ لِلْمُنيبينَ!».

«اى كسى كه راهش براى بازگشت كنندگان به سوى او آشكار است!».

اين جمله نيز بيان كننده يكى از شرايط شناختن و پيدا كردن راه خداست : «رجوع، بازگشت و توبه»، به عبارت ديگر، تا زمانى كه انسان به خداوند پشت كرده و به سوى ديگر مى رود، نمى تواند راه حق و درست را بيابد چه اينكه نسبت به آن راه، پشت نموده و رو به جانب ديگرى دارد. اما همينكه واقعا روى خود را به جانب پروردگارش ‍ برگرداند، خداوند هم راهش را به صورتى واضح و آشكار در مقابل او قرار مى دهد. اما نكته مهم در همين است كه آدمى بتواند «صادقانه و خالصانه» رو به جانب پروردگار نمايد، بسيارى اوقات، انسان به ظاهر رو به جانب خداوند دارد اما اگر مقدارى در قلب و درون خود كاوش نمايد، روى خود را به جانبى ديگر خواهد يافت.

در سوره مباركه شورى آيه ۱۳ چنين مى فرمايد :

(...اَللّهُ يَجْتَبى اِلَيْهِ مَنْ يَشاَّءُ وَيَهْدِى اِلَيْهِ مَنْ يُنيبُ ).

«... خداوند هركه را بخواهد به سوى دين خودش انتخاب مى كند و كسى را كه به طرف او باز گردد، به سوى خودش هدايت مى فرمايد».

نكاتى درباره هدايت الهى

وقتى كه به آيات و ادعيه مراجعه مى كنيم، به چند نكته درباره هدايت الهى برمى خوريم :

نكته اوّل :

نخستين نكته در مورد «نور» بودن هدايت الهى است ؛ يعنى از هدايت به عنوان نورى كه راه را به انسان نشان مى دهد و حقايق را براى او آشكار مى سازد، نام برده شده است. خداوند در قرآن كريم چنين مى فرمايد :

(اللّهُ وَلِىُّ الَّذينَ امَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَى النُّور ... ).(۹۲)

«خداوند عهده دار كسانى است كه ايمان آورده اند، پس خداوند آنان را از تاريكيها و ظلمات ؛ به سوى نور بيرون مى برد... ».

خروج از ظلمت به سوى نور، همان «هدايت» است. در سوره ابراهيم نيز از قرآن كريم كه كتاب هدايت است به عنوان وسيله اى براى خروج از ظلمت به سوى نور نام برده شده است :

(الَّر كِتابٌ اَنْزَلْناهُ اِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَى النُّورِ ... ).(۹۳)

«آلر، كتابى است كه بر تو نازل كرديم تا آدميان را از تاريكى به نور درآورى... ».

و در سوره مباركه نور، چنين مى فرمايد :

(...يَهْدِى اللّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ ... ).(۹۴)

«... خداوند هركه را بخواهد به نور خود هدايت مى فرمايد... ».

در «دعاى ابى حمزه ثمالى» نيز در اين مورد چنين مى فرمايد :

«يا غَفّارُ بِنُورِكَ اهْتَدَيْنا!».

«اى خداوند آمرزنده، به وسيله نور توما هدايت شديم و راه يافتيم!».

و در دعاى امام حسينعليه‌السلام در روز عرفه نيز چنين آمده است :

«فَاهْدِنى بِنُورِكَ اِلَيْكَ».

«بارالها! مرا با نور خودت به سوى خويش هدايت فرما».

نكته دوّم :

مورد دوّم اين است كه براى آنكه هدايت الهى شامل حال انسان شود، بايد انسان قابليت و استعداد اين امر را داشته باشد، خداوند متعال از اين قابليت و توانايى درونى به نام «شرح صدر» ياد مى كند و چنين مى فرمايد :

(فَمَنْ يُرِدِاللّهُ اَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلاِْسْلامِ ... ).(۹۵)

«خداوند هركس را كه بخواهد هدايت كند، سينه اش را براى درك و پذيرش اسلام، گشاده و فراخ مى سازد... ».

به عبارت ديگر، اسلام حقيقت بزرگى است كه در سينه هاى تنگ و كوچك جاى نمى گيرد، بلكه نياز به روحيّه اى خاص و سينه اى پهناور دارد. و خداوند متعال چنين قابليّت درونى را به كسانى كه لياقتش را داشته باشند عنايت مى فرمايد.

در آيه اى ديگر، پروردگار متعال شرح صدر را موجب به دست آوردن نورى الهى كه انسان را هدايت مى كند، مى داند :

(اَفَمَنْ شَرَحَ اللّهُ صَدْرَهُ لِلاِْسْلامِ فَهُوَ عَلى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ ... ).(۹۶)

«آيا كسى كه خداوند براى اسلام به او شرح صدر عنايت كرده، پس او داراى نورى از جانب خداى خويش است (آيا چنين كسى با آنانكه داراى ضيق صدر هستند، برابر است؟)... ».

مثلاً دين مبين اسلام، شامل يك سرى امور غيبيّه است، حال، كسانى كه شرح صدر لازم را ندارند، همينكه با اين دسته از مسايل مواجه مى شوند، از پذيرش آن سر باز زده و به آن معتقد نمى شوند. اما كسانى كه خداوند متعال شرح صدر لازم را به آنان عنايت فرموده است، قابليت پذيرش و درك اينگونه امور را دارا هستند و به اين دسته از حقايق، حقيقتا ايمان آورده و معتقد مى شوند.

نكته سوم :

نكته مهم ديگر، درباره نقش انبيا و اولياى الهى، در «هدايت بشر» است. همانگونه كه سابقا گفته شد، خداوند متعال موجوداتى را از جنس خود بشر براى هدايت او برگزيده است، اين انسانها هرچند از لحاظ ظاهرى، فرقى با ديگران ندارند، اما از نظر سطح معرفت، درك، بينش، ايمان و خلاصه از نظر معنويت، در مرتبه اى هستند كه مى توانند ديگران را به راه حق و طريق الهى هدايت نمايند. قرآن كريم در اين مورد چنين مى فرمايد :

(هُوَ الَّذى اَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَدِينِ الْحَقِّ ... ).(۹۷)

«خداوند كسى است كه پيامبرش را با هدايت و دين حق فرستاد... ».

و در جاى ديگر، خطاب به پيامبر اكرم (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌ ) مى فرمايد :

(وَاِنَّكَ لَتَهْدى اِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ # صِراطِ اللّهِ الَّذى لَهُ ما فِى السَّمواتِ وَما فِى الاَْرْضِ... ).(۹۸)

«و همانا تو اى پيامبر! آدميان را به راه راست هدايت مى كنى ؛ راه خدايى كه هرآنچه در آسمانها و زمين است از آن اوست... ».

البته اصل هدايت از آن خداوند است و انبيا و پيامبران هم تنها با اذن و توفيق خداوند، قادر به هدايت مى باشند. در سوره قصص، در اين مورد چنين مى فرمايد :

(اِنَّكَ لا تَهْدى مَنْ اَحْبَبْتَ وَلكِنَّ اللّهَ يَهْدى مَنْ يَشاَّءُ... ).(۹۹)

«اى پيامبر! تو نمى توانى هركسى را كه دوست دارى هدايت نمايى، بلكه اين خداوند است كه هركس را بخواهد هدايت مى كند... ».

بنابراين، پيامبران و جانشينان آنان كسانى هستند كه خداوند متعال به وسيله آنان دين خود را به مردم ابلاغ مى كنند و مردم توسط آنان به سوى خداوند و راه راست، هدايت مى شوند. در زيارت حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌ ) چنين مى خوانيم:

«اَسْئَلُ اللّهَ الَّذى... هَداكَ وَهَدى بِكَ انْ يُصَلّى عَلَيْكَ».

«از خداوندى كه... تو را هدايت كرد و ديگران را هم به وسيله تو هدايت نمود، مى خواهم كه بر تو درود فرستد».

و در «زيارت حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌ ) از راه دور»، چنين آمده است :

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نُورَاللّهِ الَّذى يُسْتَضاَّءُ بِهِ!».

«سلام بر تو اى نور خدايى كه روشنايى مى بخشى!».

و در جمله اى ديگر از همان زيارت، چنين آمده است :

«اَلْحَمْدُ للّهِِ الَّذى اِسْتَنْقَذَنا بِكَ مِنَ الْهَلَكَةِ وَهَدانا بِكَ مِنَ الضَّلالَةِ وَنَوَّرَنا بِكَ مِنَ الظُّلْمَةِ».

«حمد و سپاس خدايى را كه ما را به وسيله تو از هلاكت نجات بخشيد و به وسيله تو ما را از گمراهى هدايت كرد و به وسيله تو ما را از تاريكى، روشنايى داد».

اما بايد دانست كه با رفتن پيامبر اسلام، هدايت بشر خاتمه نيافت، بلكه اين نور الهى در سينه جانشينان برحق پيامبر اكرم قرار گرفت و به وسيله آنان، آدميان را روشنايى بخشيد. در همان «زيارت حضرت رسول از دور» چنين مى خوانيم :

«اَشْهَدُ اَنَّ الاَْئِمَّةَ مِنْ اَهْلِ بَيْتِكَ اَعْلامُ الْهُدى وَالْعُرْوَةُ الْوُثْقى وَالْحُجَّةُ عَلى اَهْلِ الدُّنْيا».

«من شهادت مى دهم كه پيشوايان از اهل بيت تو، پرچمهاى هدايت و رشته هاى محكم خدا و حجت بر اهل دنيا مى باشند».

و در زيارت مطلقه اميرمؤمنان علىعليه‌السلام چنين مى خوانيم :

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبَا الاَْئِمَّةِ الْهادِينَ الْمَهْدِيّينَ».

«سلام بر تو اى پدر امامان و پيشوايان هدايتگر و هدايت شده!».

و در زيارت حضرت اميرمؤمنانعليه‌السلام در عيد غدير آمده است :

«وَلَمْ تَزَلْ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّكَ وَيَقينٍ مِنْ اَمْرِكَ تَهْدى اِلىَ الْحَقِّ وَاِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ».

«و تو هميشه داراى دليل و بيّنه از جانب خداى خود بودى و در كارهاى خوبش يقين داشتى. تو به سوى حق و به طرف راه راست هدايت مى كنى».

و در «زيارت جامعه كبيره» چنين است :

«اَلسَّلامُ عَلى الاَْئِمَّةِ الدُّعاةِ وَالْقادَةِ الْهُداةِ... وَحُجَّتِهِ وَصِراطِهِ وَنُورِهِ وَبُرْهانِهِ وَرَحْمَةُاللّهِ وَبَرَكاتُهُ».

«سلام بر شما اى پيشوايانى كه به سوى خداوند دعوت مى كنيد و رهبرانى كه هدايت كننده هستيد... شمايى كه حجت بالغه الهى و راه راست او و نور پروردگار و دليل و برهان او مى باشيد، رحمت و بركات خداوند بر شما باد!».

و در جاى ديگر از همان زيارت است كه :

«نُورِهِ وَبُرْهانِهِ عِنْدَكُمْ».

«نور خداوند و دليل و برهان او نزد شما معصومينعليهم‌السلام است».

آيا ائمه معصومين ماعليهم‌السلام براى هدايت انسانها تنها به سخن گفتن اكتفا مى كردند يا از همه چيز خود براى نجات ديگران، مى گذشتند؟ در زيارت سيدالشهداء حضرت اباعبداللّه الحسينعليه‌السلام در عيد فطر و قربان چنين آمده است :

ى اَشْهَدُ اَنَّهُ... اَعْطَيْتَهُ مَوارِيثَ الاَْنْبِياءِ وَجَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلى خَلْقِكَ مِنَ الاَْوْصِياَّءِ فَاَعْذَرَ فِى الدُّعاَّءِ وَمَنَحَ النَّصيحَةَ وَبَذَلَ مُهْجَتَهُ فيكَ حَتَّى اسْتَنْقَذَ عِبادَكَ مِنَ الجَهالَةِ وَحَيْرَةِ الضَّلالَةِ... ».

«پروردگارا! من شهادت مى دهم كه به او (سيدالشهداءعليه‌السلام )... ميراث انبيا (علوم و كمالات ايشان) را بخشيدى و او را براى خلق، حجت قرار دادى، پس او هم دعوت كرد آدميان را به سوى تو و نصيحت نمود ايشان را و جان خود را در راه تو فدا كردتابندگانت را از جهالت و نادانى و از سرگردانىِ گمراهى و ضلالت، نجات بخشد... ».

و اينك بر ماست كه در اين زمان، نور خداوند را بشناسيم و آن انسان گرانقدرى را كه خداوند متعال براى هدايت بشريت در زمان ما قرار داده است، بيابيم و با چنگ زدن به دامان پر نور او، خود را از حيرتها و ضلالتهاى زمانه خود برهانيم. در زيارت - حضرت صاحب الامرعليه‌السلام چنين مى خوانيم :

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا داعِىَ اللّهِ!».

«سلام بر تو اى دعوت كننده به سوى حق».

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَبيلَ اللّهِ الَّذى مَنْ سَلَكَ غَيْرَهُ هَلَكَ!».

«سلام بر تو اى راه خدايى كه هركس غير آن را بپيمايد، هلاك مى شود».

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نُوْرَ اللّهِ الَّذى لا يُطْفى!».

«سلام بر تو اى نور الهى كه هرگز خاموش نمى شود».

«اَللّهُمَّ وَآمِنْ بِهِ الْبِلادَ وَاهْدِ بِهِ الْعِبادَ».

«پروردگارا! شهرها را به وسيله او ايمن بخش و بندگان را به واسطه او هدايت فرما».

و در «دعاى ندبه» چنين آمده است :

«اَيْنَ... ناشِرُ رايةِ الْهُدى؟».

«كجاست... آن برافراشته كننده پرچم هدايت؟».

«يَا بْنَ الْهُداةِ الْمَهْدِيّينَ!».

«اى فرزند هدايت كنندگانى كه خود هدايت شده هستند».

و در «دعا براى امام زمان - عجل اللّه تعالى فرجه الشريف -» چنين آمده است :

«اَللّهُمَّ اَسْلُك بِنا عَلى يَدَيْهِ مِنْهاجَ الْهُدى».

«پروردگارا! تو ما را به دست مبارك آن جناب، در طريق هدايت سوق بده».

در بحثهاى گذشته همچنين در مورد «رشد»، سخن به ميان آمد قرآن كريم در اين باره چنين مى فرمايد :

(لا اِكْراهَ فِى الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَىِّ ... ).(۱۰۰)

«هيچ اكراه و اجبارى در قبول دين نيست زيرا راه هدايت و ترقى از راه گمراهى و سقوط روشن شده است... ».

به عبارت ديگر، خداوند متعال به وسيله دين خودش، راههاى رشد و كمال را براى انسان مشخص نموده است و آنان را از راههاى هلاكت بازشناسانده است، حال اين خود انسان است كه بايد تصميم بگيرد چه راهى را انتخاب نمايد و به چه مقصدى نايل شود. و در جاى ديگر چنين مى فرمايد :

(...فَلْيَسْتَجِيْبُوا لى وَلْيُؤْمِنُوا بى لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُون ).(۱۰۱)

«پس بايد بندگان مرا استجابت نمايند (مرا بخوانند) و به من ايمان آورند تا بلكه رشد يابند و هدايت شوند».

در زيارت اميرمؤمنانعليه‌السلام در روز غدير نيز چنين آمده است :

«اَنْتَ الْحُجَّةُ عَلَى الْعِبادِ وَالْهادِى اِلَى الرَّشادِ».

«تو حجت خداوند بر بندگانى و هدايت كننده ايشانى به سوى رشد و تعالى».

و در زيارت حضرت صاحب الامرعليه‌السلام نيز چنين آمده است :

«رَضيتُكَ يا مَولاىَ اِماماً وَهادِياً وَوَلِيّاً وَمُرْشِداً!».

«اى مولاى من! تو امام و پيشوا و هدايت كننده و سرپرست و راهنماى من هستى!».

به هرحال، جملاتى كه بيان كننده «هادى و راهنما بودن انبيا و اوصياعليهم‌السلام » مى باشد، در ادعيه بسيار فراوان است كه به گوشه اى از آنها اشاره شد.

نكته چهارم : نكته ديگرى كه توجه به آن لازم است، اين است كه هدايت الهى همانگونه كه نصيب انسان مى شود، ممكن است به دلايلى از انسان گرفته شود؛ يعنى انسانى كه خود را در طريق هدايت مى بيند، نبايد آن را امرى «تضمين شده» بپندارد و گمان كند كه در هر شرايطى، اين هدايت براى او باقى مى ماند، بلكه ممكن است بر اثر غفلتها، جهالتها و معصيتها اين هدايت الهى از او سلب شود. براى همين، انسان بايد هميشه از خداوند درخواست بقاى هدايت را بنمايد و از خداوند بخواهد كه پس از هدايت، دچار گمراهى نشود.

بدين جهت در قرآن كريم چنين دعا شده است :

(رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ اِذْ هَدَيْتَنا ... ).(۱۰۲)

«بارالها! پس از هدايت، قلبهاى ما را برمگردان (ما را گمراه مكن)... ».

و در اعمال «عيد غدير» نيز چنين آمده است :

«وَلا تُضِلَّنا بَعْدَ اِذْهَدَيْتَنا ».

«پروردگارا! پس از هدايت، ما را گمراه منما».

بنابراين، هدايت رشته اى است كه دايما بايد بين انسان و خداوند برقرار باشد و اگر لحظه اى قطع شود، انسان دچار گمراهى و ضلالت مى گردد هرچند خود متوجه نشود.

همچنين انسانى كه مورد هدايت الهى قرار گرفته است، چنانچه لياقت و قابليت لازم را داشته باشد، خداوند متعال او را به مراحل بالاترى از هدايت مى رساند و بر هدايت او مى افزايد. در سوره مباركه مريم چنين مى فرمايد :

(وَيَزيدُ اللّهُ الَّذِينَ اهْتَدَوْا هُدًى ... ).(۱۰۳)

«خداوند بر هدايت كسانى كه هدايت يافته اند، مى افزايد... ».

خداوند متعال، برترين معبود

(۸۶) «يا اَفْضَلَ مَعْبُودٍ عُبِدَ!».

«اى برترين معبودى كه عبادت گشته اى!».

(۳۸) «يا مَنْ لا يُعْبَدُ اِلاّ هُوَ!».

«اى كسى كه جز او پرستش نمى شود!».

(۵۲) «يا قُرَّةَ عَيْنِ الْعابِدِينَ!».

«اى مايه چشم روشنى و شادى عبادت كنندگان!».

(۸۸) «يا مَنْ عُبِدَ فَشَكَرَ!».

«اى كسى كه در مقابل عبادتت شاكر هستى!».

«عبادت» به معناى «بندگى كردن» است كه از لوازم آن، اطاعت، خضوع، تذلّل و... مى باشد. «عبادت» از كجا سرچشمه مى گيرد؟ و چه چيزى انسان را به سوى آن مى كشاند؟ در پاسخ به اين سئوال بايد گفت : انسان فطرتا كمال طلب است، پس اگر در چيزى بالاترين كمال را بيابد، تسليم او مى شود و خود را در اختيار او قرار مى دهد تا از كمال او استفاده كند و نيازهاى خود را برطرف سازد، يعنى انسان از درون، خود را نيازمند به عبادت مى بيند و اين نياز، عبارت است از نياز موجود ناقص به موجود كامل.

موجودى كه خود را سراپا نقص و نياز مى بيند، هنگامى كه در مقابل يك موجود بى نيازى كه مى تواند نيازهاى او را برآورده سازد، قرار بگيرد، خود به خود و به صورت طبيعى، به سوى او جذب مى شود تا بتواند با بر طرف كردن نيازها و خواسته هاى خود، به اهداف خويش نايل شود. و اين راز عبادت و پرستش انسان است. البته بايد دانست كه اين نيازها بسيار گوناگون و مختلف است و از كوچكترين نيازهاى مادى تا بالاترين نيازهاى روحى را شامل مى شود.

اشتباهى كه معمولاً در اينجا براى انسان در طول تاريخ اتفاق افتاده است در دو زمينه مى باشد : يكى شناخت اين نيازها و ديگرى موجود برآورنده نيازها و اينجاست كه راهها از يكديگر جدا مى شود، زيرا هركس نياز خود را به چيزى و راه برطرف كردن آن را هم در چيزى مى داند. در چنين مرحله حسّاس و سرنوشت سازى، پروردگار متعال، آن خالق يگانه و آن بى نياز مطلق، دست انسان را به وسيله فرستادگان خود مى گيرد كه اى انسان! راه تو به اين سمت است : «پرستش و عبادت اللّه»؛ چرا كه تنها و تنها با اين «پرستش ‍ و عبادت» است كه تو مى توانى تمامى نيازهاى واقعى خويش را برآورده سازى و به منتهاى آرزوى حقيقى خويشتن نايل گردى. اين مهم را پروردگار متعال در جاى جاى قرآن كريم، متذكر مى شود. به عنوان مثال، در سوره هاى مبارك «اعراف» و «هود» پروردگار متعال نام تعدادى از انبيا را ذكر مى كند و مى فرمايد ما آنان را به سوى قوم خويش روانه ساختيم و آنگاه اوّلين سخن آنان را چنين بيان مى كند :

(...يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ... ).(۱۰۴)

«... اى قوم! خداوند را عبادت كنيد... ».

و در سوره مباركه انبيا اين مسئله را به صورت كلّى بيان مى فرمايد :

(وَما اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ الانوحِى اِلَيْهِ اءَنَّهُ لا اِلهَ اِلاّ اَنَا فَاعْبُدُونِ ).(۱۰۵)

«و قبل از تو (پيامبر اسلام) هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر اينكه چنين به او وحى نموديم : به درستى كه هيچ پروردگارى بجز من نيست، پس مرا عبادت نمائيد».

همچنين قرآن كريم هدف از آفرينش انسان را عبادت پروردگار ذكر مى كند:

(وَما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالاِْنْسَ اِلاّ لِيَعْبُدُونِ ).(۱۰۶)

«جن و انس را خلق نكرديم جز آنكه مرا عبادت كنند».

«يا اَفْضَلَ مَعْبُودٍ عُبِدَ !».

«اى برترين معبودى كه عبادت شده است!».

با نگاهى به ديگر صفات اين معبود، افضل بودن او مشخص مى شود. قرآن كريم مى فرمايد :

(...وَاِلَيْهِ يُرْجَعُ الاَْمْرُ كُلُّهُ فَاعْبُدْهُ ... ).(۱۰۷)

«... تمام امور به دست خداوند است پس او را عبادت كن... ».

يعنى پروردگار متعال «قادر»، «عالم»، «خالق» و... است. آن هم در حد اعلا و به صورت مطلق. حال كدامين معبود را مى توان يافت كه داراى چنين ويژگيهايى باشد. در واقع آنانكه به عبادت غيرخدا روى آورده اند، خداوند را نشناخته و به صفات او معرفت ندارند.

اينك معبودهاى ديگر را در نظر مى گيريم، آنان داراى چه فضيلت يا كمالى هستند؟ معبودهايى مانند سنگ و چوب كه وضعشان معلوم است و اما معبودهاى ديگرى مانند «دنيا» و «شيطان» كه معبود بسيارى از انسانها قرار مى گيرند، وضعشان چگونه - است؟ براى اين معبودها نه تنها فضيلتى نمى توان يافت بلكه سرتاپاى آنان را رذيلت فرا گرفته است.

نكته قابل توجه در اين زمينه اين است كه عبادت هرمعبودى موجب مى شود كه صفات آن معبود بر عابدش اثر بگذارد. بنابراين، عبادت خداوند موجب مى شود كه بر فضايل انسان افزوده شود، اما عبادت غيرخداوند تنها بر رذايل و پستيهاى انسان اضافه مى كند.

«يا مَنْ لا يُعْبَدُ اِلاّ هُوَ!».

«اى كسى كه جز او پرستش نشود!».

اين جمله را چنين مى توان معنا كرد كه معبود تمام عبادت كنندگان كسى جز پروردگار متعال نيست. به اين معنا كه انسان در پرستش و عبادت به چيزى روى مى آورد كه آن را بالاترين و بهترين مى داند. پس همه به دنبال پرستش بالاترين موجود هستند و بالاترين موجود هم كه خداوند متعال است، بنابراين، تمام عبادت كنندگان چه بداننديا ندانند، به دنبال عبادت باريتعالى هستند. پس به غير از او كسى عبادت نمى شود، بله، خطايى كه در اين زمينه براى افراد رخ مى دهد، در تعيين «مصداقِ» اين بالاترين موجود است. و الاّ هيچكس معبود خود را پايين تر از معبود ديگران نمى داند. و همانگونه كه قبلاً گفته شد، پيامبران آمده اند تا مصداق اين كمال مطلق را به انسان معرفى نمايند.

معناى ديگرى كه براى اين جمله مى توان بيان كرد، آن است كه اين جمله را به معناى «امر» در نظر بگيريم ؛ يعنى جز او نبايد موجود ديگرى پرستش بشود. به عبارت ديگر، موجود ديگرى سزاوار پرستيدن نيست. و اساسا عبادت غير خداوند، ارزشى ندارد.

«يا قُرَّةَ عَيْنِ الْعابِدِينَ!».

«اى كسى كه مايه چشم روشنى و شادى عبادت كنندگان هستى!».

عبادت هر معبودى تاءثيرى خاص در عابدش مى گذارد. چه بسيار عبادتها كه جز ذلّت، چيزى براى عابدش همراه ندارد، چه بسيار عبادتها كه خوشيهاى زودگذر و ناخوشيهاى هميشگى به همراه دارند و اما عبادت پروردگار متعال، چيزى جز فرح و سرور واقعى به همراه ندارد؛ چه اينكه عابد با اين عبادت، احساس مى كند در حال به دست آوردن گنجينه هاى نامتناهى الهى مى باشد. در واقع، عبادت پروردگار متعال، هيچ سودى براى خداوند ندارد، بلكه تمام ثمره و فايده آن براى عابد مى باشد.

به عبارت ديگر، خداوند متعال مى خواهد كه آدميان با عبادت او، خودشان به كمال برسند و از پستيها نجات يابند.

و به عبارتى ديگر، عبادت خداوند متعال، «راه سعادت» آدميان است. و اين سعادت را عبادت كنندگان واقعى با تمام وجود احساس مى كنند، بنابراين، معبود خويش را مايه سرور و چشم روشنى خود مى بينند.

در «دعاى روز چهارشنبه» مى خوانيم :

«اَللّهُمَّ... اجْعَلْ... نَشاطى فى عِبادَتِكَ».

«پروردگارا!... نشاط مرا در عبادت خودت قرار بده».

يعنى هركس، با چيزى با نشاط مى شود، اما پروردگارا! تو مرا به مقامى برسان كه تنها با عبادت تو با نشاط بشوم.

«يا مَنْ عُبِدَ فَشَكَرَ!».

«اى كسى كه در قبال عبادتت شاكر هستى!».

«شكر»، كارى است كه در مقابل خوبى و احسان ديگرى انجام مى شود. پروردگار متعال هم عبادت بندگان را، احسان آنان به خود تلقى فرموده و در قبال آن، خود را ملزم به شكر دانسته است. و اين نيست جز رحمت و تفضل بى كران الهى بر بندگان خود؛ زيرا عبادتى كه بنده انجام مى دهد، اولاً : توفيقى است كه خداوند متعال به او داده و اوست كه راه و رسم انجام اين عبادت را به بنده اش عنايت فرموده است. و ثانيا : از اين عبادت، چيزى به خداوند متعال نمى رسد تا آن را احسانى به خداوند بدانيم. اگر هم در عبادت، احسان و خوبى باشد - كه هست - نصيب خود عابد مى شود.

به هرحال، كارى كه خداوند متعال در قبال عبادت بنده اش به عنوان شكر انجام مى دهد چيست؟ مى توان آن را جزايى دانست كه در جهان آخرت نصيب انسان مى شود. يا مى توان آن را خيرها و خوبيها و سعادتى دانست كه در همين دنيا از سوى خداوند متعال به انسان مى رسد. و يا مى توان آن را حالات بلند روحى دانست كه بر اثر عبادت، نصيب عابد مى شود؛ مانند همان نشاطى كه بيان آن گذشت و يا مجموع اين موارد، چون منافاتى بين آنها نيست.

در قرآن كريم نيز به مسئله «شاكر» بودن خداوند متعال در چند مورد اشاره شده است. از آن جمله در از سوره مباركه بقره :

(...وَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَاِنَّ اللّهَ شاكِرٌ عَلِيمٌ ).(۱۰۸)

«... و هر آن كس كه به كار خوبى رغبت نمايد و آن را انجام بدهد، پس به درستى كه خداوند (در برابر عمل او) شاكر و (از افعال وى) آگاه است».

عبادت در ديگر دعاها

اينك به جملاتى از ديگر ادعيه مباركه كه در مورد عبادت وارد شده است، توجه مى كنيم : در «دعاى روز شنبه» چنين مى خوانيم :

«اَسْئَلُكَ... اَنْ تُعِينَنى عَلى طاعَتِكَ وَ لُزُومِ عِبادَتِكَ».

«بارالها! از تو مى خواهم كه مرا بر اطاعت و دوام عبادت خودت يارى نمايى».

و در دعاى بعد از زيارت حضرت امام حسينعليه‌السلام چنين آمده است :

«فَاِنَّ بِتَوفِيقِكَ يَفُوزُ الْفائِزُونَ وَيَتُوبُ التّائِبُونَ وَيَعْبُدُكَ الْعابِدُونَ».

«به درستى كه با توفيق تو اى پروردگار! رستگاران، رستگار شوند و توبه كنندگان توبه كنند و عبادت كنندگان، عبادتت نمايند».

آنچه در اين دو جمله از دعا مهم جلوه مى كند اين است كه براى عبادت خداوند متعال، به «يارى و توفيق الهى» احتياج است. چه بسيار از آدميان كه در دام معبودهاى ديگر گرفتار آمده و از عبادت سعادتبخش پروردگار باز مى مانند و چه بسيار كسانى كه خداى را به عنوان معبود برگزيده اند اما باز هم به دلايل گوناگون، توفيق عبادت حقيقى را نمى يابند.

خداوند متعال در قرآن كريم، عبادت خود را «راه راست» معرفى مى كند و در سوره آل عمران، از قول حضرت عيسىعليه‌السلام چنين مى فرمايد :

(اِنَّ اللّهَ رَبّى وَرَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذ ا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ ).(۱۰۹)

«به درستى كه خداوند، پروردگارمن وشماست پس اوراعبادت كنيد، اين است راه راست».

يعنى عبادت غير خداوند، راه كجى است كه نه تنها انسان را به سعادت نمى رساند بلكه او را گرفتار هلاكت حقيقى مى سازد.

اطاعت خداوند سبب نجات مؤمنين است

(۷۵) «يا مَنْ طاعَتُهُ نَجاةٌ لِلْمُطيعينَ!».

«اى كسى كه اطاعتش مايه نجات اطاعت كنندگان است!».

در بحث «عبادات» بيان شد كه «طاعت» يكى از لوازم «عبوديت» است. علت هم آن است كه در بندگى و عبوديت، «مملوكيّت» وجود دارد؛ يعنى كسى كه ديگرى را عبادت مى كند و بندگى او را قبول نموده است در واقع خود را «مال» او و او را «مالك» خود قرار داده است. و به عبارت ديگر، خود را در «اختيار» معبود قرار داده است، در چنين وضعيتى، اطاعت و فرمانبرى از معبود، امرى حتمى خواهد بود.

حال «اطاعت» را مى توان چنين تعريف نمود : «مطابقت عمل با خواست شخص ‍ اطاعت شده».

بنابراين، اطاعت مربوط به اعمال است و در عمل، اطاعت معنا پيدا مى كند، در نتيجه مقدار اطاعت بستگى به درجه عبوديت و بندگى دارد، هر مقدار كه بندگى انسان بيشتر باشد، به همان نسبت اطاعت او هم بيشتر خواهد شد.

«يا مَنْ طاعَتُهُ نَجاةٌ لِلْمُطيعينَ!».

«اى كسى كه فرمانبريش، نجات فرمانبران است!».

در جمله فوق، نتيجه اطاعت از خداوند متعال بيان شده است كه همانا «نجات» باشد. و «نجات» هم در مقابل «هلاكت» است، بنابراين، عدم اطاعت از بارى تعالى موجب هلاكت است. به بيان ديگر، چنين مى توان گفت : دنيايى كه انسان در آن قرار گرفته است، دنياى هلاكت است كه تمام راههاى آن به نيستى و نابودى انسان منتهى مى شود و تنها يك راه هست كه انسان را از اين هلاكت عظمى نجات مى بخشد و آن «فرمانبردارى و اطاعت از خداوند متعال است».

خداوندمتعال درقرآن كريم اطاعت از خود و رسولش را رستگارى بزرگ مى شمرد :

(...وَمَنْ يُطِعِ اللّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوزاً عَظيماً ).(۱۱۰)

«و هر كس كه اطاعت خداوند و رسولش را بنمايد، به رستگارى عظيمى دست يافته است ».

موضوع اطاعت در دعاها

و اينك به دعاهايى مى پردازيم كه موضوع آنها «اطاعت» مى باشد.

در راءس ادعيه اى كه در مورد طاعت الهى وارد شده است، «مناجاة المطيعين للّه» مى باشد. اين مناجات شريف كه از «مجموعه مناجات خمس عشر» مى باشد به صورت كامل در كتاب شريف مفاتيح الجنان ذكر شده است و ما به جهت اختصار، تنها چند جمله از آن را ذكر مى كنيم : «اَللّهُمَّ اَلْهِمْنا طاعَتَكَ وَجَنِّبْنا مَعْصِيَتَكَ».

«بارالها! طاعت خود را بر ما الهام فرما و معصيت خود را از ما دور گردان».

اين «الهام» را مى توان در مقابل «وسوسه شيطان» دانست ؛ يعنى همانگونه كه شيطان انسان را به سوى انجام معصيت، وسوسه مى كند، ما از خداوند مى طلبيم كه اطاعت از خودش ‍ را به ما الهام و القا بفرمايد.

«وَاكْشِفْ عَنْ قُلُوبِنا اَغْشِيَةَ الْمِرْيَةِ وَالْحِجابِ واَزْهِقِ الْباطِلَ عَنْ ضَمائِرِنا وَاَثْبِتِ الْحَقَّ فى سَرائِرِنا، فَاِنَّ الشُّكُوكَ وَالظُّنُونَ لَواقِحُ الْفِتَنِ وَمُكَدِّرَةٌ لِصَفْوِ الْمَنايِحِ وَالْمِنَنِ».

«پروردگارا! پرده هاى تاريك شك را از قلب ما برطرف بفرما و از درون ما باطل را بيرون كن و حقّ را در آن پابرجا بفرما، چه اينكه شكها و گمانها باعث فتنه و آشوبند و عيش خوش ما را، ناگوار مى سازند».

آنچه دراين فرازازدعادرخواست مى شود، درواقع زيرسازى و پى ريزى بنيان اطاعت است ؛ زيرا همانگونه كه قبلاً گفته شد، اطاعت امرى است مربوط به «عمل» بنابراين، بايد قبل از آن، افكار، عقايد و خلاصه ايمان انسان ساخته شده باشد، زيرا اطاعت بدون اعتقاد، معنا ندارد. و به عبارت ديگر، بايد بندگى و عبوديت - كه اساسا مربوط به درون و اعتقادات انسان است - حاصل بشود، آنگاه بر اساس آن، اطاعت انجام بگيرد.

در اولين جمله از «دعاى حضرت مهدى - عجل اللّه تعالى فرجه الشريف -» چنين نيز، مى خوانيم :

«اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوفيقَ الطّاعَةِ».

«پروردگارا! توفيق اطاعتت را نصيب ما بفرما».

و در عمل دهم از «اعمال شب نيمه شعبان» مى خوانيم :

«وَاجْعَلْنى فِيها مِنْ اَوْلِيائِكَ الَّذِينَ اجْتَبَيْتَهُمْ لِطاعَتِكَ وَاخْتَرْتَهُمْ لِعِبادَتِكَ».

«بارالها! در اين شب (نيمه شعبان) مرا از آن دوستانت قرار ده كه آنان را براى اطاعت و عبادت خودت انتخاب و اختيار نموده اى».

و در چند جمله بعد مى فرمايد :

«وَحَبِّبْ اِلَىَّ طاعَتَكَ».

«پروردگارا! اطاعت خودت را براى من محبوب گردان (تا تو را با عشق و خواست قلبى، اطاعت نمايم ».

از اين سه جمله دعايى كه اخيرا ذكر شد، چنين فهميده مى شود كه انسان براى اطاعت پروردگار متعال نبايد فقط به خود متكى باشد بلكه بايد قبل از هرچيز، توفيق اطاعت الهى را از خداوند متعال طلب نمايد.

در مورد نتايج طاعت الهى هم در «دعاى جوشن صغير» چنين مى خوانيم :

«مَولاىَ!... وَانْقُلْنى... مِنْ ذُلِّ الْمَعاصى اِلى عِزِّ الطّاعَةِ».

«مولاى من!... مرا از ذلّت معاصى به سوى عزّت طاعت، منتقل فرما».

و در «اعمال مشتركه شعبان» آمده است :

«اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَالِ مُحَمَّدٍ وَاعْمُرْ قَلْبى بِطاعَتِكَ وَلا تُخْزِنى بِمَعْصِيَتِكَ».

«بارالها! بر محمد و آل او درود فرست و قلب مرا با اطاعت خودت معمور و آباد بفرما و مرا با معصيت خودت خوار و رسوا مفرما».

يعنى عزّت حقيقى و قلب شاد و زنده در پناه اطاعت خالق جهان حاصل مى گردد.

مطلب بسيار مهم ديگرى كه بايد به آن توجه كرد، «اطاعت از اولياى الهى» است ؛ زيرا خداوند به وسيله آنان امر و نهى خود را به بندگان ابلاغ نموده است. در «زيارت جامعه كبيره» چنين مى فرمايد :

«اَلسَّلامُ عَلىَ الْمُظْهِرِينَ لاَِمْرِ اللّهِ وَنَهيِهِ».

«سلام بر آشكار كنندگان امر و نهى پروردگار».

بنابراين، اطاعت از آنان به معناى اطاعت از خداوند متعال مى باشد.

در جاى ديگر از «زيارت جامعه» چنين مى فرمايد :

«مَنْ اَطاعَكُمْ فَقَدْ اَطاعَ اللّه وَمَنْ عَصاكُمْ فَقَدْ عَصَى اللّه».

«هر آن كس كه شما را اطاعت نمايد به تحقيق خداى را اطاعت نموده است و هركس ‍ شما را عصيان نمايد، خداوند را عصيان نموده است».

بنابراين، ما براى اطاعت الهى بايد به سوى اين فرستادگان الهى برويم و چگونگى اطاعت پروردگار را از آنان بياموزيم، همان كسانى كه خداوند متعال خود، اطاعت آنان را بر همگان لازم و واجب نموده است. در «زيارت جامعه ائمة المؤمنين » چنين آمده است :

«... وَفَرَضَ طاعَتَكُمْ عَلى كُلِّ اَسْوَدَ وَابْيَضَ».

«و خداوند اطاعت شما را بر هر سياه و سپيدى واجب گردانيده است».

بنابراين، ما بايد از خداوند متعال بخواهيم كه توفيق اطاعت از آن انسانهاى الهى را نصيب ما بگرداند. در دعاى شريف «ندبه» نيز درباره اطاعت از حضرت ولى عصرعجل اللّه تعالى فرجه الشريف - چنين آمده است :

«اَللّهُمَّ... اَعِنّا عَلىَ... الاِْجْتِهادِ فى طاعَتِهِ وَاجْتِنابِ مَعْصِيَتِهِ».

«بارالها!... ما را بر كوشش و تلاش در راه اطاعت از آن حضرت و دورى نمودن از معصيت آن حضرت يارى بنما».

خداوند، صاحب تمام حسنات است

(۲) «يا وَلِىَّ الْحَسَناتِ!».

«اى صاحب نيكيها و خوبيها!».

(۳) «يا خَيْرَ الْمُحْسِنينَ!».

«اى بهترين نيكوكاران!».

(۹۶) «يا مَنْ هُوَ فى اِحْسانِهِ قَديمٌ!».

«اى كسى كه در نيكى نمودن ازلى است!».

(۴۸) «يا مَنْ اِحْسانُهُ قَديمٌ!».

«اى كسى كه احسانش ازلى و بى ابتداست!».

(۷۲) «يا مَنْ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ!».

«اى كسى كه نيكوكاران را دوست مى دارد!».

(۶۳) «يا مَنْ لا يُضيعُ اَجْرَالْمُحْسِنينَ!».

«اى كسى كه پاداش نيكوكاران را ضايع نمى سازد!».

(۷۵) «يا مَنْ رَحْمَتُهُ قَريبٌ مِنَ الْمُحْسِنينَ!».

«اى كسى كه رحمت و بخشش او به نيكوكاران نزديك است!».

(۲۴) «يا مُضَعِّفَ الْحَسَناتِ!».

«اى زياد كننده خوبيها!».

«خوب» و «بد»، دو واژه اى هستند كه تمام اشيا را به نحوى شامل مى شوند. حال ببينيم چه معيارى براى تقسيم بندى افعال و اشيا به اين دو صفت وجود دارد؟

ما در اينجا از مكاتب و تفكراتى كه قايل به اين تقسيم بندى نيستند مى گذريم و نقد آنها را به محل خود واگذار مى كنيم. اما از آنجايى كه در مكتب الهى اسلام، اين تقسيم بندى به خوب و بد، امرى مسلم است و بلكه خود، زيربناى تفكر اسلامى را تشكيل مى دهد، لذا به نحو اختصار، آن را بررسى مى نماييم.

به يك اعتبار «كمال و نقص» را مى توان معيار اين تقسيم بندى ذكر كرد؛ يعنى هرآنچه كامل باشد «خوب» و هرآنچه ناقص باشد «بد» است. و اين دو نيز خود مراتبى دارند، پس هرچيزى كه كاملتر باشد، خوبتر و هرچيزى كه ناقص تر باشد، بدتر است. و از آنجايى كه خداوند متعال «كمال مطلق» است پس «خوب مطلق» هم اوست، بنابراين، هرخوبى هم كه در جهان هستى باشد از اوست. و در مقابل، هربدى از غير اوست ؛ چه اينكه غير او ناقص است.

و به تعبير ديگر : معيار را مى توان «هستى و نيستى» دانست ؛ يعنى خوبى از هستى و بدى از نيستى سرچشمه مى گيرد، كما اينكه «كامل» به چيزى اطلاق مى شود كه تمام چيزهاى لازم را داشته باشد و «ناقص» آن است كه فاقد آنها باشد. حال به بحث اصلى خود بازگرديم : «حسنة» كه از «حُسن» مى آيد به معناى «خوبى» است و «حسنات» هم جمع آن مى باشد.

«يا وَلِىَّ الْحَسَناتِ!».

«اى صاحب خوبيها!».

خوبيها از اوست پس بايد آنها را از او درخواست و طلب كرد. گفتار خوب، اعمال خوب، عاقبت خوب، فرزند خوب، علم خوب، فكر و نيّت خوب، قلب و جان خوب، نتيجه خوب و خلاصه تمامى خوبيها را بايد از خداوند متعال طلبيد. و اين همان چيزى است كه به عنوان دعاى بندگان خوب الهى در قرآن كريم ذكر شده است :

(وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ رَبَّنا اتِنا فِى الدُّنْيا حَسَنَةً وَفىِ الاْخِرَةِ حَسَنَةً ... ).(۱۱۱)

«و بعضى مى گويند : پروردگارا! در دنيا به ما خوبى و در آخرت نيز خوبى عنايت فرما».

بنابراين، چون خداوند ولىّ حسنات است، پس حسنات را پس مى توان از بارگاه الهى دريافت كرد و براى كسب خوبيها راهى جز رفتن به سوى خوب مطلق نيست. اما سيّئات و بديها از غير اوست، بديهايى كه به انسان مى رسد از اعمال خود انسان است، آن هم اعمالى كه به ناشايست مرتكب شده است. در سوره مباركه نساء آيه ۷۹ مى فرمايد :

(ما اَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَما اَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ ... ).

«آنچه از خوبى به تو مى رسد از خداوند و آنچه از بدى به تو وارد مى شود از خود تو است».

و در «دعاى امام حسينعليه‌السلام » در روز عرفه آمده است :

«اِلهى اِنْ ظَهَرَتِ الْمَحاسِنُ مِنّى فَبفَضْلِكَ وَلَكَ الْمِنَّةُ علىّ وَاِن ظَهَرتِ الْمَساوى مِنّى فَبِعَدْلِكَ وَلَكَ الْحُجَّةُ عَلَىّ».

«پروردگارا! اگر كارهاى خوبى از من سربزند، به خاطر فضل تو است و در اين حال تو بر من منّت دارى و اگر كارهاى ناشايست از من ظاهر شود، از عدل تو است و در اين صورت تو بر من حجت دارى».

يعنى اگر انسان كار خوبى انجام مى دهد، به خاطر آن است كه فضل الهى شامل حال او شده و به او توفيق و توان انجام خوبى را عنايت كرده است، اما اگر فضل الهى به هردليل از انسان گرفته شود، مقتضاى عدل الهى، آن است كه از موجودى چون انسان جز بدى چيزى صادر نشود، كمااينكه در محاورات عرفى نيز چنين گفته مى شود كه اگر با تو عادلانه رفتار مى كردم تا به حال به جايى نمى رسيدى و كاره اى نمى شدى، اما چون به تو خوبى كردم به اينجا رسيده اى. به عبارت ديگر، عادلانه اين بود كه چنان باشى، اما خوبى من موجب شد كه چنين بشوى.

به هرحال، انسان بريده از ولى حسنات، نه توان انجام حسنات را دارد و نه به حسنات خواهد رسيد. و در همين رابطه مى توان دعاى معروف : «اِلهى عامِلْنا بِفَضْلِكَ وَلا تُعامِلْنا بِعَدْلِكَ» را چنين معنا كرد كه «خدايا! در همين دنيا هم با فضل خود با ما معامله كن تا جزء محسنين باشيم و با عدل خود با ما رفتار نكن تا جزء مسيئين و گنهكاران قرار نگيريم».

«يا خَيْرَ الْمُحْسِنينَ!».

«اى بهترين نيكوكار و خوبى كننده!».

«محسن» يعنى كسى كه كار حسن، خوب و نيكو از او صادر مى شود. و چون در خداوند متعال نقص راه ندارد، پس افعال او هم بدون نقص هستند. و فعل بدون نقص، فعل حسن است. اما آن چيزى كه در اين عبارت مد نظر است «احسان» الهى مى باشد؛ مثلاً عذابى را هم كه خداوند متعال نازل مى كند، از آن جهت كه نازل كننده آن خداوند متعال است، فعلى حسن به شمار مى رود، اما اين فعل حسن در حق كسى كه عذاب براى او نازل شده، احسان به شمار نمى رود. البته اين عذاب نتيجه اعمال خود شخص است. بنابراين، ما بايد از خداوند بطلبيم كه به ما لياقت رسيدن به احسان خود را عنايت بفرمايد، در اين صورت آن خدايى كه ولى حسنات است، بهترين حسنات را نصيب انسان خواهد نمود. در دعاى ابى حمزه ثمالى آمده است :

«اَنْتَ الْمُحْسِنُ وَنَحْنُ الْمُسِيْئُونَ فَتَجاوَزْ يا رَبِّ عَنْ قَبيحِ ما عِنْدَنا بِجَميلِ ما عِنْدَكَ».

«تو نيكوكار هستى و ما بدكار، پس، از زشتيهاى ما به زيباييهاى خودت بگذر».

«يا مَنْ هُوَ فى اِحْسانِهِ قَديمٌ!».

«اى كسى كه در نيكى نمودن، ازلى و بى ابتداست».

«يا مَنْ اِحْسانُهُ قَديمٌ!».

«اى كسى كه احسانش ازلى است!».

هرچند سخن در اين باب در بحثهاى فلسفى و كلامى به مقدار لازم آمده است، اما در اينجا همين مقدار مى توان گفت كه قديم بودن احسان پروردگار متعال، مستلزم وجود موجوداتى قديم است كه احسان بارى تعالى به آنان تعلق گرفته باشد؛ زيرا احسان بدون احسان شده، امكان ندارد.

«يا مَنْ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ!».

«اى كسى كه نيكوكاران را دوست مى دارد!».

همانگونه كه خداوند متعال خود «محسن» است، بندگان خوب او هم همينگونه اند و اين به خاطر آن است كه بندگانى كه به خداوند نزديك شده اند و رنگ الهى به خود گرفته اند، به مقدار لياقت و ظرفيّتشان داراى صفات الهى مى شوند.

خداوند متعال چون كامل على الاطلاق است، افعال او هم همگى حسن مى باشند. بنده اى هم كه به سوى خداوند حركت مى كند، در واقع طريق كمال را در پيش گرفته است و به هرمقدار كه در اين راه طى طريق و كسب كمال كرده باشد، اعمال او داراى كمال هستند و از نقص به دور مى باشند. چنين فردى، تمام كارهايش داراى حُسن مى باشد، اگر كارى براى ديگرى انجام بدهد، آن كار از قبح به دور و نيكو مى باشد همينطور اگر براى خود اقدامى نمايد، اقدامش نيكوست. و معلوم است كه اگر جامعه اى چنين باشد، ديگر افراد از يكديگر بدى نخواهند ديد، در چنين جامعه اى زندگى كردن بسيار آسان و گوارا خواهد بود، مشكلات و مصايب، آدميان را از پا در نمى آورد. و خلاصه خير دنيا و آخرت، نصيب همگان خواهد شد. به همين خاطر، در قرآن كريم، نيكوكارى و احسان به انسان سفارش مى شود و نتيجه آن هم كه كسب محبت الهى است، به انسان تذكر داده مى شود.

در سوره بقره، آيه ۱۹۵ آمده است :

(...وَاَحْسِنُوا اِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ ).

«نيكى نماييد كه خداوند نيكوكاران را دوست مى دارد».

و بايد دانست كه اين محبت فقط يك تشويق و وعده نيست بلكه شخص محسن حقيقتا «محبت الهى» را احساس و درك مى كند و چه نعمت و عاقبتى بالاتر از اين.

«يا مَنْ رَحْمَتُهُ قَرِيْبٌ مِنَ الْمُحْسِنين!».

«اى خدايى كه رحمتش به نيكوكاران نزديك است!».

و يكى ديگر از نتايج احسان كردن و محسن بودن، «نزديك شدن به رحمت الهى» است. رحمت الهى بدون ضابطه به كسى نمى رسد، بنابراين، محسن بودن در واقع لياقت و قابليت كسب رحمت الهى را نصيب انسان مى كند. اين عبارت در سوره مباركه اعراف، نيز آمده است :

(...اِنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَرِيْبٌ مِنَ الْمُحْسِنينَ ).(۱۱۲)

«... همانا رحمت پروردگار به نيكوكاران نزديك است».

«يا مَنْ لا يُضيعُ اَجْرَ الْمُحْسِنين!».

«اى خدايى كه پاداش نيكوكاران را ضايع نمى گردانى!».

هر عملى در جهان هستى نتيجه اى متناسب با خود دارد. «اجر» نيز يكى از نتايجى است كه افراد محسن در اثر احسان خود بدان نايل مى شوند؛ مثلاً محبت الهى يكى از اجرهايى است كه محسنين به آن مى رسند و همچنين ديگر نعمتهاى دنيوى و اخروى مى تواند اجر نيكوكاران قرار گيرد.

عبارت اخير در واقع مى تواند تذكرى باشد براى انسانهاى محسن كه مطمئن باشند به اجر خود خواهند رسيد؛ يعنى هرچند ممكن است احسانى كه آنان مى كنند، همراه با سختى و رنج و گرفتارى باشد اما در مقابل، اجر ايشان از سوى بارى تعالى تضمين شده است. در واقع، كسى اجر ديگرى را ضايع مى كند كه از دادن آن ناتوان باشد، يا وعده هايش دروغ باشد و يا فرد ظالمى باشد و... و خداوند متعال منزّه از تمام اين عيوب است در سوره مباركه هود، بعد از اينكه خداوند، پيامبرش را امر به صبر مى كند، اين جمله را بيان مى فرمايد :

(وَاصْبِرْ فَاِنَّ اللّهَ لا يُضيعُ اَجْرَ الْمُحْسِنينَ ).(۱۱۳)

«صبر پيشه كن، به درستى كه پروردگار، اجر نيكوكاران را ضايع نمى گرداند».

«يا مُضَعِّفَ الْحَسَناتِ!».

فضل الهى تنها به دادن اجر خلاصه نمى شود، بلكه مرحله اى بالاتر هم وجود دارد و آن چند برابر كردن حسنات و نيكيها مى باشد. در واقع خداى رؤ وف و رحيم به دنبال بهانه اى است تا درياى بى انتهاى فضل و كرم خود را به سوى بندگانش سرازير نمايد. در سوره نسا، مى فرمايد :

(...وَاِنْ تَكُ حَسَنَةً يُضاعِفْها وَيُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ اَجْراً عَظيماً ).(۱۱۴)

«... و اگر حسنه اى باشد، خداوند آن را دوچندان نمايد و از نزد خود اجر عظيم عنايت مى كند».

و در سوره انعام، مى فرمايد :

(مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ اَمْثالِها ... ).(۱۱۵)

«كسى كه حسنه اى به جاى آورد، براى او ده برابر آن پاداش خواهد بود...».

در اينجا بايد گفت كه زياد شدن حسنه تنها به معناى زياد شدن اجر آن نيست بلكه گاهى خود حسنه مضاعف مى شود؛ يعنى مانند دانه اى كه فرد محسن آن را بكارد، اين دانه روز به روز رشد مى كند و بر مقدار آن اضافه مى شود؛ مثلاً كسى كه شاگرد خوبى تربيت مى كند و آن شاگرد هم ديگران را تربيت مى كند، در واقع حسنه اى انجام داده كه به مرور زمان بر مقدار آن اضافه مى شود.

توبه و فرجام اعمال صالح

اينك به برخى ديگر از جنبه هاى اين موضوع كه در قرآن كريم و ادعيه آمده است مى پردازيم : قرآن كريم در مورد كسانى كه توبه نموده، ايمان بياورند و عمل صالح انجام بدهند، چنين مى فرمايد :

(...فَاُولئِكَ يُبَدِّلُ اللّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَكانَ اللّهُ غَفُوراً رَحيماً ).(۱۱۶)

«... خداوند بديهاى آنان را به خوبى تبديل مى نمايد و خداوند همواره آمرزنده و مهربان بوده است».

و اين معجزه اى است كه با توبه و عمل صالح انجام مى شود يعنى نه تنها گذشته ناپاك و زشت انسان محو مى شود بلكه تبديل به اعمال نيكو مى گردد. در همين زمينه در «دعاى كميل» مى فرمايد :

«اَللّهُمَّ لا اَجِدُ لِذُنُوبى غافِراً وَلا لِقبائِحى ساتِراً وَلا لِشَى ءٍ مِنْ عَمَلِىَ الْقَبيحِ بِالْحَسَنِ مُبَدِّلاً غَيْرَكَ».

«بارالها! من براى گناهانم آمرزنده اى و براى زشتيهايم پوششى و براى تبديل اعمال زشت و قبيحم به نيكويى، جز تو كسى را نمى يابم».

نكته ديگر آنكه : انسان نبايد به كارهاى خوب و محاسن خود مغرور شود و به آنها بنازد. حضرت امام حسينعليه‌السلام در «دعاى روز عرفه» چنين مى فرمايند:

«اِلهى! مَنْ كانَتْ مَحاسِنُهُ مَساوِىَ فَكَيْفَ لا تَكُونُ مَساوِيْهِ مَساوِىَ».

«خدايا! كسى كه خوبيهايش هم بدى است (آن حضرت به خاطر تواضع و فروتنى در نزد خداوند، خوبيهاى خود را بدى تلقى مى كرد)، پس چگونه بديهايش بدى نباشد؟».

و در «دعاى ابى حمزه ثمالى» آمده است :

«لا الّذى اَحْسَنَ اسْتَغْنى عَنْ عَونِكَ وَرَحْمَتِكَ وَلاَ الَّذى اَساَّءَ وَاجْتَرَءَ عَلَيْكَ وَلَمْ يُرْضِكَ خَرَجَ عَنْ قُدْرَتِكَ».

«بارالها! نه آن كس كه نيكوكار است از يارى و رحمت تو بى نياز است و نه آن كسى كه خطاكار است و در مقابل تو ايستاده و برخلاف رضايت تو عمل نموده است، از قدرت و حكومت تو خارج است».

به عبارت ديگر، انسان در نيك بودن و نيكى نمودن، محتاج عنايت و رحمت الهى مى باشد. و در بد بودن و بدى نمودن هم در تحت سلطه و حكومت پروردگار متعال قرار دارد و عصيان و طغيانش موجب خروج او از قوانين و سنّتهاى الهى نمى شود.

قبول شدن توبه از سوى خداوند متعال

(۲۰) «يا قابِلَ التَّوْبِ!».

«اى پذيرنده توبه و بازگشت!».

(۲) «يا قابِلَ التَّوْباتِ!».

«اى پذيرنده توبه ها!».

(۶۷) «يا مَنْ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِه!».

«اى كسى كه توبه را از بندگانش قبول مى كند!».

(۶۳) «يا مَنْ يَقْبَلُ عُذْرَ التّائِبينَ!».

«اى كسى كه عذر توبه كاران را مى پذيرد!».

(۵۲) «يا حَبيبَ التَّوّابِينَ!».

«اى دوست توبه كنندگان!».

(۷۲) «يا مَنْ يُحِبُّ التَّوّابينَ!».

«اى كسى كه توبه كنندگان را دوست مى دارد!».

(۳۸) «يا مَنْ لا مَفَرَّ اِلاّ اِلَيْهِ!».

«اى كسى كه راه گريزى نيست مگر به سوى او!».

(۳۸) «يا مَنْ لا مَفْزَعَ اِلاّ اِلَيْهِ!».

«اى كسى كه پناهگاهى نيست مگر به سوى او!».

(۴۳) «يا مَنْ اِلَيْهِ يَفْزَعُ الْمُذْنِبُونَ!».

«اى كسى كه گنهكاران به سوى او ناله و زارى مى كنند!».

(۳۸) «يا مَنْ لا مَنْجا مِنْهُ اِلاّ اِلَيْهِ!».

«اى كسى كه راه نجاتى از او نيست جز به سوى او!».

(۴۱) «يا مَنْ يُنْقِذُ الْغَرْقى!».

«اى كسى كه غرق شدگان را نجات مى بخشد!».

(۹۳) «يا مُنْجى!».

«اى نجات دهنده!».

(۴۱) «يا مَنْ يُنْجىِ الْهَلْكى!».

«اى كسى كه هلاك شدگان را نجات مى دهد!».

(۷۲) «يا مُدْرِكَ الْهارِبينَ!».

«اى دريابنده گريختگان!».

بررسى اجمالى گناه

در بحثهاى «عبادت و اطاعت» دانسته شد كه تنها يك راه براى نجات انسان از هلاكت و سعادتمند شدن انسان وجود دارد و آن اطاعت از پروردگار متعال و حركت در مسيرى است كه او براى انسان معين فرموده است علت اين امر هم در اين است كه خداوند متعال، جهان آفرينش را بر اساس «حكمت» آفريده است و لازمه حكمت هم وجود يك دسته ضوابط و معيارها و قوانين مى باشد.

به عبارت ديگر، خداوند متعال جهان را بر اساس «علتها و معلولها» آفريده است كه بر طبق آن هر عملى به يك نتيجه معين مى رسد و هر حركتى به مقصدى متناسب با آن حركت منتهى مى شود. بر اين اساس، تنها يك راه براى رسيدن به سعادت وجود دارد، و آن هم «اطاعت» از خداوند متعال مى باشد.

اما در اينجا با مسئله ديگرى مواجه مى شويم كه انسان را از ديگر موجودات جدا مى كند و آن مسئله «اختيار و انتخاب» است، بنابراين، انسان «مجبور» نيست كه در اين مسير حركت نمايد، بلكه مى تواند مسيرهاى ديگرى را هم براى حركت انتخاب نمايد.

اما نكته مهمى كه بايد به آن توجه كرد اين است كه اين «حق انتخاب» به معناى «صحت انتخاب» نيست. به عبارت ديگر، همانگونه كه قبلاً هم گفته شد، تنها يك راه انتخاب شده مى تواند صحيح باشد و بقيّه راهها و مسيرها تماما انحرافى خواهند بود. حركت آگاهانه و انتخابى در مسيرهاى انحرافى را «گناه» مى ناميم.

براى آنكه تا حدودى به اثرات مخرب و وحشتناك «گناه» پى ببريم، مى توانيم به تخلف از قوانين و معيارهاى طبيعى توجه كنيم ؛ مثلاً زندگى طبيعى انسان، احتياج به شرايط خاص و معيّنى دارد كه از آن مى توان به عنوان «ضوابط طبيعى زندگى بشر» نام برد، حال خروج از اين شرايط چه پيامدهايى دارد؟ بعضى از موارد آن را ذكر مى كنيم مثلاً اگر انسان در دمايى بالاتر يا پايين تر از حدّ معينى قرار بگيرد، چه اتفاقى مى افتد؟ اگر فشار محيط خارج از بدن در حد مجاز نباشد، چه مى شود؟ اگر هواى تنفسى انسان از تركيب خاص برخوردار نباشد و يا او در معرض تابش اشعه هاى غيرمجاز خورشيد قرار بگيرد، چه اتفاقى مى افتد؟

به «طب» نگاه مى كنيم ؛ اگر داروها تركيب معيّن آنها به هم بخورد، يا در جاى خود مصرف نشوند، به كجا مى انجامد؟ اگر در «معمارى»، اصول و ضوابط ساخت و ساز رعايت نشود، به چه نتيجه اى منجر مى شود؟ و اگر... پاسخ تمام اين پرسشها را چنين مى توان خلاصه كرد : نتيجه آن چيزى جز نابودى و يا حداقل اختلال در عملكرد نيست. و به عبارتى كوتاهتر، نتيجه «مطلوب» حاصل نمى شود.

زندگى معنوى انسان نيز چنين است ؛ يعنى انسان بودن ضوابط و معيارهاى خاص خود را مى طلبد، اين ضوابط و ملاكها را خداوند متعال در قالبى به نام «دين» به بشر عرضه نموده است و علاوه بر آن، قُوا و تواناييهاى لازم براى اجراى آن را هم به او عنايت فرموده است.

به عبارت صحيحتر، پروردگار متعال، توانايى ذاتى انسان شدن و در طريق انسانيت حركت كردن را به آدمى عنايت فرموده و چگونگى از قوه به فعل درآوردن اين قوا را هم درچارچوب دين، به بشر عرضه نموده است.

حال، هرگونه عمل خارج از اين چارچوب كه در واقع خروج از مسير حقيقى انسانيت است را گناه مى ناميم كه نتيجه آن نيز متناسب با گناه انجام شده، سقوط از انسانيت انسان است. اين سقوط، خود، نتايج و عواقب منفى فراوانى را به دنبال دارد. بحث در مورد گناه و اثرات آن، خود، بحث مستقل و مفصلى است، در اينجا تنها به اين نكته اشاره مى شود كه اثرات گناه، هم اخروى است و هم دنيوى. و از آنجا كه حيات اخروى انسان، حياتى ابدى و دايمى است، بنابراين، گناه كردن يا نكردن، به سرنوشت ابدى انسان مربوط مى شود.

حال كه گناه چنين نتايج مخرب فردى، اجتماعى، روحى، روانى، جسمى و خلاصه دنيوى و اخروى براى انسان به بار مى آورد و انسان نيز خواه و ناخواه گرفتار آن مى شود، يك سئوال بسيار حياتى و مهم براى انسان مطرح مى شود و آن اينكه آيا راهى براى خروج و خلاص شدن از گناه و نتايج آن وجود دارد؟ و اين سئوالى است كه در هر گرفتارى براى انسان مطرح است : «آيا مى توان رها شد؟».

تصورِ نبودن راه چاره و رها نشدن، تصورى بسيار وحشتناك و ياءس آور براى آدمى مى باشد. اگر انسان به چنين تصورى معتقد شود و تمام راهها را بسته ببيند، آنگاه گرفتار عذابى روحى و درونى مى شود كه هيچ عذابى بالاتر از آن نيست. كسانى كه خود را در چنين بن بستى گرفتار مى بينند و چاره اى را هم ممكن نمى دانند به كارهاى نامعقولى دست مى زنند كه جز تباهى بيشتر، نتيجه اى برايشان ندارد. عدّه اى به انحاى مختلف، خود را به غفلت و جهالت مى زنند تا عذاب چنين بن بستى را درك نكنند، عده اى هم چاره اى جز اين نمى يابند كه در گناه و خلاف خود بيشتر فرو روند، كه نتيجه آن نيز معلوم است. گروهى ديگر، دايما زانوى غم بغل كرده و در درياى بى پايان غم و اندوه خود فرو مى روند و...

اما وقتى كه به سراغ پروردگار مهربان و حكيم مى رويم - همانكه راه زندگى را در تمام ابعادش براى انسان ترسيم نموده است - مشاهده مى كنيم كه براى خروج از چنين بن بست وحشتناكى، راهى كاملاً معقول و بسيار مناسب قرار داده است.

راهى كه نه تنها انسان را از ظلمت و تنگناى بن بست خارج مى كند، بلكه با جبران گذشته ها، انسان را در مسير صحيح زندگى قرار مى دهد.

راهى كه با پيمودن آن مى توان از شرّ خلافها و گناهان راحت شد و روح خود را از ناپاكيهاى آن شست و پاك نمود.

راهى كه انسان را از غرق شدن هميشگى و نابودى دايمى نجات مى دهد و به انسان حيات و زندگانى تازه و پاكى مى بخشد.

راهى كه انسان را از ظلمات بى پايان به نور بى انتها مى رساند.

و خلاصه، تغييرى در زندگانى انسان ايجاد مى كند كه از آن فقط به يك «معجزه» مى توان تعبير نمود. اين راه پرنور بازگشت را «توبه» مى نامند. توبه چيزى است كه خداوند متعال با تأکید فراوان انسان را به سوى آن تشويق مى كند و شيطان با عناوين گوناگون، آدمى را از آن باز مى دارد. شيطان مى داند كه اگر انسان بازگردد، ديگر مطيع او نخواهد بود، لذا انسان را از انجام توبه باز مى دارد؛ مثلاً او را چنين وسوسه مى كند كه هنوز وقت توبه فرا نرسيده و فرصت براى انجام آن فراوان است.

يا اينكه انسان را از انجام آن نااميد كرده و به بشر چنين القا مى كند كه با شرايط و وضعى كه تو دارى و در گناه غوطه ور شده اى ديگر توبه كردن فايده و ثمرى ندارد و توبه تو قبول نخواهد شد.

اما برعكس، خداوند متعال در جاهاى مختلفى از قرآن كريم، رحمت خود را به انسان يادآور مى شود و انسان را به سوى خود مى خواند :

قُلْ يا عِبادِىَ الَّذينَ اَسْرَفُوا عَلى اَنْفُسِهِم لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ اِنَّ اللّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً اِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ # وَاَنيبُوا اِلى رَبِّكُمْ وَاَسْلِمُوا لَهُ مِنْ قَبْلِ اَنْ يَاءتِيَكُمُ الْعَذابُ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ .(۱۱۷)

«بگو اى بندگانم كه بر خود زياده روى و ستم نموده ايد، از رحمت و بخشش الهى نااميد و ماءيوس نباشيد، چون خداوند همه گناهان را مى آمرزد. به درستى كه او آمرزنده و مهربان است. به سوى پروردگارتان بازگرديد و در مقابل او سر تسليم فرود آوريد قبل از آنكه عذاب الهى به سراغ شما بيايد و آنگاه يارى نشويد».

بايد گفت مغفرت، عفو و توبه، از بزرگترين نعم الهى مى باشند به طورى كه اگر اين امور نبود، انسان به يك موجود بدون چاره تبديل مى شد كه براثر گناه، ديگر هرگز روى نيكبختى را نمى ديد و نبودن راه بازگشت به معناى هلاكت و نابودى هميشگى بود. اما خداوندِ غفور و رحيم، درياى بى كران رحمتش شامل حال بندگان گنهكار شده و اين چنين، راه بازگشت و پاك كردن گناهان را براى او فراهم نموده است، چه خوب خدايى! و چه بد بندگانى!

«يا قابِلَ التَّوْبِ!».

«اى آنكه پذيرنده توبه هستى!».

«توبه» به معناى رجوع و بازگشت مى باشد، اما آنچه به اين بازگشت معنا و فايده مى بخشد، «پذيرش»آن است ؛اگر توبه انسان پذيرفته نمى شد، انجام آن چه ثمرى داشت و يا چه دردى را دوا مى كرد؟ در سوره غافر، خداوند چنين معرفى مى شود :