زندگی موفق رازهای خوب زیستن

زندگی موفق رازهای خوب زیستن0%

زندگی موفق رازهای خوب زیستن نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: تعلیم و تربیت

زندگی موفق رازهای خوب زیستن

نویسنده: عباس رحيمى
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 6052
دانلود: 3314

زندگی موفق رازهای خوب زیستن
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 8 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 6052 / دانلود: 3314
اندازه اندازه اندازه
زندگی موفق رازهای خوب زیستن

زندگی موفق رازهای خوب زیستن

نویسنده:
فارسی

مى توان گفت كه علم زندگى، علم برخوردهاى اجتماعى، علم اقتصاد، علم سياست و اداره امور، علم جذب و دفع، شناخت دوست و دشمن، شناخت زمان و مكان، شناخت انسان ها و افراد انسانى، شيوه هدايت، شيوه تدريس و تعليم چگونگى برخورد با خويشاوندان، جوانان، بزرگسالان، علم يا جاهل، با فرهنگ و بى فرهنگ و...همه از عقل زندگى سرچشمه مى گيرد.
بهره مندى از عقل زندگى به پيشرفت و موفقيت انسان كمك مى كند و در بن بست ها به يارى آدمى مى شتابد و او را از بن بست بيرون مى آورد.
ما در اين كتاب مى كوشيم راهى پيش روى جوانان برگشاييم كه در آغاز زندگى اند و نيازمند به عقل زندگى. بايدها و نبايدها را باز مى نماييم كه از موارد عقل زندگى است و از بهترين مديران و خردمندان عالم يعنى راهنمايى امامان و اهل بيت عليهم السلام  بهره مى جوييم و مصاديق و موارد را بيان مى كنيم تا شايد جويندگان حقيقت به درستى آن را دريابند و در زندگى به كار گيرند، به اميد آن كه همه ما از عقل زندگى برخوردار شويم.

 

پيشگفتار

تنها ويژگى آدمى در ميان ديگر موجودات زنده، عقل است.

به راستى عقل چيست؟ آيا عقل همان درك يا شعورى است؟ آيا عقل همان مغز يا مخ است؟ مغز چيست؟

در وجود و نهاد انسان، وديعه اى است كه همه زيبايى ها معنوى و كمال ها و پيشرفت هاى او مرهون همان است و نامش عقل است.

حضرت علىعليه‌السلام مى فرمايد:

لا جمال عزين من العقل(۱) .

هيچ زينتى همچون خرد نيست.

عقل همان توانايى باز شناختن خوب و بد و زشتى و زيبايى و معيار بندگى و عبادت حق است؛ چنان كه در حديث است :

العقل ما عبد به الرحمن و اكتسب به الجنان.

عقل همان است كه به پرستش خداى روى مى آورد و بهشت را به ارمغان مى آورد.

پس عقل - ما هست آن هرچه باشد- چراغ زندگى است؛ معيار بندگى خدا و كسب سعادت و باز شناختن زشتى ها و زيبايى ها و برگزيدن خوبى ها است.

عقل تنها نردبان تكامل و دورى از لغزش و انتخاب راه بهتر است و گزينش برتر كار عقل است.

اكنون اين سئوال مطرح مى شود كه آيا عقل و قدرت انتخاب در همه انسان ها يكسان است و آيا اين عقل توسعه پذير و رشد يافتنى است؟

عقل بر دو گونه است : يك گونه، همان عقل طبيعى است كه هر انسانى با ولادت خود آن را دارد؛ يعنى همان چيزى كه او را از ديوانگان و جانوران وحشى ممتاز مى سازد. علىعليه‌السلام مى فرمايد:

الانسان بعقله(۲) .

انسانيت انسان به عقل او است.

گونه ديگر عقل قابل توسعه و تكامل است و در هركس به گونه اى ويژه مى باشد و آن عقل تجربى و عقل زندگى است. امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:

العقل عقلان : عقل الطبع و عقل التجربه و كلاهما يؤ دى الى المنفعه(۳)

عقل بر دو گونه است : عقل طبيعى و عقل تجربى كه هر دو براى انسان سود آور است (و اين عقل قابل رشد است.)

العقل غريزه تزيد بالعلم و التجارب(۴) .

عقل غريزه اى است كه با دانش و تجربه آموزى افزون مى شود.

لا يستعان على الدهر الا بالعقل(۵) .

تنها به يارى عقل مى توان بر مشكلات روزگار پيروز شد.

امام صادقعليه‌السلام نيز در اين باره مى فرمايد:

كثره النظر فى العلم يفتح العقل(۶) .

تلاش بسيار در علم و دانش، درهاى تعقل را باز مى گشايد.

و اين همان عقل است كه از آن به عقل زندگى تعبير مى كنيم. معناى عقل زندى همان تعقل و بهره گيرى صحيح از عقل است؛ زيرا بسيارى از كارهاى نادرست، نتيجه به كار نبردن درست عقل بوده چنان كه بسيارى از كارهاى سنجيده و حساب شده نتيجه بهره گيرى درست از عقل است.

هستند كسانى كه عاقلند، يعنى ديوانه نيستند، ولى عقل زندگى ندارند و هميشه پس از انجام كارى به اشتباه خود پى مى برند و افسوس مى خورند كه : اى كاش نگفته بودم، يا فلان كار را نكرده بودم، يا اى كاش چنين كرده بودم!

نبود رشد فكرى و تجربه و پختگى در امور زندگى، يا در بخشى از امور، نتيجه نبود عقل زندگى است. به عبارت ديگر، در مقابل عقل طبيعى، انسان نيازمند عقل ديگرى است كه آن را عقل زندگى مى خوانيم.

هر دارنده عقلى، عاقل نيست، و هر كس نمى تواند براى خويش زندگى درست را بازشناشد و خوب زن دارى، شوهر دارى، بچه دارى، مردم دارى، مديريت و تدبير كند.

در مسائل زندگى، علاوه بر عقل طبيعى، بايد داراى عقل زندگى نيز بود كه از راه هاى گوناگون به دست مى آيد؛ مانند به كارگيرى عقل طبيعى، بهره گيرى تجربه هاى خويش يا ديگران، مشورت و بهره گيرى از رهنمودهاى انبيا و اولياى خداعليهم‌السلام و دستورهاى ارشادى اديان الهى.

وقتى مى گويند كه يك رهبر، يك مدير، يك رئيس جمهور بايد مدير و مدبر باشد، يعنى بايد عاقل با تدبير باشد؛ زيرا از هر كسى كار مديريت ساخته نيست. بايد داراى عقل تجربه و عقل اجتماعى يعنى همان عقل زندگى باشد.

مى توان گفت كه علم زندگى، علم برخوردهاى اجتماعى، علم اقتصاد، علم سياست و اداره امور، علم جذب و دفع، شناخت دوست و دشمن، شناخت زمان و مكان، شناخت انسان ها و افراد انسانى، شيوه هدايت، شيوه تدريس و تعليم چگونگى برخورد با خويشاوندان، جوانان، بزرگسالان، علم يا جاهل، با فرهنگ و بى فرهنگ و...همه از عقل زندگى سرچشمه مى گيرد.

بهره مندى از عقل زندگى به پيشرفت و موفقيت انسان كمك مى كند و در بن بست ها به يارى آدمى مى شتابد و او را از بن بست بيرون مى آورد.

ما در اين كتاب مى كوشيم راهى پيش روى جوانان برگشاييم كه در آغاز زندگى اند و نيازمند به عقل زندگى. بايدها و نبايدها را باز مى نماييم كه از موارد عقل زندگى است و از بهترين مديران و خردمندان عالم يعنى راهنمايى امامان و اهل بيتعليهم‌السلام بهره مى جوييم و مصاديق و موارد را بيان مى كنيم تا شايد جويندگان حقيقت به درستى آن را دريابند و در زندگى به كار گيرند، به اميد آن كه همه ما از عقل زندگى برخوردار شويم. انشاء الله.

۱- عقل، بهترين راهنما

امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد:

العقل دليل المومن(۷) .

عقل راهنماى مومن است.

عقل زندگى، دوست و راهنماى آدمى است؛ در زندگى هركه از آن بهره جويد، سود برد. از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ نقل است كه فرمود:

استرشدوا العقل ترشدو و لا تعصوه فتندموا(۸) .

از عقل، هدايت و راهنمايى بخواهيد تا راه درست را بيابيد و هرگز از آن نافرمانى نكنيد كه پشيمان مى شويد.

و در جاى ديگر فرمود:

انما يدرك الخير كله بالعقل(۹) .

همه خوبى ها و خوشبختى ها را مى توان با عقل به دست آورد.

امام علىعليه‌السلام نيز فرمود:

العقل يهدى و ينجى(۱۰)

عقل راهنمايى مى كند و انسان را نجات مى دهد.

۲- عقل، ارزش آدمى

امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:

الانسان بعقله(۱۱) .

انسانيت انسان به عقل اوست.

قيمه كل امر عقله(۱۲) .

ارزش هر كسى به عقل اوست.

مقصود اين روايات عقل معمولى نيست كه همه جز ديوانگان دارند بلكه مقصود به كار بستن عقل قدرت مديريت و انتخاب درست است.

عليك بالعقل فلا مال اعود منه(۱۳) .

مبادا عقل را رها كنى كه هيچ سرمايه اى مفيدتر و بادوام تر از عقل نيست.

العقل فضيله الانسان(۱۴) .

فضيلت آدمى به عقل او است.

غايه الفضائل العقل(۱۵) .

نهايت فضيلت ها عقل است.

كمال الانسان العقل(۱۶) .

كمال آدمى به عقل او است.

۳- عقل، وسيله تكامل و ترقى

امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:

العقل رقبى الى عليين(۱۷) .

عقل نردبانى است به سوى تعالى.

پيشرفت ملت ها وامدار كوشش هاى خردمندان است. خردمندان جامعه همواره براى پيشرفت جامعه خود كوشيده اند و حتى گاه خود را در اين راه فدا كرده اند.

انبياى عظامعليهم‌السلام مصداق بارز خردمندانند كه براى اصلاح جامعه و پيشرفت فرهنگ مادى و معنوى امت خويش تلاش كرده اند و از جان و آبروى خود در اين راه مايه گذاشته اند و حضرت امام خمينى يكى از خردمندان بود كه بيشترين خدمت را به ملت ايران و آزادى و استقلال و حيثيت و شرف ملى ايران اسلامى پيشكش كرد.

۴- عقل، عامل اصلاح جامعه

حضرت علىعليه‌السلام مى فرمايد:

صلاح البرقه العقل(۱۸) .

اصلاح امور جامعه به عقل وابسته است.

سعادت و صلاح فرد در گرو صلاح و سعادت اجتماع است و صلاح اجتماع به دست خردمندان جامعه است.

ملتى كه داراى خرد و درك اجتماعى است، سربلند است؛ جامعه اى كه زمامداران و كارگزاران آن اهل درك و تدبير باشند و مدير و مدبر، كاردان و باتجربه، همواره رو به سعادت و صلاح مى رود.

اگر مردم كارها را به عقلاى خود واگذارند و كارگزاران خود را از ميان خردمندان با تدبير انتخاب كنند، روز به روز به سوى كمال و شكوفايى و بالندگى پيش مى روند.

امير مومنانعليه‌السلام مى فرمايد:

بالعقل صلاح كل امر(۱۹) .

با عقل همه كارها اصلاح مى شود.

و العقل مصلح كل امر(۲۰) .

به وسيله عقل همه چيز را مى توان اصلاح كرد.

مردم در راى دادن ها و انتخاب افراد براى مقام هاى كليدى و حساس پيش از آن كه به معيارهاى ديگر توجه كنند، بايد به كاردانى و عقل و درايت و ايمان فرد مورد نظر بنگرند، فردى عاقل و كاردان براى كشور مفيدتر از افرادى است كه تجربه و كاردانى يا عقل و درايت ندارند.

۵- عقل، همراه هميشگى دين

امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:

لا دين لمن لا عقل له(۲۱) .

كسى كه خرد ندارد، دين ندارد.

دين و ديندارى كه از روى عقل و منطق و استدلال باشد، هميشگى و ماندگار است. ديندارى از لوازم خرد و خردمندى است به ويژه آن كه مبانى و احكام اسلام، عين فطرت و مقتضاى عقل است.

از اين رو قرآن كريم عاقلان و عالمان را به تعقل و تفهم و تفكر در عالم و مبدا هستى و آفريدگار لايزال فرا خوانده و مخاطبان خود را بيشتر عقلا و خردمندان مى داند و با جمله هاى لعلكم تعقلون، لعلكم تفكرون، اولى الالباب، للعالمين، افلا ينظرون، افلا يعقلون همه را به تفكر و تعقل مى خواند و دين را مقتضاى تفكر و تعقل مى شمارد.

موضوع علت و معلول، علت غايى، حكمت، شعور، نظم و هدفدار بودن هستى از همين مقوله اند، امير مومنانعليه‌السلام فرموده است :

على قدر العقل يكون الدين(۲۲) ؛

ديندارى به اندازه عقل و خرد است.

يعنى هرچه عقل آدمى بيش تر، ديندارى او نيز استوارتر و افزون تر خواهد بود و نيز فرموده است :

ما آمن المومن حتى عقل(۲۳) .

مومن به ايمن كامل نمى رسد مگر وقتى كه خرد را به كار گيرد.

و فرموده است :

الدين لا يصلحه الا العقل(۲۴) .

دين درست و صحيح به دست نمى آيد مگر به وسيله عقل و خرد.

و فرموده است :

زين الدين العقل(۲۵) .

زيبايى دين به عقل است.

و سرانجام فرموده است :

لا دين لمن لا عقل له(۲۶) .

كسى كه عقل ندارد دين ندارد.

بنابراين، صلاح دين و دنيا به عقل است، شخص عالم هم دنياى خود را آباد مى كند و هم آخرت را.

۶- عقل، سرمايه و سربلندى زندگى

علىعليه‌السلام مى فرمايد:

لا فقر لعاقل(۲۷) .

فقيرى نيست براى كسى كه عاقل است.

سرمايه اى گرانمايه تر از عقل نمى توان يافت و سرمايه هاى مادى و معنوى ديگر در پرتو عقل به دست مى آيند و به قول معروف : آن را كه عقل دادى چه ندادى و آن را كه عقل ندادى چه دادى!

حضرت علىعليه‌السلام فرموده است :

عليك بالعقل فلا مال اعود منه(۲۸) .

خردمند باش كه هيچ مالى بادوام تر از عقل نيست.

و نيز فرمود:

العقل شرف كريم لا يبلى(۲۹) .

عقل سربلندى و بزرگوارى هميشگى است.

و فرمود:

العقل زين لمن رزقه.

عقل به هركه داده شود، زينتش بخشد.

و فرمود:

اغنى الغنى العقل.

بى نيازترين بى نيازى ها خردمندى است.

و فرمود:

لا غنى كالعقل.

هيچ بى نيازى و غنايى همانند عقل نيست.

و فرمود:

ثروه العاقل فى عمله و عمله(۳۰) .

سرمايه انسان خردمند در علم و عمل او است.

بنابراين، كسانى كه به كمال عقل دست يابند، چيزى از سرمايه دنيا و آخرت كم نخواهند آورد.

۷- زمان شناسى و عقل شناسى

امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد:

العالم بزمانه لا تهجم عليه اللوابس(۳۱) .

هركه به شرايط زمان خويش آگاه باشد، شبه ها و اشتباه هاى گمراه كننده بدو حمله نخواهند برد.

عقل زندگى، همان عقل راهنمايى است كه راه خير و شر و سود و زيان و خوب و بد را براى آدمى روشن مى سازد و عاقل كسى است كه به امور زندگى واقف است و زندگى خود را بر محور عقل و درايت پيش مى برد كه يكى از آثار آن شناخت زمان و فرصت ها و مناسبت ها است كه انسان بر طبق شرايط زمان تصميم بگيرد.

امير مومنانعليه‌السلام فرمود:

يا بنى لابد للعاقل من ان ينظر فى شانه و يعرف زمانه (اهل زمانه)(۳۲)

انسان خردمند بايد به حال خويش بنگرد و زمان شناس باشد.

شناخت زمان و شرايط آن، انسان را از غافلگير شدن توسط حودث مصون مى دارد. كسى كه شرايط زمان را خوب درك كند، خود را براى حوادث نيازهاى آينه آماده مى سازد و هرگز غافلگير حوادث نمى شود؛ چنان كه امام علىعليه‌السلام نيز فرمود:

من عرف الايام لم يغفل عن الا ستعداد لها(۳۳) .

هركه روزگار زندگى و حوادث آن را بشناسد، از آماده شدن براى برخورد مناسب با آن غافل نمى شود.

به عكس، افراد غافل و بى توجه به روزگار، گرفتار حوادث خواهند شد.

حضرت فرمود:

من غفل عن حوادث الايام ايقظه الحمام.

كسى كه از حوادث روزگار غفال شود، كبوتر حادثه او را بيدار خواهد كرد.

از اين رو، حضرت علىعليه‌السلام عرفان و شناخت راستين را در زمان شناسى مى داند و مى فرمايد:

حسب المرء من عرفانه علمه بزمانه(۳۴) .

در معرفت و شناخت انسان همين بس كه زمان خود را بشناسد. بنابراين، نخستين شرط عقل زندگى، اين است كه انسان زمان شناس باشد و پيرامون خود را خوب بنگرد؛ گذشته و آينده را به دقت زير نظر گيرد؛ از گذشته پند بياموزد و براى آينده آماده شود؛ موقعيت فعلى خود را درك كند و از شرايط مناسب بيش ترين و بهترين بهره را بگيرد. موقعيت شناسى و حركت و تصميم بر حسب موقعيت و شرايط، نشان عقل زندگى است.

۸- عقل زندگى و تغافل و تجاهل

علىعليه‌السلام مى فرمايد:

لا عقل كالتجاهل(۳۵) .

هيچ عقلى مانند تجاهل نيست.

انسان در زندگى با انواع بگو مگوها و كارهاى جورواجور روبه رو مى شود كه اگر بخواهد به همه آن ها ترتيب اثر دهد و عكس العمل نشان دهد، زندگى بريش تلخ و ناگوار خواهد شد و شب و روز بهترين فرصت هاى خود را بايد صرف عكس العمل ها كند و در آن صورت جز دچار شدن به انواع بيمارى جسمى و روحى، بهترين فرصت هاى خود را نيز از دست خواهد داد و به هيچ كارى از كارهاى زندگى نخواهد رسيد.

به شهيد بهشتى گفتند: چرا در برابر تهمت ها و شايعات و بدگويى ها پاسخ نمى دهيد؟

فرمود: من وقت براى اين كارها ندارم، آن ها شايد بخواهند عمدا مرا مشغول به اين امور كنند و از مسائل اصلى بازدارند! بهترين راه برخورد با اينم ناملايمات و ناگوارى ها تغفل و تجاهل است. يعنى به روى خود نياورد و خود را به نفهميدن بزند و گوشش كر و چشمانش كور و نابينا شود تا بتواند به زندگى ادامه دهد.

علىعليه‌السلام فرمود:

نصف العاقل احتمال و نصفه تغافل(۳۶) .

نيمى از عقل بر تابيدن جهالت است و نيمى ديگر خود را به غفلت زدن است.

انسان هاى بزرگ منش و خردمند خود را از بسيارى چيزها كنار مى كشند و اگر چيزهايى ديدند يا شنيدند كه پرداختن به آن ها در شانشان نيست، بزرگوارانه از كنارش مى گذرند.

قرآن مى فرمايد:

و اذا مروا باللغو مروا كراما. اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما(۳۷)

هنگامى كه به كار بيهوده بر مى خورند بزرگوارانه از كنار آن مى گذرند و اگر مردم نادان آن ها را مخاطب قرار دهند با سكوت و سلام به آن ها پاسخ مى دهند.

و نيز فرمود:

(و اذا سمعوا اللغو اعرضوا عنه(۳۸) )

و چون سخن بيهوده بشنوند، از آن روى گردانند.

علىعليه‌السلام مى فرمايد:

من اشرف افعال الكريم غفلته عما يعلم(۳۹) .

از بهترين رفتارهاى افراد شريف و بزرگوار گذشت است از آن چه مى دانند.

و در جاى ديگر فرمود:

من لا يتغافل و لا يقض عن كثير من الامور تنقضت عيشته

كسى كه در بسيارى از امور، خود را به بى خبرى نزند، زندگى برايش تنگ مى شود.

و نيز فرمود:

تغافل تحمد امرك(۴۰) .

تغافل كن تا كارهايت خوش فرجام شود.

از امام سجادعليه‌السلام نقل است كه در وصيت خود به فرزندش باقر العلومعليه‌السلام فرمود:

فرزندم! بدان كه همه دنيا در دو كلمه است : اصلاح امر زندگى و تغافل كه تغافل يك سوم ظرف دنيا و زندگى را پر مى كند(۴۱) .

يعنى يم سوم امر زندگى به شيوه برخورد انسان با مردم و رفتار آنان بسته است كه نسبت به بسيارى از مسائل بايد خود را به بى خبرى بزند تا زندگى صفا پيدا كند؛ مثلا خانم شما اشتباهى مرتكب شده و ناراحت است و سخت از كرده خود پشيمان است، ولى نمى خواهد شما بفهميد، و اما شما از همه چيز با خبر شديد. اين جا جاى تغافل است كه به روى خود نياوريد و به قول معروف : شتر ديدى، نديدى. يا شوهر شما مرتكب اشتباهى مى شود يا فرزند عزيز شما يا شريك و همكار شما و يا سرانجام هر فرد ديگرى كه با شما در ارتباط است، اگر چنين وضعيتى برايش پيش بيايد، ولى متوجه اشتباه او بشويد و مى دانيد كه اگر او بفهمد شما فهميده ايد، شرمنده، و خجالت زده مى شود يا پررو و بى مبالات تر مى گردد، هرگز شما نبايد به رويش بياوريد و بادى كاملا خود را به بى خبرى و بى توجهى بزنيد و از كنار آن بگذريد كه اگر چنين كنيد، زندگى بادوام تر و دوستى شيرين تر مى شود.

البته اين به معناى برخورد نكردن با افراد فاجر و فسق و فجور و به كنار نهادن نهى از منكر نيست.

آن جا كه جاى تغفل و تجاهل است، سخن گفتن و حساسيت نشان دادن خطا است، چنان كه در جاى امر به معروف و نهى از منكر، سكوت و بى تفاوت بودن اشتباه است و نيز غفلت از مسائل حياتى و دينى نيز تغافل نيست.

گاهى غفلت مانع پيشرفت مى شود و گاهى تغفل نكردن و حساسيت نشان دادن آدمى را به سقوط مى كشاند. پس هر سخن جايى و هر نكته مقامى دارد.

علىعليه‌السلام فرمود:

لكل مقام مقال(۴۲) .

هر سخن جايى دارد.

عاقل كسى است كه جاى اين دو را با هو نياميزد و هريك را در جاى خود به كار گيرد كه مقتضاى عقل زندگى است.

۹- عقل زندگى و پرهيز از امور غير ضرورى

امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:

من اشتغل بالفضول فاته من مهمه المامول(۴۳) .

هركه خود را به كارهاى غير لازم مشغول سازد، كارهاى لازم را تباه مى كند؟

انسان وقتش عزيز و فرصت هايش پربها و كوتاه است و از فرصت هاى پيش آمده بايد بيشترين استفاده را ببرد. از اين رو هميشه بايد به كارهاى مهم و اولويت بندى شده بپردازد.

سرگرم شدن به امور غير ضرورى نه صلاح است نه مفيد، بلكه باعث از دست رفتن فرصت ها نيز مى شود؛ چنان كه امم علىعليه‌السلام مى فرمايد:

من اشتغل بغير ضرورته فوقه ذلك منفعته(۴۴) .

هركه به غير كارهاى ضرورى مشغول شود، منافع خود را از دست خواهد داد.

سرگرم شدن به امور خيالى و غير واقعى جز عقب ماندگى و فاصله گرفتن از واقعيت ها نتيجه ديگرى ندارد. سرمايه عمر و فرصت ها از دست مى رود و نتيجه اى حاصل نخواهد شد مگر اندوه و قصه.

پس مواظب باش و امور خود را اولويت بندى كن و به امور مهم مشغول شو، زنهار از پرداختن به فروع و ضايع كردن اصول.

مبادا به شاخه و برگ مشغول شوى و از اصل و ريشه غافل گردى، مبادا با سرگرم شدن به دشمن خيالى از دشمن اصلى بازمانى و مبادا كه سرگرم پوچى و بى هويتى شوى و از مقصد اصلى كه شخصيت تو را شكل مى دهد و به اهداف بلندت مى رساند، فاصله بگيرى.

۱۰- دخالت بيجا نكردن

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ مى فرمايد:

اعظم الناس قدرا من ترك ما لا يعنيه(۴۵) .

بزرگ ترين مردم از نظر قدرت و منزلت كسى است كه به كارهاى بيهوده در نيايد كه به او ربطى ندارد.

از جمله زيبايى ها و نشانه هاى عقل زندگى، مداخله نكردن در امور ديگران است. برخى مردم در مسائلى كه در قبال آن وظيفه اى ندارند، دخالت مى كنند و اظهار نظر مى نمايند و به اصطلاح، خود را نخود هر آشى مى دانند؛ اين كار افزون بر آن كه وقت را تلف مى كند و انسان را از كارهاى خودش باز مى دارد، عوارض زيانبار اجتماعى نيز به دنبال دارد؛ مانند ايجاد كدورت، دشمنى، به وجود آمدن اختلاف و درگيرى، ايجاد فتنه و آشوب و بسيارى از خلاف شرع ها و امور حرام؛ مانند غيبت، تهمت و اهانت به ديگران.

از اين رو احاديث اسلامى به شدت از اين كار نهى كرده اند و فرموده اند كه مومن بايد از آن چه به او مربوط نمى شود، دورى كند. ترك ما لا يعنيه تعبيرى است كه در احاديث به كار رفته و مقصود از آن يعنى : هر سخن و هر كارى كه مقصودش، تو نباشى و به تو كارى ندارد و تو در آن كار ديده نشده اى، و به تو مربوط نيست.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود:

من حسن اسلام المرء تركه ما لا يعينه.

از نشانه خوب مسلمان بودن، دورى كردن از امورى است كه به آدمى مربوط نيست.

همچنين فرمود:

ترك مالا يعنى زينته الورع(۴۶) .

مايه زينت پرهيزگارى است كه آدمى در نيايد به آن چه بدو مربوط نيست.

افزون بر اين، دخالت در برخى مسائل نامربوط، انسان را از چشم ديگران مى اندازد.

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

اياك و الدخول فيما لا يعنيك فتذل(۴۷) .

در آن چه به تو مربوط نيست دخالت مكن وگرنه خوار مى شوى.

و سرانجام اين گونه دخالت ها پيشرفت را از آدمى مى گيرد. علىعليه‌السلام فرمود:

لا تعرض لما لا يعنيك بترك ما يعنيك.

فرصت خود را با دخالت در امور بى فايده از دست مده.

بنابراين، كسى كه بنا دارد به اهداف عالى زندگى برسد و سربلند و سرافراز باشد، بايد از بسيارى مسئل و سخن ها و موضع گيرى ها و دخالت ها و اظهار نظرها كه نه وظيفه او است و نه به او ارتباط دارد، بلكه بيهوده و بى حاصل است، دورى كند و فرصت ها و سرمايه عقل و فكر خويش را صرف امور اساسى كند. عقل زندگى حكم مى كند كه سرمان به كار خودمان باشد و كارى به ديگران نداشته باشيم مگر مواردى كه دين ما حكم مى كند كه امر به معروف و نهى از منكر كنيم يا به كمك نيازمندان بشتابيم.

۱۱- عقل زندگى و مدارا با مردم

علىعليه‌السلام مى فرمايد:

ثمره العقل مداره الناس(۴۸) .

ميوه عقل، سازگار بودن با مردم است.

درست است كه هركس داراى سليقه و فكر و نظر ويژه خود است ولى نمى توان در خانه را به روى خود بست و از مردم فاصله گرفت يا با همه درگير شد؛ تنها راه درست در عين عمل به وظيفه. مدارا كردن است.

امام رضاعليه‌السلام فرمود:

از خلق هاى نيكوى پيامبرانعليهم‌السلام مدارا با مردم بوده است و مومن بايد اين خلق و خوى پيامبرش را الگو قرار دهد و بدان عمل نمايد.

ستيزه جويى، نزاع، ايراد گرفتن به اين و آن، بهانه گرفتن هاى بى مورد از زن و بچه و شوهر و خويشاوندان شوهر و زن، بهانه گرفتن از غذا و لباس و همسايه، كارمند، مدير، كارگر و از اين و آن، جز تلخ كردن زندگى نتيجه ديگرى ندارد. از اين رو، افراد بهانه گير و نق بزن كه همواره از اين و آن ايراد مى گيرند، نه خود روز خوش دارند نه اطرافيان آن ها.

مومن بايد در هر شرايطى هم به وظيفه خود عمل كند و هم تا آن جا كه امكان دارد با مردم سازگار باشد.

امير مومنان علىعليه‌السلام فرمود:

كن فى الناس و لا تكن معهم.

مراد حضرت اين است كه در ميان مردم باش و با آن ها زندگى كن، ولى دى عين حال، خلق و خوى بد آن ها را نگير و در گناهان آن ها شريك مشو هرگز معناى مدارا، هم رنگ شدن و هم كاسه شدن با مردم بدكار و اشرار نيست.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود:

امرنى ربى بمداراه الناس كما آمرنى باداء الفرائض(۴۹)

خداوند به من دستور داده با مردم مدارا كنم؛ همان گونه كه به انجام فرائض مرا فرمان داده است.

يعنى مدارا با مردم واجب و دستور الهى است. همان گونه كه اداى واجبات ديگر دستور الهى است و همان گونه كه نبايد در اداى نماز كوتاهى نمود، نبايد سازگارى با مردم را رها كرد. در حديث ديگر فرمود:

مداره الناس نصف الايمان.

مردمدارى و مردمدار بودن، نيمى از ايمان است.

و نيز فرمود:

ثلاث من لم يكن فيه لم يقم له عمل ورع، يحجره عن معاصى الله و خلق يدارى به الناس و حلم يرد به جهل الجاهل(۵۰)

سه خصلت است كه هركه ندارد كارش به اتمام نرسد. تقوايى كه مانع گناه شود و اخلاق سازگار با مردم و بردبارى كه بتواند جهل جاهلان را برتابد.

امام صادقعليه‌السلام در تفسير آيه (وقولوا للناس حسنا) فرمود:

يعنى با مومنان با روى گشاده برخورد كنيد و با مخالفان با مدارا كه آن ها را جذب كنيد به سمت ايمان(۵۱) .

و نيز فرمود:

ان مداراه اعداء الله من افضل صدقه المرء على نفسه و اخوانه(۵۲)

مدارا با دشمنان خدا بهترين صدقه است بر خود و بر دوستان كه گرفتار شر كفار نشوند.

از اين حديث معلوم مى شود كه نه فقط مدارا با مومنين و دوستان مطلوب است، بلكه گاهى لازم مى شود آدمى با دشمن نيز كوتاه آيد و مدارا كند.

و علىعليه‌السلام فرمود:

المداراه احمد الخلال(۵۳) .

مدارا با مردم، زيبنده ترين فضيلت ها است.

و نيز فرمود:

سلامه الدين و الدنيا فى المداراه الناس(۵۴) .

سلامت دين و دنياى انسان در ساختن با مردم است.

حفظ دين يا حفظ منافع هميشه با ستيز و جنگ حاصل نمى شود، گاه با مدار و تحمل دشمن حاصل مى شود و فرمود:

عنوان العقل مداراه الناس(۵۵) .

نشانه عقل سازگارى با مردم است.

بنابراين، مردمدارى و ساختن با مردم، در عين اين كه زندگى را شيرين مى كند، دشمنى ها را نيز كاهش مى دهد، بهانه را از دست بهانه جو مى گيرد و منزلت آدمى را بالا مى برد و زمينه جذب آن ها را فراهم مى سازد.

البته همه اين ها مى تواند با انجام وظيفه امر به معروف و نهى از منكر و همرنگ نشدن با آن ها همراه باشد. در مواردى كه اسلام دستور به موضع گيرى صريح داده و تكليف را روشنت نموده، وظيفه فرق مى كند، ولى در همان جا نيز با مدارا بهتر مى توان به مقصد رسيد. نكته مهم تشخيص موضوع و وظيفه است.

عملكرد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ با دوست و دشمن به گونه اى بود كه خداوند او را داراى خلق و خوى عظيم ياد مى كند و توجه به عمل امام علىعليه‌السلام و نيز امام حسينعليه‌السلام و ديگر امامانعليهم‌السلام در مقاطع زمانى خودشان و شرايط زمان و مكان مى تواند الگوى مناسبى براى تشخيص وظيفه و عمل به آن باشد.

۱۲- عاقبت انديشى و عقل زندگى

امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:

اعقل الناس انظرهم فى العواقب(۵۶) .

داناترين مردم آن است كه بيش تر از همه به فرجام كار بنگرد.

آينده نگرى از نشانه هاى عقل زندگى است كه مى تواند آدمى را از درافتادن به مهلكه ها حفظ كند.

انسان هاى كوته فكر، كه جمود فكرى دارند، هيچ گاه درست به آينده نمى نگرد و عواقب كار را بررسى نمى كنند. شرايط و اوضاع مختلف را نمى نگرد و مطالعه و بررسى نمى كنند و همين امر باعث عقب افتادگى، پشيمانى و سرگردانى در زندگى مى شود و خسارات فراوانى در پى مى آورد و چنين كسانى هميشه تاوان بى فكرى و كوته نظرى و بى دقتى و بى احتياطى خود را بايد پس بدهند.

انسان عاقل و مومن و خردمند، آينده نگر و دورانديش است و به مسائل و شرايط، خوب دقت مى كند و تصميم گيرى درست دارد و در نتيجه از بسيارى خسارت ها و آثار بد و مخرب بى فكرى در امان است.

برخى كسان فقط منافع زودگذر كار خود را مى بينند، ولى معايب و عواقب بد آن را تدبير نمى كنند.

نقل است كه حصرت آدمعليه‌السلام در سفارش به وصى خود، حضرت شيث، گفت :

اذا عزمتم على امر فانظروا عاقبته فانى لو نظرت عاقبه امرى لم يصبنى ما اصابنى(۵۷)

هرگاه تصميم براى كارى گرفتيد، عاقبت آن را بنگريد زيرا اگر من در عاقبت كار خود (خوردناز درخت ممنوعه) انديشيده بودم، به سرم نمى آمد آنچه آمد (از بهشت برين آواره نمى شدم).

چقدر خوب است جوانان عزيز در زندگى بيش تر دقت كنند و به جاى احساسات جوانى از عقل خود بهره جويند. در تصميم گيرى ها و برخى اعمال و رفتار خود بيشتر فكر كنند و به آينده و فرجام كارها بيشتر توجه كنند تا گرفتار گناهان شقاوت آور نشوند و به خود و جامعه خود ستم ننمايند.

آن لحظه اى كه دوستت نخستين نخ سيگار را تعارف كرد و يا نخستين گردش را با او رفتى و يا نخستين بار نماز خود را ترك كردى و يا نخستين بار دست به گناه مى زنى يا با كسى دوست مى شوى و...لحظه اى بينديش و فرجام كار را بنگر.

علىعليه‌السلام فرمود:

من نظر فى العواقب سلم من النوائب و من فكر فى العواقب امن من المعاطب(۵۸)

هركه در فرجام كارهايش انديشه كند، از پيش آمدهاى ناگوار در امان باشد و كسى كه در فرجام كار بينديشد، از سقوط در دامن حوادث در امان مى ماند.

بسيارى از لغزش هاى جوانان، معلول نپختگى، شتاب، احساسات و عدم تدبر در عاقبت كار است وگرنه قدرى تامل و تعقل و نگاه به آثار و عواقب كار، راه درست را نشان خواهد داد. علىعليه‌السلام فرمود:

انما العقل التجنب منالاثم و النظر فى العواقب و الاخذ بالحزم(۵۹)

خردمندى، همان دورى از گناه است و نگريستن در فرجام كارها و سنجيده راه رفتن.

اگر آدمى نتيجه و عاقبت شوم خلافكارى ها هرزگى و بى بند و بارى را بنگرد، هرگز مرتكب خلاف نخواهد شد و نيز فرمود:

كسى كه بى انديشه و توجه به سرانجام كار دست به آن زند، خود را در معرض بلاها و سختى ها قرار داده است.

و فرمود:

اگر در عاقبت كارى بينديشى، پايان نيكويى خواهى داشت(۶۰) .

و نيز فرمود:

پس مواظب باش كه بدون عاقبت انديشى دست به كاى نزنى.

۱۳- عقل زندگى و دورانديشى

امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:

العقل يوجب الحذر.

عقل، مايه دورانديشى است.

لازمه زندگى، به كار بردن حزم و دور انديشى است.

علىعليه‌السلام فرمود:

الحزم كياسه.

دور انديشى گونه اى زيركى و تيز هوشى است.

ده ها حديث و سخن زيبا از حضرت علىعليه‌السلام و ديگر امامان معصومعليهم‌السلام درباره حزم وارد شده است و سفارش كرده اند كه انسان در امور زندگى بايد دورانديش و محكم كار باشد. همه جوانب كار را ببيند و سبك و سنگين كند، خير و شر آن را در نظر گيرد. مصالح دينى و اجتماعى را بسنجد و آن گاه براى انجامش برخيزد.

حزم پيش از عزم است، يعنى تفكر و دور انديشى بايد پيش از تصميم به انجام كار باشد. از اين رو يكى از راه هاى دورانديشى مشورت است.

امام علىعليه‌السلام فرمود:

الحزم النظر فى العواقب و المشاوره ذوى العقول(۶۱) .

حزم همانا به عاقبت كار نگريستن و مشورت با خردمندان است.

و نيز فرمود:

الحزم حفظ التجربه(۶۲) .

دور انديشى به نگهدارى تجربه ها است كه در وقت مناسب از آن بهره گيرد.

احتياط نيز گونه اى دورانديشى است. حضرت فرمود:

من الحزم الوقوف عند الشبه(۶۳) .

گونه اى حزم است كه در امور مشتبه باز ايستند.

بنابراين، اگر انسان بخواهد اشتباه كند و كارها را درست انجام دهد و در راه نلغزد و پشيمان نشود و نيرو و فرصت و امكانات را بى جا صرف نكند بايد پيش از تصميم و اقدام، بررسى كند و شناخت پيدا كند و پس از روشن شدن با احتياط تصميم بگيرد و انجام دهد.

پس با احتياط گام برداشتن و با بصيرت و شناخت حركت كردن، نشان بهره مندى عقل زندگى است.

۱۴- تدبير و نظم در امور

امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:

لا عقل كالتدبير(۶۴) .

هيچ عقلى مانند برنامه ريزى نيست.

از رموز موفقيت انسان در زندگى داشتن برنامه و نظم است. برنامه ريزى و تقسيم كار و استفاده بهينه از زمان و مكان و امكانات، از اصول مديريت و عقل زندگى است.

هرچند نظم، تدبير و تقسيم كار هريك مقوله اى مستقل و جداى از يكديگرند، مجموع آن ها يك چيز را به انسان گوشزد مى كند و آن جلوگيرى از هدر رفتن عمر و فرصت ها و امكانات است.

نظم به انسان كمك مى كند كه هر كار را در وقت مناسب خود انجام دهد و تقسيم كار، وظيفه ى افراد را در انجام وظايف مشخص مى سازد و انسان را مسئوليت پذير مى كند و سرانجام تدبير و برنامه ريزى، امكان استفاده بهتر و بهره ورى نيكوتر را از همه امكانات فراهم مى سازد.

امير مومنانعليه‌السلام در وصيت خود پس از سفارش به تقوا به نظم در امور توصيه مى كند و مى فرمايد:

اوصيكم بتقوى الله و نظم امركم(۶۵) .

شما را به تقواى الهى و نظم در كارهايتان سفارش مى كنم.

و نيز فرمود:

اعمل لكل يوم بما فيه(۶۶) .

در هر روز وظيفه و كار همان روز را انجام ده.

و در جاى ديگر فرمود:

الحازم من جاد بما فى يده و لا يوخر عمل يومه لغد(۶۷)

دورانديش به كسى مى گويند كه آنچه دارد برگيرد و كار امروز را به فردا نيندازد.

درباره تقسيم كار نيز آن حضرت فرمود:

ان ليلك و نهارك لا يستوعبان بجميع حاجتك فاقسمها بين عملك و راحتك(۶۸)

شبانه روز تو براى همه كارهايت كافى نيست. پس آن را بين كار لازم و استراحت خود تقسيم كن.

برخى كسان شب و روز مى دوند و همه وقت خود را صرف اندوختن سرمايه هاى مادى مى كنند، نه وقت براى استراحت و خواب و خوراك مى گذارند و نه براى عبادت و نه براى خانواده.

امام رضاعليه‌السلام درباره تقسيم كار فرمود:

وقت خود را چهار بخش كن. يك بخش براى عبادت، بخش ديگر براى رفت و آمد با دوستان مورد اعتماد، بخشى براى كار و درآمد، و بخشى هم براى استراحت و لذت(۶۹) .

در مورد تدبير و برنامه ريزى به ويژه در امور اقتصادى نيز شكى نيست كه اثر بسزايى در زندگى بهتر دارد و از هر گونه لغزش و اشتباه جلوگيرى مى نمايد و از دوباره كارى ها، مقطعى كاركردن ها، و اتلاف نيروها و امكانات مى كاهد. هيچ كشورى بدون برنامه موفق نمى شود.

علىعليه‌السلام فرمود:

التدبير قبل العمل يومن الندم(۷۰) .

تدبير پيش از هر كارى آدمى را از پشيمانى در امان مى دارد.

و فرمود:

التدبير قبل العمل يومن العثار(۷۱) .

تدبير قبل از كار، آدمى را از لغزش باز مى دارد.

و نيز فرمود:

صلاح العيش التدبير(۷۲) .

امور زندگى فقط با تدبير و برنامه ريزى اصلاح مى شود و به عكس، بى تدبيرى به فساد جامعه مى انجامد.

حضرت فرمود:

آفه المعاش سوء التدبير(۷۳) .

آفت زندگانى، تدبير بد است.

دولت هايى كه با برنامه ريزى دقيق و صحيح حركت مى كنند، بسيار موفق ترند تا آن ها كه برنامه ريزى مقطعى دارند.

نخستين شرط مديريت چه در محيطهاى كوچك و چه در فضاهاى بازتر، مانند يك دولت، داشتن تدبير صحيح و برنامه درست است.

متاسفانه كشور ما از ضعف تدبير و ضعف برنامه ريزى در رنج است كه اين ضعف عامل بسيارى از مشكلات است و وقتى سوء مديريت و يا ضعف مديريت را نيز به آن اضافه كنيم، آثار شوم آن هرگز قابل پيش بينى نيست.

يك جوان در آغاز زندگى اگر با تدبير حركت كند، به زودى پيشرفت خواهد كرد.

يك مدير خانه، اگر در زندگى برنامه درستى داشته باشد، با درآمد اندكى مى تواند بهترين زندگى را اداره نمايد. يك دانشجو، يك استاد دانشگاه و حتى يك خانم خانه دار اگر با تدبير باشد، زندگى را گلستان مى كند.

توصيه ما به جوانان و به مديران و به همه كسانى كه به نوعى در زندگى جمعى نقش دارند، اين است كه از همان آغاز سعى كنند كه با نظم و تدبير و برنامه باشند و با تقسيم كار به زندگى تداوم بخشند.

زندگى خوب به پول نيست، بلكه به عقل است. عقل زندگى، كم پولى و بيكارى و...را جبران مى كند و عقل زندگى يعنى درست زندگى كردن و عمل به اصولى كه تاكنون گفتيم و پس از اين خواهيم گفت.

۱۵- تحصيلات عالى و كمالات

امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:

العقل مركب العلم(۷۴) .

عقل مركب دانش است.

جهان رو به پيشرفت است و دانش براى زندگى در جهان امروز ضرورتى انكار ناپذير است.

انسان امروزى نمى تواند از قافله دانش عقب بماند كه خسارت بسيار خواهد برد. انسان مسلمان، كه رو به كمال و رشد است، امكان ندارد به علم و دانش بى توجه و از علوم زندگى بى اطلاع باشد. درس خواندن و كسب دانش و تحصيلات عالى امروزه چراغ راه انسان است. صرف نظر از مسئله مدرك يا شغل، كسب معلومات هدفى مقدس ‍ است. فهميدن و فهماندن و عالم شدن از مقتضيات عقل زندگى است. تنبلى از تحصيل علوم يا دلسردى يا بى اعتنايى به آن مايه عقب ماندگى است. جوان مسلمان به مقتضاى اسلام و عقل بايد در تحصيل علوم پيشرو باشد.

توصيه ما به جوانان به ويژه جوانان مومن و مذهبى اين است كه بيش از ديگران در پى علم و تحصيل بروند كه هم مقتضاى دين است و حكم عقل و زندگى.

عقل هميشه دنبال پرواز به سوى دانش است، چنان كه امام علىعليه‌السلام فرموده است :

العقل مركب العلم.

عقل مركب دانش است.

و نيز فرمود:

العقل و العلم مقرونان فى قرن لا يفترقان و لا يتباينان

عقل و دانش هميشه همراه و همزاد هم بوده اند كه هرگز، نه از هم جدا مى شوند و نه با هم ناسازگارى مى كنند.

دانش مايه رشد و تكامل عقل است و عقل يك صفت غريزى است كه با دانش و تجربه ها افزايش مى يابد. از اين رو، مى توان ادعا كرد خردمندان عالم بيش تر از خردمندان بى دانش مى فهمند و درك مى كنند و پيشرفت جامعه انسانى مرهون علم خردمندان است؛ چنان كه علىعليه‌السلام فرمود:

العقل اصل العلم و داعيه الفهم(۷۵) .

عقل، بنيان دانش است و راهنماى فهميدن.

بنابراين، آدمى نبايد هيچ گاه از تعليم و يادگيرى سرباز زند كه تنزل خواهد كرد. پيشرفت و نيل به درجات عالى نيازمند دانش و تحصيلات است.

۱۶- تجربه و عقلزندگى

علىعليه‌السلام مى فرمايد:

العقل حفظ التجارب(۷۶) .

عقل، نگهدارى تجربه ها است.

زندگى همه اش تجربه است، ولى با تجربه بودن، نيازمند تجربه آموختن است، كم خردان هر روز به تجربه اى و درسى از زندگى بر مى خورند ولى بى توجه از كنارش مى گذرند و هرگز چراغى از آن به همراه خود نمى برند، ولى خردمندان از هر برگى از زندگى درس مى گيرند. نگهدارى تجربه و استفاده از مقتضاى آن و درس گرفتن از زواياى زندگى از اصول موفقيت و رموز عقل زندگى است.

امام علىعليه‌السلام فرمود:

عقل يعنى نگهدارى تجربه ها و درس هاى زندگى و بهترين تجربه كه مى آموزى آن تجربه اى است كه براى تو پندى و موعظه اى باشد(۷۷) .

ان الشقى من حرم نفع ما اوتى من العقل و التجربه(۷۸) .

بدبخت آن است كه از عقل و تجربه هاى خدادادى بهره درست نبرد.

بهره گيرى از تجربه است كه مفيد است و نه خود آن. همچنين حضرت فرمود:

العاقل من وعظته التجارب(۷۹) .

خردمند كسى است كه تجربه ها به او پند دهند.

و نيز فرمود:

حفظ التجارب راس العقل(۸۰) .

نگهدارى تجربه ها و بهره بردارى از آن ها سرچشمه خرد است.

در هر شرايطى تجربه ها كارآمد و سودمند است؛ چنان مى فرمايد:

الايام تفيد التجارب(۸۱) .

روزگار تجربه ها به آدمى مى آموزد.

من لم يجرب الامور خدع(۸۲) .

هركه از امور زندگانى تجربه نياموزد، فريب مى خورد.

من حفظ التجارب اصابت افعاله(۸۳) .

هركه از تجربه ها نگهدارى كند، كارهايش سامان مى يابد.

بنابراين، دو نكته را به همه به خصوص جوانان عزيز توصيه مى كنيم كه اگر به كار گيرند در زندگى موفق مى شوند:

نخست اين كه تجربه هاى زندگى را از ياد نبرند و آن ها را حفظ كنند. دوم اين كه سعى كنند هميشه از تجربه ها و اندوخته هاى خود و ديگران بهره گيرند.

انسان ها باتجربه و كاردان كم نيستند به ويژه در جامعه سالمندان و كهنسالان كه همه چيز را ديده و به قول خودشان سرد و گرم روزگار را چشيده اند.

عزيزان جوان ما چه دختر و چه پسر در امر زندگى بى نياز از كوله بار تجربه بزرگان نيستند.

مادران و مادر بزرگان، پدران و پدر بزرگان، كه سرد و گرم دنيا را چشيده اند، مى توانند در زندگى جوانان ياوران خوبى باشند و به عنوان استاد دنيا ديده آن ها را يارى كنند و تجربه هاى خود را ارزان قيمت در اختيارشان قرار ندهند.

حضرت علىعليه‌السلام فرمود:

شما تجربه گذشتگان را كه بسيار برايشان گران تمام شده با ارزان ترين قيمتم مى توانيد به دست آوريد.

به امام حسنعليه‌السلام فرمود:

من هرچند عمر دنيا را نكرده ام، ولى در آثار گذشتگان مطالعه و تدبير كرده ام و بسيارى از آزموده هاى آنان را گرد آورده ام كه آن ها را به تو پيشكش مى كنم(۸۴) .

جوانان عزيز ما قدر تجربه اهل تجربه را بدانند و مبادا غرور و تكبر جوانى و چند كلاس درس باعث شود كه سخن و تجربه آن ها را ناشنيده و ناديده انگارند و خود را از اين خير بزرگ محروم سازند، بلكه مانند شاگردى فروتن با خواهش، از تجربه هاى آنان بهره گيرند و راه زندگى را بر خود روشن سازند كه امام علىعليه‌السلام فرمود:

الظفر بالحزم و الحزم بالتجارب.

كاميابى با دورانديشى است و آن در گرو آموخته هاى تجربى است.

خردمند چون از تجربه ها بهره مند مى شود، هرگز اشتباه را تكرار نمى كند. از اين رو امام صادقعليه‌السلام فرمود:

لا يسلع العاقل من جحر مرتين(۸۵) .

آدم عاقل دوباره از يك سوراخ گزيده نمى شود.

يعنى بار اول كه اشتباه كرد و ضرر ديد، براى او تجربه مى شود و آن تجربه را هرگز فراموش نمى كند و ديگر اشتباهش ‍ تكرار نمى شود.

آن قدر تجربه و آزمودگى ارزشمند است كه گفته اند: از كاش آدمى دو بار عمر مى كرد كه يك بار مى آموخت و بار ديگر عمل مى كرد. البته اگر همان گونه كه گفتيم تاز تجربه ها و آموخته هاى پر زحمت ديگران بهره مند شويم، همان عمر اول كافى است؛ زيرا از همان اول راه خود را با چراغ تجربه ديگران روشن خواهيم نمود.

۱۷- استفاده از نظريه هاى ديگران

امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:

حق على العاقل ان يضيف الى رايه راى العقلاء(۸۶) .

سزاوار است كه شخص خردمند، راى خردمندان را بر راى خويش بيفزايد.

هرچند انسان از نظر درك و عقل قوى باشد، باز هم بى نياز از راى ديگران نيست. فرد عاقل افزون بر بهره گيرى از هوش ‍ و ذكاوت خود، تلاش مى كند با ديگران نيز مشورت نمايد و از نظريه هاى آنان بهره مند گردد تا كمتر دچار لغزش و اشتباه شود. علىعليه‌السلام فرمود:

الا و ان البيب من استقبل وجوه الاراء بفكر صائب و نظر فى العواقب(۸۷)

به راستى كه خردمند كسى است كه از آرا و نظريه درست ديگران استقبال كند و آينده نگر باشد.

و نيز فرمود:

حق على العاقل ان يضيف الى رايه راى العقلاء و يضم الى عمله علوم الحكماء(۸۸)

سزاوار است كه شخص خردمند، راى خردمندان را به راى خويش بيفزايد و دانش حكيمان را بر دانش خويش ‍ بگذارد.

از نشانه هاى خردمندى اين است كه آدمى تنها به راى خود متكى نباشد و گاهى فر خود را متهم كند و از فكر ديگران بهره جويد و به استبداد راى دچار نگردد و خودخواه نباشد. حضرت علىعليه‌السلام فرمود:

العاقل من اتهم و ام يتكل بكل ما تسول به نفسه

خردمند كسى است كه فكر خود را متهم نمايد و اعتماد نكند به هرچه خودش مى پسندد.

زيرا گاهى انسان در چارچوب خودساخته اى قرار مى گيرد كه نمى تواند عيب و نقص كار خود را ببيند. اين نياز به چراغى از برون دارد كه او را ارشاد و راهنمايى نمايد.

شكستن حصار انحصار و خودرايى و خود محورى مى تواند انسان را به راه بهتر رهنمون سازد و راحت تر او را به مقصد برساند.

بنابراين، بهره گيرى از نظريه ديگران و مشورت با افراد باتجربه و فهميده، كليد زندگى بهتر است.

۱۸- عقل زندگى و پند گرفتن

امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:

افضل العقل الاعتبار(۸۹) .

بهترين عقل، پند گرفتن است.

پند گرفتن از تاريخ گذشتگان و سرنوشت ديگران و فراز و نشيب دنيا، شكست ها و پيروزى ها، و سرافرازى ها و سرشكستگى ها، مقتضاى عقل و ايمان است.

سفارش قرآن نيز بر پند گرفتن و عبرت آموزى است و بارها قرآن بر اين حقيقت تاكيد كرده و فرموده است : (فاتبروا يا اولى الابصار(۹۰) )، (ان فى ذلك لعبره لمن يخشى(۹۱) )، (اولى الالباب(۹۲) )، و از اهل بصيرت و خرد خواسته در آن چه رخ داده انديشه كنند و عبرت گيرند.

علىعليه‌السلام فرمود:

افضل العقل الاعتبار؛

بهترين عقل، پند گرفتن است.

و نيز فرمود:

كسب العقل الاعتبار و الاستظهار.

به دست آوردن عقل به عبرت گرفتن و كمك خواستن از مواعظ روزگار است.

پند گرفتن از روزگار و حوادث و درس هاى آن مايه روشنفكرى و يافتن راه صحيح است.

حضرت فرمود:

الاعتبار يقود الى الرشاد.

عبرت گرفتن، راه درست را به آدمى مى آموزد.

و نيز فرمود:

من اعتبر ابصر و من ابصر فهم و من فهم علم(۹۳) .

كسى كه از عبرت هاى روزگار پند گيرد، بصيرت مى يابد و كسى بصيرت گيرد، مى فهمد.

البته هستند كسانى كه از هزاران پند يك پند هم بر نگيرند. امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:

چه بسيارند پندها، ولى چه اندكند پند گيرها!

در صورتى كه عبرت هاى روزگار بسيار آموزند و داراى درس هاى بسيارى براى زندگى اند.

حضرت فرمود:

من اعتبر بعقله استبان(۹۴) .

كسى كه با عقل و خرد خود از دنيا پند گيرد، انديشه اش روشن مى شود.

و من كثر اعتباره قل عثاره(۹۵) .

و كسى كه عبرت بسيار گيرد، كم تر مى لغزد.

و ان من صرحت له العبر عما بين يديه من المثلات، حجزته التقوى عن تقحم الشبهات(۹۶)

كسى كه از پيرامون خود پند گيرد و سرنوشت ديگران را باز بيند، پرهيزگارى او را از فرو رفتن در شبه ها باز مى دارد.

آرى، زندگى دنيا به گونه اى است كه اگر انسان از نمونه هاى آن درس گيرد و بى تفاوت رد نشود و از هر تغييرى درس و پند گيرد، بى گمان در تصميم گيرى ها و اعمال خود راه مى يابد و هرگز دل نمى بندد به آنچه دل بستنى نيست و دل خوش نمى كند به آنچه ماندنى نيست، بلكه به حقيقت روى مى آورد و از مجاز مى گريزد، به اصول مى انديشد و از هر حركتى درس مى گيرد.

پس عزيزم! خير خواهى و دلسوزى صادق را به جان و دل خريدار باش. از حوادث تلخ و شيرين روزگار پند گير و از دنيا براى خود مدرسه اى بساز كه هر لحظه اش درسى آموزنده و پندى سازنده باشد. غرور و خودخواهى را، كه مانع درك حقيقت است، از خود دورى از و در برابر حق تواضع كن و پيش از آن كه از حوادث روزگار براى خود غصه اى بسازى و بدى هاى آن را در دل خود باور سازى، به خوبى ها و درس هاى آن بينديش كه مى توانى براى آينده توشه اى برگيرى و كامياب شوى.

۱۹- رازدارى و عقل زندگى

امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:

صدر العاقل صندوق سره(۹۷) .

سينه خردمند، صندوق سر او است.

از شرايط راحت زندگى كردن، نگهدارى از رازها است. هرچه اسرار زندگى بيشتر فاش شود، مشكلات هم بيشتر مى شود. آدمى نبايد اسرار خود را فاش كند و مسائل زندگى كسب و كار و رفت و آمد خود را فاش گويد.

البته اگر بيان راز براى مشورت و مانند آن لازم شود، چاره اى نيست و مانعى ندارد و گاهى واجب نيز مى شود، ولى در غير موارد ضرورى، رازدارى بايد يك اصل در زندگى باشد و همان طور كه مومن بايد راز ديگران را حفظ كند و حرام است راز كسى را فاش كند، لازم است رازهاى خود و زندگى خود را نيز بپوشاند و اجازه ندهد كسى - چه دوست - چه دشمن - از رازهاى زندگى او آگاه شود.

خانم خانه يا آقاى خانه نبايد همه چيز زندگى خود را براى اين و آن بگويد. عروس خانم كه تازه به خانه شوهر رفته، بايد به اين اصل پايبند شود و هر اتفاقى كه مى افتد،، نزد خويشان يا دوستان همه بازگو نكند.

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

فاش ساختن راز در حكم سقوط زندگى است.

و امام علىعليه‌السلام فرمود:

سرك اسيرك فان افشيه صرت اسيره(۹۸) .

راز تو تا آن را باز نگفتى، اسير تو است، ولى همين كه آن را فاش كنى، تو اسير آن خواهى شد.

گاه افشاى راز، موفقيت را از انسان مى گيرد و بسا دشمنان و حسودان دست به كار مى شوند و موانعى بر سر راه آدمى بر نهد و ميان او و مقصدش فاصله اندازد.

علىعليه‌السلام فرمود:

انجح الامور ما احاط به الكتمان(۹۹) .

موفق ترين كارها آن است كه در خفا و كتمان بماند.

شايسته نيست كه آدمى هر كارى كه مى خواهد بكند و يا هر اتفاقى كه برايش پيش مى آيد، براى ديگران تعريف كند.

از اين رو، حضرت فرمود:

لا باس بان لا يعلم سرك(۱۰۰) .

هيچ اشكالى ندارد كه كسى از سر تو آگاه نباشد.

به ويژه آن كه نبايد به هركس اعتماد كرد، شايد همان دوستان اگر از رازت باخبر شوند، زيان برسانند. حضرت فرمود:

ابذل لصديقك كل الموده و لا تبذل له كل الطمانينه(۱۰۱)

همه دوستى و محبت خود را در اختيار دوستت قرار ده، ولى هرگز به گونه كامل به او اعتماد نكن.

اسرار زندگى را نبايد به كسى گفت؛ زيرا اگر رازى به يك نفر گفته شد، آرام آرام فاش خواهد شد.

از امام صادقعليه‌السلام نقل است كه فرمود:

اگر با كسى دوست شدى، همه اسرارت را به او مگو؛ تنها چيزهايى را با او در ميان بگذار كه اگر افشا شوند، لطمه نخورى؛ زيرا هر دوستى ممكن است روزى دشمن شود(۱۰۲) .

كوتاه سخن آن كه عقل اقتضا مى كند كه انسان خود حافظ اسرار خود باشد و نگذارد هر نامحرمى از زندگى او سر درآورد.

آرى، عقل زندگى يعنى رازدارى.

۲۰- برنامه دخل و خرج

امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:

العقل ان تقتصد فلا تسرف(۱۰۳) .

خردمندى آن است كه در خرج زندگى ميانه روى و اسراف نكنى.

عقل اقتصادى نيز از عقل زندگى است. انسان در اداره زندگى به دخل و خرج نيازمند است. از راه هاى درست بايد درآورد و در راه هاى نياز مصرف كرد. عقل اقتصادى يا همان عقل زندگى، به ما مى گويد: چگونه به دست آور و چگونه مصرف كن. اگر كسى به روز اقتصادى آگاه باشد و به آن عمل كند، كم تر دچار فقر خواهد شد. برخى علم اقتصادى ندارند؛ نه مى دانند چگونه به دست آورند و نه مى دانند چگونه مصرف كنند. يا در اصل درآمد فلج مى شوند و هميشه در فقر مى مانند و از امكانات خدادادى خوب بهره نمى گيرند و يا رد مصرف و هزينه كردن به راه درست نمى روند و ثروت خود را در اثر ندانم كارى، بلند پروازى يا دقت نكردن و نشناختن شيادان، يك شبه از دست مى دهند.