زندگی موفق رازهای خوب زیستن

زندگی موفق رازهای خوب زیستن0%

زندگی موفق رازهای خوب زیستن نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: تعلیم و تربیت

زندگی موفق رازهای خوب زیستن

نویسنده: عباس رحيمى
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 6051
دانلود: 3314

زندگی موفق رازهای خوب زیستن
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 8 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 6051 / دانلود: 3314
اندازه اندازه اندازه
زندگی موفق رازهای خوب زیستن

زندگی موفق رازهای خوب زیستن

نویسنده:
فارسی

مى توان گفت كه علم زندگى، علم برخوردهاى اجتماعى، علم اقتصاد، علم سياست و اداره امور، علم جذب و دفع، شناخت دوست و دشمن، شناخت زمان و مكان، شناخت انسان ها و افراد انسانى، شيوه هدايت، شيوه تدريس و تعليم چگونگى برخورد با خويشاوندان، جوانان، بزرگسالان، علم يا جاهل، با فرهنگ و بى فرهنگ و...همه از عقل زندگى سرچشمه مى گيرد.
بهره مندى از عقل زندگى به پيشرفت و موفقيت انسان كمك مى كند و در بن بست ها به يارى آدمى مى شتابد و او را از بن بست بيرون مى آورد.
ما در اين كتاب مى كوشيم راهى پيش روى جوانان برگشاييم كه در آغاز زندگى اند و نيازمند به عقل زندگى. بايدها و نبايدها را باز مى نماييم كه از موارد عقل زندگى است و از بهترين مديران و خردمندان عالم يعنى راهنمايى امامان و اهل بيت عليهم السلام  بهره مى جوييم و مصاديق و موارد را بيان مى كنيم تا شايد جويندگان حقيقت به درستى آن را دريابند و در زندگى به كار گيرند، به اميد آن كه همه ما از عقل زندگى برخوردار شويم.

 

كسى كه هرچيز را در جاى خود بگذارد.

گفتند:

نادان و كم خرد كيست؟

فرمود:

گفتم كه كيست. يعنى وقتى عاقل را شناختى، جاهل، خودبه خود شناخته شده است و او همان كسى است كه جايگاه اشيا را نشناسد و هر چيز را در جاى خود نگذارد(۲۲۷) .

و در جاى ديگر فرمود:

العاقل من احسن صنايعه و وضع سعيه فى موضعه(۲۲۸)

عاقل كسى است كه كارهايش را درست و خوب انجام دهد؛ هر كارى را در وقت و جاى مناسب خود.

۴۴- كار هدفدار و ارزشمند

امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:

العاقل من رفض الباطل(۲۲۹) .

خردمند كسى است كه كلى امور باطل و بى هدف را كنار بگذارد.

انسان موجودى است هدفدار؛ زيرا او جزئى از عالم هستى است و جهان هستى هدفدار است. خدا، كه جهان و انسان را آفريده است، هدف مقدسى را در نظر داشته است. هيچ چيز اين عالم بى هدف و لغو و بيهوده نيست.

در جزء جزء جهان از ريز و درشت و خرد و كلان هدف و نظم و عقل و خرد به چشم مى خورد و انسان، كه تنها موجود با اراده و انتخاب گر جهان است، مورد توجه و هدف آفريدگار بوده است.

بنابر اين، خود انسان كه انتخاب گر است و از قدرت عقل برخوردار است، هرگز نبايد بى هدف زندگى كند و نبايد كارهاى او بى هدف و انگيزه مقدس باشد. مهمترين ويژگى عقل همان انگيزه و هدف است و انتخاب كارهاى با هدف بهتر، مورد توجه فرد عاقل است. هرچه خرد آدمى بالاتر و عقلش كامل تر باشد، بيش تر به سوى امور مقدس و هدفدار مى رود و از امور باطل و بيهوده و لغو پرهيز مى كند. قرآن مومنين را به دورى از لغو ستايش مى كند و مى فرمايد:

(و الذين هم عن اللغو معرضون(۲۳۰) ).

آنان كه از امور بيهوده روى مى گردانند.

لهو و لعب يعنى بازى ها و امور سرگرم كننده كه انسان ره به پوچى و بى هدفى مى كشاند، كه نهى شده و مورد نكوهش ‍ قرآن كريم است.

امام علىعليه‌السلام نيز در سخنان خود اين موضوع را مورد توجه قرار داده و فرموده است :

من كثره لهوه قل عقله(۲۳۱) .

كسى كه به امور بيهوده و بى هدف روى آورد، كم خرد است.

لم يعقل من وله باللعب و استهتر باللهو و الطرب(۲۳۲)

خردمند نيست كسى كه سرگرم و شيفته بازيچه ها شود و به خوشگذرانى و امور بيهوده روى آورد.

العاقل من لا يضيع له نفسا فيما لا ينفعه(۲۳۳) .

عاقل كسى است كه وقت خود را در امور غير سودمند ضايع نسازد.

افضل العقل مجانبه اللهو(۲۳۴) .

برترين خردمندى، دورى از امور پوچ و سرگرم كننده است.

بسيارند اشخاصى كه در پوچى و بى هويتى غوطه ورند و ارزش و شخصيت و هويت خويش را گم كرده اند و آن را در امورى پوچ، مانند فرم موى سر، رنگ مو، فرم لباس، فرم كفش، خانه، خوراك و...مى جويند و هرگز به مقصد نمى رسند؛ زيرا امور پوچ مانند سرابى است كه فقط طالبش را تشنه مى گرداند تا جايى كه او را مى كشد بدون اين كه به هدف برسد.

بنابر اين، شرط زندگى خردمندانه، در انتخاب راه درست و هدف درست و پرهيز از امر بى هدف و سرگرم كننده هاى بيهوده است كه نتيجه اى جز از دست رفتن سرمايه هاى مادى و معنوى و از كف رفتن فرصت ها و سرانجام عقب ماندگى و پشيمانى نخواهد داشت.

دولت هاى استعمارى براى جلوگيرى از پيشرفت ملت ها تلاش مى كنند جوان هاى كشورها را به همين مسائل پوچ و بى مايه سرگرم كنند تا بهتر به هدف هاى استعمارى خود برسند.

مسئله مواد مخدر و توسعه تبليغ فساد و بى بند و بارى در ميان جوانان كشورهاى زير سلطه براى همين هدف شيطانى است. جوانان عزيز ما بيش تر بايد به اهداف شوم دشمنان توجه كنند و از فرصت هاى خدادادى براى پيشرفت و توسعه و كمال مطلوب بهره گيرند.

امام علىعليه‌السلام فرمود:

ليس للعاقل ان يكون شاخصا الا فى ثلاث خطوه فى معاد امر مرمه لمعاش او لذه فى غير محرم(۲۳۵)

سزاوار نيست انسان خردمند گام بردارد مگر براى سهه چيز: كارى كه معاد او را اصلاح نمايد يا براى تامين معاش ‍ زندگى باشد و يا براى تفريح و لذت هاى حلال.

راستى اگر جوامع بشرى به خصوص كشورهاى توسعه نيافته و جوانان ملت ها شرايط خود را درك مى كردند و از سرمايه هاى عظيم خدادادى خوب بهره مى جستند و آن ها را هدر نمى دادند و روى پاى خود مى ايستادند و به هويت و فرهنگ خود برمى گشتند، امروز به چنين روز سياهى ننشسته بودند و سرور جهان بودند و البته هنوز هم دير نشده است.

۴۵- خويشتندارى

امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:

العاقل من ملك نفسه اذا رغب و اذا رهب(۲۳۶) .

خردمند كسى است كه در شادمانى و نگرانى خويشتندار باشد.

از آن جا كه آدمى داراى هواى نفس حيوانى و قواى شهوانى است، هميشه نوعى تزاد و جدال در درون خود احساس ‍ مى كند. اين جدال ميان عقل از يك سو و قواى شهوانى از سوى ديگر است.

گاه آن قوا بر عقل غلبه مى كنند و انسان ناخودآگاه دست به رفتار ناهنجارى مى زند كه سپس پشيمان مى شود، در حالى كه اگر عقل غالب شود و آن حركات و اعمال ناشايسته را انجام ندهد، خود شادمان مى گردد و خوشحال از اين است كه خوب شد دست به عمل زشتى نزد.

خويشتندارى و بر خويش مالك و حاكم بودن از صفات بارز انسان خردمند است كه عقل قوى و نيرومند او توانسته بر قواى حيوانى حاكم شود و اختيار خويش را در كف گيرد.

از اين رو، علىعليه‌السلام فرموده است :

خردمند كسى است كه بر نفس خويش مالك و حاكم باشد، به ويژه در سه حال : هنگامى كه خشمگين شود و هنگامى كه تمايل به انجام كارى دارد و هنگامى كه ترسناك است، زيرا غضب و خشم عامل بسيارى از خطاها است و شخص ‍ خشمگين به گونه اى جنون دچار است و عقل را محكوم مى گرداند و حركاتى از او سر مى زند كه هرگز عقل سهمى در آن ندارد. همچنين رضايت و خوشنودى؛ يعنى شدت رضايت از چيزى يا شدت خوف از كسى يا چيزى ممكن است نفس را وادار به اعمال غير طبيعى كند كه هرگز عقل آن ها را تاييد نمى كند.

انسان خردمند بايد آن چنان ميدان به عقل بدهد و زمينه رشد و كمالش را فراهم كند و چنان مطيع عقل باشد كه در اين گونه موارد عقل او بتواند بر قواى ديگر حاكم باشد.

بنابراين، كنترل احساسات و قواى حيوانى توسط عقل و حاكم شدن بر آن ها دليل بلوغ و رشد عقل است.

آرى، خويشتندارى و تسلط بر نفس از كمال خردمندى حكايت مى كند.

۴۶- پرهيز از طمعكارى

امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:

ان العاقل لا ينخدع للطمع(۲۳۷) .

انسان خردمند فريب طمع نمى خورد.

كسانى كه تشنه قدرت و ثروت هستند، هميشه ذليل و خوارند. عطش قدرت و علاقه شديد به جمع مال آدمى را به روز سياه مى نشاند و ريشه آن طمع است. طمع يعنى علاقه شديد به اموال و داشته هاى ديگران. هميشه چشمش به مال ديگران است و نقشه مى كشد كه چگونه آن را به دست آورد.

اين بيمارى خطرناك عوارض بدى به دنبال دارد: ذلت، بردگى، دين فروشى، شرف فروشى، ظلم، خيانت و سرانجام نكبت و جهنم ابدى. انسان هاى عاقل و خردمند هرگز خود را به اين بيمارى گرفتار نمى كنند، امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:

اكثر مصارع العقول تحت بروق المطامع(۲۳۸) .

بيش تر از هر جا در زير برق طمع است كه پشت عقل به خاك مى خورد.

آرى، اگر برق طمع عقل را گرفت، آتش آن همه چيز مى سوزاند و چشم را كور و گوش را از شنيدن حقايق كر و آدمى را برده مى سازد.

زنهار! گرفتار طمع نشوى و چشم به مال و ثروت و جان و مقام كسى نيندوزى و خود را حقير و فرومايه نسازى و به داشته هاى خود قناعت كنى و به زور بازوى خود اميدوار و به لطف پروردگار توكل كنى و منت از حاتم طايى مكشى.

۴۷- حفظ حرمت ديگران

امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:

العاقل لا يستخف باحد(۲۳۹) .

خردمند كسى را خوار نمى كند.

هركس داراى شخصيتى است كه دوست دارد حفظ شود. در آن جا كه حفظ حرمت اشخاص لازم است و شخص ‍ مستحق مجازات تحقير نيست، اهانت و تحقير واكنشى دارد كه خوشايند نيست. حفظ حرمت اشخاص لازم است و تحقير آنان درست نيست.

شوهر بايد حرمت همسر خود را حفظ كند و شخصيت او را به ويژه نزد ديگران خرد نكند؛ چنان كه زن نيز بايد حرمت و شخصيت شوهر را حفظ كند و او را تحقير نكند به ويژه نزد ديگران و فرزندان.

حرمت مومن تا آن جا محترم است كه امام صادقعليه‌السلام فرمود:

المومن اعظم حرمه من الكعبه(۲۴۰) .

حرمت مومن از حرمت كعبه بالاتر است.

بى حرمتى به كعبه حرام است، ولى تحقير و تخريب چهره مومن گناهش بيشتر است. آرى، انسان عاقل هرگز به خود اجازه نمى دهد به كسى بى حرمتى كند مگر جايى كه شخص خود حرمت خود را شكسته باشد و حرمتى باقى نگذاشته باشد.

۴۸- حق محورى

امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:

ثمره العقل لزوم الحق(۲۴۱) .

ميوه عقل، حق مدارى است.

كسى را نمى يابيم كه حق و عقل را برنتابد و باطل را نپسندد، مگر كسى باشد كه حق را باطل بداند و باطل را حق و در اين صورت او بيمار است و البته كم نيستند كسانى كه تمايلات و هواهاى نفسانى خويش را حق مطلق و راه درست مى پندارند و حق و عقل را چون به زيان آنان است، باطل و نادرست؛ چنان كه قرآن فرمود:

(و اكثر هم للحق كارهون(۲۴۲) ).

كسى كه در صراط مستقيم و بيش تر از آنان حق را خوش نمى دارند و داراى خرد و عقل آزاد باشد، نمى تواند از راه حق و زيبايى آن بگذرد. در مكتب انسان ساز اسلام و مكتب نورانى اهل بيتعليهم‌السلام محوريت حق و حركت در مسير حق و تسليم حق بودن از ويژگى هاى انسان كامل و خردمند است.

حق محورى و حمايت از حق و با حق بودن به قدرى زيبا است كه هرچند به زيان آدمى باشد، نبايد از آن روى گرداند. حضرت علىعليه‌السلام فرمود:

قل الحق و ان كان مرا(۲۴۳) .

حق بگو هرچند تلخ باشد.

و در جايى ديگر فرمود:

حق به همان اندازه كه قيامت ارزشمند است، در دنيا ثقيل و ناخوشايند است.

خداوند حق مطلق است : (ان الله هو الحق المبين) و عالم را نيز بر محور حق آفريده است. پس انسان، كه جزيى از عالم هستى است، نبايد، خارج از نظام هستى سير كند و به راه باطل درآيد كه زمين خواهد خورد:

من صارع الحق صرعه(۲۴۴) .

هركه با حق درآويزد حق به زمينش زند.

و الحق اوضح سبيل(۲۴۵) .

روشن ترين راه، راه حق است.

اگر كسى بپندارد كه مى تواند حق و باطل هردو را داشته باشد، در اشتباه است :

لا يجتمع الباطل و الحق(۲۴۶) .

حق با باطل هرگز جمع نشود.

و به هر حال، هرجا بر سر دو راهى حق و باطل قرار گرفتى، حق را برگزين.

الحق احق انم يتبع(۲۴۷) .

حق سزاوارترين چيزى است - بايد در پى اش رفت.

حضرت لقمان به فرزندش فرمود:

تواضع للحق تكن اعقل الناس(۲۴۸) .

در برابر حق فروتنى كن تا عاقل ترين مردم باشى.

و امام صادقعليه‌السلام فرمود:

العاقل من كان ذلولا عند اجابته الحق(۲۴۹) .

خردمند كسى است كه در برابر حق، نرم و تسليم باشد.

۴۹- دورى از مواضع تهمت

امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:

العاقل لايتحدث بما ينكره العقل و لا يتعرض للتهمه(۲۵۰)

خردمند سخن غير معقول نمى گويد و خود را در معرض اتهام قرار نمى دهد.

در جامعه افرادى گوناگون زندگى مى كنند و همه گونه طرز تفكر و فرهنگ، چه درست و چه غلط، وجود دارد و هميشه نمى توان به فهم درست افراد اعتماد كرد و تفسير صحيح از كارها را از آن توقع داشت. از اين رو ممكن است افرادى كج فهم باشند كه كار صحيح و پاسخ درست ما را بد تفسير كنند، بر انسان عاقل است كه بهانه به دست بدخواهان و مغرضان بيمار دل ندهد و تا جايى كه ممكن است آن ها را خلع سلاح كند.

از امورى كه سفارش مى شود، پرهيز از موارد تهمت است كه ابزار دست بيمار دلان قرار مى گيرد. رفتن به مجالسى كه مورد اتهام است، كوچه و محله اى كه مورد اتهام است يا دوست شدن و رفتن به خانه كسى كه مورد اتهام است، كار عاقلانه اى نيست؛ زيرا باعث مى شود كه ما نيز متهم شويم و كج فهمان جامعه بى درنگ ما را به همان افكار و همان رفتار متهم مى كنند.

در حديث آمده است كه از جلسه اى كه مردم به آن بدبين هستند نيز پرهيز كنيد.

در احاديث ديگر نيز بر اين موضوع تاكيد شده و سفارش گشته است كه مومن مواظب باشد و خو را از مراكز بدنام و اتهام دور نگه دارد تا مغرضان او را متهم نسازند و آبرويش را در معرض نابودى قرار ندهند.

گاه ممكن است كسى با برادر يا خواهر خود به گونه اى در مجامع ظاهر شود كه مورد اتهام قرار گيرد به هر حال، رعايت نكات ايمنى در زندگى از لوازم عقل زندگى است.

۵۰- عدالت خواهى

امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:

من علامات العقل العمل بسنه العدل(۲۵۱) .

از نشانه هاى خردمندى، عمل به سنت عدالت است.

عدالت در هر جا مطلوب است و هركس بايد در زندگى واجد صفت عدالت باشد تا بتواند حق بگويد، حق بدهد و به كسى ظلم روا ندارد.

صفت عدالت در انسان ها مى تواند از بسيارى از خطاها و نابسامانى ها و ناهنجارى ها، پيشگيرى كند؛ عدالت صفت بارز خداوند است و او دوست دارد بندگانش نيز چنين باشد.

چه زيبا است كه انسان به خود بقبولاند كه عدالت شيرين است و باور كند كه عدالت از صفات خوب بندگان خدا است كه اگر همه عادل باشند، نظام هستى گلستان خواهد شد.

اگر مومنين از راه عدالت وارد شوند، بى گمان جامعه از رفاه بهتر و صفاى بيشتر برخوردار خواهد شد و تبعيض ناروا، رابطه گرايى، طايفه گرايى، پارتى بازى، رشوه خوارى، كارشكنى و فساد ادارى از بين خواهد رفت.

غريزه العقل تحدوا على استعمال العدل(۲۵۲) .

موهبت عقل، انسان را به سوى عدالت مى برد.

حضرت علىعليه‌السلام فرمود:

فى العدل صلاح البريه(۲۵۳) .

اصلاح حال مردم به عدالت است.

بنابر اين، انسان بايد در زندگى تلاش كند كه از چارچوب عدالت خارج نشود، هرچند سخت و دشوار باشد؛ زيرا مقتضاى عقل و خردمندى است.

۵۱- خوشرفتارى با مردم

امام حسنعليه‌السلام مى فرمايد:

راس العقل معاشره الناس بالجميل(۲۵۴)

برخورد نيكو با مردم، اساس خردمندى است.

انسان ناگزير است كه در جامعه حضور داشته باشد و به ناچار رفت و آمد و داد و ستد و برخورد خواهد داشت؛ اگر بخواهد راحت زندگى كند و حدود و حقوق همه را رعايت كند، ناچار است با همه مردم برخورد خوب داشته باشد و به گفته امام حسنعليه‌السلام اساس عقل، خوشرفتارى با مردم است.

در احاديث امامان معصومعليهم‌السلام انسان مومن موظف است كه با مردم، اخلاق و رفتار نيكو داشته باشد. رفتار حسنه و خلق نيكو مورد تاكيد اسلام است و هرچه رفتار با مردم نيكوتر باشد، اسلام و ايمان بيش تر ارزش خود را مى يابد و عقل و خرد نيز حكم مى كند كه از بدرفتارى بپرهيزيم و با رفتار شايسته و برخورد جميل و زيبا در دل ها نفوذ كنيم و محبت ديگران را جلب نماييم.

در حالات امامانعليهم‌السلام بسيار به اين حقيقت بر مى خوريم كه رفتار امامعليه‌السلام باعث مسلمان شدن و هدايت افراد شده است و آن ها با عمل امامعليه‌السلام شيفته اسلام شده و ايمان آورده اند. از اين رو، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمودند:

شما نمى توانيد با اموالتان مردم را هدايت كنيد، با اعمالتان در آنان نفوذ كنيد.

۵۲- پرهيز از مردم آزارى

امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:

كسب العقل كف الاذى(۲۵۵) .

به دست آوردن عقل يعنى آزار نرساندن.

مردم آزارى امرى زشت و ناپسند است، ولى برخى كسان، بيمارى مردم آزارى دارند و هرجا هستند نمى توانند دست از اين بيمارى بردارند و با زيان يا اعمال و حركات خود سعى مى كنند ديگرى را برنجانند و گويى از اين كار لذت مى برند.

همسايه آزارى يا آزردن زن و فرزند يا دوست و رفيق همكار كار افراد جاهل و بى فرهنگ و غير متدين است وگرنه كسى كه اندكى پايبندى به اخلاقيات دينى داشته باشد، يا اندكى خرد و عقل داشته باشد، هرگز دست به چنين كارى نمى زند.

امام سجادعليه‌السلام مى فرمايد:

كف الاذى من كمال العقل(۲۵۶) .

از نشانه هاى كمال عقل، نيازردن ديگران است.

آزردن مومن در حكم آزردن خداوند است و گونه اى جنگ با او است.

علىعليه‌السلام فرمود:

ياذن بحرب منى من اذى عبدى المومن(۲۵۷) .

كسى كه بنده من را بيازارد، در مقام جنگ با من برآمده است.

بنابر اين، نه مورد تاييد دين است و نه مورد تاييد عقل و خرد، پس هر عاقل متدين بايد از اين موضوع دورى نمايد و سعى كند در زندگى آزار به كس نرساند كه مقام قصاص و كيفر، قيامت بسيار سخت است.

علىعليه‌السلام فرمود:

اگر مرا بر خارهاى بيابان بكشند يا در غل و زنجير قرارم دهند، برايم آسان تر است از اين كه خدا را ملاقات كنم در حالى كه به شخصى از بندگان خدا ستم كرده باشم يا اموال بيت المال را براى خود ذخيره كرده باشم(۲۵۸) .

۵۳- حسابرسى در امور زندگى

امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:

العاقل ان يحصى على نفسه مساويها.

لازم است انسان عاقل كارهاى ناپسند خود را به حساب درآورد.

محاسبه اعمال از سفارش هايى است كه در متون دينى بدان توجه شده است. لازم است مومن با خرد گهگاه اعمال خود را حسابرسى كند و از بد و خوب آن آگاه شود تا بداند پيشرفت داشته يا تنزل نموده است. از امام موسى بن جعفرعليه‌السلام نقل شده كه فرمود:

ليس منا من لم يحاسب نفسه فى كل يوم(۲۵۹) .

شيعه ما نيست كسى كه هر روز به حساب اعمال و رفتار خود نرسد.

يك تاجر اگر از سود و زيان خود باخبر نشود و در كارهايش حسابرسى ممكن است ناگهان چشم باز كند و خود را ورشكسته ببيند كه از همه چيز ساقط شده است؛ در صورتى كه اگر حسابرسى نمايد، خيلى زود مى تواند متوجه وضعيت خود بشود و جلو سقوط حتمى خود را بگيرد.

مومن درستكار نيز بايد در امر زندگى و اعمال شبانه روزى خود حسابرسى كند تا از وضعيت خود آگاه شود كه اگر عقب رفته جبران كند.

موضوع حسابرسى را امام علىعليه‌السلام كارى عاقلانه و خردمندانه مى داند و آن را به اين شكل بيان مى كند:

على العاقل ان يحصى علد نفسه مساويها فى الدين و الراى و الاخلاق و الادب فيجمع ذلك فى صدره او فى كتاب و يعمل فى ازالتهام

لازم است كه خردمند كارهاى ناشايسته خود را در مسائل دينى يا اشتباهات فكرى يا خطاهاى اخلاقى و اجتماعى اش ‍ بررسى نمايد و آن ها را در سينه خود يا در نوشته اى بشمارد. آن گاه بكوشد كه اصلاح كند و بدى ها را از خود برطرف نمايد.

رشد و پيشرفت در گرو همين حسابرسى است وگرنه فردى كه از كمال يا نقص خود ناآگاه است، هرگز در مقام اصلاح و تكامل برنمى آيد.

بنابر اين، سعى كن از خود غافل نشوى و اعمال و رفتار خود را گهگاه حسابرسى كن تا از قافله خوبان و كاروان زندگى عقب نمانى.

۵۴- سپاسگزارى

امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:

للعاقل ان يكون شكورا ليستوجب الزياده(۲۶۰) .

جا دارد خردمند اهل تشكر و سپاسگزارى باشد تا شايسته نعمت بيش تر باشد.

سپاسگزارى از ولى نعمت، امرى ممدوح و مورد عنايت پيشوايان دينى و عقلاى عالم است و نشانه كمال خرد.

قرآن كريم بندگان را به سپاسگزارى در برابر نعمت هاى الهى دعوت كرده است و آن را وسيله زيادى و فراخى نعمت ها دانسته است؛ چنان كه بى توجهى و ناديده گرفتن نعمت ها و يا بد مصرف كردن آن ها را وسيله از كف دادن نعمت و دچار شدن به عذاب الهى مى داند.

تشكر از ولى نعمت، امرى فطرى است؛ حتى در ميان حيوانات نيز ديده شده كه از صاحب خود قدر دانى مى كنند و به همان زبان بى زبانى محبت و تشكر و قدر دانى خود را ابراز مى دارند.

در احاديث امامان معصوم نيز اين موضوع مورد تاكيد قرار گرفته تا جايى كه تشكر از بندگان خداوند، تشكر از وجود مقدس پروردگار به حساب آمده است.

سپاسگزارى موجب محبوبيت و بهره ورى بيشتر از داشته هاى ديگران مى گردد و در حقيقت امكانات ديگران نيز مال آدمى مى شود و امكان استفاده از آن ها را مى يابد به دليل همان روحيه شكرگزارى و اين بهترين عقل و درايت است. بنابر اين، چه زيبا است كه انسان به جاى روحيه طلبكارى، داراى روحيه تشكر و سپاسگزارى باشد.

۵۵- شرم و حيا لازمه عقل زندگى

امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:

اعقل الناس احياهم(۲۶۱) .

خردمندترين مردم باحياترين آن ها است.

حيا زيباترين پوششى است كه خداوند به بنده اش عطا فرموده است و هر انسانى كه فطرت او دست نخورده باشد، بى گمتان شرم و حيا را در وجود خود احساس مى كند. حيا ريشه همه زيبايى ها و كمالات و خوبى ها است.

علىعليه‌السلام فرمود:

الحياء خير كله(۲۶۲) .

حيا خمير مايه همه خوبى ها است.

الحياء مفتاح كل خير(۲۶۳) .

حيا كليد تمام خوبى ها است.

الحياء تمام الكرم و احسن الشيم(۲۶۴) .

حيا همانا به منزله همه خوبى ها و رفتارهاى نيك است.

احسن ملابس الدنيا الحياء(۲۶۵) .

نيكوترين لباس هاى دنيا، لباس حيا است.

حيا صفت مقدسى است كه حافظ دين و نگهبان شخصيت آدمى است و هرگز از دين جدا شدنى نيست.

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

لا ايمان لمن لا حياء له(۲۶۶) .

ايمان ندارد آن كه حيا ندارد.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌ فرمود:

الحياء هو الدين كله.

همه خوبى هاى دين در حيا است.

علىعليه‌السلام فرمود:

الحياء يصد عن الفعل القبيح(۲۶۷) .

حيا آدمى را از كار زشت باز مى دارد.

سبب العفه احياء(۲۶۸) .

حيا عامل عفت است.

اصولا جرم ها و زشتى ها از بى حياها سر مى زند، ممكن نيست با وجود حيا گناه از آدمى سربزند، به ويژه گناه آشكارا، ولى وقتى آرام آرام حيا كم رنگ شد و پرده شرم رقيق گرديد، به همان نسبت جرات جرم و زشتى ها بيش تر مى شود تا جايى كه ديگر حجاب حيا به كلى از بين مى رود و آن گاه آدمى از هيچ گناهى دريغ نخواهد كرد.

الحياء من الايمان و الايمان فى الجنه و البذاء من الجفاء و الجفاء فى النار(۲۶۹)

حيا جزئى از ايمان است و ايمان در بهشت است؛ چنان كه بى حيا از پرده درى سرچشمه مى گيرد و پرده درى در آتش ‍ است.

بنابر اين، كسى كه لباس حيا را از تن به در آورد از عقل و ايمان به دور است و خردمندى با بى حيايى نشايد. هرچه مرتبه كمال و عقل بيش تر باشد، حيا نيز بايد بيش تر جلوه كند.

حيا از خدا، حيا از مردم و حيا از خود كه هر سه در احاديث آمده است.

خردمند اولا بايد زمينه بى حيايى را از خود و جامعه خود بردارد و ثانيا از خواندن هر گونه كتاب نادرست، و ديدن فيلم زشت و هر حركتى كه موجب تضعيف حيا در خود يا ديگران شود پرهيز كند. از امورى كه عفت عمومى را لكه دار مى كند و پرده حيا را در جامعه به خصوص در ميان جوانان نازك مى سازد و زمينه بى حيايى و پررو شدن نوجوانان را فراهم مى كند، بايد جلوگيرى كنيم.

به بهانه آزادى نبايد هر فيلمى نمايش داده شود يا هر كتابى و رمانى عرضه شود و يا هر مقاله اى تحرير گردد. بى حيايى جوانان در اثر ترويج مظاهر فساد به نفع هيچ كس نيست. اگر بى حيايى و پرده درى خوشبختى مى آورد، بايد جوامع غربى خوشبخت ترين كسان باشند، در صورتى كه خود از اين همه بى حيايى و پرده درى و فساد اخلاقى به ستوه آمده اند.

اى فرهنگ دوستان! اى فيلم سازان و هنرمندان! اى مسئولان! اندكى به خود آييد و ببينيد كه با اين بى بند و بارى نسل معصوم و پاك را به كجا مى بريد! خدا از خواب بيدارتان كند!

اى جوانان و نوجوانان! شما خود به فكر خود باشيد و لباس حيا را از تن در نياوريد كه بدبخت دو جهان خواهيد شد!

حجاب را ارج نهيد كه نشانه حيا و هويت شما است و مظاهر انسانى را به حيوانى تبديل نكنيد كه خلاف عقل و خرد است.

امام علىعليه‌السلام فرمودند:

و العقل شجره ثمرها السخاء و الحياء(۲۷۰) .

عقل درخت تنومندى است كه ميوه شيرين آن سخاوتمندى و حيا است.

مادران بايد در لباس پوشيدن فرزندان و نوازش كردن آن ها و قصه گفتن و مهمانى بردن آنها دقت بيش ترى كنند و هوشيارانه عمل كنند و زمينه بى حيايى فرزند را فراهم نسازند.

۵۶- خواسته هاى به حق و درست

علىعليه‌السلام مى فرمايد:

كفى بالمرء عقلا ان يجمل فى مطالبه(۲۷۱) .

در خردمندى آدمى همين بس است كه در خواسته هايش قناعت ورزد.

هركس در دنيا خواسته هايى دارد كه دوست دارد به آن ها برسد و البته هيچ كس به همه خواسته هايش نخواهد رسيد، ولى برخى كسان براى به دست آوردن، راه هاى مختلفى را طى مى كنند و يا از راه هاى نامشروع و خيانت و جنايت مى خواهند آن ها را به دست آورند، صرف نظر از اين كه خواسته ها بايد مشروع باشد وسايل و ابزار وصول به آن نيز بايد درست و مشروع باشد. انسان بايد اولا در خواسته هاى خود بلند پروازى نكند و چيزهايى ناممكن و رويايى نخواهد كه هم خود را خسته خواهد كرد و هم نااميدى به وى دست خواهد داد و هرگز عاقلانه نيست كه انسان فرصت هاى خود را در روياهاى ناممكن هدر دهد و ثانيا در خواسته هايش مرزهاى انسانى و اخلاقى و انسانى را ارج بگذارد.

خواسته هاى مشروع و حلال را تمنا نكند و در عين حال توقع بيجا و طلبكارانه نداشته باشد كه مورد بى مهرى قرار خواهد گرفت؛ چنان كه امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:

قليل المؤ نه.

سبك بار و كم خرج باشد.

زيرا اين به خرد و عقل نزديك تر است. توقع زياد و حركت در مسير حرام با خردمندى نمى سازد.

اين روزها بحثى را بعضى ها در گفته ها و نوشته ها مطرح مى كنند، بحث مطالبات مردم يا جوانان يا خانم ها است و به گونه اى تفسير و تحليل مى كنند كه گويى همه حقوق اجتماعى آنان پايمال شده و برخى ديگر حق آنان را مى خورند و اينان بايد قيام كنند و با چنگ و دندان حقوق خود را پس بگيرند. ترويج اين گونه تفكر خير خواهانه و دوستانه نيست، بلكه براى مقاصد دشمنان ملت است ولى شعار شيرينى است كه البته ملت بيدار و هوشيار ما مى داند كه مطالبات و حقوق هر كسى بايد از طريق قانون تامين گردد و به دور از شعار و فتنه و انحراف و ايجاد بدبينى بايد راه قانونى را پيمود و آنچه حق است به دست آورد و مطالبات ناحق و نامشروع را، كه در جهت اهداف دشمنان است، مردود دانست خردمند بايد در مطالباتش راه درست و مشروع را بپيمايد و خواسته هايش بايد مطابق شرع و عقل و شرايط و امكانات باشد و نه بيشتر كه حالت بغض و كينه داشته و طلبكارانه باشد.

۵۷- دورى از زياده طلبى

امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:

من طلب الزياده وقع فى النقصان(۲۷۲) .

هركس زياده خواهد، در نقصان افتد.

اصل ديگرى كه در زمينه درخواست ها به ويژه درخواست هاى مادى بايد در نظر داشت، دورى از زياده خواهى است. زياده طلبى و بكند پروازى منجر به سقوط هميشگى مى شود و پيشرفت را از ميان مى برد.

اگر كسى از راه هاى نادرست وارد شود و تن به قاچاق و اختلاس و دزدى و نزول بدهد، ناگهان همه چيز آتش مى گيرد و همان اندك نيز از كفش خواهد رفت. تجربه نشان داده افرادى هستند كه به علت زياده خواهى براى هميشه از زندگى ساقط شده اند كه بايد عبرت ديگران باشند.

۵۸- قناعت

امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:

من عقل قنع(۲۷۳) .

هركه داراى خرد باشد قناعت مى كند.

راه مبارزه با حرص و آز و زياده خواهى، بهره مندى از روح قناعت است كه قناعت گنجى است تمام نشدنى. اين روحيه، كه از الطاف خداوندى است، مى تواند بشر را از افتادن در دام دنيا طلبى، كه ريشه همه فتنه ها است، حفظ نمايد و عقل و عقل و خرد نيز حكم مى كند كه انسان راحت و تندرستى را در قناعت و سازگارى بجويد.

ساده زيستى و قناعت به انسان آرامش مى دهد و زندگى را زيبا مى كند و روح و جسم انسان را از خستگى و تباهى نجات مى بخشد.

۵۹- دورى از آدم هاى شرور

امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:

ليس من خالط الاشرار بذى معقول(۲۷۴) .

كسى كه با بدان بياميزد، عاقل نيست.

در جامعه همه گونه آدمى يافت مى شود: خوب، بد، خوش رفتار، بد رفتار، عالم، نادان، پولدار، فقير، و...انسان نيز ناگزير از مصاحبت و رفت و آمد و داد و ستد با افراد است و هرگز عزلت و تنهايى را نمى پسندد و نه مى تواند، ولى اگر بخواهد سالم بماند و هم دينش و هم دنيايش مصون باشد، بايد از دوستى و مراوده با بدان و زشت سيرتان، پرهيز نمايد و خود را از صف آنان بيرون كشد. هرگز عاقلانه و منطقى نيست كه انسان، دوست سالم و پاك سيرت را رها سازد و به افراد ناباب و شرور و بى بند و بار ملحق شود.

علىعليه‌السلام مى فرمايد:

من صاحب الاشرار لم يسلم(۲۷۵) .

كسى كه با بدان همنشين شود، سالم نمى ماند.

مصاحبه الاشرار توجب التلف(۲۷۶) .

مصاحبت با بدان، مايه تباهى است.

ينبغى للعاقل ان يكثر من صحبته العلماء و الابرار و يتجنب مقارنه الاشرار و الفجار(۲۷۷)

سزاوار است كه خردمند با دانشمندان و خوبان بسيار همنشين گردد و از نزديك شدن به بدان و گناهكاران بپرهيزد.

با بدان رفت و آمد كردن زيان هاى فراوانى دارد؛ از جمله اين كه ذهن انسان را به خوبان بد مى كند.

صحبه الاشرار توجب سوء الظن بالاخيار(۲۷۸) .

مصاحبت با بدان موجب بدگمانى به خوبان مى گردد.

و زيان ديگر آن كه شرارت و بدى آن ها به انسان سرايت مى كند و انسان در عرف جامعه و هم در قيامت به آنان ملحق مى شود.

اياك و مصاحبه الفساق فان الشر بالشر يلحق(۲۷۹) .

از دوستى و مصاحبت با بدكاران بپرهيز كه شر به شر ملحق مى شود.

مصاحبت با بدان بدى نصيب تو مى كند؛ مانند باد كه چون به چيزى بدبو بوزد، بوى بد همراه خور مى آورد(۲۸۰) ؛ پس ‍ دوستان ناباب انتخاب نكنى كه خير نخواهى ديد.

خليل المرء دليل على عقله(۲۸۱) .

دوست آدمى دليل بر عقل او است.

از دوستى كه انسان انتخاب مى كند، مى توان ميزان عقل و شعور او را به دست آورد. به هر حال، كسى كه طالب عزت و سلامت است، بايد در انتخاب دوست دقت كند و از زشت كاران و بدكاران دورى گزيند.

۶۰- گمان

امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:

ظن الرجل على قدر عقله(۲۸۲) .

گمان انسان به اندازه عقل اوست.

حدس و گمان از حالاتى است كه حد فاصل يقين و شك است و گاه انسان به چيزى يقين دارد و گاه شك كه دومى هيچ سهمى در تصميم گيرى نمى تواند داشته باشد، ولى گاه حالتى براى انسان رخ مى دهد كه در اطمينان به حد يقين نمى رسد و به شك نيز مى رسد، بلكه حالتى است ميان شك و يقين كه اين حالت در اصل چيزى را ثابت نمى كند و حقيقت ندارد و به خصوص در بحث هاى اعتقادى كه قرآن مى فرمايد:

(ان الظن لا يغنى من الحق شيئا(۲۸۳) .

گمان هرگز نمى تواند چيزى را ثابت كند.

ولى آنچه مورد بحث است، اين است كه گاه اين گمان نسبت به خوبى كار و يا شخصى است كه گفته مى شود: حسن ظن و گاه به نفى فضيلت است كه از آن به سوء ظن تعبير مى شود. قرآن كريم سوء ظن و بدگمانى را يك اخلاق زشت و مردود مى داند و مى فرمايد:

يا ايها الذين آمنوا اجتنبوا كثيرا من الظن ان بعض الظن اثم(۲۸۴)

از بدگمانى نسبت به افراد و قضاوت از روى گمان پرهيز كنيد كه بعضى گمان ها گناه است.

سوءظن به افراد جامعه كار بدى است و زندگى را فلج و نابود مى كند اگر زن به شوهر يا شوهر به زن بدگمان باشد، زندگى جهنم مى شود و اگر افراد به يكديگر سوء ظن داشته باشند، اعتماد و همدلى از بين مى رود و آرامش خاطر جايش را به اظطراب و دلهره و نگرانى مى دهد و انسان را درگير گناه و غيبت و تهمت مى سازد.

از اين رو، احاديث اهل بيتعليهم‌السلام بدگمانى را نكوهش كرده و آن را خلاف خرد و عقل اجتماعى و براى دين و دنيا زيانبار دانسته اند؛ چنان كه علىعليه‌السلام فرمود:

آفه الدين سوء الظن(۲۸۵) .

گمان بد آفت دين است.

سوء الظن يفسد الامور و يبعث على الشرور(۲۸۶) .

بدگمانى، كارهاى دنيا را تباره مى كند و انسان را به كارهاى بد وا مى دارد.

من غلب عليه سوء الظن لم يترك بينه و بين خليل صلحا(۲۸۷) .

كسى كه بدگمانى بر او غالب شود، هيچ دوستى براى خود نگه نمى دارد.

من حسن ظنه بالناس حاز منهم المحبه(۲۸۸) .

كسى كه در حق ديگران گمان خوب برد، دوستى و محبت آنان را بر مى انگيزد.

حسن الظن يخفف الهم و ينجى من تقلد الاثم(۲۸۹) .

خوش گمانى، غصه را كاهش مى دهد و انسان را از گرفتار شدن در دام گناه نجات مى دهد.

عقل نيز حكم مى كند كه انسان تا دليل بر بدى نديده و اطمينان پيدا نكرده گمان بد نبرد و بى دليل دوستى را مكدر و گناه خود را بسيار نسازد.

ظن الانسان ميزان عقله(۲۹۰) .

گمان انسان ترازوى سنجش عقل اوست.

البته از يك نكته نبايد غافل شد و آن اين كه، نه هميشه و همه جا حسن ظن ممدوح است و نه همه جا سوء ظن مذموم است؛ بلكه شرايط زمان را بايد در نظر گرفت.

امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:

هرگاه صلاح و خوبى همه جا بر مردم حاكم گردد و عموم مردم درستكار شوند، سوء ظن بد است و خيانت، ولى اگر فساد و نيرنگ حاكم گردد و مردم اهل فساد و نيرنگ باشند حسن ظن و اعتماد بى جا فريب و نابودى است.

به هر حال، با توجه به شرايط زمان و چگونگى حال مردم و با تدبير و خرد بايد تصميم گرفت و بايد دانست كه اعتماد نكردن و احتياط كارى در شرايط خاص غير از سوء ظن و بدگمانى است كه احتياط همه جا مطلوب است.

۶۱- همنشينى با خوبان

امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:

ثمره العقل صحبه الاخيار(۲۹۱) .

ميوه خردمندى، همنشينى با خوبان است.

چنان كه همنشينى با افراد شرور و پست موجب عقب افتادگى و بدنامى و فرومايگى است، همنشينى با خوبان و بهره گيرى از صفاى دل و طهارت سيرت آنان نيز موجب پيشرفت و آبرومندى و نشانه خردمندى و معرفت است.

انسان بدين وسيله مى تواند گام هاى بلند و موثرى در زندگى بردارد و سرافراز و آبرومند زندگى كند.

عزيزم! از صحبت و مراوده با افراد درست دست برندار كه به سود دنيا و زندگى تو خواهد بود. پس آن را مغتنم بشمار و از انسان هاى منافق و چند چهره و حيله گر و بدكار فاصله بگير و به انسان هاى متعهد و پاك و امانت دار و درستكار نزديك شو و از ميوه شيرين عقل، خود را بهره مند ساز.

امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:

حصنوا الاعراض بالاموال(۲۹۲) .

آبروها را با اموال مصون داريد.

حيثيت و آبروى اشخاص پربها و ذى قيمت است كه نمى توان به آسانى و ارزانى آن را از دست داد. گاه كسب آبرو به يك عمر عمل كردن بستگى دارد و از اين رو، بسيار گرانقدر است و براى حفظ و نگهدارى آن بايد از همه امكانات مايه گذاشت به خصوص نبايد كارى كرد كه نام انسان به بدى بر سر زبان ها بيفتد و هركس به طريقى حرمت شكنى كند.

امام علىعليه‌السلام فرمود:

لا تجعل عرضك عرضا لقول كل قائل(۲۹۳) .

آبروى خود را سر زبان ها مينداز.

علاوه بر آن، اگر آبروى انسان در معرض خطر قرار گيرد، بايد مال خود را فداى آبرو كند و آن را محفوظ بدارد؛ چنان كه امام علىعليه‌السلام فرمود:

وقوا اعراضكم ببذل اموالكم(۲۹۴) .

با بذل و بخشش اموالتان، خودتان آبروى خويش را نگه داريد.

اموال از دست رفته بسا كه باز آيند ولى آبروى رفته به اين سادگى باز نمى گردد.

لم يذهب من مالك ما وقى عرضك(۲۹۵) .

آن مالى كه باعث حفظ آبرو مى شود در حقيقت از دست نرفته است.

من كرم عليه عرضه هان عليه المال(۲۹۶) .

هركه آبروى خويش را دوست بدارد، مال برايش بى ارزش است.

يعنى به راحتى آن را خرج مى كند تا آبروى خود را بخرد. هيچ چيز پس از دين به اندازه آبرو ارزشمند نيستم پس ‍ شايسته است كه انسان در حفظ آن بكوشد هرچند ثروت خود را فداى آن كند كه اين از عقل و خرد و فهم و شعور است و از پستى است كه آدمى براى مال دوستى، آبروى خود را هدر دهد و از مال خود براى حفظ آبرو خرج نكند.

من اللئوم ان يصوم الرجل ماله و يبذل عرضه(۲۹۷)

از پستى انسان است كه مل خود را حفظ كند و از آبرويش مايه بگذارد.

بنابر اين، مال خود را فداى آبروى خود كن و آبروى خود را فداى دين خود.

۶۳- نيكى كردن

امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:

بالعقل تنال الخيرات(۲۹۸) .

با عقل مى توان به همه خوبى ها دست يافت.

بسيارند كسانى كه از كار بد و بدكار كردن زيان ديده اند، ولى هيچ كس از خوبى و خوبى كردن زيان نكرده است حتى افراد بد هم از كار خوب سود مى برند و خشنود مى شوند و بدكاران هم اگر كسى به آن ها بدى كند، ناراحت مى شوند؛ زيرا فطرت، آدمى را به سوى خير و نيكى جذب مى كند و با كار بد و بدى سازگارى ندارد. سرشت و فطرت آدمى با خوبى و پاكى عجين است و هرگز نمى تواند از فطرت خود، روى گردان باشد.

خداوند انسان را به خوبى كردن دعوت فرموده و از امور پست و كارهاى زشت، كه با سيرت او در تضاد است، نهى نموده است.

امام علىعليه‌السلام نردبان ترقى و آقايى و پيشرفت را انجام كارهاى خوب و نيكى به ديگران مى داند و مى فرمايد:

المعروف اشرف سياده(۲۹۹) .

بهترين بزرگى ددر انجام كار خوب است.

وسيله پيشرفت و سرورى سه چيز است :

فعل المعروف و اغاته الملهوف و اقرا الضيوف(۳۰۰) .

مهمان نوازى، به فرياد درماندگان رسيدن و كار نيك كردن. نام ماندنى و جاودانه يافتن، نيز در همين كار خوب است.

زد فى اصطناع المعروف و اكثر من الاحسان فانه ابقى ذخرا و اجمل ذكرا(۳۰۱)

بسيار نيكى كن به مردم و زياد احسان كن كه پايدارترين ذخيره و زيباترين يادگار است.

معمولا افراد خوش كردار، و خوب رفتار مورد توجه و ستايش جامعه قرار مى گيرند.

ذوالمعروف محمود العاده(۳۰۲) .

احسان كننده عادتش ستوده و مورد احترام است.

المعروف ذخيره الابد(۳۰۳) .

كار نيك اندوخته اى نيك و جاودانى است.

كارهاى نيك افزون بر سرورى و سيادتى كه نصيب انسان مى سازد، بدى ها و بلاها را نيز دفع مى كند و در حقيقت آدمى را بيمه مى كند.

المعروف تقى مصارع الهوان(۳۰۴) .

كار نيك، آدمى را از زمين خوردن و افتادن در پستى ها باز مى دارد.

ذوالمعروف لا يعثر و اذا عثر وجد متكئا(۳۰۵) .

كسى كه كار نيك انجام مى دهد، نلغزد و اگر هم بلغزد تكيه گاهى دارد.

صنايع المعروف تدر النعماء و تدفع البلاء(۳۰۶) .

انجام كارهاى نيك، نعمت ها را فراوان مى سازد و بدى ها را دفع مى كند.

با توجه به آنچه بيان شد، بهترين راه سيادت و سرورى و وفور نعمت ها انجام كارهاى خوب و نيكى و احسان به ديگران است. البته بايد سعى شود، اين نيكى به اهلش برسد و در جاى خود به مصرف برسد؛ چنان كه نبايد منت بر آن گذاشت يا به زبان آورد كه اگر تظاهر شود، يا منت گذاشته شود، فاقد اثر مطلوب خواهد شد. ولى به هر حال، انسان نبايد از فرصت ها غفلت ورزد و از هر گونه كمك به نيازمندان و احسان به زير دستان دريغ ورزد و خود را از فيض ‍ نيكوكاران محروم سازد. مدرسه سازى، بيمارستان سازى و هر گونه كار براى رفاه عمومى و نيازمندى هاى اجتماعى از مصاديق احسان و نيكوكارى است.

۶۴- بندگى خدا ضامن سعادت

امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:

اعقل الناس اطواعهم لله سبحانه(۳۰۷) .

خردمندترين مردم كسى است كه اطاعتش از خداوند سبحان از همه بيش تر باشد.

بندگى و اطاعت و فرمانبردارى از فرامين خدا، تفسير جهان خلقت و راز و هدف آفرينش انسان است. آدمى كه از بندگى خدا سرپيچى كند و اطاعت از او را گردن ننهد، بر خود ظلم كرده و هدف آفرينش را زير پا گذاشته است. سرافرازى و هويت انسان در اطاعت از خداوند نهفته است و هر عاقلى بايد هدفدار باشد و هدف از خلقت خود را زير پا نگذارد، كه هرچه خرد او بيشتر باشد، اطاعت او نيز بايد افزون تر گردد.

كسى كه ادعاى هوشمندى و خردمندى مى كند، ولى در برابر خداوند گردنكشى مى كند، در حقيقت نادانى است در ميان خردمندان. كدام عاقلى است كه از درك صحيح برخوردار باشد، ولى در برابر اوامر خدا بى اعتنايى كند؟! آرى اطاعت خداوند است كه به آدمى ارزش و معنا مى بخشد وگرنه اگر اطاعت و بندگى را از انسان بگيرند، او نه تنها گل سرسبد موجودات نخواهد بود كه از بهايم نيز پست تر و بى ارزش تر خواهد شد.

جمال العبد الطاعه(۳۰۸) .

زيبايى آدمى به اطاعت او از خداوند است.

اشرف الاعمال الطاعه(۳۰۹) .

شريف ترين كار فرمان بردن از خداى متعال است.

ليس على وجه الارض اكرم على الله سبحانه من النفس المطيعه لامره(۳۱۰) .

هيچ موجودى روى زمين نزد خداوند سبحان، عزيزتر از انسان فرمانبردار نيست.

من اطاع الله اجتباه(۳۱۱) .

كسى كه از خداوند اطاعت كند، خدايش برمى گزيند.

فى الطاعه كنوز الارباح(۳۱۲) .

همه گنج هاى دنيوى و اخروى ور اطاعت خداوند است.

من يطع الله يعز(۳۱۳) .

كسى كه از خداوند اطاعت كند، رستگار و عزيز خواهد شد.

البته نمونه اين سخنان بيش از حد بيان است و همگى به اين حقيقت توجه دارند كه همه خيرها و خوبى ها در بندگى و تسليم در برابر اوامر و دستورهاى الهى است. كسى كه مطيع و تسليم است، به فيض الهى دست مى يابد، و گرنه از همه خوشبختى ها و فيض الهى محروم خواهد شد.

پس، از عزيزان! در زندگى سعى كنيد در برابر خداوند مطيع باشيد و رضاى او را بر هيچ چيز و رضاى هيچ كس مقدم مداريد.

۶۵- تندى نكردن با مردم

امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:

راس السخف العنف(۳۱۴) .

اساس سبك عقلى، درشتى كردن با مردم است.

درشتى و تندخويى نتيجه خوبى ندارد و آدمى هميشه با نرمى و ملاطفت بهتر نتيجه مى گيرد. اگر انسان با درشتى با افراد برخورد كند، نتيجه منفى نصيبش مى شود.

علىعليه‌السلام فرمود:

من عامل بالعنف ندم(۳۱۵) .

هركس با سختى و درشتى با مردم رفتار كند، پشيمان مى شود.

راكب العنف يعتذر مطالبه(۳۱۶) .

كسى كه به مركب درشتى و تند خويى سوار شد، رسيدن به خواسته هايش سخت و دشوار گردد.

از اين رو، بر هر عقلى كه دوست دارد زندگى كند و با مردم درگير نشود، لازم است نرمى و ملاطفت كند.

۶۶- دورى از عهد شكنى

امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:

ان احسن العهد من الايمان(۳۱۷) . وفادارى به عهد و پيمان جزء ايمان است.

از عادات زشت، قول و عهد خود را زير پا گذاشتن است كه زيان هاى اجتماعى بسيارى دارد از جمله به وجود آمدن روح بى اعتمادى در جامعه كه براى همه زيانبار خواهد بود.

اسلام، عهد شكنى را به هيچ وجه و در هيچ شرايطى روا نمى دارد و عهد و پيمان را جزء ايمان مى داند و عهد شكن، ايمان شكن است؛ چنان كه امام علىعليه‌السلام فرمود:

اشرف الهمم رعايه الذمائم(۳۱۸) .

بالاترين و شريف ترين همت ها، وفا كردن به عهد و پيمان ها است.

آفه العهد قله الرعايه(۳۱۹) .

آفت عهد و پيمان ها كم وفايى به آن ها است.

ما ايقن بالله من لم يرع عهوده(۳۲۰) .

كسى كه عهد و پيمان ندارد، به خداوند يقين ندارد.

براى كسب اعتبار و اعتماد اجتماعى بايد انسان به قول و قرار و گفته ها و عهدهاى خود پايبند باشد و به هيچ قيمتى خلاف وعده نكند و قول و قرار خود را زير پا نگذارد.

چه زيبا است كه يك انسان مسلمان همواره به عهد و پيمان خويش وفا كند و مردانه سر قول خود بايستد. اگر حتى با غير مسلمان هم پيمان بسته است، پايبندى كند كه بدقولى به كافر و دشمن نيز جايز نيست.

۶۷- پرهيز از تك روى

امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:

الزموا الجماعه و اجتنبوا الفرقه(۳۲۱) .

همراه جماعت باشيد و از تفرقه دورى كنيد.

از بلاهاى اجتماعى كه كمر و شوكت ملت ها را مى شكند، تفرقه و جدايى است. دشمنان با همين وسيله توانسته اند در ميان ملت ها نفوذ كنند و از نيروى آنان بكاهند.

ايجاد احزاب و گروه ها و قطعه قطعه شدن ملت به سود استعمارگران است. برخلاف اسلام كه به شدت مسلمانان را از تفرقه بر حذر داشته و بر وحدت امت تاكيد كرده است.

(ان هذه امتكم امه واحده(۳۲۲) ).

بنابر اين انسان خردمند و عاقل بايد همواره در جهت وحدت تلاش كند و از هر گونه تفرقه و جدا شدن از ملت و تكروى بپرهيزد.

امام علىعليه‌السلام فرمود:

اياك و الفرقه فان الشاذ من الناس للشيطان(۳۲۳) .

از جدايى و كناره گيرى پرهيز كن كه انسان جدا شده از اجتماع سهم شيطان است.

همان گونه كه گوسفند جدا شده از گله سهم گرگ مى شود، انسان تك افتاده از اجتماع هم نصيب شيطان مى شود.

۶۸- انديشيدن

امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:

اصل العقل الفكر و ثمره السلامه(۳۲۴) .

اساس عقل انديشيدن است كه نتيجه آن سلامت از شكست ها و ناكامى ها است.

انديشه در امور و سبك و سنگين كردن و خوب و بد نمودن و سرانجام انتخاب بهتر، از ويژگى هاى انسان است كه ديگر موجودات از آن محرومند.

هرچند برخى حيوانات از غريزه خدادادى بهره مندند ولى انسان در مرتبه اى است كه هيچ موجودى به او نمى رسد.

از نعمت هايى كه بسيارى كسان، خوب از آن بهره نمى گيرند همين تفكر است. هر كارى اگر با انديشه و تفكر همراه باشد و همه جوانب آن بررسى شود، بى شك بهتر به نتيجه مى رسد و به صواب و درستى نزديك تر است. امام علىعليه‌السلام انديشه را عبادت مى داند و مى فرمايد:

الكفر عباده(۳۲۵) . در برخى احاديث يك ساعت تفكر را از يك سال عبادت بى تفكر برتر شمرده است. همان امام همام فرموده است :

الكفر يهدى(۳۲۶) .

انديشه راهنماى انسان است.

الكفر يهدى الى الرشاد(۳۲۷) .

انديشيدن مقصد و نتيجه درست را نشان مى دهد.

الكفر فى العواقب ينجى من العطب(۳۲۸) .

انديشه كردن در فرجام كار، انسان را از هلاكت نجات مى دهد.

التروى فى العقول يومن الزلزل(۳۲۹) .

انديشيدن در گفتار، آدمى را از لغزش ايمن مى دارد.

اذا قدمت الكفر فى جميع افعالك حسنت عوقبك فى كل امر(۳۳۰)

هرگاه فكر را در همه كارهاى خود جلو اندازى، سرانجام تو در هر كار نيكو مى گردد.

تفكر قبل ان تعزم و شاور قبل ان تقدم و تدبر قبل ان تهجم(۳۳۱)

پيش از آن كه تصميمى بگيرى، انديشه كن و پيش از آن كه اقدام كنى مشورت نما و پيش از ورود در هر كارى تدبر كن.

انسان عاقل بايد در زندگى انديشه و تفكر را از دست ندهد تا در امور بصيرت پيدا كند كه بى تفكر دست به كار نشود:

لا بصيره لمن لا فكر له(۳۳۲) .

بصيرت ندارد آن كه انديشه ندارد.

۶۹- پرهيز از داورى بيجا

امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:

فكر ثم تتكلم، تسلم من الزلل(۳۳۳) .

نخست انديشه كن آن گاه سخن بگو تا از لغزش در امان بمانى.

ليس من العدل القضاء على الثقه بالظن.

از عدالت به دور است آن كه از روى گمان عليه فرد مورد اعتماد داورى كنند.

اياك و الكلام فيما لا تعرف طريقته و لا تعلم حقيقته(۳۳۴)

بپرهيز از سخن گفتن درباره آنچه نه راهش را مى دانى و نه به حقيقتش راه دارى.

لا تقولوا فيما لا تعرفون فان اكثر الحق فيما تنكرون(۳۳۵)

درباره آنچه نمى دانيد سخن مگوييد، كه بيش ترين حق در چيزهايى كه نمى شناسيد.

كم نيستند كسانى كه با داورى ناحق در مسائل به ويژه در مسائل كشور خود را گرفتار غضب الهى مى كنند و دين خود را راحت مى فروشند.

اميد است شما خواننده گرامى با مطالعه مؤ كد و مجدد اين بخش از كتاب خود را در دام اين بلاياى امروزى نيندازى و با سكوت درباره آنچه نمى دانى، خود را نجات دهى - ان شاء الله.

۷۰- پرهيز از تكبر و خودخواهى

امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:

شر آفات العقل الكبر(۳۳۶) .

بدترين آفت هاى عقل، تكبر است.

بنيان بسيارى از بدبختى هاى جوامع انسانى و زير بناى بسيارى از جنايات هولناك و فاجعه هاى خونين، گردنكشى و استكبار است.

كيست كه نداند فجايعى كه امروز در جهان رخ مى دهد، همه زير سر آمريكاى متكبر است و خوى شيطانى استكبارى است كه آن ها را به هر جنايتى وا مى دارد؟!

شيطان نيز به دليل استكبار، هم خود را بدبخت كرد و هم بشر را. اين خوى خطرناك به گونه اى است كه عقل و خرد را نيز از كار مى اندازد و چشم عقل را كور مى نمايد.

امام علىعليه‌السلام فرمود:

اقبح الخلق الكبر(۳۳۷) .

زشت ترين خوى انسانى تكبر است.

التكبر شر العيوب(۳۳۸) .

بدترين عيب آدمى تكبر است.

الكبر مصيده ابليس العظمى(۳۳۹) .

تكبر دانم بزرگ شيطان است.

به هر حال، روحيه خودخواهى، برترى طلبى، و گردنكشى كه همه در واژه تكبر و كبر جمع است، اساس فتنه ها و ويرانى زندگى است، از آن بپرهيز و تواضع و فروتنى را پيشه كن تا محبوب دلها باشى كه :

من تكبر حقر.

هركه تكبر ورزد و خودخواه باشد حقير و بى مقدار مى گردد.

گرمى و صميميت و مهر و محبت و خاكى بودن، بيشتر آدمى را محبوب دل ها مى كند و همه او را دوست خواهند داشت.

۷۱- دورى از لجاجت

امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:

للجاج يقسدد الراى(۳۴۰) .

لجبازى راى نظر را تباه مى سازد.

آدم هاى يك دنده و لجباز كه به هيچ صراطى مستقيم نيستند و سخن كسى را نمى پذيرند و در جهل مركب خود غوطه ورند، هرگز در زندگى موفق نمى شوند و به هدف و مقصود نمى رسند. دوستان خود را از دست مى دهند و دلسوزان و ناصحان و خير خواهان جامعه رغبتى به نصيحت و پند آن ها ندارند.

انسان فهيم و عاقل هرگز لجبازى نمى كند و براى عقل و فكر ديگران هم ارزش قائل است. امام علىعليه‌السلام درباره لجاجت مى فرمايد:

اللجاج بذر الشر(۳۴۱) .

لجاجت، بذر شرارت است.

اللجاج عنوان العطب(۳۴۲) .

لجاجت، آغاز زمين خوردن و هلاكت است.

اللجوج لا راى له(۳۴۳) .

راى آدم لجباز ارزشى ندارد.

اللجاج يعقب الضر(۳۴۴) .

لجاجت، زيان و ضرر به دنبال دارد.

اللجاج ينتج الحروب و يوغر القلوب(۳۴۵) .

لجاجت، جنگ هاى بسيار مى آورد و كينه ها در دل مى اندازد.

لا تمارين اللجوج فى محفل(۳۴۶) .

با آدم لجوج در هيچ محفلى جدال و بحث مكن.

خير الاخلاق ابعدها عن اللجاج(۳۴۷) .

بهترين خلق و خوى آن است كه از لجاجت دورتر باشد.

۷۲- زندگى را به بازى نگير

زندگى جدى است، نه شوخى. شوخى گرفتن زندگى و بى مسئوليتى و توجه نكردن ببه هدف و سرگرم شدن به امورى كه پوچ و بى محتوا است، به شكست و ناكامى مى انجامد.

سرگرم بازى شدن عمر را در لهو و لعب صرف نمودن، خسارت جبران ناپذيرى در پى خواهد داشت.

امام علىعليه‌السلام فرمود:

لا يثوب العقل مع اللعب(۳۴۸) .

خردمندى با بازى جمع نمى شود.

شر ما ضيع فيه العمر اللعب(۳۴۹) .

بدترين روزهاى عمر كه ضايع مى شود، زمان سرگرم شدن به بازيچه ها است.

لا يفلح من و له باللعب و استهتر باللهو و اللعب(۳۵۰)

كسى كه شيفته بازى و سرگرم لهو و لعب گردد، رستگار نخواهد شد.

بايد زندگى هدفدار، همراه مسئوليت و جديت باشد و از عمر بهترين بهره گرفته شود. امروز سران استعمار بشريت را به بازى گرفته اند و حتى كلمات زيباى حقوق بشر، آزادى، مردم سالارى و...را نيز به بازى گرفته اند. مردم را نيز سرگرم بازى هايى كرده اند كه از سرنوشت خود غافل مانده و هميشه برده و نيازمند اجانب باشند.

جوانان عزيز! شما را به خدا وجدان خود را دريابيد و آرمان گرا و هدفدار باشيد و هويت ملى خود را پيدا كنيد و روى پاى خود بايستيد و در پى دام هاى گسترده شياطين نرويد و خود را جيره خوار و اسير آنان نسازيد.

۷۳- پرهيز از خوشگذرانى

امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:

اللذات آفات(۳۵۱) .

لذت ها، آفت هاى زندگى اند.

لذت حلال نياز جسم است و بايد به دست آيد و از راه درست تامين گردد، ولى زياده روى در هر چيزى كشنده است است به خصوص ر مسائل شهوانى و لذت هاى بى حد و مرز كه روسياهى دنيا و آخرت را در پى دارد. خوشگذرانى ها عقل را تباه و زندگى را آشفته و چهره آدمى را مخدوش مى سازد.

امام علىعليه‌السلام فرمود:

اللذات مفسدات(۳۵۲) .

لذت ها و خوشگذرانى ها تباهى مى آورد.

انسان با اراده بايد بتواند به مسائل اصلى زندگى برسد و بداند كه خوشگذرانى ها پايان خوشى ندارد.

القوى من قمع لذته(۳۵۳) .

نيرومند كسى است كه لذت هاى حرام را در خود سركوب كند.

رب لذه فيها هلاكك(۳۵۴) .

بسا خوشگذرانى كه هلاكت آورد.

رب لذه ساعه اورثت حسره طويله؛

بسا يك ساعت خوشگذرانى كه غصه طولانى در پى آورد.

عار الفضيحه تذهب حلاوه اللذاه(۳۵۵) .

ننگ رسوايى، شيرينى لذت را مى برد.

خوشگذرانى ها جلوى پيشرفت انسان را مى گيرد و افراد شهوتران و خوشگذران هرگز به درجات عاليه انسانى و كمالات نخواهند رسيد.

كم من لذه منعت سنى درجات(۳۵۶) .

بسا لذت پستى كه از رسيدن به درجات والايى جلوگيرى كند.

لا خير فى لذه توجب ندما و شهوه تعقب الما(۳۵۷) .

خيرى نيست در آن لذت كه پشيمانى به بار آورد و شهوترانى كه دردى از پى دارد.

انسان شرافتمند هرگز دامن خود را به لذت هاى حيوانى نامشروع آلوده نمى سازد و عمر و فرصت هاى گران قيمت را در خوشگذرانى ها از دست نمى دهد.

نزهوا انفسكم عن دنس اللذات و تبعات الشهوات(۳۵۸)

نفس گرانمايه خود را از آلودگى لذتها و پيامدهاى ناگوار شهوت ها پاك كنيد.

لا يكونن افضل ما نلت من دنياك بلوغ لذه و شفاء غيظ و ليكن احياء حق و امانته باطل(۳۵۹)