اسرار نماز

اسرار نماز0%

اسرار نماز نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: على اكبر مهدوى پور
گروه: سایر کتابها

اسرار نماز

نویسنده: شهيد ثاني رحمه الله عليه
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: على اكبر مهدوى پور
گروه:

مشاهدات: 11464
دانلود: 4593

توضیحات:

اسرار نماز
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 10 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 11464 / دانلود: 4593
اندازه اندازه اندازه
اسرار نماز

اسرار نماز

نویسنده:
فارسی

بخش سوم : منافيات نماز

منافى كمال و منافى صحت

در اين جا منظور از منافيات نماز چيزهايى است كه از جهت توجه قلبى كمبودى در نماز ايجاد مى كند و موجب بطلان و يا نقصان آن مى شود. آنچه موجب نقصان مى شود آن را «منافى كمال» مى نامند، و آنچه موجب بطلان مى شود آن را «منافى صحت» مى نامند.

ميزان در «منافى كمال» اين است كه با توجه و اقبال قلبى منافات داشته باشد. حديث نفس، توجه به امور دنيوى، حتى توجه به يك امر اخروى كه مربوط به نماز نباشد و انسان را از توجه قلبى باز دارد منافى كمال است. از مرموزترين حيله هاى شيطان اين است كه ذهن انسان را به يك مساءله دينى جلب كند كه انسان به عنوان يك امر معنوى و اخروى در اطراف آن تفكر كند و از حضور قلب و اقبال قلبى باز ماند، از اين رو گفتيم كه حتى تفكر در يك امر اخروى غير مربوط به نماز نيز از اقسام منافى كمال است. آنچه براى خدا مطلوب است اين است كه انسان به هنگام اشتغال به هر جزيى از اجزاء نماز همه توجه و اقبالش به سوى آن معطوف باشد، چنان كه رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله مى فرمايد:

و انما لك من صلاتك ما اقبلت عليه بقلبك :

«از نماز آن مقدار براى تو سودمند است كه در آن توجه و اقبال قلبى داشته باشى(۲۸۴) ».

همه آنچه در كتابهاى فقهى به عنوان «مكروهات نماز» مطرح شده، از اقسام «منافى كمال» است، يعنى ثواب نماز را كم مى كند و در حضور قلبى نقصان ايجاد مى كند ولى از نظر ظاهر نماز باطل نمى شود كه قضاى آن واجب شود.

قسمتى از مكروهات نماز عبارت است از:

۱ - «مدافعة الاءخبثين»، يعنى هنگامى كه نياز به دستشويى دارد خودش را وادار به مقاومت كند و در آن حال نماز بخواند.

۲ - خميازه كشيدن در حال نماز.

۳ - آب دهان و بينى انداختن.

۴ - كار بيهوده انجام دادن، مثلا با ريش خود بازى كردن.

۵ - هر چيزى و هر كارى كه انسان را مشغول مى كند و از توجه قلبى او مى كاهد.

همه اينها از منافيات كمال است و در يك نقطه شريك هستند و آن اين كه از خضوع و خشوع جلوگيرى مى كنند و از توجه و اقبال قلبى مانع مى شوند و ثواب نماز را پايين مى آورند و لذا با كمال نماز منافات دارند.

و ميزان در «منافى صحت» آن است كه انسان كارى انجام دهد كه با «اخلاص» منافات داشته باشد و يا عبادت خود را بزرگ بشمارد، همه اقسام «ريا» از قسم اول و همه اقسام «عجب» از قسم دوم است. اگر بخواهيم در مورد ريا و عجب و احكام و اقسام آنها به تفصيل سخن بگوييم از وضع كتاب خارج مى شويم و لذا به بيان نكات مهم اين دو بيمارى زشت و خانمان برانداز مى پردازيم :

۱ - ريا و خودنمايى

مطالبى كه در قرآن كريم و كلمات پيشوايان معصوم در پيرامون «ريا» و نكوهش آن و نقش تباه كننده آن وارد شده بيرون از شمار است، كه به گوشه اى از آنها اشاره مى كنيم :

خداى تبارك و تعالى مى فرمايد:

فويل للمصلين، الذين هم عن صلاتهم ساهون، الذين هم يراءون، و يمنعون الماعون :

«واى بر نمازگزاران. آنان كه از نمازهاى خود غفلت مى كنند، آنان كه ريا مى كنند و زكات را نمى پردازند(۲۸۵) ».

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله مى فرمايد:

ان النار و اهلها يعجون من اهل الريا:

«جهنم و اهل جهنم از اهل ريا ناله مى كنند»!!

اصحاب پرسيدند: جهنم چگونه فرياد مى كند؟ رسول گرامى اسلام فرمود: من حر النار التى يعذبون بها:

«جهنم فرياد مى زند از شدت حرارت آتشى كه اهل ريا به وسيله آن عذاب مى شوند(۲۸۶) !!».

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

المرائى يوم القيامة ينادى باءربعة اسماء: يا كافر، يا فاجر، يا غادر، يا خاسر، ضل سعيك و بطل اجرك، و لا خلاق لك، التمس الاجر ممن كنت تعمل له يا خادع :

«روز قيامت شخص رياكار به چهار نام مورد خطاب واقع مى شود:

۱ - اى كافر!

۲ - اى فاسق!

۳ - اى حيله گر!

۴ - اى زيانكار!

تلاشت تباه شد، پاداشت باطل شد، اجر و ارجى براى تو نيست، براى هر كى عمل كرده بودى از او پاداشت را بطلب، اى حيله گر!(۲۸۷) ».

و در حديثى ديگر فرمود، خداى تبارك و تعالى مى فرمايد:

اءنا اءغنى الاءغنياء عن الشرك، من عمل عملا فاءشرك فيه غيرى، فنصيبى له، فاءنا لا اقبل الا ما كان خالصا لى :

«من بى نيازترين بى نيازان هستم در مورد شرك، هر كس كارى انجام دهد كه ديگرى را در آن شريك قرار دهد، من سهم خودم را نيز به او مى بخشم. من نمى پذيرم جز چيزى را كه براى من خالص باشد(۲۸۸) ».

و در حديث ديگر فرمود:

ان الجنة تكلمت و قالت انى حرام على كل بخيل و مراء:

«بهشت به زبان آمد و گفت : من بر هر شخص بخيل و رياكار حرام هستم(۲۸۹) »

ان اول من يدعى يوم القيامة رجل جمع القران و رجل قاتل فى سبيل الله و رجل كثير المال، فيقول الله عزوجل للقارى : الم اعلمك ما انزلت على رسولى؟ فيقول : بلى يا رب. فيقول : ما عملت فيما علمت؟ فيقول : يا رب قرائته فى اناء الليل و اطراف النهار، فيقول الله : كذبت، و يقول الملائكة : كذبت، و يقول الله : انما اردت ان يقال : فلان قارى ء، فقد قيل ذلك، و يؤ تى بصاحب المال فيقول الله تعالى : الم اوسع عليك حتى لم ادعك تحتاج الى احد؟ فيقول : بلى يا رب. فيقول : فماذا عملت فيما اتيتك؟ قال : كنت اصل الرحم و اءتصدق. فيقول الله : كذبت. و يقول الملائكة : كذبت، و يقول الله : بل اردت ان يقال : فلان جواد، و قد قيل ذلك، و يوتى بالذى قتل فى سبيل الله فيقول الله : ما فعلت؟ فيقول : امرت بالجهاد فى سبيلك، فقاتلت حتى قتلت. فيقول الله : كذبت و يقول الملائكة كذبت. فيقول الله : بل اردت ان يقال : فلان جرى ء و شجاع، فقد قيل ذلك. ثم قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله : اولئك خلق الله تسعربهم نار جهنم :

«اول كسى كه در روز قيامت فرا خوانده مى شود سه گروه است :

۱ - قاريان قرآن

۲ - رزمندگان

۳ - ثروتمندان «خداى تبارك و تعالى به قارى قرآن مى فرمايد: آيا به تو نياموختم آنچه را كه بر پيامبرم نازل كرده بودم؟! مى گويد: چرا، به من تعليم فرمودى. مى فرمايد: پس چرا به آنچه آموختى عمل نكردى؟! مى گويد: پروردگارم، من آن را در دل شب و اطراف روز قرائت كردم. خدا مى فرمايد: دروغ گفتى. فرشتگان نيز مى گويند: دروغ گفتى. پس خدا مى فرمايد: تو مى خواستى كه مردم بگويند فلانى قرآن خوان است و آن هم گفته شد». «آنگاه شخص ثروتمند را مى آورند، خداى تبارك و تعالى مى فرمايد: آيا به تو وسعت ندادم كه به احدى محتاج نباشى؟!

مى گويد، چرا پروردگار من پس مى فرمايد: پس چه كردى آنچه را كه به تو عطا كردم؟

مى گويد: آن را به فقرا دادم و به وسيله آن صله رحم كردم. خدا مى فرمايد:

دروغ گفتى، فرشتگان نيز مى گويند: دروغ گفتى. پس خداى مى فرمايد: تو خواستى كه مردم بگويند: فلانى با سخاوت است، آنهم گفتند». «آنگاه شخص رزمنده را مى آورند كه در راه خدا كشته شده، خدا مى فرمايد: چه كردى؟ مى گويد: خدايا فرمان دادى كه در راه تو جهاد كنيم، من نيز جهاد كردم تا كشته شدم. پس خدا مى فرمايد: دروغ گفتى، فرشتگان نيز مى گويند: دروغ گفتى. آنگاه خداوند مى فرمايد: تو مى خواستى كه مردم بگويند: فلانى نترس و بى باك و دلير است، و مردم گفتند».

آنگاه رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: «اينها بندگانى هستند كه به وسيله اينها آتش جهنم شعله ور مى شود(۲۹۰) ».

امام صادقعليه‌السلام در اين رابطه مى فرمايد:

اياك و الريا، فانه من عمل لغير الله و كله الله الى من عمل له :

«از ريا بپرهيز، كه هر كس عملى را براى غير خدا انجام دهد، خداوند او را به كسى واگذار مى كند كه عمل را براى او انجام داده است(۲۹۱) ».

امام صادقعليه‌السلام در تفسير آيه شريفه :

فمن كان يرجوا لقاء ربه فليعمل عملا صالحا و لا يشرك بعبادة ربه احدا:

«هر كسى ملاقات پروردگارش را اميدوار باشد، عمل شايسته انجام دهد و احدى را در عبادت پروردگارش شريك قرار ندهد(۲۹۲) فرمود:

الرجل يعمل شيئا من الثواب لا يطلب به وجه الله، انما يطلب تزكية النفس، يشتهى ان يسمع به الناس فهذا الذى اشرك بعبادة ربه :

«انسان كار خيرى را انجام مى دهد ولى هدفش خدا نيست، بلكه مى خواهد تزكيه نفس كند (يعنى خودش را عابد و زاهد نشان دهد) و مايل است كه مردم آن كار خير را بشنوند. چنين شخصى به عبادت پروردگارش ‍ شريك قرار داده است».

سپس فرمود:

ما من عبد اسر خيرا فذهبت الاءيام ابدا حتى يظهر الله له خيرا، و ما من عبد اسر شرا فذهبت الاءيام ابدا، حتى يظهر الله له شرا:

«هيچ بنده اى نيست كه كار خيرى را مخفى بدارد و روزگار درازى بر او بگذرد جز اين كه خداوند كار خير را براى او ظاهر مى سازد و هيچ بنده اى نيست كه كار شرى را مخفى بدارد و روزگار درازى بر او بگذرد، جز اين كه خداوند كار شر را براى او ظاهر مى سازد(۲۹۳) ».

اگر بخواهيم همه روايات وارده در پيرامون ريا را نقل كنيم سخن به درازا مى كشد.

۲ - عجب و خودپسندى

خداى متعال در مقام نكوهش مسلمانان در مورد عجب و خودپسندى مى فرمايد:

و يوم حنين اذ اعجبتكم كثرتكم :

«به ياد آوريد روز حنين را هنگامى كه كثرت شما، شما را به عجب واداشت(۲۹۴) ».

و در همين رابطه مى فرمايد:

يحسبون انهم يحسنون صنعا :

«كار زشت كرده، تصور مى كنند كه كار نيك انجام مى دهند(۲۹۵) ».

اين هم نوعى عجب است كه كار زشت خود را آنقدر بپسندد كه آن را نيكو خيال كند!

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله مى فرمايد:

ثلاث مهلكات : شح مطاع و هوى متبع و اعجاب المرء بنفسه :

«سه چيز موجب هلاكت است : بخل كه انسان از آن اطاعت كند، و هواى نفسانى كه انسان از آن پيروى كند و اين كه انسان خودپسند و از خود راضى

امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد: من دخله العجب هلك : كسى كه عجب و خودپسندى او را فراگيرد هلاك مى شود(۲۹۶) ».

پيشواى ششم مى فرمايد:

العجب له درجات، منها ان يزين للعبد سوء عمله، فيراه حسنا فيعجبه و يحسب انه يحسن صنعا:

«عجب و خودپسندى درجاتى دارد، يكى از درجاتش اين است كه كار زشت انسان در ديده اش نيكو تجلى كند و انسان آن را نيكو تصور كند و از آن خوشش آيد و خيال كند كه كار نيكو انجام مى دهد(۲۹۷) ».

امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد: روزى مرد دانشمندى با زاهد پيشه اى ملاقات كرد. مرد دانشمند به عابد گفت : نماز تو چگونه است؟ مرد عابد گفت : آيا از نماز همچو منى مى پرسند؟! من كسى هستم كه چنين و چنان گريه مى كنم. مرد دانشمند پرسيد: گريه ات چگونه است؟ مرد عابد گفت : آنقدر گريه مى كنم كه سيل اشك از ديدگانم جارى مى شود. مرد دانشمند گفت، اگر تو همواره بخندى ولى در دلت خوف و خشيت داشته باشى، بهتر است از اين كه گريه كنى و به گريه ات مغرور باشى، كه هرگز هيچ عملى از شخص مغرور و خودخواه پذيرفته نمى شود(۲۹۸) ».

از امام باقر و يا امام صادقعليه‌السلام روايت شده كه فرمود: روزى دو نفر وارد مسجد شدند كه يكى از آنها عابد و ديگرى فاسق بود، وقتى از مسجد خارج شدند شخص فاسق از دوستان خدا شده بود و شخص عابد به فسق گراييده بود، زيرا عابد به عبادت خود مغرور شد و همه اش در اطراف اطاعت و عبادت خود انديشيد و عبادتش را تباه كرد ولى شخص ‍ گنهكار در پيرامون تقصيرات خود انديشيد و از كرده خود پشيمان شد و از خداى منان طلب آمرزش كرد.(۲۹۹)

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله مى فرمايد: خداى تبارك و تعالى خطاب به حضرت داوودعليه‌السلام فرمود:

يا داود بشر المذنبين و اءنذر الصديقين. قال : كيف ابشر المذنبين و انذر الصديقين؟ قال : يا داود! بشر المذنبين انى اقبل التوبة و اعفو عن الذنب و اءنذر الصديقين الا يعجبوا باءعمالهم، فانه ليس عبد يعجب بالحسنات الا هلك :

«اى داوود! گنهكاران را مژده بده و صديقان را بيم ده، حضرت داوود پرسيد: خداوندا! گنهكاران را چگونه مژده بدهم و صديقان را چگونه بترسانم؟ فرمود: اى داوود گنهكاران را مژده بده كه من توبه را مى پذيرم و از گناه مى گذرم. و صديقان را بگو كه به اعمال خود با ديده اعجاب ننگرند، كه هيچ بنده اى به اعمال خود خورسند نمى شود جز اين كه هلاك مى شود(۳۰۰) ».

اقسام ريا

ريا بر دو قسم است :

۱ - رياء خالص

۲ - رياء مختلط

رياء خالص آن است كه انسان عملى را فقط براى منافع دنيوى انجام دهد، خواه اين عمل را براى رسيدن به يك امر حرام انجام دهد، يا براى رسيدن به يك هدف مباح، و يا براى اين انجام دهد كه مردم او را با ديده نقص ‍ ننگرند و او را از شخصيتهاى ممتاز بشمار آورند.

رياء مختلط آن است كه در كنار هدفهاى دنيوى خدا را نيز منظور كند و قصد تقرب نيز داشته باشد.

هر دو قسم آن موجب بطلان عمل است و عمل را باطل مى كند و قسم اول آن به كلى از درجه اعتبار ساقط است و جاى گفتگو ندارد، و قسم دوم همان شرك در عبادت است. پيشتر گفتيم كه در چنين مواردى خداى تبارك و تعالى سهم خود را نيز به كسى كه برايش شريك داده شده، عطا مى كند و مى فرمايد من نيازى به اين عمل ندارم، كسى را كه به من شريك قرار داده اى او نيازمند است، من سهم خود را نيز به او بخشيدم، تو نيز پاداش خود را از او بخواهد.(۳۰۱) اين نوع شرك را شرك خفى مى گويند كه رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله خبر داده كه در اين امت شايع خواهد بود.

ما هرگز از عملى كه از اول به عنوان ريا آغاز شده باشد بحث نمى كنيم كه چنين عملى از ريشه باطل است و هرگز از شخص مؤمن و عارف سر نمى زند. بحث ما در عملى است كه براى خدا و به قصد قربت شروع شده، سپس در اثناى عبادات افكار ديگرى بر دلش هجو آورده كه با اخلاص ‍ منافات دارد. اين نوع افكار معمولا به صورت مرموزى بر انسان روى مى آورد كه انسان غافلگير مى شود و لذا بايد در اين جا مختصر توضيحى داده شود.

عبادتى كه خالص براى خدا آغاز شده، سپس ريا در آن رخنه كرده به چند صورت است كه ريا در برخى از آنها آشكار و در برخى ديگر نهان است :

۱ - انسان نماز را با قصد قربت و نيت خالص شرع، هرگز در دلش اين معنى خطور نكرده كه كسى او را مى بيند يا نمى بيند، ولى در وسط نماز كسى بر او وارد مى شود و به سويش مى نگرد، پس شيطان به او مى گويد: نمازت را با خضوع و خشوع بيشتر ادا كن، تا اين شخص تو را از بندگان شايسته بشناسد و در مورد توبه شك و ترديد نيفتد و از تو غيبت نكند، پس بر خضوع و خشوع اعضاى جوارحش مى افزايد بدنش را آرام نگاه مى دارد و نمازش را نيكو انجام مى دهد. اين همان ريايى است كه در اثناى عبادت عارض ‍ مى شود و چنين ريايى بر احدى پوشيده نيست و قصد قربت را از بين مى برد و اخلاص را ريشه كن مى سازد.

دوم اين كه انسان اين بيمارى را تشخيص داده و همواره تلاش كرده كه از شيطان پيروى نكند و عبادتش را با خلوص نيت ادامه دهد، جز اين كه شيطان از راهى ديگر با دامى تازه وارد شده مى گويد: تو شخصيتى مورد توجه هستى، مردم به سوى تو مى نگرند و عبادات خودشان را از تو مى آموزند، تو اگر بر خضوع و خشوع خود بيفزايى مردم از تو تبعيت مى كنند و تو در پاداش آنها سهيم مى شوى، و اگر تو در اين زمينه سهل انگارى كنى، مردم نيز سهل انگارى مى كنند و وزر و وبال آنها به گردن تو خواهد بود. پس عملت را نيكو كن تا مردم نيز از تو پيروى كنند و تو در پاداش آنها سهيم شوى. آنگاه حديث شريف را بر او مى خواند كه :

من سن سنة حسنة فله اجرها و اجر من عمل بها الى يوم القيامة :

«هر كس سنت پسنديده اى را از خود بگذارد تا روز قيامت هر كس به آن سنت عمل كند، اين شخص در پاداش همه آنها سهيم خواهد بود(۳۰۲) ».

اين نيز همان ريا است و عمل را باطل مى كند، جز اين كه بسيار دقيق و ماهرانه است كه خيلى ها به اين حيله مبتلا مى شوند در حالى كه به حيله اولى مبتلا نمى شوند.

اين قسم از اين جهت ريا محسوب است كه نمازگزار براى پيروى ديگران از او رفتارش را تغيير مى دهد كه اگر كسى نمى ديد تغيير نمى داد. پس چيزى را كه در خلوت براى خود نمى خواهد، در جلوت براى ديگران مى خواهد. و اين همان تدليس ابليس است. ولى اگر براى خدا خضوع مى كرد، دلش ‍ نورانى مى شد، نورش انتشار مى يافت و افق فكرى ديگران را نيز منور مى ساخت و آنگاه پاداش او مضاعف مى شد، ولى در صورت قبلى به سبب رياكارى در روز قيامت مسئول و معاقب خواهد بود، اگر چه ممكن است كسى از او پيروى كند و به پاداش فراوانى برسد.

سوم كه باريك تر و پيچيده تر از دومى است اين است كه انسان اين حيله را نيز متوجه شود و بداند كه نبايد بين نماز او در خلوت و جلوت فرق باشد، از اين رهگذر در خلوت خضوع و خشوع فراوان داشته باشد، تا هنگامى كه در حضور مردم نماز مى خواهند دقيقا همانند نماز خلوتش خضوع و خشوع داشته باشد و فرقى بين خلوت و جلوت نباشد. اين نيز از اقسام ريا مى باشد، زيرا اين شخص در خلوت نمازش را نيكو مى خواند تا در حضور مردم نيز نيكو بخواند، پس چنين شخصى در خلوت نيز ريا مى كند، زيرا بالاخره براى مردم مى خواند. چنين عملى خلوص ندارد، نماز با اخلاص ‍ آن است كه ديدن يك انسان در شيوه عبادت او تاءثير نكند و بين اين دو بيننده فرق نگذارد.

كسى كه در خلوت و جلوت به يك شكل نماز مى خواند تا ريا محسوب نشود، انگيزه اش اين است كه نمى خواهد در حضور مردم نماز ساده بخواند و نمى خواهد كه در پيش وجدانش از ريا كاران محسوب شود، و لذا در خلوت نيز نماز را با خضوع و طماءنينه مى خواند. چنين شخصى با اين عمل از ريا نجات نمى يابد كه در خلوت نيز به فكر مردم است، بلكه فقط در صورتى از ريا رهايى مى يابد كه اصلا به نگاه مردم اعتنا نكند، چنان كه به نگاه چارپايان و جمادات اعتنا نمى كند. حديث نبوىصلى‌الله‌عليه‌وآله نيز به همين معنى اشاره مى كند، آن جا كه مى فرمايد:

لا يكمل ايمان العبد حتى يكون الناس عنده بمنزلة الاءباعر:

«ايمان بنده اى كامل نمى شود جز هنگامى كه مردمان در نزد او همانند اشتران باشند(۳۰۳) ».

چهارم كه پيچيده تر از صورتهاى قبلى است اين است كه به هنگام نماز در حضور مردم، شيطان نتواند او را به رياء علنى وادار كند، زيرا او حاضر نيست كه براى ريا و تظاهر كارى را انجام دهد، و لذا شيطان به او مى گويد: تو در برابر خداى قادر و متعال ايستاده اى و او بر تمام اعماق دلت آگاه است، بپرهيز از اين كه خداى تبارك و تعالى به سوى تو بنگرد و دلت را غافل بيابد. آنگاه تلاش مى كند كه حضور قلب پيدا كند و اعضاء جوارحش ‍ را آرام و باوقار نگهدارد و خيال مى كند كه اين حد اعلاى اخلاص است، در صورتى كه عين حيله و مكر است، زيرا اگر خضوع و خشوع او براى خدا باشد، پس چرا در حضور مردم اين حالت به او دست مى دهد و در خلوت چنين حالى براى او حاصل نمى شود؟ نشانه رهايى از اين آفت اين است كه خضوع و خشوع او در خلوت و جلوت يكى باشد و حضور مردم هيچ تاءثيرى در وضع او نداشته باشد، به طورى كه حضور چارپايان در وضع او تاءثير نمى كند، تا وقتى كه حضور انسان با حضور حيوان از نظر او فرق مى كند و در توجه قلبى اش تاءثير مى گذارد از اين نوع ريا رهايى نيافته است و اخلاص در عمل پيدا نكرده است، بلكه به شرك خفى مبتلا شده است. در مورد چنين شركى در حديث آمده است كه :

الشرك اخفى فى امتى من دبيب النمل فى ليلة ظلماء على صفاة سوداء:

«شرك در ميان امت من از حركت مورچه سياه در دل شب تار بر روى سنگ سياه مخفى تر است(۳۰۴) ».

از چنين شركى نجات پيدا نمى كند مگر بندگان خالص خدا كه بسيار دقيق و هشيار باشند و توفيق خدا يارشان باشد وگرنه شيطان همواره در كمين بندگان پارسا مى باشد و لحظه اى آنها را به حال خود نمى گذارد و هر درى وارد مى شود، تا در نقطه اى آنها را غافلگير كند.

يك عمل جزئى و استحبابى مانند سرمه كشيدن، ناخن گرفتن، عطر زدن، لباس نو پوشيدن و امثال آنها كه در مواردى مانند روز جمعه استحباب دارد، از نظر شيطان پوشيده نيست و تلاش مى كند كه توجه مردم به اين اعمال را در نظر انسان جلوه گر سازد و از رهگذر توجه مردم به اين اعمال انسان را به ريا و تظاهر وا دارد. اگر انسان هشيار نباشد، شيطان از همين جا جاى پايى پيدا كرده، رخنه مى كند. از اينجاست كه گفته اند: دو ركعت نمازى كه دانشمند فرزانه به جاى آورد بهتر از يكسال عبادتى است كه توسط شخص ‍ جاهل انجام يابد. كه منظور از دانشمند، شخص آگاه و بينايى است كه همه راههاى نفوذ شيطان را بشناسد و راهها را به روى او ببندد. وگرنه راههاى نفوذ شيطان بر بسيارى از علما به مراتب بيشتر از راههاى نفوذ او بر جهال است.

پنجم اين كه نماز را با كمال اخلاص و حضور قلب به پايان برساند و هيچ فكر منافى اخلاص از او سر نزند، جز اين كه پس از انجام نماز براى وصول به برخى از اغراض دنيوى، آن را براى مردم بازگو كند. در اين جا شيطان براى نمازگزار مى گويد: اى بنده خدا آفرين بر تو، نماز را بدون هيچ نقص و ريايى به پايان رساندى و خداوند آن را در ديوان مخلصين ثبت كرده است، ديگر تغيير پيدا نمى كند و پاداشت در نزد پروردگار متعال محفوظ است، پس آن را بازگوى تا علاوه بر پاداش اخروى يك سلسه آثار دنيوى نيز برايت حاصل شود.

اين كار كه «ريا بعد از عمل» ناميده مى شود همانند عجب بعد از عمل، عبادت را باطل مى كند و چنين شخصى مشمول اين آيه مى شود كه خداى تبارك و تعالى مى فرمايد:

قل هل ننبئكم بالاءخسرين اعمالا، الذين ضل سعيهم فى الحيوة الدنيا و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا :

«بگو: آيا به شما خبر بدهيم از كسانى كه از جهت عمل از همه زيانكارترند؟ آنان كه سعى و تلاششان در اين دنيا تباه شد، در حالى كه آنها خيال مى كنند كه كار نيكو انجام مى دهند(۳۰۵) ».

در روايت آمده است كه مردى به خدمت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله شرفياب شد و عرض كرد: يا رسول الله! من همه عمرم را روزه گرفتم. وجود مقدس رسالت پناه فرمودند:

ما صمت و لا افطرت :

«نه روزه گرفتى و نه افطار كردى(۳۰۶) ».

منظور اين است كه اگر همه عمر خود را با روزه سپرى كردى؟ با گفتنش آن را تباه كردى.

از ابن مسعود نقل شده كه مردى را شنيد كه مى گويد: من ديشب سوره بقره را خواندم، ابن مسعود گفت : سود او همين است(۳۰۷) !

زيرا اگر كسى عبادتى را در خلوت با خلوص نيت انجام بدهد و سپس آن را بازگو كند، اگر هنوز در اخلاص خود باقى باشد ۶۹ جزء از ۷۰ جزء آن را تباه كرده است يعنى ۶۹۷۰ ثواب آن از او تباه شده و فقط يك هفتادم آن باقى مانده است. زيرا از پيشوايان معصومعليه‌السلام روايت شده است كه فرمودند:

ان فضل عمل السر على الجهر سبعون ضعفا:

«برترى عبادت سرى بر عبادت علنى هفتاد برابر است(۳۰۸) ».

امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد:

من عمل حسنة سرا كتبت له سرا، فاذا اقربها محيت و كتبت جهرا، فاذا اقربها ثانية محيت و كتبت رياء:

«هر كس كار خيرى را در سر انجام دهد، آن عمل در ديوان كارهاى سرى نوشته مى شود. اگر آن را در ميان مردم بازگو كند از ديوان سر محو مى شود و در ديوان كارهاى علنى نوشته مى شود، اگر يكبار ديگر آن را بازگو كند، از آن ديوان هم محو مى شود و در ديوان كارهاى ريايى ثبت مى شود».(۳۰۹) اين زبان چه بلاى بزرگى است، اين زبان مى چرخد و چند كلمه به زبان مى آورد و همه تلاشها را از بين مى برد. با چند كلمه سخن گفتن پاداش يك عمل خير را هفتاد برابر كاهش مى دهد و با تكرار آن همه پاداش را تباه مى سازد.

اين كاش كار همه همين جا خاتمه مى يافت و با از بين رفتن ثواب، انسان از تبعات كار خيرش رهايى مى يافت؟ ولى متأسفانه كار اين جا تمام نمى شود، بلكه نامش در دفتر رياكاران ثبت مى شود و سزاى رياكاران را مى بيند.

اين جا فقط يك استثنا داريم و آن صورتى است كه انسان كار خيرى را كه در سرانجام داده براى يك هدف اخروى بازگو كند. مانند اين كه براى تشويق شنونده و ترغيب او به كار خير آن را بازگو كند، دقيقا از خودش مطمئن باشد و واقعا در اعماق دلش هدفى جز آن نداشته باشد، مانعى ندارد. البته اين در صورتى است كه راه ديگرى براى تشويق او نداشته باشد وگرنه شايسته است كه آن را انتخاب كند.

محمد بن مسلم از امام باقرعليه‌السلام روايت كرده است كه فرمود:

لا باءس ان تحدث اخاك اذا رجوت ان تنفعه و تحثه و اذا سئلك هل قمت الليلة، اوصمت، فحدثه بذلك ان كنت فعلته، فقل : قد رزق الله ذلك، و لا تقل : لا، فان ذلك كذب :

«هيچ مانعى نيست كه كار خيرى را كه انجام داده اى به برادر مسلمانت بازگو كنى، در صورتى كه اميدوار باشى كه او را سودى بخشد و او را به انجام آن برانگيزد. اگر برادرت از تو بپرسد: آيا ديشب براى نماز شب برخاستى؟ يا فلان روز روزه گرفتى؟ اگر انجام داده باشى بگو، و چنين بگو: «آرى خداوند توفيق داد». در اين جا مگو: «نه» كه آن دروغ است(۳۱۰) » از اينجاست كه به صدقه علنى هم اجازه داده شده و ثواب و فضيلتش از بين نمى رود، زيرا در اين كار تشويق و ترغيب مردم بر اعمال خير هست. همچنين اجازه داده شده كه انسان نماز شب را در خانه اش ‍ علنى بخواند تا اهل و عيالش نيز به آن تشويق شوند و از و پيروى كنند.

و در عين حال اين جا پرتگاه است، شيطان زود مى تواند انسان را گول بزند و به نام تشويق ديگران اعمالش را تباه سازد. و لذا شخص بيدار و هشيار بايد وضع روحى و قلبى خودش را منظور كند و به شيطان اجازه ورود از اين راههاى مرموز ندهد.

در اين جا نكته ديگرى نيز لازم است بازگو شود و آن اين كه : گاهى شيطان از راه اظهار موفق نمى شود كه عمل كسى را تباه كند، از راه كتمان وارد مى شود و مى گويد: اين كار را نكن كه ريا مى شود، آن كار را نكن كه مردم مى فهمند و ريا مى شود. اين نيز يكى از دامهاى شيطان براى ترك عمل است. اگر انسان آن عمل خير را براى اين كه مبادا ريا باشد ترك كند، شيطان به هدف خود رسيده است زيرا هدف اصلى او بازداشتن از كار خير است، گاهى از راه ريا عمل خير را تباه مى سازد و گاهى راه را نزديك مى كند و به نام ترس از ريا انسان را به ترك عمل وادار مى كند.

اگر مولى به انسان مقدارى گندم بدهد و بگويد آن را بايد كاملا از خاك جدا كنى و دقيقا تميز كنى. انسان براى اين كه شايد نتواند خيلى دقيق و كامل تميز كند، اصلا به اين كار اقدام نكند. در اين صورت مخالف كامل با امر مولى انجام يافته و دقيقا شيطان به هدف خود رسيده است.

در اين جا تنها راه معقول اين است كه با تمام قدرت بكوشى كه فرمان مولى را دقيقا اجرا كنى، نه اين كه از آن شانه خالى كنى.

يكى ديگر از دامهاى شيطان اين است كه انسان را وادار كند عبادت خود را ترك كند ولى نه براى اين كه ريا نشود، بلكه براى اين كه مردم به او تهمت ريا نزنند.

شيطان به نمازگزار مى گويد تو اگر اين جا نماز بخوانى، مردم مى بينند و خيال مى كنند كه ريا مى كنى و به گناه مى افتند.

اين نيز دام شيطان است و خود از اقسام ريا مى باشد، زيرا در اين جا براى اين كه مردم به او نسبت ريا ندهند عمل مورد نظرش را ترك مى كند. او اگر واقعا از ريا گريزان است بايد اصلا به حرف مردم اعتنا نكند، نه به ستايش ‍ آنها اهميت دهد و نه به نكوهش آنها. چه فرقست بين اين كه بر خضوع و خشوع خود بيفزايد تا مردم نگويند غافل است و بين اين كه خضوع و خشوع را ترك كند تا مردم نگويند رياكار است؟ و شايد دومى بدتر باشد، زيرا متضمن سوء ظن به مردم است كه انسان موظف است همواره به مسلمانان حسن ظن داشته باشد.

چگونه انتظار دارى كه با ترك عمل از شر شيطان رهايى يابى، در حالى كه با ترك عمل مراتب اخلاص و اطاعت خود را از شيطان اعلام كرده اى؟

شيطان هرگز تو را فرو نمى گذارد و هر لحظه از راهى وارد مى شود و تو را بازيچه خود قرار مى دهد. تنها راه رهايى اين است كه آفتهاى ريا را بشناسى و كلا از آن پرهيز كنى و عبادتهاى خود را فقط براى خدا انجام دهى و هرگز به ستايش و نكوهش مردم اعتنا نكنى، و به جاى ستايش مردم ستايش ‍ خداوند را به دست آورى كه بر همه رفتار و كردارت آگاهست.

اگر ستايش خداوند را طلب كنى، خداوند با نظر لطف و رحمتش به تو مى نگرد ولى اگر ستايش مردم را طلب كنى و عبادت را براى خوش آيند مردم انجام دهى، اگر مردم از دلت آگاه شوند و بدانند كه براى آنها انجام مى دهى، از تو متنفر خواهند شد. و لذا تا مى توانى در كارهاى خير بكوش، و فقط رضاى پروردگار و اصلاح نفس خويش را منظور كن.

يكى ديگر از دامهاى خطرناك شيطان اين است كه به اشخاص پارسا و پرهيزكار مى گويد: اگر كار خير انجام دهى، مردم درباره تو حسن ظن پيدا مى كنند و همه جا معروف مى شوى، در حالى كه محبوترين مردم در نزد پروردگار پارسايان گمنام و پرهيزكاران بى نام و نشان است. پس اگر در ميان مردم شناخته شوى از اين مقام محروم خواهى شد. اين نيز از حيله هاى شيطان است. اگر نيت تو خالص باشد، معروف شدن و گمنام بودن فرقى نمى كند. آنچه وظيفه تست، توجه قلبى و اصلاح درون خويش است، اگر تو مرد صالح و شايسته اى باشى هرگز بر مردم پوشيده نخواهد ماند. زيرا خداى متعال مى فرمايد:

عليك اخفاءه و على اظهاره :

«بر تست پوشيدن نگهداشتن و بر منست اظهار آن(۳۱۱) ».

و در روايت آمده است :

من اصلح سريرته اصلح الله علانيته :

«هر كس درون خود را پاكيزه كند، خداوند ظاهر او را نيز پاكيزه مى گرداند(۳۱۲) ». پس دقيقا مواظب باش كه شيطان تو را گول نزند و اين حديث را براى تو وسيله ريا قرار ندهد. به اين معنى كه شيطان به تو بگويد: حالا كه عمل خير را ترك نمى كنى، پس آن را مخفى كن تا خداوند آن را برايت آشكار سازد، كه اين نيز نوعى ريا خواهد بود. زيرا تو عمل مى كنى و آن را مى پوشانى، تا خداوند آن را آشكار سازد و در ميان مردم برملا نمايد، اين هم عمل براى مردم است. تو عمل را خالص براى خدا انجام بده، خدا هر چه بخواهد انجام دهد. اگر بخواهد آشكار سازد و اگر بخواهد پوشيده بدارد.

اخلاص در عمل و رهايى از دامهاى شيطان سخت است، ولى بيدار و هشيار باش كه سختى اخلاص تو را به كسالت و سستى و ترك عمل نكشد، بلكه همواره تلاش كن كه در كار خير و خالص گردانيدن آن بكوشى.

همچنين آگاه باش كه شيطان از اين راه نيز تو را نفريبد كه از مطلع شدن مردم از كارهاى خير تو مسرور و خوشحال مى شوى، شيطان تو را وادار نكند كه براى اين خوشحالى و سرور كار خير را ترك كنى، كه آن هدف اصلى شيطان است.

سرور و خوشحالى از انجام عمل خير بر دو گونه است يك قسم آن مورد رضاى پروردگار است و قسم ديگر آن مورد غضب خدا، اگر كارى را براى خدا انجام داده اى و هدفى جز خدا نداشته اى و به قدر امكان آن را مخفى داشته اى و هرگز به كار خود با ديده اعجاب ننگريسته اى، ولى خوشحالى كه خداوند به تو چنين توفيقى عطا فرموده است، اين خوشحالى مورد رضاى پروردگار است. و اگر مردم هم به آن اطلاع يافتند ولى اطلاع آنها از طرف تو نبوده است و تو نيز خوشحالى كه خداوند از فضل و كرمش مردم را بر كار خير تو آگاه ساخته است، مانعى ندارد.

خوشحالى مذموم اين است كه از جهت اعجاب (خودپسندى) و تكيه بر كار خير خود و بالا رفتن موقعيت و شخصيت خود در ميان مردم به وسيله علنى شدن عمل خيرت خوشحال شوى، و در اعماق دلت چنين باشد كه بعد از علنى شدن اين عمل خير، مردم ترا ستايش خواهند كرد، مسائل تو را زود حل خواهند نمود و همه جا تو را احترام خواهند كرد، اين عين ريا مى باشد و از حب دنيا و فراموش كردن آخرت و غفلت از نعمتهاى بى پايان خداوندى سرچشمه مى گيرد. از خداى بزرگ مسئلت مى كنيم كه با ما به مقتضاى عدالتش رفتار نكند، بلكه به مقتضاى فضل و كرم و بخشش خود بر لغزشهاى ما پرده كشيده، با رحمت واسعه اش ما را مورد عفو و مغفرت خود قرار دهد، انشاءالله.

اقسام عجب

عجب عبارت است از اين كه انسان كار خود را بزرگ بشمارد، به كارهاى خود ببالد و خوشحال شود و خود را خالى از نقص و به دور از قصور تصور كند.

عجب يكى از عوامل مهم هلاكت و موجب انتقال يافتن عمل انسان از كفه حسنات به كفه سيئات است، و موجب سقوط انسان از بالاترين موقعيتها به پايين ترين آن مى باشد. چنان كه در ضمن احاديث مربوطه گذشت.

از حضرت عيسىعليه‌السلام روايت شده كه فرمود:

يا معاشر الحواريين، كم من سراج قد اطفاته الريح و كم من عابد افسده العجب :

«اى گروه حواريون چه بسا چراغهاى پرنورى كه با وزش بادى به خاموشى گراييده است و چه بسا پارسايان عبادت پيشه اى كه با اعجاب و خود پسندى اعمالشان تباه شده است(۳۱۳) ».

سعيد بن ابى خلف از امام صادقعليه‌السلام روايت كرده است كه فرمود:

عليك بالجد و لا تخرجن نفسك من حد التقصير فى عبادة الله وطاعته، فان الله تعالى لا يعبد حق عبادته :

«بر تو باد تلاش و كوشش در عبادت، ولى هرگز خود را تهى از تقصير در عبادت و اطاعت خيال نكن، كه هرگز احدى نمى تواند حق عبادت و اطاعت او را ادا كند(۳۱۴) ».

منشاء عجب، غفلت از نواقص اعمال و آفات عبادات و پاداشهاى خداى متعال و الطاف بيكران حضرت احديت بر اعمال خير است. اگر انسان در مورد بهترين عبادات كه نماز است نيك بينديشد كه ستون دين و ميزان قبولى اعمال است، آنگاه حدود و شرايط آن را در نظر بگيرد كه قسمتى از آن را به استناد احاديث صحيحه در اين كتاب آورديم، خواهد ديد كه حتى يك نماز واجد شرايط براى او نخواهد ماند، كه انسان بتواند اطمينان پيدا كند كه مورد قبول واقع شده است. وقتى حساب نماز چنين باشد، حساب ديگر عبادتها روشن است. تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل.

آرى هر عملى حدود و شروطى دارد كه اگر روى اعمال ما محاسبه دقيق بشود، هيچ عملى از ما به حد نصاب نخواهد رسيد. چنان كه امير مؤمنانعليه‌السلام مى فرمايد:

اعلموا عباد الله، ان المؤمن لا يمسى الا و نفسه ظنون عنده، فلا يزال زاريا عليها و مستزيدا لها، فكونوا كالسابقين قبلكم و الماضين امامكم، قرضوا من الدنيا تقريض الراحل، واطووها طى المنازل :

«اى بندگان خدا بدانيد كه مؤمن صبح و شام نمى كند جز اين كه به خودش بدگمان است، همواره نفس خود را سرزنش مى كند و از آن مطالبه فزونى مى كند، پس شما نيز همانند گذشتگان باشيد كه پيش از ما گذاشتند و رفتند. از دنيا همانند شخص مسافر توشه بگيريد و از آن بگذريد آن سان كه در مسافرت از منزلها مى گذريد(۳۱۵) ».

با اين بيانى كه پيشواى پرهيزكاران مى فرمايد، چگونه ممكن است كه انسان از اعمال خود راضى باشد و خود را از قيام به وظيفه كننده ها و انجام كننده ها تصور كند؟! مگر اين كه خواب غفلت بر او غلبه كند.

ولى به طورى كه گفتيم اگر انسان از كار خير خود به اين دليل خوشحال باشد كه خداوند او را به چنين عمل خيرى موفق گردانيده است، مانع ندارد، چنان كه اميرمؤمنانعليه‌السلام مى فرمايد:

من سرته حسنته و سائته سيئته فهو مؤمن :

«هر كس از كار خير خويش خوشحال و از كار زشت خود غمگين شود، بنده مؤمن مى باشد(۳۱۶) ».

ليس منا من لم يحاسب نفسه كل يوم، فان عمل خيرا حمدالله و استزاده، و ان عمل شرا استغفر الله :

«كسى كه هر روز خودش را محاسبه نكند، تا اگر كار خيرى انجام داده خدا را سپاس بگويد و توفيق بيشتر از او بخواهد، و اگر عمل ناشايست انجام داده طلب مغفرت نمايد، از ما نيست(۳۱۷) ».

اين فشرده گفتار ما در مورد منافيات نماز بود، كه به صورت مختصر بيان كرديم و از تفصيل آن خوددارى نموديم كه يك بحث فرعى و خارج از موضوع كتاب بود.

جبران كمبودها

۱ - جبران كمبودها

۲ - ويژگيهاى ديگر نمازها

بحث ما در اين جا پيرامون كيفيت جبران كمبودها و اختلالات، از رهگذر بيان درمان و دارويى كه براى رفع اين كمبودها و دفع اين اختلالها سودمند است:

اگر اختلالات نماز از اين جهت است كه افكار خارجى بر دل هجوم آورده و توجه قلبى را از بين برده است، راه معالجه آن اين است كه وظيفه سنگين خود را در برابر خالق متعال به ياد آورد و عظمت پروردگار قادر متعال را به ياد آورد كه مشغول مناجات اوست و خطرات كمرشكنى را كه از غفلت در اين موقعيت ممكن است دامنگير او شود به ياد آورد و متذكر شود كه اگر اقبال قلبى نداشته باشد شايد هرگز عملى از او پذيرفته نشود، در حالى كه شديدا به آن نياز دارد، و توفيق جز از پروردگار متعال نيست، كه فيوضاتش ‍ در هر دو جهان سرازير است و انسان نياز مطلق است و همواره به الطاف او نيازمند است، بخصوص در روز رستاخيز كه عقل بشرى از درك وضع آن روز ناتوان است و كوهها با آن همه صلابتى كه دارند ياراى تحمل سختيهاى آن روز را ندارند. در آن روز با آن رحمت واسع پروردگار يار و ياورى جز اعمال صالحه و عبادتهاى مقبوله نيست. تنها اعمال خالصه است كه وسيله روشنايى در آن روز ظلمانى، و وسيله رهايى از خطرات آن روز پر مخاطره است، براى كسب اعمال صالحه فرصتى جز روزهاى كوتاه و زودگذر اين جهان فانى نيست كه همواره بيشتر آن نيز با غفلت سپرى مى شود و اگر انسان بيدار نشود بقيه آن نيز چون گذشت به غفلت خواهد گذشت. و اگر گذشته را جبران نكند سرنوشت شومى در انتظار اوست كه در آن جا جز بهشت و جهنم سراى ديگرى نيست. بهشت از آن پرهيزكاران و جهنم مخصوص تبهكاران است.

كوتاه سخن اين كه خطر بسيار بزرگ، موقعيت بسيار حساس و غفلت همه را فرا گرفته است. عمر مى گذرد و انسان در غفلت است. چنان كه رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله مى فرمايد:

يمضى على الرجل ستون سنة او سبعون سنة، ما قبل الله منه صلاة واحدة :

«۶۰ سال، ۷۰ سال مى گذرد و خداوند حتى يك نماز انسان را قبول نمى كند(۳۱۸) ».

حماد بن عيسى يكى از اصحاب امام صادقعليه‌السلام بود و مورد توجه آن حضرت، كتاب احكام نماز «حريز» را حفظ مى كرد و امام صادقعليه‌السلام در حق او دعا فرمود كه خداوند پنجاه حج براى او نصيب كند و به او اموال و اولاد بسيار عنايت فرمايد و همه اش مستجاب شد. روزى حماد بن عيسى در خدمت امام صادقعليه‌السلام دو ركعت نماز خواند، امام فرمود:

ما اقبح بالرجل منكم يمضى عليه ستون سنة او سبعون سنة، لا يحسن ان يقيم صلاة واحدة بجدودها:

«چقدر زشت است كه ۶۰ سال، ۷۰ سال از عمر يكى از شما بگذرد ولى هنوز نتواند يك نماز با آداب و شرايطش بخواند(۳۱۹) ».

رسول گرامى اسلام فرمود: كم من قار للقران و القران يلعنه :

«چه بسا قرآن خوان كه قرآن لعنتش مى كند(۳۲۰) ».

و فرمود:

كم من صائم ليس له من صيامه الا الجوع و العطش :

«چه بسا روزه دار، كه از روزه نصيبى جز تشنگى و گرسنگى ندارد(۳۲۱) ».

و جز اينها از اخبار و احاديثى كه از سختى امر و دقت نظر و جدى بودن خطر حكايت مى كند.

به ياد آوردن اين مسائل و ديگر مسائلى كه در بخشهاى قبلى گذشت، بر ايجاد حضور قلب كمك مى كند و بر توجه قلبى انسان مى افزايد.

اينها در مواردى است كه اختلالات نماز در اثر تراكم افكار پراكنده و تهاجم انديشه هاى پريشان پديد آيد. ولى اگر اختلالات نماز در اثر پديد آمدن ريا و عجب باشد، آن جا لازم است كه در پيرامون خطرات ريا و عجب، و از بين رفتن توجه و اقبال و اخلاص در اثر آن، و محروميت انسان در اثر آن از كمالات روحى و مقامات معنوى بينديشد و آتش دوزخ را به ياد آورد كه در انتظار رياكاران و خودخواهان است و از رسوايى روز رستاخيز انديشه كند كه پروردگار سبحان او را در برابر ديدگان همگان با خطابهاى : اى كافر، اى فاسق و اى رياكار صدا خواهد نمود و خواهد گفت : اى تبهكار! آيا حيا نكردى كه اطاعت خدا را به اين دنياى پست و بى اعتبار فروختى، خشنودى مردم را به بهاى خشم خدا به دست آوردى، دلهاى بندگان را رعايت كردى و عبادت خداى را به مسخره گرفتى، براى مردم خود را آراستى و در پيشگاه خداوندى خود را آلوده ساختى، از خدا گسستى و به مردم پيوستى، آيا كسى را كمتر از خداى سبحان نيافتى؟!

اگر انسان خوب بينديشد كه در آن روز چه رسوايى بزرگ ممكن است دامنگير او شود و آن را مقايسه كند با منافع احتمالى ريا در دنيا و خوب دقت و محاسبه كند كه با رياكارى چه منافعى را به دست مى آورد و چه مقاماتى را از دست مى دهد؟! آنگاه نقش يك عمل را در نظر بگيرد كه ممكن است با قبول شدن يك عمل كفه حسناتش بر كفه سيئات برترى پيدا كند و به سعادت ابدى برسد، ولى اگر آن عمل را با ريا فاسد كند، كفه حسناتش سبك شود و براى هميشه زيانكار گردد. اگر رياكارى هيچ خطرى جز همين يكى را نداشته باشد كافى است كه انسان براى هميشه از آن بپرهيزد.

اما در مورد كسى كه اعمالش در حد نصاب هست و شايسته بهشت برين است، هر يك عمل اضافى اگر پذيرفته شود ممكن است او را به درجات عالى بهشت برساند و پا پيامبران و صديقان همسايه اش كند ولى اگر آن يك عمل به وسيله ريا تباه شود ممكن است به پايين ترين حد كسانى كه مستحق آتش نيستند و مقامى هم در بهشت ندارند، تنزل پيدا كند. تازه ممكن است همين يك فقره ريا تبعات سخت و نابود كننده اى داشته باشد و انسان را مستحق آتش گرداند و از مقام قرب الهى مطرود و محروم سازد.

گذشته از آثار ياد شده، شخص رياكار در اثر اين كه همواره در فكر مردم است كه مبادا مردم او را چنين و چنان بدانند، همواره دچار تشويش و اضطراب خواهد بود. زيرا رضايت مردم چيزى است كه هرگز به دست نمى آيد، زيرا هر چيزى كه مورد رضاى گروهى باشد موجب خشم و نفرت گروهى ديگر خواهد بود. هر كس رضاى مردم را با غضب خدا مطالبه كند خداوند بر او خشمگين خواهد شد و خشم مردم را نيز بر عليه او خواهد برانگيخت. چنان كه در احاديث وارد شده و به تجربه نيز رسيده است. وانگهى چه ارزش و اهميتى براى ستايش مردم در مقابل نكوهش خداى سبحان هست؟! آيا ستايش مردم روزى را افزايش مى دهد، يا اجل را به تاءخير مى اندازد و يا در روز سخت و دشوار قيامت سودى به انسان مى رساند؟! اما آنچه در دست مردم است، پس دلهاى آنها در دست خداست، و اگر همه مردم بخواهند به كسى سودى برسانند در صورتى كه خدا نخواهد، نخواهند توانست. رازقى جز او نيست. هر كس دل به عطاى مردم ببندد، بالاخره نوميد مى شود و اهانت مى بيند، و اگر به مقصود خود برسد باز خالى از منت و ذلت نيست.

كسى كه به خدا اعتماد كند و هدفش خدا باشد، خداوند نيازهاى دنيا و آخرت او را تأمین مى كند. پس چگونه است كه انسان خدا را ناديده مى گيرد و دل به اين و آن مى بندد و براى يك آرزوى خشك و خالى از او مى برد و به ديگرى مى پيوندد، در صورتى كه بسيار اتفاق افتاده كه دل بسته و نوميد برگشته، و اگر به آرزويش برسد، لذتش به منتش نمى ارزد.

اما نكوهش مردم، از آن راه فرارى نيست، به هر حال انسان مورد نكوهش ‍ گروهى قرار خواهد گرفت. نكوهش مردم نه اجل را جلو مى اندازد، نه روزى را به تاءخير مى اندازد، نه آدمى را وارد دوزخ مى كند و نه از بهشت باز مى دارد. اگر آدمى مورد توجه خدا باشد نكوهش مردم موقعيت او را در پيشگاه خدا پايين نياورد و اگر مورد غضب خدا باشد، نكوهش مردم بر غضب او نيفزايد. همه مردمان بندگان ضعيف او هستند و قدرت جلب منفعت و يا دفع ضررى از خود ندارند. مرگ و زندگى و رستاخيزشان در دست آنها نيست.

عقل و نقل و تجربه به ما مى گويد كسى كه اعمالش را براى خدا خالص ‍ گرداند، محبت او را به دل مؤمنان و بندگان صالح خود مى افكند، حتى گروهى از فاسقان و كافران نيز او را براى خلوص و بى آلايشى اش دوست مى دارند و او را احترام مى كنند و از او انتظار بركت و خير دارند، حتى اگر خودش در فقر و تهيدستى باشد و از دانش وسيع هم محروم باشد. ولى برعكس آدم رياكار بالاخره براى مردم شناخته مى شود و خبث باطنش ‍ آشكار مى گردد و سوء نيتش برملا مى شود و هرگز به مقصد نمى رسد و اعمالش تباه مى شود.

در روايت آمده است كه در ميان بنى اسرائيل مردى بود كه تصميم گرفت خدا را آن چنان پرستش كند كه همواره در تاريخ نامش ذكر شود، پيش از همه وارد مسجد مى شد، بعد از همه از مسجد بيرون مى رفت : هر كس وارد مسجد مى شد او را مشغول عبادت مى يافت، همواره روزه دار و شب زنده دار بود. مدتى به اين وضع گذشت. هر كجا بر گروهى مى گذشت مى گفتند: خداوند اين مرد رياكار را چنين و چنان كند. روزى به خود آمد و گفت : سزاى ريا و تزوير را ديدم، بعد از اين همه كارهايم را براى خدا انجام خواهم داد. هيچ تغييرى در اعمال خود انجام نداد فقط نيتش را اصلاح كرد، بعد از آن هرگاه بر گروهى گذر مى كرد مى گفتند: خداوند اين مرد را بيامرزد به سوى خير بازگشته است.(۳۲۲) خداوند اين معنى را در قرآن كريم گوشزد كرده مى فرمايد:

ان الذين امنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن ودا :

«آنان كه ايمان آورده كار شايسته انجام دهند، خداوند براى آنها در دل مردم محبت و مودتى قرار مى دهد(۳۲۳) ».

روى اين بيان سرانجام خبث باطن فاش مى شود، خوب، تصور كنيد كه تا آخر پليدى درون پوشيده بماند و مردم تو را ستايش كنند ولى خداوند بر اعماق دلت آگاهست، پس ستايش مردم تو را چه سودى دارد اگر جايگاه تو دوزخ باشد؟ و برعكس اگر تو پيش خدا ارج داشته باشى و شايستگى بهشت را خداوند به تو كرامت كند، نكوهش مردم تو را چه ضررى خواهد داشت؟

كسى كه آخرت و نعمتهاى جاويدان و مقامات والاى آن را در دلش مجسم كند همه دنيا و لذتهاى آن را كه همواره با تيرگيها و كدورتهاست حقير و ناچيز خواهد شمرد، دلش به سوى او متوجه مى شود و از همه مردم و قضاوتهاى مردم چشم مى پوشد و انوار درخشان اخلاص، درونش را منور مى سازد و به او شرح صدر مى دهد و وحشتش را تبديل به انس و الفت مى سازد.

اگر با همه اينها دلت آرام نشد سه مطلب را دقيقا توجه كن :

۱ - اگر گفته شود كه مردى گوهر گرانبهايى دارد كه به صدهزار دينار مى ارزد و صاحبش به قيمت آن نياز مبرم دارد، از طرفى هم مشترى جدى آمده و آماده است كه آن را به چندين برابر قيمتش خريدارى كند. اگر صاحب گوهر از فروختن آن به چنين مشترى جدى خوددارى كند و آن را به يك فلس ‍ (پول سياه) بفروشد، آيا چنين كارى ضرر آشكار و زيان فاحش نيست؟! آيا چنين شخصى به خير سرى و تيره رايى و پس همتى منسوب نمى شود؟! حتى به سفاهت و جنون متهم نمى شود؟!

اين مثال دقيقا نمودار وضع نمازگزار رياكار است كه عبادت پر ارج خود را كه مى تواند او را به بهشت برين برساند به يك پول سياه بفروشد، زيرا انسان آنچه از ستايش مردم و منافع دنيوى به دست مى آورد، در برابر بهشت و نعمتهاى جاويدان آن، و بالاتر از همه خشنودى خداى قادر منان بسيار ناچيز است و از يك پول سياه در مقايسه با هزاران هزار دينار هم بى ارزش تر است. اين واقعا ضرر بزرگى است كه انسان براى چنين منافع بى ارزشى از همه آن كرامتها و نعمتها خود را محروم سازد. اگر واقعا به نعمتهاى زودگذر دنيا علاقه دارى، پس نعمتهاى جاويدان آخرت را منظور كن تا دنيا خود به دنبال تو بيايد، تو خدا را منظور كن تا دنيا خود به سراغت بيايد. چنان كه خداى تبارك و تعالى مى فرمايد:

من كان يريد ثواب الدنيا فعند الله ثواب الدنيا و الاخرة :

«هر كس پاداش دنيا را بخواهد، پاداشهاى دنيا و آخرت در نزد خداست(۳۲۴) ». رسول گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله در اين رابطه مى فرمايد: ان الله يعطى الدنيا بعمل الاخرة و لا يعطى الاخرة بعمل الدنيا: «خداى تبارك و تعالى براى عمل آخرت، دنيا را عطا مى فرمايد، ولى براى عمل دنيا هرگز آخرت را عطا نمى كند(۳۲۵) ».

اگر نيت خود را خالص گردانى و همت خود را براى آخرت مقصور نمايى، دنيا و آخرت براى تو حاصل مى شود ولى اگر فقط دنيا را هدف قرار دهى آخرت از دست تو بيرون مى رود و شايد دنيا نيز از دستت برود و اگر دنيا را به دست آورى، براى تو نخواهد ماند و سرانجام از دستت خواهد رفت و اين ضرر آشكار است.

مثل چنين شخصى اين است كه آدمى قسمتى از عمر خود را كه مى توانست به وسيله آن جواهرات گرانبهاى عالم را به دست آورد براى يك پول سياه يا يك دانه گندم تباه سازد و آن گنجهاى جاويدان را به كالاى بى ارزش ‍ زودگذرى بفروشد. اين واقعا زيانكارى است، اين واقعا خيره سرى و پست همتى و تيره رايى است.

۲ - آن مردمى كه تو اعمال خود را براى آنها و به منظور جلب نظر آنها انجام مى دهى اگر از نيت و باطن تو آگاه شوند و بفهمند كه تو عبادتهاى خود را براى آنها انجام مى دهى، شديدا از تو متنفر خواهند شد و بر تو خشم خواهند آورد و تو را خيره سر و تيره راءى خواهند شمرد، از اين بالاتر خشم و غضب پروردگار قادر متعال است. ولى اگر همين اعمال را براى رضاى خدا انجام دهى، هم خدا از تو خشنود مى شود هم مردم. پس چگونه ممكن است شخص عاقل رضاى خدا و خلق را از دست بدهد و خشم خدا و خلق را برگزيند؟ اينك خوب بينديش كه كدام يكى را انتخاب مى كنى؟

چگونه شخص عاقل براى رضاى كسى كار مى كند كه اگر بفهمد كه هدفش ‍ رضايت اوست بر او خشم خواهد كرد؟.

۳ - كسى كه كار شايسته و مهمى انجام داده كه مى تواند به وسيله آن محبت و رضايت بزرگترين پادشاه روى زمين را به دست آورد، ولى او به جاى آن رضايت يك مقنى و رفته گر را به دست مى آورد كه در نزد مردم هيچ ارزش و اعتبارى ندارد، و اين عمل موجب خشم و غضب آن پادشاه مى گردد، آيا چنين كارى سفاهت و جنون نيست؟ آيا اين كار علامت سبكسرى و تيره رايى نيست؟. آيا همگان او را نكوهش نمى كنند كه اى خيره سر، تو را از رضاى اين رفته گر چه حاصل؟ چرا خشم پادشاه مقتدرى را به قيمت رضاى يك رفته گر به دست آوردى؟! البته اين مثال بسيار ناقص و ناچيز است، پادشاه ظاهرى كجا و خداى قادر متعال كجا؟ چگونه شخص عاقل رضاى يك بنده ناتوان و بيچاره را به دست مى آورد و از تحصيل رضاى خداى قادر متعال كه پروردگار دو جهان است، چشم مى پوشد؟! از خدا مى خواهيم كه به توفيق اخلاص عنايت فرمايد.

اين درمان علمى ريا مى باشد و اما درمان عملى آن، عادت دادن خويش به پوشيده نگاه داشتن عبادت است، يعنى به طورى كه به هنگام ارتكاب گناه تلاش مى كند كه هرگز كسى از آن مطلع نشود، به هنگام انجام عبادت نيز خود را عادت دهد كه آن را طورى انجام بدهد كه كسى از آن مطلع نشود تا دلش به اين حقيقت انس بگيرد كه خداوند از اعمال و اقوال او آگاه است و نيازى نباشد كه براى رضايت غير او تلاش كند. اين كارى است كه در آغاز امر سخت مى آيد ولى به تدريج آسان مى شود، زيرا يك مقدار در اثر عادت سنگينى آن از بين مى رود و مقدار زيادى در اثر الطاف بيكران حق تعالى آسان مى شود، زيرا هنگامى كه خداى تبارك و تعالى از بنده اى تغيير روش ‍ ببيند او را بر آن كار توانايى مى بخشد. چنان كه فرمود است :

ان الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم :

«خداى تبارك و تعالى درباره قومى (رحمت و يا غضب خود را) تغيير نمى دهد، تا آنها در وضع خود تغييرى بدهند(۳۲۶) ».

آرى تا بنده اى گام برندارد، خداوند توفيقاتش را بر او نازل نمى كند، حركت از مردم و بركت از خداست، تلاش از مخلوق و هدايت از خالق منان است. چنان كه قرآن كريم مى فرمايد:

و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا :

«كسانى كه در راه ما تلاش كنند، ما آنها را به راههاى خود هدايت مى كنيم(۳۲۷) ». در مورد درمان رياى بعد از عمل نيز سخن گفتيم، و اما درمان عجب :

كسى كه به عجب و خودپسندى مبتلا شده، اسباب و ابزارى را كه به وسيله آنها به انجام عبادتها و خيرات توفيق پيدا كرده مورد مطالعه قرار دهد و خوب در پيرامون آنها بينديشد، خواهد ديد كه همه آنها از آن خداست، او قدرت داده، او دانش عطا فرمود، او توفيق خود را رفيق ساخته، با روزى هاى او اعضا و جوارحش نيرو گرفته است، بالاخره هر چيزى كه در انجام عبادت و اطاعت نقشى دارد، از آن خداى تبارك و تعالى مى باشد. از همه اينها بالاتر نعمت ارسال رسل و انزال كتب است كه از هر نعمتى والاتر است. آنگاه در مورد عبادتهاى خويش بينديشد و با اين نعمتها مقايسه كند. خواهد ديد كه اعمال او ارزش آن را ندارد كه حتى با يكى از ميليونها نعمت پروردگار مقابله كند و مقايسه شود.

اگر عمل او ارزشى پيدا كرده، از اين جهت است كه مورد رضا و پذيرش ‍ خداى تبارك و تعالى قرار گرفته است وگرنه يك نفر كارگر از صبح تا شام براى چند درهم كار مى كند و يك نفر نگهبان همه شب را براى چند درهم تا صبح بيدار مى ماند و بى خوابى مى كشد. همچنين ديگر ارباب صنايع هر يكى در حرفه خود براى چند درهم شب و روز تلاش مى كنند و ارزش كار هر كدام چند درهم بيش نيست.

ولى اگر عملى براى خدا انجام پذيرد ديگر ارزش آن از مقياسهاى ما بيرون است، چنان كه در قرآن كريم آمده است :

انما يوفى الصابرون اجرهم بغير حساب :

«شكيبايان پاداشهاى خود را بدون حساب و به طور كامل دريافت مى كنند(۳۲۸) ».

و در روايت آمده است :

اعددت لعبادى الصالحين ما لا عين راءت و لا اذن سمعت و لا خطر على قلب بشر:

«براى بندگان شايسته ام چيزى را مهيا كرده ام كه چشمى نديده، گوشى نشنيده و به دل كسى خطور نكرده است(۳۲۹) ».

در برابر ساعتهايى از روز تو كه بيش از چند درهم ارزش ندارد، خداى سبحان چنين پاداشى را مهيا فرموده است. و اگر شبى را با عبادت خدا سپرى كنى، خداى سبحان در پيرامون آن مى فرمايد:

فلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قرة اعين :

«هيچ كس نمى داند كه چه وسايل روشنى چشم، براى آنها ذخيره شده است(۳۳۰) ».

چيزى كه از نظر ارزش مادى به چند درهم مى ارزد، يك چنين ارزشى پيدا كرده است. اگر ساعتى را براى خدا اختصاص بدهى و در آن دو ركعت نماز بى پيرايه براى خدا انجام دهى، و يا لحظه اى را براى خدا اختصاص بدهى و در آن كلمه طيبه «لا اله الا الله» را با شرايطش به زبان رانى، مشمول اين آيه شريفه خواهى بود كه مى فرمايد:

من عمل صالحا من ذكر او انثى و هو مؤمن، فاولئك يدخلون الجنة، يرزقون فيها بغير حساب :

«هر كس از مرد و زن در حال ايمان عمل شايسته انجام دهد، داخل بهشت مى شود و بدون حساب در آن، روزى داده مى شود(۳۳۱) ».

براى شخص خردمند شايسته است كه بى ارزشى عمل خود را دريابد و همه اين پاداشها را از فضل و كرم حضرت احديت بداند و تلاش كند كه اعمال خود را طورى انجام دهد كه مورد رضاى پروردگار قرار گيرد. و با عجب و خودپسندى ارزش آن را از بين نبرد.

آنگاه ارزش عمل خود را در برابر نعمتهاى پروردگار محاسبه كن و ببين : آيا اين عبادتهاى تو با يك صدم و يك هزارم نعمتهاى او برابرى مى كند؟ هرگز. مگر نه اين است كه توفيق انجام وظيفه را خداى منان عنايت فرموده است و اين خود يكى از نعمتهاى پروردگار است، كه لازم است شكر آن را انجام دهى. چنان كه در حديث قدسى آمده است : «خداوند به حضرت داوودعليه‌السلام فرمود:

مرا آن چنان كه شايسته من است شكر كن. حضرت داوود گفت : من چگونه حق شكر تو را به جاى آورم؟ در حالى كه توفيق به شكر خود يكى از نعمتهاى تست و براى آن شكرى ديگر لازم است! فرمود:

چون دانستى كه آن نيز از من است، من آن را به جاى شكر از تو قبول كردم(۳۳۲) » آورده اند كه يكى از واعظان به يكى از پادشاهان گفت : اگر تو شديدا دچار عطش باشى و آبى در دسترس كسى باشد به چه قيمتى آن را خريدارى مى كنى؟ گفت : به نصف ملك و سلطنت خود. گفت : اگر بعد از نوشيدن آن به حبس بول مبتلا شدى و دكترى مهيا شد كه آن را معالجه كند و تو را نجات دهد، چقدر به او مى دهى؟گفت : نصف ديگر تاج و تخت خود را. گفت : پس تو را مغرور نسازد آن تاج و تختى كه ارزش آن يك ظرف آب است و تو هر روز دهها بار آب گوارا مى خورى و از نعمتهاى پروردگار متعال برخوردار مى شوى،(۳۳۳) در عافيت و تندرستى زندگى مى كنى، به سلامتى ديدنيها را مى بينى، به سلامتى شنيديها را مى شنوى، به سلامتى بوييدنيها را مى بويى، هر كجا بخواهى مى روى، آنچه را كه بخواهى در دست مى گيرى و ديگر مواردى كه اعضاء و جوارح خود را به كار مى برى و به مقصود خود نايل مى شوى. آنگاه خوب بينديش در مورد ديگر حواس ‍ باطنى و اندامهاى داخلى، چون اندامهاى گوارشى و تنفسى و غيره، كه اگر در اعمال فيزيكى آنها خوب مطالعه كنى، وقت بسيارى صرف مى كند و به شدت دچار شگفت مى شود. و اگر يكى از آنها دچار نقص فنى شود و پزشك معالج تو بگويد كه من آن را معالجه مى كنم و تو بايد در برابر آن يكسال يا بيشتر براى من خدمت كنى : تو با آغوش باز آن را مى پذيرى و آن را براى خود نعمتى بزرگ به شمار مى آورى. روى اين بيان در برابر اين همه نعمت كه خداى تبارك و تعالى به تو ارزانى داشته، چند صد سال بايد كمر خدمت به دامن بسته او را عبادت كنى؟ در صورتى كه تو او را چند دقيقه بيشتر در روز عبادت نمى كنى، و اگر در پيرامون آن عبادت خود نيك بينديشى و آفتهاى آن را مورد دقت قرار دهى، معلوم خواهد شد كه هيچ كدام از آنها شايسته تقديم به پيشگاه حضرت احديت نيست و اگر چيزى از آن را بپذيرد با فضل و كرم خود پذيرفته است. از يك سو عبادتهاى ما اينقدر بى محتوا، از آن طرف نعمتهاى او اين قدر فراوان و بى شمار. آن چنان كه در قرآن كريم آمده است :

و ان تعدوا نعمة الله لا تحصوها :

«اگر نعمتهاى او را بشماريد هرگز نخواهيد توانست كه آن را بشماريد(۳۳۴) ». نعمتهاى پروردگار بى شمار، و عبادتهاى ما اگر از آفتها سالم بماند بسيار ناچيز و انگشت شمار است، اين عبادتها اگر از آفتها نيز سالم بماند هرگز با آن نعمتها برابرى نمى كند. نهايت آنچه از دست ما بر مى آيد اقرار به عجز و اعتراف به ناتوانى از سپاس و ستايش ‍ اوست.

آخرين شرف و والاترين افتخار براى انسان، عذر تقصير، اعتراف به نعمت، اقرار به عجز، نكوهش نفس و مراقبت براى خداست. چنان كه رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله مى فرمايد:

من مقت نفسه دون مقت الناس امنه الله من فزع يوم القيامة :

«هر كس نفس خويش را نكوهش كند نه ديگران را، خداوند او را از فزع روز قيامت در امان نگهدارد(۳۳۵) ».

آورده اند كه پارسايى هفتاد سال تمام خدا را پرستش كرد، در اين مدت همه روزها را به روزه دارى و همه شبها را به شب زنده دارى سپرى كرد. بعد از هفتاد سال حاجتى براى او پيش آمد و آن را از خداى تبارك و تعالى خواست. حاجتش برآورده نشد. آنگاه به محاسبه و نكوهش خويش ‍ پرداخت كه اى نفس تو مانع برآورده شدن حاجت من شدى، اگر خداى تبارك و تعالى در تو خيرى مى ديد حاجتت را روا مى كرد. خداوند فرشته اى فرستاد كه به او بگويد:

يابن آدم ساعتك التى ازريت فيها على نفسك خير من عبادتك التى مضت :

«اى پسر آدم، يك ساعت از عمر تو كه به نكوهش نفس خويش ‍ مى پردازى بهتر است از همه عمرى كه به عبادت سپرى كرده اى(۳۳۶) ».

در اين جا شايسته است سه نكته را خوب بينديشى :

۱ - اگر يكى از پادشاهان به يكى از رعايا خوراك و پوشاك و درهم و دينار بدهد، او را غلام زر خريد خود مى سازد، شب تا به سحر براى او نگهبانى مى دهد، صبح تا شام هر نوع خدمتى را براى او انجام مى دهد و به هر گونه ذلت و خوارى تن مى دهد تا عمرش در خدمت او سپرى شود، برخى از نزديكان شاه همه عمر شبها براى او بيدار مى مانند، برخى ديگر همه روزها تن به مشقتها و سختيها مى دهند، و برخى از آنها براى انجام فرامين شاه خود را با خطرهاى بسيارى مواجه مى كنند، و احيانا با دشمن او رو به رو مى شوند و نقد جانشان را در راه حمايت از شاه تقديم مى كنند. همه اين خدمتها و مشقتها و فداكاريها براى يك منفعت ناچيز و زودگذر است، اين همه جانبازى و فداكارى مى كنند و باز هم خود را رهين مراحم پادشاه تصور مى كنند، در صورتى كه اين نعمتها نيز از خداوند است كه به دست پادشاه به آنها مى رسد، و اگر آن پادشاه بخواهد فقط يك حبه گندم - بدون بهره ورى از قدرت خداوند - براى آنها به وجود آورد نخواهد توانست.

چگونه است كه ملازمان پادشاه، خدمت خود را در برابر الطاف ملوكانه ناچيز مى شمارند ولى تو عبادتهاى ناچيز خود را كه با انواع آفتها آميخته است، در برابر نعمتهاى بى شمار و بى پايان پروردگار بزرگ مى شمارى؟! در حالى كه او خداوندى است كه تو را آفريده، انواع نعمتهاى ظاهرى و باطنى را به تو ارزانى داشته، آنقدر به تو نعمت داده كه هرگز به شمار نمى آيد، چنان كه خود مى فرمايد:

و ان تعدوا نعمة الله لا تحصوها(۳۳۷)

در برابر اين اعمال تو پاداشهاى بسيار عظيم و جاويدان وعده فرموده است. اگر كسى با توجه به اين نكته، عبادتهاى خود را بزرگ بشمارد عاقل نيست.

۲ - اگر پادشاه بزرگى كه شايسته است همه پادشاهان روى زمين او را خدمت كنند، به همه اجازه ورود و تقديم هدايا بدهد و در برابر هر هديه اى پاداش بزرگى را وعده كند. و بگويد كه هرگز احدى از ناچيز بودن هديه اش ‍ شرم نكند، اگر چه يك شاخه گل باشد. پس همه پادشاهان و سياستمداران بر او وارد شوند و جواهرات گرانبهايى به محضر او هديه آورند، در آن ميان بقال و عطارى با شاخه گلى و يا برزگرى با خوشه انگورى بر او وارد شود، پادشاه با مهر و لطف خود اين هداياى ناچيز را نيز بپذيرد و فرمان دهد كه آنها را خلعتهاى گرانبها و عطيه هاى پرقيمتى عطا كنند. اگر اين بقال و برزگر هديه اش را بزرگ بشمارد و خود را مستحق آن همه عطاياى ملوكانه بداند هر كسى او را ديوانه، نادان كودن و زشتخوى مى خواند.

۳ - اگر پادشاه بزرگى كه همه پادشاهان از او فرمان مى برند و اعيان و اشراف در خدمتش كمر بندگى مى بندند، اگر به يك دهاتى و طبقه عادى اجازه ورود دهد و در نزد خود جاى دهد، آيا گفته نمى شود كه پادشاه در حق اين شخص بيش از حد و استحقاقش عنايت كرده است؟ اگر اين شخص بى مقدار الطاف او را ناچيز شمارد و خدمات ناچيز خود را بزرگ بدارد، آيا به جنون و سفاهت نسبت داده نمى شود.

اينها در برابر پادشاهان و صاحبان قدرت ظاهرى است، اما خداوند قادر متعالى كه آسمانها و زمين از آن اوست و همه جهانيان در برابر قدرت او خاضع و خاشعند و فرشتگان مقرب و پيامبران مرسل كه شماره آنها را جز پروردگار متعال نمى داند همگى دامن خدمت به كمر عبوديت بسته اند. فرشتگانى هست كه پاهايشان در اعماق زمين و سرشان به عرش الهى مى رسد و همواره به تعظيم و تقديس پروردگار مشغول اند و براى تعظيم او هرگز سرشان را بلند نمى كنند و لحظه اى از تسبيح او غفلت نمى كنند. چون خداى سبحان اراده كند كه يكى از آنها را قبض روح فرمايد سر خود را بلند كرده عرضه مى دارد: بار پروردگارا! عبادتى كه شايسته مقام رفيع تو باشد نتوانستم انجام دهم.

اشرف كاينات و مفخر موجودات حضرت خاتم الانبياءصلى‌الله‌عليه‌وآله و فرزندان بزرگوارش ائمه هدىعليهم‌السلام با آن همه اطاعت و عبادت همواره به عجز و ناتوانى خود معترف بودند و عرض ‍ مى كردند:

ما عبدناك حق عبادتك :

«هرگز تو را آن چنان كه شايسته تو باشد عبادت نكرديم(۳۳۸) ».

ولى ما چقدر نادان هستيم كه اگر دو ركعت نماز پر از نقص و عيب بخوانيم به خود مى باليم و خيال مى كنيم كه شايسته همه وعده هاى حضرت احديت در مورد نمازگزاران حقيقى شده ايم!!

زهى جهالت و زهى شقاوت، كه انسان اين همه نعمتها را ناچيز بشمارد و عبادتهاى آفت زده خود را بزرگ ببيند.

اگر دقيق و هشيار باشيم خواهيم ديد آنچه ما اطاعت و حسنات تصور مى كنيم به ميزان خرد بايد در دفتر سيئات درج شود، زيرا همه اش به غفلت و نسيان آلوده است، اگر از ريا و عجب سالم باشد، لااقل با اضطراب دل و پريشانى خاطر انجام يافته است.

بار پروردگارا، ما را به اعمال خود وامگذار، و در برابر تقصيرها و نقصانهايمان مؤ اخذه مفرما، با فضل و كرم خود بر ما منت نهاده، دلهاى ما را به سوى خود جذب كن كه همواره عيبهاى ما را پوشيده داشتى و لغزشهاى ما را پوشاندى و نعمتهاى خود را بر ما فرو ريختى، كه تو از هر بخشنده اى بخشاينده ترى و از هر بزرگى بزرگوارترى، دستهاى ما جز به گناه نياميخته و دلهاى ما جز به عصيان نيالوده، ولى بخشش و آمرزش تو وسيع تر از آن است كه پناهنده اى از آستانت نوميد برگردد، تو خود ما را به بخشش و دهش خويش رهنمون شدى و ما را به سوى فضل و كرم خود هدايت فرمودى. به ما دستور دعا و نيايش دادى و اجابت آن را به عهده گرفتى و وعده دادى، كه به راستى بخشنده و بخشايشگرى.

ويژگيهاى ديگر نمازها

۱ - نماز جمعه

گذشته از مطالبى كه در مورد نمازهاى يوميه به عرض خوانندگان گرامى گذشت، نماز جمعه ويژگيهاى دارد كه در اين جا به قسمتى از آنها مى پردازيم :

نماز جمعه در روزى برگزار مى شود كه روز عيد است و روز بزرگ و با فضيلتى است كه خداوند اين امت را با آن مفتخر فرموده و آن را از امتيازات اين امت قرار داده است. آن روز را براى عبادت و تقرب به پيشگاه حضرت احديت مخصوص گردانيده و امت اسلامى را به اعمال شايسته تشويق نموده، تا به اين وسيله به مقام قرب الهى برسند و از آتش دوزخ خود را دور سازند و نواقص ديگر ايام هفته را در آن روز جبران نمايند.

خداى سبحان در روز جمعه شريف ترين عملى كه وسيله تقرب به پيشگاه اوست، نماز جمعه قرار داده و از آن در قرآن كريم «ذكر خدا» تعبير فرموده و آن را در ميان نمازها كه بهترين وسيله تقرب هستند به اين عنوان اختصاص داده مى فرمايد:

يا ايها الذين امنوا اذا نودى للصواة من يوم الجمعة، فاسعوا الى ذكر الله و ذروا البيع، ذلكم خير لكم ان كنتم تعلمون :

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد، هنگامى كه در روز جمعه براى نماز فرا خوانده شديد، به سوى ذكر خدا بشتابيد و داد و ستد را فرو گذاريد. اين بهتر است براى شما، اگر بدانيد(۳۳۹) ».

در اين آيه تعبيرهاى لطيف و جالبى است كه آشنايان با ادبيات عربى به مقدار استعداد خود آن را در مى يابند، كه يكى از آنها تعبير «ذكر الله » از نماز جمعه است، و آن اشاره است به اين كه هدف اصلى از نماز حركت و سكنات نيست، بلكه هدف اصلى ياد خداست و ركوع و سجود رمز آن است. و براى همين است كه نماز از فحشاء و منكر باز مى دارد. چنان كه قرآن كريم مى فرمايد:

ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر :

«نماز از فحشا و منكر باز مى دارد(۳۴۰) ».

زيرا فحشا و منكرات از كششهاى درونى شهوانى و اميال باطنى نفسانى سرچشمه مى گيرند كه بزرگترين عامل باز دارنده از آنها ياد خدا و توجه كامل به خدا و يادآورى عظمت خدا مى باشد كه نماز مرتفع ترين قله آن است، و لذا از آن «ذكر الله الاكبر» تعبير شده است(۳۴۱) چنان كه در برخى از تفسيرها آمده است.

هنگامى كه ياد خدا چنين قدرتى دارد و نيروى نماز نيز از آن سرچشمه مى گيرد، پس در نماز جمعه بايد بيش از ديگر نمازها مهيا گرديد، تا در شريف ترين روزها، براى شريف ترين عبادتها، با شريف ترين وضع ممكن مهيا شود و در برابر قادر متعال با اقبال تمام و توجه كامل بايستد.

در ذهن خود اين معنى را مجسم كن كه اگر پادشاه بزرگى وقت معينى را براى ديدار و گفتگو با تو تعيين كند، آيا براى ملاقات پادشاه و گفتگو با او از ساعتها پيش آماده نمى شوى؟ بهترين لباسهايت را نمى پوشى؟ از عطر و ديگر وسايل تزيينى استفاده نمى كنى؟ با وقار و سكونت گام بر نمى دارى؟ و ديگر جهات شايسته با ديدار پادشاه را رعايت نمى كنى؟!

از اينجاست كه در روز جمعه غسل جمعه مستحب است، نظافت، عطر زدن، ناخن گرفتن، اصلاح كردن، عمامه پوشيدن و... مستحب است. پس ‍ در اولين ساعت از روز جمعه، با قلبى صاف و عملى خالص و نيتى بى آلايش به اين مستحبات بشتاب، آن چنان كه در پيشقدم ديدار سلاطين انجام مى دهند.

در انجام سنن و آداب روز جمعه نظافت ظاهرى را منظور نكن كه همه همت خود را به عطر و شانه و جامه مصروف كنى و از نظافت معنوى و آرايش باطن محروم بمانى و در آخرت حسرت بخورى. در روز جمعه تا مى توانى به كارهايى كه پاداش اخروى دارد، عمل كن، و تا مى توانى بر نيتهاى خود بيفزاى تا نصيبت بيشتر گردد، مثلا به هنگام غسل كردن، غسل جمعه، غسل توبه و غسل ورود به مسجد از سنت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله و احترام مساجد و تعظيم شعائر الهى را نيت كن، زيرا خداوند دوست ندارد كسى به خانه او وارد شود مگر در حالى كه خوشبو باشد، به هنگام عطر زدن علاوه بر آنها آسايش كسانى كه در مجاورت تو مى نشينند را نيز نيت كن، همچنين دفع بوهاى زشت را نيز نيت كن، به اين معنى كه من با عطر زدن مى خواهم بوى بد از من شنيده نشود تا كسى از من غيبت نكند و من موجبات گناه كسى را فراهم نكنم. زيرا گفته اند كه هر كس خود را در معرض غيبت قرار دهد، در حالى كه مى توانست راه غيبت را براى مردم ببندد، در گناه آنها شريك خواهد شد. اين معنى را از آيه زير نيز مى توانيم استفاده كنيم :

و لا تسبوا الذين يدعون من دون الله فيسبوا الله عدوا بغير علم : «كسانى را كه جز خدا را مى خوانند دشنام ندهيد تا از روى عداوت و جهالت به خدا دشنام دهند(۳۴۲) ».

هنگامى كه وقت نماز فرا رسد خود را آماده گوش دادن و فرا گرفتن خطبه هاى نماز كن، تا دلت آماده دريافت اوامر و نواهى گردد، كه هدف اصلى از خطبه و خطيب همان است و بس. اين كه به هنگام خطبه واجب است همه ساكت شوند و به خطبه هاى خطيب گوش دهند براى همان است. پس بكوش كه حق هر يك را ادا كنى. تا از كسانى باشى كه در ديوان فرشتگان مقرب نامش ثبت مى گردد، كه آنها مأمور نوشتن نام نمازگزاران در اين روز شريف هستند. فرشتگان مقرب نام آنان را ثبت كرده به پيشگاه حضرت احديت عرضه مى دارند و از خلعتهاى انوار قدسى به آنها خلعت مى دهند.

در روايت آمده است كه فرشتگان در كنار درهاى مساجد مى ايستند، در حالى كه كاغذهايى از طلا و قلمهايى از نقره به دست دارند، به ترتيب اسامى افراد را مى نويسند. بهشت تزيين مى شود و مردم به ترتيب شتاب آنها به نماز به سوى آن سبقت مى كنند. فرشتگان همچنان اسامى افراد را مى نويسند تا وقتى كه امام در آيد، چون امام درآمد، نامه ها در هم پيچيده مى شود، قلمها برداشته مى شود و فرشتگان در نزد منبر گرد مى آيند تا به موعظه ها گوش فرا دهند. قدر و منزلت مردم به ميزان سبقت آنها به سوى نماز جمعه است.

چون اين معنى را در دل خود خطور دادى و متوجه شدى كه فرشتگان نيز تو را احاطه كرده اند و همراه تو به خطبه ها و موعظه هاى امام گوش مى دهند و نام تو در ديوان مقربين ثبت مى شود و به پيشگاه الهى عرضه مى شود و حضرت احديت خود ناظر به سوى تو است، پس بر تو لازم است كه رداى هيبت را به دوش اندازى و زره سكينه و وقار را به تن كنى و در پوشش ‍ خوف و خشيت درآيى، تا باران رحمت بر تو فرو بارد، فيوضات الهى بر دلت فرو ريزد، رحمت و بركات او تو را فراگيرد، نمازهايت قبول و دعاهايت مستحاب شود.

در روز جمعه تا مى توانى خدا را ياد كن، استغفار كن، قرآن بخوان، بر محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله و آل او صلوات بفرست و صدقه بده، كه روز بسيار شريفى است، فيض خدا در فيضان، رحمت خدا در خروش، و بخشش او در گسترش است. در چنين موقعى اگر محل قابليت داشته باشد، سعادت حاصل مى شود، خواسته ها برآورده مى شود و بيشتر از خواسته نيز عطا مى گردد.

به يادآور كه در روز جمعه ساعتى هست كه هرگز دعاى مؤمن در آن برنمى گردد، پس بكوش كه در آن ساعت در حال دعا و ذكره و استغفار باشى، كه خداى تبارك و تعالى براى ذاكران بيش از سائلان عطا مى فرمايد.

اكنون بتوانى كه همه ساعات روز جمعه را در مسجد سپرى كنى، انجام بدهد. و اگر همه اش را نتوانى، تا هنگام عصر در مسجد باش.

آنگاه بسيار مراقب باش تا اين ساعت را درك كنى. گفته شده كه اين ساعت در ميان ساعتهاى روز جمعه مخفى شده تا مردم همه ساعات روز جمعه را محافظت كنند، چنان كه شب قدر در ميان شبها در طول سال مخفى شده است، تا همواره به آن مواظبت شود.

گفته شده كه اين ساعت لحظه فراغت امام از خطبه تا منظم شدن صفهاى نماز است و گفته شده كه آخرين لحظات روز تا هنگام غروب آفتاب مى باشد.

روز جمعه را در ميان روزهاى هفته به امور آخرت اختصاص بده تا كفاره ديگر روزهاى هفته باشد و كمبودهاى ديگر روزها را جبران كند.

در فضيلت نماز جمعه همين بس كه خداوند آن را بعد از ايمان، برترين عمل بنى آدم قرار داده است، چنان كه در اخبار آمده و علماى بزرگوار به آن تصريح نموده اند، و گفته اند كه در ميان اعمال حسنه، واجبات برتر از مستحبات است و نماز برتر از ديگر واجبات است، و نمازهاى يوميه برتر از ديگر نمازهاست، و نماز وسطى (ميانه) برتر از ديگر نمازهاى يوميه است و قول مختار اين است كه نماز وسطى نمازهاى ظهر و جمعه است و روزهاى جمعه نماز جمعه برتر از نماز ظهر است، اگر نماز ظهر در آن روز فضيلتى داشته باشد. روى اين بيان نماز جمعه افضل اعمال به شمار خواهد آمد و موجب آن خواهد بود كه انسان تلاش فراوان كند كه آن را به بهترين وجهى انجام دهد و هرگز در آن سستى نكند، آن هم بعد از سفارش خدا در سوره جمعه كه بعد از امر به نماز جمعه فرموده است :

ذلكم خير لكم ان كنتم تعلمون :

«آن بهتر است براى شما اگر بدانيد(۳۴۳) ».

در نماز جمعه امر شده كه در ركعت اول سوره جمعه و در ركعت دوم سوره منافقون خوانده شود تا امر به نماز و تشويق به آن در دل نمازگزاران تازه شود.

خداى تبارك و تعالى، پس از آن كه نماز جمعه را در سوره جمعه «ذكر خدا» ناميده است، در سوره منافقون مى فرمايد:

يا ايها الذين امنوا، لا تلهكم اموالكم و لا اولادكم عن ذكر الله، و من يفعل ذلك فاولئك هم الخاسرون :

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد، اموال و اولادتان شما را از ذكر خدا غافل نسازد، كه هر كس چنين كند آنهايند زيانكاران(۳۴۴) ».

۲ - نماز عيد

روز عيد فطر و عيد قربان در دل خود اين معنى را مجسم كن كه امروز روز تقسيم مدالها و بارش رحمتها و نزول موهبتهاست. و امروز روز عيد است براى كسانى كه روزه اش پذيرفته شود و اعمالش مورد قبول واقع شود. پس ‍ خضوع و خشوع و توجه قلبى را رعايت كن، پيش از نماز و بعد از نماز از خدا بخواه كه عبادتهاى تو را قبول فرمايد، از تقصيرات تو بگذرد. آنگاه شرمندگى و شرمسارى خود را در روز قيامت مجسم كن و شرمنده باش از اين كه مبادا اعمالت مردود و خودت رانده شوى. كه روز عيد، عيد كسانى نيست كه لباس تازه پوشيده باشند، بلكه عيد كسانى است كه از عذاب الهى رسته اند و از تهديدات حضرت پروردگار و از خطرات روز جزا در امان هستند. پس بكوش كه با اعمال شايسته در آن روز شريف شايستگى كرامتهاى بيشتر خدا را پيدا كنى.

در روز عيد همه آداب و سنن روز جمعه را از نظافت و عطر و غيره انجام داده، خود را از نظر قلبى آماده ايستادن در پيشگاه خداوند جبار و مناجات با او كن كه روز بسيار شريف و زمان بسيار حساس و ارزشمند است. خداوند در آن روز اعمال را قبول مى كند و دعاها را مستجاب مى فرمايد.

در روز عيد به هوش باش كه سرور و شادى خود را براى خوراك و پوشاك و ديگر لذايذ مادى نكن كه براى آن آفريده نشده اى و آن روز سعيد براى چنين لذايذ زودگذر عيد نشده است، بلكه به سبب كثرت نزول رحمتها، بركتها و موهبتها «عيد» ناميده شده است و طبيعى است كه اين موهبتها از آن كسانى است كه با او معامله اخروى نموده باشند.

۳ - نماز آيات

به هنگام بروز حوادثى كه موجب وجوب نماز آيات مى شود، حوادث سخت و كمرشكن روز قيامت را به ياد آور، كه چگونه زلزله هاى شديد آن روز همه را دستخوش وحشت و اضطراب خواهد كرد، خورشيد و ماه گرفته خواهد شد و همه جا را تاريكى مرگبارى فرا خواهد گرفت. همه دچار ترس و وحشت شده، در عرصه محشر گرد آمده، مضطرب و نگران خواهند بود.

اين صحنه هاى غمبار را در برابر ديدگانت مجسم كن و آنگاه با ديدگان اشك آلود از او بخواه كه تو را از اين خطرات رهايى بخشد. با خضوع و خشوع و خوف و خشيت از او بخواه كه روشنايى را پس از تاريكى ارزانى بدارد، از لغزشهايت بگذرد، تو را مشمول رحمت و مغفرت خود قرار دهد. آنگاه از همه گناهانت توبه كن و توبه ات را توبه نصوح قرار بده، تا خداوند تو را در حالى يابد كه دلت شكسته و سرت به نشان خجلت به سينه ات فرو هشته است، تا توبه ات را بپذيرد و از لغزشهايت بگذرد، كه او به دلهاى شكسته نظر دارد و قلبهاى خاشع را دوست دارد، او به افرادى كه در برابرش گردن كج كرده، از ترس روز جزا به خود مى پيچند و از سنگينى گناهانشان مى نالند و از عواقب امورشان مى انديشند، مهربان است.

۴ - نماز طواف

در نماز طواف جلالت و قداست خانه خدا را در نظر مجسم كن كه آن جا خانه خدا و منسوب به خداست و تو در كنار خانه او هستى و در برابرش ‍ ايستاده اى. اگر چه خداى تبارك و تعالى در هر حالى از اعماق دلت آگاه است ولى اين جا كنار خانه اوست، شديدا تحت مراقبت هستى، و كوچكترين غفلتى موجب سقوط از مقام قرب الهى خواهد بود. چگونه مى شود حال كسى كه در كنار تخت پادشاهى و در حضور او و در كاخ او در وظيفه خود كوتاهى كند؟ قصور اين شخص هرگز با قصور يكى ديگر از رعايا كه در نقطه دور دستى از پايتخت زندگى مى كند مساوى نيست، اگر چه پادشاه از حال او نيز دقيقا باشد.

با تجسم اين معنى بر ميزان خضوع و خشوع خود بيفزاى و از سستى و غفلت به شدت بپرهيز. و به يادآور كه گناه در چنين مكان شريف و مقام مقدس بسيار مضاعف است، آن چنان كه پاداش عبادتها در آن جا مضاعف است.

آنگاه در مورد پيامبران، امامان، صالحان و مؤمنان بينديش كه به آن مكان مقدس آمده اند و در آن جا به جوار قرب الهى بار يافته اند. و آثار برخى از آنها (چون حضرت ابراهيم و حضرت اسماعيل) همواره براى حجاج مشهود است. آنگاه به يادآور كه آنها با چه اعمالى به آن دست جاويدان و نعمتهاى پايدار رسيدند. پس در اعمال صالحه و نيتهاى خالصه از آن پيروى كن البته اين تدبر و تفكر پيش از شروع به نماز باشد نه در حال نماز، كه وظيفه نمازگزار توجه كامل به نماز است و بس.

آنگاه تا مى توانى بر اقبال قلبى و توجه درونى خود بيفزاى تا به عالى ترين مرحله از مراحل والاى معراج انسانى نايل شوى.

۵ - نماز ميت

چون جنازه را مشاهده كردى، پس به يادآور كه چگونه اهل و عيال و اموال و اولاد را فرو گذاشته، با دستهاى خالى به سوى پروردگار متعال روى آورده است، چيزى از ثروت و فرزند و غيره به همراه ندارد به جز اعمال شايسته اى كه به نيت خالص براى خداى تبارك و تعالى و روز باز پسين از پيش فرستاده است. آنگاه نيك بينديش كه نشاط و طراوت صورتش را از دست داده، روى تابوت چه خاموش غنوده، و زود است كه بر صورتش ‍ خاك نشيند و همه آمال و آرزوهايش در زير خاك نهان شود. بر صورت فرزندانش خاك يتيمى نشسته، بر چهره همسرش غبار بيوه گى رسيده، دست از ثروت و مكنت خود شسته با دست خالى ديده از جهان فرو بسته است. در مساجد و مجالس خير جايش خاليست، پس از آن همه آرزوهاى طول و دراز دستش از همه آنها گسسته، چاره هايش از كار افتاده، حيله هايش ‍ كارگر نشده، در جايگاهى كه همواره از آن غفلت داشت اقامت گزيده است. آرى تاريخ اجل از او پوشيده بود و او به جوانى و كارايى خود مى باليد و مشاغل مادى او را از مرگ نابهنگام و فرا رسيدن اجل غافل مى ساخت. او همواره در تشييع جنازه ديگران كوشا بوده و اينك پيك اجل مفاصل بدنش ‍ را در هم پيچيده و زانوهايش را سست كرده است! زبانى گويا و بيانى زيبا داشت كه در چنگال مرگ گنگ و خموش شده است! صورتى شاداب و چهره اى خندان داشت كه در زير دندانهاى تيز مرگ عبوس و غمگين شده است! بسيار مدير و مدبر و دور انديش بود، براى ده سال ديگر مى انديشيد و مرگ را در چند قدمى خود نمى ديد! تا در كام اجل فرو رفت و در ساعتى كه گمان نمى برد به تير اجل گرفتار آمد! در خواسته هاى نفس مى انديشيد كه يك مرتبه نداى پروردگار را شنيد كه او را فرمان پيش روى به سوى بهشت و يا دوزخ مى دهد.

آنگاه خود را به جاى او فرض كن، و با خود بينديش كه اگر تير اجل به جاى او به تو اصابت مى كرد چه مى كردى؟ در حالى كه در غفلت به سر مى برى و هنوز خود را آماده ديدار الهى نكرده اى. پس بكوش كه بر توشه خود بيفزايى، كه راه دور است و گردنه هاى پر پيچ و خم در پيش، و خطر بسيار جدى است و پشيمانى پس از مرگ سودى ندارد.

اين انديشه هاست كه از آرزوهاى طول و دراز مى كاهد و انسان را آماده تلاش براى افزايش توشه آخرت وا مى دارد. ولى به طورى كه در بخشهاى ديگر گفتيم جاى اين انديشه ها در بيرون نماز است كه در اثناى نماز بايد جز به نماز انديشيد.

۶ - نماز نذر و عهد

كسى كه نمازى را به وسيله نذر و عهد و قسم بر خود واجب كرده، بايد در انجام آن دقيقا كوشا باشد و به عنوان وفا به پيمانى كه با خداى خود بسته با كمال توجه و رغبت آن را انجام دهد، و هرگز خيال نكند كه اين نماز در اصل واجب نبود و من به دست خود آن را واجب كرده ام، پس اهميت چندانى ندارد، بلكه متوجه باشد كه پس از نذر و عهد و امثال آنها اين نماز نيز چون ديگر نمازهاى واجب اهميت خاصى دارد و در عظمت و جلالت قدر همانند آنهاست.

به هنگام اداى اين فرائض در دل خود اين معنى را مجسم كند كه با يكى از پادشاهان روى زمين پيمان بسته كه كارى را براى او انجام دهد، و اين كار را در برابر ديدگان او انجام مى دهد، او در جايى نشسته كه اين شخص را مى بيند و صدايش را مى شنود. اين شخص چگونه خود را قبلا آماده مى كند و در كارش نهايت اهتمام را نشان مى دهد و آن را در نهايت استحكام انجام مى دهد، زيرا در تحت مراقبت شخص شاه آن را انجام مى دهد. و اگر شاه از او بخواهد كه آن را بسيار دقيق و محكم انجام دهد و از او پيمان بگيرد كه در كارش بسيار دقت كند، در اين صورت خيلى بيش از معمول دقت خواهد كرد.

به هوش باش كه نگاه و مراقبت خداى قادر متعال را از نگاه يكى از بندگان او دست كم نگير، كه چنين كارى گامى به سوى شرك نشانه نفاق است.

بدين گونه در هر نمازى علاوه بر توجه قبلى كه در همه اش مشترك است، سنن و آداب خاص آن را نيز رعايت كن و به آنچه در اين مختصر گفته شد اكتفا كن، بلكه بكوش تا خداوند حقايق برتر و والاترى را از معارف عاليه و فيوضات الهيه بر قلبت عنايت فرمايد كه درهاى فيض همواره باز است و انوار معارف همواره در تابش است و دلهاى مستعد همواره در تپش است، تا هر دلى به ميزان استعداد خود از فيوضات الهى برخوردار و از تابش ‍ معارف و حقايق منور گردد.

از خداى منان مى خواهم كه نگارنده و خواننده را براى دريافت اسرار الهى و حقايق ربانى موفق بدارد و در ليست بندگان نيك و شايسته اش ثبت فرمايد و ما را به سوى رضا و رحمتش رهنمون شود و با فضل و كرم و مرحمت و مغفرت خود با ما رفتار نمايد و توفيق عمل به آنچه آموخته ايم عنايت فرمايد و در ثواب آنان كه از ما آموخته اند سهيم گرداند.

در اين جا سخنان خود را با سپاس و ستايش حق تعالى پايان مى دهم.

مؤلف كتاب، بنده نيازمند به عفو و كرم و رحمت پروردگارش : «زين الدين بن على احمد شامى عاملى» كه خدايش با فضل و كرمش با او رفتار كند، در روز نهم ذيحجة الحرام (روز مبارك عرفه) به سال ۹۵۱ هجرى از نگارش آن بپرداخت، در حالى كه خدا را سپاس مى گويد، رسول گرامى و پيشوايان معصوم را درود مى فرستد و از گناهانش آمرزش مى طلبد، حسبنا الله و نعم الوكيل(۳۴۵) .