گناه شناسى

گناه شناسى0%

گناه شناسى نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: اخلاق اسلامی

گناه شناسى

نویسنده: حجة الاسلام محسن قرائتي
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 6944
دانلود: 2543

توضیحات:

گناه شناسى
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 13 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 6944 / دانلود: 2543
اندازه اندازه اندازه
گناه شناسى

گناه شناسى

نویسنده:
فارسی

زمينه هاى گناه

زمينه هاى گناه در وجود انسان

الف. غريزه

در انسان غرايزى وجود دارد كه گاهى دچار افراط يا تفريط مى شود، پس بايد راههاى تعديل آنها را شناخت.

امام علىعليه‌السلام در گفتارى مى فرمايد:

خداوند فرشتگان را به عقل اختصاص داد (وآنها تكوينا محكوم به اطاعت عقل هستند) و حيوانات را به شهوت و غضب، اختصاص داد. (وآنها به طور تكوينى محكوم به ارضاى غرائز حيوانى هستند) اما انسان را با اعطاء همه (عقل و خشم و شهوت) شرافت بخشيد. پس هرگاه پيروى از عقل كند، مقامش برتر از فرشتگان خواهد شد، زيرا با بودن خشم و شهوت، اطاعت از عقل نموده است، و اگر اطاعت از شهوت و غضب كند، از حيوانات، پست تر است، زيرا با داشتن عقل پيروى از خشم و شهوت نموده است.(۷۷)

قرآن در مورد كسانى كه از غرائز حيوانى پيروى مى كنند مى فرمايد:

اولئك كالاَنعامِ بل هم اءضلّ سَبيلا (۷۸)

آنها همچون چارپايان بلكه گمراهترند.

قواى غريزى

علماى اخلاق مى گويند: منشا و انگيزه ى گناهان، سه قوه است :

۱ قوه شهويّه.

۲ قوه غضبيّه.

۳ قوه وهميّه.

قوه شهويّه، انسان را به افراط در لذت خواهى نفسانى، مى كشاند، كه سرانجامش، غرق شدن در فحشا و زشتى ها است.

قوهّ غضبيّه، انسان را به ظلم وطغيان آزار رسانى و تجاوز، وادار مى كند.

قوهّ وهميّه، برترى طلبى و انحصار جويى و تكبر و روح خوداخواهى را در انسان زنده مى كند و او را به گناهان بزرگى در اين كانال، وا مى دارد.(۷۹)

اگر با دقت بررسى كنيم در مى يابيم كه اكثر گناهان (اگر نگوييم همه ى گناهان) به اين سه قوه باز مى گردند.

اين سه قوه در وجود انسان لازم است، ولى اگر كنترل وتعديل نشود و به افراط و تفريط كشانده شود، سرچشمه ى گناهان بسيار خواهد شد.

براى توضيح بيشتر به اين مثال توجه كنيد:

آب، كه مايه ى حيات انسان و گياه و حيوان ها مى باشد، اگر در جلو آن سدى بسته شود، تا سيلاب پشت سر آن جمع شود، نه تنها سيلاب به ما ضرر نمى زند، بلكه هروقت نياز به آب شد، دريچه ى سد را باز كرده و گياهان و دام ها از آب آن سد، بهره مند مى شوند.

حال اگر سيلاب مهار نشود، هنگام طغيان، ديوانه وار به باغ ها و كشتزارها و خانه ها سرازير شده و همه را ويران مى كند.

در مورد انسان نيز، نيروى غضب براى دفاع و شهوت براى بقاى نسل لازم است، ولى اگر اين دو غريزه بر اثر افسار گسيختگى طغيان كنند، موجب بروز جنايات ويرانگر و انحرافات جنسى و بى عفتى خواهند شد.

نتيجه اينكه : اگر بخواهيم جامعه را از لوث گناه پاك سازيم، و يا وجود خويش را از آلودگى گناه، حفظ كنيم، بايد غرايز و تمايلات نفسانى را كنترل و تعديل كنيم.

البته كنترل و تعديل غرايز شهوانى، نياز به برنامه هايى دارد كه در اين كتاب، به قسمتى از آنها شاره خواهد شد.

ب. قلب 

در قرآن ۱۳۲ بار سخن از قلب به ميان آمده است، و در آيات متعدد، از قلب كافران و منافقان و مجرمان، به قلب مهر زده، قلب بيمار، قلب سخت، قلب منحرف و قلب قفل زده ياد شده است.

بحث و بررسى پيرامون قلب، نياز به شرح بسيار دارد كه از حوصله اين كتاب، خارج است. اما منظور از قلب يعنى مركز فرماندهى و تصميم گيرى انسان است، قلب سليم و پاك، منشا كارهاى نيك است، و به عكس قلب ناسالم و تاريك، كانون فساد مى باشد، و ما در راستاى اطاعت خدا و دورى از گناه، بايد توجه عميق به پاك نگهداشتن قلب، داشته باشيم.

در اينجا به اين روايت جالبى از امام صادقعليه‌السلام توجه كنيد:

ما من مومن الا و لقلبه اءُذنان فى جوفه، اءُذُن ينفث فيها الوسواس الخناس ‍ و اءُذُن ينفث فيها الملك فيؤ يد اللّه المؤمن بالملك فذلك قوله تعالى و ايّدهم بروحٍ منه(۸۰) .(۸۱)

قلب هر شخص با ايمانى در درون داراى دو گوش است : گوشى كه وسواس ‍ خناس در آن مى دمد و گوشى كه فرشته در آن مى دمد، و خداوند، مؤمن را بوسيله آن فرشته، كمك مى كند. و همين است گفتار خداوند كه مؤمنان را بوسيله روح خود، تقويت كرده است.

قلب كانون انگيزه ها

نيت هاى پاك و آلوده هر دو از قلب سرچشمه مى گيرد و انگيزه هاى انحراف و گناه، بر اثر ناصافى دل پديد مى آيد، اگر بخواهيم به گناه آلوده نشويم، بايد به سراغ سرچشمه برويم و آن را صاف كنيم و گرنه.

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

نيّة المؤمن خيرٌ من عَمله و نيّةُ الكافِر شرُّ من عَمَله و كلّ عامل يعمل على نيَّتِه(۸۲)

نيت مؤمن بهتر از عمل اوست و نيت كافر بدتر از عملش مى باشد و هر كس ‍ طبق نيتش عمل مى كند.

در شرح اين حديث مطالب بسيار گفته شده اما به نظر مى رسد بهترين قول اين باشد كه چون نيت، كانون و مركز تصميم گيرى و چگونه بجاآوردن اعمال در كمّ و كيف است، لذا نيت مؤمن كه پاك است كانونى براى كارهاى نيك با كيفيت عالى مى گردد. حتى اگر عملى انجام ندهد ولى زمينه براى اعمال نيك دارد. ولى نيت كافر چون ناپاك است كانون فساد خواهد شد، گرچه كارى انجام ندهد ولى آماده ى كارهاى زشت است. آنچنان فكرش آلوده است كه هر لحظه احتمال آن دارد كه بزرگترين گناه را انجام دهد.

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

دوزخيان از اين رو جاودانه در دوزخ مى مانند كه نيت داشتند اگر هميشه در دنيا مى ماندند همواره خدا را نافرمانى كنند. و بهشتيان از اين رو جاودانه در بهشت مى مانند كه نيت داشتند اگر هميشه در دنيا مى ماندند همواره از خدا اطاعت نمايند. بنابراين هر دو دسته بخاطر نيتشان جاودانى شدند.

سپس امام صادقعليه‌السلام اين آيه را تلاوت فرمود:

قُل كلّ يَعمَل على شاكِلَته(۸۳)

بگو هر كس بر اساس ساختار و شيوه ى خود عمل مى كند. يعنى طبق نيت خود.(۸۴)

بعداً خواهيم گفت كه عواملى مانند غذا، رفيق، محيط و... در شكل گيرى نيت نقش اساسى دارد، اگر غذا، حلال و رفيق و محيط خوب باشد موجب شكل گيرى نيت نيك خواهد شد، و اگر غذا، حرام و رفيق و محيط بد باشد نيتِ ناپاك شكل خواهد گرفت.

اصولاً در اسلام عملى ارزش دارد كه از روى نيت پاك و خالص انجام شود، وگرنه در پيشگاه خداوند پذيرفته نمى شود.

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

اِنّ اللّهَ لايقبل عَملاً فيه مِثقال ذرّة من رِيا(۸۵)

خدا عملى را كه در آن به مقدار ذره اى ريا باشد نمى پذيرد.

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

اگر مؤمن قصد كار نيك كند و انجام ندهد براى او پاداشى نوشته شود و اگر انجام دهد ده پاداش براى او نوشته مى شود ولى اگر مؤمن قصد كار بد كند و انجام ندهد، كيفرى بر او نوشته نشود.(۸۶)

حبّ و بغض

قلب كانون حب و بغض در وجود انسان است و بايد آن را بر اساس ‍ اسلام تنظيم كرد، زيرا حب و علاقه به چيزى موجب انجام آن مى شود، و بغض و نفرت از چيزى موجب ترك آن مى گردد.

و اين مساله بقدرى مهم است كه امام صادقعليه‌السلام در سخنى فرمود:

هل الايمان الا الحب و البغض

مگر ايمان جز حب و بغض است.

يك مثال : شخصى در خانه اش نشسته، ناگهان مى فهمد كه گربه اى آمد و نيم كيلو گوشتى كه خريده و در آشپزخانه بود، ربود و رفت. او بر مى خيزد و به دنبال گربه مى رود تا گوشت را از او بگيرد ولى وقتى كه گربه از خانه بيرون پريد و در كوچه فرار كرد ديگر او را دنبال نمى كند زيرا حب او به گوشت تا اين اندازه بود.

ولى اگر روباهى آمد و مرغ خانه را ربود و با خود برد آن شخص روباه را در خانه و كوچه دنبال مى كند ولى وقتى كه روباه به بيابان فرار مى كند او از دنبال كردن روباه صرف نظر مى نمايد؛ زيرا حب او به مرغ و بغض او نسبت به روباه تا اين اندازه بيشتر نبود.

اما اگر گرگى آمد و گوسفند او را ربود و با خود برد آن شخص گرگ را در خانه و كوچه و بيابان دنبال مى كند بلكه گوسفندش را از او بگيرد وقتى كه گرگ از بيابان دور شد و از كوه بالا رفت آن شخص از گرگ صرف نظر كرده و باز مى گردد چرا كه حب و بغضش او را بيش از اين اندازه نتوانست حركت دهد.

حال اگر درنده ى ديگرى آمد و كودك خردسال او را گرفت و با خود برد آن شخص آن درنده را در بيابان و كوه دنبال مى كند، و همچنان به دنبال او شب و روز مى رود تا آن را بگيرد و با خود مى گويد هر چند براى بدست آوردن جنازه ى كودكم باشد بايد به دنبال آن درنده بروم.

با اين مثال روشن مى شود كه «حب و بغض» و درجات آن چه نقش ‍ بالايى در اراده و حركت انسان دارند و هرچه حب انسان به چيزى زيادتر شد، آن را بيشتر دنبال مى كند و هرچه بغض انسان به چيزى زيادتر گرديد تنفر و دشمنى خود را نسبت به آن بيشتر مى سازد.

اسلام حب و بغض انسان را بر اساس صحيح و در راستاى اطاعت خدا قرار مى دهد تا كانون تصميم گيرى انسان را سالم و پاك سازد.

ج. فكر و انديشه

كانون ديگرى كه در وجود انسان سرچشمه كارها است تفكر و انديشه است. فكر سالم محصول و بازده سالم و پاك دارد و فكر آلوده بازده ناسالم و آلوده خواهد داشت.

امير مؤمنان علىعليه‌السلام مى فرمايد:

مَن كَثُر فِكرهُ فِى المَعاصى دَعَته اِلَيها(۸۷)

كسى كه بسيار درباره گناه فكر كند او را به گناه سوق مى دهد.

و حضرت عيسىعليه‌السلام ضمن گفتارى به حواريون فرمود:

ومن به شما امر مى كنم كه روح خود را به زنا خبر ندهيد (فكر زنا نكنيد) تا چه رسد به اينكه زنا كنيد زيرا كسى كه روح و فكرش را به زنا خبر دهد مانند كسى است كه در اطاق رنگينى آتش روشن كند، دود آتش نقشه هاى رنگين آن اطاق را كثيف مى كند گرچه خانه را نسوزاند.(۸۸)

يعنى فكر گناه كانون تصميم گيرى وجود انسان را آلوده مى نمايد و چنين كانونى به تاريكى گناه نزديكتر است تا به سفيدى اطاعت خدا.

زمينه هاى پيدايش گناه

در «گناه شناسى» از موضوعات بسيار مهم، شناخت «زمينه هاى گناه» است؛ چنانكه گفته اند: قابليت قابل، اصل مهم براى تهذيب نفوس ‍ است.

باران كه در لطافت طبعش خلاف نيست

در باغ لاله رويد و در شوره زار خس

كسى كه مى خواهد گناه نكند حتماً بايد به زمينه هاى گناه توجه كند، وقتى آنها را شناخت به پيشگيرى و درمان آنان بپردازد.

كمبود ويتامين ها در بدن، انسان را آماده پذيرش ميكرب ها مى كند و يا بيمارى ها را پرورش و گسترش مى دهد، پس بايد اين كمبودها جبران گردد تا زمينه پذيرش و همچنين زمينه پرورش بيمارى ها از بين برود. بنابراين بايد «زمينه شناس و زمينه زدا» باشيم. مثلا اگر در منزل چاه فاضلابى زمينه ساز انواع پشه ها مى باشد سمپاشى بيهوده است بايد چاه را پر كرد.

در بررسى زمينه هاى گناه مى توان امور بسيارى را نام برد كه هر يك با كميت و كيفيت خاصى زمينه ساز هستند. اما در اينجا به چند موضوع مهمتر در اين رابطه مى پردازيم مانند:

۱ زمينه هاى فرهنگى و تربيتى.

۲ زمينه هاى خانوادگى.

۳ زمينه هاى اقتصادى.

۴ زمينه هاى اجتماعى.

۵ زمينه هاى روانى.

۶ زمينه هاى سياسى.

۱. زمينه هاى فرهنگى و تربيتى گناه

۱-۱- جهل و حماقت 

جهل و حماقت، زمينه گناه را در انسان به وجود آورده و او را به سوى گناه مى كشاند. جهل به خدا، جهل به هدف از آفرينش، جهل به قوانين خلقت، جهل به زشتى گناه و آثار آن.

چنانكه يك فرد جاهل و بى سواد غذاى آلوده به ميكرب را بر اثر جهل به آسانى مى خورد، ولى يك دكتر ميكرب شناس، هرگز آن را نمى خورد.

در دوران جاهليت كه گناهان گوناگون، سراسر زندگى مردم را گرفته بود، بيشتر بر اثر جهل و حماقت بود. براى توضيح به اين آيات توجه كنيد:

قالوا يا موسى اِجعَل لَنا اِلها كما لَهم آلِهة قالَ إ نّكم قَوم تَجهَلون (۸۹)

بنى اسرائيل به موسى گفتند: براى ما معبودى (از بت) قرار بده چنانكه آنها (بت پرستان) معبودانى (از بت) دارند. موسى گفت : شما جمعيتى جاهل و نادان هستيد.

از زبان حضرت لوطعليه‌السلام خطاب به قومش مى خوانيم :

ءَاِنّكم لَتَاتون الرّجال شَهوةً مِن دُونِ النِّساء بل انتم قوم تجهلون (۹۰)

آيا شما به جاى زنان، به سراغ مردان، از روى شهوت مى رويد؟ شما قومى جاهل هستيد.

و در آيه ۸۹ سوره ى يوسف مى خوانيم :

قالَ هَل عَلِمتُم ما فَعَلتُم بِيُوسُفَ و اَخيهِ اِذ اَنتُم جاهِلُون

يوسف (به برادران خود) گفت : آيا دانستيد كه با يوسف و برادرش (بنيامين) چه كرديد؟ آنگاه كه جاهل بوديد.

از اين آيات به روشنى استفاده مى شود كه جهل و نادانى يكى از زمينه هاى گناهان است.

در روايات نيز بسيار آمده كه جهل، زمينه گناه است. در اينجا به ذكر چند نمونه مى پردازيم :

۱ امام علىعليه‌السلام در عهدنامه ى خود به مالك اشتر مى فرمايد:

لا يجترى على الله الا جاهل شقى(۹۱)

گستاخى و جرأت بر (نافرمانى) خدا را جز جاهل و شقى روانمى دارد.

۲ و نيز از گفتار آن حضرت است :

الجهل معدن الشر، الجهل اصل كل شر، الجهل يفسدالمعاد(۹۲)

جهل مركز زشتى است، جهل ريشه و پايه زشتى است، جهل موجب تباهى معاد انسان است.

۳ چنانكه قبلاً اشاره شد امام صادقعليه‌السلام به سماعة فرمود: عقل و لشكرش را بشناس و همچنين جهل و لشكرش را بشناس. سپس ‍ ۷۵خصلت زشت را به عنوان لشكر جهل برشمرد.(۹۳)

اين روايت جامع بيانگر آن است كه جهل اساس و محور خصلت هاى زشت و گناهان بزرگى همچون : حرص، خيانت، ربا، نيرنگ، تكبر، آزار به پدر و مادر، پيمان شكنى، بى تابى، شانه خالى كردن از وظيفه جهاد، سبك سرى، كينه و دشمنى و.... است.(۹۴)

۴ حضرت علىعليه‌السلام مى فرمايد:

قَصَّمَ ظَهرى رَجُلان : عالِم مُتَهتِّك و جاهِل مُتَنسِّك(۹۵)

دو شخص، كمرم را شكستند، دانشمند بى پروا، و جاهل مقدس نما.

سپس فرمود: جاهل، انسان را با زهدنمائيش مى فريبد، و عالم با گستاخى و بى پروائيش، انسان را مغرور و فريفته خود مى كند.

۵ و نيز فرمود:

اياكم والجهال من المستعبدين والفجار من العلماء فانهم فتنتة كل مفتون(۹۶)

بپرهيزيد از جاهلان عبادت پيشه و از گنهكاران دانشمند، چرا كه اين ها مايه فتنه و آشوب هر فتنه شده هستند.

۶ و در سخنى ديگر فرمود:

لاترى الجاهل الا مُفرِطاً او مُفرِّطاً(۹۷)

نمى بينى جاهل را مگر اينكه يا راه افراط و زياده روى را مى پيمايد و يا راه تفريط و كوتاهى از حد اعتدال را.

۷ و در بيان ديگر فرمود:

الى اللّه اشكو من معشر يعيشون جهالا ويموتون ضلالا(۹۸)

شكايت به خدا مى برم از گروهى كه در جهل ونادانى زندگى مى كنند

۸ در قرآن در جريان موسىعليه‌السلام و ساحران آمده : وقتى كه ساحران طناب هاى خود را انداختند، به نظر مى رسيد همه ى آنها در حركتند؛

فَاَوجَسَ فى نفسه خِيفَة موسى(۹۹)

ناگهان موسى در دل خويش ترس خفيفى احساس كرد.

اميرمؤمنانعليه‌السلام در توضيح اين مطلب مى فرمايد:

لم يُوجِس موسىعليه‌السلام خيفَةً على نفسه بل اَشفَقَ مِن غَلَبة الجُهّال و دُوَل الضّلال(۱۰۰)

موسىعليه‌السلام بر جان خود نترسيد بلكه ترس او از اين بود كه مبادا جاهلان پيروز گردند و دولت هاى ضلال برنده شوند.

اين سخن نيز از كارهاى انحرافى جاهلان پرده برمى دارد و بيانگر آن است كه جهل زمينه ساز گناهان بزرگى همچون مبارزه علنى با پيامبران به پشتيبانى از طاغوت ها مى باشد.

جلوگيرى بنى اميه از تعليم شرك

از احاديث جالب اينكه امام صادقعليه‌السلام فرمود:

ان بنى امية اطلقوا للناس تعليم الايمان ولم يطلقوا تعليم الشرك لكى اذا حملوهم عليه لم يعرفوه(۱۰۱)

بنى اميه تعليم ايمان را براى مردم آزاد گزاردند ولى تعليم شرك را آزاد نگذاردند تا اگر مردم را بر شرك وادار كردند آن را نشناسند. (و در نتيجه از روى جهل قبول شرك نمايند).

اين حديث بيانگر آن است كه : بنى اميه از شناخت شرك و انواع آن جلوگيرى مى كردند زيرا اگر مردم معنى شرك و انواع آن را مى فهميدند از بنى اميه كه غوطه ور در شرك بودند، روى برمى گرداندند و به امامان اهل البيتعليهم‌السلام كه از شرك به دور بودند متوجه مى شدند، آرى رهبران طاغوتى حساسيت داشتند كه مردم از دستورات سازنده و بيدار بخش اسلام، آگاه نشوند تا جهل آنها باعث توقف و ركود آنها شود، و زمينه انحراف آنها را فراهم سازد.

۱-۲- قوانين و سنت هاى غلط بشرى 

انسان هنگامى از آلودگى ها و گناهان مختلف نجات مى يابد كه در پرتو قانون كامل و اجراى آن قانون زندگى كند، قانونى كه تمام ويژگى هاى ساختار انسان را مورد توجه دقيق قرار داده و آنچه را كه موجب تكامل بشر و باعث رستگارى و نجات او از انحرافات و كژراهه ها است تامين نمايد. چنين قانونى جز قانون الهى نخواهد بود. چرا كه خداوند آفريدگار انسان و به تمام خصوصيات روحى و جسمى او آگاه مى باشد و مى داند كه چه قانون و برنامه اى انسان را رستگار مى سازد. روى اين اساس نتيجه مى گيريم كه قوانين غلط بشرى يكى از عوامل و زمينه هاى فرهنگى گناه است چرا كه اين قوانين بجاى آنكه نجات بخش باشد گمراه كننده است.

اميرمؤمنان علىعليه‌السلام مى فرمايد:

انمّا بَدءُ وُقوعِ الفِتَن اَهواءٌ تُتَّبع و اَحكامٌ تُبتَدَع، يُخالَف فيها كتاب اللّه(۱۰۲)

همواره پيدايش فتنه ها، پيروى از هوس هاى آلوده و احكام و قوانين مجعول و اختراعى (مانند قوانين بشرى) است، احكامى كه با كتاب خدا مخالفت دارد.

در اينجا فهرست وار به ذكر بعضى از قوانين غلط بشرى مى پردازيم :

۱ آزادى بى قيد زنان و كشف حجاب.

۲ لغو قوانين قصاص و حدود و ديات.

۳ ازدواج با همجنس. (همجنس بازى)

۴ آزادى زن در طلاق دادن شوهر.

۵ اختلاط مدارس دختر و پسر.

۶ شرايط سنگين قانون ازدواج.

۷ گناه شمردن ازدواج مؤ قت و آزادى زناى با رضايت.

۸ قانونى بودن مشروبات الكلى.

۹ قانونى بودن كورتاژ.

۱۰ آزادى سرمايه دارى و يا لغو مالكيت خصوصى.

۱۱ قانونى بودن ربا.

۱۲ غير قانونى بودن امر به معروف و نهى از منكر.

۱۳ معلم مرد براى شاگردان زن و معلم زن براى شاگردان مرد.

۱۴ قانونى بودن قماربازى.

۱۵ آزادى فيلم ها و عكس هاى سكسى و....

اين امور و امثال آن، هر كدام منشا و زمينه ساز گناهان بوده و جامعه و فرد را به تباهى و انحراف مى كشانند.

۱-۳- التقاط و تحريف 

يكى از عوامل فرهنگى زمينه ساز گناه، مساله التقاط و تحريف قانون الهى است التقاط و تحريف عبارت از آن است كه قانون الهى را تغيير داده و دستكارى كنند مقدارى از قوانين بشرى در داخل آن كرده و معجونى از قانون بشرى درست كنند (كه سر از بدعت و دين سازى بيرون مى آورد) و آن را به عنوان قانون خدا معرفى نمايند.

اميرمؤمنان علىعليه‌السلام در گفتارى مى فرمايد:

اگر باطل كاملاً از حق جدا مى شد بر جويندگان حقيقت پوشيده نمى ماند و اگر حق از باطل، خالص و جدا مى شد زبان دشمنان (از بدگويى به حق) قطع مى گرديد.

ولكن يؤ خذ من هذا ضعث و من هذا ضعث فيمزجان! فهنالك يستولى الشيطان على اوليائه.

ولى قسمتى از حق و قسمتى از باطل را مى گيرند و به هم مى آميزند اينجاست كه شيطان بر دوستان خود چيره مى شود.(۱۰۳)

حفظ قانون و گناه بدعت

در اسلام، حفظ حريم قانون بسيار مورد توجه و تاكيد قرار گرفته و از قانون شكنى و التقاط و بدعت گذارى كه تجاوز از حريم قانون است شديداً نهى و منع شده است تا آنجا كه بدعت گذار در اسلام محكوم به اعدام است و تفاوتى ندارد كه چيزى بر قانون اسلام بيفزايد و يا چيزى را بكاهد، حلالى را حرام كند يا به عكس.

يكى از نكات لطيف و جالبى كه در قرآن و روايات اسلامى در راستاى حفظ حريم قانون ديده مى شود داستان حضرت ايوبعليه‌السلام مى باشد كه به انواع مصايب گرفتار شد و در برابر همه فشارها و رنج صبر و استقامت كرد. در يك مورد نسبت به همسرش ناراحت شد. (گويا همسرش به دنبال انجام كارى رفت و دير به خانه بازگشت و ايوب كه از بيمارى رنج مى برد سخت ناراحت گرديد) و چنين سوگند ياد كرد كه هرگاه قدرت پيدا كند يكصد ضربه يا كمتر به او بزند و او را تنبيه كند اما بعد از بهبودى مى خواست به پاس وفادارى ها و خدماتش او را ببخشد ولى مساله سوگند و نام خدا و حريم قانون الهى در ميان بود؛

خداوند به او فرمود:

و خُذ بِيَدك ضِغثَاً فَاضرِب بِه وَ لا تَحنَث انّا وَجَدناه صابراً نِعمَ العَبدُ انّه اَوّاب

(به او گفتيم) بسته اى گندم (يا مانند آن) را برگير و به او (همسرت) بزن و سوگند خود را مشكن. ما او را شكيبا يافتيم. چه بنده خوبى كه بسيار بازگشت كننده به سوى خدا است.

همسر ايوب زن باوفا و مهربانى بود. درست است كه در موردى خطا كرد و طبق سوگندِ ايوبعليه‌السلام مى بايست كيفر گردد ولى استحقاق عفو و بخشش را نيز داشت.

گرچه زدن يك دسته ساقه گندم يا چوب هاى خوشه خرما مصداق واقعى سوگند ايوب نبود ولى حفظ حريم قانون الهى و عدم اشاعه قانون شكنى باعث شد كه او اين كار را انجام دهد و ايوبعليه‌السلام به دستور خدا در عين عفو، ظاهر قانون را نيز حفظ كرد.(۱۰۴)

نظير اين معنى در اجراى حدود اسلامى در مورد خطا كاران بيمار نيز آمده است.

در چند روايت ذكر شده كه شخص بيمارى زنا كرده بود و مى بايست حد صد ضربه شلاق بر او جارى گردد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله دستور داد خوشه خرمايى كه داراى صد شاخه بود آوردند و با آن يك ضربه به آن بيمار زد و همان را در اجراى حد كافى دانست.(۱۰۵)

البته ناگفته نماند اين گونه امور در موارد استثنايى و خاصى است و گرنه در موارد ديگر كه استحقاق نباشد هرگز مجاز نيست.

آرى حتى در موارد استثنايى بايد حريم قانون را در ظاهر حفظ كرد تا موضوع قانون شكنى در جامعه راه نيابد.

در مورد «بدعت» كه يك گناه بسيار بزرگ و يك نوع تجاوز به حريم قانون مى باشد به چند روايت زير توجه كنيد:

۱ اميرمؤمنانعليه‌السلام در ضمن گفتارى فرمودند:

و ان شر الناس عند اللّه امام جائر ضَلَّ و ضُلَّ به فاَمات سُنَّة مَاءخوذَة و اَحيا بِدعَة مَترُوكة(۱۰۶)

بدترين مردم نزد خداوند رهبر ستمگرى است كه خود گمراه است و مردم بوسيله او گمراه مى شوند سنت هاى پذيرفته شده را از بين مى برد و بدعت هاى متروك را زنده مى كند.

۲ رسول اكرمعليه‌السلام مى فرمايد:

اذا ظهرت البدع فى امتى فليظهر العالم علمه فمن لم يفعل فعليه لعنة الله(۱۰۷)

هرگاه بدعت ها در ميان امتم آشكار شد، بر عالم (دين) است كه علمش را آشكار كند (و بر ضد بدعت گذارها افشاگرى نمايد) و اگر چنين نكرد پس لعنت خدا بر او باد.

۳ و نيز آن حضرتصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

كل بدعة ضلالة و كل ضلالة سبيلها الى النار(۱۰۸)

هر بدعتى گمراهى است وراه هر گمراهى به سوى آتش دوزخ است.

۴ اميرمؤمنان علىعليه‌السلام مى فرمايد:

من مشى الى صاحب بدعة فوقره فقد سعى فى هدم الاسلام(۱۰۹)

كسى كه براى ديدار بدعت گذار به سوى او برود و او را احترام كند در حقيقت براى ويران كردن اسلام اقدام نموده است.

حكم اعدام بدعت گذار

فارس بن حاتم از دروغگويان و غُلات مشهور و بدعت گذاران بود و مردم را به مذهب فاسد خود دعوت مى كرد، امام هادىعليه‌السلام به اباجنيد دستور داد تا فارس را اعدام كند و امام حسن عسكرىعليه‌السلام خون او را هدر دانست و بهشت را براى قاتل او ضامن گرديد. سرانجام اباجنيد آن بدعت گذار را كشت.(۱۱۰)

۱-۴- گفتار و كتب ضالّه 

يكى از زمينه هاى فرهنگى گناه و انحراف كتب گمراه كننده و يا وسايل تبليغاتى گمراه كننده مى باشد. و لذا در اسلام خواندن «كتب ضالّه» و يا گوش دادن به سخنان گمراه كننده حرام است.

توضيح اينكه : همانگونه كه جسم انسان ها از نظر قدرت و توان مختلف است، مثلاً بعضى قدرت تحمل دويست كيلو بار را دارند و بعضى حتى قدرت تحمل پنج كيلو بار را ندارند، فكر انسان ها نيز تفاوت دارد. بعضى توان حل يك مساله ساده ى رياضى را ندارند و بعضى همچون كامپيوتر نيرومند، مشكل ترين مسايل رياضى را در چند لحظه حل مى كنند.

مطالعه ى كتاب هاى گمراه كننده براى دانشمندان كه توان فكرى و قدرت تحقيق و بررسى دارند، اشكال ندارد چرا كه آنها با مطالعه و تحقيق، حق و باطل را از همديگر تشخيص مى دهند.

ولى مطالعه آن كتاب ها و يا شنيدن گفتار گمراه كننده براى افرادى كه فكر ناتوان و دانش اندك دارند، مسموم كننده و خطرناك است.

چنانكه در تاريخ ديده مى شود دشمنان با انتشار كتب گمراه كننده مردم را از راه حق باز داشته و به سوى باطل مى كشانند به عنوان نمونه :

وقتى كه اسلام ظهور كرد دانشمندان يهود موقعيت خود را در خطر ديدند، لذا اوصافى را كه درباره ى پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله در تورات آمده بود تغيير دادند و صفاتى ضد آن را در تورات نوشتند تا عوام يهود به سوى اسلام جذب نشوند. قرآن در سرزنش آنان مى فرمايد:

فَوَيلٌ لِلذّينَيَكتُبُون الكِتابَ بِاَيديهِم ثمّ يَقولونَ هذا من عنداللّه لِيَشتروا بِه ثَمَناً قَليلاً فَويل لَهم ممّا كَتَبت اَيديهم و وَيل لَهم ممّا يَكسِبون (۱۱۱)

واى بر آنها كه مطالبى با دست خود مى نويسند سپس آن را به خدا نسبت مى دهند تا به بهاى كمى آن را بفروشند. واى بر آنها از آنچه با دست خود نوشتند و واى بر آنها از آنچه از اين راه به دست آوردند.

نظير اين مطلب در آيه ۶ سوره لقمان آمده كه در تفسير آن مى خوانيم : تاجر مشركى كه به فارس آمده بود، داستان هاى رستم و اسفنديار را فرا گرفت و به حجاز بازگشت و گفت : اگر محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله داستان عاد و ثمود مى گويد، من هم داستان رستم و اسفنديار مى گويم كه آيه مذكور در سرزنش او نازل شد.

امام جوادعليه‌السلام مى فرمايد:

مَن اَصغى الى ناِطق فَقد عَبَده فَاِن كان النّاطِق عَنِ اللّه فقَد عَبدَ اللّه وَ اِن كاَن النّاطقُ يَنطِق عَن لِسانِ اِبليسَ فَقَد عَبَد الاِبليس(۱۱۲)

كسى كه به (گفتار) گوينده اى گوش فرا دهد او را بندگى كرده است بنابراين اگر گوينده از خدا و دستورات او سخن مى گويد شنونده ى او خدا را عبادت كرده و اگر از شيطان سخن مى گويد شنونده ى او شيطان را عبادت نموده است.

۵۱ تلقين و تقليد 

در مسايل تربيتى و فرهنگى يكى از عوامل زمينه ساز، تلقين و تقليد است كه اگر شايسته و بر اساس صحيح باشند زمينه ساز كارهاى نيك مى گردند و گرنه زمينه ساز گناه مى شوند؛

۰ تلقين

در قرآن بعضى از عناوين تكرار شده كه اين تكرار علاوه بر فوايد ديگر يكنوع تلقين وزمينه ى سوق دادن بشر به سوى اين عناوين مى باشد مانند:

واژه «اللّه» و «اله» كه ۲۸۰۷ بار در قرآن تكرار شده است.

يا جمله : ان الله على كل شيى قدير «خداوند بر هر چيز تواناست. »

واينكه خدا «قدير» (توانا) است چهل و پنج بار در قرآن آمده است.

در سوره «الرحمن» كه در مكه نازل شده و ۷۸ آيه دارد، ۳۱ بار فَبِاىّ آلا ء رَبّكُما تُكذِّبان «پس كدامين نعمت هاى پروردگارتان را تكذيب مى كنيد؟» تكرار شده است.

در سوره «مرسلات» اين آيه ۱۰ بار تكرار شده است :

ويل يَومَئذٍ لَلمُكذِّبين «واى در آن روز (قيامت) بر تكذيب كنندگان»

اين جمله در آيه ۱۱ «طور» و آيه ۱۰ «مطففين» نيز آمده است.

در سوره ى «قمر» ۴ بار و لَقَد يَسّرنا لِلذّكْر فَهل مِن مُذّكر

«ما قرآن را براى يادآورى آسان كرديم آيا كسى هست كه متذكر شود؟» تكرار شده است.

اين تكرارها بيشتر جنبه ى تلقينى دارد تا گوش جان ما، اين امور را مكرر در مكرر بشنود و اين مطالب در اعماق جان، نقش ببندد.

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند:

به دروغگو راه دروغ را تلقين نكنيد چنانكه فرزندان يعقوب نمى دانستند كه گرگ انسان را نيز مى خورد تا اينكه پدرشان آن را به آنان تلقين نمود.(۱۱۳)

۰ تقليد

در راستاى زمينه هاى فرهنگى گناه، يكى از موضوعات زمينه ساز، «تقليد كوركورانه » است.

تقليد داراى اقسامى است : ۱ تقليد عالم از عالم ۲ تقليد عالم از جاهل ۳ تقليد جاهل از جاهل ۴ تقليد جاهل از عالم.

در ميان اين اقسام تنها نوع چهارم صحيح است و نوع اول نيز گاهى صحيح و گاهى ناصحيح است.

اما تقليد جاهل از جاهل و يا تقليد عالم از جاهل، تقليد كوركورانه است و گاهى زمينه ساز بسيارى از مفاسد و جنايات مى شود.

تقليد كوركورانه يعنى عدم استقلال، وابستگى ذلّت بار به ديگران و به دنبال آن مدپرستى و هرزه گرايى و زندگى پوچ و طفيلى.

در قرآن مى خوانيم : هنگامى كه رسولان خدا مردم را به توحيد و ترك بت پرستى دعوت مى كردند بت پرستان در پاسخ مى گفتند:

ان انتم الاّ بشر مثلنا تريدون ان تصدّونا عمّا كان يعبد آباؤ نا (۱۱۴)

شما انسان هايى مانند ما هستيد و مى خواهيد ما را از آنچه پدرانمان مى پرستيدند باز داريد.

تقليد كوركورانه از نياكان يك منطق سستى است كه مشركان در برابر پيامبران اقامه مى كردند و همين منطق بى اساس نمى گذاشت كه از گناهان و انحرافات عقيدتى و اخلاقى خود دست بكشند؛ قرآن مى فرمايد:

و اذا قيل لهم اتَّبِعوا ما اَنزل اللّه قالوا بل نَتّبِع ما اَلفَينا عليه آباؤ نا (۱۱۵)

و هنگامى كه به مشركان گفته مى شد از آنچه خدا نازل كرده است پيروى كنيد، در پاسخ مى گويند: بلكه ما از آنچه پدران خود رابر آن يافتيم پيروى مى نماييم.

۱-۶- شخصيت گرايى 

يكى ديگر از زمينه هاى فرهنگى گناه، شخصيت گرايى است. روشن است كه انسان در زندگى نياز به الگو دارد و الگو بايد يك انسان كامل باشد تا به پيروى از آن بتوان به اهداف عالى انسانى نايل گرديد.

هميشه وجود الگوها و سرمشق هاى بزرگ در زندگى انسان وسيله مؤ ثرى براى تربيت آنها بوده است و انسان طبعا الگوگرا است و در تمام ابعاد زندگى مى خواهد، شخصى را الگوى خود سازد و به دنبال او حركت كند، ولى اگر فرهنگ صحيحى در جامعه نباشد، الگوهاى كاذب، جايگزين الگوهاى صحيح شده، و در اين رهگذر ضربات سنگينى بر انسانيت وارد مى گردد.

در قرآن با تعبير اسوة حسنة كه به معنى تاسّى و پيروى نيك است از الگوى صحيح ياد شده و اين تعبير سه بار در قرآن آمده است.(۱۱۶) و در اين سه مورد پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله و ابرهيم خليلعليه‌السلام به عنوان اسوه ى حسنه معرفى شده اند.

بايد كاملا توجه داشت كه الگوهاى كاذب و شخصيت هاى مصنوعى و تراشيده، يكى از بلاهاى بزرگ و زمينه هاى فساد و گناه است و بايد در اين راستا با كمال دقت و احتياط گام برداشت.

۱-۷- كتمان حق 

كتمان حق، كتمان علم و كتمان هرگونه ارزشى، يكى ديگر از عوامل فرهنگى زمينه ساز گناه است كه موجب انحراف و برچيده شدن حق و ارزش ها در جامعه مى شود، لذا قرآن شديدا از آن نهى كرده است :

و لا تَلْبسُوا الْحقّ بِالباطِل و تَكتُموا الْحقّ و اَنتُم تَعلَمون (۱۱۷)

وحق را با باطل نياميزيد وحقايق را با اينكه مى دانيد، كتمان نكنيد.

و در آيه ۱۵۹ همين سوره، كتمان كنندگانِ حق مشمول لعن خدا و لعنت كنندگان قرارگرفته اند.

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند:

من سُئل عن علم يعلمه فكتم لجم يوم القيامة بلجام من نار(۱۱۸) هر گاه از دانايى چيزى سئوال شود ولى او با اينكه جواب پرسش را مى داند كتمان كند، در قيامت افسارى از آتش بر دهان او زده شود.

۲. زمينه هاى خانوادگى گناه 

يكى ديگر از زمينه ها كه نقش بسزايى براى سوق دادن انسان به سوى گناه دارد زمينه هاى بد خانوادگى است چنانكه زمينه هاى نيك خانوادگى اثر بسيار خوبى در اجتناب از گناه خواهد داشت.

در آغاز به اين اشعار توجه كنيد:

خشت اول چون نهد معمار كج

تا ثريا مى رود ديوار كج

و حافظ مى گويد:

گوهر پاك ببايد كه شود قابل فيض

ورنه هرسنگ و گلى لؤلؤ ومرجان نشود

آيين اسلام كه يك آيين جامع و سازنده است براى اينكه زمينه هاى خانوادگى بر اساس درست پى ريزى شود و در نتيجه ثمرات آن نيز درست و سالم باشد از همان آغاز دستورهايى داده كه اگر بطور دقيق رعايت شود قطعا نتايج درخشانى خواهد داشت از جمله :

۱ قانون وراثت.

۲ ازدواج.

۳ تربيت فرزند.

۴ تغذيه.

۲-۱- قانون وراثت 

امروز بر همگان روشن است و از نظر علمى و دينى از مسلمات است كه همانگونه كه فرزندان در شئون جسمى از پدر و مادر ارث مى برند در امور معنوى و حالات روحى نيز ارث مى برند.

مثلا پدر و مادرى كه شجاع، پاكدامن، با اراده و متدين هستند، نقش ‍ بسيار در انتقال اين صفات به فرزندان خود دارند.

و به عكس اگر ترسو، ناپاك، سست اراده و بى بندوبار باشند، مسلما زمينه ساز اين صفات در فرزندان خود خواهند شد، براى توضيح بيشتر به ذكر يك آيه و چند روايت مى پردازيم :

۱ در قرآن مى خوانيم كه حضرت نوحعليه‌السلام در مورد قوم گنهكار خود چنين نفرين كرد:

پروردگارا! احدى از آنان را روى زمين زنده مگذار، چرا كه اگر آنها را زنده بگذارى، بندگانت را گمراه مى كنند و جز نسلى فاجر و كافر بوجود نمى آورند.(۱۱۹)

اين آيه اشاره به قانون وراثت مى كند كه پدر و مادر ناپاك موجب ايجاد فرزند ناپاك خواهند شد.

۲ در زيارت مطلقه امام حسينعليه‌السلام وبعضى از زيارت هاى ديگر خطاب به امامانعليهم‌السلام مى خوانيم :

اءشهد اءنّك كنتَ نورا فى الا صلاب الشّامِخة و الا رحام المطهّرة لم تُنَجّسكَ الجاهليّة بِاَنجاسها و لم تُلبسك من مُدْلَهمّات ثيابها

گواهى مى دهم كه تو نورى بودى در پشت هاى بلند مرتبه و در رحم هاى پاك، دوران جاهليت بوسليه پليدى هايش تو را آلوده نساخت و تيره گى هاى جامه هايش را بر تن تو نكرد.

اين عبارت معروف در زيارتنامه ها، اشاره به طهارت و پاكى پدران و مادران امامان معصومعليهم‌السلام دارد كه آنها از هر نظر پاك بودند و قداست و پاكى را به ارث برده اند.

۳ رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله مى فرمايند:

الشقى شقى فى بطن امه، و السعيد سعيد فى بطن امه(۱۲۰)

انسان تيره بخت در رحم مادرش تيره بخت است و انسان سعادتمند در رحم مادرش سعادتمند است.

يعنى انسان زمينه هاى سعادت و شقاوت را از والدين به ارث مى برد.

انتخاب همسر شجاع

پس از شهادت فاطمه ى زهراعليها‌السلام اميرمؤمنان علىعليه‌السلام تصميم گرفت ازواج كند، برادرش عقيل در نسب شناسى معروف بود، خانواده ها و قبايل را خوب مى شناخت، علىعليه‌السلام موضوع تصميم ازدواج خود را با عقيل در ميان گذاشت و به او فرمود: مى خواهم بانويى را براى من پيدا كنى و از او خواستگارى نمايى كه از خاندان شجاع و شيردل باشد.

عقيل عرض كرد: چنين زن را براى چه مى خواهى؟

علىعليه‌السلام فرمود: براى اينكه داراى فرزند شجاع و دلير گردد.

عقيل گفت : چنين زنى در ميان قبيله بنى كلاب وجود دارد و او فاطمه (ام البنين) دختر حزام بن خالدبن ربيعه است.

عقيل از ام البنين خواستگارى كرد و حضرت علىعليه‌السلام با او ازدواج نمود و از او فرزندان رشيد و قهرمانى بوجود آمدند كه در كربلا به شهادت رسيدند، يكى از آنها حضرت عباس، قمر بنى هاشمعليه‌السلام مى باشد. اين فرزندان، شجاعت و.... را از دو جانب (پدر و مادر) به ارث برده اند.(۱۲۱)

۵ اميرمؤمنان علىعليه‌السلام در عهدنامه ى خود به مالك اشتر بخصوص به افرادى كه از «بيوتات صالحه» (از خانواده هاى صالح و پاك) برخاسته اند، تكيه كرده و در يك مورد مى فرمايد:

ثم الصق بذوى المروئات و الاحساب و اهل البيوتات الصالحة

سپس روابط خود را با افراد با شخصيت و اصيل و از خاندان هاى صالح بر قرار ساز.

و در مورد ديگر مى فرمايد:

و توخ منهم اهل التجربة و الحياء من اهل البيوتات الصالحة و القدم فى الاسلام(۱۲۲)

در ميان كارگزارانت آنها را كه با تجربه تر و پاكتر از خاندان صالح و پيشگامتر در اسلام هستند بر گزين.

از اين كلام استفاده مى شود كه در كارهاى كليدى بايد افرادى را كه از خاندان هاى پاك مى باشند، برگزيد.

۶ و نيز اميرمؤمنان علىعليه‌السلام فرمودند:

حسن الاخلاق برهان كرم الاعراق(۱۲۳)

خوش خويى ها نشانه نيكى رگ ها است.

منظور از «نيكى رگ ها» همان پاكى خانوادگى است كه فرزند از پدر و مادر به ارث مى برد.

خاطره

در جنگ جمل كه در سال ۳۶ هجرى در بصره بين سپاه علىعليه‌السلام و سپاه عايشه و طلحه و زبير واقع شد، علىعليه‌السلام در يك نقطه از جبهه به فرزندش محمد حنفيه فرمود: حمله كن، و از آنجا كه لشكر بصره در برابر محمد حنفيه تيراندازى مى كردند، محمد حنفيه منتظر ماند كه تيراندازى دشمن تمام شود، آن وقت حمله كند.

بار ديگر علىعليه‌السلام به او فرمود: حمله كن!

او حمله كرد، ولى بين تيرها و نيزه ها توقف نمود و از پيشروى باز ايستاد. امام علىعليه‌السلام به نزد او آمد:

فضربه بقائم سيفه و قال ادركك عرق من امك(۱۲۴)

با راستاى شمشيرش به او زد و فرمود: رگى (ارثى) از مادرت به سراغ تو آمده است.

نشانه هاى فرزند نامشروع

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

فرزند نا مشروع چند نشانه دارد:

۱ ما خاندان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله را دشمن دارد. ۲ به كار حرامى كه از آن به وجود آمده (يعنى زنا) تمايل و اشتياق دارد. ۳ دين را سبك مى شمرد. ۴ در بر خورد با مردم خشن و بد اخلاق است.(۱۲۵)

آرى شخصى كه بر اساس غير قانونى پى ريزى شده در چنين فردى زمينه براى كارهاى غير قانونى و گناه بسيار است.

نتيجه اينكه : قانون وراثت از اصول مسلم اسلامى و علمى است كه اگر بر اساس نادرست و ناسالم باشد، يكى از مهمترين زمينه هاى گناه و گرايش به گناه را در انسان به وجود مى آورد.

۲-۲- ازدواج 

ازدواج و تشكيل خانواده يكى از اصول و ضرورت هاى اجتماعى است كه در دين اسلام سفارش بسيار به آن شده است.

و نيز در اسلام سفارش مؤ كد شده كه در انتخاب همسر امورى را رعايت كنند. همسر خوب زمينه ساز خوبى براى فرزندان نيك است و به عكس از زن آلوده توقع داشتن فرزند نيك نيست و بايد دانست كه يكى از زمينه هاى انحراف و گناه زنان ناصالح هستند. كه چنين زمينه ها را براى فرزندان خود پى ريزى مى كنند در اين راستا به اين روايات توجه كنيد:

۱ پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله در اجتماعى براى مردم چنين فرمودند:

ايّها النّاس ايّاكم و خضراء الدّمن، قيل يا رسول الله و ما خضراء الدّمن؟ قال : المراة الحسناء فى منبت السوء(۱۲۶)

اى مردم! از سبزى هايى كه از زمينه هاى كثيف مى رويد، دورى كنيد. شخصى پرسيد، آن سبزى هاچيست؟ فرمود: زن زيبايى كه از خاندان بد به وجود مى آيد.

۲ شخصى به حضور رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله آمد و در مورد ازدواج به مشورت پرداخت، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به او فرمود:

اءنكح و عليك بذات الدين(۱۲۷)

ازدواج كن، و بر تو باد كه با بانوى متدين، ازدواج كنى.

۳ اميرمؤمنان علىعليه‌السلام فرمودند:

اياكم و تزويج الحمقاء فان صحبتها بلاء، و ولدها ضياع از ازدواج با زن كم عقل بپرهيزيد، زيرا مصاحبت با او بلا است و فرزند او (در مسير) تباهى است.(۱۲۸)

۴ امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد:

من زوج كريمته من شارب خمر قطع رحمها(۱۲۹)

كسى كه دخترش را به ازدواج شرابخوار در آورد، پيوند خويشاوندى خود را با دخترش قطع كرده است.

۵ امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد:

طوبى لمن كانت امه عفيفة(۱۳۰)

خوشا به سعادت كسى كه مادرش پاكدامن و عفيف باشد.

۲-۳- تربيت فرزند 

يكى از دستور العمل هاى مهم اسلام، تربيت فرزند بر اساس ‍ برنامه هاى صحيح است و به عكس عدم تربيت و يا تربيت ناصحيح يكى از زمينه هاى پيدايش انحراف و گناه در فرزند مى باشد. در اسلام به اين امر مهم بسيار توجه و سفارش شده است.

همانگونه كه اگر باغبانى نهالى در زمين بكارد لازم است در تربيت آن بكوشد و عوامل پرورش آن را فراهم كند و از هرگونه عوامل آسيب رسان جلوگيرى نمايد، تا آن نهال، درختى پرثمر گردد، پدر و مادر نيز بايد در تربيت فرزند كوشا باشند كه كوتاهى در اين راستا مساوى با سقوط فرزند و انحراف و نابسامانى او خواهد شد.

براى زن بعد از ازدواج هيچ چيزى مانند شوهردارى و خانه دارى و فرزنددارى نيست، اگر او اين سه مسئوليت بزرگ را براساس صحيح انجام دهد همه ى مشكلات در زندگى مشترك خانوادگى رفع مى شود و داراى يك زندگى سالم و خوشبخت خواهد شد.

اگر اين سه موضوع درست انجام گيرد، نخستين گام و بزرگترين گام براى تعليم و تربيت فرزند برداشته شده است.

شوهر نيز بايد تا آخرين توان خود زن را براى انجام اين سه وظيفه مهم كمك كند.

در تربيت فرزند گرچه پدر و مادر هر دو مسئولند ولى سنگينى اين كار معمولا بر دوش مادر است، زيرا او بيشتر به بچه نزديك است و با او سر و كار دارد. چنانكه در ناموس خلقت نيز، هنگامى كه نطفه ى مرد در رحم زن قرار گرفت، به روشنى نقش بسيار زن در مراحل تكوين و تربيت فرزند، ديده مى شود.

به هر حال پدر و مادر در تربيت فرزند نقش بسيار دارند تا آنجا كه رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند:

كلّ مُولُود يُولَد على الفِطرَة حتّى لِيَكونَ اَبَواهما اللَّذان يُهَوِّدانِه و يُنَصِّرانه(۱۳۱)

هر نوزادى بر فطرت اسلام و دين دور از شرك، متولد مى شود، و رنگ هايى همچون يهوديت و نصرانيت انحرافى از طريق پدر و مادر در او تحميل و القاء مى گردد.

نيز آن حضرت فرمودند:

رحم الله عبدا اعان ولده على بره بالاحسان اليه، و التّاءلّف له و تعليمه و تاءديبه(۱۳۲)

خداوند رحمت كند بنده اى را كه فرزندش را بر نيكى و سعادتش يارى كند به او احسان نمايد و با او انس و الفت بگيرد و به آموزش و پرورش او بپردازد.

باز فرمودند:

رحم الله والدين اعانا ولدهما على برهما(۱۳۳)

خداوند پدر و مادرى را رحمت كند كه فرزند خود را در راه سعادتش يارى مى نمايند.

اميرمؤمنان علىعليه‌السلام مى فرمايد:

حق الولد على الوالد ان يحسن اسمه ويحسن ادبه ويعلمه القرآن(۱۳۴)

حق فرزند بر پدر اين است كه پدر براى او نام نيك انتخاب كند و تربيت او را به نيكى انجام دهد و قرآن رابه او بياموزد.

گرم نگه داشتن كانون خانواده

در روش تربيت صحيح هيچ چيزى مانند محبت و گرم نگهداشتن كانون خانواده اثر بخش نيست، پدر و مادر بايد محيط خانه را كه فرزندانشان در آن محيط پرورش مى يابند، كاملا سالم نگهدارند. خشت اول اصلاح و تربيت صحيح فرزند، به اصلاح محيط خانه است.

محبت زن و شوهر به همديگر اساس سالم سازى محيط خانه است.

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله مى فرمايد:

خيركم خيركم لاهله و اءنا خيركم لاهلى(۱۳۵)

بهترين شما كسى است كه نسبت به خانواده اش رفتار نيك كند و من چنين هستم.

در كتاب بحار الانوار(۱۳۶) روايات بسيارى آمده كه در آنها سفارش به محبت شوهر به همسرش شده است.

امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد:

دوستان ما كسانى هستند كه به همسرانشان بيشتر محبت مى كنند.(۱۳۷)

و نيز فرمودند:

از اخلاق پيامبران اين است كه به همسرانشان محبت مى كنند.(۱۳۸)

مردى به حضور رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله آمد و گفت :

ما قَبَّلتُ صَبيّا قطّ، «من هرگز كودكى را نبوسيده ام!»

وقتى او رفت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند:

هذا رجلٌ عندى انّه من اهل النّار

اين مردى است كه در نزد من از اهل دوزخ مى باشد.

يونس بن رباط مى گويد: امام صادقعليه‌السلام به نقل از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند:

رَحِم اللّه من اَعانه ولده على بِرّه

خدا رحمت كند كسى را كه فرزندش را به نيكيش، يارى كند.

به امام عرض كردم : چگونه او را به نيكيش يارى كند؟

در پاسخ فرمود:

يقبل ميسوره و يتجاوز عن معسوره و لايرهقه و لايحرق به(۱۳۹)

آنچه در حد توان اوست از او بپذيرد و آنچه را برايش سخت است از او بگذرد و به او ظلم و تحميل نكند و نسبت جهل و ابلهى به او ندهد.

به اين ترتيب نتيجه مى گيريم كه تربيت فرزند بر اساس صحيح زمينه ساز ارزش ها در وجود اوست و بر عكس عدم تربيت او زمينه ى انحراف و گناه را در او به وجود مى آورد.

تحقير زمينه ساز گناه

از راه هاى مهم تربيت و هدايت، شخصيت دادن به افراد مخصوصا به كودكان است، بنابراين يكى از امورى كه در مساله تربيت فرزند قطعا بايد مورد توجه قرار گيرد، مساله تحقير و ايجاد خودكم بينى است.

پدر و مادر و مربيان، بايد به كودك احترام بگذارند و غرور او را سركوب ننمايند و به عبارت ديگر، از هر موضوعى كه عقده حقارت و خودكم بينى در كودك ايجاد مى كند دورى نمايند و در بزرگسالان نيز مساله چنين است بايد احترام كافى به مردم گذارد تا احساس كمبود و حقارت ننمايند و گرنه سر از عقده ى حقارت بيرون آورده و منشا انحرافات و گناهان خواهد شد. امام هادىعليه‌السلام مى فرمايد:

من هانت عليه نفسه فلا تامن شره(۱۴۰)

كسى كه شخصيتى براى خود قايل نيست از شر او بر حذر باش.

امير المؤمنينعليه‌السلام مى فرمايد:

من كَرُمَت عليه نفسه لم يُهِينها بالمعصية(۱۴۱)

كسى كه نفس خويش را گرامى مى دارد با گناه خوارش نمى سازد.

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند:

لا يَكذِبُ الكاذب الاّ من مِهانَةِ نَفسِه(۱۴۲)

دروغگو دروغ نمى گويد مگر به خاطر خوارى نفس خود.

نتيجه اينكه نبايد انسان كسى را تحقير كند و خوار بشمرد چرا كه موجب عقده ى حقارت شده و اين عقده زمينه ساز گناه خواهد بود.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله و امامانعليهم‌السلام در تربيت كودك هرگز شخصيت كودك را نمى شكستند بلكه با احترام خاصى شخصيت او را بارور مى نمودند؛

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله مى فرمايد:

اكرموا اولادكم و احسنوا ادبهم يغفرلكم(۱۴۳)

به فرزندان خود احترام بگذاريد و تربيت آنها را به نيكويى انجام دهيد كه خداوند گناهانتان را مى بخشد.

در اسلام سفارش شده بين فرزندانتان تبعيض قايل نشويد، مساوات در امور را بين آنها حفظ كنيد. نيكو با آنان سخن بگوييد. نام بد روى آنها نگذاريد و با القاب زشت ياد نكنيد و....

يك حادثه عجيب

امام صادقعليه‌السلام فرمودند:

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله نماز ظهر را با مردم به جماعت خواند ولى بر خلاف معمول، دو ركعت آخر نماز را با شتاب تمام كرد. بعد از نماز مردم از آنحضرت پرسيدند آيا حادثه اى رخ داد كه شما نماز را اينگونه (با شتاب) تمام كرديد؟

فرمود: اءما سَمعتم صُراخ الصّبى

آيا شما صداى گريه كودك را نشنيديد؟(۱۴۴)

توجه كامل به حفظ عفت فرزندان

يكى از وظايف مهم پدر و مادر توجه عميق و جدى به حفظ عفت و پاكدامنى كودكان است. در اين خصوص پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله مى فرمايد:

ايّاكم واءن يجامع الرجل امراءته والصبى فى المهد ينظر اليهما(۱۴۵)

مبادا در حالى كه كودكى در گهواره به شما مى نگرد آميزش كنيد.

و در آيه ۵۸ سوره نور چنين مى خوانيم :

... و الّذينَ لم يَبلغوا الحُلم مِنكم ثَلاث مرّات مِن قَبل صلوة الفَجر و حين تَضَعون ثِيابكم من الظّهيرَة و من بعد صلوة العشاء ثلاث عَوراتٍ لكم

و كودكانتان كه به حد بلوغ نرسيده اند در سه وقت از شما اجازه بگيرند، قبل از نماز فجر و در نيمروز هنگامى كه لباس هاى (معمولى) خود را بيرون مى آوريد و بعد از نماز عشا اين سه وقت خصوصى براى شما است.

و در آيه ۵۹ سوره نور در مورد فرزندان بالغ چنين مى فرمايد:

و إ ذا بَلَغ الا طفال مِنكم الحُلُم فَليَستاءذنوا كما اءستاءذن الّذين من قبلهم

و هنگامى كه اطفال شما به سن بلوغ برسند، بايد (در همه وقت براى ورود به اطاق والدين) اجازه بگيرند، همانگونه كه اشخاصى كه پيش از آنها بودند اجازه مى گرفتند.

اين دستور متوجه اولياى اطفال است و آنها موظفند كه اين احكام را به كودكان خود اعم از دختر و پسر بياموزند كه فرزند نابالغ در سه وقت موظف به اجازه گرفتن مى باشد و كودكان بالغ وظيفه دارند در همه حال به هنگام ورود به اطاق خصوصى پدر و مادر اجازه بگيرند.

آرى! در اجراى اين دستورات به هيچ وجه مسامحه كارى صحيح نيست و گاه مى شود كه سهل انگارى پدر و مادر و برخورد كودكان با منظره هايى كه نمى بايست آن را ببينند، سرچشمه ى انحراف اخلاقى و گاه بيمارى هاى روانى، و آلودگى جنسى شده است.

۲-۴- تغذيه 

از نظر علم و دين مسلم است كه علاوه بر اينكه غذا در جسم انسان اثر مى گذارد و موجب حفظ و تقويت آن مى گردد در روح انسان نيز اثر مى گذارد. همانگونه كه غذاى سمّى جسم انسان را مسموم مى كند، غذاى حرام روح انسان را آلوده مى نمايد.

در آيه ۳ سوره ى مائده مى خوانيم :

حُرّمتْ عَليكُم الْمَيتَة والدّم ولَحْم الخِنزير وَما اُهِلَّ لِغَير اللّه به ..

گوشت مردار و خون و گوشت خوك و حيوان هايى كه به غير نام خدا ذبح شوند و... بر شما حرام است.

غذايى كه اسلام حرام كرده بدون علت و حكمت نيست.

مثلاً يكى از غذاهاى حرام در اسلام گوشت خوك است. گوشت خوك در دنيا رواج دارد، بسيارى از مردم غير مسلمان از آن استفاده مى كنند و آن را به عنوان غذاى مطبوع مى خورند.

گاهى بعضى از غرب زدگان مى گويند: چرا گوشت خوك حرام است؟ اين گوشت كه ضرر ندارد، و اگر گوشت خوك انگل زاست و توليد كرم تريشين و... مى كند، تكنيك و پيشرفت علوم، اين آثار را از بين مى برد، بنابراين وقتى گوشت خوك زيان جسمى نداشت پس چرا حرام باشد؟

پاسخ سئوال بسيار روشن است، افرادى كه اين سئوال را مطرح مى كنند يك طرف قضيه را مى بينند، فرضاً گوشت خوك ضرر جسمى نداشته باشد، ولى ضررهاى روحى آن را نمى توان انكار كرد.

خوك يك حيوان بى بند و بار و كثيف و تنفرآور است، حيوانى كه خوى اين چنين دارد در گوشت او نيز چنين زمينه اى وجود دارد و انسانى كه گوشت خوك مى خورد خوى بى بند و بارى و پليدى و شهوترانى را از خوك به سوى خود منتقل مى نمايد، و در اين هيچ شكى نيست.

قرآن يهوديان تيره دل و كارشكن را به أ كّالون لِلسُّحت(۱۴۶) «بسيار حرام خوار»، ياد كرده است. و اين تعبير هشدار عميقى است براى آنان كه غذاى حرام مى خورند كه چنين كسانى همچون يهوديان شكم پرست كارشكنى كرده و همواره سد راه دين هستند و خلاف قانون را روش معمول خود مى دانند.

زيان هاى جسمى، اجتماعى، سياسى و اقتصادى حرام خوارى بر كسى پوشيده نيست، و يكى از بزرگترين خطراتى است كه انسان را از نظر فردى و اجتماعى به نابودى و سقوط تهديد مى كند.

در قرآن مى خوانيم :

و لا تَاكُلوا امْوالكم بَينَكم بِالباطِل و تُدلوا بها الى الحُكّام لِتَاكُلوا فَريقا من اءموالِ النّاس بِالاِثم و اءنتم تعلمون (۱۴۷)

و اموال يكديگر را به باطل (و نا حق) در ميان خود نخوريد، و براى خوردن قسمتى از مال مردم بر اساس گناه، (قسمتى از) آن را به قاضيان ندهيد، در حالى كه مى دانيد.

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله مى فرمايد:

لَعن اللّه الرّاشى والمُرتشى والسّاعى بينهما(۱۴۸)

خداوند لعنت كند، گيرنده رشوه و دهنده رشوه را و همچنين آنكس را كه واسطه ميان آن دو است.

امام صادقعليه‌السلام فرمودند:

السُّحت اءنواعٌ كثيرة

مال حرام داراى انواع بسيار است.

و مزد زن زناكار و پول شراب را از انواع سحت شمرده، آنگاه فرمود:

فامّا الرُّشا فى الحُكم فَهو الكُفر باللّه العَظيم(۱۴۹)

اما رشوه گرفتن براى قضاوت كفر به خداى بزرگ است.

در قرآن مى خوانيم :

إ نّ الّذينَ يَاءكلونَ اَموال اليَتامى ظُلماً انّما يَاءكلون فى بُطونِهم ناراً و سَيصلون سَعيراً (۱۵۰)

كسانى كه اموال يتيمان را از روى ظلم و ستم مى خورند، همانا آتش مى خورند و بزودى در آتش سوزان مى سوزند.

غذاى حرام در روايات

در اينجا به عنوان نمونه به ذكر چند روايت در مورد غذاى حرام مى پردازيم:

۱ امام باقرعليه‌السلام مى فرمايد:

ما من عبادة افضل من عفة البطن و الفرج(۱۵۱)

هيچ عبادتى بهتر از نگهداشتن شكم از مال حرام و پاكدامنى نيست.

۲ امام سجادعليه‌السلام مى فرمايد:

حق بطنك ان لاتجعله وعاء للحرام(۱۵۲)

حق شكم تو آن است كه آن را ظرف حرام قرار ندهى.

۳ و نيز فرمودند:

ما من شى احبُّ الى اللّه بَعد مَعرفته من عفّة البَطن و الفرج(۱۵۳)

هيچ چيزى بعد از شناخت خدا در پيشگاه او بهتر از كنترل شكم و شهوت (از حرام) نيست.

۴ رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند: سه امر است كه در مورد آن بعد از خودم نسبت به امتم مى ترسم؛

الضلالة بعد المعرفة ومضلات الفتن وشهوة البطن والفرج(۱۵۴)

گمراهى بعد از شناخت و گمراهى هاى آشوب ها و شهوت (خواست ناصحيح) شكم و زيرشكم.

۵ امام باقرعليه‌السلام فرمودند:

الذنوب كلها شديدة و اشدها ما نبت عليه اللحم و الدم

همه گناهان سنگين و بزرگ هستند، و سنگيترين آنها گناهى است كه گوشت و خون بر اثر آن برويد.(۱۵۵)

و نيز آن حضرت فرمودند:

ان الرجل اذا اصاب مالا من حرام لم يقبل منه حج و لا عمرة و لا صلة رحم(۱۵۶)

هرگاه شخصى مال حرام را كسب كند، حج و عمره و صله رحم او پذيرفته (درگاه حق) نمى شود.

۶ در روايت آمده : حضرت موسىعليه‌السلام شخصى را ديد كه سخت گريه و التماس مى كند و دست هايش را به سوى آسمان بلند كرده و با كمال خشوع و تضرع دعا مى نمايد.

از جانب خدا به موسىعليه‌السلام وحى شد:

اگر او هر چه بخود بپيچد دعايش به استجابت نمى رسد.

لا نّ فى بَطنه حراماً و على ظهره حراماً و فى بيته حراماً(۱۵۷)

زيرا در شكم او حرام وجود دارد و همچنين در پشت و خانه او حرام قرار دارد.

شخصى به محضر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله آمد و عرض كرد: دوست دارم دعايم به استجابت برسد.

رسول اكرمعليه‌السلام فرمودند:

طَهّر ماءكلك و لاتدخل بَطنك الحرام

غذاى خود را پاك كن و غذاى حرام را وارد شكم خود نكن.

و من أ حبّ اءن يستجابَ دعائه فليَطب مَطعَمه و مَكسبه

كسى كه دوست دارد دعايش به استجابت برسد، بايد غذاى خود و راه كسب و درآمد خود را پاك سازد.(۱۵۸)

نظير اين روايت از امام صادقعليه‌السلام نيز نقل شده است.(۱۵۹)

و نيز روايت شده كه ترك يك لقمه حرام در پيشگاه خدا از دو هزار ركعت نماز مستحبى بهتر است و رد كردن يك دانك (يك ششم درهم) مال حرام به صاحبش بهتر از هفتاد حج مقبول است.(۱۶۰)

شيخ بهائى در بيان اثر شوم غذاى حرام مى گويد:

لقمه نانى كه باشد شبهه ناك

در حريم كعبه ابراهيم پاك

گر بدست خود نشاندى تخم او

ور به گاو خويش كردى شخم او

ورمه ى نو در حصارش داس كرد

ور به سنگ كعبه اش دستاس كرد

ور به آب زمزمش كردى عجين

مريم آيين پيكرى از حور عين

ور بخواندى بر خميرش بى عدد

فاتحه يا قل هو الله احد

ور بدى از شاخ طوبى آتشش

جبرئيل روح الامين هيزم كشش

ور تنور نوح بندد مريمش

ور دم عيسى بود آتش دمش

ور تو بر خوانى هزاران بسمله

بر سر آن لقمه ى پر ولوله

عاقبت خاصيتش ظاهر شود

نفس از آن لقمه تو را قاهر شود

در ره طاعت تو را بى جان كند

خانه ى دين تو را ويران كند

درد دينت هست گر اى مرد راه

چاره خود كن كه دينت شد تباه

شير مادر، اولين غذاى انسان

قبلاً گفتيم مادر نقش بسيار زيادى در سرنوشت و تربيت فرزند دارد، چرا كه پيوند او با فرزند از نظر آفرينش بسيار زيادتر و نزديكتر از پيوند پدر به فرزند مى باشد.

دانشمندان مى گويند: حتى فكر مادر در فرزندش آن هنگام كه در رحم او است و يا آن هنگام كه شير به او مى دهد اثر دارد.

اگر مادر از آن هنگام كه فرزندش به صورت جنين در رحمش مى باشد و هنگام شير دادن او، قوانين اسلام را بخصوص در مورد تغذيه حلال كاملاً رعايت كند، قطعاً مى تواند فرزند صالح و پاك و سالمى به جامعه تحويل دهد.

و اگر در روايات مى خوانيم سعادتمند در رحم مادرش سعادتمند شده و بدبخت در رحم مادرش بدبخت شده. بيانگر همين مطلب است كه مادر نقش بسيار مهمى در چگونگى ساختار فرزندش دارد.

براى توضيح بيشتر به اين روايات توجه كنيد:

۱ رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله مى فرمايد:

لا تَستَرضِعوا الحَمقاء فاِنّ اللَّبَن يَعدى و إ نّ الغُلام يَنزَع الى اللّبن

زن ابله و كم عقل را براى شير دادن فرزندتان انتخاب نكنيد زيرا (طبع) شير انتقال مى يابد و خوى فرزند شبيه (باطن) شير مى گردد.

۲ امام باقرعليه‌السلام به نقل از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله مى فرمايد:

زن ابله را شير دهنده ى فرزند خود قرار ندهيد.

فاِنّ اللَبن يَغلب الطباع

چرا كه شير بر طبع ها چيره مى گردد.

و در روايت ديگر آمده كه فرمود:

فانّ الولد يَشُبُّ عليه(۱۶۱)

زيرا فرزند بر اساس آن شير جوان مى گردد.

۳ از امام كاظمعليه‌السلام سئوال شد: آيا زنى كه فرزندى از راه زنا آورده است روا است كه بچه اى را به او بدهند تا به آن بچه شير بدهد؟

در پاسخ فرمودند:

لا يصلح و لا لبن ابنتها التّى ولدت من الزّنا(۱۶۲)

صلاح نيست كه بچه اى از شير او بخورد و همچنين صلاح نيست از شير دختر او كه از زنا به وجود آمده بخورد.

۴ محمدبن مروان مى گويد: امام باقرعليه‌السلام به من فرمود:

استرضع لولدك بلبن الحسان وايّاك والقباح فان اللبن قد يعدى(۱۶۳)

در مورد شير دهنده فرزندت مراقب باش كه زنان زيبا به او شير بدهند و بپرهيز از انتخاب دايه هاى زشت روى(۱۶۴) زيرا شير گاهى اثر مى گذارد و صفات زن شيرده را به طفل شيرخوار سرايت مى دهد.

و در چند روايت نهى شده از اينكه زنان شرابخوار به فرزندى شير بدهند و با تاكيد دستور داده شده كه زنان هنگام شير دادن رعايت نظافت و بهداشت و پاكيزگى را بنمايند و فرزند خود را به دايه هايى كه رعايت نظافت را نمى كنند ندهند.(۱۶۵)

۵ اميرمؤمنان علىعليه‌السلام مى فرمايد:

تَخَيّروا للرِّضاعِ كما تَتخيّرونَ للنّكاحِ فانّ الرّضاعَ يُغيّر الطّباع(۱۶۶)

انتخاب كنيد زنان شيرده را براى شير دادن چنانكه براى ازدواج انتخاب مى كنيد، زيرا شير دادن طبيعت شيرخوار را تغيير مى دهد.

داستان شير نخوردن پيامبرانى مانند موسىعليه‌السلام و محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله در دوران كودكى از سينه ى زن هاى مختلف و شير خوردن موسىعليه‌السلام از سينه ى مادرش و شير خوردن رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله از سينه حليمه سعديه كه زن پاكدامن و نيك سيرتى بود بيانگر آنست كه بايد در انتخاب دايه و شير كه غذاى نخستين است مراقب بود تا از كانال پاك و نيك باشد.

در مورد شير خوردن موسىعليه‌السلام در قرآن مى خوانيم :

و حَرّمنا عَليه المَراضِع مِن قَبل(۱۶۷)

ما همه زنان شيرده را از قبل بر موسى حرام كرديم.

۳. زمينه هاى اقتصادى گناه

گاهى امور اقتصادى زمينه ى گناه مى شود كه اين زمينه ها بر دو گونه اند:

۱ سرمايه و ثروت.

۲ فقر و تهيدستى.

گاهى انسان از بى پولى طغيان مى كند، و گاهى بر اثر ثروت زياد و بادآورده طغيان مى نمايد.

آيات و روايات در اين باره بسيار است، كه چند نمونه ذكر خواهد شد ولى در آغاز بايد توجه داشت سخن ما اين است كه سرمايه و ثروت گاهى زمينه ساز فساد و گناه مى شود، نه اينكه دليل فساد و گناه باشد آنگونه كه كمونيست ها مى گويند. و فرق است بين زمينه و علت، به عبارت روشنتر، سرمايه علت گناه نيست بلكه در مواردى انسان را متمايل و مشتاق گناه مى كند. (چنانكه شرح خواهيم داد).

در قرآن مى خوانيم :

إ نّ الاِنسانَ لِيَطغى اءنْ راه استَغنى(۱۶۸)

و همانا انسان طغيان مى كند، بخاطر اينكه خود را بى نياز مى بيند.

اين آيه نمى گويد كه داشتن پول و ثروت علت و عامل فساد است بلكه مى گويد اگر انسان خودش را بى نياز و پولدار ببيند ياغى مى شود. ولى اگر اين ديد و بينش را نداشته باشد سرمايه علت فساد نخواهد شد.

سئوال : آيا سرمايه، عامل فساد است؟

پاسخ : در دو صورت سرمايه عامل فساد است، يكى اگر ديد انسان اين باشد كه سرمايه از من است، و ديگر آنكه معتقد باشد كه در تحصيل و مصرف سرمايه هرگونه بخواهد آزاد است.

ولى آيات و روايات اسلامى مالك اصلى را خدا و سرمايه را از آنِ او و روزى خداوند به ما مى داند.

در قرآن هفت بار آمده : رزقناكم «ما به شما روزى داديم» و سيزده بار آمده: رزقناهم «ما به آنها روزى داديم» و پنج بار آمده : يرزقكم «خداوند به شما روزى مى دهد».

و در مورد تحصيل و مصرف سرمايه نيز حد و مرزى قرار داده مانند اينكه از راه ربا، دروغ، رشوه و ظلم نباشد.

سرمايه همچون چاقو مى ماند، كه در دست چاقوكش، مايه فساد است، ولى در دست دكتر وسيله درمان است.

مثال ديگر: سرما زمينه ى سرماخوردگى مى شود ولى علت آن نيست زيرا در زمستان فقط كسانى كه مراقبت نكنند سرما مى خورند وانسان مى تواند با حفظ و مراقبت در زمستان سرما نخورد و انسانى هم هست كه بر اثر بى انصباطى در تابستان سرما مى خورد. بنابراين سرما زمينه ى بيمارى است نه علت آن. سرمايه هم مثل سرماست، زمينه ى طغيان است نه علت آن.(۱۶۹)

سرمايه در دست فرعون و قارون عامل فساد است. ولى در دست حضرت سليمانعليه‌السلام و حضرت داودعليه‌السلام مايه بركت و آبادانى و جبران كمبودهاى اقتصادى و اجتماعى است.

دو نمونه از ثروتمندان در قرآن

در قرآن دو نمونه از صاحبان ثروت و مكنت مطرح شده؛ يكى حضرت سليمانعليه‌السلام و ديگرى قارون كه يكى سرمايه و ثروت را از آنِ خدا مى دانست و آن را وسيله وصول به رضوان خدا قرار داد و ديگرى سرمايه را از آنِ خود مى دانست و آن را وسيله عياشى و زرق و برق دنيا قرار داد.

بينش حضرت سليمانعليه‌السلام در مورد سرمايه و مكنت اين است :

هذا من فضل ربى ليبلونى ءاشكر ام اكفر(۱۷۰)

اين از فضل پروردگار من است، تا مرا آزمايش كند كه آيا شكر او را بجا مى آورم يا كفران مى كنم.(۱۷۱)

حضرت سليمان هر چه دارد آن را به خدا نسبت مى دهد و خود را فقير درگاه او مى داند.

ولى سرمايه دار ديگر بنام قارون كه ثروت هاى زيادى انباشته وقتى حضرت موسىعليه‌السلام طبق فرمان خدا از او مطالبه زكات اموالش را مى كند، او با كمال غرور مى گويد:

إ نّما اُوتُيتُه على عِلمٍ عندى(۱۷۲)

اين ثروت را در سايه دانشى كه دارم بدست آورده ام.

يعنى مديريت من باعث شده، بنابراين سرمايه از خود من است و هيچكس حقى در آن ندارد. خداوند بر او غضب كرد و فرمود:

فخسفنا به و بداره الارض فما كان له من فئة ينصرونه من دون الله و ما كان من المنتصرين(۱۷۳)

پس ما او و خانه اش را در زمين فرو برديم و او گروهى نداشت تا او را در برابر عذاب الهى يارى كنند، و خود نيز نمى توانست خويشتن را يارى دهد.

۰ مترف در قرآن

در قرآن كلمه «مترف» در شكل هاى مختلف آن هشت بار آمده است. مترف از ماده ى ترفه (بر وزن لقمه) به معنى فزونى نعمت است كه صاحبش را غافل و مغرور و مست كند، به گونه اى كه طغيان نمايد.

به عنوان مثال در آيه ۳۴ سباء مى خوانيم :

وما اَرسَلنا فى قَريةٍ من نذير الاّ قالَ مُترفُوها انّا بِما اُرسلتم به كافرون

ما در هيچ شهر و ديارى پيامبر انذار كننده اى نفرستاديم مگر اينكه مترفين (مست شدگان از ناز و نعمت) گفتند: ما به آنچه شما فرستاده شده ايد كافر هستيم.

در قرآن اين گونه ثروت كه موجب مستى و غرور شود و زمينه ساز گناهان گردد زشت شمرده شده و صاحبان اين گونه سرمايه ها شديداً مورد هشدار و اخطار خداوند قرار گرفته اند چنانكه مى خوانيم :

و كم اهلكنا من قرية بطرت معيشتها فتلك مساكنهم لم تسكن من بعدهم الا قليلاً (۱۷۴)

و چه بسيار از (مردم) شهرها و آبادى هايى را به هلاكت رسانديم كه زندگى را با سرمستى و غرور گذرانده بودند، اين خانه هاى آنها است كه (ويران شده) و بعد از آنها جز اندكى كسى در آن سكونت نكرد.

و در آيه نخست سوره ى تكاثر مى خوانيم :

الهاكُم التّكاثُر

تفاخر و فزون طلبى شما را سرگرم و غافل ساخت.

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند:

التكاثر فى الاموال جمعها من غير حقها و منعها من حقها و شدها فى الاوعية(۱۷۵)

تكاثر در اموال انباشتن ثروت هاى نامشروع و خوددارى از اداى حق آن و اندوختن در خزانه ها و صندوق ها است.

رابطه ى فقر و تهيدستى با گناه

قبلاً گفتيم گاهى فقر و تهيدستى زمينه ساز گناه مى شود. در روايات اسلامى گاهى از فقر تمجيد شده و گاهى مذمت شده است، آن فقرى كه مذمت شده فقر اقتصادى است، فقرى كه از استعمار و استثمار سرمايه داران چپاولگر و اوضاع نابسامان اقتصادى دامنگير انسان ها مى شود و مولود هرج و مرج اقتصادى و يا محصول تنبلى و سستى است.

همين فقر و نادارى بسيارى را به سوى گناه و انحراف مانند: اعتياد، دزدى و جنايات ديگر كشانده است، چنانكه در مثل ها آمده : آدم گرسنه ايمان ندارد.

بنابراين يكى از زمينه هاى اقتصادى گناه فقر است كه براى سالم سازى محيط لازم است بطور جدى و اساسى با فقر و نادارى مبارزه كرد.

براى تكميل اين موضوع در اينجا به ذكر چند سخن از اميرمؤمنانعليه‌السلام مى پردازيم :

آن حضرت مى فرمايد:

الفقر الموت الاكبر(۱۷۶)

فقر مرگ بزرگ است.

و به فرزندش محمد حنفيّه فرمود:

فرزندم از فقر بر تو مى ترسم از آن به خدا پناه ببر، چرا كه فقر دين انسان را ناقص و عقل و فكر او را مضطرب و مردم را نسبت به او و او را نسبت به مردم بدبين مى سازد.(۱۷۷)

و نيز فرمودند:

القبر خير من الفقر(۱۷۸)

قبر بهتر از فقر و تهيدستى است.

امتيازات و خطوط كلى اقتصاد اسلامى

اساس اقتصاد اسلام بر اين پايه نهاده شده كه در جامعه اسلامى نبايد اسراف و اتراف باشد چنانكه نبايد فقر و تهيدستى باشد. توجه به اين دو اصل بسيارى از مشكلات اقتصادى را حل مى كند، اقتصاد اسلامى، امتيازات و خطوط كلى دارد كه اگر بر اساس صحيح اجرا گردد، ديگر ما هيچگونه مشكل اقتصادى و گناهان معلول آن را نخواهيم داشت. اين خطوط عبارتند از:

۱ مال و ثروت از نظر اسلام، امانت است.

۲ همه مردم بطور مساوى حق بهره گيرى از طبيعت (آب و باد و دريا و جنگل و كوه و دشت) را دارند. البته آن كس كه طبق موازين سبقت گرفت حق تقدم با او است.

۳ كار تنها كار بازويى نيست بلكه شامل كار فكرى، بيانى، قلمى و... نيز مى شود.

۴ كار در اسلام عبادت و مقدس مى باشد.

۵ در اسلام بر خلاف مكتب هاى ديگر هم حقوق فردى محترم است و هم حقوق جامعه.

۶ هدف از كار در اسلام هدف مقدسى است و كسب و درآمد بايد بر اين پايه تنظيم گردد.

۷ در اسلام از كسب مال به عزّت تعبير شده و تعبير امامان «برو به دنبال عزت خود.(۱۷۹) يعنى برو بدنبال كار و كسب.

و عزيز بودن يعنى نفوذ ناپذير بودن. پس فقر عامل نفوذ بيگانگان است ولى ثروت مشروع عامل نفوذ ناپذيرى مى باشد.

۸ خيانت در مزد كارگر از بزرگترين گناهان است.

۹ دنيا و ماديات وسيله است نه هدف.

۱۰ بايد بين دنيا و آخرت، تعادل برقرار شود دنياى منهاى آخرت و يا آخرت منهاى دنيا درست نيست.

۱۱ زن و مرد هر دو بايد كار بكنند، البته با توجه به انتخاب كار مناسب براى هر يك؛ پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند:

طلب الحلال فريضة على كل مسلم و مسلمة(۱۸۰)

كسب ثروت حلال بر هر مرد و زن مسلمان واجب است.

۱۲ گدايى در اسلام ممنوع است، امام به شخصى فرمود:

احمل على راءسك و استغن عن الناس(۱۸۱)

بر سر خود بار حمل كن و از مردم بى نياز شو.

۱۳ كار مصنوعى و شغل كاذب در اسلام ممنوع است (مثل دلال ها و واسطه هاى غير لازم).

۱۴ تمام اولياى دين اهل كار بودند، حضرت نوحعليه‌السلام نجّار بود، حضرت هودعليه‌السلام تاجر بود، ادريسعليه‌السلام خياط بود، بسيارى از آنها دامدار و كشاورز و چوپان بودند.

جالب اينكه در ماجراى حضرت شعيب و موسىعليهما‌السلام آمده : شعيب به موسى گفت :

من مى خواهم يكى از دو دخترم را به همسرى تو در آوردم به اين شرط كه هشت سال براى من كار چوپانى كنى.

۱۵ اسلام به امور توليدى مانند كشاورزى و دامدارى عنايت خاص ‍ دارد در بعضى از تعبيرات امامانعليهم‌السلام آمده :

انكم لمسئولون فى البقاع و البهائم

شما در مورد زمين ها و حيوانات باز خواست مى شويد.

۱۶ تنبلى و بى حوصلگى و به دنبال كار نرفتن كه باعث كَلّ بر ديگران شود از گناهان بزرگ است چنانكه رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند:

ملعون من القى كَلّه على النّاس(۱۸۲)

كسى كه زحمت زندگيش را برگردن ديگران بگذارد ملعون است.

اللهم بارك لنا فى الخبز و لا تفرق بيننا و بينه فلولا الخبز ما صلينا و لا صمنا و لا ادّينا فرائض ربنا(۱۸۳)

خدايا! در مورد نان به ما بركت بده و بين ما و نان جدايى ميفكن كه اگر نان نبود نماز نمى خوانديم و روزه نمى گرفتيم و واجبات خود را ادا نمى كرديم.

على بن حمزه مى گويد پدرم گفت : امام كاظمعليه‌السلام را ديدم در زمينى كار مى كند و سر تا پايش غرق در عرق شده گفتم : فدايت شوم ياران كجايند؟! (كه نگذارند شما كار كنيد) فرمود:

قد عمل باليد من هو خير منى فى ارضه و مِن اَبى.

كسانى كه بهتر از من پدرم بودند، با دست خود در زمين خود كار مى كردند.

عرض كردم : آنها چه كسى بودند؟ فرمود:

رسول الله و امير المؤمنين و آبائى كلهم قد عملوا بايديهم و هو من عمل النبيين والمرسلين و الاوصياء الصالحين(۱۸۴)

آنها: رسول خدا و امير مؤمنان و همه پدرانم بودند كه با دست خود كار مى كردند و كار بازويى از كارهاى پيامبران و رسولان و اوصياى صالح آنها است.

تجربه ى تاريخى

بارها حرص به ثروت و علاقه به دنيا، براى افراد و امت ها، تجربه ى تلخى به وجود آورده كه نه تنها زمينه گناه بلكه زمينه كفر و شرك و ارتداد شده است، به عنوان نمونه :

۱ چون به قارون گفتند: بايد به محرومان كمك كنى دست به طغيان زد، و در برابر حضرت موسىعليه‌السلام جبهه گرفت.(۱۸۵)

۲ يكى از ياران رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به نام ثعلبه همين كه داراى وضع مالى خوب شد و كشاورزى و دامداريش رونق گرفت، ثروت خود را به بيرون مدينه انتقال داد و آنچنان سرگرم آن شد كه كم كم از شركت در نماز جماعت و جمعه محروم گشت و كارش به جايى رسيد كه به مامورى كه از طرف پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله براى گرفتن زكات رفته بود پرخاش نمود و قانون زكات را انكار كرد، با اينكه در ابتدا از مسلمانان سرسخت به شمار مى رفت و با خداوند عهد كرده بود كه هرگاه وضع مالى او خوب شد، به محرومان كمك كند ولى همين كه ثروتش زياد شد دست به طغيان زد تا آنجا كه گفت : مگر من يهودى يا نصرانى شده ام كه جزيه بپردازم؟ آيه ۷۵و۷۶ سوره توبه در سرزنش او نازل شد.(۱۸۶)

۳ هنوز جنگ احد تمام نشده بود كه حرص دنيا و جمع كردن غنايم بعضى را وادار كرد تا منطقه را رها كنند و به سراغ غنايم بروند و دشمن از اين ماجرا سوء استفاده كرده و بر مسلمانان حمله شديدى نمود. در اين نبرد مسلمين شهداى بسيار دادند و حتى لب و دندان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله مجروح و شكسته شد. حضرت حمزهعليه‌السلام عموى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله به شهادت رسيد. تمام اين ناگوارى ها به خاطر رها كردن منطقه و حرص به مال به وجود آمد.(۱۸۷)

۴ افراد فرومايه اى با گرفتن پول، حديث دروغ مى ساختند و آن را در ميان مردم شايع مى كردند كه يك نمونه از آن دروغ سازى سمرة بن جندب است كه با گرفتن پول از معاويه، از ابن ملجم قاتل حضرت علىعليه‌السلام ستايش مى كرد و آيه اى را كه در شان علىعليه‌السلام نازل شده بود مى گفت در شان ابن ملجم نازل شده و به عكس.(۱۸۸)

۵ عمر سعد به عشق رسيدن به حكومتِ رى فرمانده ى لشكر دشمن شد و در قتل امام حسينعليه‌السلام شركت نمود.

۶ هنگامى كه امام كاظمعليه‌السلام از دنيا رفت بيت المال در نزد يكى از نمايندگانش بنام (عثمان بن عيسى) جمع شد كه بايد به امام رضاعليه‌السلام تحويل دهد، او به خاطر تصاحب اموال مردم اعلام كرد كه ما بعد از امام هفتم امام نداريم و امامت در وجود امام كاظمعليه‌السلام پايان يافت و با همين عقيده مذهب (واقفيه) را به وجود آورد.(۱۸۹)

به هر حال دنياپرستى و مقام طلبى هر روز و هر ساعت، انسان عادى را گول مى زند و برشمردن نمونه هاى آن چند جلد كتاب مى شود.

۷ پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله به چوپانى كه از دادن شير به مسلمانان بخل كرد فرمودند: «خدا مال زياد به تو بدهد. »

ولى در مورد چوپان ديگرى كه شير خودش را هديه كرد، چنين دعا نمود: «خدايا به قدر كفاف به او روزى بده. »

مردى از روى تعجب پرسيد چرا در مورد چوپانى كه بخل كرد دعاى بهتر كردى؟ رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند:

اِنّ ما قَلّ وَ كَفى خيرٌ ممّا كَثُر و اَلهى(۱۹۰)

آنچه كم باشد و كفايت كند بهتر است از زيادى كه دل را سرگرم و غافل نمايد.

نتيجه اينكه : يكى از عوامل زمينه ساز گناه، حرص و آز به مقام و ثروت دنيا است.

سستى و تنبلى

در آيه ى ۷ سوره انشراح مى خوانيم :

فاذا فَرغتَ فَانْصب

(اى پيامبر!) هنگامى كه از كارى فارغ شدى به كار ديگرى بپرداز.

هدف از اين دستور اين است كه انسان را از استراحت مطلق بعد از كار مهم باز دارد، چرا كه بيكارى و فراغت، مايه ى خستگى و كم شدن نشاط و زمينه فساد و تباهى و انواع گناهان مى گردد.

چنانكه آمارهاى جنايات و اعتياد نشان مى دهد سطح جرايم هنگام تعطيلات و بيكارى گاهى تا هفت برابر بالا مى رود. بر همين اساس در روايات اسلامى به كار و كوشش سفارش اكيد شده و از سستى و بى حوصلگى نهى شده است به عنوان نمونه :

۱ امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد: كارگر پاداش رزمنده را دارد.(۱۹۱)

۲ همچنين فرمودند:

ايّاك والْكَسل والضَّجر فانّهما يَمنعانك مِن حظّك من الدُّنيا والا خرة(۱۹۲)

از كسالت و بى حوصلگى دورى كن زيرا اين دو تو را از بهره ات در دنيا و آخرت باز مى دارند.

۳ نيز آن حضرتعليه‌السلام فرمودند:

ومن كسل عما يصلح به امر معيشته فليس فيه خير لامر دينه(۱۹۳)

كسى كه در مورد امورى كه زندگيش را تامين مى كند، بى حوصله و سست باشد، در چنين كسى خيرى در مورد دينش نيست.

۴ امام موسى بن جعفرعليه‌السلام مى فرمايد:

ان اللّه عزّوجلّ يبغض العبد النوام الفارغ

همانا خداوند متعال بنده پر خواب بيكار را دشمن دارد.

۵ نيز آن حضرت فرمودند:

اياك والكسل والضجر فانك ان كسلت لم تعمل وان ضجرت لم تعط الحق(۱۹۴)

از بى حوصلگى و سستى بپرهيز زيرا اگر بى حوصلگى كنى دنبال كار نمى روى و اگر سستى كنى حق (خود و ديگران) را ادا نمى كنى.

۶ اميرمؤمنانعليه‌السلام فرمود:

نتيجه بى حوصلگى و سستى فقر و تهيدستى است.(۱۹۵)

دست سئوال به سوى مردم دراز كردن شخصيت انسان را خورد مى كند و به دنبال آن موجب گناهانى مى شود؛ رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

مسئلة الناس من الفواحش(۱۹۶)

سئوال كردن از مردم از زشتى ها است.

بنابراين بيكارى وسستى هم موجب فقر وهم زمينه اى براى گناه است.

۴. زمينه هاى اجتماعى گناه

در راستاى زمنيه اجتماعى گناه مى توان امور زير بررسى نمود:

۱ محيط فاسد.

۲ رهبران گمراه.

۳ دوستان بد.

۴ محروميت هاى اجتماعى.

۴-۱- محيط فاسد 

بدون ترديد يكى از زمينه هاى گناه محيط فاسد و ناپاك است همانگونه كه مكان زباله هاى محل، موجب پيدايش و رشد ميكرب است.

محيط از نظر كيفى و كمّى داراى اقسامى است، مانند: محيط مدرسه، محيط خانه، محيط اداره، محيط روستا، محيط شهر، محيط دانشگاه، محيط حوزه ى علميه، محيط بيمارستان، محيط مجلس، و...

تأثیر محيط

در قرآن در آيه ۱۳۸ تا ۱۴۱ سوره ى اعراف آمده :

وقتى كه موسىعليه‌السلام و پيروانش از زير يوغ دستگاه طاغوتى فرعونى نجات يافتند و از دريا گذشتند در مسير خود به قومى برخوردند كه با خضوع و تواضع اطراف بت هاى خود را گرفته بودند، همراهان موسىعليه‌السلام آنچنان تحت تاثير اين صحنه قرار گرفتند كه گفتند:

قالوا يا موسى إ جعَل لّنا إ لها كما لَهم آلِهة

اى موسى! براى ما معبودى قرار بده همانطور كه آنها معبودانى دارند.

آرى! همراهان موسىعليه‌السلام با اينكه همواره از راهنمايى هاى آن حضرت بهره مند مى شدند اين گونه تحت تاثير محيط قرار گرفتند.

موسىعليه‌السلام آنها را مورد سرزنش قرار داد و به آنها فرمود:

انّكم قوم تَجهلون انّ هولا ء مُتَبّر ما هُم فيه و باطِل ما كانوا يعملون

شما قطعاً جمعيتى جاهل و نادان هستيد. اين ها (را كه مى بينيد) سرانجام كارشان نابودى است و آنچه انجام مى دهند، باطل و بيهوده است.

قارون از سرمايه داران طغيانگر زمان حضرت موسىعليه‌السلام بود، روزى براى نمايش ثروت و قدرت عظيم خود با تمام زينت خود در برابر قومش ظاهر شد، چنانكه در قرآن مى خوانيم :

فَخَرجَ على قَومِه فى زينتِه (۱۹۷)

قارون با تمام زينت خود در برابر قومش آشكار شد.

اكثر مردم تحت تاثير آن جوّ قرار گرفتند و آه كشيدند و حسرت بردند كه كاش ما نيز داراى چنين ثروتى بوديم چنانكه قرآن مى فرمايد:

قال الّذين يريدون الحَياة الدّنيا يا ليتَ لَنا مثل ما اُوتى قارون انّه لذو حظّ عظيم (۱۹۸)

آنها كه دلبستگى به دنيا داشتند گفتند: اى كاش همانند آنچه به قارون داده شده است مانيز داشتيم، براستى كه او بهره عظيمى دارد.

ولى عده اى كه داراى علم و شناخت بودند، به آن جوّزدگان جاهل اعتراض كردند، چنانكه مى خوانيم :

و قال الذين اوتوا العلم ويلكم ثواب الله خير لمن آمن و عمل صالحاً و لا يلقاها الا الصابرون

كسانى كه علم و دانش به آنها داده شده بود، گفتند: واى بر شما ثواب الهى بهتر است براى كسانى كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام مى دهند، اما جز صابران آن را دريافت نمى كنند.(۱۹۹)

هجرت از محيط ناپاك

يكى از موضوعات جالبى كه در اسلام وجود دارد هجرت و دورى از محيط فاسد است. در آنجا كه فساد همه جاى محيط را فرا گرفته و انسان نه تنها نمى تواند آن محيط را عوض كند، بلكه دين خودش در خطر شديد محيط قرار مى گيرد، در چنين مواردى براى حفظ دين بايد از محيطهاى ناپاك دورى نمود و هجرت كرد. و به مكان هاى ديگر كه زمنيه ى گرايش ‍ دينى فراهم تر است رفت و به گسترش دين پرداخت.

اما اگر همين افراد در محيط فاسد بمانند و تحت تاثير آن قرار گيرند هرگز نمى توانند گناه خود را به محيط نسبت دهند.

چنانكه در قرآن به چنين افرادى اخطار شده و جايگاه دوزخ براى آنها اعلام شده است.

در تاريخ آمده؛ عدّه اى از مسلمانان كه در مكه سكونت داشتند بخاطر خانه و اموالشان با پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله و مسلمين به سوى مدينه هجرت نكردند و نيز براى حفظ خانه و اموالشان در صفوف مشركان در جنگ بدر شركت كردند و بدست مسلمين كشته شدند.

و در قرآن مى خوانيم :

اِنّ الّذينَ تَوفّاهُم المَلائِكةُ ظالِمى اَنفُسهم قالوا فِيمَ كُنتم قالوا كنّا مُستَضعَفين فى الارضِ قالوا اَلم تَكن اَرضُ اللّه واسِعَة فَتُهاجِروا فيها فَاُولئِك مَاءواهم جَهَنّمَ و سائَت مَصيرا (۲۰۰)

كسانى كه فرشتگان روح آنها را گرفتند در حالى كه آنها به خود ظلم نمودند. (و در صف مشركان به جنگ آمدند و كشته شدند) به آنها گفتند: شما در چه حالى بوديد (و چرا با اينكه مسلمان بوديد در صف كافران جاى داشتيد؟ آن مسلمانان) گفتند: ما در سرزمين خود (مكه) تحت فشار بوديم. فرشتگان به آنها گفتند: مگر سرزمين خدا وسيع نبود كه به جاى ديگر مهاجرت كنيد. پس آنها (عذرى نداشتند و) جايگاهشان دوزخ است، و سرانجام بدى دارند.

در قرآن ۲۶ بار سخن از هجرت به ميان آمده و در بعضى از آيات پاداش بسيار براى مهاجران ذكر شده است. و يكى از مصاديق هجرت، هجرت از گناه (هجرت درونى) است.

و در احاديث نيز درباره اهميت هجرت سخن بسيار آمده از جمله رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

من فر بدينه من ارض الى ارض و ان كان شبراً من الارض استوجب الجنة و كان رفيق محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله و ابراهيمعليه‌السلام (۲۰۱)

كسى كه براى حفظ دينش از سرزمينى به سرزمين ديگر گرچه به اندازه يك وجب هجرت كند استحقاق بهشت مى يابد و (در بهشت) يار و همنشين محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله و ابراهيمعليه‌السلام خواهد شد.

همانگونه كه حضرت محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله و ابراهيمعليه‌السلام مهاجران بزرگ جهان بودند او نيز در اين صف قرار مى گيرد.

در روايتى آمده : در محضر امام صادقعليه‌السلام از محيط فاسد يكى از بلاد كه در آخر الزمان سراسر آن را گناه و فساد و انحراف فرا مى گيرد سخن به ميان آمد، امام به يكى از شاگردان خود به نام مفضل فرمود:

اگر تو مى خواهى دينت را حفظ كنى آنجا را محل سكونت خود قرار نده زيرا آنجا محل فتنه و آشوب است.

و فرّ منها الى قلّة الجبال و من الحجر الى الحجر(۲۰۲)

واز آنجا از سنگى به سنگ ديگر (يا از بيشه اى به بيشه ديگر) فراركن.

اين حديث نيز پيام آور آن است كه محيط فاسد نقش بسزايى در انحراف و آلودگى انسان به گناه دارد و انسان براى حفظ دين خود بايد از اين گونه محيطها دورى كند.

به عبارت روشنتر اگر توانست دينش را حفظ نمايد و به پاكسازى محيط بپردازد براى او ماندن در چنان محيطى جايز، بلكه گاهى واجب است و گرنه از آنجا دور گردد.

مردم زدگى يا جوّزدگى

يكى عوامل زمينه ساز محيط فاسد، (مردم زدگى) است كه از آن گاهى به عنوان عوام زدگى و جوّزدگى تعبير مى شود دين اسلام به انسان ها مى آموزد كه فكر و ذكر و كارشان در راستاى اطاعت و رضايت خداى بزرگ قرار گيرد و اخلاص را هرگز فراموش نكنند، آنچه را كه خشنودى خدا در آن است دوست بدارند و آنچه را كه خشم خدا در آن است دشمن بدارند و معيار و ميزان تصميم گيرى و انتخابشان بر اساس فرمان خدا باشد نه محيط، نه مردم محيط و نه عوام.

ولى اگر معيار كارها جوّ عمومى جامعه باشد و همرنگ جماعت شدن ملاك انتخاب ها و رفتارها گردد مسلماً محيط از حال و هواى الهى بيرون آمده و آلوده به هوس هاى مردم مى شود.

اسلام اكثريت را معيار حق و باطل قرار نداده، بلكه گاهى حاكميت اكثريت را رد كرده است.

امام كاظمعليه‌السلام به شاگرد عالم و برجسته اش هشام بن حكم فرمود:

يا هشام! لو كان فى يدك جوزة و قال الناس لؤ لؤ ة ما كان ينفعك و انت تعلم انها جوزة و لو كان فى يدك لؤ لؤ ة و قال الناس انها جوزة ما ضرك و انت تعلم انها لؤ لؤ ة(۲۰۳)

اى هشام! اگر در دست تو گردويى باشد ولى مردم بگويند مرواريد است به حال تو سودى ندارد با اينكه مى دانى گردو است، و اگر در دست تو مرواريدى باشد و مردم بگويند گردو است زيانى به تو نمى رسد با اينكه مى دانى مرواريد است.

و در وصيت معروف حضرت لقمانعليه‌السلام به پسرش آمده كه فرمود:

لا تعلّق قلبك برضى النّاس فان ذلك لا يحصل

قلب خود را به خشنودى مردم وابسته مكن زيرا (هر كار كنى) رضايت همه مردم بدست نمى آيد.

سپس براى اينكه اين مطلب را نشان بدهد، به همراه پسرش از خانه بيرون آمد و الاغ خود را نيز از طويله بيرون كرد لقمان سوار بر الاغ شد و پسرش پياده به دنبال او حركت كرد، به جمعى رسيدند. آنها گفتند: اين پيرمرد قسى القلب و بى رَحم است. خودش سوار شده و اين كودك را پياده به دنبال خود مى برد. سپس پسر سوار شد و پدر پياده براه افتاد، به جمعى رسيدند. گفتند: اين پدر و پسر، پدر و پسر بدى هستند، بدى پدر از اين رو كه فرزندش را تربيت نكرده، و بدى پسر از اين رو كه به پدرش ‍ احترام و رحم نمى كند. سپس با هم سوار شدند و به راه افتادند به جمعى رسيدند و آن جمع گفتند: اين دو نفر، عجب آدم هاى بى رَحمى هستند با هم سوار بر اين حيوان زبان بسته شده اند، سپس لقمان و پسرش هر دو پياده شدند و الاغ را جلو انداختند و به دنبال آن حركت نمودند و اين بار به جمعى رسيدند و آن جمع گفتند: كار اين دو نفر عجيب است كه مركب به اين خوبى را رها كرده و پياده به دنبالش حركت مى كنند!!

آنگاه لقمانعليه‌السلام به پسرش گفت :

ديدى كه بدست آوردن رضايت همه ى مردم محال است.

فلا تلتفت اليهم و اشتغل برضى اللّه جل جلاله(۲۰۴)

پس به رضايت آنها دل مبند، و به خشنودى خداى بزرگ اشتغال داشته باش.

امام باقرعليه‌السلام فرمودند:

كسى كه خشنودى مردم را به چيزى كه موجب خشم خدا مى شود طلب كند، همان ستايش كننده او از مردم، سرزنشگر او خواهد شد و كسى كه اطاعت خدا را به چيزى كه باعث خشم مردم مى شود طلب كند، خداوند او را از دشمنى هر دشمن و از حسادت هر حسود و از ظلم هر ستمگر، كفايت مى كند، و قطعاً خداوند يار و ياور او خواهد بود.(۲۰۵)

عوامل تباهى محيط

در اسلام از امورى مانند تجاهر به فسق، شايع كردن گناه، كمك به گناه، راضى شدن به گناه و غيبت و ترك امر به معروف و نهى از منكر و انتخاب رهبران فاسد و ترك اجراى حدود الهى و... كه هر كدام نقشى در فاسد كردن محيط دارند، شديداً نهى شده.

همچنين از گناهانى كه رابطه مستقيم با فاسد سازى محيط دارند مانند، بى حجابى، برنامه هاى گمراه كننده مانند فيلم هاى ضد اخلاق و اعتياد به مواد مخدر و... نه تنها نهى شده بلكه بر حكومت اسلامى لازم است كه شديداً جلوگيرى نمايد، و از اين بالاتر بر عموم مردم واجب است كه نظارت عمومى بر اوضاع داشته باشند و امر به معروف و نهى از منكر نمايند، كه اگر با دقت اين دو وظيفه بزرگ را مورد بررسى قرار دهيم مى بينيم اجراى اين دو وظيفه ى بزرگ و وسيع نقش اساسى در پاكسازى محيط خواهند داشت.

به عبارت روشنتر: انسان يك موجود اجتماعى است، جامعه بزرگى كه در آن زندگى مى كند، از يك نظر همچون خانه ى او است و حريم آن همچون حريم خانه ى او به حساب مى آيد، پاكى جامعه و محيط، به پاكى او كمك مى كند، و ناپاكى جامعه به ناپاكى او كمك مى نمايد.

روى همين اصل هر كارى كه جوّ جامعه را آلوده سازد در اسلام شديداً از آن نهى شده است.

گناه اجتماعى به مراتب بدتر از گناه فردى است، زيرا موجب عادى شدن گناه گرديده و بذر گناه را در همه جا مى پاشد.

به عنوان مثال : اگر در نقطه اى از جامعه آتشى روشن گردد، بايد آن را خاموش يا محاصره نمود و گرنه شعله هاى آن فراگير شده و همه ى جامعه را مى سوزاند.

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله گناه اجتماعى را چنين مثال زدند و فرمودند:

جمعى سوار بر كشتى شدند و هر كس در جاى خود نشست و كشتى در دريا به حركت درآمد. در اين ميان مردى تيشه اى برداشت و به سوراخ كردن آن محلى كه نشسته بود پرداخت، به او گفتند: چه كار مى كنى؟ در پاسخ گفت اينجا جاى خودم مى باشد هر كار دلم بخواهد آزادم كه انجام دهم.

اگر تيشه را از دست او بگيرند هم او و هم ساير سرنشينان كشتى نجات مى يابند وگرنه او و ديگران غرق شده و به هلاكت مى رسند.

اينك گناهانى را كه موجب تباهى محيط مى گردند بطور فشرده مورد بررسى قرار مى دهيم در ضمن با درجه زشتى اين گناهان آشنا مى شويم :

الف) آشكار نمودن گناه 

در آيه ۱۹ سوره ى نور مى خوانيم :

إ نّ الّذِينَ يُحبُّون اءن تَشيع الفاحِشة فى الّذينَ آمنوا لَهم عَذاب أ ليمٌ فى الدّنيا والا خرة

كسانى كه دوست دارند زشتى ها در ميان مردم با ايمان شيوع يابد عذاب دردناكى براى آنها در دنيا و آخرت است.

جالب اينكه آيه مى گويد: اين دوست داشتن گرچه به مرحله ى عمل نرسد موجب عذاب دردناك خواهد بود، اين تعبير بيانگر نهايت تاكيد در پرهيز از شيوع گناه است. به هر حال اگر خواهان جامعه سالم هستيم، يكى از راه هاى آن پوشانيدن گناه است تا گناهان بزرگ شمرده شوند و عادى نگردند، براى روشن شدن مطلب به روايات زير توجه فرماييد:

۱ رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله مى فرمايد:

مَن اءذاع فاحِشة كان كَمُبتدئها

كسى كه كار زشتى را شيوع دهد، همانند كسى است كه خودش آن را انجام داده است.

۲ نيز فرمودند:

المُستَتر بالْحسنة يعدل سَبعين حَسنة و المُذيع بالسّيّئة مَخذول و المستتر بها مغفور له(۲۰۶)

پاداش پنهان كننده كار نيك (بخاطر دورى از ريا) برابر هفتاد حسنه است و آنكس كه گناه را نشر دهد مخذول و مطرود است و آنكس كه گناه را پنهان مى دارد مشمول آمرزش الهى است.

۳ امام باقرعليه‌السلام مى فرمايد:

يجب للمؤمن ان يستر عليه سبعين كبيرة(۲۰۷)

بر مؤمن واجب است كه گناهان مؤمن ديگر را تا هفتاد گناه كبيره بپوشاند.

۴ امام صادقعليه‌السلام فرمودند:

من در مورد (نجات و عفو) اين امت در شخصى كه حق ما را شناخت اميد دارم، جز در مورد يكى از سه كس :

۱ سلطان ستمگر ۲ همنواى هوس هاى نفسانى ۳ گنهكارى كه گناه خود را آشكارا انجام مى دهد.(۲۰۸)

۵ نيز فرمودند:

اذا جاهر الفاسق بفسقه فلا حرمة له و لا غيبة(۲۰۹)

هنگامى كه گنهكار گناه خود را آشكارا انجام دهد احترامى ندارد و غيبت او نيز حرام نيست.

البته منظور در همان موردى است كه گناه آشكار نموده است.

۶ رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله مى فرمايد:

الّلهم إ نّى اءعوذُ بكَ من خَليل ماكِر... إ ن راى حسنة دفنها وإ ن راى سيّئة أ ذاعها(۲۱۰)

خدايا! از دوست حيله گر به تو پياه مى برم... كه هرگاه كار نيكى ديد، آن را بپوشاند، و اگر كار بدى ديد آن را فاش مى سازد.

۷ اميرمؤمنان علىعليه‌السلام فرمودند:

ذو العيوب يحبون اشاعة معايب الناس ليتسع لهم العذر گنهكاران دوست دارند كه گناه ديگران را منتشر كنند، تا راه بهانه براى گناه خودشان بازتر گردد.(۲۱۱)

در موارد متعدد در احكام فقهى بين گنهكارى كه مخفيانه گناه مى كند با گنهكارى كه آشكارا گناه مى كند فرق است.

به عنوان نمونه، حضرت امامقدس‌سره در مصرف سهم سادات مى فرمايد:

الاحوط عدم الدفع الى المتهتك المتجاهر بالكبائر بل يقوى عدم الجواز ان كان فى الدفع اعانة على الاثم و العدوان و الاغراء بالقبيح(۲۱۲)

احتياط آن است كه سهم سادات را به سيدى كه گستاخ است و آشكارا گناه كبيره مى كند ندهند بلكه اقوى اين است كه جايز نيست هرگاه در دادن سهم سادات به او كمك بر گناه و تجاوز و افكندن به كار زشت باشد.

و در مورد اهل كتاب (مسيحيان و يهود و...) مى فرمايد:

يكى از شرايط ذمّه آن است كه آنها در حضور مسلمين تظاهر به گناه مانند شرابخوارى آشكارا، زنا و خوردن گوشت خوك، ازدواج با زنان محرم ننمايد.(۲۱۳)

شخصى از امام كاظمعليه‌السلام پرسيد: يهودى يا مسيحى يا مجوسى كه زنا كرده يا شراب خورده دستگير كرده اند، حكمش چيست؟. فرمود:

يقام عليه حدود المسلمين اذا فعلوا ذلك فى مصر من امصار المسلمين او فى غير امصار المسلمين اذا رفعوا الى حكام المسلمين(۲۱۴)

حدود اسلام را بر او جارى مى سازند، در صورتى كه او اين گناهان را در شهرى از شهرهاى مسلمين انجام داده و يا در غير شهر آنها انجام داده ولى آن ها را نزد قاضى هاى مسلمين آورده اند.

اين احكام و روايت بيانگر آنست كه تظاهر به گناهانى كه داراى حد هستند حتى از اهل كتاب هم موجب اجراى حد خواهد شد و اجراى حد مربوط به گناهانى است كه آشكارا انجام مى شود.

در پايان به اين كلام حضرت علىعليه‌السلام توجه كنيد:

شرالناس من لا يعفو عن الهفوة و لا يستر العورة(۲۱۵)

بدترين مردم كسى است كه از لغزش نمى گذرد و عيب را نمى پوشاند.

بايد توجه داشت كه ايجاد مراكز فساد و فحشا و تشويق مردم به گناه و بى حجابى، زمينه اى براى ارتكاب گناه علنى است.

ب) بى حيايى و پرده درى 

يكى از عوامل تباهى محيط بى شرمى و پاره كردن پرده حيا است، لذا براى پاكسازى و پاك نگهداشتن محيط بايد حياى اسلامى را حفظ كرد.

حيا در برابر خدا، حيا در برابر مردم، حيا در نزد خود، هر كدام نقش ‍ موثرى در سالم سازى محيط دارند.

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند:

إ ستحيوا من اللّه حقّ الحياء(۲۱۶)

به طور كامل از خدا حيا كنيد.

اميرمؤمنان علىعليه‌السلام مى فرمايد:

من لا يستحيى من النّاس لم يستحيى من اللّه(۲۱۷)

كسى كه از مردم حيا نمى كند از خدا حيا نمى كند.

و نيز فرمودند:

أ حسن الحياء استحيائك من نفسك(۲۱۸)

نيكوترين حيا، حياى از خودت مى باشد.

۰ قرآن و مساله حيا

در قرآن با تعبيرات گوناگون در مورد حيا سخن به ميان آمده مانند:

۱ حيا در زبان، (انعام ۱۰۸).

۲ حيا در طرز سخن گفتن، (احزاب ۳۲).

۳ حيا در راه رفتن، (قصص ۲۵).

۴ حيا در شركت در مجالس مهمانى، (احزاب ۵۳).

۵ حيا در نگاه كردن، (نور ۳۰ و۳۱).

۶ حيا در امور اقتصادى، (بقره ۲۷۳).

۷ حيا در ورود به منازل، (نور ۵۹ و۵۸).

كوتاه سخن آنكه : اگر آنگونه كه اسلام فرموده به صفت نيك حيا در تمام ابعادش توجه شود و عملاً رعايت گردد موجب پاكسازى محيط مى گردد، چنانكه شكستن مرز حيا زمينه ساز و گسترش دهنده ى فساد محيط خواهد بود.

ج) بى تفاوتى و تماشاچى بودن 

يكى ديگر از عواملى كه به فساد محيط دامن مى زند، و موجب تشويق گناه در جامعه مى شود، اين است كه مردم در برابر گناهانى كه در محيط انجام مى شود بى تفاوت و تماشاچى باشند.

اسلام با دستور دقيق و گسترده دو فريضه ى مهم «امر به معروف و نهى از منكر» و دو وظيفه عميق «تولّى و تبرّى» و جهاد و دفاع به پيروان خود دستور مى دهد كه نسبت به جامعه و رويدادهاى آن تماشاچى و بى تفاوت نباشند، بلكه با نظارت دقيق در صحنه حضور يابند و از هر گونه فساد جلوگيرى نمايند و به گسترش نيكى ها همت گماردند.(۲۱۹) و در عقيده و عمل به يارى دوستان خدا «تولّى» بپردازند. و از دشمنان خدا بيزارى «تبّرى» جويند.

تولّى يعنى عشق به خوبان ورزيدن و تاييد عملى راه آنان، كه در راستاى پاكى محيط در دراز مدت بسيار عميق و گسترده و نتيجه بخش خواهد بود.

تبرّى يعنى قهر و بى اعتنايى با فاسقان و ستمگران.

اين دستورات بزرگ اسلامى هر فرد مسلمان را از بى تفاوتى و تماشاچى بودن نهى مى كند و با تاكيد از آنها مى خواهد كه در برابر گناه ايستادگى كنند و براى جلوگيرى از آن در صحنه حضور يابند و تا آخرين حد امكان در راستاى پاكسازى محيط كوشا و جدى باشند.

د) رضايت به گناه 

رضايت به گناهِ گنهكار و خاموشى در برابر گناه نيز از عوامل زمينه ساز اجتماعى گناه است و نقش به سزايى در پيدايش و استمرار گناه دارد.

خداوند به يهوديان زمان پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله كه به پيامبر كُشى اجدادشان راضى بودند مى فرمايد، «شما قاتل هستيد!» چنانكه اين مطلب در آيه ۱۸۳ آل عمران آمده است.

امام صادقعليه‌السلام آنانرا كه در عصر ايشان به قتل امام حسينعليه‌السلام در كربلا خشنود بودند قاتل معرفى كرد و با استناد به آيه مذكور فرمود: رضايت به قتل، انسان را در صف قاتلين قرار مى دهد.(۲۲۰)

در جريان كشتن ناقه ى صالح با اينكه قاتل يك نفر بود خداوند همه قوم ثمود را مشمول عذاب نمود و كشتن ناقه را به همه ى آنها نسبت داده و فرمود: فَعَقَروها(۲۲۱)

اميرمؤمنان علىعليه‌السلام در تبيين اين موضوع مى فرمايد:

و انّما عَقَر ناقَةَ ثمودَ رجلٌ واحد فعَمَّهم اللّه بالعذاب لَمّا عَمّوه بالرِّضا

ناقه ى صالح را يك نفر از پاى درآورد اما خداوند همه ى آن قوم را مجازات كرد چرا كه همه به آن راضى بودند.

روايات در اين باره بسيار است به عنوان نمونه به ذكر سه روايت مى پردازيم:

۱ اميرمؤمنان علىعليه‌السلام فرمودند:

الراضى بفعل قوم كالداخل فيه معهم و على كل داخل فى باطل اثمان اثم العمل به و اثم الرضا به(۲۲۲)

آنكس كه به كار جمعيتى راضى باشد همچون كسى است كه در كار آن قوم دخالت و شركت دارد و آنكس كه در كار باطل دخالت دارد دو گناه مى كند: يكى گناه عمل و يكى گناه رضايت به گناه.

۲ رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند:

هرگاه گناهى در زمين پديدار شود آنكس كه در كنار گناه ناظر و حاضر است ولى از آن متنفر مى باشد مانند كسى است كه از آن گناه غايب است. و كسى كه از گناه غايب (و دور) است ولى به آن خشنود و راضى است مانند كسى است كه در انجام آن گناه حاضر و شريك است.(۲۲۳)

۳ در بعضى از زيارتنامه ها از جمله در زيارت اربعين مى خوانيم :

لَعن اللّه اُمّة سَمِعت بذلك فَرضيَتْ به

خدا لعنت كند امتى را كه جريان قتل تو را شنيد و به آن راضى شد.

ه)‍ كمك به گناه و ظلم 

يكى از زمينه هاى اجتماعى كه باعث گسترش گناه مى گردد اعانت بر ظلم است چرا كه كمك به ظالم و گنهكار در جهت گناهش او را نيرومندتر و گستاخ ‌تر مى نمايد و همين اساس گسترش گناه و پيدايش گناهان ديگر خواهد شد، مثلاً بى حجابى يكى از گناهان اجتماعى است كه اگر افراد ديگر كمك به موضوع بى حجابى كنند، هرگونه كمك باشد، باعث گسترش آن شده و به صورت عادى در همه جا رخنه خواهد كرد، خود اين گناه نيز باعث كمك به گناهان ديگر است.

اسلام شديداً از كمك به گناه و بخصوص اعانت ظالم نهى كرده است و در اين زمينه هشدارهاى موكد نموده است.

اينك به آيات قرآن در اين رابطه توجه كنيد:

تَعاونوا علىَ البِرّ و التّقوى وَ لا تَعاونوا عَلى الاِثمِ و العُدوان (۲۲۴)

در كارهاى نيك و تقوى يكديگر را يارى كنيد و هرگز در راه گناه و تعدى همكارى نكيند.

براستى اگر در جامعه، همكارى در كارهاى نيك و مثبت و سازنده باشد و از همكارى در گناه و ستم خوددارى شود بخش بسيار مهمى از نابسامانى ها، سامان مى يابد واز گناهان بسيارى جلوگيرى به عمل مى آيد.

و لا تَركَنوا الَى الّذينَ ظلموا فتَمسّكم النّار (۲۲۵)

بر ظالمان تكيه نكنيد كه موجب مى شود آتش دوزخ شما را فراگيرد

يعنى هرگونه تمايل، همكارى، دوستى و اظهار رضايت به ظالمان جرم است و از آن برحذر باشيد و هرگونه پيوند خود را با آنها قطع كنيد.

فلا تَقْعُد بعد الذِّكرى مع القَوم الظّالِمين (۲۲۶)

بعد از توجه با قوم ستمگر منشين.

و لا تطع منهم آثماً او كفوراً (۲۲۷)

و از هيچ گنهكار و كافرى اطاعت نكن.

به طور كلى در قرآن تمام آياتى كه در آن واژه هاى لاتطع، لاتطيعوا، لاتتبع آمده بيانگر نهى از كمك به ظالمان و گنهكاران است.

در روايات اسلامى نيز با عناوين و تعبيرات گوناگون از كمك به گناه و هرگونه مساعدت با ظالم نهى شده كه در اينجا به ذكر چند عنوان زير بسنده مى شود:

۱ كسى كه بدعت گذارى را احترام كند و يا به رويش بخندد و به او پناه بدهد، در هدم اسلام كوشيده و از رحمت خدا بدور است.(۲۲۸)

۲ هركس خواهان بقاى ظالم باشد يا او را مدح كند و يا در برابر او فروتنى نمايد در گناه عمل او شريك است و در جوار هامان (دلال مظلمه فرعون) در جهنم خواهد بود.(۲۲۹)

۳ كسى كه نام خود را در ليست حقوق بگيران زمامداران ظالم بنويسد، خداوند او را در قيامت به صورت خوك محشور مى كند.(۲۳۰)

۴ نگاه (باتوجه) به چهره زمامدار ستمگر از گناهان كبيره است.(۲۳۱)

۵ پذيرش امامت جماعت دربار ظالم كمك به ظلم است و پذيرنده اش مشمول لعن خدا است.(۲۳۲)

۶ گناه فروختن اسلحه به دشمنان اسلام در حد كفر است.(۲۳۳)

۷ در روز قيامت صدا مى زنند كجايند ظالمين و كجايند همكاران ظالمين حتى آنان كه براى آنها دفتر و قلم فراهم كردند، كه همه آنها با هم وارد دوزخ مى گردند.(۲۳۴)

۸ اجراى دستور زمامدار ظالم باعث ورود به دوزخ با شديدترين مجازات است.(۲۳۵)

۹ رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله ده گروه دست اندركار شراب را لعنت كرد كه عبارتند از: كشاورز درخت انگور، نگهبان، تهيه كننده آن، حمّال، فروشنده، خريدار، تاجر، واسطه، شراب ده و شرابخوار.(۲۳۶)

۱۰ امام رضاعليه‌السلام به يكى از دو مسافرى كه خدمتش رسيدند فرمود: نمازت را تمام بخوان زيرا به قصد ديدار سلطان آمده اى. (و سفرت سفر معصيت است).(۲۳۷)

۱۱ قارى قرآن دَربار ستمگر براى هر حرفى ده بار مورد لعن قرار مى گيرد و همچنين مستمع قرآن از آن قارى براى هر حرف يكبار مشمول لعن است.

براى تكميل اين بحث به داستان جالب زير توجه كنيد:(۲۳۸)

على بن حمزه مى گويد: دوستى داشتم كه در عين اينكه از شيعيان بود از منشى هاى دربار بنى اميه بود، به من گفت : از امام صادقعليه‌السلام براى من اجازه بگير تا به حضورش بروم. من از امام براى او اجازه گرفتم، و با هم به حضور آن حضرت رسيديم وقتى دوستم وارد شد، سلام كرد و در كنارى نشست، آنگاه به امام صادقعليه‌السلام عرض كرد:

فدايت گردم! من يكى از كارمندان بنى اميه بودم از دنياى آنها ثروت بسيارى بدستم آمد و از اينكه روزى از من (از جانب خدا) بازخواست مى كنند، غافل بودم. حال چه كنم؟ (پشيمان و تايب هستم)

امام صادقعليه‌السلام در پاسخ فرمود:

اگر بنى اميه كسانى را براى منشى گرى و كتابت نمى يافتند و بيت المال مسلمين به سوى آنها آورده نمى شد و به دفاع از آنها كسى نمى جنگيد و در جماعت آنها شركت نمى نمود، آنها حق ما را از ما نمى گرفتند. (و نمى توانستند بگيرند) و اگر مردم از اندوخته هاى خود به آنها نمى دادند، آنها داراى آن همه ثروت و مكنت نمى شدند و جز مقدارى كه به دستشان رسيده باقى نمى ماند.

دوستم به امام صادقعليه‌السلام عرض كرد:

فدايت گردم آيا راه گريزى از اين همه وزر و وبال دارم؟

امام صادقعليه‌السلام فرمود: اگر وظيفه تو را به تو بگويم انجام مى دهى؟

دوستم عرض كرد: آرى.

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

آنچه را كه از اين راه بدست آورده اى بررسى كن اگر صاحبانش را شناختى آن اموال را به صاحبانش بازگردان و اگر صاحبانش را نشناختى عوض آنها صدقه بده.

وانا اضمن لك على الله الجنة.

در اين صورت بهشت را در پيشگاه خداوند برايت ضامن مى شوم.

دوستم سر در گريبان فرو برد و پس از مدتى به امام عرض كرد تصميم خود را گرفتم و به وظيفه خود عمل مى كنم.

على بن حمزه مى گويد: دوستم با ما به كوفه بازگشت آنچه از ثروت را كه از دربار بنى اميه بدست آورده بود، خارج ساخت. حتى لباسى را كه پوشيده بود از بدنش بيرون آورد و ما آن اموال را در راستاى دستور امام صادقعليه‌السلام مصرف و تقسيم نموديم و او براى خودش چيزى نگذاشت، به طورى كه ما براى او لباس خريديم و نزدش فرستاديم. چند ماهى نگذشت كه او بيمار شد و به عيادتش مى رفتيم تا روزى من نزد او رفتم او را در حال نزع روح ديدم چشمش را باز كرد و به من گفت :

يا على وفا لى واللّه صاحبك

اى على! سوگند به خدا سرور تو امام صادقعليه‌السلام به وعده اش (ضمانت بهشت) در مورد من وفا كرد.

سپس از دنيا رفت، او را پس از غسل و كفن و نماز به خاك سپرديم بعداً به مدينه رفتم و به حضور امام صادقعليه‌السلام رسيدم. بى آنكه سخنى بگويم به من فرمود:

ياعلى وفينا و اللّه لصاحبك

اى على سوگند به خدا به وعده ى خود در مورد دوست تو وفا كرديم.

گفتم : فدايت شوم درست فرمودى، سوگند به خدا دوستم هنگام مرگش اين خبر را به من داد.(۲۳۹)

و تشويق گنهكار 

از مطالب گذشته اين موضوع نيز بدست مى آيد كه يكى از زمينه هاى اجتماعى گناه و تباهى محيط، تشويق گنهكار است، چرا كه تشويق او تحت هر عنوانى كه باشد به او بال و پر مى دهد و او و افراد ديگر را مشتاق بلكه حريص گناه مى سازد.

براى اينكه اين مطلب بيشتر روشن گردد به روايات زير توجه كنيد:

۱ حضرت علىعليه‌السلام در فرازى از عهدنامه مالك اشتر چنين مى فرمايد:

هرگز نبايد شخص نيكوكار و شخص بدكار در نظرت مساوى باشند زيرا برخورد مساوى با آنها موجب مى شود كه افراد نيكوكار در نيكى خود بى ميل شوند و بدكاران در كار بدشان تشويق گردند، با هركدام از اين ها مطابق عملش رفتار كن.(۲۴۰)

۲ نيز فرمودند:

الثناء باكثر من الاستحقاق ملق والتقصير عن الاستحقاق عىّ او حسد(۲۴۱)

ستايش و تعريف كردن بيش از شايستگى تملق و چاپلوسى است و كمتر از شايستگى، درماندگى يا حسادت مى باشد.

۳ رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند:

اذا مدح الفاجر اهتز العرش و غضب الرب(۲۴۲)

وقتى كه آدم گنهكار مدح و تمجيد شود، عرش خدا به لرزه درآيد و پروردگار خشم كند.

۴ رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله مى فرمايد:

احثوا فى وجوه المدّاحين التراب(۲۴۳)

به صورت آنها كه از گنهكاران مدح و تمجيد مى كنند خاك بپاشيد.

۵ اميرمؤمنان علىعليه‌السلام فرمودند:

امرنا رسول الله ان نلقى اهل معاصى بوجوه مكفهرة(۲۴۴)

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله به ما دستور داد كه با گنهكاران با چهره گرفته و خشم آلود برخورد كنيم.

۶ امام صادقعليه‌السلام فرمود: خداوند دو فرشته را به سوى مردم شهرى فرستاد تا آن شهر را بر سر مردمش زير و رو گردانند. وقتى آن دو فرشته به سوى آن شهر روانه شدند مردى را ديدند كه در حال دعا و تضرّع و راز و نياز است. يكى از آنها به سوى خدا بازگشت و عرض كرد: خدايا! من به سوى آن شهر رفتم ولى ديدم بنده تو، تو را مى خواند و راز و نياز مى كند. خداوند به او فرمود:

امض لما امرتك به فان ذا رجل لم يتمعّر وَجهه غَيظاً لى قط (۲۴۵)

آنچه را به تو فرمان دادم انجام بده زيرا آن مرد هرگز بخاطر من چهره اش را (در برابر گنهكار) عبوس و گرفته و خشمگين ننموده است.

به اين ترتيب آن مرد عابد و اهل دعا نيز بايد در بلاى عمومى گرفتار گردد، زيرا با خوشرويى و برخورد ملايم با گنهكار او را تشويق كرده است.

البته ناگفته نماند: كه موضوع فوق يكى از مراتب نهى از منكر است كه از فرايض بزرگ اسلامى مى باشد و بخواست خدا در فصل هاى بعد در مورد دو فريضه «امر به معروف و نهى از منكر» كه دو عامل بازدارنده و نابود كننده گناه است سخن خواهيم گفت.

و اين دو فريضه بزرگ با آن عمق و وسعت و عظمتى كه در اسلام دارند اگر درست اجرا گردند بزرگترين نقش را در پاكسازى و بهسازى جامعه و كنترل اجتماع از افسار گسيختگى خواهند داشت.

۴-۲- رهبران گمراه 

رهبران گمراه و زمامداران نالايق يكى از عوامل زمنيه ساز اجتماعى گناه هستند چنانكه مجريان غير متعهد يا فاسد زمينه گناه را مساعد مى كنند. در آيه ۱۶ اسراء مى خوانيم :

وَ إ ذا أ رَدنا أ ن نُهلِك قَريَة اُمِرنا مُترفِيها فَفسقُوا فِيها فحَق عَليهَا القَول فدَمَّرناها تَدمِيراً

و هنگامى كه بخواهيم شهر و ديارى را هلاك كنيم، نخست اوامر خود را بر مترفين (ثروتمندان مست شهوت و غرور) بيان مى داريم، پس هنگامى كه به مخالفت برخاستند و استحقاق مجازات يافتند آنها را شديداً درهم مى كوبيم.

اين آيه بيانگر آن است كه منشا غالب مفاسد اجتماعى، سرمايه داران مغرور و از خدا بى خبر هستند، كه زمام امور اجتماع را بدست مى گيرند و ديگران را استعمار و استثمار مى نمايند و مردم از آنها پيروى كرده و جامعه به فساد و تباهى كشيده مى شود و به دنبال آن عذاب الهى آنها را فرا خواهد گرفت.

به هر حال آنها كه در جامعه نفوذ دارند نقش مؤ ثرى در اصلاح يا فساد جامعه خواهند داشت، چنانكه گفته اند:

الناس على دين ملوكهم، مردم بر دين شاهان خود هستند.

و امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:

الناس بامرائهم اشبه منهم بآبائهم(۲۴۶)

مردم به زمامدارانشان شبيه ترند تا به پدرانشان.

در آيه ۱۰۰ سوره نحل مى خوانيم :

إ نّما سُلطانه عَلى الَّذينَ يَتَولَّونه و الّذين هُم بِه مُشرِكون

تسلط شيطان تنها بر كسانى است كه او را به سرپرستى خود برگزيده اند و آنها كه او را شريك خدا در اطاعت و بندگى قرار داده اند.

اين آيه بيانگر آن است كه پيروى از شيطان و رهبران شيطان صفت موجب آلودگى جامعه به شرك و گناه است و اين گونه پيروى سرچشمه فساد مى باشد.

در آيه ۲۸ سوره كهف مى خوانيم :

و لا تُطِع مَن أ غفَلنا قَلبَه عَن ذِكرِنا و اتَّبَع هَواهُ و كان اَمرُه فُرُطاً

از كسانى كه قلبشان را از ياد خود غافل ساختيم اطاعت مكن همانان كه پيروى هواى نفس كردند و كارهايشان افراطى است.

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله مى فرمايد:

إ نّما أ خافُ عَلى اُمَّتى ثَلاثاً: شُحّاً مُطاعاً و هوى مُتّبعاً و إ ماماً ضالاً(۲۴۷)

در مورد امتم از سه چيز مى ترسم : از بخل كه پيروى شود و از هوس هاى نفسانى كه اطاعت شود و از رهبر گمراه.

و از سخنان اميرمؤمنان علىعليه‌السلام است كه :

فليست تصلح الرعية الاّ بصلاح الولاة(۲۴۸)

مردم اصلاح نمى شوند جز با اصلاح شدن واليان و زمامداران.

امام صادقعليه‌السلام فرمودند:

در روز قيامت خداوند با سه كس سخن نگويد و آنها را پاك نكند و عذابى دردناك آنها را فراگيرد:

من ادعى امامة من الله ليست له و من جحد اماماً من الله و من زعم ان لهما فى الاسلام نصيباً.

كسى كه به دروغ ادعاى امامت از طرف خدا كند، و كسى كه منكر امامت امامى شود كه از طرف خدا تعيين شده و كسى كه معتقد باشد اين دو دسته بهره اى از اسلام دارند.(۲۴۹)

توجه به اين نكته لازم است كه همان گونه كه رهبر بزرگ كشورى اگر فاسد باشد زمينه گناه اجتماعى خواهد شد، رهبران كوچك مانند استاندار، فرماندار، بخشدار، شهردار، دهبان و عالم محل و... نيز به اندازه ى حدود نفوذ خود در اجتماع نقش دارند كه اگر منحرف و گمراه باشند نقش تخريب و ويرانگر در جامعه دارند.

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

دو صنف از امت من اگر فاسد گردند امتم فاسد و اگر صالح شوند امتم صالح مى گردند. عالمان دين و حاكمان.(۲۵۰)

نكته قابل توجه ديگر اجراى قانون است كه آن نيز نقش به سزايى در پاكى جامعه و محيط دارد و عدم اجراى قانون بخصوص قوانين جزايى نقش بسيار سريع و مستقيم در فساد جامعه خواهد داشت.

از ويژگى هاى رهبران صالح اجراى قانون است، لذا پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند:

ساعة إ مام اءفضل من عبادة سبعين سنة و حد يقام لله فى الا رض اءفضل من مطر اءربعين صباحاً(۲۵۱)

يك ساعت رهبرى رهبر عادل بهتر از عبادت هفتاد سال و يك حدى كه براى خدا در زمين اجرا گردد بهتر از باريدن چهل روز باران است.

اكنون كه اين مطلب را مى نويسم در ذهن خودم بين جامعه ى امروز و جامعه رژيم منحوس پهلوى (قبل از انقلاب) مقايسه مى كنم، محيط تقريباً سالم امروز را با محيط سراسر فساد و فحشاى زمان طاغوت مى سنجم و به خوبى نقش رهبران فاسد در فساد جامعه را درمى يابم.

اميرمؤمنان علىعليه‌السلام مى فرمايد:

إ نّ شرّ الناس عند اللّه امام جائر ضل و ضل به فأ مات سنة ماءخوذة و أ حيا بدعة متروكة(۲۵۲)

بدترين انسان ها در پيشگاه خدا رهبر ستمگرى است كه خود گمراه است و مايه ى گمراهى ديگران مى گردد سنت پسنديده را نابود مى كند و بدعت ناپسند را زنده مى نمايد.

محمدبن مسلم زهرى از علماى معروف و برجسته بود، و از تابعين مشهورى كه به درك حضور ده نفر از اصحاب موفق شده بود به شمار مى آمد. وى به سال ۱۸۵ هجرى قمرى در بغداد درگذشت و قبرش در قبرستان (باب التين) مى باشد.(۲۵۳) او با طاغوت هاى زمانش، طريق مماشات و مسامحه را مى پيمود و گاهى دعوت آنها را مى پذيرفت و به دربار آنها رفت و آمد مى كرد.

امام سجادعليه‌السلام براى او نامه كوبنده و سرزنش كننده اى نوشت كه ما در اينجا به ذكر فرازهايى از آن مى پردازيم تا زشتى عالم منحرف از ديدگاه اسلام را در آينه اين نامه بنگريم :

... اينكه آنها (طاغوت ها) تو را به استخدام گرفته اند نه از جهت اين است كه آنها تو را (از جهت علمى و معنوى) شايسته مى دانند و بخاطر شايستگى تو، تو را نزد خود راه داده اند، بلكه چون به دنياى تو طمع دارند، علماى راستين از دست رفته اند، جهل و نادانى بر تو و آنها غالب شده و حب دنيا و مقام پرستى، تو و آنها را به همديگر پيوند داده است... چرا از خواب (خرگوشى) سر بر نمى دارى؟ چرا از اشتباه خود برنمى گردى؟ تا با صراحت بگويى :

به خدا من تا به حال يكبار هم براى زنده كردن دين خدا يا نابود كردن باطل قيام نكرده ام.

براستى اين است حق شناسى تو نسبت به بار گران مسئوليت علم و دانش كه خداوند بر دوش تو نهاده است؟! بسيار ترس دارم كه تو از آن گروهى باشى كه خداوند درباره آنها فرموده :

اءضاعُوا الصَّلوةَ واتَّبعوا الشّهوات فَسوفَ يلقون غَيّاً(۲۵۴)

نماز را ضايع كردند و به دنبال شهوت ها رفتند و به زودى به كيفر گمراهى خود مى رسند.

در قسمتى از اين نامه آمده :

او ليس بدعائه اياك حين دعاك جعلوك قطباً اداروا بك رحى مظالمهم و جسراً يعبرون عليك الى بلاياهم و سُلّماً الى ضلالتهم داعياً الى غيّهم(۲۵۵)

مگر نه اين است كه با اين دعوت ها مى خواهند تو را همچون قطب آسيا محور بيدادگرى خود قرار دهند و تو را پلى براى بلاهايشان سازند و تو نردبان كجروى ها و گمراهى ها و منادى ضلالتشان باشى، اى عالم دين فروخته! كارى كه بدست تو مى كنند از عهده ى مخصوص ترين وزيران و نيرومندترين همكارانشان بر نمى آيد، تو بر خرابكارى هاى آنان سرپوش مى گذارى و پاى خاص و عام را به بارگاهشان مى گشايى...

۴-۳- همنشين و دوست بد 

يكى از زمينه هاى اجتماعى گناه، همنشين و دوست بد است. چنانكه همنشين و دوست خوب، عامل مهمى براى سوق دادن فرد و جامعه به سوى كارهاى نيك است.

به هرحال از نظر علمى و عملى و تجربه ثابت شده كه انسان از ناحيه دوست و معاشر تحت تاثير قرار مى گيرد و دوست و معاشر بد عامل ويرانگرى براى نابودى شخصيت انسان است چنانكه دوست و همنشين خوب عامل سازنده ى شخصيت انسان مى باشد.

انسان هاى بد پسر نوحعليه‌السلام را نيز به سوى گناه مى كشانند و خاندان نبوت او را از او مى ربايند. ولى سگ اصحاب كهف بر اثر مصاحبت چند روز با جوانان با ايمان و خوش قلب و پاكبازى چون اصحاب كهف خوى نيك آدميت پيدا مى كند.

و براستى اين شاعر نكته سنج چقدر پر معنى و زيبا سروده است :

همنشين تو به ز تو بايد

تا تو را عقل و دين بيفزايد

و شاعر ديگر مى گويد:

تا توانى مى گريز از يار بد

يار بد بدتر بود از مار بد

مار بد تنها ترا بر جان زند

يار بد بر جان و بر ايمان زند

در قرآن و روايات توجه بسيار به اين موضوع شده و سفارش هاى هشدار دهنده و گسترده اى در اين باره داده شده است كه در اينجا به ذكر نمونه هايى از آن مى پردازيم :

۱ در عصر پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله دو نفر از مشركين در مكه بنام هاى «عقبه» و «ابى» با هم دوست بودند.(۲۵۶) عقبه هر وقت از مسافرت باز مى گشت غذايى ترتيب مى داد و بزرگان قوم خود را به خانه دعوت مى كرد، با اينكه قبول اسلام نكرده بود، اما پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله را نيز دعوت مى كرد و دوست داشت آن حضرت نيز در غذاى او شركت نمايد.

روزى از سفر بازگشت و طبق معمول از اشراف قومش و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله نيز دعوت كرد. هنگامى كه سفره را گسترد و غذا را حاضر نمود، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله به او فرمود:

من از غذاى تو نمى خورم مگر اينكه به يكتايى خدا و رسالت من گواهى دهى.

عقبه شهادت به يكتايى خدا و رسالت آن حضرت را به زبان آورد و قبول اسلام كرد. اين خبر به گوش دوستش «اُبى» رسيد، او به عقبه اعتراض كرد و گفت : تو از دينت منحرف شده اى!؟

عقبه گفت : من منحرف نشده ام ولى مردى بر من وارد شد و حاضر نبود از غذايم بخورد جز اينكه شهادتين بگويم من هم بخاطر اينكه او گرسنه از سر سفره ى من برنخيزد شهادتين گفتم.

ابى گفت : من هرگز از تو راضى نمى شوم مگر اينكه در برابر محمّد بايستى و به او توهين كنى.

عقبه، فريب سخن دوست بد خود را خورد و چنين كرد و سرانجام در جنگ بدر جزء سربازان لشكر شرك به جنگ مسلمين آمد و كشته شد و دوستش اُبىّ نيز در جنگ احد كشته شد. آيات ۲۷ تا ۲۹ سوره ى فرقان نازل گرديد و سرنوشت و مجازات سخت آن كس را كه بر اثر انتخاب دوست بد منحرف شده است بيان نمود(۲۵۷) ؛

و يَومَ يَعضّ الظّالم عَلى يَدَيه يَقولُ يا لَيتَنى اتّخَذتُ معَ الرّسول سَبيلاً # يا وَيلَتى لَيتَنى لَم أ تّخِذ فُلاناً خَليلاً # لقد أ ضلَّنى عن الذِّكرِ بَعد إ ذ جائنى و كان الشّيطانُ لِلانْسانِ خَذُولاً

روزى كه ظالم دست خود را از شدت حسرت به دندان مى گزد، و مى گويد: اى كاش با رسولخدا راهى برگزيده بودم، اى واى بر من كاش فلان (شخص گمراه) را دوست خود انتخاب نمى كردم. او مرا از ياد حق گمراه ساخت، بعد از آنكه آگاهى به سوى من آمده بود و شيطان همواره انسان را از جاده راست طرد مى كند.

اين آيات بيانگر وضع «عقبه» و امثال او در قيامت است كه رفيق بد انتخاب كرده و همين انتخاب باعث انحراف و بدبختى او شده است.

۲ در آيه ۶۸ سوره ى انعام مى خوانيم :

وَ إ ذا راءيتَ الَّذينَ يَخوضُون فى آياتِنا فَأ عرِض عَنهم حتّى يَخوضُوا فى حَدِيث غَيره ...

هر وقت كسانى را كه آيات ما را استهزاء مى كنند مشاهده نمودى از آنها روى بگردان تا به سخن ديگرى بپردازند.

نظير آيه قبل، آيه ۱۴۰ سوره نساء مى باشد كه :

فلا تَقعُدوا مَعَهم حتّى يَخوضوا فى حَدِيث غَيره اذاً مِثلهم

با استهزا كنندگان به آيات خدا ننشينيد تا به سخن ديگرى بپردازند زيرا در غير اين صورت شما هم مثل آنان خواهيد بود.

۳ در آيات ۴۲ تا ۴۵ سوره ى مدثر آمده : بهشتيان از دوزخيان مى پرسند چه چيزى شما را به دوزخ فرستاد؟ آنها امورى را در پاسخ ذكر مى كنند از جمله مى گويند:

و كُنّا نَخُوضُ مَعَ الخائِضين

و ما پيوسته با اهل باطل همنشين و هم صدا بوديم.

۴ در آيه ۲۵ سوره ى فصلت يكى از مجازات هاى اعدء اللّه (دشمنان خدا) همنشينان اغواگر و بد ذكر شده آنجا كه مى خوانيم :

و قَيَّضْنا لَهم قُرناءَ فَزَيّنوا لَهم ما بين اَيديهِم و ما خَلفَهم

ما براى آنها همنشينان (زشت سيرتى) قرار داديم و آن همنشينان زشتى ها را از پيش رو و پشت سر در نظرشان جلوه دادند.

اين آيه بيانگر آثار سوء همنشينان بد و حاكى از اين است كه همنشين بد خود يك مجازات و بلاى دردناك براى انسان مى باشد.

در روايات اسلامى نيز كمتر موضوعى است كه مانند سرزنش از انتخاب همنشين بد، مورد توجه قرار گرفته باشد كه ما در اينجا به ذكر چند نمونه اكتفا مى كنيم :

۱ امام صادقعليه‌السلام فرمودند:

لا ينبغى للمومن ان يجلس مجلساً يعصى اللّه فيه و لا يقدر على تغييره(۲۵۸)

سزاوار نيست كه مؤمن در مجلسى بنشيند كه در آن معصيت خدا مى شود، و او قدرت برهم زدن مجلس را ندارد.

۲ رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله مى فرمايد:

المرء على دين خليله و قرينه(۲۵۹)

انسان بر دين دوست و همنشين خود است.

۳ امام صادقعليه‌السلام فرمودند:

لا ينبغى للمسلم ان يواخى الفاجر و لا الاَحمق و لاالكذّاب(۲۶۰)

براى مسلمان سزاوار نيست كه با شخص فاجر (هرزه) و احمق و دروغگو رفاقت كند.

۴ امام جوادعليه‌السلام فرمود:

إ يّاك و مصاحبة الشّرير فانّه كالسّيف المَسلول يحسن مَنظره و يقبح اءثره(۲۶۱)

از همنشينى با بدكار پرهيز كن كه او همچون شمشير برهنه ظاهرش زيبا و اثرش زشت است.

۵ سليمان بن جعفر جعفرى مى گويد: امام كاظمعليه‌السلام به من فرمود:

مالى رايتك عند عبدالرحمن بن يعقوب؟ «چرا تو را در نزد عبدالرحمن بن يعقوب مى نگرم؟» گفتم : او دايى من است.

فرمود: او اعتقاد نادرستى درباره خدا دارد...

فامّا جلست معه و تركتنا و امّا جلست معنا و تركته(۲۶۲)

يا با او بنشين و ما را ترك كن و يا با ما بنشين و او را ترك كن؟

۶ اميرمؤمنان علىعليه‌السلام مى فرمايد:

مجالسة الاشرار توجب سوء الظن بالاخيار(۲۶۳)

همنشينى با بدان موجب بدگمانى به نيكان است.

۷ امام باقرعليه‌السلام فرمودند:

من قعد فى مجلس يُسبُّ فيه امام من الائمّة يَقدِرُ على الانتصاب فلم يفعل اَلبَسَه اللّه الذُلّ فى الدّنيا و عَذّبَه فى الا خرة و سَلَبَه صالِحَ ما مَنَّ به عَلَيه من مَعرِفَتنا(۲۶۴)

كسى كه در مجلسى بنشيند كه در آن به امامى از امامان ناسزا مى گويند و مى تواند برخيزد و از آن مجلس برود ولى نرود، خداوند (لباس) ذلت را در دنيا بر او بپوشاند و در آخرت او را عذاب كند، و آن چيز نيكى كه خداوند به دادن آن بر وى منت نهاده (يعنى) معرفت ما را از او بگيرد.

۸ حضرت علىعليه‌السلام فرمودند:

من كان يومن بالله و اليوم الاخر فلايقوم مكان ريبة(۲۶۵)

كسى كه به خدا و روز قيامت معتقد است در مكانى كه موجب تهمت است نمى نشيند.

۹ ابن نعمان مى گويد: امام صادقعليه‌السلام دوستى داشت كه همواره با هم بودند، روزى آن شخص به غلامش گفت :اى زنا زاده كجا بودى؟ همين كه امام صادقعليه‌السلام اين سخن و دشنام را از او شنيد بقدرى ناراحت شد كه دستش را بلند كرد و محكم بر پيشانى خود زد و سپس فرمود:

سبحان الله! آيا نسبت ناروا به مادرش مى دهى؟ من تو را آدم با تقوى مى دانستم ولى اينك مى بينم كه تقوى ندارى.

دوست امام به آن حضرت عرض كرد: فدايت شوم مادر اين غلام از اهالى سند (از سرزمين هند) است و بت پرست مى باشد. بنابراين ناسزابه او اشكال ندارد. امام صادقعليه‌السلام فرمود:

الا علمت ان لكل امة نكاحاً؟ تَنَحِّ عنّى

آيا نمى دانى هر امتى بين خود قانون ازدواج دارند؟ از من دور شو!

از آن پس هرگز نديدم امام با آن دوست (ناسزاگو) با هم باشند، تا وقتى كه مرگ بين آنها جدايى انداخت.(۲۶۶)

۴-۴- محروميت هاى اجتماعى 

يكى از زمينه هاى اجتماعى گناه، محروميت ها و وازدگى هاى اجتماعى است. افرادى كه كارهايشان براى خدا، و برپايه اخلاص نيست، و تعريف و تكذيب جامعه معيار خوشبختى و بدبختى آنها است، چنين افرادى اگر از جامعه خود مطرود و وازده گردند، عقده حقارت و احساس ‍ خودكم بينى مى كنند، و همين عقده در آنها كينه و عداوت به وجود مى آورد و در نتيجه به سوى گناهان گوناگون سوق داده مى شوند.

بايد آنها علل وازدگى خود را بررسى كنند، كه چه بوده و جبران كنند تا آب رفته به جوى خود باز گردد. ولى پايه اصلى اصلاح اين است، كه كارهايمان را بر اساس اخلاص تنظيم نماييم.

در تاريخ بسيار ديده شده افرادى بر اثر اين وازدگى اجتماعى آنچنان عقده اى و پريشان و درّنده خو شدند كه به گناهان خطرناكى آلوده گشتند.

شايد دليل احترام به يتيم، به خاطر جبران محروميت هاى او باشد، تا عقده اى، بار نيايد.

و نيز شايد يكى از علل سفارش اسلام به مشورت با مردم و احترام به افكار آنها و نهى از نسبت نام زشت به افراد و نهى از مسخره كردن يكديگر و... براى پديدار نشدن عقده حقارت باشد.

امام باقرعليه‌السلام به يكى از شاگردان برجسته اش جابر جعفى فرمود:

اى جابر! بدان كه تو دوست ما نخواهى بود تا زمانى كه اگر تمام اهل شهر تو جمع شوند و بگويند: تو آدم بدى هستى غمگين نشوى و اگر همه بگويند تو آدم خوبى هستى خوشحال نشوى بلكه وضع خود را بر كتاب خدا (قرآن) عرضه دارى اگر خود را چنين يافتى كه در خط قرآن گام بر مى دارى و در آنچه قرآن بى ميل است بى ميل هستى و در آنچه قرآن مشتاق آن است تو نيز مشتاق آنى و از آنچه هشدار داده خايف مى باشى استوار باش و مژده باد به تو كه در اين صورت آنچه مردم درباره تو بگويند به تو آسيبى نخواهد رساند.(۲۶۷)

به راستى امام باقرعليه‌السلام چه سخن و درس عالى و پر محتوايى فرموده، كه اگر دقت كنيم مى فهميم كه اين سخن در سطح بسيار عالى قرار دارد.

۵. زمينه هاى روانى گناه

يكى از زمينه هاى گناه زمينه هاى روانى است كه انسان بر اثر فشارها و رنج هاى مصنوعى و كاذب يا بر اثر اعتقادات ناصحيح داراى عقده و يا حالت و روحيه بدى مى شود و همين پديده هاى روانى زمينه ساز گناهان مختلف خواهد گرديد.

سختگيرى هاى نابجا، و فشارهاى ناصحيح و تن دادن به ذلت و خوارى و يا تحقير افراد به جاى تشويق و امور ديگر انسان را عقده اى بار مى آورد. وقتى انسان حالت عقده اى پيدا كرد در وجود او زمينه مساعدى براى پذيرش گناهان خطرناك هست.

براى توضيح وتجزيه وتحليل موضوع بايد به امور زير توجه شود؛

الف- شخصيت و عزت انسان.

ب- تحقير و سركوبى شخصيت انسان.

ج- فشارهاى اقتصادى و سركوب غرايز.

د- اميد و آرزوى كاذب و بيهوده.

۵-۱- شخصيت و عزت انسان 

انسان در جهان هستى گل سر سبد موجودات است، خداوند هيچ موجودى را برتر از انسان نيافريده است، انسان از نظر جسم داراى امتيازات فراوانى است كه هر يك از ديگرى جالبتر مى باشد و از نظر روح داراى استعدادها و توانايى هاى فراوان است.

در قرآن در آيه ۷۰ سوره اسراء مى خوانيم :

و لقد كرّمنا بنى آدم و حملناهم فى البرّ و البحر و رزقناهم من الطيّبات و فضّلناهم على كثير ممّن خلقنا تفضيلاً

ما بنى آدم را گرامى داشتيم و آنها را در خشكى و دريا (بر مركب هاى رهوار) حمل كرديم و از انواع روزى هاى پاكيزه به آنها روزى داديم و بر بسيارى از مخلوقات خود برترى بخشيديم.

انسان داراى دو نوع كرامت است :

۱ كرامت ذاتى كه در آيه فوق مورد توجه قرار گرفته، و انسان از اين نظر بر همه موجودات و بر فرشتگان برترى دارد، و به عبارت ديگر انسان از اين جهت داراى زمينه و استعدادى است كه هيچ موجودى اين امتياز را ندارد.

۲ كرامت اكتسابى، كه بستگى به تقوى و اعمال نيك انسان دارد، چنانكه در آيه ۱۳ سوره حجرات مى خوانيم :

اِنَّ اَكرَمَكُم عِندَ اللّهِ اَتقاكُم

قطعاً گرامى ترين شما در پيشگاه خدا، پرهيزكارترين شما مى باشد.

قداست و برترى انسان در سطحى است كه خداوند به فرشتگان فرمان داد تا بخاطر آدم سجده كنند يعنى خدا را سجده ى شكر نمايند كه او چنين موجود برترى آفريده است.(۲۶۸)

و از آنجا كه يكى از شيوه هاى مهم تربيت و هدايت «شخصيت دادن» به افراد است چنانكه تحقير و كوچك شمردن انسان يكى از عوامل مهم انحراف اوست، قرآن و روايات همواره شخصيت و عظمت روح انسان را يادآور مى شوند؛ به عنوان نمونه به اين روايات توجه كنيد:

۱ امام علىعليه‌السلام مى فرمايد:

انه ليس لانفسكم ثمن الا الجنة فلاتبيعوها الا بها(۲۶۹)

بدانيد كه وجود شما جز بهشت بهايى ندارد آن را با كمتر از بهشت نفروشيد.

و در سخن ديگرى فرمودند:

اَتَزعَمُ انّكَ جِرمٌ صَغير و فيك اِنطَوَى العالَمُ الاَكبر

آيا تو گمان مى كنى كه موجود كوچكى هستى (بلكه) در وجود تو جهان بزرگ نهفته است.

۲ و نيز فرمودند:

هلك امرؤ لم يعرف قدره(۲۷۰)

آنكس كه قدر خود را نشناخت هلاك شد.

۳ نيز مى فرمايد:

العالم من عرف قدره و كفى بالمرء جهلاً اَلا يعرف قدره(۲۷۱) دانا كسى است كه قدر خود را بشناسد و براى نادانى و جهالت انسان همين بس كه قدر خود را نشناسد.

۴ اميرمؤمنان علىعليه‌السلام فرمودند:

نعم العبد ان يعرف قدره و لا يتجاوز حده(۲۷۲)

نيكو بنده اى است آنكس كه ارزش خود را بشناسد و از مرز شخصيت خود پا فرا ننهد.

۵-۲- تحقير شخصيت انسان 

قبلاً در بررسى زمينه هاى خانوادگى گناه، گفتيم كه يكى از زمينه هاى گناه، تحقير و سركوبى شخصيت انسان است در اينجا نيز به مناسبت به توضيح كوتاه قناعت مى كنيم؛

اگر انسان شخصيت خود را بشناسد، هرگز شخصيت عظيم خود را در راه هاى انحرافى و پست نابود نمى نمايد، چنانكه يك سكه طلا را با يك كلوخ عوض نمى كند.

امام سجادعليه‌السلام فرمودند:

من كرمت عليه نفسه هانت عليه الدنيا(۲۷۳)

كسى كه نفس خود را گرامى دارد امور مادى دنيا در نظرش بى ارزش ‍ گردد.

از اين عبارت استفاده مى شود كه سركوب نمودن شخصيت انسان زمينه ى دنياپرستى و گرايش به امور پست و انحرافى است ولى حفظ شخصيت و توجه به آن انسان را اسير پستى ها نمى نمايد.

احساس كمبود و عقده حقارت كه بر اثر تحقير و ناآگاهى به شخصيت انسان ايجاد مى شود، به طور طبيعى انسان را به سوى گناهان و هرگونه كارهاى پست سوق مى دهد.

حضرت علىعليه‌السلام مى فرمايد:

نفاق المرء من ذل يجده فى نفسه(۲۷۴)

نفاق انسان به خاطر ذلت و كمبودى است كه او در خودش مى يابد.

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند:

لايكذب الكاذب الا من مهانة نفسه(۲۷۵)

دروغگو، دروغ نمى گويد مگر بخاطر پستى اى كه در خودش هست. (و احساس ‍ مى كند).

امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد:

ما من احد تكبر او تجبر الا من ذلة وجدها فى نفسه(۲۷۶) هيچكس ‍ خود خواهى و خود كامگى نمى كند مگر به خاطر ذلت و كمبودى كه در وجود خود احساس مى نمايد.

امام صادقعليه‌السلام فرمود: خداوند به مؤمن همه ى امورش را واگذار كرده، ولى اين را به او واگذار ننموده كه خودش را ذليل و خوار سازد آيا به سخن خداوند توجه ندارد كه مى فرمايد:

ولِلّهِ العِزّة و لرسوله و للمؤمنين (۲۷۷)

عزت از آن خدا و رسول خدا و مؤمنان است.

سپس فرمود:

والمؤمن ينبغى ان يكون عزيزاً و لايكون ذليلاً (۲۷۸)

سزاوار است كه مومن عزيز باشد، و ذليل نباشد.

۵-۳- فشارهاى اقتصادى و سركوب غرايز 

از عواملى كه موجب پيدايش عقده وكمبود در انسان مى گردد فشارها و رنجهاى اقتصادى و عدم توجه به غرايز و خواسته ها و نيازها است.

بدون ترديد در وجود انسان غرايزى هست كه بايد بطور طبيعى و در حد عادلانه اشباع گردند، افراط و تفريط موجب طغيان غرايز و يا سرخوردگى غرايز خواهد شد كه در هر دو صورت زيانبخش و زمينه ساز گناه خواهد گرديد.

مثلاً فشار دادن به فنر باعث عكس العمل شديد آن مى شود. آدم هايى كه غذاى كافى در زندگى نديده اند وقتى به غذا رسيدند، پرخورى مى كنند. يكى از علماى حوزه(۲۷۹) و از شاگردان امام خمينىقدس‌سره مى گفت :

امام ما را نصيحت مى كرد و مى فرمود:

راحت زندگى كنيد. به خودتان فشار نياوريد. فشار در طلبگى خطر دارد ممكن است موجب شود كه از مردم توقع داشته باشيد.

به هر حال بايد زندگى طبيعى باشد، و خواسته هاى مشروع انسانى سركوب و سرخورده نشود.

مثلاً از ديدگاه اسلام قاضى شرع بايد راحت زندگى كند و زندگيش به طور كافى از بيت المال تامين گردد تا مبادا احساس نياز كند و به دنبال آن به رشوه خوارى و مال هاى حرام آلوده شود.

در آيه ۳۲ سوره ى اعراف مى خوانيم :

قل مَن حَرّم زينَة اللّه الَتّى اَخرَج لِعِبادِه و الطَّيّبات من الرّزق

بگو چه كسى زينت هاى الهى را كه براى بندگان خود آفريده و روزى هاى پاكيزه را حرام كرده است؟

اميرمؤمنان علىعليه‌السلام در جريان فتنه خوارج پسر عمويش ‍ عبداللّه بن عباس را نزد ابن كوّا و يارانش (گروه خوارج) براى مذاكره فرستاد، وقتى آنها ابن عباس را ديدند، به او گفتند: تو در نزد ما بهترين فرد ما هستى، در عين حال چنين لباسى فاخر و نيك پوشيده اى؟!

ابن عباس به آنها گفت : همين نخستين موضوعى است كه درباره ى آن با شما بحث و گفتگو مى كنيم، قرآن مى فرمايد:

قل من حرم زينة الله... و نيز مى فرمايد:

خذوا زينتكم عند كل مسجد (۲۸۰)

زينت خود را به هنگام رفتن به مسجد برداريد.(۲۸۱)

همچنين : ان الله جميل يحب الجمال و يحب ان يرى اثر النعمة على عبده(۲۸۲)

خداوند زيبا است و زيبايى را دوست دارد. و دوست دارد كه اثر نعمتش بر بنده اش آشكار باشد.

نگاهى به چند روايت ديگر

يكى از امورى كه بايد مورد توجه قرار گيرد وسعت بخشيدن به زندگى همسر و فرزندان است در اين باره به روايات زير توجه كنيد:

۱ رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند:

ليس منا من وسع عليه ثم قتر على عياله(۲۸۳)

از ما نيست كسى كه داراى وسعت زندگى است ولى زندگى را بر خانواده ى خود تنگ مى گيرد.

۲ حضرت رضاعليه‌السلام مى فرمايد:

ينبغى للرجل ان يُوسِّع على عَيالِه لِئلاّ يَتَمنّوا مَوته(۲۸۴)

سزاوار است براى مرد كه زندگى خانواده اش را توسعه دهد تا افراد خانواده اش آرزوى مرگ او را نكنند.

۳ امام صادقعليه‌السلام فرمودند:

سزاوار است كه انسان شبانه روز خود را به چهاربخش تقسيم كند: در يك بخش ‍ آن با خدا مناجات كند و در يك بخش آن اعمال خود را حساب كند و رسيدگى نمايد و در يك بخش درباره مخلوقات خدا بينديشد و بخشى از زندگى خود را در امور خوراك و نوشيدنى (تهيه و مصرف) بگذراند.(۲۸۵)

۴ اميرمؤمنان علىعليه‌السلام مى فرمايد:

انّ هذه القُلوب تَملُّ كما تَملّ الاَبدان فابتَغوا لها طَرائف الحِكَم(۲۸۶)

براستى كه اين دل ها خسته مى شوند چنانكه بدن ها خسته مى شوند پس ‍ تازه هاى حكمت را براى آن دل ها بجوييد.

يعنى با لطيفه هاى زيبا آن دل ها را شاد سازيد.

نتيجه اينكه روح انسان نيازهايى دارد كه بايد بطور مشروع اشباع شود و بسيارى از سختگيرى ها در لباس و غذا و زندگى درست نيست. اعتدال در همه چيز خوبست، و راه افراط و تفريط راه جاهلان مى باشد و به راه تفريط رفتن و تعطيل غرايز نتيجه اش سرخوردگى غرايز و عقده و انحرافات روانى خواهد شد.

۵-۴- اميد و آرزوى كاذب و بيهوده 

يكى ديگر از زمينه هاى روانى گناه آرزوهاى بيهوده و بى اساس است كه انسان بدون حركت و عمل در انتظار خوشبختى و پاداش و ترقى باشد كه معمولاً افراد خيالاتى به اين حالت دچار مى شوند و مرتكب هر گناهى شده و مى گويند خدا «ارحم الراحمين» است.

اين گونه اميد نه تنها عامل تكامل نيست بلكه انسان را از درون تهى كرده و زمينه سستى و بى عارى را كه بذرهاى گناه هستند، در انسان پديد مى آورند.

در آيه ۲۱۸ سوره ى بقره مى خوانيم :

ان الذين آمنوا و الذين هاجروا و جاهدوا فى سبيل الله اولئك يرجون رحمت الله و الله غفور رحيم

تنها كسانى كه ايمان آورده و مهاجرت نموده اند و در راه خدا جهاد كرده اند آنها اميد به رحمت پروردگار دارند و خداوند آمرزنده و مهربان است.

در اين آيه اميد در كنار ايمان، هجرت و جهاد آمده است.

يك داستان تكان دهنده

طاووس يمانى مى گويد: كنار كعبه رفتم ديدم شخصى زير ناودان كعبه مشغول نماز و مناجات و گريه و زارى است. بعد از نماز به پيش رفتم ديدم امام سجادعليه‌السلام است. عرض كردم اى فرزند رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله چرا شما را اين گونه گريان و ترسان مى نگرم با اينكه شما داراى سه امتياز هستى و اين سه امتياز شما را نجات مى دهد:

فرزند پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله هستى و شفاعت جدت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله در ميان است و رحمت خداوند وسيع است. در پاسخ فرمود:

اى طاووس! اما در مورد نسب قرآن مى فرمايد:

فاذا نفخ فى الصور فلا انساب بينهم يومئذ و لايتسائلون (۲۸۷)

وقتى كه در صور دميده شود، هيچگونه نسبى در ميان آنها در روز قيامت نخواهد بود و از يكديگر تقاضاى كمك نمى كنند. بنابراين نسب مرا حفظ نخواهد كرد.

اما در مورد شفاعت خداوند در قرآن مى فرمايد:

و لا يشفعون الا لمن ارتضى (۲۸۸)

اولياى خدا شفاعت از كسى نمى كنند مگر آنكه بدانند خداوند از آن كس خشنود است. بنابراين شفاعت مرا از خوف خدا ايمن نمى نمايد.

اما در مورد رحمت خدا قرآن مى فرمايد:

ان رحمت الله قريب من المحسنين (۲۸۹)

قطعاً رحمت خدا به نيكوكاران نزديك است. من نمى دانم كه نيكوكار باشم (منظور مقام عالى عصمت است)(۲۹۰)

نتيجه اينكه بايد اميدوار بود، اما در كنار ايمان و عمل صالح، و گرنه با حلوا حلوا دهان شيرين نمى شود و به قول شاعر:

رفته بگوشت كه كردگار كريم است

صاحب عفواست ولطف ورحمت واحسان

ليك ندانى كه مى كشد سوى دوزخ

معصيت كردگار و اطاعت شيطان

۶. زمينه هاى سياسى گناه

يكى از زمينه هايى كه گاهى موجب گناهان بزرگ مى شود، زمينه هاى سياسى گناه است كه بيشتر به كارگزاران و مسئولين مربوط مى شود.

۱ در آيه ۲۰۵و۲۰۶ سوره ى بقره مى خوانيم :

و إ ذا تَولّى سَعى فِى الا رضِ لِيُفسِد فيها و يُهلِك الحَرث و النّسل و اللّه لا يحبّ الفَساد # وَ إ ذا قيلَ لَه اتّقِ اللّه اءخَذَته العِزّة بِالاِثم فَحَسبُه جهنّمَ و لَبِئس ‍ المِهاد

(منافقان) هنگامى كه حاكم و رئيس مى شوند(۲۹۱) در راه فساد در زمين كوشش ‍ مى كنند و زراعت ها و نسل ها را نابود مى سازند، خداوند فساد را دوست ندارد. هنگامى كه به آنها گفته شود، از خدا بترسيد لجاجت و غرور آنها را به گناه مى كشاند، آتش ‍ دوزخ براى آنها كافى است و چه بد جايگاهى است.

اين آيه بيانگر آن است كه آدم غير مؤمن كه اسير هوس هاى نفسانى است اگر بر راس امور قرار گيرد و مسايل سياسى بدستش بيفتد جامعه را به فساد و تباهى مى كشاند و موجب نابودى كشاورزى و هلاكت نسل مى گردد.

۲ در آيه ۳۴ سوره ى نمل مى خوانيم :

إ نّ الملوك اذا دَخلوا قَريةً اءفسَدوها و جَعلوا اءعزّة اءهلها اءذلّة و كذلك يَفعلون

پادشاهان هنگامى كه وارد منطقه آبادى شوند، آن را به فساد مى كشند و عزيزان آنها را ذليل مى كنند، آرى كار آنها همين است.

اين سخن گرچه از زبان «بلقيس» ملكه سبا نقل شده، ولى يك موضوع حساب شده است و تجربه آن را ثابت كرده و مورد قبول همه است، كه حكومت حاكمان مستبد و زورگو زمينه و عامل ويرانگرى خواهد بود.

۳ حضرت يوسفعليه‌السلام از پيامبران معروف و بزرگ بود، او در زندگى مقابل صحنه هاى مختلفى قرار گرفت مانند جفاى برادران به او، و انداختن او را در چاه، ورود او به كاخ عزيز مصر، صحنه ى زندان و صحنه اى در پست وزارت دارايى تا اينكه در آخر عمر حاكم و رئيس ‍ كشور مصر گرديد. او در هر صحنه اى دعايى داشت ولى وقتى كه در پست رياست قرار گرفت اسير رياست نشد. همواره مى دانست كه بايد به ملك ابدى پيوست و رياست دنيا فانى شدنى است. دعاى او در اين هنگام اين بود:

تَوفَّنى مُسلِماً (۲۹۲) ، خدايا مرا مسلمان بميران.

آرى يوسفعليه‌السلام وقتى كه رئيس شد گفت : توفنى مسلماً، «مرا در حالى كه تسليم محض فرمان تو هستم بميران. »

يعنى رياست به قدرى خطرناك است كه حتى مى تواند پاى يوسف را نيز بلغزاند لذا اين دعا را مى كند كه در راه فرمان خدا ثابت قدم بماند.

يوسف شك نداشت كه در راستاى فرمان خدا مى ميرد ولى فتنه هاى رياست و زرق و برق ها و چراغ سبز نشان دادن هاى آن نيز خطرناك است لذا از درگاه خدا استمداد جست كه در برابر خطرها استوار و پابرجا بماند.

۴ در آيه ۸۳ سوره ى قصص مى خوانيم :

تِلك الدّارُ الا خِرة نَجعلها لِلَّذين لا يُريدونَ عُلوّاً فِى الاَرض و لافساداً و العاقِبة لِلمتّقين

اين سراى آخرت را براى كسانى قرار مى دهيم كه اراده برترى جويى در زمين و فساد را ندارند و عاقبت نيك براى پرهيزكاران است.

اين آيه حاكى است كه برترى جويى شاخه اى از رياست طلبى است و آنان كه رياست را بخاطر رياست مى خواهند و آن را هدف قرار داده اند بهره اى در آخرت نخواهند داشت.

اين آيه بقدرى وسيع است كه حضرت علىعليه‌السلام در سخنى فرمودند:

ان الرجل ليعجبه ان يكون شراك نعله اجود من شراك نعل صاحبه فيدخل تحتها (۲۹۳)

گاه انسان شاد مى شود كه بند كفشش از بند كفش دوستش بهتر است به خاطر همين مشمول اين آيه است.

رياست بر دو گونه است : رياست ممدوح و رياست مذموم.

رياست ممدوح آن است كه وسيله اى براى احقاق حق و ابطال باطل گردد و رياست مذموم آن است كه خود هدف واقع گرديده و پلى براى هواوهوس و انحرافات باشد.

آنچه در روايات از آن مذمت شده «حبّ رياست» است يعنى دلبستگى به رياست و خواستن مقام به خاطر مقام.

براى توضيح بيشتر به اين روايات توجه كنيد:

۱ رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند:

لكل شيى آفة تفسده و آفة هذا الدين ولاة السوء(۲۹۴)

براى هر چيزى آفتى هست كه آن را تباه مى سازد و آفت اين دين رهبران ناشايسته مى باشند.

۲ حضرت علىعليه‌السلام به يكى از كارگزارانش (اشعث بن قيس) كه او را فرماندار آذربايجان قرار داده بود چنين نوشت :

و ان عملك ليس لك بطعمة و لكنه فى عنقك امانة(۲۹۵) فرماندارى براى تو لقمه و وسيله آب و نان نيست بلكه امانتى است بر گردنت.

۳ در حضور امام معصوم درباره شخص رياست طلبى سخن به ميان آمد، آن حضرت فرمود:

ما ذئبان ضاريان فى غنم قد تفرق رعاؤ ها باءضرّ فى دين المسلم من طلب الرياسة(۲۹۶)

زيان دو گرگ به گله گوسفندى كه چوپانانش متفرق شده اند بيشتر از زيان رياست طلبى در دين مسلمان نيست.

بهلول فقيهى مبارز و حق پرست

وهب بن عمرو، مشهور به بهلول مجنون از خواص شاگردان امام صادقعليه‌السلام و از فقها و علماى برجسته و عارف كامل بود، نقل مى كنند هارون الرشيد (پنجمين خليفه عباسى) مى خواست براى بغداد قاضى القضاة تعيين كند، با اصحاب خود در مورد شخص شايسته اى كه عهده دار منصب قضاوت گردد مشورت كرد همه گفتند: هيچ كس مانند بهلول شايستگى اين كار را ندارد.

هارون، بهلول را طلبيد و به او گفت : اى فقيه هوشمند، مارا در مورد قضاوت يارى كن. بهلول گفت : من صلاحيت اين كار را ندارم.

هارون گفت : تمام مردم بغداد تو را براى اين كار شايسته مى دانند.

بهلول گفت : عجبا! من به خودم از آنها آگاهترم. وانگهى من يا راست مى گويم كه صلاحيت ندارم يا دروغ مى گويم، از اين دو حال خارج نيست. اگر راست مى گويم پس صلاحيت ندارم، و اگر دروغ مى گويم آدم دروغگو صلاحيت مقام قضاوت را نخواهد داشت!!.

گفتند: تو را آزاد نمى كنيم تا اينكه اين مقام را قبول كنى.

بهلول گفت : اكنون كه ناگزير هستم يك شب به من مهلت بدهيد در اين باره بينديشم. به او مهلت دادند. بهلول از آنجا بيرون آمد و آن شب را به سر برد. فرداى آن شب چوبى بلند به دست گرفت و خود را به ديوانگى زد و وارد بازار شد. مردم ديدند بهلول لباس و عبا و عمامه اش كج و معوج شده و چوبى به دست گرفته و سوار آن شده و فرياد مى زند: از جلو من رد شويد اسبم شما را لگد نزند...

مردم گفتند: حضرت بهلول ديوانه شده است!.

اين خبر به هارون رسيد، هارون گفت : ما جَنّ و لكن فَرّ بدينه منّا

«او ديوانه نشده بلكه به اين وسيله به خاطر دينش از ما فرار كرد. »

بهلول تا آخر عمر به همين وضع بسر برد تا مبادا طاغوت هاى عباسى او را به استخدام خود در آورند. او مى دانست كه قبول چنان رياستى زمينه جنايت ها و گناهان است براى نجات از آن، خود را به ديوانگى زد.