ترجمه امالى شيخ مفيد

ترجمه امالى شيخ مفيد0%

ترجمه امالى شيخ مفيد نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: حسين استاد ولى
گروه: متون حدیثی

ترجمه امالى شيخ مفيد

نویسنده: شيخ مفيد (رحمة الله عليه)
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: حسين استاد ولى
گروه:

مشاهدات: 17384
دانلود: 3477

توضیحات:

ترجمه امالى شيخ مفيد
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 47 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 17384 / دانلود: 3477
اندازه اندازه اندازه
ترجمه امالى شيخ مفيد

ترجمه امالى شيخ مفيد

نویسنده:
فارسی

مجلس بيست و چهارم : چهارشنبه ۲۲ رمضان المبارك ۴۰۸

۱- غياث بن ابراهيم از امام صادقعليه‌السلام از پدرش از جدّشعليهم‌السلام روايت كند كه فرمود:

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله چون بسخنرانى مى پرداخت حمد و ثناى الهى بجاى مى آورد، و مى فرمود: آگاه باشيد كه راست ترين گفتار، كتاب خداست، و برترين روش، روش محمّد است، و بدترين امور، امور تازه و نو پديد است (كه در كتاب و سنّت اثرى از آنها نيست)، و هر بدعتى گمراهى است.

و صدايش شريفش را بلند مى كرد و گونه هايش سرخ مى گشت و قيامت و فرا رسيدن آن را ياد آور مى شد كه گويا خبر آورى براى يك لشكر است، مى فرمود: قيامت صبح و شام بشما نزديك مى شود. سپس مى فرمود: بعثت من و قيامت مانند اين دو انگشت با هم است - و دو انگشت سبّابه خود را كنار هم مى نهاد. - هر كس مالى باقى گذارد براى اهل بيت اوست، و هر كس ‍ وامى گذارد بر عهده من است.

۲- زيد بن علىّ بن الحسين از پدرشعليهما‌السلام روايت كند كه فرمود:

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله در مرض وفات سر خود را در دامن امّ الفضل گذاشت و از هوش رفت. قطره اى از اشك چشم امّ الفضل بر گونه حضرت افتاد. حضرت چشمان خود را گشود و باو فرمود: چه مى شود تو را اى امّ الفضل؟ گفت: خبر مرگ خود را رسانده، و گزارش داده ايد كه مرگتان فرا رسيده، پس اگر حكومت از آن ماست ما را بشارت بده، و اگر در غير ماست پس بما سفارشى فرما. پيامبر: باو فرمود: شما پس از من مقهور و مستضعف خواهيد بود.

۳- ابو عقيل گويد:

خدمت امير المؤمنين علىّ بن ابى طالبعليه‌السلام بوديم، فرمود: هر آينه اين امّت بر هفتاد و سه فرقه پراكنده خواهد شد، سوگند ب آن كس كه جانم بدست اوست، تمام فرقه ها گمراهند جز آن كس كه از من پيروى كند و از شيعيان من باشد.

۴- سليمان بن خالد از امام صادق از پدرانشعليهم‌السلام از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله روايت كند كه آن حضرت به علىعليه‌السلام فرمود:

اى على تو از من هستى و من از تو، دوست تو دوست من است و دوست من دوست خداست، و دشمن تو دشمن من است و دشمن من دشمن خداست.

اى على من در جنگم با كسى كه با تو بجنگد، و بر سر مهر هستم با آن كس ‍ كه با تو بر سر مهر باشد. براى تو گنجى در بهشت است و تو ذو قرنين آن هستى.

اى على تو تقسيم كننده بهشت و دوزخى، داخل بهشت نمى شود بجز آن كس كه تو را بشناسد و تو هم او را بشناسى، و در آتش داخل نشود جز كسى كه تو را منكر باشد و تو نيز شناساى او نباشى. اى على تو و امامان از فرزندانت در روز قيامت بر اعراف هستيد كه مجرمان را از سيما، و مؤمنان را به علامات و نشانه ها مى شناسى. اى على اگر تو نبودى، پس از من مؤمنان شناخته نمى شدند (زيرا دوستى آن حضرت ايمان و دشمنى وى كفر است، پس دوستان آن حضرت مؤمنان، و دشمنان حضرتش ‍ كافرانند).

۵- جابر بن يزيد جعفى گويد:

امام باقرعليه‌السلام فرمود: از جابر بن عبد اللّه انصارى شنيدم كه مى گفت: اگر سلمان و ابو ذر براى همين كسانى كه دوستى شما را بخود مى بندند و مدّعى تشيّع هستند (علم خود يا فضائل ويژه شما را) نشر دهند، هر آينه گويند: اينان كذّاب اند، و اگر اينان (سلمان و امثال او) آنان را ببينند هر آينه گويند: آنان ديوانه اند.

۶- محمّد بن ياسين گويد:

از امام صادقعليه‌السلام شنيدم كه مى فرمود كه: براى بنده چه سود باشد كه كار خوب را آشكار كند و كار زشت را پنهانى انجام دهد؟ مگر نه اينست كه وقتى بازگشت بخويشتن مى كند پى مى برد كه مطلب چنان نيست؟! و خداى متعال مى فرمايد: «بلكه انسان نسبت بخودش بينا است». هر گاه باطن اصلاح شود، ظاهر نيز نيك و نيرومند مى گردد.

مجلس بيست و پنجم : دوشنبه ۲۷ رمضان المبارك ۴۰۸

۱- جابر بن يزيد گويد:

امام باقرعليه‌السلام فرمود: ابو ذر غفارى - رضى اللّه عنه - نزد كعبه ايستاد و گفت: من جندب بن سكن هستم. مردم گرد او جمع آمدند گفت: اى مردم، اگر يكى از شما قصد سفر كند هر آينه ساز و برگ آن را فراهم سازد، آيا شما در پى ساز و برگ مناسب براى سفر آخرت خود نمى باشيد. مردى برخاست و گفت: خدا تو را رحمت كند ما را (ب آن ساز و برگ) رهنمائى كن. ابو ذر-رحمه‌الله - گفت: گرفتن روزه اى در روزى بسيار گرم براى آن روز كه همه از قبرها بيرون آيند، و انجام حجّ بيت الحرام براى رضاى خداى متعال بخاطر امور بزرگ و مهمّ، و گزاردن دو ركعت نماز در تاريكى شب براى وحشت قبور. سخن را دو قسم كنيد: سخن خوبى كه بر زبان رانيد، و سخن بدى كه از آن لب فرو بنديد. و صدقه اى از جانب خود به مسكينى بده كه اى مسكين شايد بدان سبب از روزى سخت و دشوار نجات يابى. دنيا را دو درهمى كه بدست آورى قرار ده: درهمى كه خرج خانواده ات كنى، و درهمى كه براى آخرت خود پيش فرستى، و درهم سوّم زيان دارد كه سود ندارد، پس آن را مخواه. دنيا را دو كلمه قرار ده: سخنى در راه طلب حلال، و سخنى براى آخرت، و سوّمى زيان دارد كه سود نداد، پس آن را مطلب. سپس گفت: در فكر و انديشه بودن روزى كه ب آن نمى رسم هلاكم نموده است.

۲- واثلة بن اسقع گويد:

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: خداوند از اولاد ابراهيم اسماعيل را، و از اسماعيل كنانه را، و از كنانه قريش را، و از قريش بنى هاشم را، و از بنى هاشم مرا برگزيد و انتخاب فرمود.

۳- ابو سعيد خدرى گويد:

در زمان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله در جايى يك كشته اى پيدا شد، حضرت با شدّت خشم بيرون شد تا بر منبر بر آمد، پس حمد و ثناى الهى بجاى آورد، سپس ‍ فرمود: مردى از مسلمانان كشته مى شود و قاتلش معلوم نمى شود؟ ب آن كس كه جانم بدست اوست سوگند كه اگر اهل آسمانها و زمين در قتل مؤمنى شركت كنند يا راضى به كشته شدن وى باشند هر آينه خداوند همگى آنان را بدوزخ افكند.

سوگند ب آن كس كه جانم بدست اوست هيچ كس ديگرى را از روى ستم تازيانه نزند جز اينكه فردا روز در آتش دوزخ بهمان اندازه تازيانه خورد. سوگند ب آن كس كه جانم بدست اوست هيچ كس ما اهل بيت را دشمن ندارد جز اينكه خداوند او را به روى در آتش دوزخ افكند.

۴- جابر بن يزيد از امام باقر از پدرش از جدّشعليهم‌السلام روايت كند كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به علىّ بن ابى طالبعليه‌السلام فرمود:

اى على من و تو، و دو فرزندت حسن و حسين، و نه نفر از اولاد حسين پايه هاى دين و استوانه هاى اسلام هستيم، هر كس از ما پيروى كند نجات يابد، و هر كس از فرمان ما سر پيچد راهش بسوى آتش خواهد بود.

۵- مالك بن ابى عامر اصبحى گويد:

هنگامى كه علىّ بن ابى طالبعليه‌السلام از مدينه بسوى بصره (براى جنگ جمل) روانه شدند، من كنار مغيرة بن شعبه ايستاده بودم كه عمّار بن ياسر- رضى اللّه عنه - پيش آمد و باو گفت: اى مغيره ميل و گرايش بخدا- عزّ و جلّ- دارى؟ مغيره گفت: كجا برايم چنين چيزى خواهد بود اى عمّار؟! عمّار گفت: در اين دعوت (فرا خواندن بسوى جهاد با ناكثين در جنگ جمل) داخل شو تا به گذشتگان برسى و بر آيندگان سرورى پيدا كنى. مغيره گفت: اى ابا اليقظان يك چيز بهتر از اين! عمّار گفت:

آن چيست؟ گفت: در خانه مى رويم و درها را بروى خود مى بنديم تا حقيقت بر ما روشن شود سپس با روشنى و آگاهى بيرون مى شويم، و چون زور آزمائى نباشيم كه بخواهد با پاره كردن زنجيرى خنده اى برانگيزد و ليكن به غم و اندوه گرفتار آيد. عمّار گفت: هرگز هرگز، آيا نادانى پس از دانائى، و كورى پس از بينائى را برگزينيم؟! گوش بحرف من بده، بخدا سوگند مرا نبينى جز در صف اوّل.

امير المؤمنينعليه‌السلام از جريان آن دو با خبر شد و فرمود: اى ابا اليقظان، اين اعور (چپول و يك چشم) بتو چه مى گويد؟ بخدا سوگند او پيوسته كوشش ‍ مى كند كه حق را بباطل بپوشاند و آن را وارونه و غير واقع جلوه دهد، و بچيزى از دين نياويزد مگر كه موافق دنيا باشد، اى واى، اى مغيره! اين دعوتى است كه هر كس را كه با آن همراهى كند بسوى بهشت مى راند. مغيره گفت: راست مى گوئى اى امير مؤمنان، من اگر با تو نباشم هرگز عليه تو نيز نخواهم بود.

۶- جابر (جعفى) از امام باقر از پدرش از جدّشعليهم‌السلام روايت كند كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

چون روز قيامت شود، و اهل بهشت در بهشت، و اهل دوزخ در دوزخ جاى گيرند، بنده اى هفتاد خريف - كه هر خريف هفتاد سال است - در آتش ‍ بماند، سپس از خدا- عزّ و جلّ- درخواست كند و خدا را بخواند و گويد: پروردگارا! بحقّ محمّد و اهل بيتش از تو مى خواهم كه مرا رحم كنى.

خدا- جلّ جلاله - به جبرئيل وحى كند كه بسوى بنده ام فرود رو، و او را از آتش بيرون آور. جبرئيل گويد: چگونه در آتش فرود روم؟ خدا- تبارك و تعالى - مى فرمايد: من ب آتش فرمان داده ام كه بر تو سرد و سلامت باشد. جبرئيل گويد: جاى او را نمى دانم. خداوند مى فرمايد: او در چاهى از دوزخ است. جبرئيلعليه‌السلام بسوى آتش فرود مى رود و او را در حالى كه بند و زنجير شده و به رو افتاده است در آتش مى يابد، پس او را بيرون مى آورد.

آن بنده در پيشگاه خدا- عزّ و جلّ- مى ايستد. خداى متعال مى فرمايد:

اى بنده من چه مدّت است كه در آتش مانده اى و مرا سوگند مى دهى؟ گويد: پروردگارا حسابش را ندارم. خدا- عزّ و جلّ- باو مى فرمايد: به عزّت و جلالم سوگند كه اگر بحقّ آنان از من درخواست نمى كردى هر آينه خفّت و خوارى تو را در آتش طولانى مى ساختم، امّا اين مطلب بر من حتم و واجب گشته است كه بنده اى از من بحقّ محمّد و اهل بيتش درخواست نكند جز اين كه آن گناهانى را كه بين من و او بوده بيامرزم (يعنى اگر حقّ النّاس نباشد)، همانا امروز تو را بخشيدم. سپس باو فرمان داده شود كه به بهشت برود.

۷- معاوية بن عمّار گويد:

امام صادقعليه‌السلام فرمود: در مدينه مردى بود بيكاره و ياوه گو كه با حرفهاى خود مردم آن شهر را مى خنداند، روزى ب آنان گفت: اين مرد- علىّ بن الحسينعليه‌السلام - مرا خسته كرده و هيچ يك از كارهايم نتوانسته او را بخنده آورد، ناگزير بايد چاره اى انديشم تا وى را بخندانم. روزى آن حضرتعليه‌السلام با دو نفر از غلامان خود عبور مى كرد، آن مرد آمد و عباى آن حضرت را از دوشش كشيد (و فرار كرد). آن دو غلام بدنبالش دويدند و عبا را گرفتند و بدوش حضرت انداختند. امام سر بزير انداخته با وقار هر چه تمامتر حركت مى كرد و چشم از زمين برنمى داشت. سپس به غلامانش فرمود: اين چه كارى بود؟ گفتند: مردى است بيكاره و ياوه گو كه اهل مدينه را مى خنداند و از اين راه نان مى خورد. فرمود: باو بگوئيد: اى واى! همانا خدا را روزى است كه ياوه گويان در آن روز زيان خواهند ديد.

مجلس بيست و ششم : دوشنبه ۲ رمضان المبارك ۴۰۹

۱- فجيع عقيلى گويد:

حسن بن علىّ بن ابى طالبعليهما‌السلام فرمود:

چون هنگام وفات پدرم رسيد شروع به وصيّت نمود، فرمود: اينها مطالبى است كه علىّ بن ابى طالب برادر محمّد رسول خدا و پسر عمو و وصى و همدم و همراه او بدان وصيّت و سفارش نموده است. و آغاز وصيّتم اين است كه گواهى مى دهم معبودى جز اللّه نيست، و محمّد فرستاده خدا و برگزيده اوست، خداوند او را با علم خود اختيار كرد، و او را براى اختيار و انتخاب خود برگزيد و (گواهى مى دهم) كه خداوند مردگان را از قبرها برانگيزاند، و از مردم در مورد اعمالشان بازخواست مى كند، و او بدان چه در سينه ها نهانست داناست. اى حسن تو را- كه وصى بودن تو به تنهائى كافى است - سفارش مى كنم بدان چه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله بمن سفارش ‍ فرمود. پسر جان من چون زمانش (تحقّق وصيّت) فرا رسد در خانه بنشين، و بر خطاهايت گريه كن، و نبايد كه دنيا بزرگترين همّ و فكر تو باشد. پسر جانم تو را بگزاردن نماز در وقت خود، و پرداخت زكات باهلش در هنگام حلول وقتش، خاموشى در برابر امور ترديد آميز و اشتباه برانگيز، و ميانه روى در عمل، و رعايت عدالت در خشنودى و خشم، و خوشرفتارى با همسايگان، و مهمان نوازى، و مهربانى به تهيدستان و رنجديدگان بى بضاعت، و حفظ پيوند با فاميل، و دوستى و همنشينى با فقراء و مساكين، و فروتنى كه از برترين عبادات است، و كوتاه داشتن آرزو، و ياد آورى مرگ، و زهد و بى رغبتى بدنيا، سفارش مى كنم كه همانا تو در گرو مرگ، و هدف بلاء، و مغلوب مرض و بيمارى هستى. و تو را به ترس از خدا در نهان و آشكار كارت سفارش مى كنم، و از شتاب در گفتار و كردار نهى مى نمايم، و چون كار آخرتى پيش آمد در انجام آن بشتاب، و چون كار دنيائى پيش آمد شتاب نورز و خوب فكر كن تا به رشد و خير خودت در آن كار برسى. و از جاهائى كه بودن تو در آن موجب متّهم شدن توست و نيز از مجلسى كه بدان گمان بد مى رود بپرهيز كه همنشين ناباب همنشين خود را دگرگون سازد. پسر جانم براى خدا كار كن، و از سخن ناروا دورى گزين، و بكارهاى پسنديده امر كن، و از زشتى ها نهى نما، و با برادران دينى در راه خدا برادرى كن، و نكوكار را بخاطر نيكوكاريش دوست بدار، و با فاسق بجهت حفظ دين خود مدارا بنما، و او را در دل دشمن دار، و در اعمال خود از وى فاصله بگير تا مثل او نباشى.

از نشستن در سر كوى و برزن بپرهيز، و بحث و جدل را با كسى كه عقل و دانشى ندارد رها ساز پسر جانم در زندگانى و نيز در عبادت خود راه اعتدال و ميانه روى را پيش گير، و در عبادت بكارى كه مداوم و مورد توان توست بپرداز، و پيوسته خاموش باش تا سالم بمانى، و كردار نيكى براى خودت پيش فرست تا غنيمت برى، و نيكى را يادگير تا آگاهى يابى، و در هر حال ياد خدا باش، با خردسالان خانواده ات مهربان باش، و بزرگسالانشان را احترام بگذار، و طعامى را مخور تا اينكه پيش از خوردن چيزى از آن را صدقه دهى. پيوسته به روزه دارى بپرداز كه آن زكات بدن و سپر روزه دار (از آتش دوزخ) است، و با نفس خود جهاد كن، و از همنشين خود در حذر باش، و از دشمنت دورى گزين، و بر تو باد به مجالسى كه در آنها ياد خدا مى شود، و فراوان دعا كن. پسر جانم راستى كه چيزى از خير خواهى و نصيحت را از تو فرو گذار ننمودم، و اينك زمان جدائى من و تو فرا رسيده است. تو را به برادرت محمّد (ابن حنفيّه) سفارش بخير مى كنم كه او برادر و فرزند پدر تو است، و از ميزان دوستى من نسبت باو، باخبرى.

و امّا برادرت حسين كه او فرزند مادر توست (و نيازى بسفارش ندارد)، و بيش از اين در اين باره سفارش نمى كنم، خداوند كفيل من بر شماست، و از او مى خواهم كه شما را به صلاح آورد، و شرّ جفاكاران سركش را از شما باز دارد، و صبر را پيشه سازيد تا خداوند خودش زمام امر را بدست گيرد (حكومت را بدست اهلش بسپارد). و هيچ حركت و نيروئى نيست جز بخداى برتر و بزرگ.

۲- ابو على همدانى گويد:

عبد الرّحمن بن ابى ليلى حضور امير المؤمنين علىّ بن ابى طالبعليه‌السلام برخاست و گفت: اى امير مؤمنان از شما پرسش مى كنم تا چيزى از شما فرا گيرم، و البتّه منتظر بوديم كه چيزى در باره كار خودت بفرمائى امّا چيزى نفرمودى. آيا از كار خويش بما خبر نمى دهى كه آيا (اين سكوت شما) بجهت سفارشى است از جانب رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله يا بنظر خودتان چنين رسيده است؟ همانا ما در باره شما گفتار فراوانى گفته ايم، و مطمئن ترين آنها همان است كه از زبان خودتان بشنويم و از شما بپذيريم. ما مى گفتيم: اگر حكومت پس از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله بدست شما مى رسيد احدى با شما به نزاع نمى پرداخت، بخدا سوگند اگر از من بپرسند نمى دانم چه بگويم؟ آيا چنين پندار برم كه اين قوم نسبت ب آنچه كه در آنند از شما شايسته ترند؟ اگر چنين گويم پس بچه جهت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله در بازگشت از حجّة الوداع شما را نصب نمود و فرمود:

«اى مردم هر كه من مولاى اويم پس على مولاى اوست». و اگر شما از آنان نسبت بدان چه كه در آنند شايسته ترى پس براى چه ولايت آنها را بپذيريم؟ امير المؤمنينعليه‌السلام فرمود: اى عبد الرّحمن همانا خداى متعال پيامبر خود: را به نزد خود برد و من در آن روز نسبت بمردم از شايستگى خود باين لباسم شايسته تر بودم، و همانا از جانب پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله بمن سفارشى شده بود كه اگر مرا مسخّر خود نموديد، بخاطر اطاعت از خدا اقرار كنم و بپذيرم. و همانا نخستين چيزى كه پس از آن حضرت (يا پس از غصب خلافت) از حقّمان كاسته و ضايع شد و ابطال حقّ ما در خمس بود، و پس ‍ چون كار ما سست گشت چوپانى چند از قريش در ما طمع ورزيدند. و همانا مرا حقّى بر مردم است كه اگر بدون درخواست و درگيرى بمن بازگردانند مى پذيرم و بانجامش برخيزم و آن تا مدّت معلومى ادامه خواهد يافت، و من بسان مردى هستم كه از مردم در مدّت معيّنى طلبى دارد، اگر در پرداخت مال او تسريع كنند آن را بگيرد و سپاسشان گويد؛ و اگر به تأ خير اندازند بالا خره آن را مى ستاند بدون اينكه ديگر مورد سپاس قرار گيرند، و مانند مردى باشم كه راه سهولت و نرمى را پيش گيرد امّا در نظر مردم بسان حيوان چموشى جلوه مى كند.

جز اين نيست كه هميشه حقّ از اين راه شناخته مى شود كه طرفداران اندكى از مردم دارد، پس هر گاه سكوت كردم از من صرف نظر كنيد، كه اگر مطلبى پيش آيد كه نيازمند پاسخ باشيد شما را هدايت خواهم كرد، پس تا آنگاه كه من دست مى دارم شما نيز دست از من بداريد. عبد الرّحمن گفت: اى امير مؤمنان بجان خودت سوگند كه شما همان طور كه پيشينيان گفته اند:

«بجانت سوگند كه هر كس را خواب بود بيدار نمودى، و بگوش هر كس كه گوشى شنوا داشت رسانيدى».

۳- ابو عبيده گويد:

نابغه جعدى از جمله كسانى است كه در دوران جاهليّت خدا پرست بودند، وى شرابخوارى و مستى را زشت مى شمرد، و از بت پرستى و قمار بازى دورى مى جست، و سخنى اين چنين در جاهليّت گفته است:

«سپاس خدائى راست كه او را انبازى نيست، هر كس اين را نگويد بخودش ‍ ستم كرده است». وى هميشه از دين ابراهيمعليه‌السلام و روش پاك و خالصانه و عادلانه او ياد مى نمود، و روزه مى گرفت، و آمرزش مى طلبيد، و از كارهاى لغو و بيهوده اى كه اهل جاهليّت مى كردند جدّا پرهيز داشت، او حضور رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله رسيد و گفت: «خدمت رسول خدا رسيدم آنگاه كه هدايت آورد، و كتابى را مى خواند كه همچون كهكشان گسترده و نورانى بود». «بحدّى مجاهده كردم كه من و همراهانم، احساس نمى كرديم كه ستاره سهيل كى طلوع و غروب مى كند». «و رو به تقوا آوردم و از هيچ كافرى هراس نكردم، و هميشه ديگران را از آتش دوزخ ميهراساندم». و ابو عبيده گويد: نابغه اعتقاد به علىعليه‌السلام داشت، و پس از وفات رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله در جنگ صفّين با امير المؤمنينعليه‌السلام شركت نمود. پس در يك شب بسيار سخت پياده شد و مى گفت:

«تمامى اهل كوه و بصره و مردم عراق مى دانند، كه علىعليه‌السلام بزرگمرد نجيب آنجاست». «او سرورى بزرگوار و سپيد روى و درخشان چهره است، و مهر و صداق مادر او وى را بر ديگر زنان برترى و فزونى بخشيده بود».

«او گرامى ترين كسانى است كه كمر بميان بسته اند، (اى على) اين گروه بتو ستم نموده و هرگز هشيار نگشته اند». «شما را پيشدستى و آنان را نيز پيشدستى و سبقتى است، و اين مطلب را همه اين ياران مى دانند».

«شما براه هدايت پيش رانديد، و آنها هم پيش راندند براهى كه پايان آن به بدست آوردن عراق نمى انجامد». «در ميان ملّتى كه عادت آن نفاق و دوروئى است»

۴- حسين يا حسن بن عطيّه» گويد:

امام صادقعليه‌السلام فرمود: كرامتهاى اخلاقى ده چيز است، و اگر بتوانى همه آنها را دارا باشى پس چنان باش، زيرا كه گاهى اين امور در مرد هست و در فرزندش نيست، و گاه در فرزند هست و در پدرش نيست، و گاه در بنده وجود دارد و در آزاده نيست. عرض شد: اى پسر رسول خدا آنها كدام است؟ فرمود: راستگوئى، صداقت در شجاعت و دلاورى (در جنگ و جهاد)، باز گرداندن امانت، پيوند با خويشان، دعوت ميهمان، طعام دادن به سائل، مقابله به نيكى در برابر كارهاى خوب ديگران، دفاع از حقّ و حرمت همسايه، دفاع از حقّ و حرمت دوست، و بالاترين همه آنها حيا و شرم است.

۵- ابو امامة گويد:

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: شش چيز است كه هر كس به يكى از آنها عمل كند، در روز قيامت از وى دفاع كند تا او را به بهشت داخل سازد، گويد: اى پروردگار من اين شخص در دنيا به من عمل مى كرده است:

نماز، زكات، حجّ، روزه، ردّ امانت، و پيوند با خويشان.

۶- مسعدة بن زياد گويد:

از امام صادقعليه‌السلام شنيدم كه از تفسير اين آيه:

«پس خداى را حجّت رساست» از آن حضرت پرسش شد، فرمود: خداى متعال در روز قيامت به بنده گويد: بنده من آيا مى دانستى؟ پس اگر گويد: آرى، باو مى فرمايد: پس چرا بدان چه مى دانستى عمل نكردى؟ و اگر گويد: نمى دانستم و جاهل بودم، باو مى فرمايد: چرا نياموختى تا عمل كنى؟ پس ‍ او را محكوم نمايد، و اين است حجّت رسا.

مجلس بيست و هفتم : شنبه ۷ رمضان المبارك ۴۰۹

۱- سلمان فارسى - رضى اللّه عنه - گويد:

پيامبر: به من فرمود:

چون صبح كردى بگو: «خداوندا تو پروردگار منى، شريكى براى تو نيست، ما صبح كرديم و تمامى ملك ها از آن خداست كه شريك ندارد» سه بار اين را بگو، و بهنگام شب نيز همين را بگو، كه اين كلمات كفّاره گناهانى است كه در فاصله ميان آنها انجام شده است.

۲- محمّد بن جعفر از پدرش امام صادقعليه‌السلام روايت كند كه فرمود:

مدّتى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله يكى از يارانش را نديد، پس از چندى او را ديد، فرمود: علّت غيبت و تأ خير تو چه بود؟ عرض كرد: بيمارى و تهيدستى اى رسول خدا، پيامبر: باو فرمود: آيا به تو دعائى نياموزم كه چون بدان دعا كنى خداوند بيمارى را از تو ببرد و فقر و تهيدستى را از تو دور سازد؟ گفت: آرى، پدر و مادرم فدايت اى رسول خدا. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: بگو: «هيچ حركت و قوّتى نيست جز بخدا و از جانب او، توكّل كردم بر آن زنده اى كه هرگز نميرد، سپاس خدائى راست كه فرزند نگيرد، و انبازى در ملك و سلطنت ندارد، و براى او سرپرستى بجهت پستى و خوارى او نيست، و او را تكبيرى بسزاى گو».

۳- عبد اللّه بن عبّاس گويد كه از پيامبر: شنيده است كه مى فرمود:

همانا بهشت سال به سال به جهت حلول ماه رمضان زينت و آرايش ‍ مى شود، چون شب اوّل ماه رمضان فرا رسد بادى كه آن را مثيره گويند از زير عرش مى وزد كه برگ درختان بهشت را بهم مى زند و حلقه درهاى بهشت را مى كوبد، پس آوائى از آنها شنيده شود كه هرگز شنوندگان بهتر از آن نشنيده اند، حوران (زنان سياه چشم) بهشتى از جايگاه خود بيرون شوند تا بر مكانهاى بلند بهشت بايستند و صدا زنند: آيا خواستگارى بسوى خدا آمده تا خدا او را همسر كرامت كند؟ سپس گويند: اى رضوان (دربان بهشت) امشب چه شبى است؟ او لبّيك گويان به آنان پاسخ دهد سپس ‍ گويد: اى حوران نيك سيرت و نيكو صورت امشب شب اوّل ماه رمضان است كه درهاى بهشت براى روزه داران امّت محمّد: گشوده شده است. خدا عزّ و جلّ باو فرمايد: اى رضوان درهاى بهشت را بگشا، اى مالك (دربان دوزخ) درهاى دوزخ را بروى روزه داران امّت محمّد ببند، اى جبرئيل به زمين فرود رو، و سركشان شياطين را در بند و زنجير كن، سپس ‍ همگى را در امواج خروشان بيفكن تا روزه امّت حبيب مرا تباه نسازند. و خداوند تبارك و تعالى در هر شب از ماه رمضان سه بار مى فرمايد: آيا درخواست كننده اى هست تا خواسته اش را بدو ببخشم؟ آيا توبه كننده اى هست تا توبه اش را بپذيرم؟ آيا آمرزش طلبى هست تا وى را بيامرزم؟ كيست به دارائى كه تهيدست نيست و به وفاكننده اى كه ظالم نيست قرض ‍ دهد؟ (منظور خود خداست).

و خداوند در پايان هر روز از ماه رمضان به هنگام افطار هزار هزار بنده را از آتش آزاد كند، و چون شب جمعه و روز جمعه شود در هر ساعتى از آن هزار هزار نفر را از آتش آزاد سازد كه همگى مستحقّ عذاب مى باشند، و چون روز آخر ماه رمضان فرا رسد خداوند در آن روز به تعداد افرادى كه از اوّل تا آخر آن ماه آزاد ساخته آزاد مى نمايد.

و چون شب قدر شود خدا- عزّ و جلّ- جبرئيل را فرمان دهد تا در ميان جمعى از فرشتگان به زمين فرود آيد، و با او پرچمى سبز رنگ است، پس ‍ آن پرچم را بر پشت كعبه بكوبد. و جبرئيل ششصد بال دارد كه دو بال آن را جز در شب قدر باز نكند، و در آن شب آن دو بال را بگشايد، و آن دو بال از مشرق و مغرب فراتر برود، و جبرئيلعليه‌السلام در چنين شبى فرشتگان را به اطراف عالم گسيل دارد و آنان به هر ايستاده و نشسته، و هر نمازگزار و ذكر گوئى سلام كنند، و با آنان دست دهند و دعاى ايشان را آمين گويند تا سپيده صبح سر زند. پس چون صبح بدمد جبرئيلعليه‌السلام صدا زند: اى گروه ملائكه كوچ كوچ، گويند: اى جبرئيل خداوند نسبت به درخواستهاى مؤمنين از امّت محمّد چه كرده است؟ گويد: خداى متعال امشب به آنان نظر رحمت كرده و از آنان گذشت نموده و گناهانشان را آمرزيده است مگر چهار كس را. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: و اين چهار كس: شرابخوار، و عاقّ والدين، و كسى كه قطع رحم كرده، و كينه توز ميباشند. و چون شب عيد فطر كه شب جوائز نام دارد فرا رسد خداوند پاداش عمل كنندگان را بدون حساب و شمارش ‍ ببخشد. و چون صبح روز عيد فرا رسد خداوند فرشتگان را در تمام شهرها برانگيزد، پس در زمين فرود آيند و سر كوچه و گذرها بايستند و گويند: اى امّت محمّد بسوى پروردگار كريم براى نماز عيد بيرون شويد كه او پاداش ‍ فراوان دهد، و گناهان بزرگ را بيامرزد. و چون سوى محلّ برگزارى نماز عيد روند خدا عزّ و جلّ به ملائكه فرمايد: اى ملائكه من پاداش يك اجير وقتى به وظيفه اش عمل كند چيست؟ گويند: معبودا و سيّدا پاداش او آن است كه اجر او را بطور كامل عطا كنى. خدا عزّ و جلّ فرمايد: اى ملائكه من شما را گواه مى گيرم كه من پاداش اين را كه در ماه رمضان روزه گرفتند و بنماز ايستادند خرسندى و آمرزش خودم قرار دادم. و مى فرمايد: اى بندگانم از من درخواست كنيد، به عزّت و جلالم خودم سوگند شما امروز در اين گردهم آئى خود براى آخرت و دنيايتان هر چه از من بخواهيد به شما ببخشم، و عزّتم سوگند تا آن زمان كه مرا مراقب خود بدانيد و از من بترسيد گناهان و عيوب شما را بپوشانم، به عزّتم سوگند كه شما را از عذاب پناه دهم و در نزد كسانى كه در دوزخ جاودانند رسوا نسازم، باز گرديد كه همگى بخشيده شده ايد، شما مرا خشنود ساختيد و من از شما خشنود گشته ام. پس ملائكه بدين بخششى كه خداوند باين امّت به هنگام افطار ماه رمضان عنايت فرموده يك ديگر را بشارت داده و تبريك گويند.

۴- حنش بن معتمر گويد:

بر امير المؤمنين على بن ابى طالبعليه‌السلام در حالى كه در رحبه (محلّى در كوفه) تكيه زده بود داخل شدم و گفتم: السّلام عليك يا امير المؤمنين و رحمة اللّه و بركاته، چگونه صبح كردى؟ حضرت سربلند كرد و جواب سلام مرا داد و فرمود: صبح كردم در حالى كه دوستدار دوستان، و صبركننده بر دشمنى دشمنانمان هستم، همانا دوست ما در هر شبانه روز منتظر راحتى و گشايش است، و دشمن ما بناى كار خود را بر پايه اى نهاده كه سخت نااستوار و لغزان است، اين بناى او بر لب پرتگاهى است كه وى را در آتش دوزخ مى افكند.

اى ابا المعتمر براستى كه دوست ما نمى تواند ما را دشمن بدارد، و دشمن ما نمى تواند ما را دوست بدارد، همانا خداى متعال دلهاى بندگان را بر دوستى ما سرشته، و دست از يارى دشمن ما شسته، پس دوست ما توان دشمنى ما، و دشمن ما توان دوستى ما را ندارد، و هرگز دوستى ما و دوستى دشمن ما در يك دل نگنجد زيرا كه «خداوند براى يك مرد دو دل در درونش ننهاده است» تا با يكى گروهى را و با ديگرى دشمنان همان گروه را دوست بدارد.

۵- أ صبغ بن نباته -رحمه‌الله - گويد:

روزى امير المؤمنينعليه‌السلام سخنرانى كرد، پس حمد و ثناى الهى بجاى آورد و بر پيامبر: درود فرستاد سپس فرمود: اى مردم سخنم را بشنويد، و كلامم را خوب فرا گيريد، و همانا تكبّر و خود فروشى از نشانه هاى گردنكشى و زور نمائى است، و نخوت و بزرگ منشى از تكبّر است. شيطان دشمنى حاضر و آماده است كه شما را به باطل دلخوشى مى دهد، هان كه هر مسلمانى برادر مسلمان ديگر است، و پس القاب زشت بر هم ننهيد، و دست از يارى هم نشوئيد، كه همانا شرايع و قوانين دين يكى است، و راههاى آن همراه است، هر كس آن را پيش بگيرد به حقّ و هدف خود مى رسد، و هر كس رهايش سازد از جادّه حق بدر رود، و هر كس از آن جدا شود تباه و نابود مى گردد. مسلمان در امانت خيانت نورزد، و در وعده تخلّف نكند، و در سخن دروغ نگويد. ما خاندان رحمتيم، گفتار ما حقّ، و كردار ما عدل است. خاتم پيامبران از ماست، و پيشوايان اسلام و امينان كتاب خدا در ميان مايند. شما را بسوى خدا و پيامبرش، و جهاد با دشمنش، و سختگيرى و پايدارى در امرش، و طلب خرسنديش؛ و برپادارى نماز، و پرداخت زكات، و حجّ خانه خدا، و روزه ماه رمضان، و پرداخت كامل في به اهلش دعوت مى كنيم.

هان كه از همه شگفت تر آنكه معاوية بن ابى سفيان اموى و عمر و بن عاص ‍ سهمى مردم را به خونخواهى پسر عمويشان (عثمان) بر مى انگيزند، و بخدا سوگند كه من هرگز با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله مخالفت نورزيدم، و هرگز در كارى از وى سر نپيچيدم، جان خود را در مواردى سپر او ساختم كه زورمندان و شجاعان از آن عقب مى نشستند، و بنده هاى بدنها از آن مى لرزيد، و البتّه به نيرويى بود كه خداوند به من كرامت نموده بود و بر اين بخشش او را سپاس مى گزارم. و پيامبر: در حالى قبض روح شد كه سر مباركش در دامن من بود، و خودم با اين دستهايم غسل او را بعهده گرفتم، فرشتگان مقرّب در اين امر ياريم مى دادند.

و بخدا سوگند كه هيچ امّتى پس از پيامبرش اختلاف نكرد جز اينكه گروه باطل بر گروه حقّ غلبه يافت مگر آنكه خدا بخواهد.

عمّار ياسر- رضى اللّه عنه - برخاست و گفت: أ مير المؤمنين شما را آگاه ساخت كه امّت با وى وفادار نخواهد ماند. پس مردم با بينائى كامل از هم جدا شدند.

۶- سعيد بن مسيّب گويد:

شنيدم مردى از ابن عبّاس در باره علىّ بن ابى طالبعليه‌السلام پرسش كرد و او گفت: علىّ بن ابى طالب بر دو قبله (بيت المقدس و كعبه) نماز خواند، و در هر دو بيعت (بيعت قبل از هجرت و بيعت رضوان) شركت جست، و هرگز بتى نپرستيد، و قمارى نباخت، او بر آئين پاك توحيد بدنيا آمد، و باندازه چشم بهم زدنى شرك نياورد. آن مرد گفت: سؤ ال من از اينها نبود، سؤ ال من از اين است كه او شمشير بر دوش نهاده و با حالت تبختر و تكبّر به بصره وارد شد و چهل هزار نفر را در آنجا كشت، سپس بسوى شام رفت و در برخورد با سران و بزرگان عرب چنان آنان را درهم كوفت تا همه را كشت، سپس بسوى نهروان روانه گرديد و با اينكه آنان مسلمان بودند همه را تا آخرين نفر به قتل رساند.

ابن عبّاس گفت: على نزد تو داناتر است يا من؟ گفت: اگر على را از تو داناتر مى دانستم از تو پرسش نمى كردم! ابن عبّاس - رضى اللّه عنه - به خشم آمده تا حدّى كه خشمش شدّت گرفت و گفت: مادر به عزا على به من علم آموخته است، علم او از جانب رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله است، و رسول اللّه: را خداوند از بالاى عرش خود آموزش داده است، بنا بر اين علم پيامبر: از جانب خدا، و علم على از جانب پيامبر: ، و علم من از جانب على است، و علم تمام ياران محمّد: در برابر علىعليه‌السلام همچون قطره اى است در برابر هفت دريا.

۷- ابو بصير گويد:

امام صادقعليه‌السلام فرمود: خداى متعال به عيسى بن مريمعليه‌السلام وحى فرستاد: اى عيسى از چشمان خود اشك، و از دل خود خشوع و فروتنى را بمن ببخش، و آنگاه كه بيكاران و هرزه گويان در حال خنده و خوشى هستند تو سرمه اى از غم بر چشم خود بكش، و بر بالاى قبر مردگان بايست و با فرياد بلند آنان را صدا بزن شايد از ايشان پند شايسته خود را بگيرى، و بگو كه من هم در زمره آيندگان به اينان خواهم پيوست.