استراتژى انتظار - جلدهای اول و دوم

استراتژى انتظار - جلدهای اول و دوم0%

استراتژى انتظار - جلدهای اول و دوم نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: امام مهدی عج الله تعالی فرجه

استراتژى انتظار - جلدهای اول و دوم

نویسنده: اسماعيل شفيعى سروستانى
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 13866
دانلود: 2868

توضیحات:

استراتژى انتظار - جلدهای اول و دوم
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 17 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 13866 / دانلود: 2868
اندازه اندازه اندازه
استراتژى انتظار - جلدهای اول و دوم

استراتژى انتظار - جلدهای اول و دوم

نویسنده:
فارسی

۱- قرآن.

۲- رساله عمليه.

۳- مفاتيح الجنان.

۴- حلية المتقين.

۵- حافظ.

اين كتاب ها آنان را براى سير در سه ساحت «نظرى، فرهنگى، عملى» يارى مى دادند. در واقع، اين آثار فصل الخطاب همه مردم در ميان مناسبات فرهنگى و مادى جارى بودند. و هر يك به نوعى هماهنگ كننده معاملات و مناسبات عموم مردم بودند. چنانكه، احكام مندرج در رساله هاى عمليه، احكام ساده و در عين حال ثابت زندگى و تعيين كننده حدود و ضوابط خورد و خوراك و پوشاك و معامله و عبادت بودند.

كلاس اول در مدرسه شريعت كه موجب پالايش جسم «فردى و جمعى» آنان در ميانه زمين مى شد تا پس از آن مستعد عروج به كلاس ‍ ديگر شوند.

«حلية المتقين» آنان را متوجه مستحبات و مكروهات مى ساخت تا در مرزى فراتر از واجبات، آنان خود را مستعد صعود و عروج سازند تا مرضى رضاى حجت خداوند و خداوند حجت واقع شوند.

«مفاتيح الجنان»، راز و نياز عاشقانه اى را سبب مى شد تا روح از حضيض خاك، مستعد عروج به ساحات عالى ملكوتى شود.

«حافظ» با همه عاشقانه ها و تغزلات، زبان و ذهن را متذكر حقيقتى متعالى مى شد تا در ميان غزل ها، سالك نيوشاى كلامى غيبى شود و از بند همه پندار و خوديت برهد.

و بالاخره قرآن، كه ركن ركين همه آثار و اقوال و مرجع تمام عيار بود.

اين آثار، بسان بند تسبيح، همه دانه هاى پراكنده را به رشته مى كشيد تا ذكر نام حضرت دوست از ميان دانه ها تا ملكوت اعلى بركشيده شود.

بواقع، پراكنده ها مجتمع مى شدند تا سنتى واحد، فرهنگى همگون، اعمالى معنادار و صورتى با سيرت متمايز، متعلق به مسلمانان در زمين عرضه شود. و از همينجا بود كه، شعر، معمارى، پوشش، مسكن، دستاوردهاى صنعتى و... در بافتى يكدست، چونان اعضاء يك گروه كر، آهنگى گوشنواز را به سمع مى رساندند.(۶۵)

در اين زندگى، همه مناسبات، و معنى و فلسفه و سيرت خود را از منبعى واحد اخذ مى كردند؛ چنانكه وقتى قلب مردمان به آن نقطه مى رسيد همه دوگانگى و دوبينى از ميانه رخت بر مى بست. و شايد، اين سر همه پراكندگى ها، تشتت و بحران فراگير ميانه ماست.

وقتى هر يك از مردم مستقل از ديگرى به حججى كه جملگى زائيده پندار و فرض و گمان مردمند روى آورند، تشتت روزى مقدر آنان و سرگشتگى سرنوشت محتوم آنان است.

امام جعفر صادقعليه‌السلام ، در روايات زيبايى مردم را به دو گروه تقسيم مى كنند: ۱- آنان كه از رسول خدا تعليم گرفته اند.

۲- آنان كه از مردم تعليم گرفته اند.

و مى فرمايند:

امر تشيع خود را براى خدا قرار دهيد نه براى مردم، زيرا آنچه بحساب او گزارده شود و آنچه براى مردم است، بسوى خدا بالا نرود. به خاطر دينتان با مردم ستيزه نكنيد، زيرا ستيزه كردن دل را بيمار مى كند. خداى تعالى به پيغمبرشصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

تو نمى توانى كسى را كه دوست دارى هدايت كنى. بلكه خدا هركه را بخواهد هدايت كند. و فرموده است «۱۰۰ سوره ۱۰» مگر تو مى توانى مردم را مجبور كنى كه ايمان آورند. مردم را رها كنيد زيرا آنها از مردم تعليم گرفتند و شما از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله تعليم گرفتيد...(۶۶)

اگر چه امروزه به دليل غلبه روشنفكرى ذكر برخى منابع مكتوب از جمله حلية المتقين و مفاتيح الجنان و امثال اينها موجب مى شود كه مراجعه و مطالعه كننده اين منابع را امل و فناتيك بحاسب آورند، اما، غرض نگارنده ذكر اين نكته است كه اين آثار نظامنامه و ميثاق اجتماعى پذيرفته شده مردمى را مى نمايانند كه همه صورت و سيرت حيات آنان را به نظم مى كشيد.

غفلت متفكران و غيبت آنان از صحنه حيات فرهنگى و مادى مسلمين و فقدان مطالعه جدى هوشمندانه درباره آنچه كه در جهان پيرامون «بويژه طى ۴۰۰ سال گذشته» مى گذشت موجب بروز تزلزل در ميان همه اركان حيات فردى و جمعى مسلمين شد و با بروز و ظهور جريان روشنفكرى نوعى انسلاخ فرهنگى و گسست نيز در ميانه آنان حادث شد بى آنكه هيچ «ميثاق» قابل تكيه و مطمئنى جايگزين آن شود.

مردم، چونان گله اى بى چوپان به حال خود رها شدند. و اين همه هنر «تقدس زدايى» از حيات و ممات مردم مسلمان بود. واقعه اى كه بلاى روشنفكرى آن را موجب شد. از همين روست كه اعلام مى كنم، ما و همه ما نيازمند بازنگرى در موضوع «شناخت» هستيم. نيازمند آنيم تا يكبار و براى هميشه درباره «حجت موجه» خود بينديشيم.