استراتژى انتظار - جلدهای اول و دوم

استراتژى انتظار - جلدهای اول و دوم0%

استراتژى انتظار - جلدهای اول و دوم نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: امام مهدی عج الله تعالی فرجه

استراتژى انتظار - جلدهای اول و دوم

نویسنده: اسماعيل شفيعى سروستانى
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 13867
دانلود: 2868

توضیحات:

استراتژى انتظار - جلدهای اول و دوم
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 17 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 13867 / دانلود: 2868
اندازه اندازه اندازه
استراتژى انتظار - جلدهای اول و دوم

استراتژى انتظار - جلدهای اول و دوم

نویسنده:
فارسی

۱- مسلمانى دچار فقر نشود.

۲- ظالمى فرصت تعدى و چپاول نيايد.

۳- انحصارى شكل نگيرد و قرار گرفتن بخش عمده اى از سرمايه ها در اختيار گروه ها و افراد موجب بروز ناامنى و بى عدالتى نشود.

۴- با اتخاذ تدابير درست و بموقع، خطر گرفتار آمدن ملت در شرايط احتمالى مانند حمله و حصر دشمن خنثى شود.

۵- سرمايه هاى ملى، ناخواسته، از كشور خارج شود.

در همينجاست كه مى توان جايگاه هر موضوع، گستره و ميدان عمل را معلوم ساخت. فرض كنيد نيل به «مدرنيته» مقصد كلان و نهايى نظام حكومتى باشد، در اينصورت ناگزير بايد تمام ملزومات اين امر فراهم شود كه در اينصورت، سكولاريزه كردن همه امور فرهنگى و فكرى، غلبه دادن ساينتيسم «مكتب اصالت علم»، بسط نظام اقتصاد آزاد مبتنى بر اصل اصالت سود و بالاخره غالب شدن عقل كمى بر همه دريافت ها، توسعه فرهنگى به منزله حذف همه دريافت هاى مذهبى و فرهنگى از ميانه جامعه در زمره ملزومات آن به حساب مى آيد. و بر عكس اگر «استراتژى» ديگرى را بخواهيم بر فضاى عمومى جامعه و كشور حاكم كنيم، قطعا در آن صورت «مدرنيته» از جايگاه ديگرى برخودار مى شود.

بسيارى از اغتشاشات مرهون اختلاط نظريه ها و استراتژى هاى ناهمگون است. بحران اقتصادى، اجتماعى، سياسى و بالاخره اخلاقى و بروز انفعال عمومى در وقت مواجه با امور، ناشى از همين موضوع است. از همين روست كه موضوع «آمادگى» براى پذيرش، طرح و بسط فرهنگ و مفهوم انتظار، امرى است كه بايد در دستور كار نظام كلان فرهنگى، سياسى، اقتصادى و اجتماعى كشور وارد شود.

۸- ضرورت گذر از غرب و نقد غربزدگى معاصر:

بيش از دويست سال است كه مسلمين و از جمله ايرانيان مبتلا به بيمارى «غربزدگى» هستند. صفحات مطبوعات اين سال ها ناظر بر طرح اين موضوع و نقادى اين وضع و عرضه پيشنهادهاى گوناگون است و هر يك از نويسندگان و سخنرانان به گونه اى به طرح مساله پرداخته اند.

مرحوم جلال آل احمد اين واقعه را در يك كتاب غربزدگى معادل ماشينيزم و طاعون زدگى و شريعتى آن را وجهى از آلينه سيون يا از خود بيگانگى دانسته اند. انديشمندانى چون داريوش شايگان «آسيا در برابر غرب» را مطرح و با كالبد شكافى فرهنگ هاى شرقى وجوه تمايز آن را با فرهنگ و تفكر غربى شناسايى كردند و بطور مشخص و بارز مرحوم دكتر فرديد سير تفكر جديد غربى را عنوان نمود و نحوه بروز و ظهور آن را مورد بازپرسى قرار داد و از تفكر قدسى و نحوه دور افتادن از آن سخن به ميان آورد و شاگردان بسيارى را پرورش داد. حاصل سخن اينكه پس از حدود دو قرن تلاش طى، دو دهه گذشته مبانى نظرى فرهنگ و تفكر غربى مورد نقد و بررسى قرار گرفت.

در واقع هر كس وجهى از غربزدگى و غرب گرايى را مورد تعرض قرار داد و از اين بيمارى دم زد و در پايان نسخه اى پيشنهاد كرد. در همه اين آثار دانسته يا نادانسته «مدرنيته» «و در سرزمين ماغربزدگى و نه غربى شدن» بعنوان موجبيتى ناگزير مطرح شد كه گريزى از آن متصور نيست.

طرح موضوع «تجلى اسم رحمت و اسم مضل» و غلبه اسم مضل در صحنه حيات و تاريخ جديد غربى نيز به اين دريافت دامن زد و از بستر آن موضوع «انتظار»، به تبع دريافت انديشمندانى چون هايدگر آلمانى سر برآورد. انتظار فرا رسيدن تاريخ جديد قدسى و تفكر «به قول مرحوم فرديد» پسين فردائى. با اينهمه در هيچ يك از اين رويكردها سخنى جدى از ضرورت گشودن بابى در اين باره و مراجعه به مبانى نظرى دينى و تذكر درباره ابرمرد موعود و همه آنچه كه لازمه نسبت يافتن با وى است به ميان نيامد. در واقع غرب و تفكر و فرهنگ و تمدنش با ابزار غربى مورد بازپرسى و نقد قرار گرفت و «انتظار منفعل» روزى مقدر ساكنان همه سرزمين هاى اسلامى و شرقى شد. به طورى كه در آثار هيچ يك از آن عزيزان از صورت و سيرت دين نبى اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله به عنوان پيامبر آخرالزمان و ظهور و بروز كامل آن در ولايت تامه ولى الله اعظم «عج» و تاريخى كه با نام او و براى او رقم خواهد خورد سخن به ميان نيامد.

در اين ميان، حساب مردم كوچه و بازار كه جملگى گرفتار عقل جزوى و امر معاش بودند و بدور از اين غوغا روزگار مى گذراندند جدا بود و اين مردم على رغم آنهمه تغيير و تحول در صورت حيات مادى «ميراث دو صده زندگى در ساحت غربزدگى» و ابتلا به فرهنگ و ادب غربى، وجوهى از سنتهاى دينى و آداب سنتى را پاس مى داشتند و به نوعى ميان دو عالم سير مى كردند. اما، در محيطهاى دانشگاهى، مجامع روشنفكرى و حوزه هاى دينى قصه ديگرى جارى بود. اينان كه جملگى خود را اهل فضل و دانش ‍ مى دانستند و حساب خود را از عوام الناس جدا مى كردند و گاه در هيات معلم و مربى و واعظ، تربيت و ارشاد آنها را در سر مى پروردند؛ به چند گروه مشخص تقسيم شدند كه بارزترين آنها چهار گروه زيرند:

۱-۸ - روشنفكران تكنوكرات كه علوم جديد را پيشواى خويش ساخته و در هواى مدرنيته، مبشر و مبلغ ادب غربى بودند. اين جماعت گذر از سنت ها و قبول فرهنگ جهانى را امرى ناگزير تلقى كردند و به تبع جامعه شناسى و آراء جامعه شناسان از توسعه فرهنگى، پلوراليسم و... سخن به ميان آوردند و آنگاه كه خود را مواجه با دين و ديندارى يافتند «عصرى كردن دين» و «سكولاريزم» و طرح مباحثى چون هرمونتيك را چاره كار دانستند، تا در مرحله گذار، «سنتگرايى» مانع توسعه نشود.

اين گروه به دليل استعفاى از تفكر، ذهن و زبان جوانان را درگير مباحث سطحى ساختند و اسباب استحاله فرهنگى را فراهم نمودند.

در واقع اگر عوام الناس در پوشش و خورش به غربزدگى مبتلا شدند و به ابتذال رسيدند اينان ذهن و زبان و ادب را آلوده ساختند و باعث غربزدگى مضاعف گرديدند و در هيات كارشناسان خبره در رشته هاى گوناگون باعث تعميق اين بيمارى شدند و ناخواسته زمينه هاى تسلط سازمان هاى فرهنگى، اقتصادى و سياسى جهانى «و در واقع يهودى» را بر مقدرات و مقدورات اين قوم فراهم كردند.

متاسفانه بايد متذكر اين نكته شد كه پس از پيروزى انقلاب به ويژه در هنگامه اى كه سفينه انقلاب در مدار ۶۸ درجه «پس از پايان جنگ» قرار گرفت، اين گروه بيش از همه ادوارى كه ايران مواجه با فرهنگ و تمدن غربى شده بود، باعث توسعه و رواج فرهنگ غربى شدند. چنانكه امروز بيش از هر زمان اخلاق «سوداگرانه» و فرهنگ ويژه آن در ميان سطوح مختلف جامعه جارى است. نظريه پردازان اين گروه «پوزيتويسم» و آراء مكتب فلاسفه انگليسى و ايدئولوژى نظام سلطه آمريكايى را در ميان روشنفكران منتشر ساختند.

۲-۸ - سنتگرايان ظاهرانگار، اين دسته، گريزان از مبتذل ترين وجه غربزدگى و منتقد آن شدند و با اظهار تمايل به سنتگرايى، تجديد صورت مذهب را در هيات آداب و سنن و احكام و تكليف خواستار گرديدند و هم خويش را مصروف حفظ آن كردند و در عين حال با تاييد علم جديد غربى، دانسته و يا نادانسته ترويج مدنيت مدرن را در صور مختلف پذيرا شدند.

صورت انگارى موجب بود تا اين گروه به مسلمان شدن قريب الوقوع طاغوت غربى دل خوش كنند و خود را مختار در تفكيك غرب و فرهنگ و تمدن آن در دو بخش «بد و خوب» بدانند. غفلت از ذات تمدن و فرهنگ غربى همزمان با غفلت از حقيقت دين موجب شد تا اين جماعت در ميانه دو صورت «صورت دين و صورت غرب» حياتى دوگانه در پيش گيرند. على رغم آنكه اين غفلت موجب بود تا گام به گام غرب همه لايه هاى حيات مادى و فرهنگى آنان را در نوردد.

متنفذترين اشخاص اين گروه با سلام و صلوات آب توبه بر سر آداب و سنن غربى ريختند و با سكولاريزه كردن سنت هاى مذهبى، موجب تقديس ‍ زدايى از بسيارى سنت ها شدند. غفلت اصلى از ذات تمدن غربى موجب شد تا اينان گمان كنند نيل به تمدن و تكنولوژى غربى باعث دستيابى به عدالت مى شود و حتى تصور كنند هدف غايى انبيا عظام الهى نيز نيل به همين تمدن بوده است. بهمين جهت آرام آرام اين گروه خيل مسلمين سنت گرا را به سير و سفر در عالم غربى رهنمون شدند. و پيروان اين آئين گمان كردند كه سعادت دنيايى و فلاح اخروى را با هم حاصل آورده اند.

دو گروه اول و دوم، گروه عظيمى از مردم را زير نگين خود دارند كه سر در پى اين معلمان روزگار مى گذرانند. در كنار اينان جماعات ديگرى هستند كه ذكر آنان خالى از لطف نيست.

۳-۸ - منتقدان جدى غرب، اين گروه در پى مطالعات فرهنگى، آثار و آراء برخى فلاسفه آلمانى، متذكر باطن فرهنگ و تمدن غربى و تاريخ جديد شدند و اساس انتقاد از غربزدگى را در ايران استوار ساختند.

اگرچه پيش از بسيارى از روحانيون، دانشگاهيان و محقققان متوجه و متذكر سرانجام سرزمين ها و ملت هاى شرقى و مسلمان شدند؛ اما تا يك دهه پس ‍ از پيروزى انقلاب بطور جدى امكان حضور در صحنه حيات فرهنگى ايران اسلامى نيافتند.

تجديد حيات جريان روشنفكرى «سياسى، فرهنگى» و حضور سازمان يافته عوامل استكبار جهانى در هيات شاعران و فيلمسازان و نويسندگان و... در ايران پس از جنگ و آغاز گفتگو از جريان تهاجم فرهنگى، مجال حضور اين گروه را در صحنه مطبوعات كشور بطور جدى ترى ممكن ساخت.

در واقع از اين زمان آراء اينان در صورت هاى مختلف، با ذكر مصاديق فراروى جوانانى قرار گرفت كه تشنه گفتگو از فرهنگ غرب و غربشناسى بودند و تا آن زمان از اين منظر به موضوعات نمى نگريستند.

دكتر سيد احمد فرديد معلم اصلى اين جريان بود و تمام كسانى كه بطور جدى پس از ايشان متعرض غربزدگى شدند مستقيم و يا غير مستقيم از درس آموختگان مدرسه ايشان بودند. اگرچه از مرحوم فرديد آثار قلمى منتشر نشد و بعنوان فيلسوفى شفاهى تنها در حلقه شاگردان سخن گفت اما، نقش خود را ايفاء نمود و موجب بروز بيدارى و تا حدى كنترل جريان روشنفكرى شد و از مقصد غايى گروه اول و غفلت گروه دوم پرده برداشت. حوزه هاى علميه نيز از رهگذر آثار منتشر شده اين گروه متذكر اساس ‍ فرهنگ غربى و خطر بسط آراء فلسفى اين جريان شدند. اينان در مرحله نفى و متزلزل ساختن بنياد ساده لوحى حاصل از روشنفكرمآبى موفق بودند و بخوبى از عهده در هم شكستن پيكر فاسد و مفسد غرب الحادى و تعليم الفباء تفكر بر مى آمدند اما در مرحله اثباتى به سرانجامى نمى رسيدند. در واقع شاگردان اين مدرسه در نيمه راه رها و يله ماندند.

سكوت ممتد اينان در وقت رويارويى با سئوال بزرگ «چه بايد كرد؟» و فقدان توان براى عرضه جوابى در خور به اين سئوال موجب شد تا به اين گمان دامن زده شود كه مدرنيته و تحقق آن بر ويرانه هاى فرهنگ و تمدن پيشين موجبيتى انكارناپذير و سرنوشتى محتوم است.

۴-۸ - عزلت گزيدگان، چهارمين گروه مشخص، چون سبكبالان ساحل ها، گوشه امن ساحل را به رنج و زحمت درياى مجادلات و مباحثات فرهنگى ترجيح دادند و به گروه كوچك مريدان بسنده كردند و رخت خويش را از اين ورطه بيرون كشيدند و بهشت وصل و ديدار حور و بحر معرفت را بر قيل و قال ترجيح دادند.

و البته مانند همه گروه هاى سابق الذكر در اين گروه هم كسانى را مى توان يافت كه هر از چندى از ميان خلوت خويش سر برآورده و متعرض ‍ موضوعى شده و ديگر بار به خلوت خويش باز گشته اند.

۵-۸ - بلاتكليفان، آخرين گروه قابل شناسايى و مشخص از اين مجموعه اند. به عبارت ديگر هر يك از چهار گروه ذكر شده در چارچوبى خاص قابل تعريفند اما گروه پنجم پراكنده و منتشرند. گويا حسابشان با هيچ كس و هيچ چيز الى النهايه صاف نيست. اينها آميخته اى از مشخصات و تمايلات چهار گروه را با خود دارند. گاه در هواى ديدار و مكاشفه و رؤ يا ترك دنيا و عزلت گزينى را توصيه مى كنند و گاه با تاسيس مدارس جديد مروج تكنيك و تكنولوژى و تربيت كننده جماعت تكنوكرات مى شوند.

گاه دخالت در امور سياسى و تشكيل حكومت در عصر غيبت را گناه بزرگ به حساب مى آورند و گاه در يك جريان بزرگ سياسى متمايل به غرب افراطى، رد پاى خود را مى نمايانند.

گاه با سنتگرايان مذهبى لاف دوستى مى زنند و نرد عشق مى بازند و گاهى ناشر و مروج فرنگى مآبى در عرصه فرهنگ مى شوند.

گاه در مسند معلم ادب و عرفان از نجم الدين كبرى و صدرالدين قونوى و شيخ اكبر داد سخن مى دهند و زمانى ديگر در خرابات با پريرويان نرد عشق مى بازند و باده صافى در جام مى كنند.

و...

با اينهمه، تصوير امروز ما در صحنه حيات فرهنگى، تصوير جماعتى است كه از سويى مواجهه با عالم غربى و همه ملزومات آن در ساحت تفكر و فرهنگ و تمدن است با تاريخى ۲۰۰ ساله مملو از غفلت و ندانم كارى و از ديگر سو مواجه با عالم دينى مطلوبى است كه سير در آن جز با گذار از غربزدگى مضاعف و جارى ممكن نيست. و اين گذار در گرو تذكر جدى درباره اين دو عالم است و اين گذار بدون نيل به خودآگاهى و تفكر ممكن نيست.

همه كسانى كه از غربزدگى و ضرورت شناسايى جدى غرب گفتگو كردند اما از مبانى نظرى دين و منابع نظرى متعلق به آن و حجت موجهى كه نسبت يافتن با او، گام نخستين در گذار از روشنفكر مآبى و غربزدگى است سخن نگفتند ياران خود را منفعل رها ساختند و همچنين همه كسانى كه از دين و ديندارى و حتى امام غايب «عج»، دم زدند اما متذكر ضرورت تعرض به عالم غربى و فرهنگ و تفكر ويژه آن نشدند، ياران و شاگردان خود را مستعد مستحيل شدن در عالم غربى ساختند.

«عالم دينى» به طور كامل منوط و مشروط به ظهور ولايت تام حجت حى خداوند، حضرت صاحب العصر و الزمان حجة بن الحسن العسكرى، ارواحناله الفداء، است. چنانكه «عالم غربى» به ظهور و بروز كفر و شرك و الحاد در سه ساحت تفكر، فرهنگ و ادب و تمدن محقق شد.

در هيچ عصرى از حيات بشر در عرصه زمين چونان عصر حاضر، كفر و شرك و الحاد در هياتى جامع بروز و ظهور نداشته است. گويا وقتى خوشيد حقيقت به ظهر تاريخ خود يعنى به نهايت وضوح و درخشندگى رسيد «چنانكه به صراحت قرآن كريم در روز غدير كمال و تماميت آن اعلام شد» كفر و شرك نيز در آخرين مرحله از حيات ناصوابش روى به ترقى نهاد تا در عصر آخرالزمان و مقارن با سال هاى پيش از ظهور دولت كريمه امام عصر «عج» همه جلوات شيطانى خود را آشكار نمايد. و شايد از همين روست كه با ظهور آن ولى الله الاعظم معجزات و آثار همه انبيا بزرگ الهى ظاهر خواهد شد.

تماميت «كفر و شرك و الحاد» امروزه در «تفكر، فرهنگ و تمدن» غربى نمودار است و آگاهى درباره آن مقدمه نفى و گذار از آن چنانكه تماميت عبوديت و حقيقت با ظهور آن امام عزيز آشكار مى شود و معرفت درباره ايشان مقدمه نسبت يافتن با ايشان و ورود به سرزمينى است كه خورشيد وجودش همه تاريكى هاى عالم غربى را زايل ساخته و عالم روشن دينى را جوله گر خواهد ساخت.

از همين روست كه گفتگوى جدى و از سر معرفت درباره امام عصر «عج» را شرط لازم براى گذار از غربزدگى مى شناسم و سكوت درباره اين موضوع را ناخواسته تائيد غرب و غربگرايى مى دانم.

۹- ضرورت اتخاذ يك استراتژى در عصر حاضر

برخى از روى ساده لوحى و يا گاهى اوقات با نوعى غرض ورزى و به استناد برخى رويات هر نوع حركت جدى و عمومى براى اصلاح امور در هيات و صورت ساختار اجتماعى و سياسى را مغاير با مشى ائمه معصومينعليه‌السلام و باور شيعى و مهدوى مى دانند و تكليف شيعيان را منحصر به انجام تكليف شخصى و تشكيل جلسات ذكر و دعا و تلاش براى ديدار يار و مكاشفه و... مى شناسند.

اما، قبل از پرداختن به آن، پاسخ به اين سئوال ضرورى است كه توجه به امور «اجتماعى، سياسى و اقتصادى» مسلمين در عصر غيبت لازم است يا خير؟

بايد گفت: تحولات اجتماعى در جوامع بشر موجب گشته كه بخش مهم و اساسى مناسبات و معاملات مردم از هيات فردى و حلقه هاى اجتماعى كوچك خارج گشته و در هيات مناسبات كلان و نظام هاى اجتماعى بزرگ مثل دولت ها و حكومت ها آشكار شود و به طورى كه كمتر امرى از امور خرد و كلان مردم است كه به نوعى رتق و فتق آن وابسته به نظام كلان سياسى، اجتماعى نباشد؛ چنانكه سالم سازى و اصلاح آن نيز منوط به همين امر است. فساد نظام اجتماعى و سياسى موجب بسط و توسعه فساد در مناسبات كلى و جزئى مسلمين مى شود و اصلاح آن نيز بهمين نسبت موجب اصلاح در مناسبات كلى و جزئى مى گردد. براين مثال: امروزه امور زير به تمامى در اختيار دولت مركزى و نظام اجتماعى سياسى حاكم است: تعليم و تربيت، اقتصاد، نظاميگرى، ملك دارى و سياست، نظم اجتماعى و...

حال بايد ديد كه آيا ائمه معصومينعليه‌السلام درباره صلاح و فساد مناسبات و معاملات مردم در عصر غيبت و تا وقت ظهور امام عصر «عج» سكوت كرده و هيچ ساز و كار كلى و استراتژى قابل ذكرى پيشنهاد ننموده اند؟ اگر پاسخ منفى باشد در اينصورت مبتنى بر كلام عقلى و نقلى مردم مى توانند ضمن در امان نگهداشتن خود از تبعات سوء نظام هاى سياسى و اجتماعى مهياى پاسخگويى به همه اعمال ريز و كلان خود در قيامت باشند.

چنانكه مى دانيد دورى جستن ازصورت هاى مختلف كفر و شرك و الحاد و تداوم امر به معروف و نهى از منكر، تكليف همه مسلمين تا ابدالاباد است.

حال بايد پرسيد چنانچه منكر در صورت مناسبات كلان «نظامهاى سابق الذكر» ظهور نموده و موجب توسعه منكر ميان مسلمين و ممانعت از ماندن در طريق بندگى و اسلاميت شود؛ تكليف امر به معروف ونهى از منكر و تلاش براى اصلاح و استقرار معروف، از مسلمين ساقط مى شود؟

هيچيك از مسلمين و بويژه شيعيان در معنى و مفهوم، انتظار را پذيرش ‍ انفعال و تن دادن به فسق و فجور و يا خروج از جامعه مسلمين ميان دو گزينه «تن دادن به فساد و تباهى» يا «گوشه عزلت گزيدن» ناگزير به انتخاب اند و در اينصورت بسيارى از سنت ها مثل ازدواج و معامله و... نيز محكوم به تعطيلى است. چراكه ميان اين نوع از گوشه نشينى و انجام اين سنت هاى حسنه هيچ نسبتى نيست. حال چنانچه اين «معنى و مفهوم از انتظار» مراد مطلوب نباشد «انتظار فعال» در متن خود، ضرورت حضور جدى در ميدان «اصلاح امور» و تلاش براى برطرف كردن موانع، رد منكر و ابقاى معروف در ميان مسلمين را متذكر نمى شود؟

يكى از تكاليف جدى و مورد قبول همگان براى شيعيان در عصر غيبت معرفت درباره امام عصر «عج» است. اين معرفت بى گمان منحصر به اطلاعات شناسنامه و مختصرا تاريخى نمى شود. معرفت درباره حجت حق، معرفت درباره همه ملاك و موازينى است كه به انسان مسلمان مؤ من امكان خروج از دايره كفر و الحاد و شرك و نفاق و شبهات را مى دهد. در اينصورت در همان زمانى كه مى پندارد تابع حجت حق و شناسايى اوست در التقاط و نفاق دست و پا مى زند. چنانكه معرفت و ايمان به حجت حق همراه و همزاد اعراض از دشمنان ايشان است و اين اعراض و تبرى از خصم امام حى، به منزله شناخت صورت هاى مختلف ظهور و بروز خصومت و كين ورزى و شرك و الحاد است.

بر هيچكس پوشيده نيست كه خصم تفكر و فرهنگ مهدوى و حجت حق «عج» در هيات لات و عزى و يا نمرود و فرعون و بتهاى سنگى چوبى بروز نكرده بلكه، در هياتى پيچيده و در ساحت هاى فكرى، اخلاقى، هنرى، علمى و... ظاهر گشته است. آيا شناسايى مبانى اين صورت ها، اعراض از آنها، مقابله با آنها، پيراستن مناسبات مردم از اين همه و تلاش ‍ براى اصلاح و بازسازى، در زمره تكليف انسان «مختار، فعال، مقتدر» هست يا خير؟ و صد البته كه تن دادن به تباهى، قبول صورت و سيرت كفر و الحاد، تلاش براى تقويت مناسبات غير دينى و يا بسط آن مناسبات در ميان مسلمين، به هيچ روى از سوى مسلمين مورد پذيريش ‍ خدا و پيامبر و ائمه هدى،عليهم‌السلام ، نبوده و نخواهد بود؟

حال چگونه است كه نه تنها نظام تعليمى و تربيتى غربى را مى پذيريم و بلكه به اسم دين و امام زمان «عج» همه اسباب تربيت جوانان را مبتنى بر منابعى كه حامل تفكر امانيستى اند فراهم مى آوريم بلكه با خط مشى روشنفكران تكنوكرات قوام دهنده. نظام اقتصادى، شهر سازى، معمارى و ارتباطات اجتماعى مردم مى شويم و در فضايى خارج از اين گستره وسيع با دعايى و مناجاتى سر در پى ملاقات و ديدار امام حى مى گذاريم و نيمه شعبان را با نقل و شيرينى و سورچرانى به سر مى آوريم.

پيش از اين به اين نكته اشاره داشته ام كه هر چه دايره اختيارات و امكانات گسترده تر شود؛ دايره تكليف نيز گسترده تر مى شود. «لا يكلف الله نفسه الا وسعها».(۱۰)

وقتى قدرت و امكان تصميم گيرى در هيات نظام اجتماعى، سياسى، اقتصادى، تربيتى، نظامى و... در اختيار ما قرار گرفت مگر مى توان از زير مسؤ وليتى بزرگ كه همان زمينه سازى براى اعراض جدى از الحاد و شرك غربى و شناسايى همه جانبه معروف و منكر در عصر غيبت و تاسى همه جانبه به امام عصر «عج» است، شانه خالى كرد؟

مگر مى توان استراتژى نظام استكبارى را استراتژى مسلمين قرار داد؟ اگر پاسخ منفى است؛ استراتژى مطلوب شيعه مگر مى تواند مقصدى جز نيل به مدينه منتظران و زمينه سازى ظهور حضرتش داشته باشد؟

از همين روست كه گفتگو درباره حضرت را شرط لازم براى آماده شدن جهت اتخاذ يك استراتژى مهدوى مى شناسم. به همان نسبت كه منحصر كردن اين گفتگو رادر نقل و شيرينى نيمه شعبان و داستان ملاقات كنندگان و ذكر شرايط ديدار و تشرف را نيز ظلمى بزرگ مى دانم.

مامكلف به ديدار نشده ايم اما مكلف به «انتظار» هستيم و شرط حقيقى «انتظار» محقق نمى شود الا آنكه شناساى امام، شناساى خصم امام و مجاهده در طريق تحقق خواست و اوامر ايشان شويم.

۱۰- ايجاد انگيزه و شور ميان جوانان و تهييج آنان براى اصلاح اخلاقى و عملى

طى بيست و چند سال اخير بسيارى از دستگاه هاى فرهنگى و اجتماعى كشور سعى در ايجاد نوعى مصونيت براى در امان نگهداشتن جوانان و نوجوانان از ابتلاء به مفاسد اخلاقى كرده اند و گاه با ايجاد انواع و اقسام گشت هاى انتظامى، كنترل رفت و آمدهاى خيابانى، ايجاد ممنوعيت هاى خاص براى برگزارى مجالس و محافل جشن و عروسى و... دادن امتيازات ويژه به مناسبت هاى مختلف منتظر بروز نتايج اين تلاش ها شده اند اما، نتايج حاصله نه تنها رضايت بخش نبوده بلكه بسيار نااميد كننده نيز بوده است. اين فعاليت ها از آنحا كه رويكرد به «مصونيت از بيرون» داشته منجر به اتفاق بزرگى نشده زيرا، درون و ضمير اين جوانان مستعد پذيرش ‍ نبوده و با بروز عكس العمل تن به نوعى مبارزه منفى نيز داده اند. همگان با مضمون اين عبارت «الانسان حريص على ما منع» «انسان براى آنچه كه او را منع مى كنند حريص مى شود» آشنايند.

تلاش هاى فرهنگى و تربيتى مربيان ما عموما بر محورهاى زير استوار بوده:

- دور نگهداشتن جوانان و نوجوانان از آنچه كه ناپسند است.

- پاسخگويى به هواجس نفسانى آنها به سبك و سياق مدرن اما پيراسته از ابتذال سكس.

- ايجاد رعب و ترس از عواقب اجتماعى و قانونى ارتكاب اعمال ناشايست.

- و بالاخره افزودن چاشنى تشويق و جايزه به طرح ها و برنامه ها.

و ديديم كه از بستر همين نوع رويكرد فوتبال اسلامى، فيلم اكشن اسلام، كارناوال اسلامى و صدها برنامه و طرح مشابه سربرآورده است. ما در اين سال ها، در واقع با «اسلاميزه» كردن برنامه هايى كه زيرساخت غير دينى داشتند، شؤ ونات مختلف دنياى غربى را به اميد در امان نگهداشتن جوانان و نوجوانان از ابتذالات اخلاقى ترويج داده ايم.

در جلد اول كتاب استراتژى انتظار از «هفت غفلت» گفتگو شده و در اينجا تنها متذكر اين نكته مى شويم كه: «مصونيت درونى» همراه با معرفت درباره آنچه كه پيرامون جوانان در حوزه هاى مختلف مى گذرد راه مناسبى است براى در امان نگهداشتن آنها.

چرا كه ميان «راه بد رفتن» و «بد راه رفتن» فاصله بسيار است.

رفتار مردم از اين چهار صورت خارج نيست:

۱- گروهى راه بد مى روند، بد هم راه مى روند.

اين گروه در مسير غلط عصيان و نافرمانى، به بدترين شيوه يعنى بى نظم و آشفته و بى ضابطه پيش مى روند.

۲- گروهى راه بد مى روند اما، خوب راه مى روند.

اين جماعت مسير غلط عصيان و نافرمانى را با نظم و قاعده پيش مى گيرند و در مجموع به نظامى سازمان يافته در مناسبات فردى و اجتماعى مى رسند.

۳- گروهى راه خوب مى روند، اما بد راه مى روند.

اين گروه در طريق صلاح گام مى زنند اما با شلختگى، بى نظمى، افتادن و خيزان و گاه با بازيگوشى و مسامحه و تعلل طى طريق مى كنند.

۴- گروه چهارم راه خوب مى روند آنهم با شيوه اى پسنديده و خوب.

مربيان، هموره در تلاش اند تا بچه ها «خوب» راه بروند. از همين روست كه براى رسيدن به اين مقصود آنها را در گام زدن در «طريق بد» ترغيب مى كنند.

«خوب راه رفتن در طريق بد» به مثابه شرابخارى مودبانه و با نزاكت است. و «بد راه رفتن در طريق بد» به مثابه «شرابخوارى عربده كشان چاقو كش در چاله ميدان» است.

اگر گمان نشود كه نگارنده با ورزش مخالف است، عرض مى كنم «خوب راه رفتن در طريق بد» به مثابه ترويج «فوتبال جوانمردانه» است.

شرايط ايده آل ايجاد جامعه اى است كه مردان و زنانش در «طريق هدايت» با «شيوه اى پسنديده» گام بر مى دارند. بواقع اينان هم «در طريقى كه خداوند مى طلبد گام مى زنند و هم به همان شيوه اى كه خداوند دوست دارد مسير را طى مى كنند».

عموم بچه هاى ما سالم اند، فطرى پاك دارند، مستعدند و از دست ما خسته و عاصى و اينهمه آنان را وا مى دارد تا از روى لجاجت «بدترين شيوه رفتن» را برگزينند.

اگر شما رهنماى جمعى از كودك و نوجوانان باشيد و بخواهيد آنها را در يك سفر علمى به سوى درياچه اى ببريد، مى بينيد كه برخى بچه ها افتان و خيزان مى آيند، برخى با بازيگوشى چوب در سوراخ جانوران مى كنند، برخى تند و سبكبال مى روند و برخى زودتر از شما گام مى زنند.

براى مربى در طى راهى دراز با بچه هايى كه از توانايى متفاوت برخوردارند بهترين گزينه صبورى است. جملگى در طريق مطلوب شما مى آيند حتى اگر افتان و خيزان و گاه با بازيگوشى باشد. اينهمه بهتر است از داشتن جماعتى كه بى مقصود و مقصد و سر در گم چونان گروهى نظامى و سرباز مطيع شما باشند اما هر لحظه به رنگى و راهى كه انتهايش ‍ ناپيداست.

طى سالهاى اخير بچه هاى مذهبى هم، سردرگم شده اند، چه رسد به غير آنان.

تلاش براى گفتگوى صميمانه از امام عصر «عج»، ظهور و انتظار به همراه زيبائى ها، مهربانى ها و معرفت به جوانان و نوجوانان نوعى مصونيت طبيعى مى بخشد. و اين ويژگى هاى فرهنگ مهدوى است.

چراكه همراه با نوعى آرمانخواهى، آينده نگرى، طرح مدينه مطلوب، الگوى بيدار و جارى در زمان و شيرينى راه و طريقى است كه طى مى شود. و ما همه طرق را به اميد ايجاد مصونيت در جوانان و نوجوانان تجربه كرده ايم الا، طريق «انتظار».

۱۱. جبران خلاء تئوريك نظام جمهورى اسلامى در مرحله چهارم از حركت عمومى مردم:

طى دو دهه اخير، هيچ حادثه اى به اندازه خلاء تئوريك، نظام جمهورى اسلامى را با خطر مواجه نساخته است. به عبارت ديگر، انقلاب اسلامى به دلايل گوناگونى كه در اين مجال نمى گنجد از جمله خطرات و توطئه هايى كه از خارج نظام و جغرافياى خاكى ايران اسلامى به اين حكومت تحميل شده جان سالم بدر برده است. تجربه جنگ با عراق و مقاومت هشت ساله مردم و بالاخره پايان پيروزمندانه آن، غرب را بيش از باور عمومى مردم متذكر اين نكته ساخت كه براندازى از طريق اهرم هاى فشار بيرونى نه تنها بر انقلاب ايران كارگر نمى افتد، بلكه باعث تقويت روحيه همبستگى ميان مردم «بدليل آشكار شدن خصمى بيگانه» مى گردد. از همين رو طى يك دهه اخير همه هم دشمن مصروف «درهم شكستن مقاومت ها از طريق استحاله فرهنگى و دامن زدن به اختلافات داخلى و ايجاد تشتت ميان گروه ها» ى فعال داخل كشور شده است. بروز مشكلات معيشتى و بسيارى از ندانم كارى ها، سوء استفاده ها و از همه مهمتر خلاء تئوريك - كه مهمترين نقش را در ايجاد انگيزه مردمى و تهييج آنها براى گذار از مراحل تكوينى دارد - باعث بروز خستگى، انفعال، ترس و ترديد در ميان بسيارى از مردم و بويژه جوانان شده است.

تجربه ظهور خلق الساعه برخى تئورى هاى مجعول و مجذوب شدن بسيارى از جوانان حكايت از آشكار شدن اين ضعف دارد.

«نظام اسلامى» ناگزير به جبران اين كاستى است؛ چنانكه شعارها، وعده ها، همسان سازى تئورى هاى جديد با آرمان هاى انقلاب «توسعه، جامعه مدنى، گفتگوى تمدنها» نيز بدليل ضعف هاى اساسى آراء پيشنهاد شده و عدم سنخيت با روحيه قومى، بينش دينى عموم مردم و عدم جامعيت نتوانست اين ضعف و خلاء را جبران نمايد و بازگشت به بسيارى از وعده هاى قبلى «مبارزه با فساد و فقر و رانت خوارى» نيز از تاثير چندانى برخوردار نبود. علت اين ناتوانى در نابهنگام بودن بسيارى از اين وعده ها و حتى برنامه هاى در دست اجراء بود. زيرا اين تصميمات و وقايع بسيار دير و پس از بروز انفعال خود را آشكار مى ساختند.

در جلد اول همه مشخصات طرح و تئورى مورد نياز «كه از آن بعنوان ركن چهارم انقلاب نام برده شد» ذكر گرديد. اگر چه امروز هم بسيار دير است اما، به دلايل مختلف توجه بدان مى تواند حلال بسيارى از مشكلات و بويژه جبران اين خلاء باشد.

گفتگو از امام منتظر «عج» و عرضه آن در قالب يك «استراتژى»، طريق مطمئنى است كه مى تواند موجب بروز بركات بسيارى شود مشروط به آنكه:

مبدل به يك جريان سياسى و دولتى نشود.

در قيد شعارهاى سطحى و اطلاعات عمومى و برانگيزاننده احساسسات و عواطف زودگذر نماند.

در واقع اين امر به مثابه آخرين تير تركش انقلاب و نظام است و نبايد وجه المصالحه منافع جناحى و سياسى و قبيله اى شود. چه، در اين مجاهده بزرگ مردم نيازمند آنند كه «اعتماد كنند». از همين رو نمى توان انتظار داشت كه اين موضوع مهم را از زبان كسانى بشنوند كه از بوته آزمايش ‍ سالم بيرون نيامده اند. بواقع كسانى كه خود متهم و در معرض سوء ظن هستند مى بايست به نام خدا و براى رضاى خدا براى يكبار هم كه شده اجازه دهند تا عنايات حضرت رب الارباب و توجهات امام عصر «عج» كارگر افتاده و موجب رهايى مردم و كشور از فتنه ها و دسيسه هاى شيطان و عوامل مستعد آنها شود.

۱۲. و بالاخره ما مكلف به ذكر اين موضوع مهم در عصر غيبت هستيم، زيرا:

بيش از ۱۰۰۰۰ روايت از زبان چهارده معصوم درباره غيبت، ظهور، منجى، آخرالزمان، جنگ ها و فتنه هاى قبل از ظهور، دولت كريمه امام زمان «عج»، رجعت و هزاران موضوع مرتبط با آن در اختيار ماست.

«انتظار فرج و معرفت درباره امام زمان، ارواحنا له الفداء، و تلاش براى جلب رضاى ايشان و پوشيدن لباس منتظر» در ميان اين روايات شاخص تراز همه موضوعات و مؤ لفه ها خود را مى نماياند. و ما به دلايل مختلف طى اين سال ها درباره اش غفلت كرده ايم.

«انجمن حجتيه و واهمه منتسب شدن به آن انجمن» نقش عمده اى در استمرار اين غفلت و محصور شدن موضوع در گستره احساسات شاعرانه و اعمال فردى ايفا نموده است.

«بسط فرهنگ انتظار» نيازمند جهادى بزرگ و فراگير و تكليفى همگانى براى آحاد مردم و بويژه سازمان هاى فرهنگى كشور و همه مبلغان و روحانيون است.

بيش از سه دهه است كه غرب متذكر اين موضوع شده و در تلاشى مستمر همواره سعى در مسخ موضوع و به انحراف كشيدن آن داشته و از آن به عنوان سلاحى عليه مستضعفان و مسلمانان استفاده كرده است. غرب از طريق بسيارى از منابع و روايات مسيحى و يهودى و از جمله مطالعات اسلامى، پى به واقعه اى بزرگ و قريب الوقوع برده است.

تاسيس صدها سايت در اينترنت، ساخت ده ها فيلم سينمايى، انتشار هزاران جلد كتاب و استفاده از شعارها و مباحث مرتبط با اين موضوع در سخنرانى ها و... حكايت از اين امر دارد.

واقعه انقلاب اسلامى نيز بيش از هر زمان، غرب استكبارى را متذكر واقعيت مذكور ساخته است به طورى كه امروزه بسيارى از استراتژى هاى مرتبط با همين موضوع طراحى و به مورد اجرا گزارده شده و مى شوند.

غرب نيك مى داند:

۱- به پايان تاريخ خود رسيده است. «و اين حاصل دريافت انديشمندان بزرگ غربى نيز هست. »

۲- واقعه جنگ نهايى در آخر الزمان نزديك است. و همه اخبار مسيحى و يهودى مؤ يد آنند.

۳- بنيادگرايى دينى اساس اين انقلاب بزرگ جهانى را تشكيل مى دهد.

۴- ظهور منجى از منطقه خاورميانه به منزله پايان چند قرن استكبارورزى غرب است.

۵- مسلمين و بويژه ايرانيان در راس اين واقعه بزرگ، همراه آن و سرعت بخشنده به آنند.

۶- آرماگدون «و بنا به نقل روايات اسلامى هر مجدون» در خاورميانه و نزديك بيت المقدس نقطه مهم اين رويارويى بزرگ است.

۷-...

از همين رو با توجه به اين آگاهى، غرب خود را ملزم به آمادگى تمام عيار «نظامى، سياسى و اقتصادى» براى رويارويى با اين نهضت مقدس ‍ مى داند تا شايد امكان مقابله و متوقف ساختن سير اكمالى و پيش رونده آن را فراهم آورد.

حضور مستمر نيروهاى متحد غربى با سركردگى امريكا در خاورميانه «كه امروزه نماينده تمام عيار نظام استكبارى در همه وجوه فرهنگى و مدنى است»، لشكر كشى به منطقه سوق الجيشى خليج فارس و تلاش براى محاصره همه جانبه ايران و محدود ساختن گستره حضور ايرانيان در منطقه و بالاخره سركوب بنياد گرايى نتيجه اين دريافت مراكز مطالعاتى غربى است كه در هيات يك استراتژى همه جانبه خود را مى نماياند.

چنانچه طى دو سه دهه اخير شاهد طرح اين موضوع در رسانه هاى غربى و به ويژه سينماى هاليوود بوده ايم.

ساخت و پخش ده ها فيلم سينمايى كه جملگى بر مباحثى چون «آرماگدون»، جنگ نهايى، ظهور منجى و... » تهيه شده اند، تنها نشانه هاى ساده اى از اين امر مهم است كه از طريق فيلم هاى سينمايى ضمن جبران خلاء ناشى از فقر تئورى در غرب و مهيا ساختن ساكنان آن سرزمين براى رويارويى بزرگ امكان ايجاد نوعى انفعال و رعب را در ميان مردم ساكن در سرزمين هاى اسلامى را فراهم مى آورد. به واقع اين فيلم ها انعكاس استراتژى و سياست نظامى و اقتصادى غرب بر پرده سينماست.

متاسفانه غفلت از اينهمه موجب بروز انحراف ذهنى بسيارى از تحليلگران سياسى نظامى از حوادث چند سال اخير در خاورميانه است. حوادثى كه نقش مثلث «اسرائيل، انگليس و آمريكا» در آنها انكار ناپذير است. محققان حوزه هاى دينى مسيحى هوشيارانه اين مسايل را دنبال و از بوش ‍ بعنوان دجال و ضد مسيح ياد مى كنند و با دقت وقايع خاورميانه را زير نظر دارند.(۱۱)

از همين رو و با توجه به دوازده دليلى كه شرح آن رفت عرض ‍ مى كنم؟

«بايد گفتگو از حضرت صاحب الزمان «عج»، تنظيم همه ساعت ها و جهت ياب ها با واقعه ظهور، تنظيم يك استراتژى دقيق براى آمادگى عمومى مردم و مقابله با خصم و از دست ندادن فرصت ها در دستور كار همه ما قرار گيرد. در دستور حيات من، تو و همه كسانى كه متذكر نام مردى هستند كه مى آيد. شايد پيش از آمدنش موفق به ساختن «انسان هايى منتظر در شهر منتظران» شده باشيم».

تاريخ جديد آغاز شده و اين مشيت خداوندگار هستى است.

سال هاى حساسى را پشت سر مى گذاريم. كمتر كسى متذكر اين مقطع مهم از حيات بشر است. سال هايى كه تاريخ سپرى شده در وراى ما و تاريخ جديد فراروى ما واقع شده است و بحران و تلاطم در حوزه هاى مختلف از حيات و حضور انسان در كره خاك، ناشى از همين واقعه بزرگ است. تلاطم و بى ثباتى مرهون اين دگرگونى بزرگ است.

بشر در روزگارى كه امروزه بيش از ۴۰۰ سال از آن مى گذرد، دورى از حقيقت قدسى و زندگى و حيات فاوستى(۱۲) را روزى مقدر خويش ساخت. تاريخى كه با يك جمله قابل شناسايى است «من مى انديشم پس ‍ هستم»(۱۳) و از همانجا افسار خود را به دست گرفت، تمام قد در برابر رب الارباب خويش ايستاد، «من» خويش را ملاك همه بودن، همه خير و زيبائى و همه قانون جارى در زمين ساخت و در راه اثبات اين «من عصيانگر» چون فاوست - قهرمان گونه - همه دورى از آسمان و همه ابتلا در زمين و همزيستى مسالمت آميز با ابليس را پذيرا شد و از همينجا، «تباهى، ظلم، طغيان، دورى و عصيان» وجه مميز تاريخش گشت. پاى در راهى نهاد كه تا داد آن را نمى داد مجال رهايى به دست نمى آورد.

همه اين تاريخ در «عهدى» خلاصه مى شد كه او با «من منتشر و فى نفسه» بسته بود. و از همينجا بشر خود مريد و خود مراد شد، بنده خود خداى خود، حجت خود و دليلى براى همه اعمال فردى و جمعى اش. اينك زنگ تاريخ جديد بصدا درآمده است و ما مردد، در ابتداى اين تاريخ و در آستانه آن ايستاده ايم.

گاه به همه آنچه كه هر لحظه دورتر و دورتر مى شود چشم مى دوزيم و با تلاشى مذبوحانه سعى در حفظ آن ها داريم و گاه با ترس و لرز به تاريخ فرارو خيره مى شويم.

«ترس و ترديد» طبيعى است اما، تمناى رستگارى نيز طبيعى است و اين همه خواست انسانى است كه وراى خود كمتر نشانى از فلاح مى يابد.

تاريخ پيشين، با رويگردانى از خدا آغاز شد اما تاريخ جديد به نام «خدا» آغاز شده است. تنها كافى است تا آدمى خود را در مسير نسيم ملايمش كه وزيدن گرفته قرار دهد و نفحات گره گشايش را حس كند. و البته اينهمه از بى نيازى خداوند است. بقول صاحب جهانگشا(۱۴) ، «باد بى نيازى خداست كه مى وزد. »

بشر خود را در دار ابتلا و امتحان، با رويگردانى از حق مستعد دورى مى سازد و موجب بسط فساد در عرصه زمين مى شود. وعده خداوند حق است و سنت هايش بى تغيير، از اين رو، در هر مدارى كه آدمى سكنى گرفت همه مقتضيات آن را خواهد يافت.

تاريخ رو به زوال غرب، انعكاس «بى اعتبارى خرد» انسانى است كه با غفلت از مبانى ايمانى، گوش جان خود را بر اسرار متكى و مستند به وحى بست و با ترديد درباره حقانيت معرفت دينى، تلاش خود را مصروف اثبات حقانيت معرفت عقلى بشر نمود. از همينجا آدمى خوار و حقير و ناتوان شد و در ابتذال خودساخته قرين با حيات حيوى و مغروق در وساوس شيطانى گرديد.

غفلت از وجود متعالى الهى و ضرورت وجود حضورى انسان، همه تفكر و فرهنگ چهارصد ساله اخير مغرب را به نمايش گذاشته است. چنانكه از اين رهگذر مسيحيت و ديندارى، مفاهيمى همسنگ با كافرى يافت چه، نگاه جديد انسان غربى ديندارى حقيقى و حقيقت اديان را در حجاب عقل بوالفضل انسانى، محجوب ساخت و موجب سلب اعتبار ديندارى شد. بى گمان آنچه كه فراروى خوانندگان است بدون درك جدى «تفكر» جارى و سارى و معتاد زمان شناخته نمى شود؛ چه، گوش و چشم انسان امروز به تبع اين تاريخ، بر مدار فلسفه جديد و شك دكارتى همه عوالم آشكار و نهان را ادراك مى كند. چنانكه به تبع همين درك، ديندار بودن به معنى رايج و جارى را كه در انجام پاره اى مناسك و صورتى از اعمال و تكاليف خلاصه مى شود، عين حقيقت دينى و سير در حقيقت و طريقت مى شناسد. و در چنين شرايطى كمتر كسى مى تواند به درك اين نكته ظريف واقف شود كه «ديندار بودن جز در حضور حق و فراروى حق بودن نيست. » و اين ديندارى قرين با عافيت سوزى، ترك مصلحت و تن آسايى است.

نازپرورد تنعم نبرد راه به دوست

شقى شيوه رندان بلاكش ‍ باشد(۱۵)

دينداران امروز، ديندارى را قرين با فوايد بسيارى مى شناسند كه موجب زندگى خردمندانه و همراه با آسودگى، عافيت طلبى و توسعه سازوكار زندگى اين جهانى است. گوئيا دين، اعتبارى است كه از قبل آن مى توان به عيش و نوش نشست و نازپرورده تنعمات بود.

امروزه، بشر، دين را پديده اى تاريخى مى شناسد و مربوط به گذشته مى داند بى آنكه نسبتى با حقيقت آن يافته باشد. از همين رو كمتر تصورى از زنده بودن و جارى بودن حقيقت دين دارد.

نمى توان از اين مهم غفلت كرد كه آنچه از حقيقت دين مى توان دريافت همان است كه در نزد صادقترين دينداران عالم يعنى «اولياء و حجج الهى»عليه‌السلام است. آنان در كلام خويش تماميت عقل بوالفضول را بى پايه و اعتبار ساختند. از همين روست كه در اين برهه از حيات و تاريخ حضور انسان در عرصه خاك براى دينداران و واپس آنان همه كسانى كه خسته و كسل از تاريخ و تفكر و فرهنگ چهارصد سال دورى هستند، طريقى جز نسبت يافتن با حقيقت دين و محصول كلام حجت حق خداوند نيست. اين نسبت مجرايى است براى خروج از ظلمات شرك پنهان و ورود به ساحت نور و روشنايى و ايمان. و شايد از همين روست كه در تمامى اقوال و روايات، شناسايى «حجت حى» را نقطه عطف احياء نفوس آدميان و رجعت به قبيله ديندارى و ايمان دانسته و همواره بر آن تاكيد ورزيده اند.

آرى مردان مرد از طريق باب هاى گشوده خداوندگار هستى و واسطه هاى فيض حضرت ربانى، از بندهاى پيچيده بر قلب و ذهن و زبان مى رهند و بى واسطه به مجلس انس و محضر حقيقت راه مى يابند.

برومى نوش ورندى ورزوترك زرق كن حافظ

كز اين بهتر عجب دارم طريقى گر بياموزى

«حافظ»

ما نيازمند بازنگرى در اساس و مبناى شناختمان از عالم و آدم و بازسازى بناى معرفت بر شالوده شناخت حجت حقيم و اين شناسايى «فصل الخطاب» ماست. درى كه ما را مستعد گذار از خود مى كند و متذكر مبنايى مى سازد كه به مدد آن مى توان با تاريخ جديدى كه به نام دين آغاز شده همنوا شد. اميد كه تقدير مقدر ما همنوايى با زيباترين آهنگ هستى باشد.

هر چه بر تو آيد از ظلمات غم

آن ز بى باكى و گستاخيست هم

هر كه بى باكى كند در راه دوست

رهزن مردان شد و نامرد اوست