معارفى از قرآن

معارفى از قرآن0%

معارفى از قرآن نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: مفاهیم قرآنی

معارفى از قرآن

نویسنده: شهيد آيت الله دستغيب
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 24241
دانلود: 3906

معارفى از قرآن
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 48 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 24241 / دانلود: 3906
اندازه اندازه اندازه
معارفى از قرآن

معارفى از قرآن

نویسنده:
فارسی

اين کتاب، مشتمل بر خلاصه‌اي از بيانات آيت‌الله «سيدعبدالحسين دستغيب» در تفسير سورة مبارکه «حديد» طي چهل و چهار جلسه است. آيت‌الله دستغيب در شرح و تفسير اين سورة شريف، مطالب متعدد و متنوعي را مدّنظر داشته که عمده‌ترين آن‌ها به شرح زير است: اسماء، صفات و افعال خداوند؛ شأن نزول سورة حديد؛ مالکيت خداوند؛ تسبيح همة موجودات و کائنات؛ دوران آفرينش آسمان‌ها؛ شرح معاني عرش؛ مبدأ و معاد؛ پاداش و جزاي آخرت؛ اختلاف ميان شب و روز به عنوان نشانة عظمت الهي؛ دستورات اخلاقي براي تهذيب نفس؛ علّت وجود نور مؤمن و ظلمت کافر در صراط؛ زمينة ايجاد ايمان وارتباط آن با خشوع دل؛ پيغمبران و کتاب‌هاي آسماني؛ عدل الهي و سفارش به پرهيزکاري. آن‌چه در اين کتاب جلب توجه مي‌کند، استفاده از آيات سورة حديد و تفسير آن‌ها در روشنگري ديني و سياسي است.

۱۴

بسم الله الرحمن الرحيم

آمنوا بالله و رسوله و انفقوا مما جعلكم مستخلفين فيه فالذين آمنوا منكم و انفقوا لهم اجر كبير و مالكم لا تومنون بالله والرسول يدعوكم لتومنوا بربكم و قد اخذ ميثاقكم ان كنتم مومنين(۱۴۵)

لازمه ايمان، آسانى انفاق است

آمنوا بالله و رسوله پس از آنكه از اول سوره مباركه الحدود شش آيه راجع به قدرت، علم و حكمت خدا را ذكر فرمود خودش را معرفى كرد اول خدا، آخر خدا، ظاهر و باطن، خالق آسمان و زمين خدا، آن كسى كه روز و شب را درهم مى‏كند خدا، آن كسى كه مى‏ميراند و زنده مى‏كند خدا، عالم خدا، حالا كه چنين است آمنوا ايمان به خدا بياوريد يعنى دل متوجه بشود به خدائى كه همه چيزت از اوست، ايمان به خدائى كه همه كارهايت از اوست، ايمان به آن خدائى كه الان اوصافش ذكر شد كه از آن جمله است مالكيت مطلقه، خودت را بنده بدانى، زنده شدن و مردن و نفس كشيدن و اولاد و مال و تمام چيزها را از خدا بدانى.

ايمانها معمولاً سطحى است مرتبه نازله از ايمان است. آدمى بايد در هر حدى است يك قدم جلوتر برود در آيات بعد مراتب ايمان را ذكر مى‏فرمايد.

آمنوا بالله ايمان به خدا بياوريد، و رسوله محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شناس شويد، محمد دوست شويد، ببينيد او چه كسى بوده؟ آن كسى است كه خداى تعالى با وحى خود او را برگزيد و اختيار كرد او را معلم و هادى بشر قرار داد تا قيام قيامت، محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كسى است كه نه استاد ديده و نه مكتب رفته، محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كسى است كه علوم اولين و آخرين از اوست، آمنوا برسوله حرفش را بشنويد بدانيد قرآن از خداست.

نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت

به غمزه مسأله‏آموز صد مدرس شد

قرآن مجيدى كه علوم اولين و آخرين در آن است بر زبان پيغمبر امى نازل شده است بايد شما ايمان بياوريد يعنى تا فرمان محمد صادر شد از جان و دل بپذيريد.

از لوازم قطعى شناخت خدا، خود را به بنده بودن، خداى را به مولائى شناختن، سهولت انفاق است وقتى كه بشر فهميده خودش بنده و ملك خداست همه چيزش هم از خداست اگر بنا شود خودش را و همه چيزش را ملك خدا بداند ديگر چرا انفاق كرده برايش سخت باشد. خودت مى‏گوئى مال ديگرى است انفاق كردن به مال ديگرى به دستور خودش آيا سخت است؟!

خليفه درمان خدا

انفقوا مما جعلكم مستخلفين فيه مستخلف از خليفه است انفاق كنيد از آنچه كه شما را خليفه قرار داد. اينجا دو احتمال در مستخلفين داده شده است. احتمال اول: اينكه مراد خليفه از طرف رب العالمين باشد از جمله آيه شريفه انى جاعل فى الارض خليفه از همان اول خدا آدم ابوالبشر را خليفه قرار داد يعنى كره خاك و هر چه در او پيدا شود عاريه و به عنوان امانت از طرف خداست كه آدم و اولادش در آن تصرف كنند خلافة عن الله ملك از خداست، اين معدنها، زراعتها، حاصلها و ميوه‏ها مال خداست. آدم خليفه است يعنى از طرف خدا مامور است در زمين تخم بريزد، آب بدهد بقيه‏اش با خداست مثلاً زمين را شخم كند تخمى كه خدا آفريده بريزد، آبى هم كه خدا آفريده به آن برساند همين مقدار خلافت و نيابت از طرف حق دارد يعنى آقاى مالك، زمين زراعتى نه ملك تو است و نه ملك ديگرى است، ملك خداست و هكذا هر چه كه تصور كنيد، احتمال دوم: مستخلف از نسل پيش است، مستخلف از مورث مثلاً خانه‏اى كه تو در آن نشسته‏اى پيش از پدرت بوده پس شما خليفه از طرف پدرت هستى، شما كه مرديد سر جاى شما هم اولادت، قومى سر جاى قوم ديگر.

اى كه بر روى زمينى همه وقت آن تو نيست

ديگران در رحم مادر و پشت پدرند

هر نسلى وارث نسل جلو مى‏گردد كره زمين و آنچه در زمين است همه جاى خودش هست، همه‏اش عاريه، عده‏اى استفاده مى‏كنند، مى‏ميرند عده ديگر مى‏آيند و و و... جمع و تفريق - بدبختى مى‏آيد زحمت مى‏كشد و روى هم مى‏گذارد مى‏افتد و مى‏ميرد زحمت كشيدنهايش قسمت مى‏شود در بين وارثهايش پخش مى‏گردد و هكذا و ارث كل هم خداست، غرضم درباره مستخلفين است انفقوا اى مسلمانها خرج كنيد از اين مالى كه شما جانشين ديگران هستيد اين كنايه است يعنى مال خودت نيست چقدر مهم است تذكر اين نكته انفاق را آسان مى‏كند از بس آدمى انفاق كردن برايش سخت است مى‏گويند انما سمى المال مالا لانه نميل اليه القلوب مال را كه مال گفته‏اند چون به دل چسبيده طبع آدمى اين است هر جا پول است، دل هم آنجاست.

دل، آنجاست كه مال است

يك نفر خدمت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد عرض كرد آقا چطور است كه ما از مرگ بدمان مى‏آيد؟ در حالتى كه مرگ بلاشك براى آدمى بزرگترين سعادت است و بعدش هم رسيدن به سعادتهاست مرگ به اين خوبى چرا ما از آن منزجر هستيم.

پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پاسخ داد بگو ببينم الك مال مالى هم دارى؟ گفت آقا پول و مال فراوان دارم. فرمود هر جا مالت است، دلت هم آنجا۰ است‏(۱۴۶)   شكى نيست اگر مال تو در دنيا و در بانكها است غير ممكن است كه دل كنده شود و برود به عالم اعلى و اگر مالت را جلوتر فرستادى دلت هم از دنيا كنده مى‏شود و مى‏رود به عالم اعلى در حساب خدا.

جوابى ديگر شيخ در كشكول از آقا نقل كرده: حضرت نسبت به كسى كه مى‏گفت من از مرگ وحشت دارم فرمود: حق دارى وحشت داشته باشى چرا؟ لانكم عمرتم الدنيا شما يك عمر است چسبيده‏ايد اينجا را آباد كنيد نه آخرت هيچ عاقلى نمى‏خواهد از آبادى به خرابى برود آن وقت اينجا آباد و آنجا خراب. قربان كسى كه به عكس شد آخرتش را درست و آباد كرد تمام ميل و علاقه‏اش آنجا است يقيناً دلش مى‏خواهد از اين وحشتكده دنيا زودتر خلاص شود و برود به عالم اعلى‏(۱۴۷)   خواهى نخواهى بايد آدمى از اينجا برود چه بهتر كه خودش به دست خودش مالش را جلوتر بفرستد طولى هم نمى‏كشد كه به آن ملحق مى‏شود.

يك نفر در شيراز در پنجاه سال قبل از اعيانهاى مشهور فارس بود علاوه بر اينكه ملكهاى زياد داشته مثل اينكه گنجى هم پيدا كرده بود مكرر مى‏گفته من تا هفت پشتم كه بخورند دارم، تا هفت نسلم حساب كرده‏ام دارائى من تمام شدنى نيست. باور كنيد پشت اولش خود بنده مشاهده كردم بيچاره فقير شد خانه و زندگى و وسايل رفت، سيد هم بود بنده ماهى شصت تومان براى خوراكش به او مى‏دادم اينطور سرش آمده بود همان كسى كه پدرش ادعا داشت تا هفت پشت مال دارم پشت اولى گدا شد.

عجائبى كه در تاريخ ذكر كرده‏اند بسيار است.

مادر جعفر برمكى در طلب پوست گوسفند

محمد بن حنان گفت: روز عيد قربان در خانه ما يك زن محترمه‏اى به ديدن مادرم آمد. از مادرم پرسيدم اين خانم كيست؟ گفت اين مادر جعفر برمكى است مى‏گويد تا فهميدم مادر جعفر است محترمه است سلام و احوالپرسى كردم بعد گفتم: بى بى شما سرد و گرم روزگار را زياد چشيده‏ايد عبرتى براى ما بگوئيد گفت چه بگويم؟ بهترين عبرتها حال خود من است يك روز عيد قربان شماره غلامان و كنيزان من چهارصد بود آنگاه جعفر امر كرد به عدد هر غلام و كنيزى يك قربانى بكنيد البته غلام و كنيز مادرش - مال خودش هم جداگانه بود و من در همان سال و همان روز از جعفر گله داشتم كه تشريفات مرا كم كرده است بالاخره اين گذشت. امروز روز عيد قربان است بلند شده‏ام آمده‏ام منزل شما ببينم يك پوست گوسفند قربانى به دست مى‏آيد زير پايم بيندازم يا نه.

فهميدم امروز كه روز عيد قربان است شما قربانى مى‏كنيد پوستش را بدهيد به من. اين شد دنيا؟! واقعاً عبرت است‏(۱۴۸)

قصيده مولوديه برمكى در حمام

چون راجع به برامكه پيش آمد، باز عرض كنم فضل بن يحيى برمكى‏(۱۴۹)   رئيس الوزراء هارون بود. برامكه هر چه مى‏خواستند برمى داشتند و داد و دهششان عجيب بوده البته براى حفظ وزارتشان بوده نه براى خدا تا بالاخره خيانتشان بر هارون كشف شد و از بينشان برد در آن اوقات طمطراق، شبى پسرى برايش متولد شد فرستاد عقب شاعر وقت (اسمش در نظر نيست) شاعر وقت را آوردند گفت پسرى خدا به من داده مولوديه‏اى مى‏خواهم برايم بگوئى. سه تا شعر گفت: و يفرح بالمولود من آل برمك... از بس فضل خوشش آمد يك صد هزار درهم به شاعر داد، يك قباله ملك هم به نامش كرد. خلاصه همان شب آن شاعر را غنى و مالدار كرد. شاعر اموال كذائى در تصرفش بود از دارائيش استفاده مى‏كرد تا چند سال بعد روزى حمام رفته بود كارگرى كيسه‏اش مى‏كشيد اين آقاى شاعر در حمام خوشش آمد كه شعر بخواند همان سه شعرى كه براى پسر برمكى گفته بود شروع كرد خواندن. يك وقت كيسه كش صيحه زد افتاد، بالاخره بعد از دقائق و لحظاتى به خود آمد آنگاه از او پرسيد چطور شد يك دفعه حالت به هم خورد؟ گريه كرد گفت اين شعرها براى چه كسى گفته شده؟ گفت پسر فضل بن يحيى برمكى وقتى به دنيا آمده بود مال آن شب اين چند شعر را گفتيم صله فراوان هم گرفتيم حالا يادم آمد خواندم گفت من بدبخت همان پسر هستم همان بچه‏اى كه آن شب براى ولادتش ميليونها مى‏دهند و اين شاعر را صاحب ملك مى‏كنند براى سه بند شعر، من همان هستم كه روزگار رسيده به جايى كه بايد كيسه كشى (آن شاعر را) كنم اين است دنيا ايها العقلاء.

بنابر اين كسى كه مال در دستت مى‏آيد به اين مال تكيه نكن خيال نكن اين رازق و خداى توست اين كاشف الكروب است بعضى از عوامها مى‏گويند بعد از خدا پول حلال مشكلات است استغفرالله نه چنين است اگر خدا نخواهد ميليونها باشد حلال هيچ مشكلى نخواهد گرديد و ضمناً هم بدان به خرج كردن تمام نمى‏شود و اگر خدا خواست تمام بشود به امساك نمى‏ماند. امام حسينعليه‌السلام فرمود انفاق، مال را تمام نمى‏گرداند و امساك مال هم آن را نگه نمى‏دارد(۱۵۰)

فالدين آمنوا منكم و انفقوا لهم اجر كبير هر كدامتان اهل ايمان و انفاق شديد (از آنچه كه خدا به شما عاريه داده در راه خدا خرج كرديد) براى آنها است پاداش بزرگ، خدا مى‏فرمايد بزرگ است تمام كره خاك و عالم دنيا را تعبير كرده به لهو و لعب، تعبير به قليل‏(۱۵۱)   فرموده هفت اقليم كم است تمام خوشيهاى روى كره خاك كم است اما اگر براى خدا كردى، پاداش خدا بزرگ است لهم اجر كبير بزرگى همين بس كه نهايت ندارد يعنى اگر با خدا معامله كردى، خدا جزاء باقى به تو مى‏دهد. هر چه در دنياست فانى است، هر چه در دنيا خدا به تو مى‏دهد اين پاداش خدائى نيست چون دنيا دار جزاء نيست ممكن است مكافات باشد چنانچه گذشت چون مال و جاه و اسم و رسم و رياست و شهرت تمامش از بين رفتنى است اما عطاء خدائى باقى و در آخرت است.

تسبيحات زهراءعليها‌السلام بهتر از كنيز

خداوند چند اولاد به فاطمه زهراعليها‌السلام داده تمام كارهاى خانه به عهده ايشان است از جاروب تا آرد كردن جو و پختن. بالاخره اميرالمؤمنين پيشنهاد فرمود از پدرت رسول الله كنيزى بخواه تا به تو كمك نمايد فاطمه زهراعليها‌السلام (حاصل روايت شريفه) چادر سر كرد پيش پدر آمد و جريان را عرض كرد. فرمود برو خودم مى‏آيم. فاطمه رفت منزل بعد رسول خدا تشريف آورد فرمود: فاطمه جان بچش تلخى زندگى دنيا را تا ببينى شيرينى زندگى آخرت را، فاطمه جان بهتر و بالاتر از كنيز مى‏خواهم چيزى يادت بدهم بعد از هر نماز فريضه صد مرتبه ذكر، كه سى و چهار مرتبه الله اكبر، سى و سه مرتبه الحمدلله، سى و سه مرتبه سبحان الله باشد - اين تسبيح فاطمه زهراست. فرمود اين را بخوان تا عطاى باقى نصيب تو گردد(۱۵۲)   غرضم مسأله باقى است خدا بخواهد عطا بدهد بايد عطاى باقى بدهد.

بعضى هستند مى‏گويند خدا چرا يزيد را مهلت داد؟ اگر خدا بخواهد مجازات كند در دنيا نمى‏شود فوقش خدا او را بكشد. بايد مجازات در عالمى بشود كه هر لحظه كه بميرد باز زنده بشود كلما نضجت جلودهم بدلناهم جلودا غيرها(۱۵۳)   مى‏سوزد و خاكستر مى‏شود دوباره درست مى‏شود و همچنين و مالكم لا تؤمنون بالله و الرسول يدعوكم لتومنوا بربكم و قد اخذ ميثاقكم‏(۱۵۴)

ايمان هم مراتب دارد

مفسرين فرموده‏اند اين خطاب به مومنين است نه به كفار آمنوا يعنى اى مومن، بيا ايمان بياور و ما لكم لا تومنوا چه مى‏شود شما را اى مسلمانها كه ايمان نمى‏آوريد ما لكم لا تومنون در حالتى كه پيغمبر ما يدعوكم لتومنوا بربكم شما را مى‏خواند مى‏فرمايد: بيائيد ايمان بياوريد و قد اخذ ميثاقكم همان روزى كه ايمان آوردى مگر عهد نكردى بنده خدا بشوى؟ لازمه‏اش اين است كه خدا بشود معبود و محبوب و تو بشوى بنده و مطيع و فرمانبردار او، خاضع و خاشع براى او. آن روزى كه گفتم اشهد ان محمداً رسول الله يعنى حاضر شدم حرف محمد را بشنوم، پيغمبرى كه شما را به توحيد دعوت كرد چرا دعوت پيغمبرتان را نمى‏پذيريد؟

اينجا جاى سوالى است چگونه به مسلمان بگويند بيا مسلمان بشو، به مومن بگويند بيا مؤمن بشو (تحصيل حاصل است) جوابش آن است كه ايمان مراتب دارد. اى كسى كه درجه ضعيف از ايمان را دارى، بر تو واجب است جلو بروى ايمان بيشترى پيدا كنى. ايمانى كه الان تو دارى ضعيف است معلوم نيست در گور با تو باشد ايمانى كه عمل خيز نباشد، ترس خيز نباشد اين چه ايمانى است!! مى‏گوئى معاد حق است، و ان الساعة آتية لا ريب فيها حساب، قيامت، ميزان، صراط، حق است اين تنها ايمان به آخرت نيست، ايمان به آخرت اينست كه الجنة حق مى‏گويد بترسد و شبانه روز ضجه زند كه نكند من بدبخت از بهشت محروم باشم و النار حق كه مى‏گوئى بلرزى، نكند پايم بلغزد بيفتم در آتش سوال منكر و نكير فى القبر حق‏(۱۵۵)   به زبان گفتن كه ايمان نشد، ايمان آن است كه تا مى‏گوئى لرزشى در تو پيدا بشود.

نشانه‏هاى مؤمن از قرآن

از كوزه برون همان تراود كه در اوست، بهتر اين است كه من يك آيه از قرآن برايتان بخوانم از سوره مباركه انفال‏(۱۵۶)   مؤمن كسى است كه اسم خدا كه برده شود دلش تپش پيدا مى‏كند بلاشك بايد اينطور شود كسى كه خداى را به عظمت شناخت خدائى كه اين همه مخلوق همه به اراده او مى‏چرخد(۱۵۷)   آيه قرآن كه برايش مى‏خوانند ايمانش زياد مى‏شود و ديگر آنكه توكل به خدا لازمه ايمان است‏(۱۵۸) اگر خدا را شناختى، رازق، مدير و مدبر خداست پس تكيه‏ات هم بايد خدا باشد. دلهره از هيچ چيز نبايد باشد.

از آن جمله الذين يقيمون الصلوة نماز را اهميت مى‏دهد ايمان آن است كه در دل است و اعمال گواهش است‏(۱۵۹)   مثلاً اگر كسى را ببينى لبهايش خشكيده است، خسته و كوفته است، حالش مى‏گويد عطش پيدا كرده است الظاهر عنوان الباطن قرآن مجيد مى‏فرمايد الذين يقيمون الصلوة مؤمن كسى است كه نماز مى‏خواند اگر كسى نماز نخواند مومن نيست! آيا مى‏شود بگويد بنده هستم، اما بندگى نمى‏كنم اينكه تناقض است، مومن به خدايم، از خدا ترسناكم ولى گناه هم مى‏كنم مما رزقناهم ينفقون من مسلمان و مؤمن هستم اما دست بجيبم نمى‏زنم، هر عبادتى كه بدنى است به هر زحمتى باشد حاضرم نماز، روزه و قرآن حاضرم اما پول خرج كردن را قبول ندارم پس اسم ايمان را هم نياور، در دل جنابعالى از ايمان خبرى نيست. اگر تو خودت را بنده بدانى آيا كسى مى‏آيد از حواله مولايش نسبت به خزينه مولايش خيانت بكند و ندهد؟ مولا كه خزينه به دست علام داد اگر حواله كرد از خزينه‏ام فلان مبلغ بده آيا مى‏تواند امتناع بورزد؟ لذا مى‏گويند سخى به خدا و به بهشت و به مردم نزديك است و بخيل از هر سه دور(۱۶۰)   نماز مى‏خواند و روزه مى‏گيرد و حج مى‏رود اما ناقص است چه بسا نماز خواندن از روى عادت و تخيلات باشد اگر از روى ايمان شد هيچ فرق نمى‏كند بين نماز و روزه و پول خرج كردن و انفاق كردن اگر كسى واجبى را بجا مى‏آورد واجب ديگر را ترك مى‏كند، مال اين است كه ايمانش ناقص است بالاخره‏(۱۶۱)   مومن حقيقى كسى است كه اهل نماز است اهل زكات و انفاق است پول خرج كن است تا مى‏رسد به جائى كه اگر يك دانه خرما دارد نصفش را مى‏دهد در راه خدا.

مومنين، اگر ميثاق و عهد را قبول داريد چرا ايمان به خدا نمى‏آوريد؟ هر فردى اين آيه را بخواند و به خودش سرزنش كند چرا به خدا ايمان نمى‏آورى اى نفس چرا خدا را حاضر و ناظر نمى‏دانى؟ چرا خدا را رازق و كافى المهمات نمى‏دانى كه توكل به او داشته باشى؟ به نفس خودت بگو چرا حياء نمى‏كنى؟ به آن خدائى كه تا اينجا تو را آورده بعد هم رزقت را مى‏رساند؟ چرا از داده خدا بخل مى‏كنى؟ چرا تسليم خداى خودت نمى‏گردى؟ چرا به قضاء و قدر او راضى نمى‏شوى؟ چهل سال است مثلا سر سفره‏اش نشسته‏اى و او را نشناخته‏اى؟! همه چيز به تو داده است چهل سال است بطور عاريه به تو داده حالا به تو مى‏گويد از اينها يك پنجمش را بده، به خودت بگو واى بر تو چرا مسامحه مى‏كنى اى‏۵ بخيل لئيم، در دعاى ندبه زين العابدينعليه‌السلام عرض مى‏كند: آه آه هر چه عمرم بيشتر مى‏شود حالم خرابتر مى‏شود.

عزاى خودت را بر پا كن هر چه عمرم بيشتر مى‏شود، قساوتم بيشتر مى‏شود، دلم تاريكتر مى‏شود نفس آدمى تا لوامه نشود، به نفس ملهمه نمى‏رسد. لوم يعنى به خودش ملامت و سرزنش كند به عكس مسلمانهاى امروزه كه ملامت و سرزنش مى‏كنند، تو سرى مى‏زنند اما به ديگران. عاقل كسى است كه نسبت به خودش اين قسم باشد.

ديده ز عيب دگران كن فراز همه عيب خلق ديدن نه مروت و مردى

صورت خود بين و در او عيب ساز نظرى به خويشتن كن كه همه گناه دارى

انفاق كامل را از اهل بيتعليه‌السلام بجوئيم

شنيده‏ايد درشان نزول سوره هل اتى، وقتى كه حسنعليه‌السلام و حسينعليه‌السلام تب كردند، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تشريف آورد به علىعليه‌السلام فرمود نذرى بكن تا خدا حسن و حسين را شفا دهد. نذر كرد كه اگر خدا شفا بدهد به شكرانه اين نعمت سه روز روزه بگيرد. زهراعليها‌السلام هم نذر كرد خدا هم شفا داد حالا مى‏خواهند وفاى به نذر كنند و روزه بگيرند براى افطار خوراك مى‏خواهند (حاصل روايت منقوله) اميرالمؤمنينعليه‌السلام سه صاع جو يا به عنوان قرض يا مزد ريسيدن پشم توسط زهرا تدارك فرمود فاطمه زهرا هم تصميم گرفت كه هر صاعى براى روزى باشد يك صاع جوع را پنج قرص نان كرد چون پنج نفر بودند علىعليه‌السلام فاطمهعليها‌السلام حسنعليه‌السلام ، حسينعليه‌السلام فضه. هنگام افطار كه شد تا خواستند كه ميل كنند صدا بلند شد اى اهل بيت پيغمبر مسكين و فقيرى هستم. اميرالمؤمنينعليه‌السلام فوراً سهم خودش را داد و همه سهم خودشان را به مسكين دادند. آن شب با آب افطار كردند روز دوم هم فاطمه زهرا يك صاع ديگر آرد كرد و پنج قرص نان پخت هنگام افطار تا خواستند ميل كنند ناله‏اى بلند شد اى اهل بيت پيغمبر يتيمى هستم، علىعليه‌السلام سهمش را داد آن شب هم بالاخره تمامشان سهم خودشان را بخشيدند روز سوم خيلى سخت است همچنين مثل روزهاى قبل تا خواستند افطار كنند صدا بلند شد اى اهل بيت پيغمبر، اسيرى هستم، به داد من برسيد علىعليه‌السلام سهمش را داد فاطمهعليها‌السلام و حسن و حسينعليهما‌السلام و فضه هم سهم خودشان را انفاق كردند آن شب هم با آب افطار كردند(۱۶۲)   در روايت شيعه و سنى هم چنين دارد (صاحب تفسير روح البيان نيز نقل مى‏نمايد.

اين است نمونه انفاق كامل كه نشانه ايمان كامل است. خداوند هم قدردانى فرمود و با فرستادن سوره هل اتى تا قيام قيامت، اين انفاق را زبانزد خاص و عام گردانيد.