معارفى از قرآن

معارفى از قرآن0%

معارفى از قرآن نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: مفاهیم قرآنی

معارفى از قرآن

نویسنده: شهيد آيت الله دستغيب
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 24591
دانلود: 4000

معارفى از قرآن
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 48 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 24591 / دانلود: 4000
اندازه اندازه اندازه
معارفى از قرآن

معارفى از قرآن

نویسنده:
فارسی

اين کتاب، مشتمل بر خلاصه‌اي از بيانات آيت‌الله «سيدعبدالحسين دستغيب» در تفسير سورة مبارکه «حديد» طي چهل و چهار جلسه است. آيت‌الله دستغيب در شرح و تفسير اين سورة شريف، مطالب متعدد و متنوعي را مدّنظر داشته که عمده‌ترين آن‌ها به شرح زير است: اسماء، صفات و افعال خداوند؛ شأن نزول سورة حديد؛ مالکيت خداوند؛ تسبيح همة موجودات و کائنات؛ دوران آفرينش آسمان‌ها؛ شرح معاني عرش؛ مبدأ و معاد؛ پاداش و جزاي آخرت؛ اختلاف ميان شب و روز به عنوان نشانة عظمت الهي؛ دستورات اخلاقي براي تهذيب نفس؛ علّت وجود نور مؤمن و ظلمت کافر در صراط؛ زمينة ايجاد ايمان وارتباط آن با خشوع دل؛ پيغمبران و کتاب‌هاي آسماني؛ عدل الهي و سفارش به پرهيزکاري. آن‌چه در اين کتاب جلب توجه مي‌کند، استفاده از آيات سورة حديد و تفسير آن‌ها در روشنگري ديني و سياسي است.

۱۵

بسم الله الرحمن الرحيم

آمنوا بالله و رسوله و انفقوا مما جعلكم مستخلفين فيه فالذين آمنوا منكم و انفقوا لهم اجر كبير و ما لكم لا تومنون بالله و الرسول يدعوكم لتومنوا بربكم و قد اخذ ميثاقكم ان كنتم مومنين(۱۶۳)  

خشوع ايمان پيش از ذلت در آتش

روز گذشته كلام در اين آيه شريفه بود و ما لكم لا تومنون بالله اى مسلمانان چند سال است كه پيغمبر اكرم شما را مى‏خواند، شما را با خدا آشنا مى‏كند آيا نرسيده كه ايمان بياوريد؟ اين نسبت به صدر اسلام، الان هم همين است آيات قرآن مجيد، شواهد ربوبيت الهيه، امر به ايمان به توسط پيغمبر مكرم، آيات قرآن اين همه بر شما مردم خوانده شده است آيا نرسيده وقتى كه ايمانى در شما پيدا بشود اسلام به زبان تنها قيمتى ندارد فقط نتيجه‏اش طهارت بدن و صحت نكاح و توارث است اما بعد از مرگ خبرى نيست.

اگر ايمان به دل رسيد نشانه‏اش خشوع است تذلل نزد پروردگار است ترس از مخالفت پروردگار است. اگر كسى ايمان پيدا كرد كه خدا او را مى‏بيند (سوره حديد كه موضوع بحث ما است يك جمله‏اش كافى است. ) و هو معكم اينما كنتم اى مسلمانان! تو بايد بدانى هر جا بروى، خدا با تو است در هر حالى خدا ناظر بر تو است، اگر اينطور شد هميشه حالت خضوع و خشوعى دارد چه تنها باشد و چه با كسى باشد هيچ فرق نمى‏كند مى‏گويد خدا حاضر است البته مراتب دارد تا برسد به مقدس اردبيلى اعلى الله مقامه كه گويند اين بزرگوار چهل سال آخر عمرش در خانه هم پايش را دراز نمى‏كرده است ملاحظه حضور نسبت به ملك الملوك، رب الارباب مى‏كرده كه پايش را دراز نمى‏كرده حتى در خانه‏اش.

اينكه مى‏گويد ما لكم لا تؤمنون خطاب به من و تو است نه به كفار. اى آنهائى كه مدتى است دم از دين مى‏زنيد، دم از اسلام مى‏زنيد چرا ايمان كلى به خدا پيدا نمى‏كنيد يعنى ايمانى كه تو را وادار به ادب كردن در حضور رب العالمين كند ايمانى كه تو را وادار به خضوع و خشوع و تذلل خودت را در برابر رب العالمين كند، خود را عبد ذليل در محضر رب جليل بدانى، هيچ وقت عبد ذليل در محضر مولا صداى بلند هم نمى‏دهد. در دعاى سحر مى‏خوانى اللهم انى اسئلك خشوع الايمان قبل خشوع الذل فى النار(۱۶۴) هر كس اينجا خاشع شد خوشا به حالش. هر كس خاشع نشد فردا با تو سرى خاشعش مى‏كنند. بشر بالاخره بايد براى خداى خودش خاشع بشود. اگر اينجا ايمان و خشوع و خضوعى پيدا كرد خوشا به حالش اگر نشد فردا در جهنم ذلت مى‏كشد از همان اولين مونف ذلت بر جهنميان ريخته مى‏گردد كه در قرآن مجيد ذكر۷ مى‏فرمايد(۱۶۵)   متكبرها، بى ايمانها، بى خشوعها سر از قبر كه در مى‏آورند هست الهيه از اوضاع قيامت آنها را مى‏گيرد و در برزخ هم همين است. ذليل، غبار آلود، سياه چهره، مهيب، تا چهل سال سرهايشان به زير است خاشعة ابصارهم قربان آن كسى كه در نمازش خاشع شد(۱۶۶)   ديگر در قيامت نمى‏خواهد با تو سرى خاشعش كنند، خشوعش در دنيا پيدا شد اما اگر اينجا خشوعى نداشت (اى تارك الصلوة) منتظر باش خشوع قيامت را كه چهل سال خاشعة ابصارهم چشمت تكان نمى‏خورد بالاخره ذلتى است كه يك روز و يك سال نيست چهل سال، آن هم موقف اول هر كس اينجا خاشع نشد آنجا خاشعش مى‏كنند اللهم انى اسئلك خشوع الايمان خدايا طورى بشود اينجا خاشع بشوم قبل خشوع الذل فى النار نه در آتش جهنم نه در گور نه در برزخ - صد هزار فرياد از زندانخانه الهى. گاهى ديده‏ايد زندانيهاى انفرادى دنيا را، كسى كه مثلاً صاحب زور او را خائن خيال كرده در اين سلولهاى انفرادى چه خشوعى دارد خصوصاً وقتى كه در را هم برويش مى‏بندند غرضم تذلل است خشوع اگر در دنيا براى خدا شد، فردا اول سرفرازى و اول خوشى است.

ترس از روزى كه بچه را پير مى‏كند

در زمان خليفه عباسى رسم بود فراش باشى بايد از سحر جاروب بكند و تا هنوز هوا تاريك است بيرون برود. روزى اين فراش باشى جوان كه يك موى سفيد در سر و صورتش نبوده است مشغول جاروب كردن مى‏شود مقدارى طول مى‏كشد بدون التفاتش از مطبخ خواست بيرون بيايد براى جاروب كشيدن ديد هوا روشن شده جرأت نكرد پايش را از مطبخ بيرون بگذارد، از ترس خليفه بالاخره در مطبخ همانجا ماند. نوشته‏اند كه اين بيچاره فراش باشى هر چه كرد راهى براى فرار پيدا نكرد رفت در دود كش مطبخ تا شب بشود دوباره جاروب بكند و بيرون برود كه تقريباً بيست و چهار ساعت كمتر شد هر چه دود و آتش آمد ساخت. اذان صبح فردا پائين آمد تا هوا تاريك بود فرار كرد رفت خانه‏اش در زد. زن در را به رويش باز نكرد تا برايش قسم خورد كه والله اين خانه من است. من ديشب نتوانستم بيايم بالاخره راهش داد آينه آوردنشانش داد ديد يك موى سياه در سر و صورتش نمانده از ترس خليفه‏(۱۶۷)   اين را مى‏گويند خشوع.

اين است كه در قرآن مجيد مى‏فرمايد: بترسيد از آن روزى كه بچه را پير مى‏كند(۱۶۸)   چقدر ترسها و هولها دارد كه اينطور قرآن مجيد حقيقت را بيان مى‏فرمايد: قرآن مبالغه گوئى ندارد عين واقع است.

اگر آدم هستى، مومن هستى، پس كجاست ترست؟ گناهى كه از تو سر مى‏زند مگر غير از تجاوز از قانون الهى است؟ با زبانت كه فحش مى‏دهى جز خيانت در حضور خدا و در ملك خداست؟ تو چقدر بايد بترسى از گناهت، دين خدا حريم خداست و اى از آن بى حيائى كه در حريم الهى جسارت كند.

بچه دل پاك و اثر آيه قرآن

زمخشرى و نيشابورى نقل كرده‏اند كه يكى از اخيار بچه‏اش را به مكتب فرستاده بود پسر غير مكلف يك روز برگشت وقتى به منزل آمد پدر ديد اين پسر غير بالغ مريض شده شكستگى و انكسارى برايش پيدا شده صبح سالم بود، و حالا كه برگشته است با تب و انكسار روبرو شده است بالاخره از پسر پرسيد آيا پيش آمدى شده؟ گريان گفت: امروز در مكتب خانه اين آيه را به ما ياد داده‏اند، فكيف تتقون ان كفرتم يوماً يجعل الولدان شيباً(۱۶۹)   بترسيد از آن روزى كه بچه را پير مى‏كند اين ترس مرا گرفته است واى اين چه روزى است؟!

براى من و تو اين حرفها قصه و حكايت است (مى‏خواهم عرض كنم و ما لكم لا تومنون براى من و تو است. )

مى‏گويد بالاخره بچه تب كرد طاقت نياورد، عاقبت هم از هول و دلهره از دنيا رفت. پدرش گريه مى‏كرد مى‏گفت بچه جان بايد پدر پيرت از غصه بميرد كه سرتاپايش گناه است. خوش به سعادتت اى بچه پيش از اينكه مثل پدر بدبختت آلوده شوى و قساوت دل پيدا كنى از اينجا رفتى.

و ما لكم لا تؤمنون بالله چرا گيج هستيد، چرا ايمان به خدا نمى‏آوريد و الرسول يدعوكم لتومنوا بربكم محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شما را مى‏خواند به ايمان دعوتتان مى‏كند، و قد اخذ ميثاقكم ان كنتم مؤمنين اخذ ميثاق هم ديروز عرض كردم بهترين وجهش آن است كه از اول انسان با خدا و پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عهد كرد شما از اول تكليف مگر نگفتى؟ اشهد ان لا اله الا الله اين عهد شد مگر از همان اول نگفتى؟ اشهد ان محمداً رسول الله.

اگر گواهى مى‏دهى به وحدانيت حق، پس ايمان هم بايد بيايد، گواهى به رسالت محمد اطاعت هم مى‏خواهد.

محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله شما را از تاريكى به نور مى‏برد

هو الذى ينزل على عبده آيات بينات ليخرجكم من الظلمات الى النور و ان الله بكم لروف رحيم‏(۱۷۰)   خداست آن خدائى كه بر اين پيغمبر مكرمش آيات‏۹ قرآن مجيد را كه فرستاد بينات است، آشكار كننده حقائق و معارف و مبين حلال و حرام و راه سعادت است محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برايتان بيان كرد يكى از مصاديق ظلمت و نور، بخل و انفاق است كه بعد هم مى‏فرمايد: و ما لكم الا تنفقوا فى سبيل الله محمدى كه شما را روشن كرد به اين قر آن مجيد آشنايتان كرد چرا انفاق نمى‏كنيد؟! چرا داد و دهش را رها كرده‏ايد؟ اگر ايمان است و خودت را بنده مى‏شناسى چرا خودت را مالك مى‏دانى؟ ايمان با بخل جمع نخواهد شد، هر بخيلى بى ايمان است يقين بدانيد هر مومنى سخى است بخل و ايمان با هم تضاد دارد. مال، مال خداست، حواله به تو مى‏دهد كه پنج يك آن را بده، آيا مى‏توانى بخل بكنى؟ حكايت سيد بن طاووس را بگويم.

جناب سيد بن طاووس مزرعه‏اى در حله، داشت موقع خرمن و زكات دادن كه مى‏شد مى‏فرمود عشرش براى خودم، نه تايش را در راه خدا مى‏دهم، اين شوق است اگر كسى مومن باشد، بايد شكر بكند دست سيد را ببوسد، با التماس خمس بدهد نه اينكه او التماسش بكند.

نمونه هائى از انفاق امامان

نسبت به حضرت سجاد و حضرت باقر دارد كه وقتى سائلى آمد اظهار ناراحتى كرد آقا هر چه داشت به او داد تا گرفت در دستش فرمود بده به من و گرفت و بوسيدش روى چشمش گذاشت دو مرتبه داد. پرسيد چرا چنين كرديد؟ فرمود خدا در قرآن مى‏فرمايد: يأخذ الصدقات خدا صدقات را مى‏گيرد.(۱۷۱)  

روايت ديگرى دارد كه گاهى دست سائل را مى‏بوسيد در روز عيد عرفه بود حضرت رضاعليه‌السلام در مشهد، آقا در خانه را باز كرد آنچه بود انفاق كرد به طورى كه فضل بن ربيع وقتى آمد آن وضع را ديد گفت: يابن رسول الله ان هذا الغرم خيلى غرامت است فرمود هو الغنيمة سود كرده‏ام‏(۱۷۲)

زهرى، عالم مدينه و از مخلصين زين العابدينعليه‌السلام بود گويد: در تاريكى شب در كوچه‏هاى مدينه حركت مى‏كردم چشمم به آقا امام سجاد افتاد ديدم آقا بارى همراهش است ظاهراً بدوش كشيده بود سلام كردم گفتم: يابن رسول الله كجا تشريف مى‏بريد؟ فرمود: زهرى ما خيال سفرى داريم و اين آذوقه راه است محل امنى در نظر گرفته‏ام مى‏خواهم اين را آنجا بگذارم براى وقتى كه مسافرت كنم.

زهرى گويد پس از چندى يك روز زين العابدينعليه‌السلام را ديدم گفتم مگر شما مسافر نبوديد فرمود چرا حالا هم مسافر هستم پرسيدم كجا؟ فرمود سفر آخرت.(۱۷۳)  

بهتر اين است كه امروز دو سه جمله از امام حسن مجتبىعليه‌السلام عرض كنم كه روز نيمه ماه رمضان و ولادت ايشان است حتى سنيها از آنجمله خواجه ابو نعيم نقل كرده‏اند: در كتاب حلية الاولياء و در صحيح ترمذى هم نقل كرده است و كان حسنعليه‌السلام قاسم ربه ثلاث مرات حتى النعل بالنعل حسن مجتبىعليه‌السلام كه عين ايمان و ايمان حقيقى بود، ايمان او را واداشت كه در عمرش سه مرتبه هر چه داشت مقاسمه كند بالمناصفة تا برسد به نعلينش، يعنى نصف دارائيش را در راه خدا داد. اين سه مرتبه به طور مسلم و غير سه مرتبه هم مواقع ديگر هر چه داشت مى‏داد.(۱۷۴)  

عربى، خدمت آقا آمد خيلى گرفتار بود عرض كرد آقا من دشمن سختى دارم كه ملاحظه پيرى من نمى‏كند فرمود كيست؟ عرض كرد فقر است، امام فرمود الان علاجش مى‏كنم. فرمود هر چه هست بياوريد پنجاه هزار درهم و پانصد دينار به آن فقير عطا كرد و براى بردن اين پولها حمال مى‏خواست حمال آوردند، حمال هم كرايه مى‏خواهد حتى آقا كرايه حمال هم نداشت چون عطا از امام است، پول حمال هم بايد امام بدهد و پولى هم برايش نمانده بود عبايش را برداشت داد به حمال گفت اين هم اجرت حمل تو.(۱۷۵)  

فقير ديگر مى‏آيد پيش از اينكه گرفتاريش را بگويد امام فرمود هر چه هست بياوريد. آن دفعه بيست هزار درهم بيشتر نبود كه آقا عذرخواهى فرمود.

در سفرى كه خود امام حسن مجتبى و آقا حسينعليهما‌السلام و عبدالله بن جعفر اين سه بزرگوار از اسخياى روزگار در بيرون مدينه از قافله باز ماندند هر سه نفر تشنه و گرسنه و خسته و بازمانده از دور خيمه‏اى ديدند آمدند نزديك، ديدند در خيمه پير زنى است و بزغاله‏اى دارد. فرمودند ما از اعيان قريش هستيم و تشنه و گرسنه هستيم آيا چيزى يافت مى‏شود؟ گفت: بز را بدوشيد، دوشيدند قدرى شيرش را خوردند فرمودند گرسنه هستيم. پير زن گفت من بيش از يك بز را ندارم شما او را ذبح كنيد برايتان كباب مى‏كنم. خوراك هم خوردند و خوابيدند. فردايش امام حسنعليه‌السلام فرمود اى زن اگر وقتى سر و كارت به مدينه افتاد ما جبران خواهيم كرد و رفتند. شوهرش كه آمد سوال بز را گرفت، گفت سه نفر از اشراف قريش آمدند چيزى نبود آن را كشتيم و آنها هم ميل كردند.

گذشت تا وقتى كه خيلى به اين دو نفر فشار آمد، به مدينه آمدند در مدينه امام حسنعليه‌السلام پير زن را ديد صدايش زد فرمود مرا مى‏شناسى گفت نه، فرمود: من همان مهمان آن روز هستم. حضرت او را به منزل برد حواله داد هزار گوسفند و هزار دينار به او عطا كردند و فرمود او را ببريد پيش برادرم حسينعليه‌السلام هزار گوسفند و هزار درهم هم حسينعليه‌السلام عطا فرمود و عبدالله بن جعفر (شوهر حضرت زينبعليهما‌السلام عطا فرمود و عبدالله بن جعفر شوهر حضرت زينبعليها‌السلام هم همچنين عطا كرد. ) عطا در راه بزرگان نتيجه‏اش همين است.(۱۷۶)  

اينهائى كه به اسم حسينعليه‌السلام سفره مى‏دهند روز قيامت حسينعليه‌السلام با آنها چه مى‏كند؟ چيزى كه هست تو فانى مى‏دهى اما حسينعليه‌السلام به باقى تو را پاداش مى‏دهد، تو را از آب كوثر ان شاء الله سيراب مى‏كند آبى كه يكصد هزار مزه دارد.

بيست سفر حج پياده

امروز از امام حسنعليه‌السلام بگويم: امام حسنعليه‌السلام با اين اتفاقش بيست مرتبه پاى برهنه و پياده به مكه مشرف شد، هشتاد فرسخ است مى‏فرمود: خلاف ادب است كه من سوار بشوم. بعضى سفرهايش هم نسبت به حسينعليه‌السلام و هم نسبت به حسنعليه‌السلام دارد كه روى سنگها پاى آقا زخم شد، گفتند: دوائى بزنيد فرمود آماده باشيد منزلى كه الان مى‏رسيم، يك نفر پيدا مى‏شود دواى زخم من هم همراهش هست يك وقت ديدند عربى پيدا شد رفتند عقبش گفتند پسر پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تو را مى‏خواهد او هم دويد. آقا فرمود همراه شما روغنى هست (كه شايد روغن بلستون باشد) مقدارى داد تا حضرت به پايش ماليد آناً شفا پيدا كرد حضرت فرمود: هر چه بخواهى بتو بدهم. گفت آقا حاجتى دارم و آن اين است كه وقتى از خانه بيرون آمدم زنم حامله بود شما دعائى بكنيد خدا پسرى به من بدهد. امام بشارتش داد كه خداى تعالى به تو پسرى مى‏دهد كه از دوستان ما اهل بيت خواهد شد.(۱۷۷)  

غرضم عبادت است با اين همه عبادت موقعى كه مى‏خواست بميرد گريه مى‏كرد، گفتند پسر پيغمبر تو چرا گريه مى‏كنى؟ فرمود: ابكى لخصلتين لهول المطلع و فراق الاحبة(۱۷۸)   فرمود گريان و نالانم براى دو چيز يكى هول مطلع يعنى اطلاع به عالم اعلى چه خبر است كه خدا او را به بزرگى ياد كرده (ليوم عظيم. )

گريه دوم من براى فراق دوستان است يعنى حسينعليه‌السلام وقتى من مى‏روم به جدائى شخصى مثل حسينعليه‌السلام مبتلا مى‏شوم آناً جهت مثبت را نيز تذكر فرمود گريه‏ام براى شوق بلقاء محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است مثل مار گزيده به خود مى‏پيچد آن وقت ياد بهشت و جهنم مى‏كرد مى‏دانست بزرگ و عظيم است من و تو بى خبريم.

سعدى مگر از خرمن اقبال بزرگان

يك خوشه ببخشند كه ما تخم نكشتيم

به همين بشارت دلت را خوش كنم: روايت كرده‏اند حسنعليه‌السلام طرف راست پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حسينعليه‌السلام هم طرف چپ رسول خدا (صلى‏۲ الله عليه و آله و سلم) گفت: خدايا تو شاهد باش كه من اين دو تا را دوست مى‏دارم هر كس هم اين دو نفر را دوست بدارد، او را هم دوست مى‏دارم‏(۱۷۹)