معارفى از قرآن

معارفى از قرآن0%

معارفى از قرآن نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: مفاهیم قرآنی

معارفى از قرآن

نویسنده: شهيد آيت الله دستغيب
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 24240
دانلود: 3906

معارفى از قرآن
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 48 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 24240 / دانلود: 3906
اندازه اندازه اندازه
معارفى از قرآن

معارفى از قرآن

نویسنده:
فارسی

اين کتاب، مشتمل بر خلاصه‌اي از بيانات آيت‌الله «سيدعبدالحسين دستغيب» در تفسير سورة مبارکه «حديد» طي چهل و چهار جلسه است. آيت‌الله دستغيب در شرح و تفسير اين سورة شريف، مطالب متعدد و متنوعي را مدّنظر داشته که عمده‌ترين آن‌ها به شرح زير است: اسماء، صفات و افعال خداوند؛ شأن نزول سورة حديد؛ مالکيت خداوند؛ تسبيح همة موجودات و کائنات؛ دوران آفرينش آسمان‌ها؛ شرح معاني عرش؛ مبدأ و معاد؛ پاداش و جزاي آخرت؛ اختلاف ميان شب و روز به عنوان نشانة عظمت الهي؛ دستورات اخلاقي براي تهذيب نفس؛ علّت وجود نور مؤمن و ظلمت کافر در صراط؛ زمينة ايجاد ايمان وارتباط آن با خشوع دل؛ پيغمبران و کتاب‌هاي آسماني؛ عدل الهي و سفارش به پرهيزکاري. آن‌چه در اين کتاب جلب توجه مي‌کند، استفاده از آيات سورة حديد و تفسير آن‌ها در روشنگري ديني و سياسي است.

۳۷

بسم الله الرحمن الرحيم

ما اصاب من مصيبه فى الارض ولا فى انفسكم الا فى كتاب من قبل ان نبراها ان ذلك على الله يسير لكيلا تاسوا على مافاتكم ولا تفرحوا بما آتاكم والله لا يحب كل مختال فخور الذين يبخلون و يامرون الناس بالبخل و من يتول فان الله هو الغنى الحميد (۴۲۳)

ديروز عرض شد كه در اين آيه مباركه پروردگار عالم خبر مى‏دهد از حقيقتى از حقائق عالم وجود آنچه به چشمت مى‏خورد نسبت به آنچه چشمت نمى‏بيند، قطره و درياست، آنچه به چشم ديده مى‏شود عالم ملك است آنچه را كه ماوراء حس است، عالم ملكوت است، مجردات ماوراء حس و جسم و طبيعت خداى تعالى مرتبه‏اى از مراتب هستى قرار داده كه گاهى به مرتبه علم تعبير مى‏گردد گاهى لوح گفته مى‏شود و گاهى هم كتاب و در اين مرتبه از هستى، تمام حوادثى كه در عالم ما واقع مى‏گردد، قبلاً در آن لوح نقش است جزئى و كلى. مثلاً الان چهار ميليارد بشر است تمام آتيه اين افراد پيش آمدشان تا مرگشان بر لوحى نقش است مسلمانان! بدانيد اين حقيقت است تعجب نكنيد تو خيال مى‏كنى جسم است كه محدود باشد، مى‏گويد: چطور مى‏شود اين همه حوادث را در آن بنويسند اينكه مى‏فرمايد: الا فى كتاب ثبت است نه مثل ثبت در كتاب كاغذى و جسمى هست بلكه ماوراء جسم و عالم ملكوت است چطور است؟ الان از ادراك من و تو دور است، آنها پس از مرگ معلوم خواهد شد ان كتاب الابرار لفى عليين فقط بدان قرآن درست مى‏فرمايد، قرآن كلام خدا است و خدا هم حق مى‏فرمايد ما اصاب من مصيبه نمى‏رسد، مصيبتى به شما در زمين فى الارض يعنى زلزله، طوفان، بلاها، سختيها، قحط و غلاها... ولا فى انفسكم و نه در خودتان انواع مرضها، هول و هراسها، تا مرگ و ميرها تمام اين مصيبتها الا فى كتاب من قبل ان نبراها پيش از آنكه اين مصيبتها را در عالم طبيعت آشكارش سازيد، قبلاً در كتابى كه در عالم ملكوت و مجردات است تمام ثبت و ضبط است.

تعليم قرآن، راحتى دنيا و آخرت

نتيجه اين خبر، لكيلا تاسوا تا تأسف نخوريد بر آنچه از دست داديد، دين به نفع دنيا و آخرت هر فردى است هم دنيايت و هم آخرتت تأمين خواهد شد، خبرت داديم و فهميدى كه مقدراتى دارى و مقدرات واقع مى‏گردد نسبت به آنچه ناراحت كننده است غصه كش نمى‏شوى حسرت نمى‏خورى زيرا مى‏گوئى: خدا فرموده قبلاً مقدر شده بود لابد خير است. ديروز مثالش را گفتم معنى تأسوا كه از اسى است اين نيست كه اصلاً غصه نمى‏خورى ممكن است غصه بخورد ولى غصه كش نمى‏شود اعتراض پيدا نمى‏كند، ديگر آنكه اگر به عكسش نعمتى به تو رسيد معامله‏اى كردى يك ميليون استفاده كردى يا پسرى خدا به تو داد طغيان نمى‏كنى زيرا طغيان و غرور از كفر است فرح شديد به نعمت كفر به منعم است، فعاليت خودت را مى‏بينى زرنگى خودت، اقبال خودت، بخت خودت، تمام نقل شخص خود است، اين كفر مى‏شود. اما اگر چنانچه مسلمان شدى از اين معامله‏اى كه استفاده برده‏اى فى كتاب خدا در كتابش برايت مقدر فرموده بود اين پولى كه به دست آمد مقدر خدا خواهد بود آن وقت مى‏گوئى الهى شكر. نمى‏گوئى من، غرور پيدا نمى‏كنى اگر فرح شديد آمد فخر مى‏كند و مبغوض خدا مى‏گردد و تمام اينها كفر و نكبت و حسرت و بدبختى است.

چه اشخاصى كه مال زياد نصيبشان شد و بعد كه از كفشان رفت غصه كش شدند و مردند، سراغ هم دارم، مال آمدنش چه بود كه رفتنش چه باشد، آمدنش با فخر هلاكت است و رفتنش هم هلاكت است شهيد راه پول و مال دنيا گشته، اگر از اول مى‏دانست پول مال خداست، عطاى خدا است، خيلى دلبندش نمى‏شد حياتش رابسته به او نمى‏ديد. مال را رب خودش قرار نمى‏داد و لذا اگر وقتى صبح كرد و گفتند تمام مالت از بين رفت مى‏گويد رفت كه رفت.

بيابانى، ولى دل روشن

در تفسير مقتنيات گويد: در مسافرتم در وادى نجل به صحراى وسيعى رسيدم از اول صحرا كه وارد شدم مرده شترها را ديدم، در آن نزديكى عربى روى تلى نشسته، به دستش پشم مى‏ريسيد نزديك رفتم سلام كرده احوال پرسيدم گفتم: اين شترها مال چه كسى بوده؟ گفت مال بنده بوده و تمامش از بين رفته گفتم عجب! مثل اينكه ناراحت نيستى گفت من آن وقتى كه داشتم دل به آن نبسته بودم حالا كه ندارم هم غم از آن ندارم.

اگر آدمى خدا را فراموش كرد، به مال و نعمت و ملك مغرور شد، فخر كرد، تكبر كرد وقتى كه از كفش مى‏رود سخت ناراحت و آخرش غصه كش مى‏شود لكيلا تأسوا على مافاتكم.

مرده پسرش را مى‏پيچد ولى خودش...

از خيرات حسان زنان نمونه عالم اسلام ام طلحه است اين مجلله پسرى داشت يگانه و پدر هم كمال علاقه را به پسر يگانه داشت پس از چندى اين پسر مريض شد پدر خيلى ناراحت بود مرتب احوالش را مى‏پرسيد، در غياب پدر، پسر مرد. اين مجلله مؤمنه تا ديد پسرش مرد بدون هول و هراس پسرش را پيچيد و لحافى رويش كشيد به عنوانى كه خوابيده است و رفت خودش را زينت كرد و آنچه دلربائى اثر داشت انجام داد، منتظر است كه پدر طلحه بيايد تا از در وارد شد و در همان دروازه در رهايش نكرد و با او انس گرفت پيش از آنكه اسم طلحه را بياورد، ايمان مادر داغديده چه مى‏كند؟ بالاخره مرد را به بستر كشانيد پرسيد طلحه چطور است؟ گفت طلحه خواب است بعد گفت چطور است كه طلحه بيدار نمى‏شود؟ كم كم مشكل است كه بگويد خواب است بايد حقيقت را بگويد يك دفعه هم نگفت چقدر لطيف گفت صدا زد: ابوطلحه يك نفر امانتى داده است به دست همسايه ما چندى هم نزدش بوده و از آن بهره مى‏برده حالا صاحبش آمده است امانتش را برده است صاحبخانه مى‏گويد چرا امانتت را بردى؟ ابوطلحه گفت غلط مى‏كند مال خودش بود و برد حق اعتراض ندارد، زن مجلله گفت نكند نقل من و تو باشد، در دو سال قبل خدا به ما پسرى امانت داد پيش از تشريف آوردنتان در خانه جناب عزرائيل را فرستاد، امانتش را برد جرأت دارى اعتراض بكنى؟

تتمه حديث چنين است كه فردا صبح ابوطلحه پيش رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بشارتش مى‏دهد كه شب گذشته خدا به بركت اين زن تو را هم آمرزيد و به بركت صبر اين زن خدا همان ديشب بركتى داد در نسل تو كه الان در نظرم نيست، همان پسر كه همان شب نطفه‏اش بسته گرديد يكى از بزرگان عالم اسلام گرديد تمام به بركت صبرى كه ام طلحه كرد صبرش هم به بركت ايمان بود، ايمان به اينكه تمام كارها به دست خدا است‏(۴۲۴) .  

مرورى است از مولى الموالى اسد الله الغالب على بن ابى طالبعليه‌السلام مى‏فرمايد كه خداى تعالى زهد را روزگار است ليكلا تا سوا على ما فاتكم صحبت امروز من سرمشقى براى يك عمر است اى جوانان عزيز اين آيه امروز را فراموش نكنيد.

مرگ براى مرده و بازماندگان خير است

در غسال خانه گاهى رفته‏ايد بعضى از زنها چقدر وحشيگرى مى‏كنند كسى از آنها كه مرده مثل اينكه تمام چيزها از كفش رفته اصلاً نه يادخدائى نه تقديراتى گويا بزرگترين بلا بر سرش آمده در حالى كه طورى نشده است كسى كه الآن مرد، مرگ نه براى او بلا هست نه براى تو بلا هست. اى بازماندگان، براى خودش بلا نيست زيرا جوانى كه مرده يا اهل تقوا بوده يا اهل معصيت، اگر اهل تقوا بوده زودتر به سعادت رسيد اين جوان صالح حيف است كه در ميان جانوران دو پا در مشقت باشد زودتر به وصال مرد تو نمى‏دانى كه خدا از تو و پدرش به او مهربانتر است. جوان صالح اگر مى‏ماند، صلاحش در خطر بود، محيط فاسد است و اگر نعوذ بالله كسى كه مرده جوان بى بند و بار و گناهكارى بود تبهتر كه زودتر مرد گناهش كمتر، آتش گورش كمتر. پس بالأخره آنكه مرده براى خودش خيلى خوب شد كه مرد. اگر براى او گريه مى‏كنى خيلى غلط مى‏كنى، اگر براى خودت بوده آيا براى چه گريه مى‏كنى؟

مى‏گوئى اميد داشتم عصا كشم باشد. اين كفر است و... و... و...

والله يرزق من يشاء بغير حساب آيا فرزند، نان به تو مى‏دهى؟ چه فرزندهائى كه والدينشان را كشند اين شدت حزن با اعتراض است، چون و چرا كردن است، اين قسم شدت حزن كه اعتراض به قضا و قدر است، كفر به خدا است، فرح شديد هم غلط ولا تفرحوا بما آتاكم اى ميليونر اگر به مالت فرحناك شدى، به فرح شديد متكبر شدى اين كفراست.

خدا دوست نمى‏دارد هر متكبرى را(۴۲۵) آى متكبر تو مبغوض خدائى، اى فخور، خدا بنده‏اى را كه فخر مى‏كند بد مى‏داند. مال من، پيشرفت من، مكنت من، بچه من، لشكر من، رعيت من، فاميل من ووو تمام كفر و خلاف قرآن است - اسم فاميل را كه آوردم به اين مناسبت روايت را بخوانم.

روى منبر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شريفترين قبائل عرب كه قريش است و شريفترين طبقات قريش بنى هاشمى است كه يكى از آنها دختر عمه رسول الله هست، روى منبر او را عقد كرد براى مقداد كه غلام سياهى بيش نبود كه فردا كسى نگويد فاميل من، ما سفيد پوستيم او سياه پوست است، حرف خرافاتى آقايان آمريكائيها است آنها جاهلند، مسلمان اهل علم است، مى‏فهمد.

الناس من جهه التمثال اكفاه آنكه را خوابگه آخر زد و مشتى خاك است               ابوهم آدم والام حواء گوچه حاجت كه بر افلاك كشى ايوان را

از خاك آفريدتان و آخرش هم توى خاكتان مى‏كند(۴۲۶) .

الذين بيخلون و يامرون الناس بالبخل‏(۴۲۷) واى از بخل آدم فخور متكبرى كه بخيل هم باشد يعنى نمى‏تواند از آنچه دارد به ديگرى بدهد ربطى به دارائى هم ندارد ممكن است يك نان بيشتر ندارد، ولى باز بخيل است، اگر گربه‏اى جلويش بيايد راضى نيست لقمه‏اى به آن بدهد از آنچه دارد بخيل است نمى‏تواند نفعى به ديگرى برساند اگر چنانچه كسى به صفت بخل مبتلا شد بدانيد بهشت برايش حرام است كه نمى‏تواند ببيند، كسى از او نفعى ببرد چطور به بهشت راهش مى‏دهند؟

از امام صادقعليه‌السلام است كه فرمود: البخيل من برى ما انفقه تالفاً و ما امسكه مشرفاً(۴۲۸) بخيل كسى است كه چيزى را كه در راه خدا مى‏دهد به نظرش دور ريخته است لذا مى‏بيند از هر خيرى فرار مى‏كند چون خير را تلف مى‏بيند ولى اگر به سود و ربا داد زياد مى‏شود اين كفر است، آنچه را كه در بانك گذاشته شرف مى‏پندارد و آنچه مى‏دهد تلف مى‏پندارد.

الذين يبخلون و يامرون الناس بالبخل كسانى كه بخيلند و از آن بدتر مردم را به بخل وا مى‏دارند.

يكى هست كه نمى‏تواند مالش را به كسى بدهد، ديگرى هست كه نمى‏تواند ببيند كسى مالش را به ديگرى مى‏دهد. الهى مسلمان بخيل گم شود و كم شود، مسلمان بخيل كه نمى‏تواند خيرى از كسى ببيند نه از ناحيه خودش و نه از ناحيه ديگرى به كلى بهشت برايش حرام است.

به عكسش فرمود اگر جوانى گنهكار باشد اما سخى است پيش خدا عزيزتر است از پير عابد روزگار ولى بخيل. خدايا ما هم از هر چه پيغمبر، از آن به تو پناه مى‏برد، به تو پناه مى‏بريم‏  (۴۲۹) .

مى‏فرمايد: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هر روز از چند چيز پناه به خدا مى‏برد: اللهم انى اعوذ بك من الشك و الشرك والحسد و البخل بخل چيزى است كه رسول خدا از آن پناه به خدا مى‏برد.

اى كسى كه مى‏خواهى خدا به تو ببخشد، تا خودت جودى نداشته باشى خدا چطور به تو ببخشد؟ تو مى‏خواهى خدا به تو سخاوت كند تا در خودت سخائى نباشد، خدا به چه چيز تو سخاوت كند؟ منتهى تو در حد خودت، خدا هم در حد خودش.

يا ذا الجود و السخاء يا ذا العفو و الرضاء، يا ذا العز و البقاء يا ذا الفضل و القضاء يا ذاالالاء و النعماء تا با خداى خودت از در سخا پيش نيائى - سخا يعنى هر چه دارى مضايقه نكنى از مال و بدن توقع سخاوت از خدا را نداشته باش.

روايتى دارد كه مى‏فرمايد: بخيل كسى است كه اسم محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را بشنود و صلوات را نفرستد(۴۳۰) اين مصداقش است. يكى ديگر از مراتب بخل اين است كه به مسلمانى برسد و ابتدا سلام نكند(۴۳۱) آن هم بخل به زبان است.

۳۸

بسم الله الرحمن الرحيم

لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط و انزلنا الحديد فيه باس شديد و منافع للناس و ليعلم الله من ينصره و رسله بالغيب ان الله قوى عزيز (۴۳۲) .

عدل در كرات آسمانى

پس از توحيد، دومين اصل از اصول عقايد كه اعتقاد به آن واجب است عدل است، عدل، يعنى خداى عالم تمام دستگاه هستى را روى ميزان قرار داده، هر چيزى را جاى خودش قرار داده است تمام كارهاى خدا روى عدل است چه كارهائى كه در تكوين انجام مى‏دهد، چه كارهائى كه در افعال بشرى انجام مى‏گردد. قرآن مجيد چند جا اين معنى را ذكر فرموده والسماء رفعها و وضع الميزان اى خردمندان! عدل را مى‏خواهى ببينى، بالاى سرت را نگاه بكن بين چه نظمى دارد؟ گفتند ممكن است بيش از اين باشد. هزارها هزار ميليون ستاره كشف كرده‏اند باز هم مى‏گويند تمامش كشف نشده ميليونها كهكشان، هر كهكشانى ميليونها كره و ستاره و آفتاب در آن موجود است دو عدد از كره‏هاى به اين بزرگى تا به حال به هم نخورده است ميزان، در مدار و در حركت آنها الان همين كره زمين ما نسبت به كره آفتاب نود ميليون را دور است كه اگر يك ميليونش كمتر باشد يعنى هشتاد و نه ميليون ميل فاصله باشد كره زمين را كثرت حرارت قابل حيات نيست يا اگر يك ميليون ميل دورتر بود نود و ميليون بود برودت و سردى به قدرى زياد بود كه باز نمى‏شد در آن زندگى كرد. زندگى روى كره زمين متوقف است بر همين نظمى كه خدا قرار داده است.

كمربند زمين، مظهر عدل خدا

نگاه بالاى سرتان بكنيد كه اهل هيئت گفته‏اند در هر ساعتى ميليونها سنگ‏هاى آسمانى رو به كره زمين مى‏آيد تا به كمربند زمين كه صد، كيلومترى است مى‏رسد اين جائى است كه خداى تعالى به قدرت قاهره‏اش مخزن قرار داده براى نور آفتاب كه تعديل و تقسيم گردد نه يك دفعه نور آفتاب بتابد و كره زمين را بسوزاند، بلكه در اين قسمت تعديل مى‏گردد و چون حرارت اينجا شديد است هر يك از سنگهاى آسمانى كه بخواهد به كره زمين برسد در اينجا ذوب مى‏شود. بزرگترين بمبهاى اتمى اين قسم مخرب نخواهد بود، خداوند اين چنين نظم عالم را برقرار كرده است كه مبادا از اين سنگهائى كه مى‏آيد به كره زمين برسد زمين را متلاشى كند، بلكه همانجا حل مى‏شود، اين بالاى سرت.

به هر حيوانى آنچه لازم دارد داده است

پائين: اى خردمندان از كرم خاكى تا فيل، مى‏بينى عدل، آنها را فرا گرفته است روى نظم است، تمام وحوش، پرنده‏ها، انواع حيوانات، هر حيوانى هر چه لازم داشته باشد به آن داده است آنكه علفخوار است دندان علف خوارى، آنگه گوشتخوار است، دندان گوشتخوارى، آنكه استخوان خوار است، دندان استخوان نرم كنى، و معده‏اش بايد طورى باشد كه استخوان حل كن باشد و علف خوار بايد طورى باشد كه حرارت علف را تحمل كند.

اما نسبت به اعضاء بدن، همين بدن خودت را اى انسان! متوجه باش ميزان عدل، در همه اعضاء بدن نفوذ دارد، بعضى از اعضائى كه بسيار مؤثر و مهم است در زندگى آدمى، خدا جفت قرار داد كه اگر يكى از آن دو خراب شود يكى ديگر باشد، مثل كليه، چشم، دست و پا اينها بايد يدكى داشته باشد.

نظم در جاهاى اعضاء: چشم همين جائى كه هست اگر برود بالاتر يا پائين‏تر درست نيست، علاوه براى چشم چهار حركت توسط چهار عصب قرار داده كه خود تخم چشم حركت كند بدون اينكه سر حركت كند. بالا، پائين مى‏آيد نه خود سر، يا مثلاً دماغ راهش رو به پائين است اگر بالا بود چطور مى‏شد؟! دوتا باشد كه اگر يكى گرفت ديگرش باز باشد - گوش همچنين، ميزان خدا را در ابرو بنگر، علاوه بر زينتش كه قوسى مانند قرارش داد، سر يا پيشانى كه عرق مى‏كند توى چشم نيايد مثل ناودان از گوشه صورت عرق پايين برود نه اينكه در چشم بيايد از اينكه موى آن را سياه قرار داد، چون نور چشم را تقويت مى‏كند زيرا رنگ سياه قابض نور و براى چشم مفيد است، موى سياه نمى‏گذارد نور چشم پخش شود.

مژگان چشم و فوائد بسيار

اما پلك و مژگان چشم، ببين ميزان عدل چه مى‏كند، اگر اين مژه نباشد اولاً بينائى ناقص است روى همان ميزانى كه گفتم - علاوه بر آن اگر مژه نباشد وقتى كه پلك چشم، روى هم مى‏آيد نمى‏شود روزنه نداشته باشد كثافت توى چشمت مى‏رود، هر چند چشمت را روى هم بگذارى اگر مژگان چشم نباشد خواهى نخواهى روزنه هائى است كه خاك داخل مى‏شود، بنابراين بايد مژه هائى باشد آن هم چطور؟ اولاً داخل. مبادا يك وقتى مو توى تخم چشم بخورد، چون اگر موى مژه به تخم چشم بخورد ناراحت مى‏كند نمى‏تواند زندگى كند.

موقع جفت شدنش كه از سر سوزن كمتر هم روزنه پيدا نگردد در جفت كردنش يك وسط دوتاست. اجمالاً من بخواهم بساط عدل خداى را ذكر كنم نمى‏رسيم. امروز حرفها داريم مقدمتاً خواستم بگويم اصل اعقتادى ما، موحدين، مسلمانان، مؤمنين، شيعيان اهل بيت، اول توحيد، دوم عدل است، خداى عالم عادل است كارهايش روى ميزان است هر چيزى به جاى خويش قرار دادن است و از شؤون عدل اوست، بشر را مجبور نكرده است، بشر را بخود وانگذاشته است.

براى اين معنى كه بشر را به خود وانگذاشته ناچارم شرح بيشترى دهم.

قوانين الهى براى عدل بشر

خداى عالم كه همه چيز را در اين منظومه براى بشر آفريده، بشر را هم براى يك هدف كلى و حيات طيبه‏اى آفريده آيا نبايد براى زندگيش نظمى هم قرار بدهد؟ خدائى كه در دستگاه خلقت تمام چيزهايش منظم است بايد براى بشر قوانين تنظيم جعل كند كه زندگى بشر هم منظم باشد، زندگى اختياريش منظم باشد چنانى كه زندگى تكوينى منظم است افعال اختيارى بشر هم منظم باشد، زندگى هرج و مرج اگر باشد نه دنيا و نه آخرت تأمين نمى‏شود - واجب است بر پروردگار عالم به حكم عقل كه براى اين بشر مقرراتى تنظيم كند، براى نظم امورش عدل در تمام شؤونش چه امور انفرادى چه امور اجتماعى، بر خدا است قانونگذارى، چنانكه در دستگاه تكوينش كوچكترين بى نظمى نيست، تمام روى نظم و عدل است، افعال بشر هم بايد كاملاً تحت مراقبت عدل الهى باشد.

قانون گذارى شأن خدا است

زيرا قانون بشرى كه واجب الاطاعه است در وقتى است كه قانون گذارش علم ازلى و ابدى داشته باشد كسى كه مى‏خواهد قانون براى بشر درست كند كسى باشد كه مصلحتهاى نسل آخر بشر را هم بداند تا قانون كلى اختصاص به دوره‏اى نداشته باشد يك قانون كلى كه براى تمام دوره‏ها به كار بخورد يعنى الان كشورها، قانونهائى كه درست مى‏كنند هيچ كدام فايده كامل ندارد، قابل اطاعت نيست، زيرا علمشان كم هست مصالح و مفاسد را نمى‏فهمند، مگر جلوى پايش را مى‏فهمد؟ قانونگذار بايد شرايطى را دارا باشد، اول اينكه بايد به تمام مصالح و مفاسد آگاه باشد تا قيام قيامت. دوم اينكه مهربان باشد.

سوم آنكه قانونگذار بايد كسى باشد كه به حكم عقل اطاعتش واجب باشد و به حكم عقل اطاعت هيچ بشرى واجب نيست زيرا همه مثل هم هستند در عرض هم هستند به چه مناسبت كودتائى بكند و بگويد شاه مملكتم، مى‏گويم چنين بكنيد شاه مملكت يار ريئس جمهور يا نمايندگان مجلس بشر حق قانون گذاريى ندارد فرمان دهنده نبايد باشد چون بشرها همه در عرض هم هستم، هر بشرى به هر قدر كه مهم باشد حق قانونگذارى براى بشرى ديگر ندارد چون با ديگران فرقى نمى‏كند.

قانونگذار بايد كسى باشد كه اطاعتش واجب باشد و آن هم ذات اقدس احديت است.

لا اله الا الله ولا نعبد الا اياه ما غير از اطاعت رب العالمين اطاعت هيچ مقام و بشرى كائناً من كان را نمى‏كنيم. اطاعت پيغمبر و امام و نايب امام در اين دوره كه امام خمينى باشد چون امر خدا است والا اطاعت آنها را هم نمى‏كنيم. خودش فرمود: اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامرمنكم‏(۴۳۳) امام اولى الامر است چون خداى ما فرموده. تا بنگردد به خدا هيچ قانونى، قانونيت ندارد، هيچ حكمى نفوذ ندارد، هيچ حكمى قابل اجرا نيست؟

بگذرم - ميزان خداى حكيم، عادل، بشر را مهمل نگذاشت به حكمت بالغه‏اش به عدلش، قانونهائى براى بشر در دسترس او قرار داد، در تمام شؤون زندگى اين بشر چه معامله‏اش با خدايش چه با خانواده و بستگانش و چه با ساير مردم قانونها معين فرموده نه اينكه مهمل باشد.

عبادات روى ميزان معينى است

معامله با خدا - نماز، روزه، خمس، زكات تا آخر تمام قانون برايش معين فرموده است تمام اينها معاملات با خداست مثلاً ميزان نماز نه اينكه هر كس هر طورى دلش خواست نماز بخواند هر كس هر سمت دلش خواست بايستد هرج و مرج نباشد ميزان دارد همه رو به يك سمت. تمام فرق اسلام بايد شبانه روز هفده ركعت نماز واجب بخوانند با كيفيتى كه ذكر شده است. جهاد كه معامله با خدا است و جان را در راه خدا دادن است چقدر قانون در قرآن و سنت پيغمبر در باب جهاد ذكر شده است.

فقه اسلامى جامعترين قوانين

معامله با خلق: چه معاملات انفرادى، چه معاملات اجتماعى تمام ميزانها قانونها در باب معاملات از كتاب بيع و متفرعات بيع و شراء، تجارت، رهن، جعاله، عاريه وديعه تا برسد به ابواب عقود تمام اينها در قرآن و سنت اين پيغمبر، ميزان و قانون بيان فرموده در باب نكاح ميزانها و قانونها دارد و در باب ارث احكامى مقرر داشته، احكام جزائى اسلام - حدود، قصاص در قرآن ميزان و قواعد و قانون دارد يك قانونى برخلاف عقل فطرى بشرى در اين ميزانها پيدا نمى‏شود است معين فرموده است وارسلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط تا زندگى بشر زندگى ميزان وار باشد و با عدل باشد تا اينجا مطلب چنين شد كه قانون براى زندگى بشرى چه در معامله با خالق و چه معامله با مخلوق، خدا بايد براى معين كند و خدا هم معين كرده است. نيست موضوعى از موضوعات مگر اينكه در قرآن يا به عنوان خاص يا در تحت يك عنوان كلى حكمش را فرموده است. هيچ نقصى ندارد، در تمام اين چهارده قرن، فقهاى اسلام تنها اين قواعد الهى، موازين آسمانى را مشروحاً در كتب فقيهه از طريق سنت و قرآن و اخبار اهل بيت همه را منقح بيان فرموده‏اند، آن وقت چه مى‏خواهد؟ يك زمامدارى مى‏خواهد كه اين موازين الهيه را پياده كند اين عدلهاى خداى را گسترش دهد به مرحله عمل درآورد اينكه ما داد مى‏زينم حكومت اسلامى، الان چند سال است در ايران مسلمانان غيور خصوصاً نسل جوان به رهبرى اعلام بالاخص آيت الله العمظمى امام خيمنى قيام كرده‏اند و هدف واحد دارند.

حكومت اسلامى يعنى: ما فردى مى‏خواهيم كه برنامه‏هاى اسلامى را پياده كند، اين قواعدى كه در باب نظم زندگى بشر است قواعد قضائى قرآن در دادگسرتيها پياده شود ووو.

غرضم اين نهضت و قيام است كه تا به حال بحمدالله مستمر و اين چند ماه اخير هم به اوج خود رسيده در تمام شهرهاى ايران‏(۴۳۴) .

اللهم انا نرغب اليك فى دولة كريمة تعزيها الاسلام و اهله و تذل بها النفاق و اهله و تجعلنا بها من الدعاة الى طاعتك و القادة الى سبيلك و ترزقنا بها كرامه الدنيا و الاخرة(۴۳۵) .

دعاء افتتاح در ماه رمضان

جمعه آخر ماه رمضان و روز مزد است، از اصول مسلمه ما است هر چيزى كه از عالم اعلاء به زمين برسد به وساطت ولى عصر (عج) است هر عملى كه قبول گردد به وساطت ولى عصر (عج) مى‏باشد اگر كسى مى‏خواهد روزه‏اش قبول بشود امروز دست به دامن امام زمان (عج) بزند. اگر كسى مشكلاتى دارد دست به دامن امام زمان بزند تا مشكلاتش حل گردد.

تشرف مقدس اردبيلى خدمت ولى عصر (عج)

شنيده‏ايد داستان مقدس اردبيلى اعلى الله مقامه كه واقعاً از سابقين والاحقين مثلش كم پيدا گرديده است جناب محدث جزائرى از جانب فاضل محترم ميرعلام اين داستان را نقل كرده خيلى اسباب عبرت است.

مير علام از فضلاء و تلاميذ اردبيلى است در حجره‏اى داخل صحن اميرالمؤمنين سرگرم تحصيل بوده است شب درهاى حرم را بستند، درهاى صحن هم بسته شد چراغها خاموش گرديد. گويد مقدارى از شب گذشت براى انجام حاجتى از حجره‏ام بيرون آمدم ديدم يك نفر از در قبله صحن مقدس وارد شد، رفتم نزديك ديدم استاد بزرگوار جناب ملا احمد اردبيلى است محقق روزگار، مقدس بى‏نظير ازدرى كه قفل بود و باز شد آمد من هم عقب سرش رفتم. در اول رواق كه رسيد دست به در زد در باز شد من هم حيران عقب رفتم در دوم هم باز شد. رفت توى حرم ايستاد مقابل قبر اميرالمؤمنين زمزمه كرد من نفهميدم چه گفت و چه شنيد خودم را پنهان كردم ديدم پس از لحظاتى برگشت. عقب سرش بودم آمدم توى صحن. ديدم اين دفعه از در شرقى صحن مقدس بيرون آمد تا رسيد به دروازه، دروازه كه قفل بود باز شد رفتش، من هم عقب سرش رفتم رو به كوفه تا كوفه پياده رفت تا رسيد مسجد كوفه من هم عقب سرش رهايش نكردم ديدم مستقيم به محراب علىعليه‌السلام رفت آنجا زمزمه هائى داشت من هم گوشه‏اى خزيدم تا برگشت در برگشتنش عقب سرش بودم و نمى‏فهميد تا نزديك دروازه نجف، سرفه‏ام گرفت. يك دفعه مقدس اردبيلى متوجه من شد از من پرسش كرد اينجا چه مى‏كنى؟ من هم صريحاً برايش گفتم امشب از ورود به صحن تا كنون با شما بوده‏ام آقا مى‏شود منت بر من بگذارى و بگوئى با علىعليه‌السلام چكار داشتى؟

اجمالاً اردبيلى خيلى متستر بوده ولى ديد گذشته است. از ميرعلام قول مى‏گيرد كه تا زنده هست به كسى نگويد بعد فرمود: حقيقتش آن است كه مشكلى داشتم رفتم با حلال مشكلات در ميان گذارم به اميرالمؤمنين عرضه داشتم حضرت فرمود (منظور من اين جمله بود) آيا نمى‏دانى امام هر زمانى مرجع اهل آن زمان است. (اى كسى كه در زمان مهدىعليه‌السلام هستى، مشكلات را بايد پيش مهدى (عج) بياورى. امام زمان است هر كس در هر دوره‏اى به امام زمان خودش بايد مراجعه كند. ) عرض كردم آقا امام زمان را كجا ببينم، به من فرمود الان در مسجد كوفه است اين بود كه خودم را در مسجد كوفه به مهدىعليه‌السلام رساندم مشكلم را عرضه داشتم، آقا مشكلم را حل فرمود(۴۳۶) .

اين را گفتم كه شما را آماده كنم، امروز دست به دامان امام زمان بشويد. مشكلاتتان را از امام زمان بخواهيد كه نزد خدا واسطه شود خدائى كه هر مشكلى را حل مى‏كند، مشكلات فردى و مشكلات اجتماعى فعليتان، يابن العسكرى مى‏بينى كه شيعيانتان در چه گرفتارى هستند؟