معارفى از قرآن

معارفى از قرآن0%

معارفى از قرآن نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: مفاهیم قرآنی

معارفى از قرآن

نویسنده: شهيد آيت الله دستغيب
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 24242
دانلود: 3906

معارفى از قرآن
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 48 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 24242 / دانلود: 3906
اندازه اندازه اندازه
معارفى از قرآن

معارفى از قرآن

نویسنده:
فارسی

اين کتاب، مشتمل بر خلاصه‌اي از بيانات آيت‌الله «سيدعبدالحسين دستغيب» در تفسير سورة مبارکه «حديد» طي چهل و چهار جلسه است. آيت‌الله دستغيب در شرح و تفسير اين سورة شريف، مطالب متعدد و متنوعي را مدّنظر داشته که عمده‌ترين آن‌ها به شرح زير است: اسماء، صفات و افعال خداوند؛ شأن نزول سورة حديد؛ مالکيت خداوند؛ تسبيح همة موجودات و کائنات؛ دوران آفرينش آسمان‌ها؛ شرح معاني عرش؛ مبدأ و معاد؛ پاداش و جزاي آخرت؛ اختلاف ميان شب و روز به عنوان نشانة عظمت الهي؛ دستورات اخلاقي براي تهذيب نفس؛ علّت وجود نور مؤمن و ظلمت کافر در صراط؛ زمينة ايجاد ايمان وارتباط آن با خشوع دل؛ پيغمبران و کتاب‌هاي آسماني؛ عدل الهي و سفارش به پرهيزکاري. آن‌چه در اين کتاب جلب توجه مي‌کند، استفاده از آيات سورة حديد و تفسير آن‌ها در روشنگري ديني و سياسي است.

۴۰

بسم الله الرحمن الرحيم

لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط و انزلنا الحديد فيه بأس شديد و منافع للناس و ليعلم الله من ينصره و رسله بالغيب ان الله قوى عزيز (۴۴۹)

خلاصه آيه مباركه اين شد كه فرمود: كتاب و ميزان - قرآن وحى الهى، كتاب آسمانى با ميزان عدل، عقل كه وجود خارجيش امام است. قرآن براى بسط عدل است ليقوم الناس بالقسط به تفصيلى كه ذكر گرديد اگر تمام مسلمانان كتاب و ميزان را از دست ندهند، قرآن و امام و نايب امام كه شرائط امامت در او جمع باشد قسط همه جا را مى‏گيرد در خانواده يا در احتماع يا در ادارات دولتى فرقى نيست. بالاخره در اجتماع كسانى هستند كه نمى‏خواهند قسط يعنى عدل را ميزان خود قرار دهند لذا خدا چنين مى‏فرمايد: و انزلنا الحديد كه در اين زمانها توپ و تفنگ و بمب است.

آنهائى كه ضد انقلاب اسلاميند، آنهائى كه قسط را قبول ندارند، زير بار عدل نمى‏خواهند بروند، با اينها بايد با آهن معامله كرد فيه بأس شديد در آهن نيروى سختى خدا قرار داده است براى دفع دشمن عدل.

به هر چه بيشتر نياز است، بيشتر آفريده

و منافع للناس خدا در اين آهن هم منفعت‏هاى بسيارى قرار داده براى زندگى بشر - از حيث خوراك، پوشاك و مسكن، آهن مدخليت دارد، لذا خداوند آهن بيشتر آفريد، اگر دقت كنيد در دستگاه خلقت هر چه مورد نياز بيشتر است، سعه آن هم بيشتر است، در دسترس نزديكتر است. مثلاً همين آهن در مقابل معدنهاى ديگر احتياج به آن بيشتر است، خدا هم به آن بركت داده است، از آنجمله آذوقه و آب است، چون عطش بدتر از گرسنگى است، لذا آب را بيشتر آفريد. آب شيرين، باران مى‏فرستد حتى به آن هم اكتفا نكرده، زير زمين هم آب قرار داد - از آنجمله هوا است. احتياج به هوا چندين برابر آب است. آب شبانه روزى دو سه مرتبه بيشتر لازم نيست ولى در هر دقيقه‏اى بايد چند مرتبه نفس پائين برود و برگردد، خون تصفيه بشود اگر چنانچه چند دقيقه راه نفس گرفته شود، مى‏ميرد، خفه مى‏شود چون به هوا بيش از آب احتياج است، آن را از آب فراوانتر كرد، نگذاشت جائى از كره زمين مگر اينكه هوا آنجا است. درخت هم تنفس دارد ولى كمتر از حيوان زيرا حيوان چند قسم تنفس دارد نه فقط تنفس معمولى، بلكه پوست بدن هم تنفس دارد، هوا را به خودش جذب مى‏كند كه اگر تنفس جلدى رها بشود آدمى مريض مى‏شود مثل كسانى كه بدنشان چرك بسيار گرفته، حمام نمى‏روند، روزنه‏هاى بدن بند مى‏آيد در اثر عرق ممكن است مريضش كند و لذا امر شده است كه اقلاً هفته‏اى يك روز جمعه تا جمعه، مسلمانها غسل جمعه كنند.

امر تكوينى خدا به هوا اين است كه براى بقاى بشر، حيوان، گياه، هر جا كمبود است به قوت خودش راه به آنجا برساند.

توفيق شكر هم از تو است

هر نفسى كه فرو مى‏رود ممد حيات است چون برمى‏گردد مفرح ذات، پس در هر نفسى دو نعمت موجود و بر هر نعمتى شكرى لازم. در هر نفسى دو الحمد لله بايد بگوئى، شبانه روز چند هزار مرتبه نفس مى‏كشى، كدامتان مى‏توانيد شكر نعمت بكنيد؟ پس بگو:

از دست و زبان كه برآيد

كز عهده شكرش به درآيد

خدا سريع الرضا است فقط بنده‏اش اقرار كند بگويد: خدايا من نمى‏توانم شكر كنم نعمت نفس كشيدن را و نعمت‏هاى ديگرت را آنگاه خدا از تو راضى مى‏شود الحمدلله على كل نعمته به طور كلى به عدد نفس كشيدنهاى ما، حركات چشم ما، و زبان ما حمد خداى را لازم است.

پروردگارا ما همه عاجزيم از اداى شكر نعمت تو، به عزت و جلالت تو خودت را موفق به شكرگزارى بدار.

يارى خدا درباره اسلام

وليعلم الله من ينصره و رسله بالغيب يكى ديگر از هدف‏هاى آفريدن آهن كه فيه بأس شديد است آهن را آفريديم كه از آن اسلحه درست گردد و با دشمن عدل جنگ شود، كارزار گردد ليلعم الله من ينصره تا خدا بداند چه كسانى يارى خدا مى‏كنند. اينجا ليعلم نه مراد علم بعد از جهل است. خدا پيش از خلقت هر فردى، تمام گزارشاتش را مى‏داند منتهى چيزى كه هست او را در اين عالم مى‏آورد تا آنچه دانسته شده در مرحله ظهور بيايد، استحقاق حاصل گردد.

ليعلم الله يعنى ليميز الله تا تميز داده شود كيست كه اسلحه دست بگيرد بزند بر سر كسى كه منكر اسلام است دين خدا را يارى كند. نصرت خدا منظور نصرت دين خدا است، خدا احتياجى به نصرت دينش ندارد ولكن حكمتش چنين اقتضاء كرده است كه اين بشر به اختيارش دين خدا را نصرت بكند تا مستحق ثواب گردد خدا نخواسته كه دينش را به جبر پيش ببرد. بايد بشر خودش قيام كند. خدا نمى‏خواهد به ماوراء طبيعت دست بزند و دشمنان اسلام را نابود كند هيچ وقت چنين نبوده است بلكه بايد هر كس مى‏گويد من مسلمانم، با دشمنان اسلام جنگ كند، نصرت كند، يارى كند و الا اگر دين خدا را يارى نكند، اين راه و رسم بندگى نمى‏شود. كسى كه دفاع نكند از حريم اسلام، پس چطور پيرو پيغمبر اسلام مى‏شود؟ عجب! به محمد علاقه دارى با نصارا كه با محمد مى‏جنگد هم علاقه دارى؟!

غيب مطلق خدا است

اين آيه يك كلمه دارد كه بالغيب است بالغيب يعنى چه؟ غيب يعنى نهان. دو وجه برايش ذكر شده است: يكى اينكه متعلق باشد به فاعل ينصره كه الله است يا مفعول كه ضمير است كه ديگران مراد باشد يعنى ليعلم الله من ينصره و رسله بالغيب و هو غائب عنهم يا اينكه بگوئيم: وهم غائبين عنه يا بگوئيم با اينكه خدا از آنها غائب است يا اينها از خدا غائب. در هر دو صورت مراد به غيب يعنى خدا. مسلمانان، خدا صرف شمشير زدن يا توپ و تفنگ دست گرفتن صرف اين كارها را نمى‏خواهد بلكه خدا نصرت دينش را مى‏خواهد، خدا نيت خالص تو را مى‏خواهد، خدا مى‏خواهد تو براى نصرت اسلام بگوئى جمهورى اسلامى، خدا از تو مى‏خواهد كه فقط از براى خدا براى عزت اسلام و پيشرفت اسلام بگوئى رهبر امام خمينى. غرض ديگرى نباشد اگر به غرض ديگر شد توسرى مى‏خورى.

اى كسانى كه پاسداريد شما بايد هدفتان پاسدارى اسلام باشد حفظ امنيت كشور اسلام باشد اگر خداى نكرده غرض در كار آمد، تمامتان هلاكيد. حال كه حرف اينجا رسيد، حديث كوتاهى برايتان بگويم:

در راه الاغى جان باخت

در سابق اكثراً مركبشان شتر و عده‏اى نيز اسب بوده است در يكى از جنگها يكى از مشركين الاغ سفيدى داشت با آن به جنگ آمده بود. از اين طرف در ميان مسلمين يك نفر نگاه كرد ديد يكى از مشركين خر قشنگى دارد دلباخته او شد، گفت: عجب خر قشنگى است الان مى‏روم صاحبش را مى‏كشم و خرش را برمى‏دارم من قتل قتيلا له سلبه اجمع هر كس كافرى را بكشد لباس و مركبش براى قاتل او است، لذا رفت كه مشرك را بكشد تا شميرش را بلند كرد كافر زرنگى كرد، آن مسلمان بدبخت را از پاى درآورد، لذا به خر نرسيد رفت آن جائى كه آن خر بايد برود و مشهور شده بود به قتيل الحمار، بدبخت، تو بايد بروى دشمن اسلام را بكشى نه بروى خرش را بردارى.

اى كسى كه در انقلاب بودى تو بايد براى خدا نصرت دين خدا كنى بالغيب نه براى ماديات و مال دنيا.

خدا نيازى به يارى شما ندارد

ان الله قوى عزيز خداى قوى است نه اينكه ما كه مى‏گوئيم نصرت كنيد از روى احتياج است خدائى كه كمترين ملكش مظومه شمسى است اين كره به عظمت، منظومه شمسى يكى از عائله هايش كره خاك است كه اين كره خاك در بين ساير كرات مثل ريگى در بيابانى است مع الوصف در وسط هوا چه قدرت قاهره‏اى اين كره را نگه داشته در هر دقيقه‏اى چهار فرسخ حركت مى‏كند و در هر ثانيه‏اى چهار فرسخ دور خودش مى‏چرخد، خدا قوى است.

قدرت خدا را مى‏خواهى ببينى؟ بالاى سرت را نگاه كن چه كسى اين كره‏هاى به اين سنگينى را نگهداشته بدون اينكه متزلزل گردد بدون اينكه يك لحظه سقوطى، هبوطى داشته باشد.

يا من فى الممات قدرته مى‏خواهى قدرت خدا را بدانى ساعت مرگ يكى از قدرتهاى خدا است مرگ معلوم مى‏شد قوى كيست پس بفهم خدا است، پس عزيز يعنى غالب هركه را در عالم تصور كنى غالب است آخرش بايد با توسرى توى سوراخ گور برود، عزيز و قوى خدا است و بس، در اين جمله آخر آيه ذكر مى‏كند كه وقتى مى‏فرمايد مسلمانان نصرت كنيد خدا را، يارى كنيد دين خدا را، بدانيد خدا محتاج شما نيست، خدا مى‏خواهد شما بهره ببريد يعنى شما اگر پاى بند به دينتان شديد و كمك دينتان كرديد كمك خودتان كرديد والله يثبت اقدامكم به خدا قسم مسلمانى كه كمك دينش نمى‏كند امر به معروف و نهى از منكر نمى‏كند اسلامش ضعيف است و مردنش با اسلام مشكوك است، هر چند مكرر قرآن بخواند، اگر نصرت دين نكند و شمشير و اسلحه دست نگيرد در موقعش و در مواقع ديگرش به تطق آتشينش خرمن كفر را آتش بزند.

اميرالمؤمنين مى‏فرمايد: ميت الاحياء هست كسى كه كمك دين نمى‏كند مرده است هر چند فقيه روزگار هم باشد اگر سپردين نشد ديگر يثبت اقدامكم ندارد خدا هم ياريش نمى‏كند، وسوسه‏هاى شيطان ساعت مرگ مختصر ايمانى كه داشت از او مى‏گيرد.

ان الله قوى عزيز - لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم قوه از خدا است ان القوة لله جميعاً عزت هم از خدا است‏(۴۵۰) غير از خدا همه ذليل و ضعيف‏اند.

اين شبها در مناجات مى‏خوانيد مولاى مولاى انت القوى و انا الضعيف همه و همه ضعيف هستيم مولاى مولاى انت العزيز و انا الذليل.

سخن ابراهيم ادهم زير چوب

ابراهيم ادهم كه از سلطنت فرار كرده و زهد را اختيار نموده بود وقتى در مسيرش در خارج شهرى تنها حركت مى‏كرد سرهنگ متكبرى رسيد به ابراهيم گفت آبادى از كدام راه هست؟ ابراهيم اشاره كرد كه به قبرستان، تا قبرستان را نشانش داد با چوبى كه در دستش بود توى سر ابراهيم زد اينجا نوشته شده است ابراهيم كتك مى‏خورد: بزن كه سر من خيلى گنهكار است در اين اثناء ثالثى رسيد ابراهيم را شناخت فرياد كرد آقاى سرهنگ مى‏فهمى به چه كسى دارى مى‏زنى اين سلطان بلخ بوده است تا شناخت از اسب پائين آمد عذر خواهى كرد ابراهيم گفت چيزى نشده است من مدتها گنهكار بودم توسرى نخورده بودم به دست تو قدرى تو سرى خوردم سرهنگ گفت چرا وقتى پرسيدم آبادى كجاست؟ تو، قبرستان را نشانم دادى گفت: آبادى جائى است كه تمام اقشار مردم باشند.

رو، به گورستان دمى خاموش نشين

آن سخن گويان خاموش را ببين

مستحب است هفته‏اى دو روز، دوشنبه، پنجشنبه، جمعه، هم خوب است بروند قبرستان عبرتى بگيرند، متنبه بشوند بدانند قوت و عزت كجاست، قوت و عزت نه در قبرستان است نه در شهرستان قدرت فقط از خدا است.

لقد ارسلنا نوحاً و ابراهيم و جعلنا فى ذريتها النبوة و الكتاب فمنهم مهتد و كثير منهم فاسقون - ثم قفينا على آثارهم برسلنا و قفينا بعيسى ابن مريم و آتيناه الانجيل و جعلنا فى قلوب الدين اتبعوه رأفة و رحمة و رهانية ابتدعوها ما كتبنا عليهم الا ابتغاء رضوان الله فما رعوها حق رعايتها فاتينا الدين آمنوا منهم اجرهم و كثير منهم فاسقون(۴۵۱) .

نوح، شيخ الانبياء و مدت عمرش

در آيه قبل بيان فرمود لقد ارسلنا رسلنا بالبينات هر آينه فرستاديم پيغمبرانمان را با بينات و نشانه‏ها.

به طور آشكار و براى جلوگيرى از ضد دين: آهن را آفريديم كه از برش آهن استفاده شود و دشمنان دين و اسلام و پيغمبران به آهن جواب داده شوند و به وسيله اسلحه آنها را برطرف كنند تا بسط عدل شود، تا دين خدا روى زمين برافراشته گردد يكون الدين كله لله

و در اين آيه نام بعضى از پيغمبران را مى‏برد سه نفر از پيغمبران اولوالعزم كه سرچشمه نبوتند، اول نوح كه در بين پيغمبران امتيازاتى دارد، يكى آنكه نبوتش بيش از پيغمبران ديگر بوده است، نبوتش عموميت داشته است و سن شريفش در رسالت قبل از طوفان ۹۵۰ سال بوده است‏(۴۵۲) و اما مدت عمرش كه چقدر در بين امتش باقى ماند اختلاف است از هزار سال دارد تا ۱۳۰۰، ۳۰۰۰ تا ۳۵۰۰ سال عمر شريفش ذكر گرديده است.

ديگر آنكه نوح پس از آنكه مأيوس شد كه قوم دعوت او را بپذيرد و همان بت پرستيشان را ترك نكردند نفرينشان كرد.

چرا بت پرستى دوام يافته

البته مسأله بت پرستى كه در بشر خيلى شيوع داشته است، سرى دارد، چوبى كه به دست تراشيده مى‏شود هر عاقلى مى‏فهمد كه كارى از آن بر نمى‏آيد ولى مع الوصف با اينكه تراشيده دست خودش است‏(۴۵۳) از همان اول تا الان بشر بت پرستى را از دست نداده است، پيش از نوح جمعيت بت پرستها عددشان از مسلمانان بيشتر است بلكه از نصارا هم بيشتر است عددشان خيلى زياد است و بتهايشان هم زياد است براى خودشان بتكده هائى دارند.

يكى از رفقا كه خودش رفته بود در بتخانه‏اى در هند مى‏گفت وقتى رفتم موقع دعاشان بود، بت درست كرده بودند به شكل دختر خوشگلى و تمام آنهائى كه مى‏آمدند هفت ساعت دستشان را به سوى بت دراز مى‏كردند مى‏گفت من حيران شدم (ولى من و تو اگر پنج دقيقه قنوت را طول دهيم حوصله مان سر مى‏رود).

خلاصه بت پرستى بوده و هست و خواهد بود چرا تعدادشان زياد است؟ و دوام آورده‏اند.

سرى دارد، ظاهرى و باطنى دارد. سر ظاهريش آن است كه آدمى تا به رشد عقلى برسد معطلى دارد بيشتر مردم عقلشان در چشمشان است، ادراك ماوراء طبيعت، عقلى لازم دارد كه آدمى رشد پيدا كند و سير وجودى پيدا كند بگويد كه بتها مقهور است، خود بشر كه سازنده‏اش مخلوق است، كسى كه كره زمين را آفريده نمى‏شود از جنس خودتان باشد، آفريدگار ديدنى نيست، اگر با چشم حيوانى ديده شود آفريدگار نيست، ظاهر نمى‏تواند بشود، بايد محيط بر ماده باشد، بشر كه به رشد عقلى برسد بفهمد جسمى كه مى‏بينى همه مقهور و مخلوق غيند، يعنى قوه ماوراء طبيعت كه خداى عالم باشد، طبيعت آفريده شده اوست، مسخر اوست، محيط بر طبيعت است و خود او منزه است كه جسم باشد اگر خدا جسم باشد (استغفرالله) اولاً هر جسمى بايد جسم ساز داشته باشد. بايد خداى ديگرى بيايد و اين را درستش كند ديگر اينكه محتاج به اجزاء تركيبى است، خدا جسم خلق كن است، هر چه هست قدرت قدرت ملكوت خدا است‏(۴۵۴) خودش را بشناسد بفهمد كه خودم هم جسم نيستم روح من كه محيط بر جسم است مجرد است، خداى من روح آفرين است، اينها رشد عقلى است كه آدمى بفهمد ماده و ماديات همه مخلوق و تمامش مثل هم است از جهت مخلوقيتش هيچ فرقى نمى‏كند.

مجسمه، مقدمه بت پرستى

پيغمبر اسلام فرمود يا على لا تدع صورة الا محوتها در جريان فتح مكه دستور فرمود در كعبه صورتى باقى مگذار، مجسمه سازى حرام است براى چه؟

شكر خداى را كه سعادت، نصيب حال شما گرديد اى ملت ايران، مجسمه بت روزگار را پائين كشيديد و خدا رحمت كند جوانهائى كه شهيد شدند و اين پيروزى شامل حال شما گرديد.

هر اطاقى كه در آن صورت باشد، نماز نخوانيد، مكروه است هر چند وارونه‏اش بكنيد هر چند پشت سر، هم باشد. صورت پرستى خرافات است. خواستم عرض كنم علت اينكه بت پرستى از قديم بوده تا حالا و هميشه بت پرست بيشتر از موحد بوده است. اگر بشر را تقسيم كنند اغلبشان بت پرست و حيوان پرست و... و... و... هستند. علتش را گفتم اولاً رشد عقلى مى‏خواهد كه به نور عقلش تكان بخورد و از ماده صرفنظر كند اگر مربى نباشد تمام وابستگى به ماده‏اش تقويت مى‏شود واى اگر از خارج هم كمكش كند مثل دوران گذشته ايران كه در سلطنت پنجاه ساله پدر و پسر تمام سعيشان اين بود بين دانشگاه و دبيرستانها با روحانيت فاصله بيندازند و از طرف ديگر به بت پرستى و آتش پرستى تقويت مى‏شدند.

در تاريخ بشر بخوانيد آيا سراغ داريد در دورانهاى گذشته در يك كشورى يك سلطانى با بت پرستى جنگ كرده باشد درباره (سلطان محمود غزنوى هم گويند به خاطر جواهرات به هند لشكر مى‏كشيد) بلكه تقويت مى‏كردند و خودشان هم بت درست مى‏كردند براى فريب ملت. خود آنها هم به گاو احترام مى‏گذاشتند.

در چند سال قبل در روزنامه نوشتند كه فرودگاه بين المللى دهلى تعطيل شد بر اثر اينكه گاوى تشريف آورده بود در باند فرودگاه، به احترام گاو فرودگاه بين المللى دهلى شش ساعت تعطيل گرديد تا به اراده خودش كنار رفت.

بيشتر مردمان از راه به در رفتند

لقد ارسلنا نوحاً و ابراهيم به تحقيق كه فرستاديم نوح نبى را و ابراهيم خليل الرحمن را و بعد نبوت و كتاب را در نسل آنها قرار داديم فمنهم مهتد يعنى قليلى از ذريه نوح و ذريه ابراهيم هدايت شدند و پذيرفتند و كثير منهم فاسقون بيشترشان فاسق شدند تا الان هم چنين است. هميشه پيروان شيطان در اكثريت بوده‏اند نسبت به پيروان رحمن. ماده پرست، شهوت پرست، دنيا پرست چندين برابر خدا پرست بوده‏اند پاره‏اى از ايشان هدايت را پذيرفتند و كثير منهم فاسقون بيشترشان متمرد شدند از اطاعت رحمن بيرون رفته داخل شدند در اطاعت شيطان.

ثم قفينا على آثارهم برسلنا قفينا يعنى به عقب درآروديم پشت سر نوح و ابراهيم، رسل خود را فرستاديم تمرد بشر مانع نشد كه ما ديگر پيغمبر نفرستيم، پى در پى، پشت سر هم، پشت سر نوح و ابراهيم و ذريه شان رسل خودمان فرستاديم.

سرگذشت مختصر حضرت مسيحعليه‌السلام

وقفينا بعيسى ابن مريم و در اين آخرى پيش از پيغمبر اسلام، عيسى را فرستاديم و آتيناه الانجيل انجيل هم به عيسى بن مريم داديم معلوم مى‏شود انجيل، اصلى داشته است يك كتاب آسمانى به نام انجيل بوده است چون اهل اطلاع نقل كرده‏اند حضرت مسيح تا سن سى سالگى نبوتش آشكار نبود از سن سى سالگى مبعوث به رسالت شد تا سى و سه سالگى سه سال اين بزرگوار مبعوث به رسالت شد تا سى و سه سالگى سه سال اين بزرگوار انجيل بر او نازل مى‏شد به مردم مى‏رسانيد. دوازده حوارى داشت كه يار و ياورش بودند، در اين سه سال در آبادى زندگى نكرد، خانه نداشت، زن و فرزند نداشت، چراغش آفتاب بود فرشش خاك زمين بود و خوراكش ميوه و برگهاى درختان بود. اين سه سال گذشت آخرش يهود عنود براى كشتنش محاصره‏اش كردند پس از محاصره يك نفر به نام يهودا از خود حواريين آمد پيش يهود به سى درهم نقره عيسى را فروخت و آمدند دستگيرش كردند و تصميم گرفتند كه فردايش او به دار بزنند.

مسيحى‏ها مى‏گويند عيسى را بدار زدند بعد كه مرد او را پائين آوردند در همين بيت المقدس دفنش كردند سه روز در قبر بود پس از سه روز زنده شد و سه روز به جهنم رفت كه بعداً امتش به جهنم نرود.

انجيلى كه مال عيسى بود، مسيحى‏ها آتش زدند و نابودش كردند سالها بعد ده بيست نفرى كه اسمشان هست كتابى نوشته‏اند الهامات خودشان را نوشتند و يا به قول من، خرافاتى كه شيطان به دلشان انداخته بود به قلم آوردند. انجيلى كه الان هست انجيل آسمانى نيست. توراتشان هم آسمانى نيست.

امروز روى كره زمين تنها كتابى كه قطعاً آسمانى است قرآن محمدى است. قرآن كتابى است كه وحى صريح الهى كه بر قلب حبيبش و به زبان لطيفش جارى و پخش شد.

مسلمانان ملتزم خواندن و حفظ قرآن بودند

در صدر اسلام مأمور بودند كه هر كس مسلمان مى‏شد، قدرى از قرآن را حفظ كنند كه قرآن دست نخورد يا بنويسد يا حفظ كند(۴۵۵) در صدر اسلام كسى كه مسلمان مى‏شد پيغمبر خدا مى‏فرمود: قدرى قرآن يادش بدهيد. نماز كه مى‏خوانى بايد قرآن در نماز بخوانى. قرآن بايد در سينه‏ها، در لوحها ثبت باشد تا قيام قيامت كه هيچ وقت پيش نيايد كه اين قرآن نباشد در زمان پيغمبر قرآن از بر كردن وظيفه بود. پيغمبر كه از دنيا رفت مسيلمه كذاب در يمامه طلوع كرد وى سحر هم داشت و ادعاى پيغمبرى كرد عده‏اى زياد از صد هزار بيشتر لشكر دورش را گرفتند از تمام قبائلى كه ضد اسلام بودند تا پيغمبر از دنيا رفت ريختند اطراف مسيلمه كذاب و حقه باز. اجمالاً لشكركشى كرد ابوبكر بر سر كار است پناهنده شد به اميرالمؤمنينعليه‌السلام ، آقا فرمود: لشكر بفرست از اسلام دفاع كن خدا نصرت مى‏دهد.

بالاخره مسلمين مجهز شدند براى جنگ با مسيلمه پس از جنگ خبر آوردند براى ابوبكر كه هفتاد حافظ قرآن در اين جنگ كشته شدند. ابوبكر در خطبه نماز جمعه ناله كرد گفت: اى مسلمانها اعلان خطر به شما مى‏كنم كار رسيده به اينجا كه در جنگ با مسيلمه هفتاد نفر مسلمانى كه تمام قرآن از حفظشان بود، كشته شده‏اند. در يك جنگ هفتاد حافظ قرآن كشته شده است.

قرآن نور است، فرداى قيامت قرآن شفاعت مى‏كند، كلام خدا است، سعادت است. هر خانه‏اى كه در آن قرآن خوانده شود، مثل ستاره‏اى كه از آسمان به زمين نور مى‏دهد اهل آسمانها نور خانه را مى‏بينند. لعنت به خانه هائى كه در آن به جاى صداى قرآن صداى آوازه ساز و رقص شنيده شود.

قرآن مجيد از اول نزولش‏(۴۵۶) بايد در در سينه‏ها و در لوحها باشد، قرآن بايد بر زبانها جارى باشد زيرا قرآن ابدى است تا قيامت بايد باشد نه يك كلمه از آن كم شود نه زياد.

الان در قرن چهاردهم هستيم به شما بشارت بدهم خصوصاً در كتابخانه مسكو و بعد از مسكو كتابخانه ايتاليا قرآن‏هاى اسلام مال هر قرنى الان موجود است. قرآن كه به خط اسدالله الغالب على بن ابى طالبعليه‌السلام در قرن اول نوشته شده. حتى قرآن كه به خط زين العابدينعليه‌السلام بوده در همين كتابخانه مسجد جامع عتيق شيراز بوده است. ازبكيها هنگامى كه بر ايران مسلط شدند، آن را بردند. بعداً تزارها آن را خريده به مسكو بردند كه الان هم آنجا است.

قرآن زمان عثمان الان مسكو است تا در هر قرنى قرآنهائى كه نوشته شده همه را پهلوى هم بگذارند يكى است‏(۴۵۷) اين قرآنى كه الان هست مطابق با قرآن جلو است همينطور مطابقت دارد تا زمان پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم - مسلمانها قدر قرآن را بدانيد.

اجمالاً مسيحى‏ها چيزى در دستشان نيست مى‏دانند كه انجيل حال، آسمانى نيست خودشان هم مى‏گويند تمام اينها را كشيشها درست كرده‏اند، الان اين قرآن براى مسيحيت خطرناك است لذا سعى دارند از بينش ببرند. چه ايرادهاى بيجائى كه به پيغمبر مى‏گرفتند و از طرف علماء جوابهاى شفافى و كافى داده گرديد ولى اخيراً از صد سال رو به اين طرف با خشونت مى‏خواهند قرآن را از بين ببرند. به دست خود مسلمانان، اسلام را بكوبند. الان سالهاست انگليس از مسلمانها حكومت درست مى‏كنند و اسلام را مى‏كوبند. همين ايران ما از پنجاه سال قبل انگليس مى‏داند اگر خودش بخواهد حكومت كند نمى‏تواند - اما مى‏تواند پهلوى را بياورد كه عمامه‏ها را بردارد، قرآن‏ها را دور بريزد، در مدارس، در دانشگاه، در پايگاهها - تدريس قرآن در فرهنگ ايران ممنوع شود، طرفدار قرآن را كه علماء هستند بايد بكوبند تا بتوانند قرآن را از بين ببرند.

نخست وزير انگليس قرآن را برداشت و گفت: تا اين كتاب و علماء در بلاد اسلامى هستند ما قدرتى نداريم، مسيحيت رنگى ندارد، نقشى ندارد، با بودن قرآن، كسى انجيل بخواند واقعاً مسخره است. يك صحفه قرآن بخوانيد يك صفحه هم انجيل يا تورات يك مشتى قصه‏هاى خرافاتى. كاش قصه بود، تهمت‏ها، دروغها، نسبت به سحر و جادو به سليمان دادن. نسبت زنا به پيغمبرشان دادن. نوشته‏اند نوح با دخترش زنا كرد!! لعنت خدا بر نويسنده‏اش.

اميدواريم از حالا موقع ذلت آنها باشد و عزت قرآن و طرفداران قرآن.