360 داستان از فضايل مصائب و كرامات فاطمه زهرا

360 داستان از فضايل مصائب و كرامات فاطمه زهرا 0%

360 داستان از فضايل مصائب و كرامات فاطمه زهرا نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: حضرت فاطمه علیها السلام

360 داستان از فضايل مصائب و كرامات فاطمه زهرا

نویسنده: عباس عزیزی
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 18661
دانلود: 5552

توضیحات:

360 داستان از فضايل مصائب و كرامات فاطمه زهرا
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 13 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 18661 / دانلود: 5552
اندازه اندازه اندازه
360 داستان از فضايل مصائب و كرامات فاطمه زهرا

360 داستان از فضايل مصائب و كرامات فاطمه زهرا

نویسنده:
فارسی

فصل اول: فضايل و كمالات فاطمه زهراعليها‌السلام

الف: تولد فاطمه زهراعليها‌السلام

۱- وجود فاطمه از نور خدا

در كتاب معانى الاءخبار به سند معتبر از امام صادقعليه‌السلام روايت كرده است: حضرت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: حق تعالى خلق كرد نور فاطمه را پيش از آن كه بيافريند آسمانها و زمين را.

بعضى از مردم گفتند: يا رسول الله! مگر او داخل انس نيست؟

حضرت فرمود: فاطمه در باطن حوريه است و به ظاهر انسيه است.

گفتند: يا رسول الله! حقيقت اين سخن را از براى ما بيان فرما.

حضرت فرمود: حق تعالى، فاطمه را از نور خود آفريد، پيش از آن كه آدم را خلق كند، در هنگامى كه ارواح خلايق را آفريد. چون حق تعالى آدم را خلق كرد، نور فاطمه را بر آدم عرض كرد.

صحابه گفتند: يا رسول الله! پيش از آفريدن آدم، نور فاطمه در كجا بود؟

فرمود: در حقه اى بود در زير ساق عرش.

گفتند: يا رسول الله! خوراك او چه بود؟

گفتند: طعام او تسبيح و تهليل و تحميد حق تعالى بود. چون حق تعالى آدمعليه‌السلام را خلق كرد و مرا از صلب او بيرون آورد و خواست كه فاطمه را از صلب من بيرون آورد، نور فاطمه را سيبى گردانيد در بهشت، و جبرئيلعليه‌السلام آن سيب را براى من آورد و گفت: السلام عليك و رحمة الله و بركاته يا محمد! گفتم: و عليك السلام و رحمة الله اى حبيب من جبرئيل! پس جبرئيل گفت: اى محمد! پروردگار تو سلام مى رساند تو را. من گفتم: از اوست سلامتى ها، و به سوى او بر مى گردد سلامها و تحيتها. پس جبرئيل گفت: اى محمد! اين سيبى است كه حق تعالى به هديه فرستاده است به سوى تو از بهشت، پس من آن سيب را گرفتم به سينه خود چسبانيدم، جبرئيل گفت: اى محمد خداوند جليل مى فرمايد: اين سيب را بخور. چون سيب را پاره كردم نورى از آن ساطع گرديد كه من از آن ترسان شدم. جبرئيل گفت: چرا تناول نمى كنى؟ بخور و مترس! به درستى كه اين نور كسى است كه نام او در آسمان «منصوره» است، و در زمين «فاطمه» است، گفتم: اى حبيب من، جبرئيل! چرا در آسمان او را «منصوره» گويند و در زمين «فاطمه»؟ جبرئيل گفت: او را در زمين «فاطمه» مى گويند، از براى آن كه قطع كرده است شيعيان خود را از آتش جهنم، و دشمنان خود را از محبت خود بريده است؛ و در آسمان او را «منصوره» مى نامند، براى آن كه محبان خود را نصرت و يارى مى كند؛ چنان كه حق تعالى مى فرمايد: يومئذ يفرح المؤمنون - بنصر الله ينصر من يشاء( ۱)

۲ - تكلم در رحم مادر

ابن بابويه به سند معتبر از مفضل بن عمر روايت كرده است كه گفت: از امام صادقعليه‌السلام سئوال كردم كه چگونه بود و ولادت فاطمهعليها‌السلام ؟

حضرت امام صادقعليه‌السلام فرمود: چون خديجهعليها‌السلام اختيار مزاوجت حضرت رسالتصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نمود، زنان مكه از عداوتى كه به آن حضرت داشتند، از او هجرت نمودند و بر او سلام نمى كردند و نمى گذاشتند كه زنى به نزد او برود. پس خديجه را به اين سبب وحشتى عظيم عارض شد، وليكن عمده غم و جزع خديجه براى حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود كه مبادا از شدت عداوت ايشان آسيبى به آن حضرت برسد. چون به فاطمهعليها‌السلام حامله شد، فاطمه در شكم با او سخن مى گفت و مونس او بود و او را صبر مى فرمود.

خديجهعليها‌السلام اين حالت را از حضرت رسالتصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پنهان مى داشت. پس روزى حضرت داخل شد، شنيد كه خديجه با شخصى سخن مى گويد و كسى را نزد او نديد، فرمود: اى خديجه! با كه سخن مى گويى؟

خديجه گفت: فرزندى كه در شكم من است با من سخن مى گويد و مونس ‍ من است.

حضرت رسالتصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: اينك جبرئيل مرا خبر مى دهد كه اين فرزند دختر است، او و نسل او طاهر با ميمنت با بركت است، و حق تعالى نسل مرا از او به وجود خواهد آورد، و از نسل او امامان و پيشوايان دين به هم خواهند رسيد، حق تعالى بعد از انقضاى وحى ايشان را خليفه هاى خود خواهد گردانيد در زمين( ۲) .

۳ - تولد حضرت زهراعليها‌السلام

... و پيوسته خديجه در اين حالت بود تا آن كه ولادت جناب فاطمهعليها‌السلام نزديك شد. چون درد زاييدن را در خود احساس كرد، به سوى زنان قريش و فرزندان هاشم كس فرستاد كه نزد او حاضر شوند. ايشان در جواب او فرستادند كه: فرمان ما نبردى و قبول قول ما نكردى و زن يتيم ابوطالب شدى كه فقير است و مالى ندارد، و ما به اين سبب به خانه تو نمى آييم و متوجه امور تو نمى شويم.

خديجه چون پيغام ايشان را شنيد بسيار اندوهناك گرديد. در اين حالت ناگاه ديد كه چهار زن گندمگون بلند بالا نزد او حاضر شده و به زنان بنى هاشم شبيه بودند. خديجه از ديدن ايشان بترسيد، پس يكى از ايشان گفت: مترس اى خديجه! كه ما رسولان پروردگاريم به سوى تو، و ما ظهيران توييم، منم ساره زوجه ابراهيم خليل، و دوم آسيه دختر مزاحم است كه رفيق تو و زن شوهر تو خواهد بود در بهشت، و سوم مريم دختر عمران است، و چهارم كلثوم خواهر موسى بن عمران است، حق تعالى ما را فرستاده است كه در وقت ولادت نزد تو باشيم، و تو را بر اين حالت معاونت نماييم. پس يكى از ايشان در جانب راست خديجه نشست، و ديگرى در جانب چپ و سوم در پيش رو و چهارم در پشت سر.

پس فاطمهعليها‌السلام پاك و پاكيزه فرود آمد، و چون به زمين رسيد، نور او ساطع گرديد، به مرتبه اى كه خانه هاى مكه را روشن گردانيد و در مشرق و مغرب زمين موضعى نماند، مگر آن كه از آن نور روشن شد و ده نفر از حوارالعين به آن خانه در آمدند، و هر يك ابريقى و تشتى از بهشت در دست داشتند، و ابريقهاى ايشان مملو بود از آب كوثر. پس آن زنى كه در پيش روى خديجه نشسته بود، جناب فاطمهعليها‌السلام را برداشت و به آب كوثر غسل داد و دو جامه سفيدى بيرون آورد كه از شير سفيدتر و از مشك و عنبر خوشبوى تر بود، و فاطمه را در يك جامه پيچيد، و جامه ديگر را مقنعه او گردانيد. پس او را به سخن درآورد. فاطمه گفت: اشهد ان لا اله الا الله، و ان ابى رسول الله سيد الانبياء، و ان بعلى سيد الاوصياء، و ولدى سادة الاسباط؛ گواهى مى دهم به يگانگى خدا و به آن كه پدرم رسول خدا بهترين پيغمبران است، و شوهرم بهترين اوصياى پيغمبران است، و فرزندانم بهترين فرزند زاده هاى پيغمبرانند».

پس بر هر يك از آنان سلام كرد و هر يك را به نام ايشان خواند، پس آن زنان شادى كردند، و حوريان بهشت خندان شدند، و يكديگر را بشارت دادند و اهل آسمانها يكديگر را بشارت دادند به ولادت آن سيده زنان عالميان، در آسمان نور روشنى هويدا شد كه پيش تر چنان نورى نديده بودند. پس آن زنان مقدسه با خديجه خطاب كردند و گفتند: بگير اين دختر را، كه طاهر و مطهر است و پاكيزه و بابركت است، حق تعالى بركت داده است او را و نسل او را.

پس خديجه او را گرفت. شاد و خوشحال پستان در دهانش گذاشت. پس ‍ فاطمه در روزى آن قدر نمو مى كرد كه اطفال ديگر در ماهى نمو كنند و در ماهى آن قدر نمو مى كرد كه اطفال ديگر در سال نمو كنند( ۳) .

۴ - ظاهر شدن نور در آسمان

نوشته اند: وقتى فاطمه زهراعليها‌السلام به دنيا آمد نورى در آسمانها پديدار شد كه فرشتگان قبل از آن چنين نورى را نديده بودند. همين كه فهميدند آن نور به بركت تولد صديقه طاهره، فاطمه زهراعليها‌السلام پديد آمده همه به همديگر ولادت آن بانوى معظمه را تبريك و تهنيت مى گفتند، و حوريان بهشتى هم به همديگر تبريك مى گفتند( ۴) .

۵ - خلق فاطمه به صورت نور

حضرت صادقعليه‌السلام فرمود: خداوند تبارك و تعالى فرموده است: اى محمد! من تو و على را به صورت نور آفريدم، يعنى روح بدون بدن، پيش از آن كه آسمانها و زمين و عرش و دريايم را بيافرينم، وى پيوسته مرا تهليل و تمجيد مى گفت: بعد آن را به دو نيم تقسيم كردم و آن دو نيم را نيز به دو نيم كردم. چهار تا شد؛ يكى محمد است، يكى على است و حسن و حسين دوتاى ديگر مى شوند. بعد خداوند فاطمه را از نورى كه آن را به صورت روح بدون بدن آفريده بود خلق كرد، سپس با دست خود بر ما كشيد و نورش را در بين ما پخش نمود( ۵) .

۶ - نذر خديجه و اعلام دستور خدا

هنگامى كه خديجهعليها‌السلام به فاطمهعليها‌السلام باردار شد، مانند «حنه» مادر حضرت مريمعليها‌السلام چنين نذر كرد:

«خدايا! من از مادر مريم بهترم و محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شوهر من از عمران شوهر مادر مريم برتر مى باشد، اين كودكى را كه در رحم دارم براى تو محرر كردم» (يعنى: خالص و آزاد نمودم كه پس از رشد و بلوغ تا آخر عمر در خدمت مسجد و دين باشد و از زاهدان و عبادت كنندگان مسجد شود).

جبرئيل از طرف خدا نزد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد و عرض ‍ كرد: به خديجهعليها‌السلام بفرماييد، خداوند مى فرمايد:

لا اعتاق قبل الملك، خلى بينى و بين صفيتى، فانى املكها و هى ام الائمه و عتيقى من النار؛ آزاد كردن قبل از ملكيت روا نيست، اين فرزند برگزيده ام را به من واگذار، او (فاطمه) مملوكه من و مادر امامانعليه‌السلام است و من او را از آتش آزاد كرده ام( ۶) ».

۷ - فاطمه، سبب خلقت آدم ابوالبشر

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: هنگامى كه خداى تعالى حضرت آدم ابوالبشر را آفريد و از روح خود در او بدميد، آدم به جانب راست عرش نظر افكند، آن جا پنج شبح غرقه در نور به حال سجده و ركوع مشاهده كرد. عرض كرد: خدايا، قبل از آفريدن من، كسى را از خاك خلق كرده اى؟ خطاب آمد: نه، نيافريدم. عرض كرد: پس اين پنج شبح كه آنها را در هيئت و صورت همانند خود مى بينم چه كسانى هستند؟ خداى تعالى فرمود: اين پنج تن از نسل تو هستند، اگر آنان نبودند تو را نمى آفريدم، نامهاى آنان را از اسامى خود مشتق كرده ام (و من خود آنان را نامگذارى كرده ام)، اگر اين پنج تن نبودند، نه بهشت و دوزخ را مى آفريدم و نه عرش و كرسى را، نه آسمان و زمين را خلق مى كردم و نه فرشتگان و انس و جن را.

منم محمود و اين محمد است، منم عالى و اين على است، منم فاطر و اين فاطمه است، منم احسان و اين حسن است، و منم محسن و اين حسين است. به عزتم سوگند، هر بشرى اگر به مقدار ذره بسيار كوچكى كينه و دشمنى هر يك از آنان را در دل داشته باشد، او را در آتش دوزخ مى افكنم... يا آدم، اين پنج تن، برگزيدگان من هستند و نجات و هلاك هر كس وابسته به حب و بغضى است كه نسبت به آنان دارد. يا آدم، هر وقت از من حاجتى مى خواهى، به آنان توسل كن.

ابوهريره مى گويد، پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در ادامه سخن فرمود: ما پنج تن كشتى نجاتيم، هر كس با ما باشد نجات يابد، و هر كس ‍ كه از ما روگردان شود هلاك گردد. پس هر كس حاجتى از خدا مى خواهد به وسيله ما اهل بيت از حضرت حق تبارك مسئلت نمايد( ۷) .

۸ - آفرينش على و پيامبر به سبب آفرينش فاطمه

در حديث جابر بن يزيد جعفى از جابر بن عبدالله انصارى از رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل شده است كه خداوند تبارك و تعالى فرمود:

يا احمد، لو لاك لما خلقت الا فلاك و لو لا على لما خلقتك و لو لا فاطمة لما خلقتكما؛ اى احمد! اگر تو نبودى افلاك و جهان را خلق نمى كردم، و اگر على نبود، تو را نمى آفريدم، و اگر فاطمه نبود تو و على را خلق نمى كردم»( ۸) .

ب: نام، كنيه و القاب فاطمه زهراعليها‌السلام

۹- وجه تسميه فاطمه

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به حضرت فاطمهعليها‌السلام فرمود: آيا مى دانى چرا اسم تو را «فاطمه» نهاده اند؟

علىعليه‌السلام عرض كرد: خودتان بفرماييد سبب اين تسميه چيست؟

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: سبب اين است كه خداى تعالى فاطمه و شيعيان او را از آتش روز قيامت منقطع و دور نگه داشته است( ۹) .

۱۰- وجه تسميه زهرا

روايتى را جابر از قول حضرت صادقعليه‌السلام نقل كرده است كه مى گويد: به حضرت عرض كردم: به چه مناسبت حضرت را «زهرا» ناميده اند؟

فرمود: بدان جهت كه خداوند آن حضرت را از عظمت خود آفريد. هنگامى كه درخشيد، آسمانها و زمين به نورش روشن شد و ديدگان ملايكه را به هم آورد و همگى در مقابل عظمت خدا به سجده افتاده گفتند: اى خداى ما! اى آقاى ما! اين نور چيست؟ خداوند به آنان وحى فرستاد و فرمود: اين نورى از نور من است و آن را در آسمان خود جاى دادم، او را از عظمت خود آفريدم، و از صلب يكى از پيامبرانم بيرون مى آورم و بر تمام پيامبران برترى مى دهم و از آن نور، امامانى را بيرون مى آورم كه امر مرا بر پا دارند و به حق من هدايت كنند و آنان را پس از پايان يافتن وحى خود، جانشينان خويش در روى زمينم قرار مى دهم( ۱۰) .

۱۱- علت ناميدن فاطمه

در جلد دهم بحارالانوار از حضرت باقرعليه‌السلام نقل است:

هنگامى كه فاطمه زهراعليها‌السلام پا به جهان نهاد، خداى تعالى فرشته اى را امر فرمود كه اين نام (فاطمه) را بر زبان رسول مكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جارى نمايد، سپس پروردگار جهانيان فرمود: من شير را به وسيله علم در وجود تو قطع كردم، و تو را از ناپاكى باز داشتم.

آن گاه حضرت باقرعليه‌السلام فرمودند: والله، خداى تبارك و تعالى اين بانو را از علم مملو ساخت و از ناپاكى هاى زنان در ميثاق ذر منع كرد و باز داشت.

از دو امام بزرگوار، يعنى امام رضا و امام جوادعليه‌السلام است كه فرمودند:

شنيديم ماءمون از پدرش رشيد و او از مهدى و وى از منصور و او از پدر و از جدش نقل مى كند كه ابن عباس به معاويه گفت: آيا مى دانى كه چرا فاطمه را «فاطمه» ناميده اند؟ گفت: نمى دانم.

ابن عباس گفت: زيرا خداى متعال وى و شيعيانش را از آتش در امان داشته و اين سخن رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است( ۱۱) .

۱۲- محدثه بودن فاطمه

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

فاطمهعليها‌السلام را «محدثه» مى گويند، زيرا فرشته ها از آسمان پايين مى آمدند و به او ندا مى دادند، همان گونه كه به مريم دختر عمران ندا داده مى شد، و آنان مى گفتند:

يا فاطمة! ان الله اصطفاك و طهرك و اصطفاك على نساء العالمين. يا فاطمة اقتنى لربك و اسجدى و اركعى مع الراكعين؛ اى فاطمه! خداوند تو را برگزيد و پاك گردانيد و بر زنان جهانيان برگزيد. اى فاطمه! پروردگار خود را اطاعت نما و سجده و ركوع كن. »

پس فاطمهعليها‌السلام با فرشته ها سخن مى گفت و آنها با او سخن مى گفتند( ۱۲) .

۱۳- القاب زهراعليها‌السلام

لقبهاى حضرت زهراعليها‌السلام كه در روايات دانشمندان آمده و در شعر جمع آورى شده است، بدين شرح است:

۱- سيدة: بانو.

۲- انسية حوراء: انسان بهشتى.

۳- نورية: موجودى از حقيقت نورى.

۴- حانية: دلسوزى فرزندان.

۵- عذراء: دوشيزه.

۶- كريمة: بزرگوار.

۷- رحيمة: با محبت و مهربان.

۸- شهيدة: شهيد شده، گواه.

۹- عفيفة: پاكدامن.

۱۰- قانعة: قانع، كم توقع.

۱۱- رشيدة: به حد رشد رسيده، كامل.

۱۲- شريفة: شرافتمند.

۱۳- حبيبة: دوست و با محبت.

۱۴- محرمة: گرامى و مورد احترام.

۱۵- صابرة: پايدار.

۱۶- سليمة: سالم، اهل سازش، بى عيب و نقص.

۱۷- مكرمة: بزرگوار و گرامى.

۱۸- صفية: برگزيده.

۱۹- عالمة: دانشمند.

۲۰- علمية: دانا.

۲۱- معصومة: نگه داشته شده، بى گناه.

۲۲- مغصوبة: ربوده شده، كسى كه حقش غصب شده.

۲۳- مظلومة: ستمديده.

۲۴- ميمونة: خوش يمن و با بركت.

۲۵- منصورة: يارى شده، خداوند او را يارى كرده است.

۲۶- محتشمة: با حشمت و احترام.

۲۷- جميلة: زيبا.

۲۸- جليلة: بزرگ.

۲۹- معظمة: احترام گذاشته شده، گرامى.

۳۰- حاملة البلوى بغير شكوى: بلاكش نستوه بى شكوه و شكايت.

۳۱- حليفة العبادة و التقوى: قسم خورده پرستش و پرهيزكارى.

۳۲- حبيبة الله: محبوب خداوند.

۳۳- بنت الصفوة: دختر برگزيده.

۳۴- ركن الهدى: پايه هدايت.

۳۵- آية النبوة: نشان نبوت.

۳۶- شفيعة العصاة: شفاعت كننده گناهكاران.

۳۷- ام الخيرة: مادر نيكوكاران.

۳۸- تفاحة الجنة: سيب بهشتى.

۳۹- مطهرة: پاكيزه شده.

۴۰- سيدة النساء: بزرگ بانوى زنان.

۴۱- بنت المصطفى: دختر حضرت مصطفى.

۴۲- صفوة ربها: برگزيده پروردگار.

۴۳- موطن الهدى: جايگاه هدايت.

۴۴- قرة عين المصطفى: نور چشم پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

۴۵- بضعة المصطفى: پاره تن پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

۴۶- مهجة قلب المصطفى: خون زندگى قلب مصطفى؛ آخرين قطرات خون كه در قلب موجب ادامه حيات است.

۴۷- بقية المصطفى: بازمانده حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .

۴۸- حكيمة: با حكمت و داراى فهم و ادراك حكيمانه.

۴۹- فهمية: با فهم.

۵۰- عقلية: خردمند.

۵۱- محزونة: غمگين.

۵۲- مكروبة: دل شكسته.

۵۳- عليلة: بيمار و مريض.

۵۴- عابدة: پرستنده.

۵۵- زاهدة: پارسا.

۵۶- قوامة: شب زنده دار.

۵۷- باكية: گريه كننده.

۵۸- بقية النبوة: بازمانده پيامبرى.

۵۹- صوامة: بسيار روزه گير.

۶۰- عطوفة: با عاطفه و محبت.

۶۱- رئوفة: دلسوز و مهربان.

۶۲- حنانة: غمخوار و با محبت.

۶۳- برة: نيكوكار.

۶۴- شفيقة: دلسوز و مهربان.

۶۵- انانة: دردمند.

۶۶- والدة السبطين: مادر دو نواده پيامبر.

۶۷- دوحة النبى: شاخسار پيامبر.

۶۸- نور سماوى: نور آسمانى.

۶۹- زوجة الوصى: همسر جانشين پيامبر.

۷۰- بدر تمام: ماه شب چهارده.

۷۱- غرة غراء: سپيد روى نورانى

۷۲- روح ابيه: روان پدر بزرگوارش حضرت رسول.

۷۳- درة بيضاء: گوهر تابناك

۷۴- واسطة قلادة الوجود: حلقه اتصال زنجيره هستى.

۷۵- درة بحرالشرف والجود: در درياى شرف و سخاوت.

۷۶- ولية الله: دوست خدا و كسى كه خداوند او را ولى قرار داده است.

۷۷- سرالله: راز نهانى خدا.

۷۸- امينة الوحى: امين وحى الهى.

۷۹- عين الله: ديده خدايى.

۸۰- مكنية فى عالم السماء: دارنده جايگاه در عالم آسمان.

۸۱- جمال الآباء: موجب زيبايى پدران.

۸۲- شرف الابناء: شرافت و بزرگوارى و افتخار براى فرزندان.

۸۳- درة بحرالعلم و الكمال: در درياى دانش و كمال.

۸۴- جوهرة العزة والجلال: گوهر تابناك عزت و بزرگوارى.

۸۵- قطب رحى المفاخر السنية: چرخ آسياى افتخارات والا.

۸۶- مجموعة المآثرالعلية: گردآورنده يادگارهاى برين.

۸۷- مشكوة نورالله: چراغدان نور الهى.

۸۸- زجاجة: شيشه و چراغدان نورانى براى نور الهى.

۸۹- كعبة الآمال لاءهل الحاجة: كعبه آرزوهاى نيازمندان.

۹۰- ليلة القدر: شب قدر؛ مقصود از «ليلة القدر» در قرآن، فاطمه است.

۹۱- ليلة مباركة: شب با بركت؛ اشاره است به آيه شريفه «انا انزلناه فى ليلة مباركة»( ۱۳) .

۹۲- ابنة من صلت به الملائكة: دختر آن كس كه فرشتگان بر او اقتدا كرده و نماز گزارده اند.

۹۳- قرار قلب امها المعظمة: آسايش بخش دل مادر بزرگوارش.

۹۴- عالية المحل: بلند جايگاه.

۹۵- سرالعظمة: راز بزرگى و بزرگوارى.

۹۶- مكسورة الضلع: پهلو شكسته.

۹۷- رضيض الصدر: سينه شكسته.

۹۸- مغصوبة الحق: كسى كه حقش غصب شده است.

۹۹- خفى القبر: كسى كه قبرش پنهان است.

۱۰۰- مجهولة القدر: قدر ناشناخته.

۱۰۱- ممتحنة: آزمايش شده.

۱۰۲- المظلوم زوجها: كسى كه همسرش ستم ديده است.

۱۰۳- المقتول ولدها: فرزند كشته شده.

۱۰۴- كوثر: صاحب خير فراوان، صاحب فرزندان بسيار( ۱۴) .

ج: خصايص فاطمه زهراعليها‌السلام

۱۴- اصحاب كساء

ام سلمه، همسر گرامى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل مى كند: روزى فاطمهعليها‌السلام در حالى كه ظرف سفالى در دستش و امام حسنعليه‌السلام و امام حسينعليه‌السلام در كنارش بودند، به حضور پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد.

حضرت فرمود: پسر عمويت را نيز صدا كن بيايد.

علىعليه‌السلام آمد. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم امام حسنعليه‌السلام را در زانوى راست و امام حسينعليه‌السلام را در زانوى چپ نشاند. علىعليه‌السلام و فاطمهعليها‌السلام يكى پشت سر و ديگرى در جلو نشستند.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «بار الها! اينها اهل بيت من هستند، تمام پليدها را از آنها بزداى و آنان را پاكيزه و منزه گردان ».

و اين مطلب را سه بار تكرار كرد.

ام سلمه مى گويد: من در آستانه در بودم. گفتم: آيا من هم از آنها هستم؟ پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: تو نيز شخص نيكو كردار هستى.

در خانه، غير از آنها و جبرئيل كس ديگرى نبود. آن گاه پيامبر عباى خيبرى را روى آنها انداخت و پوشاند. خودش نيز با آنها بود.

سپس جبرئيل يك طبق انار و انگور آورد. اول پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خورد و آنها تسبيح گفتند. سپس امام حسن و امام حسينعليه‌السلام خوردند، باز هم انار و انگور تسبيح گفتند. علىعليه‌السلام نيز خورد و آن دو تسبيح گفتند. بعد يكى از اصحاب وارد شد و خواست از آنها بخورد. جبرئيل گفت: از اين ميوه ها فقط پيامبر و اولاد پيامبر و وصى او مى خورند نه كس ديگر( ۱۵) .

۱۵- نزول مائده و طمع شيطان

از اميرالمؤمنينعليه‌السلام روايت شده كه فاطمه دختر محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بيمار شد. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به عيادت آمد، نزد او نشست و حالش را پرسيد. گفت: همانا من به طعام اشتها دارم، طعام پاك. پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به طاق خانه اشاره نمود، طبقى آمد كه در آن شيره و نان و كشك و انگور بود. پس ‍ آن را جلو فاطمه نهاد، حضرت دستش را در طبق نهاد و نام خدا را برد و گفت: بخوريد، بسم الله! پس فاطمه و رسول خدا و على و حسن و حسينعليهم‌السلام خوردند. در اين بين سائلى بر در ندا داد: السلام عليكم، ما را طعام دهيد از آنچه خدا روزى تان كرده. پيغمبر فرمود: اخساء (چخ). فاطمه گفت: يا رسول الله! شما اين جور به مسكين نمى فرموديد. فرمود: او شيطان است و همانا جبرئيل اين طعام را از بهشت برايتان آورد و شيطان خواست كه از آن برخوردار شود و اين براى او لايق نيست( ۱۶) .

۱۶- روشن شدن آسمان و زمين از نور فاطمه

ديلمى در كتاب «ارشاد القلوب» از سلمان فارسى (ره) روايت كرده است:

روزى حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مسجد نشسته بود، ناگاه عباس، عم آن حضرت، داخل شد و سلام كرد و حضرت جواب او فرمود و او را مرحبا گفت.

پس عباس گفت: به چه سبب بر ما فضيلت يافته است على بن ابى طالب، و حال آن كه اصل ما يكى است؟ فرمود: اى عم! حق تعالى آفريد مرا و على را در وقتى كه نه آسمان بود و نه زمين، و نه بهشت و نه دوزخ، و نه لوح بود و نه قلم. چون حق تعالى خواست كه ما را بيافريند، تكلم نمود به كلمه اى، و از آن نورى به هم رسيد، پس كلمه ديگر فرمود و از آن وحى به هم رسيد، پس آن نور را به آن روح ممزوج گردانيد، پس من و على را از آن نور و روح آفريد، پس از نور من عرش را بيرون آورد و من از عرش بزرگ ترم، و از نور على آسمانها را بيرون آورد، پس على جليل تر و بزرگ تر است از آسمانها، پس بيرون آورد از نور حسن نور آفتاب را، و از نور حسين نور ماه را، پس ايشان بزرگ ترند از آفتاب و ماه. پس ملايكه تسبيح حق تعالى مى كردند و مى گفتند: «سبوح قدوس»، چه بسيار گرامى اند اين نورها نزد حق تعالى.

چون حق تعالى خواست كه امتحان كند ملايكه را، بر ايشان فرستاد ابرى تاريك، و چنان فرو گرفت ملايكه را، كه يكديگر را نمى ديدند. ملايكه گفتند: اى خداوند ما و سيد و بزرگ ما! روزى كه ما را آفريده بودى، تا حال چنين حالتى مشاهده نكرده بوديم، پس از تو سئوال مى كنيم به حق اين نور كه ظلمت را از ما دور گردانى. پس حق تعالى نور حضرت فاطمهعليها‌السلام را آفريد، مانند قنديلى و بر كنار عرش آويخت، و از نور آن آسمان هاى هفت گانه و زمين ها روشن گرديد، و به اين سبب فاطمه را «زهرا» ناميدند. پس ملايكه تسبيح و تقديس حق تعالى كردند، و حق تعالى فرمود: به عزت و جلال خودم سوگند ياد مى كنم كه ثواب تسبيح و تقديس شما را تا روز قيامت از براى محبان اين زن و پدر او و شوهر او و فرزندان او قرار دادم( ۱۷) .

۱۷- بهترين مخلوقات

در كتاب ادريس پيامبر آمده است: روزى حضرت ادريسعليه‌السلام اصحاب خود را دور خود جمع كرد و به آنها گفت: فرزندان حضرت آدمعليه‌السلام روزى در محضر آدمعليه‌السلام اختلاف كردند كه بهترين خلايق كيستند؟

بعضى گفتند: پدر ما، آدم، بهترين مخلوقات است؛ چرا كه خدا او را با دست قدرتش آفريد و روحش را در او دميد و به فرشتگان امر كرد كه به عنوان احترام او را سجده كنند، او را معلم فرشتگان و خليفه زمين قرار داد و از همه ۰۰خلايق خواست از او اطاعت كنند.

بعضى گفتند: نه، بهترين مخلوقات، فرشتگانند كه هيچ گاه گناه نمى كنند و همواره به انجام فرمان خدا مشغولند، ولى آدم، گناه (ترك اولى) كرد و با همسرش از بهشت رانده شد، گر چه توبه كرد و خداوند توبه اش را پذيرفت.

بعضى گفتند: بهترين مخلوقات، جبرئيل امين است.

بعضى و بعضى و بعضى مطالب ديگرى گفتند، و در اين باره بسيار سخن به درازا كشيد، تا اين كه حضرت آدمعليه‌السلام به آنها رو كرد و فرمود، فرزندانم، آنچه شما گفتيد هيچ كدام درست نيست، وقتى كه خداوند مرا آفريد و روحش را در كالبد من دميد، برخاستم و نشستم و به عرش پروردگارم نگاه كردم ديدم «پنج نور» را كه در نهايت عزت و زيبايى و شكوه و كمال هستند، به گونه اى كه مرا غرق و واله انوار و درخشش خود كردند.

به خدايم عرض كردم: اينها چه كسانى هستند؟

فرمود: اينها بهترين مخلوقات من و بابهاى رحمت من و واسطه هاى بين من و خلق من هستند، اگر اينها نباشند، آسمانها و زمين و بهشت و دوزخ و خورشيد و ماه را نمى آفريدم.

گفتم: خدايا نام اينها چيست؟

فرمود: به عرش بنگر!

نگاه كردم. ناگهان اين نامهاى پاك را ديدم: بار قليطا (محمد)، ايليا (على)، طيطه (فاطمه)، شبر (حسن)، شبير (حسين). اى خلايق من! مرا تهليل و تسبيح كنيد، خداى يكتا جز من نيست و محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسول من است( ۱۸) .

۱۸- درجه اى در بهشت

از علىعليه‌السلام نقل شده كه پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: در بهشت درجه اى هست كه نامش «وسيله» مى باشد و آن پيامبر است، و اميد آن دارم كه آن، من باشم. وقتى درخواست آن را از خدا مى كنيد، آن را براى من درخواست نماييد.

حاضران گفتند: چه كسى در آن سكونت دارد؟

فرمود: فاطمه و شوهرش و حسن و حسين،عليهم‌السلام ( ۱۹) .

۱۹- ناقه بهشتى

مالك دينار مى گويد: هنگامى كه مردم آماده حركت براى زيارت خانه كعبه بودند، در ميان مسافرين زنى ضعيف و ناتوان را مشاهده كردم كه بر شترى لاغر سوار شده و مردم او را از مسافرت با چنين مركبى منع مى كردند. مى گفتند: اين شتر تو را به مقصد نمى رساند، از اراده خود صرف نظر كن. زن به گفته آنها توجه نمى كرد؛ در بين راه شترش خوابيد و از كاروان باز ماند.

من به او رسيدم، شروع به سرزنش نمودم كه به تو گفتند، ولى نپذيرفتى! اكنون چه مى كنى؟ جوابم را نداد. سر به سوى آسمان بلند كرده، عرض ‍ كرد: خدايا! نه در خانه خودم گذاشتى و نه مرا به خانه ات رساندى، لو فعل بى غيرك لما شكوته الا اليك؛ اگر چنين كارى ديگرى جز تو نسبت به من مى كرد شكايتش را به تو مى كردم، ولى اينك كجا و پيش چه كس شكايت برم؟

مالك گفت: ديدم از ميان بيابان شخصى آشكار شد، مهار شترى را به دست گرفته و به اين طرف مى آمد. نزديك شده و به آن زن گفت: سوار شو. شترى به خوبى آن در ميان كاروانيان نبود. همانند برق به راه افتاده و از نظرم ناپديد گرديد. او را ديگر نديدم، تا در مكه هنگام طواف پيدايش ‍ نمودم. سوگند دادمش كه خود را معرفى كن. گفت: نامم شهره، مادرم مسكه، دختر فضه، كنيز حضرت زهراعليها‌السلام است. آن شتر كه ديدى از ناقه هاى بهشت بود. خداوند را قسم دادم به حرمت فاطمهعليها‌السلام او هم به وسيله ملكى آن ناقه را فرستاد، تا پياده نمانم( ۲۰) .

۲۰- تشبيه فاطمه به ستاره زهره

انس بن مالك گويد: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نماز صبح را با جماعت خواند و پس از نماز به جمعيت رو كرد و فرمود:

«اى گروه مردم! كسى كه خورشيد بر او ناپديد شد، به ماه تمسك كند، و هرگاه ماه ناپديد شد به ستاره زهره، متمسك شود، و اگر ستاره زهره ناپديد شد، به دو ستاره فرقدان (دو ستاره درخشنده اى كه نزديك قطب شمالى ديده مى شوند و در فارسى به آنها دو برادر گويند) متمسك گردد».

سپس فرمود:

«من خورشيدم، على ماه است، فاطمه ستاره زهره است، و دو ستاره فرقدان، حسن و حسين مى باشند. و همچنين به كتاب خدا متمسك شويد و اين دو (قرآن و عترت) از هم ديگر جدا نشوند (و به هم ديگر پيوند دارند) تا آن هنگام كه در روز قيامت كنار حوض كوثر بر من وارد گردند».

و در بعضى عبارات آمده آن حضرت فرمود:

«از خورشيد پيروى كنيد و بعد از آن از ماه و بعد از آن از زهره و بعد از آن از فرقدان، سپس هر يك از اين امور را به مطالب فوق تفسير فرمود»( ۲۱) .

۲۱- عنايت فاطمه به حديث پيامبر

چند روز از رحلت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گذشته بود، مردى به در خانه فاطمهعليها‌السلام آمد و پس از شرفيابى به حضور آن حضرت، عرض كرد: آيا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چيزى نزد شما به يادگار گذاشته تا مرا از آن بهره مند سازى؟

فاطمهعليها‌السلام به ياد حديثى از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم افتاد و به كنيز خود فرمود: اين كنيز! آن صفحه نوشته را به اين جا بياور. كنيز به جست و جوى صفحه نوشته پرداخت، ولى آن را نيافت، و بازگشت و به فاطمهعليها‌السلام گفت: آن را نيافتم.

فاطمهعليها‌السلام به او فرمود: واى بر تو، برو آن را پيدا كن، كه ارزش آن در نزد من هم طراز ارزش حسن و حسينعليه‌السلام است.

كنيز رفت و به جست و جوى دقيق پرداخت و سرانجام آن صفحه نوشته را در ميان خاشاك پيدا كرد و به حضور حضرت زهراعليها‌السلام آورد. نوشته آن صفحه عبارت از فرازهاى زير بود:

قال محمد النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : ليس من المؤمنين من لم يامن جاره بوائقه...؛ از مؤمنان نيست كسى كه همسايه اش از آزار او در امان نيست، و كسى كه ايمان به خدا و روز قيامت دارد، به همسايه اش آسيب نمى رساند، و كسى كه به خدا و روز قيامت ايمان دارد، سخن نيك مى گويد و يا سكوت مى كند، خداوند انسان خيرخواه، بردبار و پاكدامن را دوست دارد، و انسان بد زبان و كينه توز و بسيار سئوال كننده (براى كمك مادى) را دشمن دارد، بدان كه حياء از ايمان است، و ايمان موجب ورود به بهشت مى باشد، و ناسزاگويى از بى شرمى است و بى شرمى موجب ورود به آتش دوزخ مى گردد»( ۲۲) .

به اين ترتيب حضرت زهراعليها‌السلام با توجه مخصوص به حفظ و احترام حديث پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، آن را يافت و تقاضا كننده را از معناى بلند آن بهره مند ساخت( ۲۳) .

۲۲- اميدوارى دادن

مردى به همسرش گفت: به حضور حضرت زهراعليها‌السلام برو و از قول من به آن حضرت بگو: من از شيعيان شما هستم، آيا شما قبول داريد كه من از شيعيان شما هستم؟!

همسر او به حضور فاطمهعليها‌السلام آمد و پيام شوهرش را ابلاغ كرد. فاطمه زهراعليها‌السلام به او فرمود: به شوهرت بگو:

ان كنت تعمل بما امرناك و تنتهى عما زجرناك فانت من شيعتنا و الا فلا؛ اگر تو آنچه را كه ما كرده ايم انجام مى دهى و از آنچه نهى نموده ايم به جاى نمى آورى، پس از شيعيان ما هستى، و گرنه از شيعيان ما نيستى».

همسر نزد شوهر آمد و گفتار حضرت زهراعليها‌السلام را به او ابلاغ كرد، شوهر او از اين پاسخ، محزون گرديد و آه و ناله اش بلند شد و مى گفت: واى بر من! كيست كه به گناه آلوده نباشد، بنابراين اگر من از گناه پاك نگردم، شيعه نيستم و وقتى كه شيعه نبودم، جاودانه در دوزخ خواهم بود، واى بر من چه خاكى بر سرم كنم؟...

همسرش وقتى او را آن گونه آشفته و نگران ديد، به حضور حضرت زهراعليها‌السلام آمده و جريان را به عرض او رسانيد.

حضرت زهراعليها‌السلام به آن بانو فرمود: به شوهرت بگو: چنين نيست كه تو تصور مى كنى، شيعيان ما از افراد نيك اهل بهشت هستند، ولى اگر گناهكار باشند، بر اثر بلاها و گرفتاريها كه به سوى آنها رو مى آورد، و صدماتى كه در صحراى محشر، در روز قيامت و يا در طبقه اعلاى دوزخ مى بينند، گناهانشان ريخته مى شود و آنها از گناهان پاك مى گردند، و سپس آنها را نجات مى دهيم و به سوى بهشت مى بريم( ۲۴) .

۲۳- رشد فاطمه در شرايط بحرانى

فاطمه زهراعليها‌السلام زمانى چشم به جهان گشود كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم زندگى سراسر جهاد و مقاومت فكرى دشوارش را آغاز كرده بود. در همين سالها بود كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مورد خطاب وحى قرار مى گرفت و وحى به او فرمان مى داد تا دعوت خود را آشكارا شروع كند و از زخم خارهاى خونينى كه در سر راهش مى رست و گردنه هاى دشوارى كه پيش رويش رخ مى نمود، هراس ‍ و خستگى به خود راه ندهد. در آن روزها، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سنگينى بار رسالت را بر دوش گرفته بود و نيروهاى ضلالت و گمراهى نيز متقابلا در برابر او قيام كرده بودند تا مگر كوششهاى او را بى ثمر سازند و به وسيله او را از دعوتش باز دارند.

فاطمهعليها‌السلام در چنين سالهاى بحرانى نشو و نما كرد. سالهايى كه هر چه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در فراخوانى مردم به سوى خدا بيشتر مى كوشيد، دشمنانش نيز در شكنجه و رساندن آزار به يارانش بيشتر تلاش مى كردند.

فاطمه زهراعليها‌السلام در رويداد غم انگيز شعب ابى طالب با ديگر كودكانى كه قريش غذا را از آنان دريغ كرده بودند، شركت داشت. آنان از گرسنگى برخود مى پيچيدند، در حالى كه گرگهاى درنده قريش در اطراف شعب پاسدارى مى دادند تا مبادا كسى براى مسلمانان غذا بياورد.

پس از آن كه مسلمانان از قائله شعب رهايى يافتند، يك روز پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سر به سجده گذارده بود، اما در همين حال افرادى از قريش به وى نزديك شدند و زهدان شتر بر سرش انداختند. فاطمهعليها‌السلام كه نظاره گر اين صحنه بود، پيش آمد و زهدان را از سر پدر برگرفت و دور انداخت. اندوهى بسيار قلب فاطمه زهراعليها‌السلام را در خود فرو گرفته بود.

فاطمهعليها‌السلام شاهد بود كه پدرش سفرى به طايف كرد تا مردم آن ديار را به سوى خداوند فرا خواند، اما هيچ كس به دعوت آن حضرت پاسخ نگفت( ۲۵) .

۲۴ - در طلب دنيا و حصول به آخرت

فاطمهعليها‌السلام زندگى و غذاى ناگوار و لباس درشت بافت و خشن را تحمل مى كرد و تنها خدا و روز قيامت را در نظر مى آورد.

در حديثى از سويد بن غفله آمده كه علىعليه‌السلام به پيشامدى سخت گرفتار شد. فاطمهعليها‌السلام به نزد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رفت و در زد. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: من احساس مى كنم محبوبم بر در ايستاده است. اى ام ايمن! برخيز و بنگر.

پس ام ايمن در را گشود، فاطمه به خانه پيامبر قدم نهاد. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خطاب به او فرمود: تاكنون در چنين هنگامى نزد ما نمى آمدى؟!

فاطمهعليها‌السلام گفت: اى رسول خدا! خوراك فرشتگان در نزد خداى چيست؟

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: حمد و ثناى خداست.

پس فاطمه عرض كرد: خوراك ما چيست؟

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: سوگند به آن كه جانم به دست اوست، در خانه آل محمد يك ماه است كه آتشى بر افروخته نشده. اينك پنج كلمه كه جبرئيل به من آموخته است، به تو ياد مى دهم. فاطمهعليها‌السلام گفت: اى رسول خدا، اين پنچ كلمه كدام است؟

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: يا رب الاولين و الاخرين، يا ذا القوة المتين، يا راحم المساكين و يا ارحم الراحمين.

فاطمهعليها‌السلام بازگشت. همين كه چشم علىعليه‌السلام به او افتاد، گفت: مادر و پدرم به فدايت. اى فاطمه! چه خبرى آوردى؟

گفت: براى كارى دنيايى رفتم و براى آخرت بازگشتم.

علىعليه‌السلام به او فرمود: آنچه پيش روى دارى، بهتر است؛ آنچه پيش روى دارى، بهتر است( ۲۶) .

۲۵ - فاطمه، پاره تن پيامبر

سعدبن اءبى وقاص (سعد بن مالك) گويد:

از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنيدم كه مى فرمود: فاطمه پاره تن من است، هر كه او را شاد سازد، مرا شاد ساخته، و هر كه او را ناراحت كند. مرا ناراحت كرده است. فاطمه عزيزترين آفريدگان نزد من است( ۲۷) .

۲۶ - چهار سواره در قيامت

عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب گويد:

از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنيدم كه مى فرمود: اى مردم! ما تنها چهار نفريم كه در قيامت سواره ايم و سواره ديگرى جز ما نيست.

مردى عرض كرد: پدر و مادرم فدايت اى رسول خدا! آن سواران كيانند؟ فرمود: من بر براق خود سوارم، و برادرم صالح (پيامبر) بر همان شترى كه قومش آن را پى كردند، و دخترم فاطمه بر شتر عضباى من، و على بن ابى طالب بر اشترى از اشتران بهشتى سوار است( ۲۸) .

۲۷ - ورود به مسجد از درهاى خصوصى

پس از هجرت به مدينه و ساختن مسجد، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اصحاب خانه هاى خود را در اطراف آن ساختند و هر كدام از خانه ها درى به مسجد داشت كه از همان درها وارد مسجد مى شدند.

روزى جبرئيل بر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل شد و گفت: خدايت امر كرده است كه همه بايد درهاى خصوصى به سوى مسجد را ببندند، مگر علىعليه‌السلام و فاطمهعليها‌السلام .

سبط الجوزى مى نويسد:

«اين عمل سر و صدايى در ميان عده اى پديد آورد و گمان كردند اين استثنا از جنبه عاطفى است، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم همه را گرد آورد و آن گاه براى روشن شدن اذهان خطبه اى ايراد نموده، فرمود: من از جانب خود هرگز دستور باز ماندن و بسته شدن درى را نداده ام، بلكه اين امرى بود از جانب خدا، و من هم از آن پيروى كردم»( ۲۹) .

۲۸ - قبولى توبه آدم

اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى فرمايد:

از پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم معناى آيه شريفه فتلقى آدم من ربه كلمات فتاب عليه را سئوال كردم. حضرت فرمود: هنگامى كه خداى تعالى آدم را در هند و حوا را در جده فرود آورد. (بر حضرت آدم مدتها گذشت كه اشك غم بر چهره مى ريخت ) تا اين كه خداى تعالى جبرئيل را بر او نازل كرد و فرمود: يا آدم، آيا من تو را به دست (قدرت) خود نيافريدم؟ آيا از روح خود در تو ندميدم؟ و آيا ملايك را به سجده كردن بر تو فرمان ندادم؟ و آيا حوا را كنيز خودم را به تو تزويج نكردم؟ حضرت آدم عرض كرد: بلى. خطاب آمد: اين گريه مداوم تو از چيست؟ عرض كرد: خدايا، چرا گريه نكنم، كه از جوار رحمت تو رانده شده ام. خداى متعال فرمود: اينك فراگير اين كلمات را كه به وسيله آن، خدا توبه تو را قبول مى كند و گناهت را مى بخشد؛ بگو يا آدم:

«پاك و منزهى تو؛ نيست خدايى جز تو؛ بد كردم و به خود ستم روا داشتم؛ پس به حق محمد و آل محمد مرا ببخش؛ به درستى كه اين تويى كه بسيار بخشنده و مهربان هستى».

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در پايان سخن فرمود: «اين است آن كلماتى كه خداى تعالى به حضرت آدم آموخته است».

گويى خداى تعالى حضرت آدم را با اين كلمات گران قدر تسلى داده است كه: اگر از جوار رحمت من دور شده اى، اينك ارزش فرا گرفتن اين كلمات گران قدر، عوض، هم سنگ و برابر جوارحمان، و هم طراز فردوس و جنان است، و جبران آن نعمتى است كه از آن محروم شده اى( ۳۰) .

۲۹ - نور فاطمه از نور ماست

عمار مى گويد: اميرالمؤمنينعليه‌السلام را ديدم كه به منزل صديقه زهراعليها‌السلام وارد شد، هنگامى كه فاطمهعليها‌السلام آن حضرت را مشاهده نمود، عرض كرد: به نزديك من آى، تا از آن چه در گذشته به وقوع پيوسته، و آن چه تا روز قيامت واقع خواهد شد، و از آن چه هرگز واقع شدنى نيست، با تو سخن گويم.

سپس عمار چنين گويد: ديدم اميرالمؤمنينعليه‌السلام بدون آن كه پاسخى به زهرا بگويد: به عقب برگشت. من نيز با او به عقب برگشتم.

اميرالمؤمنينعليه‌السلام از نزد حضرت زهراعليه‌السلام به حضور پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شتافت و به محض ورود او رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: يا اباالحسن! نزديك تر بيا، و چون علىعليه‌السلام جلوس نمود، پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به او فرمود: يا على! من داستان را بازگو كنم، يا كه تو خود مى گويى؟

علىعليه‌السلام فرمود: اگر شما لب به سخن بگشاييد، نيكوتر و زيباتر است.

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: گويى من همراه تو بودم كه بر حضرت صديقه زهراعليها‌السلام وارد شدى، و او چنين و چنان گفت، و تو از آن جا (به نزد من) بازگشتى و (مطلب را با من در ميان گذاشتى).

علىعليه‌السلام عرض كرد: بلى يا رسول الله!

و سپس افزود: آيا نور فاطمه از نور ماست؟

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: مگر اين موضوع را نمى دانى؟

آن گاه علىعليه‌السلام سجده شكر به جاى آورد.

 (طرز سئوال و جواب، نشان مى دهد كه اين پرسش و پاسخ فقط براى تفهيم موضوع به ديگران است «آيا نور فاطمه از نور ماست؟ - آرى، مگر تو خود نمى دانى؟» در اين جا ندانستن مطرح نيست، و علىعليه‌السلام نمى گويد نه نمى دانم، بلكه همان طور كه گفته شد، اين گفت و شنود براى تشريح موضوع، جهت آگاهى ديگران و بس).

عمار مى گويد: اميرالمؤمنينعليه‌السلام از حضور پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به سوى فاطمهعليها‌السلام روان شد و من نيز همراه او وارد خانه زهراعليها‌السلام شدم.

حضرت فاطمهعليها‌السلام عرض كرد: يا اميرالمؤمنين! از اين جا به حضور پدرم برگشتى و آنچه را كه من به تو گفته بودم، به آن حضرت بازگو نمودى؟

علىعليه‌السلام فرمود: بلى، چنين بود يا فاطمه!

حضرت زهراعليها‌السلام عرض كرد: يا اباالحسن! هنگامى كه خداى تعالى، نور وجود مرا آفريد، اين نور پيوسته خداوند را تسبيح و ستايش مى كرد. سپس پروردگار آن را به درختى از درختهاى بهشتى امانت داد، و اين نور همواره پرتوافكن و روشنايى بخش بود، تا اين كه پدرم به بهشت وارد گرديد، و از جانب خداوند تبارك و تعالى به او الهام شد كه از ميوه آن درخت بر گيرد و آن را ميل نمايد؛ در آن هنگام، نور مرا خداى سبحان به صلب پدرم، و بعدا به رحم خديجه بنت خويلد منتقل فرمود، تا اين كه از او متولد شدم، من از همان نورم، و از آنچه كه در گذشته واقع شده است و يا در آينده واقع خواهد شد، و از آنچه كه هرگز واقع نشده است، باخبر هستم. يا اباالحسن! مؤمن با نور خدايى نظاره مى كند»( ۳۱) .

۳۰ - فضايل از زبان پيامبر

حضرت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در فضايل حضرت زهراعليها‌السلام چنين فرمودند: جبرئيل (روح) به نزد من آمد و گفت: هنگامى كه فاطمه قبض روح مى شود و دفن مى گردد، دو ملك در قبر از او سئوال مى كنند: پروردگار تو كيست؟ مى فرمايد: الله پروردگار من است.

سپس مى پرسند: پيامبرت كيست؟ در پاسخ مى فرمايد: پدرم.

آن گاه سئوال مى كنند: ولى تو كيست؟ در جواب گويد: على بن ابى طالب، همين كسى كه در كنار قبرم ايستاده است.

 (سپس پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايد: ) آيا باز هم فضايل ديگر زهرا را بيان كنم؟ (شايد پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى خواهد به اين وسيله ندكر دهد كه: در اين عالم، فاطمه تنها كسى است كه پدرش «رسول الله» و همسرش «ولى الله»است. پيامبر اكرم در ادامه سخن خويش مى فرمايد:

همانا خداى تعالى يك دسته از فرشتگان را براى محافظت فاطمه گماشته است، تا از چهار طرف نگهبان او باشند؛ و اين ملايكه در حال حيات، و هنگام مرگ او، و كنار قبرش پيوسته در خدمت او هستند، و كارشان صلوات فرستادن بر فاطمه و پدرش و همسرش و فرزندان اوست. (يعنى در منطق ملايك و لسان فرشتگان صلوات بر پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و على و حسنينعليه‌السلام همواره بايد با صلوات بر فاطمهعليها‌السلام تواءم باشد، و در اين منقبت نيز آن حضرت برابر و هم رديف آن چهار وجود مقدس ديگر مى باشد. سپس پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چنين به سخن ادامه مى دهد: )

هر كس مرا بعد از وفاتم زيارت كند، مثل اين است كه مرا در حال حيات زيارت كرده است؛ و كسى كه فاطمه را زيارت كند، گويى مرا زيارت كرده است؛ و هر كس على را زيارت نمايد، مثل زيارت كردن حسنين است؛ و آن كسى كه زيارت كند ذريه او را، همانند زيارت خود آنان است... »( ۳۲)

۳۱ - فاطمه از امتيازات على

در «رياض النضره» (جلد ۲، ص ۲۰۲) و در «شرف النبوه» از رسول گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل شده كه به علىعليه‌السلام فرمودند:

«سه چيز به تو داده شده كه به هيچ كس حتى به من داده نشده است:

۱ - تو داماد كسى مانند رسول خدا هستى و من داماد كسى نيستم كه پدر زنم مانند پدرزن تو باشد.

۲ - همسرى صديقه مانند دختر من به تو داده شده كه من چنين همسرى ندارم.

۳ - به تو فرزندانى مانند حسن و حسين عنايت شده است، در حالى كه من فرزندانى مانند آنان ندارم.

ولى در عين حال شما از من هستيد و من از شما»( ۳۳) .

۳۲ - نورانيت فاطمه در بهشت

صفورى شافعى در كتاب نزهة المجالس (ج ۲، ص ۲۲۳) گويد: كسايى و غير او گفته اند:

«وقتى كه خدا آدم را خلق فرمود... تا آن جا كه گويد: در بهشت چشم آدم به بانويى افتاد كه درخشندگى و نورانيتش بى نظير بود و بر سر وى تاجى از طلا و مرصع به جواهر وجود داشت كه آدم زيباتر از وى را مشاهده نكرده بود. پس سئوال كرد: پروردگار، اين بانو كيست؟ فرمود: فاطمه دخت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم . سئوال كرد: شوهر او كيست؟ پروردگار به جبرئيل فرمان داد در قصرى از ياقوت را به روى وى بگشايد. وقتى جبرئيل در را گشود، آدم در آن قبه اى از كافور ديد و تختى از طلا كه بر روى آن تخت جوانى به زيبايى يوسف نشسته بود. پس ‍ فرمود: اين جوان شوهر وى، يعنى على بن ابى طالب، است...»( ۳۴) .

۳۳ - حسادت عايشه به فاطمهعليها‌السلام

شيخ بزرگوار، مجلسى (ره) در جلد ششم بحارالانوار، از كتاب خصال، از امام صادقعليه‌السلام نقل مى فرمايد:

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به منزل آمدند، در حالى كه عايشه فاطمه زهراعليها‌السلام را مخاطب قرار داده و فرياد مى زد:

والله، اى دختر خديجه! تو خود را به خاطر مادرت از ما برتر مى دانى و بر ما مى بالى و حال آن كه او هيچ برترى بر ما نداشت و مانند ما بود.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اين سخن را شنيدند و هنگامى كه بانو فاطمهعليها‌السلام پدر را ديدند، گريستند.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سئوال فرمودند: چه چيز تو را به گريه افكنده دختر جان؟

فاطمهعليها‌السلام عرض كرد: عايشه از مادرم نام برده و او را خفيف نموده و من هم گريه كردم.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم غضبناك شده، فرمودند: اى حميراء بس كن و دست بردار! خداى تعالى به زنى كه فرزند زياد بزايد بركت عنايت فرموده و خديجه، كه درود خدا بر وى باد، براى من فرزندان پاكى مانند عبدالله و قاسم و رقيه و ام كلثوم و زينب را به دنيا آورده، ولى تو كسى هستى كه خدايت عقيم كرده و براى من فرزندى نزاده اى( ۳۵)

۳۴ - حجاب از نابينا

امام موسى بن جعفرعليه‌السلام از پدران بزرگوارش نقل فرموده است:

اميرمؤمنان علىعليه‌السلام فرمود: فرد نابينايى اجازه خواست كه به منزل فاطمهعليها‌السلام وارد شود، آن گرامى خود را از او پوشيده داشت.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به او فرمود: چرا خود را از او پنهان مى سازى، در حالى كه نابيناست و تو را نمى بيند؟

عرض كرد: اگر او مرا نمى بيند، من او را مى بينم، و نيز رايحه و عطر را مى بويد و شامه اش سالم است.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: گواهى مى دهم كه تو پاره تن منى( ۳۶) .

۳۵ - سئوال و جواب فاطمه با فرشتگان

شبى حضرت فاطمهعليها‌السلام از فرشتگان سئوال نمود: آيا برترين زن عالم، حضرت مريمعليها‌السلام دختر عمران نيست؟

فرشتگان عرضه داشتند: حضرت مريمعليها‌السلام سرور زنان زمان خود بود؛ اما خداوند شما را برترين زن جهان قرار داده است؛ هم در زمان خودت و هم در زمان حضرت مريمعليه‌السلام و سرور همه زنان از اول عالم تا آخر جهان( ۳۷) .

۳۶ - طلب خير و بركت

شخصى... گفت: وارد شدم بر حضرت فاطمهعليها‌السلام ، او سبقت گرفت بر من در سلام. آن گاه فرمود: چه چيز تو را به اين جا آورده؟

عرض كردم: طلب خير و بركت.

فرمود: خبر داد مرا پدرم و اينك حاضر است كه هر كس سه روز بر من و با پدرم درآيد و سلام كند، خداوند واجب مى كند از براى او بهشت را.

عرض كردم: در حيات شما؟

فرمود: بلى، و بعد از وفات ما( ۳۸) .

۳۷ - فضيلت فاطمه در كلام امام صادقعليه‌السلام

على بن ابى طالبعليه‌السلام از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روايت مى كند كه فرمود: «اى فاطمه! همانا خداى بلند مرتبه به گاه خشم ات خشمناك و به گاه خشنودى ات خشنود مى شود. »

سندل آمد و به امام جعفر صادقعليه‌السلام عرض كرد: اى اباعبدالله! اين جوانان احاديث ناشناخته اى از شما براى ما نقل مى كنند.

امام جعفر صادقعليه‌السلام فرمود: چه چيزهايى، اى سندل؟

سندل گفت: از شما براى ما اين حديث را بازگو مى كنند كه خداى بلند مرتبه با خشم فاطمهعليها‌السلام ، خشمناك و با خشنودى اش ‍ خشنود مى شود.

امام جعفر صادقعليه‌السلام فرمود: اى سندل! آيا در آنچه شما روايت مى كنيد، اين روايت نيست كه خدا براى خشم بنده مؤمنش خشمناك و براى خشنودى او خشنود مى شود؟ گفت: آرى.

فرمود: آيا باور ندارى كه فاطمهعليها‌السلام زن با ايمانى است و خداى بلند مرتبه با خشمش خشمناك و با خشنودى اش خشنود مى شود؟

گفت: راست گفتى، خداوند بهتر مى داند كه منصب پيامبرى و جانشينى خود را در كجا قرار دهد( ۳۹) .

۳۸ - نزول ميوه از بهشت

بارها براى حضرت فاطمهعليها‌السلام ميوه هاى بهشتى اهدا شده است. از آن جمله دو انار و دو سيب و دو به است كه اهل بيت از آن مى خوردند و عود مى كردند و تمام نمى شد تا وفات حضرتعليها‌السلام كه انار و به تغيير يافت و بعد مفقود شد و دو سيب باقى مى ماند( ۴۰) .

۳۹ - حضور فاطمه در حجة الوداع

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در ماه ذى القعده آن سال به مردم مدينه و قبايل مجاور اعلام كرد كه قصد دارد حج به جاى آورد و عده زيادى براى سفر حج مهيا شدند. آن حضرت در روز شنبه بيست و پنجم ذى القعده سال دهم هجرى از مدينه حركت نمود و در «ذى الحليفه» احرام بست.

همه همسران پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيز در اين سفر همراه شدند، آنها به هودجها سوار بودند. فاطمهعليها‌السلام نيز با آنان بود و به دستور پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مناسك حج را انجام مى داد.

علىعليه‌السلام پس از گذشت سه ماه ماءموريت در ايام حج به مكه رسيد و در آن جا همسرش فاطمه زهراعليها‌السلام را ديد. پس از مراسم باشكوه حجة الوداع، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هنگام بازگشت به مدينه در غدير خم ميان يك اجتماع باشكوه يكصد هزار نفرى، علىعليه‌السلام را به فرمان خداوند به جانشينى خود منصوب نمود( ۴۱) .

با توجه به حضور فاطمه زهراعليها‌السلام در حجة الوداع، با اطمينان مى توان گفت كه آن بانوى بزرگوار در مراسم باشكوه غدير خم حضور داشته است( ۴۲) .

۴۰ - در تفسير مرج البحرين يلتقيان

در احاديث معتبر از طرق خاصه و عامه از حضرت صادقعليه‌السلام و غير آن حضرت روايت كرده اند در تفسير آيه شريفه:

مرج البحرين يلتقيان( ۴۳) ؛ مخلوط كرد دو دريا را كه بر مى خوردند با يك ديگر»، حضرت فرمود: مراد دو درياى علم است، يعنى على و فاطمه، كه حق تعالى ايشان را به يكديگر رسانيد.

بينهما برزخ لايبغيان( ۴۴) ؛ ميان ايشان فاصله اى است كه بر يكديگر زيادتى نكنند»، حضرت فرمود: مراد حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است كه سبب الفت على و فاطمه گرديد.

يخرج منهما اللؤ لؤ والمرجان( ۴۵) ؛ بيرون مى آيد از آن دو دريا مرواريد و مرجان»، حضرت فرمود: مراد حسن و حسينعليه‌السلام هستند كه از آن دو درياى علم به وجود آمده اند( ۴۶) .

۴۱ - مثل شجره طيبه

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: من شجره ام و فاطمه شاخه آن، على عامل بارورى آن، حسن و حسين ميوه، و دوستداران آنان از امتم برگهاى آن درخت باشند.

سپس فرمود: سوگند به آن كسى كه مرا به راستى برگزيد، آنان در بهشت جاودان مى باشند.

و نيز آن حضرت فرمود: من شجره و على شاخه و فاطمه عامل بارورى و حسن و حسين ميوه و شيعيان ما برگ مى باشند، و هرگاه كه درخت مى رويد، برگهايش فرو مى ريزند.

سپس فرمود: سوگند به كسى كه مرا به حق مبعوث كرد، اينان در بهشت جاودان خواهند بود( ۴۷) .

۴۲ - مراد از مشكاة

موسى بن قاسم از على بن جعفر روايت كرده است كه از حضرت موسى بن جعفرعليه‌السلام درباره اين آيه پرسيدم، امام فرمود: مقصود از «مشكاة» فاطمه، و «مصباح» حسن، و «زجاجة» حسين است.

«كوكب درى» فاطمه است كه در بين زنان جهانيان ستاره اى درخشان مى باشد، «شجره مباركه» ابراهيم است كه «نه شرقى است و نه غربى»، نه يهودى است و نه نصرانى، «روغن چراغ» آن كه نور مى دهد، علم است كه از آن ظاهر مى شود و بدان سخن مى گويد، و مقصود از «نور على نور» در وجود حضرت فاطمهعليها‌السلام امامانى هستند كه يكى پس از ديگرى مى آيند، خداوند به نورش ‍ هر كه را بخواهد هدايت مى كند، يعنى به ولايت ما هدايت مى كند.( ۴۸)

۴۳ - گمراهى، در انكار ولايت فاطمه

در ضمن حديث معراج آمده است كه خداوند فرمود:

اى محمد! تو، على، فاطمه، حسن، حسين و امامان از فرزندان حسين را من از نور خودم آفريدم و ولايت شما را بر اهل آسمانها و زمين عرضه كردم. هر كس آن را پذيرفت، نزد من از مؤمنان به شمار مى آيد، و هر كس ‍ آن را منكر شود، نزد من از گمراهان خواهد بود. اى محمد! اگر بنده اى از بندگان من آن قدر مرا بپرستد و عبادت كند كه از كار افتد و از لاغرى و ناتوانى به سان مشك خشكيده و فرسوده اى شود و بعد به هنگام ورود بر من منكر ولايت شما باشد، او را نخواهم آمرزيد تا اين كه اقرار به ولايت شما نمايد.

اى محمد! آيا دوست دارى آنان را ببينى؟

گفتم: آرى، پروردگارا!

فرمود: نگاه كن!

من به طرف راست عرش نگريستم و نام خود را ديدم و نام على و فاطمه و حسن و حسين و على و محمد و جعفر و موسى و على و محمد و على و حسن را و نام مهدى را در وسط آن به گونه اى ديدم كه گويا ستاره اى درخشان است.

خداى تعالى فرمود: اى محمد! اينان حجتهاى من بر آفريدگانم مى باشند و اين، آن كس از فرزندان توست كه به شمشير قيام مى كند و از دشمنانت انتقام مى گيرد( ۴۹) .

۴۴ - ورود فاطمه به بهشت

علىعليه‌السلام از حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل مى كند كه فرمود: نخستين كسانى كه وارد بهشت مى شوند، من، تو، فاطمه، حسن و حسين مى باشيم.

عرض كردم: پس دوستداران ما كى وارد بهشت مى شوند؟

فرمود: پس از شما( ۵۰) .

۴۵ - فاطمه، ركن على

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علىعليه‌السلام فرمود: سلام بر تو اى پدر دو ريحانه! به زودى دو ركن تو از بين مى رود و خداوند خود كمبود مرا براى تو جبران نمايد.

بعد از رحلت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علىعليه‌السلام فرمود: اين يكى از دو ركن بود. و بعد از آن كه فاطمه از دنيا رفت، فرمود: اين ركن ديگر بود( ۵۱) .

۴۶ - پرتو افكنى نور خدا بر فاطمه

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: هنگامى كه خداوند متعال بهشت را آفريد، آن را از نور وجه خويش خلق كرد. سپس آن را گرفته به سوى ما افكند. يك سوم آن نور به من رسيد، و يك سوم آن به فاطمه و يك سوم ديگر به على و خاندانش اصابت كرد. از آن نور به هر كسى كه چيزى تابيده شده باشد به ولايت آل محمد راه پيدا مى كند و هر كس از آن نور چيزى به او نرسيده باشد، از ولايت خاندان محمد گمراه مى شود( ۵۲) .

۴۷ - پاداش سلام بر فاطمه

يزيد بن عبدالملك نوفلى از پدرش از جدش چنين روايت كرده است:

روزى خدمت حضرت فاطمه زهراعليها‌السلام مشرف شدم، ابتدا آن حضرت بر من سلام كرد و فرمود: پدرم (در زمان حياتش) فرمود: هر كس سه روز بر من و تو سلام كند، بهشت براى او خواهد بود.

از حضرتش پرسيدم: آيا اين مطلب مخصوص دوران حيات و زندگى شما و آن حضرت است و يا شامل بعد از فوت شما و ايشان نيز خواهد بود؟

فرمود: هم در زمان زندگى و هم پس از مرگ ما( ۵۳) .

۴۸ - حنوط فاطمه از بهشت

ابن سنان به طور مرفوع اين حديث را نقل كرده است كه سنت در حنوط سيزده درهم و يك سوم درهم است.

محمد بن احمد گويد: روايت كرده اند كه جبرئيلعليه‌السلام بر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل شده حنوطى آورد كه وزن آن چهل درهم بود، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن را به سه بخش ‍ تقسيم كرد: بخشى را براى خودش، بخشى را براى على و بخشى را براى فاطمه، صلوات الله عليهم اجمعين( ۵۴) .

۴۹ - مراد از طوبى

امام باقرعليه‌السلام فرمود: از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درباره آيه شريفه الذين امنوا و عملوا الصالحات طوبى و حسن مآب سئوال شد، فرمود: طوبى درختى است در بهشت كه ريشه اش ‍ در خانه من و شاخه اش در بهشت است.

گفته شد: يا رسول الله! درباره آن از شما سئوال شد و شما فرموديد كه آن درختى است در بهشت كه ريشه اش در خانه على و فاطمه و شاخه اش در بهشت مى باشد.