1001 داستان از زندگانى امام على علیه السلام

1001 داستان از زندگانى امام على علیه السلام0%

1001 داستان از زندگانى امام على علیه السلام نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: امام علی علیه السلام

1001 داستان از زندگانى امام على علیه السلام

نویسنده: م‍ح‍م‍د رض‍ا رم‍زی‌ اوح‍دی
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 34444
دانلود: 4619

توضیحات:

1001 داستان از زندگانى امام على علیه السلام
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 29 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 34444 / دانلود: 4619
اندازه اندازه اندازه
1001 داستان از زندگانى امام على علیه السلام

1001 داستان از زندگانى امام على علیه السلام

نویسنده:
فارسی

۹۴۵- صبر چيست؟

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد: اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام به مسجد در آمد، ناگاه مردى را غمناك و ناراحت و سر به گريبان ديد از او سئوال كرد در چه حالى؟ چه خبر است؟ تو را چه مى شود؟ آن شخص عرض كرد: يا علىعليه‌السلام پدر و مادر و برادرم مرده اند. مى ترسم از اين غصه زهره ترك شوم!

حضرت فرمود: بر تو باد تقوا و صبر تا فرداى قيامت با اين دو سرمايه به محضر حق شرفياب شوى صبر رد امور چون سر است از تن، چون سر از تن جدا گردد تن فاسد شود و چون در كارها صبر نباشد همه كارها فاسد گردد.( ۱۱۱۹)

لذا حضرت علىعليه‌السلام مى فرمايد: نشانه صابر در سه چيز است:

۱- كسل و سست و بى حال نمى شود.

۲- دلتنگ و بى قرار نمى گردد.

۳- از خداى خود شكايت نمى كند.

زيرا اگر كسل شود حق را ضايع مى كند و اگر دلتنگ گردد به شكر بر نيم خيزد و اگر از خداوند شكايت كند به راه عصيان رفته است.( ۱۱۲۰)

۹۴۶- شبى با علىعليه‌السلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

ابن عباس گفت: شبى از شب ها علىعليه‌السلام به من فرمود: وقتى نماز عشاءى خود را خواندى پيش من بيا تا به تو فايده اى دهم. ابن عباس مى گويد: خدمت علىعليه‌السلام رسيدم، شبى مهتابى و بسيار روشن بود. علىعليه‌السلام از من سئوال كرد ابن عباس: تو تفسير الف الحمد را مى دانى؟ عرض كردم: يا علىعليه‌السلام اين تو هستى كه مى دانى، ابن عباس مى گويد: علىعليه‌السلام شروع كرد به تفسير الف؛ و يك ساعت از آن را به تفسير الف پرداخت، آنگاه مجدد از من سئوال فرمود: فما تفسير اللام من الحمد آيا تفسير لام الحمد را مى دانى؟ جواب همان دادم و علىعليه‌السلام يك ساعت ديگر در تفسير حرف لام سخن گفت پس حا الحمد نيز به همين منوال و در ميم نيز همانطور و در دال نيز به همان شكل، چون از تفسير اين حروف فارغ گشت فجر صبح صادق از مشرق سر بر آورد در اين جا بود كه علىعليه‌السلام فرمود:

لو شئت لا و قرت بصيرا من تفسير سورة الفاتحه؛ اگر مى خواستم هفتاد شتر از تفسير سوره حمد بار مى كردم.( ۱۱۲۱)

۹۴۷- تفسر الله اكبر اذان

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

حضرت موسى بن جعفرعليه‌السلام از پدران بزرگوارش از امام حسينعليه‌السلام نقل كرد كه امام حسينعليه‌السلام فرمود: روزى در محضر پدر بزرگوارم ميان مسجد نشسته بوديم كه مؤذنى بالاى بلندى رفت و شروع به گفتن اذان كرد. همين كه دو بار گفت: الله اكبر پدرم اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام چنان زار زار گريست، كه بر اثر آن ما هم به گريه افتاديم و چون اذان را به پايان رسانيد پدرم فرمود: آيا مى دانيد مؤذن چه مى گويد: عرض كرديم: خدا و پيغمبرشعليه‌السلام و جانشين پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم او داناترند. فرمود: اگر معناى آنچه را او مى گويد بفهميد قطعا لبان خود را كمتر به خنده خواهيد گشود و بيشتر گريان خواهيد بود....( ۱۱۲۲)

۹۴۸- ميزان عمل صحيح است

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

مردى نزد اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام آمد و به آن حضرت عرض كرد كه بلال حبشى را ديدم با شخصى گفتگو مى كند ليكن بلال، الفاظ و گفتارش ملحون و لهجه دار است ولى آن شخص عباراتش صحيح و معرب و كامل مى باشد و به بلال مى خنديد.

امامعليه‌السلام فرمود: اى بنده خدا، اعراب و درستى كلام براى درستى و تهذيب اعمال است، آن شخص اگر افعالش نادرست باشد، مسلم اعراب كلامش او را سودى ندهد ولى بلال را كه افعالش بدرستى آراسته است، لحن عبارات و الفاظش به او زيانى نرساند.( ۱۱۲۳)

۹۴۹- اى مضطرب دار فنا باش آرام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

حارث اعور مى گويد: به همراه حضرت علىعليه‌السلام حركت مى كردم تا در حيره در كنار فرات به دير نصارى برخورديم و از آن دير صداى ناقوس بلند بود. حضرت فرمود: اى حارث آيا مى دانى كه ناقوس چه مى گويد؟ عرض كردم خدا و رسولشصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ابن عم رسولشصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم داناترند. فرمود: ناقوس مثل دنيا و خرابى آن را مى سرايد. سپس از زبان ناقوس حضرت اين اشعار را خواند:( ۱۱۲۴)

لا اله الا الله

حقا حقا صدقا صدقا

ان الدنيا قد غرتنا

واشتغلتنا و استهوتنا

يابن الدنيا مهلا مهلا

يابن الدنيا دقا دقا

يابن الدنيا جمعا جمعا

تفنى الدنيا قرنا قرنا...

يعنى: معبودى به حق و شايستگى پرستش، جز خدا نيست اين را به حق و راستى مى گويم.

براستى كه دنيا ما را فريفت و ما را به خود سرگرم نمود و ما را سرگشته و مدهوش گرداند.

اى فرزند، دنيا آرام باش آرام، اى فرزند دنيا (در كار خود) دقيق شو دقيق.

اى فرزند دنيا (كردار نيك) گردآوردنى كن، گردآوردنى دنيا سپرى مى شود پيوسته پيوسته...

حارث گويد: عرض كردم: اى اميرمؤمنانعليه‌السلام آيا نصارى تفسير صداى ناقوس را اينگونه كه فرموديد مى دانند؟ حضرت فرمود: اگر مى دانستند مسيحعليه‌السلام را به عنوان اله بر نمى گزيدند. حارث گويد: فرداى آن روز من به دير نصارى رفتم و به راهب گفتم: به حق حضرت مسيحعليه‌السلام همانگونه كه ناقوس را مى نواختى به صدا در آور و او چنين كرد و من تفسير آن را آنگونه كه آموخته بودم گفتم: تا به پايان اشعار رسيدم او مرا سوگند داد كه به پيامبرتان سوگندت مى دهم كه چه كسى اين تفسير را برايت گفته، گفتم همان مردى كه ديروز همراه من بود. گفت: آيا بين او و پيامبرتان خويشاوندى است؟ گفتم: آرى او پسر عموى اوست. گفت: سوگند مى خورم كه اين را از پيامبرتان شنيده و آنگاه اسلام آورد و سپس گفت: من در تورات خوانده ام كه پيامبر آخر زمانصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم صداى ناقوس را تفسير مى كند.( ۱۱۲۵)

۹۵۰- نماز، قرب، لقاى حق

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام وقتى كه وقت نماز مى شد به خود مى پيچيد و متزلزل مى شد، از آن حضرت سئوال شد يا علىعليه‌السلام چه مى شود چرا شما در وقت نماز اينگونه ايد؟ مى فرمود: آمد وقت امانتى كه حق تعالى عرضه داشت بر آسمانها و زمين و آنها ابا كردند از حمله آن و بر حذر شدند از آن.( ۱۱۲۶) و حضرت سجادعليه‌السلام نيز وقتى مهياى وضو مى شد رنگ مباركش زرد مى شد سبب آنرا سئوال كردند فرمود: آيا نمى دانيد در حضور كى ايستادم.( ۱۱۲۷)

۹۵۱- زايمان عجيب و قضاوتى عجيب تر!!

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

زنى از شوهر قانونى خود فرزندى به دنيا آورد كه او دو سر و دو بدن روى يك كمر داشت. خانواده نوزاد دچار اشكال شدند و نمى دانستند كه آيا اين نوزاد يك نفر است يا دو نفر، به محضر مبارك حضرت علىعليه‌السلام شرفياب شدند تا در اين باره سئوال كنند حضرت بعد از ديدن كودك فرمود: بچه را در موقع خواب آزمايش كنيد باين ترتيب كه وقتى هر دو در خوابند يكى از آن دو سر يا دو بدن را حركت دهيد و بيدار كنيد اگر هر دو با هم در يك لحظه بيدار شدند اين دو يك انسانند ولى اگر يكى بيدار شد و ديگرى در خواب بود آنها دو انسانند و ارث دو نفر را مى برند.( ۱۱۲۸)

۹۵۲- ترك ريا كارى

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

روزى علىعليه‌السلام مردى را ديد كه سر در پيش افكنده، به نحوى كه نشان مى دهد كه من پارسا و عابد و پرهيزكارم! حضرت به او فرمود: اى جوان، اين پيچى كه در گردن انداختى در دل خود اندازى، كه خداى متعال در دل آدمى مى نگرد، پس بدان كه در روز قيامت رياكاران را خطاب مى كنند: نه شما آنيد كه متاع دنيا به شما ارزان تر فروختند؟ و نه آنيد كه مردمان بر در سراى شما ايستادند؟ و نه آنيد كه ابتدا به شما سلام كردند؟ پس اينها به مثابه جزاى اعمال شما بود كه به شما رسانيديم ولى امروز ديگر به شما چيزى نخواهد رسيد.( ۱۱۲۹)

۹۵۳- نحوه برخورد با جاهل

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

ابراهيم پسر مهدى عباسى (لعنة الله عليه) خوابى ديد كه براى ماءمون چنين نقل كرد:

در عالم رويا ديدم كه در راهى با علىعليه‌السلام مى رفتيم وقتى به پلى رسيديم خواستم بر او سبقت گيرم روى به او كردم و گفتم تو خواستى به شرافت همسرت خلافت را تصاحب كنى.( ۱۱۳۰)

اما او به من جوابى نداد. ماءمون پرسيد پس چه گفت؟

ابراهيم گفت: او فقط به من سلام كرد.

ماءمون گفت: چون علىعليه‌السلام تو را جاهل دانسته جوابت نيز همين بوده است.( ۱۱۳۱)

لذا امام علىعليه‌السلام در شعرى كه به ايشان منسوب است مى فرمايد:

من لم يكن عنصره طيبا

لم يخرج الطيب من فيه

كل امر يشبهه فعله

و ينضح الكوز بما فيه

آنكس را كه طينت و سرشت پاك نيست سخن پاك از دهانش نخواهى شنيد همانا كار هر كس مثالى از اوست و از كوزه همان برون تراود كه در اوست

۹۵۴- نحوه مهماندارى

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

روزى مردى از حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام دعوت كرد كه به خانه او تشريف فرما شود. امام فرمود: قد اجيتك على ان تضمن لى ثلاث... ان لا تدخل على شيئا من خارج و لا تدخر عنى شيئا فى البيت و لا تجحف بالعيال.

يعنى: دعوت ترا مى پذيرم در صورتى كه سه موضوع زيرا را تعهد و رعايت كنى: يكى آنكه چيزى از خارج خانه براى پذيرايى من فراهم نياورى. ديگر آنكه به ما حضر اكتفا كنى و و خود را به تكليف نيفكنى و سوم آنكه از اين رهگذر به عيال خود سختى و ستم روا ندارى عرضه داشت يا اميرالمؤمنينعليه‌السلام رعايت هر سه موضوع را تعهد مى كنم و حضرت آنگاه دعوتش را قبول فرمود.

۹۵۵- عوامل تنگدستى و فقر

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

روايت شده است كه شخصى به حضور اميرالمؤمنينعليه‌السلام از تنگى معيش خود حكايت كرد. امام فرمود: لعك تكتب بقلم معهود فقال: لا. فقال لعلك تمشط بمشط مكسور فقال: لا...

فقر و تنگذستى تو شايد به اين سبب است كه با قلم گره دار مى نويسى. عرضه داشت: خبر يا اميرالمؤمنينعليه‌السلام .

فرمود: شايد با شانه شكسته موى خويش را مى آرايى؟ گفت: نه.

فرمود: شايد از كسى كه عمرش از تو بيشتر است جلوتر مى روى (رعايت ادب بزرگتر نمى كنى و جلوتر از آنها راه مى روى) گفت: نه.

فرمود: شايد بعد از طلوع فجر مى خوابى؟ گفت: نه.

فرمود: شايد كه در مورد پدر و مادر خود از دعاى خير دريغ مى ورزى؟ عرضه داشت آرى يا اميرالمؤمنينعليه‌السلام .

پس آنگاه امام دستور فرمود، كه براى رفع بلاى تنگدستى، پدر و مادر خود را از دعا فراموش نكند و آنگاه فرمود: از رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنيدم كه فرمود: ترك دعاى خير براى پدر و مادر روزى آدمى را مى برد و او را به تنگدستى مبتلا مى سازد( ۱۱۳۲)

۹۵۶- استغفار و طلب آمرزش

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

در محضر اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام كسى جمله استغفرالله را بر زبان آورد آن حضرت فرمود:

تكلتك امك اتدرى ما الاستغفار؟ ان الاستغفار درجة العليين هو اسم وقع على ستة على معان؛ اولها: الندم على ما مضى...

مادر به سوگت نشيند آيا مى دانى كه معنى استغفار چيست؟ استغفار مرتبه بلند پايگان است اين كلمه شش معنى دارد:

اول: آنكه آدمى از كار و كرده خود پشيمان شده باشد، دوم: آنكه مصمم شود كه ديگر به كردار بد گذشته خود باز نگردد، سوم: آنكه حقوقى كه از مردم بر ذمه دارد ادا كند و پاك و صافى به ملاقات حق تعالى رود و عهده اش، از بار حقوق ديگران فارغ و آسوده باشد چهارم: آنكه واجباتى كه عمل نكرده و تباه و ضايع ساخته است به نحو شايسته به انجام رساند، پنجم: آنكه فربهى تن خود را كه به نامشروع حاصل گرديده به آتش اندوه آب كند تا آنگاه كه پوستى و استخوانى بيش، از او به جاى نماند و تا آن كه گوشت تازه از راه حلال و مشروع بر آن برويد، ششم: آنكه به جبران حلاوت و لذتى كه از ارتكاب معاصى احساس كرده تلخى و مرارت طاعت را در ذائقه جان خود بچكاند، در چنين وضعى آدمى شايسته آمرزش مى گردد و به جاست كه كلمه استغفار به زبان آورد.( ۱۱۳۳)

۹۵۷- خبر غيبى امام علىعليه‌السلام از مسجد جمكران قم

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

حضرت اميرمؤمنان علىعليه‌السلام در عصر خود قبل از آن كه سخنى از قم در حجاز و كوفه به ميان آيد حدود ۳۳۰ سال قبل از آغاز تاءسيس مسجد جمكران از آن خبر داده است آنگونه كه نقل شده حضرت روزى به حذيفة بن يمان، يكى از اصحاب نيك پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

اى پسر يمانى! در اول ظهور؛ قائم آل محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از شهرى كه آن را قم گويند؛ خروج مى كند( ۱۱۳۴) و مردم را به سوى حق دعوت مى نمايد همه مردم از شرق و غرب به آن روى مى آورند و اسلام تازه مى شود...

اى پسر يمانى، اين سرزمين، مقدس است و از همه آلودگيها پاك مى باشد... آنگاه حضرت در ادامه حديث مى فرمايد:

روايت وى( ۱۱۳۵) را بر فراز كوه سفيد، نزديك مسجد... كه آن را جمكران نامند نصب كنند او از زير مناره آن مسجد برون آيد...

اين پيش گويى غيبى نيز در جاى خود بسيار عجيب است چرا كه حضرت تاءكيد دارند كه قم يكى از پايگاههاى مركزى حضرت مهدىعليه‌السلام هنگام قيام جهانى آن حضرت خواهد بود.( ۱۱۳۶)

۹۵۸- شقوق علوم

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

حضرت امير علىعليه‌السلام فرمود: العلوم اربعه، علم ينفع و علم يشفع و علم يرفع و علم يضع. يعنى علوم بر چهار بخش است:

۱- علمى است كه براى داننده او نفع و سود دارد.

۲- دانشى كه داناى به او سبب شفاعت و محل توجه الهى گردد.

۳- علمى كه آموزش آن سبب شود كه به مقام شامخ و منزلت رفيع و رتبه بلند برسد و آن عبارتست از دانا شدن بدين مقدس اسلام و اعتقادات و احكام آن.

۴- علم يضع و آن شناسايى به علم نجوم است.( ۱۱۳۷)

۹۵۹- گزينش كلامى

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

حضرت علىعليه‌السلام فرمود: تورات و انجيل و زبور و قرآن را تلاوت كردم و از هر يك كلمه اى برگزيدم:

۱- از تورات ( من صمت نجا) يعنى: هر كس سكوت اختيار كند نجات يابد.

۲- از انجيل (من قنع شبع) يعنى: هر كه قناعت كند سير شود.

۳- از زبور (من ترك الشهوات فقد سلم عن الافات) هر كس تمايلات را رها كند از آفتها سالم ماند.

۴- از قرآن كريم (و من يتوكل على الله فهو حسبه) هر كه به خداوند توكل نمايد خداى براى او كافى است.( ۱۱۳۸)

۹۶۰- مناعت طبع

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

اشعار زير منسوب به امام العارفين حضرت علىعليه‌السلام مى باشد كه موضوع آن در مورد مناعت طبع است. مى فرمايد:

لنقل الصخر من قلل الجبال

احب الى من منن الرجال

يقول الناس لى فى الكسب عار

فقلت العار فى ذل السوال

يعنى: همانا حمل سنگهاى سخت و سنگين از بالاى قله هاى كوه، براى من محبوبتر و آسانتر از آن است كه زير بار منت كسى بروم.

مردم به من مى گويند كسب و كارمايه سر شكستگى است ولى من مى گويم ننگ و عار، دلت در درخواست (بر اثر كار نكردن) مى باشد.( ۱۱۳۹)

از نورى روى اوست كه عالم منورست

حسنى چنين لطيف چه حاجت به زيور است( ۱۱۴۰)

۹۶۱- كيفيت قلب

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام فرمايد: ما من احد الا و قلبه عينان، يدرك بهما الغيب فاذا اراد الله بعبد خيرا فتح له عينى قلبه؛ دل هر انسان را دو ديده است كه با آن از امور غيب و پنهان آگاه مى شود. حال، اگر خدا براى بنده خود خير خواهد دو چشم دل او را مى گشايد و نيز فرمود:

زين القلب بالتقى تنل الفوز البقاء

ثم بالصبر و الحجى ثم بالخوف و الرجاء

يعنى: قلب خويش را به زينت تقوى بياراى، تا رستگارى و پايدارى يابى و از آن پس به زيور صبر و فرزانگى و سپس به خوف و رجا مزين ساز.

و همچنين امام فرمود: القلوب اربعة؛ صدر و قلب و فواد و لب فالصدر للاسلام، و القلب اللايمان و الفواد المعرفة و اللب للذكر

قلوب آدميان بر چهار گونه اند: صدر، قلب، فواد و لب، صدر جايگاه اسلام است و قلب محل ايمان و فواد مركز معرفت و لب جاى ذكر و حق متعال.

لذا امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد قلب آدمى دچار رنگ و كدورت مى شود و چون آنرا با ذكر لا اله الا الله متذكر سازى از كدورت خارج مى شود و صفا و جلوه خود را باز مى يابد.( ۱۱۴۱)

۹۶۲- راه شناخت

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

اشعارى از امام علىعليه‌السلام كه ضمن يك روايت نقل شده است درباره راه شناخت مشكلات نظرى است كه چند بيت آن عبارت است از:

اذا المشكلات تصدين لى

كشفت حقائقها بالنظر

و لست بامعة فى الرجال

اسائل هذا و ذاما الخبر

و لكننى مدرب الاصغرين

ابين مع ما مضى ما غبر( ۱۱۴۲)

هنگامى كه مشكلات نظرى براى من پيش مى آيد، نظريه صحيح و مطابق با واقع را با انديشه و تأمل كشف مى كنم.

من از مردانى نيستم كه صاحب نظر نيستند تا براى تقليد از ديگران از اين و ان بپرسيم چه خبر.

بلكه من از نظر انديشه و بيان، فرد با تجربه اى هستم كه با مقياس آنچه گذشته است آينده را پيش بينى مى كنم.

برتبت ساقى كوثر بمردى فاع خيبر

به نسبت صهر پيغمبر ولى والى والا

از آتش عقل در گوهر شمار و جفت پيغمبر

كه بى مثل است و بى انباز آن يكتاى بى همتا( ۱۱۴۳)

۹۶۳- دعاى مستحب شده

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

اواخر شب بود علىعليه‌السلام همراه فرزندش امام حسنعليه‌السلام كنار كعبه براى مناجات و عبادت آمدند. ناگاه علىعليه‌السلام صداى جانگدازى شنيد دريافت كه شخص دردمندى با سوز و گداز در كنار كعبه دعا مى كند و با گريه و زارى خواسته اش را از خدا مى طلبد. علىعليه‌السلام به حسنعليه‌السلام فرمود: نزد اين مناجات كننده برو و ببين كيست او را نزد من بياور. امام حسنعليه‌السلام نزد او رفت ديد جوانى بسيار غمگين با آهى پرسوز و جانكاه مشغول مناجات است فرمود: اى جوان اميرمؤمنان پسر عموى پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تو را مى خواهد ببيند. دعوتش را اجابت كن. جوان لنگان لنگان با اشتياق وافر به حضور علىعليه‌السلام آمد. علىعليه‌السلام فرمود: چه حاجت دارى؟ جوان گفت: حقيقت اين است كه من به پدرم آزار مى رساندم او مرا نفرين كرده نصف بدنم فلج شده است. امام علىعليه‌السلام فرمود: چه آزارى به پدرت رسانده اى؟ جوان عرض كرد، من جوانى عياش و گنهكار بودم پدرم مرا از گناه نهى مى كرد من به حرف او گوش نمى دادم بلكه بيشتر گناه مى كردم تا اينكه روزى مرا در حال گناه ديد باز مرا نهى كرد سرانجام من ناراحت شدم چوبى برداشتم طورى به او زدم كه به زمين افتاد و با دلى شكسته برخاست و گفت: اكنون كنار كعبه مى روم و براى تو نفرين مى كنم كنار كعبه رفت و نفرين كرد نفرين او باعث شد نصف بدنم فلج گردد. در اين هنگام آن قسمت از بدنش را به امام نشان داد. بسيار پشيمان شدم نزد پدرم آمدم و با خواهش و زارى از او معذرت خواهى كردم و گفتم مرا ببخش و برايم دعا كن. پدرم مرا بخشيد و حتى حاضر شد كه با هم به كنار كعبه بياييم و در همان نقطه اى كه نفرين كرده بود دعا كند تا سلامتى خود را باز يابم با هم به طرف مكه رهسپار شديم پدرم سوار بر شتر بود در بيابان ناگاه مرغى از پشت سر سنگى پراند شتر، رم كرد و پدرم از بالى شتر به زمين افتاد و تا به بالينش رفتم ديدم از دنيا رفته است همانجا او را دفن كردم و اكنون خودم با حالى جگر سوز به اينجا براى دعا آمده ام. امام علىعليه‌السلام فرمود: از اين كه پدرت با تو به طرف كعبه براى دعا در حق تو مى آمد معلوم مى شود كه پدرت از تو راضى است اكنون من در حق تو دعا مى كنم. امام بزرگوار در حق او دعا كرد سپس دستهاى مباركش را به بدن آن جوان ماليد هماندم جوان سلامتى خود را باز يافت.

سپس امام علىعليه‌السلام نزد پسرانش آمد و به آنها فرمود: (عليكم ببر الوالدين: بر شما باد نيكى به پدر و مادر. )( ۱۱۴۴)

۹۶۴- اخلاق مردم دارى

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

هنگامى كه اميرمؤمنان علىعليه‌السلام در بستر شهادت قرار گرفت، فرزندان خود را به دور خود جمع نمود و براى آنها وصيت كرد در پايان وصيت فرمودند: يا بنى عاشر و الناس عشرة ان غبتم حنو اليكم، و ان فقدتم بكوا عليكم( ۱۱۴۵)

يعنى: اى فرزندانم! به گونه اى با مردم زندگى كنيد كه اگر از نظر آنها غايب شديد مشتاق ديدار شما شوند، و اگر از دنيا رفتيد از فقدان شما، گريه كنند.( ۱۱۴۶)

۹۶۵- زمين شناسى امام علىعليه‌السلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

در خصوص حركت زمين و انواع حركت آن حضرت اميرعليه‌السلام مى فرمايد:

و عدل حركاتها بالراسيات من جلاميدها؛ تعديل و كنترل و موزون نمودن ميان حركات گوناگون زمين، بوسيله كوههاى محكم است.

و از اين گفتار حضرت چنين استفاده مى شود كه زمين داراى حركات متعددى مى باشد لذا در تأئید فرمايش حضرت علم امروز تابه حال هشت نوع حركت براى زمين اثبات كرده است و دانشمندى بنام فلكس ورنه؛ يازده حركت براى زمين كشف كرده و فرمايش حضرت را از كلمات اعجازآميز دانسته و در صدد حركات ديگرى براى زمين بر آمده است.( ۱۱۴۷)

۹۶۶- كاشت درخت خرما

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

امام باقرعليه‌السلام فرمود: روزى مردى، اميرمؤمنان علىعليه‌السلام را سوار بر شترى كه بارى از هسته خرما بر آن بود، ديد كه عبور مى كرد، پرسيد: اى ابوالحسنعليه‌السلام اين بار چيست؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: ماة الف عذق ان شاء الله؛ اگر خدا بخواهد صد هزار درخت خرما.

او آنها را در زمينى كاشت همه آنها بصورت درخت در آمد و حتى يك دانه از هسته آنها تباه نشد و به اين ترتيب حضرت يك نخلستان خرماى صد هزار درختى را پديدار نمودند.( ۱۱۴۸)

۹۶۷- احداث باغ

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

امام علىعليه‌السلام با دسترنج خود دو باغ احداث كرد كه نام آن دو باغ يكى ابونيزر ديگرى باغ بغيبغه (بغبغه) بود و شخصى بنام ابونيزر سرپرستى آن دو باغ را به عهده داشت ابونيزر مى گويد: در باغ بودم روزى امام علىعليه‌السلام وارد باغش شد و به من فرمود: آيا غذا در باغ هست؟ عرض كردم: با كدوئى كه از اين باغ بدست آمده و روغنى كه موجود بوده غذايى آماده ساخته ام. فرمود: آن غذا را بياور بخوريم. غذا را حاضر كردم و پس از ميل غذا و شستن دستها كلنگ را به دست گرفت و به سوى چاه قنات آن باغ روانه شد و به لاى روبى و پاك كردن آن قناعت پرداخت و در حالى كه عرق از پيشانيش مى ريخت از چاه بيرون آمد و بار ديگر به داخل چاه رفت و همچنان به لاى روبى پرداخت و به هنگام كلنگ زدن به زمين صداى همهمه آن حضرت به بيرون چاه مى رسيد، آن قنات را به گونه اى پاكسازى نمود كه به اندازه گردن شتر آب آن زياد شد سپس با شتاب از چاه بيرون آمد و فرمود: خدا را گواه مى گيرم كه اين چشمه و باغ را وقف كردم آنگاه از من قلم و كاغذ طلبيد حاضر نمودم. آن حضرت نوشت: بسم الله الرحمن الرحيم، اين را وقف كرده بنده خدا على، تا اليقى الله وجهه حرالنار يوم القيامة؛ تا خداوند به وسيله اين دو چشمه وقف شده چهره علىعليه‌السلام را در قيامت از حرارت آتش دوزخ حفظ كند.

پس از علىعليه‌السلام امام حسنعليه‌السلام و بعد از امام حسينعليه‌السلام و... طبق وقف نامه عمل كردند و از درآمد محصول آن دو باغ بذل و بخشش مى كردند و به فقراء و درماندگان راه مى دادند در يكى از سالها امام حسينعليه‌السلام مقروض شد معاويه از فرصت استفاده كرد و پيشنهاد كرد آن دو باغ را به دويست هزار دينار خريدار هستم امام حسينعليه‌السلام فرمود: اين دو مزرعه فروشى نيست. پدرم آن را بر عموم فقراء وقف نمود تا چهره اش از آتش دوزخ محفوظ بماند بنابراين من آنها را به هيچ قيمتى نمى فروشم.( ۱۱۴۹)

اميرمؤمنان اين دو باغ معروف به چشمه ابى نيزر بغبغه را وقف كرد از در آمد محصولات آنها در تاءمين معاش زندگى فقراء مردم مدينه و درماندگان صرف گردد.

۹۶۸- موقوفات حضرت زهراعليها‌السلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

ابوبصير مى گويد: امام باقرعليه‌السلام به من فرمود: آيا نمى خواهى وصيت فاطمهعليها‌السلام را براى تو بازگو كنم؟ عرض كردم: آرى مى خواهم امام باقرعليه‌السلام جامه دانى را بيرون آورد و در ميان آن نامه اى را خارج كرد و آن نامه را كه وصيت نامه حضرت زهراعليها‌السلام را كه در مورد وقف مزارع هفتگانه بود چنين خواند: بسم الله الرحمن الرحيم اين وصيتى است كه فاطمه دختر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به آن وصيت نموده است وصيت كرد به حوائط سبعه (باغهاى يا مزارع هفتگان) كه عبارتنداز:

عواف، دلال، برقه، ميثب (بروزن منبر) حسنى، صافيه، مال (مشربه) ام ابراهيم، تا وقف باشد و توليت آن را به على بن ابيطالبعليه‌السلام واگذار كردم و پس از او به بزرگترين فرزندانم باشد خداوند بر اين وصيت گواه است و همچنين مقداد و زبير گواهى مى دهد و اين وصيت را على بن ابيطالبعليه‌السلام نوشت( ۱۱۵۰)

۹۶۹- دعاى ختم قرآن

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام وقتى قرآن را ختم مى فرمود اين دعا را مى خواند:

اللهم اشرح بالقرآن صدرى خدايا به قرآن، شرح صدر مرا عطا كن.

واستعمل بالقرآن بدنى و به قرآن بدنم را به كار بندگى خود وادار كن.

و ثوره بالقران بصرى و به قرآن، ديده ام را روشنايى بخش.

و اءطلق بالقرآن لسانى و به قرآن، زبانم را رها كن.

۹۷۰- به خانواده ات سفارش كن

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

حضرت على بن ابيطالبعليه‌السلام به كميل فرمود: به خانواده است فرمان ده...

يا كميل مراهلك ان ترو حوا فى المكارم و يدلجوا فى حاجة من هو نائم فو الذى وسع سمعه الاصوات...

اى كميل! خانواده خود را فرمان ده كه خويشتن را به محامد اخلاق و مكارم صفات آراسته سازند و در تاريكى شب ها براى رفع نيازمندى خفتگان بكوشند، سوگند به آن خدا، كه شنواييش، اصوات را احاطه كرده است، هر كس در دل ديگران، سرور و شادمانى ايجاد كند، خداوند متعال از آن سرور، لطفى بيافريند كه چون اندوه و غصه به آن كس هجوم آورد، آن لطف همچنان سيلى كه در بستر سراشيب، فضول اشتران را با خود مى برد اثر اندوه را از دل آن كس بزدايد( ۱۱۵۱)

۹۷۱- اهل زمانه خود را بشناس...

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام به فرزند خود امام حسنعليه‌السلام چنين نصيحت و سفارش فرمود:

يا بنى انه لابد اللعاقل ان ينظر فى شانه فليحفظ لسانه و ليعرف اهل زمانه يا بنى ان من البلاء الفاقه...

پسر عزيزم خرد در آدمى دوست و يار اوست، و حلم و بردبارى همچون وزير و رفيق، و مدارا همانند پدر مهربان، و صبر و شكيبايى به منزله بهترين لشكر وى است. پسرم خردمند، بايد كه در كار خويش به دقت بنگرد و زبان در اختيار خود دارد و در حق اهل زمان و مردم عصر خود عارف باشد. پسرم، تهى دستى خود بلايى است و از آن بدتر بيمارى جسم آدمى و از آن بدتر بيمارى دل او است. ثروت و مكنت خود نعمت است ليكن برتر از آن نعمت سلامت بدن انسان و بالاتر از آن نعمت تقواى قلب وى است. پسرم، اوقات مؤمن سه بخش است: قسمتى كه در آن با خداى خويشتن راز و نياز كند و قسمت ديگر را صرف محاسبه نفس و نظر در كار و رفتار خود كند و در بخش سوم از نعمتى كه خداوند بر او حلال و سزاوار فرموده است بهره برد. نيز هر مؤمن مسلمان ناگزير است كه به سه مورد توجه و عنايت كافى مبذول دارد ترميمى در وضع معيشت و زندگى و گامى براى روز واپسين و بهره اى از آنچه حلال و مباح گرديده است.( ۱۱۵۲)

۹۷۲- گفتگوى شيرين امام علىعليه‌السلام با امام حسنعليه‌السلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

محمد بن طلحه (علامه شافعى مذهب) از ابونعيم حديث مى كند كه اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام روزى با پسرش امام حسنعليه‌السلام گفتگوى شيرينى به ميل كشيده بود. علىعليه‌السلام سئوال مى كرد و حسنعليه‌السلام جواب مى داد:

اميرالمؤمنينعليه‌السلام فرمود: اى پسر معنى رشد و صلاح چيست؟ حسنعليه‌السلام عرض كرد: بديها را با نيكى از ميان برداشتن.

پرسيد شرف چيست؟ جواب داد خويشاوندان را در سايه خود نگاه داشتن و از خطايشان گذشتن.

گفت مروت چيست؟ جواب داد عفاف نفس و اعطاى سائل

سوال كرد دقت چيست؟ فرمود در اندك و بسيار و كوچك و بزرگ با احتياط نگريستن.

پرسيد: فرومايگى چيست؟ گفت: راحت خود و رنج كسان خود خواستن

پرسيد: كرم چيست؟ در همه حال خواه در توانگرى خواه در درويشى، بخشيدن.

پرسيد: بخل چيست؟ جواب داد: شرف خويش در سرمايه جستن.

پرسيد: برادرى چيست؟ جواب داد: برابرى در همه حال چه در تنگدستى و چه در آسايش.

پرسيد: ترس چيست؟ گفت: بر دوست حمله كردن و از دشمن گريختن.

پرسيد: غنيمت چيست؟ جواب داد: غنيمت رغبت به تقوا و پرهيزگارى است.

پرسيد: بردبارى چيست؟ گفت: خويشتن را نگاه داشتن و خشم خود را فرو خوردن.

پرسيد: بى نيازى چيست؟ گفت بر قسمت خويش قناعت كردن.

پرسيد: گدايى چيست؟ گفت: هوس پرستى.

سئوال كرد: مناعت چيست؟ فرمود حرمت خويش نگهداشتن.

سئوال كرد: ذلت چيست؟ جواب داد: در برابر حوادث جزع كردن.

سئوال كرد: حماقت چيست؟ فرمود: در محافل با ريش خود بازى كردن.

گفت: جراءت چيست؟ جواب داد: بى ترس و هراس به پيكار حريف رفتن.

پرسيد: رنج بيهوده چيست؟ گفت: بيهوده سخن گفتن.

پرسيد: عظمت چيست؟ فرمود: در عين تنگدستى بخشيدن و در عين قدرت بخشودن.

سئوال كرد: عقل چيست؟ جواب داد: شنيده ها را به خاطر سپردن.

سئوال كرد: جهل چيست؟ جواب داد: پيشواى خود را كوچك شمردن و سر از فرمانش برتافتن.

پرسيد: روشنايى چيست؟ نيكى را بكار بستن و از بدى دورى جستن.

پرسيد: احتياط چيست؟ گفت: با زير دستان مدارا كردن.

سئوال كرد: غفلت چيست؟ جواب داد: مسجد را ترك گفتن و در پى فرومايگان دنيا به دست دويدن.

پرسيد: سفاهت چيست؟ گفت: فرومايگى.

سئوال كرد: حرمان چيست؟ جواب داد: بخت سفيد را با دست خود سياه كردن.

سئوال كرد: سيد كيست؟ گفت: آن كس كه عشيره و قبيله خود را زخم زبان و نيششان ايمن بدارد.

۹۷۳- پيشگويى تاريخى امام علىعليه‌السلام در حمله هلاكوخانمغول به بغداد

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

علامه حلى از پدرش سديدالدين يوسف بن المطهر نقل مى نمايد: علت محفوظ بودن شهرهاى كوفه و حله و كربلا و نجف اشراف از قتل عام و خرابى لشكر هلاكوخان مغول اين بود كه وقتى هلاكوخان با لشكر خود به خارج شهر بغداد رسيد اكثر مردم حله از ترس خانه هاى خود را ترك و به اطراف فرار كردند. ليكن پدر من و سيدبن طاووس و ابى العزا هر سه از نوابغ علمى شيعه هستند، تصميم گرفتند به هلاكوخان نامه اى بنويسند و صريحا تسليم بودن خود را اظهار كنند. نامه را نوشته و فرستادند چون نامه در بيرون شهر بغداد در وقتى كه محاصره بود رسيد، فورا فرمان داد در جواب نامه بنويسيد: شما سه نفر كه بزرگ شهر حله هستيد و مردم در اختيار شما مى باشند به نزد من آييد. آنگاه پاسخ را به وسيله دو نفر از سپاهيان خود فرستاد، چون نامه رسيد سيد بن طاووس و ابن ابى العز اطلاع بر مضامين آن يافتند حاضر نشدند پيش وى بروند. لذا پدرم گفت: من حاضرم و تنها با آن دو ماءمور در حال كه كتابى همراه داشت نزد هلاكو رهسپار شد. پادشاه مغول با حال شگفت گفت شما چطور جراءت نموديد به اينجا بياييد و بنوشتن چنين نامه اى در حالى كه شهر بغداد فتح نشده و چگونگى وضع مملكت و وظيفه شما معلوم نگرديده؟

وى در پاسخ فرمود: هشيار باش نوشتن نامه و آمدن من بدون هيچ ترس بر اساس روايتى مى باشد از حضرت على بن ابيطالبعليه‌السلام كه بما رسيده است، كه در كتاب نهج البلاغه در خطبه زوراء فرموده اند:

الزوراء( ۱۱۵۳) و ما ادريك مالزوراء ارمن ذات اثل و (الى آخر)؛ بغداد و چه مى دانيد كه بغداد چيست؟ شهرى است وسيع و در آن ساختمانهاى مدرن محكم پايه گذارى شود و جمعيت بسيارى در آن مسكن گزينند و برخى از خلفاء بن العباس در آنجا خلافت كنند

و آنان جور و ستم نمايند آخر الامر بايد دچار هجوم لشكرى شوند كه جوان و نيرومند باشند و حدقه چشمهايشان كوچك و صورتشان مانند سپر، طوق شده و لباس آنان از زره آهنين مى باشد و صداهايشان بسيار بلند و داراى سطوت و ابهتند و آنان به هيچ شهرى نگذرند مگر آنكه فتح مى نمايند و هيچ سلطانى و پرچمى در برابرشان به جنگ افراشته نشود و مگر آنكه سرنگون شود و بلاء بزرگ است براى كسى كه به مخالفتشان برخيزد.

هلاكوخان مغول چون اين پيش گويى ها را از كلمات گهربار حضرت على مرتضىعليه‌السلام شنيده بويژه بشارت پيروزى نسبت به پادشاهانى كه به جنگ او بيايند و همه علاماتى كه حضرت بيان فرموده بود در خود و لشكرش مطابق ديد، فورا نامه اى نوشت كه هر گاه بواسطه اين پيش گويى حضرت علىعليه‌السلام بغداد را فتح كردم شهر حله و شهر كوفه و شهر نجف و شهر كربلا را با ساكنين آنها بلكى مورد عفو و همه آن جمعيت را از كشتن و اسير شدن در امان خواهم گذاشت. سپس با اعتماد باين پيشگويى حضرت علىعليه‌السلام فرمان داد به بغداد حمله شود و مستعصم كه خليفه آخرين سلسله بن العباس بود به بدترين وجه به قتل رسانيد و پيروزى شگفتى نمود و صدق اين پيشگويى حضرت را رد جهان انتشار و بر شيفتگان حضرت افزود( ۱۱۵۴)

۹۷۴- بيان راز نسب پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم توسط امام علىعليه‌السلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

امام جعفر صادقعليه‌السلام از حضرت علىعليه‌السلام نقل مى كند كه: ان حضرت در توصيف از آفرينش و نسب محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: خداوند تعالى نور مقدس حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را خلق فرمود، پيش از آنكه آسمانها و زمين و عرش و كرسى و لوح و قلم و بهشت و دوزخ را بيافريند و قبل از اينكه احدى از انبيا را اراده آفرينش كند به چهار صد و بيست چهار هزار سال، به آن نور دوازده حجاب خلق نمود:

۱- حجاب قدرت. ۲- حجاب عظمت. ۳- حجاب منت. ۴- حجاب رحمت. ۵- حجاب سعادت. ۶- حجاب كرامت. ۷- حجاب منزلت. ۸- حجاب هدايت. ۹- حجاب نبوت. ۱۰- حجاب رفعت. ۱۱- حجاب شفاعت.

پس آن نور مقدس را در حجاب قدرت ۱۲ هزار سال جارى داد و او مى گفت: سبحان ربى الاعلى.

و در حجاب عظمت يازده هزار سال و او مى گفت: سبحان عالم السر

و در حجاب منت ده هزار سال و مى گفت: سبحان من هو قائم لايلهو

و در حجاب رحمت نه هزار سال و مى گفت: سبحان الرفيع الاعلى

و در حجاب سعادت هشت هزار سال و مى گفت: سبحان من هو دائم لايسهو

و در حجاب كرامت هفت هزار سال و مى گفت: سبحان من هو غنى لايفتقر

و در حجاب منزلت شش هزار سال و مى گفت: سبحان العليم الكريم

و در حجاب هدايت پنج هزار سال و مى گفت: سبحان ذى العرش العظيم

و در حجاب نبوت چهار هزار سال و مى گفت: سبحان رب العزه عما يصفون

و در حجاب رفعت سه هزار سال و مى گفت: سبحان ذى الملك و الملكوت

و در حجاب هيبت دو هزار سال و مى گفت: سبحان الله وبحمده

و در حجاب شفاعت دو هزار سال و مى گفت: سبحان ربى العظيم و بحمده

پس نام مقدس آن حضرت را بر لوح ظاهر گردانيد و ان نام مبارك چهار هزار سال بر لوح مى درخشيد پس اسم اطهر آن حضرت را بر عرش ظاهر گردانيد و هفت هزار سال در آنجا نور مى بخشيد همچنين در احوال رفعت و جلال مى گرديد تا آنكه حق تعالى آن نور را در صلب آدم جاى داد و از آدم در شيث و از شيث در انوش و از انوش در قينان و از قينان در مهلائيل... تا در ابراهيم خليل الله و ابراهيم در اسماعيل... در عبدمناف و از عبدمناف در هاشم و از هاشم سيد قريش در عبدالمطلب و از عبدالمطلب در عبدالله جاى داد و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به دنيا آمد.( ۱۱۵۵) فاطمه بنت اسد مادر اميرالمؤمنين خندان و شادان وقتى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بدنيا آمد نزد ابوطالب پدر حضرت علىعليه‌السلام آمد و او را به آنچه واقع شده بود خبر داد. پس ابوطالب به وى گفت: مگر از اين امر در شگفتى؟ تو هم باردار مى شوى و وصى و وزير او را مى زايى.( ۱۱۵۶)

۹۷۵- همام كيست؟

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

روايتى است از اميرالمؤمنينعليه‌السلام در اصول كافى و نهج البلاغه نقل شده كه روايت بلندى است و به خطبه همام معروف است. اين خطبه عجيبى است و ما قسمت اول اين خطبه را از جلد ۲ اصول كافى ص ۲۲۶ نقل مى كنيم از امام صادقعليه‌السلام :

مردى كه او را همام صدا مى كردند و عابد و زاهد كوشايى بود وقتى كه اميرالمؤمنينعليه‌السلام مشغول خطبه بود از جايش بلند شد و گفت: اى اميرمؤمنان! مؤمن را آنطور براى ما تعريف كن كه انگار او را در برابر خودمان مى بينيم.

امامعليه‌السلام در پاسخ به او تأمل و درنگ فرمود: زيرا مصلحت را در تأخیر جواب مى ديد، پس از آن امام بطور اجمال فرمود: اى همام، تو خود از خدا بترس و نيكوكار باش كه ان الله مع الذين اتقوا والذين هم محسنون( ۱۱۵۷) يعنى: خدا با پرهيزكاران و نيكوكرداران است. همام به اين پاسخ اكتفا نكرد تا اينكه حضرت را سوگند داد: امام خطبه اى مفصل از اوصاف مؤمن فرمود: چون امام اوصاف مؤمن را مى شمارد همام بى هوش شد و در آن بى هوشى از دنيا رفت. علىعليه‌السلام فرمود باشيد سوگند به خدا كه از چنين پيش آمدى بر او مى ترسيدم و پس از آن فرمود: اندرزهاى درست به اهلش چنين تاءثير مى كند يكى از حاضرين (ابن كواكه از خوارج بود) گفت: يا اميرالمؤمنينعليه‌السلام تو چه حال دارى؟ و چرا اين اندرزها در تو تاءثير ندارد، يا چون چنين گمان مى داشتى چرا باعث مرگ او شدى؟) امامعليه‌السلام فرمود: واى بر تو هر اجلى را وقتى است كه از آن نمى گذرد دير يا زود نمى شود و سببى است كه از آن تجاوز نمى كند پس از اينگونه گفتار كه شيطان بر زبانت راند بازيست.( ۱۱۵۸)

متن خطبه همام المؤمن من هو الكيس الفطن...

مؤمن زيرك و تيز هوش است كه بشاش است و اگر غصه اى هم داشته باشد آنرا آشكار نمى كند دلش از هر چيز ديگر و خودش از همه چيز در نظرش خوارتر، از هر كس كه از بين رفتنى باشد دورى مى كند و نسبت به حسنات و نيك ها طمعكار و آزمند است كينه توز نيست چشم تنگ نمى باشد، جر و بحث بيهوده نمى كند، كارش سبب و نفرين كردن نيست، پيوسته عيب نمى گيرد، غيبت نمى كند، از اينكه بالاتر از ديگران باشد خوشش نمى آيد، ريا و سمعه را دوست نمى دارد، در مسائل بى تفاوت نيست، همتش عالى است، سكوتش فراوان با وقار است، با مروت است (نيك ديگران در حق او) يادش مى ماند، پايمرد و قدر دان است، اگر غمى هم داشته باشد از روى تفكر و تعقل است و بى مورد نيست، از فقرش خشنود است خوش بر خورد و قابل انعطاف است، استبداد در كارش نيست، پايبند به عهد و پيمان است، و اذيتش كم، دروغ نمى گويد و پرده درى نمى كند...

۹۷۶- ايراد خطبه اى بدون نقطه

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

خطبه اى است بدون نقطه كه حضرت اميرعليه‌السلام پيرامون مسائلى چون حمد الهى و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بت پرستى - اطاعت حق - ازدواج پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، اخلاقيات و... صحبت فرموده اند: (البته اين خطبه طولانى است كه مختصرى از آن آمده است).

الحمد لله اهل الحمد و ماواه، و له اوكد الحمد و احلاه و اسرع الحمد و اسراه و اطهر الحمد و اسماه و اكرم الحمد و اولاه، الحمد لله الملك الملك المحمود و المالك الود مصور كل مولود و مال كل مطرود، ساطح المهاد و موطد الاطواد و مرسل الامطار و مسهل الاوطار، عالم الاسرار و مدركها و مدمر الا ملاك و مهلكها و مكور الدهور و مكررها و مورد الامور و مصدرها، عم سماحه و كمل ركامه و همل، و طاوع السوال و الامل، و اوسع الرمل و ارمل، احمده حمدا ممدودا و اوحده كما وحد الاواه، و هو الله لا اله للامم سواه و لاصادع لما عدله و سواه...

حمد و ثناء خداوندى را كه اهل حمد بوده و جايگه آن مختص او مى باشد و برترين و شيرين ترين و سريع ترين و گسترده ترين و پاكترين و بالاترين و گرامى ترين و سزاوارترين حمدها بر ذات او باد. سپاس خداوندى را كه پادشاهى است مورد ستايش و مالكى است بسيار مهربان و با محبت، هر مولودى را صورت مى بخشد و هر طرد شده اى را ملجا و پناهگاه است، گستراننده دشت ها و صحراها و برپا كننده كوهها و بلندى ها است، فرو فرستنده بارانها و آسان كننده مشكلات و نيازها است، عالم و دانا به همه اسرار و درهم كوبنده و نابود كننده همه پادشاهان است، روزگاران را به سرانجام رسانده و آنان را مجددا به عرصه وجود مى آورد و مرجع و مصدر همه امور اوست، جود و عطايش همه چيز را رد برگرفته و ابر بخشش او، با كمال ريزش، همگان را فرا گرفته است، خواسته ها و اميدهاى بندگان را برآورده نمود و به ريگزاران افزونى و توسعه بخشيده است.

حمد و ستايش مى كنم او را، حمد و ستايشى بى انتها، و يگانه اش مى شمارم همانگونه كه بنده دعا كننده گريان، او را يگانه مى شمارد و اوست خداوندى كه امتها را خدايى جز او نيست، و كسى نيست كه آنچه را كه او بر پا و تنظيم كرده درهم فرو ريزد...( ۱۱۵۹)

۹۷۷- حمد حق تعالى

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

مولاى عارفان اميرمؤمنان علىعليه‌السلام در باب حمد مطالبى بسيار عالى دارد كه از باب نمونه جملاتى از آن را از كتاب مستدرك سفينة البحار ج ۳، ص ۷۳ نقل مى كنيم:

الحمد لله الذى جعل الحمد على عباده من غير حاجة منه الى حامديه، و طريقا من طرق الاعتراف بلا هوتيته صمدانيته...

يعنى: خداوند را سپاس، كه بندگانش را مشرف به تشريف حمد فرمود، بدون اينكه به سپاسگزارى آنان نيازمند باشد، و اين كلمه جامعه را كه بايد از عمق قلب و حقيقت وجود برخيزد، راهى از راههاى اعتراف به لاهوتيت و صمديت و ربوبيت و فرديت خود قرار داد و آن را علت ازدياد رحمتش بر عباد اعلام كرد و راهى روشن براى طالب فضلش فرمود، و در كنون و سر اين لفظ، حقيقت اين معنى را كه سپاس و حمد اعتراف به منعم بودن او نسبت بر هر حمدى است جلوه داد.

۹۷۸- اگر در راه خدا ثابت قدم باشى

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

اصبغ بن نباته مى گويد: كنار خانه علىعليه‌السلام ركوع مى كردم و به پيشگاه حضرت حق به دعا و مناجات برخاسته بودم در اين وقت حضرت امير علىعليه‌السلام از در خانه خود بيرون آمد و فرمود: اصبغ عرضه داشتم، بله، فرمود: در چه كارى بودى؟ گفتم: در ركوع و دعا. فرمود: علاقه دارى دعايى كه از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنيد به تو بياموزم؟ پاسخ دادم: آرى. فرمود: بگو.

الحمد لله على ماكان و الحمد لله على كان حال؛ سپاس خدا را بر آنچه بوده و سپاس خدا را بر هر حال

سپس با دست راستش بر شانه چپم زد و فرمود: اگر در راه خدا ثابت قدم باشى و با تمام وجود رهبرى پيشواى بر حق را قبول داشته باشى و در مساءله مال در راه خدا دست و دل باز باشى خداوند مهربان از تو به وجود خودت مهربان تر است.( ۱۱۶۰)

۹۷۹- بى اعتنايى به دنيا

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

علىعليه‌السلام بارها در فرازهاى مختلف مى فرمود: اى دنيا ديگرى را فريب ده كه من تو را سه طلاقه كرده ام. سئوال كردند: يا علىعليه‌السلام در تعجب هستيم همه مردان دلاور و رزم آوران ميادين جنگ از شمشير تو مى ترسند ولى چطور است كه تو اين چنين از دنيا مى ترسى؟

حضرت فرمود: شما خبر نداريد اين دنيا درخت خارآور است كه دست هوى و هوس و آز، آن را بر كنار جوى عمر تو كاشته، اگر از آن دورى نكنى خار آن در دامن عصمت پاكى تو مى افتد و... آيا نشنيديد كه در آغاز كار كه هنوز خار آن نيرومند و قى نشده بود دامن عصمت حضرت آدمعليه‌السلام را دريد؟

اكنون كه خار آن قوت گرفته با على پسر ابوطالب چه مى كند!( ۱۱۶۱)

۹۸۰- اميرالمؤمنين يعنى چه؟

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

جابربن يزيد گويد: به امام باقرعليه‌السلام عرض كردم فدايت گردم چرا علىعليه‌السلام را اميرالمؤمنين ناميدند؟ فرمود: از علم خود آنان را تغذيه مى كرد و به آنها مى آموخت مگر قول خداوند را نشنيده اى و نمير اهلنا و مى آوريم غذايى براى خاندانمان سوره مباركه يوسف آيه ۶۵.

و از امام صادقعليه‌السلام روايت شده كه فرمودند: شمشير علىعليه‌السلام را بدين جهت ذوالفقار ناميدند كه در ميانه قبضه آن خطى به درازا بود شبيه به مهره هاى تيره كمر، همان شمشيرى كه جبرئيل از آسمان آورد و دسته اش از نقره بود، آن شمشيرى كه ندا كننده اى از آسمان فرياد بر آورد لا سيف الا ذوالفقار و لافتى الا على( ۱۱۶۲)

۹۸۱- عدم توفيق نماز شب

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

روزى مردى خدمت حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام رسيد و سئوال كرد: يا على! من از خواندن نماز شب محرومم؟ يا اميرالمؤمنين! انى حرمت الصلوة بالليل؛ حضرت فرمود: انت رحل قد قيد تك ذنوبك، تو مردى هستى كه گناهانت تو را گرفتار و مقيد ساخته است (از اين رو موفق به خواندن نماز شب نمى شوى).( ۱۱۶۳)

۹۸۲- علم و دانش

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

روزى شخصى از علىعليه‌السلام در مورد علم و دانش پرسش كرد حضرت فرمود:

علم چهار كله است الف) به قدر احتياج خود به خداوند، او را عبادت كنى. ب)به قدر طاقت و صبر خود در سوختن آتش جهنم گناه كنى. ج) به اندازه عمرت در دنيا براى دنيا كار كنى. د) و به مقدار بقايت در آخرت توشه تهيه نمايى.( ۱۱۶۴)

۹۸۳- سخن بيهوده

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

روزى علىعليه‌السلام مردى را ديد كه دهان به سخنان بيهوده گشوده و از پرگوئى و بيهوده گوئى، زبان خود را در كام نمى گيرد، حضرت به او فرمود: اى شخص به راستى كه تو با اعمالت؛ نامه اى را بوسيله دو فرشته حافظ خود ديكته مى كنى (و هر آنچه مى كنى آنها را مى نويسند) بسوى پروردگارت، پس سخنى بگو كه براى تو فايده اى داشته باشد و دم فرو بند از سخن بيهوده و بى فايده.( ۱۱۶۵)

۹۸۴- فرق بهشت و مسجد

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

حضرت اميرمؤمنان علىعليه‌السلام مى فرمايد: نشستن در مسجد براى من از نشستن در بهشت محبوب تر و بهتر است، زيرا با نشستن در بهشت به خواسته خودم نائل شده ام ولى با نشستن در مسجد به خواست خداوند نائل مى شوم.( ۱۱۶۶)

و در روايتى از امام صادقعليه‌السلام است كه، هر موقع براى حضرت اميرمؤمنانعليه‌السلام كار مهمى پيش مى آمد به نماز خواندن پناه مى برد، سپس اين آيه را تلاوت كردند: واستعينو بالصبر و الصلاء( ۱۱۶۷) و نيز فرمودند: هر يك از شما كه با اندوهى از اندوههاى دنيا مواجه شد وضو بگيريد و به مسجد برود و دو ركعت نماز بخوانيد و ربع اندوه و شدائد خود را از خدا بخواهيد آيا نشنيده ايد كه خداوند فرمود: واستعينو بالصبر والصلاة.( ۱۱۶۸)

۹۸۵- معجزه اى از امام علىعليه‌السلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

اميرمؤمنان علىعليه‌السلام چند دائى در بنى مخزوم داشت، جوانى از آن قبيله نزد امام علىعليه‌السلام آمد و عرض كرد: دائى جان برادرم از دنيا رفت و من در مرگ او بسيار ناراحتم.

امام علىعليه‌السلام فرمود: آيا مى خواهى او را ببينى؟ او گفت: آرى؛ امام علىعليه‌السلام فرمود: قبرش را به من نشان بده.

آنگاه امام علىعليه‌السلام با آن شخص بيرون آمد در حالى كه آن حضرت پارچه برد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را به كمر بسته بود، وقتى كه به كنار قبر رسيد لبهايش به هم مى خورد آنگاه با پاى خود به قبر او زد، او از قبر بيرون آمد در حالى كه به زبان عجمى سخن مى گفت:

حضرت علىعليه‌السلام به او فرمود: مگر وقتى كه تو از دنيا رفتى عرب نبودى؟ او عرض كرد: چرا ولى ما به روش فلان و فلان مرديم از اين رو زبانمان تغيير كرد.( ۱۱۶۹)

۹۸۶- دوستان خدا كيانند؟

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

ابن عباس مى گويد: روزى از على بن ابيطالبعليه‌السلام درباره دوستان خدا كه در آيه الا ان اولياء لا خوف عليهم و لا هم يحزنون؛ بدانيد كه به راستى دوستان خدا نه بيمى دارند و نه اندوهگين مى شوند( ۱۱۷۰) به آن اشاره شده، سئوال شد؟ حضرت در پاسخ فرمودند:

قام اخلصو الله فى عبادته، و نظروا الى باطن الدنيا حين نظر الناس الى ظاهرها...؛ آنان مردمى هستند كه خدا را از روى اخلاص پرستش مى كنند و هنگامى كه مردم به ظاهر دنيا مى نگرند آنان به باطن و درون آن مى نگرند و در همان حال كه مردم فريب خوش هاى زودگذر دنيا را خورده اند، آنها آينده آن را به خوبى مى دانند. از اين رو آنها از آنچه كه مى دانند و خبر دارند، دست از آن مى كشند، و آن (اميالى) را كه مى دانند بزودى آنان را (دل و قلب) مى ميراند، مى كشند.( ۱۱۷۱)

۹۸۷- چگونگى مرگ هارون

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

طبرسى از ابن عباس روايت كرده كه گفت: از اميرالمؤمنينعليه‌السلام پرسيدند يا علىعليه‌السلام چگونه بنى اسرائيل موسى را اذيت و آزار كردند ولى خداوند او را تبرئه كرد، حضرت فرمود: روزى موسىعليه‌السلام به همراه برادرش هارون به مكانى مى رفتند، وقتى به كوهى رسيدند، خداى تعالى هارون را قبض روح كرد، موسى وقتى بازگشت و به بنى اسرائيل خبر داد كه هارون وفات كرده، بنى اسرائيل به موسىعليه‌السلام گفتند: هارون را بردى و به قتل رساندى اكنون آمده اى و به ما مى گويى او وفات كرده، تو حسادت مى كردى بر هارون، چرا كه ما او را بيشتر دوست مى داشتيم زيرا او از تو به ما ملايم تر و سازگارتر بود.

خداوند موسىعليه‌السلام را از آن تهمت و افترا منزه ساخت و تبرئه كرد آن گونه كه امر كرد تا جسد هارون را بيرون آورده و بر محافل بنى اسرائيل گردانيدند، هارون مى گفت: اى بنى اسرائيل! برادرم مرا نكشت من به مرگ خود وفات كردم، پس از آن فرشتگان او را بردند و به مكانى دفن كردند كه كسى بر آن اطلاع پيدا نكرد.( ۱۱۷۲)

۹۸۸- در كاخ آرزو چه مى كنى؟

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

در ديوان اشعار علىعليه‌السلام است كه اين اشعار را حضرت به معاويه نوشت:

تروم الخلد فى دار المنايا

فكم قدر ام مثلك ما تروم

تنام ولم تنم عنك المنايا

تنبه للمنيه يا نئوم

لهوت عن الفناء و انت تفنى

فما شيئى من الدنيا يدوم

يعنى: در كاخ آرزوها بهشت را جستجو مى كنى و چه بسا پيشينيان قبل تو نيز چنين مى خواستند تو خود مى خوابى و لكن آرزوهاى تو آرام نمى گيرد، اى به خواب رفته غافل بيدار شو، تو از فانى شدن غافل گشته اى و حال آنكه هيچ چيز در دنيا جاودان نخواهد ماند.

۹۸۹- قربانى پسر!

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

مردى نزد امام علىعليه‌السلام آمد و گفت: يا علىعليه‌السلام نذر كرده ام كه اگر مرتكب فلان عمل بشوم پسرم را نزد مقام ابراهيم (در مسجد الحرام) قربانى كنم و حالا آن عمل را كه نبايستى انجام مى دادم، مرتكب شده ام حالا چه كنم، تكليف من چيست؟

حضرت فرمود: به جاى پسرت قوچ فربهى بكش و گوشتش را بر مستمندان تقسيم كن.

گر بگذرى زمرتبه ى كبرياى حق

برصدر دور گذر، كبرياعلى ست( ۱۱۷۳)

۹۹۰- استطاعت و قدرت

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

شخصى از حضرت علىعليه‌السلام از قدرت و استطاعت سئوال كرد؛ كه آيا انسان قدرت و استطاعت دارد و كارها را با قدرت و استطاعت خود مى كند يا فاقد قدرت و استطاعت است؟ و اگر قدرت و استطاعت دارد و كارها را با حول و قوة خود انجام مى دهد پس دخالت خداوند در كارى كه انسان به قدرت و استطاعت خود مى كند چگونه است؟

امام به او فرمود: سالت عن الاستطاعة تملكها من دون الله او مع الله؟ يعنى: تو از استطاعت سوال كردى. آيا تو كه مالك اين استطاعت هستى، خود به خود و بدون دخالت خداوند صاحب اين استطاعتى؟ يا با شركت خداوند صاحب آن شدى؟

سئوال كننده در جواب حضرت متحير ماند كه چه بگويد. امام فرمود:

اگر تو مدعى شوى كه، تو و خدا با هم صاحب اين استطاعت و قدرت هستيد، تو را مى كشم (زيرا تو خود را شريك خدا و همدوش خدا فرض كرده اى و اين كفر است) و اگر باز هم بگويى، بدون خدا، صاحب اين استطاعت و قدرت هستى، باز تو را مى كشم (زيرا خود را از دايره نياز به خداوند خارج كرده اى).

سئوال كننده پرسيد: پس چه بگويم يا على؟ حضرت فرمود: تو به مشيت و اراده حق، صاحب استطاعت و قدرت مى باشى، در حالى كه در همين حال خداوند، صاحب مستقل اين استطاعت است (يعنى: تو صاحب اين استطاعتى، امام صاحب قائم بالذات و غير متكى به غير)

اگر به تو استطاعت مى دهد، اين استطاعت تو عطيه اوست و اگر از تو سلب مى كند، تو را در بوته آزمايش قرار مى دهد. در عين حال بايد بدانى آنچه به تو تمليك مى كند در عين اينكه به تو تمليك مى كند، خودش مالك اوست. تو را به هر چه قادر مى سازد باز تحت قدرت خود اوست و از تحت قدرت او خارج نمى شود.( ۱۱۷۴)

۹۹۱- انواع اسمهاى علىعليه‌السلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

علىعليه‌السلام مى فرمايد نام من در انجيل به اليا و در تورات به برى و در زبور به ارى آمده است.( ۱۱۷۵) مادرم مرا حيدر (شير) ناميد و پدرم به ظهير نام نهاد و عرب به على صدايم مى زد.

تا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم زنده بود حسن، مرا ابوالحسين صدا مى زد و حسين نيز مرا ابوالحسن مى خواند، و هر دوى آنها جدشان را پدر صدا مى زدند ولى پس از رحلت آن بزرگوار مرا پدر خواندند.( ۱۱۷۶)

۹۹۲- پيشگويى وقايع آخرالزمان

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

حضرت علىعليه‌السلام در بعضى اوقات از مصائب و گرفتاريهاى آيندگان خبر مى داد و راه درمان ابتلائات آنها را گوشزد مى كرد.

علىعليه‌السلام فرمود: زمانى بر مردم خواهد مد كه چند گناه بزرگ و عمل زشت در بن آنها پديد مى آيد.

۱- كارهاى زشت آشكار مى گردد و معمولى مى شود.

۲- پرده هاى عفت و شرم پاره مى گردد.

۳- زنا كارى و تجاوزهاى ناموسى علنى مى شود

۴- مالهاى يتيمان را حلال مى شمارند و مى خورند.

۵- ربا خوارى شيوع پيدا مى كند.

۶- در كيلو و وزنها، كم و كاست مى كنند.

۷- شراب را به اسم نبيد حلال شمرده و مى خورند.

۸- رشوه را به عنوان هديه و شيرينى مى گيرند.

۹- به نام امانت دارى خيانت مى نمايند.

۱۰- مردها خود را به شكل زنان و زنان خويش را به صورت مردها در مى آورند.

۱۱- به احكام و دستورات نماز بى اعتنائى مى كنند.

۱۲- حج خانه خدا را براى غير خدا (براى ريا و يا تجارت) بجا مى آورند.

سپس ادامه داد: كيفر اين زشتى ها اين است كه خداوند آنها را از فيوضات خود محروم مى كند، تا جائى كه ماه (شوال) براى آنها مخفى مى شود بطورى كه گاهى دو شبه ديده مى شود (كه معلوم مى شود روز عيد فطر را به عنوان ماه رمضان روزه گرفتهاند با اينكه روزه آن حرام بوده است) و زمانى شب اول رمضان مخفى مى شود، كه دو روز آن را روزه نگرفته و به عنوان آخر ماه شعبان مى خورند و روز عيد فطر را به خيال آخر ماه رمضان روزه مى گيرند. در اين وقت بايد ترسيد از اينكه خداوند بطور ناگهانى آنها را كيفر كند (مانند زلزله و طوفان و سيل).

چرا كه به دنبال آن كارها، بلاها مردم را فرا مى گيرد، تا جائى كه كسانى صبح سالم هستند ولى شب در دل خاك و قبر آرميده اند و گاهى شب سالمند و بامدادان جزء مردگان هستند.

وقتى چنين روزگارى پيش آمد، لازم است انسان هميشه وصيت كرده باشد كه مبادا بلائى بر او فرود آمده و بدون وصيت بميرد و واجب است نماز را در اول وقت آن بخواند چون ممكن است تا آخر وقت زنده نباشد.

هر يك از شما آن زمان را درك كرد بدون وضو نخوابد و اگر برايش امكان دارد هميشه با وضو باشد چه ترس آن است كه مرگ ناگهانى برسد، لذا خوب است با وضو باشد كه روح وى با طهارت خدا را ملاقات نمايد.

من شما را ترساندم اگر بترسيد و آگاه نمودم، اگر آگاه گرديد و شما را پند دادم چنانچه پند گيريد پس در پنهانى و آشكار، از خدا بترسيد و نبايد كسى از شما بميرد، مگر اينكه مسلمان باشد، زيرا هر كس به جز اسلام آئينى داشته باشد از او پذيرفته نيست و در آخرت زيان كار است( ۱۱۷۷)

فارغ از هر دو جهانم به گل روى على

از خم دوست جوانم به خم موى على( ۱۱۷۸)

۹۹۳- رفتارهاى اجتماعى

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام فرمود: هر كس خود را در معرض تهمت قرار دهد، كسى را كه به او بد گمان شود سرزن نكند. و هر كه را از خود را پنهان دارد، اختيار آنرا خود او دارد (نه كس ديگر) و هر صحبتى كه از دو نفر تجاوز كرد شايع مى گردد، به برادر خود تا زمانى كه بدى از او نديدى خوشبين باش...

سخن برادر خود را بد تفسير مكن تا جايى كه حمل بر خوبى آن ممكن است، بر تو باد به دوستى با برادران راستگو و درست كار... با كسانى مشورت كن كه از خدا مى ترسند و آنها را تا آنجا كه تقوا دارند دوست بدار...( ۱۱۷۹)

۹۹۴- مناجات علىعليه‌السلام در سجده نمازها

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

اصبغ بن نباته مى گويد: اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام در سجودش به خداوند بارى تعالى عرض مى كرد:

 ( انا جيك يا سيدى كما يناجى العبد الذليل مولاه و اطلب اليك طلب من يعلم انك تعطى و لا ينقص مما عندك شى و استغفرك استغفار من يعلم انه لا يغفر الذنوب الا انت و اتوكل عليك، توكل من يعلم انك على كل شى قدير؛ يعنى: اى آقايم با تو راز و نياز مى كنم، بنده اى ذليل با مولاى خود راز خود خود مى گويد، و از تو مى خواهد مثل كسى كه مى داند تو عطا مى كنى و از آنچه نزد تو است كم نيايد، و از تو آمرزش مى جويم، مانند كسى جز تو گناه را نيامرزد و به تو توكل دارم مانند كسى كه مى داند تو بر همه چيز توانايى)( ۱۱۸۰)

۹۹۵- القاء عزت نفس به فقير و قدر دانى از مردم

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

روزى مردم نزد اميرالمؤمنينعليه‌السلام آمد عرض كرد: يا اباالحسن! من نيازمندى حضرت فرمود: نيازت را بر روى زمين بنويس، او نوشت من فقيرم؛ علىعليه‌السلام به قنبر فرمود: اى قنبر دو جامه به او بده و آن مرد به سرودن اشعارى در وصف علىعليه‌السلام پرداخت علىعليه‌السلام به قنبر فرمود: صد دينار طلا به او بدهند، عرض كردند يا على! او را توانگر ساختى، حضرت فرمود: من از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنيدم كه مى فرمود: از مردم قدردانى كنيد: سپس علىعليه‌السلام فرمود: (من از مردمى در تعجب و شگفتم كه با پول خود بنده ها و كنيزانى مى خرند امام مردم را (فقيران) با احسان خود نمى خرند)( ۱۱۸۱) .

۹۹۶- مفسر قرآن

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

غزالى نقل مى كند كه اميرالمؤمنينعليه‌السلام فرمود: اگر خداوند و پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مرا اذن و اجازه دهند به اندازه بار چهل شتر الف سوره فاتح الكتاب را شرح مى نمايم. سپس مى گويد: و هذه الكثرة ص السعة و الافتتاح فى العلم لا يكون الا يكون الا لدنيا سماويا الهيا.( ۱۱۸۲) يعنى: اين وسعت مطالب و گشودن باب علم نيست مگر علمى الهى و آسمانى و باطنى و خدادادى (اين علم اكتسابى نيست خدادادى است)... لذا در جايى ديگر حضرتش مى فرمايد:

سلونى عن القرآن اخبركم عن آياته فمن نزلت و اين نزلت يعنى؛ راجع به قرآن از من بپرسيد هر آينه شما را آگاه مى كنم كه آيات آن درباره چه كسى و در كجا نازل شده است.

اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام در جواب سئوال رهبانى از وجه الله فرموده است: فهذا الوجود كله وجه الله، ثم قراء:

فاينما تو لو فثم وجه الله.( ۱۱۸۳) پس اين وجود همه وجه الله است سپس آيه شريف را قرائت كرد: پس به هر طرف كه رو كنى همان سمت خداست.

۹۹۷- سفارش به امام حسنعليه‌السلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

روزى دو كودك خطى را نوشته سپس خدمت امام حسنعليه‌السلام آوردند و او را حكم خود قرار دادند تا آن حضرت قضاوت كند كه كدام خط نيكوتر است در آن هنگام علىعليه‌السلام چشم به وى دوخت و فرمود:

يا بنى انظر كيف تحكم فان هذا حكم و الله سالم عنه يوم القيامة؛ يعنى: اى پسرم! دقت كن چگونه قضاوت مى كنى؟ بى گمان اين يك قضاوت است خداوند روز قيامت از آن، تو را مورد سئوال قرار خواهد داد.( ۱۱۸۴)

۹۹۸- توبه نصوح

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

علىعليه‌السلام مى فرمايد ترك الذنب اهون من طلب التوبة؛ يعنى گناه نكردن آسان تر از توبه است؛ عرض شد يا اباالحسن توبه نصوح كدام است و چگونه؟

حضرت فرمود: پشيمانى با دل و طلب آمرزش با زبان و تصميم نداشتن بر انجام گناه.( ۱۱۸۵)