1001 داستان از زندگانى امام على علیه السلام

1001 داستان از زندگانى امام على علیه السلام0%

1001 داستان از زندگانى امام على علیه السلام نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: امام علی علیه السلام

1001 داستان از زندگانى امام على علیه السلام

نویسنده: م‍ح‍م‍د رض‍ا رم‍زی‌ اوح‍دی
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 34423
دانلود: 4616

توضیحات:

1001 داستان از زندگانى امام على علیه السلام
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 29 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 34423 / دانلود: 4616
اندازه اندازه اندازه
1001 داستان از زندگانى امام على علیه السلام

1001 داستان از زندگانى امام على علیه السلام

نویسنده:
فارسی

فصل دوم: از بعثت تا رحلت پيامبر

۵۳- بهترين افراد كيست؟

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سئوال كردند: يا رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بهترين افراد كيست؟

حضرت فرمود: بهترين آنها، و پرهيزگارترين آنها، و با فضيلت ترين آنها و نزديكترين آنها به بهشت كسى است كه به من نزديكتر بوده و پرهيزگارتر و نزديكتر به من نيست مگر على بن ابيطالب.( ۶۹)

۵۴- نگين پادشاهى

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

مطابق روايات متواتر كه از طريق شيعه و سنى، نقل شده اين آيه( ۷۰) در شاءن امير مؤمنانعليه‌السلام نازل شده و دليل ولايت و رهبرى علىعليه‌السلام بعد از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است و اين آيه هنگامى نازل شد كه علىعليه‌السلام در مسجد مشغول نماز بود آنگاه فقيرى به مسجد آمد و از حاضرين در مسجد تقاضاى كمك كرد، كسى چيزى به او نداد، حضرت علىعليه‌السلام در حال ركوع بود، با انگشت كوچك دست راستش اشاره كرد، سائل نزديك آمد و انگشتر را از دست علىعليه‌السلام بيرون آورد، به اين ترتيب آن حضرت در ركوع نماز، انگشترش را به عنوان زكات (صدقه مستحبى) به فقير داد، و آيه انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤ تون الزكوة و هم راكعون در ستايش امام علىعليه‌السلام نازل شد( ۷۱)

در تاريخ آمده، اين انگشتر يكى از مشركان بنام مروان بن طوق بوده، امام علىعليه‌السلام هنگامى كه در جنگ، بر او پيروز شد و او را به هلاكت رسانيد انگشتر او را به عنوان غنائم جنگى از دست او بيرون آورد، و به حضور رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آورد، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دستور داد تا علىعليه‌السلام از ميان غنائم، آن انگشتر را براى خود بردارد( ۷۲) .

برو اى گداى مسكين در خانه على زن

كه نگين پادشاهى دهد كه از كرم، گدا را( ۷۳)

۵۵- امتيازات شيعيان علىعليه‌السلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

روزى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به على بن ابيطالبعليه‌السلام فرمود: اى على! به شيعيان و يارانت ده امتياز را بشارت بده:

۱- حلال زادگى. ۲- ايمان صحيح. ۳- دوستى خدا با آنها. ۴- گشادى قبر. ۵روشنى پل صراط. ۶- نترسيدن از فقر و بى نيازى قلب. ۷- دشمنى خدا با دشمنانشان. ۸- ايمنى از خوره. ۹- آمرزش گناهان. ۱۰- همنشينى با من در بهشت( ۷۴) .

۵۶- حيوانات مسخ شده

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

علىعليه‌السلام مى فرمايد: روزى از پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پرسيدم: يا رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حيوانات مسخ شده كدامند؟ حضرت فرمود: آنها سيزده حيوان هستند:

فيل، خرس، خوك، ميمون، مارماهى، سوسمار، شب پره (يا پرستو)، كرم سياه، آبى عقرب، عنكبوت، خرگوش، سهيل و زهره (نام دو حيوان دريايى است).

آنگاه پرسيدم: علت مسخ اينها چه بود؛ خرس: مرد ماءبونى بود كه مردها را به خود مى خواند؛ خوك: عده اى نصرانى بودند كه از خدا خواستند تا غذاى آسمانى بر آنها بفرستد و با اين كه خواسته شان عملى شد بر كفر خود افزودند؛ ميمون: كسانى بودند كه روز شنبه بر خلاف دستور دينشان ماهى گرفتند؛ مارماهى: مرد ديوثى بود كه همسرش را در اختيار مردم مى گذاشت؛ سوسمار: باديه نشينى بود كه سر راه حاجيان را مى گرفت و اموالشان را مى ربود؛ شب پره: دزدى بود كه خرماهاى مردم را از سر درختان سرقت مى كرد؛ كرم سياه: سخن چينى بود كه ميان دوستان جدايى مى انداخت؛ عقرب: مرد بد زبانى بود كه هيچ كس از نيش زبانش آسوده نبود؛ عنكبوت: زنى بود كه به شوهرش خيانت كرده بود؛ خرگوش: زنى بود كه غسل حيض و غيره نمى كرد؛ سهيل: گمرك چى بود در يمن؛ و زهره: زنى نصرانى بود و اين زن همان است كه هاروت و ماروت را فريفت.( ۷۵)

۵۷- علىعليه‌السلام در معراج پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

روزى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علىعليه‌السلام فرمود: يا على همانا من در سه جا اسم ترا همراه اسم خود ديدم و با نظر بر آن انس يافتم. هنگامى كه در معراجم به آسمان، به بيت المقدس رسيدم، بر صخره آن يافتم كه نوشته بود خدايى جز الله نيست، محمد فرستاده خداست، او را بوسيله وزيرش تأئید كرده ام و بوسيله وزيرش يارى نموده ام.

به جبرئيل گفتم: وزير من كيست؟ گفت: على بن ابيطالب

و بار دوم هنگامى بود كه به سدرة المنتهى رسيدم ديدم بر آن نوشته است: منم خداوند يكتا كه معبودى جز من نيست، محمد حبيب من است، او را به بوسيله وزيرش تأئید كرده ام و بوسيله وزيرش يارى نموده ام( ۷۶)

۵۸- راه بهشت

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

روزى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علىعليه‌السلام فرمود: اى علىعليه‌السلام آيا آگاهتان نسازم كه كداميك از شما در اخلاق و روش به من شبيه تريد؟

علىعليه‌السلام عرض كرد:، بفرمائيد يا رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

آنگاه حضرت فرمود: خوش اخلاق ترين شما، و بردبارترين شما و نيكوترين شما نسبت به بستگان خود، و انصاف دهنده ترين شما نسبت به خود... آنگاه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اضافه كرد: اى علىعليه‌السلام : هر كس صلوات بر من را فراموش كند راه بهشت را گم كرده است.( ۷۷)

۵۹- علىعليه‌السلام در دامان مهر نبوىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

موقعى كه علىعليه‌السلام را نزد پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آوردند، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به مادر علىعليه‌السلام فاطمه فرمود: برو حمزه را از ولادت علىعليه‌السلام با خبر كن، فاطمه بنت اسد گفت: يا رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اگر من بروم، چه كسى على را شير مى دهد؟ رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: تو برو من على را سيراب خواهم كرد و پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم زبان مبارك خود را در دهان علىعليه‌السلام گذاشت، وقتى كه فاطمه بنت اسد برگشت، علىعليه‌السلام را نظير كودكان ديگر در ميان جامه اى پيچيده و بست. پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: گهواره علىعليه‌السلام را نزديك رختخواب من بگذاريد. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شخصا تربيت اميرالمؤمنينعليه‌السلام را بر عهده گرفت. علىعليه‌السلام را شستشو مى داد، شير در گلوى آن حضرت مى ريخت، در وقت خواب گهواره علىعليه‌السلام را تكان مى داد و در موقع بيدارى با علىعليه‌السلام سخن مى گفت: و علىعليه‌السلام را به سينه خود مى چسبانيد، آن حضرت را براى گردش به كوههاى مكه، شكاف كوهها، رودها و جاده ها مى برد و علوم و اسرار الهى را به گوش آن بزرگوار مى خواند.

۶۰- علىعليه‌السلام و ابليس ملعون

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

علىعليه‌السلام مى فرمايد روزى در كنار خانه كعبه نشسته بدم پيرمردى قد خميده را ديدم با موهاى سفيد و بلند كه ابروان او بر چشمانش افتاده بود با عصايى بر دست و كلاهى قرمز و جامه اى پشمين، پيرمرد نزديك شد و در حضور رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه بر ديوار كعبه تكيه زده بود نشست. سپس گفت: اى فرستاده خدا آيا مى شود در حق من دعا كنى و از درگاه خدا برايم طلب مغفرت كنى؟ رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: پيرمرد كوشش تو فايده ندارد، اعمال تو تباه گشته و درخواست مغفرت در حق تو پذيرفته نخواهد شد. پيرمرد با سرافكندگى از محضر آن حضرت خارج شد و از راهى كه آمده بود بازگشت. در اين هنگام رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به من فرمود: يا علىعليه‌السلام آيا او را شناختى؟ گفتم: نه. حضرت فرمود: او همان ابليس ملعون است. علىعليه‌السلام مى فرمايد با شنيدن اين جمله برخاستم و خود را به آن پيرمرد رساندم و با او درگير شدم و بر زمينش كوفتم و بعد بر سينه اش نشستم، با دستانم گلويش را به سختى مى فشردم تا او را هلاك كنم در همين حال او مرا به نام صدا زد و از من خواست كه دست از او بردارم و وى را به حال خود رها كم. آنگاه گفت: فانى من المنظرين الى يوم الوقت الملعوم يعنى؛ مرا تا روز قيامت (معلوم) مهلت زندگى داده اند و من تا آن روز زنده خواهم ماند سپس گفت: يا على به خدا سوگند من تو را بسيار دوست دارم (پس اين جمله را از من بگير و نگه دار) آن كس كه در مورد تو به دشمنى و خصومت برخيزد و از تو در دل خود كينه داشته باشد بايد در مشروعيت ولادت خود ترديد كند و مرا در كار پدر خود شريك به شمارد... علىعليه‌السلام مى فرمايد: من از حرف او خنده ام گرفت و رهايش ساختم.( ۷۸)

۶۱- صديق واقعى

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

علىعليه‌السلام مى فرمايد روزى در كنار پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در غار حرا ايستاده بودم كه ناگهان كوه به لرزه درآمد و تكان سختى خورد، حضرت به كوه اشاره فرمود و گفت: اى كوه آرام بگير، كه بر بالاى تو جز پيامبر و صديقى كه شاهد اوست كس ديگرى نيست. حضرت مى فرمايد: ديدم كه كوه فورا ساكت شد و در جاى خود قرار گرفت و اطاعت خود را از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نشان داد.( ۷۹)

۶۲- ماءموريتى شبانه

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

علىعليه‌السلام مى فرمايد: در تاريكى شبى از شبهاى ظلمانى، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كسى را به دنبال من فرستاد و مرا احضار كرد، آنگاه فرمود: هم اينك شمشير خود را برگير و برفراز كوه ابوقبيس( ۸۰) برو و هر كه را بر قله آن يافتى هلاك گردان. علىعليه‌السلام فرمود: من طبق فرمان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به راه افتادم و از كوه ابوقبيس بالا رفتم ناگهان مردى سياه چهره و مخوف با چشمانى به سان كاسه آتش در برابر من ظاهر شد. اما همين كه مرا با نام صدا كرد جلو رفتم و با يك ضربه شمشير او را دو نيم كردم در اين هنگام صداى فرياد و ناله بلندى شنيدم كه از ميان خانه هاى مكه برمى خاست، در بازگشت هنگامى كه به محضر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شرفياب شدم آن حضرت در منزل همسرش خديجه بود، من ماجراى مرد مقتول و فريادهاى همزمان را كه شنيده بودم براى آن حضرت باز گفتم. پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: يا علىعليه‌السلام مى دانى چه كسى را كشتى؟ گفتم: خدا و رسول او آگاه ترند. حضرت فرمود: تو بت بزرگ لات و عزى را درهم شكستى، به خدا سوگند از اين پس هرگز آن بتها پرستش و ستايش نگردند.( ۸۱)

۶۳- بت شكن آخر

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

علىعليه‌السلام مى فرمايد: شبى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مرا نزد خويش فرا خواند. من در منزل همسرش خديجه نزد او حاضر شدم آنگاه فرمود على (آماده باش) و از پى من حركت كن. سپس خود در جلو حركت كرد و من هم به دنبال آن حضرت حركت كردم تا آنى كه در دل آن شب به خانه خدا كعبه رسيديم... رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آهسته فرمود: على از دوش من بالا برو، آنگاه خود خم شد و من از كتف مبارك او بالا رفتم و بر بام كعبه قرار گرفتم و هر چه بت در آنجا بود پايين انداختم، آنگاه از مسجدالحرام خارج شديم و راهى منزل خديجه شديم. در بازگشت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به من فرمود: نخستين كسى كه بتها را درهم شكست جد تو ابراهيمعليه‌السلام بود و آخرين كسى كه بتها را شكست تو بودى بامداد روز بعد هنگامى كه اهل مكه سراغ بتهاى خود رفتند ديدند كه بتهايشان برخى شكسته و برگشته و بر زمين افتاده است. آنها با خود اين اعمال از كسى جز محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و پسر عمويش علىعليه‌السلام سر نمى زند...( ۸۲)

۶۴- قضاوت علىعليه‌السلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

اعراب به كثرت نسل خود خيلى علاقمند بودند و اصرار زيادى مى ورزيدند تا در خانواده شان جنس ذكورى باشد لذا روزى سه مرد در طهر واحد با زنى هم بستر شدند و اين زن پسرى زائيد هر سه اين مرد ادعا داشتند كه پدر اين پسر هستند هنوز سوره ى مباركه نور نازل نشده بود تا زناكاران به مجازات خود برسند، لذا آنها با هم اختلاف نزاع داشتند تا اينكه خدمت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هم اين قضاوت را به علىعليه‌السلام احاله فرمود. اميرالمؤمنينعليه‌السلام دستور داد: نام اين سه مرد را بر ۳ ورقه كوچك بنويسند و آن سه ورقه را مثل قرعه لوله كرد و جلوى بچه بيندازند آن قرعه را كه كودك از زمين برمى دارد بنام پدرش خواهد بود. رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اين قضاوت علىعليه‌السلام را به قضاوت حضرت داودعليه‌السلام تشبيه فرمود: الحمد الله الذى جعل فينا اهل البيت من يقضى على سنن داوود.( ۸۳)

۶۵- عادل دادگر

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

روى گاوى با شاخ تيز خود شكم خرى را دريد. صاحب خر شكايت خود را به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عرضه داشت هنوز خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سخن نگفته بود كه ابوبكر عقيده اش را اظهار كرد و گفت حيوان زبان بسته اى حيوان زبان بسته ى ديگرى را كشت به كسى مربوط نيست. ولى اميرالمؤمنينعليه‌السلام فرمود: اگر آن گاو آزاد بود و به خر حمله آورد و شاخش زده صاحب گاو مسئول اين جنايت است زيرا گاو وحشى خود را آزاد گذاشته تا به مال مردم تعدى و تجاوز كند. ولى اگر آنجايى كه گاو بسته بوده و خر با پاى خود به پيش گاو رفته و سرانجام كشته شده صاحب گاو گناهى ندارد و از دادن تاوان معاف است.

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: قضاوت على كافيست.( ۸۴)

۶۶- سلام خضر نبى به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و علىعليه‌السلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

روزى علىعليه‌السلام همراه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در يكى از راههاى مدينه عبور مى كردند ناگاه مردى بلند قامت و چهارشانه... جلو آمد و بر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سلام كرد و احترام شايانى نمود سپس رو به علىعليه‌السلام كرد و گفت: سلام و رحمت و بركات خداوند بر تو اى خليفه چهارم، آنگاه به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رو كرد و گفت: آيا اين گونه نيست كه گفتم؟ رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: آرى چنين است. آن شخص ناشناس از آنجا رفت علىعليه‌السلام از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پرسيد: اين چه لقبى بود كه اين مرد ناشناس به من داد و تو هم آن را تصديق كردى، من خليفه ام چهارم هستم؟ پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: حمد و سپاس خدا را، همانگونه كه او گفت تو خليفه چهارم هستى زيرا اولين خليفه آدمعليه‌السلام است( ۸۵) . و دومين خليفه داودعليه‌السلام است.( ۸۶) و سومين خليفه هارون برادر موسىعليه‌السلام است كه خليفه موسى شد( ۸۷) و خداوند در (آيه ۳ سوره توبه) مى فرمايد:

و اين اعلامى است از طرف خدا و رسولش بر عموم مردم در روز حج اكبر (عيد قربان) كه خداوند و پيامبرش از مشركان بى زار است.

اى على ابلاغ كننده برائت از مشركان از جانب خدا و رسولش تو هستى و تو وصى و وزير من مى باشى و دين مرا ادا مى كنى... پس تو چهارمين خليفه مى باشى چنانكه آن شخص با اين عنوان بر تو سلام كرد آيا مى دانى او چه كسى بود؟

او برادرت خضرعليه‌السلام بود. ۰( ۸۸)

۶۷- علىعليه‌السلام هم نيكو شوهرى است

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

علىعليه‌السلام مى فرمايد: چون آفتاب غروب كرد، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به ام سلمه فرمود كه فاطمهعليها‌السلام را نزد او بياورد. ام سلمه فاطمهعليها‌السلام را در حالى كه پيراهنش بر زمين كشيده مى شد آورد، دانه هاى درشت عرق از چهره فاطمهعليها‌السلام بر زمين مى چكيد از حجب و حيا چون نزديك پدر رسيد پاى وى لغزيد و بر زمين آمد رسول خدا فرمود: دخترم خداوند تو را در دنيا و اختر از لغزش حفظ كند، همين كه در برابر پدر ايستاد حضرت پرده از رخسار منورش بر گرفت و دست او را در دست شويش گذارد و گفت: خداوند پيوند تو با دخت پيامبر را مبارك گرداند، على، فاطمه نيكو همسرى است، آنگاه فرمود: فاطمه! على هم نيكو شوهرى است. سپس فرمود: به اتاق خود رويد و منتظر من بمانيد...( ۸۹)

۶۸- رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از جنگ جمل خبر مى دهد

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

عبدالله بن مسعود گفت: به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عرض كردم: يا رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هر گاه از دنيا رحلت كردى چه كسى شما را غسل مى دهد؟ فرمود: هر پيغمبر را وصى او غسل مى دهد. عرض كردم يا رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وصى شما كيست؟ فرمود: على بن ابيطالب. عرض كردم: يا رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پس از شما چه مدت زندگى مى كند؟ فرمود: سى سال همانند يوشع بن نون كه وصى حضرت موسى بود او بعد از موسى نيز سى سال زندگى كرد و صفورا همسر حضرت موسى دختر شعيب پيامبر بر يوشع بن نون خروج كرد و گفت من از تو به امر پيشوايى و رهبرى سزاوارترم. پس يوشع با وى جنگيد و به خوبى با وى كارزار كرد و اسيرش نمود و در حال اسيرى به نيكى با وى رفتار كرد.

حضرت علىعليه‌السلام نيز با وى عايشه مى جنگد و به خوبى با او مى جنگد و اسيرش مى كند و با وى به نيكى رفتار مى كند، و خدا درباره او نازل فرموده كه: و قرن فى بيوتكن و لا تبرجن تبرج الجاهلية الاولى( ۹۰) يعنى در خانه هايتان قرار بگيريد و همچون جاهليت پيشين، خودآرايى و جلوه گرى نكنيد و مقصود پروردگار از جاهليت قديم در اين آيه صفورا دختر شعيب است.( ۹۱)

۶۹- تيرهاى مرگ به خطا نمى رود

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

اميرمؤمنان علىعليه‌السلام وصى و جانشين پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اشعار زير را در سوگ جانسوز پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خواند:

الموت لا والد يبقى و لا ولدا

هذا السبيل الى ان لاترى احدا

هذا النبى و لم يخلد لامته

لو خلد الله خلقا قبله خلدا

للموت فينا سهام غير خاطئة

من فاته اليوم سهم لم يفته غدا

مرگ نه پدر و نه فرزند را باقى نمى گذارد و برنامه مرگ همچنان ادامه دارد تا همه بميرند.

مرگ حتى پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را براى امتش باقى نگذاشت اگر خداوند كسى را قبل از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم باقى مى گذاشت او را نيز باقى مى گذاشت ناگزير ما آماج تيرهاى مرگ كه خطا نمى روند واقع مى شويم كه امروز مورد اصابت تير مرگ نشديم فردا او ما را از ياد نمى برد.( ۹۲)

۷۰- شمشير ذوالفقار

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

ذوالفقار نام شمشير معروف علىعليه‌السلام است در اينكه آن چرا ذوالفقار (صاحب دو سر، يا صاحب حفره و خالها) و از كجا بدست آمده مطالب مختلفى نقل شده است( ۹۳) يكى از اقوال آن است كه اين شمشير در جنگ بدر از ناحيه دشمن به دست علىعليه‌السلام رسيد.

ماجراى آن چنين است نبيه و منبه پسران حجاج سهمى از مشركان سبك سروبى تربيت قريش بودند و همواره پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را مى آزردند و با گفتار ناپسند خود آن حضرت را سرزنش مى كردند اين دو با پسر منبه كه عاص نام داشت در سال دوم هجرت در جنگ بدر شركت كرد و سرانجام نيز با تيغ بران آن حضرت كشته شدند. ذوالفقار كه شمشيرى داراى دو سر از فولاد، نابود در دست عاص بن منبه بود كه پس از كشته شدن او، آن شمشير به دست علىعليه‌السلام افتاد و علىعليه‌السلام آن را نزد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آورد و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن را به علىعليه‌السلام بخشيد( ۹۴)

۷۱- مؤمن واقعى

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

روزى اميرالمؤمنينعليه‌السلام از كنار عده اى كه نشسته بودند عبور مى كرد، و ديد آنها لباسهاى سفيد و گران قيمت پوشيده و (نشانه تكبر در آنها مشهود است) رنگ صورتشان برافروخته است و خنده آنها بلند و زياد است و با انگشت خود هر كس را كه از كنارشان رد مى شود مسخره مى كنند. سپس به عده ديگر رسيد كه لاغر اندام و رنگ آنها زرد و در هنگام سخن گفتن متواضع بودند. آن حضرت در حالى كه تعجب كرده بود خدمت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسيد و عرض كرد يا رسول الله دو گروه متفاوت را ديدم و هر دو گروه خود را مؤمن مى دانستند؟ صفت مؤمن چيست؟ پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سكوتى كرد و در پاسخ حضرت علىعليه‌السلام فرمود يا على مؤمن بيست خصوصيت دارد كه اگر يكى از آنها در او نباشد ايمانش كامل نيست:

۱- به نماز (جماعت) حاضر مى شود ۲- زكات را در وقت خود مى پردازد. ۳- به مستمندان رسيدگى مى كند. ۴- يتيم را نوازش مى كند ۵- لباسهاى پاك و پاكيزه مى پوشند. ۶- كمر به عبادت حق بسته اند. ۷- راست مى گويد ۸- به وعده خود وفا مى كند. ۹- در امانت خيانت نمى كند. ۱۰- زاهد شب و شير روز هستند. ۱۱- در روز روزه دار و در شب بيدار و عابد هستند. ۱۲- همسايه را آزار نمى دهد. ۱۳- متواضعانه راه مى روند ۱۴- تشييع جنازه مى كند و...( ۹۵)

۷۲- منزلت علىعليه‌السلام در نزد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

صبح آن شب كه فاطمه زهراعليها‌السلام به خانه شوهر رفت، پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ظرفى شير به خانه آنها برده و فرمودند: فاطمه جان پدرت فداى تو باد از اين شير بياشام، سپس رو به علىعليه‌السلام كردند و فرمودند: پسر عمويت فدايت شود تو هم از اين شير بنوش.( ۹۶)

۷۳- وصيتى از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

اميرالمؤمنينعليه‌السلام فرمود: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ضمن وصيت خود به من فرمود: يا على هر كس كه همسر خود را اطاعت كند خداوند او را به رو در آتش افكند. علىعليه‌السلام عرض كرد: اين اطاعت در چه مواردى است؟ رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: كسى كه به همسر خود اجازه دهد به حمامهاى بيرون از خانه و يا مجالس عروسى و مجالس نوحه سرايى برود و جامه هاى بدن نما بپوشد.( ۹۷)

۷۴- دعاى مخصوص

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

ابن عباس گويد: على ابن ابيطالبعليه‌السلام نزد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد و چيزى از آن حضرت در خواست كرد پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به او فرمود: يا على به حق آنكه مرا به پيغمبرى فرستاد سوگند كه نزد من هيچ از كم و بيش نيست ولى تو را چيزى مى آموزم كه دوست من جبرئيل براى من آورد و گفت: يا محمد اين هديه اى است از نرد خداى عزوجل كه تو را با آن گرامى داشته و به هيچ كس از پيغمبران پيشين اين هديه را نداده است و آن نوزده جمله است كه هر دلسوخته و هر مصيبت زده و هر اندوهناك و هر غمناك و هر كسى كه در خطر دزد و آتش سوزى باشد آنها را بخواند و هر بنده اى كه از پادشاهى بترسد آن كلمات را بگويد خداوند براى او وسيله رهايى فراهم سازد و آن نوزده جمله است كه چهار جمله آن بر پيشانى اسرافيل نوشته شده و چهار جمله اش بر پيشانى ميكائيل و چهار جمله آن بر گرداگرد عرش و چهار جمله اش بر پيشانى جبرئيل و سه كلمه آن در جائى كه خدا خواسته است نوشته شده است. علىعليه‌السلام عرض كرد: يا رسول الله چگونه آنها را بخوانيم؟ حضرت فرمود: بگو يا عماد من لا عماد له و يا كريم العفو و يا حسن البلاء و يا عظيم الرجاء و يا عون الضعفاء و يا منقذ الغرقى و يا منجى الهلكى يا محسن يا مجمل يا منعم يا مفضل انت الذى سجد لك سواد الليل و نورالنهار و ضوء القمر و شعاع الشمس و دوى الماء و خفيف الشجر يا الله يا الله يا الله انت وحدك لا شريك لك آنگاه مى گويى بارالها! با من چنين و چنان كن كه بطور مسلم از جاى خود بر نخيزى تا اينكه دعاى تو مستجاب شود.( ۹۸)

۷۵- حضور شخصى بزرگ

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

امام حسنعليه‌السلام در دوران هفت سالگى، به مسجد مى رفت و پاى منبر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى نشست، و آنچه در مورد وحى، از آن حضرت مى شنيد به منزل باز مى گشت و براى مادر فاطمه زهراعليها‌السلام نقل مى كرد (به اين ترتيب كه همچون يك خطيب روى متكائى مى نشست و سخنرانى مى نمود و در ضمن سخنرانى آنچه از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرا گرفته بود بيان مى كرد) حضرت علىعليه‌السلام هر گاه وارد منزل مى شد و با فاطمه زهراعليها‌السلام سخن مى گفت در مى يافت كه فاطمهعليها‌السلام آنچه از آيات قرآن نازل شده اطلاع دارد از او پرسيد با اينكه شما در منزل هستيد چگونه به آنچه كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مسجد بيان كرده آگاه هستى؟! فاطمه زهراعليها‌السلام جريان را به عرض رساند كه اين آگاهى از ناحيه فرزندت حسنعليه‌السلام به من انتقال مى يابد. روزى علىعليه‌السلام در منزل مخفى شده، حسنعليه‌السلام كه در مسجد، وحى الهى را شنيده بود، وارد منزل شد و طبق معمول، بر متكا نشست، تا به سخنرانى بپردازد، ولى لكنت زبان پيدا كرد، حضرت زهراعليها‌السلام تعجب نمود! حسنعليه‌السلام به مادر عرض كرد: تعجب مكن، چرا كه شخص بزرگى، سخن مرا مى شنود و استماع او مرا از بيان مطلب، باز داشته است.

در اين هنگام علىعليه‌السلام از مخفيگاه خارج شد و فرزندش، حسن ع را بوسيد( ۹۹)

۷۶- انوار رحمت خداونديم

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

ابن عباس مى گويد: روزى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دست علىعليه‌السلام را گرفته و بيرون آمد و مى گفت: اى گروه انصار و اى گروه بنى هاشم اى كروه بنى عبدالمطلب من محمدم، من رسول خدايم، هان، من در جزء چهار نفر از افراد خانواده ام هستم كه از سرشتى كه انوار رحمت بر آن تابيده بود آفريده شديم من و على و حمزه و جعفر. كسى گفت: يا رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اينانند كه با تن در روز قيامت سوار هستند. حضرت فرمود: مادرت به عزايت بنشيند، همانا آن روز بجز چهار كس هرگز كسى سواره نباشد جز من و على و فاطمه و صالح پيغمبر، اما من سوار بر براقم و اما دخترم فاطمه بر شترى از اشتران بهشتى كه لجامش از ياقوت است و دو جامه سبز بر روى آن انداخته شده ميان بهشت و دوزخ مى ايستد آن روز مردم شديدا عرق مى كنند پس بادى از جانب عرش وزيدن گيرد كه عرق مردم را خشك كند فرشتگان و پيغمبران و صديقين مى گويند اين بجز فرشته مقرب و يا پيغمبرى مرسل نبايد باشد پس آواز دهنده اى خبر دهد كه اين نه فرشته مقرب است و نه پيغمبر و مرسل بلكه على بن ابيطالبعليه‌السلام است كه برادر رسول خداست در دنيا و آخرت.( ۱۰۰)

۷۷- آن شب خطرناك

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

گروهى از قريش و اشراف مكه از قبايل مختلف در محل تشكيل جلسات مشورتى بزرگان مكه به نام دارالندة جمع شدند تا درباره خطرى كه از ناحيه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آنها را تهديد مى كرد بينديشند. در اثناء راه پير مرد خوش ظاهرى به آنها برخورد كرد كه در واقع همان شيطان بود از او پرسيدند: كيستى؟ گفت: پيرمردى از اهل نجد. جلسه تشكيل يافت و درباره اينكه چگونه پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را به عنوان مانعى از سر راه بردارند گفتگو مى كردند يكى گفت او را از ميان خون بيرون كنيد تا از دست او راحت شويد، پيرمرد گفت اين هم درست نيست زيرا اگر اين كار را انجام دهيد به سراغ قبايل ديگر عرب مى رود و با گفتار شيرينش در آنها نفوذ مى كند، ابوجهل كه تا آن وقت ساكت بود به سخن آمد و گفت به نظر من از هر قبيله اى يك جوان شجاع و شمشير زن را انتخاب كنيد تا در فرصتى مناسب به طور دسته جمعى به محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حمله كنند و او را بكشند اين طور خون او در بين همه قبايل پخش مى شود و بنى هاشم نمى تواند به خونخواهى او قيام كند، پيرمرد نجدى خوشحال شد و گفت: به خداى راءى صحيح همين است نتيجتا همه ى با اين تصميم موافقت كردند.

جبرئيل فرود آمد و به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گفت: تا شب را در بستر خود نخوابد، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شبانه به سوى غار ثور حركت كرد و سفارش نمود علىعليه‌السلام در بستر او بخوابد تا كسانى كه خانه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را تحت نظر داشتند متوجه عدم حضور پيامبر نگردند. علىعليه‌السلام كه در آن موقع جوانى ۲۳ ساله بود در بستر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خوابيد هنگامى كه صبح شد و طبق نقشه، جوانان قبائل مختلف جهت قتل پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به خانه ريختند، علىعليه‌السلام را در بستر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ديدند، صدا زدند پس محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كجاست؟ حضرت اميرعليه‌السلام فرمود: نمى دانم. لذا با اين جانفشانى حضرت علىعليه‌السلام ، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از گرداب مرگ نجات يافت.( ۱۰۱)

۷۸- صاحب سر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

از ابوذر غفارى روايت شده است كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مرا براى احضار علىعليه‌السلام به خانه آن حضرت فرستاد من به در خانه علىعليه‌السلام آمدم و او را صدا زدم ولى كسى جواب نگفت.

من تعجب كردم موقعى كه ديدم آسياى دستى در خانه آن حضرت خودبخود مى گردد بدون اينكه كسى او را به گردش آورد. من علىعليه‌السلام را صدا كردم و آن حضرت نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد. پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با او آهسته سخنى گفت كه من نفهميدم آنگاه به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عرض كردم جاى تعجب است از آسيابى كه در خانه علىعليه‌السلام خودبخود مى گردد، بدون اينكه كسى آن را به حركت در آورد. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: خداوند قلب و جوارح دخترم فاطمهعليها‌السلام را از ايمان و يقين پر ساخته و البته خدا از ضعف بدنى او آگاه است و او را در كارهايش كمك مى نمايد. آيا نمى دانى كه خداوند را فرشتگانى است كه آنها را براى كمك به آل محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گمارده است.( ۱۰۲)

۷۹- حبل الله كيست؟

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

روزى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مسجد ميان اصحاب نشسته بود، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود اكنون كسى را در وارد مى شود كه اهل بهشت است پس از چند لحظه مرد بلند قامتى كه به اهالى مصر شبيه بود وارد شد و عرض كرد يا رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اينكه خداوند مى فرمايد: واعتصمو بحبل الله جمعيا و لا تفرقوا مقصود از حبل الله كيست؟ حضرت با دست مبارك خود به علىعليه‌السلام اشاره نمود و فرمود اين است حبل الله هر كه بدين شخص تمسك جويد در دنيا و آخرت گمرده نگردد آن مرد علىعليه‌السلام را بغل نمود و بوسيد و از مسجد خارج شد.( ۱۰۳)

۸۰- عظمت علىعليه‌السلام مانند سوره توحيد است

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به برخى از كسانى كه در لشكر اسلام به همراهى علىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به جنگ ذات السلاسل رفته بودند فرمود: امير و فرمانده خود يعنى علىعليه‌السلام را چگونه ديديد؟

عرض كردند: چيزى غير از خوبى از او نديديم، جز آنكه در تمام نمازها كه ما پشت سر او مى خوانديم سوره (قل هو الله احد) را مى خواند رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: من اين مطب را از او خواهم پرسيد. چون علىعليه‌السلام به نزد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد آن حضرت به او فرمود: يا على چرا در تمام نمازهايى كه با ايشان خواندى جز سوره اخلاص سوره ديگرى نخواندى؟ عرض كرد اى رسول خدا اين سوره را دوست دارم. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: براستى كه خدا نيز تو را دوست دارد چنانچه تو سوره توحيد را دوست دارى سپس فرمود: اى على اگر من نمى ترسيدم از اينكه گروههايى از مسلمانان درباره تو بگويند آنچه را كه نصارى (مسيحيان) درباره عيسى بن مريم گفتند (اينكه او را خدا يا پسر خدا خواندند) امروز سخنى درباره تو مى گفتم كه به هيچ گروهى از مردم نگذرى جز آنكه خاك زير پايت را (براى تبرك و تيمن) بردارند.( ۱۰۴)

۸۱- ولايت علىعليه‌السلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حضرت امير مؤمنانعليه‌السلام وارد شد در حالى كه آثار سرور و خوشحالى در صورت نازنينش آشكار بود، حضرت علىعليه‌السلام سبب آنرا پرسيد. حضرت فرمودند: خداوند متعال به من بشارت داد كه شيعيان على چه عاصى و چه مطيع آخرالامر در بهشت جايگزين شوند، حضرت علىعليه‌السلام به مجرد شنيدن اين كلام سجده شكر به عمل آورده و گفت: خداوندا نصف حسنات خود را به شيعيانم بخشيدم. در اين لحظه حضرت زهراعليها‌السلام و امام حسن و امام حسينعليه‌السلام هر يك به ترتيب عرض كردند: پروردگارا ما هم نصف ثوابهايمان را به شيعيان اميرمؤمنان علىعليه‌السلام بخشيديم. رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گفت: خداوندا منهم نصف حسنات و ثوابهايم را به شيعيان حضرت على مرتضىعليه‌السلام دادم در اين وقت بود كه وحى از طرف خداوند رسيد كه شما از من كريم تر نيستيد، منهم گناهان همه شيعيان على را آمرزيدم.( ۱۰۵)

۸۲- عيب پوشى و ستار العيوبى

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

در خبر آمده است كه روزى پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با جمعى از اصحاب خود نشسته بودند ناگه شخصى خدمت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسيد و عرض كرد:

يا رسول الله در فلان خانه مردى و زنى به فساد مشغولند.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: اين خبر تو را بايد بررسى كنم و آنها را بخواهم ببينم مطلب چيست؟

چند تن از صحابه كه آنجا بودند اجازه احضار آنها را خواستند، ليكن پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هيچ يك از آنان را اجازه نداند تا اينكه حضرت علىعليه‌السلام خدمت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسيد آنگاه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علىعليه‌السلام فرمود:

يا على تو برو و ببين اين ماجرا كه مى گويند راست است يا نه

اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام آمد تا رسيد به در خانه، آنگاه چشمان خود را بر هم گذاشت و وارد خانه شد و دست بر ديوار داشت تا وقتى كه گرد خانه گرديد و بيرون آمد چون خدمت پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسيد عرض كرد: يا رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم من گرد آن خانه گشتم ولى هيچ كس را آنجا نديم.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به نور نبوت مطلب را يافت كه علىعليه‌السلام نمى خواهد آن دو را رسوا نمايد لذا فرمود:

يا على انت فتى هذه الامه يعنى: يا على تو جوانمرد اين امتى.

اصبحت زيرا بك يا شحنه النجف

بهر نثار مرقد تو نقد جان بكف( ۱۰۶)

۸۳- پاسخ مهربانى هاى فاطمه بنت است

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

اميرالمؤمنينعليه‌السلام فرمود، هنگامى كه مادرم از دنيا رفت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم او را در پيراهن خود كفن كرد و بر او نماز گزارد و بر او هفتاد مرتبه تكبير گفت. آنگاه وارد قبر شد و بر در و ديوار و اطراف قبر دست مى كشيد گويى مى خواست قبر را فراختر و آماده كند. سپس از قبر خارج شد و در حالى كه به شدت مى گريست به قبر سفارش كرد تا بر مادرم سخت نگيرد وقتى از كار خاك سپارى فارغ شد و رفت عمر بن خطاب از آن حضرت پرسيد: اى رسول خدا ديدم شما درباره اين زن طورى رفتار كرديد كه پيش از اين سابقه نداشت. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: اى عمر اين زن پس از مادرم كه مرا زاييد مادر ديگر من بود. جبرئيل از سوى خداوند برايم خبر آورده كه او اهل بهشت است و خداى تعالى هفتاد هزار فرشته را ماءمور كر تا بر جنازه اش نماز بگزارند، فاطمه بنت اسد روزى از قول پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنيده بود كه فرموده: انسانها در روز قيامت عريان محشور مى شوند پس به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عرض كرد: واى از اى رسوايى

پيامبر بدو فرمود: من از خدا مى خواهم تا تو را پوشيده برانگيزد و باز زمانى كه از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنيد كه از عذاب قبر سخن مى فرمود. گفت: واى از ناتوانى. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: از خدا مى خواهم تا عذاب قبر را بر تو آسان كند. فاطمه بنت اسد پس از مرگ ابوطالبعليه‌السلام همچنان همگام با پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در صحنه هاى گوناگون حضور داشت و او زنى بود كه در مدينه با پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تجديد بيعت كرد.

جان به فداى مژه بسته ات

من على ام حيدر دل خسته ات( ۱۰۷)

۸۴- قطب هستى

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

حضرت علىعليه‌السلام فرمود: در شب تولد نور پاك فاطمهعليها‌السلام ، زلزله عظيمى در مكه اتفاق افتاد و سنگهاى بزرگى از كوه ابوقبيس جدا شد و بر زمينهاى پست و بلند مى غلطيدند و آن قدر اين زلزله ادامه داشت كه ابوطالب بر بالاى بلندى رفت و به خداوند عرض كرد:

الهى و سيدى اسالك بالمحمديه المحمودية و بالعلوية العالية و باالفاطمية البيضاء الا تفضلت على اهل التهامة بالرحمة و الرافته.

بدين ترتيب ابوطالب در پيشگاه خداوند به ساحت مقدس پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و علىعليه‌السلام و فاطمهعليها‌السلام توسل جست از بركت نام ايشان همان لحظه زمين مكه آرام شد.( ۱۰۸)

۸۵- زنى جاسوس و خبررسان

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

زنى به نام ساره كه وابسته به يكى از قبائل مكه بود از مكه به مدينه خدمت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به او فرمود: آيا مسلمان شده اى و به اينجا آمده اى؟ عرض كرد نه. حضرت فرمود: به عنوان مهاجرت آمده اى. گفت: نه فرمود: پس چرا آمده اى. گفت: شما اصل و عشيره ما بوديد و سرپرستان ما همه رفتند و من شديدا محتاج شدم آدم نزد شما تا عطايى به من بكنيد حضرت فرمود: پس جوانان مكه چه شدند؟ (چون قبلا اين زن براى جوانها خوانندگى مى كرد) عرض كرد: بعد از جنگ بدر هيچ كس از من تقاضاى خوانندگى نكرد. حضرت به فرزندان عبدالمطلب دستور داد لباس و مركب و خرج راه به او دادند و اين در حالى بود كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آماده فتح مكه مى شد در همين حال حاطب ابن ابى بلتعه كه از مسلمانان معروف و مجاهدان جنگ بدر بود. نزد ساره آمد و نامه اى به او بداد و گفت آن را به اهل مكه بده و ۱۰ دينار پول و يك قواره پارچه نيز به او داد در نامه او اسرار و اطلاعات مربوط به جبه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مبنى بر فتح مكه بود. ساره نامه را بر داشته به قصد مكه حركت كرد. جبرئيل اين ماجرا را به اطلاع پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رساند. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علىعليه‌السلام و عمار و عمر و زبير و طلحه و مقداد و ابومرثد را فرمان داد تا نامه را سريعا از آن زن بگيرند آنها حركت كردند و در همان مكانى كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود بود به ساره رسيدند آنها نامه را از او خواستند او سوگند ياد كرد نامه اى نزد من نيست اثاث سفر او را تفتيش كردند چيزى نيافتند.

لذا همگى تصميم گرفتند كه برگردند ولى علىعليه‌السلام مخالفت كرد و فرمود: نه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به ما دروغ گفته و نه ما دروغ مى گوييم آنگاه شمشير خود را كشيد و فرمود: نامه را بيرون بياور و گرنه بخدا سوگند گردنت را مى زنم ساره وقتى مساءله را جدى يافت نامه را كه در ميان گيسوانش پنهان كرده بود بيرون آورد و آنها نامه را خدمت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آورند. آنگاه حضرت حاطب را خواست و از او توضيح خواست او نيز علت اين عمل خود را گفت. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم او را بخشيد.( ۱۰۹)

۸۶- ابوتراب افتخار اميرالمؤمنينعليه‌السلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

كنيه ابوتراب محبوبترين كنيه براى اميرالمؤمنينعليه‌السلام بود. هر گاه وى را بدين كنيه مى خواندند خشنود و شادمان مى گشت. كنيه ابوتراب زمانى به علىعليه‌السلام عطا شد كه هنوز ازدواج نكرده بود. اما جريانى كه باعث شد امام علىعليه‌السلام عنوان ابوتراب را از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دريافت كند اينگونه است كه عمار ياسر نقل كرده است:

من و على بن ابيطالب در جنگ عشيره (اين غزوه در ماه جمادى الاخر كه ۱۶ ماه از هجرت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گذشته بود رخ داد و اين جنگ قبل از جنگ بدر بود. ) با هم بوديم هنگامى كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در آنجا فرود آمد و موضع رفت گروهى از طايفه بنى مدلج را ديديم كه در چشمه و نخلستان خود مشغول كارند. على بن ابيطالبعليه‌السلام به من گفت: اى ابواليقظان مى آيى نزد اين قوم برويم و ببينيم چگونه كار مى كنند؟ گفتم: اگر بخواهى مى رويم پس نزد آنان رفتيم و ساعتى كارهايشان را تماشا نموديم آنگاه خوابمان گرفت رفتيم در بين نخلهاى كوچك روى خاكهاى نرم آنجا خوابيديم. به خدا سوگند كسى ما را بيدار نكرد. جز رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم او با پاهايش ما را حركت مى داد (ما از خواب بيدار شديم) در حالى كه خاك آلود بوديم در آن روز رسل خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چون على بن ابيطالبعليه‌السلام را خاك آلود ديد به او گفت: مالك يا ابا تراب؟ تو را چه شده، اى ابوتراب؟ (چرا تو چنين خاك آلوده شده اى؟) سپس فرمود: آيا شما را آگاه نكنم از دو نفر كه بدبخت ترين مردم اند؟ گفتيم، آرى اى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: يك مردك سرخ روى، قوم ثمود كه ناقه صالح را پى كرد و ديگر آن كه به اينجاى توضربت مى زند (و دستش را بر پيشانى علىعليه‌السلام گذاشت) آن گاه محاسن علىعليه‌السلام را گفت: و گفت:: تا اينكه اين از خون آن تر شود.( ۱۱۰)

... البته در كتاب مناقب ابن شهر آشوب ج ۳، ص ۱۱۳ قضيه فوق بگونه اى ديگر نقل گرديده است.

اين گونه مى گويند: روزى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در نخلستانهاى مدينه دنبال علىعليه‌السلام مى گشت تا اينكه رسيد به باغى و ديد و علىعليه‌السلام مشغول كار است و گرد و غبار سر و روى او را گرفته است خطاب به او فرمود: مردم را سرزنش نمى كنم در اينكه به تو ابوتراب بگويند و در امتاع الاسماع ص ۶۱ سيد حيدر حلى گويد:

هنگامى كه علىعليه‌السلام به دنيا آمد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم او را ابوتراب ناميد، و شيخ صدوق به سند خود از عباة بن ربعى نقل كرده كه او گفت: از عبدالله بن عباس پرسيدم چرا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علىعليه‌السلام را ابوتراب ناميد؟ گفت: چون كه علىعليه‌السلام پس از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم صاحب زمين و حجت خدا بر اهل آن است و بقا و آرامش زمين به واسطه اوست همانا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: هنگامى كه روز قيامت فرا رسد و شخص كافران ببيند خداوند تبارك و عالى چه پاداشى براى شيعيان علىعليه‌السلام مهيا نموده است، مى گويد: اى كاش خاك بودم يعنى: اى كاش شعيه علىعليه‌السلام بودم و اين همان گفتار خداوند است در قرآن كريم كه مى فرمايد: و يقول الكافر ما ليتنى كنت ترابا.

۸۷- مگر خودت يا فردى مثل خودت

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

هنگامى كه سوره برائت (توبه) نازل شد ابتدا پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن را بوسيله ابوبكر به سوى اهل مكه فرستاد تا براى مردم سوره و را قرائت و ابلاغ كند وليكن جبرئيل نازل شد و عرض كرد: لايبلغها الا انت او رجل منك آن را هيچ كس نرساند مگر خودت يا مثل خودت پيامبر علىعليه‌السلام را خواست و فرمود: اين سوره را تو بايد ببرى. علىعليه‌السلام گفت: من ابلاغ مى كنم يا رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: برو كه خدا زبان تو را ثابت مى دارد و قلب تو را هدايت مى كند.

علىعليه‌السلام در ميانه راه خود را به ابوبكر رسانيد و نامه را از او گرفت. ابوبكر محزون و ناراحت بازگشت و به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عرض كرد: آى درباره من آيه اى نازل شده كه از اين ماءموريت مرا عزل كرديد؟ فرمود: نه بلكه من ماءمور شدم كه يا خود آن را ابلاغ نمايم يا مردى از خاندانم آن را ابلاغ كند.( ۱۱۱)

۸۸- حامى بى بديل دين

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

علىعليه‌السلام در جنگ احد شصت و يك زخم برداشت، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دستور داد تا ام سلمه وام عطيه به معالجه جراحات آن حضرت بپردازند. چيزى نگذشت كه آنها با نگرانى به خدمت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسيده و عرض كردند كه وضع بدن علىعليه‌السلام طورى است كه ما هر زخمى را مى بنديم ديگرى باز مى شود و زخمهاى تن او آنچنان زياد و خطرناك است كه ما از حيات او نگرانيم. پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با جمعى از مسلمانان بعنوان عيادت به منزل علىعليه‌السلام وارد شدند در حالى كه بدن او يك پارچه زخم و جراحت بود پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با دست مبارك خود بدن او را مسح مى كرد و مى فرمود: كسى كه در راه خدا اين چنين ببيند آخرين درجه مسئوليت خود را انجام داده است و زخمهايى كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دست روى آنها مى كشيد بزودى التيام يم يافت. علىعليه‌السلام در اين هنگام گفت: الحمدالله كه با اين همه فرار نكردم و پشت به دشمن ننمودم.( ۱۱۲)

۸۹- نگين پادشاهى

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

ابوذر غفارى مى گويد: روزى از روزهاى با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مسجد نماز مى خواندم سائلى وارد مسجد شد و از مردم تقاضاى كمك كرد ولى كسى چيزى به او نداد. سائل دست خود را به آسمان بلند كرد و گفت: خدايا تو شاهد باش كه من در مسجد رسول تو تقاضاى كمك كردم ولى كسى جواب مساعد به من نداد در همين حال علىعليه‌السلام كه در حال ركوع بود با انگشت كوچك دست راست خود به او اشاره كرد، سائل نزديك آمد و انگشتر را از دست آن حضرت بيرون آورد. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه در حال نماز اين جريان را مشاهده كرد هنگامى كه از نماز فارغ شد سر به سوى آسمان بلند كرد و چنين عرض كرد خداوندا برادرم موسى از تو تقاضا كرد كه سينه او را وسيع گردانى و كارها را بر و آسان و گره از زبان او بگشائى تا مردم گفتارش را درك كنند و نيز درخواست كرد هارون را كه برادرش بود وزير و ياورش قرار دهى و به وسيله او نيرويش را زياد كنى و در كارهايش شريك سازى. خداوندا من محمد پيامبر و برگزيده توام سينه مرا گشاده كن و كارها را بر من آسان ساز و از خاندانم علىعليه‌السلام را وزير من گردان تا بوسيله او پشتم محكم گردد. ابوذر گفت: هنوز دعاى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پايان نيافته بود كه جبرئيل نازل شد و به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گفت: بخوان، پيامبر گفت چه بخوانم: گفت بخوان انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤ تون الزكاة و هم راكعون( ۱۱۳)

۹۰- امتياز و اخلاص برتر

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

روزى شيبه و عباس هر كدام بر ديگرى افتخار مى كردند و در اين باره مشغول سخن بودند كه علىعليه‌السلام از كنار آنان گذشت و پرسيد: به چه چيزى افتخار مى كنيد؟ عباس گفت: امتيازى به من داده شده كه احدى ندارد و آن مسئله آب دادن به حجاج خدا است شيبه گفت: من تعمير كننده مسجدالحرام و كليد دار كعبه هستم. علىعليه‌السلام گفت: با اينكه از شما حيا مى كنم بايد بگويم كه من داراى افتخارى هستم كه شما نداريد. آنها پرسيدند كدام افتخار؟ حضرت فرمود: من با شمشير جهاد كردم تا شما ايمان به خدا و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آورديد عباس خشمگين شد و برخاست و به سراغ پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد و گفت: آيا نمى بينى على چگونه با من سخن مى گويد:؟ پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود علىعليه‌السلام را صدا كنيد. علىعليه‌السلام هنگامى كه به خدمت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد پيامبر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: چرا اينگونه با عمويت عباس سخن گفتى؟ علىعليه‌السلام عرض كرد: اى رسول خدا اگر من او را ناراحت ساختم بيان حقيقتى بوده كه در برابر گفتار حق هر كس مى خواهد ناراحت شود و هر كس مى خواهد خشنود گردد.( ۱۱۴)

۹۱- شقى ترين انسانها

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علىعليه‌السلام فرمود: سنگدل ترين افراد اقوام نخستين كه بود؟ علىعليه‌السلام در پاسخ عرض كرد: آن كسى كه ناقه قوم ثمود را به هلاكت رساند پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: راست گفتى. اينك بگو شقى ترين افراد اقوام اخير چه كسى است؟ علىعليه‌السلام گفت: نمى دانم اى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حضرت فرمود: كسى كه شمشير را بر اين نقطه از سر تو وارد مى كند (و اشاره به قسمت بالاى پيشانى آن حضرت كرد).( ۱۱۵)

۹۲- سد ابواب

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

از جانب خداوند به پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم امر شد كه تمام درهايى كه از خانه مسلمين به مسجد منتهى مى شود مسدود كند جز در خانه علىعليه‌السلام لذا پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دستور داد تمام در خانه هايى كه به داخل مسجد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گشوده مى شد به جز خانه علىعليه‌السلام بسته شود اين امر براى بعضى از مسلمانان گران آمد تا آنجا كه حمزه عموى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از اين كار گله كرد كه چگونه در خانه عمويت و ابوبكر و عمر و عباس (عموى ديگر پيامبر) را بستى اما در خانه پسر عمويت را بازگذاردى؟ لذا پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وقتى ديد اين امر آنها گران آمده است همه مردم را به مسجد دعوت فرمود و خطبه بى نظيرى در تمجيد توحيد خداوند ايراد كرد. سپس فرمود: اى مردم من شخصا درها را نبستم و نگشودم و شما را مسجد بيرون نكردم و علىعليه‌السلام را ساكن ننمودم بلكه وحى الهى و فرمان خداوند را اجرا نمودم.( ۱۱۶)

۹۳- شفاعت در قيامت

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

علىعليه‌السلام فرمود: پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روزى فرمود: روز قيامت من در موقف شفاعت مى ايستم و آن قدر گنهكاران را شفاع كنم كه خداوند گويد: آيا راضى شدى اى محمد؟! من مى گويم راضى شدم، سپس علىعليه‌السلام فرمود: اميد بخش ترين آيات قرآن اين آيه است و لسوف يعطيك ربك فترضى( ۱۱۷)

۹۴- على كيست؟

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

جابربن عبدالله انصارى گفت: ما در كنار خانه خدا در خدمت پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نشسته بوديم كه علىعليه‌السلام به سوى ما آمد هنگامى كه چشم پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به او افتاد فرمود: برادرم به سراغ شما مى آيد. سپس رو به كعبه كرد و گفت به خداى اين كعبه قسم كه اين مرد و شيعيانش در قيامت رستگارند بعد رو به ما كرد و فرمود: او قبل از همه شما به خدا ايمان آورد و قيام او به فرمان خدا بيش از همه شما است وفايش به عهد الهى از همه بيشتر، قضاوتش به حكم الله افزون تر، مساواتش در تقسيم بيت المال از همه زيادتر، عدالتش درباره رعيت از همه فزون تر و مقامش نزد خدا از همه بالاتر است.

جابر گفت: در اينجا آيه ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خيرابريه( ۱۱۸) نازل شد و پس از آن هنگامى كه علىعليه‌السلام مى آمد اصحاب پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى گفتند بهترين مخلوق خدا بعد از رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد.( ۱۱۹)

۹۵- علىعليه‌السلام موجودى ملكوتى

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

علىعليه‌السلام در مسجد استراحت مى كرد. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وارد مسجد شد و علىعليه‌السلام را بيدار كرد و فرمود: برخيز اى جنبده الهى (واى موجود خدايى) يكى از ياران حضرت عرض كرد: اى رسول خدا آيا ما حق داريم يكديگر را با چنين اسمى صدا بزنيم پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:: نه، اين نام مخصوص اوست، او است كه دابة الارض و جنبده خدايى است و خدا در قرآن، او را با اين نام خوانده است، سپس فرمود: اى عى در آخرالزمان خداوند تو را در بهترين صورت زنده مى كند و وسيله اى در دست تو است كه دشمنان را با آن علامت مى زنى.( ۱۲۰)

۹۶- علىعليه‌السلام و قرآن

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

روزى اميرالمؤمنينعليه‌السلام با جمعى از مسلمانان گفتگو مى كرد از جمله آنكه فرمود شما را به خدا قسم مى دهم آيا شما مى دانيد هنگامى كه خداوند آيه (يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و كونوا مع الصادقين) را نازل كرد سلمان فارسى سئوال كرد: يا رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آيا منظور از آن عام است يا خاص؟ پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: ماءمورين به اين دستور همه مؤمنان و اما عنوان صادقين مخصوص برادرم علىعليه‌السلام و اوصياء بعد او تا روز قيامت است، هنگامى كه علىعليه‌السلام اين سئوال را كرد حاضران همه گفتند آرى اين سخن را از پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنيديم.( ۱۲۱)

۹۷- هدايت بدون جنگ

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

اميرمؤمنانعليه‌السلام فرمود: هنگامى كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مرا به سوى يمن فرستاد فرمود: با هيچ كس پيكار مكن مگر آنكه قبلا او را دعوت به سوى حق كنى، به خدا سوگند اگر يك انسان به دست تو هدايت شود براى تو بهتر است از تمام آنچه خورشيد بر آن طلوع و غروب مى كند( ۱۲۲)

۹۸- وضو و نماز، كفاره

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

علىعليه‌السلام فرمود: ما با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مسجد به انتظار نماز بوديم كه مردى برخاست و عرض كرد: اى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ! من گناهى كرده ام. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روى از او برگرداند، هنگامى كه نماز تمام شد همان مرد برخاست و سخن اول خود را تكرار كرد. پيامبر فرمود: آيا با ما اين نماز را انجام ندادى؟ و براى آن بخوبى وضو نگرفتى؟ عرض كرد: آرى. فرمود: اين كفاره گناه تو است.( ۱۲۳)

۹۹- جهنم را مى آورند!

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

وقتى آيه ( وجى ء يومئذ بجهنم... ) نازل شد رنگ چهره مبارك رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دگرگون گشت. اين حالت بر اصحاب گران آمد، بعضى به سراغ علىعليه‌السلام رفتند و ماجرا را بيان كردند. علىعليه‌السلام آمد و ميان دو شانه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را بوسيد و گفت: اى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، پدر و مادرم به فدايت باد، چه حادثه اى روى داده؟ فرمود: جبرئيل اين آيه را بر من تلاوت كرد.

علىعليه‌السلام گفت: چگونه جهنم را مى آورند؟

فرمود: هفتاد هزار فرشته آن را با هفتاد هزار مهار مى كشند و مى آورند! و آن در حال سركشى است كه اگر او را رها كنند همه را آتش مى زند، سپس من در برابر جهنم قرار مى گيرم و او مى گويد: اى محمد! مرا با تو كارى نيست، خداوند گوشت تو را بر من حرام كرده است.

علىعليه‌السلام مى فرمايد: در آن روز (قيامت) هر كس در فكر خويش است، اما محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى گويد: رب امتى، رب امتى (پروردگارا! امتم، امتم)!

۱۰۰- قضاوت عادلانه

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

در اواخر عصر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علىعليه‌السلام را براى ارشاد مردم يمن و قضاوت و حكومت بين آنها به آنجا فرستاد در آن ايام حادثه عجيبى رخ داد گروهى براى شكار شيرى گودال عميقى را كنده و شيرى را در ميان آن انداخته و محاصره كردند ناگهان پاى يكى از آنها لغزيد، او براى حفظ جان خود دست ديگرى را گرفت و او نيز دست سومى را و سومى دست چهارمى و سرانجام همه آنها به داخل گودال افتاد و بر اثر حمله شير به آنها هر چهار نفر مردند.

در مورد ديه و خون بهاى آنها بين بستگانشان اختلاف و نزاع شد تا حدى كه ماجرا به جنگيدن رسد. امام علىعليه‌السلام وقتى از ماجرا مطلع شد نزد آنها رفت و فرمود: من در ميان شما داورى مى كنم و اگر به داورى من رضايت نداديد به حضور پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برود تا در ميان شما قضاوت كند. آنگاه فرمود: فرد اولى كه طعمه شير شد ديه اى ندارد، ولى بايد بستگان او يك سوم ديه يك انسان را (مثلا از صد شتر؛ ۳۳ شتر) به اولياء دومين مقتول بپردازند.

 (القضاء كما قضى على؛ قضاوت صحيح همان است كه على قضاوت كرد)

بايد توجه كرد كه امام خونبهاى مقتول چهارم را ميان اولياى سه نفر مقتول قبلى بطور مساوى تقسيم كرد. زيرا بستگان اولى يك سوم ديه را به اوليا دومى دادند و بستگان دومى دو سوم ديه را (كه يك سوم آن از خودشان بود) دادند و بستگان سومى همه ديه را كه دو سوم آن از ديگرى بود پرداختند.( ۱۲۴)

تو بوالحسنى تو مرتضايى

تو جلوه ى حق تو مصطفايى

مقصود نبى ز لافتايى

ممدوح خدا ز هل اتايى( ۱۲۵)

۱۰۱- منافق كينه توز

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به همراه جمعى از مهاجران و انصار در مسجد النبى نشسته بودند ناگاه علىعليه‌السلام وارد مسجد شد حاضران به احترام او برخاستند و از او به گرمى استقبال كردند تا اينكه علىعليه‌السلام در جايگاه خود كه در محضر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود نشست در اين ميان دو نفر از حاضران كه متهم به نفاق بودند با هم درگوشى صحبت مى كردند رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وقتى كه آنها را ديد دريافت كه چرا آهسته با هم حرف مى زنند، آن حضرت خشمگين شد بطورى كه آثار خشم در چهره مباركش ظاهر شد سپس فرمود سوگند به آن كسى كه جانم در دست او است داخل بهشت نمى شود مگر كسى كه مرا دوست بدارد آگاه باشيد دروغگو است كسى كه گمان كند مرا دوست دارد ولى اين شخص (اشاره به علىعليه‌السلام را دشمن دارد. در اين هنگام دست علىعليه‌السلام در دست پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود و اين آيه (مجادله /۹) نازل گرديد: اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه رازگويى مى كنيد به گناه و تعدى و معصيت رسول، رازگويى نكنيد...

۱۰۲- بهترين فرد امت من

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

حضرت زهراعليها‌السلام بيمار شده بود رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم براى ديدار او آمده بود سپس فرمود: زهراى من حالت چطور است؟ چرا غمگين هستى؟ فاطمهعليها‌السلام عرض كرد: پدر كسالت دارم. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: آيا به چيزى ميل دارى؟ فاطمهعليها‌السلام عرض كرد به انگور ميل دارم ولى مى دانم كه اكنون فصل انگور نيست پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: خدا قدرت آن را دارد كه انگور براى ما بفرستد آنگاه چنين كرد اللهم ائتنا به مع افضل امتى عندك منزله خدايا انگور را همراه كسى كه از نظر مقام بهترين فرد امت من در پيشگاه تو است نزد ما بفرست. چند لحظه اى نگذشت كه علىعليه‌السلام وارد خانه شد و ديدند زنبيلى و زير عبا به دست گرفته است. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به او فرمود: الله اكبر، الله اكبر، خدايا همانگونه كه دعاى مرا (در مورد بهترين فرد امت) به على اختصاص دادى شفاى دختر مرا در اين انگور قرار بده فاطمه زهراعليها‌السلام از آن انگور خورد و هنوز پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از خانه بيرون نرفته بود كه آن بانوى بزرگوار شفا يافت.( ۱۲۶)

۱۰۳- ايثارگرى بيدار

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

حضرت علىعليه‌السلام شبى را براى آبيارى نخلستان، فردى اجير شد تا در برابر، آن مقدارى جو از صاحب نخلستان مزد بگيرد. آن شب را تا صبح به كارگرى و آبيارى پرداخت و آن مقدار جو را گرفت آن جو را سه قسمت كرد يك قسمت آن را آرد نمود و با آن نان تهيه كرد ولى همان لحظه مسكينى آمد و تقاضاى غذا كرد. حضرت آن نان را به او داد تا سير گردد با قسمت دوم آن نيز نان تهيه كرد وقتى كه آماده يتيمى آمد و از آن حضرت تقاضاى كمك كرد حضرت نان را به او داد با قسمت سوم آن جو نيز حضرت نانى تهيه كرد وقتى كه آماده شد اسيرى آمد و تقاضاى غذا كرد حضرت آن نان را به او داد خود و همسر و فرزندانش گرسنه ماندند...( ۱۲۷)

۱۰۴- ماءموريتى در يمن

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

علىعليه‌السلام مى فرمايد: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مرا نزد خويش فرا خواند و از من خواست كه به منظور برقرارى صلح و آشتى در ميان مردم يمن به آن ناحيه سفر كنم. به آن حضرت عرض كردم: اى رسول خدا آنان جمعيتى هستند كه عمرى از ايشان گذشته در حالى كه من جوانى (كم سن و سال) هستم حضرت فرمود: يا علىعليه‌السلام در بدو ورود به يمن كه به گردنه افيق رسيدن بايست و با صداى بلند بگو اى درخت، اى كلوخ، اى زمين، محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ستاره خدا، بر شما درود فرستاده است. علىعليه‌السلام مى فرمايد: راهى يمن شدم همين كه بر فراز گردنه افيق قرار گرفتم و بر يمنى ها اشراف پيدا كردم ناگهان ديدم كه آنها با نيزه و كمانهاى خود در حالى كه شمشير به دست بودن به طرف من حمله كردند من بنا به توصيه پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم همان جا به صداى بلند فرياد زدم اى درخت، اى كلوخ، اى زمين، محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرستاده خدا، بر شما درود فرستاده است. در اين هنگام شنيدم كه درخت و كلوخ و زمين همگى يك صدا به لرزه در آمدند و گفتند: بر محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرستاده خدا و بر تو درود. شنيدن اين صداها لرزه بر اندام يمنى ها انداخت و زانوهايشان سست شد (آماده و گوش به فرمان) من نيز در ميان آنها صلح و آشتى برقرار ساخته و به مدينه بازگشتم.( ۱۲۸)

۱۰۵- يا علىعليه‌السلام چگونه توبه كنم

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

روزى يك نفر مهدور الدم يعنى كسى كه به خاطر جرمى حكمش قتل مى باشد به امام علىعليه‌السلام متوسل شد و عرض كرد يا علىعليه‌السلام چه كنم تا پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مرا ببخشد؟ اميرمؤمنانعليه‌السلام به او فرمود: به حضور پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برو و آيه ۹۱ سوره يوسف را تلاوت كن.

تا الله لقد اثرك الله علينا و ان كنا لخاطئين به خدا سوگند خداوند تو را بر ما تقدم داشته و ما خطا كار بوديم( ۱۲۹)

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بى درنگ آيه بعد (آيه ۹۲ سوره يوسف) را قرائت فرمود( ۱۳۰) لا تثريب عليكم اليوم يغفر الله لكم و هو ارحم الراحمين و توضيحى بر شما نيست خداوند شما را مى بخشد و او مهربانترين مهربان است.( ۱۳۱)

و قرائت اين آيه از طرف رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به منزله حكم عفو آن حضرت از آن شخص قرار گرفت.( ۱۳۲)

۱۰۶- اعدام مفسدين

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

در جريان فتح مكه توسط پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، كه در سال ۸ هجرى به وقوع پيوست پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم همه را، حتى ابوسفيان را با آن همه سوابق سوء مورد عفو قرار داد و فرمود: (اليوم يوم المرحمة لا الملحمة امروز روز عفو و گذشت است نه روز انتقام) ولى عجيب اين بود كه عده اى كه تعداد آنها ۶ نفر بود پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، فرمود: هر كجا آنها را يافتيد بكشيد اگر چه به پرده كعبه آويزان شده باشند اين عده عبارت بودند از مقيس بن صبابه، عبدالله بن سعد بن ابى سرح، عبدالله بن خطل، حويرث بن نفيل و دو نفر آوازه خوان كه با ساز و آواز خود از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بدگويى مى كردند. حضرت علىعليه‌السلام يكى از آن دو آوازه خوان بدگو و حويرث بن نفيل را كشت و جمعا ۳ نفر از شش نفر آنها بدست علىعليه‌السلام كشته شدند.( ۱۳۳)

۱۰۷- كوكب هدايت بعد از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

ابن مغازلى شافعى مذهب روايت كرده از ابن عباس كه وى مى گويد: شبى اصحاب پيامبر در خانه ايشان جمع بودند تا اينكه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند امشب در نزديكى سحر كوكبى از آسمان فرود مى آيد پايين در خانه هر كه فرود آمد آن شخص ولى من است. همان شب همه اصحاب نخوابيدند از همه طماع تر عباس پدرم بود (چون عباس عموى رسول الله بود) ناگهان اصحاب ديدند كه كوكبى روشن از آسمان پايين آمد تا در خانه علىعليه‌السلام فرود آمد البته پس از اين واقعه اصحاب گفتند محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درباره ابن عمش علىعليه‌السلام در ضلالت است و مى خواهد پسر عم خود را ولى خود كند.

۱۰۸- پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از بى وفايى مردم مى گويد

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

روزى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علىعليه‌السلام فرمود: اى على! اين جماعت امر (خلافت و امامت) ترا نقض و غصب نموده و خلافت را بدون تو، خودشان به تنهايى گرفته و درباره تو نافرمانى مرا مى كنند!!! پس بر تو باد بردبارى، تا خداوند امر خود را نازل كند. اى على آگاه باش به همين زودى، آنها با تو بى وفايى خواهند كرد، پس آنها را مگذار كه به تو راه يافته و خوارت كنند و خونت را بريزند (يعنى صبر را پيشه خود كن) چون امت پس از من به تو خيانت خواهند كرد اين خبر را جبرئيل از پروردگار به من داد.( ۱۳۴)

۱۰۹- آبرودارترين فرد نزد خداوند

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

علىعليه‌السلام مى فرمايد روزى خدمت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسيديم از آن حضرت خواستم تا از خداوند براى من طلب مغفرت نمايد. حضرت فرمود: چنين خواهم كرد آنگاه حضرت برخاست و نمازگزارد سپس دستهايش را به دعا برداشت آنگاه شنيدم كه به خداوند عرض كرد پروردگارا تو را به مقام و قرب و منزلت على سوگند مى دهم كه عى را مشمول عفو و غفران خود سازى. گفتم اى رسول خدا اين چه دعايى است؟ (چرا خداوند را به حق من سوگند دادى) حضرت فرمود: يا على مگر كسى در پيشگاه خداوند آبرودارتر و گرامى تر هست تا او را شفيع درگاهش كنم.( ۱۳۵)

۱۱۰- من ضامن بدهى او هستم

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

ابوسعيد خدرى مى گويد: در حيات رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر جنازه يكى از انصار حاضر شد. فرمود: آيا بر او دينى هست؟ گفتند: آرى، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برگشت، علىعليه‌السلام به حضرت گفت: من ضامن بدهى او هستم، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علىعليه‌السلام فرمود (فك الله رقبتك كما فككت عن اخيك المسلم)( ۱۳۶) آرى امام علىعليه‌السلام آنگونه بود كه در بخشش مال خود چنين بود اما حاضر نبود از بيت المال كمترين مالى به شيعيان نزديكش بدهد مگر آنكه حق او باشد.

۱۱۱- دعاى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم براى زن با حجاب

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

علىعليه‌السلام مى فرمايد: روزى به همراه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در قبرستان بقيع نشسته بوديم آن روزه هوا سخت بارانى بود در همين حال زنى كه سواره بود از جلوى ما عبور كرد ناگهان دست آن حيوان در گودى فرو رفت و در نتيجه آن زن نقش بر زمين شد. پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از ديدن اين صحنه روى گرداند و ناراحت شد. اطرافيان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عرض كردند يا رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن زن پوشيده است و بر تن جامه اى دارد كه تمام بدن او را پوشانده است. حضرت در حق او دعا كرد و گفت: پروردگارا زنانى كه خود را پوشيده نگه مى دارند مشمول رحمت و غفران خود بگردان الله اغفر للمتسر ولات سپس فرمود:

اى مردم براى پوشش از جامه هايى استفاده كنيد كه اندامتان را پوشيده نگه دارد و همسرانتان را به هنگام خروج از منزل با پوشيدن آن در حفظ و امان نگه داريد.( ۱۳۷)

۱۱۲- نام گذارى امام حسنعليه‌السلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

وقتى كه حضرت فاطمهعليها‌السلام امام حسنعليه‌السلام را به دنيا آورد، به حضرت علىعليه‌السلام فرمود: نام او را انتخاب كن. اميرمؤمنانعليه‌السلام فرمود: من بر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سبقت نمى گيرم. سپس او را نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بردند. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم او را بوسيد و فرمود: چه نامى برايش انتخاب كرديد؟ حضرت علىعليه‌السلام جواب داد قبل از شما نامى انتخاب نكرديم. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: من هم بر خداى خويش سبقت نمى گيرم جبرئيل از طرف خدا نازل شد و پيام تبريك خداوند را به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رساند و عرض كرد: خداوند عز و جل امر مى كند كه چون نسبت علىعليه‌السلام به شما مانند نسبت هارون به موسى است او را به نام فرزند هارون نام بگذار. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: نام او چه بود؟ جبرئيل جواب داد: شبر. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: زبان من عربى است، جبرئيل عرض كرد: معادل آن در زبان عربى حسن است.( ۱۳۸)