1001 داستان از زندگانى امام على علیه السلام

1001 داستان از زندگانى امام على علیه السلام0%

1001 داستان از زندگانى امام على علیه السلام نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: امام علی علیه السلام

1001 داستان از زندگانى امام على علیه السلام

نویسنده: م‍ح‍م‍د رض‍ا رم‍زی‌ اوح‍دی
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 34451
دانلود: 4619

توضیحات:

1001 داستان از زندگانى امام على علیه السلام
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 29 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 34451 / دانلود: 4619
اندازه اندازه اندازه
1001 داستان از زندگانى امام على علیه السلام

1001 داستان از زندگانى امام على علیه السلام

نویسنده:
فارسی

۲۴۵- دور كن و دو بال علىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

جابربن عبدالله مى گويد: شنيدم از رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سه روز قبل از وفاتش؛ كه به علىعليه‌السلام مى فرمود:

درود بر تو اى پدر دو گل من، تو را به دو ريحانه دنياى خود سفارش مى كنم، اى على! به همين زودى دو ستون و ركن تو ويران خواهد شد و خدا خليفه من است بر تو،

آنگاه وقتى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وفات كرد، علىعليه‌السلام فرمود: اين يك ستون من بود كه رسول خدا به من خبرش را داده بود، و چون حضرت فاطمهعليها‌السلام وفات كرد، علىعليه‌السلام اين ستون دوم است كه رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خبرش را فرموده بود.( ۳۰۰)

۲۴۶- او را دوست دارم

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

روزى علىعليه‌السلام به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم يا رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شما عقيل را خيلى دوست داريد؟

حضرت فرمود: آرى بخدا، نسبت به او دو محبت دارم يكى براى خوبى خود اوست و ديگرى بخاطر آنكه ابوطالب او را دوست مى داشت و فرزندش (مسلم بن عقيل) بخاطر دوستى فرزند تو كشته خواهد شد و ديده مؤمنان براى او اشك مى ريزد و فرشتگان مقرب بر او صلوات مى فرستند، سپس رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گريست، تا اينكه تا اشكهايش به سينه اش روان شد. سپس فرمود: بخدا شكايت مى برم از آنچه بعد از من با خاندانم خواهند كرد.( ۳۰۱)

۲۴۷- عهد خداوند

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

علىعليه‌السلام مى فرمايد: روزى من و فاطمه و حسن و حسينعليه‌السلام نزد رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوديم، آن حضرت به ما رو كرد و گريست، من عرض كردم: رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چرا گريه مى كنيد؟

حضرت فرمود: گريه مى كنم بخاطر آنچه با شما مى كنند، عرض كردم: آن چه چيزى است، يا رسول الله؟

حضرت فرمود: گريه مى كنم از ضربتى كه بر فرق تو زنند و از سيلى كه بر صورت فاطمهعليها‌السلام مى زنند، و از نيزه اى كه به ران حسنعليه‌السلام مى زنند و زهرى كه به او مى نوشانند، و از قتل حسينعليه‌السلام ؛ علىعليه‌السلام مى فرمايد: همه اهل بيت گريه كردند، سپس عرض كردم: يا رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ما را نيافريده اند جز براى بلا، حضرت فرمود: مژده باد بر تو اى على! كه خداوند با من عهد كرده كه تو را دوست ندارد جز مؤمن و دشمن ندارد تو را جز منافق.( ۳۰۲)

۲۴۸- فرشتگان همراه علىعليه‌السلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

علىعليه‌السلام مى فرمايد: رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را در همان جامه اى كه بر تن داشت به تنهايى، غسل و شستشو دادم. ابتدا خواستم پيراهن از برش بيرون كنم، اما جبرئيل مانع شد و گفت: على! برادرت را از جامه اش برهنه مكن، كه خدا او را برهنه نساخته است، در كار غسل پسر عمويت من خود به تو كمك خواهم كرد.

شستشوى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را در فضايى عطرآگين آغاز كردم و فرشتگان نيك سرشت و مقرب الهى پيوسته بشارتم مى دادند، و در كار غسل ياريم مى كردند، و لحظه به لحظه با من سخن مى گفتند.

پدر و مادر فدايش باد، هر وقت مى خواستم پيكر پاك و مطهرش را جابه جا كنم، خود به خود حركت مى كرد و مطابق با نيازم چرخش داده مى شد، اين وضع تا پايان غسل و كفن او همچنان ادامه داشت.( ۳۰۳)

۲۴۹- ياوران علىعليه‌السلام در غسل پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

علىعليه‌السلام مى فرمايد: هنگامى كه وصيت نامه رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را مطالعه كردم ديدم كه بخشى از آن چنين نوشته شده است:

اى على! جز تو كسى در كار غسل و كفن من شركت نكند

به آن حضرت گفتم: پدر و مادرم به فدايت، آيا انجام دادن آن به تنهايى برايم ممكن است؟!

حضرت فرمود: دستور جبرئيل است كه (بى شك) از جانب پروردگار آورده است. پرسيدم: در صورت عجز آيا از كسى كمك بخواهم؟ فرمود: جبرئيل گفته است كه:

سنت ديرينه الهى چنان بوده است، كه پيامبران را به جز جانشينان آنان، غسل نمى داده اند اكنون نيز بايد تداوم اين سنت به دست على انجام يابد...

آنگاه فرمود: براى انجام دادن غسل من محتاج به يارى كسى نخواهى شد، چه اينكه تو را يارانى نيكو و برادرانى پاك سرشت همراهى مى نمايد.

پرسيدم: پدر و مادرم به فدايت! آنها چه كسانى هستند؟ فرمود: جبرئيل، ميكائيل، اسرافيل ملك الموت و اسماعيل و فرشته اى كه امور آسمان دنيا به او واگذار شده است( ۳۰۴)

۲۵۰- دو روز مثل هم

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

علىعليه‌السلام مى فرمايد: در واقعه صلح حديبيه كه مشركان از ورود رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و همراهانش به شهر مكه جلوگيرى كردند و آنها را از زيارت خانه خدا و مسجد الحرام باز مى داشتند، پيمان نامه صلحى نوشته شد كه من كاتب آن معاهده بودم، نماينده قريش، سهيل بن عمرو در اعتراض به نوشته معاهده مبنى بر اينكه محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرستاده خداست گفت:

اگر ما باور مى داشتيم كه محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرستاده خداست، با شما نزاعى نداشتيم و از او اطاعت مى كرديم، پس رسول الله را از كنار نام او محو كن و بنويس محمد بن عبدالله.

به سهيل گفتم. على رغم ميل تو، به خدا سوگند كه محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسول و فرستاده خداست.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: على! همان طور كه او مى گويد بنويس براى تو نيز چنين روزى در پيش خواهد بود (رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اشاره به معاهده حضرت علىعليه‌السلام با معاويه است)

 (بنابر نقلى علىعليه‌السلام عرض كرد): اى فرستاده خدا! دستهاى من قدرت ندارد كه لفظ نبوت و رسالت را از نام شما محو نمايم. حضرت فرمود: پس دست مرا بر آن بگذار تا خود آن را محو نمايم آنگاه من دست پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را روى جمله رسول الله گذاشتم و حضرت آن را محو كرد.

اما پس از گذشت چند سال تاريخ تكرار شد و آن روزى بود، كه قرار داد صلح را ميان خود و سپاه شام مى نوشتند، چنين نوشتند:

به نام خداوند بخشنده مهربان، اين قراردادى است ميان على ابن ابيطالب امير مؤمنان و معاوية بن ابى سفيان...

عمروعاص و معاويه به مخالفت برخاستند و گفتند:

اگر ما تو را اميرمؤمنان مى دانستيم با تو در ستيز نبوديم نام خود و پدرت كافى است، جمله اميرالمؤمنين را حذف كن

آن روز ياد سخن پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم افتادم و گفتار او را حق يافتم.( ۳۰۵)

۲۵۱- وعده خداوند

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

روزى جمعى از مردم گرد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حلقه زده بودند آن گاه حضرت فرمود: خداوند امت مرا در جهان طينت و سرشت، به من نشان داد و نامهاى آنها را به من آموخت چنانكه به آدمعليه‌السلام آموخت آنگاه رهبران و زمامداران از كنار من گذشتند من براى علىعليه‌السلام و شيعيانش از درگاه خدا طلب آمرزش كردم

خداوند يك مطلب را درباره شيعيان علىعليه‌السلام به من وعده داد.

شخصى پرسيد: اى رسول خدا! آن مطلب چيست؟.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: آن مطلب وعده داده شده چنين بود: آمرزش براى مؤمنان شيعه و عفو از گناهانشان و تبديل گناهان آنها به پاداش و نيكى ها.( ۳۰۶)

۲۵۲- اتمام حجت عجيب

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

آن، هنگامى كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رحلت كرد و ابوبكر بر مسند خلافت غاصبانه نشست روزى علىعليه‌السلام ابوبكر را ديد و به او فرمود: اى ابوبكر قرآن مى فرمايد: و لا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا بل احيا عند ربهم يرزقون؛ هرگز گمان مبر آنها كه در راه خدا كشته شده اند، مردگانند، بلكه آنها زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند( ۳۰۷)

و من گواهى مى دهم كه محمد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شهيد از دنيا رفت سوگند به خدا آن حضرت نزد تو مى آيد، وقتى كه نزد تو آمد يقين كن؛ چرا كه شيطان نمى تواند خود را به صورت آن حضرت در آورد.

آنگاه امام علىعليه‌السلام دست ابوبكر را گرفت و شخص پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را به او نشان داد، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به ابوبكر فرمود:

يا ابابكر آمن بعلى و باحد عشر من ولده، انهم مثلى الا النبوة و تب الى الله مما فى يدك، فانه لا حق لك فيه اى ابوبكر به (امامت) علىعليه‌السلام و يازده فرزندش ايمان بياور، آنها (در مقام رهبرى و در وجوب اطاعت از آنها) مانند من هستند فقط مقام نبوت ندارند از آنچه در دست گرفته اى در پيشگاه خدا توبه كن زيرا تو در آن مقام حقى ندارى سپس پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از رفت و ديده نشد.( ۳۰۸)

۲۵۳- انفاق در ركوع

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

نجاشى از زمامداران مهربان و عادل حبشه بود كه اسلام را پذيرفت بعدها براى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هدايايى نيز فرستاد كه از جمله آنها يك دست رولباسى گران قيمت بود پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آنرا گرفت و به علىعليه‌السلام بخشيد علىعليه‌السلام آن را پوشيد (ولى چون علىعليه‌السلام زاهد بود گوئى آن لباس را نيم پسنديد لذا در انتظار فقيرى بود تا آن را به او ببخشد) علىعليه‌السلام به مسجد رفت و در آنجا مشغول نماز شد هنگامى كه در ركعت دوم به ركوع ركعت دوم رفت فقيرى به پيش آمد و گفت: السلام عليك يا وى الله و اولى بالمؤمنين من انفسهم تصدق علىعليه‌السلام مسكين؛سلام بر تو اى ولى خدا و اى كسى كه نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارترى، به فقير صدقه اى بده

حضرت على علىعليه‌السلام در همان حالت ركوع آن روپوش را به سوى فقير انداخت و اشاره كرد كه بردارد...( ۳۰۹)

۲۵۴- دوست خالص مرا حاضر كنيد

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در بستر رحلت بود به حاضران فرمود: ادعولى خليلى؛ دوست خالص مرا حاضر كنيد آن دو زن (حفصه و عاشيه) به دنبال پدران خود فرستادند وقتى آن دو نفر حاضر شدند تا چشم پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به آنها افتاد از آنها روى گردانيد سپس بار ديگر فرمود:

خليل و دوست خالص مرا حاضر كنيد۹

آنگاه به دنبال علىعليه‌السلام فرستادند هنگامى كه علىعليه‌السلام وارد شد و چشم پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به آن حضرت افتاد به او متوجه شد و سخنانى به او فرمود وقتى كه علىعليه‌السلام از خانه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خارج شد عمر و ابوبكر به علىعليه‌السلام گفتند:

خليل تو، چه سخنى به تو گفت؟ علىعليه‌السلام فرمود: پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هزار باب علم را به من خبر داد كه از هر باب آن هزار باب ديگر گشوده مى شود و هزار حرف به من آموخت كه هر حرف آن، كليد هزار حرف ديگر است.( ۳۱۰)

۲۵۵- تزويج دو نور

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

روزى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرشته اى را كه ۲۴ چهره داشت ديد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به او فرمود: اى محبوبم جبرئيل! من هيچگاه تو را به اين صورت نديده بودم

فرشته عرض كرد: يا رسول الله من جبرئيل نيستم بلكه خداوند مرا فرستاده تا ازدواج بين دو نور را برقرار سازم.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: كدام نور را با كدام نور؟ فرشته گفت: فاطمهعليها‌السلام را با علىعليه‌السلام ؛ وقتى كه آن دو فرشته پشت گردانيد در ميان دو شانه او چنين نوشته شده بود: محمد رسول الله، علىعليه‌السلام وصيه؛ محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسول خدا است و علىعليه‌السلام وصى رسول خدا است

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به آن فرشته فرمود: اين نوشته بين دو شانه تو از چه وقت نوشته شده است؟ فرشته عرض كرد: از ۲۲ هزار قبل از خلقت آدمعليه‌السلام نوشته شده است( ۳۱۱)

۲۵۶- فراموش نخواهى كرد

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

روزى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دست مبارك خود را بر سينه علىعليه‌السلام نهاد و چنين دعا كرد: خدايا قلب علىعليه‌السلام را از علم و شناخت و حكم و نور پر كن.

علىعليه‌السلام مى فرمايد: من به حضرت عرض كردم: اى پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پدر و مادرم به قربانت، از زمانى كه آن دعا را درباره من كردى چيزى را فراموش نكردم و هر آنچه كه ننوشتم از يادم نرفت اكنون با اين حال ترس آن هست كه فراموش كنم؟

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: لا لست اتخوف عليك النسيان و الجهل؛ نه، در مورد تو ترس فراموشى و نادانى ندارم( ۳۱۲) .

۲۵۷- كتاب مصحف فاطمهعليها‌السلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد: فاطمهعليها‌السلام ۷۵ روز بعد از رحلت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم زنده بود و در اين مدت از فراق پدر بسيار غمگين بود جبرئيل نزد فاطمهعليها‌السلام مى آمد و او را دلدارى مى داد و احوال و مقام پدرش را براى او بيان مى كرد و حوادث آينده را كه دشمنان چه عملى نسبت به فرزندان او روا مى دارند را به او خبر مى داد حضرت فاطمهعليها‌السلام جريان را به علىعليه‌السلام گزارش داد حضرت علىعليه‌السلام به فاطمهعليها‌السلام فرمود: هر گاه حضور فرشته را احساس كردى و صدايش را شنيدى مرا خبر كن.

فاطمهعليها‌السلام هنگامى كه احساس حضور فرشته را مى كرد و صدايش را مى شنيد به علىعليه‌السلام اطلاع مى داد و علىعليه‌السلام نزد فاطمهعليها‌السلام مى آمد و هر چه مى شنيد مى نوشت تا آنكه از آن سخنان مصحف فاطمهعليها‌السلام را به وجود آورد.( ۳۱۳)

۲۵۸- پيوند ناگسستنى

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

حضرت علىعليه‌السلام هر روز يك نوبت و هر شب يك نوبت به حضور پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى رفت، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با او خلوت مى كرد و در هر موضوعى عىعليه‌السلام را به رموز و اسرار آن آگاه مى نمود، و هيچ چيز را از علىعليه‌السلام پنهان نيم كرد اصحاب پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى دانستند كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جز با علىعليه‌السلام اينگونه خصوصى نبود.

اگر علىعليه‌السلام در خانه خود بود پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به نزد علىعليه‌السلام مى رفت و بيشتر همنشينى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با علىعليه‌السلام در خانه او صورت مى گرفت، گاهى كه علىعليه‌السلام به خانه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى رفت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم زنان خود را از خانه بيرون مى كرد و تنها با علىعليه‌السلام هم سخن مى شد ولى تنها كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به خانه علىعليه‌السلام مى آمد فاطمه و پسران فاطمه (يعنى حسن و حسينعليه‌السلام را از خانه بيرون نمى كرد علىعليه‌السلام هر سئوالى مى كرد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پاسخ مى داد وقتى كه سوالش تمام مى شد و سكوت مى كرد، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آغاز سخن مى كرد، هيچ آيه اى بر رسول خدا نازل نشد مگر اينكه آن را براى علىعليه‌السلام مى خواند و املا مى فرمود، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم همه احكام از حلال و حرام و امر و نهى گذشته و آينده و كتاب را كه بر پيامبران قبل نازل شد را به علىعليه‌السلام آموخت و علىعليه‌السلام همه آنها را به خاطر خود سپرد و حتى يك حرف از آن را فراموش نكرد.( ۳۱۴)

۲۵۹- مسئله رد الشمس

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد: يك روز رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در بيرون شهر مدينه( ۳۱۵) بعد از ظهر خسته بود سر خود را در دامن اميرالمؤمنينعليه‌السلام گذاشت و خوابيد مقدارى خواب رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم طول كشيد كه به حسب پاره اى از روايات وقت فضيلت نماز عصر گذشت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام مبتلا شد بين دو كار؛ يكى خواندن نماز عصر و يا استراحت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم !؛ حضرت علىعليه‌السلام هيچ حركتى نكرد تا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خواب راحتى كرده باشد وقتى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از خواب بيدار شد علىعليه‌السلام عرض كرد: يا رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم من نماز عصر را نخوانده ام.

حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: يا على! برخيز و رو به آفتاب بايست و اول سلام كن، بعد از او بخواه تا با تو سخن بگويد بعد از او درخواست كن كه برگردد در موضع خاص اقامه نماز عصر؛ تا تو بتوانى نمازت را به وقت فضيلت آن بخوانى.

آنگاه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سلام كردن به آفتاب را گفت: يا اباالحسن بگو: السلام عليك يا خلق الله وقتى علىعليه‌السلام به آفتاب سلام كرد، از آفتاب صدا بلند شد فقالت، عليك السلام يا اول يا آخر يا ظاهر و يا باطن، من ينجى محبيه و يوبق مبغضيه؛ سلام بر تو اى اول و اى آخر و اى ظاهر و اى باطن؛ خداى عالم دوست تو را نجات مى دهد و دشمن ترا هلاك مى كند. آنگاه آفتاب برگشت و اين فضيلتى است بنام ردالشمس كه اختصاص به آن حضرت دارد البته مسئله برگشت آفتاب براى اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام نيز يكبار در راه جنگ صفين براى امام اتفاق افتاده است سپس رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: يا علىعليه‌السلام بگويم آنچه را كه آفتاب به تو گفت: يا خودت مى گويى حضرت عرض كرد: اگر شما بفرمائيد شيرين تر است حضرت فرمود: خورشيد به تو گفت: يا اول يا آخر يا ظاهر و يا باطن آيا مى دانى يعنى چه؟ يعنى: يا اول من آمن بالله و رسوله يعنى، اى كسى كه تو اول مؤمن بخدا و رسولش هستى و انت الاخر آخرين كسى كه با من عهد مى بندد و من از دنيا مى روم تو هستى (در نفس آخر؛ پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سرش در دامن علىعليه‌السلام بود و از دار دنيا رفت).

انت الظاهر على جان تو كسى هستى كه آيات خدا را ظاهر مى كنى (هر كه علىعليه‌السلام را شناخت خدا را شناخته است)

انت الباطن على جان تو كسى هستى كه آيات خدا را ظاهر مى كنى (هر كه علىعليه‌السلام را شناخت خدا را شناخته است)

انت الباطن يعنى توئى آن پنهانى كه كسى حقيقت ترا نفهميد؛ يا علىعليه‌السلام كسى تو را نشناخت غير از من و حق تعالى؛ چنانچه كسى نشناخت خداوند را جز من و تو.( ۳۱۶)

۲۶۰- حيله گر در دام خود افتاد

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

هنگامى كه اسلام در مدينه به اوج خود رسيد عبدالله بن ابى كه از روساى يهود بود نسبت به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حسادت مى ورزيد عبدالله در صدد قتل حضرت بر آمد لذا به بهانه جشن عروسى دخترش، وليمه و طعامى تهيه نمود و حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اصحابش، از جمله اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام را نيز دعوت كرد و در ميان صحن خانه خود چاله اى حفر كرد و داخل آن چاله را پر از شمشير و نيزه هاى زهرآلود نمود و روى آن را با فرش پوشانيد و جمعى از يهوديان را هم با شمشيرهاى برهنه و زهر آلود پنهان نمود كه وقتى آن حضرت و اصحابش پا روى آن حفره گذاشتند و در حفر افتادند آنها نيز با يك حمله همه را از بين ببرند هم چنين در طعام ميهمانى خود زهر ريختند تا بتوانند از طرق مختلفى به هدف پليد خودشان برسند قبل از آمدن پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اصحاب آن حضرت؛ جبرئيل نازل شد و گفت: خداوند متعال مى فرمايد: به خانه عبدالله بن ابى برو و هر كجا را به اصحابت نشان داد بنشينيد و هر غذايى كه نزد شما گذاشت تناول نماييد كه من شما را از شر و كيدى حفظ خواهم كرد.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اصحابش وارد منزل او شدند آن ملعون آنها را دعوت كرد تا در صحن خانه بنشينند نبى اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با همه يارانش روى فرشى كه زيرش گودال بود نشستند عبدالله از اينكه آنها در گودال نيفتادند بسيار تعجب كرد چون از اين راه نااميد شد طعام مسموم شده را آورد تا شايد به هدف خود برسد حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام فرمود: اين دعا را بخوان و خودش هم خواند، دعا اين بود:

بسم الله الشافى بسم الله الكافى بسم الله المعافى بسم الله الذى لا يضر مع اسمه شيى و لا داء فى الارض و لا فى السماء و هوالسميع العليم

سپس همه آنها غذا را خوردند و از آن مجلس بيرون آمدند عبدالله وقتى ديد آن طعام مسموم ضررى به آنها نرسانيد چنين گمان نمود كه اشتباه كرده و زهر را در آن طعام نريخته اند، براى همين به افرادى كه با شمشيرهاى زهرآلود آماده كشتن پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بودند امر كرد كه تا از باقيمانده غذا بخورند از طرفى دختر عبدالله كه خود در توطئه قتل نقش داشت از آنجا كه از فرو نرفتن فرش تعجب كرده بود، رفت و روى فرش نشست كه ناگهان به گودال افتاد و كشته شد و از آن طرف تمام يهوديانى كه طعام باقيمانده را خوردند همه آنها نيز كشته شدند عبدالله بعد از اين واقعه به تمام اقوام خود دستور داد كه اين ماجرا را براى كسى نقل كنند بدينسان مراسم عروسى كه آن ملعون براى دخترش ترتيب داده بود تبديل به عزا شد زمانى كه خبر واقعه به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسيد از عبدالله علت فوت آنها را پرسيد، عبدالله گفت: دخترم از پشت بام افتاده و افراد ديگر به مرض اسهال مرده اند.( ۳۱۷)

۲۶۱- رمضان نشانه ضيافت الله

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

سه نفر از خارج مدينه مى خواستند خدمت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برسند شبانه وارد مدينه شدند و گفتند: اگر بخواهيم هر سه نفر ما ميهمان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم باشيم ممكن است سبب مزاحمت ايشان بشود بنابراين يكى از آنها گفت: من به منزل پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى روم، دومى گفت: من هم به منزل علىعليه‌السلام مى روم، سومى گفت: من هم به مسجد مى روم تا ميهمان خانه خدا باشم.

فردا هر سه نفر آنها در مسجد جمع شدند و يك به يك ماجراى شب گذشته خويش را تعريف كردند ميهمان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گفت: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مرا در خوراك شير خودش شريك كرد و سير شدم و خوابيدم. دومى گفت: من هم با علىعليه‌السلام هم خوراك شدم و سير شده و خوابيدم. سومى گفت: من هم گرسنگى كشيدم و درست خوابم نبرد: در اين هنگام وحى بر پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل شد كه به ميهمان ما بگو: اگر پذيرايى بهتر از گرسنگى بود ما از تو پذيرايى مى كرديم( ۳۱۸)

۲۶۲- اشدء اعلى الكفار

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

در جريان فتح مكه كه در سال هشتم هجرت واقع شد دو نفر از كافران كه هنوز تسليم نشده بودند با علىعليه‌السلام رخ به رخ شدند و از دست آن حضرت فرار كردند اين دو نفر يكى هبيرة بن وهب شوهر ام هانى خواهر امام علىعليه‌السلام بود( ۳۱۹) و ديگرى پسر عموى هبيره بود. علىعليه‌السلام اين دو نفر را تعقيب كرد اين دو نفر به خانه ام هانى آمده و خود را در آن خانه مخفى ساختند.

علىعليه‌السلام در حالى كه شمشير در دست داشت به دنبال آن دو نفر به در خانه ام هانى خواهر خود رسيد، ام هانى كه هشت سال بود برادرش علىعليه‌السلام را نديده بود در برابر او ايستاد و گفت: از اين دو نفر چه مى خواهى؟

علىعليه‌السلام دست رد به سينه ام هانى زد و او را رد كرد تا آن دو نفر را طبق دستور رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گردن بزند، ام هانى به علىعليه‌السلام گفت: آيا مى خواهى وارد خانه ام شوى و حريم و احترام مرا بشكنى و شوهرم را بقتل برسانى تو پس از هشت سال، از من واهمه نمى كنى؟!

حضرت علىعليه‌السلام كه پيوند مكتبى را بر پيوند نسبى مقدم مى داشت فرمود: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خون اين دو نفر را هدر دانسته بنابراين به ناچار بايد فرمان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را در مورد قتل اين دو نفر اجرا كنم پس از اين جريان ام هانى نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد و ديد آن حضرت غسل مى كند و دخترش حضرت زهراعليها‌السلام با گرفتن پارچه بلندى آن حضرت را پوشانده كه كسى آن حضرت را هنگام غسل نبيند.

آن حضرت پس از غسل هشت ركعت نماز خواند و پس از نماز ام هانى را ديد و فرمود: به به! خير مقدم ام هانى! چه موجب شده كه اينجا آمده اى؟

ام هانى جريان برخورد شديد علىعليه‌السلام را بازگو كرد در اين هنگام علىعليه‌السلام از راه رسيد، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تا او را ديد لبخندى زد و فرمود: با ام هانى چه كردى؟ بعدها شوهر ام هانى به نجران گريخت و در همانجا در حال كفر مرد و پسر عموى او برگشت و ديگر كسى متعرض او نشد.( ۳۲۰)

۲۶۳- نزول فرشتگان در شب قدر

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

عصر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود، هر گاه عمر و ابوبكر به حضور رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى آمدند مى ديدند كه آن حضرت سوره قدر را با خشوع و گريه قرائت مى كند و آنرا با حالى جانسوز مى خواند عمر و ابوبكر عرض كردند: اى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ! چقدر دلت هنگام قرائت اين سوره مى سوزد؟ چرا؟

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود براى آنكه در شب قدر چشمم فرشتان را ديده و دلم فهميده است و براى آنچه كه دل اين شخص (اشاره به علىعليه‌السلام پس از من در شب قدر آن را مى فهمد و در مى يابد، مى گريم.

عمر و ابوبكر عرض كردند: مگر شما در شب قدر چه ديده ايد و او (علىعليه‌السلام در آن شب چه مى بيند؟ پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم روى زمين براى آنها نوشت تنزل الملائكة والروح فيها باذن ربهم من كل امر

آنگاه فرمود: پس از آنكه خداوند مى فرمايد: براى تقدير هر كار آيا ديگر چيزى باقى مى ماند؟ عمر و ابوبكر عرض كردند نه، چيزى باقى نمى ماند. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: آيا مى دانيد، كه شخصى كه هر امرى بر او نازل مى شود كيست؟ آنها عرض كردند: او تو هستى، اى رسول خدا. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: آرى، ولى آيا بعد از رحلت من نيز شب قدر وجود دارد؟ آنها گفتند: آرى وجود دارد؟ پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: آيا بعد از من باز در شبهاى قدر آن امر (تقدير كارها) نازل مى شود؟ عمر و ابوبكر گفتند: آرى؛ پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: بنابراين بعد از من نزول هر چيزى در شب قدر بر چه شخصى است؟

عمر و ابوبكر گفتند: نمى دانيم آنگاه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دست مبارك خود را بر سر علىعليه‌السلام نهاد و فرمود:

ان لم تدر يا فا در يا هو هذا من بعدى، اگر نمى دانيد، اينك بدانيد، آن شخص بعد از من اين اشاره به علىعليه‌السلام است.!

۲۶۴- انار بهشتى براى وصى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

روى جبرئيل دو انار براى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آورد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم يكى از آن انارها را خورد و انار ديگر را دو نصف كرد، نيمى از آن را خود خورد و نيم ديگر را به علىعليه‌السلام داد و آن حضرت آن را خورد سپس پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علىعليه‌السلام فرمود:

برادرم! آيا مى دانى اين دو انار چه بود؟ علىعليه‌السلام عرض كرد: نه نمى دانم پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: انار اولى نبوت بود كه مخصوص من است و تو از آن بهره اى ندارى ولى ديگرى علم و دانش بود كه تو در آن با من شريك هستى( ۳۲۱)

۲۶۵- كيفر زنان گناهكار

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام فرمود: روزى من و فاطمهعليها‌السلام به محضر رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسيديم. حضرت را ناراحت و گريان ديديم. گفتيم اى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چه چيز سبب ناراحتى شما شده؟ حضرت فرمود: يا على! شبى كه من به آسمانها رفتم بعضى از زنهاى امتم را ديدم كه از موى سر، آنها را آويخته اند و با آتش عذاب مى كردند و مغز سر آنها مى جوشيد.

زنى را ديدم كه از زبانش آويزان كرده بودند و از حميم به گلوى او مى ريختند زنى را ديدم كه از پستانش آويخته آويخته بودند و گوشت بدن خود را مى خورد و در ميان آتش مى سوخت.

زنى را ديدم كه پاهاى او را به پستانش بسته و عقرب و مارها را به بدن او مسلط ساخته بودند...

حضرت فاطمهعليها‌السلام عرض كرد، پدر! گناه اين زنان چه بوده است؟

حضرت فرمود: آن زنى كه از موى سرش آويخته بودند زنى است كه موى سرش را در دنيا نامحرم نمى پوشانده و آن زنى كه از زبان آويزان بود زنى است كه شوهر خود را با زبان آزار مى داده.

و آن زنى كه از پستانش آويخته بود، زنى است كه شوهرش را در فراش و رختخواب اطاعت نمى كرده.

و اما زنى كه دست و پاى او را بسته بودند و مار و عقرب بر او مسلط شده بود زنى است كه وضو و نماز را سبك مى شمرده و لباس و خانه اش را از نجاست پاك نمى كرده و غسل جنابت و حيض و نفاس را انجام نمى داده...( ۳۲۲)

۲۶۶- نخل خرماى صيحانى

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

از علماى شافعى و همچنين شيعى نقل شده كه: روزى حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام از نخلستان مدينه رد مى شدند. از دور درخت نخلى صيحه زد: هذا محمد رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اى محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرستاده خداست و تا علىعليه‌السلام نزديك درخت شد آن درخت خرما صدايش بلند شد: و هذا على ولى الله سيد الوصيين و امام الائمه الهادين المهديين.

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مقدارى از خرماى آن درخت را ميل فرمود و نام آن درخت خرما را صيحانى گذاشت و اكنون نيز بهترين خرماى مدينة النبى خرماى نخل صيحانى است.( ۳۲۳)

۲۶۷- انتقال اسرار الهى

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

ام سلمه مى گويد: روزى كه نوبت من بود رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به حجره من آيد با علىعليه‌السلام وارد حجره من شد و در حالى كه دست به دست هم داده بودند، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دست بر دوش علىعليه‌السلام گذاشت و به من فرمود: اى ام سلمه! لحظه اى از حجره بيرون برو و خانه را براى ما خلوت كن، ام سلمه مى گويد: من بيرون رفتم و آنها داخل حجره شدند و نزد هم نشستند و با هم آهسته صحبت آغاز كردند و من صداى آنها را مى شنيدم ولى سخن آنها را نمى فهميدم تا اينكه روز به نيمه رسيد پس من به در حجره رفتم و سلام كردم حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: به مكان اول خود بازگرد، من بازگشتم و آنها را تنها گذاشتم بعد از مدتى بار ديگر همين كار را كردم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم همان جواب را به من داد بار ديگر من رفتم بر در حجره كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم همان فرمود: داخل شو، علىعليه‌السلام دست خود را به زانوى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گذشته بود و با يكديگر صحبت مى كردند به محض ورود من كلام را قطع كردند حضرت اميرعليه‌السلام برخاست و رفت. رسول خدا به من فرمود: كه اى ام سلمه! جبرئيل از طرف خدا نازل شده بود و به من دستور داد كه چون بعد از تو على جانشين و وصى تو است بگو به او آنچه را كه بعد از تو تا روز قيامت واقع خواهد شد، آگاه باش خداى تعالى براى امتى پيغمبرى انتخاب نمود و براى هر پيغمبرى وصى معين فرمود پيغمبر اين امت من هستم و علىعليه‌السلام وصى من مى باشد( ۳۲۴)

۲۶۸- شفاء رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

روايت است روز رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مريض شده بود اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام بر بالين فرمود: يا ام ملدم اخرجى عن رسول الله؛ اى تب از بدن رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بيرون برو كه در همان لحظه تب از بدن رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بيرون رفت و آن حضرت برخاست و نشست.( ۳۲۵)

۲۶۹- اهل بهشت

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

على بن ابيطالبعليه‌السلام روايت كرده است كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در روز فتح خيبر فرمود:

اگر انديشه نمى كردم از اينكه مردم امت من در حق تو آنچه را كه نصارى در حق عيسى بن مريم گفتند بگويند بگويند هر آينه امروز در فضل تو سخنى مى گفتم كه بر هيچ گروهى از مسلمانان نگذرى مگر اينكه به خاك كفش تو تبرك جويند و به آب وضوى تو استشفاء نمايند، لكن در فضل تو كافى است كه تو از من باشى و من از تو... و تو اول كسى هستى كه وارد حوض من مى شوى و اول كسى هستى كه داخل بهشت مى شوى از امت من، و شيعه تو بر منبرهائى از نور مى باشند همه سيراب و خوشحال با رويهاى سفيد بر دور من هستند و من از آنها شفاعت مى كنم...

خداوند مرا امر فرموده است كه ترا بشارت دهم به اينكه تو و عترت تو در بهشت خواهند بود و دشمن تو در جهنم است و دشمن تو وارد حوض من نشود...

علىعليه‌السلام فرمود: من به سجده افتادم و خداى را حمد كردم به آنچه به من احسان فرموده از اسلام و قرآن و از اينكه مرا دوست خاتم النبيينصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گردانيد( ۳۲۶)

۲۷۰- از علىعليه‌السلام اطاعت كنيد

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

پس از آنكه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از سفر مكه و حجة الوداع به مدينه بازگشت به منزل ام سلمه وارد شد و در حدود يكماه در منزل بود و بيشتر ايام خود را با علىعليه‌السلام خلوت مى ساخت و منزل ساير زوجات خود نمى رفت.

عايشه و حفصه به پدران خود شكايت كردند و گفتند: كه علت اعراض رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را نمى دانيم چيست، پدران آنها گفتند: شما بهتر مى توانيد اين راز را كشف كنيد.

عايشه به منزل ام سلمه آمد پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را ديد كه با علىعليه‌السلام هر دو در يك اتاق هستند. پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از عايشه پرسيد براى چه كارى آمديد؟ عايشه علت اعراض و دورى كردن از ساير (زوجات در صورتى كه خلافى از آنان سرنزده است) را سئوال كرد؟ پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در جواب او گفت: اگر راست مى گويى پس چرا امرى كه بتو گفته بودم و سفارش در كتمان و مخفى داشتن آن را به تو كردم بر خلاف دستور من رفتار كردى، بدان و باخبر باش كه هم تو از زمره هلاك شدگان و زيان كاران هستى و هم كسانى كه در اين كار تصميمى گرفته اند.

بعد از آمدن عايشه به منزل ام سلمه پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به ام سلمه گفت: كه ساير زنان را خبر كند تا در اين منزل جمع شوند وقتى همه زوجات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در خانه حاضر شدند، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به آنان گفت: كه گوش دهيد و حرفهاى مرا همگى بشنويد و اطاعت كنيد

اين شخص على بن ابيطالبعليه‌السلام برادر و وصى و قائم بر شما و امت من است بعد از من بايد از علىعليه‌السلام اطاعت كنيد و مخالفت او را نكنيد و هر كس با او مخالفت كند هلاك خواهد شد، سپس به علىعليه‌السلام فرمود: يا على! اين زنان را به تو مى سپارم و بايد از آنان محافظت و نگهدارى كنى و هر گاه يكى از آنان با تو مخالفت كرد فورا او را از خود دور كن.

بعد از صحبت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عايشه سخن گفت و عرض كرد: تاكنون در كدام يك از امور مخالفت با تو كرده ايم پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به او گفت: كه اول مخالفت را تو نمودى و آن راز را كه سفارش كتمان كردن آن را به تو كرده بودم فاش كردى، بخدا قسم! كه بعد از من تو مخالفت از دستور من خواهى كرد و از خانه من بيرون خواهى رفت در صورتى كه يك عده از مخالفين را دور خود جمع نموده و در صدد مخالفت با من و گفته هاى خداوند بر خواهى آمد( ۳۲۷) .

۲۷۱- لقب اميرالمؤمنين براى علىعليه‌السلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

حذيفه مى گويد: در زمان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و قبل از رسيدن آيه حجاب مردم پيش رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رفت و آمد مى نمودند و هر وقت كه مى خواستند نزد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى رفتند، لذا پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آنها را نهى كرد از اينكه وقتى دحيه نزد پيغمبر است نزد او حاضر شدند (مراد از دحيه نام شخصى از طايفه كلبى بود كه در نهايت خوش صورتى قرار داشت كه جبرئيل به قيافه او ظاهر مى گرديد) حذيفه مى گويد: روزى بواسطه مطلبى من نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رفتم وقتى وارد شدم جلو در پرده اى بود وقتى پرده را بالا زدم دحيه را ديدم لذا فورا از نزد حضرت بواسطه حضور جبرئيل خارج شدم در بين راه علىعليه‌السلام را ديدم حضرت از من سئوال كرد من هم كيفيت مطلب را به او گفتم و از حضرت خواستم تا سئوال مرا از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كند علىعليه‌السلام مرا همراه خود برد سپس وارد خانه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شديم، من دم در نشستم و علىعليه‌السلام وارد خانه شد و سپس سلام كرد من شنيدم كه جبرئيل جواب سلام او را داد و جواب او را به اين جمله داد و عليك السلام يا اميرالمؤمنين جبرئيل از نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رفت علىعليه‌السلام مرا صدا زد و من وارد خانه شدم.

آنگاه ديدم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علىعليه‌السلام مى فرمايد: ملائكه و آسمان ها قبل از اينكه اهل زمين ترا به اين اسم بنامند ملائكه آسمان ها بر تو سالم مى رسانند و ترا به اين اسم كه اميرالمؤمنين است ناميدند؛ اى على، جبرئيل اين اسم را از طرف خداوند آورد و به من گفت كه به مسلمين امر كنم بعد از اين ترا به اين اسم بخوانند و من ان شاء الله اين امر را به تمام مردم ابلاغ خواهم كرد. كه روز بعد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اين امر الهى را به مردم رساند و دستور داد همه به حضرت اين گونه سلام دهند.( ۳۲۸)

۲۷۲- بت فلس شكسته شد

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

در سال نهم هجرى پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گروهى از سربازان اسلام را به سردارى اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام به سوى قبيله طى( ۳۲۹) نزديك سرزمين اردن فعلى فرستاد تا آنها را به آئين اسلام دعوت كند و بت معروف آنها را به نام فلس نابود سازد.

اميرمؤمنانعليه‌السلام نيز آنها را دعوت فرمود و چون نپذيرفتند با آنها جنگ كرد و بت آنها را درهم شكست و دو شمشير قيمتى به اسامى مخذم و رسوب كه بت پرستان به بت خانه هديه كرده بودند و به پيكر آن بت آويخته بودند را با ساير غنائم و اسيران جنگى به مدينه آورد( ۳۳۰)

۲۷۳- علىعليه‌السلام شرش را كم كن

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

عقبة ابن ابى معيط قبل از ظهور اسلام در مكه همسايه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود ولى بعد از اينكه كار پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بالا گرفت و بر ضد بت پرستى قريش قيام كرد او نيز از افراد سرشناسى بود كه به مخالفت آن حضرت برخاست و چون همسايه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود بيش از همه حضرت را مى آزرد و حتى روزى با كمال بى شرمى آب دهان خود را به صورت مبارك پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم افكند.

روزى پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: اى عقبه! گويا مى بينم كه چون از مكه خارج شوى گردنت را بزنيم و بارها رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: من در ميان دو همسايه شرور، ابولهب و عقبة بن ابى معيط قرار گرفته بودم. تا اينكه عقبة در جنگ بدر اسير شد و به فرمان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، اميرمؤمنانعليه‌السلام شر او را از سر همه كم كرد و گردن او را با شمشير خود زد، وليد نيز پسر آن ملعون است كه در زمان عثمان بواسطه اينكه برادر مادرى عثمان بود به استاندارى كوفه منصوب شد و در حال مستى به نماز جماعت حاضر شد كه اين شخص خبيث نيز على رغم ميل عثمان توسط بازوان حيدرى علىعليه‌السلام حد شرابخور بر او جارى شد.

۲۷۴- شجاعت علىعليه‌السلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

ابودائل نقل مى كند: روزى همراه عمر بن خطاب بودم كه گفت: نزديك بيا تا از شجاعت و دل آورى علىعليه‌السلام براى تو بگويم او مى گويد: من نزديك او رفتم و آنگاه گفت:

ما در جنگ احد با پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پيمان بستيم كه از مقابل دشمنان فرار نكنيم و هر كس از ما فرار كند او گمراه است و هر كدام از ما كشته شد او شهيد است و پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سرپرست او خواهد بود در حين جنگ ناگهان صد فرمانده دل آور از دشمن كه هر كدام آنها داراى صد نفر جنگجو بودند دسته دسته به ما حمله نمودند به طورى كه ما توان جنگى خود را از دست داديم و با آشفتگى تمام از ميدان جنگ فرار كرديم.

علىعليه‌السلام را در اين ميان ديديم كه مانند شير پنجه افكن مقدارى ريگ از زمين برداشت و به صورت ما ريخت و گفت:

زشت و بريده و پوشيده باد روى شما! به كجا فرار مى كنيد؟ آيا به سوى جهنم مى گريزيد؟

ما به ميدان برگشتيم علىعليه‌السلام بر ما حمله كرد و در دستش شمشيرى بود كه از آن خون مى چكيد! فرياد زد: شما بيعت كرديد و بيعت شكنى نموديد سوگند به خدا شما سزاوارتر از كفاران به كشته شدن هستيد. به چشم هايش كه نگاه كردم، ديدم گويى مانند دو مشعل زيتون بودند كه آتش از آن شعله مى كشيد و يا مانند دو ظرف پر از خون، يقين كردم به طرف ما كه مى آيد همه ما را خواهد كشت من از همه اصحاب زودتر به سويش شتافتم و گفتم:

اى ابوالحسن خدا را! خدا را! عرب ها در جنگ گاهى فرار مى كنند و گاهى حمله مى آورند و حمله جديد خسارت فرار را جبران مى كند.

گويا خود را كنترل كرد و چهره اش را از من برگردانيد از آن وقت تاكنون همواره آن وحشتى كه آن روز هيبت علىعليه‌السلام بر دلم نشسته هرگز فراموش نكرده ام.( ۳۳۱)

۲۷۵- يا علىعليه‌السلام در چه حالى؟!

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

روزى اميرالمؤمنينعليه‌السلام خدمت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسيد پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از حضرت پرسيد: اى ابوالحسن! در چه حالى؟ حضرت عرض كرد: در حالى كه هشت طلبكار دارم:

خدا واجبات دين را طلب مى كند، شما مستحبات، و نويسندگان عمل، راستگويى، فرشته مرگ روح، عايله غذا، شيطان گناه، نفس لذت، و دنيا تمايل و رغبت.( ۳۳۲)

۲۷۶- صاحب سر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

روزى على بن ابيطالبعليه‌السلام سوار بر مركب رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از محلى عبور مى كرد كه گذرش بر گروهى افتاد كه سلمان فارسى در ميان آنان نشسته بود. سلمان به آنها گفت: آيا برنمى خيزيد تا دامان اين مرد را بگيريد و از او پرسش كنيد؟

به خدائى كه دانه را شكافت و جانداران را آفريد هيچ كس را به راز پيامبرتان خبر ندهد جز او، و همانا كه عالم روى زمين و موجب قوام و استوارى آن است و زمين با اوست كه آرامش مى يابد و اگر او را از دست بدهيد هر آينه علم را از دست داده ايد...( ۳۳۳)

۲۷۷- برگشت خورشيد به خاطر علىعليه‌السلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

عروة بن عبدالله بن قشير جعفى مى گويد: بر فاطمه دختر على بن ابيطالب وارد شدم در حالى كه او پير زنى كهنسال بود... سپس او گفت: اسماء بنت عميس به من خبر داد كه: خداوند به پيامبرش محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وحى فرستاد و آن وحى وجود حضرت را فرا پوشاند، و على بن ابيطالبعليه‌السلام با لباس خود آن حضرت را پوشاند و وحى به طول انجاميد تا حدى كه آفتاب غروب كرد، چون رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حالش بجا آمد و وحى الهى قطع شد به علىعليه‌السلام فرمود: يا على آيا نماز عصر خود را خوانده اى؟

علىعليه‌السلام عرض كرد: يا رسول الله سر گرم كار شما بودم و نماز را با ايما و اشاره خواندم (در آخر وقت آن)، آنگاه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به خداوند عرض كرد: پروردگارا! آفتاب را بر على بن ابيطالب بازگردان.

در آن وقت آفتاب غروب كرده بود، پس آفتاب مجدد بازگشت به حدى كه نور آفتاب به اطاق من و نصف مسجد رسيد. آنگاه علىعليه‌السلام نماز عصرش را خواند.( ۳۳۴)

۲۷۸- سلام علىعليه‌السلام به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

ابوالهيثم بن تيهان انصارى مى گويد: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: خداوند ارواح را دو هزار سال پيش از اجساد آنها آفريد، و آنها را به عرش آويخت و به آنان دستور داد تا بر من سلام و درود بفرستند و از من اطاعت كنند، بعد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: اولين كسى كه از مردان بر من سلام كرد و از من طاعت كرد روح على بن ابيطالبعليه‌السلام بود.

۲۷۹- پيغام منافقان كافر

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

ابان بن تغلب مى گويد: امام صادقعليه‌السلام فرمود: به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از طرف گروهى از طايفه قريش اين خبر رسيد كه گفته اند: محمد چنين پيداشته كه امر خلافت و حكومت (امامت و ولايت) را در ميان خاندان خود محكم و پا برجا ساخته است؟!

پس چون محمد بميرد آن را از چنگ خاندان او بيرون خواهيم آورد، و بدست غير آنان خواهيم سپرد. پس رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بيرون آمد و در محلى كه آنها آنجا گرد آمده بودند ايستاد و فرمود: اى گروه قريش! چگونه خواهيد بود آنگاه كه پس از من كافر شويد، سپس مرا در ميان لشكرى از يارانم ببينيد كه شمشير به رويتان كشيد، گردنهاى شما را با شمشير مى زنم؟ جبرئيلعليه‌السلام فرود آمد و گفت: اى محمد پروردگارت سلامى مى رساند و مى فرمايد:

بگو: ان شاء الله (يا من اين كار را خواهم كرد) يا على بن ابيطالبعليه‌السلام آنگاه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: ان شاء الله...( ۳۳۵)

۲۸۰- سعادتمند واقعى

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

سلمان فارسى مى گويد: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در روز عرفه (نهم ذى حجه) بيرون شد و فرمود: اى مردم خداوند در اين روز به شما افتخار و مباهات كرد تا همگى شما را عموما و على بن ابيطالبعليه‌السلام را خصوصا مورد بخشايش خويش قرار دهد.

سپس فرمود: اى على نزديك من بيا، علىعليه‌السلام نزديك رفت، پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دست او را گرفت و فرمود: همانا سعادتمند واقعى كسى است كه پس از من اطاعت تو را كند و تو را دوست بدارد، و همانا بدبخت، واقعى كسى است كه پس از من با تو مخالفت كند و به دشمنى با تو بپردازد.( ۳۳۶)

۲۸۱- وصى شما كيست

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

جابر بن عبدالله انصارى مى گويد: روزى خدمت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مشرف شدم و عرض كردم: اى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وصى شما كيست؟ آن حضرت ده روز از جواب گفتن خوددارى نمود و به من پاسخى نداد، آنگاه بعد از آن ده روز به من فرمود: اى جابر تو را از آنچه پرسيدى خبر ندهم؟ گفتم: پدر و مادرم فدايت، به خدا سوگند چنان از دادن پاسخ خوددارى فرمودى كه پنداشتم بر من خشم گرفته اى.

حضرت فرمود: اى جابر بر تو خشم نگرفتم وليكن منتظر بودم كه از آسمان برايم خبر رسد جبرئيل نزد من آمد و گفت: اى محمد! پروردگارت سلام مى رساند و مى فرمايد: همانا على بن ابيطالب وصى و جانشين تو بر خاندان و امت تو است و او همان كسى است كه نااهلان را از كنار حوض كوثر عقب براند و او پرچمدار توست كه در راه بهشت پيشگام تو خواهد، جابر عرض كرد: اى پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نظرتان اين است كه با كسى كه به اين مطلب ايمان نياورد كار زار كنم؟

حضرت فرمود: آرى، اى جابر او در اين جايگاه قرار داده نشده مگر به اين خاطر كه از وى پيروى شود پس هر كس كه از او پيروى كند فرداى قيامت با من است، و هر كس با او مخالفت كند هرگز در كنار حوض كوثر بر من وارد نخواهد شد.( ۳۳۷)

۲۸۲- خدايا من علىعليه‌السلام را دوست دارم

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

شهر بن حوشب گويد: از ابا امامه باهلى شنيدم كه مى گفت: والله، شكوت و بزرگى مقام ظاهر معاويه مرا از گفتن حق درباره علىعليه‌السلام باز نمى دارد. از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنيدم كه مى فرمود: علىعليه‌السلام از همه شما برتر است، و داناترين شما در دين و بيناترين شما به سنت من است، و از همه شما بيشتر و بهتر آن گونه كه سزاوار است، كتاب خدا را قرائت مى كند، بار خدايا! من على را دوست دارم تو نيز دوستش بدار، بار خدايا! من على را دوست دارم تو نيز دوستش بدار( ۳۳۸)

۲۸۳- ظرف پر از آب شد

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

علىعليه‌السلام مى فرمايد: در برخى از جنگها در حالى كه آب تمام شده بود رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مرا ماءمور ساخت و فرمود: اى على ظرفى برايم بياور، وقتى آن ظرف را براى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آوردم دست راست خود را به همراه دست من در ظرف گذاشت آنگاه فرمود: بجوش؛ آنگاه آب از ميان انگشتان ما جوشيد و بر آمد و ظرف پر از آب شد.( ۳۳۹)

۲۸۴- فرمان جنگ گرفت

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

علىعليه‌السلام مى فرمايد روزى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به من فرمود: به زودى با پيمان شكنان (ناكثين) و ستمگران (قاسطين) و از دين بيرون رفتگان (مارقين) خواهى جنگيد، هر كدامشان با تو بجنگند براى تو در برابر هر يك نفر از آنان شفاعت صد هزار نفر از شيعيانت خواهد بود علىعليه‌السلام مى فرمايد: به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عرض كردم: اى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پيمان شكنان كيستند؟

حضرت فرمود: طلحه و زبير به زودى در حجاز با تو بيعت مى كنند و در عراق پيمان مى شكنند، وقتى چنين كردند با آنها نبرد كن كه در جنگ با آنان پاكى و طهارتى براى اهل زمين است.

آنگاه عرض كرد: يا رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ستمگران كيستند؟

حضرت فرمود: معاويه و يارانش

سپس گفتم: از دين بيرون رفتگان كيستند؟

حضرت فرمود: ياران ذوالثديه و آنان از دين همچون تير از كمان بيرون مى روند، آنان را بكش كه در كشتن آنان فرج و گشايش براى اهل زمين است و عذابى شتابان بر آنان از براى دين بيرون رفتگان است؛ و اندوخته اى براى تو در نزد خداى عزيز و چليل در روز رستخيز است.( ۳۴۰)

۲۸۵- از سنگ آب جوشيد

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

علىعليه‌السلام مى فرمايد: در يكى از جنگها رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بى آب ماند و به من گفت: اى على، نزد آن صخره سنگ برو و بگو من فرستاده رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هستم براى من آب روان علىعليه‌السلام مى فرمايد: سوگند به خدائى كه او را به نبوت گرامى داشت وقتى پيغلم را به آن سنگ رساندم در سنگ زائده هاى مثل پستان گاو پيدا شد و از هر پستان آب جارى گرديد، وقتى اين را مشاهده كردم به خدمت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شتافتم و به او خبر دادم.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: اى على برو و از آن آب بردار، و مردم نيز آمدند و مشكها و آفتابه هاى خود را پر كردند و چهارپايانشان را آب دادند و خود از آن نوشيدند و وضو ساختند.( ۳۴۱)

۲۸۶- وحى الهى بريده شد

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

عبدالله بن عباس مى گويد: چون رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وفات يافت كار غسل او را اميرالمؤمنين على بن ابيطالبعليه‌السلام بدست گرفت و عباس و پسرش، به همراه فضل با آن حضرت بودند، چون علىعليه‌السلام از غسل پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فراغت يافت، كفن را از چهره مبارك رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كنار زد و گفت: پدر و مادرم فدايت، پاكيزه زيستى و پاكيزه بدرود گفتى، با مرگ تو چيزى از ما بريده شد كه با مرگ هيچ يك از انبياء گذشته بريده نشد، و آن نبوت و اخبار آسمانى و وحى الهى است... پدر و مادرم فدايت ما را به نزد خدايت يادآور و ما را وجهه همت خود دار سپس خود را به روى بدن آن حضرت انداخت و صورتش را بوسيد و كفنش را به رويش كشيد( ۳۴۲)

۲۸۷- صديق اكبر نزد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

كعب الحبر مى گويد: عبدالله بن سلام؛ قبل از آنكه مسلمان شود روزى به حضور رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شرفياب شد و به آن حضرت عرض كرد: اى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم على بن ابيطالبعليه‌السلام در ميان شما چه نام دارد؟

پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به او فرمود: على بن ابيطالب در نزد ما صديق اكبر (بزرگ و راستگو) نام دارد.

عبدالله عرض كرد: گواهى مى دهم كه معبودى جز الله نيست و محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسول خداست، و...

همانا من در تورات يافته ام كه محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پيامبر رحمت است و علىعليه‌السلام بر پا دارنده حجت دليل خداست.( ۳۴۳)

۲۸۸- تو حزب خدائى

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

حضرت رضاعليه‌السلام از پدران بزرگوارش و از اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام روايت كرده كه فرمود: روزى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به من فرمود:

يا على! اين دين با تو شروع شده و بدست تو پايان مى پذيرد، صبر را پيشه سازيد كه سرانجام امور از آن پرهيزكاران است، شما حزب خدائيد و دشمنانتان حزب شيطان، خوشا به حال آنكس كه از شما فرمان برد، و واى بر آنكس كه شما را نافرمانى كند، شما حجت و دليل خدا بر آفريدگانش و دستاويز محكم خدائيد. پس هر كس به آن دستاويز چنگ زند هدايت يافته و آن كس كه آن ريسمان را رها سازد گمراه گردد من از خداوند بهشت را برايتان درخواست مى كنم...( ۳۴۴)

۲۸۹- قلب با ايمان

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

روزى ميمونه همسر پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گفت: اى رسول خدا! من از ميان اصحاب تو! تنها تعداد كمى را مى شناسم كه على بن ابيطالبعليه‌السلام را دوست بدارند، حضرت فرمود: همان جمع كم مؤمنين؛ (در حقيقت) زياد هستند. تو از اينها كدامشان را مى شناسى؟

ميمونه گفت: اباذر و مقداد و سلمان را مى شناسم و شما مى دانى كه من نيز علىعليه‌السلام را به خاطر محبت شما به او، و دلسوزى على بن ابيطالبعليه‌السلام نسبت به شما، دوست دارم.

حضرت فرمود: راست گفتى. تو قلبت را خداوند به ايمان آزموده است.( ۳۴۵)

۲۹۰- پاك و پاكيزه و معصوم

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

ابن بابويه از اميرالمؤمنينعليه‌السلام روايت كرده كه فرمود: روزى با حسنينعليهم‌السلام و فاطمهعليها‌السلام حضور پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حجره، ام سلمه همسر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وارد شديم جبرئيل آمد و آيه انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا را نازل نمود آن حضرت فرمود: اى علىعليه‌السلام اين آيه در شاءن تو و فاطمهعليها‌السلام و حسنينعليهم‌السلام و ائمه از فرزندان حسينعليه‌السلام نازل شده علىعليه‌السلام مى فرمايد: به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عرض كردم: ائمه بعد از شما چند نفر هستند حضرت فرمود: دوازده نفر، كه اولى آنها تو هستى و بعد از تو حسن و حسينعليهم‌السلام و على فرزند حسين و يك بيك اسامى ايشان را بيان نمود تا حضرت حجةعليه‌السلام و فرمود: اسامى تمام شما بر ساق عرش نوشته شده در شب معراج پروردگار به من فرمود: اينها نام اوصياء و ائمه بعد از تو مى باشند همه ايشان پاك و پاكيزه و معصوم هستند و دشمنان آنها ملعونند.( ۳۴۶)

۲۹۱- شمشير از پى حق مى زنم

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

بعد از جنگ على بن ابيطالبعليه‌السلام با عمرو بن عبدود در جنگ خندق، حضرت علىعليه‌السلام سر عمرو بن عبدود را جلو پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آورند آنگاه مسلمانان در اطراف علىعليه‌السلام جمع شدند و دست و صورت آن حضرت را بوسيدند عمر بن خطاب جلو رفت و به علىعليه‌السلام عرض كرد: يا علىعليه‌السلام چرا زره عمرو بن عبدود را از تنش به عنوان غنيمت بيرون نياوردى؛ كسى در بين اعراب چنين زره ى مانند آن ندارد.

حضرت علىعليه‌السلام فرمود: نخواستم هتك حرمت او بشود، در آنوقت بود كه پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: بشارت باد بر تو اى على! اگر تمام اعمال مسلمانان تا روز قيامت با عمل تو مقايسه شود عمل تو بر تمام آن اعمال برترى و فضيلت دارد؛ آنگاه وقتى كه خبر قتل عمرو بن عبدود به خواهرش رسيد خواهرش سئوال كرد چه كسى جراءت كرد آن دلاور نامى عرب را به قتل برساند؟ گفتند: على بن ابيطالبعليه‌السلام .

جواب داد چون مرگش به دست انسان كريمى واقع شد. من بر او گريه و زارى نمى كنم.( ۳۴۷)

۲۹۲- صلوات بر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

در اصول كافى در ذيل آيه شريفه ان الله و ملائكته يصلون على النبى از ابن مريم انصار روايت كرده كه گفت: حضور حضرت باقرعليه‌السلام عرض كردم يابن رسول الله؛ صلوات بر پيغمبر اكرم صلى الله؛ صلوات بر پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چگونه بود حضرت فرمود: وقتى كه اميرالمؤمنينعليه‌السلام بدن مقدس پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را غسل داد و كفن نموده ده نفر از اصحاب وارد شده و پيرامون بدن مطهر پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دوره زده و اميرالمؤمنينعليه‌السلام در وسط آنها ايستاده بود و گفت: ان الله و ملائكته يصلون على النبى يا ايهاالذين امنوا صلوا عليه و سلموا تسليما آنگاه تمام حاضرين اين آيه را تلاوت كردند.( ۳۴۸)

۲۹۳- شما مظلوميد!!

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

ابن بابويه از مفضل بن عمر روايت كرده كه گفت: امام صادقعليه‌السلام فرمود: روزى اميرالمؤمنينعليه‌السلام و امام حسنعليه‌السلام و امام حسينعليه‌السلام به حضور پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسيدند آن حضرت با حال تاءثر؛ نظرى به آنها نموده و فرمود: به خدا سوگند شما بعد از من ستضعفون مى باشيد. حضورش عرض كردند اى مولاى من، مراد و مقصود از مستضعفون چيست؟

امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد: مقصود پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن بود كه آنها ائمه و پيشوا و امام همه خلايق هستند. سپس آيه و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض... را تلاوت كرده و فرمود: مفهوم و مضمون اين آيه تا روز قيامت در خاندان رسالت جارى است( ۳۴۹) .

۲۹۴- علىعليه‌السلام جان من است

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم لشكرى را به فرماندهى حضرت علىعليه‌السلام براى يكى از غزوات فرستاد، پس از پيروزى در جنگ و در موقع تقسيم غنائم اميرالمؤمنينعليه‌السلام قصد داشت كنيزى را با سهى از غنائمى كه نصيب حضرتش مى شد خريدارى نمايد.

حاطب بن ابى بلتعه و بريده اسلمى حيله كردند و قيمت كنيز را زياد كردند و در موقع برگشت به مدينه آن دو نفر به حضور پيغمبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمدند و شروع به سعايت و بدگوئى علىعليه‌السلام كردند و به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عرض كردند: علىعليه‌السلام كنيزى را خريدارى كرد و قيمت او را از غنايم مسلمانان پرداخت كرده است.

پيغمبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سخت خشمناك شد و رنگ چهره مباركش تغيير كرد و اعضاء بدنش بلرزه افتاد، آنگاه فرمود: اى بريده! چگونه رسول خدا را اذيت مى كنى و حال آنكه امروز شنيدى آيه ان الذين يوذون الله و رسوله آنگاه حضرت تا آخر آيه را قرائت فرمود:

بريده عرض كرد: من قصد آزار شما را نداشتم يا رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حضرت فرمودند: تو قصد آزار علىعليه‌السلام را داشتى و على نفس من است، مگر نمى دانى من از على، و على از من است و هر كه على را بيازارد مرا آزرده و هر كه مرا بيازارد خدا را اذيت نموده و بر خدا حتم است كه آزار كننده را به عذاب دردناكى در آتش جهنم معذب بدارد.

اى بريده! تو بهتر ميدانى يا خداوند؛ تو بهتر مى دانى يا خوانندگان لوح محفوظ؛ تو بهتر مى دانى يا فرشتگان ارحام؛ تو بهتر مى دانى يا فرشتگان محافظ علىعليه‌السلام .

بريده عرض كرد: همه اينها از من بهتر مى دانند؛ آنگاه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: چگونه علىعليه‌السلام را تخطئه و سعايت مى نمايى او را سرزنش مى كنى و در كارهايش ايراد مى گيرى اين جبرئيل است كه مزا خبر داده كه فرشتگان حافظ علىعليه‌السلام هرگز از مان كودكى تاكنون گناهى را بر او ننوشته اند و اين فرشتگان ارحام مى باشند كه گواهى مى دهند پيش از آنكه علىعليه‌السلام از شكم مادر متولد شود و بعد از آن هرگز مرتكب لغزش و گناهى نشده و اين قرائت كنندگان لوح محفوظ هستند كه در شب معراج به من خبر دادند كه در لوح محفوظ نوشته شده كه علىعليه‌السلام معصوم است.

اى بريده! بر خلاف آنچه خداوند درباره علىعليه‌السلام فرموده متعرض او نشود، همانا على؛ اميرالمؤمنين، و بزرگ نيكوكاران و يكتا سوار مسلمين و پيشرو سفيدرويان و تقسيم كننده. بهشت و دوزخ است هيچ يك از مسلمانان حق ندارند و نبايد درباره او مكر و حيله بكار برند، قدر و منزلت علىعليه‌السلام در پيشگاه خداوند بالاتر از قدر و منزلت تمامى مسلمانان است آيا مى خواهى كه ترا خبر دهم مطلبى را تا موجب روشنى ديده و قوت قلب تو و تمام مؤمنين شود!! عرض كرد: بلى حضرت فرمود: در روز قيامت در مقام سنجش اعمال، سيئات اعمال عده اى باعث سنگينى ميزان گناهان آنها مى شود از آنها مى پرسند پس حسنات اعمال شما كجاست آنها در كمال شرمندگى عرضه مى دارند كه ما حسناتى نداريم. خطاب مى رسد اگر شما براى خود حسناتى قائل نيستيد، ما حسنات اعمال شما را مى شناسيم آنگاه به باد امر مى شود رقعه كوچكى آورد و در كفه حسنات آنها بگذارد، آنگاه چنان برترى بر گناهان آنها حاصل مى شود كه فاصله ميزان آنها در بدى و خوبى به اندازه فاصله زمين و آسمان مى شود آنگه به آنها گفته مى شود دست پدر و مادر و برادر و خواهر و خاصان خود را گرفته و داخل بهشت شويد اهل محشر فرياد برآوردند پروردگارا ما سيئات و بديهاى اين جمع را مى دانستيم ولى حسنات و خوبى هاى آنها را نفهميديم، خطاب مى رسيد اينها دوستداران علىعليه‌السلام بودند چون آنها علىعليه‌السلام را دوست داشتند ما هم ايشان را بدوستى خود پذيرفتيم و بدوستى و محبت علىعليه‌السلام گناهان ايشان را بخشيديم و سيئات آنها را به حسنات تبديل كرديم و بهشت را به آنها واجب كرديم.( ۳۵۰)

۲۹۵- به علىعليه‌السلام رجوع كن

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

ابو اسحاق سبيعى مى گويد: بر مسروق بن اجدع وارد شدم او ميهمانى داشت كه آنرا نشناختم و هر دو آنها مشغول غذا خوردن بودند آن ميهمان گفت: من در جنگ حنين با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بودم كه صفيه( ۳۵۱) دختر حيى بن اخطب حضور پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد و عرض كرد: اى رسول خدا من چون ديگر زنان شما نيستم پدر و برادر و عموى مرا كشته ايد (و من كسى را ندارم) بنابراين پس از وفات شما من به چه كسى رجوع كنم؟

حضرت فرمود: به اين شخص - و با دست خود به على بن ابيطالبعليه‌السلام اشاره نمود.( ۳۵۲)

۲۹۶- امام مبين علىعليه‌السلام است

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

ابن بابويه از حضرت باقرعليه‌السلام روايت كرده كه فرمود: چون آيه و كل شيئى احصيناه فى امام مبين نازل شد، ابوبكر و عمر بن خطاب خدمت پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمدند و عرض كردند: يا رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آيا منظور از امام مبين تورات است؟!! حضرت فرمود: خير. باز پرسيند: آيا منظور قرآن است حضرت فرمود: خير در همين موقع حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام وارد جلسه شد پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: آن امام مبين كه خداوند همه چيز را در آن بيان فرمود: علىعليه‌السلام است كه پروردگار علم هر چيزى را در وجود برادر و وصى و خليفه بعد از من؛ علىعليه‌السلام به وديعه نهاده است.( ۳۵۳)

۲۹۷- پرسش قيامت

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

امام حسينعليه‌السلام مى فرمايد: روزى جد بزرگوارم رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: ابوبكر به منزله گوش و عمر در حكم چشم و عثمان مانند قلب است، حضرت امام حسينعليه‌السلام مى فرمايد بر پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرداى آن روز وارد شدم و اميرالمؤمنينعليه‌السلام نيز حضور داشت پس از عرض ادب از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سئوال كردم مقصود شما از فرمايش ديروزتان راجع به آن اشخاص چه بود؟

حضرت فرمود: اينها اشاره به ابوبكر و عمر و عثمان بود كه در حكم گوش و چشم و قلب مى باشند آنگاه روى مبارك خود را به پدرم كرد و فرمود: زود است كه از آن گوش و چشم و قلب از ولايت اين وصيم اميرالمؤمنينعليه‌السلام سئوال كنند، و آنگاه اين آيه را قرائت فرمود:

ان السمع و البصر و الفوايد كل اولئك عنه مسئولا

سپس فرمود: به عزت و جلال پروردگار قسم كه روز قيامت تمام امت مرا نگاه مى دارند و از آنها درباره ولايت اميرالمؤمنينعليه‌السلام سئوال مى نمايند( ۳۵۴)

۲۹۸- ملاقات علىعليه‌السلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

محمد بن عباس از اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام روايت كرده كه فرمود: روزى پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به من فرمودند: يا على ميان كسانى كه تو را دوست دارند و ميان آنچه كه از ديدنش، ديدگانش روشن شود فاصله اى جز مرگ وجود ندارد و همين كه مرگ آنها فرا رسد به آن مقام (ديدن تو) خواهند رسيد... آنگاه فرمود: يا على دشمنانت از درون آتش دوزخ فرياد و ناله مى كنند و مى گويند: پروردگارا ما را از اين آتش دوزخ نجات بخش تا به جبران گذشته اعمال شايسته به جا آورده و على و فرزندانش را دوست بداريم.( ۳۵۵)

۲۹۹- وصيت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در دست علىعليه‌السلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

در اصول كافى از حضرت موسى بن جعفرعليه‌السلام روايت كرده كه فرمود: به پدر بزرگوارم عرض كردم آيا نويسنده وصيت نامه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم امير المؤمنينعليه‌السلام بود كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم املا مى فرمود و علىعليه‌السلام آن را مى نوشت و جبرئيل و فرشتگان مقرب نيز شاهد بر آن بودند؟ پدرم اندكى تأمل كرد و سر مبارك را بزير انداخت و پس از آن فرمود: آرى چنين است اى اباالحسن، فرشتگان شاهد بر وصيت بودند، ولى وصيت نامه پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كتاب مسجل و نامه نوشته شده اى بود كه جبرئيل با خيل فرشتگان مقرب براى پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آورده بودند و عرض كردند: اى رسول خدا جز وصى و برادرت علىعليه‌السلام هر كسى كه در محضر شما هستند بيرون بفرست تا آنكه وصيت نامه را علىعليه‌السلام دريافت نمايد، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم همه را غير از علىعليه‌السلام بيرون فرستاد آنگه جبرئيل گفت: اى رسول خدا! خداوند سلام تو را مى رساند و مى فرمايد: اين مكتوب و وصيت نامه، عهد من است و شرايطى است كه با شما نموده ام و خودم و فرشتگان مقرب گواه آن است، كه گواه خود من بر صحت اين عهدنامه كافى است.

حضرت صادقعليه‌السلام فرمود: پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از شنيدن پيام جبرئيل لرزيد و گفت: اى جبرئيل بر ذات اقدس پروردگار سلام باد، تصديق مى كنم كه اين وصيت نامه پروردگار به من رسيد آنگاه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آنرا از جبرئيل گرفته و به علىعليه‌السلام داده و فرمود: يا على! اين مكتوب را حرف به حرف و كلمه به كلمه قرائت كن اين عهدنامه پروردگار با من است و اينك امانت خدا را بدست تو مى سپارم علىعليه‌السلام عرض كرد: پدر و مادرم فدايت، من هم شهادت مى دهم كه تو اى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اين وصيت نام و پيمان خدا را به من رساندى و تمام اعضا و جوارح من مصدق و مويد اين امر هستند. جبرئيل گفت: من هم براى هر دو نفر شما گواهى مى دهم پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: يا على! وصيت نامه مرا گرفتى و از مضمونش آگاه شدى در پيشگاه خدا و در حضور من ضامن اجراى آن شدى بايد قول بدهى كه به آنچه در اين نامه است وفا كنى اميرالمؤمنينعليه‌السلام عرض كرد: اى رسول خدا من متعهد مى شوم كه بر اين عهدنامه وفادار باشم و از خداوند يارى مى طلبم كه مرا مؤ فق بدارد بر طبق آن عمل كرده و حق آن را ادا كنم...

بعد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فاطمهعليها‌السلام و حسنينعليهم‌السلام را طلبيدند و مضمون وصيت نامه و سفارشى كه به اميرالمؤمنينعليه‌السلام فرموده بود را به ايشان ابلاغ و امر بصبر و شكيبائى نمودند آنها نيز قبولى و اطاعت خود را اعلام كردند و عرض كردند، آنچه خداوند مقرر داشته و اراده مى فرمايد مورد قبول و رضاى ما است آنگاه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وصيت نامه را مهر كرده و تسليم علىعليه‌السلام نمود.

۳۰۰- اصحاب شيطان و نقضه شيطان

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

در كافى از زيد شحام روايت كرده وقتى پروردگار امر فرمود: به پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه اميرالمؤمنينعليه‌السلام به خلافت و امامت آن حضرت در روز غدير منصوب كند و پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وقتى علىعليه‌السلام را در روز غدير علىعليه‌السلام را بر روى دست بلند كرد و به مردم معرف كرد و فرمود: هر آن كس را كه من آقا و مولاى او هستم، على نيز مولا و آقاى اوست، شياطين به نزد شيطان بزرگ خود رفتند در حالى كه خاك بر سر و صورت خود مى ريختند و فرياد مى زدند؛ شيطان به آنها گفت: اين چه حالتى است كه شما را در آن مى بينم گفتند: مگر نمى بينى پيغمبر خاتمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از مردم عهد و پيمان گرفت كه بر امامت و خلافت علىعليه‌السلام پاى بند باشند ما گمان نمى كنيم هيچ انسانى بتواند نقض عهد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را بكند و پيمان را بشكند، شيطان به آنها گفت، چنين نيست كه شما تصور كرده ايد در اطراف رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كسانى هستند كه نقض عهد مى كنند و بدانيد هرگز وعده من به شما در اين موضوع تخلف ندارد...( ۳۵۶)

۳۰۱- امتيازات علىعليه‌السلام

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: خدا سه امتياز به من داده كه علىعليه‌السلام در آنها شريك است و سه امتياز به على داده كه من در آنها شركت ندارم.

پرسيدند: سه امتياز مشترك شما و علىعليه‌السلام در چيست؟

فرمود: يكى پرچم حمد است كه علىعليه‌السلام علمدار آن است، ديگرى حوض كوثر است كه علىعليه‌السلام ساقى آن است سوم اختيار بهشت و دوزخ است كه علىعليه‌السلام قسمت كننده آنها است.

اما سه امتياز مخصوص علىعليه‌السلام : پدر زنى چون من دارد، و زنى چون فاطمهعليها‌السلام و فرزندانى چون حسن و حسينعليهم‌السلام كه من هيچ يك از آنها را ندارم.( ۳۵۷)

۳۰۲- چه كسى ولى ماست؟

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

انس بن مالك به سلمان فارسى گفت: از پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سوال كن كه چه كسى جانشين و وصى شماست؟ سلمان نيز از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اين موضوع را سئوال كرد، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: اى سلمان وصى موسىعليه‌السلام چه كسى بود؟ سلمان جواب داد: يوشع بن نون. آنگاه فرمود: همانا وصى من وارث من، ادا كننده دين من و انجام دهنده امور من على بن ابيطالبعليه‌السلام است.