فاطمه علیها السلام، دختر امام حسین علیه السلام

فاطمه علیها السلام، دختر امام حسین علیه السلام0%

فاطمه علیها السلام، دختر امام حسین علیه السلام نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: شخصیت های اسلامی

فاطمه علیها السلام، دختر امام حسین علیه السلام

نویسنده: احمد صادقى اردستاني
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 8421
دانلود: 1967

توضیحات:

فاطمه علیها السلام، دختر امام حسین علیه السلام
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 18 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 8421 / دانلود: 1967
اندازه اندازه اندازه
فاطمه علیها السلام، دختر امام حسین علیه السلام

فاطمه علیها السلام، دختر امام حسین علیه السلام

نویسنده:
فارسی

فصل يازدهم: روزگار مدينه

فاطمه دختر سيدالشهداءعليه‌السلام  پس از بازگشت از سفر كربلا و كوفه و شام و تحمل مصايب و سختى هاى آن، در حالى كه پدر، برادران و بسيارى از عزيزان و ياران خاندان خود را از دست داده بود، در مدينه اقامت كرد.

همان طور كه در قبل نيز توضيح داديم، آن روزها سن و سال اين بانوى جوان به حدود بيست سال مى رسيد، شوهر او «حسن مثنى» فرزند «حسن بن علىعليه‌السلام   و پسر عموى فاطمه، در نبرد عاشورا جان سالم بدر برده بود، زيرا در عين حالى كه او به همراه عموى خود حضرت امام حسينعليه‌السلام  در جهاد عليه دشمنان اسلام شركت داشت و سخت مجروح نيز شده بود، وقتى دشمن مى خواست سر او را از بدن جدا سازد، دايى او ابوحسان «اسماء بن خارجه فزارى» از اين كار جلوگيرى به عمل آورد، او را به كوفه منتقل نمود، و «حسن مثنى» پس از معالجه و بهبودى، در مدينه به اعضاى خانواده خود پيوست.(۲۲۷)

شيخ مفيد و ديگران، حسن مثنى فرزند امام حسن مجتبىعليه‌السلام  و شوهر فاطمه دخت امام حسينعليه‌السلام  را مردى بزرگوار، باشخصيت، دانشمند و پرهيزگار دانسته اند، كه به مدينه بازگشت در كنار همسر خود فاطمه به زندگى خود ادامه مى داد، و چون گذشته طبق وصيت پدرش صدقات و املاك كشاورزى را، كه اميرالمومنينعليه‌السلام  آنها را تاسيس نموده بود، اداره مى كرد(۲۲۸) و چون ديگر فرزندان بنى هاشم و اهل بيت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم زندگى عادى خود را سپرى مى نمود.

درباره ازدواج آنها

ازدواج فاطمه دختر امام حسينعليه‌السلام  با پسر عموى او «حسن مثنى» - همان طور كه مطالعه كرديم - بر اساس خواستگارى «حسن» و موافقت و مصلحت حضرت سيدالشهداءعليه‌السلام  قبل از سفر به كربلا صورت گرفت، و محصول آن هم فرزندانى شد كه شرح آن را در زير مى خوانيم. اما از طرفى هم اين ازدواج، از سوى «منظور بن زبان فزارى» جد مادرى حسن مثنى، مورد انتقاد قرار گرفت كه: فرزندان افرادى كه با قوم و خويش ازدواج مى كنند، افرادى ضعيف و نحيف خواهند بود. بنابراين، بهتر بود حسن مثنى دختر يكى از عربهاى بيگانه و غير قوم و خويش را به ازدواج خويش درآورد!

اما حسن كه «منظور بن زبان» را فهميده بود، گفت: اتفاقا خداوند از دامن فاطمه فرزندان سالم و شجاع و نيرومندى به من عطا فرموده است.

آن گاه حسن فرزندان خود، عبدالله، حسن مثلث و ابراهيم را، به ترتيب فرا خواند و نزد «منظور» آمدند، و منظور هم هر سه فرزند را شجاع و دلير و خوب توصيف نمود، اما سفارش كرد: حسن كوشش كند، غير از اين سه فرزند داراى فرزند ديگرى نگردد.!(۲۲۹)

فرزندان فاطمهعليها‌السلام

چنانكه مطالعه كرديم، فاطمه از پسر عموى خود حسن مثنى داراى سه فرزند پسر شد، كه هر يك از آنان مردان دين و جهاد و فداكارى در راه اهل بيتعليه‌السلام  گرديدند، كه در اين جا اندكى پيرامون عقايد و زندگى آنان مطالبى را ارائه مى كنيم:

۱- عبدالله محض

اولين فرزند فاطمه و حسن مثنى، ابو محمد «عبدالله» بود، كه چون پدر او «حسن بن حسنعليه‌السلام   و مادرش فاطمه دختر امام حسينعليه‌السلام  بود، و از لحاظ حسب و نسب و فضايل اخلاقى خالص و ممتاز بودند، و نيز عبدالله اولين كس از اولاد حسنعليه‌السلام  بود كه با اولين اولاد امام حسينعليه‌السلام  وصلت كرد، او را «عبدالله محض» يعنى «عبدالله خالص و ممتاز» مى ناميدند.(۲۳۰)

اصالت عبدالله محض، از سوى پدر و مادر به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم منتهى مى گرديد، و بدين جهت درباره ايمان و عقيده و دانش ‍ و صداقت و اطاعت او، از امامانعليه‌السلام ؛ علامه عبدالحسين امينى مى نويسد: عبدالله محض فرزند «حسن مثنى» را عالم بزرگ شيعى، ابوجعفر «شيخ طوسى» در كتاب رجال خود از اصحاب امام صادقعليه‌السلام  شمرده، و «جمال الدين مهنا» او را شبيه ترين افراد به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و بزرگ بنى هاشم در زمان خود دانسته، و او را پس از پدرش «حسن مثنى» متولى املاك كشاورزى و صدقات اميرالمومنينعليه‌السلام  معرفى كرده است.

علامه امينى مى نويسد: اگر چه درباره «عبدالله» مطالب ضد و نقيضى وارد شده، اما «سيد بن طاووس» در كتاب اقبال خود، صلاحيت و اعتقاد خوب او را نسبت به امامت امام جعفر صادقعليه‌السلام  تاييد نموده، و امام صادقعليه‌السلام  هم طى نامه اى به عبدالله، او را به عنوان بنده صالح خدا توصيف فرموده، و براى وى و فرزندان عموى او (كه عارف به حق امامان بوده و ظلم ستيزى داشته اند) دعاى خير و درخواست سعادت نموده است.(۲۳۱)

«ابن ابى الحديد» مى گويد: از مردان بزرگ و نامدار، عبدالله بن حسن بن على بن ابيطالبعليه‌السلام  است، كه به «عبدالله محض » شهرت دارد، پدر او حسن بن حسنعليه‌السلام  و مادر او فاطمه دختر حسين بن علىعليه‌السلام  مى باشد. شخصيت عبدالله هم تا بدان پايه بود، كه هر گاه از زيباترين، سخاوتمندترين، و بزرگوارترين افراد سوال مى شد، در جواب مى گفتند: عبدالله بن حسن.(۲۳۲)

اگر چه همان طور كه اشاره كرديم، عبدالله محض متولى زمينهاى وقفى امام علىعليه‌السلام  در مدينه بود و به اين كار مى پرداخت، اما از باب اين كه او چون ديگر «بنى هاشم» نمى توانستند خون به ناحق ريخته شده حضرت سيدالشهداءعليه‌السلام  را فراموش كنند، و از طرف ديگر دشمنان اهل بيتعليه‌السلام  از باب «الخائن خائف» براى حكومت خويش بيمناك بودند، عبدالله محض به دستور «منصور دوانيقى » زندانى شد، مدت سه سال در زندان به سر برد، و سرانجام به سال ۱۴۵ هجرى به دستور «منصور» در سن هفتاد و پنج سالگى، مسموم و شهيد گرديد!.(۲۳۳)

فرزندان عبدالله

فرزندان «عبدالله محض» و نوه هاى فاطمه دخت امام حسينعليه‌السلام  عبارت بودند از:

۱- محمد، معروف به «نفس الزكيه»

كه «شيخ طوسى» او را از ياران امام صادقعليه‌السلام  شمرده، و «حميد بن قحطبه» در سال ۱۴۵ هجرى او را شهيد كرد، و سر بريده او را براى «عيسى بن موسى» فرمانده سپاه منصور فرستاد و عيسى هم آن را براى «منصور دوانيقى» فرستاد، و در كوفه نصب كردند و سپس آن را در شهرها گردانيدند.(۲۳۴)

۲- ابراهيم، «مقتول با خمرى» فرزند ديگر «عبدالله بن حسن» است، كه در «باخمرى» شانزده فرسنگى كوفه، در سرزمين «طف» به هنگام درگيرى با لشكر «منصور دوانيقى» در ذيحجه سال ۱۴۵ هجرى، به همراه چهارصد يا پانصد نفر از همراهان و همرزمان خود شهيد شدند.(۲۳۵)

«شيخ طوسى» ابراهيم را از ياران امام جعفر صادقعليه‌السلام  معرفى كرده، كنيه او «ابوالحسن» بوده، و «دعبل بن على خزاعى» شاعر مومن و متعهد شيعى، در قصيده معروف «مدارس ‍ آيات» كه آن را در حضور حضرت امام رضاعليه‌السلام  قرائت نموده، درباره عظمت خاندان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و شهيدان «بنى هاشم» كه از جمله آنان «ابراهيم فرزند عبدالله » بوده، مى گويد:

قبرهايى در كوفه قرار دارد، و قبرهايى در مدينه، و قبرهاى ديگرى در سرزمين «فخ» نزديك مكه، كه درود من نثار آنان باد.

و قبر ديگرى، در محل «جوزجان» (ميان «مرو» و «بلخ» از سرزمين خراسان قرار دارد، و يحيى بن زيد بن على بن الحسينعليه‌السلام  در آن شهيد و مدفون است)(۲۳۶) و قبرى هم به صورت غريبانه، در «باخمرى» قرار گرفته است.(۲۳۷)

عبدالله بن حسن، معروف به «عبدالله محض» غير از محمد و ابراهيم، چهار پسر ديگر هم، به نامهاى: موسى، يحيى، سليمان و ادريس ‍ داشته، همه اهل اطاعت امامان معصومعليه‌السلام  و مجاهد و مبارز عليه ظلم و ستم خلفاى غاصب و جائر بوده اند(۲۳۸) كه بررسى تاريخ زندگى و مبارزه هاى آنان، از حوصله اين كتاب بيرون است.

۲- حسن مثلث

فرزند دوم فاطمه بنت الحسينعليه‌السلام  و حسن مثنى، به دليل آن كه پدربزرگ او امام حسن مجتبىعليه‌السلام  حسن اول بوده، و پدر او حسن دوم ناميده مى شده، وى به «حسن مثلث» يعنى حسن سوم موسوم گرديده است.

از تاريخ ولادت «حسن مثلث» تاريخ چيزى را به ما ارائه نمى دهد، اما «ابن ابى الحديد» مى نويسد: حسن بن حسن بن حسن بن على بن ابيطالبعليه‌السلام ، مردى خداشناس، متعبد، دانشمند و پرهيزگار بود، و بر اساس مرام و مكتب خود، براى اجراى امر به معروف و نهى از منكر تلاش مى كرده است.(۲۳۹)

به همين دليل آن طور كه «علامه امينى» نوشته است: وليد بن عبدالملك مروان، طى نامه اى به فرماندار خود «عثمان بن حيان مرى» نوشت: حسن بن حسن را دستگير كند، او را صد ضربه شلاق بزند، يك روز او را در ميان مردم و آفتاب نگهدارد و سرانجام او را به قتل برساند، امام حسن وقتى از مضمون چنين نامه اى باخبر شد، نزد على بن الحسينعليه‌السلام  رفت، دعايى را براى نجات و آزادى خود آموخت، و آن گاه كه ماموران او را دستگير كردند و براى شكنجه و كشتن مى بردند، وى آن دعا را زمزمه كرد و بدين ترتيب از اسارت و مرگ نجات يافت و از بيم ستم دشمنان اموى، راه زندگى مخفيانه را انتخاب كرد.(۲۴۰)

اما سرانجام «منصور دوانيقى» به عنوان تحريك مردم عليه حكومت و طرفدارى از ائمه اطهارعليه‌السلام ، حسن مثلث را دستگير، و در زندانى كه در كوفه به «بنى هاشم» اختصاص يافته بود، حبس گردانيد. وقتى هم برادر او «عبدالله» كه در محلى بيرون مدينه به نام «ذى اثل» زندگى مى كرد به مدينه آمد و اقامت گزيد، سوگند ياد كرد، تا حسن در زندان است، زينت نكند و لباس نو نپوشد و گاهى هم نامه اى به حسن مى نوشت، اما نامه دير به دست او مى رسيد، و حسن از اين جهت هم آزرده خاطر بود، تا آن كه بالاخره «حسن مثلث» در همان «زندان بنى هاشم» كوفه، در ماه ذيقعده سال ۱۴۵ هجرى، در سن ۶۸ سالگى از دنيا رفت.(۲۴۱) روى اين حساب وى به سال ۷۷ هجرى ولادت يافته است.

حسن مثلث، داراى شش پسر به نامهاى: طلحه، عباس، حمزه، ابراهيم، عبدالله و على بود(۲۴۲) كه زندگى هر يك داستانهاى مفصل و مجاهدانه اى دارد، و شرح آن در اين كتاب نمى گنجد.

۳- ابراهيم غمر

ابراهيم، فرزند ديگر فاطمه دختر امام حسينعليه‌السلام  و حسن مثنى است كه كنيه او «ابوالحسن» بود، و به خاطر زيبايى و سخاوت فراوان و فضايل اخلاقى، به لقب «غمر» خوانده مى شد.

ابوالفرج اصفهانى و ابن ابى الحديد، درباره او نوشته اند: ابراهيم بن حسن بن حسن بن على بن ابيطالبعليه‌السلام  بزرگ خاندان خود و شخصيت محترم و برجسته اى بود، و شبيه ترين افراد هم عصر خود، به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم محسوب مى گرديد.(۲۴۳)

محدث قمى، و اردبيلى هم ابراهيم و برادر او عبدالله بن حسن را، راوى حديث معرفى كرده اند.(۲۴۴)

ابراهيم بن حسن هم، چون دو برادر خود: عبدالله و حسن مثلث، به خاطر ظلم ستيزى و مبارزه بر ضد خلفاى ستمگر، به دستور منصور دوانيقى دستگير، و از مدينه به كوفه منتقل نمودند، مدت ۵ سال در «زندان هاشميان» كوفه اه سختى زياد و تحمل شكنجه فراوان اسير بود، و سرانجام نخستين زندانى از زندانيان «بنى هاشم» بود، كه در همان زندان، در ماه ربيع الاول سال ۱۴۵ هجرى، به سن ۶۹ سالگى از دنيا چشم فرو بست.(۲۴۵) اما از خود يازده فرزند به نامهاى: يعقوب، محمداكبر، محمداصغر، اسحاق، على، اسماعيل، رقيه، خديجه، فاطمه، حسنه و ام اسحاق به جاى گذاشت(۲۴۶) كه براى مطالعه شرح زندگى و روزگار مبارزه آنان عليه خلفاى جور و ستم، به كتابها و منابع مربوط مى توان مراجعه نمود.

به هر حال، فاطمه دختر شجاع و دانشمند حسينعليه‌السلام  پس از بازگشت از كربلا و اقامت در مدينه با شوهر خود «حسن مثنى» به زندگى ادامه مى داد، و در كانون گرم و باصفاى خانواده خود، چنين فرزندان مومن و شجاع و دلاورى را پرورش داد، كه هر كدام به نوعى ادامه دهندگان راه مبارزاتى امام حسن و امام حسينعليه‌السلام  عليه راه و رسم ظالمانه خلفاى غاصب و جور بودند.

در مرگ شوهر

همان طور كه در فصل هاى قبل هم اشاره كرديم، وليد بن عبدالملك مروان، كه به سال ۸۶ هجرى به خلافت رسيده بود، حسن مثنى، شوهر نازنين فاطمه را - بدون اينكه از تاريخ ولادت او اطلاعى بدست آورده باشيم - در ۳۵ سالگى، به وسيله زهرى كه ارسال داشته بود، مسموم و شهيد كرد، و جسد او را در قبرستان بقيع به خاك سپردند.(۲۴۷)

حسن مثنى چند روز قبل از شهادت خود در خواب ديده بود: بر پيشانى او جمله قول هو الله احد، نوشته شده است، آن گاه خواب خود را نشانه خير و سعادت خود تعبير كرد و حتى به فاطمه و ساير اعضاى خانواده خويش هم، مژده سعادتمندى داد.(۲۴۸)

فاطمه، كه هنوز از حوادث و مصائب دردناك كربلا، چندان قلب خود را التيام نداده بود، با مرگ شوهر جوان و مهربان خود، با سوگ و ماتم تازه اى دست به گريبان گرديد و سنگينى فشار روزگار را بيشتر بر وجود خود احساس مى نمود، بدين جهت، با چشمى اشكبار و دلى پر از غم و اندوه، در قبرستان بقيع و بر مزار شوهر خيمه اى افراشت و مدت يكسال در آن اقامت گزيد، و در آن خيمه به عبادت و مناجات روزه دارى و سوگوارى مى پرداخت، تا از طرفى قلب دردمند خويش را التيام بخشد، و از طرف ديگر علاقه و وفادارى خود را بيشتر به شوهر بزرگوار خود ابراز نمايد.

اما پس از گذشتن يك سال، همين كه شب فرا رسيد، ندايى شنيد كه مى گفت: آيا آنچه را از دست داده اند، باز خواهند يافت؟ و ديگرى در پاسخ گفت: نه، چنين نيست، و بايد ماءيوسانه راه بازگشت به خانه را پيش ‍ گرفت!

بدين جهت فاطمه، در حالى كه شعر «لبيد» شاعر را زمزمه مى كرد: پس از گذشتن يك سال بايد وداع كنيد، و هر كس يك سال كامل گريه كند، ديگر معذور خواهد بود. همين كه سياهى شب پرده بر چهره شهر كشيد، به خدمتگزاران خود دستور داد خيمه را جمع كنند، و آن گاه شبانه با قلبى انباشته از غم و اندوه به خانه بازگشت.(۲۴۹)

فصل دوازدهم: شخصيت معنوى و انسانى

اگر چه از مطالعه فصلهاى قبلى اين كتاب، با حضور موثر فاطمه دخت ارجمند حسينعليه‌السلام  در پيكار كربلا، و ايراد خطابه عميق و آتشين و عالمانه و افشاگرانه آن بزرگوار، عليه مظالم «بنى اميه» در كوفه، به آگاهى و دانايى او به معارف اسلامى و رفتار مجاهدانه او آشنا شديم، و تا حد زيادى شخصيت معنوى و انسانى آن بانوى بزرگ را شناختيم، در عين حال، براى آشنايى بيشتر با فضايل و ارزشهاى بلند انسانى فاطمه، مناسب خواهد بود فرازهاى درخشان اخلاقى و اجتماعى ديگرى از زندگى او را، مورد مطالعه قرار دهيم:

۱- عبادت فوق العاده

فاطمه دختر ارجمند سيد الشهداعليه‌السلام ، چه آن روزهايى كه جوان بود و هنوز در پيكار مقدس كربلا شركت نكرده بود، و چه آن روزگارى كه از سفر دردناك و پر محنت و طاقت فرساى كربلا، به مدينه بازگشت و با سوك دردمندانه از دست دادن پدر و ساير عزيزان والا مقام و نيز داغ مرگ شوهر جوان خود «حسن مثنى» دست به گريبان گرديد، لحظه اى از عبادت و مناجات و راز و نياز با پروردگار عالم غفلت نمى كرد، كه چند نمونه از آن را كه تاريخ در خافظه خود محفوظ داشته، مورد اشاره قرار مى دهيم:

الف: آن گاه كه «حسن مثنى» برادر زاده حضرت امام حسينعليه‌السلام  به خواستگارى يكى از دخترهاى عموى خود آمد، امام حسينعليه‌السلام  ضمن معرفى فاطمه دختر خود، به اين جهت كه او به مادرش فاطمه زهراعليها‌السلام نيز شباهت بيشترى داشت، درباره مقام بلند معنوى فاطمه فرمود: اما فى الدين، فتقوم الليل كله و تصوم النهار.(۲۵۰)

اما وضع ديندارى فاطمه چنين است، كه پيوسته نماز شب مى خواند، شب را به عبادت و مناجات با خداوند مى گذراند، و روزها را با روزه دارى و اطاعت در برابر ذات مقدس پروردگار عالم سپرى مى گرداند.

ب: محمد بن نعمان عبكرى بغدادى، فقيه و محدث نامدار شيعى، معروف به «شيخ مفيد» پس از آن كه سخن حضرت حسينعليه‌السلام  درباره عبادت فاطمه را مى آورد، اضافه مى كند: وقتى فاطمه شوهر ارجمند خود «حسن بن حسنعليه‌السلام   را از دست داد، بر سر قبر او خيمه اى بر پا كرد، و در آن به شب زنده دارى و روزه گرفتن مى پرداخت، و اين كار مدت يك سال طول كشيد، تا آن كه غلامان او خيمه را برداشتند، تا فاطمهعليها‌السلام از رنج و غم اندكى بياسايد.(۲۵۱)

ج: در منابع ديگرى آمده: زبان فاطمه پيوسته به ذكر و تسبيح خداوند گويا بود و براى ذكر و تسبيح خداوند، به ريسمانى گره هايى زده بود، آن را به صورت تسبيح معمولى در آورده بود، و با آن به ذكر و تسبيح مداوم مى پرداخت.(۲۵۲)

۲- سخاوت و بزرگوارى

سخاوت و بزرگوارى، روش و منش همه اعضاى خاندان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود، و فاطمه دختر امام حسينعليه‌السلام  نيز از خصلتهاى ارزشمند اخلاقى و انسانى را از اجداد و به خصوص پدر خود حضرت سيد الشهداءعليه‌السلام  به ارث برده بود.

«كميت بن زيد بن خنيس بن مخابد اسدى» شاعر قهرمان و مجاهد شيعى، متولد سال ۶۰ و متوفاى سال ۱۲۶ هجرت، كه قصيده عميق و بلند «هاشميات» را درباره حقانيت و مظلوميت اهل بيتعليهم‌السلام سروده بود(۲۵۳) بديدار فاطمه دختر امام حسينعليه‌السلام  شرفياب شد.

كميت بن زيد اسدى، شاعر بلند آوازه و مجاهد شيعه در زمان خلافت «مروان بن محمد» به جرم سرودن اشعار، در مورد ترويج آل علىعليه‌السلام  و حقانيت مكتب اهل بيتعليهم‌السلام در كوفه به شهادت رسيده است.

صاعد، خدمتگزار كميت مى گويد: به همراه «كميت» در مدينه به حضور فاطمه دختر امام حسينعليه‌السلام  رسيديم، فاطمه درباره كميت گفت: اين مرد، شاعر ما اهل بيتعليهم‌السلام است، آن گاه كاسه اى كه در آن شربت گوارايى بود آورد، آن را با دست خود تكان داد تا خوب مخلوط شود و به كميت داد تا بنوشد. بعد دستور داد سيصد دينار با يك اسب سوارى به او بدهند.

اما كميت در حالى كه اشك شوق در چشمش حلقه زده بود گفت: به خدا سوگند، اين ها را نمى پذيرم، زيرا محبت و ارادت من به شما، به خاطر هدفهاى مادى و دنيايى نيست.(۲۵۴)

اما فاطمه دانشمند و ادب دوست و سخاوتمند، كميت شاعر متعهد و مخلص را مورد تجليل و تكريم قرار داد.

۳- حفظ آثار پيشوايان

در اين جا بايد توجه داشته باشيم، حفظ و احترام آثار پيامبر الهى و پيشوايان دينى، براى همه امتها از قداست بالايى برخوردار است، آن را بسيار زياد حفظ مى كنند، حتى به آن توسل و تبرك مى جويند و گاهى در راه نگهدارى آن، فداكارى و جانبازى هم مى نمايند.

در اخبار و احاديث اسلامى هم مى خوانيم: آثار و اشياء متعلق به پيشوايان و بزرگان مانند شمشير، پرچم، زره، انگشتر و كفش پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، ذوالفقار علىعليه‌السلام ، صحيفه فاطمهعليها‌السلام ، انگشتر سليمان، الواح و عصاى موسىعليه‌السلام ، پيراهن يوسفعليه‌السلام  پيراهن آدمعليه‌السلام  و خلاصه اين گونه آثار به عنوان يك اعجاز و دليل حقانيت و صداقت و نيز بهره جويى از بركت و قداست آن ها محسوب مى شده، به امامانعليه‌السلام  به ارث مى رسيده، آن را حفظ مى كرده اند و براى آن احترام و تيمن زيادى در نظر داشتند.(۲۵۵)

يك مسيحى رومى هم، وقتى در مجلس «يزيد بن معاويه» نسبت به سر بريده و مقدس حضرت سيد الشهداءعليه‌السلام  و بازماندگان اسير آن بزرگوار، اسائه ادب و ظلم و بى احترامى مشاهده كرد و متوجه شد، آنان فرزندان و نواده هاى فاطمهعليها‌السلام دختر ارجمند پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هستند، يزيد را مورد عتاب قرار داد و گفت: اف بر تو و بر دين تو! دين من كه از دين تو بهتر است، زيرا من يكى از نواده هاى «داوود پيغمبر -عليه‌السلام   هستم و ميان من با آن پيامبر بزرگ چند نسل واسطه است، اما مسيحيان براى من احترام و تجليل فراوانى به كار مى گيرند، و چون من از نواده هاى داوودعليه‌السلام  هستم، خاك زير پايم را به عنوان تبرك بر مى دارند و از آن استفاده مى كنند، اما شما پسر دختر پيغمبر خود را، كه فقط يك نسل با او فاصله دارد مى كشيد، و فرزندان آنان را به اسارت مى گيريد؟!

اى يزيد! مطلبى از اين مهمتر بگويم: آيا داستان «كنسيه حافر» را شنيده اى؟ مى دانى داستان آن از چه قرار است؟

مسيحيان، براى آن «كنسيه» احترام زيادى در نظر مى گيرند و عقيده دارند: سم مركبى كه حضرت عيسىعليه‌السلام  بر آن سوار مى شده، در اين نقطه قرار داشته است، و از آن تاريخ و بر اساس اين عقيده، به اين سرزمين احترام مى گذارند، اما شما پسر دختر پيغمبر خود را مى كشيد؟ اما بايد بدانيد كه هرگز خير و سرنوشت خوبى نخواهيد داشت....(۲۵۶)

هم اكنون نيز در جوار مسجد جامع «دمشق» بقه و نقطه مقدسى قرار دارد، كه اين جانب آن را زيارت كردم، و گفته مى شود، سر مقدس ‍ حضرت سيد الشهداءعليه‌السلام  مدتى، در آن جا قرار داشته است، چنانكه بهمين مناسبت در «مصر» مسجد عظيم «راس الحسين -عليه‌السلام   ساخته شده و مورد احترام و مركز عبادت خداوند و ملجاء دردمندان و حاجتمندان است.

در نقاط مختلف ايران هم، به بقعه ها و مراكزى برخورد كرديم، كه عنوان «قدمگاه» دارد، و بسيار عقيده دارند، امام رضاعليه‌السلام  و ساير افراد خاندان پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و فرزندان علىعليه‌السلام  و ذريه فاطمهعليها‌السلام بر آن نقطه توقف كرده، يا از آن جا عبور نموده اند، و بالاخره براى آن نقطه زمين، به عنوان يادگارى و يادبود پيشوايان دين، تجليل و احترام در نظر مى گيرند و حتى گاهى توسل و تبرك مى جويند.

آرى، اين معنا، كه اگر بتوان به اثرى از آثار معصومى دست پيدا كرد، و بر اعتقاد خود افزود، و نيز تبركى به دست آورد، مورد توجه مسلمانان قرن اول اسلام هم بوده است، و افراد مختلفى در اين باره جستجوگر و پى گير بوده اند، كه داستان زير يكى از نمونه هاى چنين ارزش و عقيده اى است:

۴- نگهدارى آثار پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

آن طور كه تاريخ گواهى مى دهد، فاطمه دختر امام حسينعليه‌السلام  به خاطر ايمان و دانايى و امانتدارى خود، از جمله افرادى بوده، كه در حفظ و نگهدارى آثار متعلق به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كوشش و مهارت و دقت به خرج مى داده است.

«ابى مقدام» كه نام اصلى او «ثابت بن هرمز حداد» بوده(۲۵۷) مى گويد: من با پسرم «عمرو» از سفر حج به مدينه بر مى گشتيم، كه در بين راه مادر «عمرو» (يعنى همسرم) از دنيا رفت. وقتى به مدينه وارد شديم، من تصميم گرفتم به ملاقات امام محمد باقرعليه‌السلام  بروم، براى اين منظور روانه خانه آن حضرت شدم، اما مشاهده كردم وى اسب خود را زين نموده و آماده رفتن به جايى است.

آن حضرت با ديدن من، سوال كرد: اى ابو مقدام! حالت چطور است؟

گفتم حال من خوب است، فدايت شوم.

آن حضرت فرمود: آمده اى از من براى ملاقات با عمه ام اجازه بگيرى؟

گفتم: آرى، چنين است، اى مولاى من.

آن حضرت فرمود: عجله مكن تا من دنبال كار خود بروم و برگردم.

پس از بازگشت امام باقرعليه‌السلام  در حالى كه عمه او فاطمه دختر امام حسينعليه‌السلام  در خانه آن امام بود به حضورش ‍ رسيدم.

فاطمه به من خوش آمد گفت، متكايى براى من گذاشت تا راحت بنشينم، آن گاه به احوال پرسى پرداخت و از حال من جويا شد.

گفتم: حال من خوب است، اى دختر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جانم به قربانت. بعد سوال كردم: اى دختر رسول خدا! آيا آثارى از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نزد تو وجود دارد؟ تا من آن را ملاحظه كنم و بهره مند گردم؟

فاطمه، فرزندان خود را فراخواند، پنج نفر نزد او حضور يافتند.

فاطمه گفت: اينان گوشت و خون پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هستند، آن گاه ظرفى را كه در آن خمير مى كردند، و نيز يك «ماهى تابه فلزى» را به من نشان داد و گفت: اين ظرفى است كه پر از گوشت و «تريد» مى كردند و به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هديه نموده بودند.

ابو مقدام مى گويد: وقتى من اين آثار مقدس و متبرك رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را مشاهده كردم، برداشتم و به منظور تيمن و تبرك، با دست خود آن ها را لمس نمودم.(۲۵۸)

۵- امانتدار ميراث امامت

دليل ديگرى كه قدرت ايمان و تعقل عظمت و جلال فاطمه دختر حضرت حسينعليه‌السلام  را بيان مى دارد، اين است كه آن حضرت، روز عاشورا در كربلا، وصيت نامه خود را به فاطمه تحويل مى دهد، تا او نگهدارى كند و به دست امام بعد از خود برساند.

«زياد بن منذر» معروف به «ابى جارود» مى گويد: امام محمد باقرعليه‌السلام  فرمود: چون هنگام شهادت حسين بن علىعليه‌السلام  رسيد، دختر بزرگ خود فاطمه را نزد خود طلبيد و كتاب بهم پيچيده و وصيت نامه اى را تحويل او داد، زيرا على بن الحسينعليه‌السلام  به بيمارى معده مبتلا شده بود، حال وخيم و سختى داشت و در حال احتضار به سر مى برد، اما آن گاه كه على بن الحسينعليه‌السلام  بهبودى يافت، فاطمه آن كتاب و وصيت نامه را تحويل او داد، و آن كتاب بدين گونه به دست ما رسيده است.

زياد بن منذر، مى گويد: اى مولاى من! خداوند مرا قربانت گرداند، در آن كتاب چه مطالبى نوشته بود؟

امام باقرعليه‌السلام  فرمود: به خدا سوگند، در آن كتاب آنچه از زمان خلقت آدم، تا زمانى كه دنيا به پايان مى رسد و جامعه بشريت بدان احتياج داشته و دارد، بيان شده است. به خدا سوگند حتى احكام حدود و مجازات خراشى را كه كسى بر ديگرى وارد مى آورد، در آن تبيين گرديده است.(۲۵۹)

به هر حال، فاطمه فرزند حسينعليه‌السلام  است، و از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و علىعليه‌السلام  و فاطمه زهراعليها‌السلام فضايل و ارزشهاى انسانى را به ارث برده، در كنار برادر خود زين العابدينعليه‌السلام  و برادر زاده اش امام باقرعليه‌السلام  و نيز در كنار زينب و ام كلثومعليها‌السلام و ساير فرزندان اهل بيتعليهم‌السلام پرورش يافته است.

اضافه بر اين، مسافرتها و كورانهاى سخت زندگى او را عنصرى آبديده و آزموده گردانيده، و به اين همه كمالات و تعالى معنوى و انسانى عروج نموده است.

بى جهت نيست، كه ابوالقاسم «على بن اسحاق بن خلف قحطان بغدادى» ساكن «كرخ» و معروف به «زاهى» شاعر قهران شيعى، در قصيده طولانى خود، درباره سيد الشهداعليه‌السلام  عقل و بصيرت و شخصيت انسانى فاطمه دختر امام حسينعليه‌السلام  را مورد ستايش و تمجيد قرار داده است.(۲۶۰)

۶- وفادارى و نمك شناسى

در كتاب زينب قهرمان دختر علىعليه‌السلام  صفحه ۳۵۲ تحت عنوان «تقدير از نعمان» داستانى را از بحار الانوار، جلد ۴۵، صفحه ۱۴۶ و تاريخ طبرى، جلد ۳، صفحه ۲۶۶، درباره تقدير اهل بيتعليهم‌السلام از نگهبانى خوب «نعمان بن بشير انصارى» كه از سوى «فاطمه دختر على -عليه‌السلام   مطرح شده بود آورده ايم.

اما همان داستان را، كه «شيخ مومن بن حسن مومن شبلنجى» به وسيله ابن صباغ مالكى از كتاب الفصول المهمة روايت كرده، و صحيح تر هم به نظر مى رسد، بدين گونه مى خوانيم:

فاطمه دختر حسينعليه‌السلام  بانوى كريم و بزرگوارى بود، پس از قتل حسينعليه‌السلام  وقتى او را به همراه ساير بازماندگان كربلا، به وسيله مرد امينى از شام كه با آنان خوشرفتارى كرد، به مدينه اعزام داشتند، فاطمه به خواهر خود سكينه گفت: اين مرد با ما رفتار خوب و شايسته اى داشت، آيا چيزى همراه دارى كه به او هديه اى بدهيم؟

سكينه گفت: به غير از دو دستبند و دو بازوبند، چيز ديگرى نزد من نيست.

فاطمه گفت: ايرادى ندارد، همان را بده، تا به آن مرد هديه كنيم، آن گاه آن مقدار طلايى را كه موجود داشتند، براى آن مرد امين فرستادند.

امام مرد شامى، آن را نپذيرفت و گفت: اگر من از خدمت هدف مادى داشتم اين مقدار طلا هم برايم كافى بود، ولى به خدا سوگند، اين را بدانيد كه، من اين خدمت را جز براى رضايت خدا، و خويشاوندى شما با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم انجام ندادم، و بدين دليل مزد و پاداشى هم نمى پذيرم.(۲۶۱)

اما بالاخره، فاطمه دختر بزرگوار امام حسينعليه‌السلام  بدين وسيله وفادارى و نمك شناسى خود را، در برابر احسان و نيكى يك مرد امين و خدمتگزار، اظهار داشت.

اين مقام بلند و شخصيت ارجمند فاطمه دختر حضرت سيد الشهداعليه‌السلام  بود، و اين عنصر مقدس، عابد، عالم و امانتدار ميراث نبوت و امامت، همان كسى است كه دشمنان تبهكار مزدور او را در كربلا مورد هجوم و غارت قرار دادند و با كمال قساوت قلب «گوشواره» از گوش او كشيدند!

آن گاه نبايد سوز دل بر آوريم و ناله سر دهيم كه:

نفرين به جماعتى، كه سستى كردند

مسحور شدند و بت پرستى كردند

لعنت به تمام آن كسانى، كه ز حرص

بر آل نبى دراز دستى كردند(۲۶۲)