دوره كامل قصه هاى قرآن از آغاز خلقت تا رحلت خاتم انبياء

دوره كامل قصه هاى قرآن از آغاز خلقت تا رحلت خاتم انبياء13%

دوره كامل قصه هاى قرآن از آغاز خلقت تا رحلت خاتم انبياء نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: سایر کتابها

دوره كامل قصه هاى قرآن از آغاز خلقت تا رحلت خاتم انبياء
  • شروع
  • قبلی
  • 54 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 27153 / دانلود: 6123
اندازه اندازه اندازه
دوره كامل قصه هاى قرآن از آغاز خلقت تا رحلت خاتم انبياء

دوره كامل قصه هاى قرآن از آغاز خلقت تا رحلت خاتم انبياء

نویسنده:
فارسی

دوره كامل قصه هاى قرآن از آغاز خلقت تا رحلت خاتم انبياء

نام مولف: سيد محمد صوفى

این کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنینعليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام نگردیده است.

مقدمه

 بسم الله الرحمن الرحيم

قرآن كريم، جلوه گاهآ حضرت احاديث(۱) و منبع اسرار ربوبيت است. كتابى است كه دسترسى به حقايق ژرف آن، جز براى «مطهرون»(۲) كه اذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا  (۳) و جز طريق آن، امكان پذير نيست(۴) .

كتابى كه راهنماى بهترين و قويم ترين راهها(۵) و هدايت كننده به سوى بزرگترين سعادت «بهشت» است.(۶)

كتابى كه «نور مبين» و «برهان» پروردگار جهان، براى نجات بشريت است.(۷)

كتابى كه به «تزكيه» و «تعليم»(۸) جهانيان مى شتابد و آنان را به «تفكر»(۹) و«تعلق»(۱۰) در جهان هستى و آيات پروردگار عالم دعوت مى كند.

كتابى كه بشريت را به پاكى و فضيلت و تخلق به اخلاق و صفات انسانى، رهبرى مى نمايد(۱۱) .

كتابى كه مردم را به اقامه عدل(۱۲) و اداء امانت(۱۳) و تقوا(۱۴) راهنمايى مى كند.

كتابى كه «موعظه» خداوند و «شفاء» دلها و «هدايت» و «رحمت» است(۱۵) براى همه مردم، در همه ادوار، تا روز قيامت.(۱۶) كتابى كه پيامبر بزرگ اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله درباره آن، مى فرمايد:

يعنى «بر شما باد به آموختن و آشنائى و عمل كردن به قرآن، زيرا قرآن، شفاء سودمند و داروى مبارك است. »

كتابى كه اميرالمومنينعليه‌السلام درباره آن مى گويد:

 واعلموا انه ليس على احد من فاقه، و لا لاحد قبل القرآن من غنى. فاستشفوه من ادوائكم، و ااستعينوا به على الاوائكم فان فيه شفاء من اكبر الداء، و هو الكفر، و النفاق، و الضلال، فاسسئلوا الله به، و توجهوا اليه بحبه...

يعنى:« بدانيد و آگاه باشيد كه هيچكس را، پس از ارتباط و آشنائى با قرآن، فقر و فاقه اى نيست و بدون قرآن، براى هيچكس بى نيازى ميسر نخواهد بود. پس براى درمان بيماريهاى خود، از قرآن كريم استشفاء كنيد و براى رفع سختى ها و شدائد روزگار، از قرآن كمك بگيريد. زيرا شفاى بزرگ ترين دردها يعنى كفر، نفاق، گمراهى و ضلالت، در قرآن است. حوائج خود را بوسيله قرآن از خداوند درخواست كنيد و با عشق و علاقه به قرآن، به درگاه خدا برويد... »

كتابى كه به دلهاى پر اضطراب، آرامش مى بخشد(۱۷) و مردم سرگردان و پريشان را، به اطمينان و سكون مى رساند.

كتابى كه سرگذشت پيشينيان را همانگونه كه بوده است، شرح مى دهد(۱۸) و از راه يبان ماجراى زندگى آنان، به بيدارى و هشيارى مردم و عبرت گرفتن از سرنوشت آنان كمك مى كند.

امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد:

 عليكم بالقرآن! فما وجدتم آية نجابها من كان قبلكم فاعملوا به، و ما وجدتموه هلك من كان قبلكم فاجتنبوه  (۱۹)

يعنى: «بر شما باد به آشنائى و قرائت قرآن كريم. وقتى به آيه اى مى رسيد كه گذشتگان، در اثر انجام كارى، به نجات و سعادت نائل شده اند، به آن عمل كنيد و وقتى آيه اى را مى خوانيد كه پيشينيان شما، به واسطه انجام كارى، به هلاكت رسيده اند از آن كار، اجتناب كنيد.

قرآن كريم، بنابر اصح اقوال، مشتمل بر ۶۲۳۶ آيه است(۲۰) و موضوعات و مطالب آن را مى توان به چهار بخش كلى تقسيم نمود كه هر يك از آن بخشها نيز، موضوعات جزئى و فرعى بسيارى را در بر مى گيرد.

۱- عقايد. اين بخش، شامل آياتى است كه مستقيما در ارتباط با اعتقادات قلبى است. مانند: ايمان به خداوند و يگانگى او، ايمان به پيامبران، فرشتگان، وحى، معاد، حساب و كتاب، صراط، ميزان، بهشت و دوزخ و امثال آنها.

۲- احكام. اين بخش از آيات شامل مقرراتى است كه اوامر و نواهى خداوند را شئون مختلف زندگى، بيان مى كند و مى توان اين بخش را به دو قسمت تقسيم كرد

الف: آياتى كه كيفيت روابط بندگان را نسبت به آفريدگار جهان تعيين مى كند. مانند نماز، روزه، حج، و نظائر آنها كه عبادات نامگذارى شده است.

ب: آياتى كه روابط مردم با يكديگر را تنظيم مى كند. مانند: قوانين مربوط به اداره كشور اسلامى، جهاد در راه خدا، تعيين مرزهاى مالكيت، مقررات مربوط به كشاورزى، تجارب، ازدواج، طلاق، ارث، همچنين قوانين كيفرى همچون حدود، ديا، قصاص، و مانند آنها كه تحت عنوان معاملات از آنها ياد مى شود.

۳- مسائل اخلاقى. كه انسان را به سوى فضائل اخلاقى و كمال نفسانى سوق مى دهد و صفات عاليه انسانى را در افراد تقويت مى كند و به طور كلى آنچه در وصول انسان، به سعادت و كمال مؤثر است، بيان مى نمايد.

۴- قصص قرآن. اين بخش كه رقم قابل ملاحظه و چشمگيرى از آيات قرآن را تشكيل مى دهد، عبارتست از: يك سلسله داستانهاى آموزنده و قصه هاى عبرت آموز كه مى تواند به عنوان فلسفه تاريخ مورد استفاده همگان قرار گيرد.

بنا به تصريح قرآن كريم، هدف از نقل ماجراهاى پيشينيان، تنها بيدارى مردم و عبرت گرفتن از سرنوشت آنان است. چنانكه پس از نقل سرگذشت يوسف، مى فرمايد:

 لقد كان فى قصصهم عبرة لاولى الالباب  (۲۱)

و همچنين در آيات ديگرى از قرآن كريم به اين مطلب اشاره شده و بدين جهت، تلاوت كنندگان قرآن كريم، بايد آن كلام مقدس را با دقت كامل بخوانند و به ترجمه و تفسير آن توجه كنند، تا به هدف قرآن نزديك شوند.

با توجه به اينكه عامه مردم، كمتر مى توانند از قرآن كريم و مفاهيم آموزنده آن مستقيما استفاده كنند، كتاب حاضر منحصرا در ارتباط با قصص قرآن نگارش يافته و كوشش شده كه با عباراتى ساده و قابل فهم براى عموم مردم نگاشته شود، تا نيل به آن هدف مقدس، يعنى عبت گرفتن از سرگذشت گذشتگان را آسان تر نمايد.

بدون ترديد، طبع انسان، به شنيدن و خواندن سرگذشتها و قصه ها، رغبت و ميل فراوان دارد و قرآن كريم، اولين كتابى است كه نقل داستانها و سرگذشتهاى واقعى پيشينيان را در راه تربيت و ارشاد مردم به كار گرفته و از اين ميل و رغبت طبيعى، در راه هدايت آنها بهره بردارى كرده است.

در سالهاى دهه ۱۳۳۰ شمسى، گاهنامه اى بنام «مكتب انبيا» بوسيله جمعى از فضلاى حوزه علميه قم منتشر ميشد. از اينجانب خواستند قصص قرآن كريم را بصورت سلسله مقالاتى تنظيم و در اختيار آنان قرار دهم. ضمنا كتابى كه در اين زمينه وسيله چند تن از دانشمندان عرب نگاشته شده بود، بعنوان الگو، ارئه دادند.

بر همان اساس، مقالاتى تنظيم و در آن مجله، بدون نام نويسنده انتشار دادند كه مورد رضايت اينجانب نبود و همواره در صدد بودم، بخشهاى اول كتاب را كه حالتى اقتباس گونه داشت، حذف و با استفاده از منابع روائى و تفسير شيعه، مطالبى مستقل تنظيم و ارائه نمايم.

اينك خداى بزرگ و مهربان را سپاسگزارم كه اين توفيق را عنايت فرمود و كتاب حاضر، بدون حتى نيم نگاهى به كتبى كه در اين زمينه نگاشته شده، تقديم علاقه مندان ميگردد.

اين كتاب در دو بخش تنظيم شده است:

بخش اول: قصه هاى قرآن از خلقت آدم تا هجرت خاتم انبياءصلى‌الله‌عليه‌وآله .

بخش دوم: حوادث بعد از هجرت تا وفات پيامبر اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله .

آخرين فصل كتاب كه تحت عنوان «غوغاى خلافت» آمده، خارج از موضوع كتاب و تنها بمنظور تكميل مباحث پيشين، مو رد بحث قرار گرفته است.

اميد است اين خدمت ناقابل، مورد قبول در گاه حضرت احديث قرار گيرد و در راه آشنا فارسى زبانان با قرآن كريم و بهره مند شدن از رهنمودهاى اين كتاب مقدس، نقشى هر چند كوچك ايفا نمايد. انه ولى التوفيق.

شهريور ۱۳۶۷ حوزه علميه قم

سيد محمد صحفى

آدم

  واذ قال ربك للملائكة انى جاعل فى الارض خليفة قالوا اتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء و نحن نسبح بحمدك...

او، گوهرى پنهان و گنجى ناشناخته بود. آفريدگان فراوانى همانند فرشتگان و جنيان بودند ولى آنگونه كه بايد و شايد، توان شناخت او را نداشتند و در حد معينى متوقف و داراى سطح معرفت محدودى بودند.

او، ميخواست شناخته شود و كسانى باشند كه داراى قدرت فراوان در راه كسب معرفت و طى مدارج شناخت باشند.

چنين پديده اى، چيزى جز انسان نميتوانست باشد. انسانى با روح جستجوگر و عقل پر توان كه قدم بقدم در راه شناخت و معرفت آفريدگار بزرگ خود گام بردارد و هيچگاه از تلاش در اين راه، احساس خستگى و درماندگى نكند.

انسانى با پيكر خاكيان و روح افلاكيان.

انسانى با روح نامحدود و قدرت پيشرفت بى نهايت.

انسانى پاى در كره خاك و سر بر بلنداى افلاك.

آرى خداوند متعال براى اينكه شناخته شود، اراده فرمود انسان را بيافريند و گل سر سبد موجودات را ايجاد فرمايد.

انسانى كه خليفة الله شود و نماينده عظمت پروردگار و نشان دهنده قدرت بى كران آفريدگار جهان باشد.

اين پديده شگرف، با مشخصات ويژه اى كه خداوند اراده فرموده بود، نياز به مكانى مناسب و شرايطى مساعد داشت.

ميهمانسرائى لازم بود كه امكان پذيرائى از اين ميهمان گرامى را از هر جهت در خود، داشته باشد.

كره زمين براى پذيرائى و مهماندارى آفريده شد.

خداوند متعال كره زمين را در روز(۲۲) و امكانات زندگى آنرا در دو روز و آسمانهاى رفيع را در دو روز و جمعا در شش روز ايجاد فرمود(۲۳) :

اينك مهمانسراى عظيم با هواى مطبوع، آبهاى گوارا، درختها و جنگلها، معادن و ذخائر فراوان و از سوى ديگر با نور حيات بخش خورشيد و ماه و ميليو نها شرايط ديگر براى پذيرايى از اين ميهمان آماده و مقدمات آفرينش ‍ انسان كاملا فراهم بود.

در روى زمين تنها جاى انسان خالى بود تا در نقاط دور و نزديك آن سير و سياحت بپردازد، از مناظر طبيعى و زيباى آن لذت ببرد و به آباد كردن زمين همت گمارد.

عقل و فكر خود را بكار گيرد. ابزار لازم براى پيشرفت و ترقى خود بسازد. در اعماق درياها و اوج آسمانها جستجو كند و آيات حيرت آور خداوند را ببيند و لحظه به لحظه، بيش از پيش آفريدگار توانا و حكيم را بشناسد و به تسبيح و تقديس او زبان بگشايد و به فرمانبردارى او كمر ببندد.

فرشتگان بر اساس وظايفى كه براى هر يك تعيين شده بود، به عبادت و اطاعت او امر الهى اشتغال داشتند و از اراده خداوند درباره خلقت انسان بى اطلاع بودند.

خداوند آنانرا از اراده خويش آگاه ساخت و بآنان فرمود: بزودى در زمين خليفه و جانشينى قرار خواهم داد و بشرى از خاك مخصوص ايجاد خواهم كرد. وقتى آفرينش او انجام يافت و من از روح خود در پيكر خاكى او دميدم، همگى در برابرش سجده كنيد(۲۴)

اين خبر فرشتگان را در بهت و حيرت فرو برد و چون از حكمت اراده خداوند آگاه نبودند، احتمالا پرسشهايى در ذهن آنها مطرح شد كه سبب نگرانى عميق آنها گرديد:

آيا از ما تقصيرى سر زده و در انجام وظائف عبوديت كوتاهى كرده ايم كه خداوند بآفرينش انسان، اراده فرموده است.

آيا بشر پس از استقرار خود در زمين، بر سر مالكيت آن و بهره مند شدن از سرمايه هاى گوناگون آن، اختلاف و درگيرى پيدا نخواهد كرد؟

آيا به دنبال اختلاف، خون يكديگر را نخواهند ريخت و زمين را ميدان جنگ و فساد نخواهند كرد؟

آيا و آيا...

براى روشن شدن اذهان خود، روى به درگاه خدا آوردند و عرضه داشتند: خداوندا آيا در روى زمين بشرى را جانشين ميسازى كه فساد برپا كند و دست به كشتار و خون ريزى بزند؟

خداوندا ما فرشتگان، كمر خدمت بسته ايم و همواره به تسبيح و تقديس تو مشغوليم، چه نيازى به آفرينش بشر احساس مى شود؟

پاسخ پروردگار كوتاه و عميق و در عين حال قانع كننده بود:

«من ميدانم آنچه شما نميدانيد». در آفرينش بشر حكمتهائى نهفته است كه شما از پى بردن به آن، ناتوانيد.

اراده خداوند تحقق يافت و پيكر آدم، از گل مخصوصى خلق شد، اما هنوز روح در آن دميده نشده بود.

فرشتگان با بهت و حيرت از آن بازديد مى كردند و از ساختمان جالب و بى سابقه آن، دچار اعجاب ميشدند و در انتظار دميدن حيات در آن بودند.

لحظه حساس و تعين فرا رسيد. نسيم حيات وزيد و از روح الهى در آن پيكر خاكى دميده شد.

آدم به جنب وجوش در آمد و خيل فرشتگان، طبق فرمان خداوند متعال در برابر خليفة الله به سجده افتادند.

همه درحال سجده بودند و تنها يك نفر، كه در صف فرشتگان جاى داشت ولى عنصرش، عنصرى ديگر و از نژاد جن بود، سجده نكرد:ابليس(۲۵) .

ابليس كه سابقه عبادت چندين هزار ساله داشت و مورد احترام فرشتگان بود، از فرمان خداوند سرپيچى كرده و از سجده كردن، امتناع نموده بود.

مخالفت بافرمان خداوند، امر ساده و كوچكى نبود. او بخاطر اين سركشى، استحاق هرگونه عقوبتى داشت، ولى خداوند در مجازاتش، قبل از محاكمه و روشن شدن علت، تعجيل نفرمود تا براى بندگان نيز درسى باشد و گناهكاران را قبل از بررسى علت يا علل گناه، مجازات نكنند.

شايد امر خداوند را نشنيده باشد يا در آن لحظه مانعى فراراهش وجود داشته كه او را از انجام سجده باز داشته است.

خطاب رسيد: اى ابليس! چرا دستور را اطاعت نكردى و در برابر آدم همانند ساير فرشتگان به سجده نيفتادى؟(۲۶)

جوابى كه ابليس داد، روشن ساخت كه جز تكبر و خودبينى، دليل ديگرى در دست ندارد.

گفت: خداوندا! من هرگز در برابر موجودى كه از خاك تيره آفريده اى سجده نخواهم كرد. خلقت من از عنصر آتش است. آتشى كه گرم و نورانى و حرارت بخش است ولى خلقت آدم از خاك است. خاك سرد و تيره و خاموش(۲۷) .

خطاب رسيد: از صف فرشتگان و بندگان مطيع من، خارج شو كه تو ديگر شايستگى حضور در اين مكان را ندارى و بدان كه تا روز قيامت، مشمول لعنت من خواهى بود(۲۸) .

شيطان اگر در اين هنگام كه متوجه خطاى خود و كيفر شديد آن شد، لب به عذر خواهى و توبه گشوده بود، احتمالا مورد عفو قرار ميگرفت و خداوند منان كه عذرپذير و داراى رحمت واسعه است، از گناهانش ميگذشت و او را مى بخشيد ولى شيطان راه عناد و لجاجت را پيش گرفت و در نتيجه، لعنت و نفرين خداوند و فرشتگان و بندگان او تا روز رستاخيز گريبانگيرش ‍ گرديد.

در آن حال شيطان مزد عبادتهاى چندين هزار ساله خود را مطالبه كرد و از خداوند در خواست كرد كه در مقابل عباداتش، او را عمر طولانى، باندازه عمر جهان عطا كند و او را تا روز قيامت زنده نگه دارد(۲۹) .

عمر طولانى خوب است ولى براى كسى كه آنرا در راه خير و سعادت خويش بكار گيرد و از آن سرمايه گرانبها عاقلانه و درست استفاده كند اما براى افراد منحرف و گناهكار، عمر طولانى جز افزايش بدبختى حاصلى ندارد، زيرا يك فرد منحرف هر چه بيشتر زنده بماند پرونده اعمالش سياه تر و بر ميزان گناهانش افزوده خواهد شد.

شيطان عمر طولانى را براى جبران لغزش و خطاى خود نمى خواست، بلكه در تدارك سركشى و طغيان دامنه دارترى بود.

او ميخواست از آدم و فرزندانش كه بخيال خام او، سبب بدبختى و اخراج او شده بودند، انتقام بگيرد و آنانرا نيز با وسوسه و فريب، همراه خود، به سيه روزى و تباهى بكشاند.

خداوند با درخواست او موافقت فرمود و به او وعده داد كه تا روز معين و احتمالا تا روزى كه زمين بهد بندگان صالح خداوند واگذار شود و از لوث ناپاكى و ناپاكان پاك گردد و قبل از برپايى محشر، زنده بماند(۳۰) .

فرصت گرانبهائى به شيطان داده شد ولى او از اين مهلت طولانى و فرصت پر ارزش، سوء استفاده كرد و با خداوند اعلام جنگ داد و گفت:

خداوندا، در مقابل اين كيفرى كه متوجه من ساختى، بر سر راه بندگانت خواهم نشست، از هر طرف آنانرا مورد حمله قرار خواهم داد.

زندگانى ناپايدار دنيا را در چشم آنان زيبا و دوست داشتنى جلوه گر خواهم كرد و همه را جز بندگان مخلص تو را كه مرا در حريم زندگانى آنان راهى نيست - به گمراهى خواهم كشانيد و خواهى ديد كه بيشتر بندگانت، راه ترا رها خواهند كرد و در دام من گرفتار خواهند گشت(۳۱)

پاسخ پروردگار قاطع و روشن بود. در جواب تهديد شيطان فرمود:

راه من، راه راست و روشن است، هيچگونه ابهام و تاريكى در آن وجود ندارد و تو هيجگونه تسلطى بر بندگان من ندارى مگر آنانكه با ميل و رغبت، طوق بندگى تو را بر گردن و راه پر پيچ و خم تو را بر صراط مستقيم من ترجيح دهند كه عذاب دوزخ آماده است و جايگاه تو و پيروانت در آن خواهد بود.

اينك زمان آن رسيده بود كه فرشتگان بمقام والاى آدم پى برده و حكمت آفرينش او را درك كنند.

خداوند متعال نامهاى فرشتگان و ديگر موجودات كوچك و بزرگ جهان هستى از ذره تا كره و از اتم تا ستاره را به آدم آموخت و حافظه نيرومند او را سرشار از دانستنى هاى گوناگون عالم خلقت فرمود.

سپس آنهمه موجودات را در مقابل فرشتگان قرار داد و فرمود: اينك شما نام اين موجودات و خصوصيات و اسرار آنها را براى من بازگو كنيد.

فرشتگان كه داراى چنين قدرتى نبودند و از نظر علمى، سرمايه و اندوخته اى نداشتند، از پاسخ عاجز ماندند و. گفتند: خداوندا، ما جز آنچه تو به ما آموختى چيزى نميدانيم و تنها توئى كه بر همه چيز عالم و از همه اسرار آگاهى و كارهايت بر اساس حكمت است.

آنگاه نوبت به آزمايش آدم رسيد و خداوند به آدم دستور داد كه نام فرشتگان و ديگر موجودات عالم را براى فرشتگان بگويد.

آدم لب به سخن گشود و از آنچه خداوند به او آموخته بود، فرشتگان را آگاه كرد. در آن حال از جانب خداوند ندا آمد: اى فرشتگان مگر من پيش از اين به شما نگفتم كه من از غيب آسمان و زمين آگاهم و مسائل مرئى و نامرئى شما را ميدانم؟!

فرشتگان در برابر آنهمه استعداد و لياقت و آن سرمايه عظيم علمى كه آدم از خود نشان داد، سر تعظيم و تسليم فرود آوردند و راز آفرينش انسان، اين گل سر سبد جهان هستى، اين خليفة الله بر آنها آشكار شد و دانستند كه خداوند حكيم بنا به مصالحى كه تنها او ميداند و بس، انسان را آفريده است.

شيطان رانده و مطرود شد و از آن جايگاه رفيع اخراج گرديد و آدم تنها ماند. تنهايى وحشت آور و خسته كننده. او نياز به همنشين و همدم داشت. همدمى كه او را از غربت و تنهايى برهاند و يار و ياور او در پيمودن راه زندگى باشد.

خواب او را ربود و ساعتى را در عالم خواب و بى خبرى بر او گذشت و در همان ساعات، خداوند متعال از باقيمانده گل آدم، حوا را آفريد تا همدم و مونس او باشد.

وقتى آدم از خواب بيدار شد حوا را ديد كه در كنارش نشسته و چشم به او دوخته است.

حيرت زده پرسيد: تو كيستى؟ گفت: من زنى هستم كه خداوند مرا براى همسرى تو آفريده است كه از تنهايى نجات يابى و انيس و مونس تو باشم.

برق شادى در چشمان آدم جهيد، زيرا در آن شرايط، چيزى براى او دلپذيرتر و شادى بخشتر از داشتن همنشينى مناسب و همسرى شايسته نبود.

در آن حال خطاب رسيد: اى آدم مايلى با تعهد مهريه اى كه من تعيين مى كنم با حوا ازدواج كنى؟

آدم پذيرفت و ازدواج آنها انجام گرفت و آرامش خاطرى كه خداوند براى همسران در كنار يكديگر مقدر فرموده، براى آدم فراهم گشت و ترس و اضطراب و نگرانى از قلبش رخت بربست و احساس آرامش نمود خداوند نعمت و احسان خود را بر آدم، به حد كمال رسانيد و به او فرمود: اى آدم اينك بهشت(۳۲) با تمام نعمتهايش، با نهرهاى جارى و آبهاى روانش، با ميوه هاى گوناگون و رنگارنگش و خوراكى هاى لذيذ و بى مانندش در اختيار شما است. همراه با همسرت در آن مسكن گزينيد و از همه امكانات آن استفاده كنيد ولى به اين درخت نزديك نشويد و هشيار باشيد كه شيطان دشمن قسم خورده شما است. مبادا شما را فريب دهد و وادار به سرپيچى از فرمان من كند كه در نتيجه به بدبختى خواهيد افتاد.(۳۳)

هنوز زمان زيادى نگذشته بود و اين زوج خوشبخت، بهره چندانى از بهشت و نعمتهاى آن نبرده بودند كه وسوسه هاى دشمن حيله گر آغاز گرديد.

شيطان كه بيمارى تكبر و خود برزگ بينى او را از مقامى رفيع به اعماق هولناك دره سقوط و بدبختى كشانيده بود، اينك در اثر ديدن خوشبختى آدم و حوا، دچار بيمارى خطرناك حسد هم شده و ديدن زندگانى سعادتمند آن دو، آتشى در درونش شعله ور ساخته بود، آماده شد كه آنها را نيز از سعادت و خوشبختى محروم سازد.

بدين جهت با چهره دوستانه و خيرخواهانه نزد آدم و حوا آمد و آنها را به خوردن ميوه درختى كه از آن نهى شده بودند، دعوت كرد.

آدم و حوا با توجه به نهى خداوند، سخن او را نپذيرفتند، و لب به آن ميوه ممنوعه نزدند، ولى شيطان دست بردار نبود، ديگر باز آمد و سخنش را با لحنى دلسوزانه مطرح كرد. باز هم موثر واقع نشد براى آنها قسم ياد كرد كه من خير خواه شما هستم و از اين پيشنهاد جز سعادت شما چيزى نمى خواهم.

خداوند شما را از خوردن ميوه اين درخت نهى كرده، زيرا اگر از آن بخوريد، همانند فرشتگان خواهيد شد و عمرى جاودانه و بى پايان خواهيد يافت.(۳۴)

اينجا شيطان، مطلبى را مطرح كرد كه براى آدم و حوا فوق العاده مهم بود، خلود و ابديت.

علاقه به جاودانگى جز ذات همه انسانهاست و هر انسانى علاقه دارد نابود نشود و از عمر جاودانه بهره مند گردد. آدم و حوا نيز از اين قاعده كلى مستثنى نبودند. لذا وقتى شيطان گفت اگر از ميوه اين درخت بخوريد، جاودانه خواهيد شد، بر روى نقطه ضعف آنها انگشت گذاشت و محكم ترين ضربه را بر اراده آنها فرود آورد و آنچه نبايد، اتفاق افتاد.

آدم و حوا از ميوه درختى كه حق خوردن آنرا نداشتند و در نتيجه لباسهاى بهشتى از بدنشان فرو افتاد و برهنه و عريان، و بدون ترديد در مقابل لبخندهاى استهزاءآميز و پيروزمندانه شيطان، مات و سرگردان بجاى ماندند.

باز هم سرپيچى و نافرمانى ولى اين بار نه از جانب شيطان، كه از سوى آدم و حوا، و باز هم بررسى و محاكمه براى روشن شدن علت سرپيچى و گناه.

خطاب رسيد: مگر من شما را از نزديك شدن به آن درخت منع نكرده بودم؟ مگر به شما هشدار نداده بودم كه شيطان دشمن شما است؟ چرا از دستور من سرپيچى كرديد و از راه خلاف رفتيد.

آدم و حوا در درياى پشيمانى غوطه ور بودند، لب به عذر خواهى گشودند و از اشتباه خود، با لحنى خاضعانه، درخواست عفو و بخشش كردند.

تفاوت آدم و شيطان در اينجا بخوبى آشكار است. شيطان گناه ميكند و از گناه خود دفاع ولى آدم اگر مرتكب اشتباهى شود، راه لجاجت را نمى پيمايد بلكه درصدد جبران لغزش خود برمى آيد و آدم و حوا همين كار را كردند و عرضعه داشتند:

پروردگادا، ما به خود ستم كرديم و فريب شيطان را خورديم و اينك چشم اميد به عفو و كرم بى منتهاى تو داريم.

خداوندا، اگر تو ما را نبخشائى و از لغزش ما نگذرى، در زمره زيانكاران خواهيم بود.

گناه آدم و حوا در حقيقت ترك اولى بود، زيرا نهى خداوند، نهى ارشادى بود، نه نهى تكليفى، ولى شايسته بود كه آنها اين كار كوچك را نيز مرتكب نميشدند.

به هر حال عذر خواهى صادقانه آدم و حوا مورد قبول درگاه پروردگار بزرگ قرار گرفت و ديگر باره آنها مشمول عنايات خداوند منان شدند.

خلقت آدم و حوا از آغاز، براى زندگى در زمين بود، نه زندگى در بهشت.

اراده خداوند آن بود كه آدم خليفه روى زمين باشد و توقف كوتاه او در آن باغ مصفا (بهشت) به منظور آناده شدن براى زندگانى آينده بود.

آدم و فرزندانش و نسلهاى آينده اش بايد در روى زمين تلاش كنند. بركات الهى را استخراج نمايند. سرمايه هاى جسمى و فكرى خود را به كار گيرند. از هوش خداداده و عقل تواناى خود بهره گيرند و خلاصه زمين را آباد كنند.

بدين جهت پس از قبول توبه آدم و حوا، بآنان دستور داده شد در روى زمين مسكن گزينند و گوش بفرمان خداوند كه بوسيله پيامبران و فرستادگان او ابلاغ خواهد شد، داشته باشند.

به آنان يادآورى شد كه دشمنى شيطان نسبت به انسانها ادامه خواهد يافت و آنان بايد همواره هشيار باشند و از خطرات شيطان خود را حفظ كنند.

آنان كه فرمانبردار خداوند باشند، از سعادت دو جهان بهره مند و كسانى كه مطيع شيطان باشند و از راه سرپيچى و گناه را در پيشه گيرند، مجازات سخت خداوند گريبانگيرشان خواهد شد.

۵. سلام بر حضرت فاطمه معصومهعلیها‌السلام ، در پس سلسله پاك معصومینعلیهم‌السلام

در این زیارت نامه، آن حضرت منتسب به «رسول الله»، حضرت فاطمه و حضرت خدیجه، امیرالمؤمنین، و امام حسن و امام حسینعلیهم‌السلام شده است. یعنى فاطمه معصومهعلیها‌السلام به «پنج تن آل عبا» و «اهل كساء» نسبت داده شده است. (۱۹۳) شاید نام خدیجهعلیها‌السلام در كنار آنان، از جهت تكریم و تعظیم باشد؛ چون وى را مقامى والا نزد پیامبر اكرمصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم بوده، و جدّ مادرى معصومین و امامزادگانعلیهم‌السلام محسوب مى شود.

ممكن است این سؤال مطرح شود كه چرا در سلامى كه در ابتداى زیارت نامه و پس از انبیا داده شده، نامى از «خدیجهعلیها‌السلام » برده نشده، ولى در این بخش از زیارت نامه از آن حضرت یاد شده است. چرا در ابتداى زیارت نامه، یادى از حضرت خدیجهعلیها‌السلام نشده؟ چرا در آنجا نام حضرت علىعلیه‌السلام پیش از حضرت زهراعلیها‌السلام آمده ولى در اینجا نام حضرت فاطمه و خدیجهعلیهما‌السلام مقدّم بر حضرت علىعلیه‌السلام شده است؟

گام نخست این است كه دریابیم مراد كلام در اینجا چیست؟ آیا گوینده این سخن در مقام بیان مرتبه وجایگاه بوده یا اینكه به دنبال بیان تقدّم زمانى بوده است؟ پاسخ این است كه در هیچ یك از این فرازهاى، مراد، تقدّم رتبى نیست؛ بلكه تقدّم زمانى و نَسَبى مطرح است. در سلامى كه به آدم و پیامبران اوا العزمعلیهم‌السلام داده شده، تقدّم زمانى در نظر گرفته شده؛ و گرنه همه مى دانند كه پیامبر خاتمصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم برتر از همه انبیاى الهى است. نیز در سلامى كه به چهارده معصومعلیهم‌السلام داده شده، نامى از حضرت خدیجهعلیها‌السلام برده نشده؛ زیرا در اینجا بحث از مقام و منصب نبوت و وصایت و عصمت و امامت، همراه تقدّم زمانى مطرح است. بخشى كه سلام بر حضرت فاطمه معصومهعلیها‌السلام داده شده وب حث از نَسَب است، از حضرت خدیجهعلیها‌السلام نیز یاد شده است.

راز اینكه فاطمهعلیها‌السلام مقدّم بر خدیجهعلیها‌السلام شده، شاید به خاطر مقام و مرتبه اى است كه در میان زنان عالم دارد؛ به همین جهت است كه آن حضرت را «سیّدة نساء العالمین» نامیده اند. (۱۹۴) شاید به جهت رعایت وزن كلام باشد؛ زیرا تلفظ خدیجه و فاطمه ثقیل است و تلفظ فاطمه و خدیجه روان. تقدّم نام «فاطمه» بر «خدیجه» در ادعیه و زیارات پیشینه دارد. مثلاً در زیارت بالاى سر حضرت أباعبداللهعلیه‌السلام مى خوانیم:

«السلام علیك یا ابن محمد المصطفى، السلام علیك یا بن علیّ المرتضى، السلام علیك یا بن فاطمة الزهراء، السلام علیك یا ابن خدیجة الكبری ...» (۱۹۵)

مواردى نیز وجود دارد كه نام «خدیجه» پیش از «فاطمه» آمده است:

«این ابن النبیّ المصطفى و ابن على المرتضى، و ابن خدیجةالغرّاء، و ابن فاطمة الزهراء الكبری » (۱۹۶)

نكته قابل توجه این است كه هر جا بحث از «وراثت» - كه در برگیرنده «امامت»، و «ولایت» و «عصمت» است - به میان آمده، صرفاً سخن از چهارده مصعومعلیهم‌السلام مى باشد؛ اما آنجا كه بحث از حَسَب و نسب است، نام خدیجه و زهرا به تقدیم یا تأخیر آمده است.

نكته دیگر این استكه فاطمه معصومهعلیها‌السلام در این زیارت نامه با عنوان هاى «دختر»، «خواهر» و «عمّه» و «ولیّ الله» مورد خطاب قرار گرفته است. مراد از «اسلام علیك یا بنت ولیّ الله» انتساب آن حضرت به پدر بزرگوارش امام موسى كاظمعلیه‌السلام ، اجداد پاك و مطهّرش تا پیامبراكرمصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم - خصوصاً - و همه انبیاى الهى - عموماً - مى باشد. دلیل بر این ادّعا، جمله «السلام علیكِ یا نبت موسى بن جعفر» است كه به عنوان تفسیرى براى جمله یاد شده آمده است.

مراد از «السلام علیكِ یا اخت ولیّ الله »، برادر بزرگوارش حضرت امام رضاعلیه‌السلام است. مراد از «السلام علیكِ یا عمّة ولیّ الله »، برادرزاده بزرگوارش حضرت امام جوادعلیه‌السلام است. این جملات، بیانگر مقام و منزلت آن حضرت مى باشد كه از چند جهت منتسب به سه امام معصوم و ولیّ خدا است. گفتنى است واژه ولیّ الله در زیارت هاى دیگر نیز پیشینه دارد. (۱۹۷)

۶. پیامبر اكرم و خاندان پاك و مطهّرشعلیهم‌السلام ، نورى یگانه هستند

در بخشى از زیارت نامه، پس از سلام مجدّد به حضرت فاطمه معصومهعلیها‌السلام آمده است:

«السَّلامُ عَلَيْكِ عَرَّفَ اللَّهُ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمْ فِي الْجَنَّةِ وَ حَشَرَنَا فِي زُمْرَتِكُمْ وَ أَوْرَدَنَا حَوْضَ نَبِيِّكُمْ وَ سَقَانَا بِكَأْسِ جَدِّكُمْ مِنْ يَدِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ. أَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ يُرِيَنَا فِيكُمُ السُّرُورَ وَ الْفَرَجَ وَ أَنْ يَجْمَعَنَا وَ إِيَّاكُمْ فِي زُمْرَةِ جَدِّكُمْ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ أَنْ لا يَسْلُبَنَا مَعْرِفَتَكُمْ إِنَّهُ وَلِيٌّ قَدِيرٌ أَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ بِحُبِّكُمْ وَ الْبَرَاءَةِ منْ أَعْدَائِكُمْ وَ التَّسْلِيمِ إِلَى اللَّهِ رَاضِيا بِهِ غَيْرَ مُنْكِرٍ وَ لا مُسْتَكْبِرٍ وَ عَلَى يَقِينِ مَا أَتَى بِهِ مُحَمَّدٌ وَ بِهِ رَاضٍ نَطْلُبُ بِذَلِكَ وَجْهَكَ يَا سَيِّدِي. اللَّهُمَّ وَ رِضَاكَ وَ الدَّارَ الْآخِرَةِ

درس هایى كه از جملات بالا مى توان آموخت عبارت است از:

۱. تعداد ۱۱ مرتبه از ضمیر «جمع مذّكر مخاطب» (كم) استفاده شده؛ و مراد این است كه حضرت فاطمه معصومهعلیها‌السلام از سلاله پاك معصومینعلیهم‌السلام مى باشد.

۲. نیز تعداد ۸ مرتبه از فعل و ضمیر «متكلم مع الغیر» (نا) بهره گیرى شده؛ و از ضمیر «متكلم وحدة» استفاده نشده است. شاید بتوان این گونه سخنگ فتن را در تأسّى به كلام خداوند متعال در قرآن مجید قلمداد نمود؛ آنجا كه مى فرماید:( إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ * اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ ) (۱۹۸). مراد این است كه دعا و راز و نیاز همراه با جمع، ارزشى والاتر از دعاى فردى دارد.

۳. در همه این دعاها، صرفاً درخواست از خداوند متعال شده است؛ و پیامبراكرم و خاندان بزرگوارشعلیهم‌السلام به عنوان واسطه لطف، و مجراى فیض الهى هستند. دلیل بر مدّعا این است كه در پایان مى فرماید: «نطلب بذلك وجهك یا سیّدى، اللهمّ و رضاك و الدارالآخرة ». مراد این است كه اى سرور من! و اى خداى من! با مواردى كه بیان شد (یعنى دستورهاى پیامبر اكرمصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و دوستى آن حضرت و اهل بیتش، و دورى جستن از دشمنانشان)، نظر عنایت و رضایت تو، و آخرتى خوش را مى طلبم.

۷. مقام شفاعت حضرت فاطمه معصومهعلیها‌السلام

در بخشى دیگر از زیارت نامه آمده است: «یا فاطمة اشفعى لى فى الجنّة، فانّ لك عند الله شأناً من الشّأن » در این جمله، به سبب این كه شأن و منزلتى والا نزد خداوند متعال دارد، درخواست شفاعت شده است. این فراز از زیارت نامه مى تواند ناظر بر این سخن امام صادقعلیه‌السلام باشد كه فرموده است:

«تُقْبَضُ فیها امرَأَةٌ مِنْ وُلدى، وَاسْمُها فاطمةُ بنتِ موسى، تَدْخُلُ بِشِفاعَتِها شیعتُنا الجنّةَ بأجمعهم » (۱۹۹)

«در قم، بانویى از فرزندان من كه نامش فاطمه دختر موسى است، رحلت مى كند؛ با شفاعت او همه شیعیان ما به بهشت مى شوند.»

«شفاعت»، مقامى والاست كه:

اوّلاً: بدون اجازه خداوند متعال، معنایى نخواهد داشت. (۲۰۰)

ثانیاً: شامل همگان نمى شود؛ بلكه گروهى خاصّ، و با شرایطى خاصّى را در بر مى گیرد. (۲۰۱) نیز با نیم نگاهى در روایات وارد شده از معصومینعلیهم‌السلام در مى یابیم كه مقام شفاعت، منصبى است از جانب خداوند متعال كه به افراد و موجودات لایق داده مى شود. اینان عبارتند از: حضرت محمدصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم (۲۰۲)، اهل بیت پیامبر اكرم و ائمهعلیهم‌السلام (۲۰۳)، سایر انبیاى الهى (۲۰۴)، هر مؤمن (۲۰۵)، پیروان برگزیده پیامبران و جانشینانشان (محبّان اهل بیتعلیهم‌السلام ) (۲۰۶)، ملائكه (۲۰۷)، ماه رمضان (۲۰۸)، عید فطر (۲۰۹) و قرآن (۲۱۰).

براى آشنایى بیشتر با عظمت شفاعت و درجه شفیع، شایسته است مختصرى درباره «شفاعت» بحث نماییم. شفاعت، از ماده «شفع»، به معناى «قرین شدن دو چیز در كنار هم» است. «شفع» = (جفت) را خلاف «وتر»= (تنها) دانسته اند. (۲۱۱)

در «معجم مقاییس اللغة» و «التحقیق» آمده است: «اصلٌ صحیحٌ یدلُّ على مقارنة الشیئی ن» (۲۱۲)، نیز صاحب «التحقیق» در معناى شفاعت مى نویسند: «فهو تأییدٌ و تقویةٌ بالحاق قوّته و ضمّ نفوذه الى مالآخر ». (۲۱۳)

ماده «شفع» ۳۱ مرتبه و با ۱۱ اشتقاق در قرآن به كار رفته است. (۲۱۴)

۸. سعادت واقعى در گرو محبّت اهل بیتعلیهم‌السلام است

در بخشى از زیارت نامه آمده است:

«اللهمّ انى أسألك أن تختم لى بالسعادة فلا تسلب منّى ما أنا فیه »

«خداوندا! از تو مى خواهم عاقبت مرا به سعادت ختم كنی؛ و آنچه را كه من در اویم از من نگیری»

مراد از «ما انافیه» و حالت خوشى كه گوینده این متن و زائر در آن قرار دارد، ولایت اهل بیتعلیهم‌السلام باشد؛ كه به طبع، كامل ترین مصداق براى «ما»ى موصول خواهد بود.

نیز در این زیارت نامه، درخواست هاى دنیایى و آخرتیِ بسیار از خداوند متعال شده است، نكته جالب توجه در این دعاها، این است كه با درهم آمیختن درخواست هاى دنیا و آخرت، عقل معاش را در طول عقل معاد قرار داده است. با این اوصاف، دنیا براى یك انسان ارزشمدار، به عنوان «منظورٌ به» (وسیله براى رسیدن به هدف) خواهد بود؛ نه به عنوان «منظورٌ الیه»، (هدف). (۲۱۵)

۹. آغاز و انجام زیارت نامه به یاد خداوند متعال و معصومینعلیهم‌السلام

دیگر نكته حائز اهمیت در زیارت نامه این است كه آغاز و انجام آن، با یاد خداوند متعال و معصومینعلیهم‌السلام ، در راستاى عبودیت و بندگى خداوند مى باشد. آغازش با تسبیحات حضرت فاطمه زهراعلیها‌السلام (الله اكبر، سبحان الله و الحمدالله)، و به دنبالش سلام و درود بر انبیاى الهى و معصومینعلیهم‌السلام است؛ نیز انجامش متبرّك است به سلام و درود بر پیامبر خاتمصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و خاندان مطهّرش و یاد و استمداد از خداوند متعال.

باتوجه به آنچه در تعریف زیارت و آدابش در این مقاله بیان گردید، در مى یابیم كه «زیارت واقعی» زیارتى است كه با شناخت كامل از حقوق زیارت شوند، تسلیم بودن در برابر اوامر معصومینعلیهم‌السلام ، و سایر آداب زیارت باشد؛ و در نهایت، منجر به خشنودى خداوند متعال شود.

در این صورت، قائل قائل شدن به شفاعت، و زیارت قبور نه تنها در عرض ربوبیّت الهى نیست و شرك محسوب نمى شود؛ بلكه در طول عبودیّت و رضایت خداوند سبحان خواهد بود. و این زیارت نامه - چه مأثور از معصوم باشد و چه نباشد - هدف را حاصل نموده؛ چون آغاز و انجامش با یاد خداوند متعال و معصومینعلیهم‌السلام است.

۱۰. «التفات»هاى لطیف و موافق با ذوق سلیم

در این زیارت نامه، برخى از انواع «التفات» وجود دارد كه هرچه بیشتر با تنوّع و لطافت كلام، و پرهیز از یكنواختى در متن، به زیبایى آن افزوده است. در تعریف، فواید، و ملاك ادراك «التفات» گفته اند:

«و هو الانتقال مِن كلٍّ مِن التكلّم - أوالخطاب، أو الغیبة - الى صاحبه، لمتفضیات و مناسبات تظهر بالتّأمّل فى مواقع الالتفات؛ تفنّناً فى الحدیث، و تلویناً للخطاب، حتى لا یملّ السامع من التزام حالة واحدة، و تنشیطاً و حملاً له على زیادة الاصغاء؛ فانّ لكلّ جدید لذّةً، و لبعض مواقعه لطائف؛ ملاك اداركها الذوق السلیم .» (۲۱۶)

برخى چنین التفات هایى را نشانه «اضطراب در متن» بر مى شمارند:

«در پایان زیارت نامه، عدولهاى خطابى كوتاه و سریعى دیده مى شود، براى مثال، از خطاب به حضرت معصومهعلیها‌السلام به پیامبر اكرمصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم خطاب شده؛ آن هم تنها به یك جمله: «نطلب بذلك وجهك یا سیّدی ». بعد، بلافاصله عدول یك جمله اى به ذات ربوبى دیده مى شود: «اللهم و رضاك و الدار الآخرة »، و دیگر بار در خواستى از حضرت معصومهعلیها‌السلام و سپس درخواست هاى خطابى ارزشمندى از ذات اقدس ربوبی. شاید بتوان عدولهایى چنین كوتاه و سریع را نوعى اضطراب در متن به شمار آورد.»

«با توجه به تمامى این موارد سندى و متنى، شاید احتمال مرحوم علامه مجلسى در كتاب «تحفةالزائر» قوى و پسندیده باشد. او مى فرماید: ممكن است، بر فرض صحّت سند و صدور صدر روایت، ذیل آن كه متن زیارت نامه است، دنباله حدیث نبوده، به وسیله علما و بزرگان تألیف شده باشد.» (۲۱۷)

بررسى

سخنان یاد شده، از چند جهت قابل تأمّل است:

۱. چنین التفات هایى در كلام عرب و قرآن مجید (۲۱۸) و ادعیه (۲۱۹) سابقه دارد، به همین جهت، نشانه اضطراب در متن نخواهد بود.

۲. اضطراب - باتوجه به تعریفى كه از آن در شرح مصطلحات ارائه نموده ایم - مربوط به نقل با اختلاف یك حدیث به لحاظ متن یا سند است؛ و ربطب به موضوع مورد بحث ندارد.

۳. آن گونه كه گمان شده، جمله «نطلب بذلك وجهك یا سیّدی » خطاب به پیامبر اكرمصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم نیست؛ بلكه متّصل به جمله «اللهم و رضاك و الدارالآخرة » است؛ و خطاب به خداوند متعال مى باشد؛ یعنى پس از این كه مى گوید: «من با محبّت شما (اهل بیتعلیهم‌السلام ) و دورى از دشمنانتان و با تسلیم شدن در برابر خداوند و رضایت او، بدون انكار چیزى و تكبّر در موردى، و بر یقین و رضایت به آنچه حضرت محمدصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم آورده، به خداوند تقرّب مى جویم»، در ادامه مى گوید: «اى سرور من! و اى خداى من! با آنچه گفته شد (محبت اهل بیت و دورى از دشمنانشان و...)، وجه و رضایت تو و آخرت را مى طلبم.»

۴. سخن علامه مجلسى در «تحفةالزائر» - بلافاصله پس از پایان زیارت نامه - این است: «مؤلف گوید كه محتمل است كه زیارت از تتمّه حدیث نباشد و از تألیف علما بوده باشد». (۲۲۰) با این توضیح كه همو با تصریح بر «سعد أشعری»، روایتش از امام رضاعلیه‌السلام را «حسن» بر مى شمرد. (۲۲۱)

خاتمه

با توجّه به آنچه در بررسى سند و متن زیارت نامه حضرت فاطمه معصومهعلیها‌السلام گذشت؛ در مى یابیم:

۱. روایاتى از امام صادقعلیه‌السلام ، امام كاظم، امام رضا و امام جوادعلیهم‌السلام در شأن و منزلت حضرت فاطمه معصومهعلیها‌السلام نقل شده است.

۲. برخى از این روایات، مرسل - از سنخ معلّق و مرفوع - هستند.

۳. روایت امام رضاعلیه‌السلام كه منتهى به زیارت نامه مى شود، - به یقین - به نقل از «سعد بن سعد اشعرى قمی» است؛ و سندش متصل و مسند است؛ و همه رجالش، مورد وثوق هستند.

۴. به نظر مى رسد بخش هاى انتهایى زیارت نامه - و نه همه اش - توسط علما نگاشته شده باشد؛ اما به قلم چه كسى و در كدام زمان، قابل بررسى است.

۵. متن زیارت نامه، معناى معینى بالا و منطبق با روایات وارد شده در شأن آن حضرت است. نیز سیره مستمر از قرن هاى مبتنى بر پذیرش این زیارت نامه بوده است. به همین جهت، سزاوار است با دیده احترام بدان نگریسته، با قصد قربت خوانده شود.

۶. گذشته از همه اینها، با توجه به اهمیّت مطلق زیارت - خصوصاً امام زاده اى با این مقام و منزلت - نیز با عنایت به احادیث «من بلغ» (۲۲۲) و قاعده «تسامح در أدلّه سنن»؛ مناقشه در اسناد چنین موضوعاتى، خالى از وجه است. (۲۲۳)

نتیجه بحث

ترجیح در این است كه زیارت نامه حضرت فاطمه معصومهعلیها‌السلام از باب «تسامح در ادلّه سنن» به عنوان «مطلق ذكر» به قصد رجاء «نه به قصد ورود» خوانده شود.

۵. سلام بر حضرت فاطمه معصومهعلیها‌السلام ، در پس سلسله پاك معصومینعلیهم‌السلام

در این زیارت نامه، آن حضرت منتسب به «رسول الله»، حضرت فاطمه و حضرت خدیجه، امیرالمؤمنین، و امام حسن و امام حسینعلیهم‌السلام شده است. یعنى فاطمه معصومهعلیها‌السلام به «پنج تن آل عبا» و «اهل كساء» نسبت داده شده است. (۱۹۳) شاید نام خدیجهعلیها‌السلام در كنار آنان، از جهت تكریم و تعظیم باشد؛ چون وى را مقامى والا نزد پیامبر اكرمصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم بوده، و جدّ مادرى معصومین و امامزادگانعلیهم‌السلام محسوب مى شود.

ممكن است این سؤال مطرح شود كه چرا در سلامى كه در ابتداى زیارت نامه و پس از انبیا داده شده، نامى از «خدیجهعلیها‌السلام » برده نشده، ولى در این بخش از زیارت نامه از آن حضرت یاد شده است. چرا در ابتداى زیارت نامه، یادى از حضرت خدیجهعلیها‌السلام نشده؟ چرا در آنجا نام حضرت علىعلیه‌السلام پیش از حضرت زهراعلیها‌السلام آمده ولى در اینجا نام حضرت فاطمه و خدیجهعلیهما‌السلام مقدّم بر حضرت علىعلیه‌السلام شده است؟

گام نخست این است كه دریابیم مراد كلام در اینجا چیست؟ آیا گوینده این سخن در مقام بیان مرتبه وجایگاه بوده یا اینكه به دنبال بیان تقدّم زمانى بوده است؟ پاسخ این است كه در هیچ یك از این فرازهاى، مراد، تقدّم رتبى نیست؛ بلكه تقدّم زمانى و نَسَبى مطرح است. در سلامى كه به آدم و پیامبران اوا العزمعلیهم‌السلام داده شده، تقدّم زمانى در نظر گرفته شده؛ و گرنه همه مى دانند كه پیامبر خاتمصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم برتر از همه انبیاى الهى است. نیز در سلامى كه به چهارده معصومعلیهم‌السلام داده شده، نامى از حضرت خدیجهعلیها‌السلام برده نشده؛ زیرا در اینجا بحث از مقام و منصب نبوت و وصایت و عصمت و امامت، همراه تقدّم زمانى مطرح است. بخشى كه سلام بر حضرت فاطمه معصومهعلیها‌السلام داده شده وب حث از نَسَب است، از حضرت خدیجهعلیها‌السلام نیز یاد شده است.

راز اینكه فاطمهعلیها‌السلام مقدّم بر خدیجهعلیها‌السلام شده، شاید به خاطر مقام و مرتبه اى است كه در میان زنان عالم دارد؛ به همین جهت است كه آن حضرت را «سیّدة نساء العالمین» نامیده اند. (۱۹۴) شاید به جهت رعایت وزن كلام باشد؛ زیرا تلفظ خدیجه و فاطمه ثقیل است و تلفظ فاطمه و خدیجه روان. تقدّم نام «فاطمه» بر «خدیجه» در ادعیه و زیارات پیشینه دارد. مثلاً در زیارت بالاى سر حضرت أباعبداللهعلیه‌السلام مى خوانیم:

«السلام علیك یا ابن محمد المصطفى، السلام علیك یا بن علیّ المرتضى، السلام علیك یا بن فاطمة الزهراء، السلام علیك یا ابن خدیجة الكبری ...» (۱۹۵)

مواردى نیز وجود دارد كه نام «خدیجه» پیش از «فاطمه» آمده است:

«این ابن النبیّ المصطفى و ابن على المرتضى، و ابن خدیجةالغرّاء، و ابن فاطمة الزهراء الكبری » (۱۹۶)

نكته قابل توجه این است كه هر جا بحث از «وراثت» - كه در برگیرنده «امامت»، و «ولایت» و «عصمت» است - به میان آمده، صرفاً سخن از چهارده مصعومعلیهم‌السلام مى باشد؛ اما آنجا كه بحث از حَسَب و نسب است، نام خدیجه و زهرا به تقدیم یا تأخیر آمده است.

نكته دیگر این استكه فاطمه معصومهعلیها‌السلام در این زیارت نامه با عنوان هاى «دختر»، «خواهر» و «عمّه» و «ولیّ الله» مورد خطاب قرار گرفته است. مراد از «اسلام علیك یا بنت ولیّ الله» انتساب آن حضرت به پدر بزرگوارش امام موسى كاظمعلیه‌السلام ، اجداد پاك و مطهّرش تا پیامبراكرمصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم - خصوصاً - و همه انبیاى الهى - عموماً - مى باشد. دلیل بر این ادّعا، جمله «السلام علیكِ یا نبت موسى بن جعفر» است كه به عنوان تفسیرى براى جمله یاد شده آمده است.

مراد از «السلام علیكِ یا اخت ولیّ الله »، برادر بزرگوارش حضرت امام رضاعلیه‌السلام است. مراد از «السلام علیكِ یا عمّة ولیّ الله »، برادرزاده بزرگوارش حضرت امام جوادعلیه‌السلام است. این جملات، بیانگر مقام و منزلت آن حضرت مى باشد كه از چند جهت منتسب به سه امام معصوم و ولیّ خدا است. گفتنى است واژه ولیّ الله در زیارت هاى دیگر نیز پیشینه دارد. (۱۹۷)

۶. پیامبر اكرم و خاندان پاك و مطهّرشعلیهم‌السلام ، نورى یگانه هستند

در بخشى از زیارت نامه، پس از سلام مجدّد به حضرت فاطمه معصومهعلیها‌السلام آمده است:

«السَّلامُ عَلَيْكِ عَرَّفَ اللَّهُ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمْ فِي الْجَنَّةِ وَ حَشَرَنَا فِي زُمْرَتِكُمْ وَ أَوْرَدَنَا حَوْضَ نَبِيِّكُمْ وَ سَقَانَا بِكَأْسِ جَدِّكُمْ مِنْ يَدِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ. أَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ يُرِيَنَا فِيكُمُ السُّرُورَ وَ الْفَرَجَ وَ أَنْ يَجْمَعَنَا وَ إِيَّاكُمْ فِي زُمْرَةِ جَدِّكُمْ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ أَنْ لا يَسْلُبَنَا مَعْرِفَتَكُمْ إِنَّهُ وَلِيٌّ قَدِيرٌ أَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ بِحُبِّكُمْ وَ الْبَرَاءَةِ منْ أَعْدَائِكُمْ وَ التَّسْلِيمِ إِلَى اللَّهِ رَاضِيا بِهِ غَيْرَ مُنْكِرٍ وَ لا مُسْتَكْبِرٍ وَ عَلَى يَقِينِ مَا أَتَى بِهِ مُحَمَّدٌ وَ بِهِ رَاضٍ نَطْلُبُ بِذَلِكَ وَجْهَكَ يَا سَيِّدِي. اللَّهُمَّ وَ رِضَاكَ وَ الدَّارَ الْآخِرَةِ

درس هایى كه از جملات بالا مى توان آموخت عبارت است از:

۱. تعداد ۱۱ مرتبه از ضمیر «جمع مذّكر مخاطب» (كم) استفاده شده؛ و مراد این است كه حضرت فاطمه معصومهعلیها‌السلام از سلاله پاك معصومینعلیهم‌السلام مى باشد.

۲. نیز تعداد ۸ مرتبه از فعل و ضمیر «متكلم مع الغیر» (نا) بهره گیرى شده؛ و از ضمیر «متكلم وحدة» استفاده نشده است. شاید بتوان این گونه سخنگ فتن را در تأسّى به كلام خداوند متعال در قرآن مجید قلمداد نمود؛ آنجا كه مى فرماید:( إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ * اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ ) (۱۹۸). مراد این است كه دعا و راز و نیاز همراه با جمع، ارزشى والاتر از دعاى فردى دارد.

۳. در همه این دعاها، صرفاً درخواست از خداوند متعال شده است؛ و پیامبراكرم و خاندان بزرگوارشعلیهم‌السلام به عنوان واسطه لطف، و مجراى فیض الهى هستند. دلیل بر مدّعا این است كه در پایان مى فرماید: «نطلب بذلك وجهك یا سیّدى، اللهمّ و رضاك و الدارالآخرة ». مراد این است كه اى سرور من! و اى خداى من! با مواردى كه بیان شد (یعنى دستورهاى پیامبر اكرمصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و دوستى آن حضرت و اهل بیتش، و دورى جستن از دشمنانشان)، نظر عنایت و رضایت تو، و آخرتى خوش را مى طلبم.

۷. مقام شفاعت حضرت فاطمه معصومهعلیها‌السلام

در بخشى دیگر از زیارت نامه آمده است: «یا فاطمة اشفعى لى فى الجنّة، فانّ لك عند الله شأناً من الشّأن » در این جمله، به سبب این كه شأن و منزلتى والا نزد خداوند متعال دارد، درخواست شفاعت شده است. این فراز از زیارت نامه مى تواند ناظر بر این سخن امام صادقعلیه‌السلام باشد كه فرموده است:

«تُقْبَضُ فیها امرَأَةٌ مِنْ وُلدى، وَاسْمُها فاطمةُ بنتِ موسى، تَدْخُلُ بِشِفاعَتِها شیعتُنا الجنّةَ بأجمعهم » (۱۹۹)

«در قم، بانویى از فرزندان من كه نامش فاطمه دختر موسى است، رحلت مى كند؛ با شفاعت او همه شیعیان ما به بهشت مى شوند.»

«شفاعت»، مقامى والاست كه:

اوّلاً: بدون اجازه خداوند متعال، معنایى نخواهد داشت. (۲۰۰)

ثانیاً: شامل همگان نمى شود؛ بلكه گروهى خاصّ، و با شرایطى خاصّى را در بر مى گیرد. (۲۰۱) نیز با نیم نگاهى در روایات وارد شده از معصومینعلیهم‌السلام در مى یابیم كه مقام شفاعت، منصبى است از جانب خداوند متعال كه به افراد و موجودات لایق داده مى شود. اینان عبارتند از: حضرت محمدصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم (۲۰۲)، اهل بیت پیامبر اكرم و ائمهعلیهم‌السلام (۲۰۳)، سایر انبیاى الهى (۲۰۴)، هر مؤمن (۲۰۵)، پیروان برگزیده پیامبران و جانشینانشان (محبّان اهل بیتعلیهم‌السلام ) (۲۰۶)، ملائكه (۲۰۷)، ماه رمضان (۲۰۸)، عید فطر (۲۰۹) و قرآن (۲۱۰).

براى آشنایى بیشتر با عظمت شفاعت و درجه شفیع، شایسته است مختصرى درباره «شفاعت» بحث نماییم. شفاعت، از ماده «شفع»، به معناى «قرین شدن دو چیز در كنار هم» است. «شفع» = (جفت) را خلاف «وتر»= (تنها) دانسته اند. (۲۱۱)

در «معجم مقاییس اللغة» و «التحقیق» آمده است: «اصلٌ صحیحٌ یدلُّ على مقارنة الشیئی ن» (۲۱۲)، نیز صاحب «التحقیق» در معناى شفاعت مى نویسند: «فهو تأییدٌ و تقویةٌ بالحاق قوّته و ضمّ نفوذه الى مالآخر ». (۲۱۳)

ماده «شفع» ۳۱ مرتبه و با ۱۱ اشتقاق در قرآن به كار رفته است. (۲۱۴)

۸. سعادت واقعى در گرو محبّت اهل بیتعلیهم‌السلام است

در بخشى از زیارت نامه آمده است:

«اللهمّ انى أسألك أن تختم لى بالسعادة فلا تسلب منّى ما أنا فیه »

«خداوندا! از تو مى خواهم عاقبت مرا به سعادت ختم كنی؛ و آنچه را كه من در اویم از من نگیری»

مراد از «ما انافیه» و حالت خوشى كه گوینده این متن و زائر در آن قرار دارد، ولایت اهل بیتعلیهم‌السلام باشد؛ كه به طبع، كامل ترین مصداق براى «ما»ى موصول خواهد بود.

نیز در این زیارت نامه، درخواست هاى دنیایى و آخرتیِ بسیار از خداوند متعال شده است، نكته جالب توجه در این دعاها، این است كه با درهم آمیختن درخواست هاى دنیا و آخرت، عقل معاش را در طول عقل معاد قرار داده است. با این اوصاف، دنیا براى یك انسان ارزشمدار، به عنوان «منظورٌ به» (وسیله براى رسیدن به هدف) خواهد بود؛ نه به عنوان «منظورٌ الیه»، (هدف). (۲۱۵)

۹. آغاز و انجام زیارت نامه به یاد خداوند متعال و معصومینعلیهم‌السلام

دیگر نكته حائز اهمیت در زیارت نامه این است كه آغاز و انجام آن، با یاد خداوند متعال و معصومینعلیهم‌السلام ، در راستاى عبودیت و بندگى خداوند مى باشد. آغازش با تسبیحات حضرت فاطمه زهراعلیها‌السلام (الله اكبر، سبحان الله و الحمدالله)، و به دنبالش سلام و درود بر انبیاى الهى و معصومینعلیهم‌السلام است؛ نیز انجامش متبرّك است به سلام و درود بر پیامبر خاتمصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و خاندان مطهّرش و یاد و استمداد از خداوند متعال.

باتوجه به آنچه در تعریف زیارت و آدابش در این مقاله بیان گردید، در مى یابیم كه «زیارت واقعی» زیارتى است كه با شناخت كامل از حقوق زیارت شوند، تسلیم بودن در برابر اوامر معصومینعلیهم‌السلام ، و سایر آداب زیارت باشد؛ و در نهایت، منجر به خشنودى خداوند متعال شود.

در این صورت، قائل قائل شدن به شفاعت، و زیارت قبور نه تنها در عرض ربوبیّت الهى نیست و شرك محسوب نمى شود؛ بلكه در طول عبودیّت و رضایت خداوند سبحان خواهد بود. و این زیارت نامه - چه مأثور از معصوم باشد و چه نباشد - هدف را حاصل نموده؛ چون آغاز و انجامش با یاد خداوند متعال و معصومینعلیهم‌السلام است.

۱۰. «التفات»هاى لطیف و موافق با ذوق سلیم

در این زیارت نامه، برخى از انواع «التفات» وجود دارد كه هرچه بیشتر با تنوّع و لطافت كلام، و پرهیز از یكنواختى در متن، به زیبایى آن افزوده است. در تعریف، فواید، و ملاك ادراك «التفات» گفته اند:

«و هو الانتقال مِن كلٍّ مِن التكلّم - أوالخطاب، أو الغیبة - الى صاحبه، لمتفضیات و مناسبات تظهر بالتّأمّل فى مواقع الالتفات؛ تفنّناً فى الحدیث، و تلویناً للخطاب، حتى لا یملّ السامع من التزام حالة واحدة، و تنشیطاً و حملاً له على زیادة الاصغاء؛ فانّ لكلّ جدید لذّةً، و لبعض مواقعه لطائف؛ ملاك اداركها الذوق السلیم .» (۲۱۶)

برخى چنین التفات هایى را نشانه «اضطراب در متن» بر مى شمارند:

«در پایان زیارت نامه، عدولهاى خطابى كوتاه و سریعى دیده مى شود، براى مثال، از خطاب به حضرت معصومهعلیها‌السلام به پیامبر اكرمصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم خطاب شده؛ آن هم تنها به یك جمله: «نطلب بذلك وجهك یا سیّدی ». بعد، بلافاصله عدول یك جمله اى به ذات ربوبى دیده مى شود: «اللهم و رضاك و الدار الآخرة »، و دیگر بار در خواستى از حضرت معصومهعلیها‌السلام و سپس درخواست هاى خطابى ارزشمندى از ذات اقدس ربوبی. شاید بتوان عدولهایى چنین كوتاه و سریع را نوعى اضطراب در متن به شمار آورد.»

«با توجه به تمامى این موارد سندى و متنى، شاید احتمال مرحوم علامه مجلسى در كتاب «تحفةالزائر» قوى و پسندیده باشد. او مى فرماید: ممكن است، بر فرض صحّت سند و صدور صدر روایت، ذیل آن كه متن زیارت نامه است، دنباله حدیث نبوده، به وسیله علما و بزرگان تألیف شده باشد.» (۲۱۷)

بررسى

سخنان یاد شده، از چند جهت قابل تأمّل است:

۱. چنین التفات هایى در كلام عرب و قرآن مجید (۲۱۸) و ادعیه (۲۱۹) سابقه دارد، به همین جهت، نشانه اضطراب در متن نخواهد بود.

۲. اضطراب - باتوجه به تعریفى كه از آن در شرح مصطلحات ارائه نموده ایم - مربوط به نقل با اختلاف یك حدیث به لحاظ متن یا سند است؛ و ربطب به موضوع مورد بحث ندارد.

۳. آن گونه كه گمان شده، جمله «نطلب بذلك وجهك یا سیّدی » خطاب به پیامبر اكرمصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم نیست؛ بلكه متّصل به جمله «اللهم و رضاك و الدارالآخرة » است؛ و خطاب به خداوند متعال مى باشد؛ یعنى پس از این كه مى گوید: «من با محبّت شما (اهل بیتعلیهم‌السلام ) و دورى از دشمنانتان و با تسلیم شدن در برابر خداوند و رضایت او، بدون انكار چیزى و تكبّر در موردى، و بر یقین و رضایت به آنچه حضرت محمدصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم آورده، به خداوند تقرّب مى جویم»، در ادامه مى گوید: «اى سرور من! و اى خداى من! با آنچه گفته شد (محبت اهل بیت و دورى از دشمنانشان و...)، وجه و رضایت تو و آخرت را مى طلبم.»

۴. سخن علامه مجلسى در «تحفةالزائر» - بلافاصله پس از پایان زیارت نامه - این است: «مؤلف گوید كه محتمل است كه زیارت از تتمّه حدیث نباشد و از تألیف علما بوده باشد». (۲۲۰) با این توضیح كه همو با تصریح بر «سعد أشعری»، روایتش از امام رضاعلیه‌السلام را «حسن» بر مى شمرد. (۲۲۱)

خاتمه

با توجّه به آنچه در بررسى سند و متن زیارت نامه حضرت فاطمه معصومهعلیها‌السلام گذشت؛ در مى یابیم:

۱. روایاتى از امام صادقعلیه‌السلام ، امام كاظم، امام رضا و امام جوادعلیهم‌السلام در شأن و منزلت حضرت فاطمه معصومهعلیها‌السلام نقل شده است.

۲. برخى از این روایات، مرسل - از سنخ معلّق و مرفوع - هستند.

۳. روایت امام رضاعلیه‌السلام كه منتهى به زیارت نامه مى شود، - به یقین - به نقل از «سعد بن سعد اشعرى قمی» است؛ و سندش متصل و مسند است؛ و همه رجالش، مورد وثوق هستند.

۴. به نظر مى رسد بخش هاى انتهایى زیارت نامه - و نه همه اش - توسط علما نگاشته شده باشد؛ اما به قلم چه كسى و در كدام زمان، قابل بررسى است.

۵. متن زیارت نامه، معناى معینى بالا و منطبق با روایات وارد شده در شأن آن حضرت است. نیز سیره مستمر از قرن هاى مبتنى بر پذیرش این زیارت نامه بوده است. به همین جهت، سزاوار است با دیده احترام بدان نگریسته، با قصد قربت خوانده شود.

۶. گذشته از همه اینها، با توجه به اهمیّت مطلق زیارت - خصوصاً امام زاده اى با این مقام و منزلت - نیز با عنایت به احادیث «من بلغ» (۲۲۲) و قاعده «تسامح در أدلّه سنن»؛ مناقشه در اسناد چنین موضوعاتى، خالى از وجه است. (۲۲۳)

نتیجه بحث

ترجیح در این است كه زیارت نامه حضرت فاطمه معصومهعلیها‌السلام از باب «تسامح در ادلّه سنن» به عنوان «مطلق ذكر» به قصد رجاء «نه به قصد ورود» خوانده شود.


4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23