فضائل و سيره چهارده معصوم در آثار استاد علامه حسن زاده آملى

فضائل و سيره چهارده معصوم در آثار استاد علامه حسن زاده آملى0%

فضائل و سيره چهارده معصوم در آثار استاد علامه حسن زاده آملى نویسنده:
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه: سایر کتابها

فضائل و سيره چهارده معصوم در آثار استاد علامه حسن زاده آملى

نویسنده: عباس عزيزى
محقق: علی عطائی اصفهانی
مترجم: علی عطائی اصفهانی
گروه:

مشاهدات: 20227
دانلود: 4080

توضیحات:

فضائل و سيره چهارده معصوم در آثار استاد علامه حسن زاده آملى
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 30 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 20227 / دانلود: 4080
اندازه اندازه اندازه
فضائل و سيره چهارده معصوم در آثار استاد علامه حسن زاده آملى

فضائل و سيره چهارده معصوم در آثار استاد علامه حسن زاده آملى

نویسنده:
فارسی

۵۰۸- از تو حركت از خدا بركت!

هيچ موجودى ابا ندارد كه معلوم انسان واقع شود. به هر چه رو آوريد، تسليم شما هستند و هيچ كلمه وجودى از آب و خاك و معدن و گياه و حيوان و آسمان و ملك و فلك، ابا از فهم انسان بدانها بدارند و شما مى توانيد وجود هر موجودى را بفهميد و به تار و پود آن دست يابيد؛ اين از ناحيه موجودات. از طرفى ديگر جنابعالى هم حد يقف نداريد و اين كه انسان حد يقف ندارد به نحو احسن در نهج البلاغه، حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام بيان فرموده است: كل وعاء يضيق بما جعل فيه الا وعاء العلم فانه يتسع به؛(۵۶۷) هر ظرفى داراى گنجايش و ظرفيت محدودى است كه با ريختن مظروف و چيزى در آن؛ ظرفيت و گنجايش آن كم مى شود، مگر ظرف علم (كه عبارت است از نفس ناطقه و جان انسان) هر چه علم در آن قرار گيرد، گنجايش آن بيشتر مى شود؛ اشتها و آمادگى نفس ‍ ناطقه، افزايش مى يابد.

برگرديم به حرف فارابى كه فرمود: هيچ موجودى از معلوم شدن ابا ندارد و انسان حد يقف ندارد، بنابراين او تو حركت و از خدا بركت!(۵۶۸)

۵۰۹- انا مدينه الحكمه

شيخ صدوق در مجلس شصت و يكم امالى به اسنادش از امام اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام روايت كرده است كه:

قال: قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله : انا مدينه الحكمه و هى الجنه وانت يا على! بابها، فكيف يهترى المهترى الى الجنه و لايهترى اليها الا من بابها؟

در اين حديث تاءمل بفرما كه حكمت بهشت است، آرى؟ و هم العزيز الحكيم، پس والقرآن الحكيم.

۵۱۰- علما زارع اند و قلوب مزرعه

حضرت وصى، امام عالى اعلى، علىعليه‌السلام به شاگرد كاملش كميل، در نهج البلاغه آمده است: يحفظ الله بهم حججه و بيناته حتى يودعوها نظراءهم و يزرعوها فى قلوب اشباههم.

مفاد كلام كامل امام در عبارت مذكور اين است كه علما زارع اند و قلوب مستعده مزرعه و علوم معارف بذرند.

آرى! استاد كشاورز روحانى است كه بذرهاى معارف را در مزرعه قلوب قابل و لايق مى افشاند.

اين بذرها هر يك ريشه مى دواند و شجره طيبه اى مى شود كه همواره ميوه مى دهد و نفوس مستعده براى هميشه از آن بهره مندند.

قوله سبحانه: الم تركيف ضرب الله مثلا كلمه طيبه كشجره طيبه اصلها ثابت و فرعها فى السماء، تاءتى اكلها كل حين باذن ربها و يضرب اله الامثال للناس لعلهم ينذكرون.(۵۶۹)

چنان كه آثار اين گونه بذرها را در متاءله سبزوارى - از شاگردهايى كه تربيت كرده است، و كتب و رسائلى كه تصنيف فرموده است - مشاهده مى فرماييد، و ديگران هم در قرون آتى مشاهده خواهند فرمود: بلكه:

سالها عشاق، خاكم را زيارتگه كنند

چون كه من روزى طواف كوى جانان كرده ام(۵۷۰)

۵۱۱- علم زنده

اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام فرمود:

العلم حياه والجهل موت؛

علم، زنده ابد شدن و جهل، مرگ دايم يافتن است.

آب حيات كه در ظلمات است، كنايه از علم است كه در نفس پنهان است، كسى زنده ابد نشود جز به علم و حكمت و معرفت الهى.(۵۷۱)

۵۱۲- باغ علماء

اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام فرمود: الكتب بساتين العلماء؛(۵۷۲)

كتب علم، باغ و بستان دانشمندان است.(۵۷۳)

۵۱۳- نشستن با حكماء

اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام فرمود:

جالس الحكماء يكمل عقلك و تشرف نفسك و ينتف (عنك) جهلك؛ با حكماء بنشين تا عقل تو كامل و نفست شريف و جهل و نادانى ات بر طرف شود.

۵۱۴- كمال علم

اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام فرمود:

لن يحرز العلم الا من يطيل درسه؛(۵۷۴)

هرگز به حد كمال علمى نمى رسد مگر كسى كه طول مدت به كار آن علم پردازد و ادامه فكر و نظر و بحث در آن علم دهد.(۵۷۵)

۵۱۵- رسيدن به سعادت

اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام فرمود: جالس العلماء تسعد؛(۵۷۶)

با علماء بنشين تا به سعادت رسى.(۵۷۷)

۵۱۶- شخص با عقل

اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام فرمود:

اسعد الناس العاقل؛(۵۷۸)

عاقل، با سعادت ترين مردم است.(۵۷۹)

۵۱۷- كلام حكمت و علم

اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام فرمود:

الحكمه روضه العقلاء؛(۵۸۰)

كلام حكمت و علم و معرفت الله نافغ و بوستان خردمندان عالم است.(۵۸۱)

۵۱۸- جهل، دشمن علم

اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام فرمود: من جهل علما عاداه؛(۵۸۲)

هر كه علمى را نداند دشمن آن علم است.

نمانند مكتب معاويه و تهافت الفلاسفه نويسان كه به علىعليه‌السلام و شيعيانش حكماى الهى، جاهل و دشمنند.(۵۸۳)

۵۱۹- ويژگى عاقل

اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام فرمود:

ينبغى للعاقل ان يحترس من سكر المال و سكر القدره و سكر العلم و سكر المدح و سكر الشباب فان لكل ذالك ريحا تسلب العقل و تستخف الوقار؛(۵۸۴) سزاوار است عاقل احتراز كند از مستى علم و دانش و مستى مدح و ثناى مردم و مستى و غرور جوانى كه تمام اينها را بوى ناخوش و عفنى است كه عقل انسان را زائل مى كند ادب و وقار انسانيت را سبك و خفيف مى سازد.

يعنى مال و جاه و علم و مدح مردم و دوران جوانى، همه مانند شراب انسان را مست مى كند و عقل را فاسد مى گرداند و ادب را زائل مى كند، بايد انسان عاقل از سكر و مستى اين امور دنيوى خود را حفظ كند و مست دنيا و مغرور علم و جاه و جلال دنيا نشود، و الا از درگاه خدا به خطاب: لابقربوا الصلوه و انتم سكارى(۵۸۵) دورى مى سود و اگر مست نشد و عقل و دين را با وجود مال و جلال و علم و غيره حفظ كرد، از اين امور در زندگانى دنيا و آخرت بهره مند خواهد گشت.(۵۸۶)

۵۲۰- احترام به عالم

اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام فرمود:

يكرم العلم لعلمه والكبير لسته، و ذوالمعروف، والسلطان لسلطانه؛(۵۸۷) عالم را بايد براى علمش اكرام كنند، و پيران تجربه آموخته را براى كثرت سن (و تجارب او) و نيكوكاران و خيرخواهان بشر را براى خبر و احسان، و سلاطين را براى سلطنت.

يعنى هر كس را بر آن جهت حسن و خوبى كه داراست بايد گرامى و محترم داشت.

علماء را براى علم و دانش كه علمشان چراغ هدايت خلق است، پيران را براى استفاده از تجارب به واسطه طول عمرشان، و خيرخواهان و اهل احسان را براى احسان شان، سلاطين را براى سلطنت؛ يعنى براى حسن انتظام و عدالت و رفع ظلم و آزار از مظلومان كه لازمه وجود سلطان است بايد محترم و بزرگ دانست. خلاصه يعنى در هر كس جهت كمالى وجود دارد بايد بر آن جهت كمال او را گرامى داشت.(۵۸۸)

۵۲۱- شايسته دانشمند نيست!

اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام فرمود:

لا يكون العالم عالما حتى يحسد من فوقه، و لا يحتقر من دونه، و لا ياءخذ عن علمه شيئا من حطام الدنيا؛(۵۸۹) عالم را نبايد عالم حقيقى دانست، الا آن كس كه بر مافوق خود در علم حسد نبرد، و به مادون خود از تكبر و نخوت اهانت نكند، و از علم خود اخذ مال دنيا نكند و علم و دين را به حطام دنيا نفروشد.(۵۹۰)

۵۲۲- با سعادت ترين مردم

اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام فرمود:

اسعد الناس العقل؛

خردمند و عاقل با سعادت ترين مردم عالم است

شرح

عاقل آن كس است كه در طلب علم و ايمان و معرفت خداست، در مقام عقل نظرى و به كار تزكيه و تربيت و تهذيب نفس است در عقل عملى و در تكميل قوه دانش و كنش خود تا آن جا كه بتواند سعى مى كند و چنين كش ‍ به مراتب كمال سعادت البته خواهد رسيد و در دنيا و عقبى مسعود و محبوب است و به عكس فرمود:

الجاهل اشقى الناس؛ مرد نادان، محروم ترين خلق است.(۵۹۱)

۵۲۳- بهترين دلها

ارزش انسان به معارف است، پس بهترين ظرفهاى علم - يعنى نفوس ‍ انسانى - آن ظرفى است كه گنجايش آن بيشتر است، چنان كه به شاگرد نامدارش كميل - رضوان الله تعالى عليه - فرمود: يا كميل! ان هذه اوعيه، فخيرها اوعاها؛ يعنى اى كميل! اين دلها ظرفها هستند، پس ‍ بهترين آنها آن دلى است كه ظرفيت و گنجايش او بيشتر است.(۵۹۲)

۵۲۴- ظالم ترين مردم

بدان، كسى كه خويش را در سفاهت نگاه دارد، ظالم ترين و جفاكارترين مردم است به خويشتن. احياى نفوس از مرگ و نيستى جهل و بيدار نمودن آنها از خواب غفلت و بى خبرى و خارج كردنشان از ظلمات بهتور، از شؤ ون سفراى الهى و پيروان آنان است.

خداوند - علت كلمته - مى فرمايد: يا ايها الذين اامنوا استجيبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم؛(۵۹۳) و حضرت وصى، امام على بن ابى طالبعليه‌السلام ، آل محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله را وصف فرموده كه: آنان حيات و زندگى علم و مرگ و نيستى جهلند.(۵۹۴) و علم حياب ارواح است؛ همان طور كه آب، حيات اشباح است. آيات و روايان در اين مرصد اءسنى و مقصد اهلى به ترتيب و نظم خاصى در جوامع روايى و صحف علمى، بيش ‍ از آن است كه به شمارش آيد.

عالم، اگر قدر علم بداند، از طور الهى اش خارج نشده، از زى روحانى اش ‍ بيرون نرود، پس او در راه عيساى روح اللهعليه‌السلام است؛ يعنى در حقيقت مشهد و مشربش عيسوى است، چرا كه عمل صالحش، احياى مردگان است به اذن الله تعالى.

خوشم مى آيد نقل كلام شيخ اكبر، در فص عيسوى از كتاب فصوص الحكم و نيز سخن علامه قيصرى، در شرحش. شيخ مى گويد:

و اما احياى معنوى، به علم است؛ پس اين، حيات الهيه ذاتيه نوريه است كه خداوند درباره اش گويد: او من كان ميتا فاحييناه و جعلنا له نورا يمشى به فى الناس.(۵۹۵) بنابر اين، هر كس كه نفسى مرده را به حيات علميه، در مسئله اى خاص كه متعلق به علم الله باشد، حيات بخشد، او را زنده كردهاست، و آن حيات، براى او نورى خواهد بود كه به واسطه اش در ميان مردم يعنى در ميان اشكال و اشباهش در صورت راه برود.(۵۹۶)

۵۲۵- بر نفس خود جاهل مباش!

در غرر آمدى است كه علىعليه‌السلام فرمود:

بر نفس خويش جاهل مباش؛ چه چنين كسى بر هر چيزى جاهل است.(۵۹۷)

۵۲۶- نزديكى باران به عرش

از اميرالمؤمنينعليه‌السلام روايت است كه: آب باران قريب العهد به عرش است، و در ابتداى ريزش باران در باران مى ايستاد كه سرو روى ايشان تر مى شد.

اين باران طاهر طهور و دواء و شفاء چون به زمين خاكى رسيده تيره مى گردد، و به پليد رسد پليد مى گردد، و رودها به فراخور گنجايش ‍ خودشان آب مى گيرند: انزل من اسماء فسالت اوديه بقدرها (رعد: ۱۷) و رستنى ها از وى مى رويند و هو الذى انزل من السماء ماء فاخرجنا به نبات كل شى ء (انعام:۹۹) و زمين مرده بدان زنده و سرسبز و خرم مى شود. والله انزل من السمآئ ماء فاحيا به الارض بعد موتها (نحل: ۶۵) الم تر ان الله انزل من السماء ماء فتصبح الارض ‍ مخضره (حج: ۶۳) همچنين است آب حيات علم كه از آسمان عالم آخرت فرو مى ريزد و ان الدار الاخره لهى الحيوان (عنكبوت: ۶۴) با محل آن كه نفوس بشرى است.(۵۹۸)

۵۲۷- شش حالت جسم

اميرالمؤمنينعليه‌السلام فرمود: جسم را شش حال است: صحت؛ مرض؛ مرگ؛ حيات؛ خواب؛ و بيدارى. و روح را نيز چنين است؛ پس حياتش علم اوست، و مرگش جهلش، و مرضش شك است، و صحتش يقين، و خوابش ‍ غفلت اوست، و بيدارى اش حفظ او.(۵۹۹)

۵۲۸- احاطه بر علم ساليان قمرى و شمسى

در تفسير مجمع البيان طبرسى آمده است: يهودى از على بن ابى طالبعليه‌السلام از مدت ماندن ايشان (اصحاب كهف) پرسيد، حضرت از آن چه در قرآن بود به وى خبر داد، يهودى گفت: ما در كتاب خويش سيصد سال مى يابيم.

حضرتعليه‌السلام فرمود: آن به سال هاى شمسى است و اين به سالهاى قمرى.

فخر رازى در تفسير مفاتيح الغيب خود گفت: برخى گفتند، مدت سيصد سال از سالهاى شمسى و سيصد و نه سال از سالهاى قمرى است و اين مورد اشكال است؛ زيرا اين قول با حساب نمى سازد.(۶۰۰)

۵۲۹- علم امام على

امام الكل فى الكل حضرت اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام در بيان سرى از اسرار تكوينى فرموده است: ليس شى ء تغيب ادناه الا و هو يبيض، و ليس شى ء تطهر ادناه الا و هو يلد(۶۰۱) هر جاندارى كه گوشهاى او بر آمده نيست، تخم مى گذارد، و هر جاندارى كه گوشهاى او بر آمده است بچه مى زايد.(۶۰۲)

۵۳۰- بپرسيد قبل از آنكه نيابيد!

صدوق به اسنادش(۶۰۳) از اصبغ بن نباته نقل مى كند:

وقتى اميرالمؤمنينعليه‌السلام به خلافت نشست و مردم با او بيعت كردند، عمامه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله را بر سر بست و برد آن حضرت را بر تن و نعلين ايشان را به پا كرد و شمشير پيامبر را بر كمر بست و به سوى مسجد روانه شد و بالاى منبر رفت و نشست و دستانش را بر هم گره زد و فرمود:

اى مردم! پيش از اين كه مرا از دست بدهيد، از من بپرسيد! اين انبوه علم است و لعاب رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله كه به من تزريق كرده است، بپرسيد، پس همانا نزد من علم اولين و آخرين است.

به خدا سوگند! اگر كرسى براى من گذاشته شود، بر آن مى نشينم و به اهل تورات با تورات شان فتوا مى دهم و تا آن جا كه تورات به نطق آيد و بگويد: راست مى گويد؛ با آن چه كه خدا در من نازل كرده فتوا داد. و به اهل انجيل به انجيل شان فتوا مى دهم تا اين كه انجيل به سخن آيد و بگويد: راست مى گويد و با آن چه در من نازل شده فتوا داد و به اهل قرآن با قرآن شان فتوا مى دهم تا اين كه انجيل به سخن آيد و بگويد: راست گفت و با آن چه در من نازل شده فتوا داد.

باز حضرت فرمود: پيش از اين كه از دستم بدهيد، بپرسيد!

اى اين هنگام مردى عصا به دست از گوشه مسجد برخاست و مردم را پامال كرد و جلو آمد تا به نزديكى آن حضرت رسيد و گفت: اى اميرالمؤمنين! مرا بر عملى راهنمايى كن كه اگر انجام دهم، از آتش نجات يابم.

حضرت به او فرمود: اى مرد! بشنو و بفهم و سپس يقين پيدا كن كه دنيا بر سه چيز استوار است: به عالم ناطقى كه به علمش عمل مى كند، و به ثروتمندى كه در مال خود نسبت به اهل دين بخل نمى ورزد و به فقير صابر. پس وقتى كه عالم، علمش را پوشيده دارد و ثروتمند بخل ورزد و فقير صبر نكند، واى به حال دنيا! در اين هنگام است كه عارفان به خدا مى فهمند كه دنيا به ابتدايش برگشته است؛ يعنى: كفر بعد از ايمان آغاز شده است.

اى سائل! فريب زيادى مساجد و گردهمايى مردى كه جسدهاى شان مجتمع است و قلوبشان متفرق، را نخور!

بعد به امام حسنعليه‌السلام فرمود: برخيز و به منبر برو و طورى سخن بگو كه قريش بعد از من به تو ايراد نگيرند: حسن بن على نتوانست نيكو سخن گويد.

امام حسنعليه‌السلام فرمود: اى پدر! چگونه به منبر بروم و سخن بگويم، در حالى كه تو در ميان مجلس هستى و مى شنوى و مى بينى؟!

علىعليه‌السلام فرمود: پدر و مادرت فدايت! خود را از تو پوشيده مى دارم و مى شنوم و مى بينم، ولى تو مرا نمى بينى.

آنگاه امام حسنعليه‌السلام به منبر رفت و حمد و ثناى خدا را به شيوه بليغ و شريفى به جا آورد و درود مختصرى بر پيامبر فرستاد و شروع به سخن كرد و فرمود:

اى مردم! از جدم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله شنيدم كه فرمود:

من شهر علمم و علىعليه‌السلام دروازه آن است؛ هر كس بخواهد وارد شهرى شود، بايد از دروازه آن وارد گردد.

سپس از منبر پايين آمد، اميرالمؤمنين او را در آغوش گرفت و به سينه چسباند.

بعد به امام حسينعليه‌السلام فرمود: پسر! برخيز و به منبر برو و طورى سخن بگو كه قريش بعد از من بر تو ايراد نگيرند و نگويند: حسين بن علىعليه‌السلام چيزى نمى داند، و بايد سخنت ادامه سخن برادرت باشد.

امام حسينعليه‌السلام بالاى منبر رفت و حمد و ثناى خدا را به جا آورد و بر پيامبر درود مختصرى فرستاد و شروع به سخن كرد و فرمود:

اى مردم! از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله شنيدم كه فرمود: علىعليه‌السلام شهر هدايت است؛ هر كس داخل آن شود، نجات مى يابد و هر كس از آن تخلف ورزد، هلاك مى گردد.

اميرالمؤمنين او را هم به سينه چسباند و بوسيد و فرمود: اى مردم! شاهر باشيد كه اين دو فرزندان رسول خدا و امانتهاى او هستند كه به من سپرده و من هم به شما مى سپارم، اى مردم! رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله در مورد آنها از شما خواهد پرسيد.(۶۰۴)

۵۳۱- زندانى كه زندانى اش را سير داد!

شخصى يهودى، اميرالمؤمنينعليه‌السلام را راجع به زندانى كه زندانى اش را به اطراف زمين گردانيد، مورد سوال قرار داد.

پس آن گاه حضرت فرمود: اى يهودى! زندانى كه زندانى اش را به اطراف زمين سير داد، عبارت است از ماهى معروفى كه يونسعليه‌السلام در شكمش محبوس گشته بود تا اين كه يونسعليه‌السلام در دل تاريكى ها ندا در داد و گفت:

لا اله الا انت سبحانك انى كنت من الظالمين

كه در اين هنگام خداوند دعايش را اجابت كرد و به ماهى فرمان داد تا او را از شكم خود بيرون افكند. سپس ماهى وى را بر ساحل دريا انداخت.(۶۰۵)

بخش هفتم: ياد قيامت 

۵۳۲- از مرگ بترسيد!

امام متقين، قائد غر محجلين و اميرالمؤمنين ميفرمايد: اى بندگان خدا! از مرگ و نزول آن بترسيد و آماده شويد! زيرا مرگ امرى است بس عظيم؛ چرا كه همراه مرگ يا شر ابدى است و يا خير ابدى. هيچ كس از شخص نيكوكار به بهشت، و از بدكار به جهنم نزديك تر نيست. روح هيچ انسانى از بدنش ‍ جدا نمى شود، مگر آن كه خود مى داند به كجا مى رود؛ به سوى بهشت و يا به جهنم و آتش؟ دشمن خداست و يا دوست او؟

اگر دوست خدا باشد، درهاى بهشت بر روى او گشوده مى شود و راهش ‍ براى او هموار مى گردد و به آنچه براى دوستانش، از فراغت بال و خلاصى از هر گونه سخنى و رنج فراهم نموده است، مى نگرد، و اگر دشمن خدا باشد، درهاى جهنم به روى او گشوده مى شود و راهش براى او هموار مى گردد و همه زشتيهاى آن را در برابر چشمان خود مى بيند. اى بندگان خدا! بدانيد كه در پشت اين روز، روز سخت و بزرگى است؛ كه قعر آتش آن بس عميق و حرارت آن بسيار شديد و عذابش هميشه تازه و نازيانه هايش از آهن و نوشيدنى آن از خون چرك آلوده است. عذاب آن آرام نگيرد و ساكنان آن نميرند. خانه اى است كه رحمت خدا در آن؛ جاى ندارد و هيچ دعايى در آن اجابت نشود.(۶۰۶)

۵۳۳- ره توشه سفر آخرت

اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام فرمود:

طوبى لمن احسن الى العباد و تزود للمعاد؛(۶۰۷) خوشا بر حال آنان كه به بندگان خدا احسان كنند و به آن احسان زاد و توشه سفر آخرت مهيا گردانند.

در كلمه ديگر فرمود: نعم المعاد الاحسان الى العباد؛ براى سفر آخرت احسان به خلق توشه اى نيكو است.

در كلمه ديگر فرمود:

الايثار افضل الاحسان؛ بهترين احسان آن است كه انسان چيزى را كه خود بدان محتاج است به محتاجان بذل كند. و آنرا بر خود مقدم دارد مستعنى از شرح است.(۶۰۸)

۵۳۴- بترسيد از آنش آخرت

حضرت وصىعليه‌السلام فرمود: اتقوا نارا حرها شديد و قعرها بعيد؛ از آتشى بپرهيزيد كه گرمايش شديد و گودى آن زياد است. علت اين كه آتش آنجا چنين است؛ زيرا، آتش آخرت عارى از ماده و احكام طبيعى آن است و آتش طبيعت عايق مادى دارد كه از آن جلوگيرى مى كند تا اين كه به اوصاف نار اخروى نرسد.(۶۰۹)

۵۳۵- توشه آخرت

اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام فرمود: حق على العقل العمل للمعاد و الاستكثار من الزاد؛(۶۱۰) خردمند را سزد كه در دنيا به كار آخرت پردازد و توشه و ذخيره براى آن جهان بسيار بردارد.

شرح

چون مرگ انسان يعنى انتقال و سفر او به جهان ديگر حتمى است، پس ‍ عاقل غافل از اين معنى نباشد و دائم به فكر روز مراجعتش به وطن اصلى است كه آن جا ملك باقى و سرا ابدى است؛ لذا به كار عمل و معرفت و عمل صالح و احسان به خلق كه ذخيره و توشه سفر آخرت است مى پردازد و در كلمه ديگر فرمودند: ثواب العلم يخلدك ولا يبلى و يبقك و لا يفنى؛ لباس علم و تقوى هميشه نو و مخلد و ابدى است و كهنه نشود و در عالم بقا بر تن توست و هرگز فانى نگردد.

معاد آخرت:

آخرت: يعنى سراى ديگرى كه پس از مرگ بدان منزل مى رويم و آن جا را تمام انبياء و اولياء و حكماى الهى با دليل و برهان واضح بر خلق ثابت كرده اند و آيات قرآن و سخنان علىعليه‌السلام در نهج البلاغه و ساير اخبار و ادله حكماى اسلام و غيره همه بر آن متفقند، انبياء و اولياء ديده اند و حكماى الهى و علماى ربانى به مقام علم اليقين و عين اليقين رسيده اند.(۶۱۱)

۵۳۶- سزاوارى بهشت

از عهد حضرت علىعليه‌السلام به محمد بن ابى بكر به هنگامى كه حكومت مصر را به او داد و از كلام آن حضرت در عهد اين است كه: چه كسى از عامل براى بهشت به بهشت نزديك تر است، و چه كسى از عامل براى نار به نار نزديك تر است. تا اين كه فرمود: از آتشى بهراسيد كه تك آن بسيار عميق و آتش آن شديد و عذاب آن تازه است.(۶۱۲)

۵۳۷- حد حكمت

اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام فرمود:

حد الحكمه الاعراض عن دار الفناء والتوله بدار البقاء؛ حد حكمت و معنى حقيقى آن، اعراض از سراى فانى و اشتياق به عالم بقاء است.

شرح

يعنى حكيم كسى است كه از همت بلند و روح بزرگ دنيا و لذات فانى آن را ناچيز داند و تمام توجهش به عالم بقاء باشد و شوق به وطن اصلى و سراى ابدى دائم او را به ياد آن عالم و به كار مناسب آن سراى جاويد بدارد تا به علم و عمل صالح و احسان و خدمت به خلق پردازد. چنان كه حكماء اغلب و خصوص حكيم قدوسى محقق طوسى چنين بود و عمرى همه را به علم و عمل و خدمت به خلق صرف مى كرد و مى فرمود:

لذات دنيوى همه هيچ است نزد من

در خاطر از تغير آن هيچ ترس نيست

روز تنعم و شب عيش و طرب مرا

همچون شب مطالعه وروزدرس نيست(۶۱۳)

۵۳۸- مژده علىعليه‌السلام به حارث همدانى

حديث اميرالمؤمنينعليه‌السلام با حارث همدانى كه حديث سوم مجلس ‍ اول امالى جناب شيخ مفيد است كه اميرعليه‌السلام به حارث (رضوان الله عليه) گويد:

وابشرك يا حارث! لتعرفنى عند الممات و عند الصراط و عند الحوض ‍ و عند المقاسمه الحديث.(۶۱۴)

۵۳۹- شادى روز قيامت

اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام فرمود:

من سر مسلما سره الله يوم القيامه؛

هر كس دل مسلمانى را به چيزى شاد كند، خدا در قيامت او را شاد مى گرداند.(۶۱۵)

۵۴۰- علائم اهل يقين

اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام فرمود: يستدل على اليقين بقصر الامل و اخلاص العمل و الزهد فى الدنيا؛ استدلال مى شود بر مقام يقين شخص به خدا و به عالم آخرت به اين كه آمال و آرزوى دور و دراز در دنيا نداشته و عملش خالص براى رضاى خدا باشد و از دنيا و امور دنيوى زهد و اعراض كند.

شرح

حضرت اين جا علائم اهل يقين به خدا و عالم آخرت را سه چيز فرمود: يكى نداشتن آرزوها و خيالات باطل دنيوى از مال و جاه و اعتبار، و يكى خلوص عمل؛ يعنى همه كارش براى رضاى خدا و خالص لوجه الله باشد انما نطعمكم لوجه الله(۶۱۶)

زيرا عملى كه خالص براى خدا نباشد در آن مرض قلب و غرض دنيوى است و آن دليل عدم يقين به خداست و سوم زهد، يعنى بى رغبتى به لذات و شهوات و مقامات دنيوى زايد بر ضرورت و اين سه صفت بهترين دليل يقين به خدا و قيامت و واضح ترين برهان بر درجه استيقان اهل ايمان است و لازمه اين اوصاف مقام كشف و شهود عالم برزخ و ديدن جهان ارواح است، چنان كه زيد خدمت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله رسيد، حضرت فرمود: كيف اصبحت يا زيد؟ فقال: اصبحت مؤمنا حقه؛ در چه حالى؟ عرض كرد: در ايمان به مقام يقين و به درجه شهود رسيده ام. حضرت فرمود: علامت و دليل اين دعوى چيست؟

عرض كرد: آن است كه زهد و اعراض از لذات و نعمتهاى دنيا دارم و شب به قيام نماز و عبادت و روز به روز و فكر و ذكر مى گذارانم. حضرت فرمود: خوشا بر حال تو.(۶۱۷)

۵۴۱- يار معاد

اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام فرمود:

طوبى لمن ذكر المعاد فاستكثر من الزاد؛

خوشا بر حال آن كس كه به ياد معاد و عالم آخرت باشد و زاد و توشه بر اين سفر دراز بسيار بردارد.(۶۱۸)

۵۴۲- انا عملك الصالح

در كافى از اميرالمؤمنين روايت شده كه:

مؤمن پس از ارتحال از اين نشاه قرين خود را به بهترين منظر و بوى و لباس ‍ خوش مى بيند كه او را به روح و ريحان و جنت نعيم بشارت مى دهد. مؤمن او او مى پرسد كه: تو كيستى؟

در جواب مى گويد: انا عملك الصالح.(۶۱۹)

۵۴۳- بخوان و بالا برو

وجود مقدس اميرالمؤمنينعليه‌السلام در وصيت به فرزند بزرگوارش ‍ محمد فرمود: بدان كه درجات بهشت به تعداد آيات قرآن است، در روز قيامت به قارى قرآن گفته مى شود: قرآن بخوان و بالا برو.(۶۲۰)

۵۴۴- باز بودن چشم برزخى

انسان در عرفات عملى به جايى مى رسد كه چشم برزخيش باز مى شود، يعنى انسانها را مطابق سريره و ملكات آنها مشاهده مى كند، مثلا حشر ما در قيامت براى انسانهاى معمولى از مسائل ماوراى طبيعت به شمار مى آيد، ولى براى اهلش، الان قيامتشان قيام كرده است، براى مردان بزرگ و اولياى حق قيامت در اين دنيا قيام كرده است.

همين طور پله به پله بالا برويد تا مى رسيد به امام عادفين و متقين، امام موحدين، حضرت وصى، جناب اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام كه مى فرمايد: لو كشف الغطاء، لما ازددت يقينا.(۶۲۱) دنيا و آخرت به آن صورتى كه بر ما حجاب است براى آن حضرت حجاب نيست.(۶۲۲)

۵۴۵- درجه بندى بهشت

حضرت وصى، امام علىعليه‌السلام فرمود: بدانكه درجات بهشت بر تعداد آيات قرآن است پس روز قيامت به قارى قرآن گفته مى شود: بخوان و بالا برو. و آيات قرآنى داراى بطون بى شمارند.(۶۲۳)

۵۴۶- احاطه آخرت بر دنيا

از حضرت وصى اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام نقل شده كه فرمود: ان الدنيا فى الاخره والاخره محيطه بالدنيا و سر سخن آن حضرت بيان شد كه: جنت در آسمان و نار در زمين، به چه معناست، بر شما پوشيده نيست كه محل اوساف اجسام مادى است و آخرت از زمان و مكان منعالى و برتر مى باشد؛ زيرا آخرت كامل بوده و از جنس دنيا نيست تا لوازم موجودات دنيوى مثل زمان و مكان و غير آنها بر آن متفرع شود، و اما در مكان مثالى يعنى صورت مكان مضايقه اى نداريم، بلكه لازم است.(۶۲۴)

۵۴۷- با بصيرت باش!

حضرت امام علىعليه‌السلام فرمود: فمن اقرب الى الجنه من عامل الجنه؟ و نيز و من اقرب الى النار من عامل النار؟ پس هر كس كارهاى نيك كرد پس او سازنده بهشت و هر كس بدى ها را مرتكب شد، او سازنده جهنم اين، و نفرمود: فمن اقرب الى الجنه ممن عمل ما بجره الى الجنه او من اقرب الى النار ممن الى النار ممن عمل ما يدخله النار؛ چه كسى به بهشت نرديك تر از آن كس كه كارى مى كند كه به بهشت بكشاند و يا چه كسى نزديك تر به نار است از كسى كه آن كارى بكند كه آن كار او را داخل جهنم نمايد.

و نظاير اين عبارات، پس هر كس كارهاى حسنه كند، عامل جنت خويش ‍ است و هر كس كارهاى بد كند، سازنده دوزخ خويش است، پس با بصيرت باش!(۶۲۵)

۵۴۸- اصلاح باطن

اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام فرمود: من كان الاخره همه، كفاه الله همه من الدنيا، و من اصلح شريته اصلح الله علانيته، و من اصلح فيما بينه و بين الله اصلح الله ما بينه و بين الناس؛

هر كه همت و توجهش به كار آخرت باشد، خدا كفايت مهمات دنياى او را خواهد كرد و هر كس باطن خود را اصلاح كند، خدا ظاهرش را بين خلق نيك و صالح كى گرداند تا همه او را به نيكويى ياد كنند و زبان به ذكر خيرش ‍ گشايند.(۶۲۶)

۵۴۹- خوشا به حال مشتاقان آخرت

اميرالمؤمنينعليه‌السلام فرمود:

طوبى للزاهدين فى الدنيا الراغبين فى الاخره؛(۶۲۷)

خوشا بر حال زاهدان در دنيا و راغبان و مشتاقان به عالم آخرت.

شرح

يعنى سعادتمند و سرافراز ابد كسى است كه عالم دنيا را شناخت و لذات زايل و ناقابل او را از نظر انداخت و پرده موهومات و خيالات عامل پست مادى را بردريد تا حجاب توجهش به عالم اعلاى آخرت نگرديد و به حكم فطرت روح كه از عالم امر و نشاه تجرد است و وطنش آنجاست كه قل الروح من امر ربى(۶۲۸)

دائم به دل مشتاق وطن اصلى خويش است و ذكر و فكرش در جهان مافوق طبيعت مشغول است.

حضرت فرمود: خوشا به حال چنين نفس قدسى كه با زهد و تقوى حقيقى مشتاق جهان جاودانى و عاشق بهشت لقاى الهى است.(۶۲۹)

۵۵۰- فروختن آخرت به دنيا

اميرالمؤمنينعليه‌السلام فرمود:

لا تبيعوا الاخره بالدنيا و لاتستبدلوا البقاء بالفناء؛(۶۳۰)

عالم آخرت را به دنيا نفروشيد و سراى بقا را به دار فنا مبدل نكنيد.

شرح

هر كه زايد بر شرورت و از مقدار حاجت آن هم از طريق حلال مال دنيا را جمع آرد و از راه حرام تحصيل مال و جاه كند و با حرص و آز و طمع و با هر جنايت و خيانت و كار ناشايست در طلب مال و مقام بر آيد در حقيقت آخرت را فروخته تا به دنيا رسيده است و هالم بقا و سراى ابدى بهشت و لذات بى پايان آخرت را از جهل و سفاهت به خانه چند روزه دنيا تبديل كرده است.(۶۳۱)

۵۵۱- رفيق خوب

اميرالمؤمنينعليه‌السلام فرمود:

خير من صحبت من ولهك بالاخرى، وزهدك فى الدنيا، و اعانك على الطاعه؛(۶۳۲)

بهترين كسى كه با او مصاحبت و رفاقت مى كنى آن كس كه تو را مشتاق آخرت و متنفر از دنيا گرداند.

شرح

رفيق حقيقى و هم صحبت گرامى آن است كه به روح انسان كه از عالم بقاست مساعدت كند و به علم معرفت انسان بيافزايد و گرد و زنگار دنيا را كه منشاء هر خطا و شقاوت است و باطبع همه مردم عارى مشتاق آن اند از دل پاك كند و اشتياق و عشق عالم آخرت را كه اغلب مردم از آن تا دم مرگ غافل اند در آينه دل منعكس گرداند، چنان كس به حقيقت رفيق انسان است، اين گونه رفيق است كه فرمود: الرفيق، ثم الطريق

حافظ فرمايد:

دريغ و درد كه تا اين زمان ندانستم

كه كيمياى سعادت رفيق بود رفيق(۶۳۳)

۵۵۲- رسيدن به آخرت

اميرالمؤمنينعليه‌السلام فرمود:

لا تدك ما تريد (من - ظ) الاخره الا بترك ما تشتهى من الدنيا؛

هرگز به آن چه در عالم آخرت مى خواهى نمى رسى الا به ترك شهوت عالم دنيا.

شرح

عالم دنيا، سراى بدن حيوانى و آخرت، منزل جان قدسى است و دنيا؛ يعنى جهان پست و بى ثبات و آخرت عالم بلند رتبه باقى و دايم و آن دو مقابل يكديگرند و شرط وصول انسان به نعمتهاى ابدى و لذات حقيقى عالم آخرت آن است كه از سر شهوات حرام دنيا بگذرد؛ بلكه در حلال آن هم تا بتواند خوددارى كند كه فرمود:

حلاوه الدنيا توجب مراره الاخره؛ شيرينى لذات دنيا موجب تلخى عالم آخرت است.

كس به مقامات عالى آخرت و درجات منيع بهشتى نرسد جز با ترك حظوظ نفسانى و شهوات هاى حيوانى در عالم دنيا. و در كلمه ديگر فرمود: افضل الطاعات هجر اللذات؛ نيكوترين طاعت ها، دورى از لذات دنياست.(۶۳۴)

۵۵۳- بهشت قيمت وجود آدمى

اميرالمؤمنينعليه‌السلام فرمود:

الا انه ليس لانفسكم ثمن الا الجنه فلا تبيعوها الا بها؛

الا اى مردم! محققا بدانيد كه قيمت نفوس شما جر بهشت بهشت رضوان و بهشت لقاى خدا و بهشت شهود چيزى نخواهد بود پس قيمت خود را بدانيد و جز به بهشت برين نفروشيد.

يعنى جان را به قيمت ارزن كه متاع پست فانى دنياى دو روزه است نفروشيد كه ارزان فروخته ايد.(۶۳۵)

بخش هشتم: شهادت 

۵۵۴- شوق على به شهادت

امام همام و شجاع قمقام امير المؤمنينعليه‌السلام فرمود: والله لابن ابى طالب انس بامؤن من الطفل بثدى امه و به همين خاطر در هنگام شهادت فرمود: فزت و رب الكعبه. و ابى فارض - قدس سره - به وى تاءسى كرد در آنجايى از تائيه خود كه گفت:

و انى الى التهديد بالموت راكن

و من هوله اركان غيرى هدت

من به تهديد به مرگ ميل دارم و از ترس وى اركان ديگران مى لرزد (نه من)(۶۳۶)

۵۵۵- تقاضاى مرگ

خداى تعالى فرمود: فتمتوا الموت؛ پس تقاضاى مرگ كنيد. و حضرت امام علىعليه‌السلام فرمود: والله لابت ابى طالب آنس بالموت من الطقل بثدى امه؛ قسم به خداى، پسر ابوطالب از طفل به پستان مادرش به مرگ ماءنوس تر است.(۶۳۷)

۵۵۶- يك ضربت، قصاص يك ضربت

در نهج البلاغه و در بسيارى از جوامع و مصادر روايى فرقين در ذيل وصيت حضرت امام علىعليه‌السلام به فرزندانش امام حسن و امام حسينعليه‌السلام پس از ضربت خوردنش از اين ملجم آمده است كه: الا لايقتلن بى الا قاتلى. انظروا اذا انا مت من ضربته هذه فاضربوه ضربه. و لا بمثل بالرجل فانى سمعت رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله يقول: اياكم والمصله و لو كان بالكلب العقور؛(۶۳۸) آگاه باشيد كه به كشته شدن من نبايد كسى - جز كشنده من - كشته شود. پس بزنيد او را (قاتل مرا) يك بار زدنى در ازاى يك بار زدنش (يك ضربت شمشير در مقابل يك ضربت شمشير) و آن مرد (يعنى اين ملجم) نبايد مثله بشود؛ زيرا كه از رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله شنيدم كه فرمود: از مثله حذر كنيد، اگر چه به سگ گزنده باشد.

ابن ابى الحديد در پايان شرح همين وصيت از رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله روايت نقل كرده است كه فرمود: لا مثله حرام(۶۳۹)

۵۵۷- مرگ اگر مرد است گو نزد من آى!

حجت كبراى حق ولى الله اعظم، امام اول است كه در اوان ارتحال فرموده است: والله ما فجانى من الموت وارد كرهته، و لا ظالع انكرته و ما كتب الا كقارب ورد و طالب وجد و ما عند الله خير للابرار؛ سوگند به خدا از اجانب مرگ فرود آمده اى ناگهانى كه آن را ناخوش بدارم، و ظهور كننده اى كه آنرا زشت بشمارم، به من روى ننمود. من در اشتياق به مرگ چنانم كه خواهنده آبى به آب فرود آيد، و جوينده اى كه خواسته خود را بيابد و آنچه در نزد خدا است، براى نيكوكاران بهتر است.

مرگ اگر مرد است گو نزد من آى

تا در آغوشش بگيرم تنگ تنگ

من از او عمرى ستانم جاودان

او زمن دلقى ستاند رنگ رنگ(۶۴۰)

۵۵۸- بى پناهى حسينعليه‌السلام

جناب سيد الشهداءعليه‌السلام به برادرش فرمود: كه اگر من به لانه حيوانات پناه ببرم، بنى اميه بر من دست پيدا مى كنند. مى داند كه او را مى كشند و جناب اميرالمؤ منينعليه‌السلام مى دانست او را شهيد مى كنند، من عالم مى دانم كه من را مى كشند، حالا كه مى داند خوب چرا توى خانه؟ چرا توى دهليز؟ چرا توى يك بيابانى بى اطلاع؟ خوب، حالا كه مرا مى كشند، طورى كشته و شهيد شوم كه خون من هدر نرود، مظلوميت من بر ملا بشود، آنها كه بالاخره علىعليه‌السلام را مى كشتند، لذا مى رود به مسجد. اگر مسجد هم مى رفت آن شب او را مى كشتند، به يك وجه ديگر. چه بهتر كه حقانيتشان را بر مردم معلوم كنند، در مسجد سر نماز (مسجد ماءمن مردم است) كه قساوت و شقاوت را خوب برساند.

اين را اختيار كرده، اين مسير را برگزيده است، نبايد گفت: چرا على اميرالمؤمنينعليه‌السلام تن به تهلكه داده؟ چرا؟ قرآن كه مى فرمايد: لا بلقوا بايدكم الى التهلكه(۶۴۱)

ايشان بالاتر از اين حرفها است. امام اختيار مى كند آن طريق شهادت را كه حقانيتش پياده بشود و بر ملا بشود. فرمايش آقاى قزوينى با سخن جناب آقاى شعرانى هر دو يكى است كه فرمود: ائمه تقيه نمى كردند؛ چون عالم بودند به وقت و كيفيت وفات خود، بله امر به تقيه مى نمودند.(۶۴۲)

۵۵۹- شوق معصومين به مرگ

شاگرد: چرا معصومين در گفتار و كلمات خود، در موارد بسيارى، سخن از وحشت و هراس زمان مفارقت روح از بدن و لحظات موت و حالت احتضار گفته اند و از خداوند در اين موارد، امداد طلبيده اند؟

استاد: البته گريه هاى بزرگان و خصوصا معصومين در آستانه مرگ گريه شوق است، همچنان كه فرمودند: فزت و رب الكعبه و نيز فرموده اند كه: آنچه را در سالها به دنبالش بودم بدان رسيدم.

و رواياتى هم كه در آنها، معصومين سخن از خوف و وحشت مرگ و قبر و... گفته اند، در حقيقت تعليم ديگران بوده است.(۶۴۳)

۵۶۰- غبطه انبياء به امام علىعليه‌السلام

خداى تعالى بندگانى دارد كه از انبياء نيستند؛ ولى پيامبران به مقامات و نزديكى آنها به خداى تعالى، غبطه مى خورند.

در مروج الذهب مسعودى آمده است: امام مجتبىعليه‌السلام فرمود: به خدا قسم امشب مردى (يعنى حضرت وصى، امام اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام ) در بين شما قبض روح گرديد كه پيشينيان از او پيشى نگرفتند جز در فضل نبوت و آيندگان به او نخواهند رسيد.(۶۴۴)

بخش نهم: سخنانى گرانسنگ و نغز از امير بيانعليه‌السلام  

۵۶۱- انواع گياهان

حضرت وصىعليه‌السلام فرمود: بدانكه هر كارى گياهى است، و هر گياهى از آب بى نياز نيست و آبها گوناگونند. هر گياهى كه با آبى خوش ‍ سيراب شود، رشدش زيبا شود و ميوه اش شيرين گردد و هر گياهى كه از آبى ناخوش سيراب شود، رشدش كم و ميوه اش تلخ شود.(۶۴۵)

۵۶۲- حق فرزند بر پدر

علىعليه‌السلام فرمود: ان للولد على الوالد حقا وان للوالد حقا، فحق الوالد على الولد، ان يطيعه فى كل شى ء الا فى معصيه الله سبحانه، و حق الولد على الوالد ان يحسن اسمه و يحسن ادبه و يعلمه القرآن؛

فرزند بر پدر حقى و پدر بر فرزند حقى دارد: حق پدر بر فرزند اين است كه پدر را در هر چيز جز در نافرمانى خداوند سبحان فرمان برد و حق فرزند بر پدر اين است كه نام نيكو بر وى گذارد و نيكو ادبش كند، و قرآن يادش دهد.(۶۴۶)

۵۶۳- توصيف زاهدان

آن حضرت در وصف زاهدان فرموده است:

آنان مردمى از اهل دنيايند، ولى اهل آن نيستند. در آن هستند؛ ولى از آن نيستند. و به كميل بن زياد فرمود: آنان با دنيا همراه اند؛ ولى تنها بدنهاى شان؛ چرا كه ارواحشان متعلق به محل اعلاست.(۶۴۷)

۵۶۴- محروميت از نماز شب

جناب صدوق ابن بابويه رضوان الله تعالى عليه، در باب معنى توحيد، از كتاب توحيد، روايت فرموده است: جاء رجل الى اميرالمؤمنينعليه‌السلام فقال: يا اميرالمؤمنين انى قد حرمن الصلوه بالليل، فقال له اميرالمؤمنينعليه‌السلام : انت رجل قد قيدتك ذنويك(۶۴۸) اين شخص به اميرالمؤمنينعليه‌السلام مى گويد: من در شب گذشته از نماز محروم شدم.

امام فرمود: گناهان تو پايبند تو شد.(۶۴۹)

۵۶۵- تاءثير شير

حضرت وصىعليه‌السلام فرمود: انظروا من ترضع اولادكم؛ فان الولد يشب عليه. يعنى: بنگريد كه چه كسى فرزندان شما را شير مى دهد؛ زيرا فرزند بر همان رشد مى كند.(۶۵۰)

۵۶۶- شرافت انسان

اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام فرمود:

الشرف بالهمم العاليه، لا بالرمم الباليه؛(۶۵۱)

شرافت و فخر به همت بلند تست نه با نسب پدران مرده پوسيده.(۶۵۲)

۵۶۷- بزرگ ترين حجت الهى

در كلام وصىعليه‌السلام است، چنانكه در ديباچه كتاب بيان شد كه: الصوره الانسانيه هى اكبر حجج الله على خلقه الحديث يعنى صورت انسانى بزرگ ترين حجتهاى الهى است.(۶۵۳)

۵۶۸- وجود چيست؟

از شاه اولياء اميرالمؤمنينعليه‌السلام سوال كردند كه: وجود چيست؟

گفت: به غير وجود چيست؟!(۶۵۴)

۵۶۹- بهره گيرى از عمر

مرحوم آقاى طباطبايى يك مقدار تبرى مى جست از بعضى از درسها و محافل و آمد و شدها و مى فرمود: مثل اين كه مردم قدر عمر خود را نمى دانند؛ عمر خيلى ارزشمند است، خيلى گرانقدر است. همين طور آناتش مندرجا با چه سرعتى دارد مى گذرد.

جناب وصى حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام فرمود: همين طور كه روز و شب از شما مى گيرند، طناب عمرتان را قيچى مى كنند.؛ خوب شما هم سعى كنيد كه از روز و شب چيزى بگيريد، يك چيزى داشته باشيد. آنها كه دارند مى گيرند، شما هم از روز و شب چيزى داشته باشيد كه:

روزها رفت، گو رو باك نيست

تونمان اى آنكه چون توپاك نيست(۶۵۵)

۵۷۰- بيوگرافى استاد

بنده تاكنون درباره بيوگرافى و شرح حال خودم به نظم و نثر، سخن به ميان آورده و مكرر به انحاى گوناگون، پاره اى از زندگى، و نحوه درس و بحث خود و همچنين اخلاق و روش تعليم و تدريس و روحانيت اساتيد بزرگوارمان را در مصاحبه ها بيان كرده ام.

حقيقت امر اين است كه بنده از شش سالگى وارد مكتب شده و بعد به دبشتان رفتن و پس از آن تاكنون به درس و بحث طلبگى اشتغال پيدا كردم، و حالا پير مردى شده ام كه در شرف ارتحال از اين نشاه ات و به سوى ابد مى روم و بايد هم همين طور باشد، اين نظام احسن عالم است.

به تعبير امام اول ما، حضرت اميرالمؤمنينعليه‌السلام : هر شب و روز سه طايفه و گروه در آمد و شد هستند، گروهى از اصلاب آباء به ارحام امهات، گروهى از ارحام امهات به دامن از نشاه و گروهى از دامن اين نشاه به عالم ديگر.

و لذا ما ابد در پيش داريم و خداوند سبحان در قرآن كريم ما را به دارالسلام وعده داده و ان شاءالله، دارالسلام در انتظار ماست.(۶۵۶)

۵۷۱- كلمات قصار درباره معرفت نفس

عبدالواحد آمدى در حدود يك قرن بعد از سيد رضى، جامع نهج البلاغه، بسيارى از كلمات قصار اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام را به ترتيب حروف تهجى با روش خاصى به نام غررالحكم و دررالحكم جمع آورى كرده كه اين كلمات قصار در معرفت نفس از آن جمله است:

۱- اعظم الجهل جهل الانسان امر نفسه

بزرگترين نادانى، نادانى انسان در كار نفس خودش است.

۲- اعظم الحكمه معرفه الانسان نفسه

بزرگترين دانش، خودشناسى است.

۳- افضل العقل معرفه المرء بنفسه، فمن عرف نفسه عقل و من جهلها ضل

برترين خرد، شناسايى آدمى به نفس خود است؛ پس هر كه خود را شناخت به خود است، و آن كه خود را نشناخت گمراه است

۴- الكيس من عرف نفسه و اخلص اعماله

زيرك، كسى است كه خود را شناخت و كارهايش را خالص گردانيد

۵- العارف من عرف نفسه فاعتقها و نزهها عن كل ما يبعدها

عارف كسى است كه نفس خود را شناخت و آنرا آزاد كرد و از هر چه كه دورش مى كند پاك گردانيد.

۶- المعرفه بالنفس انفع المعرفتين

معرفت نفس نافع ترين دو معرفت است (معرفت آفاق و معرفت انفس ‍ - سنريهم آياتنا فى الافاق و فى انفسهم)

۷- عجبت لمن ينشد ضالته، و قد اضل نفسه فلا يطلبها

در شگفتم از كسى كه گمشده خود را مى جويد و خودش را گم كرده و نمى جويد!

۸- غايه المعرفه ان يعرف المرء نفسه

غايت معرفت اين است كه آدمى خود را بشناسد.

۹- كيف يعرف غيره من يجعل نفسه؟

كسى كه از خود آگاهى ندارد، چگونه از ديگرى آگاهى مى يابد.

۱۰- من عرف نفسه فقد انتهى الى غايه كل معرفه و علم

آن كه خود را شناخت به نهايت هر آگاهى و دانش رسيد.

۱۱- من عرف نفسه جاهدها و من جهل نفسه اهملها

هر كه نفس خود را شناخت با آن مجاهده مى كند، و آن كه نشناخت آنرا مهمل مى گذارد.

۱۲- معرفه النفس انفع المعارف

خودشناسى سودمندترين شناسايى هاست.

۱۳- نال الفوز الاكبر من ظفر بمعرفه النفس

آن كس كه به خودشناسى دست يافت به رستگارى بزرگ رسيده است.

۱۴- من عرف نفسه عرف ربه

هر كس خود را شناخت پروردگارش را شناخت.

۱۵- عجبت لمن يجهل نفسه كيف يعرف ربه؟

در شگفتم از كسى كه جاهل به خود است، چگونه مى خواهد عارف به ربش شود؟(۶۵۷)

۵۷۲- اميدوارى به خدا

اميرالمؤمنين علىعليه‌السلام فرمود:

ينبغى لمن عرف الله سبحانه ان لا يخلو قلبه من رجائه و خوفه؛(۶۵۸)

هر كسى خدا را شناخت؛ دلش از اميدوارى به خدا و ترس او خالى نباشد.

شرح هر كه خدا را شناخت، دل او از خدا هراسان و به او اميدوار باشد. يا كسى كه خدا را شناخت، تنها به خدا اميدوار و تنها از خدا مى ترسد و از هيچ كس ديگر نمى ترسد و تنها به خدا چشم اميد دارد و به غير او ابدا اميدوار نيست.(۶۵۹)

۵۷۳- آثار صله رحم

اميرالمؤمنينعليه‌السلام فرمود:

صله الرحام من افضل شيم الكرام(۶۶۰)

صله رحم موجب زيادى مال و درازى عمر است.(۶۶۱)

۵۷۴- آفات حسد

اميرالمؤمنينعليه‌السلام فرمود:

الحسد شر الامراض؛ حسد برترين مرض است.

كه اين مرض نفسانى ايجاد امراض جسمانى مانند سل و تب و سوء هاضمه و غيره مى كند.(۶۶۲)

۵۷۵- سوال از خدا

اميرالمؤمنينعليه‌السلام فرمود:

لا تسئلوا الا الله فانه ان اعطاكم اكرمكم و ان منعكم خازنكم؛

از غير خدا سوال نكنيد و هر چه مى خواهيد از خدا سوال كنيد كه خدا اگر عطا كرد با اكرام عطا مى كند، و اگر منع كرد ذخيره براى شما حفظ مى كند به خلاق خلق.(۶۶۳)

۵۷۶- آثار نشستن با علماء

اميرالمؤمنينعليه‌السلام فرمود:

جالى العلماء تسعد.

با علماء بنشين تا به سعادت رسى.(۶۶۴)

۵۷۷- باطن مريض

اميرالمؤمنينعليه‌السلام فرمود:

ما اقبح بالانسان باطنا عليلا و ظاهرا جميلا؛(۶۶۵)

چه زشت است و قبيح كه انسان باطنش مريض و بد سيرت، و ظاهرش زيبا و آراسته باشد.

شرح بد باطن و خوش ظاهر باشد كه منافق است و منافق در اسفل السافلين جهنم است.(۶۶۶)

۵۷۸- آفت حب دنيا

اميرالمؤمنينعليه‌السلام فرمود: حب الدنيا يفسد العقل و يصم القلب عن سماع الحكمه؛(۶۶۷)

حب دنيا عقل را فاسد مى كند و گوش قلب را از شنيدن سخن حكمت كر مى سازد.

شرح هر كه دوست دنيا و عاشق مال و جاه دنياست، عقل فطرى و هوش حقيقى او فاسد شود و ديگر به سخن حكمت و الهيات مايل نباشد و گوش به گفتار انبياء و اولياء و حكماى الهى كه دنيا را در نظرش حقير كند ابدا ندهد، مبادا از دنياى موهوم كه معشوق است دور شود و اما عاقل گويد:

دنيا بتى است عشوه گر و بى وفا

زين بى وفا چه تمنا كنى؟!

مجو درستى عهد از جهان سست نهاد

كه اين عجوزه عروس هزار داماد است(۶۶۸)

۵۷۹- آثار صدقه

اميرالمؤمنينعليه‌السلام فرمود:

حصنوا انفسكم باصدقه؛(۶۶۹)

به صدقه دادن از شرور عالم خود را در حصار محكم خدا حفظ كنيد.